مديريت جهاني

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: مديريت جهاني/ www.modiryar.com

ناشر :www.modiryar.com

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1391.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه , رايانه

موضوع:مديريت - جهاني

مديران زن در دولت جهاني

حسن ابراهيم زاده

اگر زن، خويش را در آيينه گوهر وجودي اي كه خداوند به وي عطا كرده است نظاره كند، هرگز در حسرت جايگاه اجتماعي مرد زبان به شكوه نمي گشايد .

اين كه هيچ پيامبر و معصومي از غير زن زاده نمي شود و در مكتب غير مادر رشد و نمو نمي كند، از جايگاه محوري زن در حيات ديني و اجتماعي بشر خبر مي دهد . يكي از بزرگان عرفان جايگاه ديني زن را چنين به تصوير كشيده است: «زن به لحاظ داشتن قدرت خالقيت كه تنها از صفات خاص خداوند سبحان است، براي رسيدن به كمال مستعدتر است . جايگاه اجتماعي زن، در منظر يكي از شخصيت هاي جهاني اين گونه است: «زن با يك دست گهواره و با دست ديگر تاريخ بشريت را حركت مي دهد» .وجود اين دو ويژگي، زن را در دو بعد عرفاني و اجتماعي به رقيبي بلامنازع مبدل ساخته است به گونه اي كه اگر مردان جايگاه واقعي زن در كائنات را در مي يافتند، بدان رشك مي بردند .به نظر مي رسد، بشريت به خصوص جهان غرب جايگاه رفيع زن را درنيافته است و نمي خواهد حق وي را حتي به شكل صوري به وي باز گرداند . به راستي چند درصد از وكلا، معاونان و رؤساي جمهور كشورهاي غربي زن هستند و در دايره اي محدودتر چند درصد از نيروهاي سازمان هاي بين المللي را زنان تشكيل مي دهند؟مقام و جايگاه زن تنها در حكومت امام زمان (عج) شناخته مي شود . در اين حكومت

است كه زن به جايگاه حقوقي و حقيقي خود دست مي يابد . در اين حكومت نگرش مردان به زنان دگرگون مي شود شعور فكري زن بدان جا مي رسد كه به «زن بودنش افتخار مي كند» و هرگز خود را با مرد نمي سنجد .نقش حكومت اسلامي قبل از بر پايي حكومت مهدي - عجل الله فرجه الشريف - بارور ساختن باور زن به خويش، رهانيدن وي از سراب هاي كاذب ايسم ها و ايست ها و اعطاي حقوق اجتماعي به وي تا مرز آسيب نديدن گوهر وجودي او است . در حكومت مهدي - عجل الله فرجه الشريف - از سويي نگرش جامعه به زن و از سوي ديگر نگرش زن به خود تغيير مي يابد . حكومت مهدي (عج) به لحاظ فراگير بودن، امنيت شغلي براي زن را فراهم مي آورد و زن در سايه سار اين امنيت نگرش و امنيت كاري، از توان ينيت بخشيدن به ايده ها و انديشه هايش بهره مند مي شود .زن در حكومت مهدي - عجل الله فرجه الشريف - به جايگاه رفيع و واقعي خود دست مي يابد . شايد رمز رجعت زنان بزرگ موحد و حضور آنان در ساختار حكومتي مهدي - عجل الله فرجه الشريف - ، شكوفا ساختن استعدادهاي آنان باشد استعدادهايي كه در حكومت هاي ديگر توان بروز نيافتند .رجعت 400 زن در كنار 800 مرد با حضرت عيسي - عليه السلام - و نيز رجعت زناني چون ام ايمن، حبابه و البيه، سميه، و ام خالد در اين راستا قابل تحليل مي نمايد .گذشته از رجعت اين زنان كه بي شك در حكومت امام زمان - عجل الله فرجه الشريف - از جايگاه محوري و مسؤوليت هاي كليدي برخوردار خواهند بود، وجود 50 زن

در ميان 313 تن ياور امام عصر - عجل الله فرجه الشريف - كه هر يك در عبوديت، زهد و پارسايي و خلاقيت و كارآمدي سر آمد افراد بشرند و روايات آن ها را اميران مي خوانند، نشان دهنده رسيدن زن به جايگاه حقيقي خود است . امام باقر - عليه السلام - در تفسير آيه 148 سوره بقره به جابر بن يزيد جعفي در خصوص ياران حضرت مهدي - عجل الله فرجه الشريف - مي فرمايد:«و يجيي ء و الله ثلاث ماة و بضعة عشر رجلا فيهم خمسون امراة يجتمعون بمكة علي غير ميعاد قوعا كقزع الحزيف يتبع بعضهم و هي الاية التي قال الله اين ما تكونوا يات بكم الله جميعا ان الله علي كل شي ء قدير» .سوگند به خداوند، سيصد و سيزده تن كه پنجاه نفر از آنان زنند، بي هيچ قرار قبلي در مكه گرد مي آيند و اين است معناي آيه شريف: هر كجا باشيد، خداوند شما را حاضر مي كند زيرا او بر هر كاري توانا است . (1)به اميد آن روزپي نوشت:1) بحارالانوار، ج 52، ص 223 .حسن ابراهيم زاده / پرسمان پيش شماره 3

http://noorportal.net/180/182/204/314.aspx

نقش حسابرسي داخلي در مديريت جهاني

كيهان پوراسماعيلي

اينكه امروزه اكثر كشورهاي موفق از ديد تازه اي برخوردارند، خبر تازه اي نيست. مديريت هاي جهاني، چه بزرگ و چه كوچك، آنچه را كه زماني اصول اساسي و قوي مديريت مثل شراكت، توليد بهنگام، كنترل آماري فرآيند، آموزش مستمر و.. در نظر گرفته مي شد، در اختيار داشتند.

در محيط هاي جديد حتي فرضيات اساسي مربوط به رفتار سازماني هم مورد ترديد قرار گرفته اند. اهداف سنتي حسابرسي داخلي هم تا حد قابل ملاحظه اي در اين محيط

هاي جديد كاهش مي يابد. اكثر بخش هاي حسابرسي داخلي سنتي به چهار طريق اساسي به سازمان هايشان كمك يا خدمت مي كنند. 1 -كمك به مديران اجرايي در جهت بهبود طرح و اجراي سيستم هاي كنترلي. 2 -كشف بي نظمي هاي داخلي (سوءاستفاده ها و تقلب و....). 3 - اطمينان از اينكه كنترل ها همان گونه كه در نظر گرفته شده اند، عمل مي كنند. 4 -كمك به مديران اجرايي براي آگاهي بيشتر نسبت به عملكردها و نتايج. اما در محيط هاي جهاني اين اهداف سنتي واقعا متروك شده اند و براي حسابرسي داخلي منطق و مسووليت هاي جديدي تعريف شده است. اما حسابرسي داخلي هنوز هم بايد راه تكامل را بپيمايد و دوباره روابط و نقش خود را مورد توجه و تغيير قرار دهد. سازمان هاي جهاني امروزي همواره در حال تغيير و تحول هستند، درحقيقت مكانيزم هاي رسمي براي تشويق. اصلاح و پيشرفت دائمي در هر سازماني تشكيل شده اند. در قراردادهايي كه بين شركت هاي عرضه كننده و مصرف كننده منعقد مي شود، اغلب تهيه كنندگان بايد توسط حسابرسي داخلي شركت خريدار تاييد شده و توانايي اجرا و پيگيري استانداردهاي اجرا و عملكرد سيستم هاي داخلي نيز توسط حسابرس داخلي اثبات شوند. ظهور نقش هاي حسابرسي داخلي در محيط هاي جهاني مديريت، بايد متكي به موارد ذيل باشد: 1 -تعهد بيشتر در مقابل عمليات هاي اجرايي به عنوان مشتري عمده حسابرسي داخلي. 2 - ارزيابي مستقل سيستم هاي عملياتي. 3 - بررسي و تاييد سيستم هاي عملياتي و داخلي فروشنده. 4 - آموزش مديريت و كاركنان اجرايي. 5 -تاكيد بيشتر بر

بررسي سيستم هاي تحت توسعه. 6 - تاكيد بيشتر بر سيستم هاي اطلاعاتي. 7 - تاكيد كمتر بر كنترل هاي سنتي؛ احتمال خطر و تقلب. 8 - تاكيد بيشتر بر سرعت. حسابرسان داخلي با كنار هم قرار دادن توانايي ها و مهارت ها و تجاربشان براساس نيازهاي متغير مديريت ها، قادر خواهند بود به سازمان هايشان براي موفقيت در محيط هاي متغير تجاري امروز كمك كنند. امروزه جدايي مديريت از عمليات هاي اجرايي به سه طريق رخ مي دهد:اول اينكه، ساختار سازماني (سازمان بوروكراتيك) داراي سطوح بسيار با وظايف مجزا و كاركنان ويژه است. بنابراين به راحتي و به طور سازماني از عمليات هاي اجرايي مشتريان جدا مي شود.دوم اينكه، طراحي اكثر وسايل و تداركات به طور فيزيكي مديريت را در اتاق ها و ساختمان هاي جدا از عمليات ها قرار مي دهد و بدين وسيله مديريت در انحصار اين ديوارها و در اختيار منشي ها و ديگر كاركنان از عمليات هاي اجرايي به دور مانده است و سوم اينكه مديريت از نظر عملكرد و وظايف هم تا حدي از عمليات ها جدا است.اين جدايي وظيفه، خود مي تواند موجب جدايي رواني از مشتريان و عمليات ها شود.حسابرسي داخلي پنجره اي را براي مديريت بر روي عمليات ها باز مي كند، عمليات هايي كه احتمال دارد از ديد وي دور بماند.گزارش هاي حسابرسي داخلي جزئياتي را براي مدير فراهم مي كند كه در ساير گزارش هاي عملكرد موجود نبوده و قابل دسترس نيستند.اين گزارش ها نقاط ضعف و مشكلات سازماني را در بر دارد كه در غير اين صورت مديريت به آنها نمي رسيد. مديريت

ارشد بسياري از سازمان ها امروزه به اصول كنترلي سنتي توجه كمتري مي كنند. اين كنترل ها بر موضوعات نسبتا جزئي و كوچكي متمركز هستند. بسياري از سيستم ها امروزه بدون اشتباه عمل مي كنند.سيستم هاي توليد بهنگام، كنترل آماري فرآيند، مراقبت هاي جلوگيري كننده، آموزش وسيع كاركنان، گواهي و تاييد فروشندگان و ساير فنون مديريتي جديد، به عمليات هاي اصلاحي منتج مي شوند.هر كجا به طور ناگهاني اشتباهي رخ دهد، سيستم هاي امروزي براساس خودتصحيحي طراحي شده اند، به طوري كه عيب و نقصي را ايجاد نكنند. در اين محيط، كنترل هاي داخلي ضعيف ديگر مساله نيستند. در حالي كه پيش تر ممكن بود مساله باشند.علاوه بر آن، امروزه بيشتر توجه روي طراحي سيستم هاي متمركز است كه براساس آن كارها آنچنان كه بايد انجام شوند، نه روي كنترل هاي مربوط به سيستم هاي معيوب.مديريت جهاني همراه با دادن مسووليت هاي بيشتر به كاركنان، دامنه اختيار آنان را نيز افزايش مي دهد. كاركنان اجرايي مكمل گروه هاي رفع مشكل هستند و آموزش هاي متقابلي را براي انجام اعمال متنوع و وسيع ديده اند. به كاركنان هم شبيه مديريت در قبال عملكرد مناسب و خوب پاداش داده مي شود. وسايل براي كار كردن بهتر، مرتبط تر و مكان هاي مطبوع تر در دسترس هستند. همچنين در اين سازمان ها بين واحدهاي كاري و مديريت و نيز بين رده هاي مختلف مديريت هماهنگي بيشتري برقرار است. عمليات هاي دقيق تر با ضايعات كمتر، فرصت هاي كمتري را براي تقلب كاركنان فراهم مي كند و در صورت بروز، بازرسي آن را راحت تر مي كند. افزون بر

اين در اقتصاد امروزي شغل ها گرانبها و تمام عيار هستند. پس بايد هر شغلي بر كمك و مشاركت در موفقيت سازمان متمركز شود.در چنين محيطي كاركنان كمتر تغييرپذيرند و بدين ترتيب كمتر به ريسك تمايل دارند و بنابر دلايل مشابه، كاركنان چنين سازمان هايي احتمالاتمايل كمتري براي ارتكاب بي نظمي در مقابل سازمان هايشان دارند. اين كاهش عمده انگيزه براي چنين بي نظمي هايي نياز به حسابرسي داخلي سنتي را كاهش مي دهد. امروزه وظيفه مديريت از برنامه ريزي، سازماندهي، اداره، هدايت و نظارت به سرپرستي، اختيار، ارزيابي و شراكت گسترش يافته است. شغل اصلي مديريت، كارفرما شدن يا رياست نيست؛ بلكه تسهيل موفقيت عمليات هاي خاص و كاركنان است كه اين مستلزم تماس و ارتباط با كاركنان، عمليات ها، فروشندگان و مشتريان است. امروزه مديران وقت نسبتا كمي را در دفترهايشان مي گذرانند. واژه جديد براي توصيف اين سبك مديريت «مديريت سرگردان» يا MBWA است.مديران زيادي ميزهايشان را به بخش اجرايي (كارخانه) منتقل كرده اند. در اصل در اين سازمان ها، تفكيك جسمي و رواني مديريت از بين رفته است.رده هاي سازماني بسيار زياد تنها به تعداد كمي كاهش يافته و مديران و ديگر كاركنان در عمليات هاي جداگانه به صورت گروه هاي عملياتي هم عرض تركيب شده اند و بدين وسيله به حذف تفكيك سازماني كمك كردند.يك اصل مهم مديريت جهاني تهيه اطلاعات متناسب و فوري براي تصميم گيرندگان است، خواه كاركنان اجرايي باشد، خواه مديران. در نتيجه هر كس در مورد عملكرد اختصاصي، گروهي، هماهنگي و تقسيمي مطلع تر مي شود.بنابراين حالاواژه عملكرد در بعد وسيع تري تعريف مي شود و

عملكرد غيرمالي را نيز همچون عملكرد مالي شامل مي شود و همين قدر كافي است بدانيم كه گزارش هاي حسابرسي داخلي سنتي اساسا اخبار و اطلاعات قديمي را شامل مي شوند.

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1569881

ايران: فرصتها و چالشهاي جهاني شدن

هادي زماني

مديريت اقتصاد جهاني داراي كاستي هاي متعددي است كه نه تنها مانع از عملكرد مطلوب روند جهاني شدن ميشود، بلكه امنيت و توسعه پايدار اقتصاد جهاني را نيز تهديد ميكنند.  پيشبرد برنامه جهاني شدن مستلزم رفع اين

كاستي هاست.  اصلاح مديريت جهاني ميتواند دستآوردهاي جهاني شدن را تقويت كرده، زيانهاي آنرا به حداقل برساند،  تمامي كشورها را در منافع آن سهيم كند و شرايط مطلوبي براي توسعه پايدار اقتصاد جهاني فراهم اورد.اصلاح  مديريت جهاني سازي مستلزم اصلاح مديريت نظامهاي سياسي و اقتصادي هم در ابعاد جهاني و هم در ابعاد ملي است.  اين دو جنبه با يكديگر درارتباط متقابل و تنگاتنگ بوده  و اصلاح يكي بدون ديگري اگر غير ممكن نباشد، دشوار خواهد بود. 1.  اصلاح دولتهاي ملياز يك منظر اصلاح  نظام جهاني با رفرم نظام هاي ملي و دموكراتيزه و كارا كردن ساختار حكومتي و اداري آنها آغاز ميشود.  دولتهاي ملي از جمله  بازيگران اصلي نظام جهاني ميباشند.  ميزان پايبندي دولتهاي ملي به اداره دموكراتيك نظام جهاني بر پايه  ارزشها و اهداف مشترك، همكاري و همياري بين المللي و درك تاثير سياستهايشان بر ساير كشورها تعيين كننده چگونگي و كيفيت مديريت نظام جهاني ميباشند.  فزون بر اين، دولتهاي ملي ميبايست مشاركت كشورهايشان را در اقتصاد جهاني مديريت و رهبري كنند، شرايط و ظرفيت بهره برداري مطلوب از فرصتهاي جهاني شدن را فراهم آورند وبا پيگيري سياستهاي مناسب تاثيرات منفي اين پروسه 

بر اقتصادهاي ملي شان را به حداقل برسانند. دولتهاي ملي در صورتي ميتوانند اين وظايف را به نحوي مطلوب انجام دهند، بر اقتصاد جهاني بيشترين تاثير را بگذارند و آنرا در جهت مطلوب هدايت كنند كه شرايط حداقل زير تامين شده باشند:·        دموكراسي، رعايت منشورحقوق بشر، حكومت قانون و عدالت اجتماعي·        وجود يك دولت كارا كه بتواند شرايط لازم براي رشد اقتصادي را فراهم آورد، كالاهاي عمومي و خدمات اجتماعي لازم را تامين كند، ظرفيت مردم را از طريق آموزش و ارائه ساير خدمات اجتماعي براي مشاركت موثر در فعاليتهاي اقتصادي و سياسي بالا ببرد، زير ساختها و ظرفيتهاي لازمه را براي توسعه و مشاركت فعال در اقتصاد جهاني ايجاد كند·        يك جامعه مدني پويا، بهره مند از آزادي بيان، تجمع و ساير آزاديهاي مربوطه كه بتواند خواستهاي تمام اقشار اجتماعي را منعكس كند.   در اين رابطه، وجود تشكلها و سازمانهايي كه بتوانند منافع اقشار مختلف به ويژه زحمتكشان و اقشار محروم را نمايندگي كنند براي مشاركت فعال مردم در ساختار سياسي و مديريت عادلانه جامعه ضروري است.2.  اصلاح ساختار جهانيبازار جهاني به سرعت گسترش يافته، اما همپاي آن نهادهاي اجتماعي لازم براي كاركرد مطلوب و عادلانه بازار جهاني توسعه نيافته است.   قوانيني كه براي تنظيم بازار جهاني تدوين ميشوند منافع كشورهاي ضعيف را رعايت نميكنند و تاثير آنها نيز بر كشورهاي ثروتمند و فقير نامتعادل است. مكانيزم كنوني عمدتا به سياستهاي آزادسازي بازار و ملاحظات اقتصادي و مالي توجه داشته و به ابعاد اجتماعي پروسه جهاني شدن توجه لازم را ندارد.  سيستم بين المللي موجود كه مسئول طراحي و اجراي سياستهاي جهاني است فاقد

توان و كارايي لازم است.  اين سياستها توسط سازمانهاي متعددي تدوين و به اجرا گذاشته ميشوند كه از هماهنگي لازم برخوردار نميباشند.  فقدان اين هماهنگي هزينه هنگفتي بر اقتصاد جهاني تحميل كرده، امر پيشگيري و مقابله با بحرانهاي اقتصادي را دشوار ساخته است.   اصلاح مديريت جهاني مستلزم بازنگري در قوانين نظام جهاني، سيستم تصميم گيري  سازمانهاي جهاني واستراتژي مديريت جهاني سازي است.    اصلاح قوانين تجاري سيستم تجارت جهاني ميبايست قوانين و سدهايي را كه مانع از دستيابي كشورهاي در حال رشد و توسعه نيافته به بازارهايي كه در آنها داراي برتري نسبي ميباشند به سرعت كاهش دهد، به ويژه در زمينه كالاهاي كشاورزي، نساجي و پوشاك.  در اجراي اين امر منافع كشورهاي توسعه نيافته ميبايست از طريق اتخاذ سياستهاي مثبت و ترجيحي كه به اين كشورها امكان توسعه و تقويت ظرفيت صادراتي شان را بدهد تامين شود. افزون بر اين، قوانين و سياستهايي كه در سطح جهاني براي تنظيم امور تجاري و مالي تدوين ميشوند ميبايست براي كشورهاي در حال رشد و توسعه نيافته آزادي عمل بيشتري در حيطه تدوين سياستهاي ملي قائل شوند تا اين كشورها بتوانند با توجه به شرايط ويژه خود نهادها و سياستهايي را كه براي توسعه اقتصادي شان لازم ميباشد تدوين و پيگيري كنند.  آن دسته از قوانين موجود كه كشورهاي در حال رشد و توسعه نيافته را از انتخاب سياستهاي مناسب براي تامين ثبات مالي، رشد اقتصادي و صنعتي كردن محروم ميكنند ميبايست مورد تجديد نظر قرار گيرند.  قوانين جديد نيز ميبايست به اين امر توجه داشته باشند.  كشورهايي كه اكنون توسعه يافته اند از آزادي عمل قابل توجهي

در پيشبرد برنامه هاي سياسي خود برخوردار بوده اند. اكنون اقتصاد جهاني در پارادايم جديدي حركت ميكند كه داراي فضاي سياست گذاري ويژه خود است.  اما پيشبرد مطلوب و پايدار نظام جديد جهاني مستلزم آن است كه سياست "اعمال شرايط"[1] كه توسط سازمانهاي بين المللي نظير بانك جهاني و صندوق بين المللي پول براي پيشبرد رفرم اقتصادي كشورهاي در حال رشد و توسعه نيافته پيگيري ميشود با سياستهاي مثبتي نيز همراه باشد تا به اين كشورها اجازه دهد تا ظرفيتها و شرايط داخلي مناسب را براي بهره برداري از فرصتهاي جهاني شدن بوجود بياورند. تنظيم سرمايه گذاري خارجي و رقابتگسترش سريع سيستم توليد جهاني ضرورت تدوين قوانين جديدي را براي تنظيم سرمايه گذاري مستقيم خارجي و رقابت بوجود آورده است.  يك ساختار بين المللي متعادل براي تنظيم سرمايه گذاري خارجي كه مورد پذيرش كليه كشورها باشد موجب افزايش گردش سرمايه گذاري خارجي و كنترل مشكلات ناشي از رقابت كشورها براي جلب سرمايه گذاري خارجي  خواهد شد كه منافع سرمايه گذاري خارجي را كاهش ميدهد.  چنين ساختاري  ميبايست بين منافع، حقوق و مسئوليتهاي بخش خصوصي  تعادل برقرار كند. همكاري بر سر سياستهاي مربوط به رقابت بين المللي موجب افزايش رقابت و شفافي بازارهاي جهاني خواهد شد.اصلاح قوانين بازار كارجهاني سازي ميبايست استانداردهاي پايه اي كار را كه توسط سازمان جهاني كار تدوين شده اند و حقوق نيروي كار در بازار جهاني را تعيين ميكنند رعايت و اجراي آنها را در كليه كشورها تضمين كند.  سازمانهاي جهاني ميبايست در جهت اجراي اين قوانين بكوشند و سياستهاي خود را با آنها هماهنگ سازند.  در مجموع،  توسعه سالم جهاني

سازي مستلزم اقدامات موثرتري براي اجراي اين استانداردها در كليه بازارهاي جهاني به ويژه در مناطق توليد صادرات ميباشد.   فزون بر اين، در تدوين و اجراي اين موازين امكانات و منافع كشورهاي توسعه نيافته ميبايست رعايت گردد.اصلاح قوانين مهاجرتنبود يك سيستم موثر براي تنظيم گردش بين المللي نيروي كار از يكسو مانع از بهره برداري مطلوب از ظرفيت بالقوه اقتصاد جهاني شده و از سوي ديگر موجب پيدايش مشكلات متعددي نظير مهاجرت غير قانوني،  رشد قاچاق انسان و ساير فعاليتهاي غير قانوني گرديده است.  همچنين اين كاستي سبب شده است تا كشورهاي توسعه نيافته و در حال رشد بخش قابل توجهي از نيروي متخصص خود را با مهاجرت آنها به كشورهاي توسعه يافته از دست بدهند، بدون آنكه در مقابل مبلغ هنگفتي كه براي آموزش و تربيت آنها سرمايه گذاري كرده اند هيچگونه خسارتي دريافت كنند. حل اين معضل مستلزم ايجاد يك سيستم مناسب براي  تنظيم گردش بين المللي نيروي كار است كه براي كشورهاي صادر كننده و دريافت كننده  نيروي كار هر دو عادلانه باشد. براي مثال براي كنترل و تنظيم فرار مغزها از كشورهاي توسعه نيافته و در حال رشد ميتوان تدابير متعددي بكار بست، مانند:·        محدود كردن حداكثر مدت قرارداد كارگران مهاجر·        ترغيب بازگشتهاي مقطعي يا دوره اي·        تسهيل شرايط بازگشت مجدد كارگران مهاجر به كشور ميزبان·        استفاده از سياستهاي مالياتي براي ترغيب بازگشت كارگران مهاجر بعد از حداكثر مدت تعيين شده·        استفاده از سياستهاي مالياتي براي تشويق كارگران مهاجر براي ارسال بخشي از درآمد خود به كشور مادر·        استفاده از سيستم مالياتي براي بازگرداندن بخشي از درآمد مالياتي كشور ميزبان (حاصل

از كارگران مهاجر متخصص) به كشور مادر براي جبران هزينه اي كه براي آموزش نيروي كار مزبور متحمل شده اند·        همكاري براي مبارزه با شبكه هاي قاچاق نيروي انساني·        تبادل اطلاعات بين كشورهاي صادر كننده و دريافت كننده نيروي كار و هماهنگ سازي سياستهاي آنها·        تنظيم سياستهايي براي مهاجرتهاي كوتاه مدت·        هماهنگ سازي سياست هاي بيمه و امنيت اجتماعي·        ايجاد يك سازمان بين المللي براي مبادله اطلاعات و تنظيم مهاجرت بين المللي نيروي كاراصلاح نظام مالي طي چند دهه اخيرحجم و سرعت گردش سرمايه مالي در اقتصاد جهاني بطور بيسابقه اي افزايش يافته است.  اما نظام مالي موجود فاقد ثبات و كارايي لازم است.  سيستم موجود از يكسو پاسخگوي نيازهاي كشورهاي درحال رشد و توسعه نيافته نيست و در عمل پوشش لازم را به كشورهاي  توسعه نيافته نميدهد.  از سوي ديگر، در برابر انگيزه ها و حركتهاي سوداگري ضربه پذير است.  توسعه پايدار اقتصاد جهاني مستلزم رفع اين كاستي ها است.  فزون بر اين، ميبايست در برنامه سازمانهاي مالي بين المللي، نظير صندوق بين المللي پول تجديد نظر شود تا كشورهاي در حال رشد بتوانند برنامه اصلاحات اقتصادي، به ويژه سياست آزادسازي بازارهاي مالي خود را با سرعتي معقول (نه شتاب زده) به پيش ببرند كه موجب ركود اقتصادي و بروز بحرانهاي اجتماعي نگردد. ارزيابي عملكرد صندوق بين المللي پول در مقابله با بحران مالي دهه 90 در كشورهاي آسياي شرقي مبين ضرورت اين تجديد نظر است.   استراتژي جهاني سازيتلاش براي تامين اشتغال براي شهروندان جهان ميبايست به يكي از اهداف پايه اي جهاني سازي تبديل گردد و در اهداف و برنامه هاي سازمانهاي جهاني

به رسميت شناخته شده و با تدوين سياستهاي مناسب پيگيري شود.  به عبارت دقيقتر، توسعه پايدار اقتصاد جهاني مستلزم پيگيري استراتژي اي است كه بتواند بين تامين رشد اقتصادي و ايجاد اشتغال تناسب مطلوبي بر قرار كند و همه كشورها را در دست آوردهاي جهاني شدن سهيم كند.  اهداف نهادهاي اقتصاد جهاني ميبايست بر پايه چنين استراتژي اي استوار شود. يك استراتژي توسعه پايدار و موفق ميتواند تنش بين كشورها را به حداقل رسانده  و امكان دستيابي تمامي كشورها، به ويژه كشورهاي در حال رشد و توسعه نيافته را به بازارهاي جهاني تسهيل كند.  اجراي اين امر مستلزم هماهنگي سياستهاي اقتصاد كلان كليه كشورها و نهادهاي اقتصاد جهاني است تا بتواند سطح تقاضاي موثر اقتصاد جهاني را در حد مطلوب تثبيت كند.  امنيت اجتماعيسازمانهاي جهاني ميبايد سطح حداقلي از امنيت اجتماعي را براي افراد وخانواده ها تعيين و به عنوان حفاظ امنيت اجتماعي اقتصاد جهاني به رسميت بشناسند و در جهت اجراي آن بكوشند.  چنين سيستمي شامل كمكهاي نقدي به افرادي كه كار خود را به واسطه اصلاحات ساختاري اقتصاد جهاني از دست ميدهند نيز ميشود.  ايجاد چنين ظرفيتي در كشورهاي توسعه نيافته مستلزم پشتيباني مالي نهادهاي بين المللي و كشورهاي ثروتمند است كه از نظام اقتصاد جهاني بيشترين بهر ه را ميبرند.  شفافيتاجراي موارد بالا و پيشبرد مطلوب برنامه جهاني سازي مستلزم تقويت ظرفيت سازمانهاي جهاني و افزايش كارايي آنها است. تمام سازمانهاي جهاني نظير سازمان ملل، صندوق بين المللي پول و بانك جهاني ميبايست در خصوص تصميمات و عملكرد خود و تاثير سياستهايشان  به مردم جهان و پارلمانهاي ملي پاسخگو باشند.  نظارت پارلمانهاي

ملي بر عملكرد اين سازمانها، براي مثال از طريق تشكيل يك گروه پارلماني متشكل از نمايندگان پارلمانهاي كشورهاي عضو سازمان ملل، با وظيفه بررسي وهماهنگ كردن سياستهاي سازمانهاي جهاني، ميتواند گام موثري در اين راستا باشد.  پارلمانهاي ملي ميتوانند با بررسي مستمر و پيگيرعملكرد نمايندگان خود در سازمانهاي جهاني به دموكراتيزه كردن اين سازمانها ياري كنند.  علاوه بر اين نظم و پروسه موثري ميبايست تدوين شود تا سازمانهاي جهاني را موظف كند كه به نحوي منظم و مرتب اطلاعات خود را در اختيار افكار عمومي جهان بگذارند و سياستهاي خود را مورد ارزيابي سازمان هاي مستقل قرار دهند.  دموكراتيزه كردن مديريت اقتصاد جهانيكشورهاي در حال رشد و توسعه نيافته ميبايست از نفوذ موثرتري در سازمان ملل، بانك جهاني و صندوق بين المللي پول برخوردار شوند.  اين امرمستلزم افزايش تعداد و ميزان اختيارات نمايندگان اين كشورها در سازمانهاي بين المللي و تجديد نظر در مكانيزم تصميم گيري اين سازمانها است.  همچنين مشاركت موثر سازمانهاي غير دولتي غير انتفاعي (نظيرسازمانهاي غير دولتي غير انتفاعي) در كاركرد سازمانهاي بين المللي ميبايست تقويت گردد. در اين زمينه،  سازمان ملل ميتواند با تاسيس سازماني براي بررسي و ارزيابي مستمر پيآمدهاي روند جهاني شدن و ارائه پيشنهادات براي بهينه كردن و هماهنگي سياستهاي سازمانهاي مربوطه گام موثري در اين راستا بردارد.  چنين نهادي ميبايست براي نمايندگان گروههاي اجتماعي مختلف از كليه كشورها اين فرصت را فراهم آورد تا نقطه نظرهاي خود را به نحوي موثر مطرح كنند.     هماهنگ سازي سياستهاي نهادهاي جهانيهمانطور كه در بالا گفته شد، سياستهاي تجاري، توسعه اقتصادي و مالي جهان در سازمانهاي مستقل مانند سازمان تجارت جهاني،

بانك جهاني، صندوق بين المللي پول، سازمان جهاني كار و غيره تدوين و به اجرا گذاشته ميشوند.  در سطح جهاني مكانيزم مشخص و توانايي وجود ندارد تا بتواند به نحوي موثر سياستهاي اين سازمانها را هماهنگ كند و بين سياستهاي اقتصادي و اجتماعي تعادل مناسبي برقرار سازد.  اين كار تا حدودي به صورت ارشادي توسط شوراي اموراقتصادي و اجتماعي سازمان ملل متحد (ECOSOC) انجام ميپذيرد.  اما اين سازمان فاقد ظرفيت و قدرت اجرايي لازم بوده و مصوبات آن صرفا جنبه رهنمودي دارد.  در واقع، به دليل جدايي سياسي و تشكيلاتي اين سازمان از سازمانهاي بانك جهاني، صندوق بين المللي پول و سازمان تجارت جهاني، شوراي امور اقتصادي و اجتماعي سازمان ملل عملا فاقد ظرفيت لازم براي تاثير گذاري بر روندهاي  مالي، سرمايه گذاري، تكنولوژي و تجاري جهان است. براي حل اين مشكل پيشنهادهاي متعددي مطرح شده است كه مهمترين آنها تاسيس شوراي امنيت اجتماعي و اقتصادي  سازمان ملل ميباشد.  اين شورا همپايه شوراي امنيت سازمان ملل خواهد بود اما مصوبات آن به لحاظ قانوني لازم الاجرا نميباشند.  اين پيشنهاد به دليل عدم پشتيباني دولتهاي پرقدرت و مشكلاتي كه در نتيجه تجديد نظر و بازنويسي منشور سازمان ملل بوجود خواهد آمد، تاكنون بطور جدي پيگيري نشده است.اخيرا "هيئت بلند پايه دبير سازمان ملل در امور مالي و توسعه" اين مشكل را از منظر اقتصادي به گونه اي ديگر دوباره مطرح كرده است.  اين هيئت نتيجه ميگيرد كه اولا اقتصاد جهان فاقد نهاد و مكانيزم موثري براي پيش بيني بحرانهاي اقتصادي و اتخاذ سياستهاي مناسب براي پيشگيري و مقابله با آنها است.  دوما، تصميم گيرهاي اقتصاد جهاني

به نحو نگران كننده اي در دست چند كشور صنعتي پيشرفته متمركز شده است.  در نتيجه تنشهاي اقتصادي و سياسي تشديد شده و مديريت اقتصاد جهاني مطلوب نميباشد.  اقتصاد جهاني نيازمند نهادي دموكراتيك و موثر براي حل مسائل مشترك است.  براي حل اين مشكل هيئت بررسي پيشنهاد تاسيس يك شوراي عالي جهاني را مطرح كرده است كه وظيفه آن تهيه يك استراتژي بلند مدت براي توسعه و امنيت و هماهنگ سازي سازمانهاي جهاني ميباشد.بدون شك مديريت جهاني شدن مطلوب نبوده و اصلاح آن، به ويژه دمكراتيزه كردن، شفاف سازي و افزايش كارآيي  ضروري ميباشد.  اما در پيشبرد برنامه هاي فوق ميبايست بسيار حساب شده عمل نمود، زيرا اصلاحات نسنجيده ميتوانند تعادل موجود را برهم زده موجب پيدايش بحرانهاي جدي تري  گردد.

http://www.hadizamani.com/Maghalat/B2_8.htm

وظايف كلي شيعيان در دوران غيبت كبرا

محمد صادق امّةطلب مقدمه:

شيعيان تا سال 260 ق، كه حضرت امام حسن عسكري، عليه السلام، به شهادت رسيدند، مستقيماً و يا ازطريق نمايندگان و افراد مورداطمينانشان به امامان معصوم، عليهمالسلام، دسترسي داشتند، امّا در دوره غيبت، لزوماً با اين سؤال مواجه ميشوند كه آيا غيبت امام معصوم (حجّت خدا) بمثابه رفع تكاليف از مسلمان و بخصوص شيعيان است؟ اگر جواب منفي باشد، آيا تكاليف آنها را عقل افراد تعيين ميكند و يا منابعي ويژه براي تعيين تكاليف، و افراد خاصّي براي تشخيص آن وجود دارند؟ و اگر منابع و افراد خاصّي بايد تكاليف مردم را معلوم كنند، آيا گستره و حجم و وسعت تكاليف عصر غيبت امام، عليهالسلام، عيناً مانند دوره حضور است؟ در پاسخ به اين پرسشها، برخي از علماي شيعه كتابهايي تأليف كردهاند. از جمله مرحوم دبيرالدين ميرزا علياكبر صدرالاسلام همداني در

كتاب خويش تكاليف مردم در عصر غيبت را تشريح كرده است.همچنين مرحوم آيةالله سيدمحمد تقي موسوي اصفهاني، قدّس سرّه، در كتاب مهم خود وظايف بسياري را براي منتظران برشمرده است.در مقاله حاضر كوشيدهايم تا وظايف كلي و راهبردي شيعيان درعصر غيبت را مطالعه كنيم. با مطالعه اين وظايف، ميتوانيم پاسخ پرسشهاي آغاز مقاله را بدهيم. براساس اين مقاله، ميتوانيم بگوييم كه تكليف در عصر غيبت رفع نميشود، بلكه براساس مقتضيات زمان و با تكيه بر قرآن و سنت نبوي، صلّي الله عليه وآله، و سيره اهلبيت، عليهمالسلام، توسط فقهاي جامعالشرايط تعيين و مشخص ميگردد. همچنين بخوبي ميتوان دريافت كه همانطور كه حيرت و ابهام و فتنه زياد است و طبعاً زيركي فراوانتري لازم دارد؛ بهدليل وقوع شبهات فراواني كه ازطرف پيامبر اسلام، صلّي الله عليه وآله، دستور به توقف در آنها داريم و نيز بهخاطر حضور علني نداشتن و دردسترس نبودن امام معصوم، عليهالسلام، در جامعه و سيطره كفّار و ستمگران بر مقدّرات بشر و لزوم تحفّظ و احتياط بيشتر شيعيان، گسترة تكاليف محدودتر است تا با شرايط تقيّه تطبيق كرده و موجوديّت شيعه حفظ شود. نكته مهم اين است كه شيعه عصر غيبت، از نظر هويّت تاريخي و عقائد و احكام فرعي و وحدت كلمه و محاسن اخلاقي و امثال آن، نبايد فرقي با شيعه عصر ظهور داشته باشد. بايد چنان باشد كه اگر از قرن پانزدهم هجري به قرن اول هجري منتقل شد، بتواند همانطور موضعگيري و عمل كند كه برادرانش در كنار امام علي، عليه السلام، و ساير ائمه هدايت، عليهمالسلام، و يا در عصر پيامبر، صلّي الله عليه وآله، ميكردند و

خصوصاً از جهت عقايد و نيز رضا (خشنودي) و سخط (ناخشنودي) همانند آنها باشد. البته اين ديدگاه با سكولاريسم و پلوراليسم ديني و دموكراسي و عصري شدن دين و امثال آن تقابل و برخورد پيدا ميكند كه در موضوع اين مقاله اهميتي ندارند.وظايف كلي شيعيان در عصر غيبت كبراي حضرت امام حجة بن الحسن العسكري، سلاماللهعليهماوظيفه شيعه درعصر غيبت اين است كه برآنچه از حق و هدايت كه به او رسيده، ثبات قدم داشته و چنگ بزند تا محفوظ بماند و پيداست كه منبع شناخت اين مطالب حقّه و هدايت يافتن به آن، مطابق حديث متواتر ثقلين، قرآن مجيد و سنت نبوي و عترت طاهره است، كه در عصر غيبت روايات و سنت ايشان در كتب موجود است. روايات متعددي با الفاظ مختلف براين مطلب دلالت ميكنند، ازجمله:1 _ پرهيز از شكاز امام صادق، عليه السلام، نقل شده كه ضمن حديثي درباره عصر غيبت فرمودند:... فإيّاكم والشّك والاءرتياب أنفو عن أنفسكم الشكوك و قد حذّرتم فاحذروا من الله...پس بپرهيزيد از شك و دودلي و ترديد، شكها را از خودتان برانيد و به تحقيق كه شما برحذر داشته شديد، پس از خدا پرهيز كنيد (كه درعصرغيبت ترديد بهخود راهدهيد ) ...اين حديث نشان ميدهد كه يكي از وظايف شيعه در عصر غيبت، احراز درجة رفيع يقين و تلاش براي حفظ عقايد حقّه است. زيرا طولاني شدن دوره غيبتف حجّتف خدا، باعث ترديد و بياعتقادي بسياري ميشود و سيطره مادّيت (مادي گرايي) و فضلفروشي عالم نماياني كه علم و تخصص آنها ربطي به عقايد ندارد و درعين حال در آن دخالت و تخريب ميكنند، مزيد بر علت

است.2 _ چنگ زدن به امرف اول تا وصول به امرف آخرما مجموعه بزرگ و والايي از احاديث عقيدتي و اخلاقي و فقهي و غير آن داريم كه از جهتي مايه فخر و مباهات ما بر ساير مذاهب و ملل است و از جهت ديگر باعث هدايت و ثبات قدم ماست. ميتوان گفت مراد از «امر اول»، همين دوره دويست و هفتاد و سه ساله از آغاز بعثت تا آغاز غيبت و يا دوره امامان يازدهگانه شيعه باشد كه آن ميراث را بهيادگار گذاشتهاند و حاملان و مبلّغان و مجريان آن، فقها و علماي صالح شيعهاند. البته توقيعات شريفه ناحيه مقدسه را نيز ميتوان جزءف امرف اول دانست. امّا «امرف آخر (ديگر)» ظاهراً مربوط به عصر ظهور است كه تكاليف همه توسط شخص امام مهدي، عليه السلام، روشن ميشود و هيچ بلاتكليفي باقي نميماند. شيعه موظّف است كه در عصر غيبت، كمال تحفّظ را نسبت به آن ميراث گرانبها داشته و به ثقلين چنگ بزند و اگر چيزي را نفهميد، آن را انكار و رد نكند كه ممكن است گرفتار كفر بشود.در روايتي از امام صادق، عليهالسلام، نقل شده كه درباره وظيفه شيعه دراين عصر فترت، فرمودند:فتمسّكوا بالامر الاوّل حتّي يبّين لكم الا´خَرو بنا به نقل ديگري:تمسّكوا بالامر الاوّل الّذي أنتم عليه حتي يبّين لكمبه امر نخستيني كه برآنيد، چنگ بزنيد تا براي شما آشكار شود.همچنين از آن حضرت دراين باره نقل شده كه فرمودند:كونوا علي ما أنتم عليه حتّي يفطلع الله لكم نجمكمبر آنچه كه برآنيد، باشيد تا خداوند ستاره شما را برايتان طالع گرداند.و نيز نقل شده كه فرمودند:فتمسّكوا بما في أيديكم حتي

يصحّ لكم الامر.پس چنگ زنيد به آنچه كه در دستهايتان است تا امر براي شما راست واستوار آيد (يعني ظهور واقع شود ).و در روايت ديگري هم به اين شكل تكليف شيعه را در «سَبطَة» (پايينتر از «فَترَت») مشخص فرمودند كه:إلي ما أنتم عليه حتّي يأتيكم الله بصاحبها.به آنچه كه شما برآنيد عمل كنيد تا خداوند صاحبش را براي شما بياورد.مفهوم همة اين روايات يكي است و آن محافظت و عمل كردن به قرآن و ميراث موجود اهل بيت در عصر غيبت است تا ظهور فرا رسد و هيچ ابهامي نماند.3 _ رعايت معيارهاي عصر ائمه، عليهمالسلام، در دوستي و دشمني و پيروي كردن و سرپرست گزيدناين مفهومي بسيار دقيق و مهم است؛ زيرا آنچه كه ما را با پيشينيان شيعه ما كه اصحاب ائمه هفدي، عليهمالسلام، بودند و در راه ولايت آنها كوشيدند و سختيها و رنجها كشيدند و قربانيها دادند، پيوند ميدهد، همين مطلب است. چنانكه حالات روحي ما ميتواند (بنابر بعضي از روايات)، ما را در عمل ياران پيامبر، صلّي الله عليه وآله، در جنگهاي ايشان و امام علي، عليه السلام، و ساير امامانف گذشته شريك كند و همچنين آرزوهاي ما درباره ياري امام زمان، عجّلالله تعالي فرجه، ميتواند باعث پاداش ياري آن حضرت و جنگ و شهادت در ركاب ايشان شود، هرچند آن دوره را درك نكنيم. درواقع همين حبّ و بفغض و ولايت مشترك است كه افراد يك زمان و يا زمانهاي مختلف را بههم متصّل ميكند؛ زيرا اين همدلي و همرأيي باعث حفظف ميراثف گذشتگان و تحقّق اميدف آينده ميشود. اينك با مقدمه مذكور، حديث منصور صيقل را بخوانيم:إذا

أمسيت يوماً لاتري فيه اماماً من آل محمد، فأحبّ من كنت تحبّ و أبغض من كنت تفبغض و وال من كنت تفوالي و انتظرالفرج صباحاً و مساءً.چون بهروزي گرفتار شدي كه در آن امامي از آل محمد (صلّي الله عليه وآله ) را نديديد، پس دوست بدار هر كه را دوست ميداشتي و دشمنبدار هر كه را دشمن ميداشتي و به ولايت هر كه سر ميسپردي، گردن گذار و امر فرج را صبح و عصرمنتظر باش.پيداست كه تولّي و تبرّي، مقدمه و شرط لازم اين انتظار صحيح است و كسي كه آن را نداشته باشد، نميتواند منتظرف راستين باشد. با توجه به اين مطلب ميفهميم كه منتظرانف واقعي اندكند. چنانكه احاديثي هم مفشعفر بهاين واقعيتند.4 _ تقواي الهي و عمل به دين اسلامبسياري از خوبيها و بديها و واجبات و محرّمات در قرآن كريم آمده است و اصول و فروع دين مبين اسلام در آن پيداست. از وظايف شيعيان، بلكه مهمترين وظيفه آنها، رعايت تقوا و كسب درجه متقيّن و عمل به دين اسلام است. چنانكه از امام صادق، عليه السلام، نقل شده كه فرمودند:إنّ لصاحب هذا الامر غيبة فليتّق الله عند غيبتة و ليتمسّك بدينه.براي صاحبف اين امر غيبتي است، پس ( شيعه ) بايد هنگام غيبتش پرهيزكاري پيشه كند و بهدين او چنگ زند.مطالعه قرآن بخوبي معلوم ميكند كه «دين اسلام» (دين خدا) در قرآن تعريف و مشخص شده است. بايد به آن چنگ زد و جدا نشد.5 _ رجوع به سنّت نبوي و سيرة اهلالبيت، عليهمالسلامهمانطور كه دو حرم مقدّس وجود دارد كه يكي را خدا قرار داده و ديگري را رسول

بزرگوارش؛ دو مرجع بزرگ هم وجود دارد كه يكي قرآن است كه خداوند نازل فرموده و بزرگتر است و ديگري سيره (اعمّ از فعل و قول و تقرير) كه حاصل زندگي پيامبر اكرم، صلّياللهعليهوآله، و اهلبيت، عليهمالسلام، در طي چند قرن است و پيداست كه سيره، بهدليل برخورد با مقتضيات زمانها و رويارويي با حوادث واقعه و پاسخ به آنها، بمثابه مفسّر و مؤوّل و شارح قرآن است. همانطور كه در حديث مشهور نبوي به مسلمانان، سفارش شده كه به هنگام هجوم فتنهها چون پارههاي شب تيره، به قرآن پناه ببرند و ضمناً در حديث مشهور ديگري، از جداييناپذيري ثقلين تا قيامت و لزوم رجوع و تمسّك به آن دو جهت مصون ماندن از گمراهي سخن رفته است. و از همينروست كه ميبينيم اساسيترين وظيفه شيعه به هنگام عصر حيرت (غيبت) براي رهايي از سرگرداني، رجوع به مدينه (يعني متن و بستر مكانيف پيدايش سيره مذكور) ذكر ميشود. چنانكه اميّه بن علي القيسي ميگويد:قلت لابي جعفر محمد بن علي الرضا، عليهماالسلام، من الخلف بعدك؟ فقال: إبني عليّ و ابنا عليّ، ثم اطرق مليّا، ثّم رفع رأسه ثمّ قال: إنّها ستكون حيرة. قلت: فإذا كان ذلك فإلي اين؟ فسكت ثفم قال: لا أين، حتي قالها ثلاثا... فقال إلي المدينة. فقلت: أيّ المفدن؟ فقال: مدينتنا هذه، و هل مدينة غيرها؟به ابي جعفر محمد بن علي، عليهماالسلام، ( امام جواد، عليه السلام) گفتم: امام جانشين شما كيست؟ فرمود: پسرم علي و دو پسر علي (يعني پسرش امام حسن و نوهاش امام زمان، عليه السلام) آنگاه مدتي سرش را پايين انداخت و بعد از آن سرش را بلند كرد

و فرمود: همانا بهزودي حيرتي خواهد بود. عرض كردم: وقتي كه چنين شد به كجا بايد روي آورد؟ حضرت سكوت كردند، سپس فرمودند: به هيچ جا، و اين عبارت را سهبار تكرار كردند. سؤالم را تكرار كردم، فرمودند: به مدينه. عرض كردم: كدام يكي از شهرها؟ فرمودند: به همين مدينه خودمان، و آيا مدينهاي جز آن هست؟از سكوت حضرت ميتوان استنباط كرد كه هيچ راه حلّي جاي خالي امام غايب را پر نميكند (چون هيچكس در عصر غيبت كبري نخواهد توانست مستقيماً مستند به آن حضرت باشد) و بطور قطعي مردم را از حيرت نجات نميدهد، امّا براي آنكه گمراه نشوند و ثابتقدم بمانند، ايشان مردم را به مدينه ارجاع ميدهند و ميدانيم كه مدينه محل نزول وحي و ايجاد سيره (اعم از سنت نبوي و سيره اهل البيت، عليهمالسلام) بوده است و مقصود ايشان از مدينه، در و ديوار آن نيست و مردم آن نيز نيستند؛ زيراكه در بسياري از زمانها منافقان فراواني هم در آن ميزيستند و اينك نيز تحت سيطرهگمراهان وهّابي است. بلكه شايد مقصود رهايي نظري از هر زمان و مكاني و رجوع به ثقلين است كه چون خورشيدي تابان، مدينه را از ديگر شهرها، و سه قرن نخستين هجري را از بقيه قرون متمايز كردهاند. يعني وقتي يك انديشمندف مفصلحف مسلمان به دنبال راه حلّي براي هدايت در شرايط حيرت است، بايد خود را از قيود شرايط زماني و مكاني پيرامونش رها كرده و از آن بيرون برود و به آن سه قرن در مدينه بنگرد و دنبال راه حل بگردد.بهعنوان نمونه، مطالعه كتاب «ولايت فقيه» و ساير كتب مرحوم

امام خميني، قدّس سرّه، نشان ميدهد كه ايشان با همين روش، لزوم ولايت فقيه را اثبات كرده و براي تحقّق آن كوشيدهاند كه منجر به انقلاب اسلامي و تشكيل جمهوري اسلامي ايران شده است.6 _ انكار نكردن غيبتاز امام صادق، عليه السلام، نقل شده كه فرمودند:إن بلغكم عن صاحبكم غيبة فلا تنكروها.اگر از صاحبتان به شما غيبتي رسيد، آن را انكار نكنيد.ميدانيم كه مرحله اول پذيرش هر چيزي آن است كه آن را انكار نكرده و ممكن بدانيم و پس از تحقيق و بررسي، در بود و نبود آن به يقين برسيم. درحالي كه كسيكه بدون مطالعه انكار كند هرگز وارد مرحله بررسي نميشود تا از حالت دودلي و ترديد خارج گردد و اگر مطالعه كرده باشد، هرگز قادر بر ردّ آن نخواهد بود و بيقين (هرچند فقط نظري) خواهد رسيد. البته بنابر حديث ديگري از امام صادق، عليهالسلام، هيچكس بر عقيده به وجود و غيبت (يا امامت) امام مهدي، عليه السلام، ثابت قدم نميماند مگر آن كه خداونداز او در عالم ذرّ ميثاقش را گرفته ب_اش_د.7 _ نگهداشتن زبانها (تقيه و كتمان سر) و كمتر آميختن با مردم و عجله نكردن و تسليم بودنلازمه حفظ موجوديت شيعه و حفظ دينف شيعيان خالص و منتظر، اين است كه اولاً اصلف تقيّه را رعايت كرده و زبانشان را از آنچه كه سودي ندارد، نگهدارند (تا چه رسد به آنچه كه زيانبار باشد)؛ ثانياً در شرايطي كه قدم به قدم انباشته از شبهه ها و گناهان و فسادهاست، شيعيانف منتظر بايد به همان اندازه كه رفعف نياز ميكند، حضور اجتماعي داشته و بقيه اوقات را صرف حضور

در خانه يا خانواده كنند و بدانند كه خداوند به آنها دستور داده كه خودشان و اهلشان را از آتش حفظ كنند و در اين ساعات ميتوانند به مطالعه و تدبّر و مذاكره و عبادت و تهجّد و يا لذّات مباح بپردازند و از تربيت و محافظت زنان و فرزندانشان غافل نشوند و آنها را به امواج سهمناك جامعه حيرت زده و سرگردان و گنهكار نسپارند و گمان نكنند كه ملاك خداوند براي شتاب در امر ظهور، عجله آنهاست. بلكه بخش بزرگي از شرايط ظهور مربوط به آمادگي انسانها براي پذيرش تعاليم و حكومت و دولت كريمه امام زمان، عجّل الله تعالي فرجه، است. از امام صادق، عليه السلام، نقل شده كه: «كفوا السنتكم و الزموا بيوتكم...زبانهايتان را نگهداريد و ملازم خانه هايتان باشيد.و از همان حضرت نقل شده كه فرمودند:محاضير هلاك شدند!پرسيدند: «محاضير كدامند؟» فرمود:المستعجلون و نجا المقرّبون... كونوا أحلاس بيوتكم فإنّ الفتنة علي من أثارها...شتاب خواهان هلاك شدند و نزديكي خواهان (به خدا و رسولش و اهلبيت، عليهمالسلام) نجات يافتند... فرشهاي خانه هايتان (يعني خانگي و بيتحرك ) باشيد. پس بدرستي كه فتنه عليه كسي كه آن را برانگيخته، ميگردد...و نيز از همان امام معصوم، عليهالسلام، نقل شده كه در جواب كسي كه از وقتف اين امر پرسيد و از طولاني شدن انتظارش شكوه داشت، فرمود:«كذب المتمنّون و هلك المستعجلون و نجا المسلمون و الينا تصيرون.آرزو كنندگان دروغ گفتند و شتاب خواهان هلاك شدند و تسليم شوندگان رهايي يافتند و شما به سوي ما ميگرديد.پيداست كه علّتف ادّعايف باطلف بسياري از مدعيان مهدويت، آرزوي مقام آن امام همام، عليهالسلام، و اقدامات ايشان و

يا آرزوي اصلاح امور در غياب ايشان و آرزوهاي مشابه است و بسياري از پيروان مرامهاي باطل ايشان نيز بواسطه همين آرزوها و عجله وشتاب درباره اصلاح امور به ورطه هلاكت وگمراهي افتاده اند.چون امروزه به خلاف گذشته كه در فردگرايي افراط ميشد، در جمع گرايي زياده روي ميشود، ممكن است به ما نسبت تحجّر داده و خفرده گيري كنند كه چرا سخن از لزوم دوري از مردم و ملازمتف بيوت در عصرف غيبت ميگوييم؟ در پاسخ به اين شبهه، بهتر است با رجوع به روايات مربوطه، مفهوم و فايده اين اعتزال و كنارهگيري از مردم را بيشتر درك كنيم:مرحوم شيخ جمال الدين ابوالعباس احمد بن محمد بن فهد حلي (مشهور به ابن فهد الحلي (م 841 ق.) «عزلت» را چنين تعريف ميكند:عزلت عبارت است از رويگردان شدن از همه و روي نهادن به خداي تعالي در غار كوهي، يا شبستان مسجدي و يا گوشة خانه... عزلت دوري گزيدن از مردم و بريدن از آفريدگان و افنس گرفتن با حضرت حقّ است و اين تعريف دايره شمولش بيشتر از تعريف نخست است. گوشه نشيني، تنها براي كسي امكان پذير است كه نفس خويش را به ترك فزونخواهي ها و خواسته هاي دنيا توانمند ساخته و نفس و خواهشهاي نفساني او پيرو خفرَدَش باشد...از امام صادق، عليه السلام، نقل شده كه فرمودند:لولا الموضع الّذي وضعني الله فيه، لسرّني أن أكون علي رأس جبل لا أعرف النّاس و لا يعرفوني، حتي يأتيني الموت.اگر نبود جايگاهي كه خداوند مرا در آن قرار داده است (امامت )، دوست ميداشتم بر فراز كوهي ميبودم؛ نه كسي را ميشناختم و نه

كسي مرا ميشناخت تا اين كه مرگ مرا دريابد.و از همان حضرت، عليه السلام، نقل شده كه سهبار فرمودند:ما يضرّ الموفمن أن يكون منفرداً عن الناس و لو علي قلّة جبل.اين به مؤمن زيان نميرساند كه تنها وجدا از مردم باشد، هرچند بر فراز قلّه كوهي باشد.همچنين از رسول اكرم، صلّي الله عليه وآله، نقل شده كهوقتي نزد ايشان از فتنه ياد شد، فرمودند:إذا رأيت النّاس مَرَجت عهودهم و خَفرت أماناتهم و كانوا هكذا _ و شبّك بين أصابعه.(فتنه روي خواهد داد ) وقتي كه مردم به پيمانهايشان وفا نكنند و در امانتهايشان خيانت كنند و همانند اين باشند _ و بين انگشتانش شبكه ساخت، ( يعني در هم فرو برد كنايه از اين كه مردم به جان هم ميافتند) .راوي ميگويد: گفتم فدايت گردم، آن موقع چه كنم؟ فرمودند:ألزم بيتك و أمسك عليك لسانك و خذ ما تعرف و ذر ما تنكر و عليك بأمر خاصّة نفسك و ذر عنك أمر العامّة.در خانهات بنشين و زبانت را از سخن بازدار و آنچه ميشناسي (معروف را ) بگير و آنچه نميشناسي ( منكر را ) واگذار و بهكار مربوط به خودت مشغول شو و خود را از پرداختن بهكار عمومي دور ساز.مرحوم ابن فهد فوايد متعددي هم براي كنارهگيري از مردم براساس روايات ذكر كرده كه خواننده را به آن كتاب ارجاع ميدهيم.8 _ صبر و پايداري و دعوت همديگر به صبر و مقابله با دشمن و ايجاد حفظ يا گسترش ارتباط با امام معصوم، عليهالسلامشرايط بسيار دشوار عصر غيبت، مستلزم آن است كه ازطرفي هر شيعه منتظري، در زندگياش با اندوه و اميدواري فراوان،

به تكاليف و مسؤوليتهاي ديني خود عمل كرده و از طرف ديگر با استقامت و اتحاد با همكيشان، مانند هر اقليت مقاومي، در برابر دشمن خود ايستاده و از موجوديت و هويت خويش دفاع كند و بالاخره از طفرفق مختلف (مانند عبادات نيابتي از طرف امام خود، پرداخت صدقه و دعا براي سلامتي آن حضرت، دعا براي تعجيل در فَرَج آن حضرت، زيارت و سخن گفتن صميمانه با آن حضرت و كمك خواستن از ايشان و غيره) با امام خود رابطه داشته و آن را عميقتر و گستردهتر كند. چنان كه در تفسير آيه شريفة:يا ايّها الّذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتّقوا الله لعلّكم تتقون.از حضرت امام محمد بن علي الباقر، عليه السلام، نقل شده كه فرمودند:إصبروا علي أداء الفرائض و صابروا عدوّكم و رابطوا إمامكم.پايداري كنيد بر اداي واجبات و در برابر دشمنتان استقامت بورزيد و با امامتان پيوند برقرار كنيد (رابطه داشته باشيد ).9 _ رضايت كامل و تسليم بيچون و چرا در برابر اراده و خواست حضرت حق جلّ و عَلااين البته مكمّل مطلب هفتم، بلكه علت آن است و براي آنكه بدانيم چقدر مهم است، كافي است به يكي از دعاهاي عصر جمعهها كه معروف به «دعا در زمان غيبت» بوده و با جمله «اللهم عرفني نفسك» شروع ميشود، مراجعه و آن را مطالعه كنيم. در اين دعا با خداوند متعال چنين مناجات ميكنيم:... أللّهم فثّبتني علي دينك و استعملني بطاعتك و ليّن قلبي لوليّ أمرك و عافني ممّا امتحنت به خلقك و ثبّتني علي طاعة ولي أمرك الّذي سترته عن خلقك و باذنك غاب عن بريتك و

أمرك ينتظر و أنت العالم غير المعلّم بالوقت الّذي فيه صلاح أمر وليّك في الاءذن له بإظهار أمره و كشف ستره فصبّرني علي ذلك حتّي لا أحبّ تعجيل ما أخّرت و لا تأخير ما عجّلت و لا كشف ما سترت و لا البحث عما كتمت و لا أنازعك في تدبيرك و لا أقول لم و كيف و ما بال ولي الامر لا يظهر و قد امتلات الارض من الجور و افوضّ أموري كلّها اليك...پس اي خدا! مرا بر اين دينت ثابت قدم گردان و بهكار طاعتت مشغولدار و قلبم را براي ولّي امرت نرم و مطيع ساز و عافيت و حفسن عاقبت در آنچه خلقت را به امتحان آن آزمودي، مرا به كَرَمت عطا فرما و به طاعت ولّي امرت ثابتقدم بدار؛ آن ولّي امري كه او را از چشم آفريدههايت پنهان داشتهاي و به اجازه تو از مردم غايب گرديده و در ظهور و قيامش منتظر فرمان توست و تو اي خدا، به ذاتف خود، بدون آموزش ديدن، دانايي كه چه هنگامي مصلحت در اذن به اوست كه امرش را آشكار كرده و پردهاش را كنار بزند. پس اي خدا مرا صبر و شكيبايي بر آن (تحمّل غيبت آن حضرت )ده تا اينكه آنچه را تو تأخيرش انداختي، من تعجيل آن نخواهم و آنچه تو تعجيل آن خواهي، من تأخيرش نطلبم و آنچه را تو پوشيده داشتي، من پردهگيري و كشف آن نخواهم و در آنچه كه تو كتمان و پنهان كردي، من بحث و كنكاش نكنم و در تدبيرت با تو تنازع و درگيري نكنم و نگويم: «براي چه؟» و «چگونه؟» ( چون

و چرا نكنم ) و نگويم كه چه شده است كه ولي امر، امام غايب ظاهر نميشود درصورتيكه زمين هماكنون پر از جور و ستم گرديده است؟ و تمام امورم را به تو تفويض كرده واگذارم.در دنباله همين دعا تقاضا ميكنيم كه:حتي تتوفّانا و نحن علي ذلك لا شاكيّن و لا ناكثين و لا مرتابين و لا مكذبين.تا آنكه درحالي ما را قبض روح كني كه بر اين ايمان و يقين باقي باش�پي نوشت ها:1. ر.ك صدرالاسلام همداني پيوند معنوي با ساحت قدس مهدوي (تكاليف الانام في غيبة الامام ، تهران انتشارات بدر، بهار 1361 (نيمه شعبان 1402)، صص 279-28.2. ر.ك عالم فقيه سيد محمد تقي موسوي اصفهاني مكيال المكارم في فوائدفالدعاء للقائم عليه السلام (در معرفت و ولايت امام زمان عليه السلام ج 2، ترجمه سيد مهدي حائري قزويني تهران انتشارات بدر، زمستان 1372 (نيمه شعبان 1414)، صص 589-165.3. محمد بن ابراهيم بن جعفر النعماني (معروف به ابن ابي زينب از علماي قرن سوم هجري ، كتاب الغيبة بيروت مؤسسة الاعلمي للمطبوعات 1403 ه (1983 م ، ص 98.4. چنان كه از دو حديث از امام صادق عليه السلام و ساير احاديث مربوطه استفاده مي شود (ر.ك همان صص 104-99 و 110)، عصر غيبت باعث امتحان عمومي مسلمانان و تصفيه و جداسازي شيعيان متديّن و اهل يقين است زيرا شيعيان زيرك و با تقوا مي دانند و يقين دارند كه «حجّت خدا» و «ميثاق خدا» باطل نمي شود و سنّتف او تعطيل نمي گردد و او مردم را بدون حجّت و هادي رها نمي كند، هرچند

آنها به دليل مصالحي او را نبينند وجايش را ندانند و با اين حال آنها علي رغم رنج بردن و گريستن از دوري شكّ نمي كنند و به چيزي كه خداوند مقدّر فرموده خشنودند و اگر خداوند مي دانست كه دوستانش هم شك خواهند كرد و هيچ كس ثابت قدم نمي ماند، لحظه اي هم حجّتش را از آنها نمي پوشاند (ر.ك همان ص 107، مضمون حديثي از امام صادق عليه السلام .5. همان ص 104.6. همان ص 105.7. همان 8. همان 9. همان ص 106.10. همان ص 104.11. همان ص 112.13. كامل سليمان روزگار رهايي ترجمه علي اكبر مهدي پور، ج 1، تهران آفاق 1405. ق ص 344.14. امام خميني قدّس سرّه در مورد ولايت فقيه مي نويسد: «.. بنابر مذهب شيعه امامان و زمامدار امت اسلامي پس از پيامبر اكرم صلّي اللهعليه وآله بزرگف اوصياي الهي حضرت علي و فرزندان معصوم او، سلام اللهعليها، بوده اند. كه يكي پس از ديگري رهبري و ولايت امر مسلمين را تا زمان غيبت برعهده داشته اند. اينان همان اختيارات پيامبر مكرّم و ولايت عامّ و خلافت كلّي الهي او را دارا بوده اند. در زمان غيبت اگرچه شخص معينّي براي تصدّي امر حكومت قرار داده نشده است ولي .. كليه امور مربوط به حكومت و سياست كه براي پيامبر و ائمه عليهم السلام مقرر شده در مورد فقيه عادل نيز مقرّر است و عقلاً نيز نمي توان فرقي ميان اين دو قائل شد. زيرا حاكم اسلامي _ هركس كه باشد _ اجراءكننده احكام شريعت و برپا دارنده حدود و قوانين الهي وگيرنده

ماليات هاي اسلامي و مصرف كننده آن در راه مصالح مسلمانان است پس اگر پيامبر، صلّي اللهعليه وآله و امام عليه السلام شخص زاني را صد تازيانه مي زده اند، فقيه نيز، در مقام حكومت همين را اجرا مي كند، و همان گونه كه پيامبر و ائمه عليهم السلام وجوه شرعي را، بر طبق مقرّرات خاصي از مردم مي گرفته اند؛ فقها نيز به همان ترتيب عمل مي كنند؛ و بالاخره اينان هرجا و هر زمان كه مصالح مسلمانان اقتضا كند، در حدود اختيارات خود، احكامي صادر مي كنند كه همگان بايد ازايشان پيروي كنند». (امام خميني قدّس سرّه شؤون و اختيارات ولي فقيه (ترجمه مبحث ولايت فقيه از «كتاب البيع ايشان تهران وزارت ارشاد اسلامي بهمن 1365، صص 29 و 35) چنانكه از اين سطور و تمام كتاب برمي آيد، ايشان شديداً تحت تأثير تاريخ اسلام و سيره قرار دارند و آنرا اساس نظريه ولايت فقيه قرار داده اند.15. غيبت نعماني ص 124.16. ر.ك همان ص 129.17. همان ص 125.18. ر.ك همان 19. همان ص 131.20. همان و شبيه اين حديث ازا مام باقر، عليه السلام در صفحه 132 نقل شده است 21. همان صص 131.132.22. احمدبن محمد بن فهد الحلّي الاسدي التحصين و صفات العارفين ترجمه سيد علي جبار گلباغي ماسوله قم انتشارات لاهيجي 1377، ص 9 ترجمه 23. همان ص 25 اصل و 15 ترجمه 24. همان 25. همان ص 28 اصل و 19 ترجمه به نقل از منابع اهل سنّت و شرح نهج البلاغه ابن ميثم 26. ر.ك همان

صص 52-33 اصل و 44-21 ترجمه 27. آيه 200 از سوره مباركه آل عمران 28. همان ص 133.29 و 30. ثقة المحدثين حاج شيخ عباس قمي (ره ، كليات مفاتيح الجنان ترجمه استاد الهي قمشه اي تهران انتشارات افسوه بي تا، قسمت ملحقّات مفاتيح الجنان دعا در غيبت امام زمان عليه السلام صص 969 و 971.31. غيبت نعماني ص 133.32. همان صص 134-133.ماهنامه موعود سال پنجم-شماره 26

http://noorportal.net/180/182/195/30335.aspx

مهدويت و بازتعريف مهندسي فرهنگي كشور

رضا شجاعي مهر

ما در اين نوشتار برآنيم تا با تعريف درست از مهندسي فرهنگي و فرهنگ مهدويت بايسته ها و ضرورت هاي فرهنگ مهدويت را در راهبري نظام فرهنگي كشور به بحث بگذاريم.

مقدمهمهندسي فرهنگي كيفيت و چگونگي ارتباط حوزه فرهنگ با ساير حوزه هاي نظام اجتماعي و تعيين جايگاه و نوع تعامل نظام فرهنگي با ساير حوزه ها نظير سياست، اقتصاد، اجتماع، نهادهاي اداري ... با نظرداشت به جهان بيني و ايدئولوژي حاكم بر يك جامعه است.تمامي انديشمندان و متفكران اسلامي، به خصوص كساني كه در دوره معاصر به انديشه ورزي و نقد انديشه همت گمارده اند بر كانوني بودن نقش فرهنگ، در بازآفريني هويت ديني _ ملي اذعان داشته اند.ما در اين نوشتار برآنيم تا با تعريف درست از مهندسي فرهنگي و فرهنگ مهدويت بايسته ها و ضرورت هاي فرهنگ مهدويت را در راهبري نظام فرهنگي كشور به بحث بگذاريم .مهندسي فرهنگي كيفيت و چگونگي ارتباط حوزه فرهنگ با ساير حوزه هاي نظام اجتماعي و تعيين جايگاه و نوع تعامل نظام فرهنگي با ساير حوزه ها نظير سياست، اقتصاد، اجتماع، نهادهاي اداري ... با نظرداشت به جهان بيني و ايدئولوژي حاكم بر يك جامعه است.تمامي انديشمندان و متفكران اسلامي، به خصوص كساني كه

در دوره معاصر به انديشه ورزي و نقد انديشه همت گمارده اند بر كانوني بودن نقش فرهنگ، در بازآفريني هويت ديني _ ملي اذعان داشته اند.ما در اين نوشتار برآنيم تا با تعريف درست از مهندسي فرهنگي و فرهنگ مهدويت بايسته ها و ضرورت هاي فرهنگ مهدويت را در راهبري نظام فرهنگي كشور به بحث بگذاريم.تعريف مهندسي فرهنگيجامعه شناسان و فيلسوفاني مانند ژان ژاك روسو (J. Rosoo) و هربرت اسپنسر (Herbert Spencer) بر اين عقيده بودند كه نقش و دخالت انسان در راه و رسم زندگي خود، باعث پريشاني و ناخرسندي مي شود اما با تكامل دانش جامعه شناسي و مردم شناسي، مهندسي فرهنگي امري ضروري پنداشته شد.مهندسي فرهنگي بر اين پيش فرض اساسي مبتني است كه فرهنگ امري ثابت و غير قابل تغيير نيست و مي توان آن را به مرور و در درازمدت تغيير داد. اساسا كاركرد مهندسي فرهنگي، وصال جامعه موجود به جامعه مطلوب است. به اين معنا كه فرهنگ در همه اركان نظام نهادينه شده و نظام پايه توسعه را تشكيل دهد. مهندسي فرهنگي، آن بخش اساسي از مهندسي اجتماعي است كه ارزيابي وضعيت فرهنگي موجود، تعيين مختصات و چارچوب هاي فرهنگ مطلوب، طي طريق و كيفيت تغيير گفتمان فرهنگي موجود به فرهنگ مطلوب را به ما نشان دهد. با اين پيش فرض مهندسي فرهنگي عبارت است از كوششي سنجيده براي جلوگيري از مشكلات فرهنگي آينده يا بهبود جامعه فردا با طرح و اجراي نقشه هاي دقيق و محدود است.پس در مهندسي فرهنگي به تعريف جامعه ايده آل و مطلوب، آسيب شناسي وضع موجود فرهنگ، شناسايي عملكردهاي بخشهاي مختلف و تلاش مستمر در جهت بهبود نقش اين بخشها در حوزه فرهنگ كه در قالب طرح جامع نظام

فرهنگي جامعه مي باشد.چيستي فرهنگ مهدويتاگر بخواهيم با چند عبارت ساده فرهنگ مهدويت را تعريف و تحليل كنيم بايد گفت كه فرهنگ مهدويت عبارت است از يك سري هنجارها، ارزشها، شعائر و سازه هاي معرفتي خاصي كه بر پايه اعتقاد به منجي و شهر موعود شكل گرفته است.فرهنگ مهدويت در دو عصر قابل تحليل است: 1_ فرهنگ پيشاظهور 2_ فرهنگ پساظهورفرهنگ پيشاظهورفرهنگ مهدويت در عصر پيشاظهور به دو قسم سلبي و ايجابي قابل تقسيم است. بال سلبي فرهنگ مهدويت يك نگاه عقيم و بيمار به آموزه انتظار منجي دارد كه ذاتاً و عرضاً مخرب و مخدّر روح اجتماع است اما شاخه ايجابي اين فرهنگ درست در جهت عكس قسمت سلبي آن عمل مي كند.رويكرد ايجابي به فرهنگ مهدويت يعني يك نگاه ديناميك به مهدويت با چاشني عقلانيت است. كه موتور محرك انسان، جامعه و تاريخ است و رسالت اوليه ما بايد تغيير گفتمان سلبي انتظار به گفتمان ايجابي باشد و مهندسي فرهنگي نظام ديني را بر پايه دكترين ايجابي انتظار طراحي و تئوريزه كنيم.آنگاه پس از تبديل ادبيات ايستاتيك مهدويت به گفتمان ديناميك و منسجم مهدويت به سمت خلق نظام مهندسي فرهنگي كشور خيز برداريم.فرهنگ پساظهورفرهنگ مهدويت در عصر پساظهور، از صافي نظريات بشري غربال مي شود و فارغ از تحليل منبعي از دريچه فلسفه تاريخ فرهنگ جامعه بشري به ايده آل ترين شكل ممكن خواهد رسيد.جامعه اي كه فرهنگ آن مبتني بر پذيرش توحيد و عدالت شكل گرفته است و بزرگترين دغدغه فرهنگي آن جامعه را دين داري و گرايش به عرفان و ايمان ديني تشكيل مي دهد، مهندسي فرهنگي در عرصه مهدويت را مي توان معطوف به شيوه طراحي و عملياتي كردن

نظام هاي ارزشي يك جامعه معرفي نمود به طوري كه اين روش مهندسي فارغ از تأمين و تضمين معيشتي اجتماع متضمن ترويج و تعميق باورها و ارزشهاي ديني توده جامعه باشد. مختصات و چارچوب هاي فرهنگي پيشاظهور و عصر حاضر را بايد مبتني بر عناصر فرهنگي فرهنگ پساظهور تعريف و بازخواني كرد.بايستگي هاي راهبردي فرهنگي با تأكيد بر فرهنگ مهدويت1_ ايجاد اتاق فكر فرهنگي و مديريت كلان در عرصه فرهنگ:مهندسي فرهنگي نظام مبتني بر فرهنگ مهدويت بايد با نظرداشت به روند جهاني سازي دين طراحي شود. مخرج مشتركي كه در موج جهاني سازي مشاهده مي شود كم رنگ شدن مرزهاي جغرافيايي، نژادي و مرزهاي مذهبي و ايدئولوژيك در ارتباط بين فرهنگ و تمدنها با يكديگر است.جهاني سازي با ماهيتي دو گانه به شكل پيچيده اي ظاهر گرديده است. از يك سو با پذيرش خرده فرهنگ ها در چرخه جهاني سازي، جهان را به سوي كثرت گرايي و تنوع فرهنگي سوق مي دهد و از سويي ديگر با برجسته كردن يك فرهنگ خاص، فرهنگها و هويتهاي بومي و محلي را به چالش طلبيده است. آرنولد توين بي (A. Toynbee) تاريخ نويس انگليسي در كتاب «مطالعه تاريخ» مي گويد: ما فرزندان تمدن غربي امروزه تنها به پيش مي رويم و هيچ چيز جز تمدنهاي فرو ريخته در اطرافمان نيست ... تا آنجا كه ما مي دانيم شانزده تمدن تاكنون نابود شده اند و نُه تمدن ديگر در حال احتضارند.پس موضع كلان ما در مديريت راهبردي فرهنگي كشور تلاش براي جهاني سازي فرهنگ اسلام و به حاشيه راندن فرهنگ سكولاريسم (Secularism) است. فرهنگ اسلام مبتني بر مباني انديشه مهدويت، فرهنگي جهان شمول است كه قدرت پاسخگويي به نيازهاي بشر را در همه زمانها دارد لذا

فرهنگ مهدويت فرهنگي است كه غايتي روشن براي جوامع بشري ترسيم نموده است و آن چيزي جز تولد دولت جهاني و عدل مهدوي نيست و وضعيت موجود و آينده بشريت نيز گسسته از آن هدف غايي كه به سمت آن گام برداشته مي شود نيست. بر اين اساس با نگاهي به فرهنگ آينده بايد گام هاي فعلي را واقع بينانه و استوار برداشت.آن چه كه مسلم است اين است كه با توجه به تحولات فرهنگي در عرصه جهاني نمي توان بدون شناخت هوشمندانه و آينده نگر، مهندسي فرهنگي كشور را مديريت كرد. لذا مباني آموزه هاي مهدويت به عنوان ايده آل ترين فرهنگ موجود بشري بايد شاقول حركت در مهندسي فرهنگي كلان كشور قرار بگيرد. وقتي اين اتفاق مبارك در عرصه فرهنگ جامعه شكل گرفت و مهدويت به موتور تحول فرهنگي كشور تبديل شد طبيعتاً فرهنگ فولكور جامعه نيز مبتني بر آن آرمان خاص شكل خواهد گرفت.2_ ايجاد روح اميد و پيشرفت در جامعه:از ويژگي هاي بارز فرهنگ مهدويت هويت بخشي به فرد و جامعه است. در نظام فكر شيعي امامت جان و جوهره سياست و امام هويت آفرين مي باشد. يعني به وسيله امامت است كه علل اربعه زندگي يك شيعه تعريف مي شود چرايي، چيستي، معناي زندگي و غايت زندگي در فرهنگ شيعي با وجود عنصر امام قابل خوانش است. فرهنگ مهدويت بعنوان يك آلترناتيو (Alternative) قوي براي جريان توسعه تكنولوژيكي عالم و مدرنيته ماديگرا در گسترش فرهنگ ديني بسيار موثر است. اين فرهنگ با قابليت تعامل بين علم و دين ظرفيت تاثيرگذاري و پردازش هدايت دنيا به سمت آخرت را داراست.نظام مهندسي فرهنگي در جهان غرب مبتني بر فرهنگ سكولاريسم، با چاشني

ماديگرايي در صدد هژمونيك كردن اين دكترين در گستره نظام اجتماعي نوين بر محور مدرنيته است اين راهبرد فرهنگي با گسترش حجم توليدات مادي و محوريت حداكثري اقتصاد به طور مستقيم سعي در منزوي كردن و به حاشيه راندن دين در حوزه فرهنگ سازي است در اين نوع از مهندسي فرهنگي اصالتي براي فرهنگ اخلاق محور وجود ندارد.اما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي كه در نوع خود يك رنسانس توحيدي و شورش سنت عليه مدرنيته بود. اصالت فرهنگي مبتني بر اخلاق و عدالت شكل گرفت. پيروزي انقلاب اسلامي كه با شعار اختلاط دين و دنيا پا به عرصه نظريات مدرن گذاشته بود بهترين سند عيني بود كه تحولات نظام سازي و جهاني سازي غربي با غلبه مهندسي اقتصاد محور را به چالشي سخت دعوت كرد.و امروز ما شاهد آنيم كه جهان غرب براي مقابله با انقلاب اسلامي و فرهنگ مهدويت بجاي استفاده از زبان و قلم خود مجبور است از دستان و سلاح هاي خويش بهره جويد.3_ تنظيم مناسبات ديني با نيازهاي اجتماعي:اولويت ساماندهي فرهنگي كشور از آغازين سالهاي حيات انقلاب اسلامي بصورت يك خلأ ايدئولوژيك نمايان بود. ضرورت طرح جامع فرهنگي و تلاش براي بازخواني مهندسي فرهنگي و ارائه تفسير جديدي از آن به طور محسوس قابل رؤيت بود.آموزه مهدويت مبتني بر ويژگي هاي شهر موعود و آرمانشهر به لحاظ فرهنگي با تاكيد بر خدامحوري و توسعه عدالت بهترين و شكيل ترين الگويي بود كه يك نظام اسلامي ديني مي توانست به عنوان فرهنگي راهبردي آن را نصب العين خود نمايد. براي حركت جامعه به سمت جامعه موعود ابتدا بايد اجزاء و عناصر فرهنگ مهدويت را تبيين سپس فاصله اي را

كه جامعه كنوني با آن نقطه دارد را ترسيم كرد. يعني كاستيها، بايستگي ها و نيازهاي اجتماعي را سنجيده آن گاه براي حركت عالم و جامعه به سمت عصر ظهور برنامه ريزي كرده و مدل سازي كنيم.تحليل و طبقه بندي مسائل و موضوعات فرهنگي نيازمند شناسايي فرهنگ موجود و نقاط ضعف و قوت آن با هدف نظم دهي، اصلاح جهت گيريها، انجام دادن بخشهاي گوناگون دولتي و غيردولتي و ارتباط آن با نيازهاي اجتماعي و نگاه سيستماتيك و جامع به مقوله فرهنگ بر اساس يك مدل كارآمد است.اين مدل پويا و كارآمد بايد واجد پتانسيل هاي ايدئولوژيك مبتني بر فضاي حاكم بر يك جامعه سنتي و ديني باشد. فرهنگي كه كرامت انسان، كمال بشر و تكامل تاريخ را در بطن خود پرورانده و بر مجموعه انساني روابط كالايي و مبادله اي را حاكم نكرده باشد.4_ ترميم فرهنگ موجود بر اساس فرهنگ مطلوب (مهدويت)مهندسي فرهنگي مهدويت مفهومي وسيع تر و كلان تر از مفهوم كنترل اجتماعي است كه طراحي، تدوين و توسعه نظام ارزشي يك جامعه به گونه اي كه در پرتو تجلي فرهنگ مهدويت بتوان آن جامعه را از منظر اقتصادي _ اجتماعي و همه ابعاد و شئون زندگي توسعه داد. لذا فرهنگ مهدويت با مرمت فرهنگي، به ساخت اجتماعي آن هم نظر دارد. بدين معنا كه مهندسي فرهنگي به مهندسي اجتماعي مي انجامد.مهندسي فرهنگي لايه هاي زيرين فرهنگي جامعه را ترميم مي كند و مهندسي اجماعي چگونگي ساختار اجتماعي يك جامعه را ترسيم مي كند.مهندسي فرهنگي مهدويت به لحاظ معرفتي نوعي كنترل نامحسوس اجتماعي را مي سازد كه با تاثير در لايه ذهني جامعه به دنبال قاعده مند كردن رفتار فرد يا گروه بر اساس معيارهاي آموزه مهدويت است. پس فرهنگ

مهدويت با ترميم و تنظيم لايه هاي زيرين فرهنگي جامعه به بهسازي اجتماعي نيز كمك مي كند.زماني سكّان مهندسي فرهنگي ما بر اساس جامعه موعود ساماندهي خواهد شد كه مختصات فرهنگ مهدويت و جامعه آرماني مهدوي را به دقت رصد و ارزيابي كرده سپس بر اساس آن معيارها فرهنگ جامعه خويش را بازخواني كنيم و با شناسايي نقاط ضعف و قوت فرهنگ موجود به سمت فرهنگ مطلوب و مهدويت گام برداريم.5_ جهت دهي و توسعه باورهاي فرهنگي جامعهفقدان برنامه ريزي و سياست گذاري هاي استراتژيك قطعاً يكي از كاستيهاي نظام توسعه فرهنگ ديني است نبود يك چشم انداز بلند فرهنگي بعنوان افق و دورنماي فرهنگي در كشور معطوف به معارف مهدويت بيشترين سهم را در نقصان فرهنگي ايفا مي كند. تصميم سازان اين حوزه كه غالبا از نخبگان فكري مهدويت هستند بايد سعي در تغيير ذائقه فرهنگي جامعه از مصرف گرايي فكري و آرمان زدگي ديني به سمت واقع بيني و توليد علم ديني باشند و گذار از ايرانشهري به سوي آرمانشهري را در دستور كار خود قرار دهند.طرح مهندسي فرهنگي جامعه مبتني بر اين رهيافت است كه مجاري بكارگيري اصول و ارزشهاي اسلامي و تبلور آن، در عرصه حيات اجتماعي است و آموزه مهدويت با نقش آفريني در حوزه فرهنگ با نسبت دين و توسعه فرهنگي _ دين و مديريت فرهنگي _ دين و تمدن سازي _ دين و جهاني سازي ارتباط مستقيم و تنگاتنگ دارد.توسعه فكري و فرهنگي كه در سه بخش انديشه، اخلاق و عمل است. از منظر دين زماني محقق مي شود كه تنوع و تكثر در مسايل ياد شده همراه با انسجام بر محور تكامل توحيد اتفاق افتد. لذا مهندسي فرهنگي

راهبردي مبتني بر آموزه هاي مهدويت از منظر فلسفه تاريخ بايد به چنين تحول و توسعه اي در عرصه فرهنگ منجر شود لذا با توجه به فرهنگ مطلوب مهدويت به رفع نقايص فرهنگ موجود پرداخته و مديريت توسعه فرهنگ و جهت دهي فرهنگي معطوف به گزاره هاي مهدوي نهادينه شود.نتيجه گيريادوار مختلف تاريخ انقلاب اسلامي، شاهد ظهور و بروز چهره هايي در عرصه فرهنگ بوده كه بيش از آن كه به دنبال كار فرهنگي باشند به دنبال سياسي كردن عرصه فرهنگ بوده اند نبود استراتژي واحد فرهنگي بزرگترين معضل و ويروس در حوزه مديريت راهبردي فرهنگ كشور است به نظر مي رسد آموزه مهدويت متشكل از عناصر فرهنگ زا اين پتانسيل را در درون خود دارد كه راهبري اجتماعي و مهندسي نظام فرهنگي كشور را به عهده گيرد ما در عرصه فرهنگ محتاج برنامه ريزي استراتژيك فرهنگي معطوف به فرهنگ مهدويت هستيم برنامه ريزي استراتژيك به برنامه اي گفته مي شود كه خطوط كلي برنامه هاي آينده، نيز سير كلي حركتها تا رسيدن به اهداف ايده آل را مشخص نمايد.منابع1_ جعفري، محمدتقي، فرهنگ پيرو _ فرهنگ پيشرو2_ مطهري، مرتضي، احياي تفكر اسلامي و رابطه منطقي دين با علوم كاربردي _ انتشارات اميركبير3_ پيروزمند، عليرضا، گفتگوي تمدن ها و پديده جهاني شدن، همايش بين المللي گفتگوي تمدن ها4- Arnold Toynbee, A study of History: abridged by D. C: So mervell.5_ نبوي، محمدحسن، مديريت اسلامي، موسسه بوستان كتاب، چاپ 11، ص 456_ بشيريه، حسين، نظريه هاي فرهنگ در قرن بيستم. تهران: موسسه فرهنگي آينده پويانمنبع: نشريه الكترونيك ساعت صفر

http://defahoghoghi.ir/social/2008-10-29-20-08-39/997-1388-05-17-05-33-46.html

جهاني سازي پايان تاريخ و مهدويت

تعابير بسيار بلندي از همة انبياء، از ازل تا خاتم (ص) راجع به حضرت حجت (ع) رسيده و تقريباًَ جزء اجتماعي ترين موضوعات، بين همة

اديان الهي و ابراهيمي، بشارت موعود و وعدة منجي است و همه گفته اند كه كار نيمه تمام و

ناتمام انبياء (ع) و اديان، به دست اين مرد بزرگ، كامل خواهد شد. گفته اند كه بزرگ ترين تكليف تاريخ، كار بزرگ ترين مرد تاريخ است. حتي مكاتبي كه الوهيت زدايي و الهيت زدايي شده اند باز به نوعي و به نحوي به اين مسئله انديشيده اند، و گرچه نام ايشان را نبرده اند، اما همه بشارت ايشان را داده اند و حتي مكاتب الحادي چون ماركسيسم نتوانسته اند به مسئله آخر الزمان، بي تفاوت بمانند. بوديزم، مسيحيت و يهوديت نيز كه غالب بشريت را زير پوشش گرفته اند، در اين خصوص، اعلام كرده اند. يهود، هنوز منتظر مسيح (ع) است و مسيحيت، منتظر ظهور مجدد مسيح (ع) است. همة انبياء، همة مذاهب و اديان و فرق، منتظر گشايشي بزرگ در آينده يا در پايان تاريخ هستند و اشاره خواهم كرد كه حتي امروز مكتبي كه چند دهه براي نفي پايان تاريخ و نفي “غايت” از تاريخ، دست و پا زد و مدعي شد كه اصلاحيات و تاريخ بشر، مبدأ و منتهاي روشن ندارد و جهت اصولي خاصي بر آن حاكم نيست، يعني “ليبراليزم” كه در واقع پنجاه، شصت سال تئوري بافت كه تاريخ غايت نداشته و ندارد، آخرين نظريه پردازانشان چون فوكوياما از “پايان تاريخ” سخن مي گويند، منتها “پايان تاريخ” با روايت خودشان كه تثبيت و تبليغ نظام ليبرال سرمايه داري است.در روايات از حضرت مهدي (عج) تعبير به بهار روزگاران شده است و جزء سلام هايي كه به محضر حضرت مي شود آورده اند: “السلام علي ربيع الانام و نضره الايام” درود بر بهار بشريت، بهاران تاريخ و طراوت روزگاران.كساني كه ايشان را ديده اند، توصيفاتي از

شمايل ظاهري او كرده اند و توصيفاتي را نيز پيامبر اكرم (ص) يا ائمه ديگر از اين بزرگوار كرده اند و در آثار محققان، چنين منعكس شده است: چهر ه اش گندمگون، ابروانش هلالي و كشيده، چشمانش سياه، درشت، جذاب و نافذ، شانه اش پهن، دندان هايش براق، بيني كشيده و زيبا، پيشاني بلند و تابنده، استخوان بندي او صخره سان، گونه هايش كم گوشت و از فرط بيداري شبها، اندكي متمايل به زردي، بر گونة راستش خالي سياه، عضلاتش پيچيده و محكم، موي سرش بر لاله گوش ها ريخته و نزديك به شانه ها، اندامش متناسب و زيبا، قيافه اش خوش منظر و رخسارش در هاله اي از شرم بزرگوارانه و شكوهمند پنهان، هيئتش سرشار از حشمت و شكوه رهبري، نگاهش دگرگون كننده و فريادش همه گير و درياسان است.من در بخش نخست عرايضم دو نظريه، دو نقطه نظر به تاريخ انسان و دو تفسير دربارة فلسفه حيات و مدنيت را به مقايسه مي گذارم تا ببينم كدام با “مهدويت” سازگار است و كدام نيست و چرا؟ و در بخش دوم، بعضي رواياتي راجع به ايشان يا منقول از خود ايشان در اين خصوص كه ايشان چه جامعه اي را بنا خواهد كرد و چه حكومتي را خواهند ساخت و مناسبات انساني و البته حقوق بشر در حكومت ايشان چگونه تعريف خواهد شد را عرض مي نمائيم. فهرست وار و سريع مرور خواهم كرد، و البته هر يك از اين روايات، خود مي تواند موضوع يك كنفرانس علمي يا پايان نامه باشد.“انتظار” را گفته اند كه سنتز تضاد بين “واقعيت” و “حقيقت” است. “واقعيت” يعني آنچه هست و “حقيقت” يعني آنچه نيست ولي بايد باشد. گفته اند كه انتظار، سنتزي ناشي از تضاد بين واقعيت و حقيقت است، كوبيدن

جادة “آنچه هست” تا “آنچه بايد باشد”. پس نكتة نخست اين است كه دو زاوية ديد براي تفسير تاريخ بشر امروز وجود دارد: نخست، آنچه از آن، تعبير به اصل “مسيانيزم” يعني مسيحي گرايي و موعودگرايي كرده اند و در اينجا، “مسيح” به معني موعود است و مسيانيزم، دعوت به انتظار است. انتظار براي ظهور موعود و اعتراض به وضع موجود در سطح بشري كه توأم است با وعدة پيروزي قاطع حق و عدل در پايان تاريخ و از آن نيز به اصل “فتوريزم” تعبير كرده اند. “فتوريزم”، “آينده گرايي” و نگاه به آينده است؛ ايدئولوژي اي معطوف به فردا كه مي گويد همة خبرها در آينده است، جهان هنوز تمام نشده، محرومان مأيوس نباشند، مبارزان و مجاهدان راه آزادي و عدالت و آگاهي، از مبارزاتشان پشيمان نشوند. آنها كه دوباره، چهاربار، در نهضت جهاني “اجراي عدالت” شكست خورده اند نگويند كه همه چيز تمام شد. به آينده نگاه كنيد، سرتان را بالا بگيريد. شهيد داديد، صدمات خورديد، ضايعاتي داديد، در بعضي از جبهه ها عقب نشستيد، اما سرتان را بالا بگيريد. “فتونيزم” يعني چشم هايتان را قاطعانه و اميدوارانه به آينده بدوزيد و از پس غروب امروز، طلوع فردا را تصور كنيد و با تصور آن، مبتهج بشويد. اين ايده اي براي اغواي افكار عمومي نيست.همچنين برخلاف آنچه بعضي جناح هاي پراگماتيست گفته اند كه امام زمان (عج) اگر هم وجود نداشته باشد اعتقاد به او مفيد است، بايد گفت: نه، امام زمان (عج)، هم حقيقت است و هم اعتقاد به او مفيد است. هم حقيقت دارد و هم فايده.آنها كه مي توانند حقيقت مهدويت را بفهمند و باور كنند و درگير دگماتيزم تجربه گرايي و جزميات عالم

حس هستند و حاضر نشدند از پنجره اي كه به دست انيباء (ع) به فراسوي عالم ماده و ماوراي طبيعت، باز شده به بيرون نگاه كنند، ممكن است پديدة امام زمان عج) را فاقد حقيقت و حداكثر، مفيد فايده بدانند. در حاليكه واقعيت امر، اين است كه قصة امام زمان (عج)، اسطوره نيست و نبايد متهم به نگاه اساطيري مذهبي شود. قصة امام زمان (عج)، “حقيقت” و “فايده” هر دو توأم با يكديگرند.پس يك خط در نگاه به آيندة انسان و نگاه به تاريخ است كه در غرب، از آن تعبير به “مسيانيزم و فتوريزم” كردند و آن را با همين كوبيدند، چون تاريخ، زنده است، فعال است و از طرف يك موجود ذي شعور، هدايت مي شود و عاقبت بشر به منجلاب، ختم نخواهد شد و به تاريخ بشر، خوش بين و معتقد است كه از پس همة ستم ها و بي عدالتي ها و دروغ هايي كه به بشرگفته اند و مي گويند، خورشيد “حقيقت و عدالت”، طلوع خواهد كرد و خدا، انسان را با ستمگران تاريخ، وا نخواهد گذارد؛ اما متقابلاً خط دومي وجود دارد كه از طرف تفكر ليبرال و سرمايه داري و هژموني غرب، امروز در دنيا به آكادمي ها و دانشگاه ها پمپاژ مي شود و در سطح افكار عمومي دنيا، به زور تبليغات، القا مي شود و نفي ايدة “غايت تاريخ” است.وقتي مي گوييم “غرب”، مردم مغرب زمين، مراد نيستند. مردم مغرب زمين، آنها كه مذهبي و مسيحي اند به “موعود”، معتقدند و علي رغم همة بمباران هايي كه عليه فطرت آنان اعمال شده - ولو يك قشر اقليت در غرب، در آمريكا و اروپا هستند – ولي هنوز لطافت باطني خود را حفظ كرده اند. من به يادم مي آورم

كه با بعضي دوستان در واشنگتن براي ديدار از كليسايي كه بسيار معظم و قديمي بود و تقريباً حالت موزه داشت و شامل هفت كليساي تودرتو بود، رفتيم در سالن كليسا يك دختر دانشجوي آمريكايي را ديدم ايستاده، ني مي زند و اشك مي ريزد، ما رفتيم و شايد ساعتي بعد كه برگشتيم اين دختر را ديدم كه همچنان ايستاده و ني مي نوازد. صبح يكشنبه بود. جلو رفتم و از او پرسيدم كه تو را چه مي شود؟ گفت: نذر كرده كه در انتظار موعود و به عشق او هر صبح يكشنبه، تا زنده است، بر در كليسا، ني بزند. اين جامعه اي است كه معنويت، انسانيت و عدالت را در آن، شبانه روز بمباران مي كنند با اين وجود، از پس فطرت آن دختر جوان مذهبي دانشجو، در قلب واشنگتن برنمي آيند. پس وقتي از غرب، سخن مي گويم، منظور من، مردم عادي، ناآگاه و سادة مغرب زمين، به خصوص محرومين كه حتي فاسدانشان نيز به نحوي مظلوم و قرباني هستند، نيست. مراد “هژموني سرمايه داري ليبرال” و حاكميت هسته هاي سرمايه داري يهود است كه امروزه بر آمريكا و از طريق آمريكا بر دنيا حكومت مي كنند، همان ها كه در انتخابات اخير كه مملو از تقلب بود براي انتخاب يكي از اين دو نفر، كه هر دو هم حافظ منافع آن هستة سرمايه داري هستند، خرج مغزشويي افكار عمومي كردند و همة اين ميليارها دلار از پول همين شركت ها در واقع، سرمايه گذاري و ارباب واقعي غرب و دنياي امروز است و سيستم برده داري مدرن را همينان رهبري مي كنند و محافظه كارترين هستة قدرت در طول تاريخ بشر، همين هستة تفكر ليبرال است كه آمريكا و غرب را رهبري

مي كند. حال چرا محافظه كار هستند؟ زيرا وضع موجود در دنيا بايد به نفع آنان حفظ بشود. اين وضع چگونه حفظ شود؟ ابتدا بايد بباورانند كه وضع موجود در جهان و اتفاقي كه در دهه هاي اخير در دنيا افتاده و ايدئولوژي ليبراليزم در ذيل منافع سرمايه داري جهاني و صهيونيزم، معادلة “قدرت و ثروت” را تعريف مي كند، عين عقلانيت است و همه هم بايد باور كنند و به ما بباورانند كه اتفاقي كه اسم آن را مدرنيته مي گذارند، آخر خط تاريخ است.مي خواهند بگويند كه هيچ مدينة فاضله اي برتر و پيشروتر از وضع كنوني در جامعة جهاني كه ما آن را رهبري مي كنيم، نه فقط وجود خارجي ندارد، بلكه حتي وجود ذهني هم نمي تواند داشته باشد. پوپر در مصاحبه اش با اشپيگل، چند سال پيش از مرگش گفت امروز مدينة فاضله در كل تاريخ بشر، جامعة ايالات متحده است. مصاحبه گر از او پرسيد در جامعه اي كه هر 8 ثانيه، يك قتل و هر 9 ثانيه، يك تجاوز جنسي صورت مي گيرد و جامعه اي كه بزرگترين منبع درآمدش مواد مخدر و سلاح هاي كشتار جمعي هسته اي، شيميايي و ميكروبي است چگونه مدينة فاضله و پايان تاريخ است؟ او پاسخ مي دهد كه اصل ضرورت فكر كردن به “مدينة فاضله” دروغ بزرگي بوده كه به ما گفته اند. هيچ مدينة فاضله اي در انتهاي تاريخ وجود ندارد و نبايد به آن فكر كرد و اين فكري انحرافي در ذهن بشر و باوري اساطيري است، يا فوكوياما، نظريه پرداز سرمايه داري آمريكا، گفت: اگر تاريخ پاياني هم دارد پايان آن، همين جامعة فعلي ايالات متحده آمريكاست. اين تفكر محافظه كاري است.“كنسرواتيزم” دفاع از وضع موجود جهاني و دفاع از هرم

قدرتي است كه هم اكنون بر دنيا حكومت مي كند و در رأس آن سرمايه دارها هستند و همة ملل ديگر، ملت هاي شرق، جنوب و همه، قاعدة اين هرم و بردگاني هستند كه رأس هرم قدرت را بر دوش خود بايد بكشند. امروزه ثروت در دنيا چگونه تقسيم شده است؟ چند درصد بشريت، چند درصد ثروت و زمين را در دست دارند و معني اين آمار مبين چيست؟ و اگر كسي بگويد اين وضع، باز ادامه پيدا كند، به چه معني است؟در روايت آمده است كه امام زمان (عج) فاصله هاي طبقاتي را در سطح جوامع بشري بر هم خواهند زد. در روايت داريم كه در زمان مهدي ما، هيچ انسان گرسنه اي در سراسر زمين پيدا نخواهد شد. اين آن مهدويتي است كه ما به آن معتقديم و همة اديان به آن معتقدند، ولي هيچ كس به اندازة شيعه، راجع به آن جامعة آخرالزمان و انقلاب بزرگ، شفاف سخن نگفته است. و شايد ديگران، آگاهي شفاهي از وضعيت نداشته اند. شيعه حتي نام مقدس آن رهبر انقلاب جهاني را نيز مي داند، روش حكومت او را توصيف كرده است و شايد در هيچ مكتب ديگري چنين نباشد. شما در اُپانيشادها، در وداها، در انجيل، در تورات و در همه منابع شرق و غرب، بشارت آخرالزمان را مي بينيد، ولي هيچ جا به اندازة منابع شيعه، شفاف و دقيق راجع به ايشان، حتي قيافه، حرف ها، شعارها و نحوة انقلاب و حاكميتش بحث نشده است. هدف عمدة نظام ليبرال سرمايه داري كه مي گويد ما با “مدينة فاضله”سازي و مسيانيزم، با بنيادگرايي ديني، با راديكاليزم انقلابي، با فوندامنتاليزم و با ايدئولوژي، مخالفيم. و با هر نوع

اصول گرايي، حتي غيرديني آن مبارزه مي كند، اين است كه در افكار عمومي بشر، به خصوص در دانشگاه هاي شرقي و اسلامي، در ذهن دانشجو و سپس در ذهن مردم، حالت ترديد در وضع موجود و حالت متوقع و منتظره، پيش نبايد كه عجب!! پس مدرنيتة سرمايه داري، آخر خط نيست؟ و بايد منتظر بود؟ اين پرسش نبايد در افكار عمومي و خصوصي بشريت، جوانه بزند!! آنها مي خواهند بگويند كه هيچ چيزي ديگر فراتر از اين وضع موجود جهان نيست و آنچه هست، عين علم و عقلانيت و آخر خط و پايان تاريخ است. مي گويند اين جا ايستگاه آخر است و بشريت بايد از قطار پائين بيايند. توجه داشته باشيد نمي گويند كه همة بشريت در سطح ما زندگي كنند و امكانات مردم آمريكا را در اختيار داشته باشند. كه اگر بگويند، بايد دست از ستم جهاني و نابرابري ها بردارند. چون اگر معني “جهاني شدن” اين باشد كه توزيع ثروت، قدرت، آگاهي و حرمت و احترام در تمام جهان، يكسان باشد، مورد قبول است، اما جهاني شدن كه آنان مي طلبند به معني “آمريكايي شدن” است؛ جهاني شدن از نوعي كه در رأسش، سرمايه داران حاكم بر آمريكا باشند و بقية بشريت، قاعدة آن هرم باشند.گلوباليزيشن غربي، توجيه ستم غربي بر جهان است. اينان با “گلوباليزيشن مهدوي” مخالف اند و به گلوباليزيشن سرمايه داري آمريكا فراخوان مي كنند. اگر گلوباليزيشن، عبارت باشد از جهاني كردن آمريت آمريكا و منافع سرمايه داري حاكم بر آمريكا، صهيونيزم و انگليس، اين گلوباليزيشن فقط به نفع آنهاست و همان را ترويج مي كنند، اين “جهاني شدن” همة فرهنگ ها و ايدئولوژي هاي مقاومت را مي بلعد و هضم مي كند، اما اگر بگوييم كه

ما گلوباليزيشن را قبول داريم، اما نه با معيارهاي سرمايه داري يهود، بلكه با معيارهاي امام مهدي (عج) كه مي گويد در تمام دنيا هيچ انسان گرسنه اي نبايد باشد و نبايد در گوشة افريقا بچه هاي يازده ساله وزنشان به اندازة بچه هاي شش ماهة واشنگتن و نيويورك باشد و نبايد استخوان دنده ها و پهلوهايشان پوست آنها را بشكافد و از زير پوستشان بيرون بزند، آنها اين گلوباليزيشن مهدوي يعني عدالت جهاني را پس مي زنند و آنگاه توهم و يوتوپيا مي دانند، چون امام مهدي (عج) امنيت را براي همه، نه فقط براي سرمايه دارهاي غرب، مي خواهد. روايت داريم كه در زمان حكومت جهاني امام مهدي (عج) امنيت بدان حد بر جهان، حاكم مي شود كه يك دختر نوجوان بدون كمترين توهين و تهديدي به تنهايي از اين سوي عالم به آن سوي خواهد رفت. اين در روايات ماست. گلوباليزيشن مهدوي يعني امنيت براي همه، امنيت براي دخترهاي آفريقا، مكزيك، غنا و افغانستان، نه فقط براي دختران سرمايه داران نيويورك. اما تفكر جهاني شدن از آن نوع كه ليبرال سرمايه داري مي گويد و مي خواهد، در واقع عين “محافظه كاري” است، لذا اين در مقياس جهاني، با اصول گرايي، با مدينة فاضله سازي، با ايدئولوژي و حاكميت ارزش ها مخالف اند و مي گويند كه ارزش ها اصولاً مفاهيم غيرعلمي و مقولات غيرعقلاني اند و لذا مسائلي شخصي بلكه جزء وسايل شخصي!! است و ارزش ها، شخصي و نسبي است پس ربطي به حكومت و امر عمومي (پابليك) ندارد و سكولاريزم همين است.خط تبليغاتي آنان، اين است كه سخن گفتن از مهدويت و گلوباليزيشن و وعدة عدالت جهاني، خيال بافي است و ممكن نيست. در بحث هاي دانشگا هي شان همين را بلغور مي كنند تا تز كنسرواتيستي را جهاني

كنند و نيز مي گويند اين ايده، اساساً ايدئولوژيك، توتاليتر و تماميت طلب است و يعني چه كه يك نفر به نام مهدي (عج) مي خواهد بر كل دنيا حكومت واحد برقرار كند؟!چون در روايت داريم مهدي (عج) با برهان و شمشير، از راه انقلاب جهاني به حاكميت و عدالت جهاني دست خواهد يافت ايشان با مسيحيان به وسيلة انجيل حقيقي و با يهوديان به تورات حقيقي احتجاج و استدلال مي كند و براي هيچ كس، عذر و بهانه اي نمي گذارد و اغلب مردم با منطق و برهان و موعظه و رحمت، متقاعد مي شوند و آنها كه لجاجت مي كنند با شمشير، اصلاح خواهند شد و بشريت ديگر جز مسلمان نخواهند بود.

http://www.parswoman.com/view.aspx?tid=2cid=14sid=1066

حكومت جهاني حضرت مهدي

(ع خدامراد سليميان بحث دربارة «جهاني شدن ، در فرهنگ متداول روز در ذات خود، بحث كم و بيش مبهمي است علت ابهام آن اين است كه مفهوم يكسان و يكدستي از آن ارائه نشده است واژة «جهاني شدن از يك جهت مفهومي كاملاً جديد و از لحاظي يك مقولة قديمي به شمار مي رود. ظهور اين پديده باعث بروز تحرك شگفت انگيز اجتماعي اقتصادي سياسي و ارزشي شده و تفاسير جديدي از سياست اقتصاد، فرهنگ اقتدار، امنيت و... به دست مي دهد.جهاني شدن در شكل امروزي آن از زمان فروپاشي كمونيسم و نظام دو قطبي و بالاخره پايان جنگ سرد بيشتر مطرح شده است مفهوم جهاني شدن و مفاهيم نزديك به آن نظرياتي هستند كه از سوي اكثر پژوهشگران مسائل سياسي و امور بين الملل براي توصيف وضعيت حاكم بر نظام بين الملل به كار مي روند. جهاني شدن به معناي فرايندي اجتماعي

است كه از مدتها پيش آغاز شده و رو به گسترش دارد و در آن قيد و بندهاي جغرافيايي كه بر روابط اجتماعي و فرهنگي سايه افكنده است از بين مي رود. واژة «جهاني شدن حركت به سوي يك جامعة جهاني واحد را نويد مي دهد.پرسشي كه در اينجا پيش مي آيد اين است كه «ديدگاه شيعه دربارة جهاني شدن و حاكمان حكومت جهاني چيست و حكومت جهاني حضرت مهدي (ع چگونه حكومتي خواهد بود؟ و اساساً جهاني بودن حكومت حضرت مهدي (ع به چه معناست ».در اين نوشتار به اين پديده و اين كه «مقصود از حكومت جهاني در روايات اسلامي چيست » پرداخته ايم در يك بررسي جامع و كامل در روايات و سخنان ائمة معصومين (ع به جرأت مي توان گفت كه يكي از ويژگيهاي انكارناپذير حكومت امام مهدي (ع جهان شمولي آن است حكومت آن حضرت شرق و غرب عالم را فرا مي گيرد و هيچ آبادي در زمين باقي نخواهد ماند، مگر اين كه گلبانگ توحيد از آن شنيده مي شود و نسيم جان نواز عدل و داد، سراسر گيتي را سرشار مي كند.امام حسين (ع در اين باره فرمود:منّا إثنا عشر مهدّياً أوّلهم أميرالمؤمنين عليّ بن ابيطالب (ع و آخرهم التّاسع من ولدي و هو القائم بالحقّ يحيي الله تعالي به الارض بعد موتها و يظهر به دين الحقّ علي الدين كلّه و لوكره المشركون 1دوازده هدايت شده از ماست اولين آنها علي بن ابي طالب (ع و آخر ايشان نهمين فرزند از فرزندان من است و او قائم به حق است كه خداوند به وسيله او زمين را بعد از مردنش حيات مي بخشد و دين حق را بر

تمامي اديان غلبه مي دهد؛ اگر چه مشركان را خوش نيايد.در آن دوران به دست آن امام بزرگ آرمان والاي تشكيل جامعة بزرگ بشري و خانوادة انساني تحقق مي پذيرد و آرزوي ديرينه همة پيامبران و امامان (ع و مصلحان و انسان دوستان برآورده مي شود.امام رضا(ع از پدرانش از پيامبر اكرم (ص نقل كرده است كه خداوند در شب معراج فرمود:ولا طهّرنّ الارض بآخرهم من أعدائي ولاملّكنّه مشارق الارض و مغاربها. 2و به درستي زمين را به وسيله آخرين آنها (ائمه معصومين (ع ) از دشمنانم پاك خواهم ساخت و گسترة زمين را در فرمانروايي او قرار خواهم داد... .در دوران رهبري امام مهدي (ع با ايجاد مركز واحد و مديريت و حاكميت يگانة الهي براي همة اجتماعات نژادها و منطقه ها، سبب اصلي جنگ و ظلم از بين مي رود.در روايتي از رسول گرامي اسلام (ص مي خوانيم الائمّة من بعدي إثنا عشر أوّلهم أنت يا عليّ و آخرهم القائم الّذي يفتح الله تعالي ذكره علي يديه مشارق الارض و مغاربها. 3پيشوايان پس از من دوازده نفرند؛ اولين آنها تو هستي اي علي و آخرين آنها قائم است همو كه خداوند به دست او مشرقها و مغربها (كنايه از تمامي كره زمين را فتح خواهد كرد.اگر چه اميد به آمدن مصلح جهاني در افكار و عقايد تمامي اقوام و ملل ريشه دارد و كم و بيش به گونه هاي متفاوت در همه جا مطرح بوده است اما در تفكر شيعي انتظار فرج و حاكميت آن موعود به طور روشن و شفاف مطرح است به گونه اي كه آن امام منتظر و آن منجي نهايي را

زنده مي دانند و اعتقاد دارند روزي به فرمان خداوند خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.از اين رو، مفهوم «غيبت و «انتظار فرج نزد شيعه دوازده امامي مفهومي متفاوت با ديگر اديان و مذاهب و مكتبها دارد.همان گونه كه اشاره شد يكي از مفاهيمي كه از همان ابتدا در ارتباط با مهدويت و ظهور منجي آخرين پديد آمد و در شمار عقايد ديني بسياري از شيعيان درآمد مفهوم «حكومت واحد جهاني است به اين معنا كه با ظهور امام غايب اسلام كه تنها دين الهي و كامل و داراي شريعت جامع است مقبول همگان خواهد شد و در آن زمان ستمگران و جباران از مسند قدرت به زير كشيده خواهند شد و پس از آن حكومت جهاني اسلام با زعامت و رهبري مستقيم آخرين امام معصوم و عادل برپا خواهد شد و عدالت بر بنياد ديانت و اخلاق در مقياسي جهاني اجرا خواهد گشت در برخي از آيات قرآن به اين حاكميت اشاره شده است همة آيات مربوط به جهاني بودن دين اسلام مؤيد اين معناست بي ترديد، زماني فرا خواهد رسيد كه تنها دين حاكم بر جهان اسلام خواهد بود.جهاني بودن دين اسلام و عدم اختصاص آن به قوم يا منطقة خاصي از ضروريات اين آيين الهي است و حتي كساني كه ايمان به آن ندارند مي دانند كه دعوت اسلام همگاني بوده و به منطقه جغرافيايي خاصي محدود نبوده است افزون بر اين شواهد تاريخي فراواني وجود دارد كه پيامبر اكرم (ص به سران كشورها؛ مانند قيصر روم

پادشاه ايران و فرمانروايان مصر و حبشه و شامات و نيز به رؤساي قبايل مختلف عرب و... نامه نوشتند و به سوي آنان پيك ويژه گسيل داشتند و همگان را به پذيرفتن اين دين مقدس دعوت كردند و از پيامدهاي وخيم كفر و رويگرداني از اسلام برحذر داشتند. اگر دين اسلام جهاني نبود چنين دعوتي عمومي انجام نمي گرفت و ساير اقوام و امتها هم براي عدم پذيرش عذري مي داشتند. 4بنابراين مباني و مقدماتي كه به حكومت واحد جهاني شيعي منجر مي شود، از اين قرار است 1. جهاني بودن رسالت اسلام همة مسلمانان بر اين باورند كه اسلام آخرين حلقه از سلسلة طولاني نبوت است و از هر جهت كامل ترين و جامع ترين دين مي باشد و تا روز قيامت نيز بشر را از هر جهت كفايت خواهد كرد. روزي فرا خواهد رسيد كه اسلام تمامي آدميان و پيروان اديان را پيرو و مطيع خود خواهد كرد و بدين ترتيب جهان در تسخير آموزه هاي بلند و آسماني اسلام درخواهد آمد.قرآن مجيد اين حقيقت سترگ را اين گونه تصوير كرده است إنّ الدّين عند الله الاءسلام 5در حقيقت دين نزد خداوند، همان اسلام است و من يبتغ غير الاءسلام ديناً فلن يقبل منه 6و هر كه جز اسلام ديني ] ديگر [ جويد، هرگز از وي پذيرفته نشود.أليوم أكملت لكم دينكم 7امروز دين شما را برايتان كامل گردانيدم ما كان محمّد أبا أحد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النّبيين 8محمد، پدر هيچ يك از مردان شما نيست ولي فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و

هو الّذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحقّ ليظهره علي الدّين كلّه 9او كسي است كه پيامبرش را با با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند.با بهره گيري از اين سخنان نوراني مسلمانان به حقانيت جامعيت خاتميت جهانشمولي و سرانجام جهان گستري و پيروزي و غلبه نهايي دين اسلام دست يافته اند.2. اعتقاد به مهدويت چنان كه گفته شد، اعتقاد به مهدويت و ظهور منجي دادگستر جهاني ناگزير به چيرگي اسلام بر تمامي اديان و مكاتب و ايدئولوژيها و استيلا بر جباران و فرمانروايان جور و غير الهي گره خورده است و در نهايت به تأسيس حكومت جهاني منجر خواهد شد؛ به ويژه اگر از منظر شيعي به تاريخ بنگريم ظهور مهدي خاص و شناخته شده و در عين حال غايب از ديدگان و تشكيل حكومت حق و عدالت گستر اجتناب ناپذير خواهد بود.از نظر شيعه با بي مهري و جفاي امت اسلام نسبت به امام علي بن ابي طالب (ع و فرزندان معصوم او، تاريخ اسلام پس از پيامبر اكرم (ص در حوزه سياست و حكومت به انحراف گراييد و پيامدهاي منفي متعددي نيز در پي داشت كه يكي از آنها محروميت جامعه از رهبري معنوي و آسماني بود؛ چرا كه امام علي (ع و پس از او امامان معصوم (ع پيشوايان ديني _ سياسي برحق بوده و حق خلافت و امامت انحصاري داشته اند و ديگران غاصب حق معصوم اند و لذا «جائر» و «باطل مي باشند و اين انحراف تا كنون ادامه پيدا كرده است شيعيان منتظرند كه آخرين بازمانده از امامان معصوم (ع ظهور

كند و تاريخ اسلام و در نهايت تاريخ انسان را به مسير طبيعي و الهي اش بازگرداند.در آن صورت اسلام عزيز و همگاني مي شود و مسلمانان توانمندانه بر جهان چيره مي گردند. طبق اين تفسير، تشكيل حكومت واحد جهاني گريزناپذير خواهد بود.در منابع روايي اسلامي _ به ويژه منابع شيعي _ از خصوصيات و اختيارات و عملكردهايي ياد شده است كه جملگي آنها جز با تشكيل حكومت واحد جهاني محقق نخواهد شد؛ از جمله گفته شده است كه امام مهدي (ع ظلم و جور را براي هميشه برمي اندازد و عدالت و دين حق را در سطح جهان براي هميشه مستقر مي كند و نيز در برخي روايات از اختيارات و قدرت و امكانات مطلق و جهاني امام غايب ياد شده است كه عملاً جز چيرگي بر جهان و تشكيل حكومت مقتدر جهاني نخواهد بود. در روايتي از امام باقر(ع چنين نقل شده است القائم منّا منصور بالرّعب مؤيّد بالنّصر تطوي له الارض و تظهر له الكنوز يبلغ سلطانه المشرق والمغرب و يظهر الله _ عزّوجلّ _ به دينه علي الدّين كلّه ولوكره المشركون فلا يبقي في الارض خراب إلاّ قد عمر و ينزل روح الله عيسي بن مريم (ع فيصلّي خلفه 10قائم ما با انداختن بيم و هراس در دل ستمگران ياري مي شود؛ با پشتيباني ] و حمايت از جانب خداوند [ تأييد مي گردد؛ زمين برايش خاضع و تسليم مي شود؛ گنجها و خزائن برايش آشكار و نمايان مي شود؛ حكومت او شرق و غرب عالم را فرا مي گيرد. خداوند به وسيله او دينش را بر تمامي اديان چيرگي مي بخشد؛ هر چند مشركان كراهت داشته باشند. در

زمين خرابي و ويراني نمي ماند، مگر آنكه آباد شود و عيسي بن مريم (ع از آسمان فرود آيد و پشت سر او نماز گزارد.به استناد اين نوع روايات هرگز ترديدي نخواهد ماند كه حكومت حضرت مهدي (ع تمامي زمين را فرا خواهد گرفت (ان شاءالله)پي نوشتها:1 . شيخ صدوق عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 68، ح 36، كتابفروشي طوس 2 . همان ص 262، ح 22؛ كليني الكافي ثقة الاءسلام ج 1، ص 432، ح 91.3 . امالي شيخ صدوق الامالي ص 97، ح 9، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات فتال نيشابوري روضة الواعظين ص 102.4 . محمدتقي مصباح يزدي آموزش عقايد، ج 2، ص 116.5 . سوره آل عمران (3) آيه 19.6 . همان آيه 857 . سوره مائده (5) آيه 3.8 . سوره احزاب (33) آيه 40.9 . سوره توبه (9) آيه 33.10. شيخ صدوق كمال الدين و تمام النعمه ج 1، ص 330، ح 16.

جهاني شدن ،مديريت و تجارت الكترونيكي

دكتر حبيب الله دعائي

يكي از مهمترين پيامدهاي جهاني شدن، افزايش رقابت درسطح بين المللي اقتصاد است. زيرا در اين شرايط، همواره با كاهش هزينه هاي حمل ونقل، رشد حيرت انگيز فناوري اطلاعات و گسترش روزافزون تجارت الكترونيك و به حداقل رسيدن محدوديتهاي جغرافيايي و رشد رقابت مواجه خواهيم بود كه درنتيجه كارايي اقتصاد بين المللي افزايش

خواهديافت. در اين ميان مي توان گفت مهمترين پيامد جهاني شدن بر اقتصاد كشورها رشد تجارت الكترونيك استكه عناصر آن بازار الكترونيك، تبادل الكترونيك داده و تجارت اينترنتي هستند كه مبين ارتباط تنگاتنگ بين فناوري اطلاعات و ارتباطات با فرايندهاي بازار ومديريت است. بنابراين، براي باقي ماندن مديران در عرصه رقابتهاي اقتصادي بايد ابزارهاي مختلف اطلاعاتي و ارتباطي با

ديدي روشن و طبق نيازهاي سازمان تامين و راه اندازي شوند. درنهايت آنچه در راستاي تجارت الكترونيك براي مديران داراي اهميت است بسترسازي مطلوب براي توسعه فناوري اطلاعات و ارتباطات در ساختار سازماني توأم با شناخت كافي و نگرش مثبت مديران به ضرورتهاي حضور اين پديده در روند فعاليتهاي سازمان است.مقدمهجهاني شدن پديده اي است كه بروز آن در عصر حاضر موجب تغيير و تحولات بسياري در زمينه هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي در عرصه بين المللي شده و كشورهاي بسياري را به چالش كشانده است. به طوري كه بي شك مهمترين و بارزترين وجه تمايز اقتصاد امروز و ديروز جهاني شدن است. جهاني شدن براي بيماريهاي اقتصادي جهان تجويز شده و چنين ادعا مي شود؛ كه جريان آزاد سرمايه، نيروي كار، كالا و اطلاعات بدون دخالت دولت و ديگر شكلهاي مداخله، تنها راه رسيدن به سعادت جهاني است (چنج، 1999، 225).در دوران كاپيتاليسم، بازرگانان ناچار بودند، كه كل سرمايه تجاري خود را به دور و نزديك ببرند؛ زيرا بدون وسعت دادن به حوزه فعاليتشان، در رقابت نابود مي شدند. يك شكل ابتدايي جهاني شدن كه امپرياليسم بازرگاني ناميده مي شد؛ شروع به پيوند اقتصاد بخشهاي مختلف جهان به يكديگر كرد(پيپلس، 1999، 99).امروزه تعاريف متفاوتي از مفهوم و واژه جهاني شدن عنوان گرديده است. گروهي از آن به عنوان يك مفهوم عام يعني درهم ادغام شدن بازارهاي جهان در زمينه هاي تجارت، سرمايه گذاري مستقيم و جابه جايي و انتقال سرمايه، نيروي كار و فرهنگ در چارچوب نظام سرمايه داري آزاد بازار و نهايتاً سر فرود آوردن در برابر قدرتهاي جهاني بازار ياد مي كنند. گروه ديگري از آن به عنوان پيروزي نظام سرمايه داري در جهان نام

مي برند. و گروهي از آن به عنوان وجود رقابتي بي قيد و شرط در سطح جهان به گونه اي كه كشورهاي غني را ثروتمندتر و كشورهاي فقير را فقيرتر مي كند ياد كرده اند.گروهي هم از آن به عنوان عصر تحول عميق سرمايه داري براي همه انسانها نام برده اند.با اين همه بايد عنوان كرد كه جهاني شدن از نظر تمامي اين گروهها، حول محور يك مفهوم است و آن اين است كه اين مفهوم بيانگر يك روند مستمر و مداوم پيرامون رقابت ميان قدرتهاي بزرگ، نوآوري، تكنولوژيك، جهاني شدن توليد و مبادله و به معناي نوگرايي (مدرنيسم) است.اما به هر حال بايد گفت: آنچه از نظر مفاهيم تئوريك به اين پديده اطلاق گرديده است، با آن چيزي كه امروزه با آن در صحنه بين المللي مواجه هستيم تفاوتهاي بسيار دارد، همان طور كه در ادبيات موضوع طرح گرديده است، از جهاني شدن به عنوان، به استقبال يك جهان رفتن، آشنا شدن با فرهنگهاي ديگر و احترام گذاشتن به آرا و نظريه هاي ديگران ياد گرديده است. اما روند تحول جديدي كه در دنياي امروز در قالب يك بازانديشي و نظام جديد تعريف مي شود. مفهومي تحت عنوان جهانگرايي است كه به معناي نفي ديگران و نفوذ در فرهنگهاي ديگر در محل برخورد ايدئولوژي ها است. در علم معاني بيان، جهاني شدن فرايند كوتاه كردن فاصله ها ،تغيير در تجارب زماني و ارائه ماهيت جهاني است. (ريزيوي، 2000)اين تحول در ابعاد مختلفي در جهان امروز ايجاد گرديده است. در بعد اقتصادي شامل گسترش و يكپارچگي بازارهاي مالي مبادلات تجاري، ايجاد سازمانهاي اقتصادي بين المللي نظير اكو، نفتا، آس آن، اتحاديه پولي كشورهاي اروپايي (يورو)، ادغام شركتهاي بزرگ توليدي (كرايسلر- دايملر)، در

بعد سياسي؛ اين تحول با سقوط نظامهاي تماميت خواه و اقتدارگرايانه گرايش به دموكراسي و تكثر (پلوراليسم) سياسي و احترام به حقوق بشر، بوده است، و در بعد فرهنگي؛ گرايش به سوي ايجاد فرهنگ جهاني با ارزش و معيارهاي خاص و درنهايت در بعد ارتباطات شامل گسترش بي حد و مرز شبكه هاي ماهواره اي و اينترنت در اقصي نقاط جهان است.در بررسي آثار و پيامدهاي جهاني شدن بر اقتصاد بايد براين نكته توجه داشت كه؛ جهاني شدن اقتصاد آثار و پيامدهاي متفاوتي را براي كشورهاي مختلف جهان اعم از توسعه يافته و در حال توسعه داراست. به عبارت ساده تر، علاوه بر تأثير عمومي جهاني شدن بر اقتصاد متناسب با ويژگي هاي ساختاري هر يك از گروهها، كشورها پيامد ويژه اي متناسب با ساختار اقتصادي آنان را در بر دارد.از يك نظر كلي و عمده مي توان آثار عمومي جهاني شدن اقتصاد را به صورت زير عنوان كرد:1 - افزايش رقابت؛2 - وابستگي بيشتر اقتصاد كشورها؛3 - به چالش كشاندن دولتها؛-4گسترش تقسيم كار بين المللي (دعايي و عالي، 1384، 45)در اين ميان يكي از مهمترين پيامدهاي جهاني شدن، افزايش رقابت در سطح بين المللي اقتصاد است، زيرا در اين شرايط، همواره با كاهش هزينه هاي حمل و نقل، رشد حيرت انگيز فناوري اطلاعات و گسترش روزافزون تجارت الكترونيك و به حداقل رسيدن محدوديتهاي جغرافيايي و رشد رقابت مواجه هستيم، درنتيجه كارايي اقتصاد بين المللي افزايش خواهد يافت.در اين ميان مي توان گفت مهمترين پيامد جهاني شدن بر اقتصاد كشورها رشد تجارت الكترونيك است.تجارت الكترونيكدر دهه هاي اخير سازمانها با شتاب فراواني به سوي بهره گيري از فناوري ارتباطات و اطلاعات در زمينه هاي تجاري و بازرگاني رفته اند.

درواقع مي توان علل ورود به تجارت الكترونيك را براي سازمانها چنين برشمرد:• هزينه سربار بالا؛• هزينه هاي عملياتي بالا؛• عدم به كارگيري فناوري رقابتي؛• پاسخ ندادن به موقع به مشتريان.(صرافي زاده، 1383) (شكل شماره يك)در گذشته تجارت نوعا به صورت چهره به چهره بين دو طرف صورت مي گرفت. اما در طول قرنها و دهه ها تجارت روندي پيچيده به خود گرفت. در حال حاضر، درصد بالايي از معاملات تجاري ديگر به صورت چهره به چهره صورت نمي گيرد، بلكه از طريق تلفن يا پست الكترونيك و با تبادل پولهاي جديد پلاستيكي انجام مي شود. پول سنتي نوعا موردحمايت دولت فدرال بوده و اغلب به شكل كاغذي عرصه مي شود، اما در قرن اخير اشكال ديگري از پول به وجود آمده كه عبارتند از : چك ها، كارت هاي اعتباري و ديگر اشكال سفارش پول .تجارت الكترونيك را مي توان بدينگونه نيز تعريف كرد: خريدوفروش اطلاعات، محصولات وخدمات از طريق شبكه هاي رايانه اي. ما اين تعريف را تسري داده ومسائل زير را نيز در آن مي گنجانيم: حمايت از كليه اشكال معاملات تجاري از طريق ساختارهاي ديجيتال و عناصر آن عبارتند از: بازار الكترونيك، تبادل الكترونيك داده و تجارت اينترنتي (صرافي زاده، 1383).اين تعريف با كاربرد گسترده تري كه برخي شركتها از تجارت الكترونيك به عمل مي آورند تطابق دارد. به عنوان مثال، شركت سيليكون گرافيك، يكي از سازندگان جهاني تجهيزات رايانه اي پيشرفته، از حضور خود در وب به عنوان راهي براي تامين اطلاعات مورد نياز مشتريان خود سود مي برد. (منظور دستيابي به بروشور توليدات و فهرست قيمتهاست.) اين شركت همچنين

از وب به عنوان ابزاربازاريابي (يعني فراهم آوردن امكان تماس مشتريان با دفاتر فروش)، به عنوان مجراي فروش (يعني سفارش اينترنتي توليدات نرم افزاري) و به عنوان خط درجه يك پشتيباني (يعني تامين بسته هاي رفع اشكال نرم افزاري و پاسخ به سوالات متداول) استفاده مي كند. مثال ديگر به بانك آمريكا مربوط مي شود. اين بانك امكان نقل و انتقال اطلاعات مالي از طريق اينترنت را فراهم آورده است. اگر از ديدگاه خريدار – فروشنده به مسئله بنگريم ويك مدل چرخه زندگي "life – cycle" به كار ببريم، مي توانيم تجارت الكترونيك را در تمامي مراحل نقل و انتقال تجاري به كار ببريم.تجارت الكترونيك و به تبع ، مدل هاي تجارت الكترونيك اولين بار در اوايل دهه 70 ( ميلادي) ارايه شدند. در اين دوره استفاده از مدل هاي تجارت الكترونيك بسيار گران بود و عموم كاربران آن را ، شركتهاي بزرگ مالي و بانك ها و گاهي شركتهاي بزرگ صنعتي تشكيل مي دادند.كاربرد تجارت الكترونيك در اين دوره دشوار بود. به علاوه نياز به سرمايه گذاريهاي سنگين براي تهيه بستر موردنياز آن لازم بود. لذا محدوده كاربرد آن به موسسات مالي و شركتهاي بزرگ محدود مي شد.در مرحله بعد استاندارد تبادل اطلاعات الكترونيك ايجاد شد كه تعميمي ازمدل نقل و انتقالات مالي و بانكي با استفاده از ابزارهاي نوپاي اطلاعاتي، بود. با اين تفاوت كه تبادل اطلاعات الكترونيك، امكان استفاده و بهره برداري در ساير انواع مبادلات تجاري را نيز دارا بود.تبادل اطلاعات الكترونيك باعث شد تا دامنه كاربرد مدل هاي تجارت الكترونيك ، از محدوده موسسات بزرگ مالي به ابعاد وسيعتري گسترش

بيابد.مدل هاي تجارت الكترونيك در اين دوره براي فعاليتهايي نظير رزرو بليت هواپيما و معاملات سهام مورداستفاده قرار گرفتند.با وجود اين، پياده سازي مدل هاي تجارت الكترونيك بر اساس تبادل اطلاعات الكترونيك نيز سنگين و هزينه بر بود. نياز به سرمايه گذاري بسيار، براي آموزش پرسنل و تهيه بسترهاي لازم وجود داشت. لذا تنها شركتهاي بزرگ بودند كه مي توانستند به ايجاد مدل هايي بر اساس آن بپردازند.در نيمه اول دهه 90 ، اينترنت گسترش بسياري پيدا كرد و به تدريج از حيطه دانشگاهي و نظامي خارج شد و كاربران بسيار زيادي در بين همه افراد جامعه پيدا كرد. گسترش وب سايت جهاني، استانداردها و پروتكل هاي مربوطه از يك طرف باعث جذب هر چه بيشتر كاربران به اينترنت شد و استفاده از ابزارهاي فناوري اطلاعات در اين زمينه را عمومي كرد و از طرف ديگر اين امكان را براي شركتها و موسسات به وجود آورد كه به گونه اي آسان و كم هزينه ، به انجام فرايند اطلاع رساني بپردازند.مدل هاي تجارت الكترونيك متنوعي در اين دوره ايجاد شده و مورد استفاده قرار گرفتند. تجارت الكترونيك به تدريج رونق گرفت و مدل هاي تجارت الكترونيك به عنوان دسته اي از مدل هاي دنياي تجارت ، مطرح شدند.ايجاد بسترهاي مناسب و ارزان براي تجارت الكترونيك و رشد كاربران اين بسترها از دلايل رشد سريع تجارت الكترونيك در اين دوره بود. رشد فشارهاي رقابتي بين شركتها نيز از ديگر دلايل توجه شركتها به مدل هاي تجارت الكترونيك بود.مدل هاي مطرح شده در اين زمان ، مدل هاي تجارت الكترونيك ساده و اوليه بودند. به عبارت ديگر،

استفاده از تجارت الكترونيك در ساده ترين سطح آن انجام مي شد. مشكلات فني و نقايص موجود به علاوه ناآشنايي كاربران و شركتها كه مانع سرمايه گذاري آنها مي شد، باعث گرديد تا در اين دوره تنها مدل هاي اوليه تجارت الكترونيك مورد استفاده قرار گيرند. اين مدل ها معمولا فقط به اطلاع رساني به مشتريان خود در مورد شركت و محصولات آن محدود مي شدند.به تدريج و با گذر زمان ، شناخت كاربران و شركتها از مزاياي مدل هاي تجارت الكترونيك افزايش يافت. از طرف ديگر مسايل فني و فناوري مورد استفاده نيز به مرور ارتقا پيدا كردند. در نتيجه اين مسايل، به تدريج مدل هاي تجارت الكترونيك تكامل يافته و مدل هاي جديد و پيچيده تري، ايجاد شده و مورد استفاده قرار گرفتند.در نيمه دوم دهه 90 ( ميلادي) كاربران و شركتها به صورت روزافزوني با نوآوريها و ارتقاي فناوري اطلاعاتي به عنوان بستر مدل هاي تجارت الكترونيك روبه رو شدند. در اين دوره يكي از مهمترين تحولات در اينترنت، به عنوان يكي از بسترهاي تجارت الكترونيك،رخ داد. اين تحول افزوده شدن قابليت پردازش به مسايل اطلاعاتي بود. وجود قابليت پردازش امكانات زيادي را براي تجارت الكترونيك ايجاد كرد و باعث گسترش مدل هاي تجارت الكترونيك و افزايش كارآيي اين مدل ها گرديد. در اين دوره مدل هاي تجارت الكترونيك و حجم مبادلات انجام شده توسط اين مدل ها به صورت نمايي رشد پيدا كرد.عموم شركتهاي بزرگ و موفق كه موفقيت خود را مديون مدل هاي تجارت الكترونيكي بوده اند، در نيمه دوم دهه 90 پا به عرصه وجود نهاده اند.تا اواخر دهه

90 ميلادي عموم مدل هاي تجارت الكترونيك با تاكيد بر مصرف كننده نهايي شكل گرفته بودند و در دسته موسسه براي مشتري (BUSINESS TO CONSUMER) قرار مي گرفتند. ولي به تدريج و با مهيا شدن فرصتها و امكان استفاده جدي، شركتهاي بزرگ نيز استفاده از مدل هاي تجارت الكترونيك را مناسب و سودآور يافتند. لذا به سرمايه گذاري در مدل هايي پرداختند كه به استفاده از اين بستر در ارتباط بين شركتها ياري مي رسانند و در دسته موسسه براي موسسه (BUSINESS TO BUSINESS) قرار مي گيرند. از اين دوره به بعد مدل هاي موسسه براي موسسه به لحاظ حجم مبادلات بر مدل هاي موسسه براي مشتري پيشي گرفتند.سيستم هاي تجارت الكترونيك در اتخاذ استراتژي هاي جديد مديريت مشتريان نقش مهمي دارند، زيرا:• خريداران و فروشندگان را به طور مستقيم با هم مرتبط مي سازند؛ازتبادل كامل اطلاعات ديجيتال بين دوطرف پشتيباني مي كنند؛• در زمان صرفه جويي ومحدوديتها را رفع مي كند؛• از فعاليتهاي تعاملي بين دوطرف پشتيباني مي كند و بنابراين، مي تواند به طور پويا با رفتار مشتريان منطبق شود.متخصصاني مانند «مكنزي» با پيشگوييهاي خود اين مسئله راتاييد كرده اند . آنان پيش بيني كرده اند كه در سالهاي اوليه قرن بيست ويكم، خريد بدون خروج از خانه ارزشي به ميزان 4 تا 5 ميليارد دلار پيدا خواهد كرد.اخيرا يك شركت مشاوره اي نتايج تحقيقات خوددر مورد نزول صنعت اينترنت در سال 1996 رامنتشر كرد. مدعاي آنان اين بود كه بسياري از شركت ها بدون آنكه ابتدا يك استراتژي مشخص تجاري داشته باشند، شروع به سرمايه گذاري كرده اند. همزمان با افزايش هزينه هاي

حضور اينترنتي در عرصه تجارت، شركتها وب را ترك خواهند گفت. زيرا آنان نمي توانند براي تداوم حضور خود در وب دليل موجهي بيابند. مامعتقديم كه نتايج اين پژوهش تا حدي درست است و بايد قبل از سرمايه گذاري يك استراتژي مشخص شكل بگيرد. نكته كليدي اين استراتژي آن است كه بخش مربوط به ارزش اين گونه تحليلها را بفهميم. درواقع فناوري هاي مورد استفاده در تجارت الكترونيك محدود به اينترنت و وب نيست. اين دو مطمئنا از كاربردي ترين ابزارهاي مورد استفاده در سيستم هاي تجارت الكترونيك مشتريان به شمار مي روند و اغلب در مثالهاي ما مورد استفاده هستند، اما اين وضعيت با وجود ابزارهاي هوشمند و داده هاي رسانه اي (متن، صدا، تصوير، ويدئو و....) مرتبط با يك شبكه آزاد تغيير خواهد كرد. به همين ترتيب، كيوسك هاي رسانه اي و تلويزيون هاي تعاملي نيز به عنوان مجاري تجارت الكترونيك به كار ما مي آيند.اگرتجارت الكترونيك را تنها به فروش مستقيم محدود كنيم. اينترنت به عنوان يك مجراي توزيع نمي تواند با ديگرمجاري بازاريابي مستقيم رقابت كند. پول در آوردن ازطريق فروش مستقيم قطعا اولين راه كاستن از فايده تجارت الكترونيك است. با اين وجود راههاي فراوان ديگري نيز براي اين كار وجود دارد.جدول زير مولفه هاي مربوط به ارزش تجاري تجارت الكترونيك را بيان مي كند. (جدول 1)سه مقوله پيش گفته يعني بهبودبخشي، دگرگوني و بازتعريف سازمان نشانگرميزان تحول درمدل جهاني تجارت يك سازمان و تاثيراين تحول بر حسب نتيجه آن بر تجارت است. دگرگون ساختن يك سازمان مستلزم خلاقيت و كار بيشتر و نيز خطر پذيري بيشتر و صرف زمان

به گونه اي متفاوت است. قطعا موفقيتهاي حاصله متناسب با مرارتهاي بيشتري است كه ما تحمل مي كنيم.بايد توجه داشت كه در برخي موارد بهبود يك جزء از تجارت ( به عنوان مثال مجراي فروش ) عملا به باز تعريف هسته اصلي تجارت منجر مي شود. بنابراين، مقوله هايي كه ما پيشنهاد داديم بايد منعطف، مرتبط با يكديگر و متداخل باشند. درادامه برخي مولفه ها براي ارزش دهي به تجارت ذكر مي شود.الف - ارتقاي محصولات: تجارت الكترونيك ازطريق برقراري ارتباط مستقيم، مي تواند درارتقاي خدمات و محصولات كمك كند.اولين فايده تجارت الكترونيك ارائه اطلاعاتي در مورد محصول به مشتريان است. اين كاراز طريق جزوات الكترونيك اينترنتي يا راهنماهاي خريد صورت مي گيرد. اين يك مجراي بازاريابي جديد است كه موجب مي شود تا امكان دسترسي به حداكثر تعداد مشتريان فراهم آيد. مزاياي تجارت الكترونيك به عنوان يكي از راههاي عرضه اطلاعات مربوط به محصول عبارت است از: دردسترس بودن در طول 24 ساعت شبانه روز و در كليه مكانها، البته اين درصورتي است كه مشتري براي دسترسي به اين اطلاعات از زير ساختهاي مناسب مانند رايانه شخصي، مودم و خدمات اينترنتي برخوردار باشد. مزيت ديگر يك وسيله ارتباطي الكترونيك، تعاملي بودن و تطبيق سفارشات با درخواستهاست. راههاي مختلفي براي تبليغ محصولات به صورت اينترنتي وجود دارد. مي توان اين كار را بر حسب تقاضاي مشتري يا تغيير محتواي آن برحسب اين تقاضاي ساده سازي يا پيچيده سازي انجام داد. روش ديگر نمايش تعدادي ازمحصولات به يك مشتري خاص، تغيير قيمت (مثلا كاهش آن براي اعضاي يك باشگاه) و مجاز دانستن كاركردهاي جديد در برخي

موارد است .به عنوان مثال يك بازار بزرگ الكترونيك مي تواند رابطه اي گرافيكي مختلفي را براي كاربرهاي گوناگون (كودكان، نوجوانان يا زنان خانه دار) طراحي كند، به گونه اي كه اين رابطها متناسب با نيازهاي هر يك ازاين گروههاي سني باشد.تبليغاتي كه درهر صفحه ظاهر مي شود نيزمي تواند مختلف باشد و براي كودكان اسباب بازي، براي جوانان موسيقي و براي زنان خانه دار از جواهرات استفاده شود. اين كار مطابق با روندهاي بازاريابي مانند بازاريابي جزئي يا بازاريابي نفر به نفر است. در اين نوع از بازاريابي بر مبناي نيازها و خواسته هاي هر شخص براي او پيام خاصي ارسال مي شود و هر مشتري بدين شكل هدف قرار مي گيرد.در دنيايي كه تمايز قايل شدن بين محصولات روز به روزسخت ترمي شود، چرخه حيات نيز در آن روز به روز كوچكتر مي شود. و از آنجا كه مشتريان وقت كمي دارند، تجارت الكترونيك فرصت مناسبي براي عرضه استراتژي هاي ارتقابخش جديد و ارتقاي نامهاي تجاري در اختيار ما مي نهد. درهمين راستا، كيفيت تبليغات مهمترين ارزش براي ارتقاي محصولات است.ب - مجراي جديد فروش: سيستم هاي تجارت الكترونيك به علت دسترسي مستقيم به مشتريان و جهت گيري دو سويه خود در تبادل اطلاعات مجراي فروش جديد براي محصولات محسوب مي شود.اگرتجارت الكترونيك و به ويژه وب سايت جهاني را به عنوان مجاري فروش در نظر بگيريم، دو نوع از محصولات اهميت ويژه اي مي يابند.اول كالاهاي فيزيكي كه گاهي درفروشگاههاي متعارف نيز به فروش مي رسند. مثال اين مورد برخي نرم افزارهاي رايانه اي است. چنين محصولاتي را مي توان آگهي يا آنها

را به صورت اينترنتي سفارش داد.(بهنام، 1382)دوم محصولاتي كه مي توان آنها را از طريق ابزارهاي تجارت الكترونيك نيزعرضه كرد. اين محصولات عبارتند ازاطلاعات يا نرم افزارها.مثال براي نوع اول اين محصولات به اصطلاح كاتالوگ هاي الكترونيك مانند شبكه خريد اينترنتي است كه در آن تمامي انواع كالاهاي رايانه اي و الكترونيك به فروش مي رود. اين كاتالوگ ها اطلاعاتي را در مورد محصولات ارائه مي كنند. از سفارش و پرداخت اينترنتي حمايت مي كنند و گاهي اوقات به صورت اينترنتي به عرضه خدمات پس از فروش مي پردازد. د ربخش دوم (محصولات اطلاعاتي) ابزار تجارت الكترونيك عملا به وسيله اي براي واگذاري اطلاعات مبدل مي شود. مثلا يك روزنامه الكترونيك ديگراز كاغذ استفاده نمي كند و مي توان آن را به صورت كاملا ديجيتالي عرضه كرد. در برخي موارد درعمل هيچ نسخه كاغذي ازيك سرويس وجود ندارد. در مورد نرم افزارها نيز در حا ل حاضر يكي از شركتهاي فروشنده نرم افزار بيش از300 بسته نرم افزاري را به فروش مي رساند كه به صورت ديجيتال قابل عرضه است وچند دقيقه پس ازخريد تحويل مشتري مي شود.با گسترش فروش آگاهانه محصولات، مقوله بنديهاي جديدي درعرضه محصولات درحال ظهوراست. به عنوان مثال، اگر چهار روش در آمد زايي از طريق وب را در نظربگيريم، دو روش آخر به اشكال جديدي از محصولات مربوط مي شوند.• روش مستقيم (به عنوان مثال، فروش محصولات)؛• فروش محتوي (به عنوان مثال، فروش اطلاعات)؛• آگهي دادن (به عنوان نمونه عرضه رايگان اطلاعاتي مانند اخبار يا دفاتر راهنما به منظور جلب نظر سايرين و فروش اين اطلاعات به آگهي دهندگان)؛• انجام معاملات

و لينك دادن (به عنوان مثال درنظر گرفتن حق الزحمه اي خاص براي انجام يك كار مانند فروش اينترنتي بليت هواپيما، يا دريافت هزينه لينك دادن به يك عرضه كننده خدمات، مشابه روشي كه در بخش آگهيهاي شركتهاي مختلف انجام مي شود).ج - صرفه جويي مستقيم: تجارت الكترونيك مي تواند با استفاده از يك ساختار عمومي مشترك مانند اينترنت و انتقا ل و كاربرد مجدد اطلاعات به صورت ديجيتال، هزينه ارائه اطلاعات مذكور به مشتريان را كاهش دهد.مولفه سوم ارزش تجارت الكترونيك مربوط به فرصتي است كه استفاده از اين روش براي صرفه جويي در هزينه ها در اختيار ما مي نهد. با استفاده از يك زير ساخت ديجيتال مشترك مانند اينترنت- در مقايسه با ساختارهاي فيزيكي- هزينه هاي مربوط به بازاريابي، توزيع و ارائه خدمات پس از فروش به شكل حيرت انگيزي كاهش مي يابد.اگر انتقال اطلاعات، به صورت خودكار و ديجيتال انجام شود، هزينه هاي اشخاص/ تلفن/ پست و چاپ قطعا كاهش خواهد يافت. تاثير اين مسئله بويژه دربخش خدمات مشهود است. د راين بخش هزينه خدمات پس از فروش به مشتريان معمولا ازهزينه توليد محصولات بيشتر مي شود. آنچه مسلم است سيستم هاي تجارت الكترونيك به خاطر سرنوشت آتي خود موجب كاهش چرخه زماني توليد وعرضه خدمات و اطلاعات مي شوند.در برخي بازارها يا در مورد برخي محصولات توانايي توزيع يا دريافت محصول به فاصله كوتاهي پس از توليد آن ازاهميت فراواني برخوردار است.اين مسئله بويژه درمورد توزيع اطلاعات نيزصادق است كه شركتهاي بزرگ با استفاده از وب و يا پست الكترونيك به توزيع اطلاعات درصدها حوزه گوناگون مي پردازد. هدف ازاين كار كسب

اطمينان در مورد حصول به موقع اطلاعات ازسوي تصميم گيرندگان درشركتهاي بزرگ است.مديريت و تجارت الكترونيكبا توجه به آنچه بيان گرديد مديران سازمانها بيش از هر زمان ديگري نيازمند به ابزارهاي اطلاعاتي و ارتباطي در عرصه رقابتهاي تجاري هستند، زيرا كاهش برتري رقابتي يكي از مهمترين عواقب ناهماهنگي با فناوري اطلاعات است. (لوكاس، 2000، 6) چالش جهاني ايجاد شده در عرصه مديريت كه با ظهور پديده فناوري اطلاعات و ارتباطات رنگ و جلوه اي ديگر گرفته است مهمترين و شايد اثر گذارترين دست يافته بشر در طول چند قرن اخير است تا جايي كه مهمترين كالاي تجاري قرن حاضر را «اطلاعات» معرفي كرده اند.تاثير مستقيم و غير مستقيم فناوري اطلاعات و ارتباطات در كليه ساختار ها و سطوح زندگي عادي مردم و نفوذ و توسعه ابزارهاي اين پديده عصر جديد در پيچيده ترين فعاليتها، موثرترين عامل در راه توسعه تكنولوژيك و به تَبع آن اطلاعاتي بشر بوده است. ظرفيتهاي بالقوه فناوري اطلاعات و ارتباطات مديران پيشرو را مجاب مي كند تا با نگرشي عميق برابزارهاي اين پديده جهان شمول قابليتهاي بالقوه سازمان خود را به مَنصه ظهور برسانند. با اين ديدگاه سعي مي شود تا با نگاهي گسترده زمينه هاي بستر سازي فناوري اطلاعات و ارتباطات و كاركردهاي آن در تحولات درون سازماني و ارتباطات برون سازماني مورد بررسي و تحليل قرار گيرد.مديران پيشرو هميشه به دنبال فناوريهايي هستند كه جريان كار را تسريع و تسهيل مي كند. در واقع مديران براي ايجاد ارتباطات موثر مابين سطوح طولي و عرضي سازمان همچنين ساده كردن جريان امور براي جمع آوري و راهبرد مناسب اطلاعات مرتبط با

حوزه فعاليت سازمان خود، ناگزير از شناخت ظرفيتهاي موجود سازمان خود و نياز سنجي ظرفيتهاي تكميلي هستند. استفاده از قدرت اثر فناوري اطلاعات و ارتباطات در هدايت سازمان براي پيشتازي در مقابل رقبا امري ضروري و اساسي است. فناوريهاي ارتباطي و اطلاعاتي بسياري از عمليات مربوط به سازمان مانند سيستم ها و جريان اتوماسيون را به انجام مي رسانند.بدون شك بايد گفت كه فناوري اطلاعات و ارتباطات موجب تقويت تواناييها و خلاقيتهاي مديران پيشرو مي شود. با اين نگرش يك مدير و كارمندان او وقتي ابزارهاي ارتباطي و اطلاعاتي را به ساختار سازمان خود تزريق شدند مي توانند به جاي سخت كاركردن سريعترو با دقت تر از قبل كاركنند ضمن اينكه مدير مي تواند نظارت و مديريت غير متمركز را تجربه كند. با توجه به اينكه هدف غايي هر رابطه كاري دستيابي به سود تجاري است مي توان گفت كه ارتباط كمي و كيفي با مشتريان با استفاده از اين ابزارها گسترش و هزينه هاي جاري و حتي سرمايه اي و امكان سنجي نيز كاهش مي يابد.يكي از مهمترين شاخصه هاي شناخت درست فناوري اطلاعات و ارتباطات توسط مديران استفاده يا ايجاد سيستم هاي كارامد در ساختار سازمان است. با توجه به اينكه هر يك از ابزارهاي فناوري اطلاعات و ارتباطات كه منطبق بر سيستم هاي مديريتي باشند مي توانند در بهبود و يا ايجاد نقص در شيوه مديريت و ارتباط با مخاطبان سازمان موثر باشند بنابراين، در تغيير سيستم هاي دستي به امكانات فناوري اطلاعات عوامل زيادي موثر هستند من جمله تعهد مديريت، داشتن تجربه از فناوري اطلاعات، رضايت كاربران و ميزان تغييرات محيطي است

(صرافي زاده، 1383)، همچنين به جاست كه در گزينش سيستم هاي مذكور:1 - ??عملكرد سيستم براي مخاطبان سازمان روشن باشد؛2 -? استفاده كاربران را تسريع و تسهيل شود؛3 -? از انعطاف پذيري بالايي در قبال تحولات تكنولوژيك و يا ساختاري برخوردار باشد.با اين توضيح مي توان گفت به واقع مديري موفق خواهد بود كه فناوريهاي ارتباطي و اطلاعاتي را منطبق بر نيازهاي سازمان خود طراحي و يا انتخاب كند. در اين صورت در هنگام ارائه خدمات سازمان خود به مخاطبان و مشتريان قادر خواهد بود نيازها ي مشتريان را نيز در تدارك سيستم ها لحاظ كند. به طور مثال استفاده از دستگاه هاي خودپرداز بانكي اين نياز را مي طلبد كه آموزش و فرهنگ سازي لازم براي اشاعه اطلاعات در مورد استفاده از كارت هاي اعتباري گسترش يابد. در استفاده از ابزارهاي فناوري ارتباطات و اطلاعات به مديرا ن توصيه مي شود در تعيين ابزارها انتخابگر باشند و با مطالعه اي فراگير درباره همه ابزارهاي موجود اين فناوري آن دسته اي را مورد گزينش و ا ستفاده قرار دهند كه سبب ايجاد تسهيلات بيشتري در امور اجرايي مي شود. صرفه جويي در زمان را به همراه دارد و موجب كاهش هزينه ها و يا افزايش درآمدها مي شود. براي معرفي نمونه اي از اين سيستم ها مي توان به سيستم هاي تجارت الكترونيك(براي خريد و فروشهاي اينترنتي) و شبكه هاي محلي و يا سايت هاي اختصاصي داخلي(اينترانت) اشاره كرد.بنابراين، براي مديريت اطلاعات درون سازماني در ابتدا بايد حوزه هاي اصلي كار را تعيين كرد و به نياز سنجي هر يك از اجزا سازمان پرداخت تا بهترين

فناوري موجود برا ساس نيازها و ظرفيتها تامين شود. شبكه ها به عنوان شاهرگهاي تجارت نوين و ابزار اساسي استفاده اشتراكي از اطلاعات و برقراري ارتباطات درون و برون سازماني اند. انتخاب سيستم هاي شبكه اي نيز با توجه به تعداد كاربران و امكان دسترسي سريع آنها به بانك هاي اطلاعاتي صورت مي گيرد. تصميمات و كارهايي كه بايستي در انتخاب وراه اندازي شبكه هاي درون سازماني توسط مدير انجام شود در مورد تعداد كاربراني است كه بايد با شبكه مرتبط باشند كه در اين صورت سطح گسترش شبكه بر حسب تعداد كاربران تغيير مي كند.در بُعد نرم افزاري يك مدير بايد از برنامه هاي نرم افزاري مختلف اطلاعات كافي داشته باشد و بتواند برخي از آنها را در اجراي كارهاي خود مورد استفاده قرار دهد. اين قابليت، مدير را در انتخاب برنامه هاي نرم افزاري مورد نياز سازمان بسيار كمك خواهد كرد. نوع نرم افزارهايي كه يك مدير در فعاليتهاي سازمان خود استفاده مي كند بستگي به ماهيت سازمان دارد. ولي دركل آنچه اهميت دارد اين است كه مديران بايد از نرم افزارهايي كه توسط سازمانهاي مختلفي مورداستفاده قرار گرفته و امتحان شده بهره بگيرند.با استفاده از برنامه پست الكترونيك مي توانيد پيامهاي مورد نظر خود را تهيه ارسال، دريافت ، ذخيره سازي و مديريت كنيد. بهترين شيوه براي راه اندازي و اجراي پست الكترونيك در هر سازماني استفاده از يك رايانه مركزي براي مديريت نامه هاي الكترونيك داخلي و كنترل دائمي ارتباط دائمي يا تلفني با اينترنت است. بسياري از سازمانها بدون توجه به مشكلات ارتباطات الكترونيك و بدون ارائه آموزشهاي لازم به كاركنان

اقدام به نصب و راه اندازي پست الكترونيك مي كنند. مديران سازمانها بايد توجه داشته باشند كه در دنياي ارتباطات الكترونيك همان قوانيني حكمفرماست كه در انتشار قراردادها و ادعانامه هاي مكتوب حاكم است بنابراين، يك اشتباه مي تواند خسارتهاي فراواني به بار آورد. در بُعد سخت افزاري مديريت سازمان مي تواند مهمترين و موثرترين نقش را در توسعه توانمنديهاي سازمان را در بستر فناوري اطلاعات و ارتباطات فراهم كند.مدير سازمان بايستي با توجه به نيازها و بدون در نظر گرفتن تجملات بهترين و كارآمد ترين ابزارهاي سخت افزاري مورد نياز در سازمان را مورد گزينش قرار دهد در انتخاب ابزارهاي سخت افزاري مدير سازمان به علاوه نيازسنجي حال حاضر بايد در برابر هزينه اي كه متحمل مي شود نياز هاي آتي را نيز مد نظر قرار دهد يكي از بهترين راهها در انتخاب ابزار مشاوره با كاربران سازمان است. بسته به اينكه چه كساني در چه زماني و چه مكاني و براي چه كاري از اين ابزارها استفاده مي كنند نوع ، كميت و كيفيت ابزارها قابل تغيير خواهد بود.به طور معمول سخت افزارهاي رايانه اي پس از يك سال از گارانتي توليد كننده خارج مي شوند و از آن پس تضمين سلامت كاردستگاه با خود مشتري خواهد بود و به همين دليل در هنگام تجهيز سازمان به رايانه و كلاٌ هر يك از ابزارهاي فناوري ارتباطات و اطلاعات خريد از شركتهاي معتبر الزامي است. در ادامه لازم است تا مدير پس از خريد و راه اندازي هر يك از اين ابزارها در سازمان شناسنامه سخت افزارهاي موجود را تهيه كند تا در موقع لزوم نسبت

به انجام سرويس هاي لازم اقدام شود. يكي از روشهاي توصيه شده در تعيين نوع سخت افزار هاي سازماني نيازسنجي نرم افزاري سازمان و سپس تعيين، تامين و تركيب سخت افزار با بسته هاي نرم افزاري انتخاب شده براي هر يك از اجزاي سازمان است.به عنوان مثال مدير بايد تشخيص بدهد در بخش گرافيك سازمان با توجه به نوع نرم افزارهاي موجود به چه تركيبي از سخت افزارها نيازمند است. مطمئناً اين نوع نگاه در انتخاب سخت افزار در حذف هزينه هاي زائد نقش موثري دارد نمونه هايي از سخت افزارهاي متنوع را به عنوان مثال ذكر مي كنيم. تصميم گيري در مورد اينكه در هريك از بخشهاي سازمان شما از چه مانيتوري استفاده شود از عوامل به ظاهر ساده ولي مهم هستند كه مي توانند ضمن افزايش راندمان كاري سازمان در كاهش و حذف هزينه هاي غير ضروري موثر باشد.نتيجه گيريبايد گفت كه بستر سازي مطلوب براي توسعه فناوري اطلاعات و ارتباطات در ساختار سازماني نيازمند شناخت كافي و نگرش مثبت مديران به ضرورتهاي حضور اين پديده در روند فعاليتهاي سازمان است. با وجود اين، شناخت يك مدير در ابتداي پروسه بستر سازي فناوري اطلاعات و ارتباطات در سازمان خود بايد آيين نامه ها و قوانين درون سازماني را تهيه، آزمايش و ابلاغ كند. اين آيين نامه هاي اجرايي فناوري اطلاعات و ارتباطات در سازمان مي بايد با استانداردهاي تعيين شده از جانب مراجع ذيصلاح و نيازهاي سازماني هماهنگ و همساز باشند. با توجه به اهميت نقش فناوري اطلاعات و ارتباطات در توسعه و گسترش فرايندهاي سازماني هر مدير پيشرو و آينده نگر ناگزير

از انجام زمينه سازي هاي لازم و انجام مشاوره هاي علمي و فني با صاحبان دانش فناوري اطلاعات و ارتباطات است. براي باقي ماندن مديران در عرصه رقابتهاي اقتصادي و حتي ربودن گوي سبقت از ديگران بايد ابزارها و لوازم مختلف اطلاعاتي و ارتباطي با ديدي روشن و گاهي كامل از نياز هاي سازمان تا مين و راه اندازي شوند.منابع و ماخذ1 - پر كردن شكاف ديجيتالي چالش بزرگ قرن بيست و يكم .منبع. فناوري اطلاعات iran.com2 - حسني ، فرنود ،فناوري ارتباطات و اطلاعات نياز امروزِ مديران فردا ، فناوري اطلاعات. iran.com3 - حسني ، فرنود، بررسي شاخصهاي توسعه فناوري اطلاعات و ارتباطات در ايران(2003-2002). iran.com.4 – دعائي، حبيب اله، عالي، مرضيه، سازمانها در بستر جهاني شدن، نشر بيان هدايت نور، 1384.5 - سعيد احمدي بهنام ،تجارت الكترونيك از آغاز تا امروز، فناوري اطلاعات. ()6 – صرافي زاده، احمد، فناوري اطلاعات در سازمان، انتشارات امير، بهار 1383.

6 - CHENG, YIN CHEONG FOSTERING LOCAL KNOWLEDGE AND WISDOM IN GLOBALIZED EDUCATION: MULTIPLE THEORIES CENTRE FOR RESEARCH AND INTERNATIONAL COLLABORATION HONG KONG UTE OF EDUCATION BANGKOK THAILAND, NOVEMBER 18-19 PEPOLES TRIGUME, GLOBALIZTION, 01.4.998 – LUCAS, HENRY, JR, INFORMATION TECHNOLOGY FOR MANAGEMENT 7TH ED, MC GRAW-HILL.2000.9 – PEPOLES TRIVUME, GLOBALIZTION, APPLICOM. COM/PMEWS/GLOBAL/HTM,1999.10 - RIZIVI , FAZAL.GLOBALIZATION AND EDCUCATION. EDCUCATION TEARY.VOL 50.2000.

• حبيب الله دعائي: دانشيار دانشگاه فردوسي مشهد

حكومت مهدي(ع )تنها حكومت واحد جهاني

حكومت حضرت مهدي (ع)تنها حكومت واحد جهاني

پايگاه حوزه

بحث درباره جهاني شدن، در فرهنگ متداول روز در ذات خود، بحث كم و بيش مبهمي است . علت ابهام آن اين است كه مفهوم يكسان و يكدستي از آن ارائه نشده است

. واژه جهاني شدن از يك جهت مفهوم كاملا جديد و از لحاظي يك مقوله قديمي به شمار مي رود . ظهور اين پديده باعث بروز تحرك شگفت انگيز اجتماعي، اقتصادي، سياسي و

ارزشي شده و تفاسير جديدي از سياست، اقتصاد، فرهنگ، اقتدار، امنيت و ... به دست مي دهد .جهاني شدن در شكل امروزي آن، از زمان فروپاشي كمونيسم و نظام دو قطبي و بالاخره پايان جنگ سرد بيشتر مطرح شده است . مفهوم جهاني شدن و مفاهيم نزديك به آن نظرياتي هستند كه از سوي اكثر پژوهشگران مسائل سياسي و امور بين الملل براي توصيف وضعيف حاكم بر نظام بين الملل به كار مي روند . جهاني شدن به معناي فرايندي اجتماعي است كه از مدتها پيش آغاز شده و رو به گسترش است و در آن قيد و بندهاي جغرافيايي كه بر روابط اجتماعي و فرهنگي سايه افكنده است از بين مي رود . واژه جهاني شدن حركت به سوي يك جامعه جهاني واحد را نويد مي دهد .پرسشي كه در اينجا پيش مي آيد اينكه ديدگاه شيعه درباره جهاني شدن و حاكمان حكومت جهاني چيست و حكومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام چگونه حكومتي خواهد بود؟ و اساسا جهاني بودن حكومت حضرت مهدي عليه السلام به چه معناست؟ در اين نوشتار كوتاه، به اين پديده و اينكه در روايات اسلامي، مقصود از حكومت جهاني چيست، مطالبي خدمت شما خوانندگان گرامي عرضه مي كنيم .در يك بررسي جامع و كامل در روايات و سخنان ائمه معصومين عليهم السلام به جرات مي توان گفت كه يكي از ويژگيهاي انكارناپذير حكومت امام مهدي عليه

السلام جهان شمولي آن است . حكومت آن حضرت، شرق و غرب عالم را فرا مي گيرد و آبادي اي در زمين نيست، مگر اينكه گلبانگ توحيد از آن شنيده مي شود و نسيم جان نواز عدل و داد، سراسر گيتي را سرشار مي كند .امام حسين عليه السلام در اين باره فرمود: «منا اثنا عشر مهديا اولهم امير المؤمنين علي بن ابيطالب عليهما السلام و آخرهم التاسع من ولدي و هو القائم بالحق يحيي الله تعالي به الارض بعد موتها و يظهر به دين الحق علي الدين كله و لو كره المشركون (1)دوازده هدايت شده از ماست اولين آنها علي بن ابيطالب عليهما السلام و آخر ايشان نهمين فرزند از فرزندان من است و او قائم به حق است كه خداوند به وسيله او زمين را بعد از مردنش حيات مي بخشد و دين حق را بر تمامي اديان غلبه مي دهد اگر چه مشركان را خوش نيايد .»در آن دوران به دست آن امام بزرگ، آرمان والاي تشكيل جامعه بزرگ بشري و خانواده انساني تحقق مي پذيرد و آرزوي ديرينه همه پيامبران و امامان عليهم السلام و مصلحان و انسان دوستان برآورده مي شود .امام رضا عليه السلام از پدرانش از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كرده است كه خداوند در شب معراج در بخشي از سخنان طولاني اش فرمود: «... و لاطهرن الارض بآخرهم من اعدائي و لاملكنه مشارق الارض و مغاربها (2)و به درستي زمين را به وسيله آخرين آنها، (ائمه معصومين عليهم السلام) از دشمنانم پاك خواهم ساخت و گستره زمين را در فرمانروايي او قرار خواهم

داد ... .»در دوران رهبري امام مهدي عليه السلام با ايجاد مركز واحد و مديريت و حاكميت يگانه الهي براي همه اجتماعات، نژادها و منطقه ها، سبب اصلي جنگ و ظلم از بين مي رود .در روايتي از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله مي خوانيم: «الائمة من بعدي اثنا عشر اولهم انت يا علي و آخرهم القائم الذي يفتح الله تعالي ذكره علي يديه مشارق الارض و مغاربها (3) پيشوايان پس از من دوازده نفرند اولين آنها تو هستي اي علي، و آخرين آنها قائم است همو كه خداوند به دست او مشرقها و مغربها [كنايه از تمامي كره زمين] را فتح خواهد كرد .»اگر چه اميد به آمدن مصلح جهاني در افكار و عقايد تمامي اقوام و ملل ريشه دارد و كم و بيش به گونه هاي متفاوت در همه جا مطرح بوده است، اما در تفكر شيعي انتظار فرج و حاكميت آن موعود به طور روشن و شفاف مطرح است به گونه اي كه آن امام منتظر و آن منجي نهايي را زنده مي دانند و اعتقاد دارند روزي به فرمان خداوند خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد .از اينرو، مفهوم «غيبت » و «انتظار فرج » نزد شيعه دوازده امامي مفهومي است متفاوت با ديگر اديان و مذاهب و مكتبها .همانگونه كه اشاره شد يكي از مفاهيمي كه از همان ابتدا در ارتباط با مهدويت و ظهور منجي آخرين پديد آمد و در شمار عقايد ديني بسياري از شيعيان در آمد مفهوم «حكومت واحد جهاني » است به اين معنا كه با ظهور

امام غايب، اسلام كه تنها دين الهي و كامل و داراي شريعت جامع است، مقبول همگان خواهد شد و در آن زمان، ستمگران و جباران از مسند قدرت به زير كشيده خواهند شد و پس از آن حكومت جهاني اسلام با زعامت و رهبري مستقيم آخرين امام معصوم و عادل بر پا خواهد شد و عدالت بر بنياد ديانت و اخلاق در مقياسي جهاني اجرا خواهد گشت .در برخي از آيات قرآن به اين حاكميت اشاره شده است . همه آيات مربوط به جهاني بودن دين اسلام مؤيد اين معناست . بي ترديد، زماني فرا خواهد رسيد كه تنها دين حاكم بر جهان، اسلام خواهد بود .جهاني بودن دين اسلام و عدم اختصاص آن به قوم يا منطقه خاصي، از ضروريات اين آيين الهي است و حتي كساني كه ايمان به آن ندارند مي دانند كه دعوت اسلام، همگاني بوده، و به منطقه جغرافيايي خاصي محدود نبوده است .افزون بر اين، شواهد تاريخي فراواني وجود دارد كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به سران كشورها مانند قيصر روم و پادشاه ايران و فرمانروايان مصر و حبشه و شامات و نيز به رؤساي قبايل مختلف عرب و ... نامه نوشتند و به سوي آنان پيك ويژه گسيل داشتند و همگان را به پذيرفتن اين دين مقدس دعوت كردند و از پيامدهاي وخيم كفر و روي گرداني از اسلام، بر حذر داشتند . اگر دين اسلام جهاني نبود چنين دعوتي عمومي انجام نمي گرفت و ساير اقوام و امتها هم براي عدم پذيرش، عذري مي داشتند . (4)بنابر اين مباني و مقدماتي كه ناگزير به

آرمان حكومت واحد جهاني شيعي منجر مي شود، از اين قرار است:1 . جهاني بودن رسالت اسلامهمه مسلمانان بر اين باورند كه اسلام، آخرين حلقه از سلسله طولاني نبوت است و از هر جهت كامل ترين و جامع ترين دين مي باشد و تا روز قيامت نيز بشر را از هر جهت كفايت خواهد كرد . روزي فرا خواهد رسيد كه اسلام، تمامي آدميان و پيروان اديان را پيرو و مطيع خود خواهد كرد و بدين ترتيب، جهان در تسخير آموزه هاي بلند و آسماني اسلام در خواهد آمد .قرآن مجيد اين حقيقت سترگ را اين گونه تصوير كرده است:- «ان الدين عندالله الاسلام » (5)«در حقيقت، دين نزد خداوند، همان اسلام است .»- «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه » (6)«و هر كه جز اسلام، ديني [ديگر] جويد، هرگز از وي پذيرفته نشود .»- «اليوم اكملت لكم دينكم » (7)«امروز دين شما را برايتان كامل گردانيدم .»- «ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين » (8)«محمد، پدر هيچ يك از مردان شما نيست ولي فرستاده خدا و خاتم پيامبران است .»- «و هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله » (9)«او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند .»با بهره گيري از اين سخنان نوراني، مسلمانان به حقانيت، جامعيت، خاتميت، جهانشمولي، و سرانجام جهان گستري و پيروزي و غلبه نهايي دين اسلام دست يافته اند .2 . اعتقاد به مهدويتچنانكه گفته شد، اعتقاد به مهدويت و

ظهور منجي دادگستر و جهاني، ناگزير به چيرگي اسلام بر تمامي اديان و مكاتب و ايدئولوژيها و استيلا بر جباران و فرمانروايان جور و غير الهي گره خورده است و در نهايت به تاسيس حكومت جهاني منجر خواهد شد بويژه اگر از منظر شيعي به تاريخ بنگريم، ظهور مهدي خاص و شناخته شده و در عين حال غايب از ديدگان و تشكيل حكومت حق و عدالت گستر اجتناب ناپذير خواهد بود .از نظر شيعه با حذف امام علي بن ابيطالب عليهما السلام و فرزندان معصوم او، تاريخ اسلام پس از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در حوزه سياست و حكومت به انحراف گراييد . و پيامدهاي منفي متعددي نيز در پي داشت كه يكي از آنها محروميت جامعه از رهبري معنوي و آسماني بود چرا كه امام علي عليه السلام و پس از او امامان معصوم عليهم السلام پيشوايان ديني، سياسي بر حق بوده و حق خلافت و امامت انحصاري داشته اند و ديگران، غاصب حق معصوم اند و لذا «جائر» و «باطل » مي باشند و اين انحراف تاكنون ادامه پيدا كرده است . شيعيان منتظرند كه آخرين بازمانده از امامان معصوم عليهم السلام ظهور كند و تاريخ اسلام و در نهايت، تاريخ انسان را به مسير طبيعي و الهي اش باز گرداند .در آن صورت، اسلام، عزيز و همگاني مي شود و مسلمانان، توانمندانه بر جهان چيره مي گردند . طبق اين تفسير، تشكيل حكومت واحد جهاني، گريزناپذير خواهد بود .در منابع روايي اسلامي - و بويژه شيعي - از خصوصيات و اختيارات و عملكردهايي ياد شده است كه جملگي آنها

جز با تشكيل حكومت واحد جهاني محقق نخواهد شد از جمله گفته شده است كه امام مهدي عليه السلام ظلم و جور را براي هميشه بر مي اندازد و عدالت و دين حق را در سطح جهان براي هميشه مستقر مي كند و نيز در برخي روايات از اختيارات و قدرت و امكانات مطلق و جهاني امام غايب ياد شده است كه عملا جز چيرگي بر جهان و تشكيل حكومت مقتدر جهاني نخواهد بود . در روايتي از امام باقر عليه السلام چنين نقل شده است:«القائم منا منصور بالرعب مؤيد بالنصر تطوي له الارض و تظهر له الكنوز يبلغ سلطانه المشرق والمغرب و يظهر الله عزو جل به دينه علي الدين كله و لو كره المشركون فلا يبقي في الارض خراب الا قد عمر و ينزل روح الله عيسي بن مريم عليهما السلام فيصلي خلفه (10)قائم ما با انداختن بيم و هراس در دل ستمگران ياري مي شود با پشتيباني [و حمايت از جانب خداوند] تاييد مي گردد زمين برايش خاضع و تسليم مي شود گنجها و خزائن برايش آشكار و نمايان مي شود حكومت او شرق و غرب عالم را فرا مي گيرد . خداوند بوسيله او دينش را بر تمامي اديان چيرگي مي بخشد هرچند مشركان كراهت داشته باشند . در زمين خرابي و ويراني نمي ماند، مگر آنكه آباد شود و عيسي بن مريم عليهما السلام از آسمان فرود آيد و پشت سر او نماز گزارد .»به استناد اين نوع روايات، هرگز ترديدي نخواهد ماند كه حكومت حضرت مهدي عليه السلام تمامي زمين را فرا خواهد گرفت . (ان شاء الله)پي نوشت:1)

عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، ج 1، ص 68، ح 36، كتابفروشي طوس .2) همان، ص 262، ح 22 كافي، كليني، ج 1، ص 432، ح 91 .3) امالي شيخ صدوق، ابوجعفر، ص 97، ح 9، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات روضة الواعظين، فتال نيشابوري، ص 102 .4) آموزش عقايد، محمدتقي مصباح يزدي، ج 2، ص 116 .5) آل عمران/19 .6) آل عمران/85 .7) مائده/3 .8) احزاب/40 .9) توبه/33 .10) كمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، ج 1، ص 330، ح 16 .

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=3829id=29241

جهاني شدن و حكومت حضرت مهدي

(ع)

محمدرضا جواهري

 

مهدويت الهام بخش جهاني شدن اسلام: جهاني شدن الهي، با بزرگ ترين رويداد تاريخ بشر و عظيم ترين و گسترده ترين انقلاب تاريخ، يعني انقلاب بزرگ جهاني حضرت مهدي(عج) روي خواهد داد. در دوران ظهور مهدي آل محمّد(ص) اسلام بر سراسر جهان حاكم مي گردد و قطعاً حكومت جهاني اسلامي تشكيل خواهد شد. آري، گسترش اسلام در سراسر جهان، وهم و خيال نيست؛ يك حقيقت قطعي است كه در عصر ظهور حضرت مهدي(عج) در سطح عالي و به طور تمام و كمال، واقع مي شود. احاديث پيامبر و اهل بيت نبوي(ص) پيرامون مهدويت، فراوان است و در منابع معتبر شيعه و سنّي وجود دارد و در اين احاديث، جهاني بودن انقلاب حضرت مهدي(عج) و جهاني شدن دولت ايشان، پيش بيني شده است. پيامبر اسلام (ص) فرمود: شما را به مهدي، بشارت مي دهم. او در بين امت من برانگيخته مي شود... پس زمين را از قسط و عدل پر مي نمايد، همان طوري كه از ستم لبريز شده است و ساكن آسمان و زمين از او راضي مي شوند و مال ثروت را صحيح تقسيم مي كند. مردي به پيامبر خدا(ص)

عرض كرد، تقسيم صحيح چيست؟ فرمود: رعايت مساوات بين مردم. در اين حديث دو بار واژه «زمين» و يك بار «مردم» وجود دارد و اين هر دو جهاني بودن و جهاني شدن اقدامات حضرت مهدي(ع) را مي رساند. او زمين را پر از عدالت مي نمايد، زمينيان از او رضايت دارند. ثروت را بين مردم با رعايت مساوات توزيع مي كند، هرگز سخن از يك كشور يا يك ملت در گوشه اي از كره زمين نيست، بلكه تحول جهاني است و خشنودي مردم جهان را كه از بي عدالتي، ظهور ظلم، تبعيض، شكاف هاي طبقاتي و توزيع نادرست ثروت، خسته و بيزارند، به همراه دارد. در حديثي ديگر از حكومت حضرت مهدي(عج) بر سراسر كرة زمين خبر داده و فرمود: قيامت به پا نمي شود تا اينكه مردي از اهل بيت من مالك و حاكم زمين گردد و زمين را از عدل و داد پر نمايد، همان طور كه لبريز از بيداد شده است.1 حديث اخير را «ابوسعيد خدري» از پيامبر(ص) نقل كرده است؛ همين حديث به نقل از «عبدالله بن عمر» چنين است: قيامت به پا نمي شود تا اينكه مردي از اهل بيت من مالك و حاكم گردد كه نام او نام من است و زمين را از عدل و قسط پر مي نمايد، همان طور كه از ستم لبريز شده است.2 «حذيفة بن يمان» از قول پيامبر(ص) رضايت اهل آسمان و زمين از خلافت جهاني حضرت مهدي(عج) را چنين گزارش كرده است: مهدي از فرزندان من است، سيمايش مثل ماه شب چهارده است... زمين را از عدل و داد پر مي نمايد، همان طور كه از ستم لبريز شده است. اهل آسمان ها، اهل زمين و پرندگان در هوا

از خلافات و حكومت جهاني او راضي و خشنود مي باشند.3 «ابوداود سجستاني» در كتاب السّنن از طرق مختلف، اين حديث نبوي را نقل مي كند: اگر از دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولاني خواهد كرد تا در آن مردي از اهل بيتم را برانگيزد. نام او نام من است؛ زمين را از قسط و عدل پر مي كند، پس از اينكه از ستم لبريز شده باشد. امام حسن عسكري(ع) پدر گرامي حضرت مهدي(عج) نيز به خاطر ديدن فرزند خويش، خداوند را ستايش نموده و از عدالت گستري جهاني ايشان خبر داده و فرمود: ستايش خداي را كه مرا از دنيا نبرد تا جانشين پس از مرا كه در آفرينش و اخلاق شبيه ترين مردم به رسول خدا است، به من نماياند. خداي تبارك و تعالي او را در غيبتش حفظ مي كند و سپس او را آشكار مي نمايد؛ پس زمين را از عدل و عداد پر مي كند، همان طور كه از ستم لبريز شده باشد.4 ايشان در صلوات بر ولي الله الأعظم، حضرت مهدي(عج) نيز چنين دعا كرده اند: و با او، گردنكشان كفر، كافران، منافقان و همة بي دينان جهان را بشكن و نابود كن، در هر كجا كه باشند؛ از خاوران زمين و باخترانش، خشكي ها و درياهايش، و با او، زمين را از عدل و عداد لبريز فرما!5 در اين دعاي امام معصوم(ع) كه قطعاً مستجاب است، تحقق جهاني سازي اسلامي با نابودي كفار، منافقان و همه بي دينان در شرق و غرب كره زمين بيان شده است. «محمدبن مسلم» گفته است، خدمت امام باقر(ع) رسيدم و تصميم داشتم، دربارة قائم آل محمّد(ص) سؤال كنم؛ هنوز چيزي نپرسيده

بودم كه امام سخن آغاز كرد و فرمود: اي محمّد بن مسلم! در قائم آل محمّد _ صلّي الله عليه و آله _ پنج شباهت از پنج پيامبر موجود است... و اما شباهت او به جدش مصطفي _ صلّي الله عليه و آله _ خروج و قيام او با شمشير، كشتن دشمنان خدا، دشمنان پيامبر خدا، جباران و طاغوت هاست. او به وسيلة شمشير و ايجاد رعب در دل دشمنان ياري مي گردد. در اين حديث شريف، بهره گيري از شمشير وقدرت نظامي براي سرنگوني حكومت طاغوتي جباران، نابودي دشمنان خدا و دشمنان پيامبر خدا در سراسر كره زمين به صراحت بيان شده است. بنابراين با انقلاب حضرت مهدي(عج) تمام طاغوت ها، جباران، دشمنان خدا و پيامبر او از بين خواهند رفت. خداي متعال در شب معراج، ضمن بيان برخي فضائل اهل بيت و ائمه معصومين(ع) به پيامبر فرمود: به وسيله قائم از شما، زمينم را آباد مي نمايم و از دشمنانم پاك مي كنم و به اوليائم ارث مي دهم و سخن كفار را پايين و سخنم را بلند قرار مي دهم و شهرهايم را زنده مي گردانم. 6 در اين حديث قدسي، وعده الهي مبني بر عمران سراسر كره زمين و نابودي همه دشمنان خدا و وراثت اولياي خدا بر زمين بيان شده است. بنابراين، در انقلاب جهاني مهدوي و حكومت جهاني حضرت مهدي(عج) تحولات بنيادين در تمام زمين و جهان بشري روي مي دهد. پيامبر(ص) فرمود: دنيا به پايان نمي رسدتا اين كه مردي از نسل حسين به سرپرستي امتم بر مي خيزد و دنيا را از عدل لبريز مي نمايد، همان طور كه پر از ستم شده باشد.7 در اين حديث شريف نبوي، وعدة عدالت

جهان داده شده است. سخن از اجراي عدالت در يك كشور و منطقه نيست، بلكه در انقلاب جهاني حضرت مهدي(ع) بر سراسر جهان، عدالت برقرار خواهد شد و دنيا از عدل اسلامي لبريز مي گردد. «ابوهريره» نقل كرده كه رسول الله(ص) فرمودند: اگر از دنيا جز يك شب باقي نباشد، در دنيا مردي از اهل بيت من مالك خواهد شد. اگر در اين حديث ضمير «فيها» به «دنيا» برگردد، به روشني، حاكميت جهاني حضرت مهدي(عج) را گزارش مي كند و اگر به «شب» باز گردد، به دليل اهميت اين انقلاب الهي، باز هم به قدرت و تسلط آن حضرت بر جهان مرتبط است. «محمدبن يوسف بن محمّد شافعي» در كتاب كفايةالطالب في مناقب عليّ بن أبي طالب در «باب احاديث مهدويت» اين حديث را آورده كه پيامبر اسلام(ص) فرمود: اگر از دنيا جز روزي باقي نماند، خداوند مردي از اهل بيتم را برانگيزد كه دنيا را از عدل لبريز كند، همان طور كه پر از بيداد شده است.8 امام علي(ع) نابودي تمام پادشاهان ستمگر و پاك نمودن كره زمين را از آنان در انقلاب جهاني قائم آل محمّد(ص) و امام منتظر(ع) پيش بيني نموده و فرموده اند: قطعاً اميران ستمگر را از بين شما كنار مي گذارد و عزل مي كند و سراسر سرزمين را از هر آدم حيله گر پاك نموده و به عدل عمل مي نمايد. با توجه به اينكه در اين حديث علوي، واژه «زمين» آمده و تمامي افعال نيز با نون تأكيد ثقليه همراه است، به طور قطع و يقين در انقلاب بزرگ حضرت مهدي(ع) تطهير و پاك سازي زمين از ستمگران، تحقق خواهد يافت و بركناري اميران جائر و تطهير جامعه

از منحرفان به يك كشور و منطقه جغرافيايي اختصاص ندارد، بلكه سراسر و جهاني است. هنگامي كه «مفضل» از امام صادق(ع) سخناني در ستايش چهارده معصوم(ع) شنيد، پرسيد: «چهارده معصوم چه كسي است؟» امام فرمود: محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان از فرزندان حسين(ع) آخري آنان قائم است كه پس از غيبتش قيام مي نمايد و دجال را مي كشد و زمين را از هر ستم پاك مي گرداند.9 در اين حديث شريف، پاك سازي زمين از هر گونه بيداد و ستم، دستاورد مهم انقلاب جهاني حضرت مهدي(عج) شمرده شده است. در قيام حضرت مهدي(عج) تنها ظلم در يك شهر يا كشور و منطقه پايان نمي يابد، بلكه كرة زمين از هر گونه ظلمي پاك مي شود و عدل جهاني جاي گزين ظلم در زمين مي گردد. امام صادق(ع) از اشراق نور الهي به سراسر زمين در عصر ظهور و حضرت مهدي(عج) ياد نموده و مي فرمايد: هنگامي كه قائم ما قيام كند، زمين به نور پروردگارش روشن مي شود و به بندگان خدا از نور آفتاب بي نياز شوند.10 در حديث ديگري كه «ابوبصير» از قول امام صادق(ع) نقل مي كند، در زمين قدرت جهاني حضرت مهدي(عج) و گسترش حكومت جهاني ايشان چنين آمده است: هنگامي كه كارها به صاحب الامر برسد، خداوند هر نقطه فرو رفته اي از زمين را براي او مرتفع و هر نقطه مرتفعي را پايان مي برد، آن چنان كه تمام دنيا نزد او به منزلة كف دستش خواهد بود! كدام يك از شما اگر در كف دستش مويي باشد، آن را نمي بيند؟! 11 امام باقر(ع) به «عبدالملك بن أعين» پيرامون ويژگي هاي ياران حضرت مهدي(عج) و حاكميت آنان بر كرة

زمين فرمود: در عصر ظهور به هر يك از مردان شما نيروي چهل مرد داده مي شود و دل هايتان، مثل پاره هاي آهن نيرومند و ثابت مي گردد، به گونه اي كه اگر با كوه ها برخورد كند، آنها را از جاي مي كند و شما به پا دارندگان امور مردم، كارگزاران، حكم رانان مردم در زمين و خزانه داران آنان خواهيد بود. در اين حديث شريف، جهاني بودن حاكميت و اقتدار ياران حضرت مهدي(عج) و تسلط آنان بر سراسر كره زمين و تشكيل خزانه داري كل براي ثروت جهانيان و در دست گرفتن اقتصاد جهان براي توزيع عادلانه ثروت و برقراري عدل جهاني، يادآوري گرديده و تحقق آن گزارش شده است. «ابوجارود» از امام باقر(ع) نقل كرده كه ايشان از قول پدر و جدّ خويش از قول امام علي(ع) چنين آورده اند: مردي از نسل من در آخرالزمان قيام مي كند... هنگامي كه پرچم او به اهتزاز درآيد، مابين مشرق و مغرب برايش روشن گردد و دستش را بر سرهاي بندگان گزارد، پس مؤمني باقي نمي ماند، مگر اينكه دلش شديدتر و محكم تر از پاره هاي آهن گردد و خداوند به او نيروي چهل مرد عطا نمايد. در اين حديث شريف علوي(ع) به اهتزاز درآمدن پرچم حضرت مهدي(عج) در شرق و غرب عالم و جهاني شدن انقلاب بزرگ مهدوي بيان شده است. از امام باقر(ع) روايت شده كه شايسته است، سلام بر حضرت مهدي(ع) اين گونه باشد. السّلام عليك يا بقيّة الله في أرضه. «يونس بن عبدالرحمن» از امام موسي بن جعفر(ع) پرسيد: اي فرزند رسول خدا! آيا شما قائم به حق هستيد؟ امام(عج) فرمود: من قائم به حق هستم ولكن قائمي كه زمين را از دشمنان خاك

پاك مي نمايد و لبريز از عدل مي گرداند همان طوري كه از ستم پر شده است. امام پنجم از فرزندان من است.12 مطابق اين حديث، پاك سازي كرة زمين از دشمنان خدا و برقراري عدالت بر سراسر جهان از دستاوردهاي انقلاب جهاني حضرت مهدي(عج) خواهد بود. امام سجاد(ع) ياران امام زمان(عج) را حكم رانان، فرمان روايان و بزرگان روي كرة زمين دانسته و فرموده اند: هنگامي كه قائم ما قيام كند، خداي عزوجلّ از شيعه ما آفت را برطرف سازد و دل هايشان را همچون پاره آهن كند و نيروي هر يك از مردان آنان را به اندازه چهل مرد قرار دهد و آنان حكم رانان، فرمان روايان و بزرگان بر سراسر گيتي خواهند بود.13 مطابق اين حديث شريف، ياران ولي عصر(عج) حاكم، فرمان رواي يك كشور، يك قاره و يك منطقه از روي زمين نمي باشند بلكه بزرگ و حاكم بر سراسر جهان، خواهند شد. «دعبل بن علي خزاعي» مي گويد: در حضور مولايم علي بن موسي الرضا(ع) قصيده خود را كه آغازش اين بيت است: مدارس آيات حلّت من تلاوتها    و منزل وحي مقفر العرصات خواندم تا رسيدم، به اين ابيات از قصيده ام: خروج إمام لا محالة خارج    يقوم علي اسم الله و البركات يميز فينا كلّ حقّ و باطل    و يجزي علي السّماء و النقمات [قيام امام(ع) امري حتمي و غيرقابل انكار است، كه با تكيه بر اسم خدا و به بركت او انجام خواهد پذيرفت. آن حضرت(ع) در ميان ما متمايز كنندة بين حق و باطل؛ و جزا دهندة بر آسمان است.] امام رضا(ع) به شدت گريست و سر خويش را بلند نموده، به من فرمود: اي خزاعي! در اين دو بيت روح القدس بر

زبانت سخن گفت: آيا مي داني اين امام كيست. در چه زماني قيام مي كند؟ گفتم: نه اي مولاي من! مگر اينكه خبر خروج و قيام امامي از شما را شنيده ام كه زمين را از فساد پاك مي گرداند و پر از عدل مي كند، همان طوري كه از بيداد لبريز شده باشد، امام(ع) فرمود: حجت قائم كه در غيبتش انتظار او برده شود و در ظهورش مطاع مي باشد، اگر از دنيا جز يك روز باقي نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولاني گرداند، تا او قيام نمايد و زمين را از عدل پر كند، همان طور كه از بيداد لبريز شده است. مطابق اين حديث رضوي(ع) «فسادزدايي جهاني» و «عدالت گستري جهاني» در انقلاب مهدوي، نزد شيعيان و اصحاب ائمه(ع) معروف و قطعي بوده است، به گونه اي كه دعبل خزاعي در پاسخ به پرسش امام رضا(ع) از آن ياد كرده و آن حضرت نيز بر آن تصريح و تأكيد نموده اند. «عبدالعظيم حسني»، نيز مي گويد: به محضر سرورم امام جواد(ع) رسيدم و عرض كردم: من اميدوارم كه شما قائم از اهل بيت محمّد باشيد كه زمين را از قسط و عدل لبريز مي نمايد، همان طور كه از بيداد و ستم پر شده باشد. امام جواد(ع) فرمود: اي ابا القاسم! هيچ يك از ما امامان نيست، مگر قائم به امر خدا و راهنماي به سوي دين خداست ولي من آن قائمي كه خداوند به وسيلة او زمين را از اهل كفر و دروغ گويي و انكار حق پاك مي گرداند، و از عدل و قسط لبريز مي نمايد، نيستم... او كسي است كه زمين برايش رام و هر سختي برايش هموار مي گردد،

و از يارانش به تعداد اهل بدر 313 تن از اقصي نقاط زمين نزد او جمع مي شوند. هنگامي پيمان برايش كامل گردد كه ده هزار تن هستند، به اذن خدا قيام مي كند و پيوسته دشمنان خدا را مي كشد تا اينكه خداي تبارك و تعالي را راضي و خشنود گرداند. عيسي(ع) در انقلاب جهاني حضرت مهدي(عج) نزول عيسي بن مريم(ع) در زمان ظهور حضرت مهدي(عج) و همكاري با ايشان در انقلاب جهاني مهدوي، در متن احاديث نبوي(ع) به صراحت و به طور روشن و واضح، به صورت شفاف و مستقيم، براي همگان بيان شده است. در قرآن مجيد نيز اين حقيقت بيان شده است البته در پرتو تفسير قرآن با حديث است كه آشكار مي شود و پيام قرآن در ارتباط با اين موضوع، با كمك رهنمودهاي امامان معصوم(ع) قابل درك مي گردد. قرآن كريم، دربارة سرنوشت حضرت عيسي بن مريم چنين مي گويد: و گفتارشان (اين چنين بود): ما عيسي بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم! در حالي كه نه او را كشتند و نه به دار آويختند، لكن امر بر آنها مشتبه شد و كساني كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و آنان علمي ندارند مگر اينكه از گمان پيروي مي كنند، و قطعاً او را نكشتند! بلكه خدا او را به سوي خود بالا برد. و خداوند، توانا و حكيم است و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر اينكه پيش از مرگش به او (مسيح) ايمان مي آورد و روز قيامت بر آنها گواه خواهد بود.14 در اين سه آيه، چند نكته مهم دربارة سرنوشت حضرت عيسي(ع) بيان شده است: الف)

عيسي(ع) كشته نشده و نمرده و به دار آويخته نشده است؛ ب) به آسمان، در نزد خدا، بالا رفته و زنده است؛ ج) اهل كتاب پيش از مرگ مسيح(ع) به او ايمان مي آورند. مطابق آيات مذكور از يك سو، حضرت عيسي(ع) به آسمان بالا رفته است و هنوز زنده مي باشد. آيات مذكور از يك سو، حضرت عيسي(ع) به آسمان بالا رفته است و هنوز زنده مي باشد و از سوي ديگر، پيش از مرگ او تمام اهل كتاب به او ايمان مي آورند و منظور از اهل كتاب بيشتر، يهوديان و بني اسرائيل است كه در آيات قبل، جنايات و مفاسد آنان شمارش شده و در همين آيات نيز به ادعاي آنان مبني بر قتل حضرت عيسي(ع) تصريح گرديده و روشن است كه چنين چيزي هنوز اتفاق نيفتاده است؛ پس قطعاً در آينده، اين وعدة قرآني تحقق خواهد يافت. در هر حال منظور آية اخير اين است كه تمام اهل كتاب به حضرت مسيح(ع) پيش از مرگ او ايمان مي آورند، يهوديان او را به نبوت مي پذيرند و مسيحيان نيز دست از الوهيت او مي كشند و اين در زماني است كه حضرت مسيح(ع) طبق روايات اسلامي، در موقع انقلاب حضرت مهدي(ع) از آسمان فرود مي آيد و پيش از رحلت ايشان همة اهل كتاب به او ايمان آورده اند و حضرت عيسي(ع) در انقلاب جهاني حضرت مهدي(عج) نيز ايمان مي آورند. روشن است، يهوديان، به حكم اينكه آيين آنها پيش از آيين مسيحيت بوده، بايد به حضرت مسيح(ع) ايمان آورند و مجموعه يهوديان و مسيحيان نيز به حكم اينكه آئين نشان مربوط به گذشته بوده كه با آمدن اسلام، تاريخ آنها سپري شده،

وظيفه دارند، در زمان انقلاب جهاني مهدوي به آئين حق و نهايي مكتب اسلام ايمان بياورند، همان طور كه حضرت عيسي(ع) نيز به حكم اينكه آيينش مربوط به گذشته بوده، وظيفه دارد، به آيين اسلام كه رهبر و مجري آن حضرت مهدي(عج) است، ايمان آورد. از عوامل و دلايل سرعت گسترش اسلام در انقلاب جهاني مهدوي، همين فرود آمدن حضرت عيسي(ع) و شناسايي ايشان توسط همه اهل كتاب، يهوديان و مسيحيان، و روي آوردن همة آنان به او و ايمان به شخصيت آن حضرت است. ايمان آورندگان به حضرت مسيح(ع)، به اسلام و انقلاب جهاني امام مهدي(ع) ايمان مي آورند و جهاني شدن اسلام و جهاني سازي اسلامي روي مي دهد و آيين جهاني، جاويدان و جامع اسلام بر سراسر جهان حاكم خواهد شد. امام باقر(ع) دربارة اين سخن خداي متعال: و إن من أهل الكتاب إلاّ ليؤمننّ به قبل موته و يوم القيامة يكون عليهم شهيداً.15 فرموده اند: عيسي پيش از روز قيامت، به دنيا فرود مي آيد و اهل هيچ ملتي باقي نمي ماند، مگر اينكه پيش از مرگشان به حضرت مسيح(ع) ايمان مي آورند و حضرت عيسي(ع) پشت سر حضرت مسيح(ع) نماز مي گذارد.16 بر اساس اين حديث شريف، ايمان اهل كتاب به حضرت مسيح(ع) در زماني روي مي دهد كه عيسي(ع) پشت سر حضرت مهدي(عج) نماز گزارد و با اقتدا كردن به حضرت مهدي (عج) پيروان خود را به ياري حضرت مهدي(عج) و ايمان آوردن به آيين اسلام ناب محمدي(ص) هدايت مي نمايد .

 

  پي نوشت ها: 1. مجلسي، محمدباقر، بحارالانور، ج 51، ص 78. 2. همان، ص 81. 3. همان، ص 91. 4. همان، ص 81. 5. همان، ص 91. 6. همان،

ج 51، ص 66. 7. همان، ص 66. 8. همان، ص 66. 9. همان، ج 51، ص 66. 10. مكارم شيرازي، حكومت جهاني مهدي(ع)، ص 277. 11. همان، ص 278. 12. مجلسي، همان، ج 51، ص 151. 13. ابن بابويه، الحاصل، ج 14، ص 643. 14. سورة نساء (4)، آية 159. 15. همان. 16. سليمان بن ابراهيم قندوزي، ينابيع المودّة، ج 3، ص 237.  

 

 

منبع: خبرگزاري - فارس

دولت دموكراسي و مديريت جهاني

سايت آينده نگر

هيچ مسأله اي وجود ندارد كه مديريت خوب نتواند آن را كنترل و مهار كند. مديريت در چارچوب كارايي و كارآمدي در واقع خصلتي «پسا سياسي و يا غيرسياسي» دارد.مديريت به معناي كارايي و كارآمدي است و دموكراسي در آن يك امر درجه دوم است جهاني شدن ممكن است پيوندهاي تكنولوژيك و اقتصادي سريعي را به وجود آورده باشد، ولي حتي بين كساني كه فعالانه در بحثهاي مربوط به ارتقاي مشاركت جهاني شركت دارند، هنوز ارزشهاي مشترك و نوعي احساس جمعي را به وجود نياورده استهمزمان با كاهش سلطه دموكراسي در چارچوب مرزهاي دولت سرزميني در اثر جهاني شدن، سخن از دموكراسي و عدالت نقش بيشتري در زبان جهاني مي يابد. در واقع، هر چه نقش دولت ملي به عنوان محملي براي مشاركت دموكراتيك بيشتر زير سؤال مي رود، فرياد مشاركت دموكراتيك درسطح جهاني بلندتر مي شود. ولي اين فرآيندها پايدار نيستند. توجه به اهميت مسائل تجويزي مديريت و عملكرد دولت به عنوان فرايند پاسخگويي و تقويت دموكراسي بايد با فرض مديريت به عنوان فرايند افزايش كارايي و كارآمدي همپايي كند. در اين زمينه پراكندگي و اختلاف نظر زيادي بين نظريه پردازان و دست اندركاران وجود

دارد.واقع گرايان، ليبرالها، سازنده انگاران و ماركسيستها اغلب ولو با واژگاني متفاوت اشاره مي كنند كه افراد يا گروههايي از خيل شركتها، ديوانسالاران، روشنفكران و محققان نقش استراتژيك فزاينده اي در روابط فراملي يافته اند. از نظر طرفداران نظريه انتقادي گرامشي، اين گروهها بازيگران اصلي در تكوين يك تمدن جهاني مبتني بر بازار هستند. بحث درباره اين پديده را در نوشته هاي فزاينده مربوط به محافل فكري و شبكه هاي سياستگذاري نيز مي توان ديد.جهاني شدن نخبگان اطلاعاتي و فني يكي از عناصر اساسي فرايند كلي تر جهاني شدن اقتصادي تلقي مي شود. بدون پيشرفتهاي موجود در قلمرو ارتباطات و تكنولوژي و توسعه اين منابع دانش و اطلاعات، صحبت كردن درباره مفهوم مديريت جهاني غير ممكن است. وجود اطلاعات جهاني يكي از شرايط لازم براي وجود ساختارهاي مديريت جهاني نيز هست. نهادهاي چند جانبه و منطقه اي يكي از اهداف اصلي خود را افزايش هماهنگي در سياستگذاريها مي دانند و اين امر بدون تقويت و مبادله دانش ميسر نيست. نقش نهادهاي بين المللي به عنوان ابزارهايي براي هماهنگي جهت كاهش مخاطرات ناشي از آزادسازي و مقررات زدايي از اقتصاد جهاني- بويژه در عرصه مالي- به طور فراينده اي اهميت مي يابد.بحرانهاي مالي اواخر دهه 1990 و رسوايي شركتها در سالهاي 2-2001 ناتواني اين ابزارها را نشان مي دهد. رژيم هاي بين المللي و سازمانهاي منطقه اي (با كارايي كمتر يا بيشتر) شاخصهاي آشكار اين گونه مديريت جهاني هستند. ولي توسعه تكنولوژيهاي مذكور بويژه اينترنت نه تنها باعث شكوفايي طبقه مديران يا محافل سياستگذاري فراملي شده بلكه به سازمانهاي غيردولتي و جنبشهاي اجتماعي جهاني نيز رونق

بخشيده است.دموكراسي در نظامهاي مديريت جهانيبا توجه به ماهيت باز، سست و از نظر نهادي نارساي «جامعه جهاني» كه در آن، كارگزاران مديريت جهاني ممكن است پاسخگو باشند، چشم انداز تحكيم دموكراسي جهاني به شكل مورد نظر كساني مثل «هلد ولينك ليتر» در حال حاضر چندان جالب به نظر نمي رسد. مانع اصلي توسعه جهان گرايي، برداشت ليبرالي آن درباره فرد است كه در صورت عدم ايجاد يك هويت مدني مشترك بعيد است رواج يابد. جهاني شدن ممكن است پيوندهاي تكنولوژيك و اقتصادي سريعي را به وجود آورده باشد، ولي حتي بين كساني كه فعالانه در بحثهاي مربوط به ارتقاي مشاركت جهاني شركت دارند، هنوز ارزشهاي مشترك و نوعي احساس جمعي را به وجود نياورده است.از اين نظر، بحث درباره مديريت جهاني در چارچوب نهادهاي بين المللي (سازمان ملل متحد، بانك جهاني، صندوق بين المللي پول و سازمان جهاني تجارت) هنوز به شدت بر اساس سنت ليبرالي و نهادگرايانه حاكم مبتني است و بحثهاي موجود درباره دموكراسي در سطحي فراتر از مرزهاي دولت سرزميني هنوز تا حد زيادي بحثهايي فن سالارانه درباره نحوه تقويت شفافيت و در برخي موارد نيز پاسخگويي است. در اين بحثها حتي گاه عمداً از پرداختن به مسأله توزيع نابرابر قدرت در فرايند تصميم گيري در اين سازمانها خودداري مي شود. رويكرد نهادگرايي ليبرالي هنوز دولت محورانه و كثرت گرايانه نيز هست. گوهر اين رويكرد را «رابرت كيوهن» به خوبي بيان كرده است، يعني وقتي كه دموكراسي جهاني را «كثرت گرايي اختياري ملازم با شفافيت حداكثر» تعريف مي كند. نهادگرايي ليبرالي اساساً به معناي نگرش اصلاح طلبانه به نهادهاي بين المللي

هم هست، يعني نگرشي كه اكثر تصميم گيران با نفوذ جهاني به آن باور دارند.سياستگذاري عمومي جهاني در مقابل مديريت جهانيدر محافل سياستگذاري بين المللي، مفهوم «سياست عمومي جهاني» بر مديريت جهاني ترجيح دارد. هدف عبارت است از تأمين جمعي كالاهاي عمومي جهاني، مفهوم «سياست عمومي» از خصوصيات ايدئولوژيك و منازعه آميز مفهوم «سياست» عاري است. تحليل نهادي هم خصلتي «غير سياسي» داشته و روي شناخت ساز و كارهاي انتخاب جمعي در وضعيت هاي تعامل استراتژيك تكيه مي كند. اين بدين معنا نيست كه در نظريه هاي عقل گرايانه اخير درباره همكاري هيچ پيشرفت عمده اي نسبت به نظريه هاي واقع گرايانه گذشته ديده نمي شود. ولي مشكلي كه در رويكردهاي انتخاب عقلاني و استراتژيك وجود دارد، به كمبودهاي آن مربوط مي شود. در اين رويكرد ها توجه چنداني به شناخت مديريت به عنوان مسأله مرتبط با سياست و قدرت نمي شود. اين امر تبعاتي براي توانايي عملي و منزلت فكري نهادهاي بين المللي در بر دارد.اساساً، دستور كار مديريت جهاني بدان گونه كه از سوي نهادهاي بين المللي در مرحله پنجم ارائه شده است، تاكنون تا حد زيادي مسائل قدرت، سلطه، مقاومت و پاسخگويي را ناديده گرفته است. هر گاه نهادهاي بين المللي مسأله مقاومت را به عنوان يكي از عناصر مشروع معادله مديريت پذيرفته اند، آن را نه يك عنصر دائمي بلكه چيزي تلقي كرد ه اند كه بايد كنترل و مهار شود. از اين نظر، بسياري از بازيگران اصلي معتقدند كه مفهوم مديريت جهاني به سياست مربوط نمي شود. هيچ مسأله اي وجود ندارد كه مديريت خوب نتواند آن را كنترل و

مهار كند. مديريت در چارچوب كارايي و كارآمدي در واقع خصلتي «پسا سياسي و يا غيرسياسي» دارد. دستور كارها مشخص مي شود و آنگاه اجراي آنها مد نظر قرار مي گيرد. بر خلاف ماهيت از هم گسيخته جامعه سياسي در عصر جهاني شدن، هيچ جايي براي اقدام مستقل درباره مسايل سياستگذاري جهاني در خارج از چارچوب ساختارهاي رسمي موجود مديريت وجود ندارد.مفهوم مديريت خوب در چارچوب اجماع فرا واشنگتني نشانگر جهاني شدن مفهوم مديريت به معناي كارايي و كارآمدي است و دموكراسي در آن يك امر درجه دوم است. در واقع، در بخش زيادي از آثار تجويزي كه در دوران تحويل قرن درباره مديريت در محافلي مثل نهادهاي بين المللي نوشته شده است، مديريت به منزله مفهوم خنثايي است كه در آن عقلانيت در تصميم گيري و كارايي در نتايج از بيشترين اهميت برخوردار است. اين امر به بهترين نحو در اقدامات محافل وابسته به بانك جهاني و برنامه توسعه سازمان ملل متحد براي ايجاد همكاري بين بخشهاي عمومي و خصوصي و تشكل شبكه هاي سياستگذاري براي تأمين دسته جمعي كالاهاي عمومي ديده مي شود. قطعاً اين اقدامات براساس معيارهاي نهادهاي بين المللي يك اقدام مبتكرانه تلقي مي شود، ولي تبعات سياسي اين رويكرد «از بالا به پايين» را نمي توان ناديده گرفت.بنابراين، مي توان گفت كه اجماع فرا واشنگتني هم در بلند مدت احتمالاً مانند اجماع واشنگتن مورد چالش قرار خواهد گرفت. اجماع فرا واشنگتني نمي تواند الگويي براي دستور كار «مديريت جهاني» يا حتي دستور كار سياستگذاري قرار گيرد. اجماع فرا واشنگتني هم نارساييهاي اجماع واشنگتن را دارد و به همان اندازه خصلتي

كلي گرا و همگون ساز دارد. بحثهاي مربوط به سياستگذاري جهاني كماكان بر اساس يك رشته اصول و توصيه هاي «جهانشمول» ولي اساساً غربي و ليبرالي استوار است.در اين بحثها، حتي وقتي كه برداشت ظريفتري از پويايي بازار نسبت به نوليبراليسم گذشته ارائه مي شود، باز هم توصيه هايي كه ارائه مي شود نشانگر تمايل زيادي به مفاهيم بسيار جهانشمول و كلي درباره اصلاحات سياستگذارانه در شرايط جهاني شدن است و براي همه يك چيز تجويز مي شود. به نظر مي رسد كه اين توصيه ها در كشورهاي در حال توسعه به طور فزاينده اي به عنوان شكل جديدي از چيرگي غرب با مخالفت روبه رو شده است.خلأ مشاركت در مديريت جهانيانكار تبعات مديريتي استراتژيهاي تأمين دسته جمعي كالاهاي عمومي جهاني، تبعاتي معنايي دربردارد. اين نوع استراتژي تاكنون مجال چنداني براي گسترش مشاركت «دموكراتيك» باقي نگذاشته است. اين وضعيت نمي تواند براي مدتي طولاني ادامه يابد، همان طور كه ابتكارات اخير در نهادهاي بين الملل مختلف- مثل «شبكه توسعه جهاني» بانك جهاني و اقدامات ديگر براي درگير نمودن جامعه مدني در بحثهاي مربوط به سياستگذاري جهاني- اين امر را به خوبي نشان داده است. از اين نظر، جامعه مدني به جايگاهي در مديريت جهاني خواهد رسيد كه بازارهاي بين المللي در جهاني شدن اقتصاد رسيده اند. ولي به دلايلي، پر كردن «خلأ مشاركت» از طريق جذب بازيگران غير دولتي در اين فرايند، مسايل خاص خود را دربردارد. اين نوع مشاركت باعث به حداقل رسيدن اهميت دولت هاي داراي حاكميت مستقل نمي شود و اين دولتها با منابع خود و با تواناييهاي قانونگذاري خود همچنان در

كانون هر گونه استراتژي براي تدوين يك دستور كار درباره كالاهاي عمومي باقي خواهند ماند. اين امر حداقل سه دليل دارد:دليل اول اين است كه سازمانهاي غيردولتي و ساير بازيگران غيردولتي به رغم آشكار بودن آنها نمي توانند داراي مشروعيت دولت ملي به عنوان منبع حاكميت و اقتدار سياستگذاري و انحصار آن بر وفاداري جامعه باشند. دليل دوم مرتبط با دليل قبلي اين است كه بر خلاف مقبوليت گسترش مشاركت براي وارد شدن اين بازيگران مهم، به طور گسترده اي چنين تصور مي شود كه اين بازيگران در درون خود و در مقايسه با دولتها و سازمانهاي بين دولتي اغلب از پاسخگويي و دموكراسي كمتري برخوردارند. دليل سوم اين است كه اجراي قطعنامه هايي كه طي مذاكرات «جهاني» يا اغلب توسط سازمانهاي بين المللي اتخاذ مي شود، همچنان عمدتاً جزو وظايف دولتهاي ملي است يا حداقل به رضايت و همكاري اين دولتها بستگي دارد.اين مسائل به وجود ناهنجاريهاي مهمي در نظام جهاني اشاره مي كنند. گسترش مشاركت و ورود بازيگران غيردولتي مثل سازمانهاي غيردولتي و جنبش هاي اجتماعي جهاني، مسأله عدم مشاركت كافي كشورهاي در حال توسعه در فرايندهاي رسمي تر سياستگذاري را حل نمي كند. مسائل مربوط به مديريت «جهاني» تحت سلطه دولتها و گروههاي قدرتمندي قرار دارد كه در سازمانها و گروه بنديهاي بين المللي نظير گروه 7 (يا گروه 8) شركت دارند. تقاضاهاي گوناگوني كه براي گسترش و تبديل گروه 7 به گروه 16، گروه 20 و غيره مطرح شده است، نشان مي دهد كه رهبران اقتصاد جهاني براي اينكه بتوانند كاري را پيش ببرند، بايد كثرت و تنوع را بپذيرند و

همكاري در تأمين كالاهاي عمومي به توسعه مشاركت بستگي دارد. اين باور رواج يافته است كه شرايط نهادي محافل اصلي سياستگذاري جهاني براي ايجاد همكاري «جهاني» مؤثر در مورد بسياري از مسائل سياستگذاري كفايت نمي كند. مهمتر اينكه، نابرابري موجود در فرايندهاي مذاكرات و به حاشيه رانده شدن كشورهاي در حال توسعه در اين فرايندها- مانند دو اجلاس سياتل و دوحه- باعث دشوارتر شدن تأمين كالاهاي عمومي حياتي براي ايجاد يك نظام جهاني عادلانه تر مي گردد.نقش دولتها در نظامهاي مديريت جهانيدر دستور كار «مديريت جهاني» در مرحله پنجم حداقل از لحاظ نظري به طور تلويحي برداشتي از مديريت نهفته است كه از دولت فراملي فراتر مي رود. ولي دستور كار مديريت مبتني بر اجماع فرا واشنگتني در عمل در نظر اول بر اساس اين انديشه استوار است كه دولتها از وظايف مهمي در اقتصاد مبتني بر بازار برخوردارند. بويژه زماني كه عدالت اجتماعي در مديريت مطرح باشد. اگر بپذيريم كه دولتها همچنان در بازيهاي دو سطحي (حداقل) شركت مي كنند، در اين صورت اين برداشتها درباره مديريت عملاً باعث تضعيف نقش چانه زني بين المللي دولتهاي كشورهاي در حال توسعه (از طريق تكيه بر بازيگران جامعه مدني سازمانهاي غيردولتي و سازمانهاي بين المللي) و در عين حال تقويت موقعيت دولت ها به عنوان واسطه اي ميان نيروهاي جهاني و جوامع آن دولت ها مي گردند. از نظر بسياري از نخبگان سياست گذاري در كشورهاي در حال توسعه، تلاش هايي كه براي ايجاد نوعي گفت وگو با بازيگران غيردولتي انجام مي گيرد، براي جلوگيري از افزايش نقش خود اين نخبگان در بحث هاي مربوط به

سياست گذاري جهاني است و به همين دليل بايد در مقابل آن ايستاد.بنابر اين، خطري كه وجود دارد اين است كه نهادهاي بين المللي ممكن است دچار نوعي سرگرداني بين اقتصاد بازار و مجادله شديد درباره اهميت و وظايف مناسب نهادهاي دولتي شوند. به عنوان مثال، در بحث هاي مربوط به «مديريت خوب» و مسأله سرمايه اجتماعي و دولت، بانك جهاني از يك طرف مي كوشد تا «شكاف هاي توسعه اي» را از ميان برده و با درگير كردن جامعه مدني هم «خلأ مشاركت» را برطرف سازد و از طرف ديگر به شكلي مانند صندوق بين المللي پول در حوزه امور مالي مي كوشد تا براي دولت ها تعيين تكليف بكند. اين نهادها خيلي خوش خيال هستند، چه از يك طرف مي كوشند تا نقش محوري دولت ها در چانه زني جهاني را كاهش دهند و از طرف ديگر مي كوشند تا مخالفت اجتماعي با تداوم سياست هاي اقتصادي نوليبرالي دولت ها را خنثي كنند. يك ناهمخواني مشابه را هم مي توان در سازمان جهاني تجارت ديد كه از يك طرف براي مشاركت بيشتر سازمان هاي غيردولتي در مذاكرات مربوط به اصلاح نظام تجاري مي كوشد و از طرف ديگر از اين مي ترسد كه اين افزايش مشاركت باعث اختلاف در مذاكرات تجاري گردد، مذاكراتي كه در گذشته بسيار سفت و سخت بوده است.اين نگراني در دو اجلاس سياتل و دوحه تحقق يافت، يعني جايي كه نمايندگان كشورهاي در حال توسعه در مورد كالاهاي عمومي مخالفت خود را با نمايندگان كشورهاي توسعه يافته نشان دادند. در حالي كه سياست گذاران اقتصادي و صاحبان شركت هاي

كشورهاي توسعه يافته به طور گسترده اي اعتقاد دارند كه سازمان جهاني تجارت يك كالاي عمومي است، اين اعتقاد در اوايل قرن بيست و يكم بين كشورهاي در حال توسعه طرفدار زيادي ندارد. بسياري از كشورهاي در حال توسعه فاقد توانايي فني لازم براي اجراي «دستور كار پيش بيني شده» سازمان جهاني تجارت از دور اروگوئه هستند، چه رسد به اين كه علاقه داشته باشند مسايل جديدي (در حوزه هاي سرمايه گذاري، سياست رقابتي، استانداردهاي كار و شفافيت) در دستور كار مذاكرات گنجانده شود، چيزي كه كشورهاي توسعه يافته و به ويژه آمريكا به دنبال آن هستند.نقش سازمان هاي بين الملليمطالب بالا به معناي انكار نقش مهم كارگزاران مديريت جهاني (سازمان ها، نهادها و رژيم هاي بين المللي) نيست بلكه بدين معناست كه بايد آنها را چيزي فراتر از كارگزاران نظم بدانيم. سازمان ها و رژيم هاي بين المللي برخلاف نظر منتقدان آنها و برخلاف فراز و نشيب هايي كه داشته اند، تجملي و غيرضروري نيستند. آنها همواره در فرايند توسعه مديريت بين المللي در چارچوب نظام بين المللي متشكل از دولت هاي ملي در سراسر قرن بيستم نقش داشته اند. ويژگي اصلي اين رژيم ها در مديريت بين المللي اين است كه دستور كار آنها همواره به يك مسأله خاص مربوط مي شود و آنها در حوزه هاي خاصي فعاليت مي كنند. از اين نظر، آنها در نقطه مقابل نظام هاي حكومتي ملي يا داخلي قرار دارند، چرا كه حكومت هاي ملي در عين حال كه داراي اختياراتي خاص و موضوعي هستند، وظايف فراگير تأمين رفاه و نظم در سرزمين هاي محدود خود را

هم دارند.در يك برداشت واقع گرايانه از روابط بين الملل، سازمان ها و رژيم هاي بين المللي هيچ نقش مستقلي در رفتار دولت ها ندارند. از ديدگاه نوليبرال ها، به نظر مي رسد كه نقش آنها كمي بيشتر از اين است ولي بازهم اولويت هاي دولت ها برآنها حاكم است. نقش سازمان هاي بين المللي عبارت است از افزايش شفافيت، كاهش هزينه هاي معاملات و تعديل نارسايي هاي بازار. ولي اين امر باعث نمي شود كه آنها نقش مستقلي در تحولات به دست آورند. در عصر جهاني شدن، ما بايد از اين تبيين ها فراتر رويم. در اينجاست كه دستور كار سازنده انگارانه جديد، حاوي درس هاي تجويزي (گرچه نه لزوماً تبييني) مهمي براي محققان و دست اندركاران مديريت جهاني در شرايط جهاني شدن است.روابط اجتماعي و استراتژيك صرفاً حاصل جمع محاسبات مبتني بر منافع شخصي و خودخواهانه نيست (بدان گونه كه طرفداران رويكردهاي واقع گرايانه و نوليبرالي در روابط بين الملل و اكثر نظريه پردازان اقتصادي فكر مي كنند). نهادهاي بين المللي صرفاً برايند اولويت هاي دولت ها نيستند بلكه ابزاري براي تعيين و تعديل اولويت هاي دولت ها نيز هستند. اين بدين معنا نيست كه سازمان هاي بين المللي مهم تر از دولت ها يا در واقع شركت هاي چند مليتي خواهند شد. اين بعيد است. برخلاف دولت ها يا شركت ها، سازمان هاي بين المللي (چه نهادهاي مالي بين المللي و سازمان جهاني تجارت يا مؤسسات كاركردي سازمان ملل متحد مثل سازمان بهداشت جهاني) فاقد اتباع طبيعي هستند كه در درجه اول به اين سازمان ها وفادار باشند. زندگي اقتصادي ممكن است

به طور فزاينده اي خصلتي جهاني به خود بگيرد، ولي همان طور كه طرفداران «جهاني- محلي شدن» مي گويند، زندگي اجتماعي- سياسي روزمره اكثر مردم همچنان با شرايط ملي و محلي آنها به شدت پيوند خورده است. تكيه روي نقش نهادهاي بين الملل نمي تواند صرفاً به دليل نقش آنها در كاهش هزينه هاي معاملات باشد.اجماع فراواشنگتني كه در اثر بحران هاي اواخر قرن بيستم ظهور كرد، ممكن است متضمن يك اصلاح بنيادي نباشد ولي نارسايي هاي بازارگرايي افراطي اواخر قرن بيستم و اوايل قرن حاضر را مي پذيرد. اجماع فراواشنگتني نشان مي دهد كه بازارهاي جهاني فقط در صورت وجود يك چارچوب تظميني كارآمد مي توانند همچنان باز و گشوده باقي بمانند. با اين حال، هنوز اخلاق يا ارزش هاي جهاني مشتركي وجود ندارد. در اينجاست كه ترويج مفهوم مديريت جهاني به معناي يك عامل بسيج كننده، آثار تجويزي مهمي در برخواهد داشت. اين امر بهترين فرصت براي اعاده يك پيمان جهاني (كينزي) يا جهاني كردن «ليبراليسم محكم» به عنوان راهي براي پاكسازي سرمايه داري از آثار نوليبراليسم افراطي گذشته است.در اينجا دو نكته شگفت انگيز وجود دارد. اول اين كه طرفداران افراطي بازار آزاد در حمله اوليه خود به پيمان كينزي (و بخصوص نقش حكومت ها در مبارزه با ركود و افزايش تقاضا در صورت لزوم) در واقع به همان ساختارهايي حمله كردند كه عملكرد موفق و سودآور بازارهاي آزاد را در ربع آخر قرن بيستم ميسر ساختند. دوم اين كه ايجاد شكل جديدي از يك پيمان تنظيمي جهاني ممكن است براي بقاي ليبراليسم آزاد و در نتيجه نجات بازارهاي آزاد از زياده

روي هاي آنها كاملاً ضروري باشد. فراموش نكنيم كه پيمان كينزي اوليه در دوران تولد آن فقط يك موضوع اقتصادي نظري نبود بلكه با توليد سياسي تجويزي هم مرتبط بود. اين پيمان در واقع توافقي بين دولت و سرمايه داري بود كه تداوم حيات بازارهاي آزاد را همراه با ساز و كارهايي براي جلوگيري از تكرار بحران هاي بزرگ سال هاي ميان دو جنگ جهاني و در عين حال فراهم ساختن حمايت هاي جبراني براي قربانيان بازارهاي آزاد ميسر ساخت.ابزارهاي سياست گذاري كه در اين شرايط براي مهار ركود كشورهاي توسعه يافته به كار گرفته شدند، عموماً تشويقي و انبساطي بودند: كاهش نرخ هاي بهره، كاهش ماليات ها و افزايش هزينه هاي دولت در صورت لزوم. به طور كلي، اين سياست ها كارساز واقع شدند. ولي آنها سياست هاي يك عمر بازارگراي پيشانوليبرالي و دولت محورانه (اساساً مبتني بر ليبراليسم محكم) بودند. ايدئولوژي دهه هاي 1980 و 1990 به طور فزاينده اي با اين گونه اقدامات مخالفت مي ورزيد و بشدت از مقررات زدايي بازارهاي جهاني حمايت مي كرد. همان طور كه استيگليتز اخيراً اشاره كرده است، در بحران هاي اخير، اقدامات و توصيه هاي بين المللي (به ويژه از طرف صندوق بين المللي پول و خزانه داري آمريكا) كه براي كشورهاي در حال توسعه انجام يا ارايه شد دقيقاً مغاير با توصيه هايي بود كه براي كشورهاي توسعه يافته در بحران هاي مشابه در زمان هايي متفاوت ارايه شد. به نظر مي رسد كه آنچه بحران هاي سال هاي اخير نشان مي دهد اين است كه نظام مالي بين المللي را نمي توان به

خود واگذاشت.به سوي يك نظام سياسي جهانيبرخلاف شباهت هاي تاريخي، اكنون پديده نسبتاً جديدي مشاهده مي شود. عصر جهاني كنوني با عصرهاي تاريخي گذشته تفاوت دارد. به علاوه، گذشته از ابعاد اقتصادي و فرهنگي شناخته شده تر آن، عناصري از يك تحول سياسي را هم مي توان مشاهده كرد.اين تحول را مي توان ظهور يك «نظام سياسي جهاني» خواند. اكنون پيوندهاي محكمي بين مطرح شدن نظام سياسي جهاني از يك سو و روندهاي اقتصادي و سياسي فرامرزي حاضر از سوي ديگر وجود دارد. ولي بايد مسأله نظام سياسي جهاني را فراتر از مسأله مديريت جهاني ديد و به بررسي مسايل تجويزي و همچنين مسايل كارايي و كارآمدي پرداخت. در اينجا دو مسأله فرعي وجود دارد كه بايد به آنها پرداخت.نخست اين كه، متون مربوط به سياست گذاري براي تبيين تحولات چارچوب وسيع تر كنوني كافي نيست. براي مثال، از نظر منطقي، بررسي كالاهاي عمومي جهاني، شيوه هاي تأمين آنها و علل كمبود آنها نيز به تعريف «عامه يا مردم جهاني» يعني مردم داراي حق برخورداري از كالاهاي عمومي نياز دارد. به گفته يكي از نويسندگان، اين عامه يا مردم به طور آرماني بايد كل بشريت از جمله نسل هاي آينده را در برگيرد. بنابر اين، بحث هاي محققان درباره كالاهاي عمومي جهاني براساس مفهوم بشريت نه تنها به معناي مجموع افراد جهان بلكه همچنين به معناي جمعيت و جامعه اي كه كالاهاي عمومي بايد براي آن تأمين شود، استوار است. بدون اين كه بخواهيم خيلي عالمانه حرف بزنيم، بايد بگوييم كه ظهور نظام مديريت جهاني را تنها در اين چارچوب وسيع تر معرفت شناختي و

هستي شناختي مي توان درك كرد.تاكنون، مديريت جهاني روي بهترين شيوه اجراي سياست هاي اقتصادي حامي گسترش سريع اقتصاد جهاني در دهه هاي 1980 و 1990 و شيوه گسترش اين نظام هاي مديريت به كشورهاي در حال توسعه تكيه كرده است. ولي در چند سال اخير، با ظهور يك گرايش ضدجهاني شدن بين طيف وسيعي از بازيگران غيردولتي و جنبش هاي اجتماعي جهاني فعال كه قبلاً خارج از فرايند اصلي تصميم گيري بين المللي بودند، برداشت جديدي از مديريت جهاني رواج يافته است. در سير تكامل اين برداشت هاي مخالف با جهاني شدن، چندين نقطه عطف مهم را مي توان در پاسخ هاي انتقادي به پيشنهادات جهاني پيدا كرد. اكنون يك دستور كار تجويز قويتر وجود دارد كه در ساختارهاي موجود مديريت نهادهاي جهاني نمي گنجد. بدون يك دستور كار تجويزي براي انجام اصلاحات جديتر، چشم انداز تداوم آزادسازي اقتصادي جهاني ممكن است بسيار بدتر از آن باشد كه قبلاً به نظر مي رسيد.به رغم تأييد پيچيدگي زندگي نوين و بخصوص تداوم نقش دولت هاي ملي به عنوان بازيگران رسمي داراي حاكميت، برداشت هاي دولت محورانه سنتي درباره سياست بين الملل بايد كنار گذاشته شود. تاكنون، پيشرفت هاي فكري عمدتاً به شكل اصلاح نظري بوده است نه به شكل بازسازي نظري. به عنوان مثال، نهاد گرايان نوليبرال به تدريج برخي عناصر غيردولتي و فراملي را به برداشت هاي دولت محورانه سنتي درباره روابط بين المللي افزوده اند. به جاي اين اضافات و اصلاحات، بايد تصويري از جهان ارايه دهيم كه به مراتب بيش از آنچه بسياري از نظريه پردازان و سياستمداران معاصر تصور مي كنند،

نشانگر همبستگي و وابستگي متقابل باشد.اين ادعا آن قدر كه ممكن است به نظر برسد، افراطي نيست. جوهر مفهوم «نظام سياسي» را در مفاهيم متفاوتي مي توان ديد. مفاهيمي مثل مديريت بين المللي يا جهاني، منظومه فراملي، نظام سياسي جهاني يا حتي دولت جهاني اگر مترادف هم نباشند، حداقل به نظامي با خصوصيات يك «نظام سياسي» اشاره دارند. همان طور كه قبلاً در مورد مرحله پنجم اشاره كرديم، حتي در مطالعاتي هم كه بيشتر روي سياستگذاري تمركز داشته اند- مثل مطالعات مربوط به سياست عمومي جهاني در بانك جهاني و مطالعات مربوط به كالاهاي عمومي جهاني در برنامه توسعه سازمان ملل متحد- روي ماهيت جهاني اين فرايندها تكيه شده است. در مقاله حاضر به طور تلويحي به خصوصيات «نظام سياسي» در مقابل مفهوم «مديريت» اشاره كرده ايم. اكنون بهپنج ويژگي اصلي مي پردازيم:1- آشكارتر از همه، وجود نوعي همبستگي سياسي فزاينده است. اين پديده چند دهه قبل شناخته شد ولي اين همبستگي در يك نظام سياسي جهاني- در مقابل برداشت سنتي تر درباره نظام بين المللي- نه تنها بين كشورها بلكه بين بازيگران فراملي، درون ملي و غيردولتي نيز وجود دارد. نمونه بارز اين امر، تعامل فزاينده بازيگران درون ملي با همتايان خود و بازيگران غيردولتي در كشورهاي ديگر است.2- به طور عيني تر، شبكه همبسته و گسترده اي از برنامه ريزي و تصميم گيري جهاني وجود دارد كه سياست هايي با ماهيت (شبه) جهاني اتخاذ مي كند. نمونه هاي بارز اين امر را در سازمان هاي بين المللي كه در نيمه دوم قرن بيستم به وجود آمدند (بويژه در حوزه هاي تجارت، امور مالي

و محيط زيست) مي توان مشاهده كرد. ولي علاوه بر اين، در ربع آخر قرن بيستم سازمان هاي خصوصي و غيردولتي زيادي در زندگي بين المللي ظاهر شده اند. سازمان هايي هم در دو سطح منطقه اي و بين منطقه اي فعال هستند. براي ارائه تعريفي از نظام سياسي جهاني، اثر بخشي محدود برخي از اين سازمان ها كمتر از وجود آنها اهميت دارد.3- شايد جنبه ديگري از اين فرايند كه درك آن دشوارتر ولي به همان اندازه حايز اهميت است، وجود يك احساس جمعي فزاينده است كه به نظر مي رسد مرزهاي ملي را درمي نوردد. همان طور كه يكي از نويسندگان مي گويد، جهاني شدن به معناي آگاهي از «جهان به عنوان يك فضاي واحد» است. اين به معناي ظهور يك رشته ارزش هاي جهاني مشترك نيست بلكه به معناي ظهور اين برداشت است كه «جهان» همچون فضاي معيني است كه در آن، ارزش هاي مختلف مي تواند به گونه اي مشروع با هم روبه رو شوند. هر چند ممكن است اجماع كامل وجود نداشته باشد، ولي تا حدودي ضرورت «گفتمان جهاني» در فضاي عمومي جهاني تأييد مي شود. يكي از واقعيات اساسي زندگي سياسي بين المللي، افزايش جمعيت ها و انجمن هاي جهاني است كه از نشست هاي سازمان هاي غيردولتي كوچك و جنبش هاي اجتماعي جهاني تا جلسات موسسات و نهادهاي وابسته به سازمان ملل متحد را در برمي گيرند.اين جمعيت ها در سطح جهاني مسائل متنوعي از جنيست، توسعه، محيط زيست، رفاه، شهرها و امنيت تا نشست هاي تصميم گيران ثروتمند و نيرومند بخش خصوصي (و دولتي) در داووس و

نشست هاي نهاد همتاي آن يعني «مجمع جهاني اجتماعي» را در برمي گيرند. اين جمعيت ها درباره اعتبار انواع اصول و رويه هاي جهاني بحث مي كنند. و باز هر چند اين بحث هاي عمومي جهاني ممكن است به توافق نينجامد، ولي وجود اين بحثها قطعاً وجود نوعي نظام سياسي جهاني را تأييد مي كند. فقدان اجماع در اكثر اين بحث هاي جهاني، وجود نوعي احساس جمعي در فرايندهاي تشكيل دهنده نظام سياسي جهاني در حال ظهور را رد نمي كند.يكي از محرك هاي عمده براي سازماندهي زندگي سياسي جهاني از سطوح پايين يعني بازيگران غيردولتي و درون كشوري و همچنين بازيگران سنتي تر روابط بين الملل سرچشمه مي گيرد. اگر بازيگران خصوصي مطالبات سياسي خود از دولت هاي ملي را در سطح بين المللي هماهنگ كنند، اين به معناي مديريت جهاني در مفهوم سنتي آن نيست بلكه مي توان آن را جهاني شدن زندگي سياسي خواند. در واقع، براي معنادار بودن بحث درباره بين المللي شدن زندگي سياسي همين كافي است كه بازيگران ملي از طريق فرايندهاي فرامرزي جامعه پذيري و يادگيري سياست گذاري روي يكديگر تأثير بگذارند.به طور خلاصه، هر چند هيچ توافقي درباره مشروعيت بسياري از فرايندهاي جهاني وجود ندارد، ولي به نظر مي رسد كه برداشت مشتركي درباره ظهور اين فرايندها وجود دارد. نظام سياسي جهاني فاقد مجموعه يكپارچه اي از قوانين، نهادها و رويه هاي جا افتاده است. ولي اين به معناي تأييد برداشت واقع گرايان سنتي درباره هرج و مرج بين المللي يعني شرايطي كه در آن حداكثر مي توان وجود مجموعه ضعيفي از اصول و هنجارها را انتظار

داشت كه بازيگران دولتي سنتي ممكن است آنها را رعايت يا نقض كنند- نيست. برعكس، در كنار هنجارها و اصولي كه به دولتها جهت مي بخشند، شبكه رو به رشدي از نهادها و فعاليت هاي تنظيمي در سطح جهاني ديده مي شود كه تا حدودي شبيه تحولات و پديده هايي هستند كه در طول قرون نوزدهم و بيستم در درون مرزهاي دولت هاي داراي حاكميت مستقل رخ نمودند. همان طور كه يكي از نويسندگان نشان داده است، شواهدي از اين فرايند را در توسعه سازمان هاي بين المللي در طول قرن بيستم مي توان يافت. دولت ها و بازيگران غيردولتي ممكن است در مورد هنجارها و اصول در حال ظهور با هم اختلاف داشته باشند. ولي خود مجادله درباره ماهيت اين اصول و رويه ها در مجامع جهاني و ساير عرصه هاي فضاي عمومي جهاني ولو به طور ناخواسته باعث تكامل بيشتر نظام سياسي جهاني مي شود.4- تضعيف نظام سياسي داخلي در اثر جهاني شدن باعث تقويت مقوله نظام سياسي جهاني مي شود. همان طور كه قبلاً اشاره شد، يكي از آثار عمده تحكيم جهاني شدن در كشورهاي عضو سازمان همكاري و توسعه اقتصادي، تضعيف پيوند اجتماعي شهروندان با دولت هاي آنها بوده است كه از زمان تثبيت نظام وستفاليايي به وجود آمده بود. هرچه نقش دولت ملي به عنوان عرصه اي براي مشاركت دموكراتيك بيشتر زير سؤال مي رود، تقاضاي مشاركت دموكراتيك در سطح جهاني ممكن است قويتر شود.5- ما در آغاز اين فرايند به سر مي بريم نه در پايان آن. اين بدين معنا نيست كه اين گونه فرايندها سابقه تاريخي نداشته يا

با مانع يا چرخش روبه رو نخواهند شد بلكه بدين معناست كه از زمان رم باستان و اروپاي غربي دوران قرون وسطي تاكنون، روندي بلندمدت به سوي پيچيده تر و گسترده تر شدن نهادها وجود داشته است. اگر ماركس زنده بود، جهاني شدن روبناي سياسي همراه با جهاني شدن اقتصاد را پيش بيني مي كرد. اگر وبر هم زنده بود، نظريه پردازي درباره نظام سياسي جهاني را توصيه مي كرد. شكل تحول اين نظام سياسي جهاني از قبل معلوم نيست. غايت گرايي هم توصيه نمي شود. زندگي جهاني يك مسأله سياسي است. آنچه شكل و تحول نظام سياسي جهاني را در دهه هاي آينده تعيين مي كند، سياست است نه صرفاً تحولات اقتصادي و تكنولوژيك.البته هرگونه بحث درباره ظهور يك نظام سياسي جهاني با محدوديت هايي روبروست. در صورت فقدان ترتيبات قانوني يا هنجارهاي رسمي مدون، چگونه مي توان درباره وجود يك نظام سياسي حرف زد؟ اگر چه اين پرسش در برخي موارد حايز اهميت است ولي در اينجا مناسب نيست. ترتيبات قانوني رسمي بيشتر به وجود يك دولت مربوط مي شود تا به سياست. وجود ترتيبات قانوني يا قانون اساسي يكي از عناصر نظام سياسي است ولي يكي از عناصر تعريفي آن نيست. بعلاوه، ترتيبات قانوني به مرور زمان از طريق عرف و رويه شكل مي گيرد. اين ترتيبات هميشه به گونه اي رسمي مدون نشده اند. به عنوان يك مثال ساده بايد گفت كه اگر وجود قوانين رسمي مدون يكي از پيش شرط هاي اساسي نظام سياسي بود، مي توانستيم بگوييم كه بريتانيا يك نظام سياسي نيست.همچنين شاهد نوعي ناجهانشمولي و ناهمگوني و

در واقع در برخي موارد شاهد حذف كامل بخشهاي بزرگي از دنيا از اين فرايندها هستيم. آيا اين امر هرگونه مفهوم جهاني شدن را بي اعتبار مي سازد؟ شايد نه. فراگير نبودن فرايندهاي مذكور وجود آنها را نفي نمي كند. بروز اين ناهمگوني قابل پيش بيني است. همان طور كه يكي از نويسندگان گفته است، به نظر مي رسد كه ساختار سياسي بين المللي در برخي بخش ها متكامل تر و جاافتاده تر و در بخش هاي ديگر نوپا و لغزان است و پيوند بخش هاي مختلف با يكديگر در برخي موارد با ثبات و پايدار و در موارد ديگر ضعيف و محدود است. در واقع، اين ساختار سياسي بين المللي در كشورهاي شمال و بويژه در سطح منطقه اي در اروپا بيشتر تكامل يافته است. ضعيف ترين پيوندها از بين كشورهاي شمال و كشورهاي جنوب (با نوعي ادغام غيرمتقارن كشورهاي جنوب در اقتصاد جهاني) و بين دولتها و بازيگران غيردولتي در جنوب (با پيوندهايي غالباً بسيار توسعه نيافته) مي بينيم.نتيجه گيريجهاني شدن باعث شده است كه ما به بازانديشي درباره ماهيت بازار و دولت پرداخته و به تدريج به بازانديشي درباره ماهيت سياست نيز بپردازيم. ولي ما در مراحل اوليه اين فرايند تحليلي و تجويزي به سر مي بريم. دستور كار مديريت جهاني در مراحل چهارم و پنجم كه خصلتي از بالا به پايين داشت، از اين برداشت متأثر بود كه مديريت اساساً به معناي تأمين مؤثر و كارآمد كالاهاي عمومي است. هر چند اين امر به خودي خود بد نيست ولي ماهيت نارساي اين گونه استراتژي را كتمان مي سازد. بهبود تأمين كالاهاي

عمومي از طريق افزايش شفافيت و كاهش هزينه هاي معاملات يكي از شرط هاي لازم و نه كافي براي بهبود مديريت جهاني است. تاكنون كسري دموكراتيك ذاتي اين رويكرد و عدم مشروعيت آن براي دريافت كنندگان احتمالي كالاهاي عمومي به اندازه كافي مورد توجه قرار نگرفته است. همان طور كه قبلاً استدلال كرده ام، اين امر تا حد زيادي معلول نارسايي هاي برداشت نهادي ليبرال از مديريت جهاني است كه اكنون بر دستور كار سياست گذاري بين المللي حاكم است و روي فرايند و روش تكيه مي كند.نارسايي رويكرد نهادي ليبرالي متأثر از مدل هاي بازيگر عقلايي اين است كه اغلب تصوير ناقصي از نحوه تأثيرگذاري سياست بر اين گونه فرايندها ارائه مي دهد. در واقع، مفهوم مديريت جهاني به معناي كارايي و كارآمدي براساس برداشت بسيار كهنه اي درباره تفاوت سياست با سياستگذاري عمومي يا دولتي استوار است. در اينجا، مديريت جدا از سياست در نظر گرفته شده و به همين دليل برداشت مذكور محكوم به شكست به نظر مي رسد. سياست زدايي به معناي بدفهمي نحوه شكل گيري ساختارهاي جوامع به وسيله عملكرد سياست است. دستور كار جاري مديريت جهاني از نخبگان سياست گذار غيرسرزميني و فراملي الهام گرفته و از تقاضاهاي فزاينده حاشيه نشين ها غافل است و عمدتاً به همين دليل است كه چندان به تأثير سياست هويت و اهميت پيوندهاي اجتماعي در درون جوامع توجه ندارد. در اينجا به اين مسأله هم توجه نمي شود كه چگونه جهاني شدن باعث گسستن بسياري از پيوندهاي اجتماعي سنتي گشته ولي شالوده جديدي براي همبستگي به وجود نمي آورد. در اين شرايط تحقق

مديريت جهاني كارآمد و مشروع بدون يك احساس جمعي جهاني بعيد به نظر مي رسد. مديريت واقعي به كشمكش سياسي بر سر مسائلي مثل توزيع و عدالت نيز مربوط مي شود. مديريت واقعي به جاي تأمين صرف كالاهاي عمومي از بالا به پايين، به تقويت جوامع از پايين به بالا نيز مي پردازد. اين مسائل گذشته از بحث هاي لفظي هنوز هم براي سياست گذاران جهاني جزو مسائل غامض تلقي مي شوند. آنها يا ناديده گرفته مي شوند يا نامربوط تلقي مي شوند. توزيع جهاني ثروت و فقر در حال حاضر در دستور كار مديريت جهاني قرار ندارد. ولي در حالي كه مديريت به انتخاب و تصميم گيري مربوط مي شود، بسياري از متخصصان در نهادهاي بين المللي، بويژه متخصصان اقتصادي، كار خود را غير سياسي و فني تلقي مي كنند.من نمي خواهم مهارت فني را طرد كنم. ولي همان طور كه خوب مي دانيم، اگر همان قواعد و روش هاي رفتاري كه نهادها مي كوشند در يك عرصه عمومي جهاني در حال ظهور به كار بندند، در عرصه عمومي داخلي هم به كار گرفته مي شد، سياست در درون كشورها عمل نمي كرد. ما به يك عرصه عمومي جهاني نياز داريم كه در آن، نوعي گفت و گو و مشورت بين قانون گذاران و ديگران وجود داشته باشد، بدان گونه كه نظريه پردازان جهان گرا پيش بيني مي كردند. ولي گسترش نظام دموكراتيك از سطح ملي به سطح جهاني آسان نيست. براي شهروندان، مبارزه با تصميم گيري هاي دولتي در داخل كشورها به اندازه كافي دشوار است و اين كار در بيرون از مرزهاي

ملي هميشه دشوارتر است.تفاوت اصلي بين دو حوزه داخلي و بين المللي اين است كه هنجارهاي بنيادي و ترتيبات خصوصي مهمي كه دستمايه سياست را در حوزه داخلي تشكيل مي دهند در سطح جهاني چندان توسعه نيافته اند. از مسائل دشوار كه در سطح جهاني ناديده گرفته مي شوند، در سطح داخلي به راحتي نمي توان طفره رفت. دليل اين امر آن است كه سياست در مقابل مديريت- پيشرفته تر است و در آن، مجاري بيشتري براي تعامل، كشمكش و سازش وجود دارد. اين پرسش توزيعي لاسول كه «چه كسي چه چيزي را چه وقت، چگونه و كجا به دست مي آورد» از سياست بين المللي اقتصاد جهاني رخت بربسته است. اين درست زماني رخ مي دهد كه تضعيف دولت ها و گسترش جغرافيايي اقتصاد باعث ايجاد روابط متقاطع جديدي بين بازيگران محلي و جهاني مي شود كه مسائل و پرسش هاي مذكور را به شالوده سياست بين الملل در سده جديد تبديل مي سازد. بازيگران بانفوذ جامعه سياست گذار جهاني و نهادهاي بين المللي به عنوان مراكز مهم سياست گذاري همچنان از پرسشهاي لاسول طفره رفته يا حداقل به طور جدي به آنها نمي پردازند. اگر از يك ديدگاه تاريخي بلندمدت تر بنگريم، به خوبي مي توان نتيجه گرفت كه آنها همچون گذشته فقط رويارويي با اين پرسشها را به تعويق مي اندازند.

آخرالزمان و حكومت جهاني حضرت مهدي

(عج)

حجت الاسلام نجم الدين طبسي

اشاره :آنچه در پى خواهد آمد حاصل گفت و گوى ما با حجت الاسلام نجم الدين طبسي است. بفرماييد منظور از دو واژه »آخرالزمان« و »عصر ظهور« كه در روايات آمده است، چيست؟ و به كدام برهه

از زمان اشاره دارند؟ بسم اللَّه الرحمن الرحيم. الحمدللَّه رب العالمين و صلّى اللَّه على سيدنا محمد و آله الطاهرين. براى روشن شدن پاسخ اين سؤال بايد ببينيم كه در روايات از اين دو واژه چگونه تعبير شده است. با مرورى سطحى در جلد چهارم معجم الأحاديث الامام المهدى(ع) ديدم كه در روايات ائمه طاهرين(ع) درباره »عصر ظهور« چنين تعبيراتى آمده است: »دولة القائم«، »ظهور الحق«، »إذا قام قائمنا«، »قام القائم«، »يخرج قائمنا« و »الذى يطهّرالأرض من أعداء اللَّه« (كسى كه زمين را از دشمنان خدا پاك مى كند). گويا بزرگ ترين افتخارى كه ائمه معصوم(ع) به خود نسبت مى دهند برخاستن قائم از ميان ايشان و برپايى دولت حق به دست آن حضرت است.درباره »آخرالزمان« هم به دو روايت از امام صادق(ع) و امام باقر(ع) اشاره مى كنم كه در آنها به ويژگيهاى اين دوران اشاره شده است: امام صادق(ع) در روايت مفصلى پس از اشاره به سيره حكومتى امام على(ع)، خطاب به بريدبن معاويه كه راوى اين حديث است در توصيف زمان خود فرمودند: »لاواللَّه ما بقيت للَّه حرمة إلّا انتكهت«؛ به خدا قسم، ديگر هيچ حريم و حرمتى براى خدا نمانده مگر اين كه به آن حريم تعدى و تجاوز شده است. »ولا عمل بكتاب اللَّه ولا سنّة نبيّه فى هذا العالم«؛ در اين جهان نه به كتاب خداوند و نه به سنت پيامبر او(ص) عمل نمى شود. »ولا أقيم فى هذا الخلق حدّ منذ قبض اللَّه اميرالمؤمنين، صلوات اللَّه و سلامه عليه«؛ از زمان شهادت اميرالمؤمنين على(ع) در ميان اين مردم حدى بر پا نشده است. پس از آن حضرت ادامه مى دهد: »ولا عمل بشى ء من الحق إلى يوم الناس هذا«؛ و تا

اين زمان به چيزى از حق عمل نشده است. مى توانيم بگوييم فتنه هاى آخرالزمان، هتك حرمتها، عمل نكردنهاى به قرآن، رواج انحرافات و ديگر ويژگيهايى كه براى آخرالزمان نقل مى كنند، از وقتى كه اميرالمؤمنين(ع) به شهادت رسيدند، شروع شد. اما اوج اين ويژگيها در دوران قبل از ظهور امام زمان(ع) نمايان مى شود، آن هم به حدى كه، به بيان برخى روايات، طلب و آرزوى منجى ورد زبان مردم مى شود.امام صادق(ع) در ادامه روايت مى فرمايند: »أما واللَّه لا تذهب الأيّام والليالى حتى يحيى اللَّه الموتى و يميت الأحياء و يردّاللَّه الحقّ إلى أهله«؛ اما سوگند به خدا، دور روزگار به پايان نمى رسد تا اين كه خدا مردگان را زنده كند و زندگان را بميراند و حق را به اهلش برگرداند. »و يقيم دينه الذى ارتضاه لنفسه و نبيّه«؛1 و دينى را كه براى خودش و پيامبرش مى پسندد برپا سازد.در روايتى ديگر، امام باقر(ع) مى فرمايند: »لا يقوم القائم إلّا على خوف شديد من الناس و زلازل و فتنة و بلاء يصيب الناس«؛ دولت حق برپا نمى شود مگر در شرايطى كه ترس همه را فرا گرفته و همه كس و همه جا دچار فتنه و بلايا و زلزله و طاعون و ديگر بيماريها شده باشند. »وسيف قاطع بين العرب و اختلاف شديد بين الناس«؛ جنگ كشورهاى عربى را فرا گرفته و در ميان مردم اختلاف نظرها شدت يافته است. »و تشتيت فى دينهم و تغيير فى حالهم«؛ چنان مردم از حيث عقيدتى پراكنده شده اند و حالات آن دگرگون شده است. »حتى يتمنّى المتمنّى الموت صباحاً و مساء« چنان اوضاع عمومى سخت مى شود كه آرزوى مردم در هر صبح و شام مرگ مى شود. در

ادامه روايت درباره علت اين موضوع چنين مى خوانيم: »من عظم ما يرى من كلب الناس و أكل بعضهم بعضاً«؛ از شدت فشارها و ناراحتيها و اين كه مى بينند مردم همانند سگ به هم مى پرند و همديگر را تكه پاره مى كنند.در ادامه روايت، حضرت ظهور حضرت مهدى(ع) را چنين توصيف مى كنند: »فخروجه إذا خرج يكون عند اليأس و القنوط من أن يروا فرجا«2؛ هنگامى كه همه مردم نااميد شده اند و ديگر هيچ اميدى براى فرج باقى نمانده است، آن حضرت ظهور مى كنند. خلاصه در اين دوران افراد نه امنيت و آسايش دارند و نه هيچ خير و پناهگاهى مى يابند و وقتى چنين شد حضرت ظهور مى كنند.يعنى حضرت عالى آخرالزمان را همان دوران ظهور مى دانيد؟اوج آخرالزمان را، بله! اوج آن همان دوران نزديك به ظهور است ولى اصل آن همانطور كه در روايت امام صادق(ع) ديديم از زمان شهادت حضرت امير(ع) شروع شد.پس چرا از حضرت رسول(ص) به عنوان پيامبر آخرالزمان ياد مى شود؟اين دو مطلب با هم منافات ندارند؛ از آنجا كه پس از ايشان پيامبرى نيست، آن حضرت پيامبر آخرالزمان خوانده مى شوند و همانطور كه گفتيم آخرالزمان هم محدود به دوران نزديك ظهور نمى شود.دوران ظهور حضرت چه ويژگيهايى دارد؟دوران ظهور، دورانى است كه حاكم آن امام معصوم(ع) است و بر كل جهان حكومت مى كند و اين حاكميت سراپا عدل و عدالت است و قابل مقايسه با هيچ حكومت و حاكميتى نيست و آرزو و نويد هميشگى همه معصومين(ع) تحقق اين چنين حكومتى بوده است.در چنين دورانى آيا ما تنها شاهد تحول در عرصه حكومت هستيم يا باقى عرصه ها هم دچار تحول مى شوند؟تحقق حكومت امام زمان(ع) تحول عميقى را

در جهان، جامعه و انسانها به وجود مى آورد. اين روزها شاهديم كه دولتهاى استكبارى براى دستيابى به منافع و مطامع پست مادى شان از آن سوى دنيا بلند شده و به منطقه خاورميانه آمده اند، اين همه جنايات مرتكب مى شوند و با اين حال نه تنها اصلاً ذره اى ناراحت و متأثر نمى شوند، بلكه اسم اين عمل شنيع را پيروزى مى گذارند. اما با ظهور امام زمان(ع) انسانها چنان متحول مى شوند كه خودخواهى در آنها كشته مى شود و به جاى كشتن همنوعان خود، به خدمت كردن به ايشان افتخار مى كنند.امام باقر(ع) در اين زمينه مى فرمايد: »إذا قام قائمنا وضع اللَّه يده على رئوس العباد، فجمع بها عقولهم و كملت به أحلامهم«3؛ وقتى حضرت قائم(ع) ظهور كنند دستشان را بر سر مردم مى گذارند و عقلها و آرزوها و خلاصه اخلاقشان كمال مى يابد. طبيعى است وقتى كسى عقلش كامل شد و آرزوها و اخلاقياتش تغيير كرد، به قول پيامبر اكرم(ص) »ذهبت الشحناء والبغضاء«؛4 ديگر كينه توزى از بين مردم رخت برمى بندد. آيا تحولى از اين بالاتر مى توان تصور كرد؟ امام زمان(ع) چنان تحولى در افراد به وجود مى آورند كه وقتى اعلام مى كنند هر كس پول و جواهرات مى خواهد، بيايد بگيرد، جز يك نفر بلند نمى شود كه او هم بعداً از كرده خود پشيمان مى شود5. علت چنين حركتى غناى مردم نيست بلكه استغنايى است كه در آنها پديدار شده و تغييراتى است كه در روحيات آنها به وجود آمده است. آن كسى كه بلند مى شود و ابراز نياز مى كند چنان در دامنش پول و جواهرات مى ريزند كه نتواند جابه جا شود. او هم وقتى مى بيند كه فقط خودش بلند شده پشيمان مى شود و مى خواهد آنچه را

گرفته، پس بدهد كه از او قبول نمى كنند.چنين تحول عميق و ريشه دارى مختص انسانها نيست بلكه حتى تجلى آن را در حيوانات هم مى توان مشاهده كرد. بنا بر بعضى روايات حيوانات درنده و غير درنده با هم صلح مى كنند6 و چوپانها خيالشان از گرگها راحت است، تازه خود گله هم در طول مسيرش تا چراگاه پا روى گندمها و دانه هاى درشت نمى گذارند.7 حاكميت جهانى حضرت چنين تحولى جهانى را به دنبال دارد.عمده اين تغييرها را در كدام عرصه ها مى توانديد؟در تمام عرصه هايى كه شما به نظرتان مى رسد، قطعاً شاهد تغيير خواهيم بود. طبق رواياتى كه از امام صادق(ع) نقل شده: »إذا خرج القائم يقوم بأمر جديد و كتاب جديد و سنة جديدة و قضاء جديد«8 معناى اين سخن اين نيست كه نعوذ باللَّه ايشان دينى غير از اسلام و كتابى غير از قرآن مى آورند، بلكه تحريفات در عرضه و تفسير اين دو، آنقدر زياد شده كه وقتى حضرت مى خواهند اصل مطلب و صحيح آنها را بيان كنند، براى مردم همانند امر جديدى وانمود مى شود. روش ايشان چيزى جز بيان قرآن و مفاهيم آن و احياى سنت رسول اللَّه(ص) نيست با اين تفاوت كه براساس اسلام اصيل وناب محمدى(ص) در همه عرصه ها تغيير و تحول به وجود مى آورند؛ به عنوان مثال شما ببينيد، براساس آنچه در روايات آمده است تمام علومى كه انبيا براى بشريت از آدم تا خاتم(ص) آورده اند، دو حرف است حال آن كه در زمان حضرت مهدى(ع) علم بيست و هفت حرف خواهد شد9. يعنى حدود سيزده برابر. با اين تحول عظيم علمى ديگر تكليف همه چيز معلوم است كه چه خواهد شد. فرهنگ، صنايع، اقتصاد،

كشاورزى و خلاصه همه چيز دچار تحولى اساسى مى شود. طبق بعضى روايات، در زمان ظهور حتى يك وجب زمين باير و لم يزرع روى زمين باقى نمى ماند10 و بيابانهاى مكه و مدينه با اشاره حضرت به نخلستان مبدل مى شوندو يا انارهايى كه از باغها در آن دوران به عمل مى آيند به گونه اى هستند كه مى توانند چند نفر را سير كنند11 و يا سلاحهايى كه حضرت از آنها استفاده مى كنند هر چند به ظاهر آهنين هستند (من حديد) ولى در واقع چيزى غير از آن12 و در سطح بالاترى است و اصلاً قابل قياس با تسليحات كنونى جهان نيست.در خصوص امنيت، الان هر چند سازمانها و تشكيلات بين المللى مدعى نظم و امنيت جهانى بسيارند وليكن جايى كه حقيقتاً افراد بتوانند به آنها پناه ببرند و دادخواهى كنند وجود ندارد و اين همان چيزى است كه در روايات از آن با تعبير »لايجد ملجاء«13 ياد شده است. همين موضوع امنيت در زمان ظهور به قدرى تغيير مى كند كه از سويى حتى اگر به اندازه مقدار غذايى كه لاى دندان مى ماند14 حق كسى پايمال شده باشد آن را باز مى ستانند و از سويى ديگر خانمها چه پيرزن باشند و چه دختران جوان از يك سمت دنيا به سمت ديگر براى به جا آوردن حج مسافرت مى كنند و احدى متعرض آنها نمى شود.15اگر روايات پيش و پس از ظهور را كنار هم بچينيم نكات جالبى به دست مى آوريم:پيش از ظهور، فرد بر سر قبر مردگان مى رود و آرزو مى كند كه كاش جاى آنها بود16 و بعد از ظهور شخص بر سر قبر برادرش مى رود و به او مى گويد: كاش تو

هم بودى و از اين بركاتى كه ما بهره مند شده ايم متنعم مى شدى17. يا پيش از ظهور خون ريزى مفصلى در منا به وجود مى آيد18 و پس از ظهور مردم آنقدر به حج اقبال مى كنند كه حضرت از آنها كه طواف مستحبى مى كنند، مى خواهند كه مطاف را براى آنها كه حج واجب دارند رها كنند19. مساجد پيش از ظهور زيبا و با شكوه اما خالى از مؤمنان و معنويت اند20 ولى پس از ظهور يكى از مساجدى كه ساخته مى شود پانصد در دارد كه حكايت از بزرگى و وسعت آن مى كند21 و يا آنها كه مى خواهند در نماز جمعه كوفه كه به امامت حضرت برپا مى شود، شركت كنند، صبح زود هم كه حركت مى كنند باز موفق به پيدا كردن جا نمى شوند.22قبل از ظهور مرگهاى ناگهانى (موت فجاة)، بيماريهاى متنوع و همه گير نظير طاعون و وبا گسترش قابل توجهى دارند23 و مرگ و مير زياد چنان شايع مى شود كه درصد قابل توجهى از مردم مى ميرند24 ولى بعد از ظهور امام زمان(ع) افراد چنان عمر مى كنند كه حتى هزار فرزند بلاواسطه خود را مى بينند25 كه از آن علاوه بر كثرت اولاد، حد اعلاى صحت، سلامتى، نعمت و خدمات را مى توان برداشت كرد. خلاصه اين تحول در همه ابعاد و عرصه هاست.با توجه به اين كه دوران پيش از ظهور سياهى محض است و پس از آن روشنايى مطلق؛ گذار از آخرالزمان به عصر ظهور چگونه رخ مى دهد و چطور اين دو دوره كاملاً متفاوت به هم متصل مى شوند؟با گسترش يافتن و شيوع فشارها و مشكلات، خود به خود توجه مردم به حكومتى كه منجى موعود برپا خواهد ساخت بيشتر مى شود و اين فشارها

مقدمه اى است براى اين دگرگونيها و البته اصل اين تحول يك شبه انجام مى شود: »يصلح اللَّه له أمره فى ليلة واحدة«26.از جمله صفاتى كه براى حضرت در دعاى ندبه بيان شده »هادم ابنية الشرك والنفاق« است. آيا مى توان از اين بناهاى شرك و نفاق كه توسط حضرت درهم شكسته مى شوند، مصاديقى را نام برد؟در جوابتان بهتر است روايتى از امام صادق(ع) را بخوانم كه در دل خود مطالب زيادى دارد. حضرت مى فرمايند: »يصنع كما صنع رسول اللَّه«؛ حضرت مهدى(ع) همان كارى را كه پيامبر اكرم(ص) كرد، انجام مى دهند. »يهدم ما كان قبله«؛ همه بناهاى پيش ازخود را درهم مى شكند. »كما هدم رسول اللَّه أمر الجاهلية«؛ همانند پيامبر اكرم(ص) كه بناها، اعتقادات، باورها و همه بافته هاى جاهليت را فرو ريختند حضرت مهدى(ع) نيز همه آثار دوران جاهليت بشر را متلاشى مى كنند؛ »و يستأنف الاسلام جديداً«27؛ اسلام را از نو بنا مى كنند.گسترش رعب، وحشت، آدم كشى چيزهايى نيستند كه براى كسى قابل تحمل باشند ولى همه اينها زير سر مشركين است كه در رأس آنها يهود قرار دارد و جالب اين است كه آقا اميرالمؤمنين(ع) قرنها قبل نسبت به اين مطلب در مسجد كوفه هشدار داده بودند. آن حضرت به مردم رو كرده و فرمودند: »واللَّه لتسألن ماتؤمرون«؛ يا هر آنچه را به شما مى گوييم اطاعت و اجرا كنيد: »او لتركبن أعناقكم اليهود والنصارى28«؛ يا منتظر حاكميت يهود و نصارا بر خود باشيد. يا در جاى ديگر فرمودند: »ليستأمرون عليكم اليهود والنصارى...«29 چنان يهود و نصارا بر شما حاكم مى شوند كه عرصه را بر شما تنگ كرده و شما را از شهرهايتان بيرون خواهند كرد.مشركان در دوره حاكميتشان يك

سرى بافته ها، عقايد و فرهنگ را بر مردم تحميل مى كنند كه از جمله عوارضش گسترش فساد، بى بند و بارى، بى عفتى و هدف قرار گرفتن اعتقادات مردم است. در كنار حاكميت يهود، حكومتهايى ديده مى شود كه تشكيل شده از مشركان، منافقان و همه آنهايى كه ظاهراً همراه مردمند ولى در حقيقت بقاى خود را وامدار همدستى و همراهى مشركان هستند.قبل از ظهور امام زمان(ع) دنيا گرفتار مشركان؛ يعنى يهود و نصاراست كه مصداق بارزش در جهان امروز همان آمريكا و مولود نامشروعش اسراييل است كه حكومتهاى دست نشانده اى كه به جز رضايت آنها به هيچ چيز ديگرى فكر نمى كنند، همراهشان هستند. حضرت در همان ابتداى امر با تمام قوا با ايشان رودررو شده و جنگ خونينى با ايشان به پا مى كنند. در اين جنگ تمام عيار، حتى سنگها و درختها به يارى حضرت و سپاهيانش آمده و ايشان را خطاب مى كنند كه يك يهودى يا دشمن خدا پشت من پنهان شده، بياييد او را بگيريد و بكشيد.30برخى روايات هم به جنگ حضرت با حكومتهاى عربى و دست نشانده هاى آنها اشاره مى كنند كه »على العرب شديد«31 »لا واللَّه ما بينه و بينهم إلّا السيف«32؛ البته نكته اى را كه مى بايست در اينجا متذكر شوم، اين است كه جنگهاى خونين و شديد حضرت تنها با حكومتهاى مشرك و سردمداران شرك و نفاق است والا اصل حكومت ايشان حكومت سفاك و خونريزى نيست كه بين عوام مردم شايع كرده اند.حضرت با شيطان درگير مى شود33 كه »إلى يوم وقت المعلوم«34 مهلت خواسته است؛ البته اين كه منظور همان ابليس است يا شيطان بزرگ بماند تا زمانى كه خود حضرت ظهور كنند.با استقرار حكومت

حضرت چه كسانى از اين نعمت بهره مند مى شوند؟اولاً طبق برخى روايات، همه در دوران امام زمان(ع) موحد مى شوند و ديگر هيچ حد و مرزى باقى نمى ماند كه فلانى مثلاً يهودى يا نصرانى است: »له أسلم من فى السموات والأرض«35؛ همه در دوران حكومت امام زمان(ع) مسلمان مى شوند.نكته دوم اين كه با توجه به بعضى ديگر از روايات كه مى فرمايد: »وضع اللَّه يده على رؤس العباد«36 نه رئوس مؤمنان يا شيعيان، حضرت دست مباركشان را بر سر تمام بندگان مى گذارند و عقول همه بندگان كامل مى شود و نه عقل جمعيتى خاص.نكته سوم اين كه سرور ناشى از ظهور امام زمان(ع) حتى شامل حال اهل برزخ و مردگان هم مى شود37 يعنى علاوه بر شيعيان و كل انسانهاى زنده، مردگان هم از فرج بهره مند مى شوند: »دخلتهم الفرحه«38.آيا مى توان تعريف جامعى از حكومت حضرت ارايه كرد به طورى كه مشخص شود ابعاد، الگوها، قوانين و سيره اى كه قرار است ايشان برقرار كنند چيست؟مى دانيد كه ما ده قانون يا ده دين نداريم. در نگاه ما دين و قانون حق جز يكى و اسلام نيست: »إنّ الدين عند اللَّه الإسلام«39. افتخار و هنر حضرت مهدى(ع) پياده كردن همان چيزى است كه رسول اللَّه(ص) به بشر ارائه كرده اند؛ چرا كه به فرموده قرآن »لقد كان لكم فى رسول اللَّه أسوة حسنه«40. به عبارت ديگر نه تنها سيره ايشان كه سيره حضرت على(ع) همان سيره رسول خدا(ص) بود و همگى افتخارشان اين است كه قدم جاى قدم پيامبر(ص) مى گذارند. البته نتيجه تأسى و عمل به اين سيره بنا بر آيه »ولو أنّ أهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والأرض«41 وفور و نزول بركات از

آسمان و زمين است و طبيعى است در چنين حالتى ديگر زمين با اهل خود قهر نيست و رود و درياچه اى خشك نمى شود و بسيارى مسايل از اين قبيل وجود نخواهد داشت.آيا براى تحقق چنين حكومتى زمينه سازى هم مى توان كرد؟پاسخ اين سؤال به بحث انتظار برمى گردد كه مرحوم مجلسى در جلد 52 بحارالانوار بيش از هشتاد روايت در اين رابطه آورده اند كه در بعضى از آنها از انتظار با تعبيرى همچون »أحبّ الاعمال«42 يا »أفضل أعمال أمتّى«43 ياد شده و شخص منتظر را در برخى ديگر به كسى تشبيه كرده اند كه در خيمه رسول اللَّه (ص) باشد.44 مسلماً كسى كه در خيمه رسول اللَّه(ص) باشد براى تهاجم به دشمن و ويران كردن ابنيه شرك و نفاق در حالت آماده باش به سر مى برد؛ يا وقتى حداقل ثواب انتظار را معادل ثواب هزار شهيد بدر و احد بيان مى كنند45 معنايش اين است كه هر منتظر بايد رنج و زحمتى معادل رنج و زحمت هزار شهيد بدر و احد را تحمل كند. به هر حال مردم بايد با اين موضوع و اين فرهنگ و خود امام(ع) و دشمنان ايشان آشنا شوند و براى مردم روشن شود كه دشمنان آن حضرت به دنبال چه مى گردند و چه هدفى را دنبال مى كنند.به نظر حقير بهترين وسيله براى آگاه كردن مردم، پياده كردن فرهنگ مهدويت و برحذر داشتن آنها از فرهنگ ضد آن است. بهترين حالت آن هم وقتى است كه حكومت به پا مى شود. با برپايى حكومت و دستيابى به امكانات بيشتر، مسئوليت هم بيشتر مى شود. مى بايست با استفاده از صدا و سيما و ديگر رسانه هاى گروهى ابعاد مختلف موضوع

را براى مردم تبيين كرد و به معناى واقعى براى برپايى حكومت امام زمان(ع) مقدمه چينى نمود. البته در اينجا مجال پاسخ به آنها كه با استناد به حديث ضعيف السندى اصل تشيكل حكومت در عصر غيبت را زير سؤال مى برند، نيست و به همين قدر بسنده مى كنم كه به نظر بنده الان اوجب واجبات و اهم مسايل تشكيل و حفظ حكومت اسلامى است.با گذشت بيش از دو دهه از آغاز انقلاب در ايران عملكرد اصل نظام را در اين راستا چگونه مى بينيد؟هر چند كه انتظار بيش از اين بوده ولى بينى و بين اللَّه كوتاهى نكرده اند.يك تذكر و درخواست هم از آقايان دارم اين كه بياييد فرهنگ مهدويت را مثل كتابهاى مدارس كه به تناسب سطوح مختلف سنى نوشته شده، بازنويسى كنيم و براى هر مقطعى كتاب و اسلايد، سى دى، فيلم و برنامه هاى مختلف و مناسب داشته باشيم كه در اين راستا مى طلبد هم فضا و هم ابزار را به خوبى بشناسيم و هم مناسب ترين نحوه استفاده از ابزار را در شرايط كنونى اعمال كنيم. در ورود به اين ميدان هم ان شاءاللَّه موفق خواهيم بود.تا كنون در بين طلبه ها و عامه مردم چقدر در زمينه فرهنگ انتظار كار شده است؟راستش را بخواهيد ما در برابر ساحت مقدس امام زمان(ع) سراپا تقصيريم. آبرو و اعتبار ما طلبه ها به همين عمامه هايمان است. اين عمامه ها هم اعتبارش به همان اصل و پشتوانه اش است. همانند پول كه كاغذى عادى است و با پشتوانه اى كه در بانك مركزى دارد معتبر مى شود. اين احترامى كه مردم به ما مى گذارند، دستمان را مى بوسند، وجوهات را براى صرف در امور مذهبى پيش ما مى آورند

و خلاصه يك جور ديگر نگاهمان مى كنند همه به خاطر آن بزرگوار است و متأسفانه ما در واقع يك هزارم حقى را كه آن حضرت بر گردن ما دارند ادا نكرده ايم.از ساحت مقدس امام زمان(ع) پوزش مى طلبيم كه سرباز خوبى براى ايشان نبوده و نيستيم ولى اميدواريم به خوبى و بزرگى و بزرگوارى خودشان ما را عفو كرده و نظر لطفشان را از ما برنگردانند.در پايان اگر مطلبى ناگفته مانده بفرماييد.اميدواريم خداوند، عزّوجلّ، اين توفيق را به ما بدهد كه حكومت موعود جهانى را درك كنيم كه ان شاءاللَّه به زودى شاهدش خواهيم بود. اميدواريم كه خيلى ها اين ايام را درك كنند و جزء ياران و سربازان حضرت باشند و باشيم و ان شاءاللَّه از اجر شهادت در جبهه ايشان كه دو برابر اجر ديگر شهداست بهره مند شويم.در پايان اين گفت وگو از شما و مجله وزين موعود تشكر و تقدير مى كنم كه سعى بليغ داريد و مجدانه در راه نشر فرهنگ مهدويت و آشنايى با اين بزرگوار تلاش مى كنيدپى نوشتها :1 . محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج3، ص536-538.2 . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج52، ص231.3 . همان، ج52، ص328.4 . سيدبن طاووس، الملاحم والفتن، ص152 به نقل از: نجم الدين طبسى، چشم اندازى به حكومت مهدى(ع)، ص184.5 . جامع احاديث الشيعه، ج1، ص34.6 . محمدبن الحسن الحرالعاملى، اثبات الهداة، ج3، ص542، ح521.7 . عقدالدرر، ص159.8 . الملاحم والفتن، ص97 به نقل از: چشم اندازى به حكومت مهدى(ع)، ص189.9 . بحارالانوار، ج52، ص326.10 . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص331.11. الملاحم والفتن، ص152.12. ر.ك: چشم اندازى به حكومت حضرت مهدى(ع)، ص118.13. المستدرك على الصحيحين، ج4، ص514؛ عقدالدرر، ص150.14. عقدالدرر، ص36؛ ملاحم، ص68.15. شيخ

صدوق، الخصال، ج2، ص626؛ بحارالانوار، ج52، ص316.16. عقدارلدرر، ص236 به نقل از همان.17. الاذاعه، ص119، به نقل ازهمان.18. بحارالانوار، ج52، ص374.19. همان، ج52، ص190.20. همان، ج52، ص375.21. همان، ج52، ص330 و 337.22. همان، ج52، ص269.23. بيان الائمه(ع)، ج8، ص102.24. بحارالانوار، ج52، ص337.25. عقدالدرر، صص 90-99؛ كشف الاستار: ص137.26. بحارالانوار، ج52، ص352.27. الغارات، ج2، ص333.28. در منابع عين عبارت يافت نشد.29. مسنداحمد، ج2، ص398.30. بحارالانوار، ج52، ص349.31. همان، ج52، ص355.32. همان، ج60، ص254؛ اثبات الهداة، ج3، ص551.33. حجر (15)، آيه 38.34. آل عمران(3)، آيه 83.35. ر.ك: پاورقى 3.36. بحارالانوار، ج52، ص328.37. كامل الزيارات، ص30.38. آل عمران(3)، آيه 19.39. احزاب (33)، آيه 21.40. اعراف (7)، آيه 95.41. بحارالانوار، ج52، ص123.42. منتخب الاثر، ح570.43. بحارالانوار، ج52، ص146.44. همان، ج52، ص126. موعود شماره 45

http://mouood.org/content/view/285/3/

مديريت امام زمان

(عج)

موعود

«مديريت» در معناي لغوي به معناي اداره كردن است و مديريت امام(عج) يعني اداره كردن هر آن چه شأن امام است و خداوند آن را برعهده او نهاده است. مديريت در اين معنا بسيار گسترده خواهد بود و با كمي تسامح، همه آثار «وجودي» و «شخصيتي» حضرت را دربرخواهد گرفت. گفتمان مهدويت و روي كرد نوين و جدي به اين آموزه بلند و بالنده، به عنوان تنها راه فراروي انسان معاصر، در سال هاي اخير از رشد فزاينده اي برخوردار بوده است. اين رشد پرشتاب و برون رفت از غربت و انزوا، وام دار عواملي چند است كه بي ترديد يكي از آنها روي كار آمدن رئيس جمهوري فرهيخته، مكتبي و با پشتوانه اعتقادي راسخ و عميق به آموزه ولايت و مهدويت است كه «الناس باُمرائهم أشبه منهم بآبائهم»، «إذا تغيّر السلطان تغيّر الزمان» و «إذا تغيّرت نيّۀ السلطان تغيّر الزمان».در لايه هاي پيدا

و پنهان سخنان ايشان، اعتقادي عميق و روي كردي تازه به مهدويت موج مي زند. وي پيوسته با بذر كلام خويش، سرزمين انديشه مخاطب را پذيراي طرحي نو براي مديريت جهان بشريت مي نمايد و با نسيم گل بانگ تنها راه نجات، روان خسته و دل مرده آنان را مي نوازد و شبنم اميد مي افشاند. آن گاه كه ايشان در سازمان ملل سخنان خود را با نام و ياد حضرت ولي عصر(عج) و دعا براي فرج آن بزرگ وار آغاز كرد و اعتقاد به آن امام همام را تنها راه نجات بشريت و انسان معاصر از غرق آب هاي فرورفته در آن ياد كرد، بسياري اشك شوق ريختند.اين جانب خود گواه سيل پرسش ها و هجوم پژوهشگران و خبرنگاراني بودم كه از سراسر دنيا به مراكز و متوليان انديشه مهدويت گسيل شده بودند تا ابعاد شخصيت موعود شيعي را بشناسند؛ موعودي كه رئيس جمهوري در سازمان ملل از او ياد كرده بود. به راستي هريك از اينها در جاي خود بسيار شكوه مند و در خور ستايش و تقدير است، اما مهم تر از آن، راه يافتن آموزه مهدويت به عنوان دكترين نظام در مراكز استراتژيك و كرسي هاي نظريه پردازي و شكل گرفتن و رواج برخي اصطلاحات و كليدواژه هاي نوپيدا در ادبيات مهدوي و فرهنگ سياسي است؛ اصطلاحات و كليدواژه هايي هم چون «دولت زمينه ساز»، «تنها راه نجات بشريت»، «نظريه پردازي براساس فرهنگ انتظار»، «مديريت امام زمان(عج)» و... .شايسته است فرهيختگان و انديشه وران به تبيين اين گل واژه هاي راه بردي و اعتقادي بپردازند. در ديباچه اين مجموعه براي فتح بابي در اين موضوع و آغازي بر اين كار، درباره «مديريت امام زمان» و تبيين مفهوم، دلايل و برخي نمودها و نمونه هاي آن گفت وگويي كوتاه خواهيم داشت. السلام

عليك يا صاحب التدبير«مديريت» در معناي لغوي به معناي اداره كردن است و مديريت امام(عج) يعني اداره كردن هر آن چه شأن امام است و خداوند آن را برعهده او نهاده است. مديريت در اين معنا بسيار گسترده خواهد بود و با كمي تسامح، همه آثار «وجودي» و «شخصيتي» حضرت را دربرخواهد گرفت. اما مديريت در معناي اصطلاحي به معناي سازمان دهي، هدايت و به كارگيري امكانات و نيروها براساس ارزش هايي معين براي رسيدن به هدفي مطلوب است. مقصود از مديريت حضرت در اين جا كه برخاسته از تدبير و فعل امام است، معناي اصطلاحي آن است.«اهداف» امام زمان(عج) متعدد است: حفظ و گسترش دين و شيعيان، ايجاد مركز و دولتي براي شيعه، حفظ و تقويت ايران به عنوان مركز تشيع و «شيعه خانه امام زمان(عج)»، ايجاد حكومت جهاني و... . در اين ميان، برخي از اهداف عالي و برخي مياني اند. از جمله اهداف عالي حضرت ايجاد حكومت عدل توحيدي و جهاني است؛ حكومتي كه انسان ها را از قيد غل و زنجيرها برهاند و زمينه رشد و كمال آنها را فراهم سازد. اين هدف وعده قطعي الهي است؛ «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ» و خداوند هرگز از وعده خود تخلف نمي كند؛ «إنَّ اللهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعَاد.»اين وعده قطعي الهي با دستان پرتوان حضرت ولي عصر(عج) تحقق پيدا خواهد كرد؛ «و الذي بعثني بالحقّ نبيّاً لو لم يبق من الدنيا إلّا يوم واحد لطولّ الله ذلك اليوم حتّي يخرج فيه ولدي المهدي فينزل روح الله عيسي بن مريم فيصلّي خلفه و تشرق الأرض بنوره و يبلغ

سلطانه المشرق و المغرب» و «الأئمّۀ من بعدي إثنا عشر، أوّلهم أنت يا عليّ و آخرهم القائم الذي يفتح الله عزّوجلّ علي يديه مشارق الأرض و مغاربها.»اما چگونه؟ شايد برخي گمان كنند كه امام تا پيش از فرارسيدن زمان ظهورش در جهت تحقق اين هدف هيچ نقشي ندارد و تنها در گوشه اي نشسته تا هنگام ظهورش فرا رسد و از خيمه اش به در آيد و البته گاه گداري برخي افراد را شفا مي دهد و يا گم شده اي را به مقصد ره نمون مي شود! اما ما بر اين باوريم كه امام در جهت ايجاد آن آرمان الهي نقش آفرين است و خود نيز تكليف دارد كه زمينه هاي ظهورش را فراهم آورد و غيبت هم مانع نيست؛ چون غيبت پنهان بودن و در پنهاني كار كردن است، نه بي كاري. امور در غيبت تعطيل نمي شوند؛ چون امامت تعطيل بردار نيست، بلكه چه بسا دست امام از جهاتي بازتر شود و به دور از تنگناها و برخي مزاحمت ها به تدبير امور و آرايش نيرو بپردازد و بسياري از توطئه ها بر ضدّ شيعه، مسلمانان و يا جامعه جهاني را خنثا كند و شيعيان پراكنده را جمع سازد. او با حفظ شيعيان و دولت شيعي زمينه ساز دولت جهاني عدلخواهد بود.دلايل متعددي از عقل، نقل و سيره بر اين باور مي توان آورد كه به اختصار از هريك نمونه هايي ارائه مي شود. پيش از آن يادآوري چند نكته ضروري است:1. دلايل ارائه شده درباره مديريت حضرت براي اثبات اين قضيه به صورت كلي است، اما اثبات موارد و مصاديق آن نياز به دليل يقيني دارد و هر ادعايي پذيرفتني نيست.2. مديريت حضرت براساس سه اصل غيبت، حكمت و سنت

است. حضرت هرگز كاري خلاف فلسفه غيبت و يا خلاف حكمت و مصلحت انجام نمي دهد و در انجام آن نيز هرگز از سنت هاي الهي تخطي نمي كند؛ سنت هايي كه در قرآن، بيشتر به صورت جمله هاي شرطي و گاهي خبري آمده: «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ ينصُرْكُمْ» «إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا»، «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»، «مَن يتَّقِ اللَّهَ يجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»، «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ»، «إِنَّ اللّهَ لاَ يغَيّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يغَيّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» و...3. بين مديريت و نقش آفريني تفاوت وجود دارد و هر نقشي مديريت نيست، بلكه مديريت بايد براساس هدف و برنامه اي خاص باشد. گرچه براساس اصل حكمت، هر حركت و عمل حضرت خالي از حكمت نيست و هر اقدام آن بزرگ وار داخل در طرح جامع و تدبير شامل و فراگير حضرت است، حتي آن جا كه كسي را شفا مي دهد، اما مراد از مديريت حضرت در اين جا همان معناي اصطلاحي آن و مجموعه فعاليت ها و اقداماتي است كه امام براي رسيدن به اهداف غايي و مياني خود انجام مي دهد.4. مديريت حضرت به دو صورت مستقيم و غيرمستقيم اعمال مي شود. يكي از نمونه هاي مديريت غيرمستقيم امام زمان(عج) اصل مترقي ولايت فقيه و انتصاب فقها به عنوان نايبان عام آن حضرت در عصر غيبت كبراست.5. خواست و اراده حضرت در طول اراده الهي است ونه در عرض آن. او همان را مي خواهد كه خداوند مي خواهد. امام زمان(عج) خود مي فرمايد: «دل هاي ما امامان ظرف خواست خداوند است و خواست ما به خواست او محدود و مقيد است و ما مطيع او هستيم؛ «وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء

اللَّهُ» » و البته پرواضح است كه اراده امام هيچ منافاتي با انتخاب و اختيار انسان ندارد.6. آن چه مي توان به حضرت منتسب كرد، خوبي ها و زيبايي هاست و نارسايي ها و ضعف ها از ساحت او دور است و به بي تدبيري و ناتواني ما باز مي گردد. به تعبير قرآن «وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَة فَمِنَ اللّهِ»، «مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَة فَمِن نَّفْسِكَ». البته ناگفته نماند كه خوبي ها و رحمت ها جلوه هاي گوناگوني دارند و گاهي به صورت فشار و سختي ظاهر مي شوند؛ «وَعَسَي أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ» و «ترحم من تشاء بما تشاء كيف تشاء».دلايل عقليبراساس «اهداف» حكومت ديني كه رشد و شكوفايي همه استعدادهاي انسان و تشكيل جامعه انساني بر پايه قسط و عدل است و «قلمرو» حكومت كه همه هستي است و نه محدوده شصت يا هفتاد سال عمر انسان در دنيا، اصل امامت و رهبري شيعه براي اداره جامعه مطرح مي شود و اضطرار آدمي به امام و حجتي كه به اين مجموعه آگاه باشد و بايد و نبايدهاي راه بلند او را تا قرب خدا بشناسد، شكل مي گيرد؛ امامي كه بر همه هستي و استعدادهاي انسان آگاه و از همه كشش ها و هواهاي نفساني آزاد باشد. تركيب اين آگاهي و آزادي همان عصمتي است كه در ادبيات سياسي شيعه مطرح است و ملاك انتخاب حاكم قرار مي گيرد.با تغيير اهداف حكومت، معيار انتخاب و روش انتخاب متفاوت مي شود؛ معيار انتخاب، عصمت و روش انتخاب، نصب خواهد بود. شيعه براساس همين بينش مترقي و حكم عقل معتقد است كه حاكميت و رهبري، تنها حق امام معصوم است و اوست كه

محور اين آسياب است. آن جا كه زمينه فراهم باشد، به حكم عقل مكلف است آن را عهده دار شود و آن جا كه نباشد، بايد آن را فراهم سازد و با تقيه كار را پيش برد و با تربيت مهره هاي توان مند و كارساز و تحول در تلقي توده ها و بينش مردم يعني همان دو عنصر اساسي حكومت ديني، زمينه ها را فراهم آورد و اگر مبارزه آن قدر پيچيده شود كه ديگر دشمن حضور آخرين حلقه امامت الهي را حتي در پوشش تقيه تاب نياورد و وجود او را مزاحم اهداف پليد خود بيابد و به كمتر از مرگ او قانع نشود، حكمت، اقتضاي غيبت و مبارزه مخفي را مي كند و اين غيبت و فعاليت در خفا چيزي جز استمرار حركت ائمه شيعه و انبياي الهي نخواهد بود.سيره امامان نيز گوياي همين حقيقت است و در واقع ارشاد به همين حكم عقل است. مگر امامان شيعه در روزگار خود بي توجه به اوضاع بودند؟ مگر حضرت علي(ع) در دوران 25ساله سكوت خود با تقيه زمينه حاكميت خود را فراهم نساخت؟ سكوت، غيرس و تقيه و پنهان كاري، غير بي كاري و بي دردي است. مگر امامان بزرگ واري چون حسين و سجاد و صادق و عسكري(ع) آرام نشستند؟ آيا امام زمان(عج) در عصر غيبت صغراي خود آرام نشست و هيچ فعاليتي نداشت؟ آيا نهاد پرقدرت وكالت را رهبري نفرمود؟ آيا جامعه شيعه را مديريت نكرد؟ مگر غيبت كبرا، ادامه غيبت صغرا و آن هم استمرار حركت امامان شيعه نيست؟ آيا تغيير تاكتيك و شيوه مبارزه به معناي بي كاري است؟ همان طور كه اشاره شد، اصل تقيه به معناي پنهان كاري و زمينه سازي و يك شكل پيچيده از

مبارزه و جهاد، عنصر اساسي در حيات امامان است و بدون آن تاريخ ائمه و مبارزه هاي آنان را نمي توان تحليل كرد.از طرف ديگر، چگونه مي توان پذيرفت كه منتظران به ياري و ياوري امام موظف باشند و در هر پگاه با آرزوي شهادت بر ياري و دفاع از او عهد و پيمان بندند و رسالت زمينه سازي حكومت او را بر دوش بگيرند، اما امام خود در گوشه اي تنها به عبادت بپردازد و در جهت حاكميتي كه حق اوست و بدان مكلف است، هيچ تلاش نكند؟ آيا اين خردمندانه است؛ «مَالَكُم كَيفَ تَحكُمُونَ»؟دلايل نقليعلاوه بر دلايل عقلي كه به نمونه اي از آن اشاره شد، دلايل نقلي متعددي از آيات و روايات نيز بر مديريت حضرت در جوامع انساني دلالت دارد كه به برخي از آنها نيز اشاره مي شود:الف) آياتآيات متعددي از قرآن گواه بر اين معناست كه از ميان آنها به يكي بسنده مي شود.خداوند در سوره قدر مي فرمايد: «تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ»؛ «ملائكه و روح كه موجودي بزرگ تر از ملائكه است، همه شئونات و كارها را با اجازه پروردگار خود بر ولي امر نازل مي كنند.»به راستي مهبط ملائكه كيست و آنان بر چه كسي نازل مي شوند؟ فعل مضارع «تنزّل»، در اصل «تتنزّل» بوده و از حقيقتي مستمر خبر مي دهد و بر استمرار دلالت دارد. آهنگ كش دار و طولاني آيه هم با استمرار آن تا قيامت كاملاً هم آهنگ است. اگر ملائكه مقدرات را در زمان رسول خدا(ص) بر او نازل مي كردند، پس از پيامبر هم آن مقدرات را بايد بر كساني نازل كنند كه به لحاظ روحي با او سنخيت دارند و آنان

كساني جز اوصياي او نيستند. از همين رو، در روايت آمده كه با اين سوره با مخالفان ما احتجاج كنيد تا پيروز شويد.چرا ملائكه و روح همه شئونات و مقدرات سال آينده را از هر حادثه، خير و شر، طاعت و معصيت، سود و زيان، مرگ و زندگي و... در شب قدر بر امام نازل مي كنند؟ برخي از روايات به اين پرسش چنين پاسخ مي دهند: «إنه لينزل في ليلۀ القدر إلي وليّ الأمر تفسير الاُمور سنۀ سنۀ، يؤمر فيها في أمر نفسه بكذا و كذا و في أمر الناس بكذا و كذا»، «يؤمروا في ليالي القدر كيف يصنعون إلي السنۀ المقبلۀ» و «إنّما يأتي بالأمر من الله تعالي في ليالي القدر إلي النبيّ و إلي الأوصياء، أفعل كذا و كذا».در حقيقت، چنان كه از خود آيه برمي آيد و روايات نيز به آن اشاره دارند، مقدرات را بر امام نازل مي كنند تا او بداند در سال آينده وظيفه اش چيست و چگونه بايد مديريت و نقش آفريني كند و اراده پروردگار به چه چيزي تعلق گرفته است.«إرادۀ الربّ في مقادير اُموره تهبط إليكم و تصدر من بيوتكم؛ اراده خداوند در تقدير امور بندگانش به سوي شما فرود مي آيد و از منازل شما براي خلق صادر مي شود» و اراده امام در طول اراده الهي است و او همان را مي طلبد كه خدا مي خواهد.ب) رواياتدر اين باره روايات فراواني وجود دارد كه از اين ميان، به برخي از آنها اشاره مي شود:1. برخي از زيارات، حضرت مهدي(عج) را «صاحب تدبير» صفت داده اند: «السلام عليك يا صاحب التدبير؛ سلام بر تو اي صاحب تدبير.»سلام ها و صفت هاي ائمه(ع)، بي حكمت نيستند. گزينش وصفي از بين اوصاف و القاب،

نكته هايي دارد كه نبايد به سادگي و بي درنگ از آنها گذشت. «سلام» در جامعه اسلامي و در جمع مسلمانان به معناي اعلام مسالمت و پيام آور صلح و دوستي است. گوينده با گفتن سلام، آفت و تهديد از خود را به ديگران، دور مي خواند. در اين سطح سلام، اعلام مسالمتي است كه سلامت در روابط و امنيت اجتماعي را به دنبال دارد، اما در سطحي بالاتر و در رابطه ميان امت و امام، علاوه بر معناي مذكور، تسليم و واگذاري امور به امام را نيز اعلام مي دارد؛ تسليمي كه دشمني و دوستي و سلم و حرب سلام دهنده را مرزبندي مي كند و سلامت در كل هستي را به دنبال مي آورد.سلام با اين مفهوم عميق در زيارت ها با القاب و اوصاف متفاوتي هم راه مي شود. اين هم راهي در قالب زيارت، علاوه بر آن كه جاي گاه و شأن امام را نشان مي دهد، علت و چرايي تسليم و واگذاري را نيز آشكار مي سازد، چنان كه وقتي دوستي را با وصفي خاص خطاب مي كنيم و به او اظهار ارادت مي داريم و يا او را تشويق مي كنيم، خطاب با چنين وصفي علت ارادت يا تشويق را نشان مي دهد.در عبارت «السلام عليك يا صاحب التدبير» سلام با وصف صاحب تدبير هم راه شده است. شايد در نگاه نخست به نظر برسد كه وصف مدبّر براي بيان تدبير رساتر باشد، ولي با دقت در تفاوت اين دو، ظرافت هاي نهفته در اين تعبير بيشتر آشكار مي شود. «صاحب» هم راهي مستمر و زندگي با شخص يا چيزي را مي رساند و «تدبير» به معناي عمق و استمراربخشي به كار و گونه اي برنامه ريزي است كه كار ابتر نماند و ادامه يابد. اين معنا

ريشه در بررسي پشت و پنهان حوادث و كارها و عاقبت آنها دارد كه معناي ديگر تدبير است. بنابراين «صاحب تدبير» كسي را گويند كه هميشه هم راه هر تدبير و هم نشين آن است؛ كسي كه با همه تدبيرها در هر گوشه عالم و در هركجاي تاريخ است هم راهي دارد و آغاز و انجام و پنهان و آشكار آن را مي داند. اين هم راهي و هم نشيني، بينش و بصيرتي مي آورد كه به طور طبيعي، هر تدبيري در طرح و تدبير او قرار مي گيرد و محكوم تدبيراو مي شود.اين شناخت و معرفت به آگاهي و بصيرت امام در كنار مهر و محبت اوست كه انسان را به «سلم»، «تسليم» و «سلام» مي رساند از اين روي، «السلام عليك يا صاحب التدبير» يعني «سلام بر تو اي هم راه هميشه هر طرح و تدبير.»2. در تعدادي از روايات نقش حضرت در ايام غيبت به آفتاب پشت ابر تشبيه شده است: «و امّا وجه الإنتفاع بي في غيبتي فكالإنتفاع بالشمس إذا غيّبتها عن الأبصار السحاب»، «إنّهم يستضيئون بنوره و ينتفعون بولايته في غيبته كانتفاع الناس بالشمس و إن تجلّلها سحاب». همان گونه كه خورشيد در پشت ابر همگان را بهره مند مي كند، حضرت در ايام غيبت به وظايف امامت خود مشغول است و به ويژه شيعيان را از نور هدايت و ولايت و سرپرستي خود بهره مند مي سازد، بدون اين كه كسي او را بشناسد و همان طور كه گذشت، چه بسا دست امام از جهاتي بازتر باشد و بي نام و نشان، مستقيم و غيرمستقيم، باواسطه و بي واسطه آن چه را با اصل غيبت، حكمت و سنت منافات نداشته باشد، انجام دهد.3. امام زمان(عج) در نامه اي به شيخ مفيد چنين

مي فرمايد: «فإنّا نحيط علماً بأنبائكم و لايعزب عنّا شيء من أخباركم... إنّا غير مهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكركم لولا ذلك لنزّل بكم اللأواء و اصطلمكم الأعداء فاتقوا الله جلّ جلاله و ظاهرونا علي انتياشكم من فتنۀ قد أناقت عليكم...؛ ما به اخبار شما آگاهيم و هيچ چيز از اخبار شما از ما پنهان نمي ماند... ما در رسيدگي و مراعات شما كوتاهي نمي كنيم و ياد شما را از خاطر نمي بريم كه اگر چنين بود، گرفتاري ها و دشواري ها شما را در برمي گرفت و دشمنان شما را نابود مي كردند. بنابراين، تقوا پيشه كنيد و از ما پشتيباني نماييد و ما را براي رهايي خود از فتنه اي كه به شما رو آورده ياري كنيد... .» در عبارت پاياني، ياري طلبيدن امام از شيعيان خود براي نجات از فتنه هايي كه به آنها رو آورده، تأمل برانگيز و جالب توجه است.4. حضرت علي(ع) در بخشي از خطبه 150 نهج البلاغه كه برخي از حوادث عصر غيبت و فتنه هاي آخرالزمان را برمي شمارد، به صراحت از اقدامات و فعاليت هاي حضرت مهدي(عج) سخن مي گويد و از مديريت پنهاني آن حضرت در ايام غيبت در جوامع انساني پرده برمي دارد: «ألا و إنّ من أدركها منّا يسري فيها بسراجٍ منير و يحذو فيها علي مثال الصالحين ليحلّ فيها ربقاً و يعتق فيها رقّاً و يصدع شعباً و يشعب صدعاً في سترۀ عن الناس لايبصر القائف أثره و لو تابع نظره ثم ليشحذنّ فيها قوم شحذ القين النصل؛ آگاه باشيد! آن كس از ما اهل بيت پيامبر(ص) (حضرت مهدي _ عج) كه آن فتنه ها را دريابد، با چراغ روشني بخش در آن گام مي نهد و به سيره و روش صالحان (پيامبر و

اهل بيت _ ع) رفتار مي كند تا در آن فتنه ها گره ها را بگشايد و بردگان (ملت ها و انسان هاي اسير و دربند) را آزاد سازد، جمع (گم راهان) را متفرق سازد و پراكندگان (حق طلب و مستضعف) را هم آهنگ و هم داستان كند، (او اين كارها را) در نهايت پنهاني از مردم (انجام مي دهد)، آن گونه كه پي جويان نشانش را نبينند، هرچند دقت نظر داشته باشند. سپس در كشاكش آن فتنه ها، گروهي (براي درهم كوبيدن فتنه ها) مهيا مي شوند هم چون مهيا شدن شمشير به دست آهن گر.»عبارت پاياني (ثمّ ليشحذنّ ...) به وضوح نشان از آن دارد كه آماده شدن گروه مهدي ياوران حاصل زحمات پرتلاش و به ثمر نشستن مديريت پنهان آن حضرت است. از اين رو، با «ثمّ» و تراخي آورده شده است.5. در روايتي از امام صادق(ع) در مورد امام مهدي(عج) آمده است: «... و أن ي صاحبكم المظلوم المجحود حقّه، صاحب هذا الأمر يتردّد بينهم و يمشي في أسواقهم و يطأ فرشهم و لا يعرفونه حتّي يأذن الله له أن يعرّفهم نفسه...؛ پس چرا اين امت انكار مي كنند كه صاحب اين امر در ميان آنها راه برود و در بازارهايشان رفت وآمد كند، در خانه هاشان گام نهد، ولي او را نشناسند، مگر خداوند به او اجازه دهد تا خودش را به آنان معرفي كند.»در روايتي ديگر از امام علي(ع) نيز چنين آمده است: «فوربّ عليٍّ أنّ حجّتها قائمۀ، ماشيۀٌ في طرقها، داخلۀٌ في دورها و قصورها، جوّالۀٌ في شرق الأرض و غربها، تسمع الكلام و تسلِّم علي الجماعۀ، تري...؛ سوگند به خداي علي، حجت امت برپاست، در كوچه و راه هاي آنان گام برمي دارد و بر خانه هاي آنان وارد مي شود و شرق و غرب

جهان را فراوان مي پيمايد و گفتار مردمان را مي شنود و بر اجتماعات آنان وارد مي شود و سلام مي دهد. او مردمان را مي بيند... .»در دعاي «ندبه» نيز چنين مي خوانيم: «جانم فدايت! تو آن غايبي هستي كه از ميان ما بيرون نيستي، جانم فدايت! تو آن دور شده از وطني هستي كه از ما دور نيستي.»به گفته امام صادق(ع) حضرت قائم(عج) در مراسم حج حضوري هميشگي دارد: «يفقد الناس إمامهم فيشهد الموسم فيراهم و لايرونه؛ مردم امامشان را نيابند، او در موسم حج حاضر مي شود و مردم را مي بيند، اما آنها او را نمي بينند.»عمروي نايب آن حضرت نيز با تأكيد مي گويد: «و الله أنّ صاحب هذا الأمر ليحضر الموسم كلّ سنۀ فيري الناس و يعرفهم و يرونه و لا يعرفونه؛ به خدا سوگند! صاحب اين امر، هر ساله در موسم حج حضور مي يابد، همگان را مي بيند و مي شناسد، اما ديگران او را مي بينند ولي نمي شناسند.»به راستي، اين حضور فعال در ميان امت اسلامي و جوامع انساني براي چه مقصودي است؟ چرا حضرت اين قدر در ميان مردم و خانه ها و بازار و كوچه آنان، آمدوشد دارد و حرف ها و درد دل آنان را مي شنود؟ چرا آن جا كه همه امت اسلامي جمعند، حضور دارد؟ آيا با توجه به شأن امام و نقشي كه براي او معتقديم، اين همه جز اين كه در راستاي تحقق اهداف و زمينه سازي براي آرمان هاي امام باشد، براي مقصد ديگري است؟ و بالاخره آيا اين همه، چيزي به غير از نقش آفريني و مديريت حضرت است؟6. امام زمان(عج) مي فرمايد: «إنّا خاتم الأوصياء و بي يدفع الله عزوجلّ البلاء عن أهلي و شيعتي؛ من آخرين وصي پيامبر هستم

و خداوند به واسطه من بلا و گرفتاري را از خاندان و شيعيان من دفع مي كند.»دفع بلا و گرفتاري از شيعيان توسط حضرت اطلاق دارد و يكي از راه هاي آن مي تواند از طريق اعمال مديريت آن حضرت باشد. به عبارت ديگر، يكي از راه هاي دفع بلا از شيعيان، مديريت پوياي حضرت است؛ مديريتي برخاسته از نظارت و آگاهي و هم سو با اهداف بلند آن حضرت.7. امام سجاد(ع) مي فرمايد: «لم تخلو الارض منذ خلق الله آدم من حجّة لله فيها ظاهر مشهور أو غائب مستور ... و لولا ذلك لم يعبد الله؛ از زماني كه خداوند آدم را آفريد، زمين هرگز از حجت الهي خالي نبوده است؛ چه حجت آشكار و چه پنهان... اگر غير اين بود خدا هرگز پرستش نمي شد.»بدون مديريت حجت خدا، چه ظاهر و چه غايب، عبوديت خدا محقق نمي شود. به عبارت ديگر، لازمه تحقق عبوديت الهي، مديريت حجت خداست.8. امام علي(ع) در خطبه اي مي فرمايد: «و ما أخذ الله علي العلماء أن لايقارّوا علي كظّۀ ظالم و لا سغب مظلوم؛ خداوند از دانش مندان پيمان گرفته است كه بر شكم بارگي ستم گران و گرسنگي مظلومان سكوت نكنند.» آيا با وجود اين همه ظلم و سياهي و شكم بارگي جهان خواران، امام مي تواند آرام بنشيند؟ آيا در برابر طاغوت ها و فرعون ها كه گروه گروه انسان ها را به مسلخ مي برند، ساكت مي ماند؟ هرگز! كه اين دور از شأن امام است و خداوند از آنان پيمان گرفته است. البته چگونگي و شكل اين مديريت به تدبير خود امام است و كيفيت آن بر ما چندان آشكار نيست، اما يقين داريم كه در برابر شكم بارگي ستم گران و گرسنگي مظلومان، سكوت نمي كند

و همه فريادگران و مجاهدان در برابر ستم گران و مستكبران هم سو و هم جهت با امامند و به قدر ظرفيت از عنايت هاي او بهره مند مي شوند.9. برخي القاب حضرت مثل «عين الله في خلقه»، «عينك الناظرۀ بإذنك»، «الجحجاح المجاهد»، «الرحمۀ الواسعۀ»، «رحمۀٌ للعالمين»، «أرحم بالرعيّۀ»، «الكهف»، «الغوث»، «مفرّج الكربات»، «داعي الله»، «مزيل الهمّ»، «كاشف البلوي»، «الخليفه»، «الحجة» و... نشان مي دهد كه حضرت چشم خدا بر روي زمين، مجاهدي پرتلاش، پناه، فريادرس، مشكل گشاي آلام، زداينده غم، برطرف كننده بلا و... است. لقب «مهدي» نيز كه از مهم ترين القاب حضرت به شمار مي رود، گوياي نقش فعال حضرت در هدايت گري است. هريك از اين القاب و مجموعه آنها گوياي مديريت حضرت و جلوه اي از شئونات مديريتي ايشان است؛ مديري كه هم چون مجاهدي تلاش گر در صحنه نبرد هميشه حق و باطل مستضعفان و مستكبران حضور پررنگ دارد و بر امت شيعي، اسلامي و جوامع انساني، نظارت كامل دارد و پناه و فريادرس آنهاست و با برنامه هاي پنهان و آشكار خود، گشاينده رنج ها و آلام همگان است.10. بنابر برخي روايات در شأن اهل بيت آمده است: «فإنّ فينا أهل البيت في كلّ خلفٍ عدولاً ينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين؛ همانا در هر نسلي، عادلاني از ما اهل بيت وجود دارند كه دين را از تحريف غلوكنندگان و نسبت نارواي باطل گرايان و تأويل نادانان، حفظ مي كنند.»آيا اين سه كار سترگ در عصر غيبت بدون برنامه ريزي و سازمان دهي مناسب و مديريتي كارآمد چه آشكار و چه پنهان امكان دارد؟ آيا بدون تربيت افراد توان مند و ايجاد مراكز و حوزه هاي علمي، اين كار به سامان مي رسد؟11. از ديگر جلوه هاي مديريت حضرت، دعاي حضرت براي

پيروان و شيعيان خود و درخواست حفظ آنان از فرمان رواي آسمان ها و زمين است: «لأنّنا من وراء حفظهم بالدعاء الذي لايحجب عن ملك الأرض و السماء فلتطمئنّ بذلك من أوليائنا القلوب و ليثقوا بالكفايۀ منه و إن راعتهم بهم الخطوب؛ زيرا كه ما با دعايي كه از فرمان رواي آسمان و زمين پوشيده نمي ماند، آنان را حفاظت و نگه داري مي كنيم. بنابراين، قلب هاي دوستان ما به دعاي ما به بارگاه الهي، آرامش و اطمينان يابد و به كفايت آن آسوده خاطر باشند، هرچند درگيري هاي هراس انگيز، آنان را به دلهره افكند.»عالم جليل القدر سيد بن طاووس(ره) در اواخر كتاب مهج الدعوات مي نويسد: در شب چهارشنبه 23 ذو قعده سال 638 قمري در «سرّمن رأي» بودم كه سحرگاهان در سرداب مطهر شنيدم آن حضرت(ع) در حق شيعيان خود اين گونه دعا مي فرمود: «الهي بحقّ من ناجاك و بحقّ من دعاك في البرّ و البحر تفضّل علي فقراء المؤمنين و المؤمنات بالغناء و الثروۀ و علي مرضي المؤمنين و المؤمنات بالشفاء و الصحۀ و علي أحياء المؤمنين و المؤمنات باللطف و الكرم و علي أموات المؤمنين و المؤمنات بالمغفرۀ و الرحمۀ و علي غرباء المؤمنين و المؤمنات بالردّ إلي أوطانهم سالمين غانمين بمحمّد و آله أجمعين؛ خدايا؛ به حق آن كه با تو مناجات كرد و به حق آن كه در خشكي و دريا تو را خواند، بر فقراي مؤمنان به غنا و ثروت و بر بيمارانشان به شفا و سلامتي و بر زندگانشان به لطف و كرم و بر امواتشان به مغفرت و رحمت و بر مسافران و غريبانشان به بازگشت سالم و بهره مند به وطن هايشان تفضل فرما به حق محمد و آل او .»سيد بن

طاووس مي افزايد كه تمام آن كلمات طيبات در خاطرم جا گرفت... .شيخ صدوق هميشه با افتخار مي گفت: «ولدتُ بدعوۀ صاحب الأمر(ع)؛ من به دعاي حضرت مهدي(ع) متولد شده ام.»12. بنابر بسياري از دعاها، حضرت بسان مجاهدي پا در ركاب در ميدان كارزار است و با آرايش پياپي نيروهاي خود مبارزه را در عرصه هاي مختلف و در گستره جهاني رهبري و مديريت مي كند. برخي به اشتباه اين دعاها و يا بخش هايي از آنها را درباره عصر ظهور مي دانند، در حالي كه هيچ قرينه اي بر اين تقييد نيست.«اللّهمّ المم به شعثنا واشعب به صدعنا وارتق به فتقنا وكثّر به قلّتنا وأعز به ذلّتنا وأغن به عائلنا و اقض به عن مغرمنا و اجبر به فقرنا و سدَّ به خلّتنا ويسّر به عسرنا و بيّض به وجوهنا و فكّ به أسرنا و أنجح به طلبتنا و أنجز به مواعيدنا و استجب به دعوتنا وأعطنا به فوق رغبتنا يا خير المسئولين و أوسع المعطين إشف به صدورنا و أذهب به غيظ قلوبنا و اهدنا به لما اختلف فيه من الحقّ بإذنك إنّك تهدي من تشاء إلي صراط مستقيم و انصرنا علي عدوّك و عدوّنا إله الحقّ آمين!»سيرهبنابر نقل ها و داستان هاي معتبر فراواني كه به برخي از آنها اشاره خواهد شد، اين نكته به دست مي آيد كه سيره حضرت در عصر غيبت، تلاش براي زمينه سازي ظهور است و اين خود دليل ديگري است بر مديريت و آرايش نيروي حضرت در عصر غيبت و «آفتاب آمد دليل آفتاب». چه شاهدي گوياتر از اين كه شيعه در هنگام شهادت امام عسكري(ع) آن گونه در غربت و حيرتي جان كاه به سر مي برد، اما امروزه، ايران اسلامي، با

نام و ياد حضرت قيام مي كند و با رهبري نايب او پيروز مي شود. آيا اين چيزي جز عنايت و مديريت حضرت است؟خداي تعالي به پيامبرش مي گويد: «به ياد بياور آن زماني كه در غربت بوديد و از اين كه شما را نربايند، در هراس بوديد و امروزه...» مقايسه وضع گذشته و امروز ما، درس هاي زيادي از نمودها و جلوه هاي مديريت امام را با خود به هم راه دارد. همين است كه معمار بزرگ انقلاب، مرحوم امام راحل همواره بر اين حقيقت تأكيد داشتند و مي فرمودند: «آن چه ما داريم از امام زمان(ع) است و آن چه من دارم از امام زمان(ع) است و آن چه از انقلاب داريم از امام زمان(ع) است.»در هر حال، نمونه هاي فراواني در اين باره وجود دارد كه تنها به برخي از آنها اشاره مي شود كه «آب دريا را اگر نتوان كشيد، هم به قدر تشنگي بايد چشيد».• آيۀ الله حاج شيخ مرتضي حائري مي نويسد: «در داستان تنباكو، مرحوم ميرزاي شيرازي، فضلاي شاگردان خود را شب ها در بيروني جمع مي كرده است و آنها در موضوع تنباكو از لحاظ مصالح حكم تحريم و لوازم محتمله غيرمطلوب آن بحث مي كرده اند و به صورت مكتوبي در مي آمده است و مرحوم ميرزا مي برده است به اتاق خود و مطالعه مي كرده است و گاهي حاشيه مي نوشته است، مطلب به اين جا مي رسد كه مي گفتند:مي ترسيم به واسطه حكم تحريم، جانِ "ميرزا" در خطر باشد، چون دست خارجي ها كه طالب اين امتياز هستند، قوي است و بايد براي اين جهت نيز جوابي نزد خدا داشته باشيم.مرحوم فشاركي جداً معتقد بوده است كه در قبال اين مصلحت مذهبي، جان مرحوم ميرزا اهميتي ندارد. لذا خود تنها مي رود

اندرون خدمت ميرزا. پس از تعارفات عرض مي كند كه شما حق استادي و تعليم و تربيت و ساير حقوق بر من داريد، ولي خواهش مي كنم به اندازه چند دقيقه مثلاً از حقوق خود صرف نظر فرماييد كه من آزاد صحبت كنم.آقاي ميرزا كه خيلي مؤدب بوده است، مي گويد: بفرماييد!مرحوم فشاركي به طور آزاد مي گويد: سيد چرا معطلي؟ مي ترسي كه جانت در خطر بيفتد. چه بهتر كه بعد از خدمت به اسلام و تربيت علمي عده اي، به سعادتِ شهادت برسي موجب سعادت شما و افتخار ماست!مرحوم ميرزا مي فرمايد: بلي آقا! من هم، همين عقيده را داشتم، ولي مي خواستم به دست ديگري نوشته شود و امروز به سرداب مطهر رفتم و اين حالت دست داد و نوشتم و فرستادم.اين قسمت آخر به حسب آن چه در نظرم هست، به عين الفاظ نقل شده، "و الله المستعان و له الشكر علي وضوح الحجّۀ."»شايسته است درباره اين فتواي تاريخي و سرنوشت ساز كندوكاو بيشتري شود. اين فتوا از دو منظر تأمل پذير است: يكي از منظر ادبيات به كار رفته در متن فتوا و ديگري از منظر پي آمدها و ثمرات فراوان آن به ويژه خنثا سازي نقشه هاي پشت پرده دشمنان ايران.درباره منظر نخست: در متن فتوا به جاي استفاده از اصطلاحات فقهي واجب و حرام از اصطلاحات اعتقادي و كلامي استفاده شده و شگفت آن كه مستقيماً بر روي اعتقاد به مهدويت انگشت نهاده شده است. در اين فتوا به جاي اين كه گفته شود: «اليوم استعمال توتون و تنباكو حرام و يا گناه عظيم و نابخشودني است و يا جنگ با اسلام يا خدا و رسول است»، گفته شده: «در حكم محاربه با امام زمان(عج)

است.» به كار گرفتن واژه «محاربه» (جنگ) به جاي استفاده از «مرضي امام زمان(عج) نيست» و يا «مخالفت با امام زمان(عج) است» نيز در خور تأمل است. اين ادبيات به روشني نسبت سلطه بيگانگان بر اقتصاد ايران شيعي را با جنگ با امام زمان(عج) نشان مي دهد و اين چيزي فراتر از تطبيق قاعده نفي سبيل «وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» بر مورد است و گوياي جاي گاه ويژه ايران شيعي در ياري امام زمان(عج) است.درباره منظر دوم: اين فتوا دست آوردهاي متعدد و بسيار ارزش مندي به هم راه داشته است، هم چون: خودباوري و غرور ملي، كاربرد دين و قدرت مرجعيت در عرصه سياست، بيداري ايرانيان و در پي داشتن نهضت مشروطيت در سال هاي بعد (حدود پانزده سال). اما از همه اينها مهم تر رو شدن نقشه هاي پليد و خواب هاي شوم استعمارگر پير در از بين بردن استقلال و هويت فرهنگي ايران اسلامي است. انگليسي ها در پي آن بودند كه با اين قرارداد بر سر ايران همان بياورند كه با قرارداد كمپاني هند شرقي بر سر هندي هاي بيچاره آوردند. در آن جا به بهانه حمايت از دارايي هاي خود، به وارد كردن قشون پرداختند و بعدها به همين بهانه در هيئت حاكم هندوستان داخل شدند و كردند آن چه خواستند. درباره ايران هم پس از قرارداد رژي، سيل بزرگي از نيروهاي نظامي، اطلاعاتي، سياسي و اقتصادي انگليس، تحت عنوان كاركنان و كارگران و وابستگان شركت رژي به ايران سرازير شدند و در قلعه ها و مكان هايي استقرار يافتند. آنان سلاح هاي زيادي نيز به هم راه داشتند و اگر نبود مرجعيت بيدار شيعه و تدبير بلند امام زمان(عج)، ايران هندوستان ديگري براي انگليسي ها مي شد.اين

واقعه سرنوشت ساز يك بار ديگر نشان داد كه ايران داراي جاي گاه و موقعيت ويژه اي در امر زمينه سازي ظهور است و راه ظهور حضرت و تشكيل حكومت جهاني آن بزرگوار از طريق ايران شيعي و محوريت آن به عنوان «شيعه خانه امام زمان(عج)» مي گذرد. به شهادت تاريخ و روايات متعدد، حفظ استقلال، سرافرازي، توان مندي و قدرت ايران شيعي از مهم ترين اهداف و خواسته هاي حضرت ولي عصر(عج) است؛ «يخرج ناس من المشرق فيوطّئون للمهدي سلطانه.»سخنان امام راحل نيز در همين زمينه بهترين گواه است: «انقلاب مردم نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم داري حضرت حجت _ ارواحنا فداه _ است كه خداوند بر همه مسلمانان و همه جهانيان منت نهد و ظهور فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.»«اميد است كه اين انقلاب، جرقه و بارقه اي الهي باشد كه انفجاري عظيم در توده هاي زير ستم ايجاد نمايد و به طلوع فجر انقلاب مبارك حضرت بقيۀ الله _ ارواحنا لمقدمه الفداء _ منتهي شود.»«ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستم گران را در كشورهاي اسلامي مي شكنيم و با صدور انقلابمان كه در حقيقت صدور انقلاب راستين و بيان احكام محمدي(ص) است، به سيطره و سلطه و ظلم جهان خواران خاتمه مي دهيم و به ياري خدا، راه را براي ظهور منجي و مصلح كل و امامت مطلق حق، امام زمان _ ارواحنا فداه _ هموار مي كنيم.»«مسائل اقتصادي و مادي، اگر لحظه اي مسئولان را از اين وظيفه اي كه بر عهده دارند منصرف كند، خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي تمام سعي و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد، ولي اين بدان معنا

نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است، منصرف كند.»• آيۀ الله ميرزامهدي اصفهاني از قول استاد خود حضرت آيۀ الله نائيني چنين نقل مي كند: «در دوران جنگ جهاني اول و اشغال ايران توسط قواي انگليسي و روسي، كه حملات و هجوم ها به ملت شيعه اوج گرفته بود، آيۀ الله نائيني خيلي پريشان بودند و نگران از اين كه اين وضع به كجا خواهد انجاميد، نكند كه اين كشور محب و دوستدار امام زمان(عج) از بين برود و سقوط كند.در همين زمان ها، شبي به امام عصر(عج) متوسل مي شوند و در حال توسل و گريه و ناراحتي به خواب مي روند و خواب مي بينند ديواري است به شكل نقشه ايران و اين ديوار ترك برداشته و خم شده و در حال افتادن است. در زير اين ديوار، يك عده زن و بچه نشسته اند و ديوار دارد روي سر اينها خراب مي شود.آقاي نائيني وقتي اين صحنه را مي بينند به قدري نگران مي شوند كه فرياد مي زنند و مي گويند كه خدايا اين وضع به كجا خواهد انجاميد؟در اين حال مي بينند كه حضرت ولي عصر(عج) تشريف آوردند و انگشت مباركشان را به طرف ديواري كه خم شده و در حال افتادن بود، گرفتند و آن را بلند كردند و دو مرتبه سر جايش قرار دادند و بعد فرمودند: اين جا شيعه خانه ماست. مي شكند، خم مي شود، خطر هست، ولي ما نمي گذاريم سقوط كند، ما نگهش مي داريم.»• مرحوم حجة الاسلام سيدمحمد كوثري(ره) نقل مي كند: «يك روز من در منزل آقاي آيۀ الله فاضل لنكراني از استادان حوزه علميه قم بودم و يكي از فضلاي مشهد آن جا بودند. ايشان به نقل از يكي از دوستانشان نقل

كردند كه در نجف اشرف در خدمت امام بوديم و صحبت از ايران به ميان آمد. من گفتم اين چه فرمايش هايي است كه در مورد بيرون كردن شاه از ايران مي فرماييد؟ يك مستأجر را نمي شود از خانه بيرون كرد، آن وقت شما مي خواهيد شاه را از مملكت بيرون كنيد؟ امام سكوت كردند. من فكر كردم شايد عرض مرا نشنيده اند. سخنم را تكرار كردم. امام برآشفتند و فرمودند: فلاني چه مي گويي؟ مگر حضرت بقيۀ الله صلوات الله عليه به من (نستجيربالله) خلاف مي فرمايد؟ شاه بايد برود و همان هم شد و شاه از مملكت بيرون رفت.»• آيۀ الله خزعلي مي گويد: «21بهمن 57 يوم الله بود. واقعاً ما در معرض كشته شدن بوديم؛ فقط نداي ولي عصر(عج) به داد ما رسيد. فردي كه الآن زنده است، پيام برد به دبيرستان علوي (خدمت امام امت)، گفت: حضرت مهدي(عج) مي فرمايند: در خانه نمانيد. اگر مانديد، كشته مي شويد. لذا امام خيلي محكم فرمود: در خانه نمانيد. آقاي طالقاني به امام عرض كرد: آقا! مردم را درو مي كنند. اينها عصباني هستند، آخرِ كارشان است.امام فرمود: بايد بيرون بريزند. ايشان (آقاي طالقاني) خيلي اصرار كرد. امام فرمود: اگر پيام از جاي ديگري باشد، باز (بر) سر حرف خود ايستاده ايد؟ (آقاي طالقاني) گفت: چَشم، تسليم هستم. لذا 21 بهمن يوم الله است.»• حكايت نجات شيعيان بحرين در زمان تسلط پرتغالي ها و نجات آنان توسط امام زمان از توطئه خطرناك وزير حاكم، در تاريخ بحرين مشهور است. خلاصه آن حكايت شنيدني چنين آمده است: «وزير گفت: اي امير مصلحت در اين است كه اكابر اهل بحرين را احضار فرمايي و مأمور داري به اين كه يا در خصوص اين انار

جواب كافي گويند و يا آن كه ترك مذهب شيعه كرده و در مذهب ديگر درآيند و يا آن كه مانند اهل ذمه قبول جزيه نمايند و چون از عهده جواب بر نيايند، لاعلاج در مذهب والي در آيند و در آن، والي را اجري عظيم باشد و اگر قبول جزيه نمودند، ايشان را خواري و ذلت باشد و اگر از آن هم امتناع نمايند، مردان ايشان را بايد كشت و زنان ايشان را اسير و اموال ايشان را تصرف نمود.والي از اين رأي خوشش آمد. امر به احضار علما و اكابر اهل بحرين نمود و پس از حاضر نمودن انار، ايشان را مخير كرد ميان امور مذكوره. اهل بحرين چون اين شنيدند، حيران و ترسان گرديدند. لاعلاج سه روز مهلت خواستند... .محمد بن عيسي مردي صاحب فضل و تقوا بود. او سر و پاي خود را برهنه نمود و به امام عصر استغاثه كرد ... ناگهان شخصي را در نزد خود حاضر ديد كه به او خطاب فرمود: "اي محمد بن عيسي! تو را چه مي شود؟ غم مخور! منم مولاي تو؛ صاحب الزمان و آقاي درماندگان. اي پسر عيسي! دل تنگ مباش كه در خانه آن وزير، لعنه الله، درخت اناري باشد، چون آن درخت بار آورد وزير قالبي از گِل به صورت انار ساخته و آن را دو نيمه كرده و ... اي پسر عيسي! به والي بگو: در ميان اين انار به غير از دود و خاكستر چيز ديگري نباشد."محمد بن عيسي شاد و مسرور گرديد و از تأخير جواب پرسيد. آن حضرت فرمودند: "اگر يك شب مهلت مي خواستيد، همان شب به مقصود مي رسيديد."»• آيۀ الله وحيد

خراساني مي گويد: «قبل از رفتن به نجف، استادي در مشهد داشتيم كه با او بحث خصوصي داشتيم كه عده اي از مشايخ آن زمان در آن بحث بودند، همين دكتري كه صاحب قصه است نيز شركت مي كرد.ماجرا را هم از او و نيز از مرحوم شيخ علي اكبر نهاوندي و مرحوم حاج شيخ علي اكبر نوغاني كه هردو از بزرگان و علما بودند و از خود او شنيده بودند، شنيدم. مختصر قصه اين است:دكتر گفت: من در فتنه حمله روس ها به ايران در آن جا جراح بودم. يك روز تيرخورده اي آمد و گفت: دكتر! زود جراحي كن.گفتم: جراحي به اين سادگي نيست، بايد بي هوش شوي و تخدير گردي بعد عمل كنم.گفت: تو وسايل جراحي را بياور و منتظر نباش.مثل انسان مقهوري كه از خود اراده ندارد، آوردم. خوابيد و گفت: «بسم الله النور.» و دو _ سه كلمه ديگر آهسته گفت. ديدم مثل مرده اي افتاده است.دكتر چون خودش اهل فن بوده، فهميده كه او خلع كرده، يعني روح را از بدن تجريد نموده و خارج كرده است. او را جراحي مي كند و تير را بيرون مي آورد. او گفت: تمام كه شد، بخيه ها را كه زدم ديدم لب ها آهسته به هم خورد و همان كلمات را گفت و نشست. فهميدم گوهري پيدا كردم با او سَر و سرّي پيدا نمودم تا وقتي كه فهميدم چكاره است.روشن شد كه رابطه اي با محبوب دل ها، امام زمان _ ارواحنا فداه _ دارد. گفتم: خدمتش رسيده اي؟گفت: هيهات! هيهات! ما كجا و او كجا؟گفتم: پس سِمَتت چيست؟گفت: من مأمورم اين جا باشم.گفتم: آيا نظري به اين مردم نمي كند؟ لشكر روس و آذربايجان؟ و اين مصيبت قابل تحمل

نيست!وقتي اين مطلب را گفتم، گفت: مهم نيست، بروند.فقط همين كلمه را گفت كه بروند. گفت و حركت كرد و رفت.عصر، از مركز روسيه، تلگراف آمد كه لشكر روس فوراً برگردد.لشكر بدون هيچ وقفه اي هرچه بود برداشتند و همان شب رفتند. فردا گم شده را پيدا كردم. فهميدم به يك كلمه كه گفت بروند، كار تمام شد. اراده قاهره نافذه، اين است! به يك كلمه، قيامت كرد.پرسيدم: آيا تو خود وجود مبارك حضرتش را مي بيني؟گفت: هيهات! من به هفت نفر واسطه ام كه آنها وجود مباركش را مي بينند.آري! آن اكسير اعظم، تلاقي با آن هفت نفر پيدا كرده و آنها كبريت احمر شده اند، باز آن كبريت احمر برخوردِ به اين شخص پيدا كرده و شده طلاي ناب انسانيت.بايد گفت: اي آقا! افسوس كه نه تو را شناختيم و نه حرمتت را پاس داشتيم، تو كجايي كه الآن همه جايي!... .»• آيۀ الله شهيد محمد صدر از استاد خود آيۀ الله شهيد سيدمحمدباقر صدر و ايشان از استاد خود حضرت آيۀ الله خوئي و ايشان از يكي از مؤمنان موثق و بسيار متدين و باتقوا (شيخ محمد كوفي) چنين نقل مي كند: «در بعد از ظهر يكي از روزها در مسجد كوفه در امتداد ديوار آن راه مي رفتم كه ديدم در جلو ايوان مسجد فرشي گسترده شده و روي آن شخص بزرگ واري خوابيده و در كنارش شخص ديگري نشسته است. از وجود آن دو شخص تعجب كردم و از آن كه نشسته بود، پرسيدم: اين كيست؟ پاسخ داد: آقاي عالَم. پاسخ او را جدي نگرفتم و گمان كردم كه مقصودش اين است كه او آقاي عالِم (دانش مند) است؛ زيرا عوام الناس در آن

محل، عالِم را عالَم تلفظ مي كنند.سپس رفتم وضو گرفتم و در محراب مسجد كوفه مشغول نماز مغرب و عشا و خواندن نافله شدم. پس از انجام اعمال خوابم گرفت و همان جا خوابيدم. وقتي از خواب بيدار شدم، ديدم تمام مسجد روشن و نوراني است. آن قدر روشن كه مي توانستم خطوط قرآني را كه بر ديوار آن طرف مسجد نوشته شده بود، بخوانم. گمان كردم كه فجر طالع شده و خورشيد برآمده، بلكه چيزي هم از روز گذشته و بيشتر از اندازه خوابيده ام. رفتم وضو بگيرم كه ديدم بر روي سكوي وسط مسجد، عده اي به نماز ايستاده اند و آن «سيدالعالَم» (آقاي جهان) پيش نمازشان است و مردم زيادي از مليت هاي گوناگون به او اقتدا كرده اند و در ميان آنان، شخصي بود كه او را عصر روز قبل در كنار آن آقا ديده بودم. از ديدن اين عده به شدت شگفت زده شدم. سپس وضو گرفتم و به جماعت پيوستم و دو ركعت نماز صبح را با آنها خواندم. بعد از اتمام نماز، همان شخص گفته شده از جا برخاست و به طرف پيش نماز رفت و از او پرسيد كه آيا مرا هم با خود ببرند؟ وي پاسخ داد: نه! هرگز! او هنوز دو آزمايش در پيش دارد كه بايد آن دو را بگذراند.ناگهان آن جمعيت ناپديد شد و مسجد را تاريكي فراگرفت و ديدم كه هنوز صبح نرسيده و اندكي به طلوع فجر مانده است.»• آيۀ الله وحيد خراساني مي گويد: «مرحوم حاج ميرزا احمد كفايي پسر مرحوم آخوند خراساني صاحب كفايۀ الاصول براي من نقل كرد: مادر ما مريض شد، هرچه كرديم نتوانستيم مادرمان را معالجه كنيم. به ما خبر دادند

كه يك سيدي در نجف پيدا شده و رَمل غريبي دارد. ما به سراغ او رفتيم كه پيدايش كنيم.در ايوان حضرت امير(ع) بوديم كه سيدي از پله ها پايين آمد. فهميديم كه همان است. من و برادرم رفتيم مقابل او و من گفتم نيتي دارم.گفت: نيت كن! تسبيح خودش را درآورد، طاق و جفت انداخت (مانند استخاره)، سپس گفت: نيت شما راجع به يك خانمي است كه سرتاپاي او مرض است و سه روز ديگر خواهد مُرد. ما مبهوت شديم.برادرم مرحوم آقازاده (او شخصيتي بود كه وقتي اجازه اجتهاد مي داد، همه مجتهدين نجف امضا مي كردند) گفت: من هم نيتي دارم. گفت: نيت كن! تسبيح گرفت، طاق و جفت انداخت و رنگش تغيير كرد. گفت اين چه نيتي است؟ نيت تو راجع به كسي است كه الآن مكه بود، الآن شام بود، الآن مدينه و... (مرتب مي گفت الآن، الآن). بعد گفت: نيت تو راجع به كسي است كه منظومه به دور سر او مي چرخد، نيت تو راجع به امام زمان است. ما به او اصرار كرديم كه اين علم را به ما هم ياد بده! گفت: علم من هم راه با فقر شديدي است كه شما دو آقازاده، تحمل آن را نداريد.رفتيم خدمت آخوند و جريان را گفتيم. ايشان متحير شد و گفت: هرطور هست، او را پيدا كنيد تا من او را ببينم.من و برادرم تمام نجف را گشتيم ولي ديگر سيد را نديديم.»• حضرت مهدي(عج) در پيامي به نايب خود آيۀ الله سيدابوالحسن اصفهاني چنين مي فرمايد: «ارخص نفسك و اجعل مجلسك في الدهليز و اقض حوائج الناس، نحن ننصرك؛ خودت را راحت در دسترس مردم قرار بده،

محل نشستنت را در دالان خانه انتخاب كن (تا مردم، سريع و آسان، با تو ارتباط داشته باشند) و حاجت هاي مردم را برآور ما ياري ات مي كنيم.»• سيد حسن نصرالله دبيركل حزب الله لبنان مي گويد: «روزي به هم راه شوراي حزب الله لبنان محضر مقام معظم رهبري بوديم. اوج سختي و تنگناي ما بود و خيلي به حزب الله سخت مي گذشت. كنفرانس شرم الشيخ هم صورت گرفته بود. همه توطئه ها شده بود كه حزب الله را نابود كنند. موقعي كه ما با رهبر معظم جهان اسلام ديدار داشتيم، ايشان به ما اميد دادند و فرمودند: شما پيروز مي شويد، اين چيزها زياد مهم نيست. سپس اضافه كردند: من در اداره امور كشور بعضي وقت ها حل مسائل برايم دشوار مي شود و ديگر هيچ راهي پيدا نمي شود، به دوستان و اعوان و انصار مي گويم كه آماده شويد به جمكران برويم. راه قم را در پيش مي گيريم و راهي مسجد جمكران مي شويم، بعد از راز و نياز با آقا، من احساس مي كنم همان جا دستي از غيب مرا راه نمايي مي كند و من در آن جا به تصميمي مي رسم و مشكل بدين صورت حل مي شود و همان تصميم را عملي مي كنم.»ختامه مسك• بيانات امام راحل(ره):«نبايد بيدار شوند آنهايي كه توجه به معنويات ندارند و به اين غيب ايمان نياوردند؟ كي اين هلي كوپترهاي آقاي كارتر را كه مي خواستند به ايران بيايند ساقط كرد؟ ما ساقط كرديم؟ شن ها ساقط كردند. شن ها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست. قوم عاد را باد از بين برد، اين باد، مأمور خداست. اين شن ها همه مأمورند...»«شما مي دانيد كه اين پيروزي به دست آمده است، لكن اين، من نبودم كه اين پيروزي را به دست آورديد به

واسطه من. اين خداي تبارك و تعالي، در سايه امام زمان(عج) ما را پيروز كرد....»«اين حقيقتي است كه بايد اعتراف كرد قلعه محكمي بود كه احتمال فتح آن نمي شد... ملت، با نداشتن هيچ ابزار و ساز و سلاح در مملكت، بر ابرقدرت ها و بر قدرت شيطاني _ كه تا دندان مسلح بودند _ غلبه كرد و لكن اين، من نبودم كه اين غلبه را نصيب شما كردم؛ اين خداي تبارك و تعالي بوده... يك كشور سي و چند ميليوني _ با اين اختلاف گروه ها، با اختلاف آمال و آرزوها، با اختلاف فهم و شعور _ آنها همه مجتمع شدند و همه با هم، دست به هم دادند و يك مطلب را خواستند و آن اين كه يك دست غيبي در كار است، خداي تبارك و تعالي به وسيله امام زمان(عج).»«ما در اين نهضت، منت از خدا و امام عصر مي كشيم. حقايق نبايد مخفي يا مبهم بماند. اين قيامي كه از 15 خرداد شروع شد و تاكنون باقي است و اميد است باقي باشد تا همه اهداف اسلام جامه عمل بپوشد، قيامي اسلامي است، قيامي ايماني است، پيرو هيچ قيامي نيست... اين اسلام است كه غلبه كرد بر ابرقدرت ها، اين اسلام است كه فرزندان او به شهادت راغب هستند... اين دست غيبي الهي بود كه مردم ايران را در سرتاسر، از بچه دبستاني تا پيرمرد بيمارستاني با هم هم صدا و هم مطلب كرد... هيچ بشري قادر نيست كه همچو بسيجي بكند، هيچ ملتي نمي تواند اين طور بسيج شود. قدرت ايمان، قوه اسلام، قدرت معنوي ملت، اين پيروزي را به ما ارزاني داشت.ما منت از خداي تبارك و تعالي مي كشيم،

ما منت از ولي عصر مي كشيم كه پشتيباني از ما فرمودند. نبايد ابهامي در قضايا باشد. اگر چنان چه ابهامي در قضايا باشد يا بخواهند منحرف كنند اين نهضت اسلامي ما را، منتهي به شكست خواهد شد، خيانت به ملت است، خيانت به اسلام است.»«روي موازين مادي، روي موازين عادي، بايد با يك يورش، ما از بين رفته باشيم. بايد همه ما يك لقمه آنها باشيم. و لكن قدرت ايمان، پشتيباني خداي تبارك و تعالي، اتكال به ولي عصر(عج)، شما را پيروز كرد. برادران من! از ياد نبريد اين پيروزي را. اين وحدت كلمه اي را كه در تمام اقشار ايران پيدا شد، معجزه بود. كسي نمي تواند اين را ايجاد كند. اين معجزه بود، اين امر الهي بود، اين وحي الهي بود، نه كار بشر... اين مطلب را كه اين جماعت ايران كه با هم شدند، خدا پشتيبان آنها بود و الآن هم هست. كاري نكنيد كه عنايت خدا _ خداي نخواسته _ كم بشود، كاري نكنيد كه براي ولي عصر ايجاد نگراني بكنيد. تفرقه نداشته باشيد... .»• بيانات مقام معظم رهبري (مدظله العالي):«امام زمان(عج) امانت و گوهر درخشنده عظيم آفرينش در ميان ما، امروز بي گمان بيش از هر زمان، متوجه و مراقب اين ملت است.»«جوانان عزيز، بسيجيان! يكي از آن خورشيدهاي فروزان، به فضل و كمك پروردگار و به اراده الهي، امروز در زمان ما به عنوان بقيۀ الله في ارضه، به عنوان حجۀ الله علي عباده، به عنوان صاحب زمان و وليّ مطلق الهي در روي زمين وجود دارد. بركات وجود او و انوار ساطعه از وجود او، امروز هم به بشر مي رسد. امروز هم انسانيت با همه ضعف ها، گم راهي ها

و گرفتاري هايش از انوار تاب ناك اين خورشيد معنوي و الهي كه بازمانده اهل بيت است، استفاده مي كند.امروز وجود مقدس حضرت حجت _ ارواحنافداه _ در ميان انسان هاي روي زمين، منبع بركت، منبع علم، منبع درخشندگي، زيبايي و همه خيرات است. چشم هاي ناقابل و تيره ما آن چهره ملكوتي را از نزديك نمي بيند، اما او مثل خورشيدي درخشان است، با دل ها مرتبط و با روح ها و باطن ها متصل است و براي انساني كه داراي معرفت باشد، موهبتي از اين برتر نيست كه احساس كند وليّ خدا، امام برحق، عبدصالح، بنده برگزيده در ميان همه بندگان عالم و مخاطب به خطاب خلافت الهي در زمين، با او و در كنار اوست؛ او را مي بيند و با او مرتبط است.»«خيلي از بزرگان ما در همين دوران غيبت، آن عزيز و محبوب دل هاي عاشقان و مشتاقان را از نزديك، زيارت كرده اند. بسياري از نزديك با او بيعت كرده اند. بسياري از او سخن دل گرم كننده شنيده اند. بسياري از او نوازش ديده اند و بسيار ديگري بدون اين كه او را بشناسند، از او لطف و نوازش و محبت ديده و او را نشناخته اند. در همين جبهه جنگ تحميلي، جواناني كه در لحظه هاي حساس، احساس نورانيت و معنويت كردند، لطفي از غيب به سوي دل هاي خودشان حس و لمس كردند و نشناختد و نفهميدند، بسيارند. امروز هم همان طور است.»منبع: فصلنامه تخصصي مشرق موعود، شماره 8

جهاني شدن يا جهاني سازي

تدبير

مديريت امروز جامعه ما بتدريج پديده اي به نام «جهاني شدن» را تجربه مي كند و در برابر آن به انحاء گوناگون واكنش نشان مي دهد. برخي مديران مي كوشند تا اين پديده نوظهور را ناچيز فرض كرده و

آن را ناديده بگيرند و به شي__وه هاي معمول و روشهاي مأنوس خود همچنان ادامه دهند؛ گروهي ديگر تلاش مي كنند ت____ا با نفي جهاني شدن در برابرش بايستند و نگذارند وارد جريان آرام حيات سازماني آنان گردد، و سرانجام عده اي سعي دارند تا با شناخت واقعي اين پديده و بهره برداري از مزيت هاي آن بر تهديدات آن فائق آمده و به ياري آن در تحقق اهداف خود كارآمدتر و موثرتر عمل كنند.اصولاً رويكردهاي مختلف به جهاني شدن تابع ديدگاهها و تعاريفي است كه از جهاني شدن به عمل آمده است. اين پديده را به گونه هاي مختلف توصيف كرده اند و از زواياي متفاوتي به آن نگريسته اند كه بررسي اجمالي آن براي روشن شدن مطلب ضروري است.در يك دسته از تعاريف جهاني شدن را مترادف غربي شدن (WESTERNIZATION) دانسته اند و اين باور را ترويج كرده اند كه كشورهاي باختر زمين اهتمام مي كنند تا ديگر كشورها را به شكل خود درآورند، فرهنگ و خصوصيات اجتماعي و ارزشي آنها را ازبين ببرند و فرهنگ و شيوه زندگي غربي را به آنان تحميل نمايند. اگر اين تفكر و تعريف را درمورد جهاني شدن بپذيريم، كشورها براي حفظ ارزشها و هويت خود بايد در مقابل اين سلطه و استيلا ايستادگي نموده و اجازه ندهند جهاني شدن ف__رهنگ و ارزشهاي آنها را ببلعد. جهاني شدن را به اين تعبير جهاني سازي يا جهاني كردن ناميده اند و بر اين نكته پاي فشرده اند كه كشورهاي راقيه و قدرتمند به كمك اين ابزار درپي آنند كه كشورهاي ضعيف را به رنگ خود درآورده و هويت

آنها را از بين ببرند. جهاني شدن در اين تعريف منجر به ايجاد تبعيض و تاراج منابع جهان سوم و از ميان رفتن كشورهاي فقير و صنايع و كشاورزي آنها مي گردد. در جهاني شدن غرب زده كشورهاي در حال توسعه از گردونه توسعه خارج شده، منابع و ثروتهاي آنان چپاول مي شود و در يك رقابت ناعادلانه فنا و نيستي نصيب آنه______ا مي گردد. موضع تمامي مخالفان جهاني شدن براساس اين تعريف شكل مي گيرد.در دسته دوم تع_____اريف جهاني شدن، اين پديده به نيرويي توسعه دهنده، رفاه بخش، پيام آور صلح و دوستي و ارتقاء دهنده دانش و فناوري و ايجادكننده دموكراسي و آزادمنشي تعبير شده است. در جهاني شدن هر كشوري در يك جامعه جهاني (WORLD SOCIETY) از م__زيت ها و امكانات گسترده تر خدمات علمي و فني و بهداشتي و امنيتي و زيست محيطي برخوردار مي شود و همكاري و نزديكي ملتها و كشورها با هم به كاهش منازع____ات و بهره وري بيشتر از منابع، و مبارزه جدي تر و همه جانبه تر با عوارض مخرب دنياي امروز منجر مي گردد.امروزه مسائلي در زمينه هاي امنيتي، بهداشتي، زيست محيطي و سياسي در جهان بوجود آمده است كه راه حل آنها فراتر از حوزه اقتدار و اختيارات يك دولت يا يك كشور خاص است و غلبه بر آنها مستلزم يك عزم جهاني و اراده جمعي همه كشورها و ملتهاست تا به كمك هم در رفع و مقابله با آنها اقدام نمايند. در چنين شرايطي پيوستن به جرگه جهاني ها و در صف آنان قرار گرفتن يك ضرورت و الزام و يك فرصت و

امكان براي غلبه بر مشكلات است. امروزه براي مبارزه با مواد مخدر تلاش درون كشوري به تنهايي كارساز نيست و جز اتلاف منابع نتيجه عمده اي دربرندارد. در امر مبارزه با گسترش موادمخدر كشورها با يك شبكه جهاني و قوي روبرو هستند كه برخورد با آن نياز به قدرت و امكاناتي وسيع و چندجانبه دارد. شبكه قاچاق درحال حاضر يك شبكه گسترده و پيچيده جهاني است كه يك سر آن در جنگلهاي كلمبيا، يك سر آن در خيابانهاي مسكو و هنگ كنگ و بخش ديگر آن درسان سالوادور قرار دارد. درمورد مسائل بهداشتي و سلامتي نيز وضع به همين منوال است و براي حل مشكلات بهداشتي و پيشگيري از گسترش بيماريها، مساعي مشترك همه كشورها در يك جامعه جهاني ضرورت دارد تا در پناه اين حركت جمعي و تشكل جهاني، مصلحت و منفعت تك تك كشورها حفظ شود. درمورد مسائل زيست محيطي مانند جلوگيري از تخريب لايه اوزون، جلوگيري از نابودي جنگلهاي آمازون به عنوان ريه كره زمين، و حفظ حيات وحش كشورها، نيز جهاني شدن وجهاني انديشيدن ضرورت شده است. ازنظر روابط اقتصادي و ارتباطات بازرگاني، نيز فعاليتها در قلمروي جهاني معني پيدا كرده اند و صادرات و واردات به عن_____وان اوليه شكل جهاني شدن، امروزه از حالت درون مرزي خارج گرديده و تابع روابط و رويه هاي برون مرزي و جهاني قرار گرفته است، به طوري كه مي توان ادعا كرد، نفع اقتصادي تنها از طريق يك شبكه جهاني و در يك بازار جهاني قابل دستيابي است.در تعريف دوم جهاني شدن حركتي است كه از مدتها قبل در روند روبه رشد ارتباطات ميان

كشورها آغاز شده است و حاصل اراده يك يا چند كشور به شمار نمي آيد. مديران و كساني كه اين تعريف از جهاني شدن را پذيرا مي شوند^، تلاش دارند تا در جهان پيچيده امروز در مقابل پديده جهاني شدن با توانمندسازي خود به طور فعال و اثرگذار عمل كنند و جهاني شدن را به صورت يك فرصت، و نه تهديد در حيات سازماني خود تجسم نمايند.در فضاي جهاني شدن باتوجه به ديدگاههاي موافقان و مخالفان، مديران و دولتها زماني مي توانند توفيق پيدا كنند كه از حالت انفعالي در مقابل اين پديده خارج شده و به صورت فعال با آن روبرو شوند. در يك حالت تعاملي اثرگذاري و اثرپذيري به طور توأمان رخ مي دهد و مديران اگر به مزيتهاي رقابتي سازمانهاي خود آگاه باشند از روابط متقابل با مجموعه كشورها حداكثر بهره برداري را به عمل خواهند آورد. كساني كه جهاني شدن را به صورت تهديد تعريف مي كنند پيش فرض ناگفته شان اي__ن است كه ما هيچ نقطه قوتي نداريم كه بت___وانيم در يك عرصه جهاني مطرح سازيم و اين انديشه اي ناصواب و تفكري نادرست است. مديران ما مي توانند با اتكاء به دانش و قدرت خلاق جامعه جوان كشور و امكانات وسيع نيروي انساني ومنابع زيرزميني و شرايط متنوع جغرافيايي در صحنه جهاني اثرگذار باشند و از اين فرصت براي معرفي و شناسايي كشور و توانمنديها و قدرتهاي بالقوه آن استفاده كنند. ايرانيان در عرصه هاي جهاني همواره حضوري شاخص و درخشان داشته ان___د و در عرصه جهاني شدن نيز اگر سنجيده گام بردارند مسلماً توفيق نصيبشان خواهدبود. خط مشي

گوشه گيري و انزوا^، و زندگي جزيره اي، توسعه و گسترش را درپي نخواهد داشت، بايد مجدانه پا به قلمروهاي جهاني بگذاريم و از شكستها و ناكاميهاي احتمالي نهراسيم و با اميد به آينده هاي روشن تلاش كنيم و بدانيم با سعي و اهتمام به آرمانهاي خود دست خواهيم يافت.

مباني مشروعيت حكومت جهاني حضرت مهدي

(عج)غلامرضا بهروزلك

طرح مسأله: مشروعيت سياسي از جمله مفاهيم كليدي در مباحث سياسي است. اين مسأله به مباني يك نظام سياسي بر مي­گردد و به آن، اعتبار مي دهد. يك نظام سياسيِ فاقد مشروعيت، اعتبار خود را از دست داده و فرامين و احكام وي براي مردمان خويش، الزامي نخواهد بود. در اين صورت، يك نظام سياسي نيز نخواهد توانست ادعاي استفاده انحصاري از قدرت را در يك جامعه، داشته باشد.هنگامي كه ما از نظام سياسي مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف سخن مي گوييم، مسأله مشروعيت اين نظام نيز مطرح مي­شود. مسأله مشروعيت نظام سياسي مهدوي نيز به اعتبار آن برمي گردد؛ اما اعتبار و حقانيت قدرت سياسي در اين نظام از كجا نشأت مي گيرد؟در اين نوشتار سعي خواهيم كرد به صورت اجمالي، با طرح مسأله و تعاريف و ديدگاه هاي مربوط به مشروعيت سياسي، مبناي مشروعيت نظام سياسي مهدوي عجل الله تعالي فرجه الشريف را شناسايي و تعريف نماييم.تعريف مشروعيت سياسيمشروعيت از ريشه "شرع" گرفته شده است و اين امر غالباً موجب سوء تفاهم مي شود. چنين وضعيتي در زبان لاتين نيز مطرح است؛ چراكه معادل مشروعيت سياسي واژه legitimacy مي­باشد كه ريشه آن به معناي قانون است واز آن ريشه گرفته شده است و سبب مي­گردد ناخواسته بين قانون و اعتبار يك نظام سياسي پيوند ذهني برقرار شود.

برخلاف ريشه­هاي لغوي، اين اصطلاح در مطالعات سياسي لزوماً ارتباطي با شرع يا قانون ندارد. بلكه شرع و قانون يكي از معيارهاي مختلف و چندگانه مشروعيت سياسي هستند.در يك نگاه اجمالي، مي توان مشروعيت سياسي را چنين تعريف كرد: "مشروعيت سياسي عبارتست از مبنا و معياري كه يك نظام سياسي براي استفاده قهرآميز از قدرت و زور داشته و حاكمان آن مي­توانند ادعاي انحصار اطاعت مردم را از آنها داشته باشند. وجود چنين معيار توجيه كننده، سبب مي شود مردم از فرامين حكومت اطاعت نمايند."[1]گونه شناسي مشروعيت سياسيدر طول تاريخ، نظريه هاي مختلفي براي مشروعيت سياسي مطرح شده است. علت اين اختلافات، پاسخ هاي مختلفي است كه براي پرسش از حق حكمراني بر ديگران داده شده است. در يك نگاه اجمالي اين نظريه ها عبارتند از:1.مشروعيت الهي. مشروعيت الهي بر حق الهي حاكمان براي حكومت بر مردم دلالت مي كند. طبق اين اصل، خداوند به عنوان خالق جهان هستي و پروردگار جهانيان، فرد يا افراد خاصي را براي حكومت بر مردم برگزيده است. هر چند در باره تفصيل اين نظريه، ديدگاه هاي مختلفي شكل گرفته است، اما حق الهي انبياي الهي و بويژه پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام، مصداق بارز اين گونه از مشروعيت سياسي در تفكر اسلامي است.2. برتري ذاتي حاكمان. در برخي از نظريه هاي اشراف سالاري (آريستوكراسي) در يونان باستان، بر برتري ذاتي اشراف و حق آنها بر حكومت بر ديگران تأكيد شده است.3.مشروعيت مبتني بر تغلب و زور. در اين نوع مشروعيت، حاكم حق حكمراني خويش را صرفاً با قهر و غلبه بر ديگران و به زور شمشير به دست

مي آورد و ديگران را مطيع خويش مي گرداند.4.مشروعيت مبتني بر سنت. در اينجا حاكمان صرفا بر اساس سنتهاي رايج جامعه، حق حكمراني را به دست مي­آورند. به عنوان نمونه حق فرزند ارشد ذكور در جانشيني شاه قبلي يكي از سنت هاي رايج در نظام هاي سلطنتي بوده است.5.مشروعيت قراردادي. در نظام هاي مردم سالار غربي، مبناي مشروعيت حكومت ها صرف پذيرش عمومي و قرارداد اجتماعي است. در اين نظام ها، خواست و اراده مردم، محور بوده و حاكمان از طريق انتخابات و با كسب رأي اكثريت در چارچوب قوانيني كه مورد تأييد اكثريت جامعه باشند، حق حكومت مي يابند.مبناي مشروعيت نظام سياسي مهدويبر اساس ادلّه متقن عقلي و ديني، مبناي مشروعيت نظام سياسي مهدوي، "مشروعيت الهي" است. نظام سياسي مهدوي، براساس اراده الهي شكل گرفته و نظام موعود الهي براي سعادت بشر مي باشد. برخي از مهمترين ادله مطرح براي اين مشروعيت عبارتند از:الف) دليل عقلاني مشروعيت الهي نظام مهدوي: براساس مباني فكري توحيدي، خداوند خالق جهان هستي بوده و با علم مطلق و حكمت خويش به تدبير جهان هستي مي پردازد. توحيد، عرصه بسيار گسترده اي داشته و در نتيجه انسان موحد در تمامي امور خويش، دل به خداوند متعال مي سپارد. يك موحد، علاوه بر توحيد ذاتي، توحيد را در عرصه هاي مختلفي چون توحيد افعالي، توحيد در تشريع و توحيد در حاكميت مي پذيرد.[2] بر اين اساس، حكومت جهاني موعود _ به عنوان حكومتي كه مظهر تام پيروزي حق بر باطل مي باشد _ از منظر تفكر توحيدي، مبتني بر اراده و حاكميت الهي خواهد بود و چنين مبنايي جز با مشروعيت الهي سازگار نيست. اين مسأله در نظريه امامت شيعي كاملاً پذيرفته شده است.ب) دلايل

نقلي مشروعيت الهي نظام مهدوي: درباره دلايل نقلي مشروعيت الهيِ نظام سياسي مهدوي، ادله بسيار زيادي در متون اسلامي مي توان يافت. تمام ادلّه­اي كه از سنت نبوي صلي الله عليه و آله و سلم براي امامت اقامه شده اند، بر چنين مشروعيتي دلالت دارند. اما مهمترين ادلّه را در اين اختصار اينگونه مي توان ذكر كرد:خداوند متعال در قرآن كريم، امامت و وراثت صالحان را بر روي زمين، يك اراده تخلف ناپذير الهي خوانده است: وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثين؛ "ما مى خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم"[3] همچنين در جاي ديگري از قرآن، اين امر، يك وعده الهي معرفي شده است: وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْض 4]. طبق اين آيه، خداوند وعده داده است كه مؤمنانِ داراي عمل صالح را حاكم بر زمين قرار دهد.در احاديث اسلامي نيز بر اين امر تصريح شده است. پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در حديث مشهور خويش، برانگيخته شدن حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را به خداوند نسبت داده است: "اگر از دنيا فقط يك روز باقي ماند خداوند مردي از اهل بيتم را برانگيخته ، زمين را از عدل و داد آكنده سازد ..".[5]به لحاظ عملكردي نيز، عملكرد حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف براساس احياي كتاب الهي و سنت نبوي صلي الله عليه و آله و سلم و متحد كردن ملت ها و امت ها تحت دين اسلام خواهد بود. امام صادق عليه السلام فرموده اند: "به خدا

سوگند اي مفضل كه او (حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ) اختلاف ميان ملت ها و اديان را بر مي چيند و دين، "واحد" مي شود همان گونه كه خدا فرموده است: دين (حقيقي) در نزد خدا، اسلام است".[6]پي نوشت ها:*.استاد يار علوم سياسي دانشگاه باقر العلوم عليه السلام.[1]. "جين همپتن" با تمركز بر مسأله حق فرمانروايي، مشروعيت سياسي را در ذيل حق فرمانروايي به شيوه اي مشابه تعريف كرده است. نك: جين همپتن، فلسفه سياسي، ترجمه خشايار ديهيمي، تهران، طرح نو، 1380.[2]. نك: آيت الله جوادي آملي، توحيد در قرآن، قم، نشر اسراء، 1385.[3]سوره قصص،آيه 5.[4] .سوره نورآيه55.[5].علامه مجلسي، بحار الأنوار، ج 36، ص 368.[6]. علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 53، ص 4.منبع: خبرگزاري فارس

جهاني شدن و مهدويّت، دو نگاه به آينده

سيد عبدالقيوم سجادي

چكيده: اين مقاله بر آن است تا دو ديدگاه در باب جهاني شدن، يعني جهاني شدن ليبراليسم و حكومت جهاني اسلام را مورد بررسي و مقايسه قرار دهد. مؤلف بر آن است كه هر چند كه انديشة جهاني شدن ليبراليسم، انديشه و فرهنگ ديني را به چالش مي طلبد و امروزه از داعيه داران انحصاري جهاني شدن مي باشد، اما به لحاظ نظري و

جامعه شناختي فاقد ظرفيت لازم براي جهاني شدن مي باشد. حكومت جهاني اسلام از بُعد نظري از ظرفيت لازم برخوردار است ولي با موانع خارجي و اجتماعي روبرو است .فراهم نمودن زمينه هاي اجتماعي و رفع موانع، تحقق ايده جهاني شدن را نويد خواهد داد.واژگان كليدي: جهاني شدن، ليبراليسم، حكومت جهاني اسلام، مهدويت، صلح، عدالت.غايت شناسي و فرجام تاريخ بشري يكي از حوزه هاي پژوهش است كه مكاتب و انديشه وران در مورد آن به بحث و بررسي پرداخته اند. اين بحث

در حوزه هاي مطالعاتي مختلف قابل طرح است. از منظر فلسفة تاريخ با مسأله فرجام تاريخ و غايت زندگي بشري گره مي خورد و از منظر جامعه شناختي و سياست شناسي با مسأله تكامل گرايي و ضدّ تكامل مربوط مي شود. در مباحث سياسي و اجتماعي از ديرباز دو تفكر در مقابل هم مطرح بوده است: تكامل گرايان و ضدّ تكامل گرايان. در ديدگاه نخست، تاريخ بشري به سوي كمال، توسعه و ترقّي در حركت است؛ در حالي كه از ديدگاه دوم، غايت و فرجام تاريخ با انحطاط و زوال تحليل مي شود. مكتب ترقّي گرايي داراي نگرش مثبت و خوش بينانه به فلسفه تاريخ و فرجام تاريخ بشري است؛ در حالي كه نظرية ضدّ ترقي گرايي نگرش كاملاً منفي و بدبينانه دارد كه غايت تاريخ را با انحطاط و زوال تحليل مي كند. پرسش ما اين است كه آيندة بشر چگونه وصف مي شود. آيا آينده، شاهد جهاني شدن ليبراليسم غربي خواهد بود؟ اگر انديشة حكومت جهاني اسلام بيانگر فرجام و غايت تاريخ بشري است، اين حكومت و جامعه داراي چه ويژگي هايي است و چگونه مجال جهانشمولي دارد؟ فرجام شناسي تاريخ از ديدگاه اسلام با تكامل و ترقّي جوامع بشري تحليل مي شود و اصولاً انديشة حكومت جهاني اسلام كه آيات قرآن و روايات معصومان? تحقّق قعطي آن را نويد داده است، متضمن انديشة ترقّي گرايي و تكامل گرايانه است. اين انديشه پيش از هر چيز مشتمل بر عنصر خوش بيني به جريان كلّي نظام طبيعت و مسير تكامل ملّي تاريخ و اطمينان به آينده و عنصر بدبيني به پايان كار بشر است كه طبق بسياري از نظريه ها و فرضيه ها فوق العاده تاريك است.*شهيد مطهري ضمن طبقه بندي ديدگاه هاي موجود

در مورد آيندة بشر از دو ديدگاه ابزاري و فطري ياد مي كند. در انديشة مطهري، مفهوم انتظار كه خود نويد دهندة اميد به آينده است، صرفاً در چارچوب رويكرد فطري، مفهوم واقعي خود را باز مي يابد.بحث از آيندة بشر با يك پرسش اساسي رو به رو است. اين پرسش به ماهيت روابط اجتماعي در سطح فرد و سؤال از ماهيت فرايند بين المللي در سطح كلان ناظر است. سؤال از ماهيت روابط اجتماعي در تاريخ آينده بشر كم و بيش با دغدغه هاي امروزين بشر نيز ارتباط دارد. براي كلّية جوامع بشري اين پرسش جدّي مطرح است كه آيا تاريخ جوامع بشري به سوي صلح و عدالت در حركت است يا سرانجام دچار جنگ و تخاصم و بي عدالتي مي شود. در صورت نخست، ساز و كار استقرار صلح و عدالت جهاني چيست؟ اگر حكومت و قانون را دو ركن انتظام بخش حيات بشري بدانيم، حكومت هاي موجود كه در چارچوب مرزهاي جغرافيايي، خود را تعريف مي كنند، فاقد چنين توانمندي هستند. نهايت حكومت و قانون ملّي در وضع مطلوب امنيت و صلح را در چارچوب مرزهاي ملّي و براي عدّه اي از افراد بشر تأمين خواهد كرد. حكومت ها و قوانين ملّي استقرار صلح جهاني را نه وظيفة خويش مي دانند و نه دغدغة آن را دارند. حتي در صورت وجود چنين دغدغه اي از منظر قانون و سازوكار اجرا فاقد اين توانمندي است؛ بنابراين، به صورت طبيعي پرسش از چگونگي استقرار صلح جهاني، به انديشة حكومت جهاني مي انجامد؛ از اين رو نظرية حكومت جهاني از ديرباز مورد توجّه انديشه وران بوده است. (طاهري، 1374: ص 134).ميان مكاتب و دانشمندان، آراي سياسي مكتب جامعة جهاني هدي

بال با طرح مفهوم شهروندان جهاني، بيش از ديگر نحله ها به تبيين و حكومت جهاني مي پردازد.(see: Martin Greffiths, 2003, P.147). سن اگوستين از جمله متفكّراني است كه انديشة حكومت جهاني را به بحث مي گذارد. وي در كتاب شهر خدا از دو الگوي حكومتي ياد مي كند كه به انديشة حكومت جهاني ناظر است. در حكومت جهاني اين انديشه ور تمام بشر از آن رو كه خويشتن را بندگان خداي واحد مي دانند، به زندگي مشترك و مسالمت آميز مي رسند. مي گويد از آن جا كه خداوند انسان را مأمور كرد همسايه اش را مثل خويشتن دوست بدارد، به ناچار عين اين محبت را به زن ها و بچه ها و ديگر اعضاي خانواده و همچنين به تمام آفريدگان خدا نيز بايد داشته باشد و چنين نگرشي با صلح و همزيستي با تمام جهانيان ارتباط خواهد داشت.* در مجموع پشتوانة نظري اگوستين، حوزه هاي مسيحي است و تحقّق عيني اين آموزه ها، ساز و كار امنيت و صلح جهاني در پرتو حكومت جهاني تلقّي مي شود. كانت از ديگر انديشه وراني است كه به طرح صلح جهاني از رهگذر همكاري و تأمين اخلاق انساني مي پردازد. به نظر وي، صلح پايدار و جهاني فقط از طريق تشكيل دولت جهاني امكان پذير است. در انديشة برتراند راسل، انديشة حكومت جهاني جهت استقرار صلح جهاني را چنين مي خوانيم:ايجاد سازمان جهاني كه بتواند از وقوع جنگ جلوگيري كند، امكان پذير است. ... مهم ترين دليلي كه براي تشكيل حكومت جهاني ذكر مي شود، آن است كه اگر اين حكومت، آن گونه كه شايد تشكيل شود مي تواند از وقوع جنگ جلوگيري به عمل آورد (راسل، 1360: ص 144 _ 155).آرنولد توين بي، مورّخ و تمدّن شناس نيز از كساني است

كه در مورد حكومت جهاني انديشيده و جهت تبيين و علل ظهور حكومت هاي جهاني كوشيده است. وي جهاني شدن حكومت ها را از منظر سياست قدرت توضيح مي دهد و اين نكته را يادآور مي شود كه داعية جهاني بودن از يك سو به ادامة تسلّط مركز مشروعيت مي بخشد و از سوي ديگر امكان مي دهد كه حكومت هاي جهاني شده موضعي مستقل از ديگران داشته باشند. در اين جا آموزه هاي ديني همانند جهاني شدن، دستاويزي است كه امپراتوري جهت توجيه قدرت و سلطة خويش از آن استفاده مي كند.در دورة معاصر از آرا و مكاتبي كه داعية حكومت جهاني و فراگير را مطرح كرده است مي توان به ايدئولوژي ماركسيسم و ليبراليسم اشاره كرد. نظرية انترناسيوناليستي و جهان وطني ماركسيسم به جهاني شدن آموزه هاي سوسياليستي و جهانگير شدن حكومت پرولتاريا اشاره مي كند. از ديدگاه ماركسيست هاي ارتدوكس، همة جهان تحت حكومت واحد كمونيستي قرار خواهد گرفت. فروپاشي اتّحاد شوروي در جايگاه پرچمدار بلوك سوسياليستي، ناكامي قطعي انديشة حكومت جهاني پرولتاريا را اثبات كرد و به تدريج اين قبيل مباحث از ادبيات سياست بين المللي كنار نهاده شد.انديشة حكومت جهاني در انديشة طرفداران ليبراليسم از ديرباز وجود داشته است؛ امّا با فروپاشي بلوك سوسياليستي، جان تازه يافت. مهم ترين استدلال طرفداران جهاني شدن ليبراليسم را در اين جمله ها مي توان تلخيص كرد.1. ليبراليسم يكي از الگوهاي موفّق و كارآمد بشري در حوزة مديريت سياسي و نظام اقتصادي و فرهنگي است.2. الگوهاي رقيب ليبراليسم با ناكامي و شكست روبه رو شده است.3. پس از فروپاشي بلوك سوسياليستي تا كنون الگوي جايگزين براي ليبراليسم ارائهنشده است.نتيجه آن كه ليبراليسم، واپسين تجربة بشري و پايان ايدئولوژي سازي است؛ بنابراين، پايان جنگ

سرد، پايان تاريخ نيز به شمار مي رود. فوكوياما كه تز پايان تاريخ را مطرح كرده، اين نكته را چنين باز مي گويد:آن چه شاهد هستيم، صرفاً پايان جنگ سرد يا گذر از دورة ويژه اي از تاريخ پس از جنگ نيست؛ بلكه پايان تاريخ نيز هست؛ يعني نقطة پايان تطوّر ايدئولوژيك بشر و جهاني شدن دموكراسي ليبرال غربي به شكل نهايي دولت بشري (Fukuyama Francis, 1992).در اين تلقّي، جهاني شدن دموكراسي ليبرال امري محتوم است؛ پس تشكيل حكومت واحد جهاني مهم ترين دستاورد براي بشر خواهد بود. ليبراليسم كمالي است كه در معناي آن گنج بشر مي تواند به نحو حقيقي آشكار شود و از سوي ديگر تحقّق اين امر با توجّه به امكانات موجود در اختيار كشورهاي ليبرال كاملاً عملي است؛ بنابراين، رهبران دنياي ليبراليسم بايد مسؤوليت كنوني خويش را در جهت تشكيل حكومت جهاني درك كننند و ديگر جريان ها و منتقدان روند موجود بايد اين نكته را درك كنند كه هر نوع مخالفت و مقاومت در برابر اين جريان عظيم تاريخي، مقاومتي محكوم به شكست خواهد بود. به اين ترتيب، امروزه مكتب ليبراليسم داعيه دار اصلي جهاني شدن است و صاحب نظران متعدّدي در جهت تبيين نظري و ايجاد مباني فلسفي و نظري اين امر مي كوشند (لاريجاني، 1374: ص 269). تئوري پايان تاريخ فوكوياما، دهكدة جهاني مك لوهان، موج سوم الوين تافلر و نظريه برخورد تمدن هاي هانتينگتن هر يك از منظرهاي مختلف به انجام اين مهم مي پردازند.به هر ترتيب، مرور اجمالي بر سير نظريه پردازي انديشه وران و فيلسوفان سياسي اين نكته را آشكار مي كند كه انديشة حكومت جهاني از ديرباز مورد توجه آنان قرار داشته است. برخي از منظر جهانشمولي آموزه هاي ديني به

تبيين اين مقوله پرداخته اند؛ در حالي كه عدّه اي از منظر صلح پايدار جهاني، ايجاد حكومت جهاني واحد را به صورت ساز و كار استقرار صلح جهاني مطرح كرده اند.امروزه، داعيه دار اصلي جهاني شدن، ليبراليسم غربي است؛ امّا در مقابل، انديشة حكومت جهاني در فرهنگ و انديشة اسلامي از آغاز ظهور تا امروز مطرح بوده و بر اساس نويد منابع ديني تحقّق آن حتمي و ترديدناپذير خواهد بود. پرسشي كه اين جا اهميت دارد، اين است كه ليبراليسم تا چه اندازه ظرفيّت دروني و توانمندي جهت جهاني شدن را دارد و حكومت جهاني اسلام با چه موانعي روبه رو است؟ پرسش اصلي ليبراليسم سؤال از وجود مقتضي و شرايط لازم جهت جهانگير شدن است؛ در حالي كه پرسش اساسي انديشة اسلام به سؤال از موانع موجود ارجاع داده مي شود.اگر قوانين و آموزه هاي عام بشري را در انديشة ليبراليسم مستدل كنيم تا اندازه اي شرايط مقتضي و لازم فراهم خواهد شد؛ امّا آيا آموزه ها و قوانين ليبراليسم مبتني بر مقتضيات و خواست هاي معقول بشري است و مي تواند جنبه عام و جهاني داشته باشد؟در اين زمينه احتمالاً يگانه استدلال اين خواهد بود كه الگوي ليبرال، تجربة موفّق تاريخ بوده كه بشر طي سال ها تلاش بدان دست يافته است؛ امّا آيا اين تجربة موفّق كه در حوزة جغرافيايي خاص به منصة ظهور رسيده و بر فرهنگ و سنن تاريخي و فرهنگي جامعه خاص مبتني است، براي همة جوامع بشري قابل تقسيم و پذيرش است؟ طرفداران جهاني شدن ليبراليسم به اين امر نمي پردازند يا به آن از طريق تز برخورد تمدّن ها پاسخ مي دهند. اين تز، متضمّن اين نكته است كه ليبراليسم با استفاده از

امكانات و توانمندي هاي اقتصادي و سياسي مي تواند خود را جهانشمول سازد؛ در حالي كه درون اين تفكّر، نوعي نابرابري وجود دارد كه براي بيش تر جوامع و فرهنگ ها غير قابل تحمّل جلوه مي كند؛ بنابراين، هم به لحاظ نظري و هم از نظر تجربي و عيني تعميم ليبرال دموكراسي به جوامع ديگر با مقاومت هايي روبه رو خواهد بود. تشديد گرايش هاي قومي و ترويج نظرية منطقه گرايي (Regionalism) و باز خيزش جنبش هاي مذهبي فقط بخشي از واكنش ها و مقاومت ها در برابر جهاني سازي ليبراليسم است. افزون بر اين، آن گونه كه جيمز روزنابه درستي ابراز مي دارد، دموكراسي ليبرال بر مبناي حاكميت ملّي و ستفايعايي استوار، شد و در چارچوب مرزهاي ملّي غرب بارور شده؛ از اين رو زماني كه به تسرّي برون مرزي روي مي آورد، دچار بحران مي گردد (جيمز روزنا، 1382).ويژگي هاي حكومت جهاني اسلامحكومت جهاني اسلام چه ويژگي هايي براي جهانشمولي و جهاني شدن دارد؟ اين جا به اين نكته استدلال مي شود كه فرهنگ و انديشة اسلامي، افزون بر ظرفيت و توانمندي دروني جهت جهانشمولي، از نظر عيني نيز داراي ويژگي هايي است كه نارسايي هاي موجود در الگوهاي بشري را جبران مي كند. ديدگاه نظري، انديشة حكومت جهاني اسلام بر آموزة جهانشمولي اسلام مبتني است و اين امر با فطرت و خواسته هاي معقول بشري ارتباط دارد كه جهاني سازي انديشة اسلامي را از حالت تحميلي خارج و كلّية جوامع بشري را اقناع مي كند. آموزه هاي اسلامي از آن رو كه خواسته هاي معقول و فطري بشر را مورد توجّه دارد، از زمينه ها و مقتضيات مناسبي جهت فراگير شدن و جهانگير شدن بهره مند است. آموزه هاي ديني به يك نكتة مشترك ميان تمام جوامع بشري باز مي گردد و آن خواست فطري

و ماندگار بشر است. قوانين و دستورالعمل هاي اسلامي نيز داراي ماهيت فرا زماني و فرامكاني است و از ابتدا به گونه اي تنظيم و تدوين شده كه خواست فطري و معقول بشر را در چارچوب فكري و فرهنگي متفاوت و متنوّعي مورد توجّه قرار داده است؛ از اين رو منابع ديني، دينداري را امر فطري و غير قابل دگرگوني ياد مي كنند؛* بنابراين، قوانين اسلامي واجد صلاحيت و مقتضيات لازم براي جهاني شدن است.از جانب ديگر، حكومت جهاني اسلام اوصاف و ويژگي هايي دارد كه در صورت فقدان مانع، اين الگو را نزد بشر جذّاب و گيرا مي سازد. مهم ترين اين ويژگي ها را در محورهاي ذيل مي توان مطرح كرد:1. توحيد محوري، از مهم ترين ويژگي هاي حكومت جهاني اسلام است. كلّية قوانين و تدابير اجرايي در اين حكومت بر محوريت توحيد استوار است. توحيد سرچشمة وحدت قانونگذاري و محور مشترك تمام جوامع بشري در جايگاه بندگان خداي يكتا است. حكومت جهاني اسلام به صورت تجلّي ارادة الاهي، بالاترين ساز و كار مديريتي و اجرايي است. بر اساس انديشة توحيدي، نابرابري هاي طبقاتي و نژادي رنگ مي بازد و همگان در صف واحد، پيرو اين دين واحد و فرمانبردار قانون الاهي شناخته مي شوند. بدون ترديد نابرابري هاي طبقاتي، نژادي و خانوادگي يكي از آسيب هاي زيانبار جامعة مستقل و سالم شمرده مي شود. در جامعه اي نابرابر كه امكانات و برخورداري هاي مادّي و معنوي در اختيار طيف و طبقه خاص قرار دارد، دچار بي عدالتي و تبعيض خواهيم بود و وجود تبعيض و نابرابري، حكومت ها را با چالش مشروعيت و مقبوليت و سرانجام عدم ثبات سياسي روبه رو مي سازد؛ امّا در جامعة جهاني اسلام، برابري همگان در پيشگاه قانون و برخورداري

برابر از امكانات موجود بر محوريت انديشة توحيدي محوري به ايجاد قانون واحد و روش واحد قانونگرايي و قانونگذاري مي انجامد و جامعة چندپاره را به وحدت و يكرنگي مي رساند. در همين زمينه امام صادق? اين حكومت را چنين معرفي مي كند:اي مفضّل سوگند به خدا كه او [مهدي (عج)] اختلاف ميان ملت ها و اديان را بر مي چيند و دين، «واحد» مي شود؛ همان گونه كه خدا فرموده است دين حقيقي نزد خدا اسلام است (مجلسي: ج 3، ص 45)؛البتّه وحدت اديان و قوانين، نيازمند تكامل و رشد افكار بشري است و زماني كه بشر به بلوغ و رشد فكري و معنوي برسد، به صورت قهري از قوانين و اديان متشتّت سرخورده و مأيوس خواهد شد و به دين واحد و جهاني روي خواهد آورد.و اين هدف همانا هدف مشترك ميان جوامع بشري است كه كلّية انسان ها را به دور از تعلّقات مادّي و اعتباري بر محوريت «توحيد» به هم مي رساند.پرسشي كه امروزه در اين مورد وجود دارد آن است كه اين ايجاد يكرنگي و حاكم ساختن ساختار سياسي و قوانين واحد بر همة جهانيان تا چه اندازه ماهيت دمكراتيك دارد. به عبارت ديگر، آيا حاكميت اسلام بر سراسر جهان، منافي تنوّع و تكثّر آرا و احترام به آراي ديگران نيست؟ پاسخ اين پرسش را به اختصار در دو نكته مي توان طرح كرد:1. منتقدان حكومت جهاني اسلام، پرسش مزبور را در چارچوب جهاني شدن ليبراليسم چگونه پاسخ مي دهند. مگر نه اين است كه استدلال مي شود ليبراليسم، يگانه الگوي موفّق و مناسب شأن و حال جوامع بشري است كه به ناچار تمام انسان هاي خردمند آن را سودمند مي دانند. اين استدلال

در حالي صورت مي گيرد كه سودمندي همگاني ليبراليسم همچنان در هالة ابهام و چون و چرا قرار دارد! وجود بحران هاي فكري و معنوي در جهان ليبرال، تشديد فقر و نابرابري در ساية حاكميت ليبراليسم و ظهور بحران معنا و هويت، ادّعاي مزبور را با ترديدهاي جدي روبه رو مي سازد (ر.ك: آنتوني گيدنز، 1376)؛ اما در مورد حاكميت جهاني اسلام بحران ها و پرسش هاي مزبور به صورت معقول مورد توجّه قرار گرفته است و به پاسخ روشن مي رسد؛ بنابراين مي توان ادعا كرد كه حكومت جهاني اسلام به دليل ماهيت انساني و مورد توجّه قرار دادن مقتضيات فطري و معقول بشر با اقبال رضايتمندانة توده هاي مردم روبه رو خواهد شد و در اين حالت شاعبه اي از تحميل و اجبار وجود ندارد؛ در نتيجه، توده هاي مردم رضايتمندانه از اين الگو استقبال خواهند كرد؛ زيرا آن روز يگانه راه نجات و پناهشان را مي يابند.2. از سوي ديگر، دقّت در زمينه هاي تحقّق حكومت جهاني اسلام به خوبي بيانگر اهتمام اسلام به عفو و رضايت و ارادة آزاد توده ها است. منابع ديني اسلام، زمينه هاي تحقّق حكومت مهدي را از يك سو با سرخوردگي بشر از الگوهاي به ظاهر فريبا و جذّاب بشري مرتبط مي سازد و از سوي ديگر، رشد و كمال عقلاني انسان را مطرح مي كند. بشر تشنة صلح و عدالت ممكن است براي مدتي سراب را جاي آب گيرد و گمشدة خويش را در الگوي بشري نظير ليبرال دموكراسي غرب بجويد؛ امّا سرانجام اين تجربه به فرجام تلخ و ناكامي در ايجاد عدالت و صلح جهاني رو به رو خواهد شد و بشر درمانده را به جست و جوي پناهگاه و مأمن جديد هدايت خواهد كرد.

اين جا است كه بشر رضايتمندانه از الگوي حكومت جهاني اسلام استقبال خواهد كرد.3. عدالت محوري: عدالت در انديشة سياسي اسلام جايگاه اصل اساسي را دارد. اهمّيت اين مقوله از نظر اسلام به گونه اي است كه قرآن كريم عدالت را يكي از اهداف ارسال رُسل و انزال كتاب معرفي مي كند (حديد (57): 31)؛ امّا اسلام در ايجاد و استقرار عدالت همواره با موانع جدي از سوي طبقاتي كه قرآن آنان را ملأ و مترف معرّفي مي كند، روبه رو است. عدالت خواست فطري و همگاني است؛ امّا اين امر فطري منافع طبقات زياده خواه و خود كامگان را به خطر انداخته، در نتيجه، آنان را در صف مقابل خود قرار مي دهد. انديشة ليبراليسم از منظر عدالت اجتماعي با چالش جديدي روبه رو است. زيرا اصل اساسي ليبرال پذيرش نابرابري است و جهت ايجاد رقابت اقتصادي به تشويق نابرابري و ترويج آن مي پردازد.دموكراسي ليبرال، توسعة اقتصادي و رفاه اجتماعي را به ارمغان مي آورد؛ امّا اين همه مواهب در اختيار تعدادي از انسان ها و بخشي از جوامع بشري قرار دارد.* افزايش رفاه اقتصادي و توسعة مادّي در پناه دموكراسي ليبرال كه به صورت بخشي صورت مي گيرد، با افزايش بي عدالتي و فقر جمعيت فراواني از افراد بشر روبه رو خواهد بود. در چنين حالتي، زمينه هاي بهتر و مناسبي جهت استقرار عدالت اجتماعي در حوزة اسلامي ايجاد مي شود. از ويژگي هاي مهم و قابل توجّه حكومت جهاني اسلام، توسعه و رفاه اقتصادي عدالت محور است. اين جا عدالت اصل اساسي است كه رفاه و توسعه بر اساس آن استوار مي شود.روزي كه مهدي موعود _ عجل الله تعالي فرجه _ قيام كند، به عدالت حكومت مي كند. در دوران

حكومت او، روي زمين از ستم اثري يافت نمي شود؛ راه ها امن خواهد شد؛ زمين بركات خود را خارج مي سازد؛ هر حقّي به صاحبش بر مي گردد و روي زمين پيرو هيچ ديني باقي نمي ماند، مگر اين كه اسلام مي آورد و به ايمان اعتراف مي كند (شيخ مفيد، 1378: ص 343 و 344).مرحوم شهيد صدر در مورد ويژگي ها و زمينه هاي اين حكومت مي گويد:با مطالعة آيات قرآن و روايات معصومان به اين نكته مي رسيم فقط زماني پيام اسلام به صورت كامل تحقّق مي يابد كه انديشة بلند حكومت جهاني اسلام تحقّق يابد. تمام غايت هاي دروغين و موهوم رخت بر بندد؛ آن گاه فقط اسلام، دين حقيقي و بي بديل، آيين همة مردم در شرق و غرب عالم شود؛ بي عدالتي، ظلم و نابرابري از بين برود و در مقابل، عدالت و برابري ناموس آفرينش عالم، سراسر جهان را فرا گيرد؛ حاكميت خلفاي الاهي در جاي جاي عالم برقرار شود و نور هدايت الاهي تابيدن گيرد و زمين از آن صالحان شود (محمدباقر صدر ).3. رفاه و توسعة اقتصادي عدالت محوربر اساس پيش بيني روايات رهبري ديني، عصر ظهور و حكومت جهاني اسلام با توسعه و رشد اقتصادي چشمگيري همراه است؛ امّا همان گونه كه آمد، اين توسعه بر مبناي عدالت استوار است و تمام جوامع از اين موهبت بهره مند مي شوند. امام باقر?در حديثي مي فرمايد:به محض قيام مهدي، رحمت ها و بركت هاي الاهي، پروا پيشگاني را كه خِرَدشان در پي آن انقلاب آسماني كمال مي يابد، فرا مي گيرد (صافي گلپايگاني : ص 428).تحليل و توضيح رفاه و توسعة همه جانبه اين عصر را مي توان با مورد توجّه قرار دادن دو عامل مهم مطرح كرد: از يك سو بشر

از نظر فن آوري و استخدام مواهب طبيعي به اوج ترقي و كمال مي رسد و از سوي ديگر، به فعليت رسيدن ظرفيت ها و استعدادهاي نهفته طبيعت و زمين در اين دوره است كه به تعبير احاديث؛ زمين كلّية ذخاير، اندوخته ها و داشته هاي خود را بيرون مي ريزد. در حديثي اين نكته چنين مطرح شده:حكومت او شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت و گنجينه هاي زمين براي او ظاهر مي شود و در سرتاسر جهان جاي ويراني باقي نخواهد ماند، مگر اين كه آن را آباد خواهد ساخت (ناصر مكارم شيرازي، 1380: ص 266).بحث آباداني زمين كه بيانگر اوج توسعه و رفاه اقتصادي است، از طريق مهار و تخريب نيروهاي ويرانگر و نيز استخدام همه جانبة طبيعت و استخراج ذخيره ها و منابع طبيعي صورت مي گيرد.4. توسعه علم و فن آوريامروزه توسعة علم و فن آوري يكي از شاخص هاي اساسي توسعه به شمار مي رود؛ امّا آن چه در نگرش پوزيتويستي مدرن و پست مدرن در تعريف علم قرار مي گيرد، بيشتر به علوم تجربي و علم به مفهوم Sience ناظر است. اين علم گرايي يا علم محوري به طور عمده بر امور تجربي و دنيايي ناظر است و الزاماً علوم عقلي و غريزي را مدّ نظر قرار نمي دهد. در اين چارچوب، رشد عقلانيت انسان نيز در مفهوم عقلانيت ابزاري مورد توجّه است. توسعة علم و فن آوري كه يكي از ويژگي هاي جامعة عصر ظهور به شمار مي رود به توسعه و رشد همه جانبه علم، عقلانيت و آگاهي ناظر است كه علم و آگاهي به ارزش ها و باورهاي علوم انساني كه در فطرت او ريشه دارد نيز در اين حوزه مورد توجّه است. مي توان

گفت: ورود بشر به اين عرصه، بيانگر تحوّل فكري همه جانبه است كه از شرايط تحقّق ظهور و تشكيل حكومت جهاني اسلام به شمار مي رود. حديثي در اين زمينه جالب توجّه است كه بر اساس آن تمام داشته هاي علمي بشر فقط بخش اندكي از معارف و دانشي است كه جوامع عصر ظهور بدان دست مي يازند. از امام صادق? چنين نقل شده:دانش 27 حرف يا 27 شعبه است. تمام آن چه پيامبران الاهي براي مردم آورده اند، دو حرف بيش نبود و مردم تا كنون جز آن دو حرف را نشناخته اند؛ امّا هنگامي كه خاتم ما قيام كند، 25 حرف (25 شاخه) ديگر را آشكار، و ميان مردم منتشر مي سازد و دو حرف را به آن ضميمه مي كند تا 27 حرف كامل و منتشر شود(مجلسي: ج 52، ص 336).بنابر حديث مزبور جامعة عصر ظهور از نظر علم و فن آوري با رشد و توسعة فزاينده اي روبه رو است كه در تاريخ تلاش هاي علمي بشر بي سابقه است. اگر بپذيريم كه ناآگاهي بشر ريشة بيشتر نابساماني ها و مشكلات اجتماعي است، در چنين جامعه اي ريشه و علل اصلي نابهنجاري هاي اجتماعي از جا كنده خواهد شد.دانشمندان علوم اجتماعي و سياسي انسان را كارگزار خردمند و داراي كنش عقلاني مي دانند؛ امّا آيا به راستي بشر كنوني به گونه اي كاملاً عقلاني رفتار مي كند؟ تا چه اندازه از عقل جمعي تأمين كننده نفع همگان برخوردارند؟ رفتار قدرتمندان و صاحبان ثروت بيانگر آن است كه حضور انسان با برخي رفتارهايي در حوزه اجتماع رو به رو است كه عقلانيت آن مورد ترديد قرار دارد؛ امّا در جامعة عصر ظهور، عقلانيت موجود به طور كامل در پناه كمال عقل آدمي تأمين مي شود. احتمالاً

صلح و امنيت همگاني، رعايت قوانين به دور از ساز و كار كنترل كننده اي چون دولت پليسي، عدم تعدّي به حقوق ديگران و سرانجام احترام به حقوق ديگران و رفتار بر اساس عدالت اجتماعي در پناه كمال عقول آدميان در اين عصر قابل فهم خواهد بود؛ زيرا در روايات داريم كه هنگام قيام قائم، عقول آدميان كامل و افكارشان پرورش مي يابد و تكميل مي شود (همان، ص328).خلاصه و نتيجهگفته شد كه انديشة حكومت جهاني اسلام، تصويري است از حاكميت انديشة اسلام در آيندة بشري و اين امر در آموزه هاي فطري اسلام ريشه دارد كه اين دين را دين جهانشمول و جهاني معرّفي مي كند. هرچند جهاني شدن ليبراليسم انديشه و فرهنگ ديني را به چالش مي طلبد و امروزه از داعيه داران انحصاري جهاني شدن است، به لحاظ نظري و جامعه شناختي، ليبراليسم فاقد ظرفيت لازم براي جهاني شدن است. در مقابل، جامعيت اسلام و انديشة حكومت جهاني اسلام بيانگر توانمندي و ظرفيت دروني اسلام براي عالم گير شدن است؛ امّا اسلام براي تحقيق اين انديشه با موانع عيني و اجتماعي روبه رو مي شود. فراهم آمدن زمينه هاي اجتماعي و رفع موانع، تحقّق انديشة جهاني شدن اسلام را نويد خواهد داد. اگر صلح و عدالت را گمشدة تاريخي و مشترك جوامع بشري در نظر بگيريم، ليبراليسم غرب تا كنون در تأمين اين خواست ناكام بوده و فاقد تمهيدات نظري لازم جهت استقرار آن در آينده است. ناكامي الگوي بشري و سرخوردگي جوامع از الگوهاي مزبور يكي از زمينه هاي تحقّق حكومت جهاني اسلام است كه در منابع ديني مورد اشاره قرار گرفته است.در اين نوشتار، همچنين به برخي از مهم ترين ويژگي هاي حكومت

جهاني اسلام كه آن را در سطح عام بشري جذابيّت بخشيده و مقبول جلوه مي دهد، اشاره شد. توحيد محوري، توسعه و رفاه، عدالت محوري، رشد علم و عقلانيت از ويژگي هاي جامعة عصر ظهور بر شمرده شد. مطالعة تطبيقي اين شاخص ها در مورد ليبراليسم، بيانگر آن است كه فقدان ويژگي هاي مزبور در اين ايدئولوژي، آن را از ظرفيت و توانمندي لازم جهت جهانگير شدن محروم مي سازد؛ بنابراين، هر چند امروزه ليبراليسم داعية جهاني سازي دارد و هر چند تكنولوژي به صورت عامل جهاني سازي به طور عمده در اختيار طرفداران انديشة ليبراليسم قرار دارد، فقدان ويژگي هاي نظري مزبور در اين تفكّرآن را از جذابيّت همگان و اقبال عمومي در سطح جوامع بشري محروم مي سازد.منابع و مآخذابن طاووس، رضي الدين علي بن موسي، الملاحم و الفتن في ظهور الغايب المنتظر، مؤسسة الاعلمي بيروت، 664ق.راسل، برتراند، آيا بشر آينده اي هم دارد، منصور محمود، تهران. مرواريد، 1360.شيخ مفيد، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ترجمه رسولي محلاتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378.صافي، شيخ لطف الله، منتخب الاثر في الامام الثاني عشر، كتابخانه صدر، تهران، بي تا.صدر، سيد محمدباقر، بحث حول المهدي، قم، المركز الغدير للدراسات الاسلامية، 1996.لاريجاني، صادق، كاوش هاي نظري در سياست خارجي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1374.مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1363.مكارم شيرازي، ناصر، حكومت جهاني مهدي(عج)، انتشارات نسل جوان، يازدهم، قم، 1380.

Fukuyama Francis, The End of history and The last man, Loundon, 1992.

http://www.rahpouyan.com/article/showart.asp?sid=291aid=257

آسيب شناسي جهاني شدن و جهاني سازي با مدل جهاني گرايي مهدويت

عليرضا صدرا

چكيده: «جهاني گرايي»، پديده اي جدّي، جاري و فراگستر در عرصة كنوني و دهه هاي فراروي است. در رهيافت هاي اسلامي _ قرآني، روايي و علمي _ سياسي، سه گونه جهان گرايي وجود دارد: يكي جهان گرايي راستين

و كامل هم مادّي و هم معنوي و اعمّ از توسعة اقتصادي، تعادل سياسي و اجتماعي و تعالي فرهنگي و انساني؛ ديگري جهاني گرايي ناقص و نارسا و صرفاً اقتصادي و تك ساحتي، و سوم جهاني گرايي كاذب و سلطه جويانه و تنازعي. برخي شباهت هاي هر چند ظاهري، ميان جهان گرايي مهدوي و جهاني گرايي جاري، سبب برخي مباحث مقايسه اي و تطبيقي در اين زمينه ها شده است.با جهاني گرايي مهدوي و نگرش و گرايش آن به قدر امكان فهم، توان و به تناسب مقتضيات حاضر و فراروي، در جهان معاصر مي توان از فرصت هاي جهاني و جهان گرايي، در حدّ ممكن بهره برد و تهديدهاي آن ها را كاهش داد. ارتقاي كارآمدي علمي و عملي جمهوري اسلامي ايران و مسلمانان و فرهيختگان جهان به ويژه ارتباطات، تبادلات و سازماندهي متناسب آنان، با آگاهي هرچه بيش تر بر گزينة جهاني گرايي مهدوي و نقّادي بهينة جهاني گرايي هاي غير مهدوي ميسّر بوده، در ارتقا و استقرار جهاني گرايي مهدوي و حقيقي كارساز خواهد شد.واژگان كليدي: آسيب شناسي، آسيب ها مهدويت، جهاني گرايي، جهاني شدن، جهاني سازي. پيش درآمدپيشرفت و گسترش جهاني و جهش تكنولوژيك دانش فني، ابزاري و صنعتي، به سان هر فرايند ديگر، يك سري فرصت هاي بس خطير و سرنوشت ساز و يك سري تهديدهاي بس خطرناك و ويرانگر را فراهم كرده و فراروي جامعة جهاني، جهان اسلام و ايران اسلامي قرار داده است. سازندگي و كسب مادّي، از سويي، و تخريب، قدرت تهديدكنندگي و سلب آرامش معنوي و روحي از ديگر سوي، از اركان اصلي اين فرصت ها و تهديدها است. به ويژه تحوّل شگفت انگيز، انفجاري و انقلاب گونه در بخش فن آوري و شبكة جهاني ارتباطات، اطّلاعات، تبادلات و از جمله

توليد، ترابري و حمل و نقل و سهولت، سرعت و شدّت بسيار فزاينده و بلكه دم افزون اين جريان هاي جهاني، زمينة همگرايي جهاني را به مراتب بيش از پيش فراهم ساخته است. همين جريان همگرايي جهاني نيز به سان هر پديده و جريان سياسي و اجتماعي ديگر، باز فرصت ها و تهديدهاي خاص خود را در بر دارد و پيامدهاي خود را در پي خواهد داشت؛ امّا مسلّم است كه اين شرايط، جهاني گرايي را از آرزو، به اميدي دست يافتني؛ از گزينه و فضيلت، به گزير و ضرورت اجتناب ناپذير، و از آرمان دورنما، به عمل و تحقّق، سخت نزديك و نزديك تر ساخته است و مي سازد؛ فرايندي كه تمام بخش ها، اركان و نهادها و حتّي نيروهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي جهاني، ملت ها و دولت ها را تحت تأثير و حتي تحت شعاع خود قرار داده و بيش از پيش قرار خواهد داد. خيلي غير طبيعي نيست كه برداشت ها و انگيزه هاي متفاوت و گاه متعارضي در پيگيري پرسه و بلكه پروژه و طرح جهاني گرايي، شكل گرفته و در جريان باشند؛ نگرش ها و گرايش هايي در طيف و پيوستاري از اشكال گوناگون همگرايي جهاني؛ از همكاري جهاني، در حدّ ميانه و وسط، همبستگي جهاني تا سر حدّ پيوستگي جهاني در طرف مثبت و حتّي وابستگي جهاني تا حدّ ادغام و همگونگي ويك شكل سازي جهاني، در طرف ديگر و منفي.همبستگي جهاني همكاري جهاني وابستگي جهانيپيوستگي جهاني ادغام جهانيهم__________گرايي جه____________انيبر اين اساس، مهم ترين راهبردهاي جهاني گرايي سه گونه است:1. جهان گرايي حقيقي و همه جانبة فرهنگي، سياسي و اقتصادي؛2. جهان گرايي ناقص و نارسا و ناتمام يا تك ساحتي و صرفاً اقتصادي و در نتيجه

ظاهري و پنداري؛3. جهان گرايي متناقض، ناسازوار، تنازعي و در نتيجه كاذب، توهّمي و دروغين*.بدين ترتيب، اكنون سه گونه جهاني گرايي در قالب سه راهبرد جهاني، به گونه آميخته درهم و ناموزون در جريان است:**يكم. راهبرد جهاني گرايي حقيقي(Globalism) كه ماهيتي فرهنگي دارد و خواهان و در پي همبستگي جهاني است. اين جريان بيش تر مطلوب فرهيختگان جهان، و معتقَد و مدّعاي جامعة مدني جهاني يا مدينة عظما در اصطلاح فارابي و حتّي جمهوري جهاني است. طرح گفت وگوي تمدّن هاي ايران، استقبال و اتّفاق آراي جهاني به ويژه در مجمع عمومي سازمان ملل متحد، مبيّن مقبوليت و مشروعيت زمينه اي و فراگير آن است.اين راهبرد صرفاً انتخاب نبوده؛ بلكه نياز جدّي و جهاني است؛ هر چند ممكن است تا حدود بسياري اين راهبرد؛ آرماني، ايده آليستي، خيال پردازانه و دست نايافتني به نظر آيد يا اين گونه گفته و تبليغ شود. صد البتّه، اين گرايش، ضمن اين كه دشمنان جدّي داشته و دشمني هاي لجوجانه؛ هم قدرت طلبان جهاني و هم منفعت طلبان بين المللي و به ويژه صهيونيسم جهاني را به صورت برآمد اين دو جريان رو در روي خويش دارد، تشكّل و سازماندهي شبكه اي جهاني طرفداران آن كه كم هم نيستند مي تواند احتمال و درصد تأثيرگذاري و توفيقات آن را افزايش دهد. تقويت و قوام گرفتن گروه هاي روشنفكري و فرهيختگي، نهادهاي مدني و از جمله نيروها و نهادهاي ديني از قبيل «NGO» گروه هاي اجتماعي و سازماندهي شبكه اي و جهاني آن ها مي تواند بسترساز اين جريان و تحقّق بخش هر چه بيش تر اين راهبرد باشد. اين گرايش به سبب تأكيد بر ساحت معنوي، تمدّني و فرهنگي و فرهيختگي، افزون بر ساحت اقتصادي و توسعة مادّي،

بيش تر «جهاني گرايي حقيقي» به شمار مي رود. مي توان حقيقت جهاني گرايي را «جهان داري» و جهان سازي حقيقي دانست.دوم. راهبرد جهاني شدن (Globality) كه ماهيتي اقتصادي دارد و خواهان و در پي همكاري جهاني است. اين جريان، بيش تر مطلوب اقتصاديان و فن سالاران و سرمايه داران جهاني، و معتقَد و مدعاي جامعة اقتصادي جهاني يا بازار جهاني آزاد سرمايه، كار و كالا و احياناً نيروهاي كار است. جهاني شدن، آميخته اي از جريان هاي غير ارادي و ارادي بوده و خواهان گونه اي تقسيم كار و منابع جهاني، نظام كار جهاني و تبادلات آزاد جهاني بر اساس مزيت هاي نسبي مناطق است. اين گرايش به سبب تأكيد صرف بر ساحت مادّي، اقتصادي و توسعه اي و نيز به مناسبت توسعة ابزاري و عدم اهتمام به ساحت معنوي، در نتيجه جزءنگر و ظاهرگرا و بنابراين جهان گرايي پنداري يا ظنّي شمرده مي شود. انريكوداسال، آن را بازاري سازي و انحصار گرايي بازار نام برده كه جرياني كاملاً غير اخلاقي، غير انساني و ارزش زدايي شده، بلكه ضدّ ارزشي و ضدّ اخلاقي است.سوم. راهبرد جهاني سازي(Globalization) امريكايي كه ماهيتي سياسي دارد و خواهان و در پي سلطه، انحصار گرايي و يكّه تازي و وابستگي جهاني است؛ جهاني وابسته و وابستگي جهاني به كانون قدرت جهاني يعني امريكا در جايگاه رأس هرم قدرت. اين جريان بيش تر مطلوب قدرت گرايان و تنازع گران در صحنة جهاني و در عرصة بين المللي و در رأس آن ها امريكا و نومحافظه كاران حاكم بر آن است.اينان معتقد و مدّعي جامعه جهاني تك قطبي و سرمايه سالارانه با سلسله مراتب قدرت و سلطه اند. اين گرايش به همين سبب و به سبب استفاده از شيوه ها و ابزار نو تحميق علمي و

فرهنگي، تطميع اقتصادي و تكنولوژيكي به اشكال نو و تحت عناوين كمك ها، همكاري هاي مشترك و تبادلات، به ويژه تهديد و ارعاب نظامي و امنيتي و براندازي يا اشغال گري و تجزية كشورها و دولت ها، تنازعي و توهمي به شمار مي آيد؛ به ويژه كه از حيث نظري نيز به گونه اي سوفيسم، نيهيليسم و نسبت انگاري نيازمند بوده، آن را ترويج مي دهد؛*به همين سبب ها، برخي همانند والراشتاين، دان دريج و لستي، با نگاهي بدبينانه يا پسي ميستي، جهاني سازي را اقتصادي سازي جهان و استثمارگري _ استثمار شوندگي جهاني مي دانند؛ چرا كه نظرية آنان به جوهرة هژمونيك، تنازعي و هابسي- داروينيستي اين فرابرد معطوف شده است؛ فرايندي كه در حقيقت داروينيسم جهاني را ترويج مي كند. نظرية "سياست قدرت" مورگنتا، نظريه و بلكه راهبرد و دكترين تنازع تمدن هاي هانتيگتون، سياست جنگ صليبي هاي همان نومحافظه كاران امريكايي، اشغال، يكّه تازي، يك جانبه گرايي، ميليتاريسم، نظامي گري آن ها تحت عنوان مبارزه با تروريسم، از جمله آثار و عوامل تحقّق آن است. كتاب و در حقيقت نظريه و راهبرد ثروت ملل آدام اسميت، فيلسوف و اقتصاد سياسي دان قرن نوزدهم، چه بسا زيرساخت نظري اين راهبرد و رهيافت آن باشد. پولاني، اسكات گري، هوتن و فركلا نيز از اين فرابرد جهاني سازي، غربي سازي، امريكايي سازي، وگاه نئوامپرياليسم در قالب نظام نو تك قطبي دهكده جهاني ياد كرده اند.**جهاني گرايي مهدوي؛ حدّ اعلا، كامل و كارامد جهاني گرايي حقيقي و يقيني، و جهاني گرايي (حقيقي) جاري؛ حدّ نسبي، ممكن و ميسّر جهان گرايي مهدوي است. جهان گرايي جاري، بدين ترتيب، به صورت انتظار فعّال، سازنده و پوياي انقلابي، چه بسا قادر باشد زمينه ساز گرايش هر چه بيش تر بدان بوده، زمينه هاي تحقّق آن را

تسهيل كند.بر اين اساس، تبيين هر چه بهتر جهاني گرايي مهدوي، هم در روشن سازي هر چه بيش تر جهاني گرايي جاري و فراروي كمك شايان مي كند، چنان كه در روشنگري نقاط قوّت و ضعف و نيز فرصت ها و تهديدهاي دو جريان اثربخش است. و در مواجهة نقّادانه و فعّال؛ هم با فرايند جهاني شدن اقتصادي و هم با فرابرد جهاني سازي امريكايي، راهنما و راهگشا خواهد بود. بررسي آسيب شناسانة جهاني گرايي مهدويت، به ويژه آن كه اساساً هم جهاني گرايي پنداري يعني جهاني شدن و هم جهاني گرايي كاذب و تنازعي يعني جهاني سازي، به سبب غير و ضدّ حقيقي و يقيني و غير و حتي ضدّ علمي واقعي بودن آن ها، مهم ترين آسيب هاي سياسي و اجتماعي مهدويت به شمار مي روند؛ بنابراين آسيب شناسي آن، اهميت و ضرورت دارد.* براين اساس، تبيين آسيب شناسانة مهدويت به ويژه با عنايت به شباهت ظاهري جهان گرايي مهدوي، جهاني شدن و جهاني سازي، در زمينة به ظاهر جهاني شمولي اين سه جريان و راهبرد، صورت مي پذيرد. در اين رهيافت، جهان گرايي مهدوي، جهاني شدن اقتصادي و جهاني سازي امريكايي به ترتيب؛ جهان گرايي حقيقي، شبه جهاني گرايي و ضدّ جهاني گرايي شمرده مي شوند.** بر اين اساس، يكي از مهم ترين شباهت هاي مهدويت و فراشد جهان گرايي مهدوي، با فرايند جهاني شدن و فرابرد جهاني سازي، همان ويژگي جهان گستري و جهانشمولي آنها است. توسعة فن آوري و شبكه جهاني ارتباطات و اطلاع رساني نيز همان گونه كه اشاره شد، به اين شبهه دامن زده است؛ امّا به طور قطع هم توسعة فن آوري مهدوي، تخريبي نيست و به اصطلاح سبز است، و هم

توزيع جهاني آن، غير عادلانه، تبعيض آميز و ضدّ انساني نخواهد بود. همچنين جهان گرايي مهدوي همان گونه كه اشاره شد، جهان گستري و جهانشمولي حقيقي، يقيني و جهان دارانه، و جهاني سازي حقيقي است. به تعبير حكيم فردوسي؛ «جهان گردد آباد با داد او» و نيزوزان پس جهان يكسر آباد كرد همه روي گيتي پر از داد كرد (فردوسي)همگرايي و همبستگي تا حدّ پيوستگي جهاني و جهان گستري، همچنين جهانشمولي در شكل جهان داري بر اساس قسط و عدل، يعني داد و دهش، اركان و شاخصه هاي اصلي جهان گرايي مهدوي و حقيقي شمرده مي شوند؛ در نتيجه ضدّ سلطه و ستم و استثمار و استكبار است؛ بنابراين، جهان گرايي، نه جهان گستري، جهانشمولي و جهان گرايي پنداري، تك ساحتي و صرفاً اقتصادي و شبه جهان گرايي راهبرد جهاني شدن بوده و نه جهان گيري و جهان گرايي توهّمي، تنازعي و جهان خوارانه و در حقيقت، ضدّ جهاني راهبرد جهاني سازي است. مواردي كه بر اساس مدل و نمونه جهان گرايي مهدويت و در آسيب شناسي سياسي و اجتماعي آن، خود، مهم ترين آسيب هاي دوگانة مهدويت نگري و مهدويت گرايي جهاني و جهان گرايي مهدوي و غير و ضدّ آن به شمار مي روند.*درآمداوّل. آسيب شناسي جهاني پيشامهدوي در فراگفتمان اسلاميدر فراگفتمان اسلامي دين اسلام، عبارت از مكتب مدني، مردمي و متكامل نهايي الاهي است. ديني مدني كه از آدم? و با خلافت و مدنيت او آغاز شده و تا نظريه و نظام علمي و عملي نمونه اعلاي نبوي?، در صدر اسلام فرا آمده است. اين مكتب و فرايند مدني، بر اين اساس و در اين جهت تا دولت و جامعة

مدني و سياسي كامل و جهاني مهدوي _ عجل الله تعالي فرجه الشريف _ فراخواهد رفت؛ گرچه به سبب انحراف و تحريفي كه در اعتقاد شيعه از جريان سقيفه در صدر اسلام پيش آمده، اين فرارفت دچار تنش شده، با فراز و فرودها و كژ و راست تابي هايي پيش مي رود. فرايندي كه با تلاش و تدابير انساني از سويي و با جلب توفيق الاهي از ديگر سو، قابل تحقّق و دست يافتني يا آمدني و بلكه آوردني است. اكنون جامعة بشري در مرحله اي از اين فرايند تاريخي و جهاني قرار دارد.آسيب ها و آسيب شناسي جهاني، و فراشد جهاني گرايي، فرايند جهاني شدن و فرابرد جهاني سازي نيز به مراحل فرود و كژتابي هاي سير و ساختار اين فرايند مربوط است. در اين سير و ساختار، فرايند تك ساحتي جهاني شدن اقتصادي و فرابرد هژمونيك تنازعي و سلطه گرايانه اقتصادي سازي جهان و امريكايي سازي آن، از مهم ترين آسيب هاي سياسي و اجتماعي جهاني و جهاني گرايي راستين يعني فراشد مهدويت به شمار مي روند. به تعبيري ديگر، در گفتمان اسلامي، جهاني شدن اقتصادي لازم است؛ امّا تك ساحتي و نارسا است؛ چنان كه در اين گفتمان، جهاني سازي سلطه گرانه و استكباري از نوع امريكايي و حتّي اقتصادي سازي جهان از نوع سيطرة تفكّر و رويكرد انحصاري و تنازعي بازاري، خطرناك و زيانبار است؛ در نتيجه، هر دوي اين رهيافت ها از آسيب هاي سياسي و اجتماعي هدايت و مهدويت ورهيافت جهان گرايي آن تلقّي مي شوند؛ چنان كه توسعة فن آوري وعمران اساسي ومثبت بوده امّا در حدّ ضرورت و سازندگي، نه به قيمت تخريب و تهديدهاي روزافزون از جمله نابودي محيط

زيست طبيعي و تزلزل محيط زيست فرهنگي انسان آن گونه كه امروزه و به صورتي فزاينده در جريان است.گفتمان اسلامي، كه در حقيقت در بر دارندة نظام نظرية علمي و عملي راهبردي مهدويت، و به صورت بنيادين، فراگير يعني هم شامل و هم مانع و نيز به شكلي سازمند و هدفمند، به طرح و تبيين تاريخي و ساختار جهاني مهدويت پرداخته است، هم يك بعدي و تك ساحتي صرفاً مادّي و اقتصادي بودن فرايند جهاني شدن را بر نمي تابد و به سبب غفلت اين فرايند از ساحت معنوي حيات و هستي انساني، تحت عناوين ظلم به نفس و به بعد متعالي و حقيقي انسان و زندگي اجتماعي و سياسي به صورت كامل تأييد نمي كند و آن را گمراهي، فساد يا تباهي و در نتيجه تنگنايي در زندگي، و سرانجام آسيب سياسي و اجتماعي جوامع و جهان مي داند؛ بدين سبب، هرگونه دغدغه و به ويژه داعية جهاني در اين زمينه را مانع سير تحقّق درست و بهينة مهدويت و جهان گرايي حقيقي، كامل و كارامد قلمداد مي سازد؛ چنان كه همچنين فرابرد تنازعي، هژمونيك و سلطه طلبانه استكباري از نوع غربي سازي و امريكايي سازي از جمله با سياست ها و حركات يك جانبه گرايانه و يكّه تازانة نو محافظه كارانه به گونة جاري يعني امريكايي را نيز آسيب دانسته، بر نمي تابد؛ چرا كه آن را عامل سير قهقرايي و واپس گرايي مهدويت حقيقي و يقيني تلقّي مي كند؛ زيرا اين فرابرد، همان عامل تحريف و انحراف و سبب بازدارندگي از سير حركت متعادل و متعالي اقتصادي، سياسي و فرهنگي جهاني شمرده مي شود.فرا گفتمان اسلامي، به

يك اعتبار به ترتيب از گفتمان ها و رهيافت هاي قرآني، روايي و علمي به معناي اعم تشكيل شده است؛ چنان كه فراگفتمان اسلامي به اعتباري ديگر از اوّل، گفتمان و رهيافت عقلاني، فلسفي و عقلاني، و دوم، گفتمان رهيافت وحياني، ديني و شرعي و سوم، گفتمان و رهيافت علماني يا علمي تجربي و عرفي سياسي فراهم آمده است. رهيافت و گفتمان قرآني، مباني مهدويت و آسيب هاي آن را (گرچه به صورت اجمالي و كلّي)، پيش بيني و حتي پيش گويي مي كند. رهيافت و گفتمان روايي، يا سنّت معصوم?، تفسير، تفصيل و تطبيق عيني و عملي مباني و اصول مهدويت و آسيب هاي آن را بر عهده داشته و به صورت كامل و فراگيري به انجام رسانده است و مي رساند.رهيافت و گفتمان علمي، اعم از گفتمان ها يا خُرده گفتمان هاي فلسفي سياسي، علمي تجربي سياسي و از جمله ريز گفتمان روان كاوي، روان شناسي و انسان شناسانة سياسي و خرده گفتمان جامعه شناسي سياسي و حتّي گفتمان عملي و فنّي يا سياست گذاري عمومي و حتّي ريز گفتمان فلسفي تاريخ سياسي با تاريخ نگري و تاريخ گرايي سياسي است. گرايش علمي سياسي بدين ترتيب به توضيح و تا حدودي و به صورت احتمالي، به پيش بيني اصول، ساز و كارها و راهبردهاي مهدويت پرداخته، آسيب هاي مهدوي، در دوران غيبت و انتظار را، كشف و نمودار ساخته، به كار مي گيرد.رهيافت و گفتمان عقلي، فلسفي و استدلالي از جمله كشفي و ذوقي سياسي، اصل ضرورت، غايت و علّت غايي هدايت و مهدويت و نيز مبادي و آثار آن را به صورت فطري، ولي كاملاً اجمالي و كلّي در مي يابد؛ چنان كه اين گفتمان در تبيين داشته ها،

دريافته ها و ادراكات عقلي و فطري، نيازمند تفسير، تفصيل و تطبيق وحياني، شرعي و ديني بوده و در نمودن راهبردها و ساز و كارهاي عملي و عيني نيز، نيازمند گفتمان علمي و عملي است. بر اين سياق، مهم ترين هنجارهاي سياسي و اجتماعي، همانند اصل ضرورت و ايجاد امنيت، عدالت، نظم، آزادي، ثبات، امانت، وحدت و همگرايي و مانند اين ها تا سر حدّ جهاني گرايي را عقل به صورت فطري و در قالب اوليّات و ضروريات عقلي درك، و فلسفة سياسي و حكمت مدني آن را طرح و تنظيم مي كند؛ چنان كه به تعبير حضرت امام خميني? اين هنجارها را عقل و حكمت سياسي به صورت اصيل در مي يابد؛ چنان كه عقل و حكمت سياسي نيز مهم ترين نابهنجاري ها يا آسيب هاي مربوطه را به صورت تبعي درك مي كند و ضرورت رفع آن ها را بايسته و شايسته دانسته، مي طلبد. همچون درك عدم ضرورت و بلكه ضرورت عدم نابهنجاري ها و آسيب هايي به سان ناامني، بي ثباتي، ناپايداري، بي عدالتي، بي نظمي و آنارشي يا نظام هاي نامتعادل و نامتعالي يعني تك ساحتي و تنازع خيز، جبر و عدم آزادي، كه فطري تبعي هستند. گفتمان ديني، شرعي و وحياني، به يك اعتبار، به تبيين حدود، مفاهيم و تعاريف اين هنجارها و نابهنجاري ها يا آسيب ها و روابط، مؤثرات، آثار و نيز زمينه هاي ظهور و بروز، شدت يا ضعف، سرعت يا كندي و افزايش يا كاهش هر يك از اين ها، گروه هاي آن ها و نظام كلّي هنجارها و نيز نابهنجاري ها و آسيب ها، علل و عوامل و نيز آثار و تبعات آن ها و پيش بيني ها، پيشگويي ها و پيشگيري هاي آن مي پردازد. همچنان كه آدمي با داشته هاي فطري، عقلي و خدادادي،

داده هاي اطلاعاتي وحياني، اعمّ از قرآني و روايي و با كمك تجارب علمي و علم تجربي سياسي و تاريخي خويش، از نابهنجاري ها و آسيب روي برتافته، به نظام هنجارهاي هدايت و مهدويت مي گرايد.دوم. آسيب شناسي و آسيب هاي جهاني گرايي غير و ضدّ مهدويتآسيب شناسي و آسيب هاي جهان گرايي هاي غير و ضدّ مهدويت يا جهاني شدن اقتصادي و جهاني سازي نوع امريكايي، در گفتمان اسلامي، اعمّ از رهيافت هاي قرآني، روايي و علمي سياسي به ترتيب ذيل هستند:أ. آسيب شناسي و آسيب هاي جهاني پيشامهدوي در رهيافت قرآنيدر فراگفتمان اسلامي كه اسلام، مكتب مدني و نهايي الاهي بوده، در بردارندة نظريه و نظام سياسي كامل و كارامد، انساني و متعالي، جهاني و تاريخي است؛ نظريه و نظامي متكامل كه از آدم? و در برد خانوادگي آغاز و تا پيامبر خاتم? و در برد امت اسلامي فراگسترده شده است؛ فرايندي كه تا ظهور و حاكميت امام خاتم _ عجل الله تعالي فرجه _ و جهان گستري آن پيش خواهد رفت. در اين گفتمان، قرآن، كتاب مكتب مدني اسلام به شمار مي رود. قرآن از همان ابتدا، يعني در سورة مباركة حمد كه با عنوان فاتحة الكتاب، امّ الكتاب و اساس الكتاب و حتّي سبع المثاني، به مثابه پيش درآمد و مدخل قرآن، گزيده و فهرست قرآن، اساس و چهارچوبة موضوعي قرآن و نقاط عطف و سير و تحولات محتوايي قرآن و تكامل تاريخي و جهاني تمدن و فرهنگ بشر تا سر حدّ نهايي، شمرده مي شود، زير ساخت راهبردي هدايت و مهدويت راستين را نشان داده است؛ يعني صراط مستقيم راه راست، ميانه، متعادل و متعالي يعني تعالي بخش را بر

نموده است. بر اين اساس، يكي، «مغضوبين»، ستمگران و زورگويان را كه نماد غصب و غضب، يا خشم و خشونت حيواني و درندگي طبيعت غريزي بشر، و افراد بشر شمرده مي شوند، رو در رو و ضدّ هدايت، راستي و استقامت معرّفي مي كند. موضوعي كه در تعبير فيلسوفان و دانشمندان اسلامي از آن به بدراهي و بيراهي يا مدن و سياست فاسقه تعبير مي شود. ديگري، «ضالّين» كه نماد گمراهي، گمگشتگي و كژتابي يا كج راهي غير فاضله بوده و سير و سياست غير راستين يا غير مستقيم و غير مهدويت گرايي به شمار مي روند.بدين ترتيب، هر دو نماد، نمودار و نتيجة جهل و جهالت اعمّ از ناداني و ناآگاهي و ناشي از به خود واگذاشتگي يا احساس آن هستند. مهم ترين مواردي كه از آن ها تعبير به مدن، سياست، اجتماعات مدني دولت و نهادهاي مدني جاهله و نادان، غير علمي و فاقد مباني نظريه و نظام سياسي استوار سازوار و به سامان شده است (فارابي، 1358: ص168 _ 207). براساس اين مبنا و با اين مدل، در رهيافت قرآني، هم فرآيند جهاني شدن تك ساحتي مادّي و ابزاري و صرفاً اقتصادي، جهاني نگري و جهاني گرايي ناقص و نارسا يا كژتاب و ضالّه يعني گمراه به شمار مي رود و هم فرابرد جهاني سازي تك قطبي، يك جانبه گرا و يكّه تازانه استكباري و سيطره طلبانه جهاني صرفاً امريكايي و ميليتاريستي نومحافظه كارانه و نئوليبرالي، جهاني نگري و جهاني گرايي ناسازوار و تنازعي و تنازع خيز بوده و بدراه و بيراهه يا فاسقه يعني ضدّ مهدويت راستين، ضدّالاهي و ضدّ اسلامي و در نتيجه قهقرايي است. صهيونيسم، نئوصهيونيسم و صهيونيسم

مسيحي نيز در اين جهت قلمداد مي شوند. (ر.ك: هال سل، 1377).قرآن در ادامه و طيّ سوره بقره، يكي فساد يعني تباهي و ديگري خونريزي يعني سلطه گري و جنگ افروزي در زمين را از زبان ملائكه در محضر الاهي كه خلافت آدم? بر زمين را اعلام فرمود، به صورت دو نا بهنجاري اصلي در آيندة بشر عرضه مي دارند. پيش بيني هايي كه از طبيعت مادّي انسان ناشي و نتيجه مي شوند. خداوند با توجّه به ظرفيت والاي انسان و چه بسا با عنايت به مرحلة مهدوي و انسانيت انسان، ضمن اعلام «اني اعلم مالاتعلمون» ( بقره (2): 30)، عملاً حق و برتري جهات برتر انسان و جامعه و جهان انساني را در مقابل اين نابهنجاري هاي دوگانه مطرح مي سازد؛ نابهنجاري هايي كه به سان اركان باطل، گذرا است، و خداوند، ناپايداري و مغلوبيت آن ها را در مقابل حق، هدايت، صراط مستقيم پيش بيني، و شكست نهايي شان را در برابر راه راستين، تسبيح و تقديس الاهي پيش گويي مي كند.ذات الاهي با اين روش، اين جريان ها و سرنوشت نهايي آن ها را بدين ترتيب، يعني آن گونه كه در فراشد مهدويت و نظريه و نظام راهبردي سياسي و مدني مهدوي موضوعيت دارد، گوشزد كرده، مورد تأكيد قرار مي دهد. قرآن در ادامه و طي ساير آيات و سوره ها، ضمن تبيين و تفصيل اين راهبردهاي سه گانه هدايت، بدراهي و كژراهي يا گمراهي عموماً و به ويژه در سطح جهاني، هدايت و مهدويت را نعمت و سبب رستگاري دو سراي خوانده و آن دو را يكي فساد و ديگري فسق دانسته و آن ها را يكي سبب ايجاد و افزايش حزن و افسردگي و اضطرار

مي داند كه به زندگي و معيشت ضيق يا تنگي و احساس تنگنايي مي انجامد. ديگري نيز مسبب ايجاد و گسترش خوف و ترس و وحشت يعني اضطراب و ترور و نيز بي ثباتي و ناامني، جنگ، تبعيض و سرانجام اختناق و استبداد تا سر حدّ جهاني قلمداد مي شود؛ جرياني كه ره سوي انحطاط برده و عاقبت به زندگي و معيشت ضنك يا تنازع، تسلّط، تعارض و هژموني در زندگي، روابط و ساختارهاي داخلي ملّي، خارجي، بين المللي و جهاني و در تمام بخش هاي اقتصادي سياسي و فرهنگي مي انجامد (بقره (2): 38 ). *قرآن در همين جهت، جريان يهوديت را رو در روي جريان اسلام، اسلاميت و اسلامي، به صورت دو جريان اصلي و عمدة ستيزش سازش ناپذير تاريخي و جهاني به ميان مي آورد.* دو نزاعي كه خواه به صورت مستقيم يا غير مستقيم، چه به صورت آشكار يا پنهاني و حتّي سِرّي، خواه به شكل اقتصادي يا فرهنگي و سياسي و حتي نظامي، تا ظهور و پيروزي انقلاب نهايي اسلام و شكست واپسين و ريشه اي يهوديت، همواره ادامه و كمابيش با شدّت و ضعف جريان داشته است و خواهد داشت؛ همان گونه كه مي توان به راحتي نشان داد به ويژه، صهيونيسم سياسي پشتوانة فرابرد جهاني سازي يكّه تازي امريكايي و حتّي به سان پيشينة فرايند جهاني شدن اقتصادي و بازاري شمرده مي شود؛ يعني مجامع صهيونيسم جهاني، غالباً يا نوعاً در عقبه؛ هم جهاني سازي سرمايه سالاري و سرمايه سالاري سازي جهاني، هم عقبه جهاني شدن سرمايه داري و سرمايه داري جهاني، پنهان بوده، آن ها را خط داده و بدين سان فعاليت مي كند (ر.ك: هال سل، 1377). آيا ممكن است

دجال و خر و آونگ آن و نيز مدفوع آن كه در روايات آخرزمان آمده اند، همين نظريه ها، نظام ها و دولت هاي پر زرق و برق مادّي و ابزارهاي گوناگون آن ها از جمله فن آوري هاي ارتباطي، اطلاعاتي و تبادلي و مانند اين ها باشند؟ مواردي كه به تعبير فارابي، به سان پارچه و پيراهني رنگين، افكار و قلوب ظاهر بينان، عوام و خواص را هر يك به نحوي و از طريقي به خود جذب و جلب كرده و مفتون و پيرو خود مي سازد (فارابي، 1358: ص 192).اين مي تواند خود يك فرضيه بسيار مطرح در اين زمينه باشد. آيا ممكن است به صحنه آمدن و حاكميت هر صاحب ادعايي، همان گونه كه در روايت آمده است، همان مطرح شدن هر اسم و ايسم و مكتبي از جمله سوسياليسم، كمونيسم و ماركسيم و متقابلاً ليبراليسم و كاپيتاليسم و مانند اين ها بوده باشد كه با ظهور و بروز بحران ها و بحران زايي ها و بحران فزايي هاي آن ها، از صحنه خارج مي شوند؟ همان سان كه هم اكنون اين جريان ها، به فروپاشي چپ، و به گرفتاري تا سر حدّ بن بست راست كشيده شده است، در چالش نهيليسم و پوچ انگاري يا چشم انداز يا استبداد جهاني و يا آنارشي و هرج و مرج جهاني، منجر شده و مي شود. شكست و انسدادي تا بدان جا كه ديگر هيچ فرد يا گروه صاحب نظريه يا مدّعي عملي، معتقد نبوده و مردم نيز بدان ها اميد نداشته باشند كه آن ها قادر به تأسيس نظام و دولت جهاني، با تضمين وحدت، امنيت، اثبات، عدالت توامان با آزادي هستند و مي توانند توسعه متعادل و متعالي جهاني را بدون كم ترين تبعيض، ناسازواري، نارسايي و

ناروايي، تامين كنند).ب. آسيب شناسي و آسيب هاي جهاني پيشا مهدوي در رهيافت و گفتمان رواييمقصود از روايت، سنّت معصومان? و اعمّ از سنّت قولي، تقريري و عملي آن بزرگواران است. خواه شخص پيامبر? و حتّي ديگر انبياي پيشين الاهي و به ويژه دانيال نبي حضرت عيسي?، كه داراي نصوص و گفته هاي مفصّل تر، مشخّص تر و جامع تري در زمينة پيش گويي مهدويت و از جمله انتظار و به ويژه آسيب هاي موعود نگري و هدايت، مهدويت و مهدي گرايي عمومي و موعود در دوران پيشامهدوي هستند. در روايات اسلامي، به طور گسترده به تفسير و تبيين نظر مباني و مفاهيم مهدوي و آسيب هاي آن پرداخته اند و در مقام تطبيق عيني و عملي، مصاديق كلّي يا بارز آن را به گونه اي كاملاً مبسوط و مشروح نشان داده و باز كرده اند تا جايي كه مي توان ادّعا كرد نظرية نظام راهبردي مهدويت و از جمله آسيب شناسي و آسيب هاي آن را به صورت مفصل و كامل و چه بسا با نشانه هاي عيني در اختيار داريم.روايت «يملاء الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جورا».*از حيث كمّي، بيش ترين سهم را ميان روايات اسلامي در زمينة مهدويت به خود اختصاص مي دهد. بدين ترتيب به نظر مي آيد در قرائت روايي، ظلم و جور، برترين، بيش ترين و فراگيرترين آسيب هاي دوران غيبت در فرايند موعود نگري و مهدويت گرايي بوده؛ چنان كه قسط و عدل، به صورت جايگزين آن ها، برترين هنجارها در جهان گرايي مهدوي شمرده مي شوند. ديگر آسيب ها و نابهنجاري ها يا علل، عوامل، زمينه ها و شرايط اين آسيب هاي دوگانه بوده يا اجزا، نشانه ها، نمودها و نيز آثار و پيامدهاي آن دو به شمار مي روند. بدين ترتيب

يكي جور به معناي ستم و تعدي و نيز سلطه و زورگويي در جهان پيشامهدوي را مي توان برترين شاخصة جهاني سازي امريكايي امروزين دانست؛ چنان كه ديگري يعني ظلم به نفس و به ساحت متعالي انسان، هستي، زندگي و سياست به معناي فساد، تباهي، گمراهي و عدم عدالت و اعتدال و عدم رعايت توازن و تناسب ميان ساحات مادّي و معنوي را برترين شاخصة جهاني شدن اقتصادي قلمداد كرد؛ چرا كه تعلّل و عدم رعايت حدود و ساحت الاهي انسان، اولويت، بهاي بيش از اندازه به جهات مادّي و اصالت مادّي، اقتصادي و جسماني يا همان ماترياليسم، يوتيليتاريانيسم يا منفعت خواهي و سود و سوداطلبي و هدونيسم يا لذّت جويي مدرنيستي و ليبراليستي در اين راهبرد، همچنين سكولاريسم و لائيسم يا جدايي دين از سياست و سياست زدگي دنيايي و مادّي گرايانه ناشي از آن، مهم ترين مواردي بوده كه جهاني شدن اقتصادي مدّعي و مروّج آن است يا اين ها از استلزامات و نيز عواقب آن به شمار مي روند. جهات مثبت و قابل استفاده رهيافت جهاني شدن اقتصاد، همان توسعة ابزاري و اقتصادي است. حال اين كه جهات قابل توجّه رهيافت جهاني سازي، در صورت امكان، زير ساخت سخت افرازانه و شبكة جهاني آن ممكن است باشد.ج. آسيب شناسي و آسيب هاي جهاني پيشا مهدوي در رهيافت علمي سياسيآسيب شناسي و آسيب هاي جهاني پيشامهدوي، در رهيافت علمي و نظري بر اساس، در جهت و در حدّ توجيه و تكميل علمي پديدة مهدويت و آسيب هاي آن و نمودن ساز و كارها و روش ها يا راهبردهاي عملي، عيني و تحقّق واقعي و خارجي آن ها است. رهيافت علمي مهدويت پژوهي و

آسيب شناسي و آسيب هاي جهاني پيشامهدوي، خود ممكن است با راهبردهاي فلسفي سياسي خواه نظري و عملي صورت گيرد يا با راهبرد فقهي سياسي و در حدّ تبيين احكام وحدود حقوقي و وظايف و تكاليف همگاني نيروها و نهادهاي مدني، مردمي و سياسي انجام پذيرد. همچنين امكان دارد با راهبرد علمي به معناي خاص، يعني علمي تجربي و تجربي علمي سياسي عملي شود؛ به ويژه اين فرايند خواه در حدّ علمي _ انساني _ سياسي يا در حدّ علمي _ اجتماعي _ سياسي قابل تحقيق و بررسي است. فرايند جهاني شدن اقتصادي، فرابرد جهاني سازي امريكايي و فراشد جهاني گرايي مهدوي، همچنين با راهبرد سياست گذاري عمومي نيز قابل تحقيق و قابل ترسيم است. رهيافت علمي سياسي مهدويت و آسيب شناسي و آسيب هاي جهاني پيشامهدوي، به ويژه در حوزة انديشگي فيلسوفان، فيلسوفان سياسي، فيلسوفان تاريخ و تمدّن، برجستگي خاصي دارد. تاين بي، ويل دورانت، سوروكين، ياسپرس و حتّي ماركس در غرب مدرن با نوعي تاريخ نگري و تاريخ گرايي و از آن فراتر با نوعي آينده نگري و موعودگرايي، بدين مهم توجّه كرده اند (ياسپرس، 1364).برخي همانند شوپنهار، اشپنگلر و نيچه كه با گونه اي بدبيني به حال و آينده جهان به ويژه غرب مدرنيستي و مدرنيسم غربي اعمّ از شاخة سوسياليستي و كمونيستي يا شاخة ليبراليستي و كاپيتاليستي آن پرداخته اند(شوپنهاور، )، از سويي و جرياناتي همچون هستي شناسي و اگزيستانسياليسم كي يركگارد، پديدارشناسي هوسرلي، بودشناسي معناكاوانه هايدگري، به گونه اي ديگر و به صورت نسبي، ضمن شك و انتقاد به بنيادها و باورهاي مدرنيسم، به منظور پي جست راه رهايي، به دنبال نظريه هاي راهگشايي به گمان خويش بوده اند. (داوري، 1378). هر چند جريان

غالب اين راهبرد در غرب، به پسامدرنيسم فوكويي و به پوچ انگاري نهيليستي مدرن در غلتيده و خود مزيد بر درد و بر علّت شده اند(ورنو، 1372)؛ امّا برخي سرشاخه هاي آن ها از قبيل لئواشتراوس و به ويژه هانري كربن فرانسوي و برخي سنّت گرايان معاصر همچون شووان، رنه گنون و حتّي سيد حسين نصر، با گرايش اسلامي، شيعي و ولايي، تا حد مهدويت راستين و موعود فرا رفته اند (رنه گنون، 1365).حكيم فارابي، خواجه نصير، آيت الله نائيني، حضرت امام خميني? و در اين جهت علامه مطهري، داراي آراي جامع و راهگشايي در زمينه آسيب هاي مهدويت نگري و مهدويت گرايي در زمان غيبت و انتظار هستند. اينان در نظريه خويش، هر يك به گونه اي و از زاويه اي خاص به تشريح اين آسيب ها اعم از تحريف و انحراف ها و يا موانع و شبهات و ضدّيت ها و اضداد مهدويت راستين مي پردازند؛ خواه در سطح و گسترة ملّي و به اصطلاح مدني و خواه در سطح و گسترة جهاني و به اصطلاح مدينه عظما يا جامعة جهاني در تعبير فارابي و خواجه نصير(فارابي، 1358: ص 136). مدن جاهلة ضالّه در تعبير و نظرية فارابي، به ويژه در مراحل مدن ضروريه، بداله و خست يا ثروت اندوزي و سرمايه داري رفاه و لذّت طلبانه و جهان گستر، همگن جهاني شدن اقتصادي در حال حاضر شمرده مي شوند و مراحل شكل گيري آن را برمي نمايانند؛ چنان كه مدن جاهلة فاسقه به ويژه در مراحل مدن كراميه، تغلبيه سلطه و استكبار طلبي و جهان گيري و نيز مدن جماعيه يا جهان خواري فرا استكباري و سرمايه سالارانه، همگون جهاني سازي امريكايي كنوني به نظر مي آيد.مهم ترين

مواردي كه خواجه نصير، در كتاب اخلاق ناصري خويش، از سويي به تشريح آن ها مي پردازد و از ديگر سوي، انواع سياست هاي سه گانه اعم از يكي، سياست امامت و هدايت، ديگري سياست ناقصه به سان سياست و توسعة تك ساحتي و صرفاً اقتصادي جهاني شدن، و سوم، سياست سلطه گرانه و سيطره گرايانه جهاني سازي نوع امريكايي را ترسيم و روشن مي سازد. امام خميني? نيز با ترسيم و ارائة تقسيم هاي سه گانة سياست، آن ها را شامل سياست انساني يا الاهي و اسلامي، سياست حيواني يا مادّي، اقتصادي و طبيعي و سرانجام سياست شيطاني يا ضدّ انساني، ضدّ اسلامي و ضدّ الاهي مي خواند؛ سياست ها و سامانه هايي كه به ترتيب بر سياست مهدويت و هدايت راستين، سياست جهاني شدن اقتصادي و سياست جهاني سازي امريكايي قابل تسرّي و تعميم بوده و قابل تطبيق هستند. آيت الله نائيني نيز در كتاب تنبية الامه و تنزيه الملة خويش در قبال نظريات و نظامات ناقصه و نامشروع، ملوكي خواه سرمايه دارانه يا سرمايه سالارانه كه در آن رابطة حاكم، دولت و كانون هاي قدرت با مردم و ملت ها، به سان رابطة مالك و سرمايه داران با مِِلك و مايملك و مملوك زر خريد خويش است، از طرفي نظريه و نظام نهايي و كامل مهدوي را مطرح ساخته، از ديگر سو و در دوران غيبت و انتظار، ضرورت نظريه و نظام قدر متيقن و قدر مقدور اسلامي را به ميان مي كشد. در نگاه وي، به تناسب ميزان فهم و به ميزان توان، امكانات و مقتضيات، لازم است، حكومت و نظام قانوني، اسلامي و عادلانه اجرا شود. معناي آن اين است كه ضمن اعلام

هرگونه سياست گرايي و جهان گرايي غير اسلامي و ضدّ اسلامي كه به گرايش هاي غير الاهي و ضدّ الاهي و انساني و نامشروع، معتقَد و مدّعاي سياست گرايي و به تبع آن جهاني گرايي نسبي و به تناسب توان علمي و عملي در زمان غيبت و انتظار است، او آن را زمينه ساز مهدويت و جهان گرايي نهايي، كامل و نيز جهاني سازي حقيقي و يقيني مهدوي مي داند.وي بدين ترتيب هرگونه تعلّل و سستي يا نارسايي و كاستي و به ويژه مخالفت و ناسازواري با اين فراشد هدايت، اسلاميت، ولايت، مشروعيت و در يك كلام مهدويت را بدترين آسيب ها و نابهنجاري ها مي خواند. آسيب هايي كه به گمان وي، ناشي از عدم درك و اجراي درست اسلام، جهل، اعمّ از ناداني و به ويژه ناآگاهي مسلمانان و حتّي رهبران آنان به حقوق، رسالت و نيز ارزش و نقش خويش دانسته، آسيب هاي استبداد و خودكامگي سياسي دولت و دولتمردان را از يك سو و عافيت طلبي رهبران مردمي و توده هاي مردم را از ديگر سو، ناشي از آن ها تلقّي مي كند. آسيب هايي كه مسبّب فقر، فساد، فحشا، تبعيض، تفرقه، تنازع و عقب ماندگي مسلمانان و به ويژه شيعيان در آن زمان شمرده مي شدند؛ بنابراين در اين نگاه، همان گونه كه هم استبداد و هم تك ساحتي بودن سياست در گسترة داخلي پذيرفته نمي شود، با همين قياس و در همين جهت، جهاني سازي تك قطبي و سلطه طلبانه و نيز جهاني شدن تك ساحتي و رفاه طلبانه را بر نمي تابد. در عين حال، سياست گرايي و بر همين اساس، جهاني گرايي مهدوي هر چند به صورت نسبي، به تناسب قدر متيقن و قدر مقدور، مورد توجّه وي بوده

و به صورت زمينه ساز آمادگي پويا و انقلابي و انتظار مثبت، فعّال و سازنده، مورد تأكيد وي تا حضرت امام? و علامه مطهري است.*برآمد فرايند جهاني شدن اقتصادي، فرابرد جهاني سازي امريكايي، از حيث ظاهري و صرفاً در حدّ نگرش جهاني و گرايش به ساختار و شكل جهاني، شبيه به فراشد جهاني گرايي مهدوي و مهدويت نگري و مهدويت گرايي جهاني هستند؛ امّا در حقيقت، ضدّ آن بوده؛ بلكه هر دو، مهم ترين آسيب هاي دوگانه مهدويت گرايي جهاني راستين و جهاني گرايي درستين مهدوي و مهدويت به شمار مي روند.به تعبيري ديگر، جهاني شدن شبه جهاني گرايي بوده و جهاني سازي، ضدّ جهاني گرايي به شمار مي آيد. جهاني شدن به سبب تك ساحتي صرفاً مادّي، در پي تحقّق و تأمين سرمايه داري جهاني بوده؛ بدين سبب، عامل تحريف و انحراف و مانع جهاني گرايي مهدويت است و جهاني سازي نيز به سبب تك قطبي گرايي، يك جانبه گري نظامي و مداخله جويانه هژمونيك، سلطه طلبانه و سيطره جويانه امريكايي، ضد جهاني گرايي مهدويت بوده و عامل تخريب، تضعيف و سركوب جهاني گرايي مهدويت خواهد بود.* در مقابل، جهاني گرايي مهدويت و مهدويت گرايي جهاني، با نقد درست مدرنيسم، اعم از شعبة سوسياليستي، كمونيستي و ماركسيستي آن و نيز شعبة ليبراليستي، كاپيتاليستي و انديودوآليستي آن و با نفي نارسايي و خلا معنويت داخلي و نيز ناسازواري و هژموني امپرياليستي و استكباري سلطه گرانة اقتصادي، فرهنگي و سياسي خارجي ذاتي و ضميري هردوي آن ها، روشن و روشنگرتر خواهد بود. در اين صورت و با اين الگو، به ويژه با نقّادي بهينة جهاني شدن اقتصاد و فرايند آن از يك سو

و جهاني سازي امريكايي و فرابرد آن از ديگر سو مي توان اوّلاً به بهره برداري از فرصت هاي جهاني، به ويژه در بخش سخت افزاري و نيز نرم افزاري توسعة جهاني به خصوص در زمينه هاي ارتباطات، اطلاعات و تبادلات پرداخت و در عوض، تهديدهاي تك ساحتي جهاني شدن يا تهديدهاي سلطه جويانه امريكايي را به تعويق انداخت يا به حداقل كاهش داد؛ بلكه آن ها را بهانه و فرصتي براي ارتقاي كارامدي و انگيزه اي براي تجديد، مهندسي مجدّد، تقويت و ارتقاي هويت، همبستگي و بهره وري ايراني و بين المللي اسلامي خويش تلقّي كرد و قرار داد.ثانياً با عنايت به بحران تا حدّ بن بست خلا معنويت نهيليسم معرفتي از سويي و بي عدالتي و تبعيض و تروريسم يا ناامني و بي ثباتي و وحشت ناشي از آن از سويي ديگر مي توان با تبيين هر چه بهينه تر نظريه و نظام كامل و كارامد نهايي مهدوي و جهاني گرايي آن به صورت چشم انداز و نيز با ترسيم و تحقّق هر چه فراتر نظريه و نظام قدر متيقن و قدر مقدور اسلامي، انساني و مهدوي در دوران غيبت به صورت زمينه ساز انتظار و آمادگي فعّال، پوينده و انقلابي سازنده، به ويژه با ارتقاي هر چه بيش تر كارامدي نظام و دولت جمهوري اسلامي ايران كه شاهد عيني و نمونة عملي رهيافت جهان گرايي راستين و مهدوي است، راه برون رفت از چالش جهاني را بازيافت و باز نُمود؛ راه و راهبردي كه در صورت تبيين درست و تحقّق عملي هر چه نزديك تر آن به نمونة نظري و اصيل نهايي جهاني گرايي مهدويت مي تواند در مهدويت گرايي جهاني، سخت كارساز شود. در اين

صورت مي توان از تمام فرصت هاي چالش جهاني، جهاني شدن و جهاني سازي بهره مند شد و از تهديدهاي آن ها بازداشت و يا كاست؛ بلكه آن ها را به فرصت هاي طلايي و بس مغتنمي تبديل كرد كه در تحكيم، تداوم و توسعه و تعالي جمهوري اسلامي كارامد بوده، در بيداري و همگرايي جهان اسلام و مسلمانان جهان اثربخش باشد و سرانجام در رواج و ترويج جهاني گرايي مهدوي ولو به صورت نسبي و نمونه قدر مقدور، كارساز خواهد بود. نمونه اي عملي و تحقّق پذير در جايگاه رقيب و جايگزين (آلترناتيو) جهاني شدن به ويژه جهاني سازي كه حاميان و پيروان آن ها، هر كدام با تمام توان و ابزار در پي اعلام و تثبيت خويش در جايگاه گزينه بي رقيب و گزير ناپذير جهاني هستند.*اميد كه فرهيختگان هماره تيزفهم ايراني، نوانديشان اسلامي و متفكّران اصالت گرا و آزادة جهاني، با برخورد راهبردي و نقّادانه با اين جريان هاي جهاني، پيش از اين كه جهان كنوني از چالة ماديت مدرنيسم به چاه ويل نهيليسم، آنارشيسم و فاشيسم پسامدرنيستي نئوليبراليستي و نومحافظه كاري سرمايه دارانه تا سرمايه سالارانه، فرو برده شود، با هم انديشي و همياري جهاني، چالش جهاني گرايي را به چشم اندازي بس روشن در جهت توسعة اقتصادي، عمراني و ابزاري، تعادل سياسي و عدالت اجتماعي و در جهت تعالي فرهنگي، اخلاقي و انساني الاهي و در نتيجه ديني و اسلامي مبدل سازند؛ ان شاءالله. منابع و مآخذافزون بر قرآن و آثار پربار روايي و تفسيري منابعي كه در اين مقاله از آن ها استفاده يا بدان ها ارجاع داده شده، به ترتيب ذيل است:اشتراوس، لئو، گراپسي، جوزاف، نقد نظرية دولت جديد، تدين، تهران، كوير،

1373ش.اشتراوس، لئو، فلسفه سياسي چيست؟ رجايي، تهران، علمي و فرهنگي، 1373ش.توين بن، آرنولد، تاريخ تمدن، آژند، تهران، مولي، 1364ش.حكمت جاويدان،گردآوري خندق آبادي، تهران، مؤسّسة توسعه دانش و پژوهش ايران،1380ش.خردجاويدان، به كوشش يوسفي فرد، تهران، دانشگاه تهران، 1380ش.خواجه نصير، اخلاق ناصري، به كوشش حيدري و مينويي، سوم، تهران، خوارزمي، 1364ش.داوري، رضا و جوزي، فلسفه و بحران غرب، تهران، هرمس، 1378ش.فارابي، سياست مدينه، سجادي، تهران، انجمن فلسفه ايران، 1358ش._____ ، آراء اهل مدينه فاضله، سجادي، دوم تهران، طهوري، 1361ش.____ ، احصاء علوم، خديو جم، دوم تهران، علمي فرهنگي، 1364ش.گنون، رنه، سيطره كميت و علائم آخر زمان، كاردان، دوم، تهران، نشردانشگاهي، 1365ش.نائيني، تنبيه الامة و تنزيه الملة، به كوشش طالقاني، تهران، سهامي كتاب، بي تا.ورنو، روژه و وال ژان نگاهي به پديدارشناسي و فلسفه هاي هست بودن مهدوي ن تهران خوارزمي 1372ش.هال سل، گريس، تدارك جنگ بزرگ، اسلامي، تهران، رسا، 1377ش.هولاب رابرت يورگن هابرماس نقد در حوزة عمومي بشيريه تهران ني 1375ش.هيوبرت دريفوس، رابينو پل ميشل فوكو، فراسوي ساختارگرايي و هرمنوتيك بشيريه ني 1376ش.ياسپرس، كارل، آغاز و انجام تاريخ، لطفي، تهران، خوارزمي، 1364ش.گردآوري:   ' )

document.write( addy76419 )

document.write( '' )

//-->\n

آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال ساختن جاوا اسكريپت داريد

جهاني شدن غربى و حكومت جهانى اسلام

مرتضى شيرودى

چكيده: به رغم گذشت بيش از يك دهه از زايش و رويش جهانى شدن(Globaliztion)يا در واقع، پروژة جهاني سازى (Globalism)، هنوز اين پديده در هاله اى از ابهام و ترديد قرار دارد. اين ابهام ها و ترديدها، پرسش هايي را برمى انگيزد؛ از جمله، جهانى شدن يا جهانى سازى به چه معنا است؟ و تاريخ پيدايى اصطلاح جهانى شدن يا جهانى سازى و سابقة رويكرد به آن كدام است؟ آيا در اسلام ميل به جهانى شدن وجود دارد؟در صورت مثبت بودن پاسخ، آيا جهاني شدن اسلامى قابل اثبات است؟ مبانى، ويژگى ها، ساختار و ابزارهاى جهانى شدن اسلامى چيست؟ البتّه به بخشى از اين پرسش ها، پاسخ هايى كم و بيش داده شده است؛ امّا به علّت تنوّع و تعدّد اين پاسخ ها، ابهام ها و اشكالات جديدي مطرح شده اند؛ بنابراين، هر تلاشى در اين باره، براى ارائة يك نتيجه فاصله گيري روشن مى تواند به رفع ابهام هاى پيشين مدد رساند؛ هدفى كه اين مقاله در پى آن است.براى دستيابى به پاسخ اقناع كننده در بارة هر يك از پرسش ها و ابهام هاي پيش گفته، فرضيات و حدسيات ذيل قابل طرح است:1. خاستگاه و زادگاه واژة جهانى شدن در غرب است؛ ولى مهم ترين زادگاه پديده و نه واژة جهانى شدن، در اسلام است؛2. فقط اسلام، توانايى، ويژگى،ساختار و ابزارهاى لازم براى جهانى شدن را دارد.براى تعيين درستى يا نادرستى

فرضيات و حدسيات مذكور، مطالب و مباحث ذيل در اين مقاله بررسى مى شود:أ. تعريف جهانى شدن و تبيين تاريخ و سابقة آن؛ب. اسلام و ديدگاه و نظرية آن در بارة جهانى شدن و تشريح قابليت ها، ساختارها و ويژگى هاى جهانى شدن اسلامى.واژگان كليدى: اسلام، موعود، جهانى شدن، جهانى سازى، قرآن، حديث، امريكا، غرب ، امام زمان?.مقدّمهجهاني سازى، معنا و تاريخچه دارد. درك معنا بدون درك تاريخچه به درستى صورت نمى گيرد به اين معنا كه اگر تاريخچة جهانى سازى را به گذشته هاى دور ببريم، آن گاه جهانى سازى با مفهوم امروزين فاصله مى گيرد.تعريف جهانى شدن: به رغم متداول بودن اصطلاح جهانى شدن يا جهانى سازى، هنوز تعريف جامع و مانعى از آن ارائه نشده است؛ زيرا:1. دقيقاً زوايا و ابعاد جهانى شدن، محسوس و روشن نيست؛ حتّى براى آنانى كه در فرآيند جهانى شدن قرار دارند.2. اصطلاح جهانى شدن مفهوم جديدى است و عمرى كم تر از دو دهه دارد؛ بنابراين، هنوز تحقّق نيافته و همچنان دستخوش تحوّل است (پيشگاهى فرد،1380: ص 15).با اين وصف، كوشش هايى براى ارائة تعاريفى از جهانى شدن، هر چند ناقص، ناقض، مبهم و مشكوك؛ صورت گرفته است؛ از جمله:_ جهانى شدن يعنى يكسان شدن يا مشابه كردن دنيا. اين حادثه از راه هاي گوناگونى چون توسعة ماهواره ها، گسترش رايانه ها، افزايش رسانه ها، و به ويژه ازدياد كانال هاى تلويزيونى صورت مى گيرد (پهلوان ،1375: ص 53)._ جهانى شدن، پديده اى چند بعدى است؛ از اين رو، اقتصاد، سياست، فرهنگ و... را در برمى گيرد، و با تحقّق آن، مرزهاى ملّى از بين رفته يا كمرنگ مى شود. كشورها نقش گذشتة خود را از دست مى دهند، و به جاى قوانين داخلى، قوانين بين المللى بر كشورها حاكم مى شود (سليمان،1380: ص20)._ جهانى

شدن فرايندى اجتماعى است كه در آن، قيد و بندهاى جغرافيايى، فرهنگى، مذهبى و... كه بر روابط انسانى سايه افكنده، از بين مى رود؛ البتّه، اگر چه جهانى شدن، روند سياسى، فرهنگى و اجتماعى و... است، بيش از همه، روندى اقتصادى به شمار مي رود (سيورانت و فريدمن،1380: ص8)؛ امّا اگر به ماهيت نه به صورتِ جهانى شدن توجّه كنيم؛ مى توانيم جهانى شدن را به صورت هاي ذيل تعريف كنيم:_ گسترش فرهنگ اروپايى از طريق مهاجرت، استعمار و تقليد فرهنگى به سراسر كره زمين (سليمان زاده،1380: ص24)._ تداوم حركت سرمايه دارى كه پس از پايان جنگ سرد رؤياى تسلّط بر عالم را در سر مى پروراند (اسكلد،1380: ص8)._ تلاش براى گسترش جهانى الگوهاى امريكا. همين نكته، نگرانى و ترس برخى از كشورهاى اروپايى را برانگيخته است (اثناعشرى،1380: ص16)._ تصويرى ترسناك از بازار عنان گسيخته و پايان نوسازى به سبك ملّى و دينى كه نزديك است تمام شالوده هاى سياسى و اجتماعى ملّت ها و دولت ها را از هم بگسلد (پولادى،1380: ص6)._ دخالت در امور داخلى دولت هاى جهان سوم و كنار گذاشتن هر گونه قانونى كه مانع از تجارت آزاد از سوى شركت هاى چند مليتى است، بدون آن كه ثبات اجتماعى و حاكميت اين دولت ها را در نظر بگيرد (حسينى،1380: ص52).نگارنده اعتقاد دارد كه جهانى سازى، گوياى طرح پيچيده براى استعمار است. حسين بشيريه در اين باره، از عبارت فرايندهاى جهانى شدن استفاده مى كند كه قرين دهكدة الكترونيك جهانى، پيدايي قبيله جهانى، انقلاب اطلاعاتى، فشردگى زمان و مكان و گسترش جهانى، و آگاهى است. پيروز مجتهد زاده، واژة جهانى شدن ها را به كار مى برد كه بار عظيمى از امريكايى شدن را در بر دارد، و همان جهانى سازى

به دست صاحبان صنعت و سرمايه است و امريكا سكوى اصلى پرتاب موشك جهانى شدن فرض مى شود و در پرتو جهانى شدن ها، جهانيان به فرهنگ، مفاهيم، زبان و اخلاق يا بى اخلاقى امريكايى تن مى دهند (نصيرى،1380: ص285).فرايند جهانى شدن را به طور معمول در چهار حوزه فنّى، اقتصادى، سياسى و فرهنگى مطالعه مى كنند. در حوزة فنى و تكنولوژيك از وقوع انقلاب صنعتى سوم سخن مى رود. انقلاب صنعتى اوّل در قرن هجدهم ميلادى تحوّلى در تكنولوژى توليد بود. انقلاب صنعتى دوم در نيمه دوم قرن نوزدهم رخ داد و تحوّلى در تكنولوژى توزيع و ارتباط پديد آورد. انقلاب صنعتى سوم در پايان قرن بيستم، دگرگوني هايي اساسى در حوزة ارتباط، مصرف و اطلاعات به همراه آورده است. در حوزة اقتصاد، به پيروي از تحولات فنّى مذكور، تغييرات بى سابقه اى رخ نموده است.در جهانى شدن اقتصاد، كنترل دولت ملّى بر اقتصاد ملّى به نحو فزاينده اى از دست مى رود و عناصر اصلى سياست هاى اقتصادى و مالى ملّى، جهانى مى شوند. از لحاظ سياسى با ظهور و گسترش اختيارات نهادهاى سياسى جهانى چون بانك جهانى، دگرگوني هاي چشمگيرى در حوزة محدود شدن قدرت و حاكميت دولت هاى ملّى رخ مى نمايد. به طور كلّى در فرايند جهانى شدن، ويژگى هاى اصلى دولت ملّى همانند اهمّيت و نقش مرزها در حال زوال قرار مى گيرد. در سطح فرهنگ بايد از ظهور جامعه مدنى جهانى سخن گفت. جنبش هاى فرهنگى و اجتماعى بين المللى جزئى از اين جامعه هستند و به مسائل و موضوعاتى چون رعايت حقوق بشر و آزادى هاى مدنى از جانب دولت هاى ملّى نظر دارند كه از حدود توانايى و ديد دولت هاى ملّى بسى فراتر مى روند (نش،1380: ص 11). سابقة جهانى شدن: در

بحث مربوط به تاريخچه جهانى سازى، با دو پرسش عمده روبه رو هستيم: 1. تاريخچة اصطلاح جهانى شدن، و 2. تاريخچة گرايش و رويكرد به جهانى شدن، به چه زمانى برمى گردد.1. سابقة اصطلاح جهانى شدن: زمان چندانى از كاربُرد واژة جهانى شدن نمى گذرد؛ چون قدمت اين واژه، به سال هاى آخر دهة 50 و سال هاى نخست دهة 60 ميلادى مى رسد. در 1328 / 1959 مجله آكونوميست از كلمة سهمية جهانى (globalized queta) استفاده كرد. در 1340 / 1961 فرهنگ ?وِبْستِر? نخستين فرهنگ معتبرى بود كه تعاريفى دربارة دو اصطلاح globalism،globalization ارائه داد. يك سال بعد، نشرية ?spectator? مفهوم جهانى را گيج كننده وصف كرد. در 1344 / 1965 مارشال مك لوهان، نام دهكدة جهانى را بر كتابِ جنگ و صلح در دهكدة جهانىِ خود نهاد (واترز،1379: ص10).برخى اصطلاحِ دهكده جهانى را سرآغازى بر شكل گيرى اصطلاحِ جهانى شدن مى دانند. با اين وصف، كاربرد واژة جهانى شدن يا مشتقّات آن، تا دهه آخر قرن بيستم محدود باقى ماند؛ از اين رو، جاى شگفتي نيست كه تا سال 1373 / 1994 فهرست كتاب هاى موجود در كنگره امريكا كه از واژة جهانى يا جهانى شدن استفاده كرده باشد، به 34 عنوان محدود شود؛ در حالى كه اين عناوين در 1377ش/1998م به بيش از 200 عنوان و در 1378 / 1999به بيش از 400 عنوان رسيد. اين رشد، گوياى پذيرش يا مورد توجّه قرار گرفتن پديده و اصطلاحِ جهانى شدن به وسيلة نويسندگان و محقّقان در سال هاى پايانى قرن بيستم است؛ بنابراين مى توان گفت: از ويژگى هاى سال هاى پايانى قرن بيستم، كاربرد فراگير واژة جهانى شدن است (پيشگاهى فرد، همان: ص20).نتيجه اين كه به عقيدة نگارنده، جهانى شدن، تداوم حركتِ نظام سرمايه دارى

و كاپيتاليستى غرب است كه پس از پايان جنگ سرد، از لاك دفاعى بيرون آمده، و رؤياى تسلط بر عالم را در سر مى پروراند؛ به همين دليل، با پايان جنگ سرد كه با فروپاشى بلوك شرق همراه بود، سياست و راهبرد جديدى به نام نظم نو جهانى از سوى امريكا مطرح شد. اين پديده كه با دگرگوني هاي بزرگ در فن آوري جديد اينترنت همراه است، به مقدمه اى براى جهانى سازى تبديل شد (قره باغيان،1380: ص9).2. تاريخ گرايش به جهانى شدن: بر خلاف تازگى اصطلاحِ جهانى شدن، ميل به آن، چه در نظر، و چه در عمل، سابقه اى به قدمت بشر دارد. گرايش به جهانى شدن، نخست در اديان الاهى بروز كرد؛ به گونه اى كه اديان بزرگ الاهى چون يهوديت، مسيحيت و اسلام، سوداى جهانى سازى داشته اند، و اكنون نيز هر يك از آن ها، در صددند امّتى يگانه و حكومتى واحده و جهانى پديد آورند، و البتّه در اين راه، جهانى سازى اسلامى، برترين و كامل ترين شكل جهانى سازى دينى را مطرح كرده است (ان الارض يرثها عبادى الصالحون). مخاطبان در جهانى سازى اسلامى، نه عرب، نه عجم، نه مكّى، نه مدنى و نه حتّى مسلمانان، بلكه كافة ناس و تمام مردمانند، و معنويت (خدا) و عقلانيت (انسان) دو عنصر اساسى آن به شمار مي روند. در كنار اديان الاهى، تمدّن ها، كشورها، و انسان هايى نيز بوده اند كه بر اساس انديشه هاى جاه طلبانه، سودجويانه و توسعه خواهانه، ميل به جهان گرايى داشته و حتّى كوشيده اند به آن، در قالبِ جهانى گشايى جامة عمل بپوشانند. بابليان، ايرانيان، روميان و... از همين تمدّن ها، كشورها و آدم ها هستند كه در پى نيل به حكومت بر جهان و واداشتن همگان به پيروى

از ارزش هاى خود بوده اند(عبدالحميد،1380؛ ص19).پس از اسلام و...، اغلب از دو مكتب ماركسيسم و كاپيتاليسم در جايگاه مدّعيان حكومت جهانى نام مى برند:ماركسيست ها با تقسيم تاريخ به كمون اوّليه، برده دارى، فئوداليسم كاپيتاليسم، مدّعى اند كه بشر با گذر از اين مراحل چهارگانه، به مرحلة نهايى، يعنى كمونيسم وارد مى شود كه آن، حكومت جهانى با ويژگى هايى چون مرام اشتراكى، فقدان دولت و نبود مالكيت است؛ البتّه آن ها پيش از ورود به مرحلة آخر تاريخ، مرحله اي انتقالى به نام سوسياليسم را نيز پشت سر مى گذارند.سوسياليسم كمى با كاپيتاليسم ونيز اندكى با كمونيسم شبيه است؛ براي مثال در سوسياليسم، همانند كاپيتاليسم، دولت و حكومت وجود دارد؛ ولى بر خلاف كاپيتاليسم حكومت در اختيار همه نيست؛ بلكه در حاكميت كارگران است. اگرچه شكست كمونيسم در دنياى امروز، به معناى غير قابل وصول يا خيالى بودن حكومت جهانى كمونيستى است، سوسياليست ها معتقدند: به علّت ريشه دار بودن شعارهاى عدالت و مساوات سوسياليستى در نهاد و فطرت انسان، بشر دوباره به سراغ سوسياليسم و سپس كمونيسم خواهد آمد! (تامليسون،1381: ص28).كاپيتاليسم يا سرمايه دارى غرب، يكى ديگر از مدّعيان جهانى شدن نيز در پى جهان گرايى و ايجاد حكومت جهانى است. از زمانى كه سرمايه دارى غرب شكل گرفت (از چهار يا پنج سدة پيشين) يا به عقيدة والرشتاين، از قرن شانزدهم ميلادى، تسلّط نظام سرمايه دارى بر جهان آغاز شد. از اواخر قرن نوزده، و به ويژه از اوايل قرن بيست، سرمايه در كشورهاى شمال به مرحلة اشباع رسيد و انباشت سرمايه، به ركود اقتصادى دامن زد؛ بنابراين، غرب به صدور سرمايه دست زد تا از اين طريق، به بازارهاى جديد و جوياى سرمايه دست يابد، و هم بحران هاى نهفته در

درون خود را به كشورهاى توسعه نيافته منتقل كند. اين فرآيند، سبب رشد دوباره نظام سرمايه دارى شد. نتيجه اين كه جهانى شدن:اوّلاً ادامة تحولات كلان تاريخ بشر غربى، يعنى تحوّل انقلاب كشاورزى، صنعتى و اطلاعاتى است؛ثانياً تداوم حركت سرمايه دارى غرب است؛ ولى پس از پايان جنگ سرد، تهاجمى تر شده و رؤياى تسلّط بر گيتى را در سر مى پروراند.به اين علل، جهانى شدن بيش از هر تعريف ديگر، به آن معنا است كه سياست اقتصادى، امنيت غذايى و... بايد در حوزة اختيارات تاجران و سرمايه گذاران دولت هاى ثروتمند قرار گيرد، و در اين روند، حكومت ها، نهادهاى بين المللى و حتّى سازمان هاى بين المللى نيز اجازه ندارند فعاليت و قدرت آن ها را به پرسش گيرند (آكسفورد،1378:ص34). با چنين نگرش و عقيده اى است كه جهانى شدن را كروگمن، ادغام بيش تر بازارهاى جهانى، مك ايوان، آن را گسترش بين المللى مناسبات توليد و مبادلة سرمايه سالارانه، بازانسون نيز جهانى شدن را يكپارچگى تجارت با حذف مرزهاى تجارى، سرعت در مبادلة تكنولوژى و افزايش عمومى در مصرف جهانى مى داند. طبيعى خواهد بود كه در رأس چنين نظامى، امريكا قرار گيرد؛ از اين رو، مالكوم واترز مى گويد:جهانى شدن نتيجه مستقيمِ گسترش فرهنگ اروپايى از طريق مهاجرت، استعمار، و تقليد فرهنگى به سراسر كره زمين است. اين پديده، به طور ذاتى از طريق فعّاليت هاى سياسى و فرهنگى با الگوى توسعة سرمايه دارى همراه است (آقايى،1381: ص10).روژه گارودى هم در اين باره مى گويد:جهانى سازى، نظامى است كه قدرتمندان را با ادّعاى روابط آزاد و آزادى بازار، قادر مى سازد تا اصنافى از ديكتاتورى هاى ضدّ انسانى را به مستضعفان تحميل نمايند (همدانى،1379: ص6).در يك نتيجه گيري كلّى، رابرتسون، فرايند جهان خواهى كاپيتاليسم و ويژگي هاى آن را

به اين شكل مطرح مى كند:1. مرحله بدوى: اين مرحله در اروپا و بين سال هاى 1400 تا 1750 رخ داد. تجزيه كليسا، ظهور جوامع دولتِ ملت و استعمار كشورهاى ضعيف مشخّصة اين مرحله است.2. مرحلة آغازين: مرحلة آغازين از سال 1750 تا 1850 ادامه داشت كه بروز مسائل شهروندى، و انعقاد نخستين قراردادهاى بين المللى از نشانه هاى آن است.3. مرحلة پرش: در مرحلة جهش كه به سال 1875 تا 1925 برمى گردد، بشر شاهد مهاجرت ها در سطح گسترده و جنگ هاى بزرگ چون جنگ جهانى اوّل است.4. مرحلة سلطه جويى: طىّ سال هاى 1925 تا 1969، با بروز جنگ جهانى دوم، تأسيس جامعة ملل و سازمان ملل متحد، آغاز جنگ سرد و افزايش كشورهاى جهان، جهانى شدن، روند سريع ترى به خود گرفته است.5. مرحلة فقدان قطعيت: از سال 1969 به بعد، فعّاليت گستردة رسانه هاى گروهى، تشديد جنگ سرد، تلاش براى دستيابى به سلاح هاى مرگ بارتر سبب شد تا ساكنان كرة زمين، اعتماد كم ترى به سير و روندى كه در جهان طىّ مى شد، داشته باشند.6. مرحلة جهانى سازى: مرحلة جديد با پايان جنگ سرد، فروپاشى شوروى سابق، حملة امريكا به عراق، و طرح نظم نو جهانى (طرح نظام تك قطبى) به رهبرى امريكا آغاز شد. اين پديده، با تحولات گستردة تكنولوژى در زمينة اينترنت، تأسيس سازمان تجارت جهانى و نيز وحدت پولى يازده كشور اروپايى همراه است (بقريان،1380: ص15).جهانى شدن و حكومت جهانى اسلامحاصل و نتيجة مباحث پيشين آن است كه جهانى سازى در غرب ريشه دارد، و در غرب متولد و بارور شده است. اصول و مبانى فكرى و فلسفى آن دقيقاً همان اصول و مبانى غرب است. انديشه وران متعدّدى نيز بر ارتباط مستقيم بين

جهانى سازى و غرب و بر پروژه بودن آن تأكيد دارند. در رأس پروژه جهانى سازى، امريكاست؛ امّا به علل گوناگوني صلاحيت رهبرى جهانى سازى را ندارد. در اين صورت، اين پرسش پيش مى آيد كه اگر امريكا يا مسيحيت دولتى قادر به رهبرى عادلانه جهان نيست، چه چيزى اين توانايى را دارد؟ پاسخ اين سؤال، اسلام است؛ امّا آيا جهانى سازى اسلام بر اساس آموزه هاي دينى قابل اثبات است؟! اين جهانى سازى بر چه اصولى استوار، و ويژگى ها و ابزارهاى آن كدام است؟! در پاسخ به سؤالات مذكور، مباحث ذيل را مرور مى كنيم:جهانى شدن در آيات و احاديث: اسلام جهانى تولد يافت؛ مسلمانان براى جهانى كردن اسلام، بسيار كوشيدند؛ شيعيان هم دل به حكومت جهانى حجّت بن الحسن? سپرده اند. آيات و روايات اسلامى نيز پروسة جهانى شدن اسلام را مورد تأييد و تأكيد قرار داده اند. از آيات و روايات فراوانى كه در جهان مدارى اسلام به كار مى رود، آيات و روايات ذيل، تنوّع و كاربرد بيش ترى دارد.أ. قرآن: آياتى از سوره قصص، حجر، توبه، انبياء و نور به مسأله جهانى شدن اسلام اشاره دارند:وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِى الْاَرْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ جُنُدَهُما مِنهُم مَّا كَانُواْ يَحْذَرُونَ (قصص (28): 5 و 6).ما مى خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم و حكومتشان را در زمين پابرجا سازيم، و به فرعون و هامان و لشكريانشان، آن چه را از آن ها [= بنى اسرائيل] بيم داشتند، نشان دهيم.اين دو آيه، گرچه به قصه حضرت موسى? فرعون و بنى اسرائيل مربوط

است، محتوا و مفهوم آيات، فقط به آن برنمى گردد. آن چه در آن دوره اتفاق افتاد، گوشه و جلوه اى از ارادة خداوند براى حاكميت بخشيدن مستضعفان بر مستكبران بود؛ در حالى كه ارادة خدا در اين باره، به طور كامل تحقّق نيافته است؛ پس روزى مى رسد كه خداوند، حاكميت خويش بر زمين را از طريق سپردن آن به دست عابدان صالح تحقّق بخشد (جمعى،1381: ص32).قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِى إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (حجر (15): 36 _ 38). گفت: ?پروردگارا! مرا تا روز رستاخيز مهلت ده [و زنده نگهدار]? فرمود: ?تو از مهلت يافتگانى! [امّا نه تا روز رستاخيز، بلكه] تا روز و وقت معيّنى?.بر پاية اين آيه، روزى در عمرِ باقى ماندة اين دنيا مى رسد كه شيطان ديگر بر انسان حاكميت ندارد. خداوند سبحان با مهلت درخواستى ابليس تا روز قيامت، موافقت نكرد و تا زمان معيّنى (تا قبل از بر پايى قيامت) به او مهلت داد. با پايان يافتن حاكميت شيطان بر انسان، جهانى شدن اسلام از سوى بندة صالح خداوند تبارك و تعالى يعنى حجّت بن الحسن آغاز مى شود (جمعى، همان: ص72).هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (توبه (9): 33). او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد تا آن را بر همة آيين ها غالب كند؛ هر چند مشركان كراهت داشته باشند.امام صادق? در تفسير اين آيه فرمود: ?سوگند به خدا، هنوز تفسير اين آيه تحقّق نيافته است?. راوى پرسيد: ?فدايت شوم، پس چه زمانى تحقّق مى يابد؟? امام فرمود: ?وقتى با ارادة خدا، قائم قيام

كند? (الحويزى، بى تا: ج3، ص307)؛ بنابراين، جهانى شدن اسلام و تشكيل حكومت واحد جهانىِ امام زمان _ عجل الله تعالي فرجه الشريف _ با به كارگيرى علوم و فنون نو به انجام مى رسد و تداوم آن با تدبير، تدبّر، دانش و بينش ميسّر مى شود.وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْاَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحوُنَ (انبيا (21): 105). در?زبور? بعد از ذكر [= تورات]: ?بندگان شايسته ام وارث [حكومت] زمين خواهند شد?.?يرثها? جنبة جهانشمولى دارد؛ يعنى همة حاكمان زمين، بندگان صالح خواهند شد. اين مطلب در مزامير داوود، مزمور 37 (فصل 37) به اين صورت آمده است:حليمان وارث زمين خواهند شد.زبور در اين جا، نه زبور داوود، بلكه به اعتقاد مرحوم طبرسى، مراد مطلق كتاب آسمانى است؛ از اين رو، برخى مفسّران، آية پيشين را اين گونه ترجمه مى كنند:علاوه بر قرآن در زبور هم گفتيم، بندگان شايسته ام وارث [حكومت] زمين خواهند شد (جمعى، همان: ص 104).وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنوُا مِنْكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْاَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ و لَيُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُنَنِى لَايُشْرِكُونَ بِى شيْئاً وَ مَن كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأوُلئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (نور (24): 55).خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، وعده مى دهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد؛ همان گونه كه به پيشينيان آن ها خلافت روى زمين را بخشيد، و دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده، پا بر جا و ريشه دار خواهد ساخت، و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مى كند؛ چنان كه فقط مرا مى پرستند و چيزى را شريك

من نخواهند ساخت، و كسانى كه پس از آن كافر شوند، آن ها فاسقند.آيه، بر اين مسأله دلالت دارد كه خداوند، جهان را با خاندان رسالت و امامت آغاز كرد، و با آن ها نيز به پايان مى رساند؛ يعنى جهان در آغاز در اختيار شايسته ترين بندگان خدا بود، و در انتها هم در يد قدرت صالحان روى زمين است (جمعى،همان: ص38). احاديث بسياري نيز تصريح دارند كه حكومت الاهى آيندة روى زمين، از سوى فردى از خاندان رسول خدا? بنا مى شود. او از فرزندان على? و فاطمه است، و اين خاندان و ولىّ عصر _ عجل الله تعالي فرجه _ كليدهاى حكمت و معدن هاى رحمت الاهى اند.ب. احاديث: برخى از روايات اسلامى به تفسير آيات مربوط به جهانى شدن اسلام پرداخته اند؛ از جمله:روايت نخستقال رسول الله : ?إِن خُلَفائِى و أَوصيائى و حُجَجَ اللّهِ علَى الْخَلْقِ بعدي اثنا عَشَر أَوَّلُهُمْ أَخِى و آخِرُهمْ وَلَدِى، قيل يا رسولَ اللّهِ? مَنْ أَخوُكَ؟ قَالَ? علىُّ بنُ أَبِىطالبٍ? قِيلَ: فَمَنْ وَلَدُكَ؟ قَالَ الْمَهْدىُّ (عج) يَمْلَأُ الْأرْضَ قِسْطاً و عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلماً و الَّذِى بَعَثَنِى بالحقِ بَشيراً و نَذيراً لَوْ لمْ يَبْقَ منَ الدُّنيا إِلَّا يومٌ واحدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلكَ الْيومَ حَتَّى يَخرُجَ فيهِ وَلَدي الْمهدىُّ فَينْزِلُ روحُ اللّهِ عيسى بنُ مريمَ فيُصَلِّى خَلْفَهُ (مجلسى،1304: ج47، ص71).رسول خدا? فرمود: جانشينان من و حجّت هاى خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند: اوّل آنان برادرم و آخرشان فرزندم. گفته شد: اى رسول خدا?، برادرت كيست؟ فرمود: على بن ابي طالب سؤال شد: فرزندت كيست؟ فرمود: مهدى كه زمين را از قسط و عدل پر سازد، همان سان كه از ظلم

و جور پر شده. قسم به آن كه مرا به حق در جايگاه بشارت دهنده و ترساننده برانگيخت، اگر از عمر دنيا يك روز باقى مانده باشد، خدا آن را چنان طولانى سازد تا فرزندم مهدى خروج كند. [پس از خروج] عيسى پسر مريم پشت سرش به نماز ايستد (جمعى، همان: ص78).روايت دومقال رسول الله صلى الله عليه وآله: يَخْرُجُ مِنْ آخِرِ الْزَّمَانِ رجلٌ مِنْ وَلْدي اسْمُهُ هَاشمى و كُنْيَتُهُ كَكُنْيَتى يَمْلأُ الْاَرْضَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً، فذلكَ الْمهدىُّ (عج) جوزى،1406: ص377).رسول خدا? فرمود: در آخرالزمان مردى از فرزندان من قيام كند كه اسم او همانند اسم من و كنيه اش مثل كنيه من است، زمين را از عدل پرسازد، چنان كه از ظلم پر شده است و او مهدى(عج) است (جمعى، همان: ص89).روايت سومقال النبى?: المهدى منّى و هو أجلى الجبهه، أقنى الانف، يملأ الارض قسطاً و عَدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً، يملك سبع سنين (الحلى، 1412: ص433).پيامبر فرمود: مهدى از من است. چهره اى نورانى و بينى خميده اي دارد. زمين را از قسط و عدل پرسازد؛ چنان كه از ظلم و جور پر شده است (جمعى، همان: ص90).روايت چهارمقال رسول الله صلى الله عليه وآله: لَوْ لمْ يبق منَ الدُّنيا إِلّا يومٌ واحدٌ لَطَوَّل اللّهُ ذلك الْيومَ حَتَّى يُبْعَثَ رجلٌ مِنّى و منْ أَهلِ بيتى، يُواطِئُ إسْمُهُ إسمى (الحلى، همان، ص434).رسول خدا? فرمود: اگر عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداى تعالى آن روز را چنان طولانى كند تا در آن روز مردى از من يا اهل بيتم قيام كند كه اسم او اسم من است (جمعى، همان: ص91).روايت پنجماِنّ عليّاً? سَأَلَ النبىّ : أَمِنّا آلَ

محمدٍ الْمهدىُّ (عج) أمْ من غيْرِنا؟ قَالَ رسول اللّهِ صلى الله عليه وآله: بلْ مِنّا يَخْتِمُ اللّهُ بِهِ كَمَا فَتَحَ. على? از پيامبر? پرسيد: آيا مهدى (عج) از ما آل محمد است يا غير ما است؟ رسول خدا? فرمود: بلكه از ما است. خداوند به سبب او ختم كند [=كمال بخشد] چنان كه به ما آغاز كرد (جمعى، همان: ص92).اين احاديث پنجگانه بر پنج نكتة مهم تأكيد دارند:اوّلاً اسلام در صدد گسترش خود در گسترة جهان است؛ثانياً گسترش جهانى اسلام از سوى امام زمان عليه السلام تحقّق مى يابد؛ثالثاً حكومت امام زمان حكومت جهانى است؛رابعاً جهانى شدن اسلامى بر پاية عدل و قسط قرار دارد؛خامساً حكومت جهانى امام زمان عليه السلام عمرى طولاني دارد.مبانى فكرى حكومت جهانى اسلام: مبانى فكرى و فلسفى تمدّن و فرهنگ اسلامى، رهاورد وحى الاهى، بعثت انبيا و امامت اوليا است كه عقل و فطرت اصيل انسانى بر آن مهر تأييد مى زند. اين مبانى اركان تمدّن اسلامى در چهارده قرن گذشته را ساخته و تداوم آن، نويد دهندة جهانى شدن تمدّن اسلامى است. برخى از مهم ترين اين مبانى عبارتند از:فطرت جويى: توحيد نخستين شرط تشرّف انسان به اسلام و لازمة ورود به جامعة جهانى اسلام است؛ از اين رو، قرآن با تعابيرى چون لَآ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ (صافات (37): 34)، لَآ إِلَهَ إِلَّا هُو (بقره(2): 163)، لاَ إِلَ_هَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ (نحل(16): 2)... اهتمام ويژه خود را بر اين اصل ابراز كرده است. يكتاپرستى، نقطه اشتراك همة انسان هايى است كه در جامعة جهانى اسلام مشاركت مى ورزند، و آن، فراگيرترين عامل همگرايى اجتماعى انسان ها است؛ به همين دليل، خداوند مى فرمايد:فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ

النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ (روم(30):30).پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسان ها را بر آن آفريده. دگرگونى در آفرينش الاهى نيست. اين آيين استوار است؛ ولى بيش تر مردم نمى دانند.سرانجام گرايى: عاقبت جويى يعنى فرجام خواهى و آخرت گرايى است كه در انديشة دينى و اسلامى به صورت اعتقاد به معاد ياد مى شود. تأكيد اسلام بر معاد، به منظور تأسيس نظام جهانى است كه تا در كنار اعتقاد به مبدأ، بر سرنوشت ساز بودن نقش اين باور (اعتقاد به معاد) در جهت گيرى زندگى فردى، جمعى و جهانى آشكار شود؛ زيرا چنين اعتقادى، رفتار اجتماعى را متأثّر مى سازد و آن را تحت كنترل در مى آورد. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَ اَنّكُمْ اِلَيْنَا لَا تُرْجَعوُنَ (مؤمنون(23): 115). آيا چنين پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و هرگز به سوى ما باز نمى گرديد.عزّت انسانى: خداوند انسان را گرامى داشته است:وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ (اسراء(17): 71). ما آدمى زادگان را گرامى داشتيم.از نظر دين، انسان موجودى هم مادّى و هم رحمانى است؛ از اين رو، برنامة جهانى شدن تمدّن اسلامى با برنامة جهانى شدن غربى كه در پى سلطه بر انسان است، از بنيان تفاوت دارد؛ زيرا اسلام در پى ارج نهادن به انسان ها است، و فقط به استقلال آگاهانه و درك آزادانه او از پيام دين مى انديشد، و هرگز در صدد تحميل عقيده بر او نيست.با توجّه به اين سه اصل، برنامه هاى جهانى اسلام عبارتند از:1. طبقه بندى انسان ها بر مدار عقيده و ايمان، نه نژاد و خون و...؛2. نفى سلطه گرى و

سلطه پذيرى بر اساس قاعدة نفى سبيل؛3. طرح و اجراى اصول و حقوق مشترك براى همة انسان ها، اعمّ از كافر و مسلمان.اركان نظام جهانى اسلام: تحقّق انديشة جهانى شدن اسلام و قوام آن بر پاية مبانى فكرى و فلسفى، منوط به اركان و ساختارى مناسب است كه برخى از آن ها عبارتند از:حاكميت الله: حاكميت بر جهان هستى، فقط از آن خدا است. در واقع، اراده الاهى بر سراسر گيتى حاكم، و ادامة هستى به مدد و فيض او وابسته است. به بيان ديگر، جهان و تمام اركان و عناصرش در قدرت هميشگي خداوند قرار دارد، و هم او است كه انسان را بر سرنوشت خويش حاكم كرده، و ادارة جامعة بشرى را به وى سپرده است؛ يعنى خداوند سبحان، حاكميت خويش در تدبير جامعه را به انسان واگذاشته كه آن نيز تجلّى ارادة خدا است. حاكميت خدا بر روى زمين به دست رهبر برگزيدة الاهى صورت مى گيرد كه خود او نيز از سوى امّت به جايگاه و منصب رهبرى دست يافته است. در چنين نظامى، عقلانيت، معنويت و عدالت، جامعه را به جهانى در مسير كمال تبديل مى كند.خليفة الله: مهم ترين ويژگى امامت و رهبرى در ساختار نظام جهانى اسلام، برگزيدة الاهى بودن است. مولاى متقيان، على بن ابى طالب عليه السلام در اين باره فرمود:وَ خَلَّفَ فيكُمْ مَا خَلَّفَتِ الْاَنْبِياءُ فى اُمَمِها، اِذْلَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلاً، بِغَيْرِ طَريقٍ وَاضِحٍ، وَ لاعَلَمٍ قائِمٍ (نهج البلاغه، خ1).او نيز چون پيامبران امت هاى ديرين براى شما ميراثى گذاشت؛ زيرا ايشان امّت خود را وانگذاشتند، مگر به رهنمون راهى روشن و نشانه اى معيّن.افزون بر اين، امامت و رهبرى ويژگى هاى ديگرى نيز دارد؛ از جمله، مركز وحدت

و يكپارچگى، زعامت معنوى و سياسى، اساس و پاية فعّاليت بشر، هستة مركزى نظم اجتماعى، مشروعيت بيعت مردمى، اسوة فردى و گروهي.همچنين، رهبرى و امامت در نظام جهانى اسلام، محور و قطب عقيدتي به شمار مى رود، همان گونه كه على? فرمود:اَما وَ اللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبى قُحافَةَ وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطبِ مِنَ الرَّحى، يَنْحَدِرُ عَنِّى السَّيْلُ، و لايَرْقى اِلَىَّ الطَّيْرُ (نهج البلاغه، خ3).آگاه باشيد. به خدا سوگند كه فلان [=ابابكر] خلافت را چون جامه اى بر تن كرد، و به قطع مى دانست كه جايگاه من در حكومت اسلامى آنان چونان محور براي آسياب است.ملت واحد: انسان ها در نظام جهانى اسلام، در دوران بلوغ و شكوفايى عقلى و معنوى قرار دارند، و به مرحلة والاى تعالى رسيده، و بالفعل داراي ارزش هاى واقعى انسانى اند. جامعة جهانى اسلامى، جامعه اى همگون و متكامل است، و در آن، استعدادها و ارزش هاى انسانى شكوفا مى شود؛ نيازهاى اساسى فطرى برآورده مى شود؛ از همة ابزارها براى تحقّق صلح و عدالت بهره مى گيرند و به اين علل است كه خداوند در قرآن مى فرمايد:وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَْا رَبُّكُمْ فَاتَّقوُن (مؤمنون (23): 52).و اين امّت شما، امّت واحدى است، و من پروردگار شما هستم؛ پس، از مخالفت فرمان من بپرهيزيد.قانون واحد: حديث ثقلين، گوياى آن است كه راز دستيابى به سعادت دنيايى و آخرتي، پيروى و اقتدا به قانون خوب ( كتاب الله) و مجرى خوب (اهل بيتى) است. اگر چه، جامعة بشرى به نقصان قانون دچار بوده، رنجِ فقدان مجريان صالح، همواره، عميق تر بوده است. در تهية قانونى كه در جامعة جهانى اسلام حاكميت مى يابد، عقل كه قادر به

ترسيم حدود و تعيين همه جانبة مسائل انسان نيست، دخالتى ندارد. اين قانون، قانون شرع است كه خداوند آگاه به همة نيازهاى انسانى آن را فرو فرستاده است؛ از اين رو، همه جانبه است و به طور كامل با فطرت انسان ها سازگاري دارد. در دورة تحقّق حكومت جهانى اسلام، قانون تمام و كمال (كامل) اسلام يا درحقيقت، نظام حقوقى اسلام اجرا مي شود كه همه در برابر آن يكسانند، و براى هر شخصى به اندازه توان و استعداد، حقوقى و وظايفى تعيين شده است.ويژگى هاى حكومت جهانى اسلام: ويژگى هاى نظام جهانى اسلام يا مختصات جهانى شدن اسلامى، با هيچ نظام ديگر قابل مقايسه نيست. در اين نظام، جهانى بر پاية معنويت، عقلانيت، انسانيت، عدالت، امنيت، و... شكل مى گيرد؛ از اين رو، جامعه اى كامل و متعالى است. اكنون برخى از اين ويژگى ها را مرور مى كنيم:عدل و عدالت: عدالت در نظام جهانى اسلام، فراگير، گسترده و عميق است و به اين جهت، جهانى شدن اسلامى، به تاريخ سراسر ظلم و جورِ جهان پايان مى دهد؛ به ريشه كنى ستم ها و تبعيض ها از جامعة بشرى مى پردازد، و نظام اجتماعى، بر پايه مساوات و برابري مستقر مى كند. احاديث بسياري به اين موضوع (عدالت در جامعة جهانى اسلام) پرداخته اند. مانند: ابوسعيد خدرى (از محدّثان اهل سنّت) از پيامبر? نقل مى كند:اُبَشِّرُكُمْ بِالْمَهْدِىِّ يَمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلماً يَرْضى عَنْهُ سُكَّانُ السَّماءِ و الْاَرْضِ يَقْسِمُ الْمالَ صِحاحاً. فَقالَ رَجُلٌ ما مَعْنى صِحاحاً؟ قالَ: بالسَّويَّهِ بَيْنَ النَّاسِ و يَمْلَاءُ قُلُوبَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ غِنىً وَ يَسَعَهُمْ عَدْلُهُ.... شما را به ظهور مهدى بشارت مى دهم كه زمين را پُر از عدالت مى كند؛ همان گونه كه از جور و ستم

پر شده است. ساكنان آسمان ها و زمين از او راضى مى شوند و اموال و ثروت ها را به طور صحيح تقسيم مى كند. كسى پرسيد: معناى تقسيم صحيح ثروت چيست؟ فرمود: به طور مساوى ميان مردم؛ [سپس فرمود:] و دل هاى پيروان محمد را از بى نيازى پر مى كند و عدالتش همه را فرا مى گيرد (الشيانجى،1405: ص200).على عقبه از پدرش چنين نقل مى كند:اِذا قامَ القائِمُ، حَكَمَ بالْعَدْلِ، وَارْتَفَعَ الْجَوْرُ فِى اَيَّامِهِ، وَ اَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ، وَ اَخْرَجَتِ الْاَرْضُ بَرَكاتِها، وَ رُدَّ كُلُّ حَقّ اِلى اَهْلِهِ... وَ لايَجِدُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ يَوْمَئِذٍ مَوْضَعاً لِصَدَقَته وَ لا لِبِرِّهِ لِشُموُلِ الْغِنى جَميعَ الْمؤمِنِينَ.هنگامى كه قائم قيام كند، بر اساس عدالت حكم مى كند، و ظلم و جور در دوران او برچيده، و راه ها در پرتو وجودش امن و امان مى شود، و زمين بركاتش را خارج مى سازد، و هر حقّى به صاحبش مى رسد... و كسى موردى را براى انفاق و صدقه و كمك مالى نمى يابد؛ زيرا همة مؤمنان بى نياز خواهند شد (الگلپايگاني،1372: ص170).در روايتى ديگر آمده است:يَمْلَاءُ اللَّهُ بِهِ الْاَرْضَ عَدْلاً و قِسْطاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.خداوند به وسيله او [= حضرت مهدى?] زمين را پر از عدل و داد مى كند، پس از آن كه از جور و ستم پر شده باشد (طبرسى،بى تا: ص98).رشد و پيشرفت: اطلاعات و صنعت در دورة حكومت جهانى امام عصر? به درجة آخر تكامل خود مى رسد. به بيان ديگر، در اين دوران، هم توسعة علمى و هم توسعة اقتصادى به صورت همه جانبه اتفاق مى افتد؛ از اين رو، تمام علوم براى دستيابى به حدّاكثر پيشرفت و توليدات به كار مى افتد. احاديثى بر اين موضوع اشاره دارند. از جمله:امام صادق?

فرمود:اَلْعِلْمُ سَبْعَةُ و عِشْروُنَ حَرْفاً فَجَمعُ ما جائَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرفانِ، فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْيَوْمْ غَيْرَ الْحَرْفَيْنِ، فَاِذا قامَ قائِمُنا اَخْرَج الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرينَ حَرْفاً فَبَثَّها فِى الناسِ ضَمَّ اِلَيْهَا الْحَرْفَيْنِ حَتَّى يَبُثَّها سَبْعةَ و عِشْرونَ حَرْفاً.دانش 27 حرف [= 27 شعبه و شاخه] است. تمام آن چه پيامبران الاهى براى مردم آورده اند، دو حرف بيش نبود و مردم تاكنون جز آن دو حرف را نشناخته اند؛ امّا هنگامى كه قائم ما قيام كند، 25حرف [= شعبه و شاخة علم] ديگر را آشكار، در ميان مردم منتشر مى سازد، و اين دو حرف موجود را هم به آن ضميمه مى كند تا 27 حرف، كامل و منتشر شود(مجلسى، همان: ج52، ص336).در حديثى ديگر آمده است:اِنَّهُ يَبْلُغُ سُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ تَظْهَرُ لَهُ الْكُنُوُزُ وَ لا يَبْقى فِى الْاَرْضِ خَرابٌ اِلّا يَعْمُرُهُ.حكومت او، مشرق و مغرب جهان را فراخواهد گرفت و گنجينه هاى زمين براى او ظاهر مى شود و در سراسر جهان جاى ويرانى باقى نخواهد ماند، مگر آن را آباد خواهد ساخت (الصبان، 1398: ص140).امام باقر? نيز فرمود:اِذا قامَ قائِمُنا وَضَعَ يَدَهُ عَلى رُؤُسِ الْعِبادِ فَجَمَعَ بِها عُقوُلَهُمْ و كَمُلَتْ بِها اَحْلامُهُمْ.هنگامى كه قائم ما قيام كند، دستش را بر سربندگان گذارد و خِردهاى آنان را گرد آورد و رشدشان را تكميل كند (مجلسى، همان: ج 52، ص 328).عشق و معنويت: معنويت در حكومت جهانى آخرالزمان در حدّ اعلا است. در روايتى آمده است:رجالٌ لايَنامونَ اللَّيلَ لَهمْ دَوِىٌّ فِي صلاتِهِمْ كدَوِىِّ النَّحْلِ يَبيتونَ قِياماً عَلى أطْرافِهِمْ.مردانى كه شب ها نمى خوابند، در نمازشان چنان اهتمام و تضرّعى دارند كه انگار زنبوران عسل در كندو وزوز مى كنند. شب را با

نگهبانى دادن پيرامون خود به صبح مى رسانند (مجلسى، همان: ج52، ص307).صلح و امنيت: در حكومت آرماني، امنيت شرط توسعه و لازمة پرداختن به معنويت است. در حديث مى خوانيم:حَتّى تَمْشى المَرْأةُ بَيْنَ العِراقِ اِلىَ الشَّامِ لاتَضَعُ قدمَيْها اِلّا عَلَى النَّباتَ و عَلى رأسِها زينَتُها لا يُهيجُها سَبُعٌ و لاتَخافُهُ. راه ها [امن مى شود چندان كه] زن از عراق تا شام برود و پاى خود را جز بر روى گياه نگذارد. جواهراتش را بر سرش بگذارد؛ هيچ درنده اى او را به هيجان و ترس نيفكند و او نيز از هيچ درنده اى نترسد (الگلپايگانى، همان، ص474).رضا و رضايت: حكومت جهانى اسلام، ?يرضى بخلافته السماوات و الارض? است؛ يعنى آسمان و زمين، توأماً اظهار رضايت و خشنودى مى كنند، و حكومتى است كه ?يحبه اهل السموات و الارض: سماواتيان از آن خوششان مى آيد و آن را دوست دارند؛ حكومتى كه نتيجه و بركات آن براى همه، حتّى مردگان، گشايش است (رى شهرى، 1416: ج1، ص178).نعمت و بركت: خدا به واسطة صالحانى كه حكومت جهانى را در دست دارند، بركت را بر آنان ارزانى مى كند. در حديث مى خوانيم:يَتَمَسَّحونَ بسَرْجِ الإمامِ تَطلُبونَ بذلك الْبَرَكَةَ يُحِفُّونَ بِه.به زين اسب امام دست مى سايند تا بركت يابند (رى شهرى، همان، ص188).فرمانبرى و اطاعت: اطاعت از امام زمان? در حكومت جهانى اش، خالص و كامل است. در حديث آمده است:وَ يقونَهُ بأنفسِهِمْ فِى الْحُروبِ وَ يَكْونَهُ مَا يُريدُ مِنْهُمْ.با جانشان امام را در جنگ ها يارى مى كنند و هر دستورى بديشان بدهد، انجامش مى دهند (رى شهرى، همان: ص178).ابزارهاى تأسيس حكومت جهانى اسلام: نظام جهانى اسلام، براى تحقّق خود، نخست به اصل دعوت و هدايت عمومى و سپس در مواجهه با انسان هاى

لجوج به جهاد فى سبيل الله متّكى است؛ زيرا:1. اصل دعوت و هدايت اسلامى: قرآن در اين باره مى فرمايد:ما اَرْسَلْناكَ اِلّا كافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً و نَذِيراً (سبأ (34): 28). ما تو را جز براى بشارت و بيم دادن همه مردم نفرستاديم. قُلْ يا اَيُّهَا النّاسُ اِنّىِ رَسُولُ اللَّهِ اِلَيْكُمْ جَميعاً (اعراف (7): 158). بگو: اى مردم! من فرستادة خدا به سوى همة شما هستم.همچنين، پيامبر گرامى اسلام? رسالت خود را دعوت و هدايت تمام مردم دانست و فرمود:...فَاِنّى رَسُولُ اللّهِ اِلىَ النَّاسِ كَافَّةً لِاُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيّاً وَ يَحِقَّ الْقَولُ عَلَى الْكافِرينَ (ميانجى، بى تا: ص90).من پيامبر خدا براى تمام بشر هستم. وظيفه دارم زنده ها را انذار و هشدار دهم و فرمان عذاب بر كافران مسلّم شود.دعوت و هدايت اسلامى بر پاية صلح و دوستى قرار دارد؛ زيرا همان گونه كه راغب اصفهانى در مفردات مى نويسد:الصُّلْحُ تَخْتَصُّ بِاِزالَةِ النِّفارِ بَيْنَ النَّاسِ.صلح به زدودن كدورت از ميان مردم اختصاص دارد و به زدودن آن كمك مى كند.خداوند سبحان هم به پيامبر دستور مى دهد كه چنان چه دشمن تو از در مسالمت وارد شد، تو نيز با آن موافقت كن:وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها (انفال (8): 61).اگر به صلح گرايش نشان دهند، تو نيز از در صلح درآى.2. اصل جهاد و دفاع اسلامى: اگر دعوت اسلامى مؤثّر نيفتاد، و انسان هاى لجوج به مقابله با اسلام برخاستند يا افرادي كه دعوت را پذيرفتند، با خطر مواجه شدند، اسلام بر جهاد يا دفاع تأكيد مى ورزد. به آياتى در اين باره توجه كنيد:اول، يآ أَيُّهَا النَّبِىُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْويهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيِرُ (توبه (9): 73).اى پيامبر!

با كافران و منافقان جهاد كن، و بر آن ها سخت بگير! جايگاهشان جهنم است، و چه بد سرنوشتى دارند!دوم، وَ قتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقتِلوُنَكُمْ وَ لَاتَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لَايُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (بقره (2): 19).و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى جنگند، نبرد كنيد! و از حد تجاوز نكنيد كه خدا تعدّى كنندگان را دوست نمى دارد!سوم، وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لاتُقتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَآءُ الْكَافِرِينَ (بقره (2): 191).و آن ها را [= بت پرستانى كه از هيچ گونه جنايتى ابا ندارند] هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد! و از آن جا كه شما را بيرون كردند [= مكه]، بيرونشان كنيد! و فتنه [و بت پرستى] از كشتار هم بدتر است! و با آن ها، نزد مسجدالحرام [در منطقه حرم] بجنگيد! مگر اين كه آن جا با شما نجنگند؛ پس اگر (آن جا) با شما پيكار كردند، آن ها را به قتل برسانيد چنين است جزاى كافران!منابع و مآخذ1. قرآن.2. نهج البلاغه.3. آكسفورد،بارى، نظام جهانى:سياست و فرهنگ، حميرا مشيرزاده، تهران، دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1378ش.4. ابن جوزى، سبط، تذكرة الخواص الامة، بيروت، مؤسسه اهل بيت، 1306ق.5. احمدى ميانجى، على، مكاتيب الرسول، بيروت، دارالمهاجر، بى تا.6. الاسدى الربعى الحلى، يحيى بن حسن، العمده، قم، مؤسسة امام الصادق،1412ق.7. الشيخ الشيانجى، نورالابصار فى مناقب آل بيت النبى المختار، بيروت، الدار العالية،1405ق.8. العروسى الحويزى، على بن جمعه، تفسير نورالثقلين، قم، علميه، بى تا، ج3.9. الصبان، محمد بن على، اسهاف الراغبين، بيروت، مؤسسه بيروت، 1398ق.10. الصافى الگلپايگانى ،لطف الله، منتخب الاثر، تهران، مكتبه الصدر، بى تا.11. ايران زاده، سليمان، جهانى شدن و تحولات استراتژيك در مديريت و

سازمان، تهران، مركز آموزشى دولتى،1380ش.12. پيشگاهى فرد، زهرا، نگرش ژئوپلتيكى بر پديدة جهانى شدن، تهران، دافوس،1381ش.13. تامليسون، جان، جهانى شدن و فرهنگ، محسن حكيمى، تهران، دفتر پژوهش هاى فرهنگى، 1381ش.14. جمعى از سخنرانان ،گفتمان مهدويت (گفتمان اوّل و دوم)، قم، بوستان كتاب،1380ش.15. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه وفا، 1304ق، ج45 و52.16. محمدى رى شهرى، محمد، ميزان الحكمة، قم، دارالحديث، 1416ق، ج1.17. نش، كيت، جامعه شناسى سياسى معاصر، جهانى شدن، سياست، قدرت، محمدتقى دل فروز، تهران، كوير ،1380ش.18. واترز، مالكوم، جهانى شدن، اسماعيل مردانى، تهران، سازمان مديريت صنعتى ،1379ش.19. آقايى، مهدى، ?ضرورت همكارى هاى منطقه اى در فرآيند جهانى شدن?، پگاه حوزه، 17 ارديبهشت 1381، شماره 46.20. اسكلد، لسلى، ?تعريف واحدى از جهانى شدن وجود ندارد?، داوود كيانى، جام جم،3 مهر1380.21. اثناعشرى، حسين، ?چگونه به جهانى مى انديشيم?، رسالت، 6 ارديبهشت 1380.22. بقريان، آلبرت، ?پيامدهاى جهانى شدن، يك رويكرد آمارى?، توسعه مديريت، آبان 1380، شماره 31.23. پولادى، كمال، ?جهانى شدن يا آمريكايى شدن?، ايران، 29 بهمن 1380.24. پهلوان، چنگيز، ?جهانى شدن به چه معنا است؟? كلك، تير 1375، شماره 53.25. حسينى، عباس، ?چگونه جهانى شويم?، تدبير، تير 1380، شماره 113.26. سليمان، نبيل، ?تكوين جهانى?، يوسف بنى طرف، همشهرى، 8 آبان 1380.27. سيورامونت، ايگنا و فريدمن، توماس، ?درباره جهانى شدن?، على ايوان درى، جام جم، 7 مرداد 1380.28. عبدالحميد، محسن، ?جهانى شدن از منظر اسلامى?، شاكرلوئى، پگاه حوزه، 15 دى 1380، شماره 34.29. قره باغيان ،مرتضى، ?گفت و گو در باره جهانى شدن?، اقتصاد اسلامى، زمستان 1380، شماره 4.30. نصيرى، قدير، ?در چيستى جهانى شدن?، مطالعات راهبردى، پاييز 1380،شماره 3.31. همدانى، احمد، ?جهانى شدن پديده اى تاريخى است?، ابرار،27 مرداد 1379.32. راسل، برتراند، جهانى كه من مى شناسم، روح اللّه عباسى،

تهران، اميركبير، 1345ش.33. سوئيزى، پل و ديگران، جهانى شدن با كدام هدف، ناصر زرافشان، تهران، آگاه، 1380ش.34. فوكوياما، فرانسيس، پايان نظم، غلام عباس توسلى، تهران، جهان امروز، 1379ش.35. فونتن، آندره، يكى بدون ديگرى؟ عبدالرضا هوشنگ مهدوى، تهران، فاخته، 1369ش.36. كاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات، على قليان و افشين خاكباز،تهران، طرح نو، 1380ش، ج1.37. كيسينجر، هنرى، ديپلماسى، فاطمه سلطانى يكتا و عليرضا امينى، تهران، انتشارات اطلاعات، 1379ش، ج2.38. كيل، ژيل، ارادة خدا، يهوديان، مسيحيان در راه تسخير دوباره جهان، عباس آگاهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370ش.39. گيدنز، آنتونى، جهان رها شده، على اصغر سعيدى و يوسف حاجى عبدالوهاب، تهران، علم و ادب، 1379ش.40. لاتوش، سرژ، غربى سازى جهان، اميررضايى، تهران، قصيده، 1379ش.41. لوين، اندرو، طرح و نقد نظريه ليبرال دموكراسى، سعيد زيباكلام، تهران، سمت، 1380ش.42. والرشتاين، امانوئل، سياست و فرهنگ در نظام متحول جهانى، پيروز ايزدى، تهران، نشر نى، 1377ش.43. وود، اندروهى، درآمدى بر ايدئولوژى هاى سياسى، محمد رفيعى مهرآبادى، تهران، دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1379ش.43. هاروى، ديويد، جهانى شدن جديد سرمايه دارى وجهان سوم، وحيد كيوان، تهران، نشر توسعه، 1376ش.44. هانتينگتون، ساموئل پى، برخورد تمدن ها و بازسازى نظم جهانى، محمدعلى رفيعى، تهران، دفتر پژوهش هاى فرهنگى، 1378ش.45. الميلاد، زكى، ?انديشه اسلامى و مقوله جهانى شدن?، مجتبى عطازاده، آفتاب يزد،14 آذر 1379ش.46. بهداروند، محمدمهدى، ?جهانى شدن، عوامل و پيامدها با رويكردى به انديشة امام خمينى?، جمهورى اسلامى ،15تير 1381.47. تقوى پور، حميد، ?جهانى شدن?، نامه فرهنگ، شماره 2.48. دهشيار، حسين، ?جهانى شدن: تكامل فرايند بُرن بَرى ارزش هاى نهادهاى غربى?، اطلاعات سياسى _ اقتصادى،مهر و آبان 1379،شماره 158 و 157.49. سخنرانى سيدمحمدكاظم سجادى در مركز مطالعات عالى بين المللى، تحت عنوان مخاطرات و فرصت هاى

جهانى شدن، مندرج در روزنامه ايران ،20 و 19 و 18 خرداد 1381.50. فالك، ريچارد، ?اديان توحيدى در عصر جهانى شدن?، عبدالرحيم مرودشتى، گوناگون، شماره 5 و 4.51. فراهانى، محسن، ?جهانى شدن به اختيار يا به اجبار?، جام جم، 1 مرداد 1381.52. فوكوياما، فرانسيس، ?اسلام و جهانى مدرن?، سعيد كوشا، آفتاب، فروردين 1381، شماره 21.53. كرث، جميز، ?مذهب و جهانى شدن?، حميد بشيريه، دانشگاه در آئينه مطبوعات،12 اسفند 1380، شماره 5.54. گفت وگو با پروفسور مولانا و دكتر عاملى، ?بررسى ابعاد فرهنگى سياسى جهانى شدن و پيامدهاى آن?، تير 1381، شماره55.55. گفت وگو با عماد افروغ، ?برخى اديان خواستار جهانى شدن هستند?، آفتاب يزد، 18 دى 1379.56. محمد، ماهاتير، ?دنياى اسلام و جهانى سازى و سده بيست و يكم?، همشهرى، 2 آبان 1381.57. ?ميزگرد بررسى آثار جهانى شدن بر گزينه هاى استراتژيك ايران?، راهبرد، زمستان 1379.58. وايت، بريان و لتيل، ريچارد، اسميت، ميشل، ?دين و جهانى شدن?، منيژه جلالى، همشهرى،20 فروردين 1381.59. يزدان پناه، كيومرث، ?جهانى شدن، عوامل و پيامدها?، همشهرى، 17 ارديبهشت 1381.60. File: // D : New 20% Folder \ persoian 20% Article 2. htm.61. Mcgrew AnthonycedI, the travsfo: Natin of Democracy: Globalization and Territorial Democracy, Combridge: polity press 1992.62. http: // WWW. etehade fedqian. org / kar 96/526 htm63. واعظ، حسام الدين، (استاد دانشگاه ليدز انگلستان)، ?جهانى شدن جهان اسلام و سياست هاى جهانى?، منبع اينترنت.گردآوري :   ' )

document.write( addy86712 )

document.write( '' )

//-->\n

آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال ساختن جاوا اسكريپت داريد

خوشبينانه با جهاني شدن به سود بيش تري دست يابد و در نگاهي ديگر مي كوشد تا از «بن بست ها و تضادهايي كه نظام سرمايه داري، هم به لحاظ نظري و معرفتي و هم به لحاظ اقتصادي- اجتماعي با آن مواجه است»، رهايي يابد. از نظر افروغ، ريشة اين تضاد در ذات مدرنيته است:امانيسم و خرد خود بنياد و تجربه گرايي كه مبناي سرمايه داري را تشكيل مي دهند، به دليل نفي خدا، به نفي ذات و غايت براي انسان انجاميده است و در دوره هاي تاريخي متفاوت به هيچ انگاري و نفي علني انسان و خرد او منجر شده است (افروغ، 1382: ص32).او سرانجام چنين نتيجه مي گيرد كه با بن بست هاي مدرنيته به تصريح بسياري از نظريه پردازان غربي، جهاني شدن با بازگشت اديان همراه بوده است و در نتيجه، «اگر لازمة جهاني شدن واقعي، اعتقاد به يك حقيقت غايي و وجود ضروري يك نگرش توحيدي ونگاه به عالم به مثابه يك كلّ منسجم و مخاطب قرار دادن انسان قطع نظر از مرزهاي جغرافياي و فرهنگي و قائل شدن به وجود ذات و غايتي براي انسان و كلّ عالم باشد، قرآن كريم سرشار از آياتي است كه مؤيد اين امر مي باشد» (همان: ص45). انديشه وران و نظريه پردازان ديگري نيز در چنين ديدگاهي مشترك هستند(براي نمونه، ر.ك: مرقاطي، 1382).مفهوم ديني _ اسلامي فرجآموزة فرج يكي از مهم­ترين بشارت هاي آسماني اسلامي است. طبق اين سنّت الهي و بر اساس قول متفق تمام مذاهب و فرقه هاي اسلامي، حتي اگر يك روز از پايان عمر جهان بيش نمانده باشد، خداوند آن روز را آن ميزان طولاني خواهد كرد كه مهدي ظهور

كند. چنين وعده اي در اديان آسماني مشترك است و منجي موعود با نام ها و اسامي گوناگوني ياد شده است. در يك طبقه بندي كلّي، نگرش هاي موجود به منجي و موعود را مي توان به شيوۀ ذيل طبقه بندي كرد (موحديان عطار،1383: ص38 و 39):به لحاظ ماهيت:1. موعود شخصي:أ. داراي جنبه الوهي( مانند مسيح براي مسيحيان)؛ب. موعود بشري صرف (مانند سوشينت براي زرتشتيان).2. موعود غير شخصي (مانند آرمان صلح كلّي جهاني در آيين هاي دائو و كنفوسيوس):به لحاظ كاركرد:نجات بخشي فردي؛نجات بخشي جمعي.موعود نجاتبخش جمعي را به لحاظ­هاي گوناگون نيز مي توان دسته بندي كرد:1. به لحاظ كاركرد اجتماعيأ. نجاتبخش صرفاً اجتماعي( همانند موعود برخي اديان سرخپوست و افريقايي)؛ب. نجاتبخش معنوي و اجتماعي( مانند موعود اسلامي)؛ج. نجاتبخش صرفاً معنوي(مثل موعود آيين بوداي مهايانه).2. به لحاظ فراگيري رسالتأ. موعود قوم مدار (مثل موعود يهوديت و صهيونيسم)؛ب. موعود جهانشمول(مانند موعود آيين هاي اسلام، هندو، بودا، زرتشت و ....)3. به لحاظ آرمان:أ. رو به گذشتهi. آرمانشهر گرا ( مثل افلاطون)؛ii. بهشت گرا؛iii. باستان iv. گرا (همانند موعود يا آرمان كنفوسيوس).ب. رو به آيندهموعود پاياني ( مثل مهدي به مفهوم شخصي و نه نوعي)؛موعود مقطعي( مثل مهدي نوعي و مجدد در اهل سنّت، يا موعود زرتشتي)؛4. به لحاظ كيهان شناختيأ. داراي كاركرد كيهاني( مثل موعود اسلامي و هندويي كه به نوعي با پايان عالم همراه است)؛ب. بدون كاركرد كيهاني.در دين اسلام، چنين اعتقادي به ظهور منجي موعود شخصي و متّصف به صفات الهي و از سلالة پيامبر گرامي اسلام يكي از آموزه هاي اصلي متفق بين مذاهب اسلامي است. عبدالعليم عبدالعظيم البستوي(1999) در دانشگاه ام القراي مكّه درتحقيقي از منظر سخت­گيرانه وهابي، 338

حديث نبوي را در باره مهدي (سلام الله عليه) استخراج كرده است كه از آن ميان، 46 روايت را به لحاظ دلالي و سندي معتبر و از گونة صحيح يا حسن دانسته است. محتواي اين روايات حاكي از قطعيت قيام مهدي موعود، برقراري حكومت عدل جهاني به وسيلة حضرت و نيز اقتداي عيساي مسيح بدان حضرت از نظر احاديث نبوي? است. در تحقيقي ديگر، شيخ عبدالمحسن العباد از استادان دانشگاه اسلامي مدينه نيز به رفع ابهام از شبهات افراطي در مورد اصل اعتقاد به مهدويت بر اساس روايات سنّي پرداخته است.به هر حال، مهم، ويژگي ها و چيستي نگرش اسلام به آموزه فرج است. به اجمال مي­توانيم به ويژگي هاي آموزة فرج اسلامي اشاره كنيم:ماهيت ديني فرج: يكي از ويژگي هاي بارز آموزة فرج اسلامي، صبغة الهي و قدسي آن است. بر خلاف نگرش هاي آينده نگر مدرن كه آيندة تاريخ را بر اساس آموزة مدرن پيشرفت يا progress با برتري و غلبه انسان مدرن سكولار مي دانند، در نگرش اسلامي، آيندة تاريخ را نيز با گرايش انسان به عرصة قدسي و در هماهنگي با ساحت الهي مي دانند. به بيان ديگر، از اين منظر، آينده نه با حاكميت انسان، بلكه با حاكميت مطلق الهي رقم خواهد خورد؛ از اين رو انسان عصر ظهور فرج الهي، انساني خواهد بود كه در هماهنگي و تلائم كامل با نظام الهي آفرينش است. طبق آيات الهي، ظهور چنين عصري بر اساس ارادة الهي صورت مي پذيرد و در آن دين اسلام فراگير خواهد بود و انسان ها با اشتياق پيام آسماني اسلام را در آغوش خواهند كشيد. اصل اساسي در ديدگاه اسلامي، حاكميت

خداوند است. در قرآن كريم خداوند منشأ حكم دانسته شده است؛ مانند: إن الحكم الا لله (يوسف(12): 67) يا الا له الحكم(انعام(6): 62؛ يوسف(12): 40). در آيات ديگر، پيامبران نيز صاحبان حكم معرّفي شده اند:إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ (نساء (4): 105)يا در آيات ديگر، به رسالت پيامبران اشاره كرده و از اعطاي حكم به همراه كتاب و نبوّت به آن ها خبر داده است:اولئك الذين آتينهم الكتب و الحكم و النبوه(انعام(6): 82).معنويت مداري و فضيلت مداري عصر ظهور: در اين عصر، بر خلاف نگرش عصر جديد غرب كه فضيلت را امري شخصي كرد و از چرخة حيات جمعي انسان خارج ساخت، جامعة آرماني مبتني بر فضيلت و خير اخلاقي خواهد بود. مهم ترين دغدغة انسان مدرن دستيابي به آزادي بوده است. نظريه­هاي سياسي عصر جديد ماهيت جامعه و انسان جديد را بر آزادي بنا كرده­اند. برخلاف نظريه­هاي كلاسيك همانند يونان باستان و عصر مسيحيت و دورة اسلامي كه غايت جامعه، زمينه­ سازي نيل به فضيلت اخلاقي و سعادت دانسته مي­شد­، انسان مدرن از ماكياولي به بعد در دغدغة نيل به آزادي است كه به دو شيوة آزادي جمعي و فردي در نظريه­هاي مدرن ليبراليسم و سوسياليسم دنبال شده است (بلوم،1376: ج 2)؛ امّا در نظريه هاي اسلامي و ديدگاه انديشه وران اسلامي هدف سياست و زندگي جمعي فراهم سازي سعادت انسان است. حديث معروف نبوي «الدنيا مزرعه الاخره»، الهام بخش تمام نظريات و ديدگاه هاي اجتماعي _ سياسي اسلامي بوده است؛ از اين رو سياست نزد انديشه وران اسلامي، استصلاح خلق ناميده شده است.علم مداري و عقلانيت اسلامي: يكي از اصول تفكّر اسلامي كه

در آموزة فرج نيز تجلّي مي­يابد، نقش عقل و آموزه­هاي عقلاني در اسلام است. طبق روايتي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است، حضرت مي­فرمايند:دانش 27 حرف است و همة آن چه تاكنون پيامبران آورده اند فقط دو حرف آن است و مردم تاكنون جز با آن دو حرف آشنايي ندارند و هنگامي كه قائم ما قيام كند، 25 حرف ديگر را بيرون آورده، آن را بين مردم گسترش مي­دهد و آن دو حرف را نيز ضميمه مي­كند و مجموع 27 حرف را ميان مردم منتشر مي­سازد. (مجلسي، 1411: ج 52، ص326).نكتة مهم در آموزة فرج اسلامي آن است كه بر خلاف دانش مدرن امروز كه بر عقلانيت خود بنياد متّكي است و چنان كه ماكس وبر به خوبي بيان كرده، عقلانيت ابزاري جاي عقلانيت ارزشي را گرفته و انسان مدرن فقط به فكر منافع و مصالح دنيايي است، در اسلام عقلانيت با معنويت همراه است؛ به طور نمونه مي­توان به روايت نخست كتاب شريف كافي اشاره كرد كه در آن عقل كاملاً تمجيد شده و خداوند به عزت و جلال خود سوگند مي خورد كه آن را به محبوب ترين افراد نزد خويش اعطا مي­كند. بر اين اساس در عصر ظهور نيز چنين عقلانيتي براي همة انسان ها فراهم خواهد شد. در حديثي از امام باقرعليه السلام آمده است كه هنگام قيام قائم، حضرت دست خويش را بر سر مردم گذاشته، خردها و آگاهي­هاي آن ها را فزون مي سازد (مجلسي، همان: ص336).جهانشمولي فرج اسلامي: يكي از ويژگي هاي بارز ديگر فرج اسلامي پيام جهانشمول آن براي تمام انسان ها است. بر خلاف آموزه هاي موعودگرايي برخي از اديان همانند يهود كه فرج را

صرفاً براي قوم يا گروه خاصّي مي­دانند، فرج اسلامي ويژگي فراگير و جهانشمول دارد و بر اين اساس، تمام انسان ها را در بر مي گيرد. اين بدان جهت است كه خداوند، دين خود را براي تمام انسان ها ارزاني داشته و همه را به دين واحدي خوانده است. طبق تصريح قرآن، دين نزد خداوند واحد و همان اسلام است. بر اين اساس، فرج اسلامي نيز تمام انسان ها در بر خواهد گرفت. و رفع ستم و گسترش عدالت و حكمت با پذيرش اسلام از سوي تمام مردم جهان محقّق خواهد شد. شايد بتوان نماد اقتداي مسيح? به مهدي موعود _ عجل الله تعالي فرجه _ را تجلّي چنين وحدتي دانست. بدون ترديد، جهان مسيحيت بخش عمده­اي از مردم جهان را در بر مي­گيرد و بازگشت و اقتداي مسيح به حضرت، خود تجلّي چنين وحدتي خواهد بود. امّت واحده در تعبير قرآني به همين معنا است. و خداوند از امّت واحدة الهي سخن گفته است كه در عصر ظهور كنار هم جمع خواهند شد.گسترش عدل و داد در عرصة جهاني: ويژگي بارز فرج اسلامي، اشاعة عدل و داد در عرصة جهاني است. عدالت يكي از آرمان هاي بزرگ انسان در طول تاريخ بوده است. به غم ارائة نظريه ها و ديدگاه هاي گوناگون در اين عرصه، متأسّفانه انسان ها از رسيدن به چنين وضعيتي بازمانده­اند. چنين ناكامي را مي توان در دو سطح نظري و عملي جست. كدامين عدالت مي تواند با وضعيت انسان ها متناسب باشد؟ دانشمندان، پاسخ هاي مختلفي را در طول تاريخ به اين پرسش داده اند؛ امّا تا كنون هيچ اجماعي در اين باب شكل نگرفته است. با گذشت زمان، نظريه هاي گوناگون

از عدالت نقض شده و انسان ها دنبال ديدگاه جديدي رفته­اند. چنين تزلزل و ترديدي در مفهوم عدالت و چگونگي آن را در تاريخ بشري مي­توان يكي از زمينه­هاي اصلي ناكامي انسان ها در دستيابي به عدالت دانست؛ از اين رو ضرورت ارائة مفهومي نهايي از عدالت به وسيلة منجي موعود كه با سرشت و ويژگي هاي انسان تناسب داشته باشد، يكي از كارويژه­هاي اصلي منجي اسلامي است كه از اين طريق انسان ها را از سرگرداني و ترديد در چيستي عدالت در مي آورد.كارويژة اصلي ديگر منجي، گسترش عملي عدالت در عرصة جهاني است. چنين اقدامي طبق روايات اسلامي، زماني صورت خواهد گرفت كه جهان را ظلم و بي­داد فراگرفته باشد. در چنين عصري است كه انسان ها از بي­عدالتي رنج مي برند و همگي تشنه و از صميم وجود، منتظر فراهم شدن عدالت در جهان هستند. چنين انتظاري، گستره­اي جهاني دارد و نشان مي­دهد كه بي عدالتي، خاص يك منطقه نخواهد بود؛ بلكه خصلتي فراگير دارد و نشان از جهانشمولي بي عدالتي در اين عصر است. چنين نكته­اي به شيوه­اي نمادين از عصري سخن مي­گويد كه انسان ها در كنار هم قرار گرفته­اند و از وضعيت يك ديگر در جهان اطلاع مستقيم دارند. در روزگاران گذشته به دليل فاصلة جغرافيايي، وضعيت­هاي گوناگوني در جوامع مختلف حاكم بود؛ امّا در عصر مشرف به ظهور، چنين فاصله­هايي كم اهمّيت مي­شود؛ از اين رو مي توان به گسترش ظلم و بي­عدالتي در سراسر جهان حكم، و تمام جهانيان را در انتظار فرج تصور كرد. به تناسب چنين بحراني است كه عدالت نيز گستره­اي جهاني مي­يابد.فلسفة تاريخ و جايگاه فرجآموزة فرج را از منظري ديگر، يعني نگرش اسلام

به فلسفة تاريخ نيز مي­توان بررسي كرد. منطق حركت، فرايند و سرانجام تاريخ، سه پرسش اصلي و محوري حركت تاريخي هستند. بدون ترديد، سخن از عصري طلايي و نجات بخش آموزه­اي است كه به سرانجام تاريخ بشري نگاهي دارد. تلقّي­ها و ديدگاه هاي مختلفي در هر سه عرصة پيش گفته مطرح شده است. در پاسخ به سرانجام و غايت تاريخ، دو نگرش كلان بدبيني به فرجام تاريخ و نگرش خوش­بينانه به آينده را مي­توان از نگرش هاي اصلي در آينده شناسي دانست. هم چنين آينده­شناسي از منظر چگونگي سير تاريخ نيز اهمّيت دارد. برخي نگرش ها به تاريخ بر اساس نگرش خطي شكل گرفته­اند. برخي ديگر صرفاً حركت تاريخ را حلقوي يا دوري دانسته­اند. برخلاف نگرش هاي ماقبل اديان ابراهيمي كه به طور عمده در اديان هندو و قبيله­اي _ بشري شكل گرفته است و به حركت دوري تاريخ معتقد بودند، در اديان آسماني _ ابراهيمي حركت تاريخ، خطي است و براي تاريخ سرانجامي تصور مي شود كه با بازگشت منجي همراه است. چنين بازگشتي عصر طلايي اديان را رقم مي­زند.از منظر اسلامي نيز طبق وعدة الهي، سرانجام نيكي در انتظار صالحان، محرومان و مستضعفان است. طبق آيات و روايات گوناگون اسلامي، سنّت الهي بر حاكميت حق بر باطل و تحقّق مدينة فاضلة اسلامي استوار شده است. در بحث حاضر نيز فرايند دگرگوني هاي تاريخي، از جمله پديدة جهاني شدن را بايد بر اساس همين پويايي و تحوّل تاريخي سنجيد. حيات انسان ها از زندگي قبيله­اي شكل گرفته و در طول تاريخ در جوامع بزرگ تري ادغام شده است. از نگرش فلسفة تاريخ اسلامي، سرانجام تاريخ با تحقّق جامعة واحدة اسلامي نيز محقّق

خواهد شد. طبق آيات شريفة قرآني، خداي واحد داراي امّت واحده­اي است كه به رغم تمايزهاي ظاهري جهت تعارف و آشنايي با يك ديگر در تمسّك و اعتصام به ريسمان الهي به وحدت فرا خوانده شده­اند تا امّت واحدة الهي _ اسلامي را شكل دهند (ر.ك: صدر، 1369؛ مصباح يزدي، 1368).بدون ترديد سنّت الهي بر اجراي امور از طريق فرايند اسباب و عوامل آن است. حديث معروف "أبي الله ان يجري الامور الا باسباب"(مجلسي، همان( از اين باب است. فرايند تحوّل تاريخي زمينه ساز نيل به جامعة آرماني خواهد بود. بدون ترديد، خداوند خود از طريق ارادة تكويني مي­توانست جامعة فاضله­اي را ايجاد كند؛ امّا با توجّه به سنّت ابتلا و آزمايش الهي براي انسان ها ضرورت دارد تا به تدريج زمينه هاي مدينه فاضله فراهم شود. انسان ها از طريق تجربيات و آزمون هاي گوناگون، سرانجام خود به چنين نتيجه­اي خواهند رسيد كه فقط وعدة الهي مي­تواند جامعة نيك را براي آن ها به ارمغان آورد. جوامع پيش از عصر ظهور، همگي در رسيدن به جامعة فاضله ناكام مي­مانند. چنين امري به دليل عدم آمادگي انسان ها است. هر چند در طول تاريخ رهبران فرهيخته و صالحي آمده­اند، اما به دليل اوضاع نامناسب اجتماعي نتوانسته­اند خواسته­هاي آرماني خود را محقّق سازند. سرانجام حكومت علوي از اين باب است؛ امّا خود ايشان سرانجام نيكي را براي آينده پيش بيني مي­كنند. امام علي عليه السلام در نهج البلاغه به اين بعد تاريخ اذعان مي­دارد كه حكومت سرانجام بر اهل بيت هموار خواهد شد؛ همان گونه كه شتر سركش سرانجام فرزند خويش را شير مي­دهد (نهج البلاغه، خطبة 200)؛ از اين رو دگرگوني هاي تاريخي را

بر اساس منطق خاص خود و از منظر زمينه سازي تحقّق وعدة الهي بايد پي گرفت و جهاني شدن و تحولاتي از اين قبيل را چنان كه در سطور آتي بررسي خواهيم كرد، بر اساس چنين منطقي ارزيابي كرد.جهاني شدن و فهم پذيري آموزة فرججهاني شدن چگونه مي­تواند چشم انداز فرج اسلامي را براي ما روشن سازد؟ براي پاسخ به اين پرسش دوباره بايد به ويژگي هاي عصر جهاني شدن برگشت. هر چند _ چنان كه گذشت _ ديدگاه هاي گوناگوني در بارة جهاني شدن مطرح شده است مي توان مشتركاتي را بين آن ها جست كه از جهاتي ما را به مدينة فاضله اسلامي و آموزة فرج اسلامي رهنمون مي­سازد.آ. ويژگي هاي كلان عصر جهاني شدنمهم­ترين ويژگي ها و مشتركات جهاني عصر جهاني شدن را مي­توان در موارد ذيل جست:1. ايجاد همگرايي بين انسان ها و تشكيل جامعة جهاني: يكي از ويژگي هاي اصلي جهاني شدن را در هر قرائتي از آن مي توان خصلت جهانشمولي ابعاد زندگي بشر دانست. جهاني شدن سبب شده است تا تفاوت هايي كه بر اثر فاصلة زماني و مكاني بين انسان ها برجسته شود، اهمّيت خود را از دست بدهند و انسان ها در فرايند همگرايي و وضعيت تشابه بيش تري قرار بگيرند.هماهنگي در سليقه­ها، هنجاره و فرهنگ ها يكي از آثار مهم اجتماعي _ فرهنگي جهاني شدن است. فارغ از محتواي چنين فرهنگ هايي عملاً جهاني شدن، انسان ها را به سوي همرنگي و همشكلي مي­كشاند. اگر روزگاري جهان به اقليم ها و فرهنگ هاي مختلف و متنوعي تقسيم مي­شد، اكنون مرزها درنورديده شده است و انسان ها در ارتباط مستقيم تري با يك ديگر قرار گرفته­اند.2. رشد فكري و آگاهي فزايندة انسان ها در عصر جهاني شدن: يكي

از ويژگي هاي بارز عصر جهاني شدن، گسترش دستيابي انسان ها به داده ها و اطلاعات است. از اين جهت جهاني شدن با اعصار گذشته تمايز اساسي مي­يابد. برخلاف دوران گذشته كه رشد دانش ها به دليل مشكلات سخت افزاري با سهولت امكان پذير نبود، اكنون جهاني شدن و رشد تكنولوژي هاي ارتباطي فراهم كننندة عصر جهاني شدن، وضع مناسبي را براي رشد علوم فراهم ساخته است؛ البتّه اين امر به جهاتي با مجازي سازي ذهنيت ها سبب افسون زدگي جديد نيز شده است(شايگان)؛ امّا با اين حال دستيابي سريع و آسان به اطلاعات و داده ها را مي توان يكي از ويژگي هاي بارز عصر جهاني شدن دانست.3. زمينه سازي نهادها و نظام فراگير هماهنگ كنندة جهاني: اوضاع جديد جهاني، احساس نياز به نهاد فراگير جهاني را امري ضرور و الزامي كرده است. گسترش سازمان هاي جهاني در چند دهة گذشته، ذهن انسان ها را از عرصة ملّي و محلّي به عرصة فراگير جهاني سوق داده است.اگر روزگاري انسان ها محلّي مي انديشدند و خواسته هاي آن ها محلّي و منطقه­اي بود، اكنون در عرصة جهاني شدن، فراهم شده است كه انسان ها به نيازهاي مشتركي رسيده اند و راه حل هاي مشتركي را نيز براي آن ها مي جويند؛ از اين رو جهاني شدن، زمينة لازم و اصلي را براي تحقّق حكومت و نظام فراگير جهاني فراهم كرده است.4. نياز انسان به محتوا و معناي جديد در عصر جهاني شدن: ويژگي برجستة ديگر عصر جهاني شدن را مي توان چالش هاي جدّي عصر جهاني شدن براي فرهنگ ها و تمدن هاي موجود دانست. از اين جهت، جهاني شدن سبب وارد شدن شوك و تكانه­هاي جدّي به فرهنگ هاي مختلف بشري مي­شود. به دليل ويژگي ادغام و يكپارچه سازي

جهاني شدن، اين امر برجستگي بيش تري دارد؛ از اين رو انسان ها در عصر جهاني شدن، دنبال معناي جديدي مي­گردند يا دست كم معناي پيشين زندگي از حالت نهادينه شده و رسوب شده به صورت آگاهانه مد نظر انسان­ها قرار مي گيرد. به بيان ديگر، انسان ها در وضعيت مواجهه با ديگر فرهنگ ها و تمدّن ها در وضعيت تأمّل در هويت خويش قرار مي­گيرند. از اين جهت است كه بحران معنا يكي از ويژگي هاي عصر جهاني شدن تلقّي شده است (قوام، 1383: ص35-48).ب. جهاني شدن و چشم انداز فرجبدون ترديد جهاني شدن از جهاتي مي­تواند ما را در درك بهتر چگونگي ماهيت آموزة اسلامي فرج ياري كند. با اين حال، نبايد از اين نكته غفلت كرد كه جهاني شدن در اوضاع كنوني، تمايزهاي جدّي نيز با آموزة فرج اسلامي دارد؛ امّا صرف نظر از اين تمايزها و به ويژه نگرش هايي كه جهاني شدن را همان غربي سازي يا امريكايي سازي مي دانند و همچنين فارغ از كليت و ويژگي هاي نگرش پسامدرن به جهاني شدن، چنان كه توضيح داده شد مي­توان صرفاً با استناد به وضعيت حاضر در عرصة جهاني شدن، نكاتي را يافت كه ما را به فهم بهتر آموزة فرج سوق مي­دهد. اكنون به برخي از اين نكات اشاره مي­كنم.1. فهم پذيري ماهيت جهاني فرج اسلامي: چگونگي تصوّر ابعاد جهانشمول و فراگير فرج، امروزه به مدد پديدة جهاني شدن آسان تر شده است. در روزگاران گذشته، همواره تصوّر حكومتي فراگير جهاني همواره به دليل وجود فاصله هاي زماني و مكاني با ابهام هايي همراه بوده است. چگونگي ادارة قلمروي گسترده و جهاني چنان كه در امپراتوري هاي گذشته رخ نموده است، همواره عدم ارتباط مستقيم را

مطرح مي­كرده؛ امّا اكنون در وضعيت جهاني شدن، فهم ارتباط مسقيم و فراگير در عرصة جهاني حتي فراتر از كره زمين به مدد تكنولوژي هاي ارتباطي چندان مشكل نيست؛ از اين رو مي توان رواياتي را كه در آن ها بر ارتباط مستقيم بين امام عصر (سلام الله عليه) و مردم يا حتي بين خود مؤمنان در عصر جهاني شدن تصريح شده است، بياني رمزگونه از رشد تكنولوژي هاي ارتباطي دانست كه اكنون براي انسان هايي كه در عصر جهاني شدن زندگي مي­كنند، امري عادي و آشكار است؛ در حالي كه در گذشته، تصوّر چنين پديده اي با اعجاز و خرق عادت همراه بوده است.2. فرج و احساس نياز به حكومت جهاني: همواره سخن از حكومت و مديريت فراگير جهاني در روايات اسلامي مطرح شده است؛ امّا در عمل به رغم گسترش امپراتوري اسلامي در سده­هاي نخست قمري، حكومت هاي محلّي خودمختار يا خودخوانده عملاً ادارة جامعة اسلامي را بر عهده داشته اند. با ورود به عصر جديد، شكل گيري دولت هاي ملّي نيز عملاً تصوّر حكومت جهاني را با خدشه و اشكال مواجه ساخته بود؛ امّا اكنون در عصر جهاني شدن، انسان ها بيش از گذشته و به نحو محسوس تري به مديريت واحد بر جهان اذعان مي دارند و درك ضرورت چنين امري بسيار آسان و روشن شده است. از اين جهت نيز مي توان اوضاع موجود جهاني شدن را به دليل احساس نياز به حكومت فراگير جهاني، فارغ از محتواي آن، در جهت حكومت جهاني حضرت مهدي? دانست.3. نابسندگي آموزه­هاي بشري و نياز به معناي جديد براي زندگي: هر چند نگرش هاي مدرن به جهاني شدن مي كوشند نگرش خود را در عرصة جهاني بر انسان ها

تحميل كنند، از منظري واقع بينانه مي­توان امروزه شاهد افول مدرنيسم غربي بود. علل چنين امري را در هر دو عرصة نظري وعملي مي توان مشاهده كرد. نقدهاي فراگير پسامدرن ها بر اصول مدرنيسم از درون خود تمدّن غرب، افزون بر نقدهاي انديشه وران و متفكران اسلامي، گواه نابسندگي نظري مباني مدرنيسم است. از سوي ديگر، در عرصة عمل نيز انسان مدرن با از دست دادن معناي زندگي كه بر اساس مدرنيسم بنا شده است، دنبال معناي جديدي براي زندگي است. اديان از اين جهت توان بارزي را براي معنا دهي به زندگي دارند. از اين جهت مي توان گفت كه جهاني شدن با برجسته ساختن ضعف هاي نظري و عملي مدرنيسم و مكاتب بشري، نياز انسان ها را به هدايت الهي بيش تر كرده است؛ از اين رو منجي الهي براي بشر كه در آموزة فرج اسلامي مسلّم است، چشم انداز بهتري مي­يابد و انسان معاصر ضرورت آن را بيش تر درك مي­كند.4. ابعاد فراگير و جهانشمول دين در عصر جهاني شدن: جهاني شدن را عصر بازگشت اديان نيز خوانده­اند. جرج ويگل مدّعي بود كه ما امروز، شاهد شكل گيري يك نوع حركت فراگير احياگرانه ديني در تلاش براي سكولاريسم زدايي از جهان هستيم (ر.ك: هينس، 1381: ص19)؛ از اين رو قرن بيستم را مي توان واپسين قرن مدرن و سكولار دانست كه احتمالا جهان نوگراي قرن بيست و يكم دست كم از منظر عقلگرايي عصر روشنگري در قالب جهاني پساسكولار جلوه گر مي شود (Berri, 1993).در حقيقت، دين­گرايي معاصر بر خرابه هاي ملّي گرايي سكولار در جهان سوم، سرمايه داري مادّي گرا در جهان توسعه يافته و كمونيسم در اروپا استوار شده است (هينس، 1380:

ص64).مهم ترين وجه اهميت بازگشت اديان را در عصر حاضر مي توان بر اساس قدرت معنادهي يا انگاره پردازي اديان توضيح داد. براون در بررسي وضعيت آينده جهان بر اين نكته تأكيد كرده است. او بر اين باور است كه توانايي دولت در كسب برتري در منازعات با رقيبان خود به قدرت خيره كنندة انديشه هايي بستگي دارد كه ضمن پيوند افراد متعلّق به اجتماعات مختلف، آنان را وا مي دارد تا تمايلات، امنيت شخصي و حتي زندگي خود را در راه دفاع از دولت خود فدا كنند. اين كه چه كسي در تمام موضوعات و مسائل به تبعيت از چه انديشه اي فردي مي پردازد فقط از طريق جوامع انگاره پردازي كه در سراسر گيتي گسترش يافته و با درنورديدن مرزها برخي از منسجم ترين جوامع را در جهان تشكيل داده اند، مشخّص مي شود (Brown,1995:157؛ به نقل از هينس:ص68 و 69). اديان به دليل آموزه هاي جهانشمول خود قدرت بارزي در انديشه پردازي دارند و از اين جهت در فضاي جهاني شدن قدرت مهمّي تلقّي مي شوند.نتيجهآن چه گذشت، گزارشي كوتاه از ظرفيت سازي جهاني شدن در هر قرائتي از آن براي فهم آموزة فرج اسلامي بود. مهم ترين كاركرد جهاني شدن در اين زمينه، برجسته ساختن و فهم پذيرتر ساختن ابعاد جهانشمول حكومت آرماني اسلامي است. امروزه انسان ها خود به اين نتيجه رسيده اند كه لازم است تمام آن ها هماهنگ با يك ديگر و در جامعه­اي مشترك زندگي كنند. هر چند در محتواي زندگي جديد اختلاف نظرهايي وجود دارد و از اين جهت تمايزهايي بين قرائت هاي مختلف از جهاني شدن با حكومت جهاني حضرت مهدي? شكل مي­گيرد، به لحاظ شكلي و مقدّمه سازي

تحقّق چنين حكومتي، جهاني شدن مي­تواند كاملاً مفيد و مؤثّر باشد.اگر روزگاري، چگونگي تحقّق حكومت جهاني اسلامي با اعجاز و خرق عادت همراه دانسته مي­شد، انسان عصر جهاني شدن به خوبي چنين امري را مي تواند با چشم مشاهده كند و در جهت تقويت اعتقاد و اعتماد خود به آموزه فرج اسلامي از آن بهره بگيرد؛ از اين رو حتي اگر ما جهاني شدن را به صورتي كه امروزه غرب در صدد تحميل فرهنگ و تمدن خود با بهره­گيري از تكنولوژي هاي پيشرفته ارتباطي همانند ماهواره و اينترنت است، نپذيريم، با وجود اين مي­توان با تمسّك به ابعاد خاصي از جهاني شدن، آموزة فرج اسلامي را براي انسان معاصر توضيح داد و همانند نكات دقيق و علمي كه در متون ديني همانند قرآن كريم در باره قانونمندي هاي جهان هستي آمده است، ورود اخبار ملاحم و پيش بيني هاي 1400 سال پيش را در بارة وضعيت عصر ظهور كه بسيار با گسترش تكنولوژي هاي ارتباطي هماهنگي دارد، اعجاز و دليل و گواه ديگري بر صدق و درستي باورهاي ديني دانست و به تحكيم ايمان به فرج پرداخت و به يك ديگر بشارت نزديك شدن تحقّق وعده­هاي الهي را داد­. به اميد تحقّق آن روز سعيد.منابع و مآخذايمانوئل كانت، "روشنگري چيست؟ "، در كانت و ديگران، روشنگري چيست؟، سيروس آرين پور، تهران، نشر آگه، 1376، ص 15-26.البستوي، عبدالعليم عبدالعظيم، المهدي المنتظر في ضوء الاحاديث و الآثار الصحيحه، بيروت، دار ابن الحزم،1999، 2 ج.شولت، يان، نگاهي موشكافانه به پديده جهاني شدن، مسعود كرباسيان، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1382.عاملي، سعيد رضا، "جهاني شدن ها: غربي شدن و اسلامي شدن جهان، اسلام هراسي و

مدرنيته بزرگ شده1382 "، در سيد طه مرقاطي، جهانشمولي اسلام و جهاني سازي (مجموعه مقالات)، تهران، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، ج 2، ص 204-225.تاجيك، محمدرضا، "جهاني شدن و هويت"1381، در رهيافتهاي سياسي و بين المللي، ش 3، تابستان.نش، كيت، جامعه شناسي سياسي معاصر، محمدتقي دلفروز، تهران، انتشارات كوير، 1380 ش.هينس، جف، دين، جهاني شدن و فرهنگ سياسي در جهان سوم، داوود كياني، تهران، پژوهشكدة مطالعات راهبردي، 1381ش.كاستلز، مانوئل. عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، حسن چاوشيان و همكاران، تهران، طرح نو،1380ش، 3ج.ارنست كاسيرر، فلسفه روشن انديشي، نجف دريا بندري، تهران، انتشارات خوارزمي، 1372، فصول چهارم و پنجم.علي موحديان عطار، «گونه شناسي انديشه منجي موعود در اسلام»، در فصلنامه هفت آسمان، ش 12-13؛ 21.محمود شريعت زاده خراساني، 1376ش. حكومت جهاني حضرت مهدي از ديدگاه قرآن و عترت?، قم، انتشارات دارالصادقين.مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1411ق.سيد محمدباقر صدر، سنّتهاي اجتماعي و فلسفه تاريخ در مكتب قرآن، ترجمه و نگارش حسين منوچهري، تهران، مركز نشر فرهنگي رجاء، 1369ش.مصباح يزدي، محمدتقي، جامعه و تاريخ در قرآن، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1368ش.عبدالعلي قوام، جهاني شدن و جهان سوم، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1382ش.ژولين فروند، جامعه شناسي ماكس وبر، عبدالحسين نيك گهر، تهران، نشر رايزن، 1368ش.توني ديويس، امانيسم، تهران، نشر مركز، ص 171، 1378ش.Durkheim, Emile, the Division of Labor in Society, New York: the Free Press, 1964.Giddens, Anthony. RUNAWAY WORLD: How Globalization Is Reshaping our Lives, New York: Routledge, 2000.Giddens, Anthony.The consequences of Modernity, Stanford, Stanford University Press, 1990.Rupert, Mark. Ideologies of Globalization, New York: Routledge, 2001.Wallerstein, Immanuel. "Globalization or the Age of Transition?",

International Sociology, Vol. 15, 251–267, 2000.گردآوري:   ' )

document.write( addy47497 )

document.write( '' )

//-->\n

آدرس ايميل جهت جلوگيري از رباتهاي هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نياز به فعال ساختن جاوا اسكريپت داريد

جهاني سازي جامعهٔ اطلاعاتي

دكتر كاظم معتمد نژاد خلاصه:از اوايل دههٔ 1980، مرحلهٔ تازه اي از سياست هاي مبتني بر ليبراليسم اقتصادي در ايالات متحده آمريكا اجرا شد كه به مقررات زدايي ارتباطي در اين كشور و فروپاشي انحصار عمل كمپاني معروف «تلگراف و تلفن آمريكا» در سال 1982 منجر گرديده كشورهاي «اتحاديهٔ اروپايي» نيز در

اين ميان، مانند بسياري از كشورهاي ديگر از اواسط دههٔ 1990 به اين مسير كشيده شدند و از طريق تجديدنظر در قوانين موجود، بخش ارتباطات دور را خصوصي سازي كردند.دولت ايالات متحده آمريكا كه سردمدار ليبراليسم اقتصادي جديد بود، از اوايل دههٔ 1980 توانست ابتدا از طريق توصيه بانك جهاني براي تشكيل يك كميسيون ويژه از سوي «اتحاديه بين المللي ارتباطات دور» به منظور مطالعه نقش تلفن در توسعهٔ كشورهاي جهان سوم و حمايت از ضرورت پيشرفت و گسترش شبكه هاي تلفني در كشورهاي در حال توسعه، توجه اين كشورها را به خود جلب كند و به دنبال آن، در اوايل دههٔ 1990 همزمان با پيروز كشورهاي اروپايي و ژاپن و كشورهاي جنوب شرقي آسيا از سياست ها و برنامه هاي جديد آمريكا در مورد بزرگراهها و زيرساخت هاي اطلاعاتي و ايجاد جامعهٔ اطلاعاتي در سطح ملي و جهاني، توانست مديران و گردانندگان اتحاديه بين المللي ارتباطات دور را هم به تبعيت از سياست هاي جهاني خود در زمينهٔ مقررات زدايي و خصوصي سازي و آزادسازي شبكه ها و فعاليت ها و خدمات ارتباطي بكشاند.در جهاني سازي جامعه اطلاعاتي و پيروي از سياست هاي اقتصادي نئوليبرال، تكنولوژي هاي اطلاعات نقشي كليدي ايفا كردند. اين تكنولوژي ها گردش سريع سرمايه ها و كالاها در صحنهٔ جهاني را تسهيل و تسريع نمودند و مراكز صنعتي جديد كشورهاي جنوب به بازارهاي ارتباطات دور، به عنوان عامل كمك به سرمايه گذاري وسيع و تحقيق و توسعه در زمينهٔ تكنولوژي هاي اطلاعاتي و ايجاد زيرساخت هاي فني ضروري براي توليد و مبادله كالاهاي اطلاعاتي جديد، معرفي گرديد. كشورهاي اروپايي نيز از اواسط دههٔ 1990 كاربرد واژه جامعه اطلاعاتي را همزمان با خصوصي سازي ارتباطات دور مورد توجه

دادند تا نشان دهند جامعهٔ نويني كه به سوي آن گام بر مي دارند، از اهميت اجتماعي بسيار زيادي برخوردار است.جهاني سازي جامعه اطلاعاتي با تأكيد بر بزرگراههاي اطلاعاتي و ضرورت مقررات زدايي از ارتباطات دور دنبال شد. به طوري كه آلبرت گور معاون وقت رياست جمهوري ايالات متحده آمريكا، طي يك سخنراني در كنفرانس عمومي نمايندگان عالي مقام و تام الاختيار كشورهاي عضو «اتحاديه بين المللي ارتباطات دور» با عنوان «نخستين اجلاس جهاني ارتباطات و توسعه» در بوئنوس آيرس مركز آرژانتين برگزار شد. در مورد بزرگراههاي اطلاعاتي در تمام كشورهاي جهان سخن گفت. وي هدف اصلي بزرگراههاي اطلاعاتي را تأمين يك سرويس اطلاعاتي عمومي و جهاني دانست كه براي تمامي اعضاي جوامع قابل دسترس باشد كه به افزايش عملكرد دموكراسي و گسترش مشاركت شهروندان در تصميم گيري ها كمك خواهد كرد.آلبرت گور، ضمن تأكيد بر نقش مهم شبكه اي جديد اطلاعاتي به عنوان ابزارهاي توسعه و هبستگي جهاني و ضرورت ادارهٔ اين شبكه ها از طريق مؤسسات خصوصي در تمام كشورها، ابراز اميدواري كرد كه شبكه هاي مذكور بتوانند مسايل مربوط و عدم تعادل هاي بزرگ اجتماعي و اقتصادي كنوني دنيا را كه مانع پيشرفت كشورهاست، حل كنند.در كنفرانس بروكسل دربارهٔ جامعهٔ اطلاعاتي كه در 25 و 26 فوريه 1995 با كوشش كشورهاي بزرگ صنعتي جهان در حمايت از سياست هاي مراجع به گسترش بزرگراههاي اطلاعاتي و ايجاد زيرساخت هاي جامعه اطلاعاتي برگزار شد، آلبرت گور اين بار نيز سخنراني مهمي دربارهٔ «همكاري در زمينهٔ زيرساخت اطلاعاتي جهاني» ايراد نمود و ضمن آن، بر ضرورت سرعت گرفتن مقررات زدايي ارتباطات دور و از ميان برداشتن انحصارهاي دولتي مربوط به آنها، به منظور ايجاد شرايط

مناسب براي توسعهٔ بزرگراههاي اطلاعاتي، تأكيد گذاشت.در كنفرانس سران كشورهاي بزرگ صنعتي جهان در ژوييه سال 2000 در شهر اوكنياوا دربارهٔ جامعهٔ اطلاعاتي- كه به منظور اوكيناوا شهرت دارد- بار ديگر بر سياست هاي ازادسازي ارتباطات دور و خصوصي سازي و اطلاعاتي سازي فعاليتهاي اقصتادي و تجاري تأكيد گذاشته شد. در بند 2 اين منشور اعلام كردند كه اساس دگرگوني اقتصادي و اجتماعي مبتني بر تكنولوژي هاي اطلاعات، بر قدرت آن براي كمك به افراد و جوامع در جهت استفاده از معرفت ها استوار است. جامعهٔ اطلاعاتي بايد در خدمت هدفهاي مورد حمايت همگان، همچون ايجاد رشد اقتصادي پايدار، گسترش رفاه عمومي، تحكيم همبستگي و وفاق اجتماعي و كوشش در راه استفاده از توانايي بالقوه آنها براي تقويت دموكراسي، افزايش شفافيت و پاسخگويي، پيشبرد حقوق بشر و گسترش گوناگوني فرهنگي و تحكيم صلح و امنيت بين المللي به كار مي رود.در بند 3 نيز آنان تعهد خود را به اين اصل همگان شمول كه هر كس در هر جا بايد توانايي مشاركت در جامعه اطلاعاتي را داشته باشد و هيچ كس نبايد از مزاياي آن محروم شود، تجديد كردند و در قند 4 نيز بر همكاري كشورها در جهت بهود شبكه هاي جهاني، كاهش شكاف ديجيتال و گسترش دسترسي به اطلاعات در سراسر جهان تأكيد گذاشتند.به اين ترتيب مي توان گفت كه جهاني سازي جامعهٔ اطلاعاتي با تلاشها و اقدام هاي دول غربي و بويژه آمريكا با تأكيد بر نقاط مثبت آن در زمينه خدمت به جامعه انساني و دسترسي به اطلاعات به عنوان برنامهٔ اصلي بسياري از كشورهاي جهان تعيين مي شود.اما پژوهشگران ارتباطي انتقادنگر، نتيجه مي گيرند كه جامعهٔ اطلاعاتي يك اختراع

ناشي از نيازهاي جهاني سرمايه داري و دولت هاي پشتيبان آن به شمار مي رود و اگر هم تحت تأثير آن، در بسياري از كشورهاي جنوب در زمينهٔ دسترسي به اطلاعات و ارتباطات، رشد عمده آي پديد آمده است، بيشتر به مناطق شهري و بازارهاي سودبخش تر، اختصاص داشته است واكثر مردم اين كشورها خود را در جهت عكس آن در برابر رشد شكاف ديجيتال يافته اند؛ شكاف خاصي كه جنبه اي چندگانه دارد. برگرفته از كتاب جامعه اطلاعاتي.دكتر كاظم معتمد نژاد. نشر مركز پژوهش هاي ارتباطات

سياست گذاري جهاني و مديريت جهاني

سياست گذاري عمومي جهاني در مقابل مديريت جهاني

IRTR

در محافل سياست گذاري بين المللي، مفهوم «سياست عمومي جهاني» بر مديريت جهاني ترجيح دارد. هدف عبارت است از تأمين جمعي كالاهاي عمومي جهاني، مفهوم «سياست عمومي» از خصوصيات ايدئولوژيك و منازعه آميز مفهوم« سياست» عاري است. تحليل نهادي هم خصلتي «غير سياسي» داشته و روي شناخت ساز و كارهاي انتخاب جمعي در وضعيتهاي تعامل استراتژيك تكيه مي كند. اين بدين معنانيست كه در نظريه هاي عقل گرايانه اخير درباره همكاري هيچ پيشرفت عمده اي نسبت به نظريه هاي واقعگرايانه گذشته ديده نمي شود. ولي مشكلي كه در رويكردهاي انتخاب عقلاني و استراتژيك وجود دارد، به كمبودهاي آن مربوط مي شود. در اين رويكردها توجه چنداني به شناخت مديريت به عنوان مسأله اي مرتبط با سياست و قدرت نمي شود.اين امر تبعاتي براي توانايي عملي و منزلت فكري نهادهاي بين المللي در بر دارد.اساساً، دستور كار مديريت جهاني بدان گونه كه از سوي نهادهاي بين المللي در مرحله پنجم ارائه شده است ، تاكنون تا حد زيادي مسائل قدرت ، سلطه، مقاومت و پاسخگويي را ناديده گرفته است. هر

گاه نهادهاي بين المللي مسأله مقاومت را به عنوان يكي از عناصر مشروع معادله مديريت پذيرفته اند، آن را نه يك عنصر دائمي بلكه چيزي تلقي كرده اند كه بايد كنترل و مهار شود. از اين نظر، بسياري از بازيگران اصلي معتقدند كه مفهوم مديريت جهاني به سياست مربوط نمي شود. هيچ مسأله اي وجود ندارد كه مديريت خوب نتواند آن را كنترل و مهار كند. مديريت در چارچوب كارايي و كارآمدي در واقع خصلتي« پسا سياسي يا غير سياسي» 1 دارد. دستور كارها مشخص مي شود و آنگاه اجراي آنها در مد نظر قرار مي گيرد. برخلاف ماهيت از هم گسيخته جامعه سياسي در عصر جهاني شدن، هيچ جايي براي اقدام مستقل درباره مسائل سياست گذاري جهاني در خارج از چارچوب ساختارهاي رسمي موجود مديريت وجود ندارد.مفهوم مديريت خوب در چارچوب اجماع فرا واشنگتني نشانگر جهاني شدن مفهوم مديريت به معناي كارايي و كارآمدي است و دموكراسي در آن يك امر درجه دوم است. در واقع، در بخش زيادي از آثار تجويزي كه در دوران تحويل قرن درباره مديريت در محافلي مثل نهادهاي بين المللي نوشته شده است، مديريت به منزله مفهوم خنثايي است كه در آن عقلانيت در تصميم گيري و كارايي در نتايج از بيشترين اهميت برخوردار است. اين امر به بهترين نحو در اقدامات محافل وابسته به بانك جهاني و برنامه توسعه سازمان ملل متحد براي ايجاد همكاري بين بخشهاي عمومي و خصوصي و تشكيل شبكه هاي سياست گذاري براي تامين دسته جمعي كالاهاي عمومي ديده مي شود. قطعاً اين اقدامات بر اساس معيارهاي نهادهاي بين المللي يك اقدام مبتكرانه تلقي مي

شود، ولي تبعات سياسي اين رويكرد «از بالا به پايين» را نمي توان ناديده گرفت.بنابراين، مي توان گفت كه اجماع فرا واشنگتني هم در بلند مدت احتمالا مانند اجماع واشنگتن مورد چالش قرار خواهد گرفت. اجماع فرا واشنگتني نمي تواند الگويي براي دستور كار «مديريت جهاني» يا حتي دستور كار سياست گذاري قرار گيرد. اجماع فراواشنگتني هم نارساييهاي اجماع واشنگتن را دارد و به همان اندازه خصلتي كلي گرا و همگون ساز دارد. بحثهاي مربوط به سياست گذاري جهاني كماكان بر اساس يك رشته اصول و توصيه هاي « جهانشمول» ولي اساساً غربي و ليبرالي استوار است.در اين بحثها، حتي وقتي كه برداشت ظريفتري از پويايي بازار نسبت به نوليبرالسيم گذشته ارائه مي شود، باز هم توصيه هايي كه ارائه مي شود نشانگر تمايل زيادي به مفاهيم بسيار جهانشمول و كلي درباره اصلاحات سياست گذارانه در شرايط جهاني شدن است و براي همه يك چيز تجويز مي شود. به نظر مي رسد كه اين توصيه ها در كشورهاي در حال توسعه به طور فزاينده اي به عنوان شكل جديدي از چيرگي غرب با مخالفت روبرو شده است.

http://www.irtr.gov.ir/Pages/NewsLetter_View.asp?key=48_22

جهاني شدن و مسلمانان معاصر

حسن رحيم پور ازغدي

اشاره: متن حاضر، پياده شده از نوار سخنراني رحيم پور ازغدي استاد و محقق، در جمع فرهيختگان بوسنيايي در خصوص جهاني شدن مي باشد. در اين سخنراني، «جهاني شدن» به معناي آمريكايي آن به مدد مباني معارف ديني به نقد كشيده شده و اجمالا به جهاني شدن و نگاه جهاني اسلام پرداخته شده است.«جهاني شدن» يا «جهاني سازي» و يا همان «غربي سازي جهان» پروژه يا پروسه مديريت شده اي است كه غرب به رهبري آمريكا

در حال پيگيري آن است. علماي اسلام در كشورهاي اسلامي در حالت هاي متفاوتي هستند: در بعضي از كشورها - مثل كشورهاي خاورميانه - كه اكثريت آنها مسلمان هستند علماي اسلام در شرايط پيامبر در مدينه به سر مي برند و موظف به تلاش براي تشكيل حكومت ديني و اجراي حدود هستند؛ اما در كشورهايي مثل كشور شما - بوسني - كه مسلمين در اقليت هستند، علماي اسلام بايد نقشي را ايفا كنند كه پيامبر اكرم (ص) در مكه ايفا كردند. شما در مقام نشر عقايد و اخلاق ديني هستيد، نه اجراي حدود ديني.از من خواسته شد در اين فرصت كوتاه - كه به دليل ضرورت ترجمه، فرصت به نصف كاهش پيدا مي كند - مختصرا در باب «جهاني سازي و مسلمانان معاصر» سخن بگويم. جهاني سازي و جهاني شدن، كم تر از پانزده سال است كه وارد بورس گفت و گوهاي آكادميك و رسانه اي شده است.«گلوباليزاسيون» به مفهوم لازم (جهاني شدن) به عنوان گسترش طبيعي سيطره تمدني است كه فعال تر و علمي تر است. غرب، نه به مفهوم جغرافيايي بلكه به مفهوم سياسي و ايدئولوژيك، دنيا را به دو بخش برتر و بربر تقسيم مي كند!اسلام با جهاني شدن به مفهوم گسترش ارتباطات، تجارت و عقل ابرازي هيچ مشكل ذاتي ندارد؛ اما بالعرض مشكل دارد. چون امروزه مسلمانان - متاسفانه - در حوزه سياست، علم و اقتصاد، دست فروتر را دارند نه فراتر و برتر و در عالم ارتباطات و تبادل - حتي تكنولوژي و فرهنگ - هر چند پروسه اي طبيعي باشد، قوي، ضعيف را پايمال مي كند.من در اين فرصت مي خواهم راجع به گلوباليزاسيون به معناي متعددي آن يعني جهاني سازي

با همه كار اقتدار آميزي كه دارد، صحبت كنم. اين ديگر يك پروسه طبيعي نيست، يك پروژه برنامه ريزي شده است. اين توسعه طلبي استعماري، هژموني ليبرال سرمايه داري در غرب، براي تسلط بر تمام جهان است. جهاني سازي به اين مفهوم، سلطه غرب است و بر جهان و به خصوص جهان اسلام؛ و در هر سه حوزه اقتصاد، سياست و فرهنگ تعقيب مي شود.در حوزه اقتصاد، جهاني سازي به مفهوم سلطه كمپاني هاي سرمايه داري غرب بر منابع خام جهان اسلام است و به مفهوم سلطه اين كمپاني هاست بر بازار جهاني و جهان اسلام و تغيير ذائقه مصرفي مردم.در حوزه فرهنگ، جهاني سازي فرهنگ سازي براي رشد مصرف گرايي، تنوع طلبي و لذت طلبي است. هدف، ايجاد وابستگي اقتصادي در جهان اسلام و غارت آن در حوزه سياست است جهاني سازي به اين مفهوم، عبارت است از جهاني سازي سلطه سياسي بر كشورهاي اسلامي؛ كه تا به حال از طريق گسترش جنگ هاي مذهبي و نژادي و قومي و ملي بين مسلمان ها تعقيب مي شد و اين اواخر از طريق لشكركشي و اشغال گري و جنگ و لااقل در جهان اسلام به اصلي ترين ركن توسعه سياسي يا مدرن كردن سياست - يعني دموكراسي - هم تن نخواهند داد. آنها مي دانند كه امروز در هر كشور اسلامي كه انتخابات آزاد صورت بگيرد، يك جريان اسلام گرا از كار درمي آيد. لذا آنها نه در عراق و افغانستان - كه اشغال كرده اند - بلكه حتي در مصر و عربستان و ساير كشورهاي اسلامي، اجازه انتخابات آزاد نخواهند داد. آنها اعلام مي كنند امروز بعد از سقوط كمونيسم، جهان دوباره دو قطبي شده است: يك قطبش هژموني ليبرال دموكراسي به رهبري آمريكا و صهيونيسم است

و قطب ديگر، جريان اسلام گرا در توده هاي جهان اسلام كه از آن به نهضت بيداري جهان اسلام تعبير مي شود.سومين حوزه جهاني سازي، به مفهوم دوم، حوزه فرهنگ است كه به نام گسترش فرهنگ مدرنيته، روش زندگي آمريكا را در تمام دنيا ترويج مي دهد. جهاني سازي فرهنگي به اين معنا يعني غربي سازي آمريكايي. فرهنگ و ارزش هاي آمريكايي كه قرار است با پوشش جهاني سازي بر دنيا تحميل شود، چه مشخصاتي دارد؟ يك از مشخصاتش اخلاقي زدايي و تئوريزه كردن فحشا است. فحشا و فساد اخلاقي، هميشه در تاريخ بشر بوده است؛ اما هميشه مخفي مي شده است. براي اولين بار در اين دوره جديد است كه فحشا و فساد - مثل همجنس گرايي - علني و تئوريزه مي شود و به آن افتخار مي كنند و گروه هاي صنفي تشكيل مي دهند.مشخصه دوم، گسترش فرهنگ سرمايه داري است كه مبتني به اسراف و تبذير و ربا است. آنها مي گويند: جهاني سازي فرهنگي، عبارت است از گسترش اجباري، و به عبارت ديگر، گسترش اجتناب ناپذير فرهنگ مدرنيته. آنها مي گويند: يا ماييم كه جلو داريم، يا بقيه كه در دوره گذار از سنت به مدرنيته هستند. مفهومش اين است كه اين، يك جاده يك طرف است، تونلي است كه همه بشريت بايد به دنبال ما بيايند؛ بعضي ديرتر و بعضي زودتر، اين همان ادبياتي است كه كمونيست ها به كار مي بردند و مي گفتند: دوره سوسياليسم آينده قطعي بشريت است؛ ما جلوتر مي رويم و بقيه در حال گذار هستند و بايد به ما برسند؛ والا نابود خواهند شد. اين همان ادبيات فاشيستي است كه ما قبلا از موسوليني و هيتلر هم شنيده بوديم.اما واقعا كدام فرهنگ، مستحق جهاني شدن

است؟ فرهنگي كه به نظر من اين چند مشخصه را داشته باشد: 1- به دنبال حقيقت باشد، نه قدرت و سيطره بر دنيا؛ 2- به انسا ن ها به چشم موجودات شريف بنگرد، نه با نگاه ابرازي؛ 3- انسان را موجودي منطقي بداند، نه غريزي؛ 4- حق طلبي و كمال خواهي را در شمار امور ذاتي انسان بداند و به آن احترام بگزارد.حالا اين سؤال مطرح است: آيا فرهنگي كه نه حقيقت بلكه قدرت را غايت الغايات زندگي و علم و سياست بداند و از دريچه منافع خودش به ديگران و به عالم نگاه كند، مي تواند مستحق جهاني شدن باشد؟ آيا فرهنگي كه انسان و جهان را عاري از هر جهت گيري ارزشي مي پسندد و سكولاريزه مي كند و صبغه هاي اخلاقي را فقط در حوزه انتخاب فردي و سليقه اي محدود مي داند و باب داوري اخلاقي را مي بندد، لايق جهاني شدن است؟ آنچه امروز زير پوشش دموكراسي، پلوراليسم و تولرانس تبليغ مي شود، دوباره يك ايدئولوژي توتاليتر است. به مسلمان ها مي گويند: نسبت به عقايد خودتان شكاكانه و نسبي گرايانه نگاه كنيد. نوبت به خودشان كه مي رسد، به نام مدرنيته سرمايه داري، فرهنگ كاملا جزمي و بسته را به بشريت تحميل مي كنند. امروز آنها به دنبال يك انحصار جهاني قدرت، ثروت و حتي تكنولوژي هستند و مرادشان از جهاني سازي، كنترل پليسي بر كل دنيا و اعمال نظم نوين جهاني است. آنان تحت پوشش مدرنيته جهاني، به دنبال يك دست كردن فرهنگ جهان در جهت و ستر نيزه شدن و غربي شدن هستند. حتي مي گويند: دين اسلام را آن گونه بفهميد كه با محكمات و مختصات سرمايه داري ليبرال سازگار باشد!طبيعي است كه در نقطه مقابل، اسلام

است كه آن هم يك دين جهاني است. خدا در قرآن كريم فرموده كه پيامبرش،«كافه اللناس»(1) مبعوث شده است؛ يعني براي همه بشريت. اين پيامبر، اهداف و مطالبات جهاني دارد اما اين مطالبات جهاني، انساني است و در جهت مدح انسان و عدالت و فضيلت است، نه پامال كردن حقوق انسان.در دعايي كه از پيامبر اكرم (ص) براي ماه مبارك رمضان نقل شده، آمده است: «اللهم اغن كل فقير؛ اللهم اشبع كل جائع؛ اللهم اكس كل عريان؛ اللهم اقض دين كل مدين؛ اللهم فرج عن كل مكروب؛ اللهم رد كل غريب؛ اللهم فك كل اسير...»در اين دعا از خدا مي خواهد كه تمام فقيران جهان به رفاه برسند و تمام گرسنگان جهان سير شوند و تمام برهنگان جهان لباس بپوشند. پيداست اين دين مطالبات جهاني و بشري دارد و با مطالبات جهاني تفكر مقابل حتما اشتقاق تئوريك پيدا مي كند و پيدا كرده است.بخش دوم عرايضم در باب اين است كه دين در فرهنگ سرمايه داري ليبرال و در عصر جهاني سازي به مفهوم دوم، به چه مهفومي تحمل خواهد شد و به چه معنا تحمل نخواهد شد؟ وقتي از اسلام و غرب صحبت مي كنيم، مراد نسبت اسلام و مسيحيت نيست؛ چون امروز گرچه غرب شهروندان مسيحي دارد، ماهيت مسيحي و ديني ندارد. در تمدن غرب، طبقه مسيحي و رگه هاي مسيحي هست؛ اما اين تمدن يك تمدن سكولار و غير ديني است و به همين دليل، مسيحيت را حتي در حوزه هاي فردي و كاملا بسته و محدود تحمل نخواهند كرد. ديني كه اينها مي پذيرند، ديني است كه چند مشخصه زير را داشته باشد:يكي اينكه دين نبايد مدعي قوانين

مدني و اجتماعي باشد. لذا هر ديني - و به خصوص اسلام - اگر مدعي يك دكترين اجتماعي - اقتصادي و سياسي شد، قابل تحمل در اين پروسه نيست.مشخصه دوم اين است كه ديني در اين دوره و اين فضا تحمل مي شود كه مدعي حقيقت نما بودن عقايد خودش نباشد؛ يعني گزاره هاي خودش را اين دين نان كاگنيتيو و غير معرفت بخش بداند، نه معرفت بخش.به تعبير ديگر، اين دين اولا بپذيرد كه من زبان اساطيري و غير واقع نماست و دوم اينكه بپذيرد كه زبان من به قدر كافي واضح نيست؛ يعني قابل تفسير هاي متضاد است و امكان داوري در آن نيست. سوم اينكه بپذيرد كه حق و باطل نسبي و قراردادي است و چهارم بپذيرد كه در مورد گزاره هاي عقيدتي خودم پافشاري نخواهم كرد.آنها با همين پلوراليسم (كثرت گرايي)، رلاتيويسم (نسبي گرايي)، تولرانس (تساهل و تسامح) و تكيه بر بعضي از گرايش هاي هرمنوتيك مي خواهند اين چهار مشخصه را بر اسلام تحميل كنند.ديني براي اين هژموني قابل تحمل است كه براي هسته قدرت و ثروت و رسانه ها در دنيا مزاحمت ايجاد نكند و تقسيم امور را به قدسي و عرفي يعني مادي و معنوي تفكيك ماده و معنا را به صورت تفكيك مكانيكي بپذيرد. ديني براي آنها قابل تحميل است كه به پيروان خودش بفهماند مثلا يك شنبه هادر كليسا مذهبي زندگي كنيد، اما در بقيه زندگيتان غير مذهبي باشد؛ وقتي به مسجد مي رويد و نماز مي خوانيد، يا به حج مي رويد، مذهبي باشيد اما در اقتصاد و سياست و فرهنگ خانواده مذهبي نباشيد! درست بر خلاف سنت پيامبر اكرم (ص) كه بر همه زواياي زندگي،

روح مذهب تقوا را جاري مي كرد و از ازدواج تا جهاد، به همه چيز صبغه ديني مي داد. چرا هژموني غرب مي خواهد از اسلام چنين ديني با مشخصاتي كه گفت، بسازد؟اولا به خاطر اينكه اسلام بدون دكترين، يك اسلام قابل كنترل است. و ثانيا به خاطر اينكه غرب اساسا با ديني شبيه به آن، كه همان مسيحيت اروپايي باشد، از قبل آشنا بوده است. چرا غرب به اين جا رسيده است و چنين برداشتي از دين دارد؟قرآن كريم به بخشي از اين ادله اشاره كرده است. قرآن مقصر اصلي را علماي دين مسيحي و يهودي (احبار و رهبان) مي داند و اشاره مي كند كه آنها دچار فساد مالي شدند: «اكالون للسحت» قرآن كريم در جاي ديگر اشاره مي كند كه آنها وحي و دين را تحريف كردند، چيزهايي از خودشان نوشتند و آنها را به خداوند نسبت دادند:«فويل للذين يكتبون الكتاب بأيديهم ثم يقولون هذا من عند الله ليشروا به ثمنا قليلا فويل لهم مما كتب أيديهم و ويل لهم مما يكسبون». قرآن كريم در جاي ديگر مي فرمايد كه علماي دين جوامع مسيحي و يهودي امر به معروف و نهي از منكر را ترك كردند: «لولا ينهاهم الربانيون و الاحبار عن قولهم الاثم و أكلهم السحت لبئس ما كانوا يصنعون». آنها بي عدالتي و ظلم را مي ديدند، مفاسد و فحشا را مي ديدند، ولي اينها را توجيه مي كردند و امضاي مذهب به پايش مي گذاشتند تا به خودشان صدمه نخورد.مجموع اين عوامل باعث شد كه اديان الهي پيشين تحريف شدند و قدرت جامعه سازي خودشان را از دست دادند وبه طور طبيعي، دين از اجتماع جدا شد. وقتي خرافات وارد دين شد،

طبيعي است كه تنها راه حفظ دين، جداكردن دين از عقل است؛ و وقتي مفاسد مالي، اجتماعي سياسي به وجود آمد، تنها راه توجيهش تفكيك دين از سياست و حكومت است. ما بايد مراقب باشيم بلايي كه بر سر مسيحيت و يهوديت آمد، عينا بر سر اسلام نيايد، شايد سكولاريسم، عاقبت مسيحيت اروپايي بوده و براي آنها منطقي و طبيعي باشد؛ اما اين عاقبت براي اسلام، طبيعي و درست نيست؛ نه به نام مدرن شدن اسلام و نه به نام جهاني سازي. وقتي از بيرون به تحولات غرب مسيحي در پنج قرن اخير نگاه مي كنيم، گويا فردي را مي بينيم كه تحولات شخصيتي و فكري نسبتا منطقي اي را طي كرده، به اين معنا كه اين تحولات قابل فهم است، گرچه درست نيست. اين فرهنگ، فرهنگي متعصب، مقلد و مذهبي بود كه در قرن پانزدهم و شانزدهم در اثر تماس با جهان اسلام، به تدريج ضربه خورد و متزلزل شد.عقل گرايي، معنويت عرفاني و ديني و نيز هنر، هر سه در قرون وسطي از جهان اسلام به اروپا منتقل شد؛ اما هيچ كدام از اين ها نه اومانيسم امروزي بود و نه راسيوناليسم؛ هيچ كدام ماهيت ماترياليستي و غير ديني نداشت. در جهان اسلام همه اين ها زير سايه توحيد و شريعت بود.غرب مسيحي در قرن 17 به غرب روشنفكران لائيك تبديل شد. قرن 18 قرن آزادي خواهي و شورش و انقلاب بود و قرن 19 قرن ايديولوژي هاي بشري. در قرن 20 مهم ترين اين ايدئولوژي هاي بشري ساخته غرب يعني فاشيسم، استالينيسم، و ليبراليسم، امتحان خودشان را در صحنه جامعه بشري پس دادند.امروز نتيجه حكومت ايدئولوژي هاي بشري بر غرب و جهان همين

است كه مي بينيم: اولا، فاصله طبقاتي، دوم، فساد اخلاقي، و سوم، تحير و بن بست معرفتي يا شكاكيت. اين راهي است كه پيس پاي ما براي فردا گشوده شده است.در جلسه ديگري هم عرض كردم كه در دعواي سنت و مدرنيته - كه دعواي سنت مسيحي و فئودالي اروپا با مدرنيته لائيك غربي است - ما به عنوان جهان اسلام، هيچ كدام از دو طرف دعوا نيستيم. اين دعوا به ما مربوط نيست؛ ما هيچ كدام از دو تيم اين بازي نيستيم.در برخي از موارد، فرهنگ سنت مسيحي با فرهنگ اسلامي نزديك تر است و در بعضي موارد فرهنگ مدرنيته غربي به ما نزديك تر است و در بعضي موارد ما به عنوان مسلمان با هر دوي آنها مشكل و تضاد داريم. ما از ديني صحبت مي كنيم كه در آن، عقلانيت، معنويت و عدالت در كنار هم جمع شده اند. اما عقلانيت ما با راسيوناليسم الحادي غرب متفاوت است. عقلانيت ما در زير سايه وحي و در كنار آن است.عقلانيت ما با راسيوناليسم الحادي غرب متفاوت است. عقلانيت ما در زير سايه وحي و در كنار آن است. عدالت ما با شريعت الهي چفت شده است و ناقض شريعت نيست. حقوق بشر و اومانيسم ما، حقوق بشر و اومانيسمي است كه بر اساس توحيد است، نه بر اساس ماترياليسم و الحاد. معنويت اسلام نه از نوع معنويت بودايي است كه هيچ ارتباطي به زندگي عيني نداشته باشد، و نه امري حاشيه اي و سليقه اي از نوع معنويت و عرفان آمريكايي است كه مثل يك سرگرمي با ال. اسي. دي و ماري جوانا تامين مي شود.ما معتقديم تنها دين و مكتبي كه مي تواند جهاني

باشد، چنين مكتبي است و اساسا مفهوم خاتميت همين است. اگر ما معتقديم پيامبر اكرم (ص) خاتم تمام انبيا است و پس از او ديگر هيچ پيامبري نيست. معني آن اين است كه اين دين جهاني است؛ براي همه و براي هميشه. پي نوشت ها: 1- و ما أرسلناك إالا كافه للناس بشيرا و نذيرا ولكن أكثر الناس لايعلمون. سبأ: 28. 2- مائده: 42. 3- بقره: 79. 4- مائده: 63.

http://www.aviny.com/Article/Azghadi/jahan_moslem.aspx

حكومت عدل گستر

تأليف: واعظ شهيد حسين حيدري كاشاني

خلاصه كتاب- تلخيص: تلخيص: علي عزتي يزداني - رضا كيخايي- ناشر: انتشارات مسجد جمكران- نوبت چاپ اول-  مرحوم حضرت حجت الاسلام حاج شيخ حسين حيدري كاشاني را كمتر كسي مي شناسد اين است يك سال قبل از رحلت به توليت محترم آيت ا... وافي پيشنهاد مي كند كه كتابم را مي خواهم در مسجد جمكران چاپ كنم چون پيرامون حضرت مهدي (ع) است لذا بعد از فوت آن خادم واقعي اهل بيت با پيگيري هاي واحد پژوهش و زحمت هاي فرزند خود آراسته گرديد اميد است مورد رضايت حضرت حق و تأييد حضرت حجت صاحب الزمان قرار گيرد. مقدمه: اعتقاد به امامت حضرت مهدي يكي از اصول مذهب اماميه است و روشن است امري ضروري و لازم مي باشد و بايد مسائل آن كه از اركان و پايه هاي مذهب مي باشد مورد بحث قرار گيرد. اينجانب در رژيم منحوس پهلوي و تهران ناظر بودم كه مبلغين مسيحي در خيابان ها با در دست داشتن نوشتاري ساده و روان درباره ي مسيحيت و عرضه ي آن به جوانان مسلمان، قصد انحراف آن ها را داشتند. از اين رو تصميم

گرفتم يك دوره اصول عقايد اسلامي را به سبك مناظره بنويسم و در اختيار جوانان عزيز اسلام قرار بدهم. اين كتاب سيري در زندگي امام مهدي (عج) به روش پرسش و پاسخ: او استادي بود كه دين و دانش را به  هم مقرون داشته و مي دانست كه علم منهاي دين، در زندگي يا چراغ در دل تاريكي شب در دست دزدان است. آري! هر كس به هر اندازه كه فهميد دعا را بايد اين رسالت پيام را كه به دوش دارد به ديگران ابلاغ كند. تنها اين فكر و اعتماد به صلح جهاني است كه چون روزنه ي اميدي ها، يأس را از دل هاي او و ديگران دور مي ساخت. از زمان هاي پيش اين مسأله اقوام و ملل را به خود متوجه و مشغول كرده و برخي بر اين عقيده هستند كه شيعه امام دوازدهم ندارد و برخي هم عقايد ديگري را دارند كه اينك پاره اي از آن عقايد را بيان مي كنم. عقيده برهمنان، بر اين عقيده اند كه در آخر الزمان «ويشخو» ظهور مي كند در حالي كه بر اسبي سفيد سوار است و شمشير آتش بار به دست دارد و مخالفين آنان را مي كشد و برهمنان را سعادتمند مي كند. انگلستان، ساكنين جزاير انگلستان به انتظار آرتور مي باشند گويند روزي ظاهر شود و نژاد ساكسون را در دنيا غالب گرداند و روزي را نصيب آنان كند. اهالي عربستان، قبل از اسلام و زمان هاي سابق منتظر ظهور ماركور اليووچ، بوده اند. نژاد ژرمن: بر اين عقيده بوده اند كه فردي فاتح از آنان قيام خواهد كرد

و ژرمن بر دنيا حكومت خواهد كرد. نژاد اسلاو: به اين عقيده بودند كه از شرق يك نفر خواهد آمد و تمام قبايل اسلام را با هم متحد ساخته و بر دنيا حاكم خواهد كرد. ايرانيان: به اين عقيده بودند كه «كيخسرو» پهلوان تاريخي ايران زنده است و در كابل خوابيده و صدها فرشته از او نگهباني مي دهند. و روزي بيدار مي شود و تا قيام كند. يهوديان: بر اين عقيده اند كه «ماشيح» يعني مهدي پيدا شود و پادشاه پادشاهان گردد. و گويند از اولاد اسحاق است نه اسماعيل. مسيح: گويند عيسي باز مي گردد و عالم را مي گيرد. اين مختصري بود از موضوع مهدويت و نجات دهنده بشر از چنگال ستم و اين كه برخي در اسلام دچار اشتباه شده اند و بعضي را به اشتباه مهدي موعود مي دانستند. محمد بن حنيفه: فرزند اميرالمومنين را به خاطر اين كه هم نام رسول خدا بود مهدي موعود مي دانستند. جاروديه: گروهي از مسلمين محمد بن عبدالله به حسن را مهدي مي پنداشتند. ناووسير: گروهي بودند كه حضرت جعفر صادق را مهدي مي دانستند. اسماعيله: گروهي بودند كه مي گفتند اسماعيل فرزند امام جعفر صادق فوت نكرده و مهدي موعود است. محمديه: بعد از امام علي النقي فرزندش را مهدي مي دانستند. و حتي برخي بر اين باور هستند كه يزيد به آسمان رفته و بعداً بر مي گردد تا دنيا را پر از عدل و داد كند. اين ها برخي از اسامي افرادي بودند كه به موضوع مهدويت از روي جاهليت اعتراض داشته آن را را مهدي مي دانستند. 1- اصلاً

چه لزومي دارد كه ما به امام زنده اعتقاد داشته باشيم. اين مطلب روشن است كه آدمي به تنهايي نمي تواند زندگي كند و بايد در اجتماع و با اجتماع براي رفع نيازهاي خود به سر برد لذا لازم است در اجتماع قانون حكم فرما باشد تا به افراد ديگر ظلم و ستم وارد نشود و بايد قوانين به گونه اي باشد كه رعايت جسم و روح آدمي را به طور كامل بنمايد. قوانين بايد كامل و جامع باشد. سعادت جهان بشريت را تضمين كند نه سعادت فرد يا افراد معين را 2- قانون گذار بايد از هر جهت مصالح و مفاسد قوانين را بداند حال بايد دانست آيا قوانين وضع شده به دست بشر داراي چنين خصوصياتي بوده و مي تواند جهان را اصلاح نموده و جامعه را اداره كند يا نه؟ تنها آفريننده و خالق انسان و جهان است كه به كمالات واقعي انسان واقف است و مي تواند برنامه و دستورالعمل جامعي براي ميل به سعات مادي و معنوي و اهتراز از شقاوت و بدبختي به دست بشر دهد. آري! الطاف بي پايان حضرت حق اين اقتضا را دارد كه به وسيله ي انبياء و پيغمبران ؟ بشرند احكام و قوانين و برنامه هاي كامل كه سعادت دنيا و آخرت افراد را تأمين كنند. ارسال و انزال كتاب، همه و همه براي سعادت بشر مي باشد و خداوند خواسته تا بدين وسيله بي كم و كاست توسط افرادي از جنس خودشان به مردم ابلاغ شود اينجاست كه مسأله عصمت فرستادگان خدا به ميان مي آيد فرد برگزيده شده بايد همانند پيغمبر از

خطا و اشتباه محفوظ باشد و علوم و احكام را از راه حواس ظاهري نگيرد تا در آن خطا و اشتباه را پيدا كند. بلكه با چشن دل حقيقت اشياء راه بنگرد و علوم و احكام بر قلب و ذات او نازل گردد. بديهي است اگر امامي و حجت نباشد خداوند، حد كمال شناخته نشده و عبادت نمي شود. امام است كه مخزن اسرار الهي بوده است. و سبب اتصال زمين و آسمان است. پس وجود حجت و فرد كامل در روي زمين لازم است تا آن جا كه اگر بيش از دو نفر در كره ي زمين باقي نباشد يكي از آن ها امام است. در كتاب غيبت : از امام صادق نقل شده كه حضرت ولي عصر بيشتر اوقات در مدينه است و سي نفر از خواص حضرت با او هستند كه ممكن است كه از فرزندان آن حضرت باشد. با توجه به آن چه گفته شد به خوبي نمايان است كه حضرت داراي عيال و فرزند است. 3- با توجه به روايت نكاح سنت من است و هر كس از آن روي برگرداند از من نيست و با داشتن فرزند شناخته خواهد شد لذا حضرت ازدواج كرده يا نه! بعيد نيست كه فرزندان امام در اجتماع بوده و با مردم به عنوان سادات رضوي يا علوي معاشرت داشته باشند و مردم ندانند وقتي خود آن ها هم ندانند كه فرزندان آن حضرت مي باشند، اگر روايات مربوط به اهميت ازدواج را بيان كنيد شايد بتوان با پي بردن به اهميت موضوع درباره ي ازدواج حضرت مهدي به نتيجه ي بهتري رسيد. روايت

درباره ي اهميت ازدواج بسيار است. حديثي مي فرمايد. رذال فو تأكم العزت. پست ترين فردهاي شما غرب هاي آن ها هستند. محقق اردبيلي در كتابش موضوع شهرهاي امام زمان و حكومت فرزندانش را نقل كرده است بايد خاطر نشان كرد كه اين موضوع از موضوعات شخصي است و معلوم نيست براي ما منشأ اثر باشد كه بحث كنيم امام زمان زن و فرزند دارد يا نه ؟ و اين كه زندگي اش چگونه است؟ چه ميل مي فرمايد؟ و اين قبيل موضوعات شخصي كه مربوط به ما نيست. اين را بدين جهت گفتم كه ممكن است گاهي اين سؤالات از طرف مخالفين طرح شود و بخواهند سر و صدايي راه بيندازند كه اگر زن و فرزند دارند كجا هستند؟ ما اعتقاد به امامت آن حضرت داريم. او را زنده مي دانيم و كار هم به امورات شخصي آن حضرت نداريم. شهرهاي امام زمان: گفته اند شهرهايي وجود دارد كه فرزندان آن حضرت در آن حكومت مي كنند. جزيره اي است به نام خضرا و بحرابين، يا در جايي ديگر دارد بابلسا ، بابلقا بعضي ها مي گويند كه در آن جا فرزندان آن حضرت حكومت دارند و اهل آن جامعه از شيعيان به علي (ع) مي باشد. البته تاكون تعداد زيادي آن شهرها را نديده اند. تنها مدرك آن حكايتي است كه در كتاب  الشيعه و انوار  و جبر الماوي نقل شده است. كه متأسفانه در خود همان كتاب تناقضاتي هست كه به عدم صحت داستان دلالت دارد و لكن بيشتر شبيه افسانه مي كند. رجعت! يكي از موضوعاتي كه از امور اسلام تا

به حال مورد بحث بين شيعه و سني بوده مسئله ي رجعت بوده كه بين علماي شيعه و سني اختلاف ايجاد كرده است در اثبات اين مطلب كتاب هايي نوشته اند و دليل هايي از قرآن در آن اقامه نموده اند و در، ردّ ثبات منكرين اين كتاب ها به دو دسته تقسيم شده اند. آن هايي كه در كيفيت رجعت بحث كرده اند و دليل آورده اند كه كاملترين آن ها (الايتاظمين الحجه) تأليف شيخ حر عاملي است. دسته ي دوم كتاب هايي كه در رد مخالفين و نوشته هاي آن تدوين يافته مانند كتاب (الامامه و الرجعه) تأليف ميرزا عبدالرزاق همداني مفهوم رجعت چيست: رجعت به معناي بازگشت به دنيا است، يعني انسان پس از آن مرد دوباره زنده مي شود و به دنيا باز مي گردد اين موضوع براي امت هاي پيش از ما بوده و براي امت ما نيز اتفاق خواهد افتاد. بازگشت به دنيا براي امت پيامبر خدا نيز از نظر آيات و روايات استفاده مي شود و اين موضوع اشكالي ندارد. از اين نظر كه زنده شدن مردگان يك مطلب غير معقول نيست مكه ممكن نباشد و اين بيانگر قدرت پروردگار است در جايي نقل شده كه «حزتيل» از خداوند خواست امتي را كه 70 هزار بودند و به مرض طاعون از دنيا رفته بودند به دنيا بازگرداند و آن ها به اذن الهي به دنيا بازگشتند چون «إن الله علي كل شي قدير» چرا كه خداوند به هر چيزي دانا و تواناست. ا زآن جا كه قرآن تا انقراض عالم است مي بايست در هر عصر و زماني

فردي از عترت يا قرآن باشد و از او جدا نگردد كه هم اكنون تنها باقي مانده ي از عترت حضرت مهدي مي باشد. طبق روايات امام مهدي پس از ظهور و برقراري عدل و داد بدست مخالفان عدالت شير مي شود اما با شهادت او كار عالم يكسره نخواهد شد و هم چنان ؟ خواهد داشت. در روايت آمده قبل از شهادت امام مهدي اولين كسي كه به دنيا باز مي گردد حسين بن علي (ع) است و هم اوست كه امام دوازدهم را غسل و كفن مي كند و به خاك مي سپارد و چهل سال حكومت مي كند اعتقاد به رجعت از ضروريات لازم است كه علماي شيعه در اين باب كتاب هاي زيادي داشته اند. آيا رجعت براي امت بني خاتم در زمان رسول الله و امامان ديگر رخ داده يا نه؟ مرحوم شيخ عاملي در كتابش باب هفتم به اين سؤال پاسخ داده و آن اين كه در اين امت هم اجمالاً رجعت واقع شده است و دليل هايي بر اين مطلب اقامه كرده كه در اين جا به يك نمونه اشاره مي كنيم. قريش خدمت پيامبر جمع شدند و خواهش كردند مردگانشان را زنده كند. حضرت رسول به علي بن ابيطالب فرمود با اينان به قبرسان برو و اشخاصي كه اينها مي گويند به اسم صدا بزن و بگو محمد مي گويد به اذن خدا بر خيزيد چون به دستور عمل كردند و همه برخواستند و خاك از سر خود مي افشاندند اما اين رجعت ها طوري نبوده كه رجعت كنندگان در دنيا بمانند، بخورند، نكاح كنند. چرا افرادي

رجعت خواهند كرد؟ رجعت از آن مؤمنين محضي است كه نسيم روح بخش اسيان، آن ها را براي تقرب به ذات حق آماده مي نمود و از آن كافراني است كه كفر براي هميشه بر دل آن ها ريشه كرده بود و آن ها در ضلالت و گمراهي بوده اند تا عذاب دنيايي بكشند و بنگرند اهل بيت رسول الله و حكومت حق را كه نمي خواستند حكومت جهان نصيب نيكان و خداپرستان شد. مردم از همان روزهاي اول به انتظار مهدي بودند. از شواهد ديگري كه مي فهماند موضوع مهدويت و شير واقعي دارد و از صدر اسلام نزد مسلمين مسلم بوده است عقيده به حضرت مهدي چنان در بين مردم رسوخ داشت كه از همان صور اسلام به انتظارش بودند. به غير از بعضي از اهل سنت مانند:ابن تصيه و مردوخ كه مغرضانه و بدون آگاهي لازم حتي از اطلاعات نويسندگان مشهور اهل سنت درباره ي ولايت حضرت به ياوه سزايي پرداخته اند. يكي از نويسندگان مغرض مي گويد تمام تواريخ معتقدند به اين كه حضرت امام حسن عسگري بدون فرزند بوده و جانشين نداشته است. شيخ سعدالدين حموي كتابي درباره ي ولي عصر تنصيف كرده كه در آن با اماميه موافقت نموده و به امامت آن حضرت اين گونه تصريح كرده است به او آخر اولياست و م يگويد بيش از اين دوازده نفر خدا در دين محمد كسي را كه نواب آن حضرت باشد قرار نداده و مي گويد در شرايع قبل ولي نبود و نبي بود پيغمبري مي رفت و پيغمبراني جاي او مي آمدند اما در شريعت محمد ولي

به ميان آمد و آخر اوليا حضرت مهدي است. با اين كه اين اندازه علما عامه با صراحت درباره ي آن حضرت سخن گفته اند چگونه افرادي به خود اجازه مي دهند كه يك اعتقادي ملت را از موهومات جوانند و متعتقدين به آن را خرافه پرست بخوانند. ؟ اگر گفتيم بعضي از اهل سنت اعتقاد به ولي عصر را از موهومات مي دانند افرادي هستند كه نزد خود اهل سنت اراي پايگاهي نبوده و مورد تنفر هستند و فساد عقيده آنها برملا گشته است. مانند احمد بن عبدالحكيم بن عبدالسلام كه او از افراد بي اسيان اهل سنت است و به دليل عقايد فاسد عجيبي صادر مي كرد كه در اوائل قرن هشتم اهل سنت به فساد او حكم دادند و او را روانه زندان كردند. بيش از هزار سال است كه متجاوز از چهارصد جلد كتاب شيعه و سني درباره ي ولي عصر نوشته اند و در هيچ يك از آن ها مكان معيني براي ظهور حضرت از مرداب، سامرا و ... معين نكرده اند ظهور آن حضرت از مكه بشارت داده اند نه از سامرا و نيز در دعاي ندبه كه شيعيان در روزهاي جمعه مي خوانند اين حبلات است. به چه علت امام دوازدهم شيعه را قائم مي نامند؟ اين سؤال ريشه دار است از اين نظر كه از زمان ائمه (ع) طرح اين سؤال و جواب آن در كتب روايتي و تاريخي ديده مي شود. شيخ مفيد در كتاب ارشاد از محمد بن اعجمان از وجود مبارك صادق (ع) روايت مي كند وقتي قائم قيام كند. مجدداً مردم را به

اسلام دعوت مي كند و به قلم از دست رفته آشنا مي گرداند چون از جانب خدا به امور گم شده راهنمايي مي شود او را مهدي ميگويند و به لحاظ اين كه به طرفداري حق قيام مي نمايد قائم مي گويند. امام دوازدهم شعيه در سال 255 يا 56 هجري متولد شده اند، آيا تا حال كه سال 1426 هجري است زنده باشند؟ با اين حساب الان 1171 سال از عمر شريفشان مي گذرد. آيا ممكن است يك فرد براي هزار سال يا بيشتر زنده باشد؟ ج: وقتي به قرآن مجيد مي نگرم، مي بينيم قرآن كتاب آسماني ما مطالبي  را به ما گوش زد مي كند. كه اعتقاد به آن به مراتب از ، زندگي يك نفر براي هزار سال عجيب تر است. مانند داستان عيسي بن مريم كه مي خوانيم بدون اين كه حضرت مريم با فردي در ارتباط باشد، حضرت عيسي را بدنيا مي آرود. آري! روح مقدس به صورت بشري در مقابل او جلوه گر گشته و در او دميده و او عيسي(ع) را باردارشد. هركس كه به قرآن و اسلام معتقد باشد به اين موضوع شك نخواهد كرد. آيا انتظار فرج علت عقب افتادگي مسلمين است؟ اين موضوع از عقايد موهوم دشمنان شعيه است كه مي خواهند به اين طريق وارد كنند كه اعتقاد به مهدويت باعث ركود و تنبلي ها در برابر استكبار و اجناب شده است. و آنها را از اهتمام در امور اجتماعي و تلاش براي اصلاحات واقعي باز داشته است، چرا كه شعيه معتقد است مصلح واقعي مهدي است و اوست كه جهان را پر

از عدل و داد مي كند وانتظار فرج تنها راز عقب ماندگي نيست، بلكه روزنه ي اميدي براي پيشرفت است. بعضي مي گويند اما در عالم هور قليا است. عالم هورقليا به چه معني است؟ عده اي ناچيز از مسلمين كه از سران آنها محمد كريم خان است. معتقتند امام زمان همان پسر اما حسن عسكري است كه در سال 255 يا 56 متولد شده اما از اين عالم به عالم هورقليا ارتقاء يافته و هر وقت مردم استعداد مالاقات امام عصر (ع) را پيدا كردند. آن حضرت را مشاهده خواهند كرد. اما در اين كه هور قليا چيست: گفته ي محمد كريم خان را در اين جا نقل مي كند او معتقد است اين عالم تا زمين شده بود مادر عصر آدم به او گفتند بالا بيا و هنوز در حال بالا رفتن است واز آن كثافت ها و غلظت ها و و غبارها نرسته است و به هواي صاف نرسيده است. چرا وقت ظهور معين نگرديده است؟ شايد حكمت اين كه مردم نبايد وقت ظهور امام را بدانند اين باشد كه انتظار فرج روزنه ي اميدي است براي مردم تا هر زمان آمادگي پذيرش حكومت عدل گستر را داشته باشند. در ، روايات ذكر شده كه علم به ظهور مانند علم به ساعت از علوم مختصه پروردگار است وكسي قادر به تعيين وقت آن نيست. آيا امام زمان (ع) دنيا را با يك شمشير مي گيرد و بر اوضاع مسلط و پيروز مي گردد؟ شايد آن چه بيشتر جلب نظر مي كند گرفتن جهان است كه با يك شمشير. از اين رو خاطرنشان

مي گردد مراد از شمشير عدالت مطلقه است و اين كه قيد يك شمشير شده مراد اين است كه تنها حكومت اسلامي به دست قائم آل محمد بر مردم حكم فرما خواهد بود. خروج با شمشير كنايه از اين است كه آن حضرت مانند پدرانش مأمور به تقيه نمي باشد، نه اين كه زمان به عقب برگردد. در اين زمينه عقيده ي ما اين است كه حضرت حداكثر استفاده از اخترعات را خواهد نمود و از مظاهر علم و تمدن برخوردار بوده و عدالت را در ميان مردم حكومت فرماخواهد كرد. آيا پيروزي امام زمان(ع) دفعي است يا تدريجي ؟ اين طور استنباط مي شود كه پيشرفت ها تدريجي است كه بر نيرو و امكانات آن حضرت مي افزايد و زمينه را براي پيروزي جهاني آماده و مهيا مي سازد. اين طور نيست كه آن حضرت همان روزهاي اول دفعتاً و به تنهايي بر سراسر جهان غلبه نمايد و كره زمين را در اختيار خود قرار دهد. پيروزي آن حضرت تدريجي است. روايات است كه 313 نفر از ياران حضرت با او بيعت مي كنند ولي حضرت در مكه هست تا عدد ياران به ده هزار نفر مي رسد آن گاه به سمت مدينه حركت مي كند. آيا يوم الفتح روزي است كه دنيا به دست قائم (ع) فتح مي گردد؟ تا ديروز اگر سخن از حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) به ميان مي آمد افكار ملتها آماده ي پذيرش آن نبود و آن را يك افسانه مي پنداشت. اما امروز ديگر اخبار و آثاري كه يوم الفتح را روز جهاني مهدي مي داند آسان

است به اميد روزي كه وعده ي الهي را در ظهور معدي (ع) تحقق يافته بنگريم. موضوع مهدويت از مختصات شعيه است يا اديان ديگر نيز اعتقاد به آمدن مهدي موعود براي اصلاح جهان را دارند؟ عقيده به حضرت مهدي اختصاص به فرقه ي ناجيه و گروه رستگاران يعني شيعه ي دوازده امامي ندارد. بلكه وقتي به تاريخ ملل و اقدام عالم مي نگريم مي بينيم از ما زماني بيش اين مسأله ، اقوام و ملل را به خود مشغول ساخته و به انتظار مصلحي كه بتواند جهان را نيكو اداره كند، دقيقه شماري مي كند. اينك پاره اي  از اين اقوام را نام مي بريم :   برهمنان- يهود- ايرانيان- مسيحيان- نژاد اسلاو- نژاد ژرمن- عربستان- انگلستان استاد بفرماييد چرا امامان شعيه در دوازده نفر انحصار پيدا كرده است؟ وقتي  به روايات مي نگريم از همان زماني كه سخن از جانشيني رسول خدا به ميان آمد خلفا و جانشيان نيز معين گرديد. در اين كه چرا امامان دوازه نفرند و اولين آنان علي (ع) و آخرين آنان علي (ع) و آخرين آنان مهدي (ع) است 91 حديث وارد شده است. امام ها دوازده نفرند و 9 نفرشان از نسل حسين بن علي (ع) است كه نهمين آنان قائم (ع) مي باشد كه باز در اين مورد 107 حديت وجود دارد از رسول خدا پرسيدند چند نفر خلافت و جاشنيني تورا بر اين امت عهده دارد مي باشد فرمود، دوازه نفر به عدد نقباء بني اسرائيل، امام صادق در اين مورد – ورقه اي سفيد را كه حضرت به آن اشاره مي كرد، آوردم و

به امر حضرت خواندم. در سطر اول نوشته بود. لا اله الا الله ومحمد رسول الله . بدرستي كه عدد ماه ها نزد خداوند 12 مي باشد و سپس نام دوازده امام در آن كاغذ نوشته شده بود. آيا عقيده به حضرت مهدي (ع) از ساخته هاي علماي شيعه در قرن يازدهم هجري است؟ نمي دانم علت چيست كه بعضي مطلبي را كه ريشه تاريخي دارد و مورد توجه علماي شعيه و سني و محققين از عامه و خاصه مي باشد را منكر مي شوند و چگونه حاضر مي شوند به خود جرأت دهند كه چنين دروغي را به علماي شعيه نسبت دهند. موضوع مهدويت در زمان رسول خدا از مسلمات بوده به طوري كه در اصل مهدويت كمتر سؤال به چشم مي خورد بلكه بيشتر سوالات از فروعات موضوع مي باشد. گاهي  مي پرسند مهدي(ع) از چه نسلي است؟ چه وقت ظهور مي كند؟يا اين كه وظيفه ي ما در عصر غيبت چيست؟ چرا او را مهدي مي گويند؟ براي چه قائم ناميده شده؟ و علت غيبت آن حضرت چه مي باشد؟ موضوع مهدويت در بين صحابه و تابعين بوده و بعد از رسول خدا مي بينيم گاهش بين صاحبه و تابعين سخن از مهدويت به ميان مي آيد. حتي يكي از علماي معروف اهل تسنن مي گويد: با مهدي بين ركن و مقام بيعت مي شود. عمار و ياسر مي گويد: وقتي نفس زكيه كشته مي شود منادي از آسمان ندا مي كند كه امير شما فلان شخص است بعد مهدي ظاهر مي گردد و دنيا را پر از عدل و داد مي

كند و يا ابن عباس يكي از صاحبه به معاويه مي گويد: كسي از ما در آخر الزمان چهل سال حكومت مي كند. آيا غيبت آن حضرت از سرداب شروع مي شود؟ غيبت آن حضرت از هنگام ولات بوده است ديدمي  حكيم خاتون ناپديد شد. ا و مي گويد : آن گاه كه او را در حالت سجده ديدم به خدمت امام حسن عسكري آمدم و چون برگشتم از ديده ام نهان شده ناراحت شدم خدمت امام حسن عسكري برگرشتم و او را خبر ساختم او فرمود: عمه برگردد او را خواهي ديد. خليفه ي زمان دستور داد او را دستگير كنند. مأمورين خليفه وقتي وارد منزل شدند منزل آن حضرت به صورت سرداب در آمده بود وپر از آب گرديده بود و امام را در تخت گاهي مشغ.ل عبادت ديدند به واسطه ي زيادي  آب نتوانستند دسترسي به آن حضرت پيد كنند. خبر به حكومت وقت دادند. خليفه دستور داد اطاق را خراب كنند وقتي مأمورين برگشتند ديگر امام را نديدند و به همين علت بعضي مي گويند شايد غيبت امام از سرداب آغاز شده است. من خبري شنيده ام كه در آن مي گويد ( لا مهدي الا عيسي) مهدي نيست مگر همان عيسي بن مريم آيا اين خبر صحت دارد؟ امام باقر مي فرمايد: عيسي (ع) از آسمان قبل از قيامت نزول مي كند. يهود و نصاري همه به ايمان مي آورند و عيسي پشت سر مهدي (ع) نماز خواهد خواند. بفرماييد چرا در بين شيعيان معمول است كه هرگاه نام مهدي به لفظ قئم برده مي شود براي احترام مي ايستند؟

اين عمل از سيره قديكي شيعيان است وهم اكنون در بين آنان معمول است از آباء  گرامي آن حضرت داريم قبل از ولادتش  با شيندن يا بردن نام به او لفظ قائم به  يا خواسته واداي احترام مي كنند. روايات مي گويد: صاحب الامر غيبتي دارد بسيار طولاني  و از كثرت لطف و محبتي كه به دوستانش دارد هر كس نام او را به لفظ قائم ياد كند آن جناب هم به او نظر لطفي خواهد نمود و چون در اين حالت مورد توجه آن حضرت واقع مي شود. سزاور است به جهت احرتام به پاخيزد و تعجيل فرجش را از خدا بخواهد. آيا به موضوع مهدويت در قرآن هم اشاره شده است؟ اگر از مهدي (ع) به صرافت در قرآن سخن گفته نشده در روايات زيادي اشاره به خصوصيات آن حضرت شده است، آيات فراواني در قرآن هست كه در تفسير و تأويل آن به حضرت مهدي اشاره  كرده اند. مرحوم سيد هاشم بحراني كه از علماي شيعه است در كتابش 110 آيه را ذكر كرده است كه آنها مربوط به امام دوازدهم شيعه است. آيا علم و دانش روز ، عمر هزار يا بيشتر انسان را تأييد كرده است؟ عمر افراد مقياس معيني ندارد. انسان در هر سني از عمر كه مريض شود به اميد زندگي بيشتر جهت مداوا تلاش مي كند. اگر عمر اندازه ي  معني داشت بايد عقلاي  عالم ، براي درمان و پيشگيري حدي از عمر را قائل مي شدند و فراتر از آن را جايز نمي دانستند در حالي كه هرگز  چنين نبوده است. آيا مي توان دليلي از

قرآن  بر امكان افزايش طول عمر آورد؟ قرآن مجيد در سوره عنكبودت عمر 950 ساله ي نوح پيغمبر را امضاء كرده و مي فرمايد: فرستاديم نوع را به سوي قومش كه در بين آنان هزار سال زندگي كرد. با اعتقاد به عمر طولاني حضرت (ع) آيا ايشان  در وقت ظهور پيرو فرتوت خواهد بود؟ آيا اين سؤال پيش نمي آيد  كه حضرت همه با عمر طولاني خويش از كار افتاده باشد؟ اين حالت غالباً در همه ي افراد پير مي باشد اما در باره امام زمان روايات مي فرمايد: در وقت ظهور آنحضرت جوان خواهد بود. امام رضا(ع) در اين باره مي فرمايد با اين كه حضرت سنش زياد است اما صورتاً جوان است طوري كه بيننده او را چهل ساله يا كمتر كمان مي كند. در روايات ديگر داريم كه در قائم (ع) علامتي از يونس پيغمبر است و ان برگشتش از غيبت  در اول  جواني است . يونس پيغمبر نيز وقتي از ميان قومش رفت، چون برگشت به صورت جواني زيبا بود. از امام باقر به رسيده كه حضرت صاحب الامر با اهل تورات و با اهل انجيل به انجيل و با اهل قرآن به قرآن حكومت مي كند ما در اخباري ديگر از ائمه كه آن حضرت جز دين اسلام ديني ديگر را قبول نمي كند، آيا اين دو دسته روايات با هم منافات دارند؟ بين اين دو دسته منافاتي وجود ندارد. به بياني كه مرحوم علامه مجلسي نيز فرموده است حكومت بين آنها با كتاب خود آنها ست، مراد اين است كه با كتاب هاي آسماني خودشان آنها را محكوم مي

گرداند. با اين كه مراد از حكومت بين آنها با كتب خود قبل از بالا گرفتن كار حضرت و تسلطش بر جهان است. البته براي حضرت صاحب الامر قبل از تسلط و بعد از تسلط يكسان است. او با قدرت خدا تمام اختراعات ضد شري را از كار انداخته و با معجزه اي  كه مطابق آن عهده و زمان باشد ظهور مي كند. چون عصر حضرت ولي عصر زمان علم و اختراعات مي باشد زمان است كه انسان ها بواسطه ي علم به اوج تمدن رسيده اند خداونند علوم اسرار، اختراعات را بدست آن حضرت براي بشر آشكار مي كند، كم دچار بهت و تعجب مي شود همان طوري كه عصاي موسي ، علم عيسي و فصاحت قرآن اطباء و عالمان را متحير و مطيع گردانيد. با اين تفاوت كه امام زمان پيغمبر نيست و شريعت عوض نمي شود. عوامل پيروزي امام زمان (ع) كدام است؟ يكي از عوامل پيروزي امام زمان استفاده از علومي است كه تا آن روز براي بشر نداشته است و چيزي از آن نمي دانند . مسلمانان آن روز تحت سرپرستي  امام معصوم در مرحله ي فوق ح تصور از دانش قرار مي گيرد و اين هم اختراعات بشري را خنثي كرده و اجازه نمي دهد غول هاي انسان نما براي نابودي بشر از اين همه فريت هاي خدادي استفاده كنند. با چنين برنامه اي پيروزي  ولي عصر بر دنيا آسان مي گردد. يكي ديگر از عوامل پيروزي امام اوضاع دنياي آينده مي باشد. اوضاع آينده ي دنيا و تحولات مختلفي كه پي در پي  رخ مي دهد، طوري زمامداران

سياسي و حكومتهاي عالم را سر به گريبان مي كند وو در بن بست هاي سياسي و اقتصادي قرار  مي دهد كه خود به خود قبل از ظه.ر حضرت يكي پس از ديگري سقوط كرده و نابود خواهند شد. به اميد روزي كه وعده الهي را در ظهور امام زمان تحقق يافته بنگريم .

جهاني شدن و مديريت منابع انساني

مهدي طاهري طهرانيان

مقدمه: جهاني شدن، باعث تحرك فراوان اجتماعي، سياسي، اقتصادي و ارزشي شده و ضمن كاهش فاصله زمان و مكان، تفسيرهاي جديدي از سياست، اقتصاد، فرهنگ، دولت، اقتدار و امنيت به دست مي دهد. اين پديده، چالشها و تعارضهايي را به همراه دارد و مي تواند سبب ايجاد تحول عظيم در حوزه مسايل مديريتي در سازمانها شود. آنچه در اين شرايط

به عنوان عنصر محوري تاثيرگذار و تاثيرپذير مطرح مي شود، توجه به عناصر و مولفه هاي انساني است و در اين مقاله ضمن شناسايي ابعاد مختلف جهاني شدن، به چالشهاي ناشي از اين پديده در زمينه مديريت منابع انساني، پرداخته شده است.جهاني شدن و جهاني سازي پديده اي چند بعدي ، فرايندي و چالش بر انگيز است. به اين معني كه نه در يك بعد خاص، بلكه در ابعاد گوناگون در حال شكل گيري و تكوين است و ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جوامع بشري را تحت تاثير قرار مي دهد.مهمترين چالش ناشي از پديده جهاني شدن، شكسته شدن قالبهاي موجود، گسسته شدن انحصارها و پيدايش فضاي رقابتي شديد در سطح جهاني است و همه نظامهاي اجتماعي براي تداوم حضور خود در عرصه جهاني ناگزير خواهند بود در جهت تامين الزامات رقابتي شدن و كسب مزيت رقابتي

لازم تلاش كنند .جهاني انديشيدن و جهاني عمل كردن نيروهاي دانشگر در عرصه سازمانهاي دنيا، چالشها و فرصتهايي را براي منابع انساني فراهم مي آورد كه هدف اين مقاله پرداختن به اين چالشها است .نقش درحال تغيير منابع انساني به واسطه تغييرات دنياي تجارت، نقش واحد منابع انساني بايد تغيير كند. زماني واحدهاي منابع انساني به عنوان عوامل مكانيكي درنظر گرفته مي شدند كه سازمانها را در زمينه هاي استخدام، اخراج و احتمالاً آموزش كاركنان ياري مي رساندند. يعني واحد منابع انساني يك الزام اداري يا شايد اندكي فراتر از اين مقوله تلقي مي شد. در مدت 20 سال گذشته، اهميت نيروي كار منعطف، خوب برانگيخته شده و بسيار ماهرانه آشكار شده است. درح___ال حاضر از واحد منابع انساني انتظار مي رود كه ارزشي را به سازمان بيفزايد نه اينكه فقط هزينه اي را براي سازمان ايجاد كند.اولريش درمورد موفقيت سازماني واحد منابع انساني چهار شيوه را ارائه كرده است:1- با مديران ارشد و صفي به منظور انتقال برنامه ريزي هاي انجام شده به حوزه عمل همكاري كنند.2- به منظور ايجاد كارايي براي كاهش هزينه و حفظ كيفيت، واحد منابع انساني بايد تخصصي شود و براين اساس كار سازماندهي انجام گيرد.3- به مدافعي براي كاركنان تبديل شود درحالي كه درجهت افزايش مشاركت هاي كاركنان، به ويژه تعه__د و توانايي آنها براي ايجاد نتايج فعاليت مي كند.4- مديران منابع انساني بايستي نقش عامل تغيير را در تغيير و اصلاح فرايندها و بهبود ظرفيت سازماني ايفا كنند. بيشتر واحدهاي منابع انساني پيشرفته و توانمند ممكن است فقط بر كارمنديابي اداره برنامه هاي توسعه وآموزش و طراحي خلاقيتها درجهت افزايش تنوع

بازار نظارت كنند، اما اين مسئله اي نيست كه موردنياز مديران حرفه اي منابع انساني باشد. آنان بايد در جهت بازنگري و شكل دهي مجدد واحد منابع انساني همكاري هايي را با مديران عملياتي ترتيب داده، به پيامدهاي آن متعهد شوند. مديران صفي به سهامداران براي ايجاد ارزش اقتصادي به مشتريان درجهت ارائه خدمات يا توليد باارزش و به كاركنان درقبال طراحي محل كاري ارزشمند پاسخگو هستند. ضروري است مديران منابع انساني نيز بخشي از اين توافقها باشند.. چالشهاي سازمانها در فرايند جهاني شدن :در دهه هاي اخير، در جهان تحولاتي رخ داده و درحال تداوم و تكميل است. اين دگرگونيها، محيط فعاليتهاي صنعتي را تغيير داده، سازمانها را براي بقا و رشد با چالشهاي جديد روبه رو كرده است. كه عبارتند از:1- چالش هاي ناشي از تغيير پارادايم: در فيزيك نيوتني، علم با قطعيت همراه بوده، قابل كمي كردن است. علت، در پديده هاي علمي معلوم و روشن است. تفكر، خطي و آينده، قابل كنترل است. با ظهور علم كوانتوم، پيش بيني با اطمينان كامل ممكن نيست. آشوب، جزيي از وضعيت محيط است. علوم جديد روش و شكل فهميدن، طراحي، هدايت و مديريت سازمانها را تغيير داده اند. در پارادايم جديد، جهان غيرخطي است، پيچيدگي پويا وجود دارد و آشوب نوعي نظم تلقي مي شود. بنابراين سازمانها را بر آن وا مي دارد تا در فرايند پژوهش عملياتي توليد و خدمات به سمت برنامه ريزي پويا و غيرخطي روي آورند.2- چالشهاي ناشي از گسترش بازار: امروزه اكثرتوليدكنندگان بزرگ، كالاهاي خود را در سراسر جهان مي فروشند. برخي از آنان در خارج از كشور خود، درآمد بيشتري دارند. جهاني

شدن نيروهاي اقتصادي

واجتماعي،ارزشهاوفرصتهاراهمگراميسازد.3- چالشهاي تغيير فناوري : جهت گيري توسعه فناوري به سوي هوش مصنوعي، سيستم هاي خبره، روباتها، ارتباطهاي دوربرد، فرا انتقال دهنده ها، فناوري زيستي و فناوري اطلاعاتي است. اين جهت گيري چالشهايي را براي سازمانها ايجاد كرده است؛ ازجمله: تغيير ماهيت كار مديريتي، حذف كنترل و بازرسي، كاهش وابستگي سازماني كاركنان و تطبيق و سازگاري كاركنان با تغييرات فناوري. (حسني،1386)4- فشارهاي محيطي و اكولوژيكي : آلودگي محيطي زياد شده و زندگي انسانها را به خطر انداخته است. درحال حاضر فشار بر سازمانها براي رعايت مسائل زيست محيطي درحال افزايش است و نهضت هاي مردمي و اجتماعي براي حفاظت از محيط زيست تشكيل شده است.5- چالشهاي عصر دانش: در حال حاضر در عصر دانش به سر مي بريم، اقتصاد جديد عبارتست از دادوستد دانش. دانش موجب فراهم شدن سرمايه شده، پايه هاي قدرت فردي و سازماني را تشكيل مي دهد. اطلاعات موجود، هر سه يا چهار سال دو برابر   مي شود. قدرت تفكر به عنوان باارزشترين دارايي سازمانها تلقي مي شود. سازمانها به طور فزاينده به دانش، نوآوري، مهارتهاي مديريتي، فناوري اطلاعات درباره مشتريان و تامين كنندگان وابسته مي شوند. اين دانش تعيين كننده وضعيت رقابتي در بازار است.(دعايي،1384) 6) چالشهاي تغيير محيط كار: در دوران معاصر، چهار نيروي عمده در تغيير محيط كار موثر بوده است كه، عبارتند از:1- فناوري اطلاعات و سازمانهاي اطلاعاتي                           2- ساختار و اندازه سازمان3- جنبش مديريت كيفيت جامع                                         4 - تنوع و تحرك پذيري نيروي كاردر آينده، سازمانها به لحاظ فرهنگي، سني، جنسي و توانايي با تنوع زياد نيروي كار روبه رو هستند. چالش آينده سازمانها آن است كه

چگونه از اين تفاوتها به عنوان دارايي استفاده كنند.شكوفايي نيروي كار: بسياري از سازمانها، نيروي كار بيكار ساير سازمانها را به طور موقت به كار مي گيرند. اين امر انعطاف پذيري اين سازمانها را افزايش مي دهد و از دانش انباشته كاركنان نيز استفاده مي كنند. اين وضعيت همانند شرايطي است كه در آن، يك بازيكن فوتبال كه در تيم خود ذخيره بوده و از استعدادهاي وي استفاده نمي شود، به گونة همكاري و جابه جايي براي مدت زمان مشخصي راهي تيم ديگري مي شود تا در آنجا بتواند خود را نشان دهد.تغيير انتظارهاي مشتريان: درحال حاضر، تنوع و كيفيت كالاها و خدمات موردنياز مشتريان افزايش يافته است و مشتريان براساس اين شرايط بهت_رين انتخاب را مي خواهند. 1- هزينه                              2-كيفيت                  3- زم___ان          4- خدمات جنبي                 5- نوآوري            6- امكان سفارش تغيير انتظارهاي كاركنان: كاركنان به دنبال مهارتهاي نو، نقشهاي جديدتر و انتظارهاي شغلي جديد هستند و سازمانها بايد به آن بينديشند. اين مهارتهاي جديد شامل مهارتهاي تشخيص مسئله، حل مسئله و ايجاد ارتباط بين تشخيص دهندگان و حل كنندگان است.نقشهاي جديدتر: پيتر دراكر مي گويد: «تركيب نيروي كار در آينده از نيروي كار فيزيكي به نيروي كار دانشي تغيير مي يابد. نيروي كار در تمام سطوح به مهارت و دانش بالا نياز دارد. اين نيروي كار به تدريج به عنوان حياتي ترين سرمايه انسانها مطرح مي شود».انتظارهاي جديدتر: نيروي كار به دنبال چالشي بودن و حل مسايل جديد و مشكل است و مي خواهد آزادتر باشد تا كشف و نوآوري كند و خلاق باشد. آنان به انعطاف پذيري، پاسخگويي و مسئوليت پذيري نياز دارند. آنان مي خواهند با

مديراني كار كنند كه آنها را توانمندتر سازد، به آنها توجه كنند و آنها را به اوج برسانند. سازمانها بايد ساختاري ايجاد كنند و در آن كارگران دانشي بتوانند دانش خود را به كار برند. امكان گفتگو ميان كارگران و تماس آنها با كارگران ديگر را فراهم سازند. اين تعامل بين كاركنان دانشي به بهبود ايده ها و رشد بيشتر نيروها منجر مي شود . چالش هاي منابع انساني در عرصه جهاني شدن:دگرگوني در حرفه ها: در سالهاي گذشته، تحول و انتقالي از حرفه هاي توليدي به حرفه هاي خدماتي صورت گرفته است. عمده دليل اين تحول ظهور پديده هايي، مانند: اينترنت، رايانه و نيز سيستم هاي اطلاعاتي بوده است. اين دگرگوني با توجه به بالاتر رفتن سطح خودكار سازي كارخانه ها و كارگاه ها، باعث ايجاد چالشي در زمينه مديريت منابع انساني شده است. اين امر باعث شده است كه در اقتصاد آمريكا بيش از 80 درصد حرفه ها را حرفه هاي خدماتي تشكيل دهند و سهم حرفه هاي توليدي به 12 درصد تا 15 درصد كاهش پيدا كند.1- رقابت بازار:مشكل ديگر، افزايش روز افزون رقابت جهاني است. اين رقابت باعث افزايش فشار بر روي شركتهاي بزرگ براي افزايش كيفيت و كاهش قيمت و در نتيجه ضرورت استفاده از نيروهاي ماهر تر شده است. اين در حالي است كه با افزايش نياز به نيروهاي با سطح مهارت بالا در كشورهاي پيشرفته، نياز نيروهاي با سطح مهارت پايين و مونتاژ كار در كشورهاي جهان سوم نيز افزايش يافته است.2-كمبود نيروي كار ماهر: در سالهاي اخير صنايعي كه نيازمند نيروهاي با تحصيلات و مهارت بالاتر هستند در حال رشد

روزافزون شده اند و به نظر مي رسد نياز به افراد با سطح دانش و آگاهي بالاتر به شدت در حال افزايش است. رشد نيروي پاره وقت: در گذشته نيروهاي پاره وقت بيشتر براي انجام فعاليت هاي موقتي و براي عبور از حالتهاي بحراني نظير رشد ناگهاني توليد و غيره به كار گرفته مي شد، اما امروزه نيروهاي پاره وقت (نظير: كارگران موقتي، پيمانكاران مستقل، كاركنان قرضي و نيمه وقت) سهمي معادل 20 درصد كاركنان را تشكيل مي دهند. اين امر از يك سو به آن دليل است كه نيروهاي حرفه اي و با سطح دانش بالا ترجيح مي دهند با همكاري پاره وقت با چند سازمان بصورت همزمان، در آمد بيشتري كسب كنند و از طرف ديگر سازمانها نيز تلاش مي كنند به جاي پرداخت هزينه هاي سنگين به كارگيري دائم نيروهاي متخصص، از آنها به صورت ساعتي و تنها در مواقع نياز استفاده كنند تا بهره وري خود را افزايش داده و هزينه هاي خود را كاهش دهند.3- تفاوتهاي نژادي: با رشد مهاجرت به شهرها و كشورهاي مختلف، تنوع افراد با قوميت ها، مذاهب و فرهنگ هاي مختلف افزايش يافته و وظيفه مديريت منابع انساني است كه از اين تفاوت ها به گونه اي احسن استفاده شده، مانع از بروز اختلاف در سازمان شود.4-تفاوتهاي سني:با توجه به بالاتر رفتن سطح زندگي، اميد به زندگي در جوامع بالاتر رفته و اين امر باعث شده است تا افراد مدت زمان بيشتري را به كار پرداخته، ديرتر بازنشسته شوند. از اين رو امروزه مي توان تنوع سني زيادي در سازمانها مشاهده كرد (از سنين حدود 20 سال تا حدود 65 سال). اين تفاوتهاي سني

باعث ايجاد محيطي ناهمگون و با رفتارها و هنجارهاي متفاوتي در سازمان مي شوند.5-توازن بين كار و خانواده:يكي ديگر از مشكلات هميشگي مديران منابع انساني و نيز نيروهاي كاري ايجاد توازن مناسب بين كار و خانواده است كه اين توازن در بين گروه هاي مختلف اجتماعي و با توجه به شرايطي كه در آن به سر مي برند، متفاوت است. 6- سازمان: در جهان امروزي سازمانها براي اينكه بتوانند قابليت هاي رقابتي خود را حفظ كنند مدام در حال سازماندهي مجدد سازمان خود هستند. اين سازماندهي ها در قالب اقداماتي نظير: 1) حذف لايه هاي مديريتي                   2) استراتژي كاهش       3)ادغام شدن با سازمانهاي ديگر            4) برون سپاري فعاليت ها اين فعاليتها براي آن انجام مي شود تا سازمان تا حد امكان مسطح شده و در نتيجه با كاهش رده هاي مديريتي و افزايش بهره وري هزينه هاي كاري كاهش پيدا كند. اين تغييرات كه بعضا باعث كاهش يا افزايش تعداد و تنوع نيروي انساني مي شود، باعث بروز مشكلاتي براي مديريت منابع انساني خواهدشد.نتيجه گيري :با توجه به دنياي متلاطم امروزي كه آن را عصر تغيير نام نهاده اند، سازمانها در معرض چالشهاي متعددي هستند كه يكي از مهمترين آنها، چالش منابع انساني است. به طور كلي اين چالشها ناشي از تغيير در چهار بعد اساسي تكنولوژي، ساختار،استراتژي ها و فرهنگ سازماني است.كه هر يك از اين تغييرات چالشهاي نويني در حوزه مديريت منابع انساني ايجاد مي كند.1- چالشهاي ناشي از تغييرات تكنولوژي: جهاني شدن باعث تغييرات فزاينده تكنولوژيكي در سازمان شده و اين امر نيز باعث ايجاد چالشهاي جديدي مانند به كارگيري كامپيوتر و روباتها به جاي

عوامل انساني و به تبع آن باعث بيكاري برخي نيروي كار مي شود.همچنين با به كارگيري سيستم هاي مكانيزه كنترل و وجود بانكهاي اطلاعاتي متعدد،دامنه به كارگيري توانمندي ها و حجم فعاليتهاي فرد بالا رفته و پديده هايي مانند كاردرخانه ظهور پيدا مي كند.2- چالشهاي ناشي از تغيير استراتژي ها: با ورود سازمانها به عرصه جهاني نقش مديريت منابع انساني از ايفاي امور اداري صرف به نقش ارزش آفريني و سياستگذاري تغيير خواهد كرد، چراكه در بازار رقابت امروزي توجه به نيروي انساني با كيفيت و دانش محور امري ضروري در ايجاد تنوع خدمات و بهبود كيفيت مي شود.با ورود صنايع به عرصه جهاني، سازمانها در صدد جذب نيروهاي خبره بوده، بر جذب نيروهاي خلاق و نوآور و استفاده هرچه بهتر ازآنها متمركز خواهند شد.3- چالشهاي ناشي از تغيير فرهنگ سازماني: مديريت منابع انساني در آينده با نيروهاي چند مليتي از دورترين نقاط دنيا روبه رو خواهد شد كه داراي انتظارها و فرهنگهاي متنوعي خواهند بود و در اين ميان سازماني موفق خواهد شد كه بتواند آلياژي محكم از چندين عنصر انساني تهيه كند. همچنين به دليل مجازي شدن فرايندها و انجام امور از فواصل دور،مديريت منابع انساني با چالش پايين بودن تعهد سازماني روبه رو خواهد بود كه بايستي اهرمهاي مناسبي را براي حفظ و نگهداري آنها به كار گيرند.4- چالشهاي ناشي از تغيير ساختار: پديده كوچك سازي همگام با پيشرفت جهاني شدن باعث در هم ريختن ساختارهاي سازماني عريض و طويل شده و به سمت ساختارهاي تخت روي خواهد آورد و در اين ميان برخي از مديران رده هاي مياني شغل خود را از دست خواهند داد. بروز اين پديده باعث

گسترش فعاليتهاي پروژه اي و كارگروه هاي موقت شده و ساختار پروژه اي و مبتني بر توليد و خدمات ازرايج ترين ساختارخواهدبود.پيشنهاد مي شود مديران منابع انساني در عرصه جهاني شدن صنعت و كسب و كار به موارد زير توجه كنند:- شناسايي واقعيتهاي بيروني كسب و كار و مطابقت دادن فعاليتهاي منابع انساني با نيازهاي واقعي موجود،- تغيير نقش اداري موجود و حركت به سمت حرفه اي شدن مديريت منابع انساني،- افزايش سهم مشتري از راه پيوند دادن منافع مشتريان با منافع كاركنان،- كمك به مديران صف براي پيشبرد استراتژي از راه ارتقاي قابليتها و شايستگي هاي منابع انساني،- تشريح و طراحي طرح ارزش آفريني كاركنان و حصول اطمينان از برخورداري كاركنان از تواناييهاي لازم براي انجامكارهاي خود- به كارگيري كاركنان حرفه اي و دانش مدار به صورت پاره وقت و تمام وقت،- استفاده از مديريت عملكرد و ايفاي نقش مربي در جهت هدايت كاركنان براي رسيدن به هدفهاي تعيين شده،- مديريت فرايندها و فعاليتهاي اطلاعاتي، به روشي كه ارزش بيفزايد،- داشتن فرايند روشن برنامه ريزي استراتژيك براي همسوسازي سرمايه گذاريهاي منابع انساني با هدفهاي كسب و كار،- همسو سازي سازمان خود با استراتژي كسب و كار،- داشتن كاركناني كه نقش هايي روشن و مناسب ايفا مي كنند،- ايجاد توانايي در كاركنان، براي نمايان ساختن شايستگي هاي منابع انساني،- سرمايه گذاري روي متوليان منابع انساني، از آموزش و توسعة تجربه ها،- توسعه مهارتهاي كامپيوتري و استفاده بهينه از امكانات شبكه. منابع :1. آقازاده، احمد: اصول حاكم بر تحولات جهاني ، اولين همايش ملي جهاني شدن تعليم و تربيت ، دانشگاه تهران ، 1385.2. ابيلي، خدايار، تاثير جهاني شدن و چالش هاي ناشي از

آن بر ارزشيابي عملكرد نظام تعليم و تربيت، نخستين همايش ملي جهاني شدن تعليم و تربيت ، دانشگاه تهران ، 1384.3. اولريش،ديوا و بروكبنك، واين، ترجمه: دبيري و قرايي پور، طرح ارزش آفريني منابع انساني نشر آهار، آذر1385.4. سعيد احمدي، بهنام :تجارت الكترونيك از آغاز تا امروز، نشرفناوري اطلاعات،1386.5. حسني ، فرنود، فناوري ارتباطات و اطلاعات نياز امروزِ مديران فردا، نشر فناوري اطلاعات،1386.6. خير انديش، مهدي وافشار نژاد،عليرضا: آينده مديريت منابع انساني،تدبير،شماره152،1382.7. دعائي، حبيب اله، عالي، مرضيه، سازمانها در بستر جهاني شدن، نشر بيان هدايت نور، 1384.8. صانعي، مهدي و رضايي نژاد ،حميد رضا، جهاني شدن و چالش هاي فرا روي مديران، تدبير، شماره 148، 13839. صرافي زاده، احمد، فناوري اطلاعات براي مديريت، نشر ترمه، 1386.10. مومني، هوشنگ، انديشمندان مديريت، انتشارات سپهر ستاره،

آخرالزمان در بيان پيامبر اعظم

:26 آخرالزمان در بيان پيامبر اعظم(ص)محمود مطهري

از جمله راه­هايى كه براى اثبات حقانيت معصومين(ع) استفاده مى­شود و يا لااقل مؤيد قابل توجهى در اين راستا به شمار مى آيد، احاطه­ي آن ذات مقدسه (ع) به حوادث گذشته، حال و آينده است و در اين ميان وجود نازنين پيامبراعظم (ص) جايگاهى بسيار ممتاز و ويژه دارند. وقتى ما به روايات نقل شده از معصومين(ع) مراجعه مي كنيم، گويا كه هم ­اكنون در كنار ما در دنياى

امروز بوده اند و اين بيانات را فرموده اند و چنان توصيف چهارده معصوم­(ع) از دورانى كه در آن به سر مى بريم دقيق است كه بايد اذعان كنيم كه ايشان دنياى اين روزها را بى ترديد مى ديده اند.جالب است بدانيم كه گاهى بعضى از تعابيرى كه توصيف كننده­ي جهان دوران ماست، براى راويان و حتى علما و محدثان پس از آن­ها گنگ

و نامفهوم بوده است؛ به عنوان نمونه مى توان به ترديد مرحوم "علامه مجلسى" درباره­ي تعبيرى كه در يكى از روايات به كار رفته و زنان آخرالزمان را لباس پوشيده­ي عريان توصيف مى كند و از آنجا كه جمع پوشيدگى و عريانى براى ايشان غير ممكن به نظر مى رسيده در اين روايت اظهار ترديد كرده بودند.حال آنكه امروز اگر نگاهى به اطراف دنيا بيندازيم به ميزان دقت اين تعبير پى مى بريم و چاره اى جز «انگشت حيرت به دهان گزيدن» نداريم.يكى از رواياتى كه به طور جامع و كامل توصيف­ كننده­ي ايامى است كه در آن به سر مى­بريم، روايتى است كه "سلمان فارسى" و يا به تعبير پيامبراعظم(ص) سلمان محمدى از آن تعجب كرده و طبيعى است كه خواننده مى­تواند خود هم­زمان با توصيفات حضرت، نگاهى به اطراف خود بيندازد و به صدق گفتار آن حضرت(ص) و به علم بى پايان ايشان پى­ببرد."ابن عباس" نقل مى كند: در حجة الوداع با رسول خدا­(ص) مشغول انجام مناسك حج بوديم ، حضرت حلقه­ي در كعبه را گرفته رو به ما كردند و فرمودند:«آيا مى­خواهيد شما را از نشانه­ها و حوادث پيش از قيامت (و ظهور حضرت مهدى عليه­السلام) خبردار كنم؟سلمان كه از همه­ي ايشان نزديك­تر ايستاده بود، گفت: بلى يا رسول الله!ايشان فرمودند:از جمله­ي آن­ها ضايع و تباه كردن نمازها و تبعيت از شهوت­ها، متمايل شدن به هواهاى نفساني، تكريم و بزرگداشت ثروتمندان و مال پرستان و فروختن دين به قيمت دنياست. در اين زمان است كه قلب مؤمن در درونش همانند نمك در آب حل مى شود؛ چرا كه منكرات، كژي­ها و كاستي­ها را مى بيند و قدرت تغيير آن­ها را ندارد.آيا واقعا چنين خواهد

شد؟اى سلمان، قسم به آنكه جانم در دست اوست، آري! و در آن ­موقع ولايت امور به دست حاكمان و اميران ستمگر و وزيران فاسق و معتمدان و مسئولان محلى ستمكار و امناء خائن مى افتد!آيا واقعا چنين روزى خواهد آمد؟سلمان، قسم به آنكه جانم به قبضه قدرت اوست، آري! در آن زمان است كه منكرات و انحرافات، معروف؛ و خوب و اعمال پسنديده، منكر و ناپسند شمرده مى­شود. شخص خائن، معتمد و شخص امين، خائن خوانده شود. دروغگو را تائيد و راستگو را تكذيب مى كند.آيا واقعا چنين روزى خواهد آمد؟قسم به آنكه جانم در دستانش است، آرى در آن زمان است كه زنان فرمانروا مى­شوند و سرورى مى­يابند. با زنان و كنيزكان مشورت مى­شود و كودكان بر منبرها مى­نشينند و قبح دروغ ريخته مى­شود. فى ء، كه حق عمومى و همگانى است غنيمت و بهره­ي شخصى شمرده مى­شود. شخص به والدينش ستم مى­­كند و در عين حال به دوستش خدمت، ليكن درآنجاست كه ستاره­ي دنباله دار طلوع مى كند.آيا چنين چيزى اتفاق خواهد افتاد؟سلمان، قسم به آنكه جانم در دست اوست، آري. در چنين شرايطى است كه مرد با همسرش در تجارت شريك مى شود، خوى و عادت­هاى شخصى و باطل زياد شده و خوبي­ها به شدت كم مى شود. شخصى به خاطر تنگدستى و فشار طلبكاران تحقير مى شود. زمانى است كه بازار­ها به هم نزديك مى شوند و يكى مى گويد: چيزى نفروختم و ديگرى مى گويد: سودى نبردم و در نتيجه چيزى جز شكايت كردن و مذمت خود نمى بيني.آيا واقعا چنين خواهد شد؟سلمان، قسم به آنكه جانم در دست اوست آرى. در آن زمان است كه به دنبال اين حوادث اقوامى

بر آن­ها والى مى­شوند كه اگر حرفى بزنند آن­ها را مى­كشند و اگر ساكت بمانند غارتشان مى كنند تا اينكه از اموالشان بهره مند شوند و به حريمشان تجاوز كنند و حرمتشان را شكسته و خونشان را بريزند . قلب­هاى آن­ها كاملا از ترس و خوف پر­گشته و آن­ها را جز درحالت خوف و هراس و وحشت نمى يابي.آيا واقعا چنين خواهد شد؟سلمان، قسم به آنكه جانم به دست اوست آري. در آن زمان است كه چيزى از مشرق و مغرب مى­آيد و امت مرا رنگارنگ مى ­كند پس، واى به حال ضعيفان امت من! از دست آن­ها و واى بر آن­ها كه خدا چه براى آن­ها مهيا كرده و چگونه مترصد آن­هاست. نه به كوچكترها رحم مى كنند نه به بزرگترها احترام مى گذارند. از خطاكاران نمى گذرند. بدن­هايشان بدن انسان و قلب­هايشان قلب شيطان است.آيا واقعا چنين خواهد شد؟سلمان، قسم به كسى كه جانم به دست اوست آري. در آن زمان ثروتمند از وضعيت فقير دلش نمى­سوزد، به طورى كه گدا بين نماز جمعه و نماز عصر از مردم گدايى مى كند، اما كسى را كه چيزى در دستش بگذارد نمى يابد.آيا واقعا چنين خواهد شد؟سلمان، قسم به آنكه جانم در دست اوست آري. در آن زمان "روبيضه" به سخن مى آيد.پدر و مادرم به فدايت، روبيضه چيست؟كسى كه تا به حال صحبت نمى­كرد و براى عموم مردم به سخن مى آيد و جز كمى از او فرمان نبرند».آنچه در اينجا آمد خلاصه­اى از اين روايت مفصل نبوى بود. كسانى كه مايل به مطالعه­ي متن كامل اين روايت هستند به كتاب­هاى: منتخب­الاثر تأليف "حضرت آيت الله صافى گلپايگاني"، صفحه 432 و بشارة الاسلام اثر "سيد

مصطفى آل سيد حيدر كاظمى" مراجعه كنند.تعبيرات متنوع و مفصلى كه در روايت فوق و امثال آن آمده است، گاه بيانگر اوضاع و احوالى است كه در سرتا­سر دنيا حاكم است و جريان عمومى جهان را توصيف مى ­كند؛ گاه اشاره به برخى حوادث وجرياناتى است كه در خارج از جهان اسلام اتفاق مى­افتد و ربطى به مسلمانان ندارد و در ميان آن­ها شيوع زيادي ندارد و گاه هم به عكس، عبارات دقيقا فلاكت و بدبختى به بار آمده در جهان اسلام را توصيف مى كنند و سرنوشتى را كه در انتظار ما بوده را پيشاپيش متذكر شده و به ما اخطار داده اند. و بالاخره برخى تعابير هم شيعيان را قصد كرده و بيانگر احوال اين جمعيت ازمسلمين است.به هر حال هر كدام از مصاديق فوق را به دو شكل مى­توان مورد مطالعه و مداقه قرارداد:  اول اينكه ما به آسيب­ها و آفت­هاى جامعه­ي پيرامونمان وقوف پيدا كنيم و توجه وتمركز خود را به جاهايى معطوف كنيم كه ارزش و ضرورت دارد، به جاى آنكه همت خود را مصروف تحقق فلان شعار بكنيم كه نهايتا مايه شادى و مسرت دشمنان ما خواهد شد، سراغ درمان آن دسته از دردها برويم كه در حال خشكاندن ريشه هاى جامعه اسلامى ماست. دوم اينكه اگر به برخى از اين ابتلائات و بلا يافتن مبتلا نشده­ايم، پيشاپيش خود را براى مقابله و رويارويى با آن مهيا كنيم و حداكثر تلاش خويش را به خرج دهيم شايد كه بتوانيم از آفات و آثار سوء آن رهايى يافته و يا حداقل آن­ها را تقليل دهيم. اگر براى جامعه نمى توانيم كارى بكنيم خود و خانواده مان

را در امان داريم و آن­ها را از آتش جهنمى كه پيش رو داريم برهانيم. خداوند همه­ي ما را از فتنه هاى تار و سياه آخرالزمان برهاند وخود ياريگر ما براى عبور از اين مسير پر پيچ­و­خم آخرالزمان باشد كه اگر كسى بتواند خود را نجات بدهد قطعا در دنيا سپر پيروزى و فلاح شامل حالش خواهد شد.

منابع  :  روزنامه ي رسالت، شماره ي 5846كلمات كليدي  :  اثبات حقانيت معصومين(ع)، پيش بيني معصومين(ع)، زنان آخرالزمان، سلمان فارسي، نشانه ها و حوادث پيش از قيامت، آسيب ها و آفت هاي جامعه

جهاني شدن فرهنگ و هنر

ترجمه: سايه رشيدي

چكيده: اين مقاله به بررسي موقعيت ادبيات جامعه شناسي، در حوزه جهاني شدن فرهنگ مي پردازد و بر تلاش هاي تجربي انجام شده در حيطه "جهاني شدن هنر" تمركز مي كند. بخش نخست اين مقاله روند كلي را در مورد نظريه هاي  مرتبط با جهاني شدن فرهنگ در بعد وسيع آن ارائه مي كند، بدين معني كه در مقياسي وسيع تر، تغييراتي را كه در ديد جهانيان ايجاد

شده است،توضيح مي دهد. تغييراتي كه زاييده ي مفهوم جهاني شدن هستند مانند: مدرنيزاسيون، جهاني سازي، مصرف گرايي و مك دونالديزاسيون.بخش دوم اين مقاله تلويزيون، موسيقي و هنر هاي نمايشي (مانند تئاتر و اپرا) را در سايه ي نظريه هاي مربوط به جهاني شدن، كالايي شدن، دريافت مخاطب، محلي شدن و جهان-محلي شدن، امپرياليسم، زمينه هاي فرهنگي جهاني و هنجارهاي جهاني مورد بحث قرار مي دهد. در بخش نظري، اين مقاله تنش ميان قدرت يكسان ساز جهاني شدن و تمايلات موجود در زمينه ي تنوع گرايي را مورد كاوش قرار مي دهد. در بخش ادبيات تحقيق نيز اين مقاله به تجارب مرتبط با كشورهايي چون "كوبا"،" اسرائيل"،" ايتاليا"،

"ژاپن"،" روسيه"،" سنگاپور"، "ايالات متحده" و" ازبكستان" اشاره مي كند.مقدمه:يكي از اساسي ترين سؤال ها در حوزه مفهوم جهاني شدن اين است كه آيا پديده كنوني كه افزايش ارتباطات تنگاتنگ را ميان قسمت هاي مختلف و متنوع جهان فراهم آورده است، امري كاملاٌ بديع و نوپاست؟ آيا سراسر تاريخ بشر داستان پراكنده شدن جمعيت هاي انساني در سراسر اين كره خاكي نيست؟ مردمان اغلب با اتكاي به وابستگي ها و گره هاي فرهنگي و اقتصادي در كنار يكديگر زندگي كرده اند، يا اينكه جهاني شدن چيزي متفاوت از اين مقوله هاست؟پديده اي كه متأثر از تغييرات حاصل در زمينه ي وسايل ارتباط جمعي و تكنولوژيهاي پيشرفته حمل و نقل  و در كل زاييده ي عصر جديد است. از منظر جهاني شدن فرهنگي، هيچ پاسخ ساده اي براي اين سؤالات وجود ندارد، چرا كه وسايل ارتباط جمعي و حمل و نقل مدرن ذاتاً براي تسريع آنچه امروزه در حال وقوع است به كار گرفته مي شوند. در اين حالت مي توان گفت جهاني شدن روندي استمراري است كه نمي توان آن را به دوره اي خاص از تاريخ بشر محدود كرد.با اين حال جهاني شدن فرهنگ مطابق شناخت امروزه ما، به لحاظ كيفي پديده اي كاملاٌ متفاوت با تعاريف و مفروضات جهاني در مورد ذات فرهنگ و انسانيت است كه با دوره هاي پيشين كاملاً فرق مي كند. بر اساس مباحث "آنتوني گيدنز" و "رولند رابرتسون"، در عصر كنوني، جهاني شدن همانا افزايش خودآگاهي و بازتاب پذيري در مقابل تغييرات اقتصادي و تكنولوژيك است (گيدنز 1990، رابرتسون 1992، 3-32).بازتاب پذيري، ادراكات ما  از خودمان را در رابطه با "ديگران" در جهان تغيير مي دهد و آن را دگرگون مي كند. "رابرتسون" معتقد است كه در قرن بيستم

فرهنگ؛ يعني همان ارزش ها و كنش هايي كه توسط جامعه اي خاص پذيرفته شده هستند در يك موطن و شبكه ي جهاني ادراك شده اند: تمام فرهنگ ها خاص و منحصر به فرد هستند. تمام گروهها چيزي دارند و زماني كه از منظر اين ماتريكس جهاني به آنها نگريسته مي شود، مي توانند در مقابل خود، ديگران و فرهنگ "ديگري" را مورد خطاب قرار دهند. اين "جهاني سازي خاص گرا با خاص گرايي جهاني سازي آميخته شده است، ايده اي كه در آن اين موضوع مطرح مي شود كه همواره ارزش ها و مشتركاتي وجود دارند كه جوامع انساني در آن مشترك هستند. گروههاي خاصي نيز از سراسر جهان اين ايده را پرورانده اند كه جوامع انساني در كل چيزهاي مشتركي دارندو اين اشتراك باعث به وجود آمدن ايده هاي جهاني مي شود (مانند حقوق بشر و تئوري هاي اقتصادي بانك جهاني) كه در هر بافتي قابل ترجمه هستند (رابرتسون، 1997).بسياري از جامعه شناسان، جهاني شدن را يك تغيير كيفي در فرايندها (پروسه هاي) اجتماعي مي بينند كه در مقياسي كه به وقوع مي پيوندند مفاهيمي كاملاً بديع و نو هستند. "ديويد هلد" و همكارانش مفهوم جهاني شدن را به ابعاد كمي تري مانند حجم شبكه هاي جهاني، تراكم شبكه هاي ارتباطي جهاني، تندي و شتاب جريانات جهاني و ابعاد سازماني مرتبط با مؤسسات و  شالوده ي جهاني تقسيم كردند (هلد و ديگران 1999). لذا شكل گيري هويت گروهي در رابطه با "ديگري برجسته" اكنون نه تنها در سطح اجتماعي (مانند آنچه در همسايگان با گروههاي مذهبي و اخلاقي مختلف روي مي دهد) يا ميان گروههاي تابع و باشكوهشان (براي مثال مورد كشورهاي"ارمنستان"، "تركيه" و "روسيه") روي مي دهد، بلكه در بعد واقعي جهاني با شتاب بالا كه

با نرم هاي بين المللي و پيدايش تكنولوژي بالا نيز در حال وقوع است.همينطور روند مبادلات فرهنگي و تطابق باورها و كنش ها، بسيار سريع تر از پيش در حال روي دادن است و لذا گزينه هاي فرهنگي متنوع و مختلف در نواحي مختلف جهان به طرز چشمگيري افزايش يافته است. بر اين اساس اغلب مردم نه تنها مي توانند به موسيقي هاي محلي و فولكور خود گوش فرا دهند بلكه مي توانند هر روز آخرين موسيقي هاي راك، رپ، و موسيفي كلاسيك اروپايي را گوش كنند. گستردگي اين انتخاب ها و شتاب گيري تغييرات فرهنگي، در مركز بيشتر مباحث دانشگاهي در مورد تمايلات يكسان سازي جريان جهاني شدن قرار دارد. "هلد" و ديگران(1999) اين مباحث را در سه حوزه دسته بندي كرده اند كه عبارتند از:ديدگاه تغييرگرايان: بر اين اساس استوار است كه جريان كنوني جهاني شدن شتابي دارد كه  از پويايي هاي مدرنيته نشأت مي گيرد از ديگر سو شك گرايان بر اين باورند كه جهاني شدن حوزه و وجه ديگري از عصر دولت-ملت است فرا- جهاني ها (hyperglobalist) معتقدند كه جهاني شدن محصول عصري كاملاً  نوين است كه قدرت دولت- ملت توسط سرمايه جهاني جاري در يك جامعه ي جهاني فرسوده مي شود.گروه اول بر اين اصل اصرار مي ورزند كه جهاني شدن باعث يكسان سازي فرهنگ ها مي شود و تفاوت موجود در اين زمينه را از بين مي برد، همانگونه كه بسياري از مراحل و فرايندهاي (پروسه هاي) وفق دهنده مانند پيوندزني، كلان شهرگرايي(سليقه اي از فرهنگ "ديگري" علاقه شركت كردن و حضور يافتن در فرهنگ ديگري كه متعلق به خودشان هم نيست)، (رجوع كنيد به هنرز1990)، جهان محلي(انطباق برعكس تجارت و ديگر كنش ها نسبت به شرايط فرهنگي محلي،

رجوع كنيد به رابرتسون 1995)، زير قدرت مردم بومي و محلي (يعني همان انطباق سر و ته كنش هاي كلي شده در بافت محلي) را بوجود آورده است. حتي برخي بر اين باورند كه اين سيستم جهاني باعث بوجود آمدن فرهنگي جهاني مي شود كه تمام اين مقولات را يكجا درون خود جاي مي دهد. براي مثال "اسميت" يك سناريوي خوشايند مرتبط با فرهنگ جهاني دارد كه به طور همزمان در چند سطح مختلف عمل مي كند: به عنوان وصله ي اخلاقيات زدوده شده از ملي كردن (denationalized) يا موضوعات محلي و بومي، به عنوان يك سري از ترجيحات و ارزش هاي كلي شده انساني، به عنوان گفتمان واحد "علمي" از معنا و نهايتاً به عنوان سيستمي مستقل از وسايل ارتباط جمعي كه در واقع به وجود آورنده ي مواد اوليه ي ديگر مقوله ها و سطوح است  (1990, 176).اين مراحل و پروسه ها توسط بسياري از دگرگون گرايان در سيستمي بزرگتراز جريانات فرهنگي مشاهده مي شودكه توسط پويايي سيستم هاي جهاني مانند سرمايه داري و امپرياليسم شكلمي گيرد (آپادوراي 1996، تاميلسون 1991، 1992). "آرجون آپادوراي" با اشاره به فرهنگ هايي كه محصور جوامع هستند به اين موضوع اشاره مي كند كه اقتصادها ، فرهنگ ها و سياست هانمي توانند به ظرافت در كنار يكديگر قرار گيرند و در عوض واژه ي "scapes" را معرفي مي كند، مانند همان چشم انداز غير عادي كه توسط ديدگاه خاصي شكل گرفته است (براي مثال، ethnoscape از اين مكان چگونه به نظر مي رسد؟). وي پنج scape عمده را اين چنين معرفي مي كند: (ethnoscapes, mediascapes, technoscapes, finacescape and ideoscapes) و معتقد است كه جامعه شناسان بايد به دنبال راهي باشند تا بتوانند جريانات جهاني

را كه در حال رخ دادن است از منظر فاصله هاي اين scape ها مورد مطالعه قرار دهند (آپادوراي1996).در حاليكه بسياري از مردم شناسان و جامعه شناسان، سناريوي دگرگون گرايان را پذيرفته اند، با وجود اين تمامي آنها در مورد انطباق پذيري فرهنگ هاي محلي به اجماع و توافق نظر نرسيده اند. برخي از آنان كه وارد گروه شك گرايان شده اند از اين امر واهمه دارند كه بر ضد جريان جهاني شدن واكنشي نشان دهند كه باعث شود تا مردم بيش از قبل بر روي اعتقادات خاص گرايانه ي خود پافشاري كنند. تعدادي از استادان دانشگاه كه اغلب آنان دانشمندان علوم سياسي هستند، در مورد واكنشي كه ممكن است در خلاف جهت روند جهاني شدن، آمريكايي شدن (Americanization)، و يا غربي شدن (Westernization)  و يا جهاني شدن فرهنگ به وجود آيد و متعاقباً موجب بروز تنش هاي جدي شود، هشدار مي دهند (باربر 1996، هانتينگتون 1993). در اين سناريو، گستره ي فرهنگي و اقتصادي غرب با انعطاف پذيري مدرنيته ادغام مي شود تا موجب ارتقاء جوامع غير غربي شود و به ايشان كمك كند بيش از پيش نسبت به فرهنگ خود آگاهي به دست آورند، فرهنگي كه رفته رفته متأثر از نيروهاي متعلق به روند جهاني شدن در حال نابودي و منحرف شدن است، روندي كه در عين حال قسمت هاي بسيار پايه اي هويت آنان را در يكديگر ادغام مي كند. جهاني شدن فرهنگ در حال تبديل به تضادي دردناك است و در اينجا ارزش و آگاهي نسبت به فرهنگ خودي اهميت بيشتري مي يابد  چرا كه با ادامه اين روند، ارزش ها و فرهنگ هاي بومي و محلي در معرض نابودي قرار مي گيرند.با وجود اين، جهاني سازي، مدرنيته و نيروهاي

يكسان سازي سرمايه داري در يكديگر ادغام مي شوند تا به طور كنايه آميزي تفاوت ها را زياد كنند.منتقدان سرمايه داري جهاني از سناريوي گستردگي و تسلط فرهنگي بر پايه ي جذابيت هاي "طبقه ي سرمايه دار بين المللي" هراس دارند، چرا كه معتقدند مي تواند يكسان سازي ايدئولوژي و فرهنگ مصرف گرايي را ارتقا بخشد (اسكلاير، 1995). "لسلي اسكلايز" ريشه ي نيروي پنهان در پشت روند جهاني شدن فرهنگ را در پروژه ي سرمايه داري جهاني مي بيند كه سعي دارد مردم جهان را متقاعد كند بيش از نيازهاي طبيعي خود مصرف كنند تا انباشتگي سرمايه را براي منافع شخصي جاودانه كند. فرهنگ و ايدئولوژي مصرف گرايي ادعا مي كنند كه معناي زندگي در تبلور در قالب چيزهايي است كه ما صاحب آن هستيم (1995،45). فرهنگ و ايدئولوژي مصرف گرايي مانند جهاني سازي و خاص گرايي particularism) يا اعتقاد به اينكه نجات فقط براى برگزيدگان ميسر است) به اعتقاد "رابرتسون" چيزي است كه "اسكلاير" آن را معاني نظم اول (مفروضات مهم و اساسي ديدگاههاي جهاني و هژمونيك) مي خواند و در اصل پيش زمينه اي ايدئولوژيك را در مقابل تغييرات معاني نظم دوم (كه براي مثال در بافت خاصي و از طريق پوشيدن لباس هاي خارجي، نواختن موسيقي راك و خوردن غذاي ژاپني سوشي رخ مي دهند) به وجود مي آورد. يكي ديگر از تمايلات يكسان سازي نظم اول كه فشارهاي بسياري را نيز به تئوري هاي مصرف گرايي "اسكلاير" و مدرنيته ي" گيدنز"، وارد آورده است تئوري "مك دونالديزاسيون" "جورج ريتزر" است كه در ايدئولوژي عقلانيت سرمايه داري غربي ريشه دوانده است. بر اساس گفته هاي "ريتزر" رستوران هاي غذاهاي آماده يا همان" فست فود" مدلي از مصرف گرايي است كه رفته رفته بر ديگر بخش هاي جامعه تسلط مي يابد 

و نهايتاً باعث مي شود كه كنش هاي استاندارد شده اي در جامعه به وجود آيد كه تقويت كننده ي قابليت كنترل، محاسبه گري و پيشگويي در جامعه مي شود.اكنون ما برخي از تعاريف مهم مرتبط با جهاني شدن را مورد مطالعه قرار داديم: اين كه چگونه جهاني شدن هر دو بعد يكسان سازي و تفكيك فرهنگي را بسط و توسعه مي دهد. ادامه ي اين مقاله با ارائه ي مثالهاي خاصي از پديده ي "نظم دوم"، عمق و پيچيدگي تغييرات فرهنگي بومي و محلي متأثر از جهاني شدن را توضيح مي دهد. در حاليكه مردم شناسان زمان بسياري را صرف مشاهده ي تعاملات موجود در ميان انسان ها مي كنند، جامعه شناسان به مطالعه ي جهاني شدن فرهنگ در ميان جوامعي مي پردازند كه جمع آوري اطلاعات از ميان آنها كار سهل و آساني است. اين امر باعث به وجود آمدن سه نوع تعصب و سوگيري در ادبيات تجربي اين تحقيقات مي شود:سوگيري به سمت فرهنگ تجاري توليد شده توسط شركت هاي چندمليتي كه نمودار فروش آنها اغلب در دسترس عموم قرار دارد،سوگيري به سمت فرهنگ هاي ضبط شده براي بازارهاي تجاري يا غيره كه شامل كتابها، نوارهاي ويديويي، ديسك فشرده و غيره و نهايتاً سوگيري به سمت مطالعات سياست هاي منطقه اي در هر دو سطح ملي و بين المللي دولت، به دليل دسترسي آسان محققان مجبور بودند آمارها و اطلاعات ضبط شده را به صورت رسمي ابلاغ و اعلام كنند.هر سه ي اين سوگيري ها باعث مي شود كه ما فرايند جهاني شدن را به عنوان نيرويي قلمداد كنيم كه بطور مسلط در حال يكسان سازي روش هايي است كه اتحاديه ها سعي مي كنند پيشگويي پذيري و يكساني را تضمين كنند و يا روشي كه محصولات صوتي و تصويري

فرهنگ را در زمان تثبيت مي كنند و همين طور روشي كه سازمان هاي بين المللي و دولت هاي ملي تلاش در ارتقاي سطح استانداردسازي ها دارند.در اين بخش، اين مقاله برخي از كارهاي تجربي انجام شده در زمينه ي ارتباط ميان جهاني شدن و تأثير آن بر فرهنگ و هنر را مطالعه و بررسي مي كند. اين تحقيق با استناد بر سؤالاتي در مورد مفهوم تجاري سازي، قابليت بازتوليدي و سياست هاي ايالتي بنا شده است و در ادامه توجه ما را به سوي كشورهايي (مانند كوبا، اسائيل، ايتاليا، ژاپن، روسيه، سنگاپور، ايالات متحده و ازبكستان) كه در سطوح مختلفي از جهاني شدن قرار دارند و وضعيت آنها در مورد درگيري دولت هاي شان در امر توليد فرهنگ متفاوت است، معطوف مي كند. مثالهاي مرتبط با جهاني شدن فرهنگ در اين مقاله از فرهنگ تجاري شده در تلويزيون و فيلم شروع مي شود  و با شكل هايي از فرهنگ (مانند موسيقي رپ و راك) كه مي تواند در اشكال كالايي شده و غير تجاري (مانند اجراهاي آماتور كه از طرف دولت نيز حمايت مي شود) نيز يافت شود، ادامه مي يابد و نهايتاً با نگاهي بر ژانر هنر هاي نمايشي كه به راحتي قابل كالايي شدن نيستند (مانند اپرا و تئاتر) خاتمه مي يابد.زماني كه ما بر روي هنرهاي نمايشي تمركز مي كنيم، به آساني مي توانيم از سوگيري نخست ممانعت كنيم، هر چند كه در آنها نقش دولت بسيار پررنگ تر است. در واقع اصرار بر روي نقش دولت به دليل سهولت امر جمع آوري اطلاعات اوليه نيست، بلكه دقيقاً به دليل منتشر نشدن فرهنگ توسط شركت هاي چندمليتي است كه وجود خود را نيز مديون حمايت هاي دولت هستند. پس از

تمام اينها، نه تنها براي محققان بسيار آسان است كه در مورد فرهنگي كه در بازارهاي جوامع توده اي عرضه مي شود تحقيق كنند، بلكه اغلب آنقدر  بي ارزش نيز هست كه مصرف كنندگان به ندرت از آن استفاده مي كنند.فرهنگ هاي ضبط شده: تلويزيون و انطباق فرهنگ بصريزماني كه يك روزنامه نگار مي خواهد از جهاني شدن انتقاد كند يقيناً مثالهايي را نيز از جنبه هاي مصرفي ساندويچ هاي مك دونالد يا تلويزيون "آمريكا" در برخي از مناطق بيگانه و نا آشنا بيان خواهد كرد. در واقع، برنامه هاي تلويزيوني"آمريكاي شمالي" و فيلم هاي سينمايي كمپاني "هاليوود" اغلب به عنوان جلوداران فجايع فرهنگي در ديگر مناطق دنيا، آوانگارد هاي ايدئولوژي و فرهنگ مصرف گرايي و ابزاري براي گسترش امپرياليسم فرهنگي "آمريكا" قلمداد مي شوند. برنامه هاي تلويزيون و فيلم هايي كه محصول كمپاني هاي آمريكايي هستند، اغلب از نمادها (سمبل هاي) اصيل سبك زندگي آمريكايي در جهت پيشبرد استراتژي هاي بازاريابي خود استفاده مي كنند و از آنجايي كه "ايالات متحده ي آمريكا" سهم انبوهي از توليدات رسانه اي را در دنيا به خود اختصاص داده است، مفهوم فرايند جهاني سازي فرهنگ اغلب همان آمريكايي سازي قلمداد مي شود. بنابراين، مطالعات تجربي در مورد مصرف گرايي در حوزه ي تلويزيون و فيلم، مفروضات تئوري آمريكايي سازي را زير سؤال مي برد. بطور كلي، جامعه شناسان بر اين نكته توافق دارند كه سادگي ديدگاه امپرياليسم فرهنگي به طور كافي و وافي رابطه ي سلطه و پايداري را ميان كشورهاي پيرامون (مستعمرات) و كشورهاي مركز (كشورهاي امپريال) را شرح نمي دهد، چه برسد به اينكه بخواهد روابط ميان مراكز فرهنگي مانند "هاليوود" و مصرف كنندگان پيراموني اين محصولات فرهنگي را توضيح دهد (تاميلسون، 1991).  از طرف ديگر منتقداني چون "اسكلاير"

به وضوح بر اين امر پا فشاري مي كنند كه نه طبقه ي سرمايه دار چندمليتي، همان طبقه ي سرمايه داري آمريكايي است و نه فرهنگي كه از طريق فرهنگ و ايدئولوژي مصرف گرايي در حال گسترش است، فرهنگ آمريكايي است. از ديگر سو "ريتزر" و ديگر جامعه شناسان معتقدند كه بسيار مهم است كه مصرف گرايي و رسانه هاي جمعي را از ذات آمريكايي سازي جدا سازيم (ريتزر و استيلمن، 2003). به طور قطع اقتصاد قدرتمند "آمريكا" تأثير بسزايي بر  مصرف گرايي و رسانه هاي جمعي آن داشته است، ولي تنها روشي كه اين مراحل و فرايندها (پروسه ها) در مفاهيم فرهنگي ريشه مي دوانند اغلب از طريق بسط كلمات زبان محلي است. براي مثال آمريكايي سازي به ازدياد روزافزون فرهنگ مصرف كنندگان توده اي به ويژه در "ژاپن" تبديل مي شود (مانند مانگا به معناي خنده دار يا پاچينكو به معناي بازيهاي فيليپر در كامپيوتر) ولي موجب به وجود آمدن كنشهاي فرهنگي نمي شود... و ديگر كنش ها شامل مصرف موضوعات (تم هاي) غربي ولي به روشي كاملاٌ غيرغربي و بر پايه ي الگوهاي قراردادي از پاره اي از رفتارها سرچشمه مي گيرد (دنالتي، 2003، ص119). به بياني ديگر، جهاني شدن با گسترش رفتارهاي نمادين (سمبليك) گروهي خاص در جامعه جهاني در ارتباط است (مانند برگزاري مراسم جشن تولد در يكي از رستوران هاي مك دونالد به عنوان نماد تعلق به طبقه ي مرفه جامعه)، ولي خود نمادگرايي (سمبوليسم) معني خود را از هنجارها و ادراكات فرهنگ محلي به عاريت مي گيرد (براي مثال، اهميت برگزاري مراسم جشن تولد در چيست؟ در رقابت ميان رستوران مك دونالد و يك رستوران ديگر كداميك صاحب شأن و منزلت بيشتري مي شوند و بر چه اساسي؟).مطالعات

تجربي در مورد مصرف برنامه هاي تلويزيوني و فيلم ها نه تنها مفروضات موجود را در مورد تئوري آمريكايي سازي زير سؤال مي برد بلكه نشان دهنده ي تنوع و گستردگي كنش ها و تفسير هايي است كه توسط مصرف كنندگان محلي مورد استفاده قرار مي گيرد. مطالعه ي مراحل توليد و پذيرش معاني فرهنگي بسيار ضروري است تا مانع از آن شود كه فرآيند جهاني شدن كاملاً از موضع و منظري بيروني مورد مطالعه قرار گيرد. آنچه از ديدگاه ما پيوندزني و دورگه سازي به نظر مي رسد، ممكن است از ديد سازندگان و يا مصرف كنندگان فرهنگي آن, امري كاملاً متفاوت قلمداد شود. همانگونه كه "جاناتان فريدمن" در كتاب خود بحث مي كند، مطالعاتي كه سعي در درك فرايند توليد محلي و بومي معنا ندارند، فاقد عينيت و واقعيت هستند و در واقع "تعبير ذهني خود ما از تجسم زندگي ديگر مردمان" به حساب مي آيند (2006، ص404). مطالعات كلاسيك در مورد جهاني شدن در بافت تلويزيون، بر مي گردد به تحقيق "ليبس" و "كاتز" به نام "صدور معنا: خوانش هاي ميان فرهنگي در مورد دالاس" كه در سال 1993 به انجام رسيد."ليبس" و "كاتز" سه گروه شامل: اسرئيلي ها با قوميت هاي يكسان (چرا كه پيش زمينه فرهنگي كاملاٌ متفاوتي دارند)، آمريكاييان ساكن " لس آنجلس" و ژاپني هاي مقيم "ژاپن" را به عنوان نمونه انتخاب كردند تا در يابند كه چگونه مخاطبان گوناگون معاني موجود در يك محصول فرهنگي يكسان را به صور مختلف رمز گشايي خواهند كرد. در نهايت اين دو به اين نتيجه رسيدند كه گروههايي كه به لحاظ فرهنگي سنتي تر هستند در ابتداي بحث در مورد اين برنامه به زندگي خود استناد مي كنند و مسائل شخصيت

داستان را با اتكاي به چهارچوب فرهنگي خود مورد تحليل و تفسير قرار مي دهند، در كنار اينكه اين بحث را فرصتي مي دانند تا از ارزش هاي به تصوير كشيده شده در اين برنامه را مورد انتقاد قراردهند و ارزش هاي فرهنگي خود را باز تصديق و تأييد كنند. گروه هاي ديگر سعي بر آن داشتند تا به بحث خود وجهه ي سرگرمي دهند و بعضاً نقدهايي بسيار جدي به رويكردهاي ايدئولوژيكي نمايش و همينطور ارزش (و يا كاستي) هاي زيباشناختي آن وارد مي كردند. حتي زماني كه مصرف كنندگان از طريق صادرات برنامه هاي تلويزيوني به درون فرهنگ آمريكايي كشيده مي شوند، "ليبس" و "كاتز" معتقدند كه علاقه به اين برنامه ها تا اندازه اي از"وجوه چند بنياني و پتانسيل زياد داستان ها و ارزش آنها به دليل مكانيسم هاي به وجود مي آيد و به عنوان مواد مذاكره و مشاوره و گاه بازي مورد استفاده قرار مي گيرد، كه به مخاطب اجازه مي دهد "بازي ها را حدس بزند: فانتزي هاي بچه گانه، خودانعكاسي، بي حرمت كردن اخلاقيات، اهانت هاي انتقاد گونه و غيره" (1993-4).تحقيق اخيري كه در مورد صنعت تلويزيون جهاني انجام گرفته است، روش هايي را نشان مي دهد كه در آن برنامه هايي كه براي "ايالات متحده" ساخته شده اند با بازار كشورهاي ديگر انطباق يافته اند (بيلبي و هارينگتون2002). رايج ترين راه در اين زمينه دوبله كردن برنامه هاي تلويزيوني به زبانهاي محلي و بومي است، ولي حتي در اين صورت نيز چاشني هاي محلي و بومي بر نوع دوبلاژ تأثير خواهند گذاشت. براي مثال، يك برنامه به نام "نني" (Nany) كه در تلويزيون هاي "ايالات آمريكا" پخش مي شد با تقليد كردن صداي آزار دهنده ي شخصيت هاي داستان به زبان ايتاليايي و در كشور "ايتاليا"

پخش شد ولي شخصيت نقش اول داستان يعني "نني" به جاي آنكه مانند نسخه ي آمريكايي اش، يهودي باشد، شخصيتي بود كه آنرا با لهجه ي غليظ سيسيلي دوبله كرده بود. يكي ديگر از انطباق هايي كه در زمينه ي دوبله صورت گرفته است نسخه هاي غيررسمي و در عين حال عامه پسند سري فيلم هاي "ارباب حلقه ها"ست كه به زبانهاي مختلف از جمله زبان روسي ترجمه شده است. مثالي ديگر در اين زمينه فيلم هايي است كه از رمان يك نويسنده انگليسي و در مورد نيوزيلندي ها The New Zealandian)  نوشته شده است. اين فيلم توسط كمپاني "هاليوود" نيز مورد حمايت مالي قرار گرفته است. زماني كه اين فيلم به زبان روسي ترجمه شد، نسبت به نسخه ي اصلي آزادي و توان قومي بيشتري به شخصيت هاي داستان اعطا كرد و برخي از موسيقي هاي داخل متن با موسيقي پاپ روسي جايگزين شد و در كل موضوع اصلي داستان را تغيير داد.   روش ديگري از انطباق ها، خلق محتواي اصيل و بومي جديد است كه پس از امضاي توافق نامه و دريافت مجوز در چهارچوب جنگي كه به جنگ آمريكايي معروف است قرار مي گيرد و چه بسا بتواند در بازار ديگر كشورها موفقيت بسياري به دست آورد (بيلبي و هارينگتون2002). اين امر را مي توان در كشور" ايالات متحده آمريكا" و با نسخه هاي آمريكايي برنامه هاي آفيس (The Office) كه برگرفته از تلويزيون" انگلستان"، "بتي زشت" (Ugly Betty) محصول "كلمبيا" (كه قبل از آنكه براي شبكه ABC "آمريكا" ساخته شود براي تلويزيون "روسيه" تهيه شده بود) و همنطور "سرآشپز آهني" (Iron Chef) محصول "ژاپن" ديد. اين برنامه هاي جهان محلي شده تمايل شديدي دارند كه مؤلفه هاي بومي را به

شكل اصلي برنامه اضافه كنند تا نتوان آنرا براحتي از برنامه هاي محلي تشخيص داد و در واقع اغلب موارد تماشاكنندگان اين برنامه خود نمي دانند كه شاهد برنامه اي هستند كه مفهوم اوليه ي آن در جايي ديگر به وجود آمده و بسط يافته است. اين استراتژي زدودن رايحه ي فرهنگي از محصولات فرهنگي خاص كه توسط "كويچي ايوابيچي" (Koici Iwabichi) نام گذاري شده، پديده اي است كه با موفقيت موجبات صادرات برنامه هاي ژاپني را به اكثر كشورهاي آسيايي فراهم آورده است (Iwabuchi, 2002).يكي ديگر از انواع گسترده انطباق فرهنگي، گسترش ژانر خاصي از برنامه هاست (مانند ژانر كمدي هاي دنباله دارSitcom يا تلويزيون واقعيت (reality television)). يكي از اين نمونه ها روشي بود كه با آن سريالهاي آبكي (soap opera) آمريكايي با استفاده از ژانر" تل ناولا" (Telanovela كه در آن يك رمان در قالب سريالهاي تلويزيوني به تصوير كشيده مي شود.م) متعلق به آمريكاي لاتين، كاملاً جهاني مي شود. در ابتداي كار تنها "تل ناول" هاي مكزيكي و آمريكاي جنوبي در بازار تلويزيون هاي جهاني ظهور يافت و امروزه در سراسر جهان كشورهاي گوناگون ملودرام هاي خود را نه بر پايه ي استاندارد هاي آمريكايي بلكه بر اساس آنچه در تلويزيون هاي آمريكاي جنوبي ديده اند، سپس به زبان خود دوبله كرده اند، و سپس به طور كامل با توليدات بديع داخلي انطباق يافته توليد مي كنند. اين كار باعث غناي بيشتر فرهنگ هاي بومي و محلي شده است.داشتن "سريال تلويزيوني" در يك كشور مانند "ازبكستان" نه تنها روشي براي ايجاد رضايت بر پايه ي سلايق محلي و بومي است بلكه (با استفاده از ماتريس جهاني فرهنگ) نشان دهنده ي برابري با ديگر كشورها و نمادي (سمبلي) براي نشان دادن تعلق به جوامع فرهنگي جهاني

شده است. اين تنها موردي نيست كه در آن انطباق از طريق برنامه هاي محلي و بومي صورت مي گيرد. سرپرست نويسندگان معروفترين سريال آمريكايي به نام "زيبا و بي باك" (The Bold and the BeautifuL) در مورد نحوه ي ادامه مسير داستان مي گويد: "من وقتي دارم داستان را جلو مي برم، هميشه حواسم به مخاطب هاي بين المللي هست" به خاطر همين موضوع هم بجاي اينكه از صحنه هاي دادگاه استفاده شود بيشتر صحنه هاي رمانتيك وارد داستان شده است (Bielby and Harington (2002). نتيجه ي تحقيقات در زمينه ي تلويزيون همواره مقياسي آشكار براي امپرياليسم فرهنگي آمريكا بوده است، ولي در عوض اين نتايج از عقيده ي "آرجون آپادوراي"  (Arjun Appadurai) كه معتقد است "ايالات متحده آمريكا" ديگر خيمه شب باز سيستم تصاوير در جهان نيست بلكه تنها تپه اي كوچك در سرزمين خيالي پيچيده بين المللي است"(Appadurai, 1996, 31) حمايت مي كنند. راك، رپ و موسيقي جهاندر اين مقاله موسيقي نقش واسطه را در جهت ترسيم شماي كلي سطوح مختلف قابليت بازتوليدي و تجاري سازي محصولات فرهنگي ضبط شده (نوارهاي صوتي و تصويري) و روي صحنه (اپرا و كنسرت) را ايفا مي كند. زماني كه يك فرد در مورد جهاني شدن موسيقي مي انديشد، ممكن است در وهله ي اول آن را با مفهوم "موسيقي جهاني" اشتباه بگيرد كه خود نه تنها براهميت رشد روز افزون چرخه ي جهاني ژانرها و سبك هاي موسيقي محلي مي افزايد، بلكه نشان دهنده ي افزايش همكاري ميان هنرمندان محلي، موسيقي دانان بين المللي موسيقي عامه، كمپاني هاي چندمليتي ضبط موسيقي، دولت ها و نهايتاً سازمان هاي بين المللي است. براي مثال" مارتين استوكس" (Martin Stokes) داستان خلق يك سي دي قوم نگاري را

اين طور بيان مي كند كه:اين سي دي در فرانسه منتشر شد، و شامل موسيقي هاي غيراصلي تايواني بود كه در تور سياحتي اروپا از طرف دولت هاي تايوان و فرانسه مورد حمايت نيز قرار گرفت و نهايتاً بطور تصادفي يك  موسيقيدان رومانيايي- آلماني براي گروهش به نام "انيگما" از آن استفاده كرد. برآيند كار و نتيجه ي اين تلفيق يك سي دي از موسيقي رقص عامه پسند بود كه پنج مليون كپي از آن در كل دنيا به فروش رفت. يك بخش از اين سي دي نيز در مسابقات المپيك "آتلانتا" به عنوان سرود رسمي مورد استفاده قرار گرفت و به تبع آن شبكه هايي مانند سي.ان.ان. و ان.بي.سي. براي ارتقاي كيفيت پوشش بازيهاي المپيك از آن استفاده كردند(Stokes, 2004). در اينجا ما به وضوح مشاهده كرديم كه چگونه يك جريان فرهنگي جهاني ميان كشورهاي مركز و پيرامون در حال حركت است و فرهنگ هاي مختلط (دورگه) عامه پسند را بوجود مي آورد كه به مذاق ساكنان كلان شهرها سازگار است و نهايتاً سر از بازارهاي تجاري بر مي آورد كه تحت تسلط شركت هاي چندمليتي است.بنابراين شايد زماني كه ديگر روش هاي جهاني شدن موسيقي را شناختيم، اغوا شويم و به تئوري آمريكايي سازي بازگرديم. از تمام اين ها گذشته، عامه پسندترين ژانرهاي موسيقي در جهان، يعني راك و رپ، ريشه در جامعه ي آمريكا دارند. زماني كه با دقت بيشتر آنرا بررسي مي كنيم به تئوري امپرياليسم برمي خوريم (گذشته از فرهنگ - ايدئولوژي مصرف گرايي، چرا كه امروزه موسيقي راك و رپ بشدت كالايي شده اند). اين ژانرها نه تنها با ريشه هاي آمريكايي خود در ارتباط هستند، بلكه از طرف

ديگر با ريشه هاي خرده فرهنگ هاي آفريقايي- آمريكايي و فرهنگ جوانان حاشيه نشين نيز ارتباط دارند. "موتي رگو" (Motti Regev) چنين بيان مي كند كه براي مثال موسيقي راك يك فرم فرهنگي كاملاً جهاني است، چرا كه هيچ ارتباطي با ارزش هاي حاكم جامعه ي "آمريكا" ندارد و طبيعت آن كاملاً خرابكارانه و توطئه گرانه ا ست.مخاطبان و موسيقي دانان سراسر جهان ديگر زيبايي موسيقي راك را پذيرفته اند و براي برخي از آنان موسيقي راك مبين مقاومت در برابر فرهنگ هاي سنتي و مجافظه كارانه و رژيم هاي استبدادي است. موسيقي راك محلي اغلب به عنوان جريان روح مدرنيته در ميان فرهنگ هاي ملي و محلي قلمداد مي شود (Regev 2003, 226).در نتيجه ي اين زيبايي شناسي مشترك و مؤسسه هايي كه آن را همراهي مي كنند، رگو(1997) معتقد است كه براي توليد موسيقي راك يك زمينه ي جهاني وجود دارد كه همه موسيقيدانان در كشورهاي مختلف جهان به يك سلسله مراتب معمول تكيه مي كنند، اين زمينه جايي است كه اشكال فرهنگي با تأثيرات قطعي و استوار خود در زمينه ي جهاني توليد فرهنگ ايفاي نقش مي كنند. در بخش بعدي به اهميت زمينه هاي فرهنگي در بعد جهاني خواهيم پرداخت.نيروهاي مشابه ديگري نيز در جهاني شدن موسيقي هيپ-هاپ(hip-hop) نقش داشته اند. مانند تحقيقي كه "لبيس" و "كاتز" در مورد "دالاس" انجام داده بودند، "ريچارد كاپلان" (Richard Kaplan) توجه ما را به تفاوت هاي موجود ميان توليد و دريافت فرهنگ جلب مي كند: به اين موضوع كه چگونه يك فرهنگ بومي و محلي اصيل مي تواند با اهداف خدمت رساني به منطقه ي خود در نقطه ي  ديگري از دنيا انطباق يابد. نتايج تحقيق وي در مورد بازنمايي دورگه هاي آمريكايي- آفريقايي و بازتوليد "رنگين

پوستان" در ايتاليا در طي روند مصرف فرهنگي هيپ هاپ چنين بيان مي كند كه "نقش فعال مخاطبان در توليد معاني فرهنگي به محض دريافت پيام هاي رسانه اي و همينطور واسطه گري صنايع محلي معرف خوبي براي انتخاب ها، تأكيدات و جانبداري هاي مخاطبان است"( Kaplan2002, 200). موسيقي رپ در ايتاليا گفتماني كاملاً موثر است. يك زبان چندلهجه اي گسترده كه تا اندازه اي مي تواند با تجارب افراد و گروه هاي اجتماعي درهم آميزد، چرا كه اين نوع از زبان درست مانند موسيقي راك، رويكردها و انتظاراتي خاصي نسبت به  انتقادهاي اجتماعي دارد  (Kaplan, 2002 ,203). مصرف جهاني شده ي موسيقي نشان از ضعف اين فرضيه دارد كه مصرف گرايي و جهاني شدن لزوماً به منزله ي يكسان سازي فرهنگي نيست، همانگونه كه "فريدمن" (Friedman) مي گويد: مصرف "جنبه اي از استراتژي هاي فرهنگي است كه به طور گسترده اي هويت فرد را تعريف و از آن مراقبت مي كند" (1990, 312). اما همچنان اين سؤال "اسكلاير" بدون جواب باقي مي ماند كه "آيا اين طغيان و سركشي هيچ تأثيري بر هژموني ايدئولوژِي و فرهنگ مصرف گرايي داشته است يا خير؟" در واقع متمايزسازي (تنوع ظاهري و حق انتخاب) قوي ترين منبع قدرت براي سيستم سرمايه داري جهاني است" (Sklair1995, 48).بنابراين، ما همچنين بايد نيم نگاهي به جنبه ي كمتر كالايي شده ي موسيقي جهاني شده بيندازيم و استراتژي هاي محلي و بومي را در اين زمينه بررسي كنيم، كه در برخي موارد به روشني ايدئولوژي فرهنگ مصرف گرايي را كاملاً رد مي كند، به طور مثال: در كشور "كوبا" تصاوير نمادين از شورش و طغيان گري و همينطور نهضت مقاومت در موسيقي رپ تا مرز استراتژي هاي ژئوپوليتيك مقاومت فرهنگي سياهان اين

كشور پيش رفته است و نهايتاً اين استراتژي ها توسط انقلاب "كوبا" و همينطور شناخته شدن دولت" كوبا" به عنوان تنها صداي مقاومت نئوليبرال در يك سيستم گسترده دنياي سرمايه داري شناخته تر شده است (Fernandes, 2006, 121). "سوجاتا فرناندز" (Sujatha Fernandes) نشان مي دهد كه ورود موسيقي رپ به كشور كوبا مانند بسياري از كشورهاي دنيا، باعث شده است كه اهداف از پيش تعيين شده براي كالايي سازي اين محصولات فرهنگي ضبط شده دگرگون شود. اين عمل در مقياس هاي كوچكتر و در بافت هاي محلي (مانند ميهماني ها، در خيابان ها و پارك ها) و در قالب سي دي هاي متعلق به هنرمندان آمريكايي كه از ايستگاههاي راديويي"ميامي" و به طور غيررسمي در نوارهاي ضبط صوت تكثير شده بودند، انجام پذيرفت (Fernandes, 2006). نهايتاً مي توان اين گونه بيان كرد كه صنعت چندمليتي ضبط موسيقي نقشي بسيار حياتي را در گسترش موسيقي هيپ هاپ كوبايي ايفا كرده است و برخي از گروههاي موسيقي مانند" اوريشاز" (Orishas) قراردادهاي منعقد شده در زمينه ي موسيقي را به عنوان روشي براي زندگي و كار در خارج از كشور انتخاب كرده اند، بنابراين اين نوع شركت در فرايند (پروسه ي) موسيقي تجاري ميان جهان هيپ هاپ كوبايي و موسيقي زير زميني و تجاري شكاف ايجاد كرده است كه خود نشان دهنده ي اين موضوع است كه چگونه جهاني شدن فرهنگ، بسته به بافت اجتماعي كه در آن رخ مي دهد مي تواند تأثيرات كاملاً متفاوتي را بر جاي بگذارد. از يك طرف، هنرمندان موسيقي -هيپ هاپ- تجاري شده كوبايي، رفته رفته با ديگر انواع شناخته شده ي موسيقي مانند "سالسا"  (salsa)ادغام شد و از طريق پرداختن به نمادها (سمبل هاي) كليشه اي پيش انقلابي مانند شراب، تنباكو و

رقصيدن در خيابان ها توانست طرفداران بيشتري را به خود جذب كند. از ديگر سو موسيقيدانان زيرزميني از چنين آميزشي اجتناب كردند و با عقايد تندروانه ي سياسي ترجيح دادند به ازاي سازمان هاي تجاري با كنشگران چندمليتي فعال در اينترنت همكاري كنند. در عوض دولت هاي سوسياليست به لحاظ مالي از گروههاي منتقد ارزش هاي سرمايه داري به شدت حمايت مي كردند. همانگونه كه در بخش بعد خواهد آمد، حمايت هاي دولت از هنر مي تواند به نسبت گرايش هاي سياسي، موقعيت اقتصادي و ميراث تاريخي تعاملات كاملاً متفاوتي با پروسه ي جهاني شدن داشته باشد.فرهنگ هاي نمايشي: اپرا و تئاتر به عنوان هنر يارانه اي دولت شروع اين بخش از مقاله اندكي گمراه كننده است، چرا كه ممكن است برخي خوانندگان عبارت "اپرا" را معادل ژانر فرهنگي اروپايي آن قلمداد كنند. اما شايان ذكر است كه در اين مقاله اين عبارت به اپراي چيني اشاره مي كند كه در "سنگاپور" نمايش داده مي شود، و "ترنس چونگ" (Terence Chong) اين موضوع را به عنوان يك مطالعه ي موردي مدنظر قرار داده است تا نشان دهد كه رابطه ي پيچيده ي ميان هويت قومي و نيروي هاي فرهنگي، از طريق جريانات جهاني و فشارهاي موجود در حوزه ي ملي تعديل مي شود و هم اينكه چگونه معاني در حال تغيير هويت چيني براي به دست آوردن حقانيت خود در حوزه ي ملي، دست به دامان سرزمين خيالي و جهاني مي شوند  (Chong, 2006, 285).دولت سنگاپور كه دولتي كاملاً مشاركتي است، در اواخر دهه ي 1980 با استفاده از سياست هاي فرهنگي خود نقش مهمي را در نشان دادن گرايش هاي جهاني و اهداف اقتصادي خود ايفا كرد. دولت سنگاپور با كمپاني اي به

نام "شهري جهاني براي هنر" اشكال مختلف هنرهايي را كه ممكن بود براي مخاطبين جهاني-از جمله جهانگردان و طبقه ي متوسط شهرهاي پرجمعيت- جالب توجه باشد مورد حمايت گسترده قرار داد. درست برخلاف دولت "كوبا" كه به خاطر پيامهاي ضدسرمايه داري و مساوات طلبانه ي موسيقي رپ زيرزميني از آن حمايت مي كرد، دولت سنگاپور بيشتر به سمت ميراث استعمار و نفوذ جهاني فرهنگ زبان انگليسي تمايل نشان داد كه تكرار كننده ي نابرابري ها و اختلافات موجود در عرصه ي جهاني شدن است(Chong, 2005).  اپراي چيني  با موقعيت بومي و محلي خود در دهه هاي 1960 و1970 رو به گمنامي نهاد اما در دهه ي 1980 به خاطر نگراني از "فرهنگ زدايي" مردم چيني و گسترش ارزشهاي غربي مانند فردگرايي، ليبراليسم، رفاه طلبي (hedonism) در اين كشور، دولت چين اين هنر را حياتي دوباره بخشيد. در اينجا ما موردي مشابه با موسيقي رپ در كشور كوبا را مورد بررسي قرار مي دهيم و آن تلاش دولت سنگاپور براي قانوني كردن هويت چيني از طريق هنر بود كه در واقع مي خواست اين كار را با ارتقاء هنر خياباني و تبديل آن به هنر برتر و عالي انجام دهد. مانند كشور كوبا، اين گرايش باعث منتفع شدن هنرمندان تازه كار شد كه از ديد دولت افرادي محلي، هنرمند و با سواد قلمداد مي شدند. وابستگي مالي اين افراد به دولت و در نتيجه اعتبار يافتن آنان به تحقق اهداف دولت در زمينه ي بازسازي فرهنگ عالي قومي كمك شايان توجهي كرد. با رشد اقتصادي آسيا، دولت سنگاپور سياست هايي را در جهت ارتقاء ارزش بومي سرمايه ي فرهنگي چيني به كار گرفت تا نهايتاً بتواند از يك

ايدئولوژي بسيط تر بهره ببرد كه اين ايدئولوژي فرهنگ كنفسيوسي را به عنوان اساسي براي فرهنگ نوين غير غربي و جهاني قلمداد كند. "چونگ" اينگونه نتيجه گيري مي كند كه اپراي چيني در كشور سنگاپور نشان مي دهد كه چگونه جهاني شدن مي تواند باعث پرورش يافتن تنوع و گوناگوني در جهان شود و همينطور "فرهنگ و انديشه هاي قومي متعلق به ميراث اين اقوام در كشمكش هاي سياسي و به منظور تشخيص منابع قدرت بسيار سودمند  هستند. البته اين بدان معني نيست كه يكسان سازي فرهنگي تنها نتيجه ي پديده ي جهاني شدن است"( Chong 2006, 303). دولت ها متوجه شدند كه اشكال محلي فرهنگ توان رقابت با نسخه هاي خرده فرهنگ هاي جهاني شده را ندارند و به همين علت به تلاش در جهت ارتقا و (انتقال) اين فرهنگ ها پايان دادند.تئاتري كه در اينجا مورد بحث قرار مي گيرد سبك اروپايي تئاتري است كه در ازبكستان قبل و بعد از فروپاشي شوروي وجود داشت، كشوري كه تجارب استعماري روسيه و شوروي باعث بوجود آمدن سلسله مراتبي از دانش و ارزش در ميان متوليان فرهنگي آن شد كه هر دو به صور فرهنگي اروپايي رجحان و مزيت بخشيد و باعث ايجاد فضايي براي جهاني سازي فرهنگ ملي "ازبكستان" از طريق مشاركت در اشكال فرهنگي جهاني شد (Adams, 2005). در دوره ي "اتحاد جماهير شوروي"، فعاليت هاي دولت باعث گسترش سبك تئاتر اروپايي به دو زبان روسي و ازبكي در ازبكستان شد، ولي حتي پس از استقلال اين كشور در سال 1991، نخبگان اين كشور علاقه ي بيشتري به ادامه ي اشكال فرهنگي اروپايي از خود نشان دادند. "آدامز" بر اين باور است كه اشكال فرهنگي

جهاني، مانند تئاتر، جايگاه خود را در ازبكستان كنوني حفظ كرده اند، چرا كه به عنوان ابزاري در جهت برقراري ارتباط با مخاطبان خيالي و گاه واقعي كه در وراي جوامع محلي آنها قرار دارند، ايفاي نقش مي كنند (پيشگويي آدامز). مردم ازبك اشكال فرهنگي خاص وارداتي مانند تئاتر را متعلق به خود مي دانند، اما ديگر اشكال مانند اپرا و رقص باله را (اروپايي) كه با امپرياليسم فرهنگي در ارتباط هستند به عنوان ژستي جهاني قلمداد مي كنند كه نشان دهنده تعلق به دنياي مدرن و متمدن است.همانند مطالعه ي "رگو" (Regev) در مورد موسيقي راك، اين مطالعات در زمينه هنرهاي نمايشي نهايتا به مفهوم زمين بازي "بورديو"  (Bourdieu and Johnson, 1993)مي پيوندد كه  نشان دهنده ي چگونگي شكل گيري جريانات فرهنگي در داخل و بين كشورهاي مختلف است. اين مفهوم نشان مي دهد كه چگونه "جريانات محلي براي دست يافتن به اعتبار و مشروعيت جهاني از جريانات ملي سبقت مي جويند" (Chong 2006, 300). اين تشبيه بورديو، از دنياي ورزش به عاريت گرفته شده است، دنيايي كه در آن بازي توسط پاره اي از قوانين كه در مورد همه يكسان است، اداره مي شود. اما در اين ميان بازيكناني كه مهارت و دانش (سرمايه ي بيشتري دارند مي توانند در زمين بازي امتيازات بيشتر و موقعيت بهتري كسب كنند. بازيكنان به نسبت  نوع سرمايه اي كه در دست دارند با يكديگر به رقابت مي پردازند تا بتوانند موقعيت بهتري را به دست بياورند، درست مانند موسيقي جاز كه از جايگاهي سطح پايين در فرهنگ آمريكا به فرهنگ عالي اين كشور ارتقاء يافته و نهايتاً در كل دنيا به يك زبان و لهجه ي خاص تبديل شده است. با بسط

تشبيه بورديو در اين زمينه، محققان بسترهاي فرهنگي را در دو سطح جداگانه شناسايي كردند، سطح بومي و محلي و سطح جهاني. براي مثال در كشور "ازبكستان"، اشكال فرهنگي جهاني مانند سبك اروپايي تئاتر به عنوان ابزاري براي معاوضه ي نفوذ و اعتبار را در سطوح مختلف زمينه هاي فرهنگي تعبير مي كند. توليدكنندگان و متوليان فرهنگ اشكال جهاني را انتخاب مي كنند چرا كه مي خواهند بي همتايي و يكتايي فرهنگ ملي و بومي خود را از طريق واسطه اي جهاني در معرض مراوده قراردهند و آن را براي همتايان جهاني خود قابل فهم تر سازند. درحاليكه شكل فرهنگ جهاني باعث مي شوند كه ارتباطات از وراي مرزهاي جغرافيايي ميان نخبگان فرهنگي انجام پذيرد، نظريه هاي زمينه هاي فرهنگ جهاني توضيح مي دهد كه چرا چنين ارتباطاتي در وهله ي اول اين چنين مورد علاقه نظريه پردازان قرار گرفته است. "آدامز" معتقد است كه اين جهاني شدن سرمايه داري نبود بلكه مدرنيزاسيون سريع دولت سوسياليستي شوروي در آسياي مركزي و تعهد مادي و ايدئولوژيكي اين كشور به انترناسيوناليسم بود كه راهگشاي بوجود آمدن زمينه ي فرهنگي نوظهور در ميان توليدكنندگان فرهنگي آسياي مركزي شد. فعاليت در عرصه ي جهاني و حضور مستقيم هنرمندان در اين عرصه، باعث شد قوانين جديدي در بازي توليد فرهنگي بوجود آيد. هنرمندان حتي زماني كه در كشور خود مشغول توليد فرهنگ هستند به استانداردهاي جهاني مي انديشند (پيش گويي آدامز).بر اساس تحقيق "فرناندز"  (Fernandes)در "كوبا"، اين مطالعات بررسي مي كنند كه چگونه هنرهاي نمايشي با همكاري دولت، هويت هاي خاص و جهاني را تعريف مي كنند. همانگونه كه "ديانا كرين" (Diana Crane) و همكارانش معتقدند، نخبگان موجود در بدنه ي دولت و ديگر سازمانهاي بزرگ از استراتژي هاي فرهنگي

بسياري استفاده مي كنند تا هم از توليدات فرهنگي محلي در مقابل جهاني شدن حمايت كنند و هم اينكه نقش فرهنگ هاي محلي را در فرايند (پروسه ي) جهاني شدن برجسته تر كنند (2002). از اين منظر بنيادگرايانه، جهاني شدن فرهنگ رقابت و مذاكره ي سازمانها و كشورهايي است كه  مي كوشند موقعيت خود را در عرصه ي جهاني حفظ كنند و فرهنگ خود را در اين عرصه پيش اندازند (Crane 2002). اين رويكرد بنيادگرايانه كه توسط "جان مير" (John Meyer) و همكارانش مطرح شد، چهارچوبي را براي درك اهميت هنجارهاي جهاني در شكل دهي سياست هاي دولت ارائه مي كند كه براي درك تعريف نخبگان از فرهنگ "نرمال"، "مدرن" يا "متمدن" نيز مفيد است(Boli and Lechner 2005, Meyer et al.1997). براي مثال در مورد كشور "سنگاپور"، سياست جهت دار فرهنگي جهاني بر نقش هنر در مطلوب جلوه دادن ارزش ها و هويت هاي ملي تأكيد دارد و دولت وانمود مي كند كه هنجارهاي بين المللي در مقابل آن ايستادگي مي كنند. مي توان گفت به دليل حكومت استبدادي و بدنامي دولتمردان، بازگشت به يك وجهه ي معقول و مورد پسند در عرصه ي جهاني براي اين كشور بسيار ناممكن به نظر مي رسد (Chong, 2005,557).در مورد شوروي مي توان گفت كه دولت به عنوان مجرايي بسيار پر اهميت براي اقتباس از اشكال فرهنگي بين المللي عمل كرد و باعث شد كه كشورهاي استقلال يافته پس از فروپاشي شوروي به راحتي بتوانند به جوامع جهاني متصل شوند. اين اتصالات در تعريف هويت جديد اين كشورها نقش بسيار پراهميتي ايفا مي كند و نهايتاً به عنوان چهارچوب عمل و معياري در دست توليدكنندگان و متوليان عرصه فرهنگ اين كشور ها الگويي است كه نشان

مي دهد فرهنگ ملي اين كشورها چگونه فرهنگي بايد باشد (Adams, 2005).نتيجه گيريبا نگاهي به تغييرات اوليه ي فرهنگي كه در ابتداي اين مقاله به آن اشاره شد، اين سؤال مطرح مي شود كه "پديده دوم در مورد عمق و پيچيدگي تغييرات فرهنگي بومي و همينطور پويايي فرايند جهاني سازي و خاص گرايي و به تبع آن مك دونالديزاسيون و ايدئولوژي- فرهنگ مصرف گرايي چه چيزي به ما مي گويد؟" نتايج تحقيقات تجربي در زمينه ي جهاني شدن فرهنگ و هنر از اهميت بازتاب پذيري و جهاني سازي مدرنيته در ايجاد برداشت هاي اوليه از فرهنگ و ارزش هاي انساني به شدت حمايت مي كند، درحاليكه اين نتايج نتوانستند در مقابل آمريكايي سازي و يا امپرياليسم فرهنگي كه امروزه وارد گفتمان هايي وسيع در عرصه جهاني مانند حقوق بشر و اهميت حفاظت و حراست فرهنگي شده اند، عكس العملي نشان دهند، بدين صورت كه حتي تحركات ضدجهاني شدن نيز تمايلي ندارند كه تنها در مورد جوامع بومي و محلي و در قالب واژه هايي بومي تمركز داشته باشند، بلكه بيشتر مايل هستند بر تناقضات ذاتي و استعداد يكسان سازي "جهاني شدن" تأكيد كنند تا بتوانند به يك هيئت منصفه ي قوي تر براي رسيدگي به مشكلات غامض بوجود آمده در اين زمينه دست يابند، مشكلات عديده اي مانند فرهنگ هاي منحصربه فردي كه در حال نابودي و اضمحلال هستند. به همين نحو، تأثير فرهنگ يكسان شده و عادي شده- كه در قضيه مك دونالديزاسيون كاملاٌ پيش بيني شده است- براي استخراج معنا از فرم هاي پوچ يا غير احتمالي، بسيار ضعيف تر از توانايي فرهنگ هاي بومي و محلي است. ضمناً، بديهي است كه هژموني مصرف گرايي جز در

برخي موارد نادر كاملاً فراگير است: موارد نادري كه در آن سازمان ها و دولت ها از حمايت مادي براي ايجاد كنش ها و محتواهاي فرهنگي به طور كامل حمايت مي كنند و موجب طرد شدن ايدئولوژي سرمايه داري و كالايي شدن فرهنگ مي شوند.در مورد نويسنده:تحقيق "لورا آدامز" تعاملات ميان پروسه ي جهاني شدن و دولت-ملت را در زمينه ي هنرهاي نمايشي و بصري و در آسياي ميانه قبل و بعد از فروپاشي "شوروي سابق"، مورد بررسي قرار مي دهد. در حال حاضر وي در دانشگاه "هاروارد" مشغول تدريس است و همزمان با مؤسسه ي مطالعات روسي و اروپا-آسيا ي مركز "ديويس" همكاري مي كند. نويسنده، ليسانس خود را در رشته ي جامعه شناسي و در زمينه ي مطالعات روسي از دانشگاه "مك آليستر" آمريكا و دكتراي خود را در همان رشته از دانشگاه "بركلي" كاليفرنيا دريافت كرده است.  مشخصات متن اصلي:

- L. Adams, Laura(2007).  Globalization of Culture and the Arts, Sociology Compass 1/1 (2007): 127-142.

منابع:

1- Adams, Laura L. 2005. 'Modernity, Postcolonialism and Theatrical Form in Uzbekistan.' Slavic Review 64: 333-54.2._____ forthcoming. 'Globalization, Universalism and Cultural Form.' ComparativeStudies in Society and History.3- Appadurai, Arjun 1996. Modernity at Large: Cultural Dimensions of Globalization. Minneapolis, MN: University of Minnesota Press.4-Barber, Benjamin R. 1996. Jihad vs. McWorld. New York, NY: Ballantine Books.5-Bielby, Denise D. and C. Lee Harrington 2002. 'Markets and Meanings: The Global Syndication of Television Programming.' Pp. 215-32 in Global Culture: Meida, Arts, Policy, and Globalization, edited by Diana Crane, Nobuko Kawashima and Ken'ichi Kawasaki. New York, NY: Routledge.6- Boli, John and Frank Lechner 2005. World Culture: Origins and Consequences. Malden, MA: Blackwell.7-Bourdieu, Pierre and Randal Johnson 1993. The

Field of Cultural Production: Essays on Art and Literature. New York, NY: Colombia University Press.8- Chong, Terence 2005. 'From Global to Local: Singapore's Cultural Policy and Its Consequences.' Critical Asian Studies 37: 553-68.9- _____ 2006. 'Ethnic Identities and Cultural Capital: An Ethnography of Chinese Opera in Singapore.' Identities: Global Studies in Culture and Power 13: 283-307.10- Crane, Diana 2002. 'Culture and Globalization: Theoretical Models and Emerging Trends.' Pp. 1-25 in Global Culture: Media, Arts, Policy, and Globalization, edited by Diana Crane, Nobuko Kawashima and Ken'ichi Kawasaki. New York, NY: Routledge.11- Crane, Diana, Nobuko Kawashima and Kenichi Kawasaki 2002. Global Culture: Media, Arts, Policy, and Globalization. New York, NY: Routledge.12- Delanty, Gerard 2003. 'Consumption, Modernity and Japanese Cultural Identity: The Limits of Americanization.' Pp. 114-33 in Global America? The Cultural Consequences of Globalization, edited by Ulrich Beck, Natan Sznaider and Rainer Winter. Liverpool, UK: Liverpool University Press.13- Fernandes, Sujatha 2006. Cuba Represent! Cuban Arts, State Power, and the Making of NewRevolutionary Cultures. Durham, NC: Duke University Press.14- Friedman, Jonathan 1990. 'Being in the World: Globalization and Localization.' Pp. 311-28 in Global Culture: Nationalistm, Globalization and Modernity, edited by Mike Featherstone. London: Sage Publications.15- _____ 2006. 'Culture and Global Systems.' Theory, Culture Society 23: 404-6.16- Giddens, Anthony 1990. The Consequences of Modernity. Stanford, CA: Stanford University Press.17- Hannerz, Ulf 1990. 'Cosmopolitans and Locals in World Culture.' Pp. 237-51 in Global Culture: Nationalism, Globalization and Modernity, edited by Mike Featherstone. Newbury Park, CA: Sage Publications.18-Held, David, Anthony Mcgrew, David Goldblatt and Jonathan Perraton 1999. Global Transformations: Politics,

Economics and Culture.  Stanford, CA: Stanford University Press.19- Huntington, Samuel 1993. 'The Clash of Civilizations.' Foreign Affairs 72: 22-50.20- Iwabuchi, Koichi 2002. 'From Western Gaze to Global Gaze: Japanese Cultural Presence in Asia.' Pp. 256-73 in Global Culture: Media, Arts, Policy, and Globalization, edited by Diana Crane, Nobuko Kawashima and Ken'ichi Kawasaki. New York, NY: Routledge.21- Kaplan, Richard L. 2002. 'Blackface in Italy: cultural power among nations in the era of globalization.' Pp. 191-211 in Global Culture: Meida, Arts, Policy, and Globalization, edited by Diana Crane, Nobuko Kawashima and Ken'ichi Kawasaki. New York, NY: Routledge.22- Liebes, Tamar and Elihu Katz 1993. The Export of Meaning: Cross-cultural Readings of Dallas. Cambridge, UK: Polity Press.23- Meyer, John W., John Boli, George M. Thomas and Francisco O. Ramirez 1997. 'World Society and the Nation-State.' American Journal of Sociology 103: 144-82.24- Regev, Motti 1997. 'Rock Aesthetics and Musics of the World.' Theory, Culture Society 14: 125-42.25- _____ 2003. '"Rockization": Diversity within Similarity in World Popular Music.' Pp. 222-34 in Global America? The Cultural Consequences of Globalization, edited by Ulrich Beck, Natan Sznaider and Rainer Winter. Liverpool, UK: Liverpool University Press.26- Ritzer, George 2007. The Globalization of Nothing 2. Thousand Oaks, CA: Pine Forge Press. Ritzer, George and Todd Stillman 2003.  'Assessing McDonaldization, Americanization and Globalization.' Pp. 30-48 in Global America? The Cultural Consequences of Globalization,edited by Ulrich Beck, Natan Sznaider and Rainer Winter. Liverpool,  UK: Liverpool University Press.27- Robertson, Roland 1992. Globalization: Social Theory and Global Culture. London: Sage. Featherstone, Scott Lash and Roland Robertson. London: Sage Publications.-29_____

1997. 'Social Theory, Cultural Relativity and the Problem of Globality.' Pp. 69-90 in Culture, Globalization and the World-System: Contemporary Conditions for the Representation of Identity, edited by Anthony D. King. Minneapolis, MN: University of Minnesota Press.30- Sklair, Leslie 1995. Sociology of the Global System. Baltimore, MD: The Johns Hopkins University Press.31- Smith, Anthony 1990. 'Towards a Global Culture?' Pp. 171-91 in Global Culture: Nationalistm, Globalization and Modernity, edited by Mike Featherstone. London: Sage Publications.32 -Stokes, Martin 2004. 'Music and the Global Order.' Annual Review of Anthropology 33: 47-72.33- Tomlinson, John 1991. Cultural Imperialism: A Critical Introduction. Baltimore, MD: Johns Hopkins University Press.34-  _____. 1999. Globalization and Culture. Chicago, IL: University of Chicago Press.http://www.hccmr.com

نقش فرهنگ انتظار در اصلاح جامعه

پديدآورنده: كريم حيدري نهند انتظار در مكتب تشيع يك حالت انساني است كه انسان به خاطر وجود آن، ضمن پيراستن وجود خويش از بديها و آراستن آن به خوبيها، در ارتباط مستمر با امام و حجت زمان خويش، همه همت خود را صرف زمينه سازي ظهور مصلح آخرالزمان ميكند و در جهت تحقق وعده الهي نسبت به برپايي دولت كريمه اهل بيت _ عليهم السلام _ با تمام وجود تلاش مي­كند.[1] طبق اين تعريف انتظار فرج عاملي مهم در جهت خودسازي فردي، اصلاح جامعه و كاهش جرائم و مفاسد خواهد بود. بي­ترديد انتظار ظهور امام زمان _ عليه السلام _ در تمام ابعاد شخصيت انسان، اعم از فردي و اجتماعي مؤثر است و همه مناسبات وي را فرا مي­گيرد. و بالاترين كوشش و جهاد همه جانبه او در راه خداست.پيامبر اكرم _ صلي الله عليه و آله _ فرمود: «أَفْضَلُ جِهادِ أُمَّتي

اِنْتِظارُ الْفَرَج؛[2] با فضيلت­ترين جهاد امت من انتظار فرج است. و پيشوايان معصوم _ عليهم السلام _ اجر بسياري براي منتظران بيان كرده­اند؛ چنان كه امام صادق _ عليه السلام _ فرمود:«مَنْ سُرَّ أنْ يَكونَ مِنْ اَصْحابِ القائِمِ _ عليه السلام _ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالوَرَعِ و مَحاسِنِ الاَخْلاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَانْ ماتَ و قامَ القائِمُ _ عليه السلام _ بَعْدَهُ كانَ لَهُ مِنَ الاَجْرِ مِثْلُ اَجْرِ مَنْ اَدْرَكَهُ فَجِدُّوا وَ انْتَظِرُوا هَنيئاً لَكُمْ اَيَّتُها العِصابةُ المَرحُومةُ؛[3] كسي كه دوست دارد از اصحاب و ياران حضرت قائم _ عليه السلام _ باشد، بايد منتظر ظهور باشد و به پاكدامني و نيك خلقي خود را بيارايد، در حالي كه پيوسته به انتظار ]قدوم حضرت قائم _ عليه السلام _ [ نشسته است. پس اگر ]با اين اوصاف[ از دنيا برود و حضرت قائم _ عليه السلام _ بعد از او قيام كند، پاداش او همانند فردي است كه امام قائم را درك كرده است. اي گروهي كه مورد رحمت خدا قرار گرفته­ايد! كوشش كنيد و انتظار بكشيد ]كه اين مقام والاي انتظار[ بر شما گوارا باد!»امام صادق _ عليه السلام _ در روايت ديگري به يكي از پيروانش دستور داد كه «وَ انْتَظرِ الفَرَجَ صَباحاً وَ مَساءاً؛[4] شب و روز منتظر فرج باش.»در هر صورت، انتظار، آماده باش كامل، خودسازي و تصفيه روح و جان و اصلاح ديگران است. انتظار روزنه اميدي است كه در حساس­ترين و بحراني­ترين لحظات زندگي انسان _ كه از همه جا مأيوس مي­شود _ تنها عامل نجات و اميد بخش اوست. در اين فرصت به مناسبت نيمه شعبان، سالروز تولد

يگانه منجي عالم بشريت و اميد منتظران عالم، حضرت مهدي _ عليه السلام _ نقش انتظار را در اصلاح جامعه و تربيت افراد به نظاره مي­نشينيم و نكاتي را مورد بررسي قرار مي­دهيم.معيار ارزش انسانهاآرزوها و آمال انسانها معيار خوبي براي سنجش ميزان رشد، كمال و تعالي آنهاست؛ تا آنجا كه گفته شده «بگو چه آرزويي داري، تا بگويم كيستي.» آرزوهاي بلند، متعالي و ارزشمند از كمال روح و رشد شخصيت انسانها و بلنداي همت آنها حكايت مي­كند و به عكس، آرزوهاي پست، حقير و بي­ارزش، نشان از بي همتي و رشد نيافتگي افراد دارد. علي _ عليه السلام _ در اين زمينه فرمود: «قَدْرُ الرَّجُلِ علي قَدْرِ هِمَّتِهِ؛[5] ارزش مرد به اندازه همت اوست.»بنابراين، انسان منتظر فرج آل محمد _ عليهم السلام _ كه برترين و ارزشمندترين آمال و آرزوهاي ممكن را داراست، به طور طبيعي از بهترين و والاترين ارزشها نيز برخوردار است. انساني كه آرزوي نهايي او حاكميت دين خدا و معارف اهل بيت _ عليهم السلام _ بر سرتاسر گيتي است و همواره استقرار حكومت صالحان و مستضعفان و كوتاه شدن دست ظالمان، مستكبران و برچيده شدن فساد و فحشاء و بي­بند و باري و برقراري قسط و عدل و مساوات را بر پهناي كره زمين خواستار مي­باشد،[6] هيچ گاه به سوي مفاسد و گناهان نخواهد رفت و انتظارات و آرزوهاي وي مانع از تمايل او به سوي بديها و زشتيها خواهد بود. و انتظار، عامل مهمي در اصلاح و خودسازي انسان و در ارج نهادن به شخصيت اوست.مراقب ديدن امام عليه السلامشخص منتظر كه به وجود امام حيّ و زنده

كاملا اعتقاد دارد، همواره خود را در منظر امام زمان _ عليه السلام _ مي­بيند و احساس مي­كند كه حضرت مراقب اوست كه اعمال و رفتارش را چه خوب و چه بد مي­بيند. از اعمال خوب او امام خوشحال مي­شود و كارهاي نارواي او دل حضرت را به درد مي­آورد.وقتي اين اعتقاد در او قوي باشد و خود را در محضر امام زمان _ عليه السلام _ احساس كند، ديگر دست به فساد و گناه نمي­آلايد و از آن وجود گرامي كه ناظر و مراقب اعمال اوست، شرم و حيا مي­كند. آري، منتظر راستين امام زمان _ عليه السلام _ اين آيه را نصب العين خود قرار مي­دهد كه ]اِعْمَلوا فَسَيَري اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤْمِنُونَ[؛[7] «هر عملي ميخواهيد، انجام دهيد. خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مي­بينند.»نظارت امام بر اعمال شيعياندو نفر از مؤمنين با هم قرار گذاشته بودند كه طبق حديث شريف نبوي كه فرموده است: «المُؤمِنُ مَرآةُ المُؤمِنِ؛[8] مؤمن آيينه مؤمن است.»، عيبهاي همديگر را متذكر شوند و اصلاح كنند. آنان با استمداد از فضل الهي و عنايات حضرت حجت _ عليه السلام _ متعهد شدند كه در هر هفته يك جلسه بگذارند و هر كدام يك عيب ديگري را بدون كمترين اهانتي بازگو كند و صاحب آن عيب تا هفته آينده مشكل اخلاقي خود را برطرف سازد.اين برنامه ادامه داشت تا اينكه بعد از مدتي يكي از اين دو در ضمن رؤياي صادقه­اي رفيقش را در خواب ديد كه با هم مي­روند و درباره يك موضوع صحبت مي­كنند. اما رفيق او كه در سمت چپش حركت مي­كند،

اصلا به او پاسخي نمي­دهد و حواس او به سه زن بي حجابي است كه از رو به رو مي­آيند. اين شخص متدين خيلي ناراحت شد كه چرا رفيق من در مقابل زنان نامحرم اين گونه از خود بي خود شده است! در همان حال، در سمت راست خود فردي را در هاله­اي از نور مشاهده كرد كه به آنان نظاره مي­كرد. در چند قدمي او جوان خوش سيمايي ايستاده بود كه گاهي به آن شخص نوراني و گاهي نيز به آن فرد معصيت كار مي­نگريست.او از جوان پرسيد: اين آقاي نوراني كيست؟جوان پاسخ داد: اين شخص وجود مقدس امام زمان _ عليه السلام _ است كه مراقب شما دو نفر مي­باشد و كارهاي شما را زير نظر دارد.تا شنيد كه اين آقا امام زمان _ عليه السلام _ است، سريعاً به سوي آن حضرت گام برداشت و نزديك آقا رفت. ناگاه از خواب بيدار شد.فرداي آن روز به سراغ رفيقش رفت و وقتي خواب خود را نقل كرد، آن شخص شديداً گريه كرد و با حالت تأثّر گفت: آري، اين بيماري در من وجود دارد كه در مقابل زنان نامحرم نمي­توانم خودداري كنم و به آنان نگاه نكنم. خواب شما از رؤياهاي صادقه است و مرا شديداً تحت تأثير قرار داد. از امروز تصميم مي­گيرم ديگر مرتكب گناه نشوم و رضايت آقايم امام زمان _ عليه السلام _ را با دوري از اين گناه جلب كنم. تا به امروز اعتقاد به نظارت حضرت داشتم، اما حالا يقين پيدا كردم كه آن بزرگوار رفتار و نگاهم را مي­بيند و كنترل مي­كند.او بعد از توبه و

تصميم قطعي به اجتناب از اين گناه، به مراحل عاليه­اي دست يافت و در اثر توسل به وجود حضرت ولي عصر _ عليه السلام _ و عنايات آن گرامي، ديگر گناه برايش لذت بخش نبود. خود او مي­گويد: روز بعد از اين كه توبه راستين كردم، وارد خيابان شدم. قبل از اولين برخورد با زنان بي­بند و بار، به خود گفتم: «فلاني! امام زمانت تو را ميبيند و مراقب تو هست.» و مرتب همين جمله را به زبان مي­گفتم و باور قطعي داشتم كه آقا و مولايم مرا مي­بيند. چنان اين تلقين در من اثر گذاشت كه وقتي به زنان بي حجاب مي­­­رسيدم، مثل اين بود كه از كنار مركز زباله­اي متعفن رد مي­شوم و بوي تعفن آن به مشامم مي­رسد كه بايد از كنارش به سرعت رد شوم، در حالي كه روزهاي قبل احساس لذتهاي شيطاني مي­كردم.تجربه نشان داده كه تقويت اين روحيه در تصفيه روح و تزكيه نفس بسيار مؤثر است. طبق نقل آيت الله زنجاني در «الكلام يجر الكلام» امام زمان _ عليه السلام _ اين جمله را براي نجات از مفاسد و گناهان و هر مشكل و گرفتاري ديگر به يك عالم رشتي در تخت فولاد اصفهان آموخته است كه: «يا مُحَمَّدُ يا عليُّ يا فاطِمَةُ يا صاحِبَ الزَّمانِ أَدْركني و لاتُهْلِكني.»[9]تأثير دعاهاي دوران غيبتهنگامي كه يك منتظر حقيقت جو به عنوان يك وظيفه الهي و انساني دعاهاي دوران غيبت را مي­خواند و عبارات تعالي بخش آنها را از عمق جان زمزمه مي­كند، با دريايي از معارف به ويژه در عرصه امامت و جايگاه والاي آن در باورهاي شيعي رو به

رو مي­شود و هر اندازه در متن اين ميراث گرانبهاي اهل بيت _ عليهم السلام _ دقت و تدبر مي­كند، معرفت و شناخت او نسبت به ارزشهاي والاي ديني بيشتر مي­شود و شناخت وسيع­تر و عميق­تر، محبت و ايمان قلبي را در وجود او ثابت­تر مي­گرداند.به اين ترتيب، علاوه بر اينكه آگاهي و معرفت منتظر امام عصر_ عليه السلام _ افزايش مي­يابد، درصد ايمان و اعتقاداتش نيز بيشتر مي­شود. اينجاست كه ديگر هيچ نيروي شيطاني نمي­تواند منتظر راستين را از جاده حقيقت جدا كند و او در برابر آسيبها، آفات و هجمه­هاي اعتقادي و فرهنگي كاملا بيمه مي­شود و باورهايش به دژي تسخيرناپذير تبديل مي­گردد.در اينجا به ذكر نمونه­هايي از آموزه­هاي ديني و باورهاي عميق شيعي در متن دعاهاي مهدويت مي­پردازيم.1. در دعايي كه از وجود مقدس امام زمان _ عليه السلام _ به ما رسيده است و با جمله «اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفيقَ الطّاعة»[10] آغاز مي­شود، ناهنجاريهاي اجتماعي، مفاسد، زشتيها و امور ناپسند ديگر، به شخص منتظر گوشزد مي­گردد و او ضمن مناجات و استمداد از خداوند متعال، امور پسنديده و ناپسند را نيز همراه دعا مي­آموزد و براي عمل با شناخت آمادگي پيدا مي­كند.توفيق اطاعت، صداقت در نيت، شناخت حرامها، تكريم به وسيله هدايت و استقامت، سخن گفتن با معيارهاي درست و حكمتآميز، درخواست علم و معرفت حقيقي، دور بودن از لقمه­هاي حرام و شبهه­ناك، خويشتن داري از ستم و دزدي و گناهان ديگر، چشم پوشي از حرام و نگاههاي خيانت آلود، فاصله گرفتن از كارهاي لغو و غيبت، از جمله آموزه­هايي است كه منتظران حقيقي آن حضرت پيوسته آنها را زمزمه مي­كنند و

آويزه گوش خود قرار مي­دهند.آنان با عشق به وجود حضرت مهدي _ عليه السلام _ اين دعاي آن حضرت را زمزمه مي­كنند و به ياد آن گرامي، معارف آن را با تمام وجود مي­پذيرند. و اين گونه است كه انتظار ظهور مهدي موعود _ عليه السلام _ انسان ساز و معرفت آفرين مي­شود.در ادامه اين دعاي مهدوي _ عليه السلام _ منتظران حضرت، از خداوند متعال مشتاقانه مي­خواهند كه: بر عالمان و دانشمندان، زهد و ساده زيستي و نصيحت پذيري و بر دانش­آموزان و دانش جويان و طلاب تلاش و فعاليت و اشتياق به تحصيل را عنايت فرما!و همين طور دعاي امام زمان _ عليه السلام _ براي تعليم منتظران دانش دوست و معرفت طلب دهها آموزه جانبخش و راهگشاي ديگر در بردارد.[11]2. در دعاي افتتاح _ كه حضرت صاحب الامر _ عليه السلام _ خود براي شيعيان نوشته­اند تا در شبهاي ماه رمضان بخوانند _ نكات مهمي براي آموزش منتظران و تقويت قلوب آنان بيان شده است.آنجا كه بعد از توحيد و توصيف صفات جمال و جلال الهي و حمد و ستايش خداي منان و تعظيم و تمجيد پروردگار عالميان و تبيين مقام بندگان به معرفي رهبران معصوم الهي مي­پردازد و موقعيت حضرت مهدي _ عليه السلام _ را كاملا در ذهن خواننده ترسيم مي­كند تا به بركات وجود آن گرامي مي­رسد و مي­گويد: «اللّهُمَّ اِنّا نَرغَبُ اِلَيْكَ في دَوْلة كَريمَة تُعِزُّ بِها الاِسْلامَ و اَهْلَهُ و تُذِلُّ بِها النِّفاقَ و اَهْلَهُ؛[12] خداوندا! ما مشتاق دولت كريمه ]امام زمان _ عليه السلام _[ هستيم كه در سايه آن اسلام و مسلمانان را عزت دهي

و جبهه نفاق و اهل آن را ذليل و خوار گرداني و...». منتظر اميد وار در ادامه به آرزوها و آمال شرعي و عقلي خود كه در زمان ظهور خواهد رسيد، اشاره كرده و مي­گويد: «اللّهُمَّ الْمُمْ بِهِ شَعْثَنا وَ اشْعَبْ بِهِ صَدْعَنا وَ ارْتُقْ بِهِ فَتْقَنا وَ كَثِّرْ بِهِ قِلَّتَنا وَ اَعِزَّ بِهِ ذِلَّتَنا؛[13] پروردگارا! پراكندگي و تفرّق ما را به وسيله آن گرامي به جمعيت و وحدت بدل فرما! و پريشاني امور ما را به وجودش اصلاح فرما! و نقائص و شكافهاي كار ما را به وسيله وجود آن ذخيره الهي اصلاح و جبران نما! و تعداد ما را فراوان و خواري و كوچكي ما را با وجودش به عزت و شكوه بدل ساز!»منتظري كه بعد از نمازهاي يوميه در ماه رمضان دعاي «اللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلي اَهْلِ القُبُورِ السُرور»[14] را مي­خواند كه در آن تمام آرزوهاي بشري در سايه دولت حقه مهدوي خواسته مي­شود؛ دولتي كه در پناه آن، تمام گرسنگان سير، برهنگان پوشيده، بدهكاريها ادا، گرفتاران رها، و در يك كلام تمام امور مسلمانان اصلاح و مشكلاتشان رفع مي­گردد و در پرتو حكومت عادلانه مهدي _ عليه السلام _ جهان روي آسايش و امنيت و راحتي را به خود خواهد ديد، آيا چنين كسي مي­تواند خودسازي نكند و خود را براي عرضه به محضر چنين رهبر والايي آماده نگرداند. و در هر گامي كه به پيش برمي­دارد، سمت و سوي اهداف دولت مهدوي _ عليه السلام _ را قصد نكند؟به راستي كسي كه در مقام انتظار آن گرامي است تا مرز شهادت پيش مي­رود و از اعماق وجودش دعا مي­كند كه «وَ

اَسْاََلُكَ اَنْ تَجْعَلَ وَفاتي قَتْلاً في سَبيلكَ تَحْتَ رايَةِ نَبيِّكَ مَعَ اَوْليائِكَ وَ اَسْأَلُكَ اَنْ تَقْتُلَ بي أَعْدائَكَ وَ أَعْداءَ رَسُولِكَ؛[15] خدايا! از تو مي­خواهم كه وفات مرا شهادت در راه خودت و تحت پرچم پيامبرت در كنار اوليايت قرار دهي! و از تو تقاضامندم كه به دست من دشمنان خود و دشمنان رسولت را هلاك كني!»و بالاخره دعاهاي مهدويت همانند ندبه، عهد، فرج، دعاي غيبت، دعاي نور، توسل و دهها دعا و زيارت ديگر با آن مضامين عالي و آموزنده، شخص منتظر را پيوسته به آگاهي و عشق ترغيب مي­كند و به سوي اهداف امام زمان _ عليه السلام _ نزديك مي­گرداند.خوش بيني به آينده بشريتانسان منتظر به آينده­اي درخشان اميدوار و خوش بين است. هر قدر در دنيا مفاسد بيشتر شود و دنياي به اصطلاح متمدن، جهان بشريت را به سوي توحّش و بربريت پيش ببرد و از كارهاي عقلاني و منطقي فاصله بگيرند و خشم و شهوت را بر عقل چيره سازد، باز موضوع انتظار نقطه اميدي است كه بعد از اين همه جهل و غفلت و ناداني و ظلمت و يأس و نگراني، فروغي روشني بخش را نويد مي­دهد كه در آينده نه چندان دور جهان به نور كمال و معنويت روشن خواهد شد.انسان در پس پرده­هاي متعدد فريب و مكر و خدعه به فطرت خود توجه دارد. او در حال عادي كه به خود مي­آيد، از ظلم و فساد و بي­بند و باري متنفر است. هنگامي كه سخن از انتظاري نويد بخش و اميد آفرين مطرح مي­گردد، انسان خسته از اين همه ظلم و ستم و دروغ و مكر و

ريا، با خود زمزمه مي­كند كه آيا مي­شود چنين روزي برسد كه اين همه مشكلات حل گردد و با خود نجوا مي­كند:سينه مالامال درد است اي دريغا مرهميدل زتنهايي به جان آمد خدايا همدميآن گاه آيات وحي به او مژده مي­دهد كه بلي: [وَ لَقَد كَتَبْنا في الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكرِ اَنَّ الاَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ]؛[16] «در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتيم: بندگان شايسته­ام [درآينده] وارث حكومت زمين خواهند شد.»اين خوش بيني بر گرفته از كلام وحي، انسانهاي منتظر را به خودسازي و حركت به سوي كمال معنوي و فرهنگي سوق مي­دهد.انتظار و رهايي از جهل و غفلتانسان منتظر با اميدواري خود به ظهور امام عصر _ عليه السلام _ خود را از قيد و بندهاي جهل و غفلت رها مي­سازد و به برترين جايگاه فضيلت و زيبايي دست مي­يابد. امام سجاد _ عليه السلام _ در توضيح مقام منتظران به ابوخالد كابلي فرمود: «غيبت دوازدهمين وصي رسول خدا _ صلي الله عليه و آله _ طولاني خواهد شد. اي اباخالد! به راستي كه اهل زمان غيبت او _ كه به امامت ايشان اعتقاد دارند و منتظر ظهور آن گرامي مي­باشند _ برترين انسانهاي اهل هر زمان هستند؛ چرا كه خداوند تبارك و تعالي چنان به آنان عقل و انديشه و معرفت عنايت كرده است كه مسئله غيبت را همانند حضور مشاهده و درك مي­كنند. خداوند متعال آنان را در آن زمان به منزله كسي قرار داده است كه در حضور رسول خدا _ صلي الله عليه و آله _ با شمشير جنگيده­اند.»سپس امام چهارم _ عليه السلام _ منتظران را اين گونه ستودند:

«اولئِكَ المُخْلَصونَ حقاً و شِيعَتُنا صِدْقاً وَ الدُّعاةُ الي دِينِ اللهِ سِرّاً وِ جَهْراً؛[17] آنان حقيقتاً انسانهايي خالص شده و شيعيان راستين ما هستند كه مردم را آشكار و نهان به سوي دين خداوند دعوت مي­كنند.»____________________________[1]. برترينهاي فرهنگ مهدويت، ص86.[2]. بحارالانوار، ج 74، ص 143، ح26.[3]. همان، ج 52، ص140، ح 50.[4]. الغيبة، نعماني، ص 158، ح 3.[5]. نهج البلاغه، حكمت 47.[6]. برترينهاي فرهنگ مهدويت، ص 69.[7] . توبه/ 150.[8]. بحار الانوار، ج 71، ص 268.[9]. شيفتگان حضرت مهدي، ص 89.[10]. البلد الامين، ص 349.[11]. همان.[12]. مصباح المتهجد، ص 580؛ صحيفه مهديه، ص259.[13]. همان.[14]. البلد الامين، ص 222.[15]. الكافي، ج 4، ص 74، ح 6.[16]. انبياء/ 150.[17]. كمال الدين، ج1، ص 319، ح 2.

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=3854id=29742

تجارب جهاني دوره هاي علمي _ كاربردي در زمينه اشتغالزايي

جهاني و ملي دوره هاي علمي _ كاربردي در زمينه اشتغالزايي

تقي بينقي - محمود سعيدي چكيده: در گذشته مهارت هاي شغلي در حين كار آموخته مي شد اما با صنعتي شدن جوامع، توسعه روشها و ابزار و پيچيدگي مهارت ها ، روش قديمي استاد _ شاگردي كار آيي خود را از دست داد و لذا بحث آموزش هاي حرفه اي مطرح شد . با تخصصي شدن مشاغل و در هم تنيدگي دانش و فن ، به نظر مي رسد كه اساسا" تسلط بر شغل و انجام بهينه آن بدون آگاهي از مباني علمي آن حرفه ممكن نيست ، لذا بحث آموزش هاي علمي _ كاربردي نيز جاي خود را در ادبيات نظام هاي آموزشي باز كرد. آموزش هاي علمي _ كاربردي آموزش هايي است كه ضمن توجه به مباني علمي،  بيشتر معطوف ايجاد مهارتهاي حرفه اي و كاربرد علوم در محيط واقعي كار است .

مؤلفان :1-تقي بينقي، كارشناس ارشد روان

شناسي تربيتي.آدرس محل كار: تهران- شهر زيبا - جنب خيابان شربياني- شماره 4- موسسه آموزش عالي علمي _ كاربردي صنعت آب و برق.سمت: مدير امور آموزشتلفن : 44171961 پست الكترونيكي : Beynaghi@ yahoo. com 2-محمود سعيدي رضواني _ دكتراي برنامه ريزي درسي.آدرس محل كار: مشهد _ پرديس دانشگاه فردوسي- دانشكده علوم تربيتي و روانشناسي .سمت: عضو هيات علميتلفن:8783008-0511         پست الكترونيكي : Saeedy @ Ferdowsi . um.ac.ir ( اشاره: اين مقاله در اولين همايش ملي اشتغال و نظام آموزش عالي كشور كه توسط جهاد دانشگاهي دانشگاه تربيت مدرس در تاريخ 29 و 30 مهر 1382 برگزار شد پذيرفته و خلاصه آن در مجموعه مقالات همايش به چاپ رسيد).چكيده: در گذشته مهارت هاي شغلي در حين كار آموخته مي شد اما با صنعتي شدن جوامع، توسعه روشها و ابزار و پيچيدگي مهارت ها ، روش قديمي استاد _ شاگردي كار آيي خود را از دست داد و لذا بحث آموزش هاي حرفه اي مطرح شد . با تخصصي شدن مشاغل و در هم تنيدگي دانش و فن ، به نظر مي رسد كه اساسا" تسلط بر شغل و انجام بهينه آن بدون آگاهي از مباني علمي آن حرفه ممكن نيست ، لذا بحث آموزش هاي علمي _ كاربردي نيز جاي خود را در ادبيات نظام هاي آموزشي باز كرد. آموزش هاي علمي _ كاربردي آموزش هايي است كه ضمن توجه به مباني علمي،  بيشتر معطوف ايجاد مهارتهاي حرفه اي و كاربرد علوم در محيط واقعي كار است . روند تاريخي توسعه اقتصادي و صنعتي كشورهاي پيشرفته امروزي نشان مي دهد كه پويايي نظام آموزشي و پيوند عميق بين علم و تكنولوژي يكي از عوامل مهم ترقي

و شكوفايي اقتصادي و فرهنگي آنها بوده است. بررسي تجارب نظام آموزش هاي علمي _ كاربردي در كشورهايي نظير استراليا ،سوئد ، آلمان لهستان هندوستان، نيوزلند، فنلاند و.... نشان مي دهد كه دوره هاي علمي _ كاربردي در برخي كشورها با موفقيت هايي قرين بوده اند و فارغ التحصيلان اين دوره ها با نسبت بالايي جذب بازار كار شده اند. تنوع اين گونه آموزشها، تاكيد بر اعطاي گواهينامه به جاي اعطاي مدارك رسمي و شان بالاي اجتماعي فارغ التحصيلان اين دوره ها از ويژگيهاي مشهود در كشور هاي مذكور است.آموزش هاي علمي _ كاربردي در ايران در پي درك اهميت آموزش فني _ حرفه اي و بر مبناي تجارب  جهاني توسط گروهي از صاحبنظران و استادان علاقمند در سال 1369 در قالب شوراي عالي آموزش هاي علمي _ كاربردي رسميت يافت . اين آموزش ها در حال حاضر توسط وزارت خانه ها و مؤسسات بزرگ ( عمدتا" دولتي)  طراحي و اجرا مي شود.نتيجه بررسي هاي پراكنده اي كه در رابطه با اثرات آموزش هاي علمي _ كاربردي انجام شده است هم چالش هاي جدي را در طراحي و اجراي اين آموزش ها نمايان ساخته و هم اميدهايي را فرا روي برنامه ريزان و تصميم گيرندگان قرار داده است . مقايسه دوره هاي علمي _ كاربردي در ايران با ساير كشورها نشان مي دهد كه طرح اوليه اين آموزش ها شباهت زيادي به طرح هاي پيشرفته علمي _ كاربردي در ساير كشورها دارد، وليكن آنچه در طي سالهاي اجراي ايده هاي اوليه انجام شده است ، متاسفانه نشان از دور شدن از جهت گيري اوليه آموزش هاي علمي _ كاربردي دارد. به طوري كه في المثل به آموزش هاي پودماني و پاره وقت هيچ توجهي نشده است .ولي از

نقطه نظر توجه بيشتر به دوره ها ي كارداني نسبت به دوره هاي علمي _ كاربردي در مقاطع بالاتر مي توان ايران را  با ساير كشورها قابل مقايسه دانست . واژ گان كليدي :دوره هاي علمي _ كاربردي (Scientific-applied courses)آموزش فني _ حرفه اي) (Vocational-technical educationآموزش مهارت _ محور (Skill- based education)اشتغال (Employment) 1-    تجارب جهاني در زمينة آموزشهاي علمي _ كاربردي در كشورهاي توسعه يافته در كنار دوره هاي آكادميك و نظري ، دوره ها ي تكنولوژي يعني دوره هاي علمي _ كاربردي[1] قرار دارد و اين دو جريان ، به موازات هم نيازهاي نيروي انساني جامعه را بر آورده مي نمايند. در برخي از كشورهاي توسعه يافته، اصولا" آموزش عالي در بخش علمي _ كاربردي شروع شده است ( مانند انگلستان ). در كشورهاي در حال توسعه ، مخصوصا" گروه كشورهاي جنوب شرقي آسيا، كه از بسياري جهات به ايران شبيه هستند، توجه به اين دو نوع آموزش كاملا" هويداست، يعني اينكه از دبيرستان تا دانشگاه، دوره هاي نظري دركنار دوره هاي فني _ حرفه اي و عملي _ كاربردي قرار دارند. الگوي يونسكو نيز بر پايه آموزشهاي نظري دانشگاهي با هدف محاسبه ، طراحي و تحقيقات ، و آموزشهاي فني و حرفه اي و علمي كاربردي با هدف خدمات نگهداري و تعميرات قرار دارد. بسياري از كشورها  مانند كره كه از شمار كشورهاي در حال توسعه خارج شده و امروزه با ژاپن رقابت دارد، داراي آموزشهاي نظري دانشگاهي در زمينه تحقيقات ، و در كنار آن آموزشهاي فني _ حرفه اي و علمي _ كاربردي ، براي تامين نيروي تكنيسيني مي باشند. در كشورهاي صنعتي و پيشرفته ، بخش زيادي از جوانان پس از گذراندن دوره متوسطه وارد دوره هاي علمي _ كاربردي مي شوند . مطالعه تجارب كشورهاي

مختلف نشان مي دهد كه آموزش فني _ حرفه اي  و متنوع سازي رشته هاي درسي و محور قرار گرفتن مشاغل به جاي رشته هاي درسي معمولا" از دوره دوم متوسطه و حتي گاهي از دوره اول متوسطه آغاز مي شود و در آموزش عالي اين آموزش ها قوت و تنوع بيشتري مي يابددستگاههاي اجرايي و نظام هاي استخدامي و نيز شرايط اجتماعي و فرهنگي به گونه اي انتظام يافته است كه از لحاظ شرايط اقتصادي فارغ التحصيلان و نيز شأن اجتماعي ، فارغ التحصيلان دوره هاي علمي _ كاربردي هيچ نقصاني نيست به فارغ التحصيلان رشته هاي آكادميك ندارند. در ادامه به برخي تجارب كشورهاي مختلف به طور خلاصه اشاره شده است.1-1           استراليا در اين كشور آموزش كشاورزي و دامداري، به دليل شرايط اقليمي آن ، داراي اهميت به سزايي است . بر اساس مفاد گزارش بازديد از آموزش هاي علمي _ كاربردي در استراليا و نيوزيلند]11[ دورة آموزش عمومي در استراليا 10 سال است كه مقداري از موضوعات كلي كشاورزي از سال 7 تا 10 آموزش داده مي شود ( دوره اول دبيرستان ) ودر دوره دوم دبيرستان كه مدت آن 2 سال است ، با توجه به گرايش و تمايل افراد، آموزش افراد جنبة خاص حرفه اي پيدا مي كند.درحال حاضر بعد از دورة دبيرستان سه سيستم آموزش كشاورزي وجود دارد كه به طور خلاصه به شرح زير است: 1-كالج ها و مؤسسات سازمانTAFE 2-كالج هاي وابسته به وزارت كشاورزي 3-دانشگاه ها و دانشكده هاي كشاورزينكات عمده قابل توجه در مورد اين نظام را مي توان عبارت از موارد زير دانست :1-    دانشگاه ها و دانشكده هاي كشاورزي كاملا" حرفه اي ودر ارتباط مداوم با كشاورزان و يادگيري مسأله _

محور ( مسايل مبتلا به كشاورزي ) مي باشد. و بنا به اظهار مسئولين اين دانشگاه ها شيوه آموزشي در اين دانشگاه ها كاملا" از شيوة معمول سيستم آكادميك جدا مي باشد.2-    سيستم TAFE، از دانش آموزان دورة اول و نيز دوره هاي دوم دبيرستان ورودي مي پذيرد. موضوعات آموزشي خيلي خاص و حرفه اي  است به گونه اي كه شامل 1400 دورة آموزشي مختلف مي باشد دوره هاي كوتاه مدت و مقطع دار ) ، مانند دوره هاي پرورش ماهي و زين كردن اسب . افرادي كه وارد اين دوره ها مي شوند درصد كمي از هزينه ها را پرداخت مي كنند و معمولا" به سرعت وارد بازار كار مي شوند.3-    تنها حدود 25 درصد دانشجويان  TAFE، از افراد تمام وقت محسوب مي شوند و بقيه به صورت پاره وقت مشغول تحصيل مي باشند.4-    از 8 سطح دوره هاي موجود در TAFE، 3 سطح آن نيازمند ورودي هاي حايز مدرك ديپلم متوسطه مي باشد كه گواهي نامه هاي ليسانس و فوق ديپلم داده مي شود و يك سطح آن شامل دوره 18 ماهه براي فارغ التحصيلان سيكل اول متوسطه مي باشد و 4 سطح ديگر شامل دوره هاي كوتاه مدتي است كه افراد را براي بازار كار آمده مي كند . گواهي نامه هاي تمام سطوح ياد شده براي اشتغال در بازار بسيار موثر مي باشد.1-2           نيوزيلندبنا بر مفاد گزارش بازديد از آموزش هاي علمي _ كاربردي در استراليا و نيوزيلند ]11[ در نيوزيلند دو سيستم آموزشي بعد از دبيرستان وجود دارد. سيستم آموزش هاي آكادميك معمول كه داراي مقاطع متعارف و نيز دوره هاي كوتاه مدت ( همراه با اعطاي گواهي نامه ) مي باشد و سيستم

دوره هاي به اصطلاح علمي _ كاربردي ، كه عمدتا" به دوره هاي كارداني و كوتاه مدت و تا حد كمتري به دوره هاي ليسانس و بالاتر اختصاص دارد.بعضي از نكات قابل توجه در دوره هاي آموزش عالي به شرح زير است .1-    برگزاري دوره هاي كوتاه مدت مبتني بر نيازهاي كاملا" اختصاصي و داراي بهره وري بسيار بالا از سوي هر دو نظام آموزشي عالي پي گيري مي شود.2-    معمولا" براي كسب مدرك كارداني ، ابتدا افراد گواهي نامه هاي لازم را ، كه شامل دوره هاي 5 تا 6 ماهه مي باشد، دريافت مي دارند و سپس در طي دوره هاي 4 ساله پاره وقت مدرك كارداني ( تكنسين درجه 1) را دريافت مي دارند.3-    در نيوزيلند روشي براي اشتغال جوانان پيش بيني شده است ، به اين صورت كه يك فرد جوان با صاحب يك مزرعه شريك مي شود و با وامي كه از بانك مي گيرد مي تواند در امور دامداري و كشاورزي مشاركت كند و سود حاصل را با صاحب مزرعه تقسيم مي كند. 1-3          سوئد بر اساس مفاد گزارش بازديد مطالعاتي از مراكز آموزش تكنولوژي سوئد ]5[ دوره آموزش عمومي و اجباري در سوئد 9 سال مي باشد كه شامل سيكل اول دبستان (3 سال ) سيكل دوم دبستان (3) و سيكل اول دبيرستان (3سال ) مي باشد. بعد از گذراندن اين دوره 9 ساله، دانش آموزان مي توانند به دورة عالي متوسطه ( شامل دوره هاي 2،3 يا 4 ساله ) وارد شوند. تقريبا" 80 درصد دانش آموزان به اين دوره وارد مي شوند.دوره هاي 2و3 ساله عمدتا" در زمينة تكنولوژي مي باشد.پس از اتمام دوره عالي متوسطه دانش

آموزان معمولا" توانايي اتخاذ يك شغل و نيز ادامه تحصيل در دوره هاي دانشگاهي را مي يابند.دوره هاي دانشگاهي به شرح زير مي باشند.-         دورة 4 ساله ليسانس در علوم طبيعي و پايه-         دوره 5/4 ساله فوق ليسانس مهندسي (Msc Engineering)-         2 تا 3 ساله با مدرك دانشگاهي  مهندسي (Uc Engineering)-         دوره 5/1 ساله با مدرك تكنيسيني ( كارداني ).نكته قابل توجه اين است كه اولا" بنا به آمار مندرج در گزارش ، 65 درصد فارغ التحصيلان دبيرستان جذب بازار كار مي شوند و ثانيا" دوره هاي تكنيسيني و مهندسي جنبة حرفه اي  و به اصطلاح كاربردي دارد و با كم كردن بار دروس نظري از طولاني شدن بي مورد دوره ها كاسته شده است .1-4          آلمان نظام آموزشي در كشور آلمان بدين صورت است كه دوره ابتدايي در اين كشور 4 سال ( از سن 6 تا 9 سالگي ) عرضه مي شود. سپس در دوره متوسطه چهار گونه مدرسه شامل مدرسة پايه، مدرسه مياني ، مدرسه متوسطه و مدرسه جامع وجود دارد ]6[ .مدرسه پايه تا 6 سال طول مي كشد و حدود 25 درصد نوجوانان آلماني در آن تحصيل مي كنند. مدرسه مياني 6 سال به طول مي انجامد و حدود 25 درصد از نوجوانان در آن تحصيل مي كنند. مدرسه متوسط و جامع 9 سال طول مي كشد و فارغ التحصيلان اين دو مدرسه مي توانند بدون شركت در كنكور وارد نظام آموزش عالي شوند.در مدرسه جامع برنامه هاي آموزش دورة متوسطة سه نوع مدرسه ياد شده ( پايه ، مباني و متوسطه ) با يكديگر تركيب و ارائه مي شوند. با توجه به آمار فوق الذكر 65

درصد فارغ التحصيلان آموزش متوسطه ، از سال يازدهم تا سال سيزدهم تحصيل ، به مدارس حرفه اي ، كه داراي دو نظام پاره وقت و تمام وقت هستند وارد مي شوند. در نظام تمام وقت فراگيران بين 2 تا 3 سال دوره مي بينند و صلاحيت ورود به مدارس پلي تكنيك ( كالج هاي تكنولوژي هوخ شوله ) را پيدا مي كنند.در سطح آموزش عالي ، آموزشها در 4 سال اوليه ، يعني از سال چهاردهم تا هفدهم به دو گروه كلي مدارس پلي تكنيك ( كالج هاي تكنولوژي هوخ شوله ) و دانشگاه ها و موسسات آموزشي تقسيم مي شود واز سال هفدهم به بعد، فارغ التحصيلان مدارس پلي تكنيك در صورت تمايل براي ادامه تحصيل به دانشگاه وارد مي شوند.نكته قابل توجه آن كه با توجه به شرايط اقتصادي و اجتماعي مناسب براي فارغ التحصيلان مدارس حرفه اي پاره وقت و تمام وقت و به خصوص مدارس پلي تكنيك ( كالج هاي تكنولوژي )، معمولا" در كشور آلمان فارغ التحصيلان جذب بازار كار مي شوند و رغبت چنداني به ادامه تحصيل در دوره هاي نظري آكادميك نشان نمي دهند.1-5          لهستانلهستان مجموعه پيوسته اي از آموزشهاي آمادگي حرفه اي را از سطح پيش دبستاني تا بزرگسالي بر پا كرده است . در همه طول اين دوره، تركيب يادگيري كلاسي و كار مولد به عنوان يك اصل اساسي مد نظر قرار گرفته است . از دوره ابتدايي ضرورت سودمندي اجتماعي كار نيز مورد تاكيد است.در نظام آموزشي لهستان ، ميان تربيت عمومي فراگيران و جنبه هاي حرفه اي آموزش ارتباط تنگاتنگ وجود دارد. آموزش حرفه اي عمومي در جهت اشتغالپذيري فراگيران در يك شغل خاص يا گروه شغلي است، آموزش

حرفه اي به پديده هاي غير شغلي در دنياي كار نظير مهارت هايشخصي و مهارت هاي فراكاركردي مربوط به محيط كاري مي پردازد و آموزش عمومي ، در مرحلة نخست ، معطوف به تربيت جنبه هيا غير حرفه اي شخصيت كار آموز است.در لهستان، آموزش رسمي از مهد كودك آغاز مي شود و پس دوره هشت پايه اي ابتدايي فرا مي رسد، در دوره ابتدايي ، دانش آموزان پايه لازم براي كسب آموزش حرفه اي در دورة متوسطه را كسب مي كنند. از جمله دروس اين دوره درس « كار و تكنولوژي » است . سپس دانش آموزان وراد دوره متوسطه مي شوند، كه شامل مدارس متوسطة عمومي و مدارس متوسطة حرفه اي  مي شود . مدارس حرفه اي 2 تا 5 پايه دارد كه كارگران ماهر ، تكنيسين ها و متخصصان سطوح مياني را آموزش مي دهند.فارغ التحصيلان دوره متوسطه عمومي يا حرفه اي مي توانند به آموزش عالي راه يابند . اكثر فارغ التحصيلان در يك مؤسسه آموزش عالي به تحصيل ادامه مي دهند. گروهي نيز كه نمي توانند وارد مؤسسات آموزش عالي شوند، مي توانند در مدارس حرفه اي 2 پايه اي ثبت نام كرده و دوره تكنيسيني را بگذرانند]7[ .1-6          تانزانيا در تانزانيا، آموزش براي خود اتكايي، مهمترين مفهوم برنامه هاي آموزش حرفه اي اين كشور است.علاوه بر اين ، به  دليل تاكيد و توجه نظام آموزشي تانزانيا به روابط متقابل آموزش حرفه اي و محيط هاي واقعي كار ، برنامه هاي حرفه اي آموزي ، گذشته از آموزش مهارت ها ، حاوي مطالبي در زمينة آگاهي ، نظامبخشي و تجربه اندوزي حرفه اي است. علاوه بر اين استقلال مناطق در زمينة طراحي و ارائه برنامه هاي آموزش حرفه اي خاص منطقه، براي ايجاد ارتباط بيشتر ميان آموزش و مردم مورد

تاكيد است.در تانزانيا، وزارت آموزش و پرورش و وزارت كار و امور اجتاعي به ترتيب، مسؤوليت نظام آموزش رسمي ( در سطوح ابتدايي ، متوسطه عالي ، بزرگسالان و تربيت معلم ) و آموزش غير رسمي ( ارائه برنامه هاي حرفه آموزي و آموزش كارگران ) را بر عهده دارند.اهداف " آموزش براي خود اتكايي " _ كه محور برنامه ريزي آموزشي كشور است _ عبارتند از : -  مجهز كردن كار آموزان به دانش ، مهارت ها و نگرش هاي لازم براي برخورد با مسايل اجتماعي -  آماده كرده جوانان براي كار در جامعه متكي بر كشاورزيدر سال 1974 قطعنامه اي در كشور تانزانيا به تصويب رسيد كه به « قطعنامه موسما» شهرت يافت . مطابق اين قطعنامه ، هر يك از سطوح آموزشي بايد آموزش پاياني باشد نه مقدمه اي براي ورود به يك سطح بالاتر ، لذا در هر سطح حتي سطح ابتدايي _ جنبه حرفه آموزي آموزش مورد تاكيد است همچنين طبق اين قطعنامه ، براي تحقق اصل تلفيق آموزش و كار، فارغ التحصيلان دوره متوسطه به شرطي مي توانند به دانشگاه ها و ساير مؤسسات آموزش عالي وارد شوند كه پس از گذراندن دوره نظام وظيفه ، دستكم دو سال كار كرده و تائيد صلاحيت از كارفرما را داشته باشند ]7[ .1-7           فنلاند نظام آموزشي فنلاند شامل مدرسه جامع (Comprehensive)، آموزش عمومي و حرفه اي آموزش عالي و آموزش بزرگسالان است .]16[ .دانش آموزان بعد از گذراندن مدرسه جامع در معرض انتخاب بزرگي قرار مي گيرند. تداوم آموزش عمومي يعني مدارس متوسطه عمومي يا مدارس حرفه اي . دانش آموزان فارغ التحصيل از افراد ورودي هر ساله به

نظام آموزشي، مدارس متوسطه را به اتمام مي رسانند.براي دانش آموزاني كه آموزش حرفه اي را انتخاب مي كنند مجموعه اي بسيار غني از گزينه هاي كار آموزي و موضوعات درسي هم در مؤسسات آموزشي و هم در شكل كار آموزي هاي معلم _ شاگردي  وجود دارد.نكته قابل توجه آن است كه مدارس حرفه اي يا بر اساس نمرات مدارس پايه يا بر اساس امتحانات ورودي، دانش آموزان را انتخاب مي كنند .كار آموزي ها ي معلم _ شاگردي به اين معنا است كه نماينده آموزش و پرورش ، كار فرما و كارگر يك توافق سه طرفه را امضاء مي كنند . بنا بر اين آموزش در كنار كار اصلي انجام مي شود.1-8           دانمارك نظام آموزش دانمارك در وحلة اول سال شامل نه سال تحصيل اجباري و مدارس مولد(Production Schools) براي دانش آموزاني كه موفق به ادامه تحصيل نمي شوند، است .  اين مدارس براي توسعه مهارتهاي فردي و حرفه اي در افراد به وجود آمده است. دانش آموزان حدودا" 6 ماه در اين مدارس مي مانند و توانايي هاي لازم را براي ورود به بازار كار يا گذراندن دوره هاي بالاتر مي يابند.بعد از مرحله تحصيلات اجباري ، مرحلة متوسطه سه ساله مي باشد. اين مدارس به سه گروه مدارس آكادميك نظري ( با هدف آمادگي براي تحصيلات بيشتر ) يا مدارس حرفه اي ( با هدف آماده كردن براي بازار كار ) يا مدارس با جهت گيري جامع ( آكادميك و حرفه اي ) برنامه هاي آزاد آموزش جوانان  نيز ارائه مي شوند.برنامة متوسطه حرفه اي دركالجهاي تجارت(business colleges)  يا كالجهاي فني (technical colleges) ارائه مي شوند و دانش آموزان بعد از امتحان جامع مدرك HHX معادل ديپلم

تجارت ) يامدرك HTX ( معادل ديپلم فني ) مي گيرند.برنامه درسي مدارس متوسطه حرفه اي شامل برنامه هاي كار آموزي و آموزش حرفه اي (VET) و برنامه هاي مربوط به تربيت اجتماعي و بهداشتي (SOSU) است . در ژانويه  ، قانون جديدي وضع شد كه تا حدي بار برنامه هايي VET را تقليل داد. علاوه بر برنامه هاي VET و SOSU، تعدادي از برنامه هاي كشاورزي، جنگلداري ، اقتصاد خانواده و برنامه هاي  فنون دريايي (maritime) ارائه مي شوند. برنامه هاي كشاورزي معمولا" با گواهي نامة سبز كشاورزي همراه هستند.برنامه هاي آموزش عالي به طور كلي شامل دوره هاي كوتاه مدت (Short-cycle higher education programmes)و دوره هاي بلند مدت فوق ليسانس) (long-cycle candicatus programmesاست .بر اساس آخرين گزارش هاي  منتشره ، از افرادي كه در سال 2000 از مدارس پايه ( 9 ساله ( فارغ التحصيل شده اند ، 83% مدرسه متوسطه را به اتمام خواهند رساند و 32% آنان از مدارس حرفه اي  38% از مدارس متوسطه عمومي و 13% از مدارس جامع ( عمومي و حرفه اي ) فارغ التحصيل خواهند شد.5/10% آموزش حرفه اي تجاري و 19% آموزش حرفه اي فني خواهند گذراند.]15[ .1-9          هندوستان بر اساس مندرجات گزارش تيم بررسي سيستم هاي آموزشي كشوره_اي صنعتي و انتخاب الگ__وي من_اسب [12]دوره ابتدايي كشور هندوستان شامل 5 پايه ودوره آموزش متوسطه نيز داراي 5 پايه مي باشد. فارغ التحصيلان يا دانش آموزان سال نهم وبالاتر با شرايطي مي توانند به انواع مؤسسات و آموزشهاي علمي _ كاربردي زير وارد شوند:1-    شاخة فني _ حرفه اي در دوره دوم دبيرستان2-    پلي تكنيك هاي دورة 3 ساله3-    دروة 3 ساله مدارس عالي فني4-    آموزش تكنيسيني بر پايه دوره هاي فشرده ( دوره هاي 12 تا 30 ماهه )5-    مؤسسات كار آموزي صنعتي6-   

پلي تكنيك هاي محلي7-    برنامة كار آموزي استاد_ شاگردي8-    طرح كار آموزي فني _ حرفه اي پيشرفتهنتيجه اي كه از بررسي آموزش فني _ حرفه اي در هندوستان بر مي آيد آن است كه باتوجه به تنوع نيازها در يك كشور گسترده و پر جمعيت، تنوع برنامه ها و مؤسسات آموزشي فني _ حرفه اي در جهت تامين منابع انساني وجود دارد. ضمن آن كه ارتباط خوبي بين ادارات اشتغال و كار آموزي مؤسسات آموزش ، پژوهش و كار آموزي وجود دارد. و توسعه روستايي در حد نسبي مورد توجه قرار گرفته ولذا يكي ازمؤسسات فعال پلي تكنيك هاي محلي مي باشد.1-10      جمع بندي و نتيجه گيري از تجارب بين الملليهمانطوري كه ملاحظه گرديد ساختار آموزش فني و حرفه اي و علمي _ كاربردي در كشورهاي توسعه يافته يا در حال توسعه داراي تنوع نسبتا" قابل توجهي است . اين مسأله في نفسه حاكي از آن است كه آنچه باعث موفقيت نسبي برخي كشورها درامر آموزش فني و حرفه اي بوده است ، تبعيت از يك الگوي خاص و واحد يا به قولي نسخه اي از پيش پيچيده شده نمي باشد بلكه هر كشوري بنا به مقتضيات و شرايط اقتصادي و اجتماعي ومختصات كلي نظام آموزشي سعي در استفاده از ساختار مناسبي براي آموزش فني _ حرفه اي و علمي _ كاربردي داشته است . از اين رو اولين درسي كه از بررسي تجارب جهاني مي توان گرفت ، درس فريفته نشدن و تقليد نكردن از عوامل سخت افزاري متشكلة آموزش فني و حرفه اي در كشورهاي مذكور است . اتخاذ و انتقال ساختار آموزش فني و حرفه اي و علمي _ كاربردي هر يك از كشورهاي مذكور به

كشورمان نادرست ترين كاري است كه مي توان انجام داد. نكته ديگر آن كه حتي همين ساختارها كه گاهي از طرف مجذوبان دنياي پيشرو بدون تأمل نظام آموزشي به كشور ما توصيه مي شوند ، عليرغم اشتهار بسيار فراوان در كشور مربوط مورد انتقادهاي جدي قرار گرفته اند به عنوان نمونة برجسته اين امر مي توان از نظام مشهور دوگانه (doual) در آلمان ياد كرد. اين نظام به دلايل متعددي مشهورترين نظام هاي آموزشي فني و حرفه اي در دنيا بوده و مي باشد و در حال حاضر نيز در آلمان اجراء مي شود. اما بر اساس آخرين گزارشهاي مؤسسه ايالتي آموزش حرفه اي  صاحب نظران مختلف در طول دهة گذشته انتقادهاي زيادي را از جنبه هاي مختلف وارد ساخته اند:- نظام آموزش حرفه اي آلمان بيش از حد سخت و بدون انعطاف شده است . اين نظام نيازهاي ناشي از دانش جهاني I T را بر آوده نمي سازد.- استاندارد سازي هاي در سطح ملي بر اساس مقررات آموزشي فاقد روز _ آمدي، باعث فقدان دهشتناك انعطاف و پاسخگويي به نيازهاي اقتصادي محلي / منطقه اي شده است .- زمان سيستم دوگانه (Daval System) به سر آمده است . اجازه دهيد در جستجوي گزينه هايي آينده _ مدار باشيم ! ] 14[ .با عنايت به نكات ياد شده در بهره گيري از تجارب  بين المللي بايد به نكات مشترك اين تجارب كه حتي الامكان نا وابسته به شرائط خاص كشورهاي مربوط باشند، توجه داشت. تعيين سن شروع آموزش فني و حرفه اي، به ساختار ، مقررات، سهم مدارس در رشته هاي مختلف ودهها عامل ديگر، تنها با پژوهشهاي بوم شناختي و آمايش سرزمين ميسر خواهد بود.[9]بنا بر اين آنچه

در اين مقاله به عنوان نتايج بررسي تجارب بين المللي آمده است ، نكات نسبتا" مشترك بين كشورهاي مختلف است كه به عنوان اصول راهنماي كلي _ در صورت تأئيد شدن توسط نظرات و پژوهشهاي كارشناسان داخلي _ مي توانند مورد توجه قرار گيرند . اين نكات عبارتند از :1-    توجه شايسته به جايگاه آموزش هاي فني _ حرفه اي در دورة متوسطه و دوره هاي علمي _ كاربردي در آموزش عالي .2-    ارتباط مناسب بين آموزش فني _ حرفه اي در دوره متوسطه و آموزشهاي علمي _ كاربردي در دانشگاه .3-    تأكيد بر آموزشهاي علمي _ كاربردي از حيث كميت پذيرش دانشجو و تنوع رشته ها در مقابل آموزش هاي نظري .4-    توجه جدي به وضعيت اقتصادي و شأن اجتماعي فارغ التحصيلان دوره هاي فني _ حرفه اي و علمي _ كاربردي به گونه اي كه تقاضا براي ادامه تحصيل در مقاطع بالاتر درحد اندكي  است و مي توان گفت اين تقاضا ها بيش از هر چيز با علاقه و استعداد فرد و نه با انگيزه كسب در آمد و شأن اجتماعي بالا_ بر خلاف ايران _ ارتباط دارد.5-    امكان ادامه تحصيل براي فارغ التحصيلان آموزش هاي فني _ حرفه اي و علمي _ كاربردي .6-    تنوع مؤسسات ، مراكز و رشته هاي مربوط به آموزشهاي علمي _ كاربردي  و مشاركت بخش خصوصي در طراحي و اجراي اين آموزشها.7-    طراحي و اجراي دوره هاي كوتاه مدت ( كمتر از يك سال ) و اعطاي گواهي نامه هاي معتبر براي رفع نيازهاي فوري تر بازار كار و اشتغال زايي براي افرادي كه تمايل چنداني به گذراندن دوره هاي طولاني تر ندارند.8-    تأكيد بر دوره هاي پاره وقت و در هم آميختگي كار و

تحصيل در دوره هاي علمي _ كاربردي . 2-    تجارب ملي در زمينة آموزشهاي علمي _ كاربرديبه طور كلي در كشور ايران زمينه هاي گرايش به سوي ايجاد نظام آموزش هاي علمي _ كاربردي در كنار نظام آموزش هاي نظري از زماني شروع شد كه ضعف آموزش نظري در تربيت نيروي انساني متخصص مورد نياز بخش هاي صنعتي ، كشاورزي و خدمات نمايان شد.كاستي هاي  نظام آموزشي هم در نظام متوسطه و هم در نظام آموزش عالي مشهود است. در مقطع متوسطه تمركز بر آماده سازي دانش آموزان براي ورود به دانشگاه و تمركز بر آموزش دانش نظري به جاي دانش عملي و نامتناسب بودن محتواي برنامه هاي درسي با نيازهاي بازار كار ، از جمله علل ناكار آمدي فارغ التحصيلان نظام آموزش و پرورش است.در آموزش عالي نيز طراحي آموزشها بر اساس ساختار دانش و نه نيازهاي جامعه ، عدم جديت در ارائه مناسب واحدهاي عملي ، عدم تناسب محتواي دروس دوره ها وتجهيزات مربوط با ويژگي هاي بازار كار و .... باعث عدم كارآيي فارغ التحصيلان دانشگاه ها شده است . از سوي ديگر آموزشهاي فني _ حرفه اي و علمي _ كاربدري كه توسط آموزشكده ها ، هنرستان ها و دانشكده ها ارائه شده اند نيز داراي مشكلات متعددي از جمله موارد زير بوده است :1-    فارغ التحصيلان دانشكده هاي  فني با توجه به ساختار دوره ها ، وضعيت هيأت علمي ، امكانات و غيره ، از نيازهاي واقعي صنعت فاصله گرفتند و عملا" دانشكده هاي  فني محل تربيت مهندسيني شدند كه نه در جايگاه يك مهندس مفيد واقع مي شدند و نه مي توانستند وظايف يك تكنيسين كار آزموده را به خوبي انجام دهند [1].2-    فاغ التحصيلان هنرستان هاي فني اولا"

جايگاه مناسب و شأن اجتماعي مطلوب رانداشتند و ثانيا" به علت عدم امكانات كافي هنرستانها در بسياري از موارد از تكنولوژي روز عقب بودند.3-    آموزشهاي كوتاه مدت سازمان آموزش فني _ حرفه اي ، اگر چه تا حد زيادي در امر ايجاد فرصت هاي شغلي موفق بوده است، ولي به علت آن كه سطح اين دوره ها عمدتا" تربيت كارگر ماهر بوده است با اقبال چنداني از سوي تحصيل كنندگان ( به خصوص دارندگان مدارك ديپلم به بالاتر ) رو به رو نشده است .مجموعه عوامل فوق سبب گشت كه مشكلاتي نظير: اتلاف سرمايه و امكانات كشور، به كارگيري نيروهاي غير كار آمد، عدم تحقق برنامه هاي توسعه به دليل فقدان نيروي متخصص و كار آزموده، و فاصله داشتن كشورمان از قافلة عمل و تكنولوژي نوين و در نتيجه افزايش نياز به نيروهاي متخصص خارجي ، گيربان گير كشور شود. با توجه به مشكلات فوق ، تعدادي از مسؤلان آموزش عالي چاره كار را در اصلاح ساختار و محتواي آموزشهاي فني _ حرفه اي و علمي _ كاربردي ديدند و با توجه به تجارب برخي كشورهاي پيشرو در آموزش هاي فني _ حرفه اي ، اين آموزش را از نظر كمي گسترش دادند و به منظور افزايش كيفيت آنها تلاش كردند كه آموزشهاي مذكور در سطح آموزش عالي قانونمند و نهادينه شود. لذا شوراي عالي آموزشهاي علمي _ كاربردي و گروه هشتم شوراي عالي برنامه ريزي به پيشنهاد و همت اين افراد تحت عنوان گروه تكنولوژي در سال 1369 تأسيس شد ( بعدها به گروه هشتم شوراي عالي برنامه ريزي يا علمي _ كاربردي تغيير عنوان يافت). اصطلاح آموزشهاي علمي _ كاربردي در

ايران عمدتا" به آموزشهايي اطلاق مي شود كه برنامة درسي آن توسط اين گروه در شوراي عالي برنامه ريزي تصويب شده باشد. با توجه به تجارب جهاني كه ذكر آن رفت ، شوراي عالي علمي _ كاربردي با توجه به شأن بالاي قانوني خود تقريبا" تمام وزارت خانه هاي ذي ربط را در امر آموزشهاي علمي _ كاربردي دخيل نمود. و براي هماهنگ كردن فعاليت هاي مؤسسات و وزارت خانه هاي  مختلف و قانونمندي نمودن فعاليت هاي آنان ، دانشگاه جامع علمي _ كاربردي تأسيس شد. به موجب اساسنامه دانشگاه ]3[ هدف دانشگاه جامع علي _ كاربردي فراهم كردن موجباتي است كه مشاركت سازمانها و دستگاههاي اجرايي را در بخش دولتي و غير دولتي براي تربيت نيروي انساني متخصص مورد نياز بخش هاي اقتصادي، اجتماعي  و فرهنگي جلب نمايد .مهمترين ويژگي هايي كه صاحبنظران و بنيان گذاران آموزشهاي علمي _ كاربردي براي اين نظام تصوير كرده اند به شرح زير است :1-    در اين آموزشها ضمن توجه به مباني علمي ، برنامه هاي درسي عمدتا" معطوف ارتقاء و انتقال تجربه و مهارت ها ي شغلي است .لذا  برنامه ريزي درسي اين آموزشها از الگوي تجزيه و تحليل حوزه هاي شغلي تبعيت مي كند .2-    دوره هاي آموزشي در راستاي پاسخگويي به نيازهاي تخصصي دستگاه هاي اجرايي و بخش هاي اقتصادي كشور طراحي و اجرا مي شوند.3-    در آموزشهاي علمي _ كاربردي هدف ، تربيت نيروي كار براي يك شغل خاص است به گونه اي كه بلافاصله پس از فراغت از تحصيل بتواند در شغل مورد نظر مشغول كار شود.4-    آموزش هاي علمي _ كاربردي بايد به كليه دانشگاه ها  و مؤسسات آموزش عالي تسري يابد به گونه اي كه حدود 90درصد آموزشهاي آنها را

شامل شود.5-    آموزش هاي علمي _ كاربردي بر تربيت نيروي كاردان و تكنيسين تأكيد دارد، لذا يكي از اهداف اوليه اصلاح و ايجاد تعادل در هرم نيروي انساني شاغل بوده است .6-    نظام آموزشهاي علمي _ كاربردي با توجه به شرايط مخاطبان انعطاف پذير است. لذا در اين نظام ،اجراي آموزشهاي پاره وقت ، كوتاه مدت و پودماني [2] نيز ديده شده است .7-    آموزشهاي علمي _ كاربردي مي تواند به ايجاد اشتغال كمك كند. انتظار مي رود دانش آموختگان اين نظام، نه تنها در يافتن شغل از دانش آموختگان آموزشهاي نظري ، پيش گيرند،  بلكه يك قدم جلوتر حركت كرده و خود به ايجاد اشتغال مبادرت ورزند.3- تحليل و ارزيابي وضعيت آموزشهاي علمي و كاربردي در ايرانتذكر :در اين مقاله براي ارزيابي آموزشهاي علمي _ كاربردي در ايران از گزارشهاي  مربوطه به ارزشيابي آموزش علمي كاربردي در ايران [2و8] استفاده شده است .  ضمنا" با توجه به استمرار همكاري مؤلفان اين مقاله با مراكز آموزش علمي _ كاربردي به برخي از اطلاعات جديد تر موجود نيز استنادشده است . به عنوان نمونه در اين امر كه در آموزشهاي علمي _ كاربردي جايگاه دوره هاي پودماني چيست و يا سهم نسبي شاغلان و غير شاغلان در ورود به مراكز آموزش علمي _ كاربردي تا چه ميزاني است ، تلاش شده است تا از اطلاعات و آمار جديد تر ( بعد از سال 80) استفاده شود.3-1 انتقادها :الف ) مشكل عدم تبيين مفهوم آموزشهاي علمي _ كاربردي:اصطلاح آموزش علمي _ كاربردي در نگاه اول اصطلاحي روشن و داراي دلالت هاي بي ابهام به نظر مي رسد، ولي واقعيت اين است حتي متصديان

و دست اندركاران اين آموزشها از حدود و ثغور اين آموزشها به درستي اطلاع ندارند. بايد توجه داشت كه نوع تعيين حدود و ثغور اين آموزشها مي تواند صدها دورة آموزشي را از مشمول اين آموزشها خارج و يا وارد نمايد. و نبايد چنين تصور نمود كه تبيين مفهوم اين آموزشها صرفا" بحثي نظري است .آموزش علمي _ كاربردي از لحاظ علمي به هر نوع آموزش كه جهت گيري اصلي اش آمادگي افراد براي اتخاذ يك يا چند شغل باشد، اطلاق مي شود. و از لحاظ تعاريف موجود شامل تمام آموزشهاي فني _ حرفه اي خارج از نظام آموزش رسمي كشور و نيز برخي از آموزشهاي داخل نظام آموزش رسمي مي شود ( تبصره يك ماده يك صورتجلسه 344  شواري عالي انقلاب فرهنگي مورخ 20/10/1373) ]4[. و از نظر عملي و اجرايي ، تنها به رشته هاي مصّوب گروه هشتم شوراي عالي برنامه ريزي و دانشگاه جامع علمي _ كاربردي  [13] و بنابر اين به فهرست منتشره در دفترچه هاي ورود به دانشگاه مذكور اتلاق مي گردد كه توضيح آن خواهد آمد.اگر به فلسفه اوليهّ ايجاد نظام آموزش علمي _ كاربردي توجه كنيم، در مي يابيم كه هدف اوليه ، كاربردي كردن رشته هايي است كه به طور طبيعي از آن رشته ها انتظار تربيت افرادي كاردان و آگاه و ماهر و هماهنگ با نيازهاي واقعي بازار كار بوده است.در اين صورت احتمالا" اگر از چند رشته خاص مانند " فلسفه " ،« منطق» و ... صرف نظر شود مثلا" كدام رشتة فني ، كشاورزي ، پزشكي و بسياري از ريشه هاي علوم انساني مانند روان شناسي ، مشاوره، پژوهشگري علوم اجتماعي است

كه فازغ التحصيلان آن نيازمند كاربرد معلومات و مهارتهاي مكتسبه در دنياي واقعي كار نيستند؟!البته شايد بتوان به اين سوال چنين پاسخ داد كه در هر رشته اي نيازمند به فارغ التحصيلاني هستيم كه بنيادهاي نظري و فلسفي رشته هاي علمي را به چالش بكشند و با بينش تحقيقي در جهت توسعة رشته هاي علمي كوشا باشند. در اين صورت حتي اگر بتوان رشته هاي فني مانند مهندسي مكانيك را رشتة علمي به مفهوم معرفت سازمان يافته (discipline) فرض كرد سؤال اين است كه به چه ميزاني مثلا" به مهندس مكانيك با ديد نظري و مهندس مكانيك با كاركرد فني نياز داريم ؟ واقعيتها نشان مي دهد كه عمدتا" آموزشهاي مربوط به مراكز غير از وزارت علوم ، تحقيقات و فناوري در رعداد آموزشهاي علمي _ كاربردي قرار گرفته است و اكثريت مطلق فارغ التحصيلان فني از دانشگاههاي دولتي به لحاظ مقررات جاري وزارت علوم ، تحقيقات و فناوري دوره ها ي مهندسي را با رويكرد علمي _ كاربردي طي نمي كنند. در صورتي كه بر اساس معيارهاي پذيرفته شده ، همواره تعداد فارغ التحصيلان علمي _ كاربردي يك رشته بايد از فارغ التحصيلان نظري آن بيشتر باشد. به عنوان نمونه تمام دانشكده هاي فني دانشگاه تهران ، علم و صنعت ، امير كبير، شريف، مشهد، اصفهان و تبريز و ...........در شرائط فعلي خارج از شمول آموزشهاي علمي – كاربردي قرار دارند و هيچگونه تقسيم بندي در وزارت علوم تحقيقات و فناوري به وجود نيامده است كه مثلا" فارغ التحصيلان دانشگاه تهران با صبغه نظري و دانشگاه امير كبير با صبغه كار بردي باشند.واقعيت اين است كه بسياري از رشته ها ي

دانشگاهي اساسا" براي پاسخ گويي به نيازهاي جامعه و بازار كار به وجود آمده اند. و لذا نظام آموزش عالي مكلف است حداقل فارغ التحصيلان با رويكرد كاربردي اين رشته ها را اگر قائل به رويكرد دوگانه كاربردي و نظري براي اين رشته ها باشيم براي پاسخگويي به نيازهاي جامعه وبازار كار  آماده كند.آيا واقعا" وزارت علوم ، تحقيقات و فناوري معتقد است كه بر خلاف رويه ها و استانداردهاي متعارف در سطح دنيا فارغ التحصيلان داراي صبغه نظري ( مثلا" در رشته مهندسي عمران ) بايد از فارغ التحصيلان داراي صبغه كاربردي كاملا" بيشتر باشند؟علي رغم تاكيدات بنيانگذاران آموزشهاي علمي _ كاربردي در ايران، در مورد ضرورت كاربردي كردن بخش اعظم آموزشهاي متوسطه و عالي [1]، محدود كردن ارائه اين آموزشها به دستگاه ها و وزارت خانه هاي غير آموزشي، باعث اين پيامد منفي شده است كه دانشگاه هاي وزارت علوم ، تحقيقات و فناوري و دانشگاه آزاد _ كه بيش از 90 درصد داوطلبان آموزش عالي را پذيرش مي كنند _ خواسته يا ناخواسته تعهديِّّّّّّّّ در مقابل تربيت نيروي انساني مورد نياز بخش هاي اقتصادي احساس ننمايند. در حالي كه به نظر مي رسد، با توجه به منابع محدود كشورمان ومشكلاتي نظير بيكاري فارغ التحصيلان وزارت علوم ، تحقيقات و فناوري بايد به كاربردي كردن رشته هاي مختلف دانشگاهي به عنوان يك استراتژي و اصل زير بنايي نگاه كند. سپس بر اساس ماهيت رشته هاي  مختلف در صورت لزوم فقط تعداد محدودي از مراكز دانشگاهي رادر رشته ها ي مشخص شده به آموزش با صبغة بنيادي و نظري اختصاص دهد و بقيه رشته ها را با رويكرد علمي _ كاربردي برنامه ريزي هدايت نمايد.حتي اگر بخواهيم با ديد

محدودتري يعني بر اساس تعريف اين آموزشها در شوراي عالي انقلاب فرهنگي به آموزش علمي _ كاربردي نگاه كنيم در مي يابيم كه محدودة اين آموزشها بسيار فراتر از آن چيزي است كه فعلا" به عنوان آموزش علمي _ كاربردي در ديدگاه و عمل دست اندركاران وجود دارد. به زبان برنامه ريزي درسي ميان برنامة درسي قصد شده و برنامه درسي اجراء شده تفاوت عميقي به وجود آمده است. چرا كه در سندهاي برنامه ريزي آموزشهاي علمي _ كاربردي (برنامه قصدشده ) تمام آموزشهاي فني و حرفه اي حتي برنامه هاي كوتاه مدت بايد به عنوان دوره هاي علمي _ كاربردي تلقي شوند و مورد حمايت ستادهاي برنامه ريزي آموزش علمي _ كاربردي قرار گيرند، و حتي از سندهاي مذكور مي توان چنين برداشت كرد كه نوعي حمايت و جهت دهي آموزشهاي مربوط به بخش غير متشكل اقتصادي ( آموزشهاي استاد _ شاگردي ) نيز به عهدة دست اندركاران آموزش علمي _ كاربردي است . اما همچنان كه بيان شد دانشگاه جامع علمي _ كاربردي نه تنها هيچ برنامه اي براي اجراي دوره هاي جديد كوتاه مدت ندارد بلكه همچنين در ارتباط با آموزشهاي كوتاه مدت مراكز آموزش فني و حرفه اي و آموزشهاي استاد _ شاگردي موجود هم عملا" برنامة خاصي نداشته است ( برنامة اجرا شده ).متاسفانه بسياري از افراد مرتبط با آموزشهاي علمي _ كاربردي و دانشگاه جامع علمي _ كاربردي ، فلسفه ايجاد اين دانشگاه را به اصطلاح « جمع و جور كردن و نظام دادن به مراكز آموزشي داخل سازمانهاي دولتي مي دانند و اين برداشت بسيار محدود مي تواند براي هميشه آموزشهاي علمي _ كاربردي از مسير اصيل خود منحرفي نمايد .ب ) مشكلات فرهنگي و اجتماعياز مشكلات عمده آموزشهاي علمي _ كاربردي كم بها

دادن جامعه ( مسئولين و مردم ) به اين آموزشها است ّ به گونه اي كه فارغ التحصيلان در بسياري موارد به دنبال كسب شدن اجتماعي بالاتر از طريق ادامه تحصيل در مقاطع بالاتر و احيانا" قبولي مجدد در دوره هاي دانشگاهي _ حتي در رشته هاي غير مربوط _ مي باشند. كه اين مسأله باعث مي شود سرمايه گذاري فراواني كه روي اين افراد شده است بهره وري كمي داشته باشد. علاوه بر مشكل شأن اجتماعي ، تفاوت نسبتاٌ" زيادي كه در حقوق پرداختي به كاردان ها _ بخش اعظم فارغ التحصيلان دوره هاي علمي ، كاربردي _ بانيروهاي كارشناسي وجود دارد بر ابعاد مشكل افزوده است .ج ) برداشت متفاوت و نادرست از هدف آموزشهاي علمي _ كاربردييكي از مشكلات قابل توجه، برداشت نسبتا" متقاوت سازمانها از هدف آموزشهاي علمي _ كاربردي مي باشد. بايد توجه داشت كه هدف تامين نيروي انساني براي سازمان ها از طريق پذيرش دانشجو، نمي تواند به عنوان يكي از اهداف عمده آموزشهاي علمي _ كاربردي تلقي شود و شايد بتوان اين هدف را به عنوان يك هدف يا نتيجة ضمني آموزشهاي علمي _ كاربردي تلقي كرد. ولي ملاحظه شد كه برخي از مسئولان بخش صنعت هدف عمدة اين آموزشها را پر كردن خلاء نياز به نيروي انساني در بخش صنايع دولتي و صنايع بزرگ نيمه دولتي مي پنداشتند. كه جاي اين سوآل باقي است كه پس به چه علت وزارت علوم ،  تحقيقات و فناوري دست به تربيت نيروي انساني مي زند. از نظرات برخي از مسئولين صنايع بزرگ نيز، ميتوان چنين استنباط كرد كه اكثر سازمانهاي بزرگ صنعتي و توليدي علاقمند به استخدام فارغ التحصيلان دانشگاههاي

معتبر هستند و معتقدند كه اين فارغ التحصيلان پس از مدت كوتاهي كه در محيط كار قرار گيرند به دليل استعدادهاي بهتر ، معمولا" وظايف شغلي را به نحو مطلوب فرا گرفته و قادرند منشاء خدمات مؤثرتري براي سازمانها باشند.نكته ديگر آن كه گاهي چنين عنوان شده است كه آموزشهاي علمي _ كاربردي دروس كارگاهي و آزمايشگاهي بيشتري دارند. اما لازم است توجه شود اگر چه اين امر از لوازم آموزشهاي علمي _ كاربردي است ولي به هيچ وجه ، ويژگي اصلي و ممتاز آموزشهاي علمي _ كاربردي نيست. ويژگي ممتاز اين آموزشها استفاده از الگوهاي مديريت منابع انساني و طبقه بندي مشاغل در شناسايي دوره هاي مورد نياز و نيز تبعيت از طرحهاي برنامه ريزي درسي مبتني بر الگوهاي مهارت _ محور و استفاده از رويكردهاي متناسب نظير رويكرد پودماني در برنامه ريزي درسي مي باشد .د) عدم احساس مسئوليت در برابر بحرانهاي اجتماعياز ديگر مواردي كه بين سازمانهاي مختلف اختلاف ديدگاه وجود دارد، برداشت اين سازمانها از ميزان مسئوليت ايشان در حل مسايل و مشكلات اجتماعي است . زيرا به نظر مي رسد سازمانهاي صنعتي در مورد ايجاد دوره هاي آموزشي كوتاه مدت متعدد و متنوع براي بالا بردن ضريب اميد به اشتغال در جوانان ، احساس تعهد خاصي نداشته اند ، ولي به نظر مي رسد در بخش كشاورزي چنين تعهدي وجود دارد. البته شايان ذكر است كه سازمانهاي صنعتي ايجاد دوره هاي كوتاه مدت متعدد و متنوع را وظيفه سازمان آموزش فني و حرفه اي تلقي مي كردند. اما بايد دانست اساسا" اجراي اين دوره ها داراي كاركردهاي مناسبي ،چه در حوزه درون سازماني و چه

در حوزه برون سازماني مي باشد. از حيث درون سازماني ، سازگاري بيشتر اين دوره ها ، بانظام آموزش كاركنان و از حيث برون سازماني ، اشتغال زايي اين دوره ها از جمله اين مزيت ها است . با اين وجود مطالعه عملكرد موسسات آموزشي عالي علمي _ كاربردي نشان مي دهد كه در ساليان اخير از اهميت اجراي دوره هاي كوتاه مدت توسط وزارت خانه ها و سازمانها مجري دوره هاي علمي _ كاربردي كاسته شده است .يعني به طور مشهودي بر اجراي دوره هاي بلند مدت در مقابل برگزاري دوره هاي كوتاه مدت تأكيد مي شود . همچنين يادآوري مي شود كه دانشگاه جامع علمي _ كاربردي  هيچ نظامي براي اجراي دوره هاي كوتاه مدت ندارد.ه ) مشكل فرهنگ سازماني در ايرانبرخي مسئولين آموزش بخش كشاورزي ابراز مي داشتند كه رعايت اهداف و استانداردهاي مطلوب آموزشهاي علمي _ كاربردي ، نظير بها دادن بيشتر به كيفيت در مقابل كميت دوره ها ، طراحي علمي و زمان بر دوره ها و به ويژه تخصيص منابع سازمان به برگزاري دوره هاي  كارداني مورد نياز در مقابل دوره هاي  كارشناسي و بالاتر ) بعضا" با مخالفت مسئولان رده بالا مواجه مي شود زيرا مشاهده مي شود كه برخي از اين مسئولين دارا بودن دوره هاي به اصطلاح عالي تر مانند كارشناسي، و كارشناسي ارشد و دكترا را ( هر چند هم موردنياز نباشند) ، باعث افتخار و سربلندي خودتلقي مي كنند. به طور كلي به نظر مي رسد از نظر عرف سازماني و فرهنگ حاكم بر مسئولان رده بالا نظير وزيران و نمايندگان مجلس ، ملاك و معيار ارزيابي ميزان فعاليت و سخت كوشي يك مدير مؤسسة علمي _ كاربردي،

بيش از هر چيز بر اساس تعداد دانشجويان و رشته هاي تحصيلات تكميلي  ونه بر اساس ميزان كاربردي بودن آموزشها و رعايت ضوابط مطلوبيت نياز سنجي آموزشي و طراحي آموزشي مي باشدو) اثرات جانبي منفي ناشي از صبغة قانوني و رسمي آموزشهاي علمي و كاربرديدر اين رابطه موارد زير قابل ذكرمي باشد.·        اعطاي مدرك تحصيلي به فازغ التحصيلان و برگزاري كنكورهاي منظم اگر چه مزيتي براي اين دوره ها در راستاي جذب داوطلبان به شمار آمده است ولي از سوي ديگر سبب شده است كه به خصوص در اجراي دوره ها تأكيد بر كاربردي بودن آموزشها و اشتغال فارغ التحصيلان، جاي خود را به تأكيد بر پر كردن ظرفيت مراكز آموزشي بدهد.·        برخي خلاءهاي قانوني نظير منع ادامه تحصيل نيروهاي ديپلم شاغل غير رسمي در سازمانها،باعث شده است كه مراكز آموزشي مجبور شوند به هر صورت ممكن و بر خلاف ايدة بهسازي منابع انساني به طرف جذب نيروهايي بروند كه احتمالا" علاقه و انگيزه چنداني به اشتغال در شغلي كه براي احراز آن آموزش مي بينند، نداشته باشند.علي رغم انتقاداتي كه مطرح شد، يافته هاي پژوهشي ناظر به ارزيابي آموزشهاي علمي _ كاربردي موجود ( نظير بينقي و سعيدي 1380 و مقني زاده 1380) نشان داده است كه ظرفيت هاي فراواني در بخش هاي صنعت و كشاورزي و خدمات وجود دارد كه مي تواند اسباب طراحي و اجراي آموزشهاي علمي _ كاربردي در جهت اشتغالزايي را فراهم آورد. در حال حاضر با توجه به نياز آموزشهاي علمي _ كاربردي به امكانات ، تجهيزات و فضاي مناسب ، اجراي اين آموزشها فقط از عهدة سازمان هاي اجرايي بر مي آيد. اما بايد توجه

داشت كه چگونه مي توان، قابليت هاي موجود را براي آموزشهاي اشتغالزا به خدمت گرفت .3-2 توجيه پذيري آموزش هاي علمي _ كاربردي موجود با توجه به ضرورت اشتغالزايي براي بررسي چگونگي ايجاد و تقويت اشتغال توسط آموزش هاي علمي _ كاربردي بايد اهداف آموزشها مورد بررسي دقيق تر قرار گيرد. آموزشهاي علمي _ كاربردي با سه هدف مختلف توسط سازمانها طراحي و اجرا مي شوند.1-     تعريف و تأمين نيروي انساني مورد نياز براي اشتغال در بخشهاي دولتي ، نيمه دولتي و خصوصي: اگر اين هدف مورد عنايت باشد ، به نظر مي رسد بايد تربيت نيروي انساني در مقطع كارشناسي و بالاتر به عهده دانشگاهها سپرده شود و با دوره هاي كوتاه مدت بدو خدمت ، افراد را با محيط كاري آشنا نمود. اين كاري است كه در حال حاضر نيز در بسياري موارد انجام مي پذيرد. مثلا" يك پالايشگاه يا نيروگاه بزرگ افراد فارغ التحصيل دانشگاههاي دولتي را استخدام مي كند و با برگزاري دوره هاي 3 تا 9 ماهه و براي شاغلين كارشناس دوره هاي 3 تا 6 ماهه و در موارد معدودي دوره هاي بيش از 6 ماه برگزار مي شود. اما در مقطع كارداني با توجه به اين كه اجراي دوره هاي فني و حرفه اي مستلزم بر خ_ورداري مراكز آموزشي از امكانات و تجهيزات محيط واقعي كار ، مدرسين مجرب و... م_ي باشد ( كه دانشگاه ها با روند فعلي عمدتا" فاقد آن هستند) و از سوي ديگر با عنايت به اين كه در حال حاضر نيز دانشگاه هاي معتبر تر كشور رغبتي به اجراي دوره هاي كارداني ندارند، به نظر مي رسد تربيت نيروي انساني كاردان توسط دستگاه ها منطقي باشد، ولي بايد توجه

داشت كه براي پرهيز از عدم اشتغال فارغ التحصيلان طراحي و تشكيل اوليه يك دوره آموزشي و نيز دفعات تكرار اجراي هر دوره دقيقا" بر اساس اطلاعات حاصل از نياز سنجي و شناسايي دوره هاي علمي _ كاربردي صورت پذيرد.2-     بهسازي منابع انساني موجود در بخش هاي دولتي و غير دولتي : اگر هدف آموزشهاي علمي _  كاربردي  اين مسأله لحاظ شود، بايد توجه داشت كه به طور معمول براي فردي كه مشغول انجام كاري است، بهترين راه بالا بردن كارايي وي ، استفاده از آموزشهاي كوتاه مدت مي باشد. زيرا با توجه به مباني نظري ، اين آموزشها بالاترين بهره وري را در بهسازي منابع انساني دارند. ضمنا" آن كه بر حسب دستورالعملهاي  موجود، مثلا" تصويب نامه هيأت وزيران به تاريخ 6/7/79 در مورد «آيين نامه اجرايي ماده 150 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتاعي وفرهنگي جمهوري اسلامي ايران »، آموزشهاي كوتاه مدت ( كمتر از يكسال) ، براي آماده كردن فرد جهت انجام بهتر وظايف ويا ايفاي نقشهاي جديد  ارايه مي گردد. در حاليكه آموزشهاي بلند مدت ( بيش از يكسال ) كه ممكن است داراي ارزش استخدامي باشد صرفا" براي افزايش دانش و مهارتهاي فرد جهت ايفاي نقشهاي جديد ارائه مي گردد.با توجه به مباني نظري آموزشهاي ضمن خدمت و نيز مستندات قانوني فوق الذكر به نظر مي رسد ضرورتي بر ايجاد دوره هاي بلند مدت علمي _ كاربردي براي كاركنان ( شاغلان ) وجود ندارد و اصولا" از نقطه نظر اجرايي منفك كرن يك «شاغل » از محيط كار ، به مدت 2 تا 3 سال اساسا" منطقي نمي نماياند.ضمنا" به نظر مي رسد ، نمي

توان صرفا" بر اساس توجيه ايجاد انگيزه در افراد شاغل منابع مالي و انساني زيادي را براي آموزشهاي بلند مدت( ولي داراي بهره وري كم) مصرف نمود و از طرفي محيط هاي كاري را نيز از وجود برخي افراد شايسته _ كه معمولا" اين گونه افراد بيشتر داوطلب تحصيل و ارتقاء مي باشند_ به مدت 2 تا 3 سال خالي نمود. ولي مشكل فوق را مي توان بدين گونه حل كرد كه اولا" آموزشهاي علمي _ كاربردي با رويكرد پودماني و به صورت منقطع ودر حد لزوم ( و نه بطور دقيق و تصنعي ! بر اساس 72 واحد دوره هاي كارداني آكادميك ) طراحي شود تا فرد شاغل از محيط كار منفك نگردد و آموزشها با بهره گيري از رويكرد پودماني بهره وري بالاي دوره هاي آموزشي ضمن خدمت كوتاه مدت را داشته باشند[3]و ثانيا" با عطاي مدارك مناسبي انگيزة لازم برايمهارت آموزي را در افراد شاغل ايجاد كرد (لازم به ياد آوري است كه بر اساس همين تصويب نامه فوق الذكر كافي است كه آموزشي بيشتر از يكسال به طول انجامد تا بتوان به آن مدرك مناسب دوره هاي  بلند مدت اعطا نمود .3- تربيت افراد غير شاغل به منظور تصدي مشاغل در بخشهاي غير متشكل اقتصادي و يا خود اشتغالي : شايد با توجه به تنوع مشاغل، به خصوص مشاغل روستايي ( كشاورزي و دامداري ) و بحران بيكاري كه در پيش رو داريم ، بهترين توجيه براي ايجاد آموزشهاي علمي _ كاربردي همين هدف باشد.لذا آموزشهاي علمي _ كاربردي كوتاه مدت بيش از آموزشهاي بلند مدت در افزايش اشتغال مؤثر و مفيد است . ثانيا" با توجه

به اين كه اعطاي مدرك تحصيلي براي ايجاد انگيزه در شرايط فعلي ايران اجتناب ناپذير و بلكه ضرروي است ، ايجاد دوره هاي بلند مدت براي حرفه هايي خاص، تنها به شكل دوره هاي پودماني قابل توجيه است.4-  پيشنهاداتاگر چه در مقاله حاضر، همزمان با تحليل مسايل ، پيشنهادات نيز كما بيش ارائه شده است ، براي كار بردي تر كردن مقاله، جمع بندي پيشنهادات مجددا" ارائه مي شود.1-     با توجه به كاركرد مؤثر آموزشهاي علمي _ كاربردي در ايجاد اشتغال ، شايسته است مسؤوْلان نظام آموزش عالي برنامه توسعه و گسترش اين آموزشها را به گونه اي كه بخش اعظم دوره هاي آموزش عالي در كليه دانشگاه هاي كشور را در بر گيرد، تهيه  و اجرا نمايند.2-     طراحي و اجراي آموزشهاي علمي _ كاربردي از دايره بسته دانشگاه جامع علمي _ كاربردي و دستگاه هاي اجرايي خارج شود و دانشگاه هاي معتبر كشور با اجراي اين آموزشها سهم قابل قبولي از رسالت ايجاد پيوند بين آموزش عالي و بازار كار بر عهده گيرند.3-     باتوجه به تناسب بيشتر آموزشهاي علمي _ كاربردي كوتاه مدت و پودماني با سياست هاي اشتغال زايي ، توجه به نظام طراحي و اجراي اين آموزشها مورد تأكيد است .4-     براي جذب دانش آموزان قوي تر به اين آموزشها، حمايت از آنان از طريق كاهش شهريه سنگين آموزشي ، تأمين بخشي از امكانات دفاهي و غيره ضروري است .5-     كاهش فاصله حقوق و مزاياي شاغلين كاردان با كارشناسان مي تواند موقعيت شاغلين تكنيسين را بهبود بخشد و از فشار آنان براي ادامه تحصيل در مقاطع بالاتر بكاهد.6-     به منظور هماهنگي در سياست گذاري و هدايت آموزشهاي فني و حرفه اي و

علمي _ كاربردي ، شورايي مركب از نمايندگان وزارت خانه هاي علوم ، تحقيقات و فناوري، آموزش و پرورش، كار و امور اجتماعي و سازمان هاي مجري با مسؤوليت سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تشكيل شود و نظام جامع توسعه آموزش هاي علمي _ كاربردي را تدوين نمايد. فهرست منابع 1-    ابتكار، تقي (1378) «اهميت آموزشهاي علمي _ كاربردي » . آموزش مهندسي ايران ، سال اول ، شماره 2.2-    بينقي ،تقي و سعيدي رضواني ، محمود (1380) ارزيابي اثر بخشي برنامه هاي آموزشي علمي _ كاربردي در پاسخ به نياز كارفرمايان . مؤسسه پژوهش و برنامه ريزي آموزش عالي ، تهران .3-   دانشگاه جامع علمي _ كاربردي ، معاونت آموزشي و پژوهشي (1376)، سيماي دانشگاه جامع علمي _ كاربردي ، تهران .4-   دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي ( 1373) . نظام آموزشهاي علمي _ كاربردي. مصوب جلسه 344 شوراي عالي انقلاب فرهنگي، تهران .5-   شوراي عالي برنامه ريزي ، گروه علمي _ كاربردي ( تكنولوژي ) (1370)، بازديد مطالعاتي از مراكز آموزش تكنولوژي ( علمي _ كاربردي )، سوئد.6-   شوراي عالي برنامه ريزي گروه آموزش هاي علمي _ كاربردي (1373) مجموعه مقالات سمينار بين المللي آموزش هاي علمي _ كاربردي، تهران .7-   لوز، گرت (1373) آموزش حرفه اي در حال گذار: تلفيقي از هفت مطالعه موردي ، ترجمة علي اعظم محمد بيگي ، تهران : انتشارات مدرسه .8-    مقني زاده ، محمد حسن ( 1380) ، ارزشيابي اثر بخشي دوره هاي علمي _ كاربردي . مؤسسه پژوهشي و برنامه ريزي آموزش عالي، تهران .9-    مؤسسه مطالعات و برنامه ريزي آموزشي (1374) . آموزش تكنيسين . ترجمه اقبال قاسمي پويا . سازمان گسترش و نوسازي

صنايع ايران ، تهران .10- وزارت آموزش و پرورش ، پژوهشكده تعليم و تربيت (1379) ، آموزش فني و حرفه اي . تهران ، انتشارات پژوهشكده تعليم و تربيت.11- وزارت جهاد سازندگي (1374). آموزش هاي علمي _ كاربردي در استراليا و نيوزيلند. تهران، معاونت آموزش و تحقيقات جهاد سازندگي .12- وزارت صنايع (1375) . مجموعه مقالات گروه آموزش و بهره وري _ اولين مجموعه، تهران 13- وزارت فرهنگ و آموزش عالي ، گروه علمي _ كاربردي شوراي عالي برنامه ريزي (1378) ، مجموعه مقالات دومين همايش بررسي و تحليل آموزش هاي  علمي _ كاربردي . تهران .انتشارات پايا.

14-Unesco (1998),Higher Education in the Twenty – first Century,vision and Action.paris.15- WWW.ilo org/federal lnstitute for vocational training flexibility and standardization – on contractionlnnovation in the german(2000).16- WWW .denmark/ministery /education facts and figures . chapter 2 of 5  undervisninysminsteriee (2002).17- Web master @forming.fi. education and trainig in finland . last updata june 19,2002.

پانويس ها:-[1]  در اين مقاله به آموزش هاي  فني ، حرفه اي بالاتر از ديپلم ، علمي _ كاربردي اطلاق مي شود.[2] - آموزشهاي پودماني ، به نوعي از آموزش اطلاق مي شود كه در آن ، موضوعات و مهارت هاي آموزشي ، در بسته هاي مستقلي به نام پودمان تجميع شده. و به فراگيران ارائه مي گردد. لذا هر پودمان يك توانايي و مهارت مستقلي را ايجاد مي كند و در عين حال در كنار ساير پودمانها ، به يك مهارت كلي مي انجامد .[3] - اخيرا" دانشگاه جامع علمي _ كاربردي و نيز سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور دو نوع از آموزشهاي پودماني را ارائه كرده اند متاسفانه نظامي كه توسط دانشگاه جامع مطرح

شده است هيچ گونه سخنيتي با مباني علمي و اجرايي اين آموزشها ندارد.مشكل دوره هاي پودماني سازمان مديريت و برنامه ريزي _ علمي رغم تناسب با مباني علمي _ مدت زمان طولاني اين آموزشها است كه حداقل هشت سال به طول مي انجامد.

اصلاح محتوايي با مديريت توحيدي

پايگاه اطلاع رساني امام زمان

اصلاح ساختار مديريتي جهان و تبديل تعدد مديريت به «وحدت مديريت»، يكي از عوامل نجات بخش بشر از خطر نابودي و انحطاط است. اما گذشته از اين عامل _ كه به ساختار مديريت جهان مربوط مي شود _ محتوا و مبناي مديريتي جهان نيز نقش تعيين كننده اي در سرنوشت بشر خواهد داشت. اين گونه نيست كه تنها تشكيل حكومت واحد، خطر تهديد كننده ي بشر را بر طرف سازد. تعددحكومت ها، فقط يكي از عوامل تهديد كننده است، نه تنها عامل. عامل ديگر _ كه از جهت ارزش و ميزان تأثير، مهم تر از عامل قبلي است _ مسأله ي نوعِ مديريت واحد جهاني است. نجات بشر، گذشته از وحدت مديريت، به «مديريت توحيدي» وابسته است. جهان مي تواند به دهكده اي كوچك تبديل شود و با يك حكومت اداره شود، اما اين هرگز به معني پايان انهدام بشر نيست و لذا بايد در نوع مديريت براي جهان واحد، تجديد نظر كرد و طرحي نو درانداخت و جهان واحدرا با مديريت توحيدي اداره كرد تا رستگاري و نجات بشر تضمين گردد. مديريت توحيدي، گمشده ي ديروز و امروز بشر است. واقعيت اين است كه جهان تاكنون گونه هاي مختلفي از سيستم هاي مديريت را تجربه كرده است كه هيچ كدام نتوانسته اند گمشده ي بشر، يعني «عدالت» و

«سعادت» را براي بشر به ارمغان آورند و لذا هر كدام پس از مدتي جاي خود را به ديگري مي دهد و اين نشانه ي ناكارآمدي سيستم هاي بشري در تأمين «عدالت» و «سعادت» است.در مديريت و حكومت، آن چه مورد توجه انديشمندان مادي قرار گرفته است، نظريه ي دموكراسي است. پاسخ اين نظريه به پرسش «مشروعيت» اين است كه خواست و انتخاب مردم ملاك مشروعيت است. البته هرچند اين نظريه هم اكنون مركز ثقل انديشه ي سياسي جهان را تشكيل مي دهد، ولي آن گونه كه تصور مي شود يك نظريه ي جديد نيست، بلكه سابقه اي طولاني در تاريخ دارد كه به چند نمونه ي آن اشاره مي شود:1 _ روزي امام حسين (عليه السلام) در برابر خليفه ي دوم _ كه بر منبر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نشسته بود _ ايستاد و منكران و غاصبان حق پدرش امام علي (عليه السلام) را سرزنش كرد. در پي اين سخنان، خليفه ي دوم از منبر فرود آمد و به وي گفت: «يا حسين مَن أنكر حقَّ أبيك فعليه لعنة الله اي حسين هر كس حق پدر تو را انكار كند، لعنت خدا بر او باد!» سپس وي در توجيه اين كه حقي را از پدر وي انكار نكرده است، به مسأله ي حقانيت و مشروعيت اشاره كرد و منشأ آن را انتخاب مردم دانست و گفت: «أمَّرَنا الناسُ فَتَأمَّرْنا وَلَوْ أمَّرُوا أباكَ لأطَعْنا مردم ما را به امارت رساندند و ما هم پذيرفتيم و اگر پدر تو را به امارت مي رساندند، ما هم اطاعت مي كرديم!» وقتي مردم پدر تو را

برنگزيدند، او نيز حقي نداشته است و لذا ما نه حق او را انكار كرده ايم و نه غصب.در اين تفكر، منشأ حقانيت، انتخاب مردم دانسته شده است نه انتصاب الهي و لذا مشروعيت نيز از آنِ حاكم منتخب مردم است نه حاكم منصوب از جانب خدا. امامحسين (عليه السلام) در جواب وي فرمود: «اولا حاكميت ابوبكر انتخاب تو بود نه انتخاب مردم، و ثانياً اين انتخاب تو نيز نه حجت شرعي داشت و نه رضايت آل محمد (صلي الله عليه وآله) را» [1] كه از نظر امام حسين (عليه السلام)، ملاك مشروعيت داشتن حجت الهي است، نه صرف انتخاب.2 _ معاويه در يكي از نامه هايي كه به امام علي (عليه السلام) نوشت به «در اقليت بودن» و تعداد اندك طرفداران ايشان _ چهار يا پنج نفر _ اشاره كرد و اين را نشان باطل بودن ايشان دانست:«لو كنتَ مُحِقّاً لأجابوك [2] اگر بر حق مي بودي، مردم دعوت تو را اجابت مي كردند!»در اين سخن، صحبت از الگوي شناخت حق شده و بر اساس آن، معاويه معتقد است كه «روي كَرد» و «روي گرد» مردم، شاخص مهمي درتشخيص حقانيت و بطلان است. اين نظريه هر چند مربوط به بحث معيار شناخت حق است، ولي ريشه در نظريه اي دارد كه دموكراسي را منشأ حقانيت مي داند. تا دموكراسي را منشأ حقانيت و مشروعيت ندانيم، نمي توان «روي كَرد» و «روي گرد» مردم را نشانه ي حقانيت يا بطلان دانست.3 _ پيش از بيعت مردم با امام علي (عليه السلام)، ايشان به «طلحه» فرمودند: دست خود را بگشا تا با تو بيعت كنم.طلحه امتناع

كرد و با اشاره به اين كه هم اكنون افكار عمومي با تو است نه با من، به ايشان عرض كرد: «اَنت اَحقّ بهذا الأمر منّي [3] تو بيش از من به اين مقام سزاواري.» اين نمونه اي از انديشه يكساني است كه در برابر امام علي (عليه السلام) صف كشيدند و معتقد بودند كه چون افكار عمومي با ايشان است، ايشان براي خلافت سزاوارتر است! در باور اين افراد، همراهي افكار عمومي، منشأ حقانيت و مشروعيت ميباشد.4 _ انصار، امام علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه معرفي كردند تا مردم بيعت كنند، در اين هنگام ايشان از آنان سؤالي كردند كه در آن دقيقاً وجود دو طرز فكر در جامعه مشهود است، هر چند يكي از آن دو كاملا در انزوا و اقليت است امام علي (عليه السلام) از آنان پرسيد:«أحَقٌّ وَاجِبٌ مِنَ اللهِ أمْ رَأيٌ رَأيْتُمُوهُ مِنْ عِنْدِ أنْفُسِكُم؟ [4] آيا اين كار را به خاطر حقي كه خدا بر شما واجب كرده انجام مي دهيد يا به خاطر رأيي است كه ميان خودتان به آن دست يافته ايد؟»اين سؤال به خوبي نشان مي دهد در آن زمان نيز درباره ي مشروعيت حاكم دو ديدگاه وجود داشته و ديدگاه دموكراسي، ديدگاه غالب بر جامعه اي است كه حق الهي امام (عليه السلام) در آن غصب شده است و گرنه نيازي به بيان چنين پرسشي پيش نمي آمد.5 _ روزي معاويه به امام حسن (عليه السلام) گفت: من از تو بهترم! و در جواب امام كه علت را جويا شده بودند، گفت: «لأنَّ الناسَ قَدْ أجْمَعُوا عَلَيَّ وَلَمْ يَجْمَعُوا عَلَيْك! چون مردم مرا

پذيرفتند و تو را رد كردند!» اين نيز به خوبي نشان ميدهدكه در ديدگاه امويان، اصل اول و ملاك اساسي،گرايش و پذيرش مردم است نه حقانيت الهي. به بيان ديگر آنان برايحقانيت ومشروعيت،منشأ مردميقائل هستند نه منشأ الهي.امام حسن (عليه السلام) در جواب وي، با تقسيم مردم به «مُكرَه» و «مطيع» فرمود:«هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَشَرَّ ما عَلَوْتَ يَابْنَ آكِلَةِ الأكْبَادِ! الْمُجْتَمِعُونَ عَلَيْكَ رَجُلان: بَيْنَ مُطِيع وَمُكْرَه فَالطائِعُ لَكَ عَاص للهِ وَالْمُكْرَهُ مَعْذُورٌ بِكِتَابِ اللهِ [5] هرگز هرگز اي پسر [هند] جگرخوار! آنان كه تو را برگزيدند دو دسته اند:يا مختار بوده اند (و با رغبت تو را برگزيده اند)و يا مجبور آن كه مطيع تو بوده است، عصيان خدا را كرده است و آن كه مجبور بوده است، به حكم قرآن معذور است.»اين جواب امام (عليه السلام)، نشان مي دهد انتخاب مردمي لزوماً مشروع نيست. لذا هر انتخاب مردم نمي تواند براي انتخاب شونده «مشروعيت ساز» باشد. انتخابي مشروع است كه مطابق حكم الهي باشد و اگر جز اين باشد، انتخاب، نامشروع، انتخاب گر معصيت كار و انتخاب شونده نيز نامشروع است.6 _ وقتي«عمر بن عبدالعزيز»به خلافت رسيد،از حاكم خوددر خراسان خواست از جانب او عالمان آن ديار را به مركز خلافت دعوت نمايد تا با آنان مشورت كند.عالمان خراسان نماينده اي نزد وي فرستادندكه به نظر ميرسد ازشيعيان امام علي (عليه السلام) بوده است.دانشمند خراساني پس از ورود، از خليفه خواست تا صحبت آنان خصوصي باشد. خليفه امتناع كرد و گفت: «اگر به حق سخن بگويي، همه تو را تصديق مي كنند و اگر به ناحق، تو را تكذيب مي كنند.» دانشمند خراساني گفت: «اين

را به خاطر تو گفتم نه به خاطر خودم، شايد سخني پيش آيد كه تو مايل نباشي ديگران بشنوند!» خليفه همه را بيرون كرد و از او خواست لب به سخن گشايد. دانشمند خراساني سخن خود را با سؤال از منشأ مشروعيت حكومت او آغاز كردوپرسيد:«بگو بدانم اين حكومت از كجا به تو رسيده است؟!» اين سؤال به ظاهر ساده، اركان مشروعيت حكومت وي را لرزاندواو رامدتي طولاني به سكوت واداشت.دانشمند خراساني درادامه گفت:«جواب نميدهي؟»خليفه گفت:«نه.»دانشمندخراساني پرسيد:«چرا؟» خليفه درجواب به سه مطلب اشاره كردكه هيچ كدام نمي توانست مشروعيت حكومت وي را ثابت كند: «اگر بگويم منشأ مشروعيتم «نصّ و نصب» از سوي خدا و رسول او است، دروغ گفته ام و اگر بگويم از «اجماع مسلمين» است، تو خواهي گفت ما مردم مشرق كه به تو رأي نداده ايم و اگر بگويم از «وراثت» است، خواهي گفت: تو كه تنها فرزند پدرت نبوده اي!»دانشمند خراساني گفت: «خدا را سپاس كه تو خود اعتراف كردي حق حاكميت از آن تو نيست».از اين ماجرا به خوبي روشن مي شود: بحث مشروعيت، داراي ريشه اي طولاني در تاريخ است و سه حالت براي منشأ مشروعيت مي توان تصور كرد: الهي، مردمي و وراثتي. خلفاي غير از ائمه ي معصومين (عليهم السلام)، از داشتن مشروعيت از نوع اول محروم اند و دو منشأ ديگر (دموكراسي و وراثت) نيز با اشكالات جدّي روبرو است.7 _ سعد بن عبد الله علت انتصابي بودن امام معصوم (عليه السلام) را از امام زمان (عليه السلام) سؤال مي كند. ايشان علت را امكان اشتباه در انتخاب مردم مي داند و فلسفه ي انتصابي

بودن را مصونيت مردم معرفي مي كند. [6] جالب اين جا است كه سؤال از «انتخاب» يا «انتصاب»، در زمان حضرت مهدي (عج) نيز مطرح بوده است و اين نشان مي دهد كه اين مسأله، مسأله ي تازه و جديدي نيست.8 _ برخي افراد براي انكار حق الهي ائمه ي اطهار (عليهم السلام) _ كه به انكار حق حكومت حضرت مهدي (عج) نيز منجر خواهد شد _ به انكار «امامت» پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) پرداخته اند. اگر امامت الهي پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) انكار شود، ملاك مشروعيت حكومت آن حضرت انتخاب مردم خواهد بود، و مسأله ي «تعيين جانشين» براي پس از خود نيز مشروع نخواهد بود. [7] .اينك برخي مدعي شده اند كه هدف بعثت انبيا، فقط مسأله ي «خدا و آخرت» بوده و «امامت مردم» از مأموريت هاي الهي انبيا و نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه وآله) نبوده است.هم چنين گفته شده است كه «زمام داري سياسي» رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) ازمأموريت هاي پيامبريِ حضرت محمد (صلي الله عليه وآله) نبوده است. [8] .در ادعاي ديگري، با تأكيد بر «جدايي دين از دولت»، حكومت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) يك اقتضاي زماني و نه تكليف الهي دانسته شده و گفته شده است كه نهاد دين از نهاد حكومت جدا است و پذيرش امر حكومت توسط پيامبر، به خاطر اقتضائات زمان بوده است. لذا پس از تحولات فرهنگي _ اجتماعي توسط پيامبر مي بينيم كه اين دو نهاد مجدداً از هم تفكيك شدند. [9] .برخي مدعي شده اند امام علي (عليه السلام) نيز حكومت و ولايت

را امر مردمي و امانتي از سوي مردم حكومت شونده تلقي مي كرد، نه از طرف خدا! [10] .اين گونه سعي شده است كه تفكيك خلافت از امامت و غصب حق الهي ائمه ي اطهار (عليهم السلام) تئوريزه گردد.اين نظريه ها هر چند در زمان حاضر پردازش شده است و صاحبان آن جديد محسوب مي شوند ولي ريشه در تاريخ دارد. نظريه ي تفكيك ميان رسالت و امامت، و محدود ساختن مأموريت انبيا به ابلاغ رسالت، نظريه ي اموي است.معاويه در يكي از نامه هايي كه به حضرت علي (عليه السلام) نوشته است، نظر خود را اين گونه بيان مي كند:«ألا وانما كان محمّد رسولاً من الرسل إلي الناس كافّة فبلَّغ رسالاتِ ربّه لا يملك شيئاً غيره بدان كه محمّد فقط فرستاده اي از خيل فرستادگان خدا به سوي همه ي مردم بود كه رسالت خود را تبليغ كرد اما ولايت و تمليك بر هيچ چيز ديگر نداشت».معاويه «امامت» رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را انكار كرده است و مأموريت الهي ايشان را فقط ابلاغ رسالت مي داند. اما در مقابل وي حضرت علي (عليه السلام) قرار دارد كه «امامت مردم» را مأموريت الهي پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) مي داند. آن حضرت در جواب معاويه مي نويسد:«والذي أنكرتَ من إمامة محمد (صلي الله عليه وآله) و زعمتَ انه كان رسولا ولم يكن إماماً، فإنّ انكارَك علي جميع النبيّين الائمة، و لكنا نشهد أنّه كان رسولا نبيّاً إماماً (صلي الله عليه وآله) [11] و اما اين كه امامت [حضرت ] محمد (صلي الله عليه وآله) را انكار كردي و پنداشتي كه او فقط

رسول است نه امام، اين در حقيقت انكار همه ي پيامبراني است كه «امام» بوده اند، ولي ما شهادت مي دهيم كه او هم رسول، هم نبيّ و هم امام بود.»خلاصه ي سخن اين كه «امامت مردم» از مأموريت هاي الهي پيامبران است.در آن چه بيان شد، علاوه بر آن كه «حق امامت» پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) انكار شده بود، ملاك مشروعيت، در انتخاب مردم دانسته شده است. از ديدگاه دين، اين امور از موارد «فساد» شمرده مي شود. متأسفانه چه در گذشته و چه اكنون، همين نظريه هاي فاسد، غالباً مبناي سلوك بشر بوده و هست. اين فساد، چيزي است كه آينده ي بشر را با مشكل مواجه خواهد كرد و لذا در حكومت حضرت مهدي (عج) اصلاح خواهد شد. براي روشن شدن منطق دين و تبيين اصلاحاتي كه از جانب امام زمان (عج) در زمينه ي محتواي حكومت انجام خواهد شد، لازم است بحث حكومت و ملاك مشروعيت آن اجمالا بررسي شود تا جنبه هاي مختلف مديريت توحيدي و معني اصلاح محتواييِ حكومت در نظريه ي مهدويت روشن گردد:>مشروعيت حكومت [1] الطبرسي، أحمد بن علي، الإحتجاج، ج 1، ص 13.[2] ابن ابي الحديد المعتزلي، شرح نهج البلاغة، دار الجيل، ج 2، ص 47.[3] المفيد، [الشيخ] محمد بن محمد بن النعمان، الجمل، كنگره شيخ مفيد، قم، ص 128.[4] احمد بن اعثم الكوفي، الفتوح، دار الاضواء، ج 2، ص 435.[5] المجلسي، [العلامة] محمد باقر، بحار الانوار، ج 44، ص 104، ح 12.[6] ر. ك: المجلسي، [العلامة] محمد باقر، بحار الانوار، ج 52، ص 84.[7] اگر بحث ولايت فقيه را نيز در نظر داشته

باشيم، آن گاه روشن مي شود كه پردازش نظريه ي «خدا و آخرت هدف بعثت انبيا» به چه انگيزه اي انجام شده است (بازرگان، [مهندس] مهدي، خدا و آخرت هدف بعثت انبياء، فصلنامه كيان، ش 28، ص 51).[8] ر. ك: حائري يزدي، مهدي، حكمت و حكومت، ص 170.[9] ر. ك: روزنامه خرداد، 17 / 8 / 78، ص 6، به نقل از: محمد مجتهد شبستري.[10] ر. ك: دو هفته نامه ايران فردا، 8 / 10 / 78، ش 65، ص 2.[11] الثقفي الكوفي، ابراهيم بن محمد، الغارات، انجمن آثار ملي، تهران، ج 1، ص 202.

http://nooronalanoor.ir/content/view/11768/14/

پري آن غرش نمايند ، صحرا و هر آنچه در ان است به وجد آيد. آنگاه تمام درختان جنگل مترنم خواهند نمود. » «اما منتظران خداوند وراث زمين خواهند شد ، ... اما حليمان وارث زمين خواهند شد. زيرا كه بازوران شرير شكسته خواهد شد و اما صالحان را خداوند تأييد مي كند. » «خداوند به وسيله حضرت محمد (ص) نبوت تشريعي را ختم كرد و ديگر تا روز قيامت پيامبري نخواهد آمد. همچنين خدا به وسيله فرزند صالح پيامبر (ع) همو كه داراي نام پيامبر (محمد) و كنيه پيامبر (ابوالقاسم) است ، ولايت تامه و امامت عامه را ختم خواهد كرد و اين ولي همان كسي كه مژده داده اند كه زمين را چنانكه از جور و ستم لبريز شده باشد ، از عدل و داد لبريز بسازد و ظهور او به كيهان اتفاق بيفتد. خداوند! اين همه پريشاني و گرفتاري را از اين امت به بركت ظهور و حضور او برطرف فرما! كساني ظهور او را بعيد و ناشدني مي پندارد و ما آن را شدني و نزديك مي دانيم. » 2-    توسعه اقتصادي و عدالت اجتماعي در حكومت مهدوي از دير زمان تا كنون برخورداري از نعمت هاي مادي يكي از دل نگراني هاي بشر بوده است و امروزه نيز جايگاه ويژه اي را در مباحث اجتماعي – سياسي به خود اختصاص داده ، به گونه اي كه برخي از كتله هاي سياسي ، اقتصاد را زير بنا و زيرساز برنامه هاي زندگي بشر قلمداد كرده است. از سوي ديگر با توجه به اينكه ثروتمندان مهار منابع اقتصادي را در دست گرفته

و به انباشتن ثروت از طريق تشديد فقر مشغول مي باشند و توسعه اقتصادي با جلوه هاي صوري رخ مي نماياند ، عدالت به سود اميال و منافع قدرتمندان اقتصادي و سياسي مصادره گرديده و نمود چنداني ندارد ، يكي از دانشمندان و اساتيد حوزه علم سياست مي نويسد: « در جهاني كه 80% موقعيت هاي مادي در اختيار 20% از جوامع بشري قرار دارد ، صحبت از عدالت ، گفتمان اتوپيايي را مي ماند كه در سطح خواست دروني جوامع بشري باقي مي ماند. » اما در شعاع حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) عدالت اجتماعي در شكل كاملش عينيت مي يابد و همگان از موقعيت هاي اقتصادي بهره مند خواهند شد. 4- دادگري فراگير در حكومت مهدوي وسعت و گستردگي عدالت حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) با توجه به رسالت جهان شمولش از مرز جغرافيايي اعتبار شده عبور كرده و همگان را بهره مند مي سازد. از امام حسين (ع) نقل شده : «آنگاه كه قائم به پاخيزد ، عدالتش بر نيكوكار و بدكار سايه افكند. » ممكن نيست اساس حكومت جهاني عدالت جهاني نباشد ، از رسول خدا (ص) نقل شده : «شما را به مهدي بشارت مي دهم كه هنگام اختلاف و تزلزل مردم ، در امت من برانگيخته شود و زمين را پر از عدل و داد كند ، همانگونه كه از ظلم وستم پر شده باشد و اهل آسمان و زمين از وي خوشنود و راضي شود. » در روايت ديگري قندوزي حنفي از حذيفه نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود : «مهدي مردي از فرزندان من است ،

صورتش مانند ستاره درخشنده است ، رنگش رنگ عرب و جسم او جسم اسرائيلي است ، دو فرزند حضرت ابراهيم ، اسماعيل و اسحاق اند. نژاد عرب به اسماعيل و يعقوب (اسرائيل) و فرزندانش به اسحاق نسبت داده مي شوند ، بنابراين معناي حديث چنين است كه : آن حضرت از دو جهت به ابراهيم انتساب دارند : (اندام و چهره) زمين را پر از عدل و داد مي كند ؛ چنانكه پر از جور و ظلم شده باشد. اهل آسمان و پرندگان هوا به حكومت وي راضي هستند. او بيست سال فرمان خواهد راند. » 5- دادگري و تربيت عصر حضور بدون ترديد بسياري از رفتارهاي غيرعادلانه و استبدادي بر مبناي رغبت هاي نفساني ، سودجويي هاي شخصي ، عادات و پيروي از غرايز و امثال اينها تحقق پيدا مي كند و با توجه به اينكه تمامي اين امور ، حتي فطرت انساني متأثر از تربيت است ، مي توان گفت كه : «صلاح و فساد يا خوشبختي و بدبختي اجتماع و انسان درگرو تربيت پسنديده و ناپسند است ، يكي از ويژگي هاي زندگاني تربيتي عصر ظهور يا حكومت امام زمان (ع) اين است كه وسايل و لوازم محيط و شرايط تربيتي از سلامت كامل برخوردار خواهد شد ، زيرا وقتي بر طبق حديثي كه از امام باقر (ع) نقل شده است : «حكمت به انسانها داده شد ، چندان كه زنها در خانه اش به كتاب و سنت پيامبر (ص) قضاوت نمايند. » 6- اجراي عدالت در حكومت مهدوي (ع) يكي از مشكلات جدي كه باعث ناهنجاري هاي اجتماعي بوده و حكومت ها

را دچار چالش هاي فراواني كرده است ، اجراي عدالت در جامعه بشري بوده و خواهد بود. از امام رضا (ع) سوال شد : قائم شما اهل بيت كيست ؟ فرمود چهارمين نفر از فرزندانم كه از دامن پاك سرور كنيزان به دنيا خواهد آمد ، مي باشد. خداوند به وسيله او زمين را  از هر ستم و ناروايي پاك گردانيده و از هر ظلمي منزه خواهد ساخت... او زماني كه پس از ظهور به پا خيزد ، زمين به نورش روشن گرديده و در ميان مردم ميزان عدالت وضع نمايد. به گونه اي كه هيچ كسي بر ديگري ستم روا ندارد. » نقش علم و جهل زدايي در قضاوت حكومت مهدوي عدل و قسط از اموري است كه اجراي آن مورد ميل و علاقه همه انسانها است. همگان بالفطره مي خواهند عادل باشند وجدان انسانها آنان را وادار مي كند به حسن عدل و فضيلت شخص عادل اعتراف نمايد ، اما جهل به عنوان پرده سياه و ظلماني ، وجدان انسان را در بسياري از امور فطري از كار مي اندازد و در موارد فراواني فضيلت و حسن رذيلت و قبح و عدل را ظلم و بالعكس جلوه مي دهد. در حالي كه علم و آگاهي اين پرده تا را برداشته و انسان را به حقايق و واقعيات نزديك مي سازد و لذا قرآن مي فرمايد : «همانا واقعيت امر اين است كه از ميان بندگان خداوند ، تنها اهل علم و معرفت ، او را عبادت مي كنند ، جز اين نيست كه مي ترسند كه از خدا دانايان از بندگانش » زيرا

علوم و دانشها به انسانها كمال بخشيده و توجهش را از ظاهر اين عالم به باطن آن معطوف داشته و خدا ترسي ايجاد مي كند و لذا در راستاي اطاعت و فرمانبرداري از احكام اسلام و بندگي خداوند ، كمترين قدم ظالمانه بر نمي دارد و در مسير عدالته به حركت مي افتد. پيشرفت هاي قضايي در حكومت مهدوي تقويت پايه هاي ايمان و اخلاق افراد جامعه بشري ، ستم و تجاوز را به حداقل مي رساند. ايجاد سيستم نيرومند قضايي با احاطه كامل و همه جانبه بر احكام قضايي ، سرعت برق آسايي در امر قضاوت ايجاد ميكند. آموزش هاي عمومي جه براي مردم يا آموزش هاي قضايي براي قضات ، با وسايل ارتباط جمعي فوق العاده پيشرفته ، توسط حجت پيوسته به منبع وحي ، اين سرعت را مضاعف گردانيده و اكثريت قاطع مردم جهان را براي يك زندگي صحيح انساني و آميخته به پاكي و عدالت اجتماعي آماده مي سازد. دستگاه قضايي سالم و كاملا آگاه و مسلط به وجود مي آورد. علاوه بر اينكه در عصر حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) به موازات پيشرفت علوم و دانشها ، تكنوژي و صنعتي وسايل كشف جرم به گونه اي پيشرفت مي كند كه مجرمي  نتواند جرمش را كتمان نمايد. از عوامل ديگري كه در بر چيده شدن مفاسد اجتماعي بسيار مؤثر است ؛ ساده زيستي حاكم عدالت گستر اسلامي است. طرد نظامهاي سياسي توسط حكومت مهدوي از ميان برداشتن حكومت هاي متعدد و نظام هاي سياسي گوناگون و جايگزيني حكومت واحد جهاني مبتني بر عدالت و دادگري - با توجه به توانايي مختلف آنان-

چگونه ممكن خواهد شد؟  تجربيات كنوني و گذشته بيانگر آن است كه نظام و سيستم مبتني بر ظلم و بي عدالتي ناپايدار و متزلزل است. تا جايي كه پيامبر بزرگوار اسلام (ص) فرموده است : «نظام حكومتي مبتني بر كفر پايدار و حكومت بر پايه ظلم ناپدار و زوال ناپذير است. » با عنايت بر اين فرضيه و با توجه به اينكه ، مردم در آن هنگام (عصر ظهور و حاكميت حضرت مهدي (ع)) از ظلم و ستم و ناامني به ستوه آمده و از مرام ها ، مكتبها و حكومت هاي مختلف – كه هر يك با ادعاي رعايت حقوق بشر ، سعادت انسان و نجات آنان به ميدان آمده اند- نااميد گرديده و از بهبودي اوضاع نابسامان جهان مأيوس گشته ، در انتظار مصلح  عدالت گستر به سر مي برند. تا سند رهايي بشر را امضاء نمايند. در چنين شرايطي است كه با قيام مصلح بزرگ و منجي سترگ ، همه حكومت ها رنگ باخته و حاكميت حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) عالمگير خواهد شد. ما اوضاع  نابسامان و ناهنجار جامعه همزمان با عصر ظهور را با بيان دو روايت به تصويبر مي كشيم : 1-    قندوزي حنفي از مشكاه المصابيح و مستدرك حاكم نيشابوري حديث صحيحي را از ابي سعيد خدري نقل مي كند كه گفت : « رسول خدا (ص) فرمود : بلايي به اين امت خواهد رسيد كه هيچ كسي پناهگاهي نمي يابد تا از ستم به آنجا پناه برد. در آن زمان است كه خداودن از فرزندان و خاندان من ، مردي را بر مي انگيزد تا زمين را

به واسطه او مالامال از عدل و داد كند ، بدان سا كه از جور و ستم لبريز شده باشد. » 2-    رسول خدا (ص) فرمود : « در آخر الزمان بلاي شديدي – كه سخت تر از آن شنيده نشده باشد- از سوي فرمانروايان اسلامي بر امت من وارد خواهد شد. به گونه اي كه فراخناي زمين بر آنان تنگ خواهد گشت و زمين از بيداد و ستم لبريز گردد ؛ آن چنان كه مؤمن براي رهايي از ستم ، پناهگاهي كه بدان پناهنده شود ، نمي يابد. » فصل سوم برابري و مساوات اسلامي در حكومت مهدوي فراگيري مساوات و دادگري يكي از خصوصيات و ويژگي هاي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) مساوات گسترده و جهاني و زدودن نابرابري هاي اجتماعي است. پيش از هر بحثي يادآوري اين نكته لازم است كه برابري و مساوات به مفهوم رفع و برطرف كردن هر نوع امتياز و تبعيض كه امروز در جوامع بشري مرسوم استه ، تا جايي قابل اجرا و مورد تأييد اسلام است كه منافي با عدالت نباشد. اسلام دين مساوات اسلام دين برابري ، مساوات ، فضيلت ، شرف و احترام به انسان است. جامعيت شريعت اسلام ، ناظر بدين معني است كه اسلام جهت مديريت و ساماندهي امور ديني و دنيوي مسلمانان و كل بشريت ، مجموعه قوانين و دستورالعمل هاي خاصي را به صورت برابر و مساويانه براي همه مشمولين قانون مطرح نموده است. علل رسيدن به مساوات اسلامي در حكومت مهدوي الف – تساوي در پيشگاه قانون احكام اسلامي ، چه عبادات از قبيل : نماز و روزه ،

طهارت و جز اينها يا معاملات از قبيل : خريد و فروش ، طلاق ، اجاره ، مساقات ، مزارعه ، مضاربه ، نكاح و امثال اينها يا مسايل حكومتي و قضايي از قبيل : ديات ، ولايت ، قصاص ، حدود ، قضاوت ... بر اساس مساوات وضع گرديده و همگان اعم از سفيد و سياه ، مستمند و ثروتمند ، اهل دانش و عوام ، حاكم و رعيت ، در برابر قانون مساوي هستند. البته يك سلسله قوانين متغيري وجود دارد و لذا در زماني براي عده اي اطاعت مي آورد و اما زمان ديگر و براي عده اي ديگر رنگ قانوني خود را مي بازد. ب- تساوي در توزيع بيت المال برابري و مساوات در برخورداري از بهره منديهاي اقتصادي به خصوص بيت المال بسيار زياد مورد توجه اسلام قرار گرفته و سيره پيامبر بزرگوار اسلام (ص) به خوبي و روشني اين حقيقت را بازگو مي كند ، ساده زيستي و زهد حضرت پيامبر (ص) را بخوانيد و از زندگي ارباب جاه و منصب دنيا و كاخ هاي آنان (كاخ كرملين در مسكو ، كاخ سفيد در امريكا و اليزه و... ) و تصور اختصاصات كاخ نشينان و تشريفات آنان با هواپيماهاي اختصاصي و اسكورت هاي ويژه با خودروهاي آخرين سيستم و پيشرفته و بريگاردهاي آن چناني ، تعجب نمائيد! امام علي (ع) در جواب اعتراض طلحه و زبير آنگاه كه اظهار داشتند «چون قبل از حاكميت شما جانب ما را رعايت مي كردند شما نيز جانب ما را رعايت كند! فرمود: «آيا پيامبر (ص) حقوق مسلمين را به تساوي قسمت نمي

كرد؟ چون پيامبر بزرگوار اسلام (ص) به تساوي تقسيم مي كرد ما هم به او اقتدا ميكنيم. » و در جاي ديگر مي فرمايد: «تأسي كن به پيامبر خوشبو و پاك عترت (ص) بر روي زمين غذا مي خورد و مانند برده مي نشست و پارگي كفش خود را به دست خود مي دوخت و به دست خود جامه اش را وصله مي زد و بر مركب بي پالان سوار مي شد و كسي را هم رديف خود مي ساخت..» راه رسيدن به مساوات اسلامي تجربيات تاريخي ما را به اين نتيجه رهنمون مي شود كه تنها راهي كه به خوبي جهان مزبور را تأمين خواهد كرد ، قوانين و برنامه هاي دين مقدس اسلام و رهبري وابسته به خداست. رهبري كه خودش را از آلايش هاي احساسات حيواني ، خشم ، شهوت ، كبر و غرور و خودخواهي پالايش كرده و به همه ملت ها ، جمعيت ها ، نژادها ، رنگ ها ، با چشم عطوفت و تساوي و برابر كامل نظر مي اندازد. از ديدگاه او هيچ فضيلت و برتري براي عربي نسبت به عجمي نيست ، همه مردم همانند داندانه هاي شانه مساوي اند. رهبري كه دنيايي را اداره مي كند كه افرادش تشنه يك حكومت عدالتگرند و رهبر نيز همه افراد بشر – سياه و سفيد، آسيايي و اروپايي ، آفريقايي و آمريكايي – را در رسيدن به حقوق عالي انساني مساوي بداند. جلوه هايي از مساوات اسلامي 1-    اسلام همانگونه كه براي يك انسان كامل ، حقوقي را قايل گرديده ، تمام آن حقوق را براي شخصي كه به جنون

يا سفاهت مبتلا گرديده ، حتي مواردي را براي جنين - مثلا ديه جنين-. مسلم و قابل قبول دانسته است. 2-    در صفوف نماز جماعت ، مساوات و برابري در قالب پرستش خداوند متبلور است. صف اول جماعت مربوط به كسي است كه زودتر حضور پيدا كرده باشد خواه سياه پوست يا سفيد پوست ، حاكم باشد يا رعيت ، ثروتمند باشد يا مستمند. 3-    نماد ديگر مساوات اسلامي مسجد مسلمانان است كه نقطه نقطه آن مسجد است ، گذشته از اين اگر كسي در هر جايي نشست ، هيچ كس حق ندارد او را از جايش برخيزاند. 4-    جلوه مساوات و برابري در مراسم حج كه بزرگترين فرايض الهي است ، بسيار چشمگير و حساس است. با پوشيدن لباس احرام تمامي امتيازات طبقاتي ، نژادي ، قومي و.. كه سرچشمه و بنيان نابرابري ها است از بين مي رود. درطواف ، سعي ، وقوف در عرفات و مشعر و اعمال مني ، تمامي امتيازات پوچ ، تشريفات ، مقامات ، مشاغل اعتباري تحت تأثير اخوت اسلامي و پرستش خداوند قرار گرفته  و مضمحل مي گردد. مساوات اسلامي و گسترش اسلام زدودن نابراي و اجراي مساوات اسلامي كه فوق العاده جذاب و دلربا است  و بر تجلي جمال اسلام نيز افزوده و از سرچشمه توحيد آب خورده ، در هميشه تاريخ مورد توجه ملت ها بوده است. اسلام يگانه ديني است كه مساوات به معني صحيح كلمه را درجهان برقرار كرده ، چنانكه اصول مساوات را در غزوات صدر اسلام مراعات كرده. يكي از علل مهم پيروزي مسلمانان صدر اسلام بر ايران و روم همين

مساورات اسلامي بود. فصل چهارم توسعه علم و دانش در حكومت مهدوي توسعه علم و تكنولوژي و ايمان مذهبي پيشرفت علم و تكنولوژي عاري از ايمان مذهبي و اخلاق ديني وقتي در راستاي دنياطلبي قرار بگيرد فاجعه ايجاد مي كند. يك و نيم ميليون انسان بي گناه طي يك و نيم دهه (از سال 1358 تا 1372ش) در افغانستان توسط كمونيست ها و كشتار اتمي آمريكا در هيروشيما در سال 1945 م نمونه اي كوچكي است كه در تاريخ اتفاق افتاده است. علم و تكنولوژي همراه با عقلانيت از آنجايي كه امروزه علوم تجربي و تكنولوژي بشري با سرعت زيادي رو به رشد است و در عصر ظهور حضرت مهدي (ع) نيز براي ايجاد يك نظام جهاني و سپس كنترل آن  وسايل و ابزار مافوق مدرن لازم است. آيا اين پيشرفت علمي ، تكامل اخلاقي و عقلانيت را نيز همراه داشته است يا خير ؟ پاسخ اين سوال مهمترين جهت امتياز و برتري عصر ظهور است. زيرا واعقيت اين است كه در پرتو حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) همراه و همگام با پيشرفت علوم و تكنولوژي – چه  علوم عقلي يا طبيعي- عقول و اخلاق بشر نيز قله هاي كمال را فتح خواهد كرد كه همين نكته ، زمينه پذيرش چنان حكومتي را شكل مي  دهد. پيشرفت سريع علم و دانش جامعه عصر ظهور و تحت حاكميت حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) در متون ديني اسلام به گونه اي به تصوير كشيده شده كه جز در پرتور گسترش عيني تكنولوژي ، علم  اطلاعات كه بعنوان جهاني شدن مطرح گرديده قابل تفسير و فهم نخواهد بود.

به نمونه اي از اين تحول در كلام امام ضادق (ع) توجه فرمائيد : «علم و دانش 27 حفر (27 شعبه و شاخه) دارد ، تمام آنچه پيامبران الهي براي مردم آورده اند ، بيش از دو حرف نبود و مردم تا كنون جز آن دو حرف را نشناخته اند. اما هنگامي كه قايم ما قيام كند ، 25 حرف (25 شعبه) ديگر را آشكار مي سازد و در ميان مردم منتشر مي سازد و دو حرف را به آن ضميمه مي كند تا 27 حرف كامل و منتشر گردد. » برخورداري از دانش نهان در عصر غيبت پيشوايان و امامان آموزگاراني هستند كه با ارائه علم و دانش زمينه كمال نعمت هاي الهي را فراهم مي كنند چه اينكه با آگاهي كامل ، تمام منافع جلب و كليه مضرات ، مورد دفاع قرار خواهد گرفت : از علي (ع) نقل شده : «بدانيد! كه مثل آل محمد (ص) همانند اختران آسمان است ، وقتي ستاره اي غروب كند ، ستاره اي طلوع مي نمايد. پس گويي نعمتهاي خدا در شما به كمال رسيده و آنچه را آرزو داريد به شما نموده است.» پيشرفت تكنولوژي و صنعت پيشرفت صنعت و تكنولوژي ارتباطات و اطلاعات كه به مفهوم فشردگي زمان و فضا است و از مهمترين عامل جهاني شدن به اصطلاح امروزي ها به شمار مي رود ، در عصر ظهور و حاكميت حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) به مرحله كمال رسيده و نه تنها كارگزاران حكومت ، بلكه همگان در آن واحد ، پيام ها را از طريق امواج صوتي دريافت مي دارد. يعني وسايل

انتقال صدا و تصوير به آساني و به طور همگاني در اختيار همه قرار مي گيرد و حتي از طريق ماهواره و تسگاه هاي تصويري ، توان ديدن حركات و رفتار همديگر را پيدا خواهند كرد. از امام صادق نقل شده : « در زمان قايم ، شخص مؤمن در حالي كه در مشرق به سر مي برد ، برادر خود را كه در مغرب است ديده و نيز آنكه در مغرب است برادر خويش را در مشرق خواهد ديد.» در حديث ديگري چنين آمده است : «چون قايم ما قيام نمايد ، گوش و چشم شيعيان ما را چنان تقويت مي كند  كه بين آنها و امام پست و پيكي وجود نداشته باشد ، به گونه اي كه وقتي امام با آنها سخن مي گويد ، آنان سخن مي شنوند و او را مي بينند و امام در جايگاه خود قرار دارند.» فصل پنجم : رفاه و آسايش اقتصادي در حكومت جهاني حضرت مهدي يكي از ويژگيهاي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) رفاه و آسايش اقتصادي است. ترديدي نيست كه تمام نهضت ها و اصلاح ها چه براي شروع يا گسترش و بقايش به هزينه نيازمند است. براي اداره جامعه ، زندگي خصوصي اشخاص ، حفظ و ترويج دين و فرهنگ ديني و گسترش و تبليغ دين ، نيازمند توان اقتصادي و تمكن مالي است. قرآن كريم «مال» را مايه ثبات و بر سر پايماني شمرده است :« اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگي شما قرار داده ، به دست سفيهان نسپاريد و از آن ، به آنها روزي دهيد! و لباس

بر آنان بپوشانيد و به آنها سخن شايسته بگوييد!» امروزه با آنكه سخن اول از آن كساني است كه شاهرگ هاي اقتصاد جهان را دست دارند ، اما عدم آگاهي به منابع بالقوه زمين ، نبودن يك نظام صحيح براي تقسيم ثروت حتي در كشورهاي اسلامي ، سبب گرديده تا احساس كمبود براي انسانها روزافزون گشته و هر روز گروهي از آنان از گرسنگي بميرند. پيشرفت و شكوفايي اقتصاد در حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) اگر چه تلاش نيروهاي فكري در راستاي سامان بخشيدن به اوضاع جامعه ، عكس العمل طبيعي اش سامان يافتن اقتصاد و شكوفايي زندگي مردم است. ولي آنگاه كه همراه شود با عدالت اجتماعي و پاكي جامعه ، اقتصاد به شكوفايي رسيده و امور مالي عمومي بهبود كامل خواهد يافت. از ابوسعيد خدري نقل شده : «رسول خدا (ص) فرمود : كسي كه به سنت و روش من عمل مي كند ، ظهور خواهد كرد. بر او بركت آسماني فرود مي آيد ، زمين بركتش را بيرون مي دهد ؛ و او زمين را از داد مملو و پر مي كند چنانكه از ظلم مالامال شده است.» علل پيشرفت اقتصادي 1-    بركات زمين (معادن زيرزميني ) در پرتو حكومت جهاني حضرت مهدي كه عدالت و دادگري حكمفرما گرديده ، مفاسد اخلاقي و اجتماعي و معاصي به حداقل مي رسد. خداوند بركاتآماني و زميني را بر مردم روز افزون كرده و خيرات را براي آنان ارزاني مي دارد. امام علي (ع) مي فرمايد : « و زمين پاره هاي جگرش را (سيم و زر) بيرون مي آورد و كليدهايش را از روي

خشنودي به سوي وي مي اندازد. پس به شما مي نماياند ، كه شيوه عادلانه (كشورداري ) چگونه است و كتاب و سنت مرده را زنده مي سازد. گويي او را مي بينم كه در شام بانگ برداشته و با  پرچم هايش در اطراف كوفه مي گردد. پس مانند شتري بدخو كه دوشنده خود را به دندان گزد ، به آن (شام) روي مي آورد و زمين را با سرها مي پوشاند. دهانش گشاده است كه گامهايش بر زمين سنگين ، تك و تازش سخت و حمله اش عظيم ، سوگند به خدا كه شما را در اطراف جهان پراكنده مي سازد. تا مانند سرمه چشم جز اندكي از شما نماند! پيوسته چنين خواهد بود تا خردهاي گمشده عرب به آنان باز گردد. » 2-    سلامت كشاورزي و زارعت عوامل اصلي سلامت كشاورزي پاكي زمين از خس و خاشاك ، وجود آب و انرژي كافي و آفت زدايي درست ا ست. اگر علم به نهايت كمال مي رسد ، ترديدي نيست كه هر نوع آفت كشاورزي را مي تواند با آفت زدايي بدون ايجاد ضرر جانبي برطرف كند. 3-    تقسيم عادلانه ثروت بدون ترديد ريشه اكثر جرايم ، فقر و تجمل گرايي است و يكي از موجبات تنگدستي افراد جامعه به صورت مستقيم و غيرمستقيم مظالم ، تبعيضها ، بيدادگري ها ، تلف شدن نيروها و هدر دادن سرمايه هاست. رسول خدا (ص) فرمود : « به مهدي بشارت تان باد... اموال را صحيح و مساوي بين مردم تقسيم و دلهاي امت محمد را از بي نيازي آكنده مي سازد ، عدالت او آنان را در

بر خواهد گرفت ؛ تا جايي كه به نادي امر كند كه ندا در دهد : چه كسي را به من (به مال) نيازي است؟ هيچ كس نيايد ؛ مگر يك مرد كه نزد او آمده چيزي از او مي خواهد. مهدي به او مي گويد : نزد خزانه دار برو تا به تو بدهد. وي نزد خزانه دار رفته گويد : من از سوي مهدي نزد تو آمده ام. مرا نزد تو فرستاده است ، تا به من مال دهي ، خزانه دار گويد : برو هر چه مال مي خواهي ، برگير. مرد ، مي رود و آن قدر مال برمي دارد كه از عهده حملش بر نمي آيد. از آن ما در خزانه مي افكند تا به اندازه اي شود كه مي تواند حمل كند. مال را برداشته خارج مي شود ، ولي پشيمان گردد و گويد : من حريص ترين افراد امت محمدم ، چرا كه همه مردم را براي برداشتن از اين مال خواندند ، ولي جز من كسي نيامد. آنگاه مال را به خزانه دار بر مي گرداند. خزانه دار گويد : ما چيزي كه داديم پس نمي گيريم. » تجمل زدايي تجمل گرايي ، زياده روي در مصرف ، خوشگذراني ، ميهماني هاي پرخرج و وسايل نقليه و خانه هاي مسكوني مجلل ، ازعوامل مهم مشكلات زندگي و كاهش دخل نسبت به خرج استه ، چه كسي تا كنون يك گام عملي براي جلوگيري از تجملات بي فايده و رقابت هاي غيرعقلاني در پذيرايي ها كه مي توان گرفتاري اقتصادي جوانان دختر و پسرشان را با آن برطرف كرده

و سعادت اجتماعي را در سايه زندگي زناشويي آنان فراهم نموده است. 4- غناي مالي و روحي اگر چه در پرتو حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) اقتصاد جامعه سر و سامان پيدا مي كند ولي آنچه نقش مؤثرتري ايفا مي كند احساس بي نيازي (غناي روحي) است. رسول خدا مي فرمائيد : «مهدي در شرايطي مي آيد كه اختلاف در ميان بشر شديد و زلزله هاي برقرار مي شود( اصلا زمين توسط بشر تكان مي خورد) و خطر ، بشريت را تهديد ميكند كه زمين نيست و نابود شود. پس از آنكه پيمانه ظلم و جور پر شد ، دنيا را پر از عدل و داد مي كند ، از  او ، هم خداي آسمان راضي است و هم خلق خداي آسمان و مردم روي زمين (مي گويند : الحمدالله كه شر اين ظلم ها از سر ما كوتاه شد) ثروت را به طور صحيح تقسيم مي كند ، گفتند : يا رسول الله يعني چه به طور صحيح؟ فرمود : عادلانه و بالسويه تقسيم مي كند. خداوند دل امت اسلام را مملو از عنا مي كند. » فصل ششم : امنيت و صلح جهاني در حكومت حضرت مهدي (ع) اهميت و نقش امنيت آرامش ، امنيت و صلح جهاني يكي از ويژگي هاي حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) است. ترديدي نيست كه نقش و اهميت امنيته در زندگي اجتماعي انسانها از هر آنچه كه مهم جلوه مي كند. بيشتر است. امنيت در پرتو حكومت مهدوي از روايات استفاده مي شود حكومت جهاني بر  مبناي امنيت كه در قرآن به آن وعده داده شده امري

است كه قطعا تحقق پيدا مي كند و نه تنها انسانها از امنيت برخوردار مي شوند ، بلكه حيوانات و حتي موجودات ديگر از حاكميت ، عدالت و امنيت حكومت مهدوي اعلان رضايت مي كنند. رسول خدا (ص) فرمود : «امت حضرت مهدي (ع) به سوي او پناه برند و گرداگرد او جمع شوند و در كنارش قرار گيرند. بدان سان كه زنبور عسل با ملكه خود در كندو منزل مي گيرند. او زمين را پر از عدل و داد كند همانگونه كه پر از بيداد شده است ، به طوريكه مردم همچون جامعه نخستين خود گردند. پس از اين خوابيدي (به ناحق) بيدار و خوني ( به ناحق) ريخته نشود.» امنيت عمومي و علل ناامني در زمان ظهور حضرت مهدي (ع) سراسر كره زمين غرق در امنيت و آرامش خواهد شد. به گونه اي كه هيچ كس از مظاهر ناامني از قبيل : غارت اموال و ثروتها و ربودن زنان كودكان و گروگان گيري ، اضطراب و وحشت نخواهد داشت و با اطمينان خاطر و آرامش كامل زندگي خواهد كرد. امنيت راهها يكي از مشكلات بسيار جدي راه گيري ها و غارت اموال تجارتي و ثروت هاي شخصي مردم بوده است. به ويژه هر چه به تاريخ گذشته بيشتر نزديك گرديده و پژوهش شود ، فراوان تر از آنگونه موارد ، توجه انسان را جلب مي كند. شايد دليل اين قضيه تأثير پيشرفت وسائل نقل و انتقال ، دانش بشري و فرهنگ ديني و انساني باشد. لذا به هر اندازه كه انسان به عصر حاكميت حكومت خدا محور و عدالت گستر همراه با آسايش و

رفاه بيشتر نزديك مي شود ، از راه زني ها و غارت گري ها فاصله مي گيرد. مهدي كيست ؟ او مؤسس حكومت جهاني با خصوصيات مزبور ،حجت بن الحسن المهدي فرزند امام علي الهادي ، فرزند محمد الجواد (عليهم السلام) است كه به گفته علي بن حسين مسعودي   شمس الدين ابن خلكان   شيخ عبدالله شبراوي  شيخ عبدالوهاب شعراني   شيخ سليمان قندوزي حنفي   بيش از 65 نفر از مورخان و محدثان اهل سنت و همه دانشمندان و عالمان ، مورخان و محدثان شيعه ، در 15 شعبان سال 255 يا 256 هجري قمري در شهر سامراء با تولدش سراسر گيتي را منور ساخت و شهره عالم گرديد. شهره نه آسمان مصدر هر هشت گردون ، مبداء هر هفت اختر خالق هر شش جهت ، نور دل هر پنج مصدر والي هر چهار عنصر ، حكمران هر سه دفتر پادشاه هر دو عالم ، حجت يكتاي داور آن كه جودش شهره نه آسمان ، بل لا مكان شد مصطفي سيرت ، علي فر ، فاطمه عصمت ، حسن خو هم حسين قدرت ، علي زهد و محمد علم ومه رو شاه جعفر فيض ، كاظم علم و هشتم قبله گيسو هم تقي تقوا ، نقي بخشايش و هم عسكري مو مهدي قائم كه در وي جمع اوصافي چنان شد پادشاه عسكري طلعت ، نقي حشمت ، تقي فر بوالحسن فرمان و موسي قدرت و تقدير جعفر علم باقر ، زهد سجاد و حسيني تاج افسر مجتبي حكم و رضيه عصمت و دولت چو حيدر مصطفي اوصاف مجلاي خداوند جهان شد.

نواب اربعه

تدوين: نگار اميد نژاد- سميرا اسدااله

نيا امام حسن عسكري(ع) در هشتم ماه ربيع الاوّل سال 260 هجري در 29 سالگي به شهادت رسيد و بدين سان، امامت فرزند موعودشان آغاز گشت و از همين زمان بود كه شيعيان براي نخستين بار طعم غيبت را چشيدند. آغاز غيبت صغرا مصادف با آغاز امامت حضرت مهدي(ع) بود تا مردم آرام آرام با مفهوم تلخ و دردناك غيبت آشنا شده، بتوانند تا آن زمان كه به اشتباه خود پي مي برند و به وظايف خود در برابر امامان آگاه مي شوند، همچنان ديندار بمانند. در دوران غيبت صغرا چهار نايب خاص، امر وساطت ميان امام(ع) و شيعيان را به عهده داشته و چنان كه خواهيم ديد، همة آنها معروف و سرشناس بوده اند. آنان احكام دين را از وجود اقدس امام زمان(ع) گرفته و در اختيار شيعيان مي گذاشتند. سؤالات [كتبي و شفاهي] ايشان را به حضور امام زمان(ع) برده و سپس پاسخ را به شيعيان مي رسانيدند و همچنين، وجوه شرعي شيعيان را با وكالتي، كه از امام داشتند، مي گرفتند [و به حضرت تحويل مي دادند يا با اجازة ايشان مصرف مي كردند] آنان جمعي بودند كه امام حسن عسكري(ع) در زمان حيات خود عدالتشان را تأييد فرمود و همه را به عنوان امين امام زمان(ع) معرفي كرد و بعد از خود، ناظر املاك و متصدي كارهاي خويش گردانيد، و آنها را با نام و نسب به مردم معرفي نمود. ابو عمرو عثمان بن سعيد العمير الأسدياولين نايب امام عصر (عج)، ابو عمرو عثمان بن سعيد العمير الأسدي است. عثمان بن سعيد براي 3 امام نيابت كرده است. يعني نايب امام علي النقي، امام حسن عسكري و حضرت مهدي (عج)بوده

است و نيابش براي امام زمان (عج) از سال 260 هجري آغاز شد و تا 280 قمري ادامه يافت. لقب هاي عثمان بن سعيد عبارتند از: عمري، اسدي، عسكري، سمّان و زيّات. از ميان اين پنج لقب، 3 لقب اول به سبب انتساب وي به قبيله بني اسد و منطقه نظامي سامراء و نسب خانوادگي اوست. اما دو لقب ديگر يعني سمّان و زيّات به اين دليل بوده است كه وي به سبب وحشت از حاكميت استبداد عباسي به منظور تقيّه و مخفي كردن امر نظارت خويش از جانب حضرت ولي عصر (عج) در ظاهر تجارت روغن مي كرد و در پوشش روغن فروشي به مسؤوليت خطير سفارت مي پرداخت و با قرار دادن نامه هاي مردم در ظرف هاي مخصوص حمل آب و پوست هاي مخصوص حمل روغن، به سوي حضرت مهدي (عج) ارسال و جواب اخذ مي كرد. يكي از افتخارات زندگي عثمان بن سعيد اين بود كه وي در زمان 3 امام معصوم (ع) مي زيست و آنها را درك كرد و از طرف آن امامان بزرگوار تأييد شده است. عثمان بن سعيد تنها 11 سال سن داشت كه افتخار خدمت به امام هادي (ع) نصيبش شد. از ديگر افتخارات وي اين بود كه پس از شهادت امام هادي (ع) وكالت خاص امام حسن عسگري را عهده شد. همچنين پس از تولد امام دوازدهم، امام حسن عسگري به عثمان بن سعيد دستور داد تا گوشت و نان بخرد و در ميان تهي دستان تقسيم كند و تعدادي گوسفند به سلامتي امام مهدي (عج) عقيقه كند. عثمان بن سعيد، مورد وثوق و اعتماد 3 امام بزرگوار بوده است و از ناحيه امام هادي (ع)،

امام حسن عسگري (ع) و حضرت حجت (عج) در مدج و امانت دار بودن و عفيف بودن وي توقيع صادر شده است. امام حسن عسگري (ع) در سخنانش به احمد بن اسحاق، فرموده است: «عمري و پسرش هر دو ثقه و مورد اعتماد هستند، هر آنچه از سوي من براي تو آوردند، ترديد مكن كه از سوي ما است و هر چه مي گويند از جانب ما است. بنابراين سخنان آن دو را بشنو و پيروي آنان نما و بدان كه هر دو امين و مورد اعتماد هستند.»(1) محمد بن عثمان عمرىدومين نايب خاص امام زمان- عليه السلام- محمد بن عثمان عمرى است. ايشان فرزند نايب اول است و او از همان دوران كودكى، همراه پدرش در خدمت حضرت هادى- عليه السلام- بوده و سپس در خدمت امام حسن عسكرى- عليه السلام- و سپس حضرت مهدى - ارواحنا فداه - بعد از درگذشت پدرش، وى را به عنوان نايب خود تعيين نمود، و حدود نيم قرن - طبق نظر اكثر علماء - نماينده و نايب حضرت مهدى - عليه السلام- در تمامى شئون شيعيان بود. بر نيابت وى، سه امام، يعنى امام هادى و امام حسن عسكرى و حضرت ولى عصر- عليهم السلام- تصريح نموده اند. به خاطر طولانى بودن دوران نيابت وى، توقيعات زيادى در زمنيه هاى مختلف، از طرف امام زمان- عليه السلام- در زمان ايشان صادر گشت. در زمان وى، مدعيان دروغين زيادى پيدا شد، و يكى از كارها و فعاليتهاى مهم او مبارزه مستمر با اين مدعيان دروغين نيابت بود، و با سعى و تلاش بى وقفه، توانست عموم شيعيان را از چنگال آنان برهاند و با رسوا

كردن آنها به وسيله اخراج توقيعات لعن از طرف امام زمان- عليه السلام- نيابت حقيقى خويش را اثبات بكند. دوران نيابت وى مقارن با بقيه خلافت «معتمد» و خلافت «معتضد» و ده سال از خلافت «مقتدر» بود. مرگ خود را پيشگويى نمود و در سال 305ه.ق. وفات يافتابوالقاسم حسين بن روح نوبختىسومين نايب خاص امام زمان- عليه السلام- حسين بن روح نوبختى مى باشد. بر خلاف ساير نواب خاص، بعضى از مورخين تنها به جنبه هاى سياسى زندگانى ايشان پرداخته اند و بعضى از ابهامات موجود در زندگى ديگر نواب، درباره ايشان كمتر مشاهده مى شود. وى به خاطر نسبتى كه با خاندان نوبختى داشت، در دستگاه عباسى از موقعيت خوبى بر خوردار بود و بسيارى از مشكلات شيعيان را از اين طريق حل مى نمود. وى قبل از وزارت حامد بن عباس از آزادى خوبى بهره مند بود؛ ليكن بعد از به وزارت رسيدن حامد بن عباس (306 تا 311) به خاطر كينه اين وزير با شيعيان، فعاليتهاى او محدود شد، و مجبور شد به صورت مخفيانه زندگى كند، و در اين مدت، شلمغانى را از طرف خود منصوب نموده بود كه واسطه بين او و شيعيان باشد، او هم، از استتار حسين بن روح سوء استفاده نموده و مدعى نيابت دورغين شد. بعد از عزل حامد بن عباس در سال 311 و وزارت سوم ابن فرات، وى موقعيت خود را باز يافت، ليكن بعد از عزل ابن فرات در سال 312 ه.ق. و كشته شدن او و پسرش، حسين بن روح توسط مقتدر تا سال 317ه.ق. زندانى گشت، و در سال 317ه.ق. از زندان آزاد و به فعاليت خود ادامه داد.وى

معاصر با بقيه خلافت «مقتدر) و قسمتى از خلافت «راضى» بود. مدت نيابت وى 21 سال به طول انجاميد و در سال 326ه.ق. وفات يافت* ابوالحسن علي محمد سمريابوالحسن علي محمد سمري، چهارمين نايب خاص امام مهدي (عج) است كه در سال 326 قمري و به دنبال وفات حسين بن روح به نيابت انتخاب شد و تا نيمه شعبان سال 329 قمري به مدت 3 سال وظيفه انتقال پيام بين شيعيان و امام زمان (عج) را به عهده داشت. علي بن محمد سمري كه كنيه اش ابوالحسن بود، شخصيت وارسته توأم با شكوه و عظمت داشت. وي از نظر تقوي داراي موقعيت خاص و فوق العاده بود. از كرامت هاي او اين بود كه در بغداد خبر از رحلت «ابن باويه قمي» پدر شيخ صدوق كه در ري زندگي مي كرد داد و گفت: «در اين ساعت ابن باويه قمي، چشم از جهان فرو بست» گروهي از شيعيان كه در حضورش بودند، ماه و روز و ساعتي را كه فرموده بود را يادداشت كردند و پس از 17 روز كه خبر رحلت ابن بابويه قمي به بغداد رسيد، ديدند كاملاً با نوشته آن روز كه جناب سمري فرموده بود، تطبيق دارد. نيابت خاص با رحلت او پايان يافت و پس از آن نيابت عامه آغاز شد و همزمان پايان يافتن غيبت صغري شيعه وارد دوران غيبت كبري شد. محل نيابت اين چهار تن در بغداد بوده و آنها در همان شهر مدفون شدند و مزارشان در حال حاضر نيز معروف و مشخص است. پرسش : ملاك ومعيار انتصاب نوّاب اربعه چه بوده است؟پاسخ : امامان معصوم: بر اساس حكمت

رفتار مى كردند وقطعاً در نصب ها يك سرى معيارها وملاك هايى را مد نظر داشتند از قبيل:1 - تقيّه ورازدارى در حدّ بالاسفير اوّل حضرت، عثمان بن سعيد براى رعايت تقيه مى كوشيد تا خود را از بازرسى هاى رژيم عباسى دور نگه دارد. او بدين منظور در هيچ بحث ومجادله مذهبى يا سياسى به صورت آشكار درگير نمى شد.( تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، دكتر جاسم حسين، ص 149)حسين بن روح نيز در راستاى رعايت وحفظ تقيه، يكى از خدمتگزاران خود را تنها به اين دليل كه معاويه را لعن نمود عزل واخراج كرد.( الغيبة، طوسى، ص 237)2 - صبر واستقامت بسيار عالى وممتازعده اى از ابوسهل نوبختى پرسيدند: چرا تو نايب خاص حضرت نشدى؟ او در جواب گفت : «آنان (امامان:) بهتر از همه مى دانند كه چه كسى لايق اين مقام است. من آدمى هستم كه با دشمنان رفت وآمد دارم وبا آنان مناظره مى كنم. اگر آنچه را كه ابوالقاسم حسين بن روح درباره امام مهدى (ع) مى داند من مى دانستم، شايد در بحث هايم با دشمنان، آن گاه كه جدال ولجاجت آنان را مى ديدم، مى كوشيدم تا دلايل بنيادى را بر وجود امام ارائه دهم ودر نتيجه محل اقامت او را برملا مى ساختم. اما اگر ابوالقاسم حسين بن روح، امام را زير عباى خود پنهان داشته باشد، وبدنش را با قيچى قطعه قطعه كنند تا امام مهدى (ع) را نشان دهد، هرگز عباى خود را كنار نمى زند وامام را نشان نمى دهد».( الغيبة، طوسى، ص 240 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 359)3 - نسبت به ديگران فهميده تر بودنشيخ طوسى در كتاب «الغيبة» به فهم ودرايت آنان اشاره كرده است.( همان، ص 236)4

- حسّاس نبودن حكومت نسبت به آنانامام مهدى (ع) در انتخاب نايبان خاص خود از افرادى استفاده مى كرد كه در دستگاه ظالمان عباسى نسبت به آنها حساسيتى نباشد، چون نيابت خاص، كارى بود بسيار مخفى ومبهم ومهم؛ ولذا هر يك از آنان داراى شغل بوده، كاسبى مى كرده اند تا شناخته نشوند. پرسش : چه عواملى باعث شد برخى ادعاى سفارت دروغين از طرف حضرت نمايند؟پاسخ : هنوز مدّتى از عهد سفارت ناحيه مقدسه نگذشته بود كه اين دستگاه مقدس مبتلا به مصيبت مدعيان دروغين سفارت گشت. آنان از اين ادعاى دروغين خود اهدافى را دنبال مى نمودند كه عبارت بود از:1 - از آنجا كه ايمان ضعيفى داشتند با اين ادعا درصدد انحراف مردم وجامعه شيعى بودند.2 - طمع به دست آوردن اموال مردم وحقوق شرعيه، زيرا از آنجا كه امام زمان (ع) در غيبت به سر مى بردند اينها مى توانستند در اموال تصرّف نمايند.3 - گسترش موقعيت خود در جامعه، زيرا با اين ادعا وانتساب خود به امام مهدى (ع) درصدد گسترش شهرت خود برمى آمدند.پرسش : مدعيان دروغين سفارت چه كسانى بوده اند؟پاسخ : شروع تزوير در امر سفارت به عصر سفير دوّم محمّد بن عثمان عَمْرى باز مى گردد؛ زيرا پدر او عثمان بن سعيد به قدرى معروف بود كه هيچ كس جرأت معارضه با او را نداشت.اول كسى كه ادعاى سفارت دروغين نمود ابومحمّد شريعى بود. وبعد از او محمدبن نصير نميرى واحمد بن هلال كرخى وابوطاهر محمد بن على بن بلال و بلالى وابوبكر محمّد بن احمد بن عثمان بغدادى واسحاق احمر ( بحارالأنوار، ج 51، ص و368و369367)ومردى معروف وبه باقطانى.( همان، ص 301)برخى از آنان

در ابتدا از مردان صالح بودند ولى به جهات مختلف راه انحراف را پيشه نمودند. سفير دوم با تمام قدرت به مقابله با آنها پرداخت، ونيز از ناحيه مقدسه توقيعات وبيانات شديد در لعن وتبرى از آنان صادر شد كه دلالت بر دروغگويى وسوء باطن آنان داشت.در زمان سفارت حسين بن روح -سفير سوم- مصيبت در اين زمينه بيشتر شد، زيرا شخصى به نام محمّد بن على شلمغانى غزافرى ادعاى سفارت نمود وبيشترين تأثير را در انحراف جامعه به جاى گذاشت. او گر چه در ابتداى امر، مردى مؤمن به نظر مى رسيد ووكيل حسين بن روح بود، ولى عاقبت به انحراف كشيده شد. آخرين كسى كه ادعاى دروغين سفارت داشت ابودلف كاتب بود كه بر اين ادعاى خود تا بعد از وفات سمرى -سفير چهارم- باقى بود.( الغيبة، طوسى، ص 303)پرسش : آيا امام زمان عليه السلام غير از سفرا، وكيل نيز داشته است؟پاسخ : از تاريخ به دست مى آيد كه امام زمان (ع) به جز چهار سفير معروف، وكلايى نيز داشته است كه در اطراف ممالك وشهرهاى اسلامى مشغول به انجام وظيفه بوده اند. ولى بين سفيران ووكيلان دو فرق اساسى وجود داشته است:1 - سفير با امام زمان (ع) به طور مستقيم مواجهه داشته واو را به طور شخصى مى شناخته است، در حالى كه وكلا اين چنين نبوده اند، وارتباطشان با حضرت از طريق سفيران انجام مى گرفت.2 - مسئوليّت سفير، عمومى بود وشامل تمام شيعيان مى شد، ولى مسئوليّت وكيل در محدوده منطقه خودش بود.پرسش : چه مصلحتى در وجود وكلاى ناحيه مقدسه بوده است؟پاسخ : در مورد سؤال فوق به دو مصلحت اساسى مى توان اشاره كرد:1 -

كار وكيل، سهيم شدن در تسهيل كارهاى گسترده اى بوده كه بر عهده سفير قرار گرفته بود. خصوصاً با در نظر گرفتن اين مطلب كه قرار بر سرّى بودن وكتمان كردن امور شيعيان در ارتباط با حضرت بود.2 - عملكرد آنها در مخفى نمودن سفير وكتمان اسم وشخص او تأثير بسزايى داشته است.پرسش : سازمان وكالت چه وظايف ومسئوليت هايى را برعهده داشته است؟پاسخ : با بررسى شواهد تاريخى چنين به دست مى آيد كه سازمان وكالت از آغاز تا پايان فعاليت آن، كاركردهاى گوناگونى را دارا بوده است كه از آن جمله عبارت است از:1 - دريافت، تحويل وتوزيع وجوه شرعى.2 - رسيدگى به اوقاف.3 - راهنمايى وارشاد شيعيان ومناظره با مخالفان.4 - ايفاى نقش سياسى سازمان وكالت.5 - ايفاى نقش ارتباطى سازمان وكالت.6 - كمك به نيازمندان وحلّ مشكلات شيعيان.وظايف نواب اربعه چه بود؟ وظايف ومحور كلّى فعاليت هاى نواب اربعه بدين قرار است:1 - زدودن شك وحيرت مردم درباره وجود امام مهدى (ع)مهم ترين وظيفه اى كه نواب اربعه به ويژه سفير اول يعنى عثمان بن سعيد عَمْرى بر عهده داشت اين بود كه براى شيعيان ثابت كند، امام عسكرى (ع) فرزندى دارد كه اكنون امام است واو نايب خاص آن حضرت مى باشد.2 - حفظ امام مهدى (ع) از راه پنهان داشتن نام ومكان آن حضرتامام مهدى (ع) در توقيعى به محمّد بن عثمان بن سعيد عَمْرى بيان داشت كه از ذكر نام ونشان آن حضرت خوددارى كند ودر جهت پنهان داشتن نام ومكان آن حضرت بكوشد.( همان، ص 222)ابوسهل نوبختى در جواب اين سؤال كه چرا تو سفير ناحيه مقدسه نشدى؟ فرمود: «من نمى توانم مانند حسين بن

روح سرّ نگهدار باشم».( همان، ص 240)3 - سازماندهى وسرپرستى سازمان وكالتاز طريق اين سازمان، شيعيان پرسش ها وشبهات دينى خود را با وكلا در ميان مى گذاشتند وآنان به واسطه سفير از ناحيه مقدسه پاسخ را به شيعيان مى رساندند، ونيز وجوه شرعى خود را به وكلا مى دادند ووكلا آن را به مسئول سازمان تحويل مى دادند.4 - پاسخ گويى به پرسش هاى فقهى ومشكلات عقيدتىآنان گاهى پرسش هاى فقهى ومسائل مستحدثه شيعيان را به عرض امام مهدى (ع) مى رساندند وپاسخ آن را دريافت وبه شيعيان ابلاغ مى كردند.( اعلام الورى، ص 452)5 - اخذ وتوزيع اموال متعلق به امام مهدى (ع)امام مهدى (ع) در روز بعد از رحلت امام حسن عسكرى (ع) ويا در همان روز، بعد از مراسم خاك سپارى امام عسكرى (ع) به هيئت قمى ها دستور داد كه از اين به بعد، اموال متعلق به آن حضرت را به وكيلش در بغداد (ابوعمرو، عثمان بن سعيد عَمْرى) تحويل دهند.( كمال الدين، ص 478)6 - مبارزه با غلات ومدعيان دروغين نيابت وبابيّتدر راستاى همين وظيفه، در اين دوره هفتاد ساله هر كسى كه به دروغ ادعاى بابيّت ووكالت نمود، مثل حلاج، شلمغانى وديگران، با آنان به مبارزه برخاستند واز ناحيه مقدسه توقيعاتى به واسطه آنان صادر شد، وبا روشن شدن ماهيّت آنان، شيعيان اماميه از اين نوع انحرافات مصون ماندند وبه سفارت نواب اربعه ووكالت بيشتر اعتماد نمودند.7 - مبارزه با وكلاى خائنگاهى برخى از وكلا منحرف مى شدند واز وظايف اصلى خود عدول مى كردند. در اين صورت مشكلاتى را براى سازمان مخفى وكالت به وجود مى آوردند، وگاهى وجوه شرعى را نزد خود نگه مى داشتند، در اين صورت نواب اربعه هر كدام

به نوبه خود مسئوليت داشتند تا با آن وكيل خائن مبارزه كنند.8 - آماده سازى مردم براى پذيرش غيبت كبرااين وظيفه بيش از همه بر دوش ابوالحسن على بن محمّد سَمَرى آخرين سفير امام مهدى (ع) سنگينى داشت. از اين رو امام مهدى (ع) از راه اعجاز به او كمك كرد وشش روز قبل از مرگش توقيعى صادر نمود وزمان دقيق وفات وى را بيان داشت تا اينكه حجت بر همگان تمام شود واذهان، آماده پذيرش دوره ديگرى از غيبت آن حضرت باشد.مطلب سّوم:تحقيق در شهادت نواب اربعه روايتهاى تاريخى براى جريانهاى ظاهرى بعد از مرگ حسن عسكرى مى گ_ويد كه حضرت عسكرى هيچ فرزندى از خود باقى نگ_ذاشته بود ، نه پسر ونه دختر ، حضرت عسكرى وصيت اموالش را به مادرش (حديث) كرد ، بهمين خاطر بود كه برادرش جعفر بن على ادعاى امامت كرد وعده اى از شيعيان پيرامون او جمع شدند.اما روايت (نواب اربعه) مى گ_ويد: حضرت عسكرى فرزندى داشت اما مخفى بود ، وآنها (نواب اربعه) نائب  يا وكيل او بودند. تصديق آنها منجر به قول به وجود (ابن الحسن) مى شود. آيا نواب اربعه صادق وراستگ_و بودند؟ آيا شيعيان روى اعتبار آنها اجماع داشتند؟ چه گ_ونه شيعيان انها را تصديق كردند؟ با چه دليلى ادعاى آنها را تصديق كنيم؟ آيا چيزى وجود دارد كه مارا وادار سازد كه به آنها به ديد شك وترديد نگ_اه كنيم؟ ودر ادعاى آنها در نيابت از (الامام المهدى) ترديد كنيم؟ خصوصا اگ_ر فهميديم كه آنها از ادعاى نياب سود مادى زيادى نصيبشان شد. قبل از اينكه رواياتيكه در مدح ودرست بودن نواب اربعه

مورد بحث وتدقيق وارزيابى قرار دهيم ، مى گ_وييم: آيا مسئله نيابت از مهدى مسئله نوين بوده؟ يا اينكه اين پديده قبلاً نيز وجود داشته بود؟ . ملاحظه مى كنيم قبل از نواب اربعه اشخاص زيادى ادعاى وكالت ونيابت از ائمه سابقين كه بعضى مدعى مهدويتشان شدند ، كردند . آنها ادعاى غيبت ومهدويت براى امام كردند بعد از آن ادعاى نيابت خاص آن امام غايب را ، مانند حضرت موسى كاظم ، كه عده زيادى از اصحابش معتقد به غيبت ومهدويت واستمرار حياتش شدند ، واز جمله آنها (محمد بن بشير) بود ، كه ادعاى نيابت از حضرتش كرد ، واين نيابت را بعنوان (ميراث) به فرزند انش وفرزندان آنها گ_ذاشت. بيش از بيست نفر ادعاى نيابت براى (الامام محمد بن الحسن العسكرى) كردند كه از ميان آنها: الشريعى ، النميرى ، العبرتائى ، الحلاج ، وغيرهم بود. چون ادعاى نيابت استفاده هاى مادى واجتماعى وسياسى به دنبال داشته ، مخصوصا مدعيان نيابت عامه اين مسئله را در سرّ وخفا تبليغ مى كردند ومردم را از تحقيق در اين مسئله نهى مى كردند!.. مدعيان نيابت از وجود علاقه ورابطه با ائمه اهل البيت سوء استفاده مى كردند ، و ادعاى ادامه حيات آنها و بالاخره خودش نائب يا وكيل امام ميشد، و اين ادعا معمولاً مورد قبول مردم ساده لوح مى شود، اما مردم روشن وبا هوش ومحقق ان را قبول ندارند . ملاحظه مى كنيم شيعيان همه مدعيان نيابت را رد كردند ، وبيش از بيست نفر آنها را قبول نكردند و آنها را به كذب و جعل كردن متهم ساختند و همچنين

در نيابت نواب اربعه شك كردند ، و در باره آنها مختلف بودند وهيچ دليل علمى و واضحى دال بر صدق وصحت ادعاى نواب اربعه در روايات يافت نمى شود، واين سبب مى شود آنها را به ليست مدعيان نيابت كذابين ملحق سازيم ، چون همه ميخواستند از مسئله نيابت مهدى قائم تجارت كنند وجيب خودشان را پركنند. طوسى براى توثيق عثمان بن سعيد العمرى روى چند روايت تكيه كرده است ، از قبيل روايت احمد بن اسحاق قمى در آن روايت آمده كه حضرت هادى وحضرت عسكرى عثمان بن سعيد العمرى را چه در زمان حيات يا مرگ مورد تأييد قرار داده. در اين روايت اشاره اى مبنى بر نيابت عمرى از حضرت مهدى وجود ندارد ، اما بعضى از روايات تصريح مى كردند كه حضرت عسكرى تأكيد بر وكالت العمرى از حضرت قائم مى كند . اما سند اين روايت بسيار ضعيف مى باشد ، چون در سلسله روات (جعفر بن محمد بن مالك الفزارى) وجود دارد . النجاشى وابن الغضائرى در باره فزارى گ_فتند: "او كذاب ومتروك الحديث ودر مذهب او غلو واعاجيب وجود دارد ، او از ضُعفا ومجاهيل نقل مى كند ، وهمه عيبهاى ضُعفا در او جمع شدند ، او حديث را ماهرانه وضع مى كرد وفاسد از نظر مذهب وروايت مى باشد". اما روايت قبلى كه از وثاقت وامانت و وكالت عمرى صحبت مى كند ، اين روايت مجهوله مىباشد ، ودر سلسله سندش (الخصيبى) مى باشد ، او يكى از تندروها (غُلات) مى باشد ، ورايت متضمن علم حضرت عسكرى به غيب است ، وآگ_اهى داشتن از

نمايندگ_ان يمن قبل از اينكه حضرتش آنها را ببينند. [1] واين از باورهاى غُلات مى باشد. روايت اول مى گ_ويد: حضرت عسكرى قبل از مرگ_ش خبر داد كه عمرى در آينده نيز انسان خوبى خواهد ماند. واين علمى است كه  بجز خدا كسى آن را نمى داند ، واين از علم غيب مى باشد. حالا كه اين روايت از لحاظ متن وسند فاقد اعتبار مى باشد ما نتيجه واحدى ميگ_يريم وآن اينكه (العمرى) وكيل امامين الهادى والعسكرى در گ_رفتن اموال بود، واين وكالت را مجددا به خويشتن داد. وادعاى فرزندى براى حضرت عسكرى كرد تا بر اساس آن بتواند ادعاى وكالت از (المهدى) بكند ، بدون اينكه به خودش زحمتى بدهد ويك دليل واضحى براى صحت مدعايش اظهار كند. مؤرخين مسئله وكالت العمرى از (ابن الحسن) را مورد تأكيد قرار ندادند ، و الطبرسى در كتاب (الاحتجاج) با اينكه او تدوين آنگ_ه به دستش رسيده حرص شديد داشته ، در باره العمرى بيشتر از اين نمى گ_ويد كه: "العمرى بأمر صاحب الزمان قيمومت داشت وتوقيعات وجواب مسائل از روى دستش بيرون مى آمد". [2] مؤرخين هيچ معجزه اى براى (العمرى) ذكر نكردند كه ادعاى نيابتش را ثابت كند . با اينكه سيد عبد الله شبر در كتاب (حق اليقين) مى گ_ويد:" شيعيان ادعاى نواب اربعه را نمى پيرفتند مگ_ر بعد از اينكه آيت ومعجزه اى روى دست يكا يك آنها از طرف صاحب الامر ظاهر شود كه دال بر صدق مدعايشان در نيابت باشد". [3] اما نايب دوّم: (محمد بن عثمان بن سعيد العمرى) مؤرخين شيعه هيچ نصى را ذكر نمى كنند كه دال بر

تعيينش بعنوان (نايب المهدى) باشد. طوسى مى گ_ويد:" او جاى پدرش را در نيابت اشغال كرد واين امر بنا به نص ابو محمد الحسن العسكرى ونص پدرش عثمان بن سعيد وبأمر حضرت قائم بود". [4] طوسى روايتى از عبد الله بن جعفر الحميرى القمى نقل مى كند مى گ_ويد: "حضرت المهدى به العمرى الابن نامه اى فرستاد كه در آن تسليت مرگ پدرش عثمان بن سعيد را به وى گ_فت ، المهدى خدا را  حمد وثناء مى كرد  براى قيام العمرى الابن مقام پدرش وبراى او آرزوى توفيق كرد". حميرى اضافه مى كند ومى گ_ويد: نامه ها باهمان دستخطى كه در زمان ابى جعفر عثمان بن سعيد بيرون مى آمدند. طوسى روايت ديگ_رى از محمد بن ابراهيم بن مهزيار الاهوازى ، وروايت ديگ_رى از اسحاق بن يعقوب از (المهدى) نقل مى كند: المهدى به وثاقت العمرى الابن تاكيد مى كند وبراى او طلب رضا ومغفرت از خداوند متعال مى كند ، همه اين روايتها بوسيله خود عمرى نقل شده ، واين سبب كافى مى باشد كه بگ_وييم اين روايتها ضعيفه مى باشند. دليلى در دست نيست كه ثابت كند كه عثمان بن سعيد العمرى بامر (القائم المهدى) وبه  فرزندش محمد بن عثمان وصيت كرده باشد ، حسب الظاهر اين تخمين وحدس از طرف طوسى بود. وهمچنين دليل تاريخى وجود ندارد كه ثابت كند (العمرى پدر) به (العمرى فرزند) وصيت كرده باشد بجز ميراث وادعا كردن يك طرفه پسر. مشكل اين است كه به چه شكل وصورت از صحت توقيعاتى كه عمريان انهارا بيرون مى ساختند ونسبت به (المهدى القائم) مى دادند مطمئن شويم. مخصوصا ان

توقيعى كه (الحميرى القمى) نقل كرده ، ودر روايت نقل شده كه به چه صورت به (القائم المهدى) نسبت داده شد. احتمال مى رود كه خود العمرى با دست خود نوشته وآن را به (المهدى القائم) نسبت داده ، مخصوصا ملاحظه مى شود در آن توقيع العمرى بيحساب مدح وثنا شده كه شبهه روى آن سايه مى افكند ، حتى اگ_ر المهدى حاضر باشند چه رسد (القائم المهدى) غائب هستند!! وكسى ديگ_رى وجود ندارد كه اين حديث را روايت كند جُز  خود العمرى. حميرى هم به ما نمى گ_ويد چرا زود توقيع مورد قبول وتصديق واقع شد ، با وجود جدل وبحث در ميان شيعيان آن زمان پيرامون صدق العمرى در ادعاى نيابت؟ شايد هم خود الحميرى توقيع را درست كرده وآن را به المهدى القائم نسبت داده است. اما روايت محمد بن ابراهيم بن مهزيار الاهوازى ، آن روايت هم ضعيفه مى باشد ، چون خودش اعتراف مى كند كه در بدو امر بوجود مهدى شك داشت ، وبعد از ملاقات با العمرى در بغداد ادعاى نيابت نمود. وبالاخره مشكوك به حساب مى آيد. براى ما توضيح نمى دهد به چه صورت توقيع را دريافت كردند، بشكل مستقيم يا از طريق العمرى بوده ، اگ_ر ادعا كند بصورت مستقيم از (القائم المهدى) توقيع را دريافت داشته ، به چه صورت؟ آيا او (قائم) را ديده ؟ خودش هم اين ادعا را نمى كند ، يا از طريق العمرى ؟ اين هم مارا وادار به شك مى كند. اما روايت سوّم روايت (اسحاق بن يعقوب) كه در آن تصريح مى شود كه از العمرى نقل

شده ، آن هم مشكوك است . واحتمال مى رود كه (توقيع) ساخته وپرداخته خود العمرى مى باشد ، ثانيا: مجهوليت وضعف اسحاق بن يعقوب . روايت تصريح نميكند كه به چه صورت از دستخط (مهدى) مطمئن شدند ، يا اينكه طوسى مى گ_ويد: دستخطهايى كه توقيعات با آن خارج مى شدند با همان دستخطى خارج مى شده كه در زمان عسكرى بود. [5] واما رؤيت محمد بن عثمان العمرى (القائم المهدى) در فصل حج ، يك ادعا مجرد است كه فاقد دليل مى باشد . او نميگ_ويد كه به چه شكل با (مهدى) ودر فصل حج آشنا شده، در صورتيكه قبلاً اورا نديده است ، شايد او را با شخصى ديگ_رى اشتباه كرده است. اينجاست كه احمد بن هلال العبرتائى – بزرگشيعيان در بغداد –  بر روى اين روايتها توقف مىكند. فزراى از او (عبرتائى) نقل كرده مى گ_ويد: او شاهد بود وقتيكه حضرت عسكرى مهدى را به اصحاب نشان دادند وشاهد تعيين العمرى بعنوان خليفه براى (مهدى) بود ، او (عبرتائى) در صحت مدعاى (العمرى الابن) در مورد (النيابة الخاصه) تشكيك كرد ، ومنكر اين شد كه وى شنيده بود (العسكرى) او را به عنوان وكيل تنصيب كرده باشد ، روى اين اصل العبراتائى وكالت العمرى دوّم را از (صاحب الزمان) به رسميت نمى شناسد. [6] مى دانيم عبرتائى نقش بزرگ_ى در تثبيت نيابت عثمان بن سعيد العمرى داشت ، واميدوار بود كه العمرى بعد از مرگ_ش به او وصيت كند، وقتيكه العمرى به پسرش محمد وصيت كرد ، او نيابت پسر عثمان بن سعيد را نپذيرفت ، وخودش ادعاى نيابت كرد ،

كه اين بحد ذاته پرده از يك نوع توطئه گرى ومصالح در دعواى نيابت بر ميدارد. در نتيجه عدم وجود نصوص صحيحه ومؤكده در باره نيابت محمد بن عثمان العمرى ، شيعيان در باره صحت مدعايش مشكوك شدند، مجلسى در (بحار الانوار) روايت مى كند مى گ_ويد: ابو العباس احمد السراج الدينورى از العمرى خواست دليلى بر صحت ادعايش ارائه دهد ، چون دينورى به نيابت العمرى شك داشت وبه العمرى ايمان نداشت مگ_ر اينكه معجزه اى نشان بدهد. [7] در آن وقت در ميان شيعيان اين حديث مشهور وشايع بود كه مى گ_ويد: (خادمين وقائمين به امور ما  شرور ترين خلق خدا مى باشند) . شيخ طوسى اين حديث را صحيح مى داند ، اما مى گ_ويد :"حديث را برعموم حمل نكنيد ، چون از ميان آنان كسانى بودند كه تغيير وتبديل وخيانت كردند". [8] بعضى از شيعيان كه مالى به العمرى داده بودند ، پشيمان شدند كما اينكه از وجود (مهدى) وصحت (تواقيع) كه العمرى آنان بيرون مى آورد  وبه (مهدى) نسبت مى داد مشكوك شدند. در ميان كسانيكه شك كرده بودند عده اى از اهل البيت بود ، واين مسئله العمرى را وادار ساخت كه كتابى يا (توقيعى) از زبان (مهدى) نشان دهد ، كه شاكّين ومنكرين المهدى را محكوم مىكرد. عده اى از شيعيان شك در صحت وكالت (النوبختى) نائب سوّم ، كردند ، ودر باره امواليكه بنام (مهدى) گ_رفته مى شد سؤال كردند وگ_فتند: "اموال وحقوق بشكل درست خرج نميشود". الصدوق والطوسى در اين رابطه مى گ_ويند: اما نوبختى توانست آنها را از طريق معجزه قانع سازد وبه آنها از

غيبيّات مى گ_فت ، از جمله تعيين وقت مرگ بعضى از اشخاص ، يا النوبختى دراهمى از صرّه شخصى برداشت آنهم از راه دور. [9] در واقع مؤرخين شيعه داستانهاى زيادى در باره شك مردم نسبت به مدعيان نيابت وتكذيب آنان همديگ_ر را نقل كرده. اما مؤرخين وعلماى اثنا عشريه فرق مى گ_ذاشتند بين (نواب اربعه) وبقيه مدعيان نيابت . علماى اثنا عشريه بقيه مدعيان را مورد ذم قرار دادند ، وشك داشتند كه آنها بتوانند معاجز يا علم به غيب داشته باشند. كلينى ومفيد وطوسى ده ها داستان در باره قيام (نواب اربعه) به معجزه وخوارق العادات وخبر از مغيبات ذكر كرده اند. الطوسى از (هبة الله) حفيد العمرى نقل مى كند مى گ_ويد: " معجزات امام روى دستش ظاهر شده ، و او (العمرى) صحبت از غيب مى كرد". [10] همچنين الطوسى خبرى از على بن احمد الدلال نقل مى كند ومى گ_ويد: " عمرى به او ساعت مرگ_ش  خبر داد ، وگ_فت از روز كذا وشهر كذا وسال كذا . وحرف العمرى در روز و ماه و سال وفات درست بود ، و آن در آخر جمادى الاولى از سال 305 هجرى بود". [11] اين اقوال با اصول ومبادىء شيعه وائمه اهل البيت مغايرت دارد ، اهل البيت هميشه علم به غيب را نفى مى كردند ، حتى طريقه اعجازيه براى اثبات امامتشان را نفى مى كردند. شيخ صدوق در كتاب (اكمال الدين) مى گ_ويد:" امام علم غيب را نمى داند اما او بنده صالحى مى باشد كه علم به كتاب وسنت دارد ، كسى كه علم غيب را به امام نسبت

دهد ، كفر به پروردگ_ار كرده ، وبنظر ما خارج از اسلام مى باشد ، والغيب لا يعلمه الا الله ، اگ_ر بشرى ان را ادعا كند او كافر يا مشرك مى باشد". [12] امام صادق مى فرمايد:" عجبا از مردميكه براى ما ادعاى غيب مى كنند.. بخدا سوگ_ند قصد تأديب جاريه ام فلانه داشتم ، او از من فرار كرد. و من نميدانم در كدام اطاق خانه مى باشد". [13] روزى ابو بصير نزد امام صادق مى آيد به وى گ_فت: انها مى گ_ويند: شما عدد دانه هاى باران وعدد ستارگ_ان وعدد برگ_هاى درختان و وزن آنچه در دريا وعدد ذرات تراب را مى دانيد. امام فرمودن: "سبحان الله.. سبحان الله..نه بخدا سوگ_ند كسى جز خدا اين را نمى داند". [14] يحيى بن عبد الله از حضرت موسى كاظم سؤال مى كند: جانم به قربانت ، آنها ادعا مى كنند كه شما علم به غيب داريد؟ امام فرمودند: "سبحان الله دستت را روى سرم  بگ_ذار ، بخدا سوگ_ند هيچ مويى در بدنم نمانده مگ_ر اينكه ايستاد . نه به خدا سوگ_ند اين بجز ارثى است از رسول خدا (ص) نبوده است". [15] الحر العاملى روايت ديگ_رى را نقل مى كند مى گ_ويد:" جاهلان واحمقهاى شيعه ما را اذيت كردند ، انهائيكه دينشان از پر پشه هم كمتر مى باشد.. من از انها به خدا ورسول تبرى مى كنم از كسانيكه علم غيب را به ما نسبت دهند". [16] بنا بر اين ما نمى توانيم ادعاى (نواب اربعه) را تصديق كنيم بمجرد يكه ادعاى نيابت از (مهدى) كردند ، وكلام آنها دليل بر وجودش بدانيم

، آنهم بر مبناى معاجز يا علم به غيب . ما نمى توانيم فرقى بينشان بگ_ذاريم وبين مدعيان نيابت كه از بيست وچهار نفر هم تجاوز كردند. اگ_ر ما مدعيان دروغين نيابت را متهم به (جرّ النار الى اقراصهم) كنيم ، يا آنها را مرتبط با خلافت عباسى بدانيم ، همين اتهام به نواب اربعه هم وارد مى باشد ، ونواب اربعه نيز دور از اتهام نيستند. محمد بن على الشلمغانى كه وكيل الحسين بن روح در بنى بسطام بود ، كه بعداً منشق ومنفصل شد وخودش ادعاى نيابت كرد ، مى گ_ويد:" ما با ابو القاسم حسين بن روح در اين امر وارد نشديم مگ_ر اينكه مى دانستيم براى چه وارد شديم ، وآنچنان باهم اختلاف ودعوا مى كرديم – بر تقسيم اموال- مانند دعواى سگ_انى بر سرِ مردارى وجيفه اى وقتيكه جمع مى شوند". [17] اگ_ر ما نتوانستيم ادعاى (نواب اربعه) ثابت كنيم ، ودر اقوال آنها شك كرديم ،چه طور مى توانيم وجود (امام محمد بن الحسن العسكرى) را اثبات كنيم؟ آنهم  با تكيه كردن روى شهادت (نواب اربعه) كه آنها مهدى را مشاهده كردند واز او وكالت اخذ كردند؟! علاوه بر اين ، دليل ديگ_رى وجود دارد ودال بر كاذب بودن ادعياى وكالت ونيابت آنان ، وآن: مدعيان نيابت هيچ نقش فرهنگ_ى يا سياسى ويا فكرى براى خدمت مسلمانان وشيعيان نداشتند ، بجز گ_رفتن حقوق از دست مردم وادعاى تسليم آنها به (امام مهدى) مى باشد ، اگ_ر ادعاى آنها مبنى بر اتصال خاص ميان خود والمهدى القائم باشد بايستى سعى در حل مشكلات طائفه شيعه مىكردند ونظر و راهنمائيهاى امام

را براى امت منتقل مى كردند ، اما ملاحظه مى كنيم كه نايب ثالث (الحسين بن روح النوبختى) براى حل مشكل خود با شلمغانى كه از وى منشق شده است ، پناه به علماى قم مى آورد وكتابش را (التأديب) به آنجا مى فرستد تا آن را تصحيح كنند و راست را از نا راست تصحيح كنند. [18] واين دليل ديگ_رى است كه نايب ثالث هيچ نوع اتصالى وارتباطى با (امام مهدى) نداشته است ، وإلاّ كتاب را به او عرضه مى داشت ، واز صحت كتاب مطمئن مى شد. چيزى كه شك را تبديل به يقين مى كند در مورد عدم وجود (حجت بن الحسن العسكرى) : عدم وجود نقشى براى مدعيان (نيابت خاصة) در پر كردن فراغ فقهى يا توضيح امور غامضه اى كه لازم بود آنها را از طرف (امام مهدى) در آن مرحله توضيح داده شود!..   همه ميدانيم كه كلينى كتابش (الكافى) را در ايام نايب سوّم حسين بن روح نوبختى نوشته. آن كتاب پر از احاديث ضعيف وموضوع كرده حتى صحبت از  تحريف قرآن وچيزهاى باطل ديگ_رى كرده ، مى بينيم (نوبختى نايب سوّم ، وسمرى نايب چهارم) هيچ اظهار نظرى يا تصحيحى پيرامون كتا ب مزبور انجام ندادند ، و اين سبب رنج شيعيان در طول تاريخ شد و آنها را در مشكله تعرف وشناختن احاديث درست ونا درست دچار كرد. يكى از ابداعات سيد مرتضى ، نظريه (لطف) بوده كه در آن مى گ_ويد: (امام مهدى) مى بايستى در اجتهادات فقها دخالت كند وآنها را تصحيح كند واجماع باطلى آنها را مختل سازد. ما مى گ_وييم اگر چنين

مىبود  (امام مهدى) مى بايستى در تصحيح كتاب (الكافى) دخالت كند، اگ_ر وجودش را قبول كرديم ، يا اينكه در عصر (غيبت كبرى) كتابى از خود بجا بگ_ذارد تا مردم وعلما به آن رجوع كنند ، واين چيزى است كه اصلاً حاصل نشد. ومدعيان نيابت چيزى در اين زمينه تقديم نكردند ، واين مارا وادار مى سازد كه با ديد شك وترديد نسبت به نواب اربعه ونيابتشان نگ_اه كنيم ، وحتى شك در وجود غائبى كه آنها از او وكالت گ_رفته اند كنيم. شيخ حسن فريد كه يكى از همدرسان امام خميني بود در كتابش (رسالة في الخمس) خيلى متعجب ومتحيّرانه مى گ_ويد:چه سرّى است كه كلينى از صاحب الامر از طريق وكيلش النوبختى در باره حكم خمس در عصر غيبت نپرسيده؟. [19] مطلب چهارم: تحقيق در باره نامه هاى (امام مهدى) طرفداران نظريه وجود (امام مهدى)  نامه هائيكه كه گ_فته شده كه (امام مهدى) آنها را به عده اى از مردم  فرستاده است را ، دليلى ديگ_رى بر صدق مدعايشان مبنى بر وجود (الامام محمد بن الحسن العسكرى) دانسته اند. من بعد از اينكه روى اين روايتها تحقيق كردم وسند آنها را مورد بررسى قرار دادم ، متوجه شدم كه سند اين روايتها تا حد زيادى ضعيف مى باشند واين نامه ها شايعاتى هستند كه  مدعيان نيابت از (امام مهدى) انرا پراكنده كرده بودند. نامه اولى كه طوسى ان را نقل مى كند از جماعتى كه نام آنهارا ذكر نمى كند عن محمد التلعكبرى عن احمد بن على الرازى كه علماى رجال شيعه در باره اش مى گ_ويند: ( ضعيف و مغالى) واحمد بن

اسحاق القمى ذكر نمى كند به چه شكل با (صاحب الزمان) نامه نگ_ارى كرده؟ وچه شخص جواب (مهدى) را به او رسانده؟ واحتمال مى رود كه خودش نامه را درست كرده باشد. نامه دوّمى كه طوسى ايضا از احمد بن على الرازى (الضعيف الغالى) نقل مى كند از عده اى از مجهولين است ، بعلاوه اين نامه متضمن امرى است غير معقول و آن قبول حكميت شخصى غير معروف ووجودش مورد اختلاف بوده ، تا اينكه خودش وجودش را ثابت كند. شايد هم جواب نامه را يكى از ادعياء نيابت داده ، با اينكه شك در وجود ابن الحسن مستلزم شك در صدق نواب اربعه مى شود ، بنا بر اين نمى توانيم به يكى از نواب اربعه رجوع كنيم قبل از اينكه از وثاقتش مطمئن شويم ، يا تصديق  به چيزهائيكه به ما نشان مىدهيد از قبيل نامه هاى منسوب به المهدى ، بكنيم. اما روايت صدوق كه معروف به (التوقيع) ، آن روايت ضعيفه مى باشد ، بخاطر مجهوليت وضعف اسحاق بن يعقوب ، وعلماء سابقين مانند كلينى اين روايت را نقل نكردند. ونامه متضمن امورى است غير صحيح ، از جمله:1-    1-      ناقل نامه نائب دوم محمد بن عثمان بن سعيد  العمرى بود ونامه شامل مدح وثناى زيادى نسبت به خودش وپدرش بوده ، واين مارا مجبور مى سازد با ديده شك وترديد به نامه نگ_اه كنيم ، ومسئله جعل از طرف العمرى را احتمال كنيم.2-    2-      اباحه خمس در عصر غيبت تا وقت ظهور ، اين مخالف است با استمرار احكام اسلام در هر وقت ، وعلماى شيعه از مسئله اباحه

خمس در عصر غيبت عدول كردند چون با مبادىء اسلام منافات دارد.3-    3-      مطالبه كردن مردم از سؤال نكردن از سبب غيبت ، با اينكه فلسفه غيبت از ضروريات دين مى باشد ، وبايد آن را دانست تا راهى ومقدمه اى براى ايمان به (مهدى) باشد . لذا مى توان يقين كرد كه اين نامه يا (توقيع) ضعيف وغير قابل اعتماد مى باشد. روايت دوم صدوق از العمرى عن عبد الله بن جعفر نقل مى كند مى گ_ويد: او (عبد الله بن جعفر) نامه را نزد سعد بن عبد الله يافته ، يعنى خودش بطور مستقيم نقل نكرده بلكه آن را در كتابى يافته. در علم روايت ، پيدا كردن در لا بلاى كتابها وبدون ذكر سند ، از ضعيفترين نوع روايت مى باشد ، به اضافه اينكه سعد بن عبد الله راه بدست آوردن نامه را ذكر نكرده ونمى گ_ويد چه كسى نامه را به او داده؟ وسعد اين نامه را از عمريين (عثمان بن سعيد وپسرش محمد) نقل نكرده، بلكه از شخصى كه نامش مشخص نشده است نقل مى كند ، او فرض مى كند (المهدى ) مى باشد. شايد هم نامه توسط عمريين درست شده بوده ، چون اين رساله نظريه آنها را مبنى بر وجود المهدى تقويت مى كند ، ونيابت آنهارا محكمتر مى سازد ، از اين رو نامه از اعتبار ساقط مى باشد. اما رسائل شيخ مفيد كه طبرسى وابن شهر آشوب آنهارا در كتابهايشان نقل كردند ، ملاحظه مى شود كه خود مفيد در هيچ يك از كتابهايش به آنها اشاره اى نكرده ، اگ_ر نسبت اين  رسائل

به شيخ مفيد هم صحيح باشد باز هم در آن هيچ دليلى نمى باشد ، مفيد مى گ_ويد: نامه هارا از شخصى اعرابى گ_رفته ، اعرابى نامه هارا از شخصى ديگ_رى گ_رفته كه او اين شخص را نمى شناخته ، و نامه ها با دستخط مهدى نبوده ، اعرابى مى گ_ويد: آنها ديكته المهدى  بوده اند. مفيد قبول نكرد نامه هايى كه اعرابى به او رسانده نشان بدهد ، مفيد مى گ_ويد: كه اين كار بأمر المهدى بود. اما مفيد نامه هايى با دستخط خودش به مردم ابراز داشت وگ_فت: المهدى چنين از او خواسته بوده. اگ_ر اين مسئله صحيح هم باشد در حقيقت ما بدنبال نامه هايى هستيم كه با دستخط مفيد باشد ، كه خود شيخ مفيد اعتراف دارد كه آنها نسخه اى از نامه هايى كه اعرابى مجهول به أو داد ، وحتى شيخ مفيد هم اورا نمى شناخت ، اعرابى مى گ_ويد: آن نامه ها از شخصى به املاء رسيد كه قبلا اورا  نمى شناخت ، آن شخص مجهول مى گ_ويد: (المهدى) رساله را به او ديكته كرده است. در واقع ما در قبال خبر آحادى مى باشيم كه مفيد ان را روايت از شخصى مجهول عن (المهدى) مى كند. اين هم بنوبه خود چند احتمال دارد:1-    1-      جعل نامه از طرف مفيد ، بالخصوص وقتيكه بفهميم نامه متضمن تزكيه ومدح فراوان نسبت به مفيد مى باشد.2-    2-      نامه از جعل شخص مجهول مى باشد.3-    3-      نامه از جعل شخصى سوّمى كه به نويسنده نامه كذباً گ_فته من (المهدى) مى باشم.در علم روايت ودرايت همچنين رواياتى مستحق توقف والتفات نمى باشد.

خضر نبي(ع) و نقش او در دولت امام زمان(عج)

محمد مهدي بهداروند خلاصه كتاب: ابوالفضل رضوان: سيوطي در «درّ المنثور» مي گويد: ابن مردويه از أنس بن مالك و بديده نقل كرده و گفته است:« رسول خدا(ص) اين آيه«في بُيُعتٍ أِذنَ الله أَن تُرفَعَ» را قرائت فرمود، مردي در محضر وي بپا خاست و عرض كرد: اي رسول خدا(ص) اينها چه خانه هايي هستند؟ حضرت فرمودند: خانه هاي پيامبران، سپس ابوبكر بپاخاست و پرسيد: اي رسول خدا اين خانه{ اشاره به خانه علي و فاطمه(ع)} هم از جمله اين خانه هاست؟ حضرت فرمود: آري، از برترين آنهاست!» شناسنامه ي كتاب: نام كتاب: تحقيقي پيرامون خضر نبي(ع) و نقش او در دولت امام زمان(عج) مؤلف:محمد مهدي بهداروند. ناشر: انتشارات لاهيجي حروفچيني: رضا چاپ: ولي عصر(عج) نوبت و تاريخ چاپ: اول/1380 تيراژ:5000  نسخه فصل 1: ولايت تكويني ائمه(ع) اين بحث شامل نورالحي يعني نور خداي عزوجل ، داراي مركزي در زمين است و آن بسان چراغدان است و خداوند اين مثال را بدان مردمي كه در اين زمين  ساكنند مي زنند. اين نورالهي و چراغدان و چراغ فروزان كجاست؟ سيوطي در «درّ المنثور» مي گويد: ابن مردويه از أنس بن مالك و بديده نقل كرده و گفته است:« رسول خدا(ص) اين آيه«في بُيُعتٍ أِذنَ الله أَن تُرفَعَ» را قرائت فرمود، مردي در محضر وي بپا خاست و عرض كرد: اي رسول خدا(ص) اينها چه خانه هايي هستند؟ حضرت فرمودند: خانه هاي پيامبران، سپس ابوبكر بپاخاست و پرسيد: اي رسول خدا اين خانه{ اشاره به خانه علي و فاطمه(ع)} هم از جمله اين خانه هاست؟ حضرت فرمود: آري، از برترين آنهاست!» بنابراين خداي عزوجل نور آفرينش آسمان

ها و زمين است و نور استمرار هستي و حيات آنها و  نور انواع تأثير و تأثرات در آن هاست. آفريدگار جهان در هر عصر و زماني داراي نوري در زمين است، كه شباهت زياد به چراغ فروزان در چراغدان، دارد و هر كس را بخواهد به سمت آن رهنمون مي شود. چه بسا ترديدي نيست كه اين چرا درخشنده پس از پيامبر(ص) در وجود علي(ع) و امامان از نسل او تجسم  يافت در همان محدوده اي كه رسول خدا(ص) بدان خبر داده بودند. ما مي گوييم: اگر دليلي از كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص) ما را رهنمون شد به اين كه برخي از افعال الهي به واسطه فرشتگان يا پيامبر انجام مي پذيرد ما آن را به گوش جان شنيده و اطاعت مي كنيم و بدان معتقد مي گرديم و اين عين توحيد است و به كساني كه ما را متهم مي سازند مي گوييم:«قبل از اين كه مردم را متهم كنيد توحيد را  درك كنيد» و آنانكه ما را متهم مي كنند براي قائل  شدن به توحيد و يگانگي خدا شرطي را بر خداوند قرار مي دهند!! و آن اينكه افعال خداي عزوجل  مستقيم و بدون  واسطه باشد و يا اين كه فقط بواسطه فرشتگان  انجام پذيرد، نه توسط انسانها و مخلوقات ديگر! برخي روايات مي گويد:موسي(ع) فرمود:«هنگاميكه  من و خضر كنار ساحل دريا بوديم،  پرنده اي مقابل ما فرود آمد و قطره اي از آب دريا در منقار خود گرفت و به سمت شرق انداخت بار دوم آن قطره را به غرب انداخت و بار سمت به سمت آسمان و در چهارمين

بار  به سمت زمين انداخت و بار پنجم به طرف دريا، من و خضر از اين كار در شگفت شدين و من در اين باره از خضر سوال كردم، او فرمود: نمي دانم. در همين حال  بسر مي برديم ناگهان صيادي متوجه ما شد و گفت:چرا نسبت  به كار اين پرنده در انديشه ايد؟ به او  گفتيم اين چنين است؟ آن مرد گفت: من صيادي هستم و اشاره آن پرنده را دانستم ولي شما كه دو پيامبر هستيد نمي دانيد؟! گفتيم عاجز آن چه خداوند عزوجل به ما ياد دهد چيزي نمي دانيم. از اين روايت مي توان دانست كه خداوند داراي تعداد زيادي اولياي مورداعتماد است كه هر يك از كارهايي را كه اراده كند و بخواهد، بدست آنها انجام مي پذيرد و خداي متعال مي فرمايد:«و لله جنودُ السموات و الارض» (لشكريان آسمان و زمين، از آن خداست. بنابراين  روايات ثابت و قطعي حاكي از اين است كه مسأله پيامبر و اهل بيت او، مسأله اي است كه از ريشه و اساس داراي مزيت و برتري است، و خداوند قبل از آن آدم را بيافريند نور محمد(ص) و اهل بيت او را آفريد. خضر وظيفه داشت به آن چه كه از علم باطن بدان مأموريت دارد عمل كند و موسي(ع)مكلف بود به علم ظاهر عمل نمايد و پيامبر (ص) و امامان ما، وظيفه داشتند به علم ظاهر و باطني كه مأمور بدان بودند عمل نمايند و گاهي گفته مي شود آيا از نظر عقل امكان   دارد يك انسان مكلف باشد به علم ظاهر و باطن باهم؟ چرا كه علم ظاهر و باطن نمي

توانند حتي در مدت كوتاهي در سرگذشت موسي  و خضر باهم باشند تا آن جا كه خضر به موسي گفت:« هذا فراقٌ بيني و بينكَ». در جواب مي توان گفت: آري، ممكن است. فصل 2 بررسي آيات موسي و  خضر(ع) در سوره ي كهف بعد از آن كه رسول خدا  داستان اصحاف كهف را براي قريش توضيح داد از پيامبر(ص) خواستند تا داستان مرد عالمي كه خداوند وسي (ع) را مأمور كرد تا از او پيروي كند را بگويد. آن چه در روايات شيعه آمده مؤيد اين ست كه مراد از نام موسي در آيه، موسي بن عمراه است و همچنين در قرآن 130 بار نام موسي برده شده كه در همه اين موارد مراد، موسي بن عمران است. در معناي لغوي«مجمع البحرين» آمده است كه محل جمع شدن دو دريا مي باشد و در آن جا احتمالات زيادي مطرح شده است لكن آنچه ظاهراً مورد نظر است مكان تلاقي دو درياي فارس و رم است. عده اي نظير بيضاوي معتقدند مراد از مجمع البحرين حضرت موسي و خضر مي باشد زيرا حضرت موسي(ع) درياي علم ظاهر و خضر(ع) درياي علم باطن است. در تفسير نور ثقلين روايتي از رسول اكرم(ص) نقل شده در مورد علت  رفتن موسي به مجمع البحرين مي فرمايد: پس از آن كه حضرت موسي با خداوند متعال صحبت نمود خداوند متعال الواح را تفصيل تمام علوم در آن بود را به موسي (ع) نازل كرد و موسي نزد قومش برگشته و به مردم اطلاع داد كه  خداوند تورات را بر او نازل كرده است. و پس از آن  موسي(ع) با

خودش صحبت مي كرد كه خداوند شخصي را اعلم از من نيافريده ، در اين هنگام خداوند به جبرئيل  وحي كرد كه به موسي بگو در مجمع البحرين  كنار صخره كسي هست كه از او اعلم تر است، نزد او برود و از او كسب علم نمايد. حضرت موسي از شنيدن پيام  الهي دچار خجالت شد و فهميد كه خطا نموده است لذا  هراسيده و به وصي خود  يوشع فرمود خداوند مرا امر نموده  به مجمع البحرين  بروم. موسي سوال  نمود: چگونه او را ملاقات نمايم؟ خطاب شد ماهي مرده اي را با خود  بردار و هر وقت ماهي  مفقود گشت آن عالم را در همانجا مي يابي موسي به همراه يوشع حركت نمودند تا به مجمع البحرين رسيدند، هنگام استراحت آن ماهي به اذن خداوند زنده شد و در آب  پريد، خود اين جريان نيز آياتي براي موسي بود. موضوع ديگري كه در اين جا قابل بحث است حكمت  خداوند بود كه مي بايست حضرت  موسي(ع) با اين كه از لحاظ مقام و ثروت در مرتبه اي بالا قرار داشت، ولي وقتي با يوشع به ديدار حضرت خضر مي رسد بدون پول و زادو توشه است و گويي اصلاً تقدير و برنامه اين بوده كما اينكه جريان سوار شدن  آن ها به كشتي و بي پولي آن ها در قريه ها حتي براي خريد طعام رازهايي است  كه از سوي خداوند متعال جهت اين سر و مأموريت(حضرت موسي (ع) به همراه حضرت خضر(ع)) در نظر گرفته  شده است. در تفسير عياشي روايتي از امام صادق(ع) نقل مي نمايد كه آن حضرت فرمود: وقتي موسي

و يوشع به مجمع البحرين رسيدند حضرت موسي گفت من نماز مي خوانم  و تو مواظب من باش در اين هنگام قطره اي آب از آسمان بر ماهي فرود آمد و ماهي تكاني خورد و زنده شد و در آب فرو رفت. «فلمّا جاوزا قال لفتاه آتنا غدأنا لقد لقينا من سفرنا هذا نصبا» و چون از اين مكان گذشتند به شاگردش گفت غذايمان را بياور كه از اين سفر خستگي بسيار ديده ايم. آنچه از ظاهر آيه بر مي آيد اين است كه حضرت موسي دچار خستگي زيادي شده است زيرا ضمن درخواست طعام با كلمه«هذا» به اين سفر اشاره مي كند كه بسيار خسته شده ام و در آيات قبلي هم فرمود:«اواحضي حقبا» و اينها دلالت مي كند كه حضرت موسي مسيري طولاني طي نموده است. يكي از رموز الهي در سفر حضرت موسي مسأله گرسنگي او مي باشد چرا كه حضرت موسي در بسياري از سفرها عليرغم گرسنگي كه حس مي نمود هيچگونه شكايتي به خداوند متعال ننمود مثلاً در جرين 40 روز مناجات خود  در ميقات عليرغم جوع و تعب فراوان  از خداوند درخواست غذا ننمود، اما در اين جا( منظور سفر حضرت موسي(ع)) از علائم الهي اين است كه گرسنگي او  سبب توجه اش  به طعام خويش(ماهي) گردد تا شاهد ناپديد  گشتن ماهي باشد و دريابد اينجا محل  ملاقات وي با حضرت خضر(ع) است. امام صادق(ع) در روايتي مي فرمايند: قطره آبي از آسمان در زنبيل فرود آمد و ماهي زنده شد و در دريا فرو رفت و اين همان قول خداوند است كه فرمود به صورت عجيبي ماهي راه

خود را به سوي دريا گرفت. سپس پرنده اي بر ساحل فرود آمد و منقارش  را در آب نمود و قدري آب نوشيد. آن گاه رو به موسي (ع) كرد و گفت: از علم خداوند بيشتر از آبي كه من با منقار خويش از دريا برداشتم ياد نگرفته اي، سپس حضرت موسي (ع) برخاست و حركت نمود و يوشع هم به دنبال او روانه شد. در تفسير نورالثقلين روايتي از حضرت علي(ع) است كه ملكي به نام رقائيل دوتس ذوالقرنين بود. به ذوالقرنين كه  در مورد عبادات اهل آسمان و زمين سؤال كرده بود مي گويد: در روي زمين چشمه اي وجود دارد كه او را عين الحياه  گويند هر كس از آن آب بخورد هميشه  زنده خواهد بود تا اين كه خودش از خدا طلب مرگ كند، بعد ذوالقرنين جوياي محل آن  مي شود كه ملكي مي گويد ما در آسمان مي دانيم كه محل اين عين الحيات در زمين تاريكي است  كه احدي از جن و انس به آن راه پيدا نكرده ، به هر حال بعد ر  اين حديث توضيح مي دهد كه ذوالقرنين  همراه عده اي از جمله حضرت خضر به آن مكان وارد مي شوند كه حضرت خضر(ع)  ابتدا وارد شده و از آن آب مي خورد  و لباس خود را در آن شستشو مي دهد و مي پوشد. در روايتي از امام صادق(ع) در تفسير عياشي  است كه او را در حاليكه دراز كشيده بود يافتند. حضرت موسي(ع) سلام نمود، حضرت خضر(ع)  تعجب ك رد، زيرا تصور مي كرد در زمين سلام نيست، پس حضرت سوال نمود تو كيسي؟

حضرت موسي(ع) پاسخ داد موسي هستم و فرمود تو همان موسي بن عمران هستي كه با خدا تكلم نموده اي؟ عرض كرد بلي. بعد سوال نمود چه حاجت داري؟ گفت: همراه تو باشم تا مرا علم بياموزي. خضر فرمود: من مأمور شده ام به علمي كه تو طاقت  آنرا نداري و تو مأمور شده اي به علمي كه من طاقت آنرا ندارم و اضافه كرد اي موسي تو نمي تواني در مقابل اعمال من صبرنمايي. در اين كه آيا حضرت خضر(ع) با وجود اين علم از حضرت موسي اعلم بوده يا نه  و آيا مي شود  يك نبي از نبيديگر در يك زمان كسب علم نمايد اقوابي مختلف مطرح است در پاسخ همه ي آن ها بايد گفت علم حضرت خضر از علوم قابل تعليم نبوده و حضرت موسي در تمام علوم الا همين يك علم اعلم از حضرت خضر بوده زيرا او كليم الله و صاحب لوح از سوي خدا بوده است. امام صادق(ع) مي فرمايد: حضرت موسي(ع)  اعلم از حضرت خضر بوده است. طبق آيه  گفت اگر خدا بخواهد  مرا شكيبا خواهي يافت مرا  در هيچ  بابي نافرماني نخواهي يافت. گفت اگر بدنبال من آمدي چيزي از من مپرس تا خودم درباره آن مطلبي را بگويم. «فانطلقاحتي اذا ركبا في السفينه خرقها قال اخرقتها لتغرق اهلها لقد جئت شيئا امرا قال الم اقل انك لن تستطيع معي صبرا قال لاتواخذني بما نسيت و لاترهقني من امري عسرا» پس برفتند تا به  سوار شدند  آنرا گفت آنرا سوراخ كردي تا مردمش را غرق كني حقا كه كار ناشايسته كردي گفت مگر نگفتم كه تو

تاب همراهي مرا نداري. گفت مرا به آن چه فراموش كرده ام بازخواست مكن و كارم را بر من سخت مگير. امام رضا(ع) مي فرمايد: سه نفر در ساحل دريا شروع به حركت نمودند تا اين كه مشاهده كردد كشتي اي در حال حركت است . صاحب كشتي آنها را ديد گفت اين سه نفر را سوار كنيد آنان مردم صالح و باديني هستند. بعد از اين كه سوار شدند وقتي كشتي شروع به حركت كرد حضرت خضر(ع) برخاست و به سمتي از كشتي رفت و قسمتي از كشتي را شكست و سپس محل تخريب را با گل  موقتاً تعمير كرد. اين جا بود كه حضرت موسي (ع) عصباني شد و گفت كشتي را خراب مي كني تا اهل آن را غرق كني؟ براستي كه كار بدي مرتكب شدي  و سپس  حضرت موسي(ع)  با پيراهن خويش دو پاره تخته اي كه حضرت خضر كنده بود را پوشاند و مانع آمدن آب به كشتي شد. «فانطلقا حتي اذا ايتا اهل قريه استطعما اهلها فابوا ان يفيفوهما فوجدا فيها جدارا يريد ان ينقض فاقامه قال لوشئت لتخذت عليه اجرا» پس برفتند تا به دهكده اي رسيدند و از اهل آن طعام خواستند و آن ها از مهمان كردنشان دريغ ورزيدند .سپس در آنجا ديواري يافتند كه در حال فرو افتادن بود پس آنرا بپاداشت و گفت كاش بر اين كار فردي مي گرفتي. حضرت خضر (ع) چون ديوار را در حال افتادن ديد، دست خود را بر ديوار نهاد و گفت بايست و به اذن خداوند متعال ايستاد، اينجا حضرت موسي(ع) اعتراض كرد كه مي بايست ديوار

را تعمير نمي كردي تا اين كه ما را پناه داده يا طعام مي دادند به هر حال حضرت خضر(ع) ديوار را فرور يخت و از نو بنا كرد. «قال هذا فراق بيني و بينك سانبئك بتاويل حالم تستطع عليه صبرا و اما السفينه فكانت لمساكين يعملون في البحر فاردت ان عيبها و كان ورائهم ملك ياخذ كل بسفينه عصبا» گفت اينك موقع جدايي ميان من و توس و تو را از توضيح آن چه كه توانايي شكيبايي اش  را نداشتي خبردار كنم، اما كشتي براي مستمنداني بود كه در دريا كار مي كردندم خواستم معيوبش  كنم چون در راهشان پادشاهي بود كه همه كشتي را غصب مي كرد. وقتي آن ها برمي گشتند با ماموران پادشاه مواجه شدند ماموران گفتند پادشاه كشتي شما را طلب نموده است البته اگر معيوب نباشد سپس وارد كشتي شدند وجايي را كه خضر سوراخ كرده بود ديد ومنصرف شدند وقتي ماموران رفتند خضر(ع) مجددا كشتي را ترميم نمود وبه قول مثنوي: گر خضر در بحر كشتي را شكست........................صد درستي در شكست خضر هست. حضرت خضر دراينجا رعايت نهايت ادب را نموده وكارهايي را كه خالي از نقص نبوده را به خود نسبت داده و فرموده خواستم كشتي را معيوب ونا سالم در نظر پادشاه جلوه دهم وهيچ گاه اراده غرق نمودن اهلش رانداشتم. «واما العلام فكان ابواه مومنين فخشينا ان يرهقعما طغيانا وكفرافاردنا ان يبداهما ربهما خيرا منه:كوه واقرب رحما» اما آن پسر، پدر ومادرش مومن بودند ترسيديم كه او ان ها را به طغيان و انكار دچار كند وخواستيم پروردگارشان پاكيزه ترمهربان تر از آن عوضشان دهد.

در روايتي از امام صادق (ع) نحوه قتل غلام را عنوان مي كند وسپس مي فرمايد بعد از كشتن غلام حضرت خضر كتف غلام را كند وديد براونوشته شده كافر. وبعد از آن خداوند به آن پدر ومادر فرزند دختري عطا كرد كه از آن هفتاد بني به وجود آمد. « واما الجدار فكان الغلامين يتيمين في المدينه وكان تحته كنز لهما وكان ابوهما صالحا فا رادربك ان يبلغا اشد هما ويستخرجا كنزهما رحقه من ربك» واما ديوار از دو پسر يتيم اين شهوبود وگنجي از مال ايشان زير آن بود وپدرشان مردي شايسته بود پروردگارت خواست كه به رشد خويش رسند وگيج خويش رابيرون آورند كه اين رحمتي از جانب پروردگارت بود. در هنگام جدايي موسي وخضر(ع) بعد از امتحان آخرين سفارش خضر به موسي(ع) اين بود كه هيچكس را به گناهش سرزنش نكند و براستي كه محبوبترين كارها در پيشگاه خداوند متعال سه چيز است: 1-    ميانه روي درجودو بخشش 2-     عفو درحال قدرت 3-     رفق ونرمي نسبت به بندگان خدا. هركس دردنيا با كسي مدارا و رفاقت كند.خدا هم درقيامت با او مدارا كند. امام صادق (ع) فرمود: كه حضرت موسي چون خواست كه از خضر جدا شود از وي سفارشي خواست از جمله وصايا وسفارشات خضر به موسي اين بود كه از لجاجت بركنار باش وبدون نياز به دنبال كاري نرو وبدون شگفتي نخند وخطاياي خود رايادآور رواز خطاهاي مردم بر حذر باش. فصل3                                        نام وشب حضرت خضر(ع) شيخ صدوق ره در علل الشرايع روايتي از امام صادق (ع)  نقل مي كند كه آن حضرت فرموده:حضرت خضر (ع) فرستاده خدابه سوي

مردم بود كه قوم خود را به توحيد و اقرار به پيامبري پيامبران وكتب آسماني فراخواند ونشانه هاي پيامبري آن حضرت اين بود كه وقتي روي چوب خشكي ويا زمين بايري نشست به بركت آن حضرت سرسبز وخرم مي شد به همين جهت آن حضرت خضر ناميده شد. خضر را بدين جهت خضر مي ناميدند كه هر كجا كه نماز به جا مي آوردآن جا سبز مي شد. دركتاب ناسخ التواريخ آمده است كه حضرت خضر(ع) پسر دختر فرعون وعده اي او را نوه حضرت عيسي (ع) دانسته اند.خضر كنيه اش ابوالعباس ونام او بلياپسر ملكان پسر عامر پسر ارفخشيد پسر سام پسر نوح (ع) است . فصل 4                                   تولد حضرت خضر بنا به بعضي از اقوال ظهور آن حضرت   3458 سال بعد از هبوط حضرت آدم (ع) بوده است. فصل 5                                    مراحل زندگي حضرت خضر(ع) درمورد فعاليت هايي كه از حضرت خضر(ع) قبل از مصاحبت با حضرت موسي(ع) صورت گرفته روايات واخباري موجود نيست كه دلالت كند خداوند دستور داده باشد. كه حضرت خضر (ع) فعاليت هاي خويش را براي مردم توضيح دهد واما درمورد حضرت موسي (ع) كه متوجه كارهاي غير عادي حضرت خضر(ع) گشت و بناي مخالف خويش را نهاد واعتراض مي نمود بر اعمال حضرت خضر(ع) دراين جا حضرت خضر اعمال ظاهري خويش را كه در ديدگاه موسي (ع) فكر جلوه مي نمودند توضيح داد و واقعيت آن ها كشف مي نمود واما بعد از حضور همراه موسي (ع) تا زمان پيامبر اكرم (ص) كم وبيش در ميان جامعه ظهور نيمه مخفي دارد وهدايت بسياري را در مراحل مختلف انجام مي

دهد ودر زمان خود پيامبر اكرم و ائمه اطهار(ع) حضور وظهور حضرت خضر(ع) در جامعه قدري پررنگ تر و بيش تر مي گردد. سير حيات حضرت خضر(ع) به طور كلي در سه مرحله مي باشد: 1-    مرحله ايكه حضرت خضر درخفا كامل بوده و بر احدي كشف نگشته بود. 2-    كشف حضرت خضر(ع) براي انبيا وبراي پيامبراكرم وائمه اطهار(ع). 3-    كشف حضرت خضر بعد از ظهور حضرت صاحب الزمان (ع) كه به نحو ظهور كامل مي باشد. حضرت خضر(ع) طبق روايات از ياران وصحابه حضرت حجت(ع) مي باشد ودر دولت وي به عنوان يكي از وزراءفعاليت مي نمايد. فصل 6                               حيات وطول عمر حضرت خضر(ع) الف- درمنابع شيعه: بحث اين فصل درمورد زنده بودن حضرت خضر(ع) است. دراين زمينه اجماع علما شيعه و علاوه نصوص زيادي است كه حضرت خضر(ع) هم اكنون زنده مي باشد ودر كتب زيادي از عامه به وضوح به آن اشاره شده و اكثر علماي آن ها به حياه او معتقدند. 1-    دركتاب الغيبه روايتي از امام صادق در مورد حيات حضرت خضر(ع) نقل شده است حضرت (ع) فرمودخداوند طول عمر به خضر(ع) عطا نموده است. 2-    صاحب تفسير نور الثقلين روايتي از امان رضا از حضرت علي (ع) نقل شده كه امام علي فرمود خضر از آب عين الحيات نوشيده وهركس از آن آب بنوشد براي هميشه (تا قيامت)زنده خواهد ماند.وهمچنين روايت از امام صادق (ع) است كه فرمود خضر همراه لشگر ذوالقرنين در پي طلب عين الحيات بودند وخضر(ع) آن عين الحيات را يافت ونوشيد. ب:درمنابع عامه دركتاب اهل سنت هم در مورد حضرت خضر فراوان آمده است كه

وي تا كنون زنده است. 1-    در تفسير روح البيان است كه مشهور و جمهور علما معتقدند كه حضرت خضر زنده است وصوفيه هم همين نظر را دارند و ثعلبي معتقد است كه خضر (ع) نبي بوده وداراي عمر طولاني است و ابن الصلاح گفته است كه خضر(ع) تا به امروز زنده است وجمهور علما وعامه براين متفق هستند. 2-    ابن عباس گويد خضر (ع) پسر آدم است ومرگ براي او نوشته نشده است تا اينكه دجال را تكذيب كند. 3-    روايتي از حضرت نوح (ع) مطرح مي كند كه فرموده حضرت آدم هنگام فوتش دعا كرد كه هر كدام از بچه هايش كه او را دفن كند عمر طولاني خدا بدهد و تا قيامت زنده باشد واز بين پسرانش خضر(ع) متكفل تدفين او شد و خداوند هم دعاي آدم (ع) را مستجاب نمود. 4-    ابن عساكر گويد الياس و خضر (ع) همه ساله در ماه رمضان در بيت المقدس روزه مي گيرند و حج بجاي آورند و از آب زمزم مي نوشد. فصل 7                                           سرنوشت يوشع در تفاسير علماي عامه از جمله تفسير روح المعاني آمده است كه وقتي قرار شد حضرت موسي وخضر حركت كنند موسي (ع) يوشع را به سوي قوم بني اسرائيل فرستاد.اما نيازي نبود به فرستادن يوشع به بني اسرائيل زيرا هارون در آن جا حضور داشت. فصل 8                                        تفاوت علم حضرت خضر(ع) با علم پيامبر اكرم(ص) وائمه اطهار(ع) آن چه از روايات خاصه به دست مي آيد اين است كه حضرت موسي (ع) در غير علم مخصوص حضرت خضر(ع) (علم لدني) اعلم ازآن حضرت بود. امام صادق (ع)در روايتي

مي فرمايد حضرت موسي (ع) اعلم از خضر بود و اما فرق علم حضرت خضر (ع) ونبي اكرم (ص) وائمه اطهار را طي رواياتي مشخص مي نماييم.آن چه از مجموع روايات به دست مي آيد اين است كه پيامبر (ص) وائمه اطهار(ع) تمام علوم را از زمان حضرت آدم (ع) تا زمان خودشان وحتي بعد از خودشان دارا هستند و هر لحظه بر علم آنان افزوده مي گردد. طبق تمام روايات ذكر شده در مورد علم حضرت نبي اكرم (ص) وائمه اطهار(ع) و نشان دادن وسعت علوم آنان عده اي از علماي عامه هم به اعلميت ائمه اطهار(ع) بر غير خودشان تصريح نموده اند به عنوان مثال مرحوم علامه مجلسي در بيان اعلميت امام علي (ع) به ابوبكر و سائر صحابه كلامي از ابن خطيب اعلم علماي اشعريين آورده است ومي گويد علي (ع) از نظر سرشت و فطرت در نهايت هوش و فهم و استعداد بود و به تحصيل علم كمال اشتياق داشت و پيامبر(ص) به تعليم وتربيت او نهايت علاقه و اشتياق را نشان داد. و علي (ع)از كودكي هميشه همراه پيامبر(ص) بود. پيداست كه چنين شاگردي در مكتب چنين استادي به بالاترين مقام علمي خواهد رسيد. و اما ابوبكر در پيري خدمت پيامبر (ص) رسيد و آن هم بعضي مواقع آن هم يك بار در طول شبانه روز. فصل 9                                           نبوت حضرت خضر(ع) به راستي آيا حضرت خضر (ع) پيامبر خدا بوده است؟ عده اي با مطرح نمودن شبهات بي مورد سعي داشته اند حضرت خضر را يك فرد عادي قلمداد نمايند و مقام نبوت را از او دور سازند. خوشبختانه در

كتب رواثي تفاسير شيعه احدي اين نظريات شبه ناك را تاييد نكرده، بلكه به استناد نصوص معتبر اين قول را رد نموده اند. 1-    شيخ صدوق در علل الشرائه در معرفي حضرت خضر از امام صادق مي گويد كه آن حضرت فرمود حضرت خضر پيامبر خدا بوده است كه خداوند اورا جهت هدايت قومش ودعوت آن ها به يگانه پرستي و گرايش به پيامبران و ايمان به كتب آسماني فرستاده بود. 2-    در تفسير قمي نيز روايتي از امام رضا نقل مي كند: كه آن حضرت در جواب عده اي كه از حضرت خضر و موسي پرسيدند كه كدام يك از اين دو اعلم از ديگري بوده مي فرمايد: حضرت خضر پيامبر خدا بوده است. فصل 10                                 نكات اخلاقي در مصاحبت خضر وموسي(ع) از اصيل ترين حركات تكاملي انسان در صحنه فراگيري علم مساله تواضع اوست كه به هر اندازه به علم او افزوده مي شود بر تواضع او هم همانگونه اضافه مي شود. درشان نزول آيه آمده است كه وقتي حضرت موسي (ع) كليم الله شد ولوح به او اعطا گرديد كسي از او سوال كرد كه آيا خداوند اعلم از تو آفريده است شايد حضرت موسي (ع) پيش خود مي گفت كسي اعلم از من آفريده نشده است. لذا خداوند براي اينكه به حضرت موسي بياموزد ،كه در عالم وجود هميشه كسي بالاتر از ديگري هست به او خطاب كرد به مجمع البحرين برود ودر آن جا بنده اي از بندگان ماست كه اعلم از تو مي باشد بنابراين اولين نكته اخلاقي اين قضيه اينست كه انسان تبايد به علم خويش مغرورشود و

دچار عجب گردد كه مغرور به علم خودشدن از موانع راه تكامل به سوي خداست. انسان در صحنه ي عمل بايد داراي آن چنان نيرويي گردد كه با ديدن هر عملي كه مقابل راه اوست او را منكر نشود و قبيح تلقي ننمايد بلكه از تفكر و تأمل مدد بگيرد چه بسا در انجام اين فعل حكمتي و دليلي وجود دارد كه انسان از درك آن عاجز است. در جهت كسب علم موسي (ع) همراهي خود را با خضر (ع) مصاحبت و همراهي نخواند بلكه تبعيت نمودن خواند و اين از بهترين نوع ادب شاگرد در همراه شدن با استاد است. حضرت موسي(ع) با كلام خود كه فرمود«مما علمت» ابراز مي نمايد كه خواهان قسمتي و جزئي از علم توهستم نه اين كه موسي خواهان تمام علم خضر باشد دراين جهت كه موسي قسمتي از علم خضر(ع) را خواست رموزي نهفته است كه بر ما مخفي است. از تبعيت نمودن حضرت موسي نتيجه گرفته مي شود كه شاگرد نبايد مدام در مقابل استاد اعتراض كند بلكه شرط ادب تسليم بودن در مقابل اوست به قول مثنوي: لانسلم و اعتراض از ما برفت                                                                چون عوض مي آيد از مفقود رفت چونكه بي آتش مراگرمي مي رسد                                                           راضيم گر آتشي ما را رسد بي چراغي چون دهد اوروشني                                                              كز چراغت شد چه افغان ميكني اما درس هايي كه ما از اين دو مي توانيم فرابگيريم عبارتند از: 1-    موقعيكه حضرت موسي(ع) در خواست شاگردي وطلب علم را از حضرت خضر(ع)  نمود حضرت خضر (ع) او را به صراحت رد ننمود و در تاييد و قبول نمودن او

هم صريحاً سخني نفرمود. 2-    حضرت خضر(ع)  تنها شرط مصاحبت حضرت موسي (ع) را با خود اين قرار داد كه نسبت به كاري كه انجام مي دهم حق سوال نداري نه اين كه مطلقاً سوال نمودن را نهي كند. 3-    در همه ي اعتراضاتي كه موسي (ع) برخضر(ع)  نمود حضرت خضر(ع)  او را متوجه به عهد و پيمانش مي نمود. 4-    حضرت خضر (ع) از ابتداي امر به طور قطع مي دانست كه حضرت موسي (ع) تاب و تحمل همراهي با او را ندارد، اما باز هم نگفت كه تو پيوسته اعتراض خواهي كرد بلكه او را در صحنه عمل مدام به سخن ابتداي خويش كه ياد مي آوري به تو گفتم كه تو تاب وتوان و صبر و تحمل و سكوت را نداري ارجاع مي داد. فصل 11                                                ملاقات هاي حضرت خضر(ع) از مطالب با ارزش در باره ي زندگي حضرت خضر ملاقات هاي آن بزرگوار با انبيا و ائمه و اوليا وديگران مي باشد كه در بردارنده ي مواعظ وپندهاي سودمندي است واينكه سير ملاقات هاي آن حضرت به ترتيب از زمان حضرت آدم (ع) تا زمان حضرت مهدي(ع) ذكر مي گردد. 1-    ملاقات هاي حضرت خضر با جبرئيل و اسرافيل و ميكائيل (ع) 2-    ملاقات با حضرت موسي بطور مفصل در باره ي آن بحث شد. 3-    ملاقات حضرت خضر با الياس 4-    ملاقات حضرت خضر(ع) با رسول اكرم (ص) نفل گرديده كه پيامبر اكرم (ص) روزي در مسجد صداي مردي را كه در حال مناجات و خواندن دعا بود شنيدند حضرت به انس بن مالك فرمود برو به اين مرد بگو

براي من استغفار نمايد و بار دوم پيامبر (ص) به انس فرمودبرو به او بگو از اين مكان برود. وقتي انس پيغام را به مرد رساند آن مرد برخواست و آمد خدمت رسول اكرم(ص) وعرض كرد يا رسول الله فضل تو مثل ماه رمضان است بر ساير ماه ها و فضل امت تو بر امت هاي ديگر مثل فضيلت روز جمعه است بر ساير ايام. مردم بعد از مشاهده او دانستند كه حضرت خضر (ع)است. 5-    ملاقات حضرت خضر (ع) با امر المومنين علي (ع): در روايتي از امام علي (ع) نقل شده است كه آن حضرت فرموده:رايت الخضر في العنام.... يك شب قبل از جنگ بدر خضر را در خواب ديدم به او گفتم چيزي به من بياموز تا بر دشمن پيروز گردم او اين ذكر را به من آموخت يا هو يا من لا هو الا هو. من فردا صبح خوابم را خدمت پيامبر (ص) نقل كردم حضرت فرمود يا علي اسم اعظم را ياد گرفتي. 6-    ملاقات خضر (ع) با امام حسن (ع) 7-    ملاقات خضر(ع) با امام سجاد(ع) 8-    ملاقات خضر (ع) با امام باقر(ع) 9-    ملاقات حضرت خضر با امام صادق(ع) 10-    ملاقات با خليفه دوم 11-    ملاقات با عمربن عبد العزيز 12-    ملاقات با وليدين عبدالملك مروان 13-    ملاقات حضرت خضر با مسكين 14-    ملاقات حضرت خضر با معصر المغربي فصل 12                                                       گوشه اي از اخلاق حضرت خضر(ع) آشنايي با چگونچي اخلاقيات فردي و اجتماعي حضرت خضر (ع) مي تواند راه گشاي خوبي براي زندگي دوستداران آن حضرت باشد در اين فصل نمونه هايي ازآن درياي بي كران آن

عزيز را جهت عمل به آن ها عنوان مي نمايم. سفارش هاي اخلاقي خضر به موسي(ع) از حضرت زين العابدين (ع) روايت شده كه  آخرين سفارش خضر به موسي(ع) اين بود: كه فرمود: هيچكس را به گناهش سرزنش مكن، و به راستي  كه محبوترين كارها در پيشگاه خداوند متعال سه چيز است: 1.    ميانه روي در جود و بخشش. 2.    عفود در حال قدرت 3.    رفق و نرمي نسبت به بندگان خد، هر كس در دنيا با كسي رفاقت و مدارا كند خداهم در قيامت با او مدارا كند. 4.    سرهمه حكومتها ترس از خداي تبارك و تعالي است. -حضور در مراسم حج از امام رضا(ع) روايت شده كه خضر(ع) از آب حيات نوشيده، روي همين اصل تا نفخ صور زنده است، نزد ما مي آيد و بر ما سلام مي دهد و ما صداي او را مي شنويم ولي شخص او را نمي بينيم و هر جا از او ياد شود حاضر مي شود، پس بر او سلام بدهيد، و هم  او در موسم حج حاضر مي شود. و مناسك حج را  بجا مي آورد و در عرفه وقوف مي كند و به دعاي مؤمني آمين مي گويد، در زمان غيبت قائم ما، او با حضرتش انس دارد و به نزد آن حضرت مي رود. - سخنان حكيمانه خضر با امام باقر(ع) - خضر و چشمه حيات - عرض تسليت به خاندان پيامبر اكرم(ص) از اما رضا(ع) نقل شده كه وقتي رسول اكرم(ص) قبض روح شد و رحلت فرمود: خضر آمد و به در خانه ايستاد، در حاليكه در ميان  آن خانه فقط علي

و فاطمه و حسن و حسين(ع) بودند و جامه اي روي رسول خدا (ص) افتاده بود. گفت: سلام بر شما اي اهل بيت، هر كس مرگ را خواهد چشيد و پاداش شما روز قيامت داده مي شود. و از جانب خدا براي هر از دست رفته اي جانشيني است و عزا در برابر  هر مصيبت و تدارك در برابر هر فوت شده اي مي باشد، پس به خدا توكل كنيد و به او اطمينان داشته باشيد و براي من و خودتان طلب آمرزش كنيد، حضرت علي(ع) فرمود: اين برادرم خضر است آمده در عزاي رسول الله به شما تسليت بگويد. - حديث نفس حضرت خضر(ع) از خضر حكايت شده كه هر وقت با خودم گفتم مقام اولياء خدا را شناختم همان روز ولي اي را ديدم كه نشناختم. تهيه و تنظيم: ابوالفضل رضوان

ويژگي هاي منتظران واقعي ظهور

گردآورنده : علي اكبر معصومي

مقدمه: در هر صورت و هر قيافه اي كه انساني را ببينيد دنبال گمشده اي گام بر مي دارد و با او پنهان و آشكار عشق مي ورزد . با توجه به اينكه جهان هستي هيچگاه از حجت حق و امام معصوم خالي نيست جهاني جاي زيستن و زندگي كردن است كه در سايه عدالت ، عدالت گستري كه با غيب اين عالم ارتباط دارد و مدد مي گيرد ، اداره شود و همه به حقوق خويش برسند و هيچ كس نتواند از پيشرفت ديگري مانع شود تا به مقام شامخ انسانيت برسد .آري همه اين آرزو را دارند و براي تحقق دادن به چنين هدفي گام بر مي دارند و در مقابل ستمها و بي عدالتيها  رنج

مي برند و با كسي كه به اين روزگار پر آشوب خاتمه دهد عشق مي ورزند و از صميم قلب فرياد مي زنند : كجاست آن منجي عالم بشريت و خاتمه دهنده اين بدبختي ها و بي عدالتيها ؟با توجه به اين كه جامعه انساني هميشه در انتظار روزي روشنتر و آينده اي بهتر بوده است ولي با همه ي انتظاري كه داشته كمتر به آن رسيده است و نه تنها شيعيان جهان در نتظار مهدي موعود هستند بلكه پيروان اديان الهي و مذاهب آسماني ، در هر دوره و زماني ، بر اثر مژده كتب مقدس و اخبار رهبران ديني خود منتظر طليعه اين افق نوراني و بامداد روشن بوده اند .گروهي اين اميد روح بخش و آرزوي طلائي را در وجود انساني فوق العاده  بنام «سوشيانت» يعني : نجات دهنده ي دنيا كه از دودمان ايرانيان است برآورده مي دانند . برخي تشكيل دهنده حكومت بي نظير تاريخ بشر را «مسيح موعود » مي پندارند كه از نژاد يعقوب است ، و موعود تورات ، و گروهي او را «پسر انسان» دانسته و عقيده دارند كه دامنه ي حكومت جهاني او از شرق تا غرب گسترش خواهد يافت و با امداد فرشتگان الهي بر سراسر گيتي فرمان مي راند ، چنانكه انجيل ها خبر مي دهند . ولي در اين ميان سهم مسلمانان جهان  بيش از ساير مذاهب و اديان و اقوام و ملل روي زمين است . زيرا مسلمانان اهل تسنن عقيده دارند چنين مرد فارغ العاده اي كه صحنه زندگي را دگرگون مي سازد و سراسر عالم را زير يك پرچم

گرد مي آورد «مهدي موعود » از سلاله ي پيامبر اسلام است كه در احاديث متواتر و معتبر از آمدن او خبر داده اند . شيعيان جهان يعني پيروان خاندان نبوت و اهل بيت عصمت و طهارت نيز با ادله و براهين عقلي و نقلي و شواهد و قرائن مسلم تاريخي ثابت مي كنند كه «سوشيانت » ايرانيان ، «مسيح موعود » تورات و « پسر انسان » ملل نصارا و« مهدي موعود » اهل تسنن و كسي كه اقوام و ملل در انتظار اويند يك نفر بيش نيست و او هم پيشواي دوازدهم آنها «محمد بن الحسن العسكري (ع)» است كه در سامره در نيمه شعبان به سال 255 هجري قمري متولد شده و همان جا به سال 260 ه . ق از نظر ها غائب گرديده است ، و اين واقعيت فقط در وجود اسرار آميز و استثنائي او قابل تطبيق است و بس .او از دودمان پيامبر اسلام و علي و حضرت زهرا دختر والا گوهر پيامبر و نهمين فرزند معصوم امام حسين (ع) است كه در انبوه روايات شيعه و سني آمده است ! تا جائي كه پيامبر فرموده است : « هر كس منكر وجود مهدي باشد كافر است ! »اين امام معصوم به طرزي اسرار آميز از نظرها غائب گرديده است كه از حوصله بحث اين جانب كه بررسي خصوصيات منتظران واقعي امام زمان (عج) است خارج است .قبل از اينكه خصوصيات و ويژگي هاي منتظران امام عصر (عج) را مورد بررسي قرار دهيم ابتدا به مفهوم واژه انتظار اشاره اي كوتاه مي كنيم و با چند حديث و

روايت از پيامبر و امامان معصوم عليه السلام در مورد وظايف و ويژگي هاي منتظران واقعي سخن خود را آغاز مي نمائيم . فصل اولمعني انتظار و وجوب انتظار انتظار حالتي است نفساني كه آمادگي براي آنچه انتظارش را مي كشيم از آن بر مي آيد و ضد آن يأس و نااميدي است . هر قدر انتظار شديدتر باشد ، آمادگي و مهيا شدن قوي تر خواهد بود و هر چه محبّت نسبت به كسي كه در انتظارش هستي شديدتر و دوستي بيشتر باشد مهيا شدن براي محبوب زياد تر مي شود و فراقش دردناك تر مي گردد به گونه اي كه منتظر از تمام اموري كه مربوط به حفظ خودش هست غافل مي ماند و دردهاي بزرگ و محنت هاي شديد را احساس نمي كند و بنابراين مؤمني كه منتظر آمدن مولايش مي باشد هر قدر كه انتظارش شديدتر است تلاشش در آمادگي براي آن به وسيله پرهيز از گناه و كوشش در راه تهذيب نفس و پاكيزه كردن درون از صفات نكوهيده و به دست آوردن خوي هاي پسنديده بيشتر مي گردد تا به فيض ديدار مولاي خويش و مشاهده جمال نوراني اش در زمان غيبت نائل شود همچنان كه براي عده بسياري از نيكان و اولياي حق اتفاق افتاده است .چنانچه حضرت صادق (ع) مي فرمايند : هر آن كس كه خواسته باشد از ياران قائم (عج) شود بايد منتظر باشد و بايد در حال انتظار به پرهيزگاري و خوي هاي پسنديده عمل نمايد كه هر گاه بميرد و قائم (عج) پس از مردنش بپاخيزد پاداش او همچون كسي خواهد بود كه

دوران حكومت آن حضرت را درك كرده باشد.وجوب انتظار حضرت ولي عصر (عج) كليني در روايتي به نقل از اسماعيل جعفي آورده كه : مردي بر امام باقر (ع) وارد شد و صفحه اي در دست داشت . حضرت باقر (ع) به او فرمود : اين نوشته مناظره كننده اي است كه پرسش دارد از ديني كه عمل در آن مورد قبول است . عرض كرد : رحمت خداوند بر تو باد همين را خواسته ام . امام باقر (ع) فرمود : گواهي دادن به اينكه هيچ معبود حقي جز خداوند نيست و اينكه محمد (ص) بنده و رسول او است و اينكه اقرار كني به آنچه از سوي خداوند آمده و ولايت ما خاند ان و بيزاري از دشمن ما تسليم به امر ما و پرهيزكاري و فروتني و انتظار قائم ما كه ما را دولتي است كه هر وقت خداوند بخواهد آن را خواهد آورد .و در روايتي ديگر از امام رضا (ع) كه به عبدالعظيم حسني فرمودند :اي ابوالقاسم به درستي كه قائم از ماست و او است مهدي كه واجب است در زمان غيبتش انتظار كشيده شود و در ظهورش اطاعت گردد و او سومين از فرزندان من است .كه در هر دوي اين روايات وجوب قبول ولايت و انتظار حضرت مهدي مورد تأكيد قرار گرفته آنچنان كه اعمال و عبادات مسلمين بدون ولايت و قبول وجود نازنين حضرت مهدي (عج) كه همه عالم در انتظار فرج ايشان هستند مورد اقبال و قبول درگاه الهي نخواهد بود.فصل دوم : وظايف منتظران از ديدگاه رواياتچند روايت از پيامبر اكرم (ص) و ديگر

معصومين در مورد غيبت امام زمان (عج) و وظايف منتظران در زمان غيبت :1-    حضرت رضا (ع) از پيامبر (ص) فرمود : «قسم به آن كس كه مرا به پيامبري مبعوث كرده است براي بشارت ، كه هرآينه قائم (ع) از اولاد من غيبت خواهد كرد به عهدي كه از من براي او معهود است و آن قدر طولاني شود كه بسياري از مردم بگويند خدا را حاجتي به آل محمد (ص) نيست و عده ي  ديگر در ولايت او شك كنند . آگاه باشيد هر كس زمان او را درك كند بايد متمسّك شود به دين خود و براي شيطان در خود راهي ندهد كه او را تشكيك كند و او را ملّت من زايل و از دين بيرون كند ، شيطان چنان است كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد . خداوند شياطين را اولياء كساني قرار داده كه ايمان نياورند و تصديق نكند .2-    حضرت جواد (ع) از امير المؤمنين فرمود «قائم را غيبتي خواهد بود تا اين كه فرمود : پس هر كس ثابت بماند بر دين خود قساوت پيدا نكند به سبب طول مدت غيبت امامش ، پس او با من خواهد بود در درجه ي من ، روز قيامت »3-    حضرت صادق (ع) از پيامبر (ص) نقل فرمود: « خوشا به حال كسي كه قائم اهل بيت مرا درك كند و پيش از قيام او به او اقتداء كند دوست او را دوست بدارد و از دشمن او بيزاري بجويد و به ولايت امامان و هاديان پيش از او قائل باشد ، آنان دفقاي من هستند

و صاحبان دوستي و مودّت من هستند و گرامي ترين امت من هستند بر من ».و از اين باب احاديث كه بسيار نقل شده است و هر فطرت بيدار و خداجويي كه ولايت پيامبر و اهل بيت پيامبر را در دل داشته باشد با تأمل در يكي از اين روايات و احاديث مي تواند ويژگيهاي بارز منتظران امام زمان (عج) را دريابد و بدانها عمل كند . فصل سوم : چند پرسشحال قبل از اينكه به دسته بندي ويژگيهاي منتظران امام زمان بپردازيم با طرح چند سؤال كه در ذهن اكثر شيعيان جهان و دوستدار ولايت وائمه ممكن است وجود داشته باشد به بحث ادامه مي دهيم .1-    آيا امام زمان (عج) درباره شيعيان و منتظران خود فرمايشي داشته اند ؟ مجموعه ي كلمات گهربار امام زمان (ع) گرچه بسيار اندك است ولي مي توان آنها را به سه بخش تقسيم كرد : بخش نخست ، فرمايشات و سخنان بخش دوم ، توقيعات و نامه هاي آن حضرت كه به دست خط و مهر ايشان ، براي ياران و نزديكان صادر شده است ؛ و بخش سوم ، ادعيه اي است كه از ايشان نقل شده است .درباره ي اين كه در گفتار امام زمان (عج) شيعه چگونه معرفي شده ، بايد گفت پس از مراجعه ي بسيار به منابع مختلف به اين نتيجه رسيديم كه آن حضرت به طور صريح به اين مسئله اشاره اي نفرموده اند؛ بلكه در ضمن برخي از توقيعات اشاره به صفات شيعه كرده كه در اين جا به صورت اختصار به برخي از اين فرمايشات اشاره مي كنيم :اسحاق

بن يعقوب مي گويد : از محمد بن عثمان عمري درخواست نمودم نامه اي را كه در آن  ، مسائل مشكل خود را نوشته بودم ، خدمت مولايم صاحب الزمان (ع) برساند . پس از مدتي توتوقيعي به خط آن حضرت صدور يافت كه قسمتي از آن ، چنين است :« ... اما رويدادهاي تازه كه در جامعه رخ مي دهد در حل و فصل آن به راويان احاديث ما رجوع كنيد كه ايشان حجت هاي من هستند بر شما و من حجت خدايم بر آن ها .... براي تعجيل فرج بسيار دعا كنيد كه گشايش كارهاي شما در آن است ».همچنين آن حضرت در توقيعي مفصل به عثمان بن سعيد و پسرش محمد بن عثمان نوشت :« شيعيان ما بايد پيروي هوا و هوس را ترك كرده و بر اصول اعتقادي و مذهبي خود استوار باشند و از چيزي كه از ايشان مستور است ، پرده برندارند كه پشيمان مي شوند و بدانند كه حق با ما و در ماست ، اين ادعا را كسي غير از ما نمي كند ، مگر آن كه دروغگو و افتراگر باشد ».و بالاخره ايشان در توقيع شريفشان به شيخ مفيد درباره ي شيعيان مي فرمايند :ما اگر چه هم اكنون مكاني دور از جايگاه ستم گران گزيده ايم كه خداوند صلاح ما و شيعيان با ايمانمان را تا زماني كه حكومت دنيا به دست تبه كاران مي باشد در اين به ما ارايه فرموده است ، با اين حال بر احوال و اخبار شما آگاهيم و هيچ چيز از اوضاع شما بر ما پوشيده نيست و از

خواري و مذلّتي كه دچار شده ايد و از آن زمان كه بسياري از شما به برخي كارهاي ناشايست ميل كردند كه پيشينيان صالح شما از آن دوري مي جستند و عهد و ميثاق گرفته شده ي خدايي را چنان پشت سرانداخته كه گويا به آن آگاه نيستند ، با خبريم . ما در رسيدگي و سرپرستي شما كوتاهي و اهمال نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم و اگر جز اين بود ، دشواري ها و مصيبت ها بر شما فرود مي آمد و دشمنان ، شما را ريشه كن مي كردند . پس تقواي خدا پيشه كنيد و ما را ياري دهيد تا از فتنه هايي كه به شما روي آورده ، شما را نجات بخشيم ..... ... بنابراين هر يك از شما بايد كاري كند كه وي را به محبت و دوستي ما نزديك كند و از آن چه كه خوشايند ما نبوده و باعث كراهت و خشم ماست دوري گزيند ؛ زيرا امر ما ناگهان فرا مي رسد ، در هنگامي كه توبه و بازگشت براي او سودي ندارد و پشيماني از گناه از كيفر ، نجاتش نمي بخشد و خداوند راه رشد و هدايت را به شما نشان دهد و به رحمت خود وسايل توفيق را به آساني برايتان فراهم فرمايد ».2-    چگونه مي توانيم از ياران واقعي امام زمان (عج) باشيم ؟براي اينكه از ياران واقعي امام زمان (عج) باشيم لازمه اش آن است كه از رهنمودهايي كه در زيارت حضرت در روز جمعه آمده است استفاده كنيم و خود را متصف به آن اوصاف كنيم .

در فرازي از آن زيارت آمده است « يجعلني من المنتظرين لك و التابعين و الناصرين لك علي أعدائك» يعني از كساني باشيم كه در انتظار ظهورت و از پيروانت و ياري كنندگان بر عليه دشمنانت بوده باشم .در اين فراز از زيارت 3 عنوان آمده است : 1-    انتظار                                2- تبعيت                          3- نصرتحالت انتظار حالت آمادگي است آمادگي فكري و روحي و داشتن برنامه براي رسيدن به هدف مرحله ي دوم تبعيت از آرمانهاي موعود و تخلق به اخلاق پسنديده و صفاي مورد نظر امام كه در تعليمات ائمه (ع) ديده مي شود و مؤمن منتظر تابع فرمانده است و خوني را به ناحق نمي ريزد و خاك متكاي آنان است و به اندك چيز در دنيا قانع هستند و براي خدا جهاد مي كنند اينها برخي از علائم و صفات ياران حضرت ولي عصر است كه از زبان اميرالمؤمنين ذكر شده است .3-انسانهاي وارسته اي كه رابطه ي بسيار نزديكي با امام زمان (عج) داشته اند چه ويژگي هايي داشته اند ؟ آيا ما هم مي توانيم چنين رابطه اي با امام زمان و مولايمان داشته باشيم ؟آنچه در پاسخ مي توان گفت به طور مسلم ، ما هم مي توانيم با امام زمان (عج) ارتباط داشته باشيم چنانچه امام صادق (ع) مي فرمايد: هر گاه كسي از شما تمناي (ديدن و رابطه ) قائم (عج) را داشت ، پس آرزويش چنين باشد كه در عافيت آن جناب را ببيند . ارتباط حضرت از جمله اموري است كه بايد به آن باور داشت ؛ البته ارتباط و ديدار نياز به طي مراحل و

شرايط دارد و پيمودن اين مراحل زمينه ساز وصال خواهد شد البته از اين مهم نبايد غافل شد كه به صورت قطعي نمي توان طي اين مراحل را منجر به ديدار حضرت دانست مهم آن است كه ما مورد توجه آن حضرت قرار خواهيم گرفت .در اين رابطه نكات زير را متذكر مي شويم :1-    پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد : « هر گاه بنده اي چهل روز اعمالش را براي خدا خالص گرداند چشمه هاي حكمت در قلبش به جوشش درآمده برزبانش جاري مي گردد »2-    چنانچه جسمش به امورات مشغول است باطنش بايد از هر گونه تمايل به غير خداوند دور باشد تا به رهبانيت شباهت پيدا نكند و از فيض خلوت گزيني نيز محروم نباشد .3-    مايحتاج و مصرف بايد از مال طيب و طاهر تهيه و آماده شود تا زحماتي را كه تقبل نموده هدر نرود و بي خاصيت نباشد .4-    وقتي بنا باشد كه از خوردن ، نوشيدن و پوشيدن شبه ناك اجتناب گردد مي بايستي از اسراف در اين موارد هم خودداري شود چنانكه در قرآن كريم نيز به آن اشاره شده است 5-    نبايد از كسب و كارش كه امرار معاش مي كند دست برداشته و تنها به اطاعت و عبادت مشغول گردد . حتي نبايد از وقتي كه بايد در خدمت اعضاء خانواده باشد مصرف عبادت نمايد زيرا نارضايتي اشخاص كه حقي بر انسان دارند در پي تأثيري اين دستور العمل اثر مستقيم دارد .6-    جز به هنگام ضرورت سخن نگويد . زيرا پرگويي انسان را به غيبت و تهمت و ... مي كشاند . لقمان به

فرزندش مي گويد : اگر سخن گفتن از نقره بودي خاموشي از زر است .امام صادق (ع) از حضرت عيسي فرمود : سخن بسيار نگوئيد در غير ياد خدا ، آن جماعتي كه بسيار سخن مي گويند دل هاي ايشان قساوت دارند و نمي دانند .7-    از خطا و معاصي توبه نمايد كه توبه ، نوعي طهارت است . و بايد دايم الوضو باشد زيرا وضو نور است و وضوئي بر وضو نور بر نور است .چنانچه انسان نكات فوق را رعايت نمايد و از ايماني استوار و كامل برخوردار باشد و همواره متواضع و فروتن و راهبان شب شير روز در اوج عرفان و آگاهي و در حال انجام وظيفه بودن باشد و همواره سعي در انجام واجبات و مستحبات و ترك محرمات و مكروهات الهي بوده باشد .يقيناً مي توان گفت كه مورد توجه حضرت قرار گرفته است . فصل چهارم : سير نهائي بر صفات منتظران واقعيبنابراين با توجه به احاديث و سؤالات يادشده مي توان چنين گفت: در زمان غيبت امام عصر (عج) منتظران واقعي حضرت وظايفي دارند كه بايد به اين وظايف بدرستي عمل نمود .اجمالاً معلوم است كه زمان غيبت با زمان حضور از جهت تكاليف فرق نمي كند و آنچه بر اين امر تصريح دارد اين است : به حضرت صادق (ع) عرض شد : بر ما روايت شده كه صاحب امر زماني مفقود خواهد شد پس در آن وقت چه بايد كرد ؟ فرمود : بر همان چه الان هستيد باشيد تا ستاره ي شما طلوع كند ».بلكه مقصود آن وظيفه اي است كه غيبت موجب آن

شده و يا مقدمات آن را فراهم كرده كه اگر غيبت نبود اين امور نبود تا در مقابل آن وظيفه و حكمي مقرر شود و مجموع اين وظايف را مي توان چنين نام برد :  1_ ثبات و استقامت در حفظ ايمان و عقيده 2- صبر و تحمل بر شدائد و بر شماتت دشمنان 3- تقيه و سكوت و اعتزال و لزوم بيت يعني خانه نشيني4- پرهيز از اهل بدعت و صاحبان داعيه و رايت1_ ثبات و استقامت در حفظ ايمان و عقيده :عمده همه وظايف حفظ ايمان است كه به زبان آسان ولي در عصر غيبت به خصوص در آخر زمان بسيار دشوار و گران است ، زيرا كه از طرفي زمان حيرت است چنان كه پيامبر (ص) از وي به حيرت تعبير فرمودند : يعني زمان تحيّر . از آن جهت كه آراء و عقايد بسيار و دعوت كنندگان از هر سوي بي شمار و پرچم هاي فرقه هاي ضالّه براي دعوت و تبليغ آشكار از هر گوشه سري برون آيد و از هر سري صدايي درآيد و از هر نايي ، نوايي به گوش رسد و از هر بابي ، بهائي بزايد و از هر صوفي شيخي درآيد و از طرف ديگر عشق و ومجوز و فجايع آزاد و رغبت نفس به فساد بيشتر ! است از رغبت به مجاهدت و جهاد ، با اين وصف چگونه مي شود استقامت ورزيد و چگونه نگهداري دين مانند نگهداري اخگر آتش در دست نباشد ؟ البته شيعيان در عمل به وظايف خويش داراي درجاتند . برخي از آنها پيشرو و مايه ي مباهات بشرند

و برخي ديگر دچار ضعف در عمل هستند . اگرچه اين دسته از شيعيان در اداي وظايف خود نسبت به امام زمان (عج) كم و كاست دارند ، با اين حال يقين داريم كه حتي همين دسته از شيعيان با ديگراني كه امام را نمي شناسند و امامت را از آن او نمي دانند و حتي گاهي وجودش را انكار مي كنند ، قابل مقايسه نيستند . شيعه در مقام عمل هر چه باشد ، ويژگي اش اين است كه در مقام ايمان از ديگران كاملتر است و بدين لحاظ هر شيعه اي بايد به تشيع خود افتخار  كند. سزاوار است كه ديگر طالبان سعادت نيز از اين بابت به شيعه شدن رغبت ورزند . پس از تكميل و تصحيح ايمان است كه عمل صالح ارزش مي يابد و خداوند عمل صالح را از غير مومن نمي پذيرد . خدائي متعال در آيات فراواني از قرآن به دوركن ايمان و عمل صالح در كنار هم اشاره كرده و به شكل نماياني ايمان را شرط قبول عمل صالح و مقدم بر آن ذكر فرموده است . لذا در ميان اعمال صالح اعمالي هست كه مربوط به خداست ، مانند نماز و اعمالي هست كه مربوط به خليفه خداست كه برترين اعمال به شمار مي روند . برخي از اعمال صالح كه بيانگر وظيفه منتظران نسبت به حجت حيّ پرودگار است و در پرتو ايمان بيان مي شود به شرح زير است :الف ) شناخت امام زمان (عج)بر همه ي مردم واجب است كه امام زمان خود را بشناسند . چه از حيث نام و آگاهي برخي

صفات و ويژگيهاي ايشان و اينكه اين امام از جانب خداوند معرفي شده و معصوم و مبرا از هر گونه خطا و اشتباه و گناه است . و از همه مردم زمان خود در همه ي ابعاد برتر است . چنانچه حضرت رسول (ص) مي فرمايند : هر كس امام زمان خود را نشناسد و از دنيا برود به مرگ جاهليت مرده است .ب) اقتدا به امام زمان (عج) و اطاعت بي چون و چرا از ايشان واجب است بر مردم از امام زمان خود اطاعت بي چون و چرا داشته باشند . و دوست بدارند آنچه امامشان دوست دارد و دشمن بدارند آنچه را كه دشمن مي دارد . تقيد به احكام شرعي و به خصوص اجتناب از گناهان كبيره از مهم ترين خواسته هاي امام زمان (عج) است . پ) زيارت امام زمان (عج) بر شيعيان واجب است كه در هر زمان قصد زيارت امام خود را بكنند و در صورت امكان به زيارت ايشان بشتابند . در روزگار غيبت گرچه باب زيارت جسم شريف امام زمان (عج) به كلي بسته نيست ، توصيه به تلاش در جهت اين گونه زيارت نشده در عوض بر عرض سلام و زيارت از راه دور تأكيد شده است . مادر اين زمان ، به زيارت امام زمان توسط زيارات رسيده همچون زيارت آل ياسين توصيه شده ايم .ت) تمسك به امام زمان (ع) :واجب است بر مسلمانان كه جهت اصلاح تمام امور خويش به امام زمان خود مراجعه كرده ، از ايشان كمك بگيرند . انجام اين كار حتماًٌ با مراجعه ي جسماني و حضوري به

محضر امام نبايد انجام شود . بلكه با توجه روحاني به روح قدسي امام نيز ميسر است . غيبت امام از شيعيان يك غيبت همه جانبه نيست بلكه فقط جسماني است لذا در ايام غيبت نيز مي توانيم از ايشان بخواهيم كه ما را تحت اشراف و تربيت روحاني و معنوي خويش قرار دهند . ث) خير خواهي نسبت به امام و مقدم داشتن ايشان بر خود بر مسلمانان واجب است كه امام زمان خود را بر خود مقدم بدارند يعني بهروزي مولاي خود را به بهروزي خود ترجيح دهند و آسايش او را بر آسايش خود مقدم دارند . و نيز به بركت اوست كه نعمت هاي الهي به ديگران مي رسد ؛ بدين ترتيب امام بر گردن همه ي خلق حق دارد . ج) دوستي و دشمني بخاطر امام زمان :بطور خلاصه و اجمالي يعني نسبت به امام بايد تولي و تبري داشته باشند چ ) شاد كردن امام و پرهيز از اندوهگين كردن ايشان البته پرواضح است كه امام زمان هر گاه شيعيان خود را در عبادت و بندگي خدا و پيروي از رسول خدا موفق ببيند . شاد مي شوند و آنچه باعث ناراحتي و اندوه ايشان مي شود اعمال زشت و شنيع محبان است بخصوص اگر ببيند شيعيان در ميان خود به خوبي رفتار نمي كنند و از خطاهاي يكديگر به خاطر خدا و رسول خدا و به احترام امامشان نمي گذرند . ح) انتظار فرج و آمادگي براي حمايت از ايشان به طور كلي انتظار فرج در هر امري يكي از اعمال صالحه است و انتظار فرج كلي كه

فرج آل محمد (ص) و شيعيان ايشان و فرج دين است ؛ افضل انتظار فرجهاست . حضرت رضا (ع) از پيامبر (ص) فرمود: افضل اعمال امت من انتظار فرج است .و نيز امير المومنين (ع) فرمود : منتظر فرج باشيد و مايوس از روح خدا ( يعني راحت رساني ) مشويد ، زيرا كه محبوب ترين عمل ها به سوي خداوند عز و وجل انتظار فرج است . خ ) دعا براي حفظ ايمان و درخواست تعجيل فرج .در باب اهميت دعا براي تعجيل در فرج امام زمان (عج) امام صادق (ع) فرمود : چون عذاب و شكنجه فرعون بر بني اسرائيل طول كشيد به ضجه درآمدند و گريه كردند ، چهل روز به خداوند زاري كردند ، پس خداوند به موسي و هارون وحي مي فرمود كه : ايشان را از چنگال فرعون و معاصي نجات دهد پس صد و هفتاد سال از ايشان برداشت . سپس فرمودند : هم چنين اگر شما هم چنين كنيد خداوند به ما فرج دهد ، پس اگر چنين نكنيد امر به منتهاي خود خواهد رسيد .و حضرت صاحب (عج) در جواب مسائل اسحاق بن يعقوب فرمود : "بسيار دعا كنيد براي فرج كه فرج شما در اين است" . و در روايتي حضرت صادق (ع) شيعيان را به خواندن دعاي غريق توصيه نموده اند و آن اين است : يا الله يا رحمن يا رحيم و يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك  و ادعيه فراوان ديگر كه در كتب ادعيه مي توان مراجعه نمود . د- دعا و تمني بر درك زمان آن حضرت و اين

كه از اصحاب او باشد از جمله اين ادعيه مي توان دعاي عهد را نام برد .حضرت صادق (ع) فرمود : هر كه چهل صباح اين عهد را بخواند از ياوران امام قائم (ع) شود و اگر پيش از او بميرد خداوند او را از قبرش بيرون آورد . 2- صبر و تحمل بر شدائد و بر شماتت دشمنان حضرت رسول (ص) فرمودند زماني بر مردم بيايد كه امامشان از ايشان غايب شود پس خوشا براي كساني كه در آن زمان بر امر ما ثابت باشد . عز و جل ايشان را ندا كند : اي بندگان من ايمان آورديد به سر من و تصديق كرديد غيب مرا پس بشارت باد شما را عفو مي كنم و شمار را مي آمرزم به خاطر شما باران خود را به بندگان نازل مي كنيم و بلا را از ايشان مي گردانم . 3- تقيه و سكوت و اعتزال و لزوم بيت يعني خانه نشيني .توضيح اينكه تقيه هم در فعل مي تواند باشد هم در قول لذا چون تقيه از مسائل فقهي مي باشد براي اطلاعات بيشتر به كتابهاي فقهي مراجعه شود . سكوت همان ويژگي خاصي است كه منتظران حضرت در بحث ثبات ايمان و استقامت به آن اشاره شد.اعتزال به معناي كناره گيري كه اين كناره گيري مي تواند كناره گيري از ظلم يا همراه نشدن با فتنه هاي آخر زمان باشد چه با خانه نشيني و گوشه عزلت گزيدن يا با ترك معاشرت با عوامل ظلم و فتنه براي در امان ماندن از بدعت هاي اهل معصيت ، و پيروي از هواي نفس .4-   

پرهيز از اهل بدعت و صاحبان داعيه و رايت . در اين باب ابتدا با تعريف بدعت بحث را شروع مي كنيم . بدعت بخاطر اين در روايات تاكيد شده است كه اهل بدعت  يعني وارد كردن آن چيزي كه در دين نيست به دين بنابراين به نظر اينجانب پرهيز از اهل بدعت از كساني هستند كه در آخرالزمان در مقابل امام زمان مي ايستند به اين دليل كه بدعت هاي آنها دين جديدي برايشان ايجاد كرده است و اين دين با ديني كه امام زمان مي آورد و تقاوت هاي زيادي دارد و پذيرش دين امام زمان براي اهل بدعت مشكل است .سخن پاياني :آنچه روشن و مبرهن است بر همه ي شيعيان و پيروان راه ولايت و ائمه معصومين (ع) اين است كه امام زمان (عج) از منتظران واقعي ظهور چيزي جز انجام واجبات و مستحبات الهي و ترك محرمات و مكروهات نمي خواهند  و منتظران واقعي ظهور همگي از حيث شكل ظاهري مانند همه ي انسانها و بنده گان ديگر خدا هستند و مثل همه ي مردم زندگي معمولي دارند ، كار مي كنند ، مي خورند و مي آشامند فقط تنها فرق آنان با مردم عادي ثبات در عقيده و راهشان است و اينكه هر چه را كه خداوند و رسول خدا و امامان خصوصاً امام زمان (عج) مي پسندند را دوست دارند و از هر چه خداوند و رسول خدا و ائمه را آزاد مي دهند پرهيز مي كنند . به اميد اينكه بتوانيم روزي از منتظران واقعي حضرت بوده و قلب مهربان و نازنين حضرتش را از خود راضي

كنيم يا رب سببي ساز كه آن ختم امامت                        باز آيد و برهاندم از غم به سلامتخاك ره آن يار سفر كرده بياريد                              تا چشم جهان بين كنمش جاي اقامتبي حجت حق كار جهان راست نيايد                       پيوسته شد اين سلسله تا روز قيامتفيض از در تو دور شد از شومي اعدا                       عصيان دگري كرده و بر ماست غرامت منابع و مآخذسايت گوگل كتاب پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان (عج)   تأليف : سيد جعفر موسوي نسبكتاب مهدي منتظر(عج)       نوشته شيخ محمد جواد خراسانيكتاب شوق مهدي              نوشته سيد محمد علي علوي

جهاني شدن، جامعه اطلاعاتي و شكاف ديجيتالي

دكترفريدون وردي نژاد

مقدمه: يكي از مهمترين وجوه تاثير گذار بر فرايند جهاني شدن، ظهور شبكه هاي اطلاعاتي و ارتباطي از جمله اينترنت است كه فاصله ها را از بين برداشته است و در زماني كوتاه، حجم وسيعي از اطلاعات منتقل مي شود و ارتباط بين افراد در اقصي نقاط دنيا و دسترسي به اطلاعات روز آمد فراهم شده است. عده اي معتقدند تجارت بين المللي به بسياري از كشورها كمك كرده تا رشدي سريع تر از معمول داشته باشند وازرفاه بهتري برخوردار گردند. جهاني سازي احساس انزوا را در جهان در حال توسعه تخفيف بخشيده و به مردم اين كشورها امكان داده به دانشي دست يابند كه يك قرن پيش حتي در اختيار مرفه ترين افراد هيچ كشوري فرار نداشت.جهاني شدن و شكاف ديجيتالياينترنت فرصتي براي ايجاد يك زيرساخت اطلاعاتي جهاني بوجود آورده كه مي تواند شبكه هاي كامپيوتري و ارتباطات راه دور جهان را به هم پيوند مي دهد(Anderson,2006). برخي ازبردگي ديجيتالي دراين باره سخن مي گويند(Ogunsola,2005). درمراحل جهاني شدن از نظر رابرتسون(1380) ،

مدرنيته نقش كليدي بازي مي كند. براي رابرتسون اين مفهوم چيزي است كه هم به فشرده شدن جهان و هم افزايش آگاهي از جهان به مثابه يك كل مربوط مي شود. در مدرنيته، ايده زمان جاي عمده اي را اشغال مي كند. تكنولوژي هاي ارتباطي در فرآيند فشردگي زمان و فضا نقشي مهم و حياتي دارند. اينترنت به عنوان يك تكنولوژي اطلاعاتي و ارتباطي درك ما را از زمان و فضا تغيير داده است . اينترنت امكانات و فرصت هاي جديدي را بواسطه كاهش هزينه ها ، مبادلات تجاري سريعتر و هماهنگي جهاني بهتر ارائه مي دهد. همچنين اينترنت امكاناتي را جهت انتشار اطلاعات در مقابل تمركز آن ارائه مي كند. شواهد زيادي درباره استفاده از تكنولوژي هاي نوين اطلاعاتي در جهت توانمند ساختن شهروندان وجود دارد.براي اغلب مفسران، شكاف ديجيتالي در وهله اول به دسترسي به اينترنت مربوط مي شود. تحقيقات، همبستگي نزديكي بين دسترسي به اينترنت و درآمد، اشتغال، نژاد، جنس و آموزش را نشان مي دهد.اگرچه اينترنت امكانات بالقوه اي را جهت پل زدن به شكاف ديجيتالي ارائه مي كند ولي گزارش هاي زيادي آنچه را كه ناظران و دانشمندان منتقدتر مبني بر اينكه فضاي سياسي و اقتصادي نوين اين شكاف را بيشتر خواهد كرد و اكثريت كشورها را به حاشيه خواهد راند تائيد مي كنند. طبق گزارش UNDP ( برنامه توسعه سازمان ملل متحد) در سال 1999 بيش از 90 درصد از كاربران اينترنت در كشورهاي OECD واقع اند كه تنها 19 درصد جمعيت جهان را دارا مي باشند. سند ديگري ( بانك جهاني ، 2000؛ نقل شده در خياباني، 2003)

اظهار مي دارد كه نزيك به دو سوم از كل كاربران اينترنت در ايالات متحده و كانادا زندگي مي كنند در حالي كه نيمي از جمعيت جهان هرگز از تلفن استفاده نكرده اند . در شهرهاي بزرگي مثل نيويورك و توكيو بيش از كل كشورهاي افريقا تلفن وجود دارد . زيرساخت هاي ارتباطات راه دور يكي از ضروريات اوليه براي دسترسي به اينترنت مي باشند. از اين رو در كشورهاي توسعه يافته براي هر 10000 نفر 1822 خط تلفن وجود دارد، در حالي كه اين رقم براي كشورهاي در حال توسعه تنها 163 خط مي باشد . 1989 كامپيوتر شخصي براي هر 10000 نفر در كشورهاي توسعه يافته در مقابل تنها 113 عدد در كشورهاي در حال توسعه وجود دارد. آسياي جنوب شرقي 23 درصد از جمعيت جهان را در خود جاي داده در حالي كه تنها 1 درصد از كاربران اينترنت را دارا مي باشد . بيش از 97 درصد از ميزبان هاي اينترنت در كشورهاي توسعه يافته واقع اند كه تنها 16 درصد جمعيت جهان را دارا هستند ( Main,2000) .زيرساخت هاي ضعيف ارتباطات راه دور در كشورهاي در حال توسعه به عنوان يك مانع عمده در دسترسي به اطلاعات عمل مي كنند. هزينه دسترسي به پهناي باند ارتباطات راه دور بين المللي متغير است. اين هزينه در كشورهايي مثل غنا 2500 دلار و كنيا 8000 دلار مي باشد. در ايالات متحده هزينه 40 ساعت دسترسي به اينترنت حدود 20 دلار و در اروپا همان مقدار دسترسي 45دلارهزينه دارد. در حالي كه هزينه پنج ساعت دسترسي به اينترنت درماه در افريقا ( بدون

احتساب هزينه تلفن) 60 دلار است . در مورد هزينه هاي كامپيوتر و سخت افزار نيز وضع به همين منوال است به طوري كه كامپيوترهاي شخصي در افريقا حداقل پنجاه درصد گران تر از امريكاست.حوزه ديگر در اين باره زبان اينترنت است. بيش از 58 درصد از كاربران اينترنت از زبان انگليسي استفاده مي كنند در حالي كه اين درصد براي زبان هاي ديگر بسيار ناچيز است ( اسپانيايي 7/8 درصد ، آلماني 6/8 درصد ، ژاپني 9/7 درصد و فرانسه 7/3 ). بررسي ديگري نشان مي دهد كه زبان اغلب وب سايت ها (4/68) درصد به زبان انگليسي است به وجود آنكه تنها 6/35 درصد كاربران وب به عنوان زبان اول شان به انگليسي صحبت مي كنند . با وجود آنكه بيش از 10 درصد كاربران وب به زبان چيني صحبت مي كنند ولي تنها 9/3 درصد از محتواي وب به زبان پيني است. همين تفاوت ها درباره ساير زبان ها و جمعيت ها نيز مشاهده مي شود . اين ارقام هنگامي جالب مي شوند كه بدانيم بسياري از كاربران وب در ايالات متحده ، كانادا و ساير كشورها با بالاترين نرخ نفوذ اينترنت به زبان انگليسي صحبت نمي كنند. نتايج و پيامدهاي تكنولوژي هاي اطلاعاتي جديد نابودي زمان و فضاست تا جايي كه عده اي از مرگ فاصله ها سخن گفته اند.جهاني شدن و جامعه اطلاعاتيدانيل بل ، جامعه شناس در سال 1973 ظهور جامعه اي را پيش بيني كرد كه « جامعه پسا صنعتي» ناميد . او حركت بشر را از تاكيد بر توليد كارخانه اي و صنعتي به پردازش و آمايش

، بازچرخه و خدمات مدنظر قرار داد. اشاره به اين نكته جالب است كه هرولد اينيس اقتصاد دان و تاريخ نگار كانادايي ، در 1951 به اين نكته پي برد كه آنچه در حال رخ دادن بود از تبديل شدن جامعه صنعتي به پسا صنعتي فراتر رفته است . به گفته او ، فن آوري ارتباطات است كه بر آينده تاثير مي گذارد. به گفته بل ، جامعه اطلاعاتي جديد سه ويژگي اصلي دارد:1) در گيروداردگرگوني حركت از توليد كارا به جامعه خدمات است؛2) بر كد گذاري دانش نظري براي ابداع و اختراع در فن آوري تاكيد مي ورزد؛3) « فن آوري فكري » تازه اي ايجاد مي كند كه به منزله كليد تحليل نظام ها و نظريه تصميم گيري به كار مي آيد.به نظر وي دانش نه كار، بلكه منبع ارزش است. به عبارت ديگر، در جامعه جديد، دانش كالاي اصلي است كه در بازار مبادله مي شود و درست همان گونه كه سرمايه و كار عامل هاي اصلي را در باره جامعه صنعتي تشكيل مي دادند، اطلاعات و دانش هم در جامعه اطلاعاتي امروزه همين كار را مي كنند (رجايي ، 1382). پيشگاهي فرد جهاني شدن را بارزترين وجه تمايز جهان ديروز و جهان امروز مي داند كه بذر آن در فرداي روز خاتمه جنگ جهاني دوم با عموميت يافتن ايده حل و فصل مسائل جهان و نه مردم جهان توسط يك خرد جمعي كاشته شد. وي معتقد است كه در فرآيند جهاني شدن فاصله مفهوم ديگري مي يابد و ازحالت مكاني و زماني خارج شده و ماهيت عملكردي به خود مي گيرد. به ميزاني

كه سطح توانمندي هاي اطلاعاتي افراد افزايش يابد از حاشيه كه در يك فاصله فضايي است خارج شده و به متن جهاني بودن داخل مي شوند اعم از اينكه در چه مكان و چه موقعيت جغرافيايي و يا چه فضاي ملي باشند و به همين نسبت نيز كثرت گرا مي شوند. دليل اصلي كثرت گرايي فزاينده دوره پست مدرن، اتحاد آن با تكنولوژي معاصر است كه درقالب جهان اطلاعاتي شبانه روزي ظاهر شده و جانشين جهان مدرن شده است. جهان به عصر جديدي از نظام فرهنگي – اجتماعي وارد مي شود كه آن را جامعه اطلاعاتي مي نامند( پيشگاهي فرد،1380).در پي تحولات شگرفي كه در عرصه فناوري رايانه اي و اطلاعات روي داد، جرياني پديدار گشت كه شكل گيري « بازار جهاني » نخستين نتيجه آن بود . در چنين عرصه اي دول شكست خورده اي چون ژاپن و آلمان توانستند مجددا براي خود جايگاهي بيابند و حتي بر دولتهايي چون انگلستان و فرانسه در جدول اقتصادي پيشي گيرند. اين تحول در مناطقي از جمله اتحاديه اروپا، چهار ببر آسيا، هند و اندونزي به چشم مي خورد. واژه جهاني شدن نخستين بار براي طرح تحولاتي كه در عرصه فعاليت هاي اقتصادي پديد آمده بود، مطرح گشت .ارتباطات فوق قلمروي، طي مرحله آغازين جهاني شدن با گسترش خط تلگراف و كوتاه شدن فاصله ها از دهه 1850 ، ارتباطات تلفني برون مرزي و ارتباطات راديوئي از دهه 1890 ؛ حمل و نقل هوايي بين قاره اي از 1919 شكل گرفته است. يكي از پيشرفت هاي چشمگير معاصر در جهاني شدن در زمينه ارتباطات الكترونيكي رخ داده

است. يكي ازعلل آن اين است كه زير بناي مربوط به آن بسيار توسعه يافته است، كابل هاي فرا اقيانوسي از سال 1956 و در سال 1990 امكان ارتباط مستقيم تلفني ميان بيش از 200 كشور جهان ؛ از اواخر دهه 1980 اينترنت به عنوان « ابر شبكه » فراجهاني شروع شد و در دهه 1990 گسترش فوق العاده اي پيدا كرد.(شولت ، 1382).جهاني شدن فرايندي سودمند ولي اجتناب ناپذير و غير قابل برگشت است. عده اي با اين برداشت كه جهاني شدن نابرابري ها را در درون و مابين ملت ها بيشتر كرده و اشتغال و استانداردهاي زندگي را تهديد مي كند و مانع پيشرفت اجتماعي مي شود، با عداوت و دشمني و حتي ترس به آن مي نگرند. جهاني شدن فرصت هاي زيادي را براي توسعه سراسر جهان ارائه مي كند. برخي كشورها سريعتراز ديگران در اقتصاد جهاني ادغام مي شوند. ازطرفي در دهه هاي 1970 و 1980 هنگامي كه بسياري از كشورها در امريكاي لاتين و افريقا سياست هاي توسعه برونزا را اتخاذ كردند، رشد اقتصادي شان راكد شده يا كاهش يافت، فقر افزايش يافته و نرخ تورم بالا به يك قاعده تبديل شد . در بسياري موارد بويژه افريقا ، توسعه برون زامشكلات را بدتر كرد. ولي وقتي اين مناطق سياست هاي اقتصادي خود را تغيير دادند درآمدهاي شان رو به رشد كردن گذاشت. بحران در بازارهاي نوظهور دهه 1990 كاملا روشن كرد كه فرصت هاي جهاني بدون خطر نيست . خطراتي كه ار جابجايي سرمايه هاي فرار، خطرات اجتماعي و اقتصادي و فرسايش محيطي ناشي مي شوند.مكنزي جهاني شدن را

فرآيندي توصيف مي كند كه بواسطه آن سرمايه داري به طور فزاينده اي بر اساس ساختارفراملي نه تنها در تجارت كالاها و خدمات بلكه حتي مهم ترازآن درجريان سرمايه و تجارت پول و ابزارهاي مالي تشكيل شد. (Nayyer,2002 ). در زمينه اطلاعات، جهاني شدن از جنبه رشد و تسهيل جريان اطلاعات در طول مرزها يا شايد بدون توجه به مرزها مورد استفاده قرار گرفته است. كيت خاطر نشان مي كند كه رشد اطلاعات ديجيتالي هم از جريان جهاني شدن سود مي برد و هم به آن سود مي رساند. گيلر امكانات و نويدهاي جهاني شدن را اينگونه بيان مي كند: « بازارها به شكلي جهاني شبكه اي شده اند. كامپيوترها نوع آوري و توليد را از محدوديت هاي فضاي جغرافيايي آزاد مي سازند. رسانه هاي ارتباطات راه دور مثل فاكس و اينترنت تيم هاي نوع آوري از چهار گوشه جهان را قادر مي سازند در يك آن در سراسر فضاي مجازي همكاري كنند. وب جهانگستر كانال هاي تعاملي نويني را بين ابداع كنندگان و توليد كنندگان از يك طرف و بازارهاي عمده و تخصصي شده از طرف ديگر گشوده است».يكي از اثرات روشن جهاني شدن اطلاعات وجود يك گرايش به سمت هماهنگ سازي يا استاندارد سازي قوانين مالكيت معنوي در جهت حمايت بيشترمي باشد. هرچند كه اين گرايش ممكن است به اثرات مثبت افتصادي مربوط باشد ولي متون چند سال اخيراين نكته را مطرح مي كنند كه اصولا اين اثرات مي تواند براي ملت هاي توليد كننده مالكيت معنوي و شركت هاي فرامليتي سودمند باشند. اين كار همچنين ممكن است حاكميت دولت ها را بواسطه

توانايي و قدرت نهادهاي خصوصي كاهش دهد. روزنبرگ (2005) جهاني شدن را تفكر غالب دهه 1990 مي داند. در علوم اجتماعي اين مفهوم به اين دليل بوجود آمد تا اعلان كند كه به هم پيوستگي روابط اساسا ماهيت اجتماع انساني را تغيير مي دهد و يك نظام حكومت جهاني چند لايه و چند جانبه جايگزين نظام دولت مقتدر شده است . درطول دهه 1990 فعالان و سياستمداران ، روزنامه نگاران و دانشمندان شاهد رشد سرمايه داري اقتصادي ، ظهور تكنولوژي هاي اطلاعاتي و ارتباطي و برتري فزاينده سازمان هاي بين المللي ، و تجديد حيات مباحث حقوق بشري جهاني بودند و بسياري از آنان بر اين باورند كه جهان در حال آغوش گشودن به شكل نويني از به هم پيوستگي است كه چند لايه بودن و نظام چند جانبه حكومت جهاني در حال ظهور از ويژگي هاي آن مي باشد.واژه جهاني شدن براي پروژه هاي مختلف مفاهيم و طنين هاي متفاوتي دارد، براي فعاليت هاي تجاري، چيزي است كه هيچ حد و مرزي ندارد . براي كساني كه كارهاي دفتري دارند، مي توانندازطريق تكنولوژي هاي اطلاعاتي دائما به همقطاران شان در اطراف جهان به مبادله اطلاعات بپردازند . بهر حال دانشمندان با اين مسئله كه جهاني شدن الزاما منجر به يكسان سازي مي شود موافق نيستند . رابرتسون تعبيرعام و خاص را بكار مي برد. برخي آن را به عنوان هژموني غرب، غربي شدن استانداردهاي زندگي وگسترش زبان انگليسي به عنوان بخشي از متحد سازي و امپرياليسم امريكايي مي دانند . گيدنزمعتقد است اولين مرحله جهاني شدن در اوايل قرن نوزدهم ابتدا از طريق توسعه

غرب و موسساتي كه ريشه در غرب داشتند حكفرما گرديد. عده اي از طرفداران جهاني شدن از اينكه قدرت هاي بازار جهاني و شركت هاي چند مليتي جهان امروز را اداره مي كنند كه در آن دولت ملي و اتحاديه هاي كارگري به عنوان ساختارهاي سازمان هاي اجتماعي به خاشيه رانده شده و كارآيي خود را از دست مي دهند آن را به عنوان نشانه اي از پيشرفت تلقي مي كنند. درسوي ديگر برخي مخالفان معتقدند كه جهاني شدن در واقع همان كاپيتاليسم سنتي و امپرياليسم اقتصادي است كه از طريق استفاده از تكنولوژي هاي نوين سلطه خود را گسترش مي دهند(Block,2004). رايت (2004) نقش اينترنت را به عنوان يكي از عناصر اصلي جريان هاي جهاني شدن و حفظ زبان هاي مهجور و تجديد حيات آنها بسيار مهم مي داند. اينترنت به عنوان نمونه عمده ي تكنولوژي اطلاعاتي و ارتباطي الكترونيك نوين (ICT) در واقع روي الگوهاي كاربران زبان در بسياري ازجنبه ها تاثير مي گذارد. از طرف ديگر ، به نظر مي رسد از گرايش هاي استانداردسازي زبان شناختي كه با فرآيندهاي عمومي تر جهاني شدن همراه است پشتيباني مي كند ؛ گسترش انگليسي به عنوان يك زبان بين المللي (Lingua Franca ) اينترنت بي درنگ به ذهن مي رسد. از اين لحاظ به نظرمي رسد ويژگي هاي ديجيتالي و وضع جاري دانش و جامعه اطلاعاتي و استفاده نابرابراز زبان برروي اينترنت همديگر را تقويت مي كنند. از طرف ديگر اينترنت مي تواند عملا از حفظ زبان هاي محلي در موقعيت هايي كه دسترسي به فضاي ارتباطي ملي محدود بوده ومنابع سنتي براي ذخيره اطلاعات

چند زباني كمياب و نادراست، حمايت كند. در اين زمينه يونسكو چندين برنامه را بطور فعالانه جهت ترويج چند زبانگي بر روي اينترنت دنبال مي كند . بنابراين با پيگيري « بيانيه جهاني درباره تنوع فرهنگي » (2001) ، كنفرانس عمومي يونسكو اخيرا با عنوان « توصيه ها درباره ترويج و استفاده از چند زبانگي و دسترسي جهاني به فضاي مجازي» ( اكتبر 2003) را كه در آن چندين اصل و استراتژي براي توسعه محتوا و نظام هاي چند زبانگي، براي دسترسي راحت تر به شبكه ها و خدمات و براي رشد محتواي حوزه عمومي ارائه شد اتخاذ كرد.به عقيده وبستر(1384)، ابعاد فناورانه در جامعه اطلاعاتي به زمينه هاي رشد و توسعه رسانه ها نيز مي انجامد. بهشتي (1376) با اشاره بر خدمات رسانه هاي همگاني اظهار مي دارد كه بر همين اساس، جامعه اطلاعاتي جامعه اي است همراه با خدمات اطلاعاتي رسانه هاي همگاني كه با آهنگي سريع تر از ديگر جوامع و تفوق بر اندوخته هاي تجربي و دانش محض پيش مي رود؛ جامعه اي كه ارتباطات عامل انتقال دهنده واقعي براي ايجاد تغيير و تحول در هر فرد به منظور دستيابي عملي به اطلاعات بي حد و حصر است و در آن ارتباطات شبكه اطلاعاتي جهاني ، جايگزين ارتباطات تلفني جهان شده و توليد ارزش هاي اطلاعاتي عامل تعيين كننده اي در توسعه جامعه است . يك تعريف ديگر درپيدايش جامعه اطلاعاتي بر تغيير شغلي تاكيد دارد يعني ما زماني به يك جامعه اطلاعاتي مي رسيم كه برتري از آن مشاغل اطلاعاتي باشد ( افتاده،1383) .جهاني شدن و جامعه اطلاعاتيانديشه هاي مربوط

به پيدايش و گسترش جامعه اطلاعاتي براي نخستين بار در دهه هاي 1960 و 1970 در آثار علمي تني چند از اقتصاد دانان و جامعه شناسان دانشگاه هاي ايالات متحده و بيش از همه در كتاب ها و مقالات فريتز ماكاروپ و دانيل بل مطرح شدند. فرانك وبستر (1384، ص1) جامعه اطلاعاتي را در پنج محور فناورانه ، اقتصادي ، شغلي ، فضايي ( مكاني ) و فرهنگي معرفي مي كند وي سپس در بيان محور فناورانه اظهار مي دارد كه عمومي ترين تعريف از جامعه اطلاعاتي بر نوآوري چشمگير فناوري تاكيد دارد و تصور عمده براين است كه پيشرفت علمي در پردازش، ذخيره وانتقال اطلاعات، كاربرد فناوري هاي اطلاعاتي را در سطح جهان گسترش داده است. جامعه اطلاعاتي جامعه اي است كه از لحاظ زندگي فرهنگي و اقتصادي به طور كامل به فناوري ارتباطات و اطلاعات مرتبط است و نوعي جامعه است كه در آن دسترسي به اطلاعات ، به صورت اقتصادي، اجتماعي و فردي، نقشي برجسته ايفاء مي كند. فناوري اطلاعات و ارتباطات، مهم ترين عامل توسعه جامعه اطلاعاتي شمرده مي شود. حكومت ها تلاش مي كنند تا كشورها را به چنين حوزه اي وارد سازند. جريان آزاد اطلاعات، حقوق بشر، جهاني شدن، فناوري ارتباطات و اطلاعات و رسانه به عنوان پايه ها و ضرورت هاي جامعه اطلاعاتي به شمار مي روند. جامعه اطلاعاتي از پديده هاي مهم دنياي معاصر است كه به سرعت در عرصه جهاني به عنوان عاملي تاثير گذار و مهم نمايان شده است . دستيابي به اطلاعات براي ايفاي نقش فعاليت اجرايي در سطوح مختلف اجتماعي، سياسي، اقتصادي و

فرهنگي به رشد و توسعه جامعه اطلاعاتي ياري رسانده است. اطلاعات عنصرمهم و برجسته در جامعه اطلاعاتي است كه بيش از هر زمان ديگري سبب تغيير و دگرگوني در روش و منش زندگي انسان امروزي شده است . تشكيل اولين اجلاس سران جامعه اطلاعاتي در ژنو در سال 2003 و دومين اجلاس آن در تونس در سال 2005 با شركت بيشتر كشورهاي جهان حاكي از اهميت فزاينده اين پديده مهم است( درودي ، 1385).واژه Globalization را گاهي به جهاني شدن و زماني به جهاني سازي ترجمه كرده اند در حالي كه جهاني شدن در واقع واقعيتي ملموس و ضرورتي گريز ناپذير بوده كه هر جامعه اي براي رفاه شهروندان خود مجبور به همنوايي با اين جريان است ولي جهاني سازي بر تسلط كشورهاي قدرتمند به منظور ادامه تفوق اقتصادي، سياسي و نظامي بر ديگر كشورهاي عالم پافشاري مي كند اسماعيلي (1383). با اين حال بايد توجه داشت كه وابستگي و آگاهي كلي در سطح جهان، سابقه و زمينه ورود به عصر مدرنيته سرمايه داري به حساب مي آيد (لكنر ،2001) . با اين وجود، توسعه اروپايي و شكل گيري حكومت ها باعث رشد جهاني سازي پس از قرن هفدهم شد. شكل گيري معاصر جهان مرهون رشد دهه هاي بعد از سال 1875 مي باشد؛ هنگامي كه ارتباطات و حمل و نقل بين المللي، و ناسازگاري به طرز چشمگيري سبب ايجاد روابط نيرومند ي در ساير مرزهاي اجتماعي شد.به عقيده رايس 2001) وRays)، جهاني شدن نظريه اي است كه هدف آن تعبير و تفسير حوادث جاري درباره فضاي بين المللي از جنبه هاي توسعه ، شرايط اقتصادي

، مسائل اجتماعي و اثرات سياسي و فرهنگي است. جهاني شدن به عنوان يك سري دعوي هاي نظري بويژه بر دو گرايش عمده تاكيد دارد:الف) نظام هاي ارتباطي فعال در گستره جهاني ،ب) شرايط اقتصادي سيال ،فرض بر اين است كه از طريق فرآيند جهاني شدن ملت هاي بسياري از حيث ارتباطات، نظام مالي بين المللي و تجارت به شرايط جهاني وابسته اند، بنابراين برنامه جهاني در معاملات اقتصادي بين المللي ادغام مي شود. اثرات و تاثيراتي كه از بين جنبه هاي ادغام را مي توان از دو ديدگاه عمده مورد مطالعه قرار داد:1- سطح خارجي كشورها، يا رويكرد سيستمي،2 - شرايط داخلي درون ملت ها ، يارويكرد سيستمي فرعي.ازحيث فرآيند جهاني شدن كه تحت شرايط اقتصادي جديد جهاني رخ مي دهد، دو موضوع عمده در اقتصاد سياسي بين المللي وجود دارد:الف ) ساختار نظام اقتصادي بين الملليب تغييرات اين ساختار بين الملليمي توان از طريق به كارگيري نظريه جهاني سازي از ديدگاه توسعه به مسئله نگريست. اين رويكرد جهاني پيشنهاد مي كند كه ساختار نظام جهاني و نقش هايي كه كشورها در داخل تجارت و تقسيم كار بين المللي بازي مي كنند در درك گستره وسيعي از تغييرات اجتماعي، سياسي و اقتصادي درون كشوري خاص بسيار مهم و حياتي است. فرض اساسي جهاني شدن آن است كه درجه فزاينده اي از درهم تنيدگي در ميان جوامع نقش حياتي در انواع تغييرات اجتماعي و اقتصادي بازي مي كند. نزاع عمده در باره جهاني شدن در چهار جنبه اصلي بررسي مي شود:1- اين كه كشورها مي توانند بيش از سه سطح موقعيت داشته باشند: كشورهاي هسته،

نيمه پيرامون و پيرامون؛2- ويژگي هاي موقعيتي چندين كشور ازحيث سهيم بودن در الگوهاي روابط بين المللي مي تواند به ويژگي هاي گروه با ملت هاي ديگر در يك سطح منطقه اي مربوط باشند؛3- ويژگي هاي كشورها ممكن است از حيث اندازه اقتصادشان، تقاضاي موثر داخلي، ساختار صادرات، سطح تاريخي و يا رشد اقتصادي جاري متغيرهاي زيادي داشته است.4- عناصر اقتصادي و اجتماعي تحت تاثير پديده جهاني شدن امور مشخصي هستند كه براي استاندارهاي زندگي هر ملت خاص تاثير مي گذارند.از نظر توسلي (1385) جهاني شدن مفهومي است كه تا حدي با مسئله يكپارچگي جهاني و دهكده جهاني از يكسو و با مقولات مدرنيسم و پست مدرنيسم از سوي ديگر مرتبط است. امروزه پشت مدرنيسم مفهوم زماني مدرنيته را به چالش كشيده و در نتيجه ، جهاني شدن به سمت گسترش مكاني و زماني هدايت شده است. تا جايي كه Therborn جهاني شدن را به پرواز مدرنيته در فضا تعبير كرده است.گيدنز در مرحله اي ازجهاني شدن به مفهومي اشاره مي كند كه آن را « استعمار معكوس » نام مي نهد. بر اساس اين مفهوم جهاني شدن اين فرصت را به كشورهاي در حال رشد مي دهد تا از منابع فني و اطلاعاتي كشورهاي پيشرفته استفاده نموده و در جهت توسعه و ادغام خود در جهان امروز تلاش كنند. جهاني شدن برگرفته از يك منطق جديد نيست، بلكه همان منطق انباشت سرمايه درمقياس جهاني است.تصوري كه از جهاني شدن وجود دارد ، در بسياري از موارد مبتني بر اين مفهوم است كه فرايند جهاني شدن به شكل فزاينده اي مرزهاي ملي را مي فرسايد به

طوري كه حفظ استقلال سياسي، اقتصادي و ساختارهاي اجتماعي را براي يك كشور منفرد، دشوار و حتي غير ممكن ساخته است. به عبارت ديگر واژه دولت مركزي مفهوم خود را از دست داده به جاي آن يك دولت فراملي و جهاني شكل مي گيرد.از جنبه فرهنگي جهاني شدن بر مسئله ارتباطات جهاني و امواج ماهواره اي و توسعه جهاني اينترنت و آثار اين پديده ها بر نمادها، تصورات اجتماعي، رفتارهاي فرهنگي و آداب و رسوم و شيوه هاي زندگي تاكيد دارد.نتيجه گيريمناظرات جاري درباره تاثير اينترنت در سطح جهاني نياز به بررسي آن در يك زمينه تاريخي گسترده تر دارد. فرضيه مربوط به جهاني شدن ، عليرغم مربوط و مناسب بودن شان، بر پايه واقعيت استوار نيستند. ايده اي كه تكنولوژي هاي اطلاعاتي و پيشرفت هاي تكنولوژيكي به كشورهاي در حال توسعه كمك خواهد كرد تا بسياري از مراحل توسعه را با قدم هاي بلند طي كنند و به كشورهاي شمال نزديك شوند رويايي بيش نيست. در فضاي جديدي كه بر ليبراليزاسيون ومحدوديت زدايي تاكيد دارد كشورهاي در حال توسعه به وضوح متضرر خواهند شد و رقابت كامل و منصفانه يك افسانه بوده و ايده يك دهكده جهاني براي عموم انسان ها از هر نوع، طبقه، جنس و نژاد رويايي بسيار دور و دراز به نظر مي رسد. هرچند كه دسترسي نابرابر به تكنولوژي هاي اطلاعاتي مسئله عمده اي است، ولي چيزي جز بازتوليد ديجيتالي از نابرابري ها در قرون گذشته نمي باشد . به علاوه اينكه دسترسي به تكنولوژي هاي اطلاعاتي موجب برابر شدن فرصت ها در پيشرفت هاي اقتصادي ، سياسي و اجتماعي

خواهد شد خيالي بيش نبوده و اين ايده كه اينترنت يك رسانه دموكراتيك درسطح ملي و بين المللي است، افسانه اي بيش نيست. بايد بپذيريم كه فرايند جهاني شدن، در عين حال كه تهديدات و مخاطراتي به همراه دارد، مي تواند امكاناتي را نيز فراروي ما بگشايد. اما بهره جستن ما از امكانات آن منوط به شناخت دقيق ابعاد اين پديده و نيز منفعل نبودن ما و مشاركت فعالانه و اثر گذار در اين فرايند است .امروزه قرار گرفتن در فرايند جهاني شدن مستلزم داشتن تصويري درست از استانداردهاي جهاني و تن دادن به ميثاق ها و پيمان هاي بين المللي در عين حفظ ارزش ها و سرمايه هاي اجتماعي و فرهنگي است. بهره مندي از ابزارها و وسايل جديدي ( نظير وسايل ارتباط جمعي، ماهواره، كامپيوتر، اينترنت كه در يك جامعه پيشرفته از كارايي بالاتري برخوردار است و جذب و بهره بردن از امكانات جهاني از قبيل سرمايه هاي فراملي، توريسم، مبادله كالاهاي فرهنگي، كه اگر اين امكانات شناخته شود و به درستي در جاي خود به كار برده شود به خوبي مي تواند ما را از مزاياي جهاني شدن بهره مند سازد.پايانمنابع فارسي:استيگليتز، جوزف (1384). جهاني سازي و مسائل آن ؛ ترجمه حسن گلريز، تهران : نشر ني .اسماعيلي ،غلامرضا(1384). جهاني شدن يا جهاني سازي؟ تدبير ، سال شانزدهم، شماره 155. http://www.imi.ir/tadbir/tadbir-155/article-155/7.aspبهشتي، ملوك السادات(1376). جامعه اطلاعاتي و توسعه. اطلاع رساني. دوره 12، شماره 3. http.www.irandoc.ac.ir.ETELE-ART/12/12-3-1.htmپيشگاهي فرد، زهرا(1380) . ابعاد جهاني شدن، مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران ، بهار،ص ص.155-172.توسلي، غلامعباس (1385) . بررسي گفتمان هاي غالب در بحث جهاني شدن،

نامه علوم اجتماعي ، شماره 27، بهار، صص. 157- 178.تهرانيان ، مجيد ( 1380 ) جهاني شدن – چالش ها و ناامني ها ؛ تهران : پژوهشكده مطالعات راهبردي.درودي ، فريبرز (1385) ضرورت هاي جامعه اطلاعاتي ، كتاب ماه كليات ، سال دهم ، شماره يكم، دوم و سوم / دي بهمن و اسفند صص.19-30.رجايي ، فرهنگ ( 1382) پديده جهاني شدن : وضعيت بشري و تمدن اطلاعاتي ؛ ترجمه عبدالحسين آذرنگ ، تهران : آگاه.شعباني ، احمد (1384). جهاني شدن دنياي اطلاعات، فصلنامه علوم اطلاع رساني دوره 20، شماره سوم و چهارم، (بهار و تابستان) ، صص. 63-72.شولت ، يان آرت ( 1382) . نگاهي موشكافانه بر پديده جهاني شدن؛ ترجمه مسعود كرباسيان ، تهران : انتشارات علمي و فرهنگي .گيدنز،آنتوني (1377). پيامدهاي مدرنيته. ترجمه محسن ثلاثي، تهران:مركز نشر.وبستر، فرانك (1384). نظريه هاي جامعه اطلاعاتي ، ترجمه مهدي داودي .تهران : وزارت امور خارجه.منابع خارجي:

Anderson , K.(2006) .Globalization and the Internethttp://www.probe.org/current-issues/current-issues/globalization-and-the-internet.htmlBLOCK , D.( 2004) Globalization, Transnational Communication and the Internet , International Journal on Multicultural Societies (IJMS), Vol. 6, No. 1, 22 – 37 www.unesco.org/shs/ijms/vol6/issue1/art2Giddens, A. (1990). The consequences of modernity. Cambridge, England: Polity.Held , D.(editor)( 2000).A globalizing World ? Culture, Economics , Politics, London: Routledge.Khiabany , Gholam (2003) Globalization and the Internet:Myths and Realities, TRENDS IN COMMUNICATION 11(2),pp. 137–153. http://www.leaonline.com/doi/abs/10.1207/S15427439TC1102_05Lechner,F.(2001). Globalization theories.World Culture Theory . The globalization Website http://www.sociology.emory.edu/globalization/theories.htmNayyer,Kim (2002) Globalization of Information: Intellectual Property Law Implications , First Monday, volume 7, number 1 , January. http://firstmonday.org/issues/issue7_1/nayyer/index.htmlOgunsola ,L. A. (2005) Information and Communication Technologies and the Effects of Globalization: Twenty-First Century "Digital Slavery" for

Developing Countries--Myth or Reality? Electronic Journal of Academic and Special Librarianship ,v.6 no.1-2 (Summer) http://southernlibrarianship.icaap.org/content/v06n01/ogunsola_l01.htmReyes , G.E. (2001) Theory of Globalization: Fundamental Basis http://sincronia.cucsh.udg.mx/globaliz.htmRobertson, R.(1992) . Globalization: Social Theory and Global Culture. London: Sage.Rosenberg , J.(2005) Globalization Theory : A Post Mortem , International Politics, 42, (2–74).http://homepage.ntlworld.com/j.rosenberg/Globalisation%20Theory%20-%20a%20Post%20Mortem.pdfScheuerman , W.(2006) . Globalization, Stanford Encyclopedia of Philosophy . http://plato.stanford.edu/entries/globalization/What is globalisation ? http://www.globalisationguide.org/01.htmlWikipedia (2007) Globalization - Wikipedia, the free encyclopediahttp://en.wikipedia.org/wiki/GlobalizationWRIGHT ,S.(2004) Introduction,International Journal on Multicultural Societies (IJMS), Vol. 6, No. 1, pp. 5 – 13 www.unesco.org/shs/ijms/vol6/issue1/art2World Bank. (2000). World development indicators. http://www.worldbank.org/data/wdi/index.htmhttp://www.verdinejad.com/VisitorPages/show.aspx?IsDetailList=trueItemID=14593,8

جهاني شدن اقتصاد و نياز به دكترين مهدويت

فاطميه

مقدمه: ديدگاه اسلام و انديشه اقتصادى اسلام در مورد جهاني شدن اقتصاد نه تنها مثبت، بلكه به مثابة آرماني است كه همواره در جان و دل اوليا و پيروان اين مكتب ريشه داشته و دارد. يك پارچگى اقتصادي ملت هاى مختلف در سراسر جهان آرمان اساسى انسان است. براي رسيدن به اين آرمان، بايد بر نقل و انتقال آزادانه كالا، انسان ها، سرمايه و اطلاعات اعتماد و اتكا كرد.ايجاد موانع ساختگى، تنها باعث عقيم ماندن آرمان رسيدن به وحدت بشر و افزايش رفاه همگانى است. با اين همه، در صورتى كه عدالت تأمين شود، يك پارچگى پايدار هم مى تواند تحقق يابد. وقتي پاي عدالت در ميان نباشد، به رغم پيشرفت، ابتدا ممكن است يك پارچگى پديد آيد، اما پس از آن كه ملت ها پى ببرند كه مزايا و دست آوردهاى يك پارچگى به طور منصفانه توزيع نمى شود، طرح يك پارچگى نقش بر آب خواهد شد.جهاني شدن اقتصاد و رفاهاقتصاد نوين جهانى، با وجود آن كه بر مقوله يك پارچگى اقتصادى پاى مى فشارد، جايگاه عدالت را در اقتصاد، بسان اقتصاد اسلامي مهم نمي انگارد. از لوازم عدالت، برخورد برابر با هم

قطار و نابرابرعمل كردن با نابرابرهاست؛ در همان حال كه صادرات كشورهاى صنعتى افزايش مى يابد، صادرات كشورهاى در حال توسعه نيز بايد افزايش يابد، بلكه بايد با نرخ بالاتر از كشورهاى صنعتى افزايش يابد تا به افزايش سهم اين كشورها در تجارت جهانى و كاهش شكاف بين كشورهاى فقير و غنى انجامد. با وجود اين، تا زمانى كه همه موانع از سر راه صادرات كشورهاى در حال توسعه به كشورهاى صنعتى برچيده نشده باشد، سهم آنها در صادرات جهانى افزايش مناسب، نخواهد يافت.گسترش صادرات كشورهاى در حال توسعه، بدون دست يابى به توسعه شتابان به گونه اى كه توانايى آنها را براى توليد، جهت صادرات با قيمت هاى رقابتى ارتقا دهد، امكان پذير نيست. با كمال تأسف، اين توسعه شتابان در حال شكل گيرى نيست. در اين صورت، حاصل آزادسازى چيزى جز افزايش واردات كشورهاى در حال توسعه و نابودكردن ظرفيت توليدى از پيش ايجاد كرده آنان نيست.نگاهي گذرا به آمارهاي رشد اقتصادي، نابرابري و فقر كشورهاي در حال توسعه ما را با اين واقعيت تلخ آشنا مي كند كه جهاني شدن اقتصاد نه تنها فقر و نابرابري را كاهش نداده كه حتي رشد اقتصادي را نيز به ارمغان نياورده است.1. حقايق رشد اقتصادي در جهاناگر رشد اقتصادي ابزاري ضروري براي كاهش فقر باشد، وضعيت رشد در دهه هاي اخير چگونه بوده است؟ آيا رشد در كشورهاي در حال توسعه تحقق يافته و همه آنها از نرخ رشد مثبت برخوردار بوده اند، يا اين كه خير؛ برخي از كشورها و مناطق جهان نه تنها رشد نداشته اند بلكه تنزل هم كرده اند؟براي درك بهتر روند رشد اقتصادي به آمارهاي گزارش توسعه جهاني در دهه 1990 مراجعه

مي كنيم. در جدول 1-2 ملاحظه مي شود كه كشورهاي كم درآمد و فقير دنيا در دهه 1990 از رشد سرانه 4/0 برخوردار بودند كه تداوم فقرشان را نشان مي دهد. كشورهاي با درآمد متوسط و پردرآمد هم در اين دهه نرخ رشد بالايي ندارند. بنابراين، از طريق رشد اقتصادي خيلي قادر به مبارزه با فقر نيستند. البته، از اين نكته هم نبايد غفلت كرد كه كشورهاي پردرآمد به علت حجم بالاي درآمد سرانه، باوجود نرخ رشد4 تا 5 درصدي نيز براي اشتغال زايي و مبارزه با فقر رشد مناسبي دارند.جدول 2_1 نرخ رشد DP سرانه كشورهاگروه كشورهادهه 1980دهه 1990نرخ رشد توليد ناخالص ملينرخ رشد جمعيتنرخ رشد توليد ناخالص ملي سرانهنرخ رشد توليد ناخالص ملينرخ رشد جمعيتنرخ رشد توليد ناخالص ملي سرانهكم درآمد4/43/21/24/20/24/0درآمد متوسط به پايين 0/4 6/1 4/2 4/3 1/1 3/2درآمد متوسط به بالا 5/2 8/1 7/1 6/3 4/1 2/2پردرآمد 1/3 6/0 5/2 4/2 6/0 8/1از لحاظ منطقه اي هم بررسي هاي آماري (جدول 2-2) نشان مي دهد كه به جز كشورهاي جنوب شرقي آسيا كه دو دهه رشد سرانه 4/6 و 1/6 درصدي داشته اند، بقيه مناطق جهان از رشد مطلوبي برخوردار نبوده اند. اروپا در دهه 90 در ركود بوده، و آسياي مركزي هم در بحران انتقال از اقتصاد متمركز به اقتصاد آزاد قرار داشته اند. وضعيت امريكاي لاتين و خاورميانه و افريقاي شمالي نيز با رشد حدود يك درصدي مساعد نبوده است، اما بدتر از همه رشد منفي فقيرترين منطقه جهان يعني افريقاي پايين صحرا مي نمايد. در مجموع، جهان در اين دهه بيش از يك درصد رشد سرانه درآمدي نداشته است.بهطوردقيق تر وجزئي تر، مي توان به جدول 3-2 نظر كرد كه در مورد كشورهاي خوش شانس و

بدشانس از لحاظ وضعيت رشد سرانه اشاره مي كند. چين و ويتنام در صدر كشورهاي خوش شانس دهه 1990 بوده اند، و كنگو و سيرالئون بدشانس ترين هاي اين دهه به شمار رفته اند. البته، در دهه 1990 كشورهاي بلوك شرق سابق در اروپاي شرقي و آسياي مركزي بدون استثنا رشد منفي از 3/11- تا 4/0- داشته اند و از فقر به سمت فلاكت تغيير جهت داده اند. بنابراين، ادعاي كساني مثل دالر و كراي كه عصر جهاني شدن را عصر افزايش رشد مي دانند، با موارد نقض بي شماري مواجه است. بلي، كشورهايي مثل هند و چين و سنگاپور كه امكان دسترسي به بازارهاي كشورهاي توسعه يافته را به هر علتي پيدا كرده اند، از مزاياي جهاني شدن تا حدي برخوردار شده اند.2. حقايق نابرابري در جهانبه طور معمول، مسئله نابرابري در چهار قلمرو بررسي مي شود. اين چهار قلمرو به ترتيب عبارت اند از:1. نابرابري در قلمرو ملي؛2. نابرابري در قلمرو بين گروه هاي قومي، نژادي و منطقه اي؛3. نابرابري درون خانوار بين جنس زن و مرد و بين دختر و پسر؛4. نابرابري بين ملل.اما آن چه در اين قسمت بدان توجه مي شود، مسئله نابرابري بين المللي است. شكل زير توزيع درآمد جهان را نشان مي دهد. جمعيت جهان به پنج بيستك تقسيم شده كه ثروت مندترين بيستك 83% درآمد دنيا را به خود اختصاص مي دهد، در حالي كه بيستك فقير فقط 4/1% درآمد دنيا را دارد. متأسفانه هر چقدر دنيا ثروت مندتر مي شود، وضعيت نابرابري بدتر مي شود؛ در دهه 1960 ميلادي، درآمد بيستك ثروت مند سي برابر بيستك فقير دنيا بود، اما امروزه اين نسبت هشتاد برابر شده است.مطابق تحقيق ارزنده اي كه فرانسيس بورگيگنون و كريستين موريسن در مورد توزيع درآمد مردم جهان از

سال 1992-1820 يعني براي دوره بعد از انقلاب صنعتي تا اواخر قرن بيستم انجام داده اند، مشخص شده كه سهم بيست درصد فقير شهروندان دنيا از درآمد جهان در سال 1820، 5/4% بوده در حالي كه در سال 1992 بدتر شده و به دو درصد رسيده است. اين در حالي است كه سهم ده درصد ثروتمند شهروندان دنيا از1/43% به 4/53% افزايش يافته است. همين طور وضعيت ضريب جيني،2 از 504/0 به 663/0 افزايش يافته كه بدتر شدن نابرابري در سطح جهان را نشان مي دهد.جدول 2_2_ درصد سهم درآمدي اغنيا و فقراي دنيا و ضريب جيني آنهااز سال 1992_1820سال18201850187018901910192919501960197019801990سهم درآمد 20% پايين5/446/33/39/28/24/23/229/12سهم درآمد 10% بالا1/436/45481/50511/504/518/499/504/514/53ضريب جيني504/0538/0565/0592/0614/0621/0641/0635/0654/0657/0663/03. حقايق فقر در جهانفقركه همواره قرين بشر بوده، از حقايق مزمني است كه قرن ها جزء سرنوشت و تقدير انساني به شمار آمده و در هر عصري به نحوي با آن دست و پنجه نرم كرده اند. اما به جز برهه هايي از دوران باشكوه صدر اسلام و تمدن اسلامي كه بنا به نقل، فقيري وجود نداشته تا از بيت المال زكات دريافت كند، بشر همواره در مبارزه با اين پديده شوم مشكل داشته و حتي صنعتي شدن و رشداقتصادي بلندمدت نيز نتوانسته ريشه فقر را بركند. البته رشد اقتصادي و انقلاب صنعتي و آگاهي فقرا از پيشرفت هاي مادي سبب شده كه آنها در حال حاضر فقر خويش را كشف كنند و به دنبال رفع آن از هر طريق ممكن باشند. مهاجرت به شهرها و كشورهاي ثروت مند يكي ازپي آمدهاي اين كشف است. به طور كلي از اوايل قرن نوزدهم ميلادي، تفاوت ميان نحوه زندگي مردم مناطق مختلف جهان شناخته شد و بروز نابرابري ها و بي عدالتي ها و عواقب آن، انديش مندان و نظريه پردازان

را به ارائه فرضياتي پيرامون علل و عوامل مؤثر در پيدايش فقر واداشت اين تلاش ها به ويژه پس از جنگ جهاني دوم و كشف فقر فزاينده كشورهاي جهان سوم اوج گرفت. راهبردهاي رشد اقتصادي، رشد اقتصادي همراه با توزيع، و راهبرد نيازهاي اساسي و...، به منظور بهبود شرايط زندگي مردم اين كشورها طراحي شدند، اما متأسفانه آثار توزيعي اين راهبردها آن چنان كه بايد سرريز نشد و به حاشيه قرارگرفتن كثيري از مردم و گسترش پديده فقر انبوه3 انجاميد. در دهه 1980 نيز با اتخاذ سياست هاي تعديل، اين اكثريت خاموش به فراموشي سپرده شد تا جايي كه بانك جهاني، اين دهه را دهه از دست رفته براي فقر4 ناميد. نتيجه اين راهبردها، بر اساس برآورد بانك جهاني در سال 1990، وجود بيش از3/1 ميليارد انسان فقير در اين كشورهاست. از اين رو، جهت حل اين معضل، دهه 1990 را دهه جنگ با فقر5 يا دهه تغيير راهبردهاي توسعه از راهبردهاي رشد به راهبردهاي فقرزدايي6 ناميدند.گزارش سازمان ملل به خوبي روشن مي كند كه در عصر جهاني سازي اراده سياسي لازم براي ايجاد عدالت اقتصادي علي رغم همه شعارهاياهداف هزاره توسعه7 وجود ندارد. در سال 2000ميلادي اعضاي سازمان ملل بر سر اهداف هزاره توسعه به توافق رسيدند. هدف از اين برنامه، كاهش پنجاه درصدي فقر در جهان تا سال 2015 اعلام شد. حل مشكلاتي نظيرگرسنگي، بيماري، بي سوادي، صدمه به محيط زيست و گسترش ويروس اچ آي وي و ايدز از جمله معيارهاي سنجش تحقق اين هدف بود. برنامه توسعه سازمان ملل مي گويد اين اهداف قابل تحقق است، اما تنها درصورتي كه كشورهاي فقير اصلاحات همه جانبه را پي گيري كنند و كشورهاي ثروت مند نيز با بهبود شرايط تجاري

و افزايش كمك به كشورهاي فقير به اين اصلاحات واكنش نشان دهند. اما واقعيت اين است كه نظام سرمايه داري دغدغة فقرزدايي ندارد. به گفته سازمان ملل شمار افرادي كه روزگار خود را در شرايط نكبت بار زاغه نشين ها سپري مي كنند، تقريباً به يك ميليارد نفر، يعني يك ششم جمعيت جهان رسيده است. سازمان ملل معتقد است كه بدون اعمال تغييرات بنيادي، شمار اين افراد طي سي سال آينده دوبرابر خواهدشد. اين سازمان مي گويد تا سال 2050، ممكن است 5/3 ميلياردنفر از جمعيت شش ميلياردي شهرنشين زمين در زاغه ها زندگي كنند.امروزه براي تفكيك فقرا از غيرفقرا از شاخص هاي رفاه اقتصادي خاصي به نام خطوط فقر مطلق و نسبي8 استفاده مي كنند.فقر نسبي:گاهي به تمركز بر فقيرترين جزء (يعني بيست، يا چهل درصد) جمعيت علاقه منديم؛ اين ها فقراي نسبي هستند. وقتي بدين صورت تعريف مي كنيم، روشن است كه فقرا هميشه با ما هستند. اغلب سودمند است كه چنين شاخصي داشته باشيم تا برنامه هايي كه براي كمك به فقرا آماده مي شوند، هدف گيري كنيم. همان طور كه كشورها وضعيت بهتري پيدا مي كنند، معمولاً خط فقر بالاتري انتخاب مي كنند. به طور مثال، اتحاديه اروپا به طور نوعي فقرا را به مثابه كساني كه درآمد سرانه شان زير پنجاه در صد ميانه است، تعريف مي كند. هنگامي كه درآمد ميانه افزايش مي يابد، خط فقر نيز بالا مي رود.9فقر مطلق:راواليون و ديگران سال (1991ميلادي) اولين بار فقر مطلق را تعريف كردند. آنان درك فقر را در فقيرترين كشورها، جاي گزين خط فقر 31 دلار در ماه نمودند. پس از آن تعريف مذكور به 42/30 دلار تغيير يافت و بعد از آن به يك دلار در روز تبديل گشت. بعد، خط فقر يك دلار در روز توسط بانك جهاني، به عنوان تعريف رسمي

فقر مطلق اتخاذ و پذيرفته شد. خط فقر ديگري كه در ادبيات مطرح گشت، ارقام اوليه را به دو دلار در روز افزايش داد.10با استفاده از دو شاخص يك دلار و دو دلار براي خط فقر مطلق تا سال 2000 ميلادي آمار زير به دست آمده است:تخمين1200 ميليوني جمعيت جهان كه با كمتر از يك دلار در روز زندگي مي كنند.متجاوز از دو ميليارد مردمي كه در سراسر جهان با كمتر از دو دلار در روز زندگي مي كنند.جدول 2-3 نرخ فقر مطلق و نسبي در مناطق گوناگون جهان11مناطق گوناگون جهان(فقر مطلق) درصد فقراي با كمتر از يك دلار در روز(در1998ميلادي)(فقر نسبي) درصد فقراي با كمتر از يك سوم ميانگين مصرف ملي سال 1993(در 1998 ميلادي)آسياي شرقي و پاسيفيك3/156/19همان بدون چين3/116/24اروپا و آسياي مركزي1/56/25امريكاي لاتين و كارائيب6/154/51خاورميانه و افريقاي شمالي9/18/10جنوب آسيا0/402/40افريقاي پايين صحرا3/465/50كل دنيا0/241/32كل دنيا بدون چين2/260/37 جدول 3-2 نرخ هاي مطلق و نسبي فقر را براي مناطق مختلف دنيا ارائه مي كند. براي چگونگي مقايسه مناطق با يك ديگر، بايد ديد كه چه معياري براي فقر به كار گرفته مي شود(خط فقر نسبي معيار باشد يا خط فقر مطلق). به طور مثال، با شاخص مطلق كمتر از يك دلار در روز، افريقاي پايين صحرا بالاترين نسبت جمعيت فقير را دارد. از سوي ديگر، كشورهاي امريكاي لاتين و كارائيب بالاترين نسبت جمعيتي را دارند كه زير ميانگين مصرف ملي زندگي مي كنند.مطابق آمار فوق، خاورميانه و شمال افريقا بهتر است بر كاهش فقر نسبي تأكيد كنند، زيرا فقر مطلق آنها بسيار ناچيز است. در عوض، افريقاي پايين صحرا و جنوب آسيا مي بايست بر كاهش فقر مطلق تأكيد كنند زيرا مشكل اصلي آنها فقدان غذا، و بهداشت كافي است.به هر

روي، آمارها نشان مي دهند كه اين نوع از جهاني شدن، نه تنها موجب رشداقتصادي پايدار نمي شود، بلكه نابرابري بين المللي را افزايش مي دهد و فقر را نيز ريشه كن نمي كند. برنامه توسعه سازمان ملل12 در گزارش سال 2003 ميلادي خود درباره توسعه انساني گفت با توجه به روند فعلي، برخي كشورهاي افريقايي تا سال 2165ميلادي قادر به غلبه بر فقر نخواهند بود. اين سازمان گفت پيشروي به سوي تحقق اهداف هزاره توسعه رضايت بخش نبوده و موفقيت در زمينه آن هنوز قطعي نيست.نياز به دكترين عدالت اقتصاديعدالت هدف نهايي نظام اجتماعي فرهنگي اسلام تعيين شده است. عدالت از فضايلي است كه به وسيله اسلام حيات و زندگي را از سر گرفت و ارزش فوق العاده يافت. اسلام به عدالت، تنها توصيه نكرد و يا تنها به اجراي آن قناعت نكرد بلكه ارزش آن را بالا برد و آن را هدف نهايي نظام اجتماعي فرهنگي خود در سطح محلي، ملي، منطقه اي و جهاني اعلام كرد. البته تحقق عدالت در سطوح جهاني، به وجود آمادگي جهاني و رهبر جهاني مشروط خواهد بود. از مصاديق بارز آمادگي جهاني، يأس و نوميدي از پارادايم غالب سرمايه سالارانه جهاني است؛ همان طوري كه يأس از نظام كمونيستي، به فروپاشي ابرقدرت شرق انجاميد، با وجود اين، رهبري جهاني بايد عظمتي داشته باشد كه فقط در امام زمان(عج) متحقق است.اما آمادگي جهاني در صورتي امكان مي پذيرد كه مردم دنيا با آموزه هاي عادلانه آن امام همام آشنا شوند. در مبحث اقتصاد، مهم ترين آموزه كه رفاه اقتصادي را به ارمغان مي آورد، بحث رشد عادلانه موافق فقراست، چرا كه اگر رشد اقتصادي تحقق يابد، نابرابري به طور مداوم كاهش يابد، فقر ريشه كن شود، و البته،

مصرف متعادل و بهينه گردد عدالت اقتصادي تام و تمام در جوامع حاكم مي شود؛ اين همان آرمان اسلام و اولياي الهي در طول تاريخ در قلمرو اقتصاد است. اين آرمان امروزه در كشور ما امكان تحقق نسبي را دارد، و مي توان آن را اجرايي كرد. و از اين طريق، بايد آن را به عنوان دكترين مهدويت در قلمرو اقتصاد به جهانيان عرضه كرد و به عنوان دكترين رقيب در مقابل دكترين تعديل اقتصادي يا اجماع واشنگتني و همين طور در مقابل دكترين اجماع فراواشنگتني مطرح نمود.آموزه هايي كه با آموزه هاي جهاني شدن سرمايه داري بتوانند مقابله كنند، چيستند و چگونه مي توان بين رشد اقتصادي پايدار و عادلانه هم آهنگي و هم سويي ايجاد كرد؟ اينها پرسش هايي است كه در اين مرحله از مقاله بايد بدانها پرداخته شود. از اين جهت، به نظر مي رسد كه بايد مراد از دكترين و آموزه هاي عدالت اقتصادي مهدوي را تبيين كرد و سپس اجزاي آن را تشريح نمود.مفهوم دكترينواژه دكترين13 در فرهنگ غربي _ مسيحي به معناي آموزه، و دستور العمل، اصل يا مجموعه اصول در يك شاخة دانش يا يك نظام اعتقادي (اعتقاد ديني) اصل حقوقي كه از طريق تصميمات گذشته اخذ شده، اعلان سياست بنيادين حكومت به ويژه درعرصة روابط بين الملل است.14 در مورد سياست خارجي و روابط بين الملل، در دائرة المعارف ويكي پديا آمده است:دكترين عبارت است از مجموعه اصول بنياديني كه در سياست خارجي يك كشور به كار گرفته مي شود. از اين رو، دكترين بيان گر توافق گسترده اي است كه آن چه حقيقت تلقي شده را در طول يك سلسله اقدامات و اعمال، محقق مي كند. دكترين در اين معنا همواره بيان گر ابتكارات يك رهبر سياسي خاص است كه به نام

وي خوانده مي شود، مثل دكترين مونروئه و دكترين آيزنهاور. در امريكا اين رسم رايج است كه هر رئيس جمهور دكترين خود را داشته باشد.نكته مهم در اين مفهوم سياسي آن است كه رئيس جمهورهاي ايالات متحده از آن در جنگ سرد عليه شوروي سابق استفاده مي كرده اند. امروزه نيز دكترين بوش در مورد مبارزه با تروريسم او در جنگ سرد با اسلام به كار مي رود. ويكي پديا همين طور معاني ذيل را براي واژه دكترين ذكر مي كند:گاهي دكترين تنها يك واژه بلندپروازانه است براي يك شعار؛دكترين هم چنين در فرآيند عمليات پيچيده در جنگ به كار مي رود. نمونه بارز اين معنا از دكترين، تاكتيكي است كه در آن مجموعه اي از مانورها، نيروها و تسليحات خاص به مثابه يك ره يافت پيش فرض در حمله خاص به كار گرفته مي شود.در نسخه كينگ جيمز عهد عتيق واژه آموزه شش بار و معمولاً در ترجمه واژه عبري leqakh به معناي دستورالعمل يا در معناي دقيق تر آن چه بايد دريافت شود، به كار رفته است. اين واژه در متن عهد جديد جيمزكينگ نيز بيش از پنجاه بار به كار رفته است كه اغلب در مورد تعليم يا دستورالعمل هاي عيسي مسيح و كمتر در مورد تعاليم ديگران به كار رفته است. دكترين در كاربرد مفرد خود تنها به تعاليم مسيح اطلاق شده است و در كاربرد جمع خود در مورد تعاليم ديگران كه از نظر مسيحيان باطل محسوب مي شوند، به كار رفته است.15با توجه به معاني واژه دكترين كه در فرهنگ مسيحي _ غربي، ميبايست بر نقش آموزههاي ديني در معناي اين واژه تأكيد كرد. ريشه اين لغت نيز به معناي دستورالعمل و راه نماست. با چنين محتوايي، واژه دكترين

در زندگي غير ديني نيز رواج مي يابد. در عرصه سياسي _ اجتماعي، واژه دكترين بيشتر بيانگر ديدگاه هاي اعلامي و سياست هاي رهبران سياسي در جنگ سرد با دشمن واقعي يا خيالي است.16حال اگر ما در عصر غيبت بخواهيم از دكترين مهدويت سخن بگوييم، مي توانيم به دو گونه از آن استفاده كنيم:اول اين كه ميبايست آن را به صورت آموزه هاي بنيادين اسلام، همانند سنت مسيحي به كار ببريم. از اين حيث دكترين مهدويت شامل آموزههاي اسلامي درباره منجي موعود و زندگي در مدينه فاضله اسلامي خواهد بود. طبيعي است با توجه به ويژگي كلان آموزه مهدويت اسلامي، ابعاد مختلفي از آن را ميتوان استخراج و تبيين نمود.گونه دوم استفاده از اين واژه، مي تواند اين باشد كه به طور مثال، رهبري سياسي ايران اسلامي در جنگ سرد عليه شيطان بزرگ و عليه راهبردهاي اقتصادي رشد ناعادلانه، از دكترين عدالت اقتصادي مهدوي فقر است كه حامل رشد اقتصادي پايدار، عادلانه، و موافق استفاده كند البته، زمان استفاده از اين واژه مهم است. به نظر مي رسد، زمان استفاده از اين واژه وقتي است كه نسيمي از اين نوع رشد عادلانه در ايران وزيده باشد، و مردم ايران موفقيت نسبي آن را احساس كرده باشند. در آن صورت، هنگامي كه اين دكترين اقتصادي در روابط بين الملل مطرح مي شود، هم مردم ايران احساس صداقت و افتخار خواهند داشت و از آن با جان و دل حمايت مي كنند، و هم اين متاع در بازار دنياي اسلامي و غيراسلامي مشتري فراوان خواهد داشت. در نتيجه، آن آمادگي جهاني براي ظهور حضرت عج) فراهم خواهد شد.به نظر مي رسد، دكترين مهدويت اگر بخواهد اثربخش باشد، بايد به همين معناي

دوم به كار برود. بنابراين، لازم است كه ابعاد اين دكترين بسط داده شود تا نخبگان فكري مستقر در جايگاه هاي رهبري و كارگزاري شيعه به شناخت عملياتي از آن رسيده باشند و تحقق آن را سياست اصلي خود قرار دهند. اين امر باعث مي شود تا زمينه سازي براي تحقق اين ايده جدي گرفته شود. چگونگي انتقال از وضع موجود به وضع موعود و مطلوب، كه در تعبير امروزي ها چشم انداز ناميده مي شود، رسالت اصلي دكترين مهدويت است.مفهوم عدالت اقتصاديعدالت اقتصادي به معناي فرآيند تصميم گيري مبتني بر اسلام است كه امور را به سه امر الهي، امور عمومي، و امور خصوصي تقسيم مي كند. عدالت اقتصادي، در زمينه توليد به عدالت در حفظ و گسترش ثروت يعني رشد اقتصادي پايدار، در زمينه توزيع به عدالت در توزيع ثروت، و در زمينه مصرف يا رفاه اقتصادي يا تقليل كمبود كالاها و خدمات كه هدف نهايي خرده نظام اقتصادي اسلام است، به آموزة كفايت مي رسد. عدالت اقتصادي متضمن نظم فردي و اجتماعي در حوزة اقتصاد است و اصول اخلاقي را به اعطا مي كند تا در سازوكارها و نهادهاي اقتصادي تجلي يابند. اين سازوكارها و نهادها تعيين مي كنند كه چگونه شخص در زندگي كار و كسب انجام دهد، وارد قراردادها شود، با ديگران كالاها و خدمات را مبادله كند و علاوه بر اين، بنياد مادي مستقلي را براي معيشت اقتصادي اش ايجاد كند.17دكترين عدالت اقتصادي مهدويدكترين عدالت اقتصادي مهدوي با چهار شاخص رشد اقتصادي پايدار، كاهش مداوم نابرابري، حذف فقر، و مصرف حد كفاف، شناسايي شده است.18رشد اقتصادي پايدار افزايش بلندمدت ظرفيت توليد به منظور افزايش عرضة كل است تا بتوان نيازهاى جمعيت را تأمين

كرد. صفت پايداري بر رشدي تأكيد دارد كه در آن نيازها و رضايت مندي افراد همراه با افزايش كيفيت زندگي انسان، تأمين مستمر مي شود. در حكومت امام زمان عج) اين ويژگي به نهايت حد خود مي رسد. ابوسعيدخدري از پيامبراكرم( نقل مي كند كه فرمود:امّت من در زمان مهدي عج) به گونه اي از نعمت برخوردار مي شوند كه هرگز پيش از آن مشابه آن بهره مند نبودهاند، آسمان پي درپي بر آنان مي بارد و زمين از روييدني هايش هيچ فروگذار نمي كند.19كاهش مداوم نابرابري به معناي كاهش انواع نابرابري هاي اقتصادي در سطح ملي، نژادي و قومي، خانوادگي و منطقه اي و بين المللي است. مضمون برخي از روايات نشان دهنده اين نكته است كه انواع تبعيض ها و تجاوزها در جامعه مهدوي مرتفع مي شود و عدل در هر جا كه جامعه اي انساني وجود داشته باشد، گسترش مي يابد. از امام باقر ع) نقل شده است:در حكومت قيام كننده اهل بيت پيامبر قسط و عدل(به معناى عدم تبعيض در تقسيم بيت المال و رعايت حقوق مردم) به طور كامل اجرا خواهد شد.20منسوب به اميرمؤمنان علي ع) است كه: لو تمثّل لي الفقر رجلاً لقتلته؛ اگر فقر در برابر من به صورت انساني مجسم گردد، البته او را مي كشم21. جامعه مهدوي موفق به حذف كامل فقر مي شود، زيرا از يك طرف سرمايه هاى مادى فوق العاده زياد مى گردد و رشداقتصادي پايدار پديد مي آيد، و ازطرف ديگر، اين امكانات به نحو عادلانه توزيع مى گردد و از اجحاف و تعدى سودجويان تكاثر طلب جلو گيري مى شود، و در نهايت، مردم نيز از نظر غناى روحى و سطح اخلاق و معرفت و تقوى چنان اوج مى گيرند كه دامنه حرص و آز كه سرچشمه تكاثر و بخل و احتكار و تنازع است، برچيده

مى شود. در حديثى از امام صادق ع) چنين مى خوانيم:هنگامى كه قائم ما قيام كند... زمين (باتدبير امام و تلاش صادقانه مردم) گنج ها و ذخاير گران ب هاى خود را آشكار مى سازد. آن چنان كه مردم آن را باچشم خود مى بينند (آن چنان غناى ظاهرى و معنوى مردم را فرا مى گيرد) كه نمى توانيد كسى را پيدا كنيد كه هديه شما را بپذيرد، و يا زكات مال را قبول كند. همه مردم به آن چه خدا از فضلش به آنها روزى داده مستغنى و بى نياز مى شوند.22از ديدگاه اسلام حتي اگر رشد اقتصادي پايدار، كاهش نابرابري، و حذف فقر تحقق يابد، ولي مصرف در نظام اقتصادي متعادل نباشد، عدالت اقتصادي تحقق نيافته است. سرزنش مترفين، مسرفين، و مبذّرين در قرآن كريم و سنت معصومان گواه صدق اين مدعاست، زيرا اين سرزنش اطلاق دارد، و زماني را شامل مي شود كه رفاه اقتصادي براي همه فراهم باشد. حرمت اتراف و اسراف و تبذير، اقتصاد اسلامي را از اقتصاد سرمايه داري و ديگر مكاتب مادّي اقتصادي جدا مي كند. از ديدگاه اسلام، مصرف گرايي و افسارگسيختگي در تأمين لذت هاي حيواني به شدت محكوم است. به همين دليل، تخصيص درآمد در مورد نيازهاي مشروع و امكانات مصرفي نبايد با سطح زندگي عموم مردم تفاوت بسياري داشته باشد؛ به گونه اي كه از نظر عرف، زندگي اشرافي و مترفانه محسوب شود. در واقع مي توان گفت اتراف نيز نوعي اسراف است؛ با اين تفاوت كه اسراف به معناي زياده روي در يك مورد معين از مخارج زندگي است. ولي اتراف، زياده روي در تنظيم سطح زندگي و گذشتن از حد مورد قبول زندگي اجتماعي است. از اين رو، حرمت اسراف، دليل ديگري بر حرمت اتراف خواهد بود. برخلاف عصر

جهاني سازي سرمايه سالارانه كه نيازهاي واقعي با نيازهاي كاذب، توسط بيشتر مردم دنيا تشخيص داده نمي شود و مصرف گرايي از طريق جامعة مصرفي جهاني به دو جامعه ديگر متوسط و فقير با تبليغات و چشم و هم چشمي سرايت مي كند.23در جامعه مهدوي، حكمت و عقل عملي بشر بر اثر تقوا به تكامل مي رسد و مردم به آن روشن بيني خاص قرآني مي رسند. امام باقر(ع) در روايت ابوخالد كابلى مى فرمايد:هنگامى كه امام قائم عج) ظهور كند، شعاع نورانيت و هدايتش همه بندگان خدا را فرا مى گيرد، و عقول مردم متمركز و اخلاقشان به واسطه آن امام بزرگوار كامل مي شود.24رفتار امام(عج) بمثابه انساني كامل به همراه ياران خالص و كامل خود در عرصة فردي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي، و اقتصادي به تدريج نهادهاي قديمي ضعيف يا شيطاني را اصلاح يا تغيير داده و نهادهاي جديدي ابداع كرده و ساختارهاي جديدي را به وجود مي آورد و آن ساختارها به تدريج تعداد انسان هاي كامل و نخبه و نوآور را تكثير مي كند. و اين فرايند تأثير متقابل نوآوران را در نهادهاي قديم و نهادهاي جديد را در افراد جامعه جهاني اهداف جهاني سازي مهدوي، در زمينه تشخيص نيازهاي واقعي از نيازهاي كاذب و قوام بودن مال و مصرف حد كفايت براي همگان محقق خواهد ساخت.در آن عصر، بشر قوام بودن مال را به طور كامل درك مي كند و ارزش ها و نهادهاي جديد، قدرت ترك اسراف و تبذير و اتراف را براي انسان ها امكان پذير مي كنند. هنگامي كه قوام بودن مال به نحو صحيح درك شود، عقلانيت اقتصادي با ارزش هاي واقعي هستي هم آهنگ مي شود و كارايي مطلق اقتصادي (كارايي بدون هزينة اجتماعي) تحقق مي يابد. رسول خدا( درباره درك عميق آدميان، حتي مجرمان

و گنهكاران آن عصر نسبت به اموال مي فرمايد:زمين بهترين چيزهايي كه در دل دارد، بيرون مي ريزد، مانند پاره هاي طلا و نقره. آن گاه قاتل مي آيد و چنين مي گويد: براي اين ها دست به قتل زدم و كسي كه قطع رحم كرده است، مي گويد: اين باعث قطع رحم شده بود. دزد مي گويد: براي اين دستم بريده شد. پس همگي طلا را رها مي كنند و چيزي از آن برنمي دارند.25حال با تبيين شاخص هاي عدالت اقتصادي مهدوي مي توان به تشريح وظايفي كه مردم و دولت در عرصة ايجاد و تحقق اين شاخص ها بايد انجام دهند پرداخت. در اين باره، احكام عدالت اقتصادي را با شاخص هاي پيش گفته، يعني رشد پايدار اقتصادي، كاهش مداوم نابرابري ها، حذف فقر بطور فهرست وار بررسي مي كنيم. اميد است كه در مجالي واسع بطور تفصيلي به اين مهم پرداخته شود.1. احكام رشد اقتصادي پايدارافزايش توليد و ثروت از يك سو به پيشرفت فنّ آوري و علوم جديد از جمله علم اقتصاد بومي بستگي دارد(جنبة عيني توليد)، و از سوي ديگر، به تطبيق اين پيشرفت ها با شرايط نهادي و هنجاري مرتبط با توليد مرتبط است (جنبة ذهني توليد).26 در قسمت اول، يعني جنبة عيني توليد، اسلام نه تنها بر وجوب كفايي يادگيري تمامي علوم و فنون مورد نياز جامعه تأكيد دارد، بلكه مسلمانان را به توان مندي و عزّت مندي كامل در روابط خود با ديگران و نقش رهبري در نظام جهاني فرا مي خواند.27 اما در قسمت دوم، يعني جنبة ذهني توليد، اسلام ضمن تشويق به كار و توليد و انباشت سرمايه هاي انساني و فيزيكي و مالي، و بهره وري كامل از اين سرمايه ها، احكام و قوانيني در معارف فقهي خود آورده است كه

وظايف بخش خصوصي، دولت و فقرا را روشن نموده است. اين وظايف به ترتيب عبارت اند از:يكم. وظايف بخش خصوصي:احكام رشد اقتصادي پايدار در حوزة تكاليف بخش خصوصي عبارت اند از:1. حرمت فعاليت هاي عقيم و تشويق به امور مولد؛2. حرمت اسراف، و تبذير، و تشويق به پس انداز و سرمايه گذاري؛3. حرمت كنز و زراندوزي، و وضع ماليات بر آن؛4. تحريم بيهوده كاري، حرمت سؤال و گدايي و ابراز نياز؛5. احكام ارث؛6. حرمت فعاليت هاي ربوي؛7. استفاده از عقود مورد تأييد اسلام در فعاليت هاي اقتصادي(نك: اقتصادنا، ص331 -320).دوم. وظايف بخش دولتي:وظايف دولت در بسترسازي براي رشد اقتصادي پايدار به ترتيب ذيل است:1. سرمايه گذاري براي پرورش نيروي انساني ماهر؛2. انباشت سرمايه فيزيكي به ويژه در امور زيربنايي؛3. نظارت بر بهره وري؛4. مداخلة مسئولانة دولت در مبادله(به مثابة جزيي از فرايند توليد)؛5. كاهش انواع نابرابري هاي اقتصادي(تأثير كاهش نابرابري در رشد)؛6. نظام جامع تأمين اجتماعي(تأثير تأمين بر كارايي نيروي كار)؛7. هزينه مند كردن گدايي، بيهوده كاري و كارهاي حرام.سوم. وظايف بخش سوم:در عصر جديد بخش سومي در حيات اقتصادي كشورهاي جهان در حال شكل گيري است كه پاسخي به ناكامي هاي بازار(بخش خصوصي: بخش اول)، و دولت(بخش عمومي: بخش دوم) است. بخش سوم كه بخش مستقل يا داوطلب يا بخش اجتماعي اقتصاد نيز ناميده مي شود، به دو صورت متصور است:نخست آن كه انسان ها وقت خويش را به يك ديگر اختصاص مي دهند كه طيف وسيعي از خدمات عمومي تا خدمات درماني، تعليم، آموزش و پرورش، هنر، مذهب، و وكالت را شامل مي شود، مانند هيئت ها و بنيادهاي خيريه، نهضت سوادآموزي و... در اين صورت، انباشت سرمايه انساني صورت مي گيرد و بهره وري فقرا افزايش مي يابد.ديگر آن كه انسان ها مال خويش را در اختيار ديگران قرار

مي دهند، بدون اين كه انگيزة سودجويي داشته باشند بلكه انگيزة ديگرخواهي در اين اعمال با شدت و ضعف وجود دارد.در مورد رشد اقتصادي پايدار، سه وظيفه براي بخش سوم تشخيص داده شد:1. امر به كار و تلاش(معروف)، و نهي از تنبلي و گدايي(منكر)؛2. افزايش سطح توليد و اشتغال از طريق گسترش امور عام المنفعه؛3. افزايش تقاضا و گسترش بازار(و در نتيجه، افزايش سرمايه گذاري و رشد) از طريق كمك به فقرا.چهارم. وظايف فقرا:فقير كسي است كه مخارج ساليانه خود و افراد تحت تكفل خودش را ندارد. او در رشد اقتصادي پايدار دو وظيفة عمده دارد كه به طور فهرست وار عبارت اند از:1. لزوم انجام كار اقتصادي(كسب رزق و روزي)؛2. تداوم بر كار درآمدزا و مورد علاقه.2. احكام كاهش مداوم نابرابريمسئله برابري اقتصادي از ديدگاه اسلام در سه سطح مطرح مي شود.1. عدم تبعيض در امكانات و فرصت ها(بلكه جانبداري از مناطق محروم و فقرا)، و به ديگر سخن، برابري اوليه يا برابري در فرصت ها و امكانات28 (عدالت توزيعي در مرحلة قبل از توليد.)؛292. برابري كاركردي (عدالت توزيعي در مرحلة پس از توليد؛)3. توازن اجتماعي يا هم سنگي در مصرف (نه درآمد)، يا برابري در وضعيت نهايي،30 يا برابري در نتيجه31 (توزيع مجدد كه به دليل اين كه مستلزم دخالت هاي تحمل ناپذير در آزادي هاي شخصي است، احتياط آميز مي شود و ممكن است كارايي را كاهش دهد).32به هر تقدير، مطابق با روش اتخاذشده در مبحث احكام رشد اقتصادي پايدار، وظايف چهار بخش خصوصي، دولتي، سوم، و فقرا در سه سطح فوق از عدالت توزيعي(برابري فرصت ها، برابري كاركردي، و برابري نهايي) فهرست وار بيان مي شود:الف) احكام ايجاد فرصت هاي برابريكم. وظايف بخش خصوصي:افراد و بنگاه هاي اقتصادي در صورت برابري فرصت ها

مي بايست به احكام ذيل توجه كنند:1. فقط كار مفيد و انتفاعي حق ايجاد مي كند؛2. كار احتكاري حقي ايجاد نمي كند؛3. حق عموم مردم بر منابع طبيعي؛4. محدوديت زماني حقوق مالكيت خصوصي(احكام ارث).دوم. وظايف بخش دولتي:قرآن در بيان فلسفه احكام مصرف في ء مي فرمايد: كَي لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ؛33 در اين آيه، غرض از تعلق في ء به خدا و رسول(امام مسلمانان)، جلوگيري از گردش ثروت فقط در دست اغنيا و به عبارت ديگر، جلوگيري از پديد آمدن اختلاف طبقاتي معرفي مي كند. بنابراين، دولت اسلامي در كاهش مداوم نابرابري ها در هر سه سطح وظايفي دارد كه اكنون وظايف دولت در سطح برابري فرصت ها فهرست وار ذكر مي شود:1. مبارزه با تبعيض و انحصارطلبي فرصت طلب ها؛2. حق محوري و قانون گرايي؛3. برابري عموم مردم در توزيع امكانات عمومي.سوم. وظايف بخش سوم:در عصر جديد، اصول كار بخش سوم برخلاف بخش اول (بخش خصوصي) كه بر سود مبتني است، و برخلاف بخش دوم ( بخش دولتي) كه مبتني بر منافع عمومي است، بر خيرخواهي، احسان، تعاون و محبت و كمك به ديگران مبتني است. از اين لحاظ، به طور طبيعي، در زمينة كاهش نابرابري و ايجاد فرصت هاي برابر، و برابري كاركردي، و برابري در نتيجه، از بخش سوم اين انتظار مي رود كه كمك شاياني به نيازمندان و طبقات ضعيف كند.از سوي ديگر، امروزه تقريباً همه اقتصاددانان نقايص كاركرد بازار رقابت كامل را پذيرفته اند، به ويژه اثر سوء عمل كرد اين بازار بر توزيع ثروت ها و درآمدها مورد اتفاق بيشتر اقتصاددانان است. لذا دخالت دولت تا حدى كه نقايض بازار رقابت كامل را مرتفع سازد، تجويز مى شود. اما دخالت دولت در امر توزيع كه عمدتاً از طريق ماليات ها انجام مي گيرد، نيز

با ناكارآمدي هايي همراه است. وجود بخش سوم در اقتصاد بسياري از نقايص مزبور را مرتفع مى سازد و دايره دخالت هاى دولت را كم تر مى كند.رفع اين نقايص، در فقه اسلام از طريق رابطة انفاق في سبيل الله و كار خير انجام مي گيرد، و عقودى چون قرض الحسنه، صدقه، عاريه، هبه، وقف، وصيت و واجباتى مانند زكات فطره و كفّارات مالى متكفل اجراي اين رابطه خيرخواهانه اند مي باشند.تبيين نقش هر يك از اين عقود در كاهش نابرابري در هر سه سطح نيازمند مقالات متعددي است. لذا در اين قسمت(سطح برابري فرصت ها)، وظايف بخش سوم در هر سه سطح عدالت توزيعي ارائه مي شود. اين وظايف عبارت اند از:1. انفاق در راه خدا(مواسات و ايثار)؛2. وقف و نظايرش؛3. وصيت به مال؛4. قرض الحسنه؛5. عاريه 6. هبه (هديه)؛7. استحباب واگذاري هر آن چه مازاد از سرمايه باشد؛8. اخلاق در بازار و نقش آن در ايجاد تبعيض قيمت ها.چهارم. وظايف فقرا:فقيران براي اين كه فاصله نابرابري خود را نسبت به سطح عمومي درآمد جامعه كاهش دهند، در هر سه سطح كاهش نابرابري تكاليفي بر عهده دارند. اما در سطح برابري فرصت ها وظايف آنها به قرار ذيل است:1. افزايش بهره وري؛2. استفادة مطلوب از فرصت ها و وقت شناسي؛3. حق طلبي و تلاش براي احياي حقوق؛4. ياري جستن از خداوند و توكّل؛5. افزودن بر سرمايه اجتماعي.ب) احكام ايجاد برابري كاركردياسلام در زمينة ايجاد برابري كاركردي براي هر يك از بخش هاي خصوصي، دولتي، عام المنفعه، و فقرا وظايفي در نظر گرفته است. در اين قسمت، به ترتيب، رفتارهاي اين بخش ها به طور فهرست وار بررسي مي شود:يكم. وظايف بخش خصوصي:احكام وضعي و تكليفي اسلام در مورد بازارهاي كار و سرمايه به نحوي وضع شده است كه مانع افزايش نابرابري بين

نيروي كار و صاحب سرمايه شده، بلكه موجب نزديك شدن اين طبقات به يك ديگر نيز مي شود. اين احكام به ترتيب عبارت اند از:1. قاعده اول برابري كاركردي: كارگر در حالتي كه روي ماده خام غيرمملوك كاري صورت دهد، تمامي ثروتي كه در فرايند توليد ايجاد مي شود به او داده مي شود، و عناصر مادي در آن شريك نيستند، زيرا آنها نيروهاي خادم انسان توليدكننده هستند، و در سطح او نيستند، بنابراين، آنها پاداششان را از اين انسان مي گيرند و با او در محصول شريك نيستند.2. پديده ثبات مالكيت: اگر ماده اوليه قبلاً در ملكيت ديگرى درآمده باشد، بنا بر قاعدة ثبات مالكيت هر قدر هم كه با كار بعدى مادّة اوليه تغيير شكل يابد، هم چنان مالكيت صاحب اوليه اش باقى خواهد ماند.3. تفكيك مالكيت از ارزش مبادله: اسلام مالكيت را از ارزش مبادله جدا گرفته است، حتى اگر قبول كنيم كه ابزار توليد به ميزان استهلاك خود در تكوين ارزش جديد دخالت دارند، اين امر موجب نمي شود كه براى صاحب ابزار در محصول توليدى حقوقى مالكانه بشناسيم.4. قاعده دوم برابري كاركردي: كار بر روي مادّة خام مملوك غير(مانند پشم در فرايند تبديل آن به نخ و پارچة پشمي) فقط موجب دست مزد مي شود، و پارچه در مالكيت غير باقي مي ماند، و نه كار و نه هيچ يك از عناصر مادي توليد سهمي از مالكيت ندارند.5. تعيين نوع پاداش منابع توليد: اكنون مي خواهيم از خلال بررسي احكام اسلامي، در حالت مملوك غير بودن مادّة خام، پاداشي را كه عناصر يا منابع توليد به دست مي آورند، تحقيق كنيم و حدود و كيفيت آن، و در نتيجه اساس نظري اين پاداش را

كشف كنيم. با تعيين نوع پاداشي كه به منابع توليد _ كار، زمين، ابزار توليد و سرمايه _ داده مي شود، به مقدار درآمد مجاز از سوي اسلام كه نتيجه مالكيت يكي از منابع توليد است شناخت پيدا مي كنيم، و به دلايل نظري اين درآمد مبتني بر اساس مالكيت آن منابع پي مي بريم.1. نيروي كار و دو روش پاداش:_ روش دستمزد با ويژگي ضمانت و عدم ريسك؛_ روش مشاركت در سود يا محصول با ويژگي ريسك و بازده بالا2. ابزار توليد و يك روش پاداش(اجاره)؛3. سرمايه تجاري و يك روش پاداش(مشاركت در سود همراه با تحمل بار خسارت)؛4. زمين و يك روش پاداش(اجاره).6. قاعده سوم برابري كاركردي: درآمد فقط مبتني بر اصل كار صرف شده (اصل ريزش كار) در خلال پروژه استوار است. براي اين قاعده دو مفهوم ايجابي و سلبي وجود دارد. اين قاعده از جنبة ايجابي اثبات مي كند كه درآمد بر مبناي كار صرف شده مجاز است، و از جنبة سلبي اثبات مي كند كه درآمدي كه مبتني بر اصل كار صرف شده در پروژه نباشد، ممنوع است.7. حرمت ربا يكي از مصاديق جنبة سلبي قاعده سوم.8. درآمد ريسكي از مصاديق جنبة سلبي قاعده سوم.9. قاعده چهارم برابري كاركردي: در اسلام محدوديت هاي متعددي براي سلطة مالك بر تصرف در مالش وجود دارد، و منابع نظري اين محدوديت ها متفاوت است.دوم. وظايف بخش دولتي:دولت اسلامي سازوكارهاي لازم را براي ايجاد هم آهنگي بين بخش هاي مختلف اقتصاد در راستاي اهداف نظام اقتصادي اسلام فراهم مي كند. در جهان امروز، يكي از ابزارهاي مجرّب و علمي براي كنترل سلطه سرمايه بر كار و كاهش نابرابري سازوكار برنامه ريزي ارشادي است. البته بدون نظريه صحيح علمي و

اسلامي از دولت و جامعه مدني اسلامي بحث حدود دخالت دولت در اقتصاد همواره در معرض برداشت هاي تفريطي و افراطي ليبرالي و مركانتاليستي است.به هر تقدير، در زمينة توزيع كاركردي، دولت مي بايست از يك سو، نارسايي بازارها34 را پوشش دهد، و از سوي ديگر، به تنظيم بازارهاي كار، كالا، سرمايه، و پول و ارز بپردازد.سوم. وظايف فقرا:فقيران براي كاهش نابرابري كاركردي وظايفي به ترتيب ذيل دارند:1. كار و تلاش بيشتر؛2. كار بر حسب استعدادهاي ذاتي؛3. مهاجرت هاى شغلى؛4. خطرپذيرى در برخى امور؛5. تدبير و برنامه ريزى دقيق.ج) حكام ايجاد برابري نهايييكم. وظايف بخش خصوصي:مي توان به وظايف ذيل براي افراد و بنگاه ها(بخش اول) در جهت ايجاد توازن اجتماعي و برابري در نتيجه تأكيد كرد:1. ماليات هاي اسلامي؛2. حرمت احتكار؛3. حرمت اعمالي كه موجب ضرر به ديگران است از جمله انحصارات مضرّ؛4. حرمت ربا؛5. قانون ارث.دوم. وظايف بخش دولتي:وظايف بخش دولتي در زمينة ايجاد برابري نهايي عبارت اند از:1. اخذ ماليات؛2. واگذاري منابع طبيعي به مردم (ترجيحاً طبقات محروم و كارآفرين خلاق)[خصوصي سازي]؛3. اعطاي اعتبارات به فقرا؛4. ابزارهاي ديگر بازتوزيع.سوم. وظيفة فقرا:در زمينة كاهش نابرابري هاي يا توازن اجتماعي، مي توان مهم ترين وظيفة فقرا را استغناي روحي دانست. مهم ترين دستور عملي ديني در مورد استغناي روح، نگريستن به آن است كه زندگى فروترى دارد.3. حكام فقرزداييحذف فقر يكي از اهداف نظام اقتصادي اسلام است كه بايد تا حد امكان در تحقق آن كوشيد. در زمينة حذف فقر، عقلانيت رفتاري حاكم بر احكام اسلامي در چهار بخش خصوصي، دولتي، سوم، و فقرا را فهرست وار بررسي كنيم:يكم. وظايف بخش خصوصي:اصل اوليّه و قاعده اصلي در اموال مردم به عنوان بنگاه هاي اقتصادي و افراد توليدكننده اين است كه

آنها سلطه كامل بر ثروتشان دارند، و كسي حق مصادره آنها را ندارد. با وجود اين، دو نوع واجب از اين اصل استثناء شده است. زكات و خمس از اين قبيل ا ند. زكات براي فقراست، اما براي سادات فقير ممنوع به شمار مي رود. از اين جهت، بخشي از خمس براي رفع فقرشان در نظر گرفته شده است. به نظر مي رسد كه واجبات مالي بخش خصوصي نسبت به فقرا، در سه محور زكات35، خمس، و تكافل عمومي مسئوليت مشترك همه مردم در مورد نيازهاي شديد ديگران باشد كه فهرست مي شود:1. زكات(زكات اموال و زكات ابدان يا زكات فطرة)؛2. خمس؛3. تكافل عمومي (مسئوليت مشترك اجتماعي).دوم. وظايف بخش دولتي:اسلام بر دولت اسلامي تأمين كامل زندگي شهروندان جامعه اسلامي را واجب كرده است. بدين صورت كه نخست فرصت كار و اشتغال را براي آنها فراهم مي كند و از اين طريق همة افراد جوياي كار و توانا بر آن مي توانند درآمد آبرومندانه اي كسب كنند، اما اگر وضعيت اقتصادي به نحوي باشد كه دولت قادر به تأمين اشتغال كامل نباشد، يا برخي افراد توانايي كار نداشته باشند، يا قادر بر كسب درآمد كافي نباشند، در اين صورت، دولت لازم است تا حدود امكاناتش كمترين رفاه نسبي براي همه اين افراد فراهم كند. اين مهم از سه طريق ذيل امكان پذير مي شود:1. ايجاد بسترهاي لازم فرهنگي، قانوني، اداري و تشويقي براي اجرايي شدن اصل تكافل عمومي؛2. وظيفة دولت و حق فقرا در درآمدهاي عمومي؛3. وظيفة دولت و تأمين(بيمه هاي) اجتماعي.سوم. وظايف بخش سوم:آمارها نشان مي دهند كه فقر در كشورهاي اسلامي نسبت به ديگر كشورهاي با درآمد مشابه پايين است، زيرا اين كشورها برخوردار از

يك سيستم منسجم مهم مسئوليت پذيري اجتماعي توسط مردم هستند كه تحت آن سيستم، از يك سو، خانواده ها كمك هايي را براي اعضاي خانواده خود به هنگام مواقع سخت زندگي فراهم مي آورند، و از سوي ديگر، بخشي از درآمد از طريق يك سيستم خيريه مذهبي بازتوزيع مي شود.36در اين قسمت، عناويني كه در فقرزدايي توسط بخش سوم نقش دارند، عرضه مي شود:الف) نقش نهاد خانواده در فقرزدايي:1. نقش نهاد ازدواج در فقرزدايي؛2. نقش صله رحم در فقرزدايي؛3. وجوب فقرزدايي از والدين و فرزندان؛4. استحباب فقرزدايي از ديگر خويشاوندان.ب) نقش نهاد خيريه مذهبي يا صدقات در فقرزدايي:1. تعريف صدقه؛2. آثار و بركات صدقه؛3. احكام صدقه؛4. مصارف صدقه؛5. سامان اقتصادي صدقه.چهارم. وظايف فقرا:همان طور كه قبلاً در مباحث وظايف فقرا در مورد رشد اقتصادي پايدار و كاهش نابرابري گفته شد، افزايش بهره وري، استفادة مطلوب از فرصت ها و وقت شناسي، حق طلبي و تلاش براي احياي حقوق، ياري جستن از خداوند و توكّل، افزودن بر سرماية اجتماعي، كار و تلاش بيشتر، كار بر حسب استعدادهاي ذاتي، مهاجرت هاى شغلى، خطرپذيرى در برخى امور، تدبير و برنامه ريزى دقيق، و نگريستن به آن كه زندگى فروترى دارد، از جملة اموري هستند كه مي توان به مثابة وظايف فقرا در رشد اقتصادي پايدار و عادلانه در نظر گرفت. اين امور، در مبحث حذف فقر هم كاربرد دارند، اما در اين قسمت، بر چند وظيفه تأكيد مي شود، كه به طور فهرست وار ذكر مي گردد:1. عزت نفس در برابر ثروتمندان؛2. قناعت و شكرگزاري؛3. كراهت سؤال حتي براي نيازمند.4. احكام آموزه كفايت در مصرفدر يك جامعه اسلامي مي بايست الگوي مصرف حد كفاف نهادينه گردد. اهميت اين نكته از دو جهت است: جهت اول آموزه هاي اسلامي مربوط به حرمت

اسراف و تبذير و اتراف است كه بدان اشاره شد؛ اما جهت دوم مسئله ضرورت زمان براي كشورهاي درحال توسعه است، زيرا اين كشورها هنوز به رشداقتصادي خودپويا نرسيده اند، لذا اگر بخواهند از توسعه يافته ها در مصرف تقليدكنند، لازمه اش گذشتن از مرحله بلوغ فني روستو(مرحله توليد انبوه) و رسيدن به مرحله مصرف انبوه است، در حالي كه كشورهاي كمتر توسعه يافته اي مانند ايران هنوز در مرحله خيز اقتصادي هستند و مي بايست به پس انداز و سرمايه گذاري و توليد بيشتر اهميت دهند تا به مصرف و خريد و ايجاد زباله بيشتر.37 اين نكته نيز نبايد فراموش شود كه يكي از راه كارهاي غربي كردن جهان سوم از طريق گسترش اقتصاد مصرف انبوه نخست در ميان نخبگان شهرى و سپس در ميان بخش هاى وسيعترى از مردم است.38 البته، نبايد مصارف عرفي و متناسب هر عصر را منع كرد، بلكه محروم كردن مردم و سركوب نيازهاي واقعي خودش نوعي ظلم است، لذا تنها از نيازهاي كاذب مي بايست به روش هاي مسالمت جويانه صرف نظر كرد.39حال مطابق با مباحث گذشته، وظايف بخش هاي خصوصي، دولتي، سوم، و فقرا در زمينة بهينه كردن مصرف مطالبي فهرست وار ارائه مي شود.يكم. بخش خصوصي و بهينه سازي مصرفحداقل وظايف بخش خصوصي(بنگاه هاي اقتصادي) يا بازار در يك نظاماجتماعي - فرهنگي اسلامي براي بهينه سازي مصرف در موارد زير نمودار است:_ عدم عرضه كالاهاي لوكس مترفانه_ تبليغ مجاز_ عدم عرضه كالاها و خدمات حرامدوم. بخش دولتي و بهينه سازي مصرفمصارف40 و هزينه هاي هر دولتي از جمله دولت اسلامي تابعي از اين است كه در چه مرحله اي از توسعة اقتصادي خود قرار دارد. با صرف نظر از چالش هايي كه مراحل توسعه روستو41 از لحاظ روش شناختي و عموميت با آنها مواجه است، مي توان از اين مراحل براي تبيين علل رشد مصارف

و هزينه هاي دولتي از لحاظ تاريخي مطالبي مطرح كرد. به طور مثال، در مرحله اول(جامعه سنتي) دولت وظايفي از قبيل امنيت، عدالت، و توليد كالاهاي عمومي مانند آموزش و پرورش، و بسط فرهنگ ترقي خواهي، و سرمايه گذاري هاي زيربنايي دارد. در مرحله دوم(مرحله انتقال و گذر) نيز علاوه بر تداوم وظايف قبلي به افزايش هزينه در سرمايه گذاري هاي زيربنايي اقدام مي كند. در مرحله سوم(مرحله خيز و جهش اقتصادي) بيشتر هزينه هاي دولت به سمت آموزش و بهداشت هدايت مي شود. در مرحلة چهارم (مرحلة بلوغ اقتصادي) بيشتر هزينه ها به سمت خدمات اجتماعي و تحقيقات مي رود. و در مرحله آخر (مرحله مصرف انبوه) توجه دولت به توزيع جلب مي شود، زيرا در اين مرحله نابرابري هاي كاركردي به اوج خود مي رسد. بنابراين، هزينه هاي هر دولت تابعي از مراحل رشد و توسعه اقتصادي آن كشور است و نمي توان بدون در نظر گرفتن اين مراحل در مورد ميزان مصارف دولتي اظهارنظر كرد. با وجود اين، آن چه ارزيابي مي پذيرد، اين است كه آيا اندازه دولت در هر مرحله بهينه است، و آيا دولت تا چه حد دچار فساد مالي است؟ آيا سياست هاي اقتصادي دولت در حمايت از مصرف كنندگان يا توليدكنندگان موجب بهينه شدن مصرف در سطح كلان مي شود؟ و آيا مصرف مكفي براي همه فراهم مي گردد؟در اين قسمت، فهرستي از وظايف دولت اسلامي در بهينه كردن مصرف ارائه مي گردد:1. اندازة بهينة دولت؛2. به حداقل رساندن فساد مالي؛3. صرفه جويي در وقت و اموال عمومي؛4. اجراي قانون از كجا آورده اي؛5. وضع ماليات بر مصرف كالاهاي لوكس مترفانه؛6. وضع يارانه هاي موافق فقرا؛7. معرفي الگوي مصرف شايان تقليد.سوم. بخش سوم و بهينه سازي مصرفدر يك جامعه اسلامي، به طور طبيعي، رهبري بخش سوم را نخبگان

دانشگاهي و حوزوي، به ويژه روحانيون بزرگ و بزرگوار بر عهده مي گيرند. تاريخ مبارزه روحانيان و شهداي فضيلت و آزادي نشان مي دهد كه پس از عصر غيبت، روحانيان پرچم عدالت خواهي و آزادگي را برداشته اند و امروزه نيز مي بايست همين طور باشد. البته، عصر جديد اقتضا دارد كه نخبگان دانشگاهي نيز با تعهد ايماني و ديني، در رهبري بخش سوم نقش بيشتر و بهتري را بر عهده بگيرند. به هرتقدير، رهبران بخش سوم جامعه اسلامي با رفتارهايي كه انجام مي دهند، و سازمان هايي كه براي دفاع از مصرف بهينه و مكفي تأسيس مي كنند، مي توانند به اين مهم اقدام كنند.چهارم. فقرا و بهينه سازي مصرفدر اين قسمت، به اين نكته توجه مي شود كه اگر فقرا نتوانند درآمدي كسب كنند تا با آن مصرفشان را سامان دهند، يا خانوادة حمايت گري نداشتند، يا به هر علتي دولت و بخش سوم به آنان نتوانست كمك كنند، چه بايد بكنند؟ آيا بايد رو به قبله دراز بكشند و منتظر عزرائيل بمانند تا آنها را از اين زندان دنيا خلاص كند، يا اين كه بايد به هر ترتيبي شده براي حفظ جانشان چاره اي كنند، چرا كه از اين ستون به آن ستون شايد فرجي حاصل شود؟در پاسخ بايد گفت كه متون ديني ما سرشار از اين مطلب است كه:_ اولاً حفظ جان بر خود شخص واجب است؛_ ثانياً اين هدف مي بايست در ابتدا از هر راه مشروع و قانوني حاصل شود؛_ ثالثاً اگر امكان تحقق اين هدف از راه مشروع و قانوني نباشد، بايد از راه هاي ديگري مانند اكل مردار به دست آيد، البته به شرط تقوا و عدم التذاذ و عدم تجاوز از حد ضرورت.جمع بندي

و نتايجاين مقاله در صدد بيان چند مطلب بود:1. جهاني شدن اقتصاد يك واقعيت است؛2. اين واقعيت با دكترين مكتب سرمايه داري رفاه و خوش بختي به ارمغان نيامده و نمي آيد، زيرا دكترين سرمايه داري به عدالت كمترين توجهي ندارد.3. نياز به دكترين جديدي است كه همه مردم دنيا آن را درك و مطالبه كنند؛ دكترين عدالت اقتصادي مهدوي.4. دكترين عدالت مهدوي ضمن تبيين شاخص هاي عدالت، احكام اسلام را در زمينة رشد اقتصادي پايدار و عادلانه به مردم شيفتة عدالت اعلام مي دارد و پياده كردن اين احكام را در سطوح ملي، منطقه اي و جهاني ضامن رفاه و خوش بختي همگان مي داند.عدالت اقتصادي مهدوي بر رشد اقتصادي پايدار، كاهش مداوم نابرابري، حذف فقر و رعايت حد كفايت در مصرف تأكيد مي كند. مكتب اقتصادي اسلام به سياست هاي تركيبي رشد و توزيع و سياست هاي اجتماعي مبتني بر نهادهاي خاص خود تكيه مي كند. رشد و توزيع در اين مكتب عقلاني و اقتصادي هيچ تضادي با يك ديگر ندارند، زيرا وظايف و مسئوليت هاي هر بخش از اقتصاد اعم از بازار، دولت، بخش اجتماعي، و فقرا مشخص است، و از سوي ديگر، محدوديت هاي ابزارهاي توزيعي متضاد با رشد در نظر گرفته شده است. به همين دليل، ابزارهاي توزيعي اسلام متنوع و متعدد است، تا هر يك در قلمرو معين خود مورد استفاده قرار بگيرند. رمز عدم تضاد رشد و كارايي با عدالت توزيعي از ديدگاه اسلام، همين است. احكام اسلام كه وظايف بخش هاي چهارگانة اول(بخش خصوصي)، دوم(بخش دولتي)، سوم(بخش اجتماعي)، و بخش مربوط به فقرا را تعيين مي كند، از ارزش هاي مورد قبول مسلمانان است، كه برخي از اين احكام به صورت نهادهايي مانند وقف، و قرض الحسنه، و

... در جوامع اسلامي ساري و جارياند، هرچند براي اينكه با مقتضيات زمانه سازگار شوند، هنوز با اهداف عدالت اقتصادي اسلام فرسنگ ها فاصله دارند. اما برخي از احكام رشد عادلانه هستند كه هنوز در جوامع اسلامي نهادينه نشده اند و مي بايست اولاً به صورت ارزش درآيند، ثانياً هنجار شوند، يعني، ارزش تثبيت شده شوند، و ثالثاً به صورت نهادهاي اجرايي و معقول درآيند. به گفته ديگر، مي بايست در مورد آنها ابتدا فرهنگ سازي و سپس نهادسازي صورت گيرد. راهبرد رشد عادلانه موافق فقرا هنگامي كه نخبگان در آن وفاق ورزند و مردم آن را تاييد كنند، مي تواند توسط تركيب اقتصاددانان متعهد و اسلام شناسان بصير طراحي و به مرحلة اجرا درآيد. پي نوشت:1. جهاني شدن اقتصاد به معناي يك پارچگى اقتصادهاى جهان از راه تخصص و تقسيم كار در حال افزايش و برچيدن تدريجي موانع از سر راه عبور آزادانه كالا، خدمات، نيروى كار و سرمايه است.2. آمارشناسي به نام جيني با استفاده از منحني لورنز نوعي ضريب نابرابري از لحاظ عددي به دست آورده است. او با تقسيم مساحت زير خط 45 درجه و منحني لورنز بر كل مساحت مثلث زير خط 45 درجه _ كه در نمودار ذيل به صورت ABC مشخص گرديده است _ شاخصي به دست آورده كه به خاطر نامش به ضريب جيني يا نسبت تمركز جيني معروف شده است. ملاحظه مي شود كه هر چه فاصله خط 45 درجه و منحني لورنز بيشتر باشد مقدار ضريب جيني بزرگتر خواهد بود و لذا رقم بزرگ تر ضريب جيني به معناي نابرابري بيشتر است. ضريب جيني يك اندازه گيري عددي، از مجموع نابرابري درآمدي است كه بين صفر(در حالت برابري كامل)

و يك (در حالت نابرابري كامل) تغيير مي كند. هر چه ارزش اين ضريب بيشتر باشد، ميزان نابرابري در توزيع درآمدها بيشتر است، و هر چه ارزش اين ضريب كمتر باشد، توزيع درآمدها عادلانه تر است. ضريب جيني براى كشورهايي كه توزيع درآمد بسيار نابرابري دارند، عموماً بين پنج تا هفت دهم است. در حالي كه در كشورهاي با كه توزيع درآمد نسبتاً عادلانه، اين ضريب بين2/0 تا35/0است.3. Mass Poverty.2. Lost decade for the Poor.3. The fiht aainst Poverty.4. Chanin DeveloPment Strateies from rowth-Based Strateies to Poverty-BasedStrateies.7. Millennium DeveloPment oals.8. خط فقر با تعيين مجموعه مصرفي مكفي براي نيازهاي اساسي مصرفي و آن گاه با تخمين هزينه هاي اين نيازهاي اساسي به دست مي آيد، يعني خط فقر به مثابه حداقل استاندارد مورد نياز براي فرد جهت تأمين نيازهاي اساسي غذايي و غير غذائيش تحليل مي شود. هرگاه مصرف خانوار را حساب كرده باشيم، نيازمند ارزيابي مبلغي هستيم كه خانوار را در فقر قرار مي دهد، يا خانوار را به مثابه فقير تعريف مي كند. آستانه اي كه ما براي اين مبلغ به كار مي گيريم، خط فقر است. خط فقر سطح مصرف(يا درآمد) مورد نياز براي خانوار براي گريز از فقر را تعريف مي كند.9. (From Ravallion, Martin. 1998. Poverty Lines in Theory and Practice, Livin tandards Measurement Study Workin PaPer No. 133, World Bank, based on an earlier PaPer by Ravallion, Datt and van de Walle).10..Xavier Salai-i-Martin and Elsa v. Artadi, 2002.11. بانك جهاني، 2000.12. UNDP.13. doctorine.14. فرهنگ وبستر15. httP://web.linix.ca/Pedia/index.PhP/Doctrine.16 .httP://www.lihtPlanet.com/mormons/basic/doctrines/doctrine_eom.htm.httP://web.linix.ca/Pedia/index.PhP/Doctrine.httP://en.wikiPedia.or/wiki/Doctrine.17. نك: ناصر جهانيان، جهاني سازي، عدالت اقتصادي، و مهدويت، مجله انتظار، ش 14.18. نك: همان.19. بحارالانوار، ج 51، ص 83، ح 37.20. اذا قام قائم اهل البيت

قسّم بالسّويّة و عدل فى الرّعيّة (بحارالانوار، جلد 52، ص 351، حديث 103).21. نك: ناصرجهانيان، امنيت اقتصادي، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، زمستان 81، ص25.22. بحارالانوار، ج 52، ص 337.23. نك: جهاني سازي، عدالت اقتصادي، و مهدويت، مجله انتظار، ش 14.24. اذا قام قائمنا وضع يده على رئوس العباد، فجمع به عقولهم و اكمل به اخلاقهم(بحارالانوار، ج 52، ص 336،حديث 71).25. نجم الدين طبسي ، چشم اندازي به حكومت مهدي(عج) ، ص186.26. محمدباقر صدر(، اقتصادنا، مكتب الإعلام الاسلامي، قم، 1375ش، ص 614.2. وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ(سوره انفال، آيه60).28. Equality of oPPortunity.دو تلقي از برابري فرصت وجود دارد: 1. اصل عدم تبعيض (nondiscrimination) بيان مي دارد كه در رقابت براي موقعيت هاي اجتماعي افراد را فقط بايستي بر اساس صفات مرتبط با انجام وظايف آن موقعيت ها مورد قضاوت قرار داد و صفاتي چون نژاد يا جنسيت را نبايستي به حساب آورد؛ 2. اصل هم سطح كردن عرصه بازي بيان مي دارد كه جامعه بايستي هر آن چه در توان دارد در راستاي هم سطح كردن عرصه بازي انجام دهد تا افرادي كه درجات يك ساني از تلاش را اعمال مي كنند به دست آورد برابري نيز _ صرف نظر از شرايطشان _ نايل آيند.2. توزيع ثروت در دو زمينه صورت مي گيرد: منابع مادي توزيع و ثروت هاي توليد شده. در اصطلاح شهيد صدر، توزيع منابع مادي طبيعي را توزيع قبل از توليد گويند، و به توزيع ثروت هاي توليدشده توزيع بعد از توليد گويند. برخلاف ديدگاه سرمايه داري كه از توزيع منابع مادي طبيعي چشم پوشي مي كند و از همان ابتدا به توليد و سپس توزيع درآمدها مي پردازد، اسلام به مسائل توزيع با ديدي

وسيع تر مي نگرد، زيرا به بررسي توزيع ثروت توليد شده اكتفا نمي كند، و از بعد عميق تر توزيع، يعني توزيع منابع توليد صرف نظر نمي كند، آن چنان كه مكتب سرمايه داري صرف نظر مي كند، زيرا منابع توليد را تحت سيطره قدرت مندان رها مي سازد، با اين شعار كه آزادي اقتصادي است، شعاري كه در خدمت قدرت مندان است و براي آنها راه احتكار طبيعت و مواهبش را فراهم مي كند. اما اسلام با وضع يك سلسله مقررات ايجابي، ثروت هاي طبيعي و منابع توليد ملحق به آن را به چند نوع تقسيم كرده و هر كدام را با عنوان هاي مالكيت خصوصي، مالكيت عمومي، و مالكيت دولتي، يا اباحه عمومي از يكديگر متمايز و براي آنها قواعدي خاص در نظر گرفته است.بدين جهت، نقطه شروع يا مرحله اول در اقتصاد اسلامي به جاي توليد، توزيع است. در واقع، برخلاف فرمول ابتدا توليد سپس توزيع در سرمايه داري، اسلام به فرمول توزيع، توليد، توزيع معتقد است.30. End state equality.31. Equality of outcome.32. Plant, Raymond, Equality, Markets and the State (1984) PP.24-25.33. سوره حشر، آيه7..34 دگرگونى هاى فنى در علم اقتصاد در دهه 1950 و به ويژه مباحث نظرى مربوط به نارسايى بازار (كالاهاى عمومى، اثرات خارجى، انحصارات طبيعى و بى قرينگى اطلاعات) توجيهات جديدى را براى حضور فعال تر و گسترده تر دولت و توسعه مداخلات آن در حوزه هاى وسيعى نظير بهداشت، آموزش، تحقيقات، حمل و نقل و... فراهم كرد.35. زكات و خمس مانند تمامي ماليات ها علاوه بر كاركرد كاهش نابرابري به كاهش فقر هم كمك مي كنند.1. Economic rowth and Investment in the Arab World، Xavier Salai-i-Martin and Elsa v. Artadi, 2002.37. نك: ناصر جهانيان، اهداف توسعه با نگرش سيستمي، فصل چهارم، درحال

حاضر حدود يك ميليارد و هفتصد ميليون نفر از مردم جهان درطبقة مصرف كننده جاي مي گيرند و يك سبك زندگي را در پيش گرفته اند كه زماني فقط منحصر به مردم در امريكاي شمالي، اروپا و ژاپن بود. سازمان ديده بان جهاني مي گويد مصرف گرايي در ميان طبقه متمول و بيش از پيش طبقه متوسط جوامع، از مرز رفع نياز فراتر رفته و خود به يك هدف در زندگي تبديل شده و اين روند در كشور هاي در حال توسعه، به خصوص چين و هند شتاب فزاينده اي يافته است. افزايش ميزان چاقي و بدهي شخصي، تنگ ترشدن وقت و تخريب محيط زيست، جملگي نشان مي دهند كه افراط در مصرف گرايي كيفيت زندگي بسياري از مردم را پايين آورده است. كريستوفر فلوين، رئيس اين سازمان گفت: مشاهدات ما در اين قرن جديد نشان مي دهد كه ولع رو به افزايش براي مصرف، طبيعت را، كه همه انسان ها به آنها متكي هستند، به تحليل مي برد و فقر را گسترش مي دهد (الكس كربي خبرنگار محيط زيست بي بي سي13/01/2004).38. همان، فصل سوم.1. منابع ممكن است به شدت مصروف ارتقاى رشد اقتصادى شوند، به طورى كه افزايش سطح مصرف به دوره هاى بعدى موكول شود. در موارد حاد، از قبيل جنبش اشتراكى كردن در دهه1930 در شوروى سابق، ميزان مصرف ممكن است طى دوره هاى طولانى به شدت كاهش يابد. هنگام سقوط نظام اتحاد شوروى در1991، مصرف كنندگان با بى صبرى فراوان منتظر ظهور دوران مصرف انبوه بودند. طبيعتاً قدرت سركوبى ميل به مصرف تا اين اندازه، آن هم به نام رشد اقتصادى، فقط در ختيار دولت هاى يكه تاز خواهد بود.2. هزينه مصرفي دولت ايالات متحده حدود 15% DP مي شود، كه شامل

هزينه هاي مربوط به كالاها و خدمات (دفاع، نظام قضايي، آموزش، و غيره) مي شود؛ بنابراين، اجزاء هزينه هاي انتقالي دولت (مانند تأمين اجتماعي، بيمه بيكاري، و غيره) جزء هزينه هاي مصرفي نيستند. مصرف دولت ايالات متحده بسيار كمتر از مصرف بخش خصوصي است كه حدود 60% DP مي باشد.overnment ConsumPtion (from NIPA accounts).41. روستو معتقد است كه توسعه اقتصادي پنج مرحله دارد: 1. جامعه سنتي، 2. مرحله انتقال و گذر، 3. مرحله خيز يا جهش، 4. مرحله بلوغ اقتصادي(توليد انبوه)، و بالاخره، 5. مرحله مصرف انبوه. چكيده اين مقاله درصدد بيان چند مطلب است: 1. جهاني شدن اقتصاد يك واقعيت است؛ 2. اين واقعيت با دكترين مكتب سرمايه داري، رفاه وخوش بختي به ارمغان نياورده و نمي آورد؛ زيرا دكترين سرمايه داري به عدالت توجهي ندارد. 3. نياز به دكترين جديدي است كه همه مردم دنيا آن را درك و مطالبه كنند؛ دكترين عدالت اقتصادي مهدوي. 4. دكترين عدالت مهدوي ضمن تبيين شاخص هاي عدالت، احكام اسلام را در زمينة رشد اقتصادي پايدار و عادلانه به مردم شيفتة عدالت اعلام مي دارد و تحقق اين احكام را در سطوح ملي، منطقه اي و جهاني ضامن رفاه و خوش بختي همگان مي داند. http://www.fatemiyon.ir

رابطه الگوي اسلامي ايراني پيشرفت با مدينه فاضله مهدوي

نويسنده:نرجس عبديائي

چكيده: در آموزه هاي اسلام و آراي مسلمانان، مباحث متعددي در ارتباط با نظام اسلامي مطلوب يا همان مدينه فاضله وجود دارد كه در اين راستا مي توان ابعاد پيشرفت نظام اسلامي ايران با چشم انداز الگوي مدينه فاضله مهدوي را بررسي كرد. آيت الله جوادي آملي، پيشرفت نظام اسلامي را مبتني بر نقش محوري رهبر آن مي داند كه در عصر غيبت، ولايت فقيه و در عصر ظهور، امامت انسان كامل يعني حضرت ولي عصر عجل الله تعالي

فرجه الشريف به آن مشروعيت مي بخشد. همچنين نقش مديران و شاخصه هاي مديريتي آن ها در رسيدن به رشد و پيشرفت كشور با توجه به الگوي مدينه فاضله مهم است.از نظر آيت الله جوادي آملي، اسلام در حوزه هاي فرهنگي، اقتصادي و حقوقي، داراي آموزه هاي روشنگرانه و سازنده اي براي تكامل و پيشرفت نظام اسلامي به واسطه الگوي مدينه فاضله است.-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------كليد واژه ها: مدينه فاضله، امامت، رشد فرهنگي، رشد حقوقي، رشد صنعتي، آيت الله جوادي آملي.----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------مقدمهآيت الله جوادي آملي، مفسر قرآن و از نظريه پردازان مبحث حكومت ديني و لوازم آن از منظر اسلام است. وي، پيشرفت و لوازم آن را از شؤون جامعه انساني مي داند، شؤوني كه در دين، بدون حكم نيستند.در اين پژوهش، سعي شده است با بررسي ديدگاه اين بزرگوار دربارة رشد و پيشرفت و ابعاد آن كه عمدتاً با استناد به منابع اسلامي است، اين سؤال بررسي شود كه: «آيا رشد و پيشرفت درالگوي مدينه فاضله اسلامي، مفهوم و جايگاهي دارد يا نه؟» اگر جواب مثبت است، چگونه و در چه محورهايي قابل طرح است؟ در پاسخ به اين سؤال، فرض كرديم با توجه به ديدگاه آيت الله جوادي آملي، در مدينه فاضله اسلامي، مفهوم رشد و پيشرفت، جايگاه معيني دارد و در شاخصه هاي فرهنگي، حقوقي و صنعتي مدينه فاضله، مي توان ويژگي ها و ابعاد آن را بررسي كرد.از نظر آيت الله جوادي آملي پيشرفت يا توسعه «فرايندي است كه متضمن رشد مداوم در ابزار و روابط مادي و معنوي و بنيان هاي اقتصادي _ اجتماعي مي باشد و انسان در اين جريان مي تواند به كمال برسد» (جوادي آملي، 1380: ص 213)؛ پس رشد در آموزه هاي اسلامي، جرياني پويا

و مداوم و همه جانبه با هدف به كمال رسيدن انسان است.برخي با انحراف از مسير صحيح رشد، همّ و غمشان در پيشرفت و توسعه، رشد مالي به منظور رفاه طلبي، رشد مصرفي، رشد و توسعه شخصي به معناي زراندوزي بيشتر و بخل و… است؛ لذا رشد سرمايه داري اگر به منظور جمع مال و رفاه و راحت طلبي و فخرفروشي است، در اين رده جاي مي گيرد: «كساني كه فقط به فكر توسعه شخصي اند، مسرفين، مترفين، مرفهين افرادي هستند كه چون چهارپايان مي خورند» (همان: ص219). اين گونه رفتارها به نام رشد و پيشرفت، مطرود است. زماني هم انسان براي رفع نياز خود و جامعه تلاش مي كند؛ ولي چون به منظور افزايش ثروت، حب مال و تكاثر نيست، اين رشد، معناي كوثر مي گيرد و مقبول است؛ براي نمونه: «توسعه اقتصادي به معناي افزايش سرمايه، بر اساس خودمحوري و تكاثر، مذموم و راه شيطان است؛ اما توسعه اقتصادي و داشتن كارخانجات و مزرعه و امكانات مادي به منظور رفع نياز نيازمندان، محبوب و مطلوب دين است» (همان: ص 223). اهداف حقيقي و نحوه استفاده از اين مواهب است كه تمايز بين اين دو مطلب (كوثر و تكاثر) را سبب مي شود.امامت و رهبري در مدينه فاضلهاز نظر آيت الله جوادي آملي، انگيزه نهايي بعثت پيامبران، پيروزي دين خدا بر همة مكتب هاي باطل و منسوخ است: (ليظهره علي الدين كله و لوكره المشركون) (توبه: 33 و صف: 9)، و مهم ترين عامل تحقق چنين حكومتي نيز رهبري انسان هاي كامل معصوم _ به ويژه وجود مبارك حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف _ است (جوادي آملي، 1387: ص 94).آيت ا… جوادي آملي

در توصيف اين انسان كامل كه خليفه خداوند در زمين است(اشاره به سوره بقره:30)، مي فرمايد:وجودي عنصري دارد كه در عالم طبيعت است و جامعه در خدمت اويند و وجودي مثالي دارد كه ملكوتيان در مشهد و محضر اويند و وجودي جبروتي دارد كه عقول عاليه در خدمت اويند و يك وجود خلافت مطلق دارد كه در مشهد و محضر مستخلف عنه خود، از همه مستور و غايب است (جوادي آملي، 1387: ص110).اين انسان كامل كه رهبري مدينه فاضله مهدوي را دارد يعني حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف، داراي دو ويژگي محوري است: 1. بعد علمي كه رأي او بر قرآن عرضه مي شود. 2. بعد عملي كه هواي نفس و… را تابع هدايت قرار مي دهد. (همان: ص111و112). رهبر با دو رسالت عمده و محوري، مدينه فاضله را تشكيل داده و پيشرفت و تكامل آن را مديريت مي كند: يكي رسالت حراست از وحي و اقامه معارف آن و ديگري رسالت حراست از سلامت عقل و بصيرت بشريت (رك: همان: ص251 _ 253). وي از اين دو مأموريت با عنوان نخستين سر فصل هاي حكومت حق مهدوي و مبناي هندسه دولت كريمه ياد مي كند (همان: ص254).از سوي ديگر، الگوي نظام اسلامي ايران در عصر غيبت، مدينه فاضله مهدوي است و در اين راستا، سلسله رهبري اسلام، اين گونه تبيين مي شود:واجبات و محرمات مقطعي در زمان رسول الله، به دست خود حضرتش بوده است و در زمان معصومين عليهم السلام به دست تواناي آن ها و در زمان غيبت، به دست كسي كه نايب ائمه معصومين هستند، خواهد بود (جوادي آملي، 1363: ص94).اين انقلاب اسلامي ايران، از جهات متعددي

آينه انقلا ب عظيم مهدوي مي باشد:1. اين انقلاب ها هر دو نقطه عطف تاريخ مي باشند كه به تغيير كل جهان و نظام طاغوتي آن، منجر مي شوند.2. در هر دو اين انقلاب ها قلب هاي انسان ها دگرگون مي شود. اين تحول قلوب، بر اساس كريمة «يهدون بامرنا (انبيا: 73)» در جهت هدايت انسان ها است (جوادي آملي، 1387، ص 159و160).در نظام اسلامي عصر غيبت نيز رهبري، نقش اساسي را ايفا مي كند و اعتبار و مشروعيت همه ساختار و اركان نظام به او است. آيت الله جوادي آملي درمفهوم و ضرورت اين مطلب، معتقد است:آن كه منوب عنه را نشناخت، به شناخت نايب راه نمي يابد. امام معصوم، نايب رسول اكرم است و ولايت فقيه، عهده دار نيابت عام امام معصوم؛ پس آن كه وحي و نبوت را نشناخت، امام شناس نمي شود و آن كه امام شناس نشد، نيابت عام و ولايت فقيه را نخواهد شناخت و شخص فقيه نيز تابع فقاهت خواهد بود (همان: ص152).از نظر وي:فقيه جامع شرايط در زمينه هاي مختلف اجتماعي _ چه در امور فرهنگي نظير تعليم و تربيت و تنظيم نظام آموزشي صالح، چه در امور اقتصادي مانند منابع طبيعي، جنگل ها، معادن و درياها و… چه در امور سياسي داخلي و خارجي مانند روابط بين الملل و در زمينه هاي نظامي همانند دفاع در برابر مهاجمان و تجهيز نيروهاي رزمي و در ساير امور لازم _ به تطبيق قوانين اسلام و اجراي آن مبادرت مي ورزد (جوادي آملي، 1378: ص 244-242).در همين راستا، ويژگي هاي اين دو نظام اسلامي در عصر ظهور و غيبت نيز با تفاوت درجات و توجه به اختصاصات آن ها در مسير هم مي باشد و نظام مبتني بر

ولايت عام امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف چشم انداز نظام و مدينه فاضله مهدوي را در پيشرفت و تكامل و زمينه سازي ظهور، در نظر دارد:برخي از افراد در انقلاب و تحول عميق عصر مهدويت كه با محدودي از شاگردان و سربازان ويژه آن حضرت آغاز مي گردد و سر انجام به تغيير نظام حاكم بر پهنه زمين خواهد انجاميد، تشكيك روا مي دارند و چنين تحول عظيمي را كه به ياري گروهي به ظاهر اندك انجام مي شود، بعيد مي دانند (جوادي آملي، 1387: ص58).2. ويژگيهاي مديران مدينه فاضلهابعاد رشد در نظام اسلامي را مي توان از زاويه تأثير شاخصه هاي شخصيتي مديران و نيز نوع مديريت آن ها در نظام اسلامي بررسي كرد. اين بخش، به ابعاد انساني و فردي مدير يا كارگزار مي پردازد. چه شاخصه هايي براي يك فرد يا كارگزار سياسي لازم است تا او را در مديريت و رهبري و سازماندهي رشد نظام هدايت كند؟ اين شاخصه، در سطوح مختلف كارگزاران و مديران اجرايي و تصميم گيري به طور كامل وجود خواهد داشت و هر چه مسؤوليت، بالاتر رود، عمق و تأكيد و ضرورت آن شاخصه ها بيشتر نمود مي يابد؛ اما وجود آن براي همه كارگزاران نظام اسلامي لازم است:تخصص و تعهد: اين ويژگي، در رشد كمي و كيفي امور مؤثر است و فردي كه تخصص و تعهد دارد، از انضباط و وجدان كاري برخوردار است. از طرفي جامعه اي كه كار را به كاردان نمي سپارد، همواره سير نزولي خود را طي مي كند، نه سير پيشرفت و توسعه. و از سوي ديگر، تعهد در كار موجب مي شود كه شخص، متوجه نياز جامعه باشد و از شغل هاي كاذبي كه

در عينِ داشتن درآمدهاي كلان شخصي، به پيكر اقتصادي جامعه خسارت وارد مي كند، بپرهيزد. چه در بخش خصوصي و چه عمومي، مديريت و سياست هاي نظام، بايد با تعهد و تخصص سياستگزار گره بخورد، تا پيشرفت به جاي خسارت باشد.اتقان در مسؤوليت: انجام هر مسؤوليتي بدون در نظر گرفتن ضوابط، جوانب و پيامدهاي آن، نافرجام و بي حاصل است. به طور عموم در اسلام از كم كاري، خيانت و تزوير در كار، نيرنگ و پنهان كردن حقيقت به شدت نكوهش شده است (جوادي آملي، 1380: ص 163-157).پايداري در مسؤوليت: شخص با استقامت، سختي هاي موقت و محروميت هاي مقطعي را ناديده مي گيرد و براي رسيدن به هدف، همه جانبه مي كوشد. از قرآن كريم (اعراف: 85) استفاده مي شود كه استقامت، موجب تقويت و آرامش دل و وسعت رزق است.اخلاص در كار: اخلاص، ضمن تقويت جنبة عبادي مسؤوليت، به آن، رنگ تقدس مي بخشد و به منزله زينت و زيور عمل است.انتخاب مسؤوليتي مناسب: اسلام، برخي شغل ها را واجب، بعضي را حرام، بخشي را مستحب و برخي را مكروه مي داند. خداوند متعال، كارهاي شكوهمند و عالي را دوست دارد و كارهاي پست را خوش ندارد.اعمال تخصص در طليعه كار: ممكن است فرد متخصص، مسؤوليتي بپذيرد؛ ولي در برخي بخش ها، از توجه به تخصص خودش غفلت كند. لازم است هر كاري از ورودي، نقشه، معيار، الگو و اندازه بگذرد، تا به وسيلة تخصص، از افزايش بي جا يا كاهش بي مورد جلوگيري شود. امام علي عليه السلام فرمود: «نخست اندازه بگير، آن گاه برش بده. ابتدا بينديش، سپس بگو. اول روشن و آگاه شو، آن گاه كار كن» (آمدي، بي تا: ج4، ص56).اين جا دو نكته به دست

مي آيد: 1. تلاش در توليد و كوشش در عرضه كالاهاي مورد نياز جامعه، نه تلاش در مصرف؛ 2. قناعت در مصرف، نه قناعت در توليد، و عكس آن، يعني تلاش در مصرف و قناعت در توليد، پسنديده نيست.خلاقيت در كار و مسؤوليت: اصل كار و مسؤوليت، به منزله دميدن روح هنر در كالبد طبيعت است، تا صنايع آدميان، تبلوري از حيات هنر و تجلي زنده بودن و زنده شدن باشد.دلپذير بودن مسؤوليت: اصل هر چيز را روح ملكوتي آن تشكيل مي دهد؛ لذا براي آن كه كار و مسؤوليت كارگزاران، صبغه ملكوتي پيدا كند، لازم است دلپذير و دلاويز بودن در ضمن آن مسؤوليت، ظهور يابد.كار و مسؤوليت هدفمند: كار و شغلي به صورت هنر مدرن متبلور مي شود كه از بدعت، سهل انگاري، سست رفتاري و بي رونق بودن رهايي يابد و به سنت نوآوري بودن برسند. در اين راستا بايد: 1. كار و مسؤوليت براي هدف برين باشد. 2. هدف، معقول و مقبول جامعه انساني باشد. 3. كارهاي متنوع همانند اعضاي يك پيكر زنده بالنده، مكمل هم باشند. 4. فرهنگ كار، جنبه ديني و مدني خود را تفسير و كارهاي گوناگون نسبت به يك ديگر تبلور دهد، تا مكمل هم باشند و تمام نيازهاي صادق جامعه بشري را به بهترين وضع برطرف كنند (همان).ويژگي هاي متوليان امور توسعه در نظام اسلامي و ساختار فكري و رفتاري آن ها، در تصميم گيري، اجرا و تكامل نظام، نقش اساسي دارد كه توجه به نهادينه كردن آن، ضروري است.در مجموع، شاخصه هاي فردي (جامعه يا مسؤولان) در مدينه فاضله يا الگوي نظام اسلامي عبارتند از:1. تخصص و تعهد، 2. اتقان و پايداري در مسؤوليت،

3. اخلاص در كار، 4. تناسب فرد با مسؤوليت، 5. خلاقيت، 6. نظم و محاسبه گري، 7. اصلاح و تحول به منظور پيشرفت، 8. هدفمند بودن.آيت الله جوادي آملي در شرح ابعاد رشد در مدينه فاضله، موارد متعددي را بر اي تحقق آن در مدينه فاضله و نظام اسلام قابل ذكر مي داند. چهار بعد اصلي كه لازمه رشد نظام اسلامي هستند، عبارتند از: 1. رشد فرهنگي، 2. رشد اقتصادي، 3. رشد در فرايند صحيح صنعتي، 4. رشد حقوقي (داخلي و بين المللي).در مباحث بعد به بيان ديدگاه اين عالم محترم و تبيين آن در اين موارد مي پردازيم.3. بررسي شاخصه هاي رشد فرهنگي در مدينه فاضلهدر تعريفي فرهنگ، «شامل آداب و رسوم، اطلاعات، تخصص ها، علم و هنر، زندگي خانوادگي و مذهب مي باشد» (راد، 1382: ص 29).رشد فرهنگي، در واقع پيشرفت ضابطه مند فرهنگ، يعني آداب و رسوم، پيشرفت اطلاعاتي، رشد تخصص ها، پيشرفت علم و هنر و توسعه زندگي خانوادگي و نقش مذهب را شامل مي شود.از نظر آيت الله جوادي، زمامدار حكومت اسلامي درباره تأمين و توسعه علمي و فن آوري مسؤول است: (هوالذي بعث في الأميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و إن كانوا من قبل لفي ضلال مبين) (جمعه: 2).در موضوع فرهنگ، دو نكته مهم مد نظر وي عبارتند از: 1. رشد علمي و به دنبال آن، رفع جهالت. 2. رشد اخلاقي و تزكيه نفس كه به رفع ضلالت و گمراهي منجر مي شود. اين جا رشد علوم را مي توان به معناي جامع آن در نظر گرفت:رشد علوم تجربي: اسلام با ترغيب به علوم تجربي و رياضي و… هم به ترتيب منطقي مباحث آن

پرداخته و هم از اكتفاي به آن ها و اعتزاز به داشتن آن ها و اعمال نابجاي آن ها ترهيب نموده است. آيت الله جوادي اصل تحريص اسلام به فراگيري اين گونه از علوم را [به لحاظ روشني] نيازمند به طرح نمي دانند ولي بيان منطقي مسائل اين علوم به اين است كه سبك متداول تبيين آن ها به شرح سير افقي اشيا و تفسير غرضي اسرار طبيعي و رياضي است (جوادي آملي، 1380: ص 183).وي تبيين و شناخت رشد يافته علوم را با مثالي اين گونه مطرح مي كند:مثلاً فلان موجود زميني يا سپهري در گذشته دور چنين بوده است و هم اكنون نيز چنين است و پيش بيني مي شود در آينده به فلان صورت در آيد. در اين تفسير، فقط به نظام داخلي امور طبيعي و رياضي پرداخته مي شود؛ لكن اسلام به غير از اشاره كوتاه موضوعي به كيفيت ساختار دروني آن ها به تبيين نظام فاعلي و نظام غايي آن ها نيز همت مي گمارد و با رمز گوياي «هو الأول و الآخر» به مبدأ پيدايش اسرار جهان مي پردازد و به مبدأ غايي و هدف آن، كاملاً عنايت مي كند و علم تجربي و مانند آن را تفسير صحيح كتاب تكويني خداي سبحان دانسته و غفلت از آن را مايه ابتر بودن علوم مي داند (همان: ص 183_ 186).تأكيد زياد اين عالم بزرگوار به اين كه نقش نظام فاعلي و نظام غايي اگر در علوم تجربي غافل بماند، در واقع، علم ناقص است و اشاره وي به ابتر بودن آن، چيزي شبيه به عقب افتادگي علمي صاحبان چنين علوم و اطلاعاتي مي باشد؛ لذا عقب ماندگي يا پيشرفت علمي از نظر وي، علاوه بر

مسأله كمي علوم تجربي با تبيين و فهم آن علوم هم به گونه اي كه ذكر شد، مرتبط است و اين، شامل تمام علوم تجربي مي شود.[1]رشد علوم عقلي: در اين راستا نيز «تأملات عقلي بشر به تنهايي عقب ماندگي آن است و بايستي در كنار آن ها، متوجه ارسال انبيا و انزال وحي بود» (همان، ص 186). در نتيجه، رشد عقلي زماني در مسير صحيح و تشخيص درست است كه در كنار عقل، نسبت به كتاب و سنت، متوجه و متذكر باشد.علم شهودي: از نظر آيت الله جوادي آملي، علم شهودي، همان تزكيه است و اين دو جداي از هم نيستند:… برخي بايد به زحمت، تعليم خود را به تزكيه مرتبط كنند؛ يعني بگويند: «خدا، قيامت و حسابي هست؛ لذا من بايد پرهيز كنم»؛ ولي اگر كسي به علم شهودي رسيد، علم او همان تزكيه است و تزكيه او همان تعليم. چنين علمي مطلوب بوده و مقدور وارثان انبيا و اولياي الهي مي باشد (جوادي آملي، 1384: ص 166).در ارزش و جايگاه پيشرفت علمي و نقش كارگزاران آن، به نظر وي:هر دانشمندي كه با دانش و تحقيق خود در رفع مشكل علمي جامعه مي كوشد، يا پزشكي كه بيماران را مداوا مي كند، يا مهندسي كه طرح فني مي ريزد، يا دانش پژوهي كه در راه دانش رنج مي برد، هر كدام از اين كوشش هاي علمي و پژوهش هاي تحقيقي، مصداق بارزي از مصاديق كارند؛ اما ارزش آن ها يكسان نيست (جوادي آملي، 1380: ص 154).از طرفي نوع كاربرد علوم پيشرفته نيز مهم است؛ چرا كه بايد منجر به «پرهيز از تباهي محيط زيست و عدم محروم كردن ديگران از حقوق خداداد شود» (همان).هماهنگي

علم و تزكيه و نقش آن در پيشرفتمعيار ديگري كه وي در رشد فرهنگي تأكيد دارد، بحث تزكيه است كه راه رهايي از ضلالت مي باشد. در فرهنگ جامعه و نظام اسلامي، انحرافات عملي و اخلاقي، راهكاري براي درمان دارد و آن، رشد و ترويج تهذيب روحي انسان هاي آن است. به تبع آن، فرهنگي كه از انحرافات رفتاري و اخلاقي در هر بعدي از زندگي فردي و اجتماعي به وسيله رشد و نهادينه كردن علم توأم با تزكيه، پيشگيري مي كند، شاخصه فرهنگ مدينه فاضله و الگوي توسعه فرهنگي در نظام اسلامي است:گاهي انسان عالم است و مواظب است كه به علم خود عمل كند. او هميشه بايد اهل محاسبه باشد، تا علم خود را به عمل برساند؛ اما يك وقت او علمي دارد كه با تزكيه است؛ يعني دو لفظ و دو مفهوم است و يك مصداق. اين علم، رنجي ندارد. البته رسيدن به اين جا سخت است؛ ولي از اين پس، به آساني كار خير را انجام مي دهد (جوادي آملي، 1384: ص 165).توجه به هماهنگي علم و تزكيه در رشد فرهنگي جامعه اسلامي، مبحثي فراتر از همراهي علم و تزكيه است كه در نظام اسلامي رشد يافته مورد توجه قرار مي گيرد.شايد اين مطلب را بتوان در چيزي كه بسيار مورد تأكيد ايشان و از اهداف اصلي حكومت اسلامي است نيز بررسي كرد كه آن، راهنمايي انسان به سوي «خليفة الله» شدن است:خليفة الله، همان انسان كامل است كه از گزند هر گونه زوال، مصون است. اهميت پرورش روحي به گونه اي است كه مدينه فاضله، به مثابه جسم است و خليفة الله به مثابه روح آن

و مدينه فاضله را انسان كامل تأسيس مي كند (همان: ص 336).از طرفي وي، اين گونه رشد فرهنگي را بر اساس حركت فردي و اجتماعي انسان ها با مديريت و رهبري نظام اسلامي اصلي دانسته است كه نوراني شدن جامعه انساني را در پي دارد:هدف حكومت الهي، نوراني نمودن جامعه انساني است. انسان نوراني، از گزند تيرگي هوي و آسيب تاريكي هوس مصون بوده و از دسيسه وسوسه و پند و مغالطه محفوظ خواهد بود (همان).مفهوم نوراني كردن چيست؟ از نظر آيت الله جوادي «مردم نوراني، مردمي هستند كه حق را بدانند و طبق دانسته و علم خويش- يعني حق- عمل كنند… » (جوادي آملي، 1374: ص 364). نكته مهمي كه اين جا مطرح ميشود، مسأله پيروي از حق است كه بي توجهي به آن، سد راه علم و سبب زوال حق است:عدم پيروي از حق، انسان را دچار مشكلات فراوان علمي و عملي و مايه عبرت ديگران مي كند و حق، همان است كه از سوي خداي سبحان آمده است: (الحق من ربك فلا تكن من الممترين) (آل عمران: 60)و سر پيچي از آن، مانع كمال عقل است؛ بلكه سبب نقض و زوال آن مي گردد (جوادي آملي، 1384: ص122).ارتباط دقيق بين حق و مفهوم آن و در اين راستا سنجش ميزان صحت و سقم عقل انسان و جامعه، ما را ناگزير مي كند كه در مفهوم نقص و كمال عقل و حقانيت _ به خصوص در آنچه در علوم آكادميك طرح شده است _ به طور دقيق تر مروري بنماييم، تا به تمايزات عقلانيت و حقانيت در انديشه فاضله اسلام كه بر محوريت فرمان خدا است با ديگر مكاتب بشري واقف شويم.

از نظر آيت الله جوادي آملي: «تجلي گاه اهداف نهايي (نوراني كردن) و اهداف مياني (عدالت در جامعه) مدينه فاضله اي است كه افراد جامعه به يمن تمسك به دين، آن را ايجاد كرده و از وجودش بهره مي برند.»(جوادي آملي، 1381: ص26).در نتيجه تلاش براي رسيدن به اين اهداف فاضله، قسمت عمدة برنامه ريزي مرتبط با رشد فرهنگي نظامي اسلامي را به خود اختصاص مي دهد. آثار و نمود تلاش در جهت توسعه علم، رهايي از جهل، رشد تزكيه و رهايي از ضلالت را مي توان در ابعاد مختلف فرهنگي در آداب و رسوم، تخصص ها، هنر، زندگي خانوادگي، مذهب و… بررسي كرد. اين شؤون مختلف فرهنگي، در اثر پيشرفت و نهادينه شدن دو اصل محوري مذكور در حوزه فرهنگ براي تعالي و سعادت انسان ها تثبيت، تصحيح يا تكميل خواهند شد.در باب سياست گزاري فرهنگي در مدينه فاضله مي توان موارد زير را جمع بندي كرد:الف. رشد علمي:1. پيشرفت علوم تجربي كه با تفسير نظام فاعلي و غايي همراه باشد.2. رشد علوم عقلي كه همراه كتاب و سنت باشد.3. در مدينه فاضله، علم مطلوب و رشد يافته، با تزكيه هماهنگ است.ب. رشد بعد روحي و اخلاقي جامعه:1. اهميت رشد فضايل اخلاقي در مدينه فاضله --------- هدف مدينه فاضله2. تشخيص حق از باطل و عمل به حق در مدينه فاضله --------- هدف مدينه فاضله3. بررسي شاخصه هاي رشد اقتصادي در مدينه فاضلهجامعه اسلامي كه الگوي مدينه فاضله را دارد، از لحاظ سياست گزاري هاي اقتصادي نيز بايد به سوي رشد و پيشرفت حركت كند. از نظر آيت الله جوادي آملي: توسعه اقتصادي، به وضعيتي از اقتصاد اطلاق مي شود كه امكانات مادي براي رشد و

تعالي انسان فراهم آمده است. طبيعي است كه اين وضعيت، به معناي دسترسي بيشتر انسان به كالا و خدمات براي به كارگيري آن ها در جهت رشد و تعالي نوع بشر، مستلزم توليد بيشتر است و توليد بيشتر، درك و استفاده از روش هاي علمي و فني و بهره مندي از فناوري است. اسلام، به عنوان دين همه جانبه در رابطه با توسعه اقتصادي حقايقي را بيان كرده كه دولت اسلامي بايد در جهت رساندن جامعه به توسعه اقتصادي برنامه ريزي داشته باشند و از طريق كار و كوشش و تلاش و فعاليت، در اين راستا گام بردارند (جوادي آملي، 1380: ص 213).درباره نكاتي كه آيت الله جوادي مطرح فرمود، اموري قابل توجه است:1. اقتصاد يا عمل اقتصادي «عملي است كه در آن، عامل منحصراً به نحو مسالمت آميز از سيطره خود بر منابع استفاده مي كند، تا اهداف اقتصادي خاص را به دست آورد» (لاريجاني، 1377: ص 358).2. تأكيد بر توليد و رشد توليدي در اقتصاد در نظر وي در ذيل چند مبحث قابل بررسي است:1. چه توليد مي شود؟ در دولت اسلامي كالايي توليد مي شود كه براي ادامه زندگي در جامعه اسلامي ضروري و در واقع، واجب است؛ اما برخي كالاها در اسلام، مصرفش مجاز نيست و در نتيجه توليد آن هم وجهي ندارد. 2. چه مقدار توليد شود؟ اين جا توليد كالاهاي تجملي و مصرفي اسراف و اتلاف را به همراه دارد و…. 3. چگونه توليد شود؟ روش توليدي بايستي زيان جبران ناپذير به محيط زيست وارد نكند، با شؤونات اداره نظام اسلامي سازگار باشد و به نسل آينده ضرر نرساند (احمدي: 1378).نقش افراد در رشد اقتصادياز نظر آيت

الله جوادي آملي رشد اقتصادي در نظام اسلامي، گاهي اوقات در حيطه اختيارات فرد است كه:فرد، به اصلاح معيشت ديگران بپردازد كه زن و فرزند و والدين، از جمله آن ها هستند.همچنين فرد به تأمين نيازمندي هاي محرومان در جامعه اسلامي توجه داشته باشد كه واجب عيني يا كفايي است: «كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته» (علامه مجلسي، 1403: ج 72، ص 38). افراد، به تأمين نيازمندي محرومان در سراسر امت اسلامي مبادرت ورزند كه اين هم واجب عيني يا كفايي است: «من أصبح لايهتم بأمور المسلمين فليس بمسلم» (كليني، 1414: ج2، ص 164).تأمين نياز غيرمسلمانان كه از مسلمانان استمداد كنند؛ يعني بر مسلمانان متمكن لازم است براي نجات وي اقدام كنند. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: «من سمع رجلا ينادي ياللمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم» (همان)؛ يعني اگر كافر و غيرمسلمان از مسلمان كمك خواست و راهي براي تأمين خود نداشت و نيز او مزاحم، رهزن و اهل توطئه بر ضد اسلام و مسلمانان نبود، بايد او را تأمين كرد و استمداد او را اجابت نمود.حتي اگر حيوان غير مزاحمي گرسنه يا تشنه باشد بايد براي رفع گرسنگي يا تشنگي او اقدام كرد «أفضل الصدقة إبراد كبد حري» (جوادي آملي، 1380: ص 216).افراد در نظام اسلامي، نقش مهمي در رشد اقتصادي و تأمين نيازهاي جامعه بشريت دارند. هر چه نيازهاي مادي به حكم اسلام، بيشتر و فراگيرتر برطرف شود، بسياري از موانع توسعه اقتصادي حذف و عوامل رشد اقتصادي فراهم مي شود و حيطه و گستره توجه به فقر و كاستي هاي اقتصادي از افراد، اجتماع، امت، بشريت به سطح همه موجودات

مي رسد و اين، تفاوت پيشرفت اقتصادي و دقت هاي مرتبط با آن، در نظام اسلامي و حكومت هاي ديگر مي باشد.وي در بيان اهميت رشد اقتصادي در سيره مديريت اسلامي، آن را بسان ستون فقرات جامعه و مايه قوام مي داند: «همان طور كه جاري نشدن خون در بعضي رگ ها، موجب فلج شدن آن عضو مي شود، مال نيز بايد در همه شرايين جامعه جريان داشته باشد» (همان: ص 221)؛ پس تفاوت ديگر نظام اسلامي و غير آن، در رشد و توسعه اقتصادي، موضوع عدم طبقاتي بودن و جمع آوري ميزان زيادي از منابع و اموال اقتصادي در سيطره گروه خاص مي باشد:در نظام سرمايه داري، ثروت هاي كلان و سنگين در دست گروه خاصي است. آن هايي كه در دنيا داد و ستدهاي مهم را انجام مي دهند، محدودند؛ به طوري كه گاه ممكن است شركت ها، تراست ها، كشتي ها يا هواپيماهاي مختلفي را خريداري كرده و بفروشند؛ ولي قرآن، مال را به منزله خون در پيكر جامعه مي داند…(همان: ص 222).قبل از اين كه وارد تأكيدها و معيارهاي آيت الله جوادي در پيشرفت اقتصادي توسط نظام اسلامي شويم، لازم است ويژگي كارگزاران نظام اسلامي را _ به ويژه در توسعه اقتصادي _ مطرح كنيم. معيار اين عالم بزرگوار «عقل» است و در مقابل آن، «سفاهت است». كارگزاران توسعه اقتصادي، نبايد سفيه باشند:انساني كه مال را از راه رشوه يا ربا و بدون توليد صحيح و كسب حلال به دست مي آورد و نيز كسي كه مال را از راه صحيح فراهم مي كند، ولي در مصرف، اسراف و اتراف دارد، هر دو سفيهند. (همان).همچنين درباره علائم عقل و عقلانيت كارگزاران پيشرفت اقتصادي، چنين آمده است: «معيار عقل و

سفاهت، اطاعت از خدا و تخلف از فرمان خدا است. مطيع فرمان خدا نيكو سرشت و عاقل مي باشد و مخالف فرمان خدا، سفيه است» (همان). شايد به نظر ما كسي كه از راه هاي اشرافي گري يا از راه ربا و توليد نامشروع مالي، سرمايه اي جمع مي كند، تفكر اقتصادي دارد، ولي لوازم شرعي را رعايت نمي كند؛ اما از نظر آيت الله جوادي، او عقل اقتصادي ندارد و سفيه است.از وظايف اصلي و مشترك حكومت و مردم، شناخت مفسدان اقتصادي و مقابله با آن ها است. آن ها دقيقاً خلاف رشد اقتصادي مطلوب در نظام اسلامي حركت مي كنند و خودشان و جامعه را دچار آسيب و آفت مي كنند:داستان حريص نسبت به دنيا، داستان كرم ابريشم است كه دائماً در خود مي تند كه خودش را دفن كند؛ چون محصول كرم ابريشم جز اين نيست كه دور خود مي تند و خود را خفه مي كند و قبل از هر چيزي، خودش مي ميرد و محصولش را ديگري استفاده مي كند[2] (جوادي آملي، 1380: ص 223).وظايف دولت در سياست گزاري هاي اقتصاديتأكيدات آيت الله جوادي آملي در مديريت پيشرفت اقتصادي توسط نظام اسلامي، شامل موارد زير مي شود:تلاش براي مديريت اسلامي در شؤون مختلفي كه يك اجتماع و نظام بايد داشته باشد (كاشت، داشت، برداشت و همه شؤون).تلاش براي مديريت اسلامي در حلال بودن تمام شؤون و مراحل مختلف توليد، توزيع، مصرف و… به عنوان ركن و شاخصه لازم اقتصاد سالم (جوادي آملي، 1378: ص 109 و 110).از نظر وي، سود اقتصادي حرام، نه فقط بر فرد، بلكه بر جامعه اثرات مخربي دارد. غذاي حلال و حرام، مثلاً در آينده نزديك به صورت بينش علمي يا گرايش عملي

در مي آيد و سبب جزم صائب يا عزم صحيح يا سقيم خواهد شد و از اين رهگذر، در فرزند كه حامل وراثت هاي بدني و روحي پدر و مادر است، ظهور مي كند. شايد گوشه اي از معناي آيه (و شاركهم في الأموال و الأولاد) (اسراء: 64) همين تحليل باشد. نيز امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «كسب الحرام يبين في الذرية» كسب حرام و آلوده، در نسل آينده ظاهر مي شود (جوادي آملي، 1380: ص173).در مجموع، وي لوازم سياست گزاري هاي اقتصادي را از نظر اسلام در موارد ذيل خلاصه مي كند:اصل مالكيت انسان ها در مقايسه با يك ديگر پذيرفته است؛ ولي تمام انسان ها در مقايسه با خداوند، امين و نايبند، نه مالك. مالكيت خصوصي، تا جايي است كه به فقر و حرمان جامعه منجر نشود.مجموع اموال، متعلق به مجموع انسان ها است. مال، به منزله خون در عروق تمام جامعه است.مال، به منزله خون بدن و به مثابه ستون فقرات جامعه انساني است.قرار دادن مال در اختيار سفيه، ممنوع است و صرف آن به نحو اسراف يا اتراف ناروا است.احتكار ثروت و اكتساء (پوشاندن) نان، ممنوع است و جريان آن لازم است.جريان ناقص مال، ممنوع مي باشد و دور كامل آن لازم است.جريان عمومي مال، گذشته از راه هاي پيش بيني شده در شرع مانند ارث و بخشش، همانا بر اساس تجارت با رضايت است؛ برخلاف تجارت بدون رضايت يا رضايت بدون تجارت: قمار و….5. بررسي شاخصه هاي رشد صنعتي در مدينه فاضلهآيت الله جوادي آملي از ديگر شاخصه هاي پيشرفت مدينه فاضله را با بعد سياست گزاري هاي صنعتي مرتبط مي داند كه لازم است نظام اسلامي در الگوي پيشرفت، به آن توجه كند.روندي كه در

مفهوم صنعت و صنعتي شدن لازم است، از صنايع دستي با قدمت چند هزار ساله را شامل مي شود تا صنايع مصرفي و توليدي كشاورزي، صنايع فضايي، هواپيمايي، الكترونيك و كامپيوترها «همچنين انقلاب صنعتي معاصر با محوريت ميكروپروسورها، رايانه هاي پيچيده تر، روبوت ها، انتقال از طريق فيبر نوري، مهندسي ژنتيك و كاربردهاي آن در كشاورزي، شيمي، انرژي و پزشكي و بهره گيري از ميكروپروسورها و رايانه ها در پزشكي و آموزش و ارتباطات… » (رزاقي، 1370: ص 51).پيش از بررسي انقلاب صنعتي در دوران معاصر، به دو انقلاب صنعتي گذشته و تأثير آن در فرايند، نوع و شيوه توليد صنايع نيز مي توان اشاره كرد كه در نيمه دوم قرن هجدهم ميلادي و اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم به وقوع پيوست.صنايع را مي توان در تقسيم هاي مختلفي از جمله: الف. صنايع كوچك روستايي، صنايع كوچك شهري و صنايع بزرگ، ب. صنايع سبك و صنايع سنگين، ج. صنايع مصرفي (سبك يا سنگين) و صنايع توليدي قرار داد (همان: ص 130 و 196).آيت الله جوادي نقش فرايند صنعتي در پيشرفت همه جانبه نظام اسلامي را با توجه به آموزه هاي قرآني و قرائن آن در زندگي سليمان نبي، نوح عليه السلام و ذوالقرنين بررسي مي كند و اين كه فرايند صحيح صنعتي در سيره ائمه و پيشوايان ديني عليهم السلام مورد ترغيب است: «پيشوايان نظام اسلامي، عهده دار ترغيب به فراگيري كامل فرايند صحيح صنعتي و تعليم كيفيت بهره برداري از آن مي باشند» (جوادي آملي، 1378: ص 111)؛ پس:1. فراگيري، تحصيل، تحقيق و آموزش فرايند صحيح صنعتي، مد نظر نظام اسلامي است.2. در عرصه عمل هم آموزش بهره برداري خوب و بهينه

از صنايع در جهت رشد نظام اسلامي و رسيدن به اهداف آن، مورد سفارش است.آيت الله جوادي نمونه اي از رشد صنعتي در عصر حضرت سليمان عليه السلام را اين گونه مطرح مي كند: «جريان ورود ملكه صبا به ساحت قدس سليمان عليه السلام و مشاهده قصر ظريف شيشه اي و پندار آب و بالا زدن پوشش پا، شاهد بر پيشرفت صنعت معماري، هنري و صنعتي آن عصر است» (همان).وي، به طور خلاصه در باب شاخصه هاي پيشرفت صنعتي در نظام اسلامي به موارد زير اشاره مي كند:اصل فرايند صنعتي در حكومت اسلامي ممدوح و مورد ترغيب است.مهم ترين بهره درست از صنايع پيشرفته در هر عصر، عبارت است از نيازهاي علمي و عملي مردم آن عصر.آنچه در قرآن ياد شده است، جنبه تمثيل دارد نه يقين؛ يعني در قرآن، مثال بهره وري صحيح از صنعت بازگو شده است، نه اين كه استفاده درست از صنعت منحصر در همين چند مورد باشد.درباره الگوي صنعتي، صنعت كشتي سازي نوح عليه السلام الگويي براي ساخت و پرداخت هر گونه وسايل نقلي دريايي و زير دريايي _ اعم از وسيله نقليه مسافر، بار و مانند آن _ و نيز وسايل نقلي زميني و هوايي به طور عام است. صنعت زره بافي حضرت داوود عليه السلام، الگويي براي شناخت هر گونه وسائل دفاعي خواه برابر تير جنگي و مانند آن باشد و خواه برابر سموم شيميايي و مانند آن و صنعت معماري و كارهاي دستي و ظرايف هنري. نيز ساختن ظروف فلزي سليمان عليه السلام نمونه اي براي ساختن هر گونه لوازم زندگي است كه نيازمندي هاي فردي يا گروهي و همچنين نيازمندي هاي هنري و ادبي توسط آن

برطرف مي شود (همان: ص 113).شناخت تسليحات _ حتي نوع كشنده و تخريبي آن _ براي نظام اسلامي لازم است؛ اما از نظر آيت الله جوادي، تحقيق و آشنايي با انواع تكنولوژي پيشرفته، با استفاده از آن ها متفاوت است:استفاده از تكنولوژي در تمام امور سازنده و سودمند روا است؛ ولي بهره برداري از آن در امور تخريبي و تهاجمي و سوزنده و كشنده و تباه كننده زمين، دريا، هوا، گياهان، جانوران، انسان ها، مناطق معمور و… هرگز روا نيست. با اين مسأله مي توان فرق ميان كادر صنعتي در مدينه فاضله كه هدف حكومت اسلامي است را با كادر صنعتي كشورهاي مهاجم و مخرب و مدعي تمدن بررسي نمود (همان: ص 114).همچنين توجه به حفظ محيط زيست و حتي توسعه و رونق فضاي سبز و آباداني كشور، از وظايف مورد توجه كارگزاران پيشرفت صنعتي مي باشد. «صنايع تجربي موظفند در راستاي تأمين سعادت و سلامت همه بشر جهت گيري كنند؛ چنان كه مكلفند حقوق طبيعي هر موجود ديگر را اعم از دريا و آبزيان هوا و پرندگان و استنشاق كنندگان از آن و نيز هر پديده طبيعي ديگر را رعايت نمايند و هرگز به هلاكت نسل رضايت ندهند» (جوادي آملي، 1380: ص 195).با رعايت اين گونه موازين و رعايت حقوق ديگر موجودات است كه حوزه فعاليت در توليدات صنعتي «محدود به نقطه خاصي نيست؛ بلكه از اعماق درياها تا اوج آسمان ها و فراخناي خشكي و صحرا ميدان كار و تلاش است» (همان: ص 154). از طرفي خداوند، زمينه هر گونه نوآوري و ابداع را براي ما فراهم ساخته است: خداي سبحان، همه مواد خام و لازم براي هر گونه ابتكار

را در سفره سنت الهي قرار داده است و زمينه هر گونه صنعت بديع و هر نوع نوآوري را در نهان بشر نهادينه كرده است، تا اصل كار از سادگي صدف به پيچيدگي گوهر بار يابد و از تكرار پرهيز شود و به سمت خلاقيت، جهت گيري شود» (همان: ص 162).6. بررسي شاخصه هاي رشد حقوقي درمدينه فاضلههمان طور كه در بخش هاي قبل هم متذكر شديم، آيت الله جوادي آملي معتقد است: «قوانين اسلامي و مسؤولان ديني، عهده دار تبيين و تحقيق رشد حقوق داخلي و بين المللي هستند» (جوادي آملي، 1378: ص 114). سلاح هاي صنعتي و اقتصادي بدون صلاح حقوقي و اخلاقي، زمينه تباهي را فراهم مي كنند و جنگ جهاني اول و دوم، گواهي بر صدق همين مطلب است. حقوق، مجموعه قواعد و مقرراتي است كه به وسيله قوه مقننه وضع مي شود تا روابط بين مردم يك جامعه را تحت نظم درآورد و از طرفي نظم عمومي را در جامعه مستقر مي كند.حقوق، از لحاظ قلمرو حكومت و حدود تنظيم روابط، به دو دسته تقسيم مي شود:[3]حقوق داخلي (در داخل مرزها)حقوق خارجي يا بين الملل (در بين ملت ها و دولت ها)هر يك از اين دو دسته نيز به دو دسته تقسيم مي شوند و در مجموع چهار نوع را تشكيل مي دهند: 1. حقوق داخلي خصوصي (روابط افراد با هم) 2. حقوق داخلي عمومي (روابط افراد دولت) 3. حقوق بين الملل خصوصي (اتباع كشورها با هم) 4. حقوق بين الملل عمومي (روابط دولت ها). قصد ما، بحث تفصيلي درباره اين ها نيست؛ اما بايد دانست لازمه رشد حقوقي، توجه به همه ابعاد و زواياي حقوق داخلي و بين المللي است.در بُعد

حقوقي آيت الله جوادي اصول و عواملي را براي سياست گزاري در نظام اسلامي مي شمارند: )جوادي آملي، 1378: صص 116-114).نفي هرگونه سلطه گري و سلطه پذيري: (لاتَظلِمون و لاتُظلَمون) (بقره: 279).رعايت عهدها و مواثيق بين المللي: سيره و روش ابرار است كه وقتي عهدي مي بندند، به آن وفا مي كنند. از سوي ديگر، خداي سبحان مشركان و كافران را به دليل بي تعهدي و نقض عهد چنين نكوهش مي كند: (الذين عاهدت منهم ثم ينقضون عهدهم في كل مره) (انفال: 56).اهتمام حكومت اسلامي براي برقراري نظام تعهد و قانون و عمل به پيمان و احترام به ميثاق، براي آن است كه جامعه متعهد، از امنيت حقيقي برخوردار شود.به نظر اين عالم فرزانه، امنيت در پرتو رعايت حقوق فراهم مي شود. همچنين حقوق و رعايت آن، براي همه اقشار ضروري است و كسي اجازه ندارد با خوي استكبار و پيمان شكني به برتري جويي و ايجاد اختلال در تعادل اجتماعي بپردازد، تا جايي كه كفار نه به جهت بي ايماني شان، بلكه به لحاظ عدم تعهد، مطرود و مورد مبارزه هستند (رك: توبه: 12). وي، مشكل حقوق بين الملل را در پيمان شكني زورمداران عصر حاضر معرفي مي كند كه در پي آن، سازمان بين الملل هم نارسا شده است.رعايت امانت و پرهيز از خيانت در اموال و حقوق: دستور خداوند، لزوم رعايت امانت و بازگرداندن آن به صاحبش است.(نساء: 58) تأثير احترام متقابل به امانت هاي يك ديگر در برقراري امنيت و آزادي در تأسيس مدينه فاضله كاملاً واضح است.زواياي رشد حقوقياز زاويه اي ديگر، پيشرفت حقوقي را مي توان در سه بعد نظري، اجرا (يا ضمانت اجرا) و نظارت هم در الگوي مدينه فاضله بررسي كرد (جوادي آملي، 1378:

ص 88 و 89).بُعد نظري: در جامعه ديني و نظام الهي، قانونگذار، معصوم و مصون از جهل و خطا است. او منفعت طلب و سودجو نيست، تا به سود افراد يا گروهي قانون وضع كند و در اين قانون، عرب و عجم فرقي ندارند (مؤمنون: 37). سياه و سفيد و سرخ تفاوتي با هم ندارند: «و أرسلتُ إلي الأبيض والأسود والأحمر» (مجلسي، 1403ق: ج 16، ص 326) و انسان ها، مانند دندانه هاي شانه، يكسان و مساويند: «الناس سواء كأسنان المشط» (همان: ج 75، ص 251).در بُعد اجرا: مجريان نخستين اين قانون، انسان هاي وارسته و معصومند. در عصر غيبت نيز كارگزاران حكومت ديني، كساني هستند كه انگيزه حفظ قانون و عمل به آن را دارند و آن انگيزه، از همان اعتقاد و عبادت ايشان برمي خيزد. اگر بر اساس غفلت يا تغافل، شخص دنياطلبي در جامعه ديني مسؤوليتي را عهده دار شد و آخرت را با دنيا معامله كرد، مؤمنان متعهد چنين جامعه ديني اي، او را خلع كرده و از قلمرو پيش كسوتان ديني طرد مي نمايند.نقش مردم در رشد حقوقي: اسلام، براي اين كه نظام الهي از هر گزندي محفوظ بماند، مردم را نيز ناظر ملي معرفي كرده است. اين گونه نيست كه مردم، فقط مشمول قانون باشند و هيچ سمت ديگري نداشته باشند. اسلام، مردم را ناظر حسن اجراي قانون ديني و الهي قرار داده و امر به معروف و نهي از منكر را بر همه واجب كرده است. تذكر اين نكته لازم است كه قانون الهي، خود از منابع بسيار مهم حقوق و قانون گزاري در قوه مقننه است كه اعمال نظارت بر رعايت موازين آن از سوي

شوراي نگهبان صورت مي گيرد.از نظر آيت الله جوادي لازمه پيشرفت كشورهاي جهان _ به ويژه نظام هاي به اصطلاح توسعه يافته _ صلح عادلانه جهاني يا رشد حقيقي بعد حقوقي در اين جوامع است: «هرگونه توسعه جهاني خواه تجارت يا سياست يا امور ديگر، در پرتو صلح عادلانه جهاني جلوه مي كند، وگرنه توسعه آن امور، محصولي جز فساد و ناامني ندارد» (جوادي آملي، 1380: ص 191).راه رسيدن به صلح جهاني، جلوگيري از تعدي به حقوق ديگران و منع از گسترش فساد جهاني است:به منظور صلح جهاني پايدار [كه مورد تأكيد اسلام است]، نه تنها نبايد تن به تباهي ظلم داد و به آن مباهات كرد، بلكه بايد جلوي هرگونه تعدي را گرفت، وگرنه فساد اولًا زمينه ضعف مراكز عبادي – فرهنگي را فراهم مي كند و ثانياً به گستره زمين و اهل آن مي رسد (همان: ص 180).از نظر وي، راه تأمين صلح عادلانه به كيفيت بهره وري از علوم عقلي كامل شده توسط اسلام برمي گردد:اسلام با تكميل علوم عقلي، كيفيت بهره وري از آن ها را در تأمين صلح عادلانه جهاني بر عهده دارد. عناصر محوري علوم عقلي مانند كلام، حكمت، عرفان و… را معرفت خدا و شناخت اسما و صفات علياي او تشكيل مي دهد و سهم مؤثر ثقلين [قرآن و عترت] در طرح معارف، توسعه، تعليل و تبيين آن، به طوري كه از گزند اضلال، آسيب اغوا و خطر مغالطه مصون باشد… (همان، ص 182).شاخصه هاي ذيل از جمع بندي مباحث رشد سياست گزاري هاي مدينه فاضله در عرصه قانون و حقوق ذكر مي شود:تبيين و تحقيق براي رشد حقوق داخلي و بين المللي، به واسطه «قوانين اسلامي» و از

طريق «مسؤولان ديني» در مدينه فاضله صورت مي گيرد.تساوي حقوق و رعايت قوانين براي همه اقشار مدينه فاضله، ضروري است.صلح جهاني پايدار (عادلانه) در قوانين مدينه فاضله مورد تأكيد است.صلح جهاني عادلانه به كيفيت بهره گيري از علوم عقلي و تكميل آن توسط اسلام بر مي گردد.نتيجه گيريهمانطور كه در هر كشوري رشد و پيشرفت از موضوعات اساسي است، در مدينه فاضله هم از مسائل محوري مد نظر نظام اسلامي مي باشد. اما در اين نظام، پيشرفت، سطحي، تك بعدي يا منحصر به رفاه دنيايي نيست؛ بلكه راه و سياستي مي باشد كه با احكام و قوانين الهي آميخته شده است. در الگوي مدينه فاضله كه جمهوري اسلامي ايران به آن توجه دارد، رشد در تمام ابعاد آن، فقط با محوريت رهبري و مديريت الهي او پيگيري مي شود. سپس مي توان اين پيشرفت را با ياري كارگزاران و مديران شايسته، در ابعاد متعددي _ اعم از حوزه هاي فرهنگي و زير مجموعه هاي آن، ابعاد حقوقي و شاخه هاي آن و در بخش اقتصادي و صنعتي و مسائل مرتبط با آن _ در جامعه و نظام اسلامي ايجاد كرد. در واقع، اسلام و الگوي مدينه فاضله، از اين گونه محورهاي اساسي حيات متعالي بشريت در حوزه هاي مرتبط با مسؤوليت اجتماع و حكومت غافل نيست؛ لذا نظام اسلامي ايران هم با محوريت ولايت فقيه در عصر غيبت، در تمام اين ابعاد، پيرو نظام رشد يافته در مدينه فاضله با محوريت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف يا انسان كامل خواهد بود.--------------------------------------------------------------------------------پي نوشت:[1]. در تبيين درست و توسعه يافته مثالي مي زنند : «خدا است كه براي شما دريا را مسخر كرد، تا كشتي به

امر او در آن، جاري شود و از فضل خدا طلب كنيد شايد شكر نعمتش را به جا آريد...».[2]. اشاره به حديثي از امام باقر عليه السلام. ر.ك: كليني، پيشين: ص 316.[3]. جهت آگاهي ر.ك: واحدي، 1380؛ كاتوزيان، 1374.منبع: www.entizar.ir

زندگاني مهدي(عج) و نواب خاص حضرت

:53

زندگاني امام مهدي(عج) و نواب خاص آن حضرتمولف: يوسف درودگر

نام:  حضرت مهدي(عج) يك نام مخصوص دارند. ايشان همنام پيامبر (م ح م د) مي باشند حتماً سوال مي كنيد چرا حروف اين اسم جدا جدا نوشته شد. جواب اين سوال اين است كه اولاً حضرت عبدالعظيم حسني كه قبر شريف او در شهر ري مي باشد از امام دهم اما علي النقي(ع) نقل مي كند كه حضرت فرموند :« جايز نيست نام امام زمان(عج( بده  شود تا زمانيكي ظهور بفرمايند» ثانياً چون در زمان غيبت صغري نبايد امام شناخته مي شدند بنابراين كسي نام مخصوص آن  حضرت را به زبان نمي آورد.

ناشر: ياس بهشتتيتراژ:5000 هزار جلدقيمت:1600 تومانشابك: 6- 15- 9916- 964 نام، لقب و كنيه امام زمان(عج)نام:  حضرت مهدي(عج) يك نام مخصوص دارند. ايشان همنام پيامبر (م ح م د) مي باشند حتماً سوال مي كنيد چرا حروف اين اسم جدا جدا نوشته شد. جواب اين سوال اين است كه اولاً حضرت عبدالعظيم حسني كه قبر شريف ا و در شهر ري مي باشد از امام دهم اما علي النقي(ع) نقل مي كند كه حضرت فرموند :« جايز نيست نام امام زمان(عج( بده  شود تا زمانيكي ظهور بفرمايند» ثانياً چون در زمان غيبت صغري نبايد امام شناخته مي شدند بنابراين كسي نام مخصوص آن  حضرت را به زبان نمي آورد.القاب ايشان:  القاب

آن حضرت  بسيار است كه معروفترين آنها عبارتست از :« مهدي، حجت، صاحب الزمان، صاحب الامر، منتظر، منظر، قائم» لقب را با توجه به معنا قرار مي  گيرد.كنيه امام: كنيه در فرهنگ عربي آن است كه به اَب (پدر) و اُم(مادر) نسبت داده شود. مثلاً امام علي را ابا الحسن مي گفتند چون پدر امام حسن (ع) بودو معمولاً نام فرزند بزرگ را مي گفتند بنابراين  به امام علي ابوالحسين نمي گويند. و يا به مادر حضرت عباس و برادران  دليرش ام البنين يعني مادر جوانان، تنها كنيه  آن حضرت اباصالح است. لازمه ي آن اين نيست كه آن حضرت پسري به نام صالح داشته باشند ، اباصالح يعني كسي كه صلاح و خوبي فراواني دارد تا آن جايي كه گويي صالح از او متولد مي شود.ولادت آن حضرت (ع):  امام زمان (ع) در شب جمعه پانزدهم ماه شعبان سال 255 هجري در شهر سامرا متولد  گرديد.پدر بزرگوار: امام حسن عسگري(ع)، امام يازدهم ما شيعيان مي باشد كه در سال 232 هجري در روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول  در شهر مقدس  مدينه به دنيا آمد و در 22 سالگي به امامت رسيد . مدت امامت آن امام گرامي را 6 سال  گفته اند و در سال  260 هجري در سن 28 سالگي هنگام نماز صبح به شهادت رسيد و در كنار قبر پدرس در سامرا مدفون  گرديد . همن جا كه اكنون به نام حرم عسگرين  زيارتگاه شيعيان  جهان است. در اين هنگام  حضرت مهدي(عج) 5 ساله بودند.اما مادر گراميشان: نرجس در واقع همان مليكه يا مليكا دختر يشوعا(پسر قيصر روم) بوده است، بقدري

اين بانو با فضليت و داراي معنويت مي باشد كه  «حكيمه خاتون» دختر امام جواد(ع) و خواهر امام هادي(ع) و عمه امام حسن عسگري(ع) وي را سرآمد و رور خاندان خويش و خود را خدمتگزار وي مي ناميد. نرجس در سامرا در كنار قبر امام حسن عسگري(ع) به خاك سپرده شد در اين هنگام حضرت مهدي(عج) شش ساله بوده اند.سرگذشت نرجس خاتون(ع): بجاست سرگذشت آن بانوي گرامي را از زبان خود او بشنويم كه         مي گويد: « شبي در عالم خواب ديدم كه حضرت عيسي(ع) و وصي او شمعدان و تعدادي از حواريون آن حضرت  در قصر جدم جمع شده اند و منبري از نور نصب كرده اند، هما ن موقع پيامبر گرامي اسلام حضرت  محمد(ص) با وصي و دامادش حضرت علي ابن ابيطالب(ع) و جمعي از  امامان و فرزندان ايشان قصر را به قدوم خود منور ساختند. در آن هنگام حضرت عيسي(ع) به رسم احترام به استقبال پيامبر اسلام (ص) شتافت و دست در گردن  مبارك آن جناب درآورده بعد حضرت محمد(ص) خطاب به عيسي (ع) فرمودند: يا روح الله  آمده ايم كه مليكا  فرزند وصي تو شمعون را براي اين فرزند سعادتمند خود خواستگاري  كنيم و اشاره كرد به ماه آسمان امامت و خلافت حضرت امام حسن عسگري(ع)، آن وقت حضرت عيسي(ع) به شمعون نگاه كرد و فرمود:شرافت دو جهاني به تو روي آورده است با اين وصلت  با ميمنت و مبارك موافقت كن ، شمعون هم گفت: موافقم. بعد از آن  حضرت محمد مصطفي(ص) بالاي آن منبر نوراني رفتند و خطبه اي را قرائت فرمودند و مرا براي فرزند گرامي ايشان امام

حسن عسگري (ع)تزويج نمودند. وقتي آن شب از خواب شيرين برخواستم. موضوع را براي پدر و جدم نقل نكردم، اما بعد از آن شب چنان قلبم از محبت امام حسن عسگري(ع) موج مي زد، كه از خوردن و آشاميدن باز ماندم و كم كم لاغر و زنجور  شده بودم. خلاصه: جدم به من گفت:نور ديده ام از چه مشكلي رنج مي بردي و در دل چه نهان داري؟ به من بگو تا خواسته ات را برآورده كنم. من نيز ا ز فرصت استافده كردم گفتم: پدرجان از تو يك خواهش دارم و آن اينست مسلماناني كه  در حكومت تو اسير شده اند و در قيد و بند زندان تو گرفتار آمده اند، آزاد نمايي اميد است حضرت عيسي (ع) و مادرش حضرت مريم(س)  مرا شفا دهند. پدرم نيز تقاضاي مرا پذيرفت و من نيز به ظاهر اظهار بهبودي  كردم و كمي غذا خوردم.پدر از اين واقعه خشنود گرديد. شبي ديگر بعد از اين ماجرا در خواب ديدم كه حضرت فاطمه زهرا(س)  با حضرت مريم(س) و حوريان بهشتي به ديدن من آمده اند. حضرت مريم(س) رو به من كرد و با اشاره به حضرت زهرا(س) گفت: اين خانم بانوي بانوان جهان و مادر شوهر تو است. من از خوشحالي دامن او را گرفتم و گريه كردم و از اينكه امام حسن عسگري(ع) به ديدن من نمي آيد  به او شكايت كردم. خانم فرمودند: عليت اينكه فرزندم به دين تو نمي آيد اينست كه  تو در مذهب نصاري هستي اگر مي خواهي خدا عيسي (ع) و مريم(س) از تو خشنود باشند و ميل داري فرزندم به ديدنت

بيايد به يگانگي خداوند و اينكه محمد(ص) پدر من خاتم پيامبران است گواهي بده. در آن حال بالافاصله  و از روي محبت و ارادت  بر يگانگي خدا و به محمد(ص) خاتم پيامبران گواهي دادم. آنگاه حضرت زهرا(س) مرا در آغوش گرفت  و به اين ترتيب حالم  خوب شد. سپس فرمود اكنون منتظر فرزندم حسن عسگري(ع) باش كه او را نزد تو خواهم فرستاد. وقتي آن شب از خواب برخاستم شوق بسيار زيادي براي ديدن امام حسن  عسگري(ع) در دل خود حس مي كردم. شب بعد اما حسن عسگري(ع) را در خواب ديدم و در حاليكه از گذشته شكوه كردم گفتم: اي محبوب من چرا به ديدن من نيم آمدي؟ امام (ع) در جواب فرمودند: عليت اينكه به دين تو نمي آمدم مذهب سابق دين تو بود. اكنون كه اسلام آورده اي  هر شب به دينت خواهم آمد. از آن شب تا كنون شبي نيست كه وجود نازنينش را  در خواب نبينم .بالاخره شبي ديگر در عالم خواب امام(ع) را زيارت كردم  امام (ع) به من فرمودند: فلان روز  جدت قيصر، لشگري براي جنگ با مسلمانان خواهد فرستاد، تو به طور ناشناس در لباس خدمتكاران  همراه عده اي از كنيزان  از فلان راه بيا. دستور امام(ع) را مو به مو اجرا كردم و در همان روز به اسارت  سربازان اسلام درآمدم و مرا نزد امام هادي(ع) پدر امام حسن عسگري(ع) بردند. امام هادي(ع) از من پرسيد:  عزت  اسلام و شرف خاندان پيامبر را چگونه ديدي؟  جواب دادم: درباره ي چيزي كه  شما زا من داناتر مي باشيد چه عرض كنم. امام (ع) فرمودند:  مي خواهم ده

هزار دينار يا مژده ي خوشحال كننده اي به تو بدهم ، تو كدام يك را انتخاب مي كني؟  امام  فرمودند:  تو را مژده  به فرزندي مي دهم كه پادشاه مشرق و مغرب مي شود و زمين را از عدل و داد پر مي كند.عرض كردم: اين فرزند از چه شوهري خواهد بود؟ فرمود: از همان كس كه پيامبر اسلام در فلان شب و فلان ماه تو را براي او يعني پسرم حسن خواستگاري كرد. گفتم: فرزند دلپذير شما؟ فرمود: او را مي شناسي؟ عرض كردم: نيست كه او به ديدن من نيامده باشد . اين بود آشنايي من با خاندان پيامبر گرامي اسلام(ص) ، آربي به درستي  دست تقدير الهي  نرجس را از روم به عراق آورد و مادر امامي قرار داد كه دنياي اسلام به وجود او افتخار مي كند.نحوه توليد حضرت مهدي (عج) حكيمه خاتون، در خصوص توليد حضرت مهدي(عج) جنين مي گويد:« امام حسن عسگري(ع) به سراغ من فرستاند و فرمودند  عمه جان! امروز  افطار خود را در خانه ي ما  انجام بده زيرا امشب شب نيمه شعبان است و خداوند به زودي در همين شب حجت خويش را براي خلق روي زمين به وجود مي آورد» گفتم:« مادر او كيست» فرمودند:«نرجس» گفتم: «فدايت، من اثر بارداري در او نمي بينيم!» فرمود:                  « مطلب همان  است كه گفتم ، امشب مهدي موعود(عج) به دنيا مي آيد» آنگاه نزد نرجس رفته، پس از سلام و احوالپرسي  به وي گفتم:«تو سرور من و سالار خانواده ام هستي! امشب خداوند به تو فرزندي عطا  خواهد كرد كه سيد دنيا و آخرت  خواهد بود» خلاصه 

مهدي از نرجس به دنيا آمد. مولودي كه سر به سجده گذاشته بود و پروردگارش  را حمد مي گفت و نرجس به آن كودك لبخند مي زد.شمايل و سيرت امام مهدي(عج):شمايل  و ويژگي آن  حضرت  با دقت تمام از زبان پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) بيان شده است.  شايد به اين علت بوده كه جلو هر كسي را كه قصد داشته ادعاي مهدويت بكند بگيرند.خلاصه از خصوصيات  حضرت مهدي(عج) كه از مجموع روايات  برداشت شده است عبارتست از:•    از نظر سن پير و در قيافه و چهره جوان است به طوري كه هر كس او را نگاه مي كند مردي چهل ساله يا كمتر مي داند.•    رنگش سفيد و به سرخي مايل است.•    خالي در گونه ي راستش مي باشد كه  كوچك و مشكي مي باشد.•    صورتش نوراني و خوش چهره و زيباست.•    دندانهايش به سفيدي برف است.•    طاووس اهل  بهشت است.•    رنگ چشمانش سياه است.•    بوي او از مشك خوشتر است.•    ابروهايش باريك و به هم پيوسته است.•    پيشاني او بلند است.•    بدني نيرومند دارد.•    قدش نه بلند و نه كوتاه است بلكه قامتي متوسط دارد.•     از اولاد پيامبر و فاطمه و نسبش به امام حسين(ع) مي رسد.•    او از بني هاشم بوده و ستاره درخشاني در ميان اهل بيت.•    دانشمندترين، با تقواترين، پرتحمل ترين، شجاعترين و بخشنده ترين مردم است.•    مال بسيار به مردم مي بخشد و در تقسيم اموال عدالت را رعايت مي فرمايد.•    از پدر و مادر بر مردم مهربان تر است.•    چشمش  مي خوابد ولي دلش نمي خوابد.•    شيطان در خواب و بيداري به او راه ندارد.•    بر قبايل مشركين پيروز

مي شود.•    از ستمكاران  انتقام مي گيرد.•    خونخواه خون به ناحق ريخته ي اولياء خدا از جمله امام حسين(ع) و مادرش حضرت فاطمه(س) است.•    او وارث هر علمي و مسلطي به هر دانشي است.•    تمام امور در اختيار اوست و براي هر شهري و هر جايي كه صلاح بداند فرمانده اي از طرف خود تعيين مي كند.•    او خاتم امامان و حجت باقي است و ديگر بعد از او حجتي نخواهد آمد.•    او ياري گر دين و قرآن است.آيا وحي به ايشان مي رسد؟از امام محمد باقر(ع)  سوال شد آيا به مهدي (عج) وحي مي شود؟ فرمودند : همچنان كه به مريم دختر عمران و به مادر موسي وحي شد، چگونه مي شود كه به ايشان  از جانب خدا وحي برسد و به قائم (عج) نرسد.ياران امام زمان (عج)امام علي (ع) ياران امام (ع) همگي جوان هستند و پير در ميان آنها وجود ندارد، مگر فقط به مقدرا سرمه اي در چشم و نمك در غذا و كمترين چيز در ميان غذا نمك است.تعداد ياران امام (عج)رسول گرامي اسلام (ص) مي فرمايند ياران مهدي موعود سيصد و سيزده نفر مرد هستند كه به تعداد اصحاب بدرند. امام محمد تقي(ع) امام نهم شيعيان مي فرمايند: سيصد و سيزده نفر مرد از جاهاي دور روي زمين به نزد او جمع مي شوند . آن وقت به اذن خدا خروج مي كنند و از دشمنان خدا آن قدر به قتل مي رسانند كه خدا راضي شود.گنج هاي طالقان:امام صادق(ع) مي فرمايند: گنجينه اي در طالقان هست كه نه طلا و نه نقره است بلكه مرداني هستند كه دلهايشان

مانند پاره هاي آهن در ميان ايشان مردماني هستند كه شبها نمي خوابند از اول شب تا آخر آن  به نماز مي ايستند. ايشان پارسيان شب و شيران روزند. خلايق را به شهادت كلمه طيبه دعوت ميكنند و خود آرزوي شهادت در راه خدا را دارند.زنان ياري كننده ي آن حضرت (ع):در آن هنگام كه جهان مادي  براي زن هيچ  ارزش و حق و حقوقي قائل نيست مسلمانان با ارج نهادن براي برگ زرين آفرينش و به خدمات ارزشمند او سعي به آن دارند تا زن را به جايگاه اصليش  كه همان برابري حقوق او با مردان است بر مي گردانند . امام صادق(ع) در خصوص حضور  زنان در عصر ظهور حضرت مهدي(عج) چنين مي فرمايند: همراه با مهدي موعود(عج) سيزده نفر زن هستند آنها مجروحان را مداوا و از بيماران نگهداري و پرستاري  مي كنند. همچنان كه در زمان پيامبر(ص) چنين بودند»ياران مهدي اهل كجا هستند:صاحب كتاب منتخب التواريخ ذيل نام قبيله و شهداي اصحاب حضرت مهدي(عج) را ذكر است از اين  روايت اينگونه استفاده مي شود . بسياري از ياران و سربازان آن حضرت (عج) ايراني هستند 24 نفر از طالقان، 18 نفر از قم، 12 نفر از جرجان، 8 نفر از نيشابور، 7 نفر از ري، 5 نفر از طوس، 4 نفر از همدان، 2 نفر از سبزوار، و تعدايد نيز از شهرهاي اصفهان، كرمان، قزوين و اطراف قم از ياران آن حضرت هستند.امام محمد باقر(ع) فرمودند: اصحاب قائم(عج) سيصد وس يزده نفرند كه از عجم هستند . رسول اكرم(ص) فرمودند: و وزاراي مهدي (عج) از عجم ها هستند و هيچ فرد

عربي در بين آنان نيست  وزراي  آن حضرت گرچه عجمند ولي عربي تكلم مي كنند و بهترين و مخلصين وزرا  هستند.شهر قم:امام علي(ع) فرمودند: در آن هنگام شهر قم است كه سالمترين شهرهاست آن شهر را زهرا نيز مي گويند و آن شهري كه از آن ياران كسي كه بهترين مردم است بيرون مي آيند. امام حسن عسگري(ع)  مي فرمايد: پيامبر اكرم0ص) در شب معراج از جبرئيل درباره ي شهر قم سوال كرد. جبرئيل گفت: اينجا شهري بنا خواهد شد و بندگان مؤمن  خدا در آنجا جمع مي شوند و اميدوار به محمد(ص) و شفاعت او در قيامت برايشان هم و غم و مكاره وارد شوند سوال شد پس چه وقت  انتظار فرج خواهند داشت. فرمود: هرگاه آب بر روي زمين ظاهر شود امام صادق(ع) قم را قم گفتند چون اهل قم يا قائم آل محمد(ص) قيام مي كند و به ياري پشتيباني آن حضرت مي روند . شهر قم شهر ما و شهر شيعيان  ماست . شهري است پاكيزه و مقدس و مطهر  كه ولايت و دوستي ما و اهل بيت ما را قبول كرده است. هيچ جباري ظالمي به آنجا قصد بد نخواهد كرد. اهل قم انصار و ياران قائم ما و رعايت كنندگان  حقوق ما هستند. آنگاه سر مبارك خود را به سوي آسمان كرد و فرمود: خداوندا! اهل  قم را از هر فتنه و بلاء نگهداري  و آنها را از هلاكت نجات ده.ساخت مسجد جمكران به سفارش امام زمان(عج):در حدود پنج كيلومتري  جنوب شرقي شهر قم مسجدي به نام حضرت صاحب الامر(عج) مشهور است و آن را شيخ حسن مثله جمكراني

به امر حضرت حجت – اواحنا فداه- بنا نموده. اين مسجد به سفارش امام زمان (عج) ساخته شده و از آن زمان محل عبادت و راز و نياز  مشتاقان  آن حضرت بوده و بارها وجود مقدس امام زمان (عج) مشاهده شده است.در روايت آمده است كه حضرت (عج) مي فرمايد: هركس دو ركعت با اعمال آن در مسجد جمكران، بجا آورد مثل آن است كه در خانه كعبه خوانده است. و طريقه خواندن نماز زمان (عج)  ذيل وظيفه 75 از وظايف منتظران آمده است.نعمت فراوان در عصر امام زمان(عج)رسول اكرم (ص) مي فرمايند امت من در زمان مهدي(عج) از نعمت هاي فراواني كه پيش از آن مثل آن را نديده  اند بهره مند مي شوند. آسمان برايشان  مي بارد و زمين نباتات  خود را مي روياند ، چشمه ها جاري مي گردند و محصولات دو برابر خواهد بود در آن وقت مرغان در آشيانه ها و ماهيان در درياها بچه مي آورند  و از اين نعمت ها همه امت (چه بدكار و چه نيكوكار) استفاده مي كند. امام حسين(ع) در سخني شبيه  به سخن پيامبر اكرم(ص) چنين مي فرمايند:«بركت  از آسمان به زمين فرو مي بارد  بطوريكه به اراده خداوند درختان هميشه ميوه خواهند داشت  و ميوه زمستان در تابستان و ميوه تابستان در زمستان خورده مي شود.انواع غيبت: غيبت صغري «كوتاه» و كبري«طولاني»در حديثي از امام صادق(ع)  آمده است:«لّلقائِمِ غَيبتانِ اِحداهُما طويله و الاُخري  قَصيرهُ» : يعني : قائم دو غيبت دارد يكي طولاني و ديگري كوتاه ، امام صادق(ع) در ادامه اين حديث مي فرمايند:« در غيبت  كوتاه جايگاه آن حضرت را شيعيان

خاص او مي دانند و در غيبت دوم كه طولاني است از جايگاه او كسي خبر ندارد و به جز خواص از ياران ديني او» و همچنين در حديث  ديگري از امام صادق(ع) چنين آمده است:«يكي از غيبتها آنقدر طولاني مي شود كه بعضي مي گويند  او مرده است».غيبت صغريامام مهدي(عج) هنگام وفات پدرش امام حسن عسگري(ع) يعني سال 260 هجري قمري 5 ساله بود كه از ديده ها پنهان  شد و اين غيبت تا سال  329 هجري قمري ادامه پيدا كرد  كه به آن غيبت صغري مي گويند. در اين زمان اكثر مردم از ملاقات امامشان محروم بودند و عده  معدودي كه نايب او ناميده مي شوند با او در تماس بودند  و مشكلات مردم را از طريق امام حل مي كردند. تقاضاي كتبي مردم توسط خود امام پاسخ داده مي شد كه اصطلاحاً به آن  توقيع مي گويند. طبق تاريخ يكه نقل شد غيبت صغري 69 سال به طول انجاميد و نايبان خاص امام  در اين زمان چهار نفر بودند كه آنها را نواب اربعه مي گفتند و به عنوان رابط امام با مردم انجام وظيفه مي كردند.عثمان بن سعيد عمري: وي اولين نايب  خاص امام زمان بوده است در روايت است كه او در سن يازده سالگي  در خدمت امام هادي(ع) بوده و از افراد مورد اطمينان  و امين بوده است بعد از شهادت امام هادي(ع) و انتقال امامت به امام حسن عسگري(ع) عثمان بن سعيد هم در جرگه اصحاب وفادار  آن حضرت در مي آيد. بعد از شهادت امام حسن عسگري(ع)  و آغاز امامت  حضرت مهدي(عج) و شروع دوران غيبت  صغري

اين افتخار را پيدا كرد كه به عنوان اولين  نايب امام (عج) برگزيده شد مدت نيابت عثمان  بن سعيد به طور دقيق مشخص نمي باشد ولي آنچه مسلم است همانطور كه ذكر گرديد  حيات سه امام عزيز شيعيان را درك كرده است.نواب اربعه و مشخصات آنان: همانطور كه گفتيم نواب اربعه  امام زمان (عج) چهار نفر بودند كه به اختصار هر يك را معرفي مي كنيم:محمد بن عثمان: او دومين نايب خاص امام زمان (عج) بوده است محمد به عثمان بن سعيد «نايب اول» مي باشد بعد از وفات عثمان بن سعيد نامه اي از طرف امام زمان به محمد بن عثمان رسيد كه مضمون آن چنين است:«بدرستيكه ما از خداييم و بازگشت ما به سوي اوست. پدر تو سعادتمند زندگي كرد و در حاليكه پسنديده بود وفات يافت . خداوند او را رحمت كند و با اوليائ و سادات  عليهم السلام  محشور گرداند. پدر تو كسي بود كه هميشه در امر ائمه اطهار  و امور دين و آنچه كه مورد تقرب او بسوي خداي بزرگ  بود تلاش مي كرد. اكنون تو و ما مصيبت زده ايم. خداوند اجر تو را زياد كرده و صبر نيكو در مصيبت او به عطا نمايد از كمال سعادت پدر اين بود كه مثل تو فرزندي را خداوند به او عطا فرمود تا قائم مقام او باشي و براي او طلب آمرزش كني. از خداوند مي خواهم كه تو را ياري فرمايد و توفيق به تو عطا نموده و تو را حافظ و نگهبان  باشد و در نامه ي ديگري كه از طرف  امام زمان انشاء شده است آمده

است خداوند پسر«عثمان بن سعيد» را حفظ كند او در زمان پدرش نيز مورد اعتماد ما بود پسرش نزد ما مانند خود اوست و در جاي وي نشسته است آنچه از ما بگويد  گفته ماست و به فرمان ما عمل مي كند»  . به اين ترتيب  محمد بن عثمان به عنوان دومين نايب خاص امام  زمان(عج) انتخاب گرديد و از سال 266 تا سال 305 هجري  قمري تقريباً مدت 40 سال نيابتش به طول كشيد.حسين بن روح نوبختي: وقتي محمد بن عثمان عروج خود به ملكوت را احساس  كرد با اجازه و اشاره امام زمان (عج) حسين بن روح نوبختي را پس از خود به عنوان سومين نايب خاص حضرت مهدي(عج) معرفي كرد. ام كلثوم  دختر محمد بن عثمان  نقل مي كند:« حسين بن روح نوبختي چند سال قبل از فوت پدرش وكيل او بوده است و در امور او نظارت داشت و اسرار  دين را از محمد بن عثمان به شيعه مي رساند و از افراد مورداطيمنان  به شمار مي رفته است.

دولت اسلامي زمينه ساز انتظار

دكتر ابوذر ياسري*

به فرمايش امامان معصوم ع)، قائم اهل بيت مهدي(ع) است كه واجب است در زمان غيبتش انتظار كشيده شود و در ظهورش اطاعت گردد.[1] انتظار ظهور يعني انتظار تحقق حق و عدالت انتظار آمدن مصلح موعود و منجي عدالت­گر و انتظار براي همة علامت­ها و نشانه هاي ظهور. منتظر واقعي به سبب عشق و ارادت به مولاي خويش همة رنج­ها و دردهايش را به فراموشي مي سپارد تا هر لحظه خود را بيشتر براي واقعة عظيم و ناگهاني ظهور آماده كند. امام صادق ع) فرموده اند: «به درستي كه

ما را دولتي است كه خداوند هر وقت بخواهد آن را (روي كار) مي آورد، هر كس دوست مي دارد از اصحاب قائم ع) باشد بايد كه انتظار بكشد، از گناه پرهيز كند و با اخلاق پسنديده رفتار نمايد. پس هر گاه از دنيا برود و قائم ع) به­پا خيزد، پاداش او همچون كسي خواهد بود كه دوران حكومت آن حضرت را درك كرده باشد».[2] در روايات متعددي بر اين موضوع تأكيد شده است كه «برترين عبادت مؤمن، انتظار فرج داشتن از خداوند است».[3 شيعيان تا سال260 ق. كه حضرت امام حسن عسكرى(ع) به شهادت رسيدند، مستقيماً و يا از طريق نمايندگان و افراد مورد اطمينانشان به امامان معصوم(ع) دسترسى داشتند، امّا در دوره غيبت، لزوماً با اين پرسش مواجه مى شوند كه، آيا غيبت امام معصوم  و حجّت خدا به مثابه رفع تكليف از مسلمانان و به­خصوص شيعيان است؟ برخى از علماى شيعه كتاب­هايى در اين زمينه تأليف كرده اند؛ از جمله مرحوم صدرالاسلام همدانى كه در كتاب خويش[4] تكاليف مردم در عصر غيبت را تشريح كرده است. همچنين مرحوم آيت­الله موسوى اصفهانى، در اثر گران­سنگ شان[5] وظايف بسيارى را براى منتظران برشمرده است. براساس اين وظايف است كه بايد بگوييم تكليف در عصر غيبت رفع نمى شود، بلكه براساس مقتضيات زمان و با تكيه بر قرآن، سنت نبوى(ص) و سيره اهل بيت(ع) تعيين و مشخص مى گردد.اكنون كه تكليف در عصر غيبت رفع نمي شود، پرسش ديگر اين است كه زندگي اجتماعي منتظران در روزگار غيبت چه نظامي مي يابد و چه راه هايي پيش روي آنان قرار دارد؟ آيا انتظار، پذيرش حكومت هاي موجود را كه غيرعادي و ظالمانه

است، ايجاب مي­كند تا پس از فراگيري عالم از ظلم و ستم، و گسترده شدن شب بيداد، خورشيد عدالت بردمد يا آنكه راه ديگري براي حيات اجتماعي در دوران غيبت متصور است؟اگر پاسخ به اين پرسش منفي است، راه ديگر، يعني تأسيس دولت اسلامي در عصر غيبت، چه نيازها و ضرورت هايي را به همراه دارد؟ به عبارت ديگر، انتظار چه گونه بايدها و نبايدهايي را براي زندگي اجتماعي دوران غيبت ايجاب مي كند؟شاخصه اصلي و كليدي انتظار امام غايب(ع) كه در بيانات مختلفي از منتظران خواسته شده، تحقق احكام اسلام در عمل فرد و اجتماع است. با نظر به كيفيت احكام اسلامي كه برخاسته از آيات و روايات است، روشن مي شود كه اجراي اين احكام بدون تشكيل حكومت اساساً امكان­پذير نمي باشد. براهين عقلي نيز تأسيس دولت را واجب و ضروري اثبات مي كنند. از همين رو، دلايل قائلان به تعطيلي حكومت در دوران غيبت معصوم غير قابل قبول است.علاوه بر دلايل بنيادين فوق، فرمايشات متعددي نيز از امامان معصوم(ع) بر ضرورت تشكيل دولت اسلامي تأكيد دارد. همچنين بخشي از روايات متعلق به امام دوازدهم(ع) درباره زمينه­سازان ظهور، به­ويژه حكومت و نهضتي است كه مقدمات حكومت آن حضرت(ع) را فراهم مي­كنند.با توجه به مجموعه مباحث، بايد گفت كه در دنياي فعلي اگر از آن دسته كه فراگيرشدن شب ظلمت را از شرايط ظهور مي دانند نباشيم، نمي توانيم وجوب و ضرورت تشكيل دولت اسلامي مقتدر و نيرومند را نپذيريم. زيرا اين اعتقاد منافي هرگونه زمينه سازي و آماده نمودن شرايط مي باشد. امروز، سرنوشت ملت­هايي كه به اين وظيفه مهم قيام نكردند و

هر روز بر سر اهداف و مطامع دشمنان اسلام قرباني مي شوند، روشن ترين دليل پيش روي ماست.تمجيد دولت زمينه ساز ظهور در روايات اهل بيت(ع)علاوه بر آنچه دربارة ضرورت ها، و ردّ موانع تأسيس دولت اسلامي در عصر غيبت امام(ع) گفته شد، دلايل ديگري مبني بر وجود و تأييد دولت اسلامي در قبل از ظهور امام(ع) وجود دارد. اين روايت­ها كه صورتي پيش­گويانه دارد، اما حقيقي است، به نحو عملي اولاً، برداشت هاي مبني بر منع تأسيس دولت را رد و ثانياً، بر لزوم و وجوب اقدام در جهت تأسيس چنين دولتي تأييد مي­كند. از اين روايات با تعبير «ممهّدون؛ زمينه­سازان» ياد مي­كنيم. به نظر عالم و محقق ارجمند، شيخ علي كوراني: «كليه منابع روايي شيعه و سنّي پيرامون حضرت مهدي (ع) اتفاق نظر دارند كه آن بزرگوار، بعد از قيام و نهضتي مقدماتي كه برايش به وجود آمده، ظهور مي كند... روايات بي­شماري در منابع شيعه وجود دارد كه به­طور عموم دلالت دارد كه قبل از ظهور آن حضرت، حكومت، يا نهضتي مبارز و انتقام گيرنده به­پا خواهد شد.[6]به عنوان نمونه، امام صادق(ع) در تفسير آية شريفه: «بعثنا عليكم عباداً لنا اولي بأس شديدٍ»[7]؛ فرمودند: خداوند، گروهي را پيش از ظهور قائم(ع) برمي انگيزد كه هيچ دشمني را از خاندان پيامبر(ص) فرا نمي خوانند، مگر اينكه او را به قتل مي رسانند» و ساير رواياتي كه بر مهياشدن مقدمه و زمينة ظهور آن حضرت(ع) به وسيله نيروي نظامي و تبليغاتي جهاني دلالت دارد.بنا بر آنچه گفته شد، روايات زمينه­سازان ظهور به سه دسته قابل تقسيم است:1- رواياتي كه حاكي از روي كار آمدن

ياران درفش هاي سياه است كه شيعه و سني بر آن اتفاق دارند؛2- روايات مربوط به حكومت يمني كه فقط در منابع شيعه وارد شده است؛3- رواياتي كه از ظاهر شدن زمينه سازان ظهور- بدون تعيين اشخاص- حكايت مي­كند.دولت ايراني عصر غيبت؛ زمينه ساز ظهور: در ميان سه دسته روايات زمينه سازان ظهور، دسته سوم به­طور عموم بر دولت ايراني اشاره دارد كه قبل از ظهور امام(ع)، زمينه هاي پذيرش و ظهور حضرتشان را فراهم مي­كنند. بر اساس روايات، حكومت ايراني مذكور، به دو مقطع و مرحله مشخص تقسيم مي شود:مرحله اول، آغاز قيام آنان به رهبري مردي از قم؛ كسي كه حركتش سرآغاز امر ظهور حضرت مهدي (ع) است. چنان­كه بر اساس روايات، «آغاز نهضت آن حضرت از ناحيه مشرق زمين است».[8]مرحله دوم، آشكار شدن دو شخصيت در بين آنان، به نام «سيد خراساني» و فرمانده نيروهاي آن حضرت، جوان گندم­گوني كه نامش «شعيب بن صالح» است.[9]نقش اين دولت اسلامي نيز، با توجه به حوادث و پيشامدهاي عصر غيبت، بر اساس روايات به چهار مرحله زير قابل تقسيم بندي است:1. آغاز نهضت – توسط مردي از قم – تا ورود به جنگ؛2. ورود به جنگي طولاني تا تحميل خواسته هايشان بر دشمن؛3. رد كردن خواسته هاي اوليه خود و قيام همه جانبه عليه دشمن؛4. سپردن زمام حكومت به دست تواناي امام (ع) و شركت در قيان آن حضرت (ع).نويسنده كتاب «عصر ظهور» مي نويسد: «روايات دلالت دارد كه سيد بزرگواري از ذريه اهل بيت(ع) پيش از ظهور حضرت قائم(ع) حكومت مي كند و مقدمات دولت آن حضرت را فراهم مي نمايد... اهل سازش و

رشوه گيري نيست، ... احتمال دارد مراد از او امام خميني(ره) باشد».[10]--------------------------------------------------------------------------------*  عضو گروه مطالعات جهان اسلام[1] علامه محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج51، ص 156؛ شيخ صدوق، حسين بن علي بابويه، كمال الدين و تمام النعمه، ج 2 ، ص 377.[2]  بحارالانوار، ج 52، ص 140؛ كليني محمد بن يعقوب، الكافي، ج 2 ص 23.[3]  بحارالانوار، ج 10، ص 94؛ همان، ج 27، ص 90؛ همان، ج 50، ص 318؛ همان، ج 51، ص 156[4]  تكليف الانام في غيبه الامام.[5]  مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم، 2 جلد، انتشارات مسجد مقدس جمكران.[6]  كوراني، علي، مقاله «زمينه سازي ايرانيان»، قسمت سوم، ترجمه عباس جلالي، ماهنامه فرهنگي- اعتقادي- اجتماعي موعود، ش 28.[7] سوره اسرا (17)، آيه 5.[8]   در اين باره ر. ك: كوراني، علي، همان؛ همو، عصر ظهور، چاپ و نشر بين الملل[9]  ابن جماد، ابوعبدالله نعيم، فتن (نسخه خطي)، صص 74 و  84.[10]  عصر ظهور، به نقل از: بحار الانوار، ج52، ص 252. منبع: سياست ما

جهاني شدن و امپرياليسم فرهنگي

از منظر نظريه انتقادي

يعقوب نعمتي وروجني*

در طي سه دهه اخير، صنعت فرهنگ ها، بيش از پيش قدرتمندتر و برجسته تر شده اند. يكي از ويژگي هاي بارز صنعت فرهنگ هاي مذكور اين است كه بخش اعظم آن ها در شمار معدودي از كشورهاي جهان به ويژه كشورهايي همانند آمريكا، انگليس، آلمان و فرانسه توليد مي شوند. يكي از محورهاي اصلي مباحث جهاني شدن كه در تداوم انديشه هاي آدورنو[1] و هوركهايمر[2] قرار مي گيرد، اين است كه امروزه توليد فرهنگي به «امپرياليسم فرهنگي»[3] انجاميده است.هم اينك به نظر مي رسد كه اين باور نادرست كه جهاني شدن فرهنگ به شناخت جهاني بيشتر منجر مي شود، به طور گسترده اي پذيرفته شده است. از سوي

ديگر ادعا مي شود كه اين فرايند مردم را از تفاوت ها آگاه ساخته، اختلاط فرهنگي غني را موجب گرديده و حتي مي تواند احتمال بدفهمي و منازعات فرهنگي را نيز كاهش دهد. حتي عده اي ممكن است استدلال كنند كه طي اين فرايند فرهنگ جهاني نويني ظهور مي يابد. از سوي ديگر گفته مي شود كه اين امر مي تواند به افول رويه ها و ارزش هاي فرهنگي خاصي بيانجامد ولي نبايد ضرورتا آن را مورد نكوهش قرار داد. علاوه بر اين، كساني كه از نظريه نوسازي داد سخن سر مي دهند، ممكن است از اين رهگذر استدلال نمايند كه افول سنت و اشاعه جهاني شدن فرهنگي به سردمداري غرب، فراگير شدن فردگرايي، آزادي، دموكراسي و رفاه بيشتر را به دنبال خود مي آورد. شماري از تحليل گران نيز به همين منوال اصرار دارند كه اين فرايند نوعي تحميل از سوي غرب نيست؛ بلكه ساكنان كشورهاي كمترتوسعه يافته، غرب را به عنوان يك آرمان شهر مي بينند و به دنبال حفظ آداب و ارزش هاي فرهنگي خود نيستند. افزون بر اين، اغلب استدلال مي شود كه فاصله گيري از سنت هاي خاص به واسطه جهاني شدن- با دوري از احساس تعلق و تعهد شديد به اشكال خاص زندگي و اعتقادات- شايد به خودي خود پديده مثبتي نيز باشد. به عبارت ديگر، تعلق خاطر كمتر افراد به بعضي باورها مي تواند به معناي كاهش احتمال منازعه و احساسات كينه توزانه قلمداد گردد.ولي در مقابل اين مباحثات نيز اغلب استدلال مي گردد كه يكي از ويژگي هاي اساسي جهاني شدن فرهنگي معاصر، عبارت است از انتشار بيش از حد پوچ ترين و ويران گرترين ايده هاي غربي به واسطه صنعت فرهنگ هاي غربي كه اين امر خود به افول اجباري فرهنگ هاي ديگر منجر مي شود. از اين

رو، گونه اي امپرياليسم را مي توان در پيوند با جهاني شدن كنوني در سپهر فرهنگي مشاهده نمود. ماكاي[4] اين امپرياليسم فرهنگي را بدين گونه تعريف مي كند: «كالاهاي فرهنگي با جريان يافتن به بقيه نقاط جهان، ارزش هاي آمريكايي يا غربي را به ملت هاي دريافت كننده آن كالاها القا مي نمايند. اين فرايند، زمينه را براي وارد كردن ديگر كالاهاي غربي هموار مي سازد».بحث درباره امپرياليسم فرهنگي، در دهه 1960 آغاز و در دهه هاي 1970 و 1980 گسترش بيشتري يافت. گفته مي شد كه غرب و يا به ويژه آمريكا، نه تنها قدرت فرهنگي را توزيع مي كند؛ بلكه آن را در اختيار خود نيز دارد. از اين رو، در نتيجه جريان جهان پُرحجم فرهنگي، «هم سنخ شدن فرهنگي» و نوعي «استاندارد شدن جهان گستر سبك زندگي» نيز پديد خواهد آمد.اين هم سنخ شدن فرهنگي، به نوعي نظم اجتماعي مي انجامد كه بنيامين باربِر[5] آن را «جهانِ مَك[6]» مي نامد. بنا به استدلال وي، اين نظم اجتماعي جديد، يعني اقتصادهاي بي روح منفعت طلب، بر همه جاي جهان سيطره خواهد يافت. در اين جهان، سودآوري به كاركرد اصلي سازمان اجتماعي تبديل شده و فرد قبل از هر چيزي به عنوان يك مصرف كننده قلمداد مي گردد. در نتيجه، هر مفهومي همانند نفع دسته جمعي يا خير مشترك رخت برمي بندد و شهروندي، جامعه مدني و دموكراسي از درون تهي مي شود.ابتناي اقتصاد فرهنگي بر خدمات، دانش، ارتباطات، سبك زندگي و سرگرمي، يكي از ستون هاي اصلي جهانِ مك به شمار مي آيد. در اين اثنا، نوعي چرخش از تاكيد بر «كالاهاي سخت معطوف بر بدن» به سوي «فن آوري هاي نرم معطوف به روح» را شاهد هستيم كه باربِر آن را «بخش تِلِه سرگرمي اطلاعاتي» مي نامد كه روح

بشر به عنوان مناظر آن در نظر گرفته شده است. بنا به اذعان باربِر كساني كه بر اين بخش سلطه دارند، قدرتمداران اقتصادي قرن بيست و يكم خواهند بود. دنياي تبليغات تجاري كه از دهه 1950 به بعد رشد چشمگيري داشته، يكي از نمونه هاي بارز اين بخش محسوب مي شود. در سال 1950، در سرتاسر جهان قريب به 45 ميليارد دلار براي تبليغات تجاري هزينه شد. در سال 1988، اين رقم با يك افزايش نه برابري و نرخ رشدي سه برابر سريع تر از كل اقتصاد جهان به 413 ميليارد دلار افزايش يافت. در اثر اين رشد، مردم روزانه در معرض حجم عظيمي از تبليغات و آگهي هاي تجاري قرار مي گيرند- به طور ميانگين 254 آگهي در هر روز براي يك فرد معمولي آمريكايي. آمريكا خود بر اين بخش سلطه دارد، زيرا سازمان هاي آمريكايي در صدر فهرست 20 شركت تبليغات چي جهاني قرار دارند. دامنه اين تبليغات بسيار گسترده است. به عنوان مثال، تصاوير نوشابه هاي پپسي كولا در 40 كشور جهان به نمايش درآمده و از اين رو، در معرض تماشاي تقريبا يك پنجم جمعيت جهان بوده است.باربِر اذعان دارد كه گسترش تبليغات تجاري، سلطه ايماژ (تصوير) در جهانِ مك را نشان مي دهد. از نظر وي، شركت هايي همانند نايك[7] با تلفيق محصولات خود با احساسات، اوهام و سبك هاي زندگي، به جاي اينكه مصنوعات ورزشي باشند، بيشتر شبيه نوعي ايدئولوژي دولتي هستند. كاركرد تبليغات و بازاريابي به مثابه «كارخانجات نياز» با سرعتي سرسام آور، اميال و خواسته هاي جديدي را توليد كرده و آن ها را به كالاهايي خاص مرتبط مي سازند.«فقط اين را انجام بده» نه فقط شعار تبليغات تجاري به شمار مي آيد؛ بلكه

همچنين از تنها شيوه بودن كه نيازها و اميال مسلم افراد را معين مي سازد، حكايت مي كند. از نظر باربِر، اين نيازها و اميال نيز عمدتا آمريكايي هستند. تلويزيون، سينما و موسيقي آمريكايي در همه جاي اين كره خاكي حضور دارند. حتي اگر فيلمي در خارج از آمريكا نيز ساخته شود، باز هم آمريكايي است. زيرا به قول باربِر، تثليث آمريكايي مسائل جنسي، خشونت و پول بر درونمايه آن حكمفرمايي مي كند. باربِر اذعان دارد كه پيامدهاي بصري سازي فرهنگ در جهانِ مك، نامطلوب است. طي اين روند، استدلال، بردباري و تخيل همراه با جهان مكتوب رو به افول مي گذارند و به جاي مباحثات آگاهانه و تحليل هاي دقيق، مسائل حياتي به ايماژهاي ساده و به شدت سياسي شده، معطوف مي گردند. از سوي ديگر، تمايز بين تبليغات تجاري و سرگرمي نيز به تدريج از بين مي رود. علاوه بر اين، هم شكلي توليد و انحصار صنعت فرهنگ (توتاليتاريسم تجاري)، ادعاهاي نئوليبرال درباره گسترش تكثرگرايي و انتخاب فردي توسط بازار آزاد را به شدت بي اعتبار مي سازد.در اين بخش اجازه دهيد تا شماري از استدلال هاي ارائه شده توسط باربِر را بسط دهيم. اولا، وي بر اين باور است كه مردم در سرتاسر جهان هر چه بيشتر به مصرف كنندگاني بي فكر تبديل مي شوند. علاوه بر اين تعدادي از نظريه پردازان انتقادي استدلال مي كنند كه مسائل مرتبط با خير عام- مثلا توجه به فقر يا تهديدات زيست محيطي- به تدريج از دستور كار خارج شده اند. به جاي آرمان شهر قديمي ملهم از آزادي، برابري و هماهنگي متقابل، هم اينك ناكجاآباد مصرف گرايي فردي جايگزين شده است. نظريه پردازان انتقادي به همين منوال، از اين ايده ماركس[8] كه سرمايه داري همه چيز را

كالايي مي سازد، پيروي نموده اند. به بيان باربِر، رفته رفته چيزهاي بيشتر و بيشتري- همانند احساسات، عواطف، افكار و تخيلات- نيز تجاري سازي مي شوند. اين نوع كالايي سازي، اصالت فردي و پيوندهاي ناب بين افراد را نيز مورد تهديد قرار مي دهد؛ چرا كه همه ارزش ها ديگر صرفا با ارزش پولي سنجيده مي شوند. از نگاهي ديگر، همه كالاها به نوعي بت تبديل مي شوند. خواسته ها و اميدهاي فوق العاده اي در اين كالاها سرمايه گذاري مي شوند و از اين رو، كالاهاي مذكور قدرتي جادويي به دست مي آورند و اين نكته كليدي را كه خود ما آن ها را ساخته ايم و اينكه كالاها مستقل از افراد سازنده شان، هيچ گونه حياتي ندارند را از اذهان پنهان مي سازند. همان طور كه ماركس اذعان داشت در اين بت وارگي كالاها، ما انسان ها دچار ازخودبيگانگي شده و در برابر مصنوعات دست سازِ خود، زانو مي زنيم.با ابداع مصرف گرايي و كالايي شدن غربي يا آمريكايي، به نظر مي رسد كه شاهد ظهور يك فرهنگ انحصاري جهان گستر شده ايم كه در آن، روياها و تخيلات جهاني پيرامون بِرَندهاي آمريكايي و غربي- همانند نايك، مك دونالد، جنگ ستارگان، برينتي اِسپي ِيرز و ...- و ارزش ها و سبك هاي زندگي مرتبط با آنان سير مي كنند. در واقع، مروري بر جريان كالاهاي فرهنگي، نظريه امپرياليسم فرهنگي را مورد پشتيباني قرار مي دهد. جريان كالاهاي فرهنگي به شدت ناهموار و يكطرفه است. بيش از چهار پنجم از كل صادرات كالاهاي فرهنگي جهان، فقط از دوازده كشور صورت مي گيرد. ايالات متحده، آلمان، انگليس، فرانسه و ايتاليا كشورهايي هستند كه بر صادرات ادبيات مكتوب سلطه دارند. صادرات موسيقي نيز در اختيار ژاپن، ايالات متحده، ايرلند، آلمان و انگليس است. در هنرهاي ديداري نيز انگليس،

ايالات متحده، سوئد، آلمان و فرانسه پيشتاز هستند. در فن آوري هاي سينمايي، عكاسي، راديويي و تلويزيوني، عرصه كمي فراخ تر مي شود و كشورهايي همانند مكزيك، چين و مالزي نيز در كنار ژاپن و ايالات متحده قرار مي گيرند؛ و چين، ايالات متحده، ژاپن، آلمان و ايتاليا، بازار بازي[9] و كالاهاي ورزشي را زير سيطره خود دارند. افزون بر اين، چهار توليد كننده بزرگ- يعني ايالات متحده، انگليس، آلمان و فرانسه- تا مدت ها بر تجارت فرهنگي سلطه داشتند؛ تا اين كه اخيرا چين نيز به مجموعه پنج توليد كننده بزرگ پيوسته است.هم اينك، به داده هايي در مورد صنعت فرهنگ هايي اشاره مي كنيم كه غرب بر آنها استيلاي كامل دارد. در صنعت فيلم سازي، توليدات آمريكايي حدود 85 درصد از مخاطبين فيلم در سرتاسر جهان، 35 درصد درآمدهاي اين صنعت را در اختيار داشته و براي بسياري از كشورهاي جهان، اولين يا دومين منبع فيلم هاي وارداتي به شمار مي آيد. در مورد اينترنت، بخش اعظم ترافيك اينترنتي در خطوط آمريكايي جريان دارد. در سال 1999، 69 درصد از دامنه هاي «.com» در ايالات متحده، و 77 درصد از آن ها در ايالات متحده، كانادا و انگليس قرار داشتند و در سال 1997، 94 درصد از 100 سايت برتر جهان نيز مربوط به ايالات متحده بودند. در حوزه كانال هاي تلويزيوني فراملي، ام.تي.وي[10] 282 ميليون خانواده، ديسكاوري[11] 222 ميليون، سي.ان.بي.سي[12] 180 ميليون و سي.ان.ان بين المللي[13] 172 ميليون خانواده را تحت پوشش قرار داده است. شركت هايي همچون گروه موسيقي برتلزمن[14]، اي.ام.آي[15]، گروه موسيقي وارنر[16]، سوني[17] و موسيقي يونيورسال[18]، 80 درصد از فروش محصولات موسيقي در سرتاسر جهان را در اختيار خود گرفته اند. برگرفته از كتاب:Hayden, Patrick and Chamsy

el-Ojeili (2006), Critical Theories of Globalization, PALGRAVE MACMILLAN, Pp 139 –143. --------------------------------------------------------------------------------* كارشناس ارشد علوم سياسي پژوهشكده امام خميني (ره) و انقلاب اسلامي[1] Adorno[2] Horkheimer[3] cultural imperialism[4] Mackay[5] Benjamin Barber[6] Mc World[7] Nike[8] Marx[9] Game[10] MTV[11] Discovery[12] CNBC[13] CNN International[14] Bertelsmann Music Group[15] EMI[16] Warner Music Group[17] Sony[18] Universal Music منبع: سياست ما

جامعه شناسي سياسي و قيام جهاني حضرت مهدي

(عج)محمد سعيد احديان براي اين كه بدانيم چه شرايطي بايد ايجاد شود تا حضرت ولي عصر ظهور كنند، بايد براي اين پرسش پاسخي اجمالي داشته باشيم كه «قيام حضرت ولي عصر(عج) چگونه شكل مي گيرد و پيروز مي شود؟» روشن است براي اين كه بتوانيم به اين سوال از منظر روايات و دين پاسخ دهيم بايد هم در استنباط از منابع ديني تخصص كامل داشت و هم تلاش و تفقه جامع و دقيقي در اين موضوع صورت داد. لذا تلاش مي كنم پاسخ به اين سوال را از منظر رهيافت هاي علم تجربي و جامعه شناسي سياسي ارائه كنم.جامعه شناسي نهضت ها و 7 عاملبر اساس يكي از چند ديدگاه موجود در جامعه شناسي نهضت ها(1) براي اين كه انقلاب يا نهضتي در محيطي شكل بگيرد و به پيروزي نهايي نيز برسد، 7 عامل بايد ايجاد شده باشد.اول جامعه اي كه قرار است انقلاب در آن شكل بگيرد، بايد بفهمد كه مورد ظلم قرار گرفته است چرا كه ممكن است در جامعه اي ظلم وجود داشته باشد اما مردم ندانند كه مورد ظلم قرار گرفته اند، مانند مردم در جوامع جهان سوم پيش از آن كه پرده از نقاب «استعمار» بيفتد.«خواستن براي رهايي» عنوان دومين پارامتري است كه بايد در آن جامعه

ايجاد شود چرا كه ممكن است مردم در جامعه اي بفهمند كه مورد ظلم هستند اما به دليل ترس يا منافع يا كم ارادگي يا ... به دنبال رهايي از ظلم نباشند.انديشمندان علوم سياسي معتقدبه اين نظريه در تبيين سومين عامل بر اساس تحليل انقلاب كبير فرانسه و انقلاب اكتبر روسيه بر اين باورند كه غير از فضاي عمومي حاكم بر جامعه، بايد حدود 20 درصد از جامعه هوادار انقلاب باشند، براي آن كه در موقعي كه جريان انقلاب آغاز مي شود حضور فعال در صحنه داشته باشند.چهارمين، پنجمين و ششمين عامل وجود رهبري نهضت، گروه محدود ولي فعال معتقد به انقلاب كه براي آماده سازي شرايط تلاش مي كنند و شبكه ارتباطي كه امكان هماهنگي بين رهبري نهضت را با گروه فعال ممكن مي سازد و هفتمين عامل «جرقه نهضت» نامگذاري شده است و اتفاقي محسوب مي شود كه ممكن است كم اهميت تلقي شود، اما اگر به هنگام باشد (نه زودتر از شكل گيري كامل ديگر عوامل و نه ديرتر از موعد) باعث سيلان جريان انقلاب مي شود و با رهبري مدبرانه و همراهي هواداران نهضت به پيروزي مي رسد.تطبيق با يك تجربه ملموسبراي اين كه فهم بهتري از بحث داشته باشيم، مي توانيم عوامل مطرح شده را به خوبي در انقلاب اسلامي ايران كه با آن مانوس هستيم، بيابيم. ريشه «فهميدن وجود ظلم» در مردم ايران به سال هاي دور بر مي گردد، اما تكميل اين عامل و شكل گيري ديگر عوامل با قيام 15 خرداد 1342 آغاز شد و با فعاليت 15 ساله عده اي «انقلابي فعال» كه با «شبكه ارتباطي»

حساب شده اي توسط حضرت امام خميني(ره) «راهبري و مديريت» مي شدند، جامعه ايراني براي «رهايي از ظلم» آماده شد و با مشتعل شدن «جرقه نهضت» كه نامه توهين آميز رشيدي مطلق بود، هواداران انقلاب كه حداقل 20 درصد جامعه بودند به خيابان ها آمدند و با استقامت و تدبيرهاي هوشمندانه رهبري نهضت جامعه آماده براي رهايي را نيز به صحنه آوردند و انقلاب به سرمنزل مقصود رسيد.نهضت جهاني حضرت مهدي(عج) و جامعه شناسي نهضت هاپيش از اين وقتي نهضت جهاني حضرت مهدي را از منظر اين ديدگاه مطرح مي كرديم، مجبور بوديم تنها با بياني نظري اثبات كنيم كه قيام جهاني حضرت مهدي نه تنها با همين قواعد بشري ممكن است بلكه جدا به خطا رفته ايم اگر فكر كنيم قرار است اتفاق ماوراءالطبيعه، خاص و عجيبي روي دهد تا شاهد پيروزي نهايي حق بر باطل در عرصه جهان شويم اما به نظر مي رسد با آن چه مردم در انقلاب هاي منطقه شاهد بودند، بتوان از مفاهيم نظري مطروحه در عرصه نهضت جهان شمول حضرت ولي عصر تصوري ملموس تر داشت.اگر خودسوزي فردي جرقه اي شد براي به جريان افتادن اتفاقاتي كه مدت ها در جهان اسلام در حال شكل گيري بود و در نتيجه جهان شاهد تغييرات شگرفي شد كه سال هاي آينده نتايج واقعي آن عيني تر خواهد شد. آيا نمي توان جامعه جهاني آماده اي را تصور كرد كه «ظلم» - به مفهوم تمام آن- را درك كرده است، «مي خواهد» از اين ظلم رهايي پيدا كند و از همه تئوري هاي موجود قطع اميد كرده است؟اگر اسلام ناب بتواند

الگويي نه نزديك بلكه حتي تا حدي شبيه جامعه ناب مهدوي به دنيا ارائه كند، و اگر «گروهي محدود ولي فعال» و توانا در ايجاد جريان هاي اجتماعي در نقاط مهم دنيا وجود داشته باشند، كه يا باور به آخرين حجت الهي دارند يا آماده پذيرش چنين منجي پرجذبه اي هستند، آيا باز هم بعيد به نظر مي رسد كه «جرقه اي» - كه نمي دانيم چيست - جامعه جهاني را به حركت عليه حاكمان ظالم جهان وادارد؟چگونه يك روحاني با لباس رسمي شيعه يعني سيدحسن نصرا... علي رغم تصريح هاي رسمي و مكرر در شعار و بيانش مبني بر تبعيت محض از حضرت امام و آيت ا... خامنه اي بر اساس نظرسنجي ها به محبوب ترين چهره جهان عربي كه عمدتا يا سني هستند يا مسيحي تبديل مي شود آيا چهره دلرباي آن انسان كامل نمي تواند دنيا را مجذوب و شيفته خود كند و در صورت آماده بودن ديگر شرايطي كه ذكر شد با مديريتي خدامحور، ظالمان عالم را كه علاوه بر ظلم هاي ماده اجازه سعادت و كمال را از اكثريت جامعه بشري سلب كرده اند، از صحنه گيتي حذف كند؟تكليف ما به عنوان يك شيعهپس با اين وصف تكليف ما به عنوان يك داعيه دار و عاشق حضرت ولي عصر روشن است؟ ما باور داريم كه انبيا و امامان ما وارثي دارند و آن وارث در انتظار آماده شدن شرايطي است كه بتواند آفتاب روشنگرش را از پشت ابر خارج كند و با مديريت مستقيم خود، قرن ها تلاش انبيا و اولياي الهي را با پياده شدن عدل جامع در جهان

و براي تمام بشريت به سرانجام برساند. پس ما به عنوان يك شيعه واقعي تكليف داريم، در آماده سازي اين شرايط خود، منافع و خواسته هايمان را كنار بگذاريم و هر آنچه داريم براي رسيدن به اين مقصود هزينه كنيم. براساس آن چه ذكر شد غير از دعاي مستمر، جدي و اميدوارانه كه تاثير مستقيم بر تحولات جهان و ديگر موارد دارد، از 7 عامل لازم براي موفقيت نهضت جهاني حضرت مهدي (عج) مي توان در سه عامل تاثيرگذار بود.3 عاملي كه مي توانيم موثر باشيمابتدا با رشد كمالات معنوي در خود و انجام وظيفه (آمنوا و عملوا الصالحات) و گسترش اين نگاه در فرزندان و ديگران (تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر)، در ساختن شبكه اجتماعي ياران مهدوي بعنوان چهارمين عامل لازم تلاش كنيم.اما آنچه اهميت بسيار زيادي در آماده سازي شرايط ظهور دارد عوامل اول و دوم يعني فهميدن وجود ظلم توسط جامعه جهاني و خواستن براي رهايي است چراكه تا در جهان اشتياق پذيرش منجي وجود نداشته باشد امكان توفيق نهضت وجود ندارد، تا دنيا نداند نظام حاكم بر دنيا چگونه اجازه رشد عادلانه مادي را نمي دهد و تا مردم جهان نفهمند كه از لذت هاي معنوي و آرامش هاي دنيوي ناشي از آن به دليل منافع اقتصادي عده اي دور مانده اند نمي توان خيزش جهاني را عليه سردمداران كار كشته حاكم بر نظام فعلي بين المللي ايجاد و به نتيجه رساند. حال مي رسيم به اين سوال كه در ايجاد اين دو عامل كه ما آن را «بيداري جهاني» مي ناميم چه كاري از دست ما برمي آيد؟استدلال ها و

تبيين اين جواب فرصتي مبسوط مي طلبد اما تجربه موفق نظريه  ام القري كه در سال 63 براساس مباني حضرت امام ارائه شد و سال ها علي رغم هزينه ها و سختي ها بر آن پافشاري شد نشان دهنده درست بودن اين استراتژي است كه براي بيداري جهاني مهمترين اقدام ارائه جمهوري اسلامي به عنوان الگويي مبتني بر تفكر شيعه است كه ضمن آن كه قواعد حاكم بر نظام هاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي دنيا را به چالش مي كشاند و دنيا را نسبت به ظلم هاي مادي و معنوي موجود آگاه مي كند، مي تواند تصويري هرچند مبهم و حتي پرنقص اما در جهت پركردن خلاء هاي واقعي جامعه جهاني ارائه كند. در اين صورت جهان «مي فهمد» و «مي خواهد» به راه حل ايده آل و آرماني آخرين حجت الهي كه تا حدي شبيه به آن يعني جمهوري اسلامي را ديده و پسنديده مشتاقانه روي بياورد.و باور به همين استراتژي است كه باعث مي شود جامعه عاشق اهل بيت شيعه، اين همه نقص ها، ضعف هاو مشكلات اقتصادي و اجتماعي را ببيند اما تا زماني كه جهت كلي نظام به صورت عيني در راستاي زمينه سازي ظهور است و جهان اسلام و جامعه جهاني را به انتظار منجي نهايي آماده تر مي كند، اعتقاد به كليت نظام پابرجا مي ماند و سختي ها، مشكلات و ضعف هاي حتي جدي منجر به انتقاد و ناراحتي باورمندان واقعي اهل بيت مي شود اما هيچ گاه باعث نمي شود تا منافع و رفاه خود را به هدف اصلي اسلام ترجيح دهند.اين افراد وقتي به تاريخ تشيع

و فداكاري هاي عظيمي كه در اين راه صورت گرفته، نگاهي مي اندازند و هنگامي كه مي بينند پافشاري رهروان امام خميني (ره) بر ادبيات و اصول عدالت خواهانه براي جهان، تا چه ميزان در فهماندن ظلم و خواستن براي رهايي جامعه بشري تاثير داشته است، سختي هايي كه گاه توجيهي براي آن پيدا نمي شود را تحمل مي كنند و با استقامت اميدوارانه خود از خدا مي خواهند تا مصداق قومي شوند كه به تعبير قرآن كريم «يحبهم و يحبونه» نه مشمول آن همه مردماني كه از استقامت در راه دين خدا بازمانده اند «من يرتد منكم عن دينه». (2)پي نوشت:

1 - در ارائه اين بحث از كتاب «قيام حضرت مهدي از ديدگاه جامعه شناسي نهضت ها» نوشته دكتر علي قائمي استفاده زيادي شده است.2 - يا ايهاالذين آمنوا من يرتدمنكم عن دينه فسوف ياتي الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة علي المومنين اعزة علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله و لايخافون لومة لائم. ذلك فضل الله يوتيه من يشاء (مائده 54)اي كساني كه ايمان آورده ايد هركسي از شما از دين خدا بازگردد (به خدا زياني نمي رساند) خداوند گروهي را مي آورد كه آن ها را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند در برابر مومنان متواضع، و دربرابر كافران سرسخت و نيرومند؛ در راه خدا جهاد مي كنند و از سرزنش هيچ ملامتگري هراسي ندارند. اين فضل خدا است كه آن را به هركس كه بخواهد (و شايسته ببيند) مي دهد.روزنامه خراسان

تحقق «پايان تاريخ» در دولت حضرت قائم

«پايان تاريخ» در دولت قائم آل محمد (عج)نويسنده: حجت الاسلام دكتر محمدرضا جواهري

در تاريخ سياسي معاصر «پايان

تاريخ» را نخستين بار «فرانسيس فوكوياما» فيلسوف پرآوازه و نظريه پرداز آمريكايي به كار برد و نظام ليبرال دموكراسي غربي آمريكايي را پايان تاريخ ناميد. او ادعا كرد، در شكل گرفتن اصول و نهادهاي بنيادي دموكراسي پيشرفت بيشتري به وجود نخواهد آمد و تاريخ به معناي داستان جهاني رشد و شكوفايي آدمي پايان يافته است. او با

ارائه فرضيه پايان تاريخ در جهان مشهور شد و سپس با مشاهده مشكلات اقتصادي غرب و آمريكا نظريه «پس از پايان تاريخ» را ارائه كرد و از فروپاشي پايان تاريخ سخن گفت!اكنون روشن شده است او در تعيين مصداق «پايان تاريخ» سخت در اشتباه بوده و در «پس ازپايان تاريخ» به واقعيت رسيده است. پايه هاي فرهنگي پايان تاريخ از آغاز بسيار سست و لرزان بنا شد به گونه اي كه مي توان گفت بي پايه بود.در منطق مادي «فوكوياما» پايان تاريخ بر پايه هاي قدرت سياسي، اقتصادي و نظامي استوار شده است كه تنها با سست شدن اين پايه ها فرو مي پاشد و اكنون نشانه هاي فروپاشي نظام ليبرال دموكراسي غربي آشكار شده است.پايان تاريخ در قرآن«پايان تاريخ» به معناي بهترين و آخرين حكومتي كه همه جهانيان بايد به استقبال آن بروند، «حكومت جهاني مهدوي» است. زيباترين، كامل ترين و بهترين حكومت ها، حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) خواهد بود كه در همه ابعاد بالاترين و برترين حكومت در تاريخ زندگي بشر است.بيش از 14 قرن پيش در قرآن «حكومت جهاني مهدوي» با تعبير زيباي «والعاقبة للمتقين» توصيف و پايان تاريخ حقيقي پيش بيني و به جهانيان معرفي شد.در آيات قرآني سه بار «والعاقبة للمتقين» آمده

است (اعراف آيه 128 * قصص آيه 83* هود آيه 21) . مطابق اين آيات قرآني، سرانجام و پايان نيك و پايان تاريخ و پايان حكومت ها و حاكمان و بهترين دولت ها، در عصر ظهور قائم آل محمد (عج) تحقق خواهد يافت.پايان تاريخ در كلام امام باقر (ع)امام باقر (ع) در تفسير آيه «والعاقبة للمتقين» فرموده اند: دولتنا آخر الدول و لن يبقي اهل بيت لهم دولة الا ملكوا قبلنا لئلا يقولوا اذا راوا سيرتنا: اذا ملكنا سرنا مثل سيرة هولاء و هو قول ا... عزوجل: و العاقبة للمتقين (الغيبة، شيخ توسي، ص 114* بحارالانوار، ج 52، ص 332): دولت ما آخرين دولت هاست و هيچ خانداني كه براي آنان حكومت و قدرت و دولتي است باقي نخواهد ماند مگر اين كه پيش از دولت ما به حكومت مي رسند تا زماني كه سيره ما را ديدند نگويند: اگر ما به حكومت مي رسيديم مثل سيره آنان را برقرار مي كرديم و همين گفتار خداي عزوجل است: عاقبت و پايان جهان از آن متقين و پارسايان است!فلسفه غيبتدر فلسفه غيبت امام زمان عجل ا... تعالي فرجه الشريف، مباحث و دلايل و عوامل زيادي مطرح شده است. «آزمون» همه جهان بيني ها و ايدئولوژي ها وملت هاي مدعي نجات جهان و برقراري نظم نوين جهاني «در عمل» و آشكار شدن ناتواني آنان پيش از ظهور، از نشانه هاي ظهور است. بايد همه مكتب هاي پرحرف و ادعا در جهان رسوا شوند كه پس از مشاهده دولت جهاني مهدوي شرمگين و سرافكنده باشند. حكومت ماركسيسم و دولت مانيفست ماركس و انگلس درجهان سروصداي زيادي به پا

كرد و به سرعت در جهان پيش رفت ولي فروپاشيد. «سقوط ماركسيسم»كه از دستاوردهاي انقلاب اسلامي است، زمينه ساز ظهور در ايران اسلامي شيعي است. سقوط ماركسيسم بيانگر اين واقعيت است كه فرياد عدالت منهاي دين در جهان بيهوده است و برقرار نمي شود. ظهور دولت ليبرال دموكراسي غربي با انقلاب فرانسه بود و از آن بيش از دو قرن مي گذرد. انقلاب فرانسه و نظام ليبرال دموكراسي غربي، با پرونده اي بسيار سياه از جنايات بي سابقه و فساد و ظلم در جهان، اكنون در معرض داوري متفكران و حق طلبان و آزادي خواهان جهان قرار دارد و نفرت جهانيان از آن آشكار شده است. امام باقر(ع) در اين حديث شريف، برقراري دولت هاي باطل و فروپاشي آن ها و روشن شدن ماهيت همه جهان بيني ها و ايدئولوژي هاي فاسد بشري و سپري شدن دوران آن هاراه «فلسفه غيبت» دانسته اند، بايد مدعيان دروغين نجات بشر رسوا شوند. بايد جهانيان از مكاتب انحرافي و دولت هاي باطل نااميد شوند تا دوران غيبت به سرآيد و دولت  مهدوي پايان تاريخ ظاهر شود.دولت پايدار پايان تاريخدولت اهل بيت (ع) همان دولت حضرت مهدي (عج) است. اين دولت آخرين دولت در جهان خواهد بود، از اين رو اين دولت تا برپايي قيامت كبري پايدار است. حضرت مهدي (عج) امام و حجت وخليفه خدا در زمين و رهبر متقين است و متقين ياران قائم آل محمد (عج) هستند و انقلاب متقين انقلاب جهاني مهدوي است. عاقبت و پايان تاريخ و سرانجام دولت ها همان دولت متقين با رهبري امام زمان (عج) است.انسان كامل و واپسين حجت خدا

رهبر دولت پايان تاريخ است تنها دولتي كه حق ، صلح، صفا، عدالت، امنيت و ارزش هاي الهي را بر سراسر جهان برپا خواهد كرد و تا قيامت پايدار مي ماند.زمان ظهور در كلام امام صادق (ع)با رسوايي و پايان سلطه جهان بيني هاي رنگارنگ و ملت هاي گوناگون كه ثروت و قدرت و ادعاي برقراري «عدل جهاني» دارند، «عصر ظهور» حضرت مهدي (عج) پديدار خواهد شد. با آشكار شدن ناتواني ايدئولوژي هاي بشري و مادي و دولت هاي لائيك و سكولار، در رساندن بشريت به عدالت و سعادت و سرخوردگي جهان از رهبران دنياگرا و رفاه طلب، نياز به رهبري آسماني و الهي آشكار مي شود و با انقلاب جهاني مهدوي عدالت در جهان حاكم خواهد شد.امام صادق(ع) درباره عصر ظهور به هشام بن سالم فرمودند: مايكون هذا الامر حتي لايبقي صنف من الناس الا قدولوا علي الناس حتي لا يقول قائل: ان ولانا لعدلنا ثم يقوم القائم بالحق و العدل (كتاب الغيبة، محمد بن ابراهيم بن جعفر نعماني، ص 183): امر ظهور تحقق نمي يابد تا هيچ صنفي از مردم نماند مگر اين كه بر مردم حكومت كنند و نتوان گوينده اي بگويد: اگر به حكومت مي رسيديم عدالت را برقرار مي كرديم. سپس قائم به حق و عدل قيام خواهد كرد.مطابق اين حديث نيز با «آزمايش» همه مدعيان اجراي عدالت و آشكار شدن عجز و ناتواني آنان، حضرت مهدي (عج) ظهور مي كند. با مردود شدن تمامي مناديان عدالت جهاني و آمادگي بشريت براي ظهور خليفه و حجت الهي و حكومت رهبر آسماني عادل و قادر بر اجراي عدالت در جهان، امام

زمان (عج) براي برقراري حق و عدالت در سراسر جهان قيام خواهد كرد. روزنامه خراسان

جهاني سازي مردم سالاري ديني

صالح اسكندري

چند سال قبل، پيش طرح و پروپوزال يك پروژه تاليفي به زبان هاي انگليسي و عربي تحت عنوان , " An Introduction to religious democracy in iran"" مقدمة الديمقراطية الدينية في إيران" يعني درآمدي بر مردمسالاري ديني در ايران؛ را كه قرار بود در قالب دو كتاب مجزا البته به بيان ساده و قابل فهم براي عموم منتشر شود به يكي از موسسات تحقيقاتي و پژوهشي كه به حسب

اتفاق از محل بيت المال نيز ارتزاق مي كرد، دادم. در ذيل اهداف توجيهي اين طرح آمده بود كه انتشار اين كتاب مي تواند بسترهاي لازم را براي آشنايي جوانان جهان اسلام، پژوهشگران غربي و عربي و حتي سياستمداران كشورهاي مختلف با صورت و محتواي نظام مردمسالاري ديني در ايران فراهم كند. از سويي تاليف كتاب درآمدي بر مردمسالاري ديني و انتشار آن به زبان هاي عربي و انگليسي ضمن فتح باب ديالوگ سازنده بين انديشمندان سياسي در حوزه هاي فرهنگي و تمدني مختلف مي تواند مقدمه اي براي الگو سازي در كشورهايي قرار گيرد كه چگالي نارضايتي هاي عمومي در آنها درجه بالايي دارد.چند سال قبل، پيش طرح و پروپوزال يك پروژه تاليفي به زبان هاي انگليسي و عربي تحت عنوان  , " An Introduction to religious democracy in iran"" مقدمة الديمقراطية الدينية في إيران" يعني درآمدي بر مردمسالاري ديني در ايران؛ را كه قرار بود در قالب دو كتاب مجزا البته به بيان ساده و قابل فهم براي عموم منتشر شود به يكي از موسسات تحقيقاتي و پژوهشي

كه به حسب اتفاق از محل بيت المال نيز ارتزاق مي كرد، دادم. در ذيل اهداف توجيهي اين طرح آمده بود كه انتشار اين كتاب مي تواند بسترهاي لازم را براي آشنايي جوانان جهان اسلام، پژوهشگران غربي و عربي و حتي سياستمداران كشورهاي مختلف با صورت و محتواي نظام مردمسالاري ديني در ايران فراهم كند. از سويي تاليف كتاب درآمدي بر مردمسالاري ديني و انتشار آن به زبان هاي عربي و انگليسي ضمن فتح باب ديالوگ سازنده بين انديشمندان سياسي در حوزه هاي فرهنگي و تمدني مختلف مي تواند مقدمه اي براي الگو سازي در كشورهايي قرار گيرد كه چگالي نارضايتي هاي عمومي در آنها درجه بالايي دارد.در آن زمان پاسخي كه از كارشناس تاييد كننده اين دست پروژه ها در آن موسسه شنيدم به مانند آب سردي بود كه روي تمام آمال وايده پردازي هايم در خصوص تبيين مفاهيم و مختصات مردمسالاري ديني در عرصه بين المللي ريخته شد. وي به بنده گفت كه آيا تو قبول داري كه مي توان دموكراسي را با دين جمع بست؟ سپس جناب كارشناس محترم با در هم آميختن احتجاجات صحيح و سقيم فلسفه سياسي غرب جسته و گريخته از كتاب لوياتان توماس هابز گرفته تا انديشه هاي جان لاك و منتسكيو و ماكس وبر و ... به زعم خودش من را متقاعد كرد كه مردمسالاري ديني نه يك تركيب انضمامي و نه حتي يك تركيب اتحادي است!بيانات مهم رهبر معظم انقلاب در ديدار اخير اعضاي مجلس خبرگان رهبري در خصوص نوشداروي مردمسالاري ديني براي تن زخم خورده بهار عربي و اسلامي در منطقه جرقه اي شد تا

نگذارد همه آن ايده ها به باد فراموشي سپرده شود. مقام معظم رهبري در اين ديدار فرمودند: "آن چيزي كه اينجا مي تواند به اين كشورها كمك كند، تفكر مردم سالاري ديني است. مردمسالاري ديني كه ابتكار امام بزرگوار ماست، ميتواند نسخه اي براي همه اين كشورها باشد؛ هم مردمسالاري است، هم از متن دين برخاسته است."واقعيت اين است كه علت موجده انقلاب هاي منطقه تفكر آزاديخواهانه، كرامت مدارانه، استقلال طلبانه و عدالت خواهانه مردم عربي بود كه با تاسي از رهبر كبير انقلاب ايران حضرت امام خميني(ره) اين باور در آنها به وجود آمد و روز به روز تقويت شد كه همه اين آمال و اهداف را مي توان ذيل اسلام خواهي به دست آورد.اما تجربه نشان داده كه پاسداري از دستاوردهاي انقلاب به مراتب دشوارتر از حدوث انقلاب است. امروز در تونس، مصر، ليبي و يمن انقلاب به پيروزي رسيده است ولي چگونه مي توان از اين انقلاب ها صيانت كرد. گرگ هاي بسياري دندان تيز كرده اند تا نوزاد بي دايه انقلاب در كشورهاي منطقه را بدرند و اهداف آن را مصادره به مطلوب كنند.در اين مسير دشمن دست به هر اقدامي مي زند تا اجازه ندهد مردم به اهداف اصيل خود از انقلاب دست يابند.يكي از توطئه هايي كه دشمنان منطقه در مقابله با حركت مردمي و اسلامي منطقه دنبال مي كنند ايجاد نااميدي از تغييرات انقلابي در بين جوانان است.يكي ديگر از تهديدهايي كه انقلاب مردمي و اسلامي منطقه را تهديد مي كند تداوم وابستگي اين كشورها پس از انقلاب است. غرب براي تداوم سلطه خود در منطقه با جابجايي مهره ها و چهره

سازي سعي دارد كاركردهاي مبارك و بن علي، قذافي، علي عبدالله صالح و... را حفظ كند.آنها بي تعارف در حال سوزن باني تحولات هستند.در اين گهواره بي ثبات و بستر پر خطر امري كه مي تواند كودك تازه متولد شده انقلاب هاي عربي و اسلامي را از آسيب هاي جميع بليات حفظ كند توسل به يك الگوي موفق براي دوران پسا انقلاب است. در واقع علت مبقيه انقلاب هاي منطقه تكيه بر يك بنيان مرصوص و متجانس با علل موجده اين انقلاب هاست. مردمسالاري ديني يكي از الگوهاي موفقي است كه طي 32 سال گذشته توانسته رهرو مطلوبي براي اهداف انقلاب اسلامي ملت ايران باشد. امروز جوانان انقلابي در كشورهاي عربي كنجكاو و مشتاق هستند كه بدانند ملت ايران چگونه توانستند سه دهه علي رغم توطئه هاي سنگين آمريكا، رژيم صهيونيستي، انگليس و ... استقامت كنند و روز به روز بالنده تر و زاينده تر از گذشته  به اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي خود وفادار بمانند. قانون اساسي در ايران از چه قواعد و مباني پيروي مي كند كه ضمن انعطاف پذيري توانسته نيازهاي جامعه ايران را در 32 سال گذشته پوشش دهد. راز پيشرفت هاي علمي ملت ايران در عرصه هاي حساس و جهشي فناوري مثل هسته اي، سلول هاي بنيادين، ابر رايانه ها، نانو تكنولوژي، هوافضا، ... چيست؟پاسخ همه اين كنجكاوي ها را ملت هاي انقلابي منطقه مي توانند در نظام مردمسالاري ديني بيابند. نظامي كه كاملا دموكرات و بر مبناي دين مبين اسلام است.انقلاب هاي منطقه غلبه دين بر سكولاريسم است نه غلبه سكولاريسم بر دين. در اين انقلاب ها كه به

تعبير مقام معظم رهبري نمايش جنگ اراده هاست فرمول پيروزي تنها و فقط تكيه بر بنيان مرصوص اسلام خواهي ملت مسلمان منطقه است. امروز نقشه راه بهار عربي براي غلبه بر استبداد داخلي و استعمار خارجي يك نظام سياسي اسلامي مثل مردمسالاري ديني است. در واقع مردمسالاري ديني مي تواند علت مبقيه اين انقلاب ها و سپر دفاعي براي صيانت از دستاوردهاي بي بديل جوانان مسلمان منطقه باشد.البته هر چند نمي توان مدعي شد نظام مردمسالاري ديني مثل نسخه هاي سازمان بهداشت جهاني براي ريشه كن كردن برخي بيماري ها فراگير و همه گير است اما هيچ كس را نمي توان ازدرس آموزي از اين تجربه منع كرد. مي توان به مردمسالاري ديني جهاني انديشيد. نظامي كه بر مبناي فطرت بشري پايه گذاري شده است بسيار قابليت بيشتري براي جهاني شدن دارد تا الگوهاي نفساني و الحادي مثل ليبرال دموكراسي كه حتي امروز در زاد گاه و خاستگاه خود نيز باواكنش هاي عمومي مواجه هستند. البته اين جهاني شدن خود به خودي و يك پروسه نيست همان طور كه جهاني شدن مفاهيم ليبراليستي غرب نيز يك فراگرد خودكار نبوده و نيست. امروز ما نيازمند اهتمام مضاعف نخبگان، باورمندي پژوهشگران و دغدغه مندي سياستمداران وطني در جهاني سازي مفهوم مردمسالاري ديني هستيم.پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيزكه در سال ششم هجرت تصميم گرفتند دين اسلام را جهاني سازد اقدام به نامه نگاري با ملوك و امپراتوران بزرگ آن عصر نمودند.به گفته منابع تاريخي تعداد اين نامه ها شش عدد بوده و ظاهرا همه در يك روز ارسال شده اند .گفتني است برخي مسلمين اين كار رسول الله

(صلي الله عليه و آله) را خوش نداشته و از عواقب آن مي ترسيدند و سخني پيش از آن بين ايشان و پيامبر (صلي الله عليه و آله) پيش آمده و حضرت (صلي الله عليه و آله) از آنها خواسته بود مانند فرستادگان عيسي نباشند بلكه فرمانبرداري كامل و ايمان تمام داشته باشند.براي راقم اين سطور اما هنوز جاي اين پرسش باقي است كه وقتي كتاب هاي سكولاري نظير "درسهاي دموكراسي براي همه" و يا "كمونيسم به زبان ساده" و ... در اين كشور مجوز مي گيرند و منتشر مي شوند و حتي در برخي دانشگاه هاي كشور به عنوان منبع درسي به دانشجويان معرفي مي شوند اما يك كارشناس محترم پژوهشي اجازه حتي فكر كردن به تاليفي تحت عنوان آشنايي با مردمسالاري ديني در ايران را براي مخاطبان عرب زبان و انگليسي زبان نمي دهد، آيا اين نشان از بغض و غرض است و يا خودباختگي علمي؟ آيا اين دست رويكردها با اخلاق و انصاف علمي سازگار است؟

*رسالت

انقلاب اسلامي و جهاني سازي اسلامي

مصطفي ياسيني

جهاني سازي كه بسياري از متفكران از آن به پروژه غربي سازي تعبير كرده اند، در آينده تاثيرات گسترده و عميقي بر زندگي فرهنگي، اجتماعي و سياسي ما خواهد داشت. جهاني سازي در غرب، دو مفهوم حداقلي و حداكثري دارد. در مفهوم حداكثري آن، جهاني سازي را بايد معادل غربي سازي و گسترش فرهنگ جهاني غرب در عرصه هاي گوناگون زندگي دانست. مفهوم حداقلي جهاني سازي نيز ناظر به گسترش ارتباطات و از ميان رفتن فاصله هاي زماني مكاني و تسهيل تبادلات فرهنگي در دنياست. به مفهوم حداكثري يگانه هدف جهاني سازي غربي، غربي نمودن جهان است و از

آنجا كه سكولاريسم رواج تمدن امروزي غرب است، لازمه اين گونه جهاني شدن، سكولاريزه شدن است و بنابراين بايد منتظر روزي بود كه تفكر سكولار غرب در عرصه فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي رخ نمايد و به عنوان يك الگوي واحد براي همه كشورهاي دنيا مطرح شود. برخي از انديشمندان جهاني شدن را يك پروسه و فرايند طبيعي مي دانند كه به لحاظ گستردگي و وسعت ارتباطات، ما را از آن گريزي نيست و ويژگي مهم آن را فراهم آوري زمينه تبادل فرهنگ ها و انديشه ها و در نتيجه تعالي آنها مي دانند. فارغ از مباحث نظري اين حوزه، تجربه عملي غرب در ايجاد سلطه فرهنگي بر ساير كشورهاي دنيا نشانگر آن است كه برداشت غربي ها از جهاني سازي به مفهوم حداكثري آن، بسيار نزديكتر است. در بيان اين تجربه عملي جهاني سازي غربي، اشاره به: "تاثير گسترده و شگرف رسانه هاي غربي بر فرهنگ ساير ملل"؛ "تهاجم انديشه هاي سكولار براي زدودن نقش اجتماعي دين در عرصه هاي گوناگون اجتماع"، "گسترش فرهنگ بي بند و باري و اباحي گري"، "تغيير رفتار و الگوهاي فراروي انسان در عرصه هاي متفاوت زندگي" مي تواند تا حدي مبين اين مسئله باشد، هر چند همه ما در زندگي روزمره خويش به قدري با پديده غربي سازي جهان درگير هستيم كه شايد نيازي به اقامه برهان و ارائه استدلال وجود نداشته باشد در پديده جهاني شدن سخن از تغيير رفتار و الگو در همه عرصه هاي زندگي انسان است. برخي از انديشمنداني كه به پيگيري پروژه غربي سازي در قالب جهاني سازي انتقاد دارند، گفته اند: "آنان(غربي ها) مي خواهند الگوي رفتاري و هنجاري را در ملتها تغيير دهند و به صورت نامرئي در

وراي همه مرزها عمل كنند. در اينجا مراد از جهاني شدن به وضوح همان غربي شدن است... تهاجم فرهنگي با همين رويكرد صورت مي گيرد كه فرهنگ آمريكايي و غربي را ارزش هاي جهاني بنامند و به همه ملتها تزريق و تحميل كنند"(1). جهاني شدن به اين مفهوم در پي حذف اغلب صداهاي مخالف است و طبيعي است كه انقلاب اسلامي نيز به عنوان پايه نهضت هاي ضد غرب در جهان، هدف اصلي جهاني سازي باشد. البته نبايد فراموش كرد كه به همان اندازه كه جهاني شدن غربي در حال بسط و گسترش است، جهاني سازي اسلامي با محوريت انقلاب اسلامي نيز در حال گسترش و نفوذ است. ابزار جهاني سازي غرب، تكنولوژي است و ابزار جهاني سازي اسلامي، پيام وحي، فطرت هاي پاك و دلهاي مستعد. بنابراين بايد دقت كرد كه شبكه جهاني سازي اسلام، پرنفوذتر، كاراتر و عميق تر است.به رغم برتري تكنولوژيك غرب در انتقال فرهنگ خويش، هرگز نبايد از جهاني سازي غربي هراسيد و بايد اين نكته را در نظر گرفت كه اين برتري، در حوزه روش ها متمركز است و نه در حوزه پيام و محتوا و بدين دليل بايد توجه داشت كه غرب به شدت از جهاني سازي اسلامي در وحشت است. انقلاب اسلامي را به درستي بايد نمونه اي از ايستادگي در برابر فرهنگ تحميلي جهاني شدن دانست. بي ترديد بايد مراقب جهاني سازي غربي بود، به دقت آن را مطالعه كرد و با تقويت مبناهاي خودي، جلوي گسترش و نفوذ آن را گرفت. جلوگيري از اين موج جز با تقويت تفكر انقلاب اسلامي ميسر نيست، چنان كه اين موج جهاني سازي نيز در

پي انهدام انقلاب اسلامي است(2). برخي از آثار منفي پديده جهاني شدن غربي عبارت است از: "جهاني شدن موجب گسترش سلطه غرب و افزايش رويكرد سكولار شدن فرهنگ كشورها مي شود؛ از اين رو فرهنگ كشورهاي جهان سوم، بخصوص كشورهاي اسلامي، با بحران هويت و تهاجم فرهنگي غرب روبه رو مي شوند" " كشورهايي چون ايالات متحده درصدند كه اطلاعات و ارتباطات جهان را در مسير سرمايه داري و در جهت نظم نوين و دلخواه خود هدايت كنند. از اين رو مسائلي چون مهاجرت پنهان، جنايات سازمان يافته، گسترش تبهكاري، جرم در سطح بين المللي، شيوع قاچاق و مواد مخدر و اعتياد، به سقوط ارزش هاي اجتماعي منتهي مي شود" ؛ "سلطه غرب بر رسانه ها و شبكه هاي ماهواره اي و اينترنت، موجب گسترش فساد و افزايش اقدامات غير قانوني و خلاف اخلاق در وراي مرزها مي شود" ؛ "جهاني شدن موجب تضاد طبقاتي و تقسيم كشورها به دارا و فقير و شكاف فراينده ميان كشورها مي شود"؛ "جهاني شدن در راستاي حمايت از سرمايه داري، بازار آزاد، تجارت آزاد، حقوق بشر، پلوراليسم سياسي، كثرت گرايي فرهنگي و... را مطرح مي كنند. عرصه جهاني شدن، قلمروها و ارزش هاي مذهب، تلويزيون، ويدئو، موزيك و ورزش را در بر مي گيرد و غرب كه منبع و مركز استيلاطلبي فرهنگي است، از عقلانيت ابزاري، پشتيباني ديپلماتيك و توان بالاي اقتصادي و تكنولوژيك خود براي غلبه بر ساير جهان استفاده مي كند" جهاني سازي اسلامي كه انقلاب اسلامي ايران منادي آن است بر محور حق و عدل در رابطه با انسان دور مي زند و با هر گونه مانعي براي دستيابي به حقوق انسانها مي ستيزد، همه زنجيرها و پايبندها را از دست و پاي

انسانها برمي دارد و بشر و حقوق او محوريت مي يابد و نه هيچ چيز ديگر.جهاني سازي اسلامي راهي به ميانه در پيش مي گيرد و فردگرايي افراطي سرمايه داري را پايه نمي داند و آزادي هاي عنان گسيخته در مالكيت فردي را تنها معيار نمي شناسد و اجازه نمي دهد كه اكثريت جوامع به صورت بردگاني براي صاحبان زر و زور جهاني درآيند و بايد استثمار شدگان، صاحبان سرمايه گردند. همچنين جامعه گرايي مطلق سوسياليستي را نيز نمي پذيرد كه ويژگي هاي فردي و رقابت هاي سالم و حركت هوشمندانه افراد ناديده گرفته شود و زمام امور همه انسانها به دست دولت هاي خودكامه و مطلق العنان بيفتد و كاروان ترقي و استعدادها و خلاقيت هاي فردي دچار ايستايي گردد؛ بلكه با گرايشي بنيادي و اصولي به محور حق و عدل در حيات انسان، زيانهاي هر گونه يكسونگري و يك جانبه گرايي را كنار مي زند و رشد و تعالي هويت فردي و آزادي هاي انساني را همراه و همگام با ارزشهاي جمع گرايي و منافع و حقوق اجتماعي منظور مي دارد. انقلاب اسلامي ايران پس از طرح رسالت جهاني خويش مبني بر "گسترش نفوذ اسلام در جهان"، به وضوح امپراتوري جهاني سازي(امپرياليسم جهاني) را به چالش كشيده و به سرعت مرزهاي جغرافيايي و فرهنگي را از آفريقا تا آمريكاي لاتين پيمود. پيروزي انقلاب اسلامي نشان داد كه فرهنگ اسلامي، ريشه هاي عميقي در درون ملت ايران دارد. در حقيقت اين انقلاب براي تحقق و احياي دوباره اسلام در جامعه ايران آغاز شد و هدف اصلي آن، احياي فرهنگ معنوي اسلام بود. با مراجعه به آنچه انقلابيون و افرادي كه در به وجود آوردن آن نقش مهمي داشتند، مي توان به اين

نكته مهم دست يافت. شهيد باهنر در اين خصوص مي نويسد: "در انقلاب اسلامي ما، انقلاب فرهنگي مطرح است و اگر انقلاب اقتصادي و انقلاب سياسي است بر بنيان انقلاب فرهنگي است، دين ريشه انقلاب را ما فرهنگي مي دانيم"(3). گفتمان انقلاب اسلامي با معيار قرار دادن آموزه هاي اسلام، در گامهاي نخستين جهاني سازي، به فرهنگ سازي اقدام مي كند و وحدت انديشه و نظر را در اين زمينه ميان همه انسانها پديد مي آورد. عوامل تفرقه افكن چون طايفه گرايي، نژادپرستي، امتياز خواهي و تبعيض طلبي را نفي مي كند و اين انديشه زيربنايي را حاكميت مي دهد كه همه انسانها برادرند و برابر و كسي را بر كسي برتري و امتيازي نيست. پيام ديگر اسلام، آن است كه خود و نژاد خويش را برترين نژادهاي انساني ندانيد و به معيارهاي پوچ امتيازخواهي و خودبرتربيني نگراييد، بلكه به انسانها بنگريد و انسانيت ها را معيار راستين بدانيد. انقلاب اسلامي در پرتو تعاليم اسلام به جهاني سازي علم، دانش، دانايي، فنا وري و بيداري مي انديشد و نفيهر گونه سلطه طلبي و خودكامگي و برتري طلبي و تشكيل طبقه حاكم فرادست و طبقه محكوم و فرودست و برده ساختن انسانهاي مظلوم در سح جهان و همه جوامع انساني را از اصول مسلم خود مي داند. از معيارهاي بسيار اصولي در جهاني سازي اسلامي "جهاني سازي عدالت" در روابط ميان افراد و ميان ملتها و نژادها و گروه ها است. اصول عدالت در اسلام، جهاني است و هيچ يك از حد و مرزها و فاصله هاي ساختگي دست زمامداران و منافع طلبان را به رسميت نمي شناسد و در جهاني سازي اسلامي، موازين عدالت ميان انسانها به دقت، عملي مي گردد(4).پي نوشتها در دفتر روزنامه

موجود است رسالت

پيشگوئي ها و آخرالزمان

حسن بلخاري

تلخيص كتاب:  طاهره اصغري- نويسنده كتاب : اسماعيلي شفيعي سروستاني – مجيد شاه حسيني – حسن بلخاري و ...- ظهور حضرت مهدي (عج) از جهت تاريخي و عادي: از دوره شهادت امام  حسن عسكري شروع شده است . همه انسانها اعتقاد به منجي دارند با اين تفاوت كه منجي كه و چه باشد . سنيها با ما اختلافي ندارند آنها هم منتظرند با اين تفاوت كه آنها اعتقاد دارند كه مهدي (عج) هنوز متولد نشده است .يهود و مسيحيت اين اصل ظهور را قبول ندارند فرهنگ شيعه را خشن مي دانند و معتقدند كه آن امام از طريق شمشير و ستبر وارد عمل شده و خونريزي مي شود ، اينها سعي كردند مردم را ترد كنند با اين قيام و تفكر ، مردم را بيگانه كنند . خودشان از درون خودشان اين تفكر را به دور كنند منجي اينها با منجي ما فرق مي كند مهدي موعود از بچگي بچه هاي مسلمانان را خشن و در بزرگسالي حقوق آنها را از بين مي برد . عبد ا... بن سبا ، يهودي بود كه گفت من مسلمان شدم و روايات تحليل شده تحت عنوان اسلام خيلي وارد كرد كه بسياري پذيرفتند .آخر الزمان :پاسخ تمام سوالهاي نا تمام عالم هستي است هدف از خلقت عالم و آفرينش انسان را محقق و آشكار خواهد ساخت . باورمندي نسبت به مقوله آخر الزمان و شرايط آن در ميان همه اديان و اقوام به حدي عميق و مشترك است كه جز پذيرش فطري بودن اين باور راه ديگري باقي نمي گذارد . يعني همان پديده

اي كه « كاول گوستاو يونگ » آن را به عنوان قسمتي از ضمير ناخودآگاه مشترك آدمي به رسميت مي شناسد و از آن با عنوان كهن الگو ياد مي كند .در حقيقت « آخرالزمان» يك كهن الگوي عام و مشترك بشري است كه آدميان را صرف نظر از سرزمين و رنگ و نژاد ، حول محور يك باور مشترك در خصوص پايان عمر دنيا گردهم مي آورد . براساس اين باور آخر الزمان به عنوان آخرين فصل كتاب عالم ، به نوبه خود به سه مقطع زماني قابل تقسيم است . مرحله اول : « موعد آزمونهاي سخت و فتنه هاي آحر الزماني » است . طي اين مرحله كه به « عصر عسرت» موسوم است فتنه هاي آخر الزماني يكي از پي ديگري آشكار مي شوند . .مرحله دوم : مقطع « آشكار شدن منجي » و باز شدن دريچه اميد است . در اين مرحله جدال ميان حق و باطل به اوج مي رسد و نبرد نهايي آغاز مي شود . مرحله سوم در پي غلبه حق بر باطل و هزيمت اهريمن از گيتي آغاز مي شود و به عصر طلايي موسوم است . در اين مرحله انسان به نهايت رشد و كمال نايل مي شود و تمام ظرفيتهاي نهفته عالم هستي بروز مي كنند .در « آخرالزمان طبيعي » طبيعت صبور و مقهور انسان، به دلايل عمده (از جمله تخريب طبيعت به دست آدمي) بر عليه نسل بشر عصيان مي كند و وقايعي مانند ، گردباد ، سيل ، زلزله ، آتشفشان و برخورد شهاب سنگهاي عظيم به كره زمين ،

شرايط آخرالزماني را پديد مي آورند . گاهي نيز به دليل دخالتهاي نابجاي انسان در پروسه هاي طبيعي و دستكاريهاي ژنتيك ، هيولاهاي ناشناخته اي از دل طبيعت پديدار مي شودند و حيات بشر را به مخاطره مي افكنند . نشانه هايي از پايان :در خلال اعصار و قرون ، شماري از معلمان روحاني و غيبگويان ، بصيرت خاصي نسبت به آينده پيدا كرده اند . يكي از عميقترين اين بصيرتها كم حدود 2000 سال پيش در دامنه كوهي عطا شد اين بود « و همان طور كه ( عيسي) بر فراز كوه زيتونها نشست ، حواريون به سوي او آمدند گفتند : به ما بگو نشانه هاي آمدن تو و پايان دنيا چه خواهد بود ؟ » عيسي (ع) با شماري از مشخصات جوابشان را داد تا مراقب باشند . عبارت پايان دنيال به معناي پايان عمر كره زمين نيست بلكه منظور پايان سلطه غير انساني بشر بر روي زمين است . 1- افزايش جنگها : « از جنگها خواهيد شنيد و شايعات جنگها ؛ زيرا ملتي عليه ملتي بر خواهد خاست و مملكتي عليه مملكت ديگر» هيچ مقطعي از تاريخ مانند قرن بيستم شاهد افزايش تعداد جنگها نبوده است  طبق برآورد صليب سرخ جهاني بيش از 100 ميليون نفر جان خود را از د ست دادند . 2- گسترش خشكسالي : اواخر سال 1996 بانك جهاني گزارش كرد كه روزانه بيش از 800 ميليون نفر گرسته در جهان به سر مي برند و بيش از 500 ميليون كودك ، غذاي كافي براي رشد رواني و جسماني دريافت نمي كنند . معاون بانك جهاني

مي گويد : روزانه حدود 40 هزار نفر در جهان بر اثر گرسنگي مي ميرند كه غالبا در مناطق روستايي رخ مي دهد . 3- شيوع بيماريهاي مهلك : حرفه پزشكي بر بسياري از بيماريهاي باكتريايي و ويروسي فائق آمده است . اما امروزه مواردي از بيماريهاي عفوني بيداد كرده است . 4- افزايش زمين لرزه : در جاهاي متعدد زمين لرزه خواهد بود . سال نماي  جهاني به ما مي گويد : كه با گذشت سالها ، تعداد زمين لرزه ها افزايش مي يابد ، به طوري كه دانشمندان هشدار مي دهد كه ما در حال حاضر به دوره اي از بلاياي زمين لرزه اي وارد مي شويم . 5- گسترش خشونت : دنيايي « پر از خشونت» كه به همين ميزان آدم كشي و خودكشي افزايش مي يابد . 6- ابلاغ مژده انجيل « سرانجام وقتي مژده انجيل به گوش همه مردم جهان رسيد و همه از ان با خبر شدند ، آنگاه دنيا به آخر خواهد رسيد » بر خلاف رشد غم انگيز جنگها ، خشكسالي ، طاعون و زمين لرزه هايي كه به گفته عيسي(ع) آغاز غمهاست ابلاغ موعظه انجيل به تمام ملتها ، نشانه اي ويژه براي زماني است كه دنيال حقيقتا به پايان خود برسد . 7- افزايش مسافرتها : در آخر زمان بسيار به جلو و عقب خواهند دويد و دانش زياد خواهد شد » عبارت بسياري به جلو و عقب مي دوند به لحاظ لغوي يعني : به سرعت در اطراف در تكاپو هستند يا مسافرتها افزايش خواهد يافت . 8- فزوني دانش : افزايش دانش در

سالهاي اخير تقريبا خارج از تصور ماست . 9- ظهور ضد مسيح : « ضد مسيح مي آيد » نشانه اهميت و پاياني آخر الزمان كه چندين فصل انجيل به آن اختصاص يافته است – ظهور حكومت واحد جهاني به سركردگي يك مستبد اهريمني موسوم به ضد مسيح يا جانور است . به گفته كتاب مكاشفه تمام دنيال شيطان را در قالب اين رهبر حيوان منش جهاني ، پرستش خواهد كرد . 10- پيدايش نشانه جانور : « او موجب مي شود تا همگان نشاني بر روي دست راست يا روي پيشاني شان دريافت دارند . به طوري كه هيچ كس نمي تواند بخرد يا بفروشد مگر كسي كه نشان يا نام جانور يا شماره اسم او را داشته باشد . 11- ظهور ثانوي ( مسيح ) : تيره ترين ساعت دنيا به ناگاه با طلوع سپيده دم روز روشني كه عيسي مسيح باز مي گردد پايان مي يابد . در آن زمان خشم خوفناك خداوند بر ضد مسيح و پيروان اهريمني او خواهد افتاد و منجر به بازگشت عيسي (ع) به زمين مي شود . تا امپراطوري واحد جهاني را نابود سازد . و اين چنين حكمراني بي رحمانه انسان بر روي زمين پايان مي پذيرد . عيسي و نيروهاي مافوق بشري سلطنت و حكومت خواهند كرد . بدين ترتيب دوره اي موسوم به هزاره يا هزار سال صلح و فراواني و بهشت براي همگان آغاز خواهد شد. واقعه آرماگدون : Armageddon  واژه اي است اصلا يوناني ، به معني نبرد نهايي حق و باطل در آخرالزمان است همچنين اينواژه نام شهري است در

منطقه عمومي شام . آرماگدون همان حادثه عظيمي است كه پيش از ظهور مهدي عجل الله تعالي فرجه ، رخ خواهد داد . همان حادثه بزرگي كه ائمه ما نام « قرقيسيا» را بر آن اطلاق كرده اند . ائمه ما از اين نكته خبر داده اند كه ميليونها نظامي از كشورهاي مختلف  اروپا ، روسيه سرزمين شام شامل سوريه ، اردن ، لبنان و .. در اين محدوده تحت عنوان قرقيسيا با يكديگر برخورد كرده و پس از حصول درگيري اين سوفياني است كه پس از آن كه همگي را چونان كشتزاري درو شده در هم مي كوبد از صحنه نبرد پيروز بيرون مي آيد . اهداف آمادگي ظهور شريف و حوادث پيش از آن : 1- اين كه تنها يكبار در سال و آن هم در جشن ميلاد به حضرت حجت توجه مي شود كافي نيست . 2- تلاش در جهت فراهم آوردن برنامه هاي هفتگي يا دو هفته يكبار و شامل نشستها و مصاحبه ها درباره قضيه امام مهدي (عج) ظريف شريف آن حضرت و آنچه پيش از آن رخ خواهد داد . 3- دعوت از دانشمندان و صاحبان انديشه براي نگارش مقالاتي پيرامون اين قضيه در روزنامه ها ،مجلات و نشريات داخلي . 4- استفاده از يك كانال فعال ماهواره اي براي برگزاري نشستها و مصاحبه هاي روزانه و هفتگي5- بسن بيعتهاي دسته جمعي 6- بيعت عمومي با حضرت حجت (عج) در همه مناطق  شيعه نشين و تعيين يك روز به خصوص براي آن در سال به طوريكه اين بيعت با محتوايي يكسان و در ساعتي واحد ادا شود . 7-

تلاش به منظور فزوني بخشيدن به شمار مبلغان كه نزديك بودن ظهور حضرت جهت را تبليغ كند . زمزمه هاي ظهور اگر چه گسترش شور و شوق عمومي براي ظهور حضرت حجت (عج) پديده مباركي است و جاي اين دارد كه علاقه مندان آن حضرت ، اشتياق ظهور را بيش از پيش در جامعه ما گسترش دهند و مردم را براي ظهور آماد سازند ، اما اگر اين پديده به تعيين زمان براي ظهور و اميدوار ساختن مردم به ظهور حضرت حجت (عج) در زماني معين منجر گردد ، جاي تامل بسيار دارد ، زيرا بر اساس روايات نقل شده از ائمه اهل بيت (ع) هيچ كس جز خداي تبارك و تعالي از زمان دقيق ظهور آگاهي ندارد و لذا تعيين وقت براي ظهور ( توقيت ) جايز نيست و هيچ كس حق ندارد كه بر اساس برداشتهاي شخصي خود ، به پيش بيني زمان رخداد عظيم ظهور بپردازد . جوانب مختلف موضوع تعيين زمان براي ظهور : 1- انتظار رمز   پايداري و پويايي شيعيان : انتظار منجي از سوي عاملي براي پايداري و شكيبايي در برابر سخيتها و مشكلات عصر غيبت و از سوي ديگر عاملي براي پويايي و تحرك شيعيان و آماده باش هميشگي آنان است . براساس تعاليم ائمه معصومين (ع) منتظر بايد هر لحظه آماده ظهور باشد و زندگي خود را چنان سامان دهد كه هر زمان اراده خدا به ظهور تعلق گرفت با سربلندي در پيشگاه حجت خدا ظاهر شود . به عبارت ديگر انتظار ظهور حجت در آينده اي نامشخص هم بيم دهنده و هم نويدبخش است . بيم

دهنده است زيرا منتظر با خود مي گويد شايد همين سال ، همين ماه يا همين روز ظهور رخ دهد . پس بايد آماده حضور در پيشگاه حجت خدا و ارائه اعمال خود به آن حضرت باشيم . و اميد بخش است ؛ چرا كه منتظر مي انديشد شايد در آينده اي نزديك ظهور رخ دهد و سختيها و مشكلات او به پايان برسد و بايد پايداري و مقاومت وريد و تسليم جريانهاي نشد كه در پي غارت سرمايه هاي ايماني و اعتقادي اند . با توجه به مطالب ياد شده ، مي توان گفت كه تعيين زمان براي ظهور بر خلاف مفهوم و فلسفه انتظار است و چه بسا منتظر را به سستي و يا نا اميدي بكشد ؛ زيرا وقتي گفته شود كه تا فلان زمان مشخص ، هر چن___د آينده اي نه چندان دور ، ظهور به وقوع نخواهد پيوست ، ما به طور طبيعي دچار سكون و ركود مي ش___ويم و به اين ب____هانه كه هنوز فاصله داريم ؛ از به دست آوردن آمادگي لازم براي ظهور خودداري مي كنيم . از سوي ديگر اگر ظهور به هر دليل در زماني كه به ما وعده داده شده رخ ندهد ما دچار ياس و نااميدي مي شويم . 2- ظهور ناگهاني فرا مي رسد : در بسياري از روايات پيامبر گراي اسلام و امامان معصوم اين نكته مورد تاكيد قرار گرفته كه ظهور نيز همانند قيامت ناگهاني و غيره منتظره فرا مي رسد و زمان آن را هيچ كسي جز خداوند حكيم نمي داند . حضرت صاحب الامر(ع) نيز در يكي از

توقيعات خود بر اين نكته مي ورزند كه ظهور ناگهاني و دور از انتظار فرا مي رسد فرمان او به يكباره و ناگهاني فرا مي رسد و در آن زمان توجه به بازگشت براي كسي سود ندارد و پيشماني از گناه كسي را از كيفر ما نجات نمي بخشد . 3- نهي از تعيين وقت براي ظهور : تعيين وقت براي ظهور جايز نيست . ما نه تنها حق نداريم به استناد برخي از رويدادهاي اجتماعي و با حوادث طبيعي به پيش بيني زمان ظهور و تعيين وقت براي آن بپردازيم بلكه براي ما لازم است كه ادعاي كساني را كه مدعي دانستن زمان ظهورند تكذيب كنيم و جلوي نشر اين گونه ادعا ها را بگيريم . فلسفه اين حكم نيز روشن است ؛ شما تصور كنيد اگر هر از چندي زماني براي ظهور تعيين شود و ظهور به وقوع نپيوندد چه پيش خواهد آمد . آيا مردم رفته رفته نا اميد نمي شوند و اعتقاد خود را نسبت به اصل انديشه مهدويت و ظهور منجي از دست نمي دهند ؟! بنابراين بايد بسيار مواظب بود و اجازه نداد كه « انتظار فرج » به عنوان ارزشمندترين سرمايه اعتقادي شيعه در عصر غيبت بازيچه دست جاهلان و يا شهرت طلبان گردد . 4- ظهور را از نزديك ببينيم : ما بايد همواره خود را در چند قدمي ظهور ببينيم و اميدوار باشيم كه در زمان حيات خود ظهور حضرت حجت را درك كنيم . اين نكته اي است كه از مجموع رواياتي كه در اين زمينه از ائمه معصومين (ع) نقل شده استفاده مي شود

؛ كه از جمله مي توان به بخشي از دعاي عهد كه از امام صادق (ع) نقل شده ، اشاره كرد . در بخشي از دعاي ياد شده چنين مي خوانيم : اللهم اكشف هذه الغمه عن هذه الامه بحضوره و عجل لنا ظهوره انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا ...بار خدايا ! اندوه و دلتنگي اين امت را با حضور ولي خود برطرف ساز و در ظهور او شتاب كن . ديگران ظهور او را دور مي بينند ولي ما آن را نزديك مي ببينيم ...5- توجه به نشانه هاي ظهور : بحش عمده اي از روايايي كه در زمينه مهدويت و انتظار از پيامبر گرامي اسلام و امامان معصوم نقل شده مربوط به نشانه هاي ظهور است كه اين نشانه هاي عبارتند از : برخي رويدادهاي اجتماعي مانند جنگها ، شورشها ، كشته شده افرادي خاص ، زوال برخي حكومتها و ... برخي رويدادها طبيعي مانند سيلها ويرانگر ، قحطي ، خشكسالي ، خورشيد گرفتگي ، ماه گرفتگي غير عادي و ... بنابراين همه ما وظيفه داريم كه نشانه هاي ظهور را براساس روايات صحيح و قابل اعتماد بشناسيم راز كم و كيف آنها به درستي آگاه شويم تا هر ادعايي را بدون دليل نپذيريم . 6- دعا براي تعجيل فرج : يكي ازوظايف اصلي ما در دوران غيبت ، دعا و استغاثه به درگاه الهي براي تعجيل فرج است و هيچ چيز نبايد ما را از اين وظيفه باز دارد . اين دعا و استغاثه ضمن اين كه اسباب نزديك شدن فرج مولايمان حضرت صاحب الامر را فراهم مي كند موجبات ارتباط

مستمر و هميشگي ما به آن حجت الهي را فراهم آورده و جلوي باس و نوميدي ما را در دوران طولاني غيبت مي گيرد . بنابراين ، شايسته است كه همه منتظران امام عصر (ع) كه اميدوارند در اين زمانها شاهد ظهور آن حضرت باشند ، بيش از پيش به دعا و توسل براي تعجيل فرج روي آورند و آتش سوزان سينه خود را با خنكاي دعاهاي دلنشيني همچون دعاي عهد ، دعاي ندبه ، زيارت آل ياسين و ديگر ادعيه و توسلات آرامش بخشند . باشد تا خداوند رحمان بر همه ما ترحم كند و ظهور پر بركت آن امام انس و جان را نزديك سازد . فيلمسازان آمريكايي و مهدويت : امروزه غرب به اهميت قدرت و تاكتيك تصويري پي برده و از آن در قالب سينما استفاده مي كند به دليل همين قدرت عظم سينماهاست كه غرب مباني نظري خود را كه محصول ايده ها و اهداف اوست به زبان تصوير ترجمه مي كند . به بيان ديگر بزرگترين ويژگي غرب ، ترجمه معنا به صورت تصوير است . روان شناسي مدرن نيز بيانگر اين است كه هيچ كلامي تائيد تصوير را ندارد . چون طبق يافته هاي اين علم ، هر تصوير معادل هزار كلمه است كار د يگر تصوير و سينما  درگير كردن توام احساسات و ادراك انسان است . سخنورها ادراك را مخاطب قرار مي دهند. فيلمهاي بي محتوا احساس را و فيلمهاي هدفمند ادراك و احساس را با هم ، در چنين قلمروي احساس جذابيت را ، ادراك معناپذيري را و جمع آنها سينما را مي سازد .

در دهه نود در ادامه تلاش هميشگي غرب براي فرهنگ سازي و طرح خود به عنوان آرمان شهر» موعود شاهد دو رويداد مهم بوديم ، يكي كاربرد اصطلاح « نظم نوين جهاني» و ديگري طرح نظريه « پايان تاريخ» فوكوياما . نظريه پايان تاريخ فوكوياما مي گويد : « دموكراسي ليبرال آرزوي نهايي است كه با فروپاشي سرسخت ليبرالها ، يعني كمونيسم در حال تحقق كامل است و تاريخ با تحقق اين آرمان عملا پروسه تكاملي خود را در حد نهايي طي مي كند . اين دو مسئله به نحوي از نيت سياسي غرب در جهاني شدن و ايجاد يك فرهنگ جهاني و تحميل آن بر جهان پرده برداشت . امروزه رسانه ها مهمترين و اصلي ترين ابزار تسلط فرهنگي غرب محسوب مي شود چون بر خلاف زبان كه اگر كسي انگليسي نداند نمي تواند با فرهنگ غرب ارتباط برقرار كند ، تصوير از ويژگي بين المللي برخوردار است . اما يكي از اهداف اصلي غرب جلب افكار عمومي است . در فضايي كه دموكراسي اصل مي شود راي عمومي قدرت ساز است . به همين دليل بايد روي جلب آراء عمومي كار كنيد . لذا غرب هدف جدي خود را جلب افكار عمومي قرار داده و در فيلمهايش نيز همين هدف را دنبال مي كند . يكي از كارهاي غرب اين است كه قبل از اينكه به عمليات گسترده دست بزند از طريق رسانه ها كار خودش را توجيه مي كند . تافلر در كتاب جابه جايي قدرت مي گويند : بسياري از فرهنگها و مردم جهان تشنه اقتباس از زندگي ، مد و

فرهنگ غربي هستند به نحوي آن را تبليغ مي كند گرچه به ظاهر نقادانه است . ثانيا بستر اين جهاي سازي و اين معنا كه جهان را تحت چنين  مدينه فاضله اي تسخير كنند رسانه ها هستند . سينما تقريبا از سال 1964 وارد مرحله جديدي شد كه اين مرحله توجيه كننده افزايش قدرت تسليحاتي شرق و غرب است . يعني ساخت فيلمهاي مانند بشقاب پرنده ها و موجودات فضايي مانند فيلمهاي « جنگ ستارگان »از همان زمان شروع شد و مشخص شد كه شرق و غرب در ساخت اين فيلمها تعهد دارند . اگر انسان از يك قدرت فضايي بسيار قدرتمند ترسانده شود تلاش در جهت افزايش قدرت تسليحاتي شرق و غرب توجه پذير مي شود و ديديم كه شد . يك دروغ اگر به حد تواتر برسد مي شود حقيقت . وقتي ده نفر مرتب يك دروغ را تكرار مي كنند از نظر رواني تحت تاثير آن قرار مي گيرند. در اين زمينه هم غرب ابتدا با ساخت فيلمهاي متعدد مردم را نسبت به خطر موجودات فضايي مي ترساند و بعد نتيجه مي گرفتند كه با توجه به اين شرايط ما بايد قدرت تسليحاتي خود را توسعه دهيم . پس طرح غرب در ارائه مطلوب هايش و جا انداختن آن ها در سطح جهان با تصوير ، مسئله كاملا روشني است كه تاريخ سينما و همچنين گذر زمان اهداف پشت پرده غرب را روشن مي كند . آينده گرايي در غرب واقعيت اين است كه بحث آينده گرايي در غرب بسيار جدي است و عبارتي جدي تر از جامعه ما . علتش هم

اين است كه ما به مسئله انتظار و ظهور امام زمان (عج) فقط بعد از مذهبي و ديني خودمان نگاه مي كنيم و به ابعاد سياسي و اجتماعي و اين مسئله كمتر توجه داريم . اما در غرب بحث آينده نگري در تمامي ابعاد فوق العاده جدي است . به همين دليل متفكران بخش مهمي از افكارشان را صرف اين مسئله مي كنند زيرا قلمرو علمي غرب بالاست . شما در علون تجربي وقتي به دو فرمول برسيد ميتوانيد مطلبي را پيش بيني كنيد . وقتي با چهار مورد استقرار آزمايش كرديد و به يك نتيجه رسيديد قانون مي سازيد كه پس در اين شرايط اگر چنين شود چنان مي شود . اين مي شود مربوط به آينده است امر زماني فرحال و فراگذشته است در تمدنهاي به شدت علم گرايي متاثر از آينده نگري جامعه هم آينده نگر مي شود وهم به دنبال سيستمهايي مي گردد كه به آينده نفوذ كند . بنابراين از بعد مذهبي و هم از بعد علمي مسئله آينده و انتظار و اتفاقاتي كه در آينده مي افتد براي اينها خيلي مهم است نكته ي ديگر اينكه غرب به خوبي دانسته است تمدني كه گذشته خود را نقد و سعي مي كند امروزش را بفهمد به استقبال فردا مي رود ، اين تمدن قطعا در اهداف خودش موفق است . تمدن امروز توانسته است با نفوذ بر آينده بسياري از مشكلات را حل كند . البته در بعد تكنولوژي واگرنه در بعد اخلاق وضعيت امروز غرب فاجعه است . در هر حال نفوذ در آينده نه تنها گرايش فطري آنها

كه گرايش ما نيز هست . البته مساله انتظار در همه تمدنها هست . بودائيان و هنديان « گوتمه» يا بوداي پنجم را منتظرند و زرتشتيان « سوشيانت» را و مسيحيان معتقدند كه عيسي مجددا  بر مي گردد . يهوديان مي گويند عيساي واقعي هنوز نيامده است . اما انتظار در تمدن شيعه بسيار عيني است به طوري كه تمدن هويتش با آن نفس مي كشد . تمدنهاي ديگر منجي شان را قاب كرده اندو زده اند سينه ي آسمان . يعني يك موجود ذهني است . اعتقاد هست ، اما عيني نيست . و در زندگي تجلي ندارد . بر خلاف موعود و منجي شيعه كه كاملا عيني است . منتهي ما نياز به مترجماني داريم كه اين تجلي باطني مذهب شيعه را بياورد و وارد جامعه كند . اين مشكل ما در اين قلمرو و اين فضاست . شما مي دانيد دليل حجيت اجماع در شيعه بر خلاف اهل سنت ،حضور معصوم (ع) است اين را اگر از لحاظ روان شناسي مذهبي با ديدگاه « ميرچاالياده» و اصول ديني شناسي معاصر نگاه كنيم مي شودحضور زنده . اين مسئله از لحاظ روانشناسي خيلي مهم است . در مسئله ي سياست هم همين طور شما نقش ا مام زمان (عج) در پيروز انقلاب اسلامي را ديديد . در بحثهايي كه ا مثال «ميشل فوكو» و «كلر برير»و ديگران دارند نقش امام حسين و ا مام زمان (عج) را در انقلاب اسلامي مطرح مي كنند و اساسا هويت سياسي شيعه به دليل اعتقاد به منجي است و جمله بسيار مشهوري دارند كه « اينها به

اسم امام حسين (ع) قيام مي كنند و به اسم امام زمان (عج) قيامشان را حفظ مي كنند نگاه سرخ شيعيان به عاشورا ونگاه سبزشان به انتظار است . ما بر خلاف غربيها اين معنا و مفهوم را به زبان و برهان عامه ترجمه نكرده ايم ما نياز به حكيم داريم ، فعل حكيم ، ترجمه تنزيل و تمثيل معناست . چه بسيار بزرگاني كه خيلي عالي مي فهمند ولي نمي توانند با عوام رابطه ايجاد كنند . ما به يك واسطه نياز داريم كه همه حامل و جامع معنا باشد و هم قدرت تبين معنا را براي عامه داشته باشد وشيعه بايد روي مسئله ي عرضه معاني مباني خود خيلي كار كنند . قدرت غرب به بيانش است به محتوايش باور كنيد بزرگترين متفكران غرب را بياوريد يك ساعت به طور جدي با متفكران ما بنشيند و بحث كنند شكست خواهند خورد چرا گفت و گوي تمدنها پذيرفته شد ؟ چون نگاه آنها با تمدنهاي شرقي به ويژه اسلامي طور ديگري است به دليل اينكه مي دانند اينجا محتواهست  تفاوت ما با غربيها اين است كه آنها فاقد محتوا هستند ولي بيان بسيار قوي دارند . با اين بيان بسيار قوي محتواي خالي خود را جبران مي كنند . در مقابل ما محتواي بسيار بلندي داريم . اما قدرت ترجمه و بيانش را نداريم . غربيها متوجه شدند ما در اعتقادات اسلامي منجي اي داريم كه زماني ظهور مي كند . لذا غرب هر جا پا گذاشته تاثير اعتقاد به مهدويت را ديده كه انقلاب اسلامي اوجش بود از الان روي تخريب مفهوم مهدويت

در جهان كار مي كند . از يك طرف مهدويت ما را مي كويد از طرف د يگر مهدويت تخيلي خودش را تروج مي دهد . امروزه مردم در هند « گوتمه» را طلب مي كنند زرتشتها معقتدند دنيا تمام مي شود و زمان ظهور « سوشيانت» فرا مي رسد در يهود دو مسيحيت هم اين مسئله مطرح است و بدين ترتيب انگيزه ها و پتانسيل و پذيرش جهاني وجود دارد . لازم هم نيست كه ما بگوئيم شما بياييد جاي مسيح امام زمان ما را بشناسيد . بلكه امام زمان (عج) را جوري مطرح كنيد كه مسيح زير مجموعه اش بشود و بتواند به تمام نيازها پاسخ بدهد . اتفاقا اگر بتوانيم در اينترنت سايت بزنيد و با جهان وارد مذاكره بشويد . مطالب زيادي از سوي جهانيان مطرح خواهد شد . اما اين دغدغه و دل مشغولي هميشگي بشر آنگاه كه با علوم غيبي و دانشهاي خداداد پيامبران و اولياي الهي پيونده خورده ، رنگ ديگري يافته است و از حالت گمانه زدنيهاي بي پايه و پيشگوييهاي دروغين در مورد وقايعي كه بشر راهي براي پي بردن به آنها ندارد ، خارج و به اخبار صادق مبتني بر آموزه هاي و حياني تبديل شده است . آخرالزمان شناسي در آثار اسلامي : پيشگويي در مورد آينده همواره يكي از دغدغه ها و دل مشغوليهاي بشر بوده و در طول تاريخ انگيزه هاي مختلفي باعث شده است كه انسانها به پيشگويي درباره ي رويدادهايي بپردازند كه در آينده دور و يا نزدكي واقع مي شوند در اين ميان ، پيشگويي در مورد حوادث آخ

الزمان از جايگاه و اهميت خاصي برخوردار بوده و اقوام و ملل گوناگون با همه اختلافي كه در باورها و اعتقادات خود داشته اند موضوع آخر ا لزمان و رويدادهاي  اين عصر را مورد  توجه جدي قرار داده اند . با نگاهي اجمالي به كتابهاي مقدس اديان الهي به موارد فراواني بر مي خوريم كه از سوي انبياي الهي و يا جانشينان آنها نسبت به رويدادهاي آينده پيشگويي و به ويژه از حوادث مختلف سياسي ، فرهنگي ، اجتماعي ، نظامي ، زيست محيطي و ... به عنوان نشانه هاي آخر الزمان ياد شده است اما اگر بخواهيم مجموعه معارفي را كه در اديان مختلف الهي در زمينه آخر الزمان وجود دارد با يكديگر مقايسه كنيم به جرات مي توان گفت كه در هيچ دين و آئيني به اندازه اسلام در مورد رويدادهاي آخرالزمان پيشگويي نشده است . پيامبر گرامي اسلام (ص) از همان سالهاي آغازين بعثت خود براساس دانش ماورايي خود به پيشگويي رويدادهاي مختلف فرهنگي ، سياسي و اجتماعي كه در آينده هاي دور و نزديك در جامعه اسلامي روي خواهد داد مي پرداختند و تعبير برخي از روايات ، مسلمانان را از كليه حوادثي كه تا آستانه قيامت رخ خواهد داد خبر مي كردند . آن حضرت گاه مسلمانان را نسبت به رخدادهاي مباركي كه در آينده رخ خواهد نمود ، مژده و بشارت مي دادند و گاه آنان را نسبت به وقايع شومي كه در پيش روي آنهاست ؛ بر حذر مي داشتند . اين رويه مستمر پيامبر اكرم (ص) در مورد پيشگويي رويدادهاي مختلف ، به ويژه رويدادهايي كه در

آخرالزمان رخ خواهد داد موجب شد كه مسلمانان در طول سالهاي پر بركت حيات رسول گرامي اسلام(ص) از گنجينه ارزشمندي از روايات مربوط به حوادث آينده برخوردار شوند ؛ گنجينه ارزشمندي از روايات مربوط به حوادث آينده برخوردار شوند ، گنجينه اي كه از همان سده هاي آغازين گسترش اسلام به دست مولفان ، مورخان و محدثان جمع آوري و در اختيار نسلهاي آينده گذاشته شد .

قيام و انقلاب مهدي

(عج)

متفكر شهيد استاد مرتضي مطهري خلاصه كتاب: مهدويت يا انديشه ي پيروزي: انديشه اي كه كم و بيش همه ي مذاهب اسلامي به آن مومن و معتقدند انديشه ي پيروزي نهايي نيروي حق و صلح و عدالت بر نيروي باطل و ستيز و ظلم,گسترش جهاني ايمان اسلامي,استقرار كامل و همه جانبه ارزش هاي انساني,تشكيل جامعه ايده آل,و بالاخره اجراي اين ايده عمومي و انساني به وسيله شخصيتي مقدس وعاليقدر كه در روايات متواتر اسلامي از او به ''مهدي'' تعبير شده است.و همچنين قرآن مجيد با قاطعيت تمام ,پيروزي نهايي ايمان اسلامي1,غلبه قطعي صالحان ومتقيان2,كوتاه شدن دست ستمكاران و جباران براي هميشه3,و آينده درخشان وسعادتمندانه ي بشريت4 را نويد داده است.1)« هُوَ الَّذي اَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدي وَدين الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَي الدِّين كُلِّه وَلَو كَرِهَ المُشرِكونَ »(توبه\33وصف\9). 2)« وَ لقد كتبنا في الزبور من بعدالذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحونَ»(انبيا\105). 3)« وَنُريدُ اَن نَمُنَّ عَلَي الَّذين استُضعِفوا فيِ الارضِ وَ نَچعَلهُم ائمةً وَ نَچعَلهُم الوارِثينَ.وَنُمَكِّن لَهُم و فِي الاَرضِ وَ نُرِيَ فِرعَونَ وَ هامانَ وَ جُنودَهُما مِنهُم ما كانوا يَحذَرونَ»( قصص\5و6)4)« قال موسي لقومه استعينوا بالله واصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتقين»(اعراف\128).انتظار فرجاميد وآرزوي تحقق

اين نويد كلي جهاني انساني ,در زبان روايات '' انتظار فرج''  خوانده و افضل عبادات شمرده شده است.اصل'' انتظار فرج'' از يك اصل كلي اسلامي و قرآني ديگر به نام'' حرمت ياس از روح الله'' استنتاج شده است.دو گونه انتظار                                               انتظار فرج دو گونه است :•    انتظاري كه سازنده ,نگهدارنده,تعهد آور,نيروآفرين وتحرك بخش است و نوعي عبادت و حق پرستي شمرده مي شود.•    انتظاري كه گناه,ويرانگر و اسارت بخش است.اين دو نوع انتظار فرج، معلول دو نوع برداشت از ظهور عظيم حضرت مهدي موعود است؛ و اين دو نوع برداشت به نوبه خود از دو نوع بينش درباره تحولات و انقلابات تاريخي ناشي مي شود.قرآن و تاريخمسئله «انتظار فرج» كه ضمن اينكه بحثي فلسفي و اجتماعي است، بحثي ديني و اسلامي است وهمانچنان كه گفتيم ريشه ي قرآني دارد. پس قبل از اينكه درباره ي چگونگي انتظار به بررسي بپردازيم باييد نظر قرآن را درباره ي تاريخ روشن كنيم.به طور خلاصه، قرآن تاريخ را به عنوان يك درس و يك منبع معرفت و شناسايي، يك موضوع تفكر و مايه ي تذكر وآيينه ي عبرت ياد مي كند.در عين آنكه كه تاريخ با يك سلسله نواميس قطعي و لايتخلّف اداره مي شود، نقش انسان و آزادي و اختيار او به هيچ وجه محو نمي گردد. قرآن آيات زيادي در اين زمينه دارد؛ براي نمونه  در آيه ي 11 سوره ي مباركه رعد  مي فرمايد:«اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّي يّغَيِّروا ما بِاَنفُسِهِم».خداوند وضع حاكم و مستولي بر قومي را تغييرنمي دهد مگر آنكه آنچه در خلق و خوي و رفتار خود دارند تغيير دهند.    توجيه

و تفسير تمامل تاريخقرآن مجيد، هم بر شخصيت و واقعيت جامعه تاكيد دارد و هم بر سير صعودي وكمالي آن.از سوي ديگر مي دانيم مكتبهاي ديگر هم بوده اند و هستند كه ضرورت و جبر تاريخ را بدين سو مي دانند، پس لازم است بدانيم كه چه از نظر قرآن مجيد و چه از نظر برخي مكتبهاي ديگر،تكامل تاريخ را چگونه بايد توجيه و تفسيير كرد؟ و مخصوصاً انسان ها چه مسئوليتي دارند و چه نقشي بايد ايفا نمايند؟ بالاخص«انتظار بزرگ» به چه شكل و چه صورت باشد؟دو نوع بينش•    ابزاري يا ديالكتيكي: بر اساس اين نوع طرز تفكر است كه انسان در آغاز پيدايش يك ماده خام است و كار و ابزار كار است كه به اين ماده خام، شكل مناسب با نوع كار و شكل ابزار توليد مي دهد.بر اين عقيده اند كه مبارزه و انقلاب باعث به كمال رسيدن و جهش مي شود، از اين رو با افرادي كه گام هاي اصلاحي بر مي دارند به ديد افراد خيانتكار مي نگرد چون آنها باعث تسكين اجتماع مي شوند وآنها را از رسيدن به تكامل باز مي دارد.•    انساني يا فطري:در نظر اين بينش، هر چند انسان در آغاز پيدايش، شخصيت انساني بالفعل ندارد ولي بذر يك سلسله بينش ها و گرايشها درنهاد او نهفته است. انسان مانند يك نهال است كه استعداد ويژه اي براي برگ و بار ويژه اي در او نهفته است.حركت انسان به سوي كمالات انساني اش از نوع حركت ديناميكي است نه از نوع حركات مكانيكي. تنها از نظر اين نوع بينش است كه «خود» در انسان مفهوم

پيدا مي كند.دو نوع تلقي از انساناين دو نوع بينش نتيجه دو نوع تلقي يا برداشت از انسان و هويت واقعي او و استعدادهاي نهفته اوست.•    بنا بر بينش ابزاري انسان در ذات خود فاقد شخصيت انساني است، هيچ امر ماوراء حيواني در سرشت او نهاده نشده است و آنچه در انسان اصالت دارد و به صورت غريزه در او موجود است جنبه حيواني اوست.•    بنا بر بينش فطري انسان موجودي است داراي سرشت الهي ،مجهز به فطرتي حقجو و  حق طلب، حاكم بر خويشتن و آزاد از جبر طبيعت و جبر محيط و جبر سرشت و جبر سرنوشت.جامعه ايده آلآرمان قيام وانقلاب مهدي (ع) يك فلسفه بزرگ اجتماعي اسلامي است.اين نويد، اركان و عناصر مختلفي دارد كه برخي فلسفي و جهاني است و جزئي از جهان بيني اسلامي است، برخي فرهنگي و تربيتي،  سياسي، اقتصادي،برخي اجتماعي است.مشخصات جامعه بزرگ       خوشبيني به آينده بشريت: درباره ي آينده بشريت نظرهاي مختلف است؛ بعضي معتقدند كه شر و فساد و بدبختي لازمه ي لاينفك حيات بشري است و بنابراين زندگي بي ارزش است و عاقلانه ترين كارها خاتمه دادن به حيات بشري است.بعضي ديگر اساساً حيات بشر را ابتر مي دانند؛ معتقدند كه بشر در اثر پيشرفت حيرت آور تكنيك و ذخيره كردن انبارهاي وحشتناك وسايل تخريبي، رسيده به مرحله اي كه به اصطلاح با گوري كه با دست خود كنده يك گام بيشتر فاصله ندارد.نظريه سوم اين است كه شر و فساد، لازمه لاينفك طبيعت بشر نيست.نظريه چهارم اين است كه ريشه ي فسادها و تباهيها نقص روحي و  معنوي انسان است.  پيروزي نهايي صلاح و

تقوا و صلح و عدالت و آزادي و صداقت بر زور و استكبار و استعبداد و ظلم و اختناق و دجل حكومت جهاني واحد. عمران تمام زمين در حدي كه نقطه خرابي باقي نماند.  بلوغ بشريت به خردمندي كامل و پيروي از فكر و ايدئولوژي و آزادي از اسارت شرايط طبيعي و اجتماعي و غرائز حيواني. حداكثر بهره گيري از مواهب زمين. برقراري مساوات كامل ميان انسانها در امر ثروت. منتفي شدن كامل مفاسد اخلاقي از قبيل ربا، شرب خمر، خيانت، دزدي و ... منتفي شدن جنگ و برقراري صلح و صفا و محبت و تعاون. سازگاري انسان و طبيعت.انتظار ويرانگربرداشت قشري از مردم از مهدويتو قيام و انقلاب مهدي موعود اين است كه صرفاً ماهيت انفجاري دارد؛ فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم ها وتبعيض ها و اختناق ها و حق كشي ها و تباهيها ناشي مي شود؛ نوعي سامان يافتن است  كه معلول پريشان شدن است. آنگاه كه صلاح و حق به نقطه صفربرسد، اين انفحار رخ مي دهد و دست غيب براي نجات حقيقت - نه اهل حقيقت، زيرا حقيقت طرفداري ندارد – از آستين بيرون مي آيد. پس بهترين كمك به تسريع در ظهور و بهترين شكل انتظار، ترويج و اشاعه ي فساد است، و اينجاست كه مي گويند: «اَلغاياتُ تُبَرِّرُالمَبادي»(هدفها وسيله هاي نامشروع را مشروع ميكنند)و اين شعر مصداق وافعي خود را پيدا مي كنددردل دوست به هر شيوه رهي بايد كردطاعت ازدست نيايد گنهي بايد كرد شبه ديالكتيكي:اين نوع از برداشت از آن جهت كه با اصلاحات مخالف است و فسادها و تباهيها را به

عنوان مقدمه يك انفجار مقدس، موجه و مطلوب مي شمارد بايد «شبه ديالكتيكي» خوانده شود، با اين تفاوت كه در تفكر ديالكتيكي با اصلاحات از آن جهت مخالفت مي شود و تشديد نابسامانيها از آن جهت اجازه داده مي شود كه شكاف وسيعتر شود و مبارزه پيگيرتر و داغتر گردد، ولي اين تفكر عاميانه فاقد اين مزيت است؛ فقط به فساد و تباهي فتوا مي دهد كه خودبه خود منجر به نتيجه ي مطلوب بشود.انتظار سازنده                                          ظهور مهدي موعود حلقه اي است ازحلقه هاي مبارزه ي اهل حق واهل باطل كه به پيروزي نهايي اهل حق منتهي مي شود .ظهور مهدي موعود منّتي است بر مستضعفان و خوارشمردگان، و وسيله اي است براي پيشوا و مقتدا شدن آنان، و  مقدمه اي است براي وراثت آنها  خلافت الهي را در روي زمين:« وَنُريدُ اَن نَمُنَّ عَلَي الَّذين استُضعِفوا فيِ الارضِ وَ نَچعَلهُم ائمةً وَ نَچعَلهُمالوارِثينَ»(قصص\5).ظهور مهدي موعود،تحقق بخش وعده اي است كه حدارند متعال از قديم ترين زمانها در كتب آسماني به صالحان و متقيان داده است كه زمين از آن آنان است و  پايان تنها به متقيان تعلق دارد:« وَ لقد كتبنا في الزبور من بعدالذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحونَ»(انبيا\105).در روايات اسلامي سخن از گروه زبده است كه به محض ظهور امام به آن حضرت ملحق مي شوند.بديهي است كه اين گروه ابتدا به ساكن خلق نمي شوند. معلوم مي شود در عين اشاعه و  رواج ظلم و فساد،زمينه هايي عالي وجود دارد كه چنين گروه زبده را پرورش مي دهد. اين خود مي رساند كه نه تنها حق و حقيقت به صفر نرسيده

است، بلكه فرضاً اگر اهل حق از نظر كميت قابل توجه نباشند از نظر كيفيت ارزنده ترين اهل ايمان اند و در رديف ياران سيدالشهداء.از مجموع آيات و روايات استنباط مي شود كه قيام  مهدي موعود(عج) آخرين حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است كه از آغاز جهان برپا بوده است.مهدي موعود تحقق بخش ايده آل همه ي انبيا و اولياء و مردان مبارز راه حق است. شهيد         وَلاتَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللهِ امواتاً بَل احياءُ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ«آل عمران\169».قداست شهيددر عرف عام يعني عرف عموم جهان و در عرف خاص مسلمانان ،برخي كلمات و واژه ها مانند دانشجو،استاد،مؤمن،مجاهد،نبي واز اين قبيل كلمات از نوعي عظمت و احترام و احياناً قداست برخوردارند.اما كلمه اي كه در همه عرف ها توأم با قداست و عظمت است واژه ي شهيد است .از نظر اسلام هر كس به مقام و درجه شهادت نائل آيد كه اسلام با معيار هاي خاص خودش او را شهيد بشناسد،يعني واقعاً در راه هدف هاي عالي اسلامي به انگيزه ي برقراري ارزش هاي واقعي بشدي كشته بشودبه حق پيوستگي شهيدقر آن مجيد در مورد به حق پيوستگي شهيد مي فرمايد:وَلاتَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللهِ امواتاً بَل احياءُ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ.گمان مبر آنان را كه در راه حق شهيد شده اند مرده اند؛خير، آنها زندگاني هستند نزد پروردگارشان و متنعم به انعامات او.در اسلام وقتي مي خواهند مقام كسي يا كاري را بالا ببرند مي گويند مقام فلان شخص برابر است با مقام شهيد ويا فلان كار اجرش برابر است با اجر شهيد .مثلاً در مورد طالب علم اگر

واقعاً انگيزه اش تقرب به خدا باشد و درخخلال دانشجوويي يا طلبگي بميرد شهيد از دنيا رفته است.اين تعبير، قداست و علو مقام طالب علم را مي رساند.حق شهيدتمام كساني كه به بشريت به نحوي خدمت كرده اند، حقي به بشريت دارند،   ولي هيچ كس حقي به اندازه ي حق شهدا بر بشريت ندارد زيرا همه اين گروه ها نيازمند محيطي مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند ولي شهيد است كه با فداكاري و از خودگذشتگي خود مانند شمع مي سوزد تا محفل بشريت را روشن كند و محيط مساعدي را براي ديگران محيا سازد.قرآن كريم پيامبر اكرم را «سراج منير» (چراغ نور افشان) مي خواند.در اين تعبير مفهوم ظلمت زدايي كه توأم با سوختن و روشن كردن است گنجانيده شده است .مي فرمايد:«يا اَيُّهَا النَّبِيُّ اِنّا اَرسَلناكَ شاهِداً وَ مُبَشِراً وَ نَذيراً وَ داعياً اِلَي اللهِ بِاِذنِه وَ سِراجاً مُنيراً»(احزاب\46و45). اي پيامبر تو را فرستاديم گواه و نويد دهنده و بيم رساننده و دعوت كننده به حق با اذن حق و چراغي نورافشان.بدن شهيداسلام ديني حكيمانه است؛ دستوري خالي از مصلحت و راز و رمز ندارد. يكي از دستورهاي اسلامي اين است كه هر فرد مسلمان كه مي ميرد، بر ديگران واجب است كه بدن او را به ترتيب مخصوص غسل دهند و شستشو نمايند، در جامه هايي پاك به ترتيب مخصوص كفن كنند و سپس نماز بخوانند و دفن نمايند ولي اين دستور يك استثنا دارد؛ آن استثنا شهيد است.از اين دستورها فقط نماز و دفن در مورد شهيد اجرا مي شود.اين استثنا نشانه اين است كه روح و شخصيت

شهيد آنچنان پاك و وارسته شده كه در بدنش و در خونش و حتي در جامه اش اثر گذاشته است.بدن شهيد يك «جسد متروّح»است،يعني جسدي كه احكام روح بر آن جاري شده است،همچنانكه جامه ي شهادتش «لباس متجسّد»است؛ يعني روح بر بدن جاري شده و حكم جاري شده بر بدن، بر لباس و جامه جاري شده است.خون شهيدان را ز آب اولي تر استاين خطا از صد صواب اولي تر استمنشأ قداستبديهي است كه شهادت از آن جهت كه كشته شدن است تقدس ندارد. بسياري از كشته شدنهاست كه به جاي اينكه افتخار باشد ننگ است.مي دانيم مرگ و ميرهاي اشخاص انواع و اقسام دارد:1)مرگ طبيعي: شخصي عمر طبيعي خود را به پايان مي رساند و به طور طبيعي مي ميرد.2)مرگ اخترامي: در اثر بيماريهايي مانند حصبه ،وبا و غيره،يا در اثر حوادث يا سوانحي از قبيل زلزله و سيل.3)مرگ هايي كه پاي يك جنايت در كار است: مرگ هايي كه در آن قتلي اتفاق افتاده باشد.4)مرگ هايي كه خود آن مرگها جنايت است: مرگ هايي از قبيل خودكشي5)مرگ هايي كه شهادت است: مرگي است كهانسان باتوجه به خطرات احتمالي يا يقيني فقط به خاطرهدفي مقدس و انساني و به تعبير قرآن «في سبيل الله» از آن استقبال كند.در ميان انواع مرگها تنها اين نوع مرگ است كه از حيات و زندگي،برتر و مقدس تر و عظيم و فخيم تر است.جهاد يا مسؤوليتدر اسلام آنچه منجر به شهادت يعني مرگ آگاهانه در راه هدف مقدس مي گردد، به صورت يك اصل درآمده است و نام آن «جهاد» است.اسلام ديني نيست كه ايده ي مقدس اجتماعي

نداشته باشد ويا كوشش در راه دفاع يا بسط آن ايده را لازم نشمارد.در اينجا به چند جمله از يك خطبه ي نهج البلاغه اكتفا مي كنيم:    «اِنَّ الجِهادَ بابٌ مِن اَبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللهُ لِخاصَّةٍ اولِيائِهِ»همانا جهاد دري از درهاي بهشت است    «وَهُوَلِباسُ التَّقوي»جهاد جامه ي تقواست.    «وَدرعُ اللهِ الحَصينَةُ وَ جُنَتُهُ الوَثيقَةُ»جهاد زره نفوذناپذير خدا و سپر مطمئن خداست.آثار منفي ترك جهاد1) ذلت و خواري 2 ) شدايد و گرفتاري ها3) حقارت روحي 4) از دست دادن بينش وبصيرت5) گرفته شدن حق از آنها6) محروميت از انصاف ديگران : ديگران براي او شخصيتي قائل نمي شوند و از هر گونه انصافي درباره اش مضايقه مي كنند. حديثي ازرسول اكرم«مَن لَم يَغزُ وَ لَم يُحَدِثُ نَفسَهُ بِغَزوٍ ماتَ عَلي شُعبَةِ مِنَ النِفاقِ».آنكس كه جهاد نكرده و لااقل انديشه جهاد را در دل خود نپروريده باشد با نوعي از نفاق خواهد مرد.حديث ديگري است كه از پيامبر پرسيده شد:چرا شهيد در قبر مورد آزمايش (سوال و جواب قبر و برزخ) واقع نمي شود؟پيامبر فرمودند:شهيد در زير برق شمشيري كه بالاي سرش بود آزمايش خويش را انجام داد و پيشاپيش پاسخ همه پرسشها را داد. نشاط شهيديكي از خصوصياتي كه در تاريخ صدر اسلام در بين مسلمانان مشهود است،روحيه اي است كه «نشاط شهيد » نام دارد.در رأس همه ي اين افراد امام علي (ع) را مي بينيم كه مي فرمايند:«لَاَلفَ ضَربَةٍ بِاسَّيفِ اَحَبُّ اِلَيَّ مِن مَيتَةٍ عَلي فِراشٍ».اگر هزار ضربت به فرق من فرود بيايد كه به اين وضع كشته بشوم،بهتر است كه در بستر با يك بيماري بميرم.همچنين امام حسين (ع) در غالب اشعاري

فرمودند:اگرچه دنيا زيبا و دوست داشتني است و آدم را به طرف خودش مي كشد،اما خانه ي آخرت خيلي از دنيا زيباتر و عاليتر است.اگر مال دنيا را آخر بايد گذاشت و رفت، پس چرا آن را در راه خدا انفاق نكند؟و اگر اين بدنهاي ما ساخته شده است كه آخر كار بميرد، پس چرا در راه خدا با شمشير قطعه قطعه نشود؟منطق شهيدشهيد منطق ويژه اي دارد و نمي شود آن را با منطق افراد معمولي سنجيد، منطق او بالاتر است،منطقي است آميخته با منطق عشق از يك طرف، و منطق اصلاح و مصلح از طرف ديگر،يعني اگر شور يك عارف عاشق پروردگار را با منطق يك نفر مصلح با هم تركيب كنيد از آنها منطق شهيد در مي آيد.خون شهيد هيچ وقت خون شهيد هدر نمي رود، به زمين نمي ريزيد. بلكه هر قطره اش تبديل به دريايي از خون مي گردد و در پيكر اجتماع وارد مي شود.لهذا پيغمبر فرمودند:ما مِن قَطرَةٍ اَحَبُّ اِلَي اللهِ مِن قَطرةِ دَمٍ في سَبيلِ اللهِ.هيچ قطره اي در مقياس حقيقت و در نزد خدا از قطره ي خوني كه در راه خدا ريخته شود بهتر نيست.حماسه ي شهيددر ملت هايي كه روح حماسه ، مخصوصاً حماسه الهي مي ميرد بزرگترين خاصيت شهيد اين است كه حماسه مرده را از نو زنده كند.لهذا اسلام هميشه نيازمند به شهيد است، چون هميشه نيازمند به حماسه آفريني است.جاودانگي شهيدشهيد از راه خونش  خودش را در اجتماع جاويد ميكند يعني خون جاويد در اجتماع به وجود مي آورد.لهذا پيغمبر فرمودند:«فَوقَ كُلِّ ذي بِرٍّ بِرٌّ حَتّي يُقتَلُ في سَبيلِ اللهِ وَ

اِذا قُتِلَ في سَبيلِ اللهِ فَلَيسَ فَوقَهُ بِرٌّ»بالا دست هر نيكوكاري نيكوكار ديگري است تا آنگاه كه در راه خدا شهيد شد ديگر بالا دست ندارد.شفاعت شهيددر حديث است كه خداوند شفاعت سه طبقه را در قيامتقبول ميكند:يكي طبقه انبيا بعد از آنها طبقه علما و طبقه ي ديگر طبقه شهدا هستند.گريه بر شهيدجناب حمزة بن عبدالمطّلب عموي بزرگوار رسول اكرم بود كه در احد شهيد شد. وقتي پيامبر از احد به مدينه برگشتند، ديدند كه همه شهدا گريه كننده دارند جز حمزه(چون حمزه از مكه به مدينه مهاجرت كرده بود،تنها بود و كسي را نداشت) و حضرت فرمودند: همه شهدا گريه كننده دارند جز حمزه ،در اين هنگام صحابه رفتند به خانه هايشان و سخن پيامبر را براي آنها هم گفتند، و در اين هنگام زناني كه براي شهادت خانواده شان مي گريستند به احترام پيامبر و حمزه به خانه ي حمزه رفتند و براي حمزه گريستند.اين جريان نشان داد كه اسلام با اينكه با گريه بر ميّت (ميّت عادي) چندان روي خوشي نشان نداده است، مايل است كه مردم بر شهيد بگريند، زيرا شهيد حماسه آفريده است وگريه بر شهيد شركت در حماسه او و هماهنگي با روح او و موافقت با نشاط او و حركت در موج اوست.فلسفه گريه بر شهيددر عصر ما بسياري از مردم نسبت به گريه بر امام حسين معترض اند.آنها مدعي هستند كه اين كار معلول يك تفكر و برداشت غلط از امر شهادت است و آثار اجتماعي بدي دارد ونشان دهنده اين است كه شهادت را شكست و امر نبايستي ميدانند ولي يك ملت (مسيحيان) براي شهادت

شهيدش(مسيح ،البته به عقيده خودشان) جشن مي گيرد، زيرا آن را موفقيت و مايه ي سرافرازي و افتخار مي شمارد.ولي مسئله اين طور نيست و قضيه بر عكس است؛ شادي كردن در شهادت شهيد از بينش فرد گرايي مسيحيت ناشي مي شود وگريه بر شهيد از بينش جامعه گرايي اسلام.مي دانيم كه در اسلام گريه بر شهيد توصيه شده است.براي تحليل اصل مطلب ابتدا بايد مسئله مرگ  و شهادت را از جنبه فردي بررسي كنيم.سه نظريه درباره ي ارتباط روح با بدن و يا زندگي با مرگ وجود دارد.1)ارزش مرگ ارزش مثبت است: رابطه روح با بدن  مانند رابطه ي زنداني با زندان است و در اين نظريه خودكشي مجاز است.2)مرگ فناي كامل است: در اين نظريه زندگي هرچه باشد و به هر شكل باشد بر مرگ ترجيح دارد3)مرگ انتقال از اين جهان به جهان ديگر است: مرگ نيستي و نابودي نيست و رابطه روح با بدن  و دنيا با آخرت از نوع رابطه كشاورز با مزرعه است؛ درست است كه كشاورز خانه و خانواده را رها كرده و در مزرعه مشغول كشاورزي است، اما مزرعه و كار  در مزرعه است كه وسيله ي معيشت خوش او را درهمه ي سال در آغوش خانواده فراهم مي كند.و مردمي كه جهان بيني شان درباره روابط انسان چنين رابطه اي باشد به دو دسته تقسيم مي شوند:•    كساني كه عمر خود را به تباهي گذرانده اند، اينها از مرگ مي ترسند زيرا از خود و كرده هاي خود مي ترسند.•    و عده اي ديگر كه مانند يك كشاورز موفق سخت كوشيده اند و منتظر برداشت محصول اند

تا به آغوش خانواده برگردند.اوليا به منزله ي همان كشاورزان موفق اند كه انتقال به جهان ديگر كه نامش مرگ است، براي آنها يك آرزو است ولي در عين حال هرگز به استقبال مرگ نميروند، زيرا مي دانند تنها فرصت كار و عمل و تكامل،عمر است؛ و هرچه بيشتر بمانند بهتر كمالات انساني را طي مي كنند.طبق اين بينش محبوب بودن مرگ با طلب طول عمر در تناقض نيست.اوليا در دو صورت است كه از خواستن طول عمر صرف نظر مي كنند:•    يكي آنگاه كه احساس كنند وضعي دارند كه هرچه بمانند توفيق بيشتري نمي يابند و به جاي تكامل، تناقض مي يابند.•    و ديگري شهادت است. آنها مرگ به صورت شهادت را بلا شرط از خدا طلب مي كنند، زيرا شهادت هردو خصلت را دارد: هم عمل و تكامل است و از طرف ديگر انتقال به جهان ديگر است.پس شهادت از نظر اسلام بزرگترين موفقيت و آرزوست و براي شهيد؛ جشن و شادماني دارد.مسئله شهادت از ديد اجتماعياما از نظر اسلام آن طرف سكه را هم بايد خواند. عكس العملي كه جامعه درمورد  شهيد نشان مي دهد صرفاً به خود شهيد تعلق ندارد. عكس العمل جامعه مربوط است به اينكه مردم جامعه نسبت به شهيد و جبهه شهيد چه موضع گيري داشته باشند  وهمچنين نسبت به موضع مخالف شهيدرابطه شهيد با جامعه اش دورابطه است:•    رابطه اي كه اگر زنده بود مردم از وجودش بهره مند مي شدند.•    رابطه اش با كساني كه به مبارزه عليه آنها برخاست و به دست آنها شهيد شده است.بديهي است كه از نظر پيروان شهيد كه از فيض

بهره مندي از حيات او بي بهره اند،شهادت شهيد تأثر آور است. آنكه بر شهادت شهيد اظهار تاثر مي كند در حقيقت به نوعي بر خود مي گريد و ناله مي كند.اما از نظر زمينه اي شهادت شهيد يك امر مطلوب است به علت وجود يك جريان نامطلوب.از اين جهت مانند يك عمل جراحي موفقيت آميز است كه مطلوب است اما در زمينه ي زخم معده .بديهي است كه اگر چنين زمينه هايي در كار نباشد، جراحي ضرورتي ندارد، بلكه كار غلطي است.درسي كه از جنبه ي اجتماعي، مردم بايد از شهادت شهيد بگيرند اينست كه نگذارند آنچنان زمينه هايي پيدا شود، همانطور كه مي بينيم نام يزيد و امثال آن به صورتي درآمده كه هركس در مكتب عزاداري واقعي امام حسين تربيت شده باشد از كوچكترين تشبه به آنها در عمل ابا دارد و درس ديگر اينكه عمل قهرمانانه ي شهيد را يك عمل آگاهانه كه به او تحميل نشده است بازگو شود، و احساسات مردم رنگ و شكل احساس آن شهيد را بگيرد. اينجاست كه مي گوييم:گريه بر شهيد شركت در حماسه او و هماهنگي با روح او و موافقت با نشاط او و حركت در موج اوست.تربت شهيدحضرت فاطمه (س) وقتي پدر بزرگوارشان دستور تسبيحات معروف را به ايشان دادند، بر سر قبر عمويشان حمزه رفتند و از تربت شهيد براي خود تسبيح درست كردند.اين نشان دهنده اين است كه خاك شهيد محترم است.همچنين پيشوايان ما گفته اند: حال كه بايد بر خاك سجده كرد بهتر است كه آن خاك تربت شهيد باشد؛ و اگر مي توانيد از خاك كربلا تهيه كنيد

زيرا كه سجده كردن برتربت امام حسين حجاب هاي هفتگانه را پاره ميكند وخاكش اجروثواب نماز را صد برابر ميكند.روز شهيددر دنياي امروز معمول است كه روزي از روزهاي سال را به نام يك گروه يا فرقه يا جنسي اختصاص مي دهند در اسلام يك روز است كه روز شهيد است وآن روز عاشوراست.قيام و انقلاب مهدي (ع) از ديدگاه فلسفه ي تاريخنويسنده: متفكر شهيد استاد مرتضي مطهريچاپ بيستم: مهر 1378 مطابق جمادي الثاني 1420تعداد: 000\7 نسخهليتوگرافي: چاپ و صحافي: مؤسسه ي چاپ فجر(1001395).تلفن: 3119796ناشر: انتشارات صدرا (با كسب اجازه از شوراي نظارت بر نشر آثار استاد شهيد)تعداد صفحه: 110        شابك:  8-27-5600-964  ISBN:964-5600-27-8     تهيه كننده: مهسا حزب الهي

انقلاب مهدي(ع) از ديدگاه فلسفه تاريخ

قيام و انقلاب مهدي(ع) از ديدگاه فلسفه ي تاريخ

نويسنده: متفكر شهيد استاد مطهري خلاصه كتاب: مهسا حزب اللهي- مهدويت يا انديشه ي پيروزي: انديشه اي كه كم و بيش همه ي مذاهب اسلامي به آن مومن و معتقدند انديشه ي پيروزي نهايي نيروي حق و صلح و عدالت بر نيروي باطل و ستيز و ظلم,گسترش جهاني ايمان اسلامي,استقرار كامل و همه جانبه ارزش هاي انساني,تشكيل جامعه ايده آل,و بالاخره اجراي اين ايده عمومي و انساني به وسيله شخصيتي مقدس وعاليقدر كه در روايات متواتر اسلامي از او به ''مهدي'' تعبير شده است.

قيام و انقلاب مهدي (ع) و مقاله ي شهيد         تهيه كننده: مهسا حزب الهي قيام و انقلاب مهدي (ع) از ديدگاه فلسفه ي تاريخنويسنده: متفكر شهيد استاد مرتضي مطهريچاپ بيستم: مهر 1378 مطابق جمادي الثاني 1420تعداد: 000\7 نسخهليتوگرافي: چاپ و صحافي: مؤسسه ي چاپ فجر(1001395).تلفن: 3119796ناشر: انتشارات صدرا (با كسب اجازه از شوراي نظارت

بر نشر آثار استاد شهيد)تعداد صفحه: 110شابك:  8-27-5600-964  ISBN:964-5600-27-8مهدويت يا انديشه ي پيروزيانديشه اي كه كم و بيش همه ي مذاهب اسلامي به آن مومن و معتقدند انديشه ي پيروزي نهايي نيروي حق و صلح و عدالت بر نيروي باطل و ستيز و ظلم,گسترش جهاني ايمان اسلامي,استقرار كامل و همه جانبه ارزش هاي انساني,تشكيل جامعه ايده آل,و بالاخره اجراي اين ايده عمومي و انساني به وسيله شخصيتي مقدس وعاليقدر كه در روايات متواتر اسلامي از او به ''مهدي'' تعبير شده است.و همچنين قرآن مجيد با قاطعيت تمام ,پيروزي نهايي ايمان اسلامي1,غلبه قطعي صالحان ومتقيان2,كوتاه شدن دست ستمكاران و جباران براي هميشه3,و آينده درخشان وسعادتمندانه ي بشريت4 را نويد داده است.« هُوَ الَّذي اَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدي وَدين الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَي الدِّين كُلِّه وَلَو كَرِهَ المُشرِكونَ »(توبه\33وصف\9).« وَ لقد كتبنا في الزبور من بعدالذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحونَ»(انبيا\105).« وَنُريدُ اَن نَمُنَّ عَلَي الَّذين استُضعِفوا فيِ الارضِ وَ نَچعَلهُم ائمةً وَ نَچعَلهُمالوارِثينَ.وَنُمَكِّن لَهُم و فِي الاَرضِ وَ نُرِيَ فِرعَونَ وَ هامانَ وَ جُنودَهُما مِنهُم ما كانوا يَحذَرونَ»( قصص\5و6).« قال موسي لقومه استعينوا بالله واصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتقين»(اعراف\128).انتظار فرجاميد وآرزوي تحقق اين نويد كلي جهاني انساني ,در زبان روايات '' انتظار فرج''  خوانده و افضل عبادات شمرده شده است.اصل'' انتظار فرج'' از يك اصل كلي اسلامي و قرآني ديگر به نام'' حرمت ياس از روح الله'' استنتاج شده است.دو گونه انتظارانتظار فرج دو گونه است :•    انتظاري كه سازنده ,نگهدارنده,تعهد آور,نيروآفرين وتحرك بخش است و نوعي عبادت و حق پرستي شمرده مي شود.•    انتظاري كه گناه,ويرانگر و اسارت بخش است.اين دو

نوع انتظار فرج، معلول دو نوع برداشت از ظهور عظيم حضرت مهدي موعود است؛ و اين دو نوع برداشت به نوبه خود از دو نوع بينش درباره تحولات و انقلابات تاريخي ناشي مي شود.قرآن و تاريخمسئله «انتظار فرج» كه ضمن اينكه بحثي فلسفي و اجتماعي است، بحثي ديني و اسلامي است وهمانچنان كه گفتيم ريشه ي قرآني دارد. پس قبل از اينكه درباره ي چگونگي انتظار به بررسي بپردازيم باييد نظر قرآن را درباره ي تاريخ روشن كنيم.به طور خلاصه، قرآن تاريخ را به عنوان يك درس و يك منبع معرفت و شناسايي، يك موضوع تفكر و مايه ي تذكر وآيينه ي عبرت ياد مي كند.در عين آنكه كه تاريخ با يك سلسله نواميس قطعي و لايتخلّف اداره مي شود، نقش انسان و آزادي و اختيار او به هيچ وجه محو نمي گردد. قرآن آيات زيادي در اين زمينه دارد؛ براي نمونه  در آيه ي 11 سوره ي مباركه رعد  مي فرمايد:«اِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّي يّغَيِّروا ما بِاَنفُسِهِم».خداوند وضع حاكم و مستولي بر قومي را تغييرنمي دهد مگر آنكه آنچه در خلق و خوي و رفتار خود دارند تغيير دهند.    توجيه و تفسير تكامل تاريخقرآن مجيد، هم بر شخصيت و واقعيت جامعه تاكيد دارد و هم بر سير صعودي وكمالي آن.از سوي ديگر مي دانيم مكتبهاي ديگر هم بوده اند و هستند كه ضرورت و جبر تاريخ را بدين سو مي دانند، پس لازم است بدانيم كه چه از نظر قرآن مجيد و چه از نظر برخي مكتبهاي ديگر،تكامل تاريخ را چگونه بايد توجيه و تفسيير كرد؟ و مخصوصاً انسان ها چه

مسئوليتي دارند و چه نقشي بايد ايفا نمايند؟ بالاخص«انتظار بزرگ» به چه شكل و چه صورت باشد؟دو نوع بينش•    ابزاري يا ديالكتيكي:بر اساس اين نوع طرز تفكر است كه انسان در آغاز پيدايش يك ماده خام است و كار و ابزار كار است كه به اين ماده خام، شكل مناسب با نوع كار و شكل ابزار توليد مي دهد.بر اين عقيده اند كه مبارزه و انقلاب باعث به كمال رسيدن و جهش مي شود، از اين رو با افرادي كه گام هاي اصلاحي بر مي دارند به ديد افراد خيانتكار مي نگرد چون آنها باعث تسكين اجتماع مي شوند وآنها را از رسيدن به تكامل باز مي دارد.•    انساني يا فطري:در نظر اين بينش، هر چند انسان در آغاز پيدايش، شخصيت انساني بالفعل ندارد ولي بذر يك سلسله بينش ها و گرايشها درنهاد او نهفته است. انسان مانند يك نهال است كه استعداد ويژه اي براي برگ و بار ويژه اي در او نهفته است.حركت انسان به سوي كمالات انساني اش از نوع حركت ديناميكي است نه از نوع حركات مكانيكي. تنها از نظر اين نوع بينش است كه «خود» در انسان مفهوم پيدا مي كند.دو نوع تلقي از انساناين دو نوع بينش نتيجه دو نوع تلقي يا برداشت از انسان و هويت واقعي او و استعدادهاي نهفته اوست.•    بنا بر بينش ابزاري انسان در ذات خود فاقد شخصيت انساني است، هيچ امر ماوراء حيواني در سرشت او نهاده نشده است و آنچه در انسان اصالت دارد و به صورت غريزه در او موجود است جنبه حيواني اوست.•    بنا بر بينش فطري انسان موجودي است

داراي سرشت الهي ،مجهز به فطرتي حقجو و  حق طلب، حاكم بر خويشتن و آزاد از جبر طبيعت و جبر محيط و جبر سرشت و جبر سرنوشت.جامعه ايده آلآرمان قيام وانقلاب مهدي (ع) يك فلسفه بزرگ اجتماعي اسلامي است.اين نويد، اركان و عناصر مختلفي دارد كه برخي فلسفي و جهاني است و جزئي از جهان بيني اسلامي است، برخي فرهنگي و تربيتي،  سياسي، اقتصادي،برخي اجتماعي است.مشخصات جامعه بزرگ       خوشبيني به آينده بشريت: درباره ي آينده بشريت نظرهاي مختلف است؛ بعضي معتقدند كه شر و فساد و بدبختي لازمه ي لاينفك حيات بشري است و بنابراين زندگي بي ارزش است و عاقلانه ترين كارها خاتمه دادن به حيات بشري است.بعضي ديگر اساساً حيات بشر را ابتر مي دانند؛ معتقدند كه بشر در اثر پيشرفت حيرت آور تكنيك و ذخيره كردن انبارهاي وحشتناك وسايل تخريبي، رسيده به مرحله اي كه به اصطلاح با گوري كه با دست خود كنده يك گام بيشتر فاصله ندارد.نظريه سوم اين است كه شر و فساد، لازمه لاينفك طبيعت بشر نيست.نظريه چهارم اين است كه ريشه ي فسادها و تباهيها نقص روحي و  معنوي انسان است.  پيروزي نهايي صلاح و تقوا و صلح و عدالت و آزادي و صداقت بر زور و استكبار و استعبداد و ظلم و اختناق و دجل حكومت جهاني واحد. عمران تمام زمين در حدي كه نقطه خرابي باقي نماند.  بلوغ بشريت به خردمندي كامل و پيروي از فكر و ايدئولوژي و آزادي از اسارت شرايط طبيعي و اجتماعي و غرائز حيواني. حداكثر بهره گيري از مواهب زمين. برقراري مساوات كامل ميان انسانها در امر ثروت. منتفي شدن

كامل مفاسد اخلاقي از قبيل ربا، شرب خمر، خيانت، دزدي و ... منتفي شدن جنگ و برقراري صلح و صفا و محبت و تعاون. سازگاري انسان و طبيعت.انتظار ويرانگربرداشت قشري از مردم از مهدويتو قيام و انقلاب مهدي موعود اين است كه صرفاً ماهيت انفجاري دارد؛ فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم ها وتبعيض ها و اختناق ها و حق كشي ها و تباهيها ناشي مي شود؛ نوعي سامان يافتن است  كه معلول پريشان شدن است. آنگاه كه صلاح و حق به نقطه صفربرسد، اين انفحار رخ مي دهد و دست غيب براي نجات حقيقت - نه اهل حقيقت، زيرا حقيقت طرفداري ندارد – از آستين بيرون مي آيد. پس بهترين كمك به تسريع در ظهور و بهترين شكل انتظار، ترويج و اشاعه ي فساد است، و اينجاست كه مي گويند: «اَلغاياتُ تُبَرِّرُالمَبادي»(هدفها وسيله هاي نامشروع را مشروع ميكنند)و اين شعر مصداق وافعي خود را پيدا مي كنددردل دوست به هر شيوه رهي بايد كردطاعت ازدست نيايد گنهي بايد كرد شبه ديالكتيكي:اين نوع از برداشت از آن جهت كه با اصلاحات مخالف است و فسادها و تباهيها را به عنوان مقدمه يك انفجار مقدس، موجه و مطلوب مي شمارد بايد «شبه ديالكتيكي» خوانده شود، با اين تفاوت كه در تفكر ديالكتيكي با اصلاحات از آن جهت مخالفت مي شود و تشديد نابسامانيها از آن جهت اجازه داده مي شود كه شكاف وسيعتر شود و مبارزه پيگيرتر و داغتر گردد، ولي اين تفكر عاميانه فاقد اين مزيت است؛ فقط به فساد و تباهي فتوا مي دهد كه خودبه خود منجر به نتيجه

ي مطلوب بشود.انتظار سازندهظهور مهدي موعود حلقه اي است ازحلقه هاي مبارزه ي اهل حق واهل باطل كه به پيروزي نهايي اهل حق منتهي مي شود .ظهور مهدي موعود منّتي است بر مستضعفان و خوارشمردگان، و وسيله اي است براي پيشوا و مقتدا شدن آنان، و  مقدمه اي است براي وراثت آنها  خلافت الهي را در روي زمين:« وَنُريدُ اَن نَمُنَّ عَلَي الَّذين استُضعِفوا فيِ الارضِ وَ نَچعَلهُم ائمةً وَ نَچعَلهُمالوارِثينَ»(قصص\5).ظهور مهدي موعود،تحقق بخش وعده اي است كه حدارند متعال از قديم ترين زمانها در كتب آسماني به صالحان و متقيان داده است كه زمين از آن آنان است و  پايان تنها به متقيان تعلق دارد:« وَ لقد كتبنا في الزبور من بعدالذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحونَ»(انبيا\105).در روايات اسلامي سخن از گروه زبده است كه به محض ظهور امام به آن حضرت ملحق مي شوند.بديهي است كه اين گروه ابتدا به ساكن خلق نمي شوند. معلوم مي شود در عين اشاعه و  رواج ظلم و فساد،زمينه هايي عالي وجود دارد كه چنين گروه زبده را پرورش مي دهد. اين خود مي رساند كه نه تنها حق و حقيقت به صفر نرسيده است، بلكه فرضاً اگر اهل حق از نظر كميت قابل توجه نباشند از نظر كيفيت ارزنده ترين اهل ايمان اند و در رديف ياران سيدالشهداء.از مجموع آيات و روايات استنباط مي شود كه قيام  مهدي موعود(عج) آخرين حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است كه از آغاز جهان برپا بوده است.مهدي موعود تحقق بخش ايده آل همه ي انبيا و اولياء و مردان مبارز راه حق است. شهيدوَلاتَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في

سَبيلِ اللهِ امواتاً بَل احياءُ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ«آل عمران\169». قداست شهيددر عرف عام يعني عرف عموم جهان و در عرف خاص مسلمانان ،برخي كلمات و واژه ها مانند دانشجو،استاد،مؤمن،مجاهد،نبي واز اين قبيل كلمات از نوعي عظمت و احترام و احياناً قداست برخوردارند.اما كلمه اي كه در همه عرف ها توأم با قداست و عظمت است واژه ي شهيد است .از نظر اسلام هر كس به مقام و درجه شهادت نائل آيد كه اسلام با معيار هاي خاص خودش او را شهيد بشناسد،يعني واقعاً در راه هدف هاي عالي اسلامي به انگيزه ي برقراري ارزش هاي واقعي بشدي كشته بشودبه حق پيوستگي شهيدقر آن مجيد در مورد به حق پيوستگي شهيد مي فرمايد:وَلاتَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللهِ امواتاً بَل احياءُ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ.گمان مبر آنان را كه در راه حق شهيد شده اند مرده اند؛خير، آنها زندگاني هستند نزد پروردگارشان و متنعم به انعامات او.در اسلام وقتي مي خواهند مقام كسي يا كاري را بالا ببرند مي گويند مقام فلان شخص برابر است با مقام شهيد ويا فلان كار اجرش برابر است با اجر شهيد .مثلاً در مورد طالب علم اگر واقعاً انگيزه اش تقرب به خدا باشد و درخخلال دانشجوويي يا طلبگي بميرد شهيد از دنيا رفته است.اين تعبير، قداست و علو مقام طالب علم را مي رساند.حق شهيدتمام كساني كه به بشريت به نحوي خدمت كرده اند، حقي به بشريت دارند،   ولي هيچ كس حقي به اندازه ي حق شهدا بر بشريت ندارد زيرا همه اين گروه ها نيازمند محيطي مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند ولي شهيد است كه

با فداكاري و از خودگذشتگي خود مانند شمع مي سوزد تا محفل بشريت را روشن كند و محيط مساعدي را براي ديگران محيا سازد.قرآن كريم پيامبر اكرم را «سراج منير» (چراغ نور افشان) مي خواند.در اين تعبير مفهوم ظلمت زدايي كه توأم با سوختن و روشن كردن است گنجانيده شده است .مي فرمايد:«يا اَيُّهَا النَّبِيُّ اِنّا اَرسَلناكَ شاهِداً وَ مُبَشِراً وَ نَذيراً وَ داعياً اِلَي اللهِ بِاِذنِه وَ سِراجاً مُنيراً»(احزاب\46و45). اي پيامبر تو را فرستاديم گواه و نويد دهنده و بيم رساننده و دعوت كننده به حق با اذن حق و چراغي نورافشان.بدن شهيداسلام ديني حكيمانه است؛ دستوري خالي از مصلحت و راز و رمز ندارد. يكي از دستورهاي اسلامي اين است كه هر فرد مسلمان كه مي ميرد، بر ديگران واجب است كه بدن او را به ترتيب مخصوص غسل دهند و شستشو نمايند، در جامه هايي پاك به ترتيب مخصوص كفن كنند و سپس نماز بخوانند و دفن نمايند ولي اين دستور يك استثنا دارد؛ آن استثنا شهيد است.از اين دستورها فقط نماز و دفن در مورد شهيد اجرا مي شود.اين استثنا نشانه اين است كه روح و شخصيت شهيد آنچنان پاك و وارسته شده كه در بدنش و در خونش و حتي در جامه اش اثر گذاشته است.بدن شهيد يك «جسد متروّح»است،يعني جسدي كه احكام روح بر آن جاري شده است،همچنانكه جامه ي شهادتش «لباس متجسّد»است؛ يعني روح بر بدن جاري شده و حكم جاري شده بر بدن، بر لباس و جامه جاري شده است.خون شهيدان را ز آب اولي تر استاين خطا از صد صواب اولي تر استمنشأ قداستبديهي است كه

شهادت از آن جهت كه كشته شدن است تقدس ندارد. بسياري از كشته شدنهاست كه به جاي اينكه افتخار باشد ننگ است.مي دانيم مرگ و ميرهاي اشخاص انواع و اقسام دارد:مرگ طبيعي: شخصي عمر طبيعي خود را به پايان مي رساند و به طور طبيعي مي ميرد.مرگ اخترامي: در اثر بيماريهايي مانند حصبه ،وبا و غيره،يا در اثر حوادث يا سوانحي از قبيل زلزله و سيل.مرگ هايي كه پاي يك جنايت در كار است: مرگ هايي كه در آن قتلي اتفاق افتاده باشد.مرگ هايي كه خود آن مرگها جنايت است: مرگ هايي از قبيل خودكشيمرگ هايي كه شهادت است: مرگي است كهانسان باتوجه به خطرات احتمالي يا يقيني فقط به خاطرهدفي مقدس و انساني و به تعبير قرآن «في سبيل الله» از آن استقبال كند.در ميان انواع مرگها تنها اين نوع مرگ است كه از حيات و زندگي،برتر و مقدس تر و عظيم و فخيم تر است.جهاد يا مسئوليتدر اسلام آنچه منجر به شهادت يعني مرگ آگاهانه در راه هدف مقدس مي گردد، به صورت يك اصل درآمده است و نام آن «جهاد» است.اسلام ديني نيست كه ايده ي مقدس اجتماعي نداشته باشد ويا كوشش در راه دفاع يا بسط آن ايده را لازم نشمارد.در اينجا به چند جمله از يك خطبه ي نهج البلاغه اكتفا مي كنيم:    «اِنَّ الجِهادَ بابٌ مِن اَبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللهُ لِخاصَّةٍ اولِيائِهِ»همانا جهاد دري از درهاي بهشت است    «وَهُوَلِباسُ التَّقوي»جهاد جامه ي تقواست.    «وَدرعُ اللهِ الحَصينَةُ وَ جُنَتُهُ الوَثيقَةُ»جهاد زره نفوذناپذير خدا و سپر مطمئن خداست. آثار منفي ترك جهاد ذلت و خواري شدايد و گرفتاري هاحقارت روحي از

دست دادن بينش وبصيرت گرفته شدن حق از آنها محروميت از انصاف ديگران : ديگران براي او شخصيتي قائل نمي شوند و از هر گونه انصافي درباره اش مضايقه مي كنند.حديثي ازرسول اكرم«مَن لَم يَغزُ وَ لَم يُحَدِثُ نَفسَهُ بِغَزوٍ ماتَ عَلي شُعبَةِ مِنَ النِفاقِ».آنكس كه جهاد نكرده و لااقل انديشه جهاد را در دل خود نپروريده باشد با نوعي از نفاق خواهد مرد.حديث ديگري است كه از پيامبر پرسيده شد:چرا شهيد در قبر مورد آزمايش (سوال و جواب قبر و برزخ) واقع نمي شود؟پيامبر فرمودند:شهيد در زير برق شمشيري كه بالاي سرش بود آزمايش خويش را انجام داد و پيشاپيش پاسخ همه پرسشها را داد. نشاط شهيديكي از خصوصياتي كه در تاريخ صدر اسلام در بين مسلمانان مشهود است،روحيه اي است كه «نشاط شهيد » نام دارد.در رأس همه ي اين افراد امام علي (ع) را مي بينيم كه مي فرمايند:«لَاَلفَ ضَربَةٍ بِاسَّيفِ اَحَبُّ اِلَيَّ مِن مَيتَةٍ عَلي فِراشٍ».اگر هزار ضربت به فرق من فرود بيايد كه به اين وضع كشته بشوم،بهتر است كه در بستر با يك بيماري بميرم.همچنين امام حسين (ع) در غالب اشعاري فرمودند:اگرچه دنيا زيبا و دوست داشتني است و آدم را به طرف خودش مي كشد،اما خانه ي آخرت خيلي از دنيا زيباتر و عاليتر است.اگر مال دنيا را آخر بايد گذاشت و رفت، پس چرا آن را در راه خدا انفاق نكند؟و اگر اين بدنهاي ما ساخته شده است كه آخر كار بميرد، پس چرا در راه خدا با شمشير قطعه قطعه نشود؟منطق شهيدشهيد منطق ويژه اي دارد و نمي شود آن را با منطق افراد معمولي سنجيد،

منطق او بالاتر است،منطقي است آميخته با منطق عشق از يك طرف، و منطق اصلاح و مصلح از طرف ديگر،يعني اگر شور يك عارف عاشق پروردگار را با منطق يك نفر مصلح با هم تركيب كنيد از آنها منطق شهيد در مي آيد.خون شهيدهيچ وقت خون شهيد هدر نمي رود، به زمين نمي ريزيد. بلكه هر قطره اش تبديل به دريايي از خون مي گردد و در پيكر اجتماع وارد مي شود.لهذا پيغمبر فرمودند:ما مِن قَطرَةٍ اَحَبُّ اِلَي اللهِ مِن قَطرةِ دَمٍ في سَبيلِ اللهِ.هيچ قطره اي در مقياس حقيقت و در نزد خدا از قطره ي خوني كه در راه خدا ريخته شود بهتر نيست.حماسه ي شهيددر ملت هايي كه روح حماسه ، مخصوصاً حماسه الهي مي ميرد بزرگترين خاصيت شهيد اين است كه حماسه مرده را از نو زنده كند.لهذا اسلام هميشه نيازمند به شهيد است، چون هميشه نيازمند به حماسه آفريني است.جاودانگي شهيدشهيد از راه خونش  خودش را در اجتماع جاويد ميكند يعني خون جاويد در اجتماع به وجود مي آورد.لهذا پيغمبر فرمودند:«فَوقَ كُلِّ ذي بِرٍّ بِرٌّ حَتّي يُقتَلُ في سَبيلِ اللهِ وَ اِذا قُتِلَ في سَبيلِ اللهِ فَلَيسَ فَوقَهُ بِرٌّ»بالا دست هر نيكوكاري نيكوكار ديگري است تا آنگاه كه در راه خدا شهيد شد ديگر بالا دست ندارد.شفاعت شهيددر حديث است كه خداوند شفاعت سه طبقه را در قيامتقبول ميكند:يكي طبقه انبيا بعد از آنها طبقه علما و طبقه ي ديگر طبقه شهدا هستند.گريه بر شهيدجناب حمزة بن عبدالمطّلب عموي بزرگوار رسول اكرم بود كه در احد شهيد شد. وقتي پيامبر از احد به مدينه برگشتند، ديدند كه همه شهدا گريه

كننده دارند جز حمزه(چون حمزه از مكه به مدينه مهاجرت كرده بود،تنها بود و كسي را نداشت) و حضرت فرمودند: همه شهدا گريه كننده دارند جز حمزه ،در اين هنگام صحابه رفتند به خانه هايشان و سخن پيامبر را براي آنها هم گفتند، و در اين هنگام زناني كه براي شهادت خانواده شان مي گريستند به احترام پيامبر و حمزه به خانه ي حمزه رفتند و براي حمزه گريستند.اين جريان نشان داد كه اسلام با اينكه با گريه بر ميّت (ميّت عادي) چندان روي خوشي نشان نداده است، مايل است كه مردم بر شهيد بگريند، زيرا شهيد حماسه آفريده است وگريه بر شهيد شركت در حماسه او و هماهنگي با روح او و موافقت با نشاط او و حركت در موج اوست.فلسفه گريه بر شهيددر عصر ما بسياري از مردم نسبت به گريه بر امام حسين معترض اند.آنها مدعي هستند كه اين كار معلول يك تفكر و برداشت غلط از امر شهادت است و آثار اجتماعي بدي دارد ونشان دهنده اين است كه شهادت را شكست و امر نبايستي ميدانند ولي يك ملت (مسيحيان) براي شهادت شهيدش(مسيح ،البته به عقيده خودشان) جشن مي گيرد، زيرا آن را موفقيت و مايه ي سرافرازي و افتخار مي شمارد.ولي مسئله اين طور نيست و قضيه بر عكس است؛ شادي كردن در شهادت شهيد از بينش فرد گرايي مسيحيت ناشي مي شود وگريه بر شهيد از بينش جامعه گرايي اسلام.مي دانيم كه در اسلام گريه بر شهيد توصيه شده است.براي تحليل اصل مطلب ابتدا بايد مسئله مرگ  و شهادت را از جنبه فردي بررسي كنيم.سه نظريه درباره ي ارتباط

روح با بدن و يا زندگي با مرگ وجود دارد.ارزش مرگ ارزش مثبت است: رابطه روح با بدن  مانند رابطه ي زنداني با زندان است و در اين نظريه خودكشي مجاز است.مرگ فناي كامل است: در اين نظريه زندگي هرچه باشد و به هر شكل باشد بر مرگ ترجيح داردمرگ انتقال از اين جهان به جهان ديگر است: مرگ نيستي و نابودي نيست و رابطه روح با بدن  و دنيا با آخرت از نوع رابطه كشاورز با مزرعه است؛ درست است كه كشاورز خانه و خانواده را رها كرده و در مزرعه مشغول كشاورزي است، اما مزرعه و كار  در مزرعه است كه وسيله ي معيشت خوش او را درهمه ي سال در آغوش خانواده فراهم مي كند.و مردمي كه جهان بيني شان درباره روابط انسان چنين رابطه اي باشد به دو دسته تقسيم مي شوند:•    كساني كه عمر خود را به تباهي گذرانده اند، اينها از مرگ مي ترسند زيرا از خود و كرده هاي خود مي ترسند.•    و عده اي ديگر كه مانند يك كشاورز موفق سخت كوشيده اند و منتظر برداشت محصول اند تا به آغوش خانواده برگردند.اوليا به منزله ي همان كشاورزان موفق اند كه انتقال به جهان ديگر كه نامش مرگ است، براي آنها يك آرزو است ولي در عين حال هرگز به استقبال مرگ نميروند، زيرا مي دانند تنها فرصت كار و عمل و تكامل،عمر است؛ و هرچه بيشتر بمانند بهتر كمالات انساني را طي مي كنند.طبق اين بينش محبوب بودن مرگ با طلب طول عمر در تناقض نيست.اوليا در دو صورت است كه از خواستن طول عمر صرف

نظر مي كنند:•    يكي آنگاه كه احساس كنند وضعي دارند كه هرچه بمانند توفيق بيشتري نمي يابند و به جاي تكامل، تناقض مي يابند.•    و ديگري شهادت است. آنها مرگ به صورت شهادت را بلا شرط از خدا طلب مي كنند، زيرا شهادت هردو خصلت را دارد: هم عمل و تكامل است و از طرف ديگر انتقال به جهان ديگر است.پس شهادت از نظر اسلام بزرگترين موفقيت و آرزوست و براي شهيد؛ جشن و شادماني دارد.مسئله شهادت از ديد اجتماعياما از نظر اسلام آن طرف سكه را هم بايد خواند. عكس العملي كه جامعه درمورد  شهيد نشان مي دهد صرفاً به خود شهيد تعلق ندارد. عكس العمل جامعه مربوط است به اينكه مردم جامعه نسبت به شهيد و جبهه شهيد چه موضع گيري داشته باشند  وهمچنين نسبت به موضع مخالف شهيدرابطه شهيد با جامعه اش دورابطه است:•    رابطه اي كه اگر زنده بود مردم از وجودش بهره مند مي شدند.•    رابطه اش با كساني كه به مبارزه عليه آنها برخاست و به دست آنها شهيد شده است.بديهي است كه از نظر پيروان شهيد كه از فيض بهره مندي از حيات او بي بهره اند،شهادت شهيد تأثر آور است. آنكه بر شهادت شهيد اظهار تاثر مي كند در حقيقت به نوعي بر خود مي گريد و ناله مي كند.اما از نظر زمينه اي شهادت شهيد يك امر مطلوب است به علت وجود يك جريان نامطلوب.از اين جهت مانند يك عمل جراحي موفقيت آميز است كه مطلوب است اما در زمينه ي زخم معده .بديهي است كه اگر چنين زمينه هايي در كار نباشد، جراحي ضرورتي ندارد،

بلكه كار غلطي است.درسي كه از جنبه ي اجتماعي، مردم بايد از شهادت شهيد بگيرند اينست كه نگذارند آنچنان زمينه هايي پيدا شود، همانطور كه مي بينيم نام يزيد و امثال آن به صورتي درآمده كه هركس در مكتب عزاداري واقعي امام حسين تربيت شده باشد از كوچكترين تشبه به آنها در عمل ابا دارد و درس ديگر اينكه عمل قهرمانانه ي شهيد را يك عمل آگاهانه كه به او تحميل نشده است بازگو شود، و احساسات مردم رنگ و شكل احساس آن شهيد را بگيرد. اينجاست كه مي گوييم:گريه بر شهيد شركت در حماسه او و هماهنگي با روح او و موافقت با نشاط او و حركت در موج اوست.تربت شهيدحضرت فاطمه (س) وقتي پدر بزرگوارشان دستور تسبيحات معروف را به ايشان دادند، بر سر قبر عمويشان حمزه رفتند و از تربت شهيد براي خود تسبيح درست كردند.اين نشان دهنده اين است كه خاك شهيد محترم است.همچنين پيشوايان ما گفته اند: حال كه بايد بر خاك سجده كرد بهتر است كه آن خاك تربت شهيد باشد؛ و اگر مي توانيد از خاك كربلا تهيه كنيد زيرا كه سجده كردن برتربت امام حسين حجاب هاي هفتگانه را پاره ميكند وخاكش اجروثواب نماز را صد برابر ميكند.روز شهيددر دنياي امروز معمول است كه روزي از روزهاي سال را به نام يك گروه يا فرقه يا جنسي اختصاص مي دهند در اسلام يك روز است كه روز شهيد است وآن روز عاشوراست.

ظهور منجي در اديان ديگر

90 ، 08:09 نجات بخشي (ظهور منجي) در اديان ديگر محمد تقي راشد محصل خلاصه كتاب :مائده سلماني: مطالبي كه در اين بخش گردآوري شده

برداشتي است از موضوع موعود در دين زرتشتي، يهود، مسيحي، اسلام و به بيان دقيق شيعه ي دوازده امامي و نشان دادن همسانيها و ناهمسانيهاي اين اعتقاد در دين هاي ياد شده كه به ترتيب زماني در پي يكديگر آمده است.نجات بخشي در دين زرتشت، انديشه رسيدن به پيروزي نهايي و وصول به جهاني كه در آن مدادهاي آدمي برآورده شود و بر همه ي خواسته هايش پيروز گردد درگاهان آشكار ديده مي شود. درست انديشان و پيروان راستين هر مزد با اعتقاد به نيروي لايزال او پيوسته در تلاشت و جستجوي نجات بخشي هستند كه اين آرزوي آنان را برآورده و پرهيزكار به نعمت جاوداني و كافران را به رنجي جانكاه و مداوم دچار كند.((زندگان و آنهايي كه بوده اند و خواهند بود نجاتي خواهند جست كه از سوي او مي آيد، آن كه اميد مي دهد كه روان پرهيزگاران در بي مرگي نيرومند بود و آن دردمندان در رنج جاوداني. اين ها را مزدا اهورا به شهرياري (= نيروي)  ]خويش[ آفريد. (سين 45 ب 75) از سوي ديگر هر فرد، سرود جهان هستي و پناهگاه امن گروندگان با ايمان، اين اميد را در دل آنان زنده نگاه مي دارد و منتظران را به نجات دهنده اي، كه خواهد فرستاد نويد مي دهد : ((كسي كه در اين راه با ديوان و مردمان، كه به نوبه خود با او (زرتشت) مخالفت مي كنند ستيزه كرده است. يعني از آن مردمي است كه به او (= زرتشت) وفا دارند – چنين كسي با دينش (= وجدانش) تو را دوست، برادر يا پدر است، اهوار مزدا

سرور خانه ي ما را نجات خواهد داد. (سين 45 ب 11) نجات بخشي كه هر مزد به مردمان نيك وعده داده است، وظيفه اش پاييدن و نگهباني اين جهان راستي است. جهاني كه اندكي پيش از رستاخيز آراسته خواهد شد و در آن راستگو بر دروغگو چيره خواهد شد. جهاني كه در آن حق غالب است و باطل و دروغ مغلوب – نجات بخش يا نجات بخشاني كه نوگري هستي را انجام مي دهند در اوستا با واژه اي مشخص مي شوند كه اصلاً (آن كه پيش خواهد برد، آن كه پيشرفت خواهد دادم معني مي دهد. تفسير هاي اوستا كاربردهاي مفرد اين واژه اوستايي را ((سودمند)) و كاربردهاي جمع آن راه سودمندان ترجمه و به "فرشگرد كردار" تفسير كرده اند. ترجمه هاي فارسي ميانه و تفسيرهاي اوستا را فرودين مثبت نيز تاييد مي كند : ... از اين جهت سوشيانس ]ناميده خواهد شد[ يعني : (استوت ارت) زيرا كه سراسر جهان مادي را سود خواهد داد. (بخشي از بند 29، فروردين يشت). به هر صورت هر چند "سود رسانندگي" معني دقيق واژه نيست. اما يكي از جنبه هاي توانايي نجات بخش يا نجات بخشان هست. واژه در فارسي ميانه "سوشيانس" و در فارسي نو "سوشيانس/ سوشيانت" و در فارسي زردشتي، ساوشيوس، سوشيوس، سياوشانس و نيز ضبط شده است.جهان پاياني : جهاني كه پس از ظهور آخرين نجات بخش يعني سوشيانس، ساخته مي شود، با جهان آغازين، يعني آن گاه كه از اهريمن و يارانش خبر نبود همانند است، در اين جهان همه چيز بر مبناي دين است و در زير قدرت كامل هر

فرد و بر وفق دستور او اداره مي شود. اين جهان به مدد تلاش ها و كوشش هاي نيك مردان آراسته شده و از خونريزي نيز خالي نبوده است. حق در سايه تيغه تيز، كارد و شمشير استوار شده است.نجات بخشي در دين مسيحي و يهودي : اميد بستن به جهاني روشني و نوراني كه در آن آدمي بر همه ي خواستنهاي خود كامياب شود و از گناهان پاك و از همه بستگيهاي مادي و جلوه هاي ناخوب آن رهايي يابد و ايمان به وجود نجات دهنده اي كه برآورنده ي اين آرزوها و نياز ما باشد در كتاب عهدين آشكارا ديده مي شود. جهان مطلوبي كه همه خواستار آن هستند و براي رسيدن به آن در تلاشند با همت و كوشش و اداي نجات بخشان راستين نظام مي گيرد و تحقيقاتي مي پذيرد. نجات دهنده واقعي خداي مقتدر و دانا و آگاه بر همه چيز است كه به بندگان خود نيروي نجات روحاني مي بخشد و جز او نجات بخشي نيست : زيرا من يهو خداي تو و قدوس اسرائيل نجات دهنده تو هستم. (اشعياء 43، 3.) من يهو هستم و غير از من نجات دهنده اي نيست (اشعياء باب 43 آيه 43 آيه ي 12). و تنها اوست كه مي تواند اميد آدميان را برآورده سازد و آنان را از گناه برهاند و در سختي ياري كند : و الان اي خداوند براي چه منتظر باشيم اميد من بر تو مي باشد مرا از همه ي گناهم برهان. (مزامير 8،39( اي خداي نجات دهنده ما به خاطر جلال نام خود ما را ياري

فرما. (مزامير 9،79) هر چند نجات دهنده ي واقعي خواست و بس اما آنان كه او بر مي كشد و بر مي كشد و به درجه اي از نيرو و قدرت برساند كه كاميابي و نجات قومشان را سبب شوند نيز نجات دهنده اند مانند يوشعه بنانون. اما در عهد جديد نجات دهندگي به عيسي (ع) نسبت داده شده است زيرا او مأمور شده است كه امت خويش را از گناه نجات بخشد- : او پسري مي خواهد زاييد، و نام او را عيسي خواهد نهاد زيرا او امت خويش ار از گناهشان خواهد رهانيد. (ا.متي 21،1). زيرا در حقيقت شنيده ايم كه او (= مسيح) در حقيقت مسيح و نجات دهنده ي عالم است. (ا.يوضا 42،4). مسيح نجات دهنده آخرين نيز هست. مسيحي كه به اعتقاد پيروان خويش به سليب كشيده شده. (خداي پدران ما، آن عيسي را برخيزاند كه شما به صليب كشيده، كشتيد. او را خدا بر دست راست خود بالا برده8 سرور و نجات دهنده ساخت تا اسرائيل را توبه و آمرزش گناهان بدهد. (اعمال رسولان 5،31).نجات دهنده كيست : نجات دهنده ي پاياني، بر مبناي معتقدات يهوديان، مسيح (= ماشيم) است كه جهان درخشان و با شكوه آينده را مي سازد. و اعتقاد بيشتر دانشمندان يهود بر اين است كه ظهور مسيح و فعاليت او براي بهبود وضع جهان و تامين خواستها و نيازهاي مردمان بخشي از نقشه هاي خداوند در آغاز آفرينش بوده است.و لزوم وجود نجات بخشي كه كسي جز مسيح نيست، پيش از آفرينش كائنات به ذهن خداوند خطور كرده است. مسيح به اعتقاد مسيحيان نيز آخرين

نجات بخش است و در مورد آفرينش او به چنين انديشه اي برخورد مي كنيم. آنجا كه عيسي (ع) با يهوديان گفتگو مي كند ظاهر به وجود خويش در آغاز آفرينش اشاره مي كند.يهوديان بدو (= مسيح) گفتند : "هنوز پنجاه سال نداري و ابراهيم را ديده اي؟ عيسي به ايشان گفت : آمين آمين به شما مي گويم كه پيش از آن كه ابراهيم پيدا شود من هستم" (ا.يومنا 57،56،8).به اعتقاد همه يهوديان نجات دهنده انساني است همانند ديگران اما برخوردار از جلوه و جبروت خدايي است و جهان را با نور خويش كه جلوه اي از نور خداست روشن خواهد كرد : و بار ديگر آفتاب در روز نور تو نخواهد بود و ماه با درخشندگي براي تو نخواهد تابيد، زيرا كه يهوه نور جاوداني تو و خدايت زيبايي تو خواهد بود (اشعياء 19،60).برخي، اين ماشيح يعني نجات دهنده ي آخرين، را همان داوود مي شمارند : ... و بعد از آن بني اسرائيل بازگشت نموده يهوه خداي خويش و پادشاه خود داوود را خواهند طلبيد. (هوشع 5،3).و باز برخي ديگر مي گويند كه خداوند در پايان جهان داوود ديگري را براي نجات مردم مي فرستد : و ايشان خداي خود يهوه و پادشاه خويش داوود را كه براي ايشان بر مي انگيزانم خدمت خواهند كرد. (ارمياء 9،30)گرچه در اين زمينه آراء متفاوتي اظهار شده است كه گاه يكديگر نقض مي كند اما آنچه روشن است اين كه مسيح از خاندان داوود است كه در پايان جهان براي نو ساختن جهان و نجات آن ظهور خواهد كرد. به اعتقاد مسيحيان و به اشاره

هاي آشكار مطلب عهد جديد نجات بخشي پايان همان عيسي مسيح است كه بار ديگر زنده خواهد شد و جهان را از نابساماني خواهد رهانيد. برخي مي پندارند كه مسيح، فرزند داوود رخاني ظهور مي كند كه مردم يا مجرم اند يابي گناه گروه نخست به آيه اي در كتاب اشعياء نبي استناد مي كنند كه مي گويد : و او ديد كه كسي نبود و تعجب نمود كه شفاعت كننده اي وجود نداشت و از اين جهت باز وي را براي او نجات آورد و عدالت او وي را دستگيري نمود – (اشعياء 16،59) و يا در جاي ديگري كه مي گويد : به خاطر ذات خود، اين را مي كنم زيرا كه اسم من چرا بايد بي حرمت شود و جلال خويش را به ديگري نخواهم داد (اشعياء 11،48). گروه دوم به آيه ي زير استناد مي كنند : و جميع قوم تو عادل خواهند بود. و زمين را تا به ابد متصرف خواهند شد (اشعيا 21،60).جهان پيش از ظهور : جهاني كه مقارن ظهور مسح يا پيش از آن در عهدين توصيف مي شود ، مجموعه اي است كه هيچ نظمي بر آن حاكم و هيچ اصلي در آن پايدار نيست. رنجها و دردهايي كه پيش از ظهور مسيح رخ مي دهد، به "دردهاي زايمان "تعبير مي شود : اي خداوند ايشان درحين تنگي تو را خواهند طلبيد و چون ايشان را تأديب نمايي دعاهاي خفيه خواهند ريخت. مثل زن حامله اي كه نزديك زاييدن باشد و درد زه او را گرفته از آلام خود فرياد كنتد. و هم چنين ما نيز

اي خداوند در حضور تو هستيم. حامله شده درد زه ما را گرفت و باد را زاييديم و در زمين هيچ نجات به ظهور نياورديم. (اشعياء 26،16 تا 18). .... و زلزله حادث خواهد شد و تحطيها و اغتشاشها پديد مي آيد، اينها ابتداي دردهاي زه مي باشد. (ا. مرقس، 8،13). بر مبناي برخي اشارات تورات، جهان پيش از ظهور درست همان حالات و موقعيت را خواهد داشت كه پيش از قيام ابراهيم داشت.جهان پس از ظهور نجات بخش :چهان پس از ظهور مسيح به كلي با جهان پيش از ظهور دارد. دنيايي است با قانون هاي نو. جهاني كه در آن آسايش همگاني فراهم شده و نيروي رشد و بالندگي جامعه به اوج خويش رسيده است. جهاني بس شگفت انگيز و داستاني، درخشان هر روز ميوه مي دهد. زمين پر از گنجينه هاي گرانبهاست.... آبها در بيابان و نهرها در صحرا خواهد جوشيد و سراب به بركه و مكانهاي خشك به چشمه هاي آب مبدل خواهد گرديد در مسكني كه شغالها مي خوابند علف و بوريا و ني خواهد بود و در آن جا شاهداهي و طريقي خواهد بود. و به طريقي مقدس ناميده خواهد شد و نجسان از آن عبور نخواهند كرد، بلكه آن به جهت ايشان خواهد بود. و هر كه در آن راه سالك شود اگرچه هم جاهل باشد گمراه نخواهد گرديد. شيري در آن نخواهد بود و حيوان درنده اي بر آن پر نخواهد شد و در آن جا يافت نخواهد شد بلكه ناجيان بر آن سالك خواهند گشت. (اشعياء 7،35 تا 10) و زمين ايشان از نقره و طلا

پر شده و خزان ايشان رو انتهايي نيست. زمين ايشان از آسيابان پر شده و ارابه هاي ايشان رو انتهايي نيست (اشعياء 7،2). جهان نوراني و روشن است و اين روشني و جلا جلوه هميشه تابان خلاست و خورشدي و ماه از نور بيشتر بهره ورند : و در روزي كه خداوند شكستگي قوم خود را ببندد و ضرب جراحات ايشان را شفا دهد روشنايي ماه مثل روشنايي آفتاب و روشنايي هفت چندان مثل روشنايي هفت روز خواهد بود. (اشعياء 26،30).در انجيل از خرابي "اورشليم" و مصيبت عظيمي كه در جهان خاصه براي قوم يهود پديد مي آيد سخن رفته است و مي گويد در آن موقع پر آشوب و آشفته ناگهان پسر انسان با جلال و جبروت مخصوصي در ميان ابرها آشكار مي شود و از جانب خداوند به سلطنت باشكوهي نائل مي گردد كه تا آنروز كسي نديده است."انجيل متي" باب 24 مي گويد : چون عيسي به كوه زيتون نشسته بود، شاگردانش در خلوت نزد وي آمده گفتند : بما بگو كه اين امور كي واقع مي شود و نشان آمدن تو و انقضاي عالم چيست؟ عيسي در جواب ايشان گفت : زنهار كسي شما را گمراه نكند، آن آن رود كه بسا بنام من آمده خواهند گفت كه من مسيح هستم و بسياري را گمراه خواهند كرد، و جنگلها و اخبار جنگلها خواهيد شنيد. زنهار مظطرب مي شويد زيرا كه وقوع اين همه لازم است ليكن انتها هنوز نيست.درمان بيماريها با طلوع  آفتاب عدالت آسان است و آبي كه از اورشليم جاري مي شود داروي دردهاي شفا نيافته و زنده گر

مردگان است.جنگ و خونريزي از جهان رخت بر خواهد بست و قومي بر قوم ديگر تيغ نخواهد كشيد : و امتي بر امتي شمشير نخواهد كشيد و بار ديگر جنگ رو نخواهد آموخت (اشعياء 4،2)هيچ كس بيجا زحمت نخواهد كشيد و يكي دست و رنج ديگري را نخواهد برد و براي آسايش ديگران بر خويشتن رنج هموار نخواهد ساخت. بنا نخواهد كرد تا ديگران سكونت نمايند و آن چه را كه غرس مي نمايند ديگران نخواهند خورد زيرا كه ايام قوم من مثل ايام درخت خواهد بود و برگزيدگان من از عمل دستهاي خود تمتع خواهند برد – زحمت بي جا نخواهند كشيد و اولاد به جهت اظطراب نخواهند زاييد (اشعياء 22،66).جهان پاياني بر پايه ي اوصاف پراكنده اي كه از آن شده است جهاني است بي مرگ، بي غم و رنج، بي درد و ماتم و جاويد خداي بزرگ هر كه را تشنه است از آب حيات سروري سيراب مي سازد و همه نابكاران و دروغگويان را نابود مي كند "و خدا هر اشكي را از چشمان ايشان پاك خواهد كرد و بعد از آن موت نخواهد بود و ماتم و ناله و درد ديگر رو نخواهد نمود زيرا كه چيزهاي اول درگذشت ... من به هر كه تشنه باشد از چشمه آب حيات مفت خواهم داد و هر كه غالب آيد وراث هم چيز خواهد شد و او را خدا خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود (مكاشفه يوحنا 8،7،4،21).جهان پر است از آب و ميوه و آدميان تنها خدا رو مي پرستند. هميشه روز است و حكومت با فرمانرواي توانايي است

كه فرمانروايش بر دوام است و نهري از آب حياط به من نشان داد. كه درخشنده بود مانند بلور و از تخت خدا و بره جاري مي شد. و در وسط شارع عام آن و بر هر دو كناره ي نهر درخت حياط رو كه دروازه ميوه مي آورد ... (مكاشفه يوحنا).و از رويدادهاي مهم، ظهور جنگ فرشتگان با اژدهاي بزرگ يعني شيطان و راندن از بارگاه كبريان و فرو افتادنش بر زمين و ناكار شدن اوست. و در آسمان جنگ شد ميكائيل و فرشتگان با اژدها جنگ كردند.ولي غلبه نيافتند بلكه جاي ايشان ديگر در آسمان يافت نشد و اژدهاي بزرگ انداخته شد يعني آن مار قديمي كه به ابليس و شيطان سمي است كه تمام ربع مسكون را مي فريبند. او بر زمين انداخته شد و فرشتگان بادي انداخته شدند و آوازهاي بلند در آسمان شنيدم كه مي گويد اكنون نجات و قوت و سلطنت خداي ما و قدرت مسح او ظاهر شد زيرا كه آن مدعي برادران ما كه شبانه روز در حضور خداي ما بر ايشان دعوي مي كند. به زير افكنده شد. (مكاشفه يوحنا 7،12 تا 10).دوران حكومت مجدد مسيحم بر مبناي عهد جديد يا تفسيرهاي آن متفاوت است و به طور كلي از چل سال كمتر و هفت هزار سال بيشتر نيست. برخي تفسيرها اين مدت را به ابهام ياد كرده اند و مدت آن را برابر آفرينش جهان تا ظهور، از طوفان نوح تا ظهور و يا به اندازه ي عمر سه نسل دانسته اند. و بنابر يك پندار دين دوران تنها يك دوران انتقالي ميان زندگي اين

جهان در رستاخيز است. عهد جديد اين دوره را ظاهراً هزار سال مي داند.مهدي موعود در منابع معتبر اهل تسنن : با اينكه دانشمندان بزرگ و محدثان نامي اهل تسنن احاديث منقول از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مراجع به مهدي موعود اسلام را به همان گونه كه شيعه معتقد است و خود روايت كرده اند – در منابع معتبر خود آنهم بنقل از صحابه مشهور آورده اند. مع الوصف عده اي از نويسندگان گذشته و كنوني آنان كه شابعه غرض ورزي و تعصب و لجاج بر كنار نبوده و هستند چنين وانمود كرده اند كه8 اعتقاد به وجود مهدي به عنوان نجات دهنده دنيا، يك عقيده صد درصد شيعي است و هيچگونه ارتباطي با اهل تسنن ندارد. بسياري از مردم تصور مي كنند كه وجود امام زمان عليه السلام را بايد از دريچه عقلي و مسئله طول عمر و فلسفه غيبت و امثال اينها شناخت و پاسخ اشكالات وارده را از اين طريق داد و ديگر اطلاع ندارند كه زمزمه مخالفت با اين مسئله نخست از طرف سني ها ابراز شد و آنها بودند كه با شك و ترديد و انكار و تنقيد موضوع مهدي موعود اسلام نگريستند.حتي امروز هم برخي از بدخواهان آنها دست بردار نيستند  و گاه و بيگاه با كتابها و مقالاتي كه مي نويسند اذهان را نسبت به اين مسئله مسلم اسلامي مشوب مي سازند و باعث انحراف بيشتر مردم مي گردند. نوشته هاي مغرضانه ي اين دسته از اهل تسنن بود كه دستاويز برخي از خاورشناسان غربي و ايادي بيگانه و عناصر مرموز داخلي گرديد. و

بالطائف الحيل به گمراه ساختن مسلمانان و افراد بي اطلاع پرداختند. براي درك اين حقيقت لازم است دوازده قرن به عقب برگرديم و قديمي ترين منابع حديث سني ها را از نظر بگذرانيم و ببينيم آيا آنها كه مصادر اوليه حديث عامه مي باشد ذكري از مهدي موعود به ميان آورده اند؟!1-    احمدبن حنبل پيشواي فرقه ي ((حنبلي)) متوني به سال 241 هجري هم عصر امام نهم و دهم – در كتاب معروف ((مسند)) كه قديمي ترين و معتبرترين مدرك حديث اهل تسنن است، اخبار مهدي و هم اخبار مهدي آخر زمان از دودمان پيامبر (ع) رو نقل كرده است.2-    محمدبن اسماعيل بخاري : (256) : نامي ترين محدثان عام و معاصر حضرت عسگري (ع) با همه ي تعصبي كه دارد و با اينكه سعي كرده است كه حتي يك روايت از حضرت صادق (ع) نقل نكند مع الوصف در جزء چهارم كتاب ((صحيح)) خود يعني معتبرترين كتب حديث اهل تسنن ((كتاب الاحكام)) احاديث دوازدهم پيشواي بعد از پيغمبر و نيز در همين جزء "باب نزول عيسي بن مريم" از همكاري عيسي با مهدي موعود اشاره نموده است.3-    مسلم بن حجاج نيشابوري (261)نيز با اينكه مانند بخاري اصرار دارد نامي از مهدي نبرد، معهذا در (كتاب الفتن و اثراط اساعه" و "باب نزول عين" جلد اول كتاب "صحيح" كه دومين صحاح است قسمتي از اين روايات را نقل كرده است. 4-    ابن ماجه قزريني (273) : در كتاب ((سنن)) جلد دوم با صراحت اين اخبار را از عبداله، ابوسعيد خدري، ثوبان غلام عمر، محمدبق صنفيه ام سلمه زوج پيامبر، انس بن مالك و عبداله بن

حارث در بخش مخصوص بعنوان باب خروج المهدي آورده است.5-    ترمذي (279) در كتاب الفتن از ((سنن)) خود "باب ماجاء في المهدي رضي الله عنه" روايات مربوطه را از عبدالله عمر و ابوسعيد خدري ذكر نموده است.از مجموع اين اخبار كه در مستند احمد جنبل و پنج صحيح از صحاح شش گانه اهل تسنن نقل شده اين نتيجه به دست مي آيد كه : بعد از پيغمبر دوازده پيشوا خواهد بود، آخرين آنها مهدي است، مهدي از دودمان پيغمبر و علي و زهرا و حسين (ع) است. مهدي دين اسلام را زنده مي كند و در ميان مردم به عداالت رفتار مي نمايد – عيسي بن مريم از آسمان فرود مي آيد و پشت سر مهدي نماز مي گذارد و در قتل دجال مظهر رذالت، بي ديني به وي كمك مي كند.كتابهايي كه پيرامون مهدي موعود تأليف شده :كتابهايي كه ذيلاً نام مي بريم همگي توسط دانشمندان اهل تسنن پيرامون امام زمان و مهدي موعود اسلام تاليف شده است.1-    احوال صاحب الزمان تأليف : سعدالدين حموئي (722)2-    اخبار المهدي تاليف : حمادبن يعقوب رواجني. 3-    اربعين تاليف : ابونعيم اصفحاني سابق الذكر.4-    ابراز الموهم من كلام ابن حزم تاليف : احمدبن صديق بخاري.5-    اربعين حديث في المهدي تاليف : ابولعلاء همداني.6-    البرهان في علامات مهدي آخر الزمان – تأليف : علي متقي هندي مؤلف كنزالعمال (975)7-    ابيان في اخبار صاحب الزمان تأليف : كنجي شافعي 658.8-    تلخيص البيان في علامات مهدي آخر الزمان تاليف ....9-    جمع الاحاديث الوارده في المهدي – تاليف ابوبكر بن خيثمه.10-    العرف الوردي في اخبار المهدي – تاليف : جلال الدين

سيوطي.11-    اكنون چند روايت مورد بحث را از مدارك معبتر و مهم عافه نقل مي كنيم : (روايت هاي اهل تسنن راجع به مهدي موعود).صحيح بخاري، جابربن سمره مي گويد : پيغمبر فرمود : "دوازده امير خوانده بود" سپس سخني فرمود كه من نشنيدم، پدرم گفت: پيغمبر فرمود : همگي آنها از قريش مي باشند.صحيح مسلم : جابربن سمره گفت : با پدرم حضور پيغمبر رسيدم و شنيدم كه مي فرمود : دين اسلام به پايان نمي رسد مگر اينكه دوازده خليفه در ميان آنها به خلافت برسند. سپس پيغمبر سخني گفت كه بر من پوشيده ماند از پدرم پرسيدم پيغمبر چه فرمود؟ گفت : پيغمبر فرمود : همگي از قريش هستند.منتخب كنترل العمال : در حاشيه مسند جمل – جابرين سمره گفت : پيغمبر فرمود : براي اين امت دوازده سرپرست خواهد بود كه آزار دشمنان زياني به آنها نمي رساند و همگي از قريش مي باشند. طبراني هم آنرا را در معجم كبير از جابر روايت كرده است. اينك همين روايت را با پنج طريق از منابع شيعه نقل مي كنيم :خصال صدوق : جابربن سمره گفت در حضور پيغمبر بودم، فرمود : دوازده تن به جانشيني من مي رسند. مردم فرياد برآوردند و من نفهميدم ديگر پيغمبر چه گفت : از پدرم كه نزديك حضرت بود پرسيدم چه فرمود؟ گفت فرمود : همگي آنها از قريش م باشند و همگي نيز مانند ندارند.كفايه الاثر : سلمان فارسي گفت : پيغمبر فرمود : امامان بعد از من دوازده تن مي باشند به عدد ماه هاي سال. مهدي اين امت نيز از ماست كه

داراي هيبت موسي و نورانيت عيسي و داوري داوود و صبر ايوب است.كفايه الاثر : امام حسن عليه السلام در روز شهادت پدرش اميرالمؤمنين عليه السلام در حاليكه خطبه مي خواند و سخت اندوهگين بود فرمود : جرم رسول خدا به من فرمود : پيشوائي مسلمانان را دوازده امام از اهل بيت من خواهند داشت هر يك از ما نيز يا كشته و يا مسموم مي شويم.كفايه الاثر : امام حسن (ع) فرمود : از جد بزرگوارم رسول خدا سؤال كردم امامان بعد از او چند نفر خواهند بود ؟ فرمود : امامان بعد از من دوازده نفر به عدد  نقباء بني اسرائيل مي باشند. خداوند علم و فهم مرا به آنها ارزاني فرموده است و يا حسين تو نيز از آنها هستي. عرض كردم : يا رسول الله قائم ما كي ظهور مي كند؟ فرمود : ظهور او مانند رستاخيز است كه به طور ناگهاني پديد مي آيد.نجات بخشي در اسلام. (شيعه ي 12 امامي). (اثنا عشري).به اعتقاد شيعيان، جهان پر از ستم و كينه، فقط تهيدستي و تبهكاري را آزاد مردمي سامان مي دهد كه ظهورش مسلم و قيامتش قطعي است. حتي اگر از عمر دنيا فقط يك روز مانده باشد. ... رسول خدا فرمود : در آخر الزمان مردمي از فرزندان من ظهور مي كند كه نامش نام من است و كينه اش كينه من و زمين را از عدل پر مي كند آن چنان كه از جور آكنده بود. و آن "مهدي" (ع) است. ... ابن مسعود گفت : رسول خدا (ص) گفت : دنيا به پايان نمي رسد تا اينكه

مردي از خاندان من كه نامش موافق نام من است عرب را حاكم شود.اين موعود كه "مهدي" ناميده مي شود، آخرين امام از امامان دوازده گانه و فرزند بلافصل (امام حسن عسگري (ع). امام يازدهم شيعيان است و از اين طريق نسبش به دختر پيامبر اكرم (ص) فاطمه زهرا (س) مي رسد. بدين ترتيب ترديد مي ماند كه مهدي از خاندان نبوت است.دولت مهدي (استقرار حكومت عدل و قسط) :الف : جهان در عصر مهدي (ع) از همبستگي و ارتباط وسيعي برخوردار است. ب : مقارن ظهور حضرت مهدي (ع) قطبهاي قدرت و اهرمهاي زور و قلدري به سبب جنگهاي داخلي و مكرر از يكديگر گسيخته اند.ج : علم در عصر حضرت مهدي (ع) پيشرفت زيادي كرده است.شيعه تشكيل يك حكومت جهاني واحد را با چنين جو اجتماعي و سياسي و با در نظر گرفتن آمادگي و آگاهي عمومي جامعه تحت رهبري نيرويي مدد گرفته از الطاف الهي، در عصر مهدي (ع) منتظر است و پيامدهاي چنين حكومتي را آبادي زمين و آسايش و امنيت براي همه موجودات و بهره برداري از همه مواهب طبيعي و تشكيل جامعه اي بر بنياد مساوات مي داند.باشد كه هر يك از ما دست در دست هم دهيم تا زمينه ساز ظهور مولايمان قائم آل محمد (ص) باشيم.(( الهم عجل لوليك الفرج )) تمام راه ظهور تو را با گناه بستم                     دروغ گفتم آقا كه منتظر هستمكسي به فكر شما نيست، راست مي گويم                دعا براي تو باز است راست مي گويماگرچه شهر براي شما چراغان است                براي

كشتنتان نيزه هم فراوان استمن از سرودن شعر ظهور مي ترسم                دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسممن از سياهي شبهاي تار مي گويم                من از خزان شدن اين بهار مي گويمدرون سينه ي ما عشق يخ زده آقا                    تمام مزرعه ما ملخ زده آقاكسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست                براي آمدنت اين جمعه هم مهيا نيستمنبع : نجات بخشي در اديان تأليف : محمد تقي راشد محصل.

امام مهدي(عج) از تولد تا رجعت

علي نظري منفرد خلاصه كتاب: مليحه جمعه طرقبه- پس از شهادت امام يازدهم حضرت حسن بن علي عسگري (ع)در ربيع الاول سال 260 ه.ق امامت به دوازدهمين و آخرين امام خاتم الاوصياء حضرت صاحب الامر حجه بن الحسن (عج) فرجه رسيد.  عمر مبارك آن بزرگوار هنگام شهادت پدر بزرگوارش پنج سال و چند ماه مي باشد.اگرسال ولادت آن حضرت را سال 255 بدانيم چنانچه كليني مي گويد حضرت صاحب(ع) در نيمه شعبان سال دوست وپنجاه وپنج متولد شده است.      

نام كتاب: امام مهدي  عجل الله تعالي فرجه الشريف  از تولد تا رجعتمولف: علي نظري منفردناشر : انتشارات جلوه كمالچاپ: سروراحوال حضرت مهدي و آغاز امامتالف – نسب امام مهدي پدر و اجداد حضرت : حضرت مهدي (عج ) فرزند حضرت امام حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي ابي طالب (ع) است .                             القاب ان حضرت صامت , هادي , رفيق , زكي , سراج , مضيء, شافي , مرضي , حسن و عسگري مي باشد و ان حضرت

و پدر و جد او در زمان خود معروف به ابن الرضا بودند .                              نام مادر ايشان نرجس خاتون و پدر بزرگوارشان امام حسن عسگري (ع ) است .                      ب- ولادت حضرت مهدي (عج ) ولادت حضرت مهدي (عج) در صبح روز دوازدهم شعبان بود.ج- آغاز امامت امام زمان (عج)پس از شهادت امام يازدهم حضرت حسن بن علي عسگري (ع)در ربيع الاول سال 260 ه.ق امامت به دوازدهمين و آخرين امام خاتم الاوصياء حضرت صاحب الامر حجه بن الحسن (عج) فرجه رسيد. عمر مبارك آن بزرگوار هنگام شهادت پدر بزرگوارش پنج سال و چند ماه مي باشد.اگرسال ولادت آن حضرت را سال 255 بدانيم چنانچه كليني مي گويد حضرت صاحب(ع) در نيمه شعبان سال دوست وپنجاه وپنج متولد شده است.                                                                    د-وقايعي كه در آغاز امامت حضرت قائم اتفاق افتاددر آغاز امامت حضرت صاحب الامر عجل الله تعالي فرجه الشريف,وقايع و حوادث فراواني روي داد كه به طور اجمال به برخي از آنها اشاره مي كنيم:البته ذكر تمام رويدادهاي عصر آغاز امامت آن حضرت كه مقارن با غيبت صغراي آن بزرگوار است,ضروري به نظر مي رسد.مقصود از ذكر رويدادهاي مهم آن عصر,بيان حساسيت هاي آن زمان و توضيح و تبيين اين امر است كه اين رويدادها و حوادث چه مقدار در غيبت آن حضرت نقش داشته است.  شيخ مفيد مي گويد:ولادت آن حضرت را پدرش مخفي و امر او را مستور نگه داشت,به جهت اين كه زمان سخت و صعب بود.سلطان آن زمان به شدت در طلب و تعقيب آن بزرگوار بود و تلاش مي نمود كه از آن حضرت اطلاعي پيدا كند و براي اينكه

اعتقاد شيعه ي اماميه درباره ي آن حضرت شايع شده بود و سلطان مي دانست كه شيعيان در انتظار او هستند,امام عسگري در زمان حيات خود فرزندش را ظاهر نكرد و بيشتر مردم بعد از وفات امام عسگري فرزندش امام عصر (ع)را نشناختند.لذا جعفربن علي برادر حضرت ابو محمد عسكري(ع)تركه و اموال او را تصرف كرد و تلاش كرد كنيزان آن حضرت را زنداني كند و اصحاب آن حضرت را كه در انتظار فرزند او بودند و يقين به وجود او داشتند و قائل به امامت او بودند مورد تعدي قرار داده و آنان را مي ترسانيد و پراكنده مي كرد.از اين روسختي زيادي بر خاندان حضرت ابومحمد وارد شد,از دستگيري و زندان و تهديد و كوچك شمردن اما سلطان به نتيجه اي دست پيدا نكرد.      ه- مدعيان نيابت پس از وفات امام عسكري(ع)و آغاز امامت حضرت صاحب الامر(عج) كه همراه با غيبت صغري بود,نواب خاصي از طرف ناحيه ي مقدسه تعيين شدند و اينها كساني بودند كه از قبل و در زمان امامت حضرت هادي و عسكري(ع) شناخته شده و از بزرگان شيعه و اصحاب آن دو امام و مورد تاييد آنان بودند,مانند عثمان بن سعيد,و محمدبن عثمان,در اين دوران گروهي به دروغ خود را نايب خاص حضرت صاحب الامر(عج)معرفي كردند و از اين طريق در صدد فريب مردم و انحراف ايشان برآمدند كه از طرف ناحيه ي مقدسه در رابطه با نادرست بودن ادعاي آنان توقيعاتي بيرون آمد و دروغ بودن ادعاي ايشان به مردم اعلام شد و شيعيان آنها را شناختند و از آنان تبري جستند كه به ذكر نام برخي از

آنها و شرح مختصري در رابطه با آنان مي پردازيم.  1-شريعي2-نميري3-احمد بن حلال كرخي4-محمد بن علي بن بلال5-حلاج6-ابن ابي العزاقر شلمغانيو-اوصاف و ويژگي هاي حضرت مهدي(عج):حضرت مهدي(عج)خاتم الاوصياء و آخرين امام و حجت الهي است همانگونه كه رسول خدا(ص)خاتم انبيا و افضل رسل بود لذا صاحب الامر(عج) همچون پيامبر اكرم(ص)صاحب ويژگي هاي خاص مي باشد كه به بعضي از آنها اشاره مي كنيم.                                                 محمد بن مسلم ثقفي مي گويد:من بر حضرت ابوجعفرمحمد بن علي الباقر(ع)وارد شدم و قصد داشتم كه از قائم آل محمد (ع) سوال كنم . امام (ع) فرمود : اي محمد بن مسلم همانا در وجود قائم آل محمد(ص) ويژگيهايي از 5 نفر از رسولان را مي باشد ,1- يونس بن متي 2- يوسف بن يعقوب 3-موسي 4- عيسي 5– محمد (ص) . اما شباهت او به يونس بن متي اين است كه او بعد از غيبت رجوع كند و جوان باشد بعد از آنكه سن او سن بزرگسالان است و اما شباهت او به يوسف بن يعقوب غيبت او از خاص و عام است او و يارانش پنهان و با وجود قرب مسافت بين او وپدر و اهل و پيروانش , پدرش يعقوب از او اطلاعي نداشت . و اما شباهت او به موسي (ع) دوام خوف و طولاني شدن غيبت و مخفي بودن ولادت و سختي و ناراحتي پيروان او بعد از او ميباشد كه آزار و اذيت را تحمل كنند تا اينكه خداوند اذن در ظهورش دهد و او را ياري نمايد و او را بر دشمن پيروز گرداند . و اما شباهت او به عيسي (ع) اختلاف كساني

است كه درباره او اختلاف كردند تا اينكه گروهي گفتند كه او متولد نشده و دسته اي گفتند كه او از دنيا رفته و طائفه ديگري گفتند كه او كشته و به دار آويخته شد ,و اما شباهت او به جدش محمد مصطفي (ص) خروج با شمشير وكشتن دشمنان خدا و او با شمشير و رعب ياري شود و هيچ رايتي از او بازنگردد.   غيبت صغري , نواب و توقيعات الف – غيبت صغري : براي حضرت مهدي 2 غيبت است . 1- غيبت صغري 2- غيبت كبري كه در روايات به هر دو غيبت تصريح شده است و علاوه برآنچه در روايات آمده , در خارج نيز تحقق يافته است . غيبت صغري در اصطلاح به آن مدت گفته ميشود كه ارتباط مردم با حضرت توسط نواب چهارگانه بود كه قريب هفتاد سال به طول انجاميد و پس از وفات نائب چهارم علي بن محمد سمري در سال 329, غيبت كبري آغاز گرديد و ديگر ارتباط مردم از طريق نواب خاص قطع و از آن پس كه فقهاء و مراجع جامع الشرايط عهده دار نيابت عامع مي باشند.      ب- غيبت صغري چرا ادامه نيافت؟1-يكي از دلايل در مورد ادامه نيافتن غيبت صغري اين است كه نواب خاص كه از طرف حضرت به طور مستقيم مامور اداره امور مردم و رابط ظاهري و خاص حضرت بودند از امكانات و قدرت لازم براي برخورد با حاكمان جائر برخوردار نبودند و پيوسته مورد آزار اذيت و محدوديت از جانب ايشان قرار ميگرفتند و طبيعي بود كه اين امر نمي تواند ادامه يابد و قطعا حاكمان ظالم براي

برداشتن موانع از مسير حركت خودكامه خود آنان را محبوس و يا حتي به شهادت ميرسانند .  2-ديگر نكته اي كه ميتوان در اين باب اشاره كرد سوء استفاده منحرفين و فريب كاري آنان بود .كساني كه از فرصت استفاده كرده و خود را نايب خاص حضرت معرفي ميكردند و باعث انحراف عده اي از مردم مي شمنو كه به برخي از آنان اشاره شد .           3-اراده ذات اقدس الهي بر وجود دو غيبت صغري و كبري باشد كه اين مطلب از احاديث بسياري به دست مي آيد كه فرمودند براي حضرت قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف دو غيبت است . كوتاه مدت و دراز مدت كه شايد بايد بندگان خدا در دوران بر يك از غيبتها به نوعي در امتحان بزرگ الهي قرار گرفته و از اين آزمون سربلند يا سرافكنده بيرون آيند همچون ديگر آزمايشهاي الهي. ج- تفاوتهاي غيبت صغري و غيبت كبري 1-در غيبت صغري تنها گروه خاصي از ياران و نزديكان حضرت امام حسن عسگري (ع) آن حضرت را زيارت نمودند .2-در غيبت صغري ارتباط مردم با حضرت توسط نواب چهارگانه بود و بعد از وفات آنها اين ارتباط تمام شد .           د- نواب خاص ابتدا به ذكر نواب خاص و تعداد آنان ميپردازيم و سپس وظايفي كه آنها در عصر غيبت بر عهده داشتند.   1-عثمان بن سعيد 2-محمد بن عثمان3-حسين بن روح4-علي بن محمد ه-مسئوليت نواب خاص1-بردن سوالهاي مردم از احكام شرعي و مسائل ديني و ديگر درخواستهاي آنان خدمت حضرت و گرفتن جواب و ارائه آن به سوال كنندگان .                                                               2-مشخص نمودن حق و باطل , اعم از

اشخاص يا مواضع آنان در دوران غيبت صغري كه بستر آگاهي مردم را براي شناخت راه حق از باطل براي آن دوران و نيز دوران پس از آنكه ايام غيبت كبري بود فراهم مي ساخت. 3-ابلاغ توقيعاتي كه از ناحيه مقدسه درباره امري از امور و يا شخصي از اشخاص صادر مي شد .     4-ابلاغ پيامهايي از حضرت براي افراد به گونه اي كه هيچ كس جز پيام گيرنده از آن ماجرا اطلاع نداشته است.                                                                                                                  5-رفع مشكلات فردي و يا اجتماعي كه ايجاب مي كرده از طريق آن حضرت توسط نواب خاص انجام پذيرد .         6-دريافت اموال و وجوهي كه مردم براي حضرت مي آوردند و يا رد و عدم قبول برخي از آنها ابلاغ اخبار صادره از ناحيه حضرت نسبت برخي از امور سريه كه آورندگان آن اموال نسبت به آنها مالها داشتند.          و- كيفيت ارتباط نواب با حضرت مهدي (عج)از نكاتي كه مناسب است مورد بررسي قرار گيرد ، كيفيت ارتباط نواب اربعه و وكلاء در عصر غيبت صغري با حضرت ولي عصر مي باشد . كه در اين زمينه بايد به موارد ذيل توجه كرد:       1-ارتباط و ملاقات وكلا و نواب با عصر (ع) در يك زمان مخصوص و در شرايط خاص صورت ميگرفته است ، مثلا ملاقات محدود به چند مرتبه در سال و آن هم در وقت خاصي بوده است نه اينكه به صورت دائم و در اختيار نواب باشد تا هر وقت بخواهند ملاقات كنند و هر زمان اراده نمايند بتوانند با آن حضرت تماس داشته باشند.  2-ملاقات حضوري و زيارت آن حضرت براي نواب فقط در مكانهاي خاصي

بوده است ، نه در هر جايي مثل اين كه نواب در موسم حج در مكه با آن حضرت ملاقات داشتند آن هم در مكه و بيت الله الحرام كنار كعبه و يا در مشاعر مثل عرفات و مشعر و منينه در غير از ايام حج ونه در جاي ديگر و اينگونه ملاقات ها مضمون و مستفاد از بعضي از روايات است.3-اين ملاقاتها فقط در شرايطي انجام ميشد كه لازم و ضروري بود مثل اينكه حادثه مهم رخ داده باشد و يا مردم در امر مهمي نياز به راهنمايي و هدايت شخص امام (ع) را دانسته باشند و يا مسئله مهم شرعي پيش آمده باشد كه نواب قادر به پاسخ گويي نباشند به هر حال در هر شرايط و طبق خواست نواب صورت نمي گرفت .     4-آنگونه كه از برخي روايات بدست مي آيد اكثر ارتباطات به صورت سمعي بوده و نواب فقط صداي مبارك حضرت را مي شنيدند بدون آنكه وجود مبارك ايشان را روايت كنند . البته چون نواب صداي مبارك حضرت آشنا بودند ترديدي در اينكه صدا مربوط به حضرت مي باشد نداشتند به علاوه در اكثر اوقات كه پاسخ سوال و ارتباط به گونه اي بود كه جز حضرت از آن مطلع نبودند .5-نوع ديگري از ارتباط نواب خاص با حضرت از طريق مكاتبه بوده است كه امام پاسخ ها و اوامر و نواهي خود را به صورت مكتوب براي نواب مي فرستادند و ايشان براساس دستور حضرت آن را ابلاغ مي فرمودند . غيبت كبري:براساس آنچه در روايات آمده براي حضرت مهدي دو غيبت است. از جمله اين روايات ،

روايت ابو بصير از امام صادق (ع) است كه مي گويد : به حضرت گفتم حضرت امام ابو جعفر باقر (ع) مي فرمود : براي آل محمد (ص) دوغيبت است يكي طولاني و ديگري كوتاه . امام صادق (ع) فرمود : آري اي ابو بصير ! يكي از آن غيبتها طولاني تر از ديگري است .با پايان گرفتن غيبت صغري كه زمان ان قريب 70 سال بود ، غيبت كبري آغاز شد كه در سال 329 پس از وفات چهارمين نايب خاص آن حضرت ، علي بن محمد سمري شروع شد و پايان آن براي كسي معلوم نيست و اگر از ائمه هم در رابطه با زمان ظهور سوال ميشد جواب مي دادند كساني كه تعيين وقت مي كنند ، دروغ مي گويند . و در توقيع اسحاق بن يعقوباز محمد بن عثمان عمري ، نايب خاص حضرت صاحب الامر به خط آن بزرگوار چنين امده است : اما ظهور فرج ، به مشيت و خواست خداي تعالي خواهد بود و كساني كه براي آن زمان تعيين كرده اند دروغ گفته اند.      رابطه امام و مردم در دوره غيبت كبرياما با وجود ادله و قرائن شكي نيست كه هر گاه امام (ع) صلاح بدانند زمينه ارتباط يا ديدار خود را براي بعضي در زمان و مكان نامعلوم به وجود مي آورند و لذا بعضي از اوتاد و علماء و بزرگان و يا افراد عادي اما داراي صلاحت به گونه اي خدمت مولاي خود شرف ياب شده اند و حضرتش را زيارت نموده اند كه اين تشرف گونه هايي مختلف داشته كه در اينجا به

چند مورد اشاره خواهيم كرد .    الف- چگونگي ارتباط :

در برخي از روايات آمده است كه براي افراد مشاهده ميسر نيست اما اين به آن معنا نيست كه براي هيچكس و در هيچ شرايطي ارتباط امكان پذير نمي باشد ، بلكه از مجموعه آنچه در اين زمينه وارد شده است ، مي توان نتيجه گرفت كه ارتباط با آن حضرت به طور كلي منتفي نيست .اقسام ارتباط1-ارتباط رويايي :در عصر غيبت كبري يك نوع ارتباط ممكن است با امام عصر وجود داشته باشد كه از ان به ارتباط رويايي و يا ارتباط در خواب تعبير مي شود و ترديدي نيست كه اين نوع ارتباط در عصر غيبت كبري نه تنها ممكن بلكه در موارد بسياري تحقق يافته است .2-ارتباط سمعي :در عصر غيبت كبري نوعي ديگر از ارتباط بين مردم و حضرت مهدي ممكن است وجود داشته باشد و آن ارتباط سمعي بدون رويت ومشاهده است .     3-ارتباط به صورت علائم ونشانه ها :ممكن است در عصر غيبت كبري شخصي نشانه و علامتي را از حضور امام و يا حتي وجود مقدس صاحب الامر را زيارت كند بدون آنكه صحبتي با حضرت داشته باشد و يا كلامي از حضرت بشنود .  4-ارتباط سمعي و بصري :اين نوع ارتباط مردم با حضرت مهدي در عصر غيبت كبري نيز ممكن است وقضايا وحكايات فراواني در اين رابطه دركتب ومصادر ذكر شده،به طوري كه جاي هيچگونه ترديدي براي شخص باقي نميگذارد وبه درستي وصحت ان اذعان پيدا ميكند.                                              5-ارتباط قلبي وزباني:اين شكل ديگري از ارتباط است كه براي هركس ودر هر زمان ممكن وميسر است و ان توجه

با دل التفات با قلب است و بدون ترديد اين نحوه ارتباط آثار و فوايد زيادي دارد كه اولا آن بزرگوار به كسي كه با قلب و زبان او را ياد مي كند و به او توجه نمايد ، عنايت مي كند .          6-ارتباط نوشتاري:نوع ديگري از ارتباط , ارتباط نوشتاري است كه نمونه هايي از آن در دوران غيبت صغري به وقوع پيوسته چنان كه در بعضي منابع آمده است مثل اينكه كليني نقل كرده است كه قاسم بن علاء گفت: من سه نامه به صاحب الزمان (ع) در مورد حوائجي كه داشتم , نوشتم و به آن حضرت عرض كردم كه من مردي هستم كه پير شده ام و اولادي ندارم . امام(ع)حوائج مرا پاسخ داد,اما درباره ي فرزند جوابي از آن حضرت به من داده نشد.مرتبه ي چهارم نامه اي را براي حضرت نوشتم و از آن بزرگوار سوال كردم كه دعا كند و از خدا بخواهد كه خدا فرزندي را روزي من نمايد.حضرت پاسخ داد و حوائج من را نوشت و مرقوم فرمود:خدايا فرزندي او را روزي كن كه چشمش روشن شود و اين حمل را براي او فرزند پسر قرار بده.قاسم بن علاء مي گويد:وقتي نامه ي آن حضرت به دستم رسيد,من نمي دانستم كه همسرم حامله است.پس بر جاريه ي خود وارد شدم و از او سوال كردم,او مرا خبر داد كه مشكلي كه داشتم بر طرف شد و بعد از چندي فرزند پسري از او متولد شد:انتظار چيست؟رويدادي كه علم و اطمينان و يا احتمال تحقق آن در آينده,در وجود انسان حالتي راپديد مي آورد كه آن حالت

نفساني را انتظار نامند.البته اين انتظار اگر در رابطه با فردي خاص باشد آن را انتظار خاص و اگر آن امر جنبه عمومي داشته باشد و مربوط به فرد يا گروهي خاص نباشد آن را انتظار عام مي خوانند و نقطه مقابل انتظار ياس و نااميدي است كه هرگاه از نظر شخص تمام زمينه هاي تحقق امري از دست برود و يا ناكارامد جلوه كند,حالتي در شخص پديد مي آورد كه آن را ياس نامند. دو گونه انتظارانتظار و اميد به آينده دو گونه است:1-انتظاري كه سازنده و نگهدارنده است,تعهد آور است,نيرو آفرين و تحرك بخش است؛اين انتظار مي تواند نوعي عبادت و حق پرستي شمرده شود.{را كه اين نوع انتظار در منتظر انگيزه اي را اينجاد مي كند تا خود و ديگران را به گونه اي آماده سازد كه زمينه ساز ظهور موعود الهي باشند. 2-انتظاري كه ويرانگر است،اسارت بخش است،فلج كننده استو نوعي((اباحيگري))محسوب مي شود.كه اين انتظار قطعاً گناهي بزرگ محسوب مي گردد.در اين نوع انتظار عدم تحرك و تنبلي در قالب واژه هاي نااميد كننده ي كار از دست بار نمي آيد و بايد منتظر بود تا موعود بيايد و بدتر از آن اشاعه فكر پليد و شيطاني بعضي از نادانان يا فريب كاران است كه مي گويند بايد فساد و تباهي را افزون كرد تا امام بيايد پس اين نوع انتظار از يك نوع بينش غلط منشاء مي گيرد كه توسط شياطين و استعمارگران به جوامع ناآگاه تلقين مي شود. اهميت انتظارمي توان اهميت انتظار را از آن كسي كه انتظار او برده مي شود دريافت و بر آن پايه ارزيابي

كرد،كسي يا چيزي كه انتظار آن برده مي شود اگر از اهميت بالايي برخوردار باشد انتظار نيز داراي اهميت خواهد بود و اهميت آن چه كه مورد انتظار است به آثار و فوائد و بركاتي است كه تحقق آن در بر خواهد داشت و هر مقدار آن فوائد و آثار بيشتر باشد،تحقق آن انتظار بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد و از اهميت بيشتري برخوردار خواهد بود.ويژگيهاي منتظرانمنتظران مصلح موعود(ع)بايد از ويژگيها و خصوصياتي برخوردار باشند تا عنوان منتظر واقعي بر آنها صدق كند و بدون داشتن آن خصوصيات،شايسته نباشد كه آنها را در شمار منتظران واقعي به حساب آورد برخي از آن ويژگي ها را كه در روايات ذكر شده است در اين جا مي آوريم.الف-تولياز حضرت موسي بن جعفر(ع)نقل شده است كه فرمود:خوشا بر حال شيعيان ما كه در دوران غيبت قائم ما (ع)بر ريسمان چنگ مي زنند و ثابت و پايدار بر موالات مابوده و از دشمنان ما دوري مي كنند.آنها از ما و ما از آنها هستيم آنان راضي شدند به امامت ما و ما به شيعه بودن آنها راضي شديم،پس خوشا بر احوال آنان،سوگند به خدا ايشان روز قيامت در درجات ما خواهند بود     ب-استقامت و پايداريمفضل بن عمر مي گويد:از حضرت ابو عبدالله(ع) شنيدم كه فرمود:از شهرت دوري گزينيد و بدانيد. سوگند به خدا كه امام شما سال ها غيبت خواهد كرد و شما مورد آزمايش قرار خواهيد گرفت تا اين كه گفته مي شود او از دنيا رفته يا هلاك شده است و يا به راهي نامعلوم رفته است و چشم هاي مؤمنان بر او بگريد و شما

همانند واژگون شدن كشتي در امواج دريا دچار شويد و نجات پيدا نكند مگر آن كسي در پيمان خدا باشد و در دل او ايمان را نوشته و به وسيله ي روح خود او را تاييد كرده باشد ، و دوازده پرچم بلند شود كه شبيه يكديگر است، كه هر يك از ديگري تميز داده نشود. مفصل مي گويد: من گريستم. حضرت فرمود: چرا گريه مي كني؟ گفتم چگونه نگريم در حاليكه شما مي گوييد دوازده پرچم شبيه به يك ديگر كه حق و باطل آن معلوم نمي شود، پس ما چه كنيم؟ امام(ع)نگاهي به نور خورشيد كردكه داخل خانه تابيده بود و فرمود:اي ابا عبدالله ! اين خورشيد را مي بيني؟ گفتم آري. فرمود: سوگند به خدا هر آينه امر ما از اين خورشيد واضح تر است. ج- اخلاصامام رضا (ع) از پدرانش و ايشان از اميرالمونين علي بن ابي طالب (ع) نقل كرده است كه آن حضرت به فرزندش حسين (ع) فرمود: نهمين از فرزندان تو اي حسين ! كسي است كه به حق قيام كند و دين را اظهار نمايد و عدل را بگسترد . حسين (ع) مي فرمايد : عرض كردم يا اميرالمونين ! چنين امري خواهد بود ؟ فرمود : به آن كس كه محمد (ص) را به نبوت اختيار فرمود و او را بر همه مردم برگزيد , آري خواهد بود . و لكن بعد از غيبت حيرتي خواهد بود. پس در دين استوار و ثابت نمي ماند , مگر كسي كه داراي اخلاص باشد و با روح يقين مباشر شده و آنان كساني هستند كه خداوند پيمان به

ولايت ما از آنها گرفته و ايمان در قلب آنان نوشته شده و به روح الهي مويد هستند . د- معرفت و ايمان :فضيل بن يسار مي گويد : از حضرت ابو جعفر باقر (ع) شنيدم كه مي فرمود : هر كس بميرد و براي او امامي نباشد مردنش مانند مردن جاهليت باشدو هر كس بميرد و او عارف به امامش باشد به او آسيبي نرسد اين امر مقدم و يا موخر شود و هر كس بميرد و اوعارف به امام خود باشد او همانند كسي است كه با قائم (ع) در خيمه اش باشد .ه- اخلاق پسنديده :كسي كه در انتظار مهدي موعود است , بايد داراي اخلاق نيك و پسنديده باشد زيرا در انتظار كسي است كه مظهر اخلاق پسنديده و احياء كننده مكتب پيامبر و سيره و سنت او مي باشد . همانگونه كه پيامبر (ص) فرموده : من مبعوث شدم تا مكارم اخلاق را تمام نمايم .                    و- تقوااز ديگر ويژگي هايي كه شخص منتظر بايد در عصر انتظار داشته باشد , تقوا و وَرَع است .        هاني تمار مي گويد , حضرت صادق (ع) فرمود : همانا براي صاحب اين امر غيبتي خواهد بود هر كس به دين چنگ زند و به آن تمسك جويد همانند كسي است كه دست بر درخت خاردار بكشد و با دست خود اشاره كرد اين چنين و آنگاه فرمود : همانا براي اين امر غيبتي خواهد بود پس بنده بايد تقوي خدا را پيشه سازد و به دين خدا چنگ زده و تمسك جويد .                 ز- امر به معروف و نهي از منكر امر

به معروف ونهي از منكر از جمله تكاليف عمده ديني است و چنان كه در حديث آمده است اگر به آن عمل شود و اقامه گردد فرايض الهي برقرار مي ماند و كسي كه در انتظار مهدي موعود بسر مي برد ممكن نيست كه نسبت به اين دو فريضه الهي بي تفاوت باشد . از اميرالمومنين (ع) نقل شده است كه فرمود : به درستي كه خداوند سبحان قرون گذشته را مورد لعن قرار نداد , مگر به سببب اينكه امر به معروف و نهي از منكر را ترك كردند . پس سفيهان ونابخردان آنها به سبب انجام معصيت و حليمان خردمندان آنها به سبب ترك نهي از منكر مورد لعن خدا قرار گرفتند . و امام مهدي براي امر به معروف كه همان اقامه عدل و نهي از منكر كه بر چيده شدن بساط ظلم است , قيام خواهد كرد . بنابراين , كسي كه در انتظار او به سر مي برد بايد به او اقتدا كند.   ح- آمادگي رزمي از ديگر ويژگي ها كه بايد در شخص منتظر وجود داشته باشد آمادگي نظامي است .مومنا بايد هميشه آمادگي نظامي داشته باشند تا در هنگام درگيري با دشمنان اسلام بتوانند با آنها مقابله كنند .  ط- حفظ زبان از جمله خصلتهايي كه بايد در عصر غيبت حضرت ولي عصر در منتظر وجود داشته باشد حفظ زبان از سخناني است كه اظهار آن جايز نيست و اگرچه اين ويژگي مانند برخي ديگر از ويژگيها اختصاص به عصر غيبت نداردو هر كس بايد در همه اوقات زبان خود را از گفتار ناپسند حفظ كند. اما در

برخي از روايات مربوط به عصر غيبت به اين امر تصريح شده است و اين خود تاكيدي بر اين امر است كه حفظ زبان در عصر غيبت از اهميت بيشتري برخوردار است .         ي- حفظ دين امام صادق (ع) فرمود :چگونه خواهيد بود هنگاميكه از عمرتان زماني باقي باشد و امام خود را نمي شناسيد ؟به آن حضرت گفته شد در آن هنگام چه كنيم فرمود : به امر اول تمسك كنيد و آن را حفظ نماييد اينكه امر براي شما روشن گردد. ك- اظهار محبت و مودت به امام عصر (عج)از ديگر ويژگيهايي كه بايد منتظر داشته باشد محبت و علاقه و اظهار آن نسبت به وجود مقدس امام عصر مي باشد كه علاوه بر اينكه مودت خاندان پيامبر (ص) اجر رسالت است و خداي عزوجل مي فرمايد : نشانه شوق و علاقه به ظهور آن بزرگوار و تشرف به لقاء و زيارت آن حضرت خواهد بود .  ل-دعا از ديگر خصوصيات منتظر , دعا براي فرج حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداء مي باشد و در حقيقت دعا براي فرج و ظهور آن بزرگوار نتيجه محبت و شوق به لقاء و زيارت او مي باشد و در نقل آمده است و اكثر الدعا بتعجيل الفرج فان في ذلك فرجكم – براي تعجيل فرج زياد دعا كنيد كه فرج شما در آن است – و در حقيقت دعا براي فرج آن حضرت فوائدي به همرا دارد كه برخي از آنها را ذكر مي كنيم . 1-اظهار محبت باطني است .2-نشانه انتظار است .3-باعث زيادي نعمت ميشود .4-نجات از فتنه هاي آخر الزمان است .5-سبب آمرزش

گناهان ميگردد .6-در خواب و يا بيداري تشرف به خدمت آن حضرت فراهم ميگردد.م- مقام و جايگاه منتظران حمران بن اعين از حضرت صادق (ع) نقل كرده است كه آن برزگوار به يكي از مواليناش فرمود : آيا نمي داني آن كسي كه در انتظار امر ما باشد و صبر و شكيبايي پيشه سازد بر آن چه از آزار و ترس مي بيند چه جايگاهي دارد؟ او فردا در زمره ما خواهد بود .وضعيت جهان و اتفاقات قبل از ظهور الف- از نظر اجتماعي قبل از ظهور مهدي موعود (ع) حوادث و رخدادهايي در سراسر جهان پديدارخواهد شد چنانكه از روايات بسياري استفاده مي شود كه اين حوادث گوناگون علامت و نشانه ظهور قريب الوقوع و نزديك حضرت صاحب الامر مي باشد و تحقق اين رويدادها پايان گرفتن فساد و ظلم وجور را نويد مي دهد و طلوع شمس امامت پس از دوران غيبتي طولاني اميد را در قلبهاي مستضعفان جهان بشارت مي دهد كه برخي از آن رويدادها را ذكر مي نماييم.         1-كثرت فتنه ها1-از رسول خدا (ص)نقل شده است كه فرمود:فتنه ها زياد شود و هرج افزون گردد گفتيم هرج چيست؟فرمود:قتل و كشتاروعلم و دانش كاهش مي يابد فرمود:اما از سينه ها گرفته نمي شود بلكه مراد گرفته شدن دانشمندان است.   2-غربت اسلام امام صادق (ع) از پيامبر نقل كرده است كه فرمود اسلام با غربت آغاز شد و به زودي غريب مي گردد همانگونه كه اغاز شد . پس خوشا بر احوال كساني كه غربت را تحمل كرده و بر سختيها صبر كردند و دين خود را حفظ نمودند .3-ظاهر آراييسكوني از

حضرت صادق (ع) و او از رسول خدا(ص) نقل كرده است كه فرمود : به زودي بر امت من زماني فرا رسد كه ضمائر و درون آنها بد و خراب و ظاهر و بيرون آنها به جهت طمع در دنيا نيكو گردد .   4-حب دنيااحمد نقل كرده است از رسول خدا (ص) كه به ثوبان فرمود : اي ثوبان ! چگونه خواهي بود هنگامي كه امتها با يكديگر بر آسيب رساندن به شما هماهنگ شوند همانند كساني كه براي خوردن غذا بر ظرف غذا گردآيند .ثوبان مي گويد ك من به رسول خدا (ص) عرض كردم پدر و مادرم فدايت شود اي رسول خدا آيا آن زمان تعداد ما اندك است ؟ فرمود : چنين نيست بلكه در آن وقت تعداد شما بسيار خواهد بود ولي در دلهاي شما وهن افتاده شده است . به حضرت عرض كردم : اي رسول خدا وهن چيست ؟ فرمود : علاقه و محبت دنيا و ناخوش داشتن جنگ و مبارزه با دشمنان . 5-قتل و كشتار ابو هريره از رسول خدا (ص)نقل كرده است كه فرمود قيامت برپا نمي شود تا اينكه هرج زياد گردد . گفتند يا رسول الله هرج چيست ؟ فرمود : قتل قتل !6- ظلم و بيرحمي امام علي (ع) فرمود : رسول خدا (ص) بعد از شمردن ائمه (ع) فرمود : سپس از مردم , امام ايشان غائب گردد , به مقداري كه خدا بخواهد و براي او دو غيبت است كه يكي طولاني تر از ديگر خواهد بود . سپس رسول خدا (ص) رو به ما كرد و در حالي كه صداي

خود را بلند كرد ,فرمود : الحَذَر الحَذَر ! هنگامي كه پنجم از فرزندان هفتم از اولاد من ناپديد شود . علي (ع) گفت : يا رسول الله حال او هنگام غيبت چگونه خواهد بود ؟ حضرت فرمود : صبر پيشه سازد تا اين كه خداوند به او اذن خروج دهد . پس از يمن قريه اي بنام كرعه خارج شود و بر سرش عمامه من باشد و زره من را بر تن و شمشير من و ذوالفقار را حمايل نمايد و منادي ندا دهد اين مهدي خليفه خدا مي باشد . از او متابعت كنيد . پس زمين را پر از عدل و داد سازد چنان كه پر از ظلم و جور شده است و اين در هنگامي است كه دنيا دچار هرج و مرج و كشت و كشتار و فساد گردد و برخي ديگر تعددي كنند و نه بزرگ بر كوچك ترحم نمايد و نه نيرومند بر ضعيف رحم كند . پس در اين هنگام خداوند به او اذن خروج دهد.                                      7- ابتلاء امت اسلامي از پيامبر (ص) نقل شده است كه فرمود : بلاي شديدي از سلطان بر امت من در آخر الزمان فرود ايد كه همانند آن شنيده نشده باشد تا اين كه زمين با همه پهناوري براي آنها تنگ شود و ان را ظلم و جور فرا گيرد به طوري كه مومن پناهگاهي نيابد كه به آن پناهنده شود . تا اينكه خداوند مردي از عترت من برانگيزاند كه زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد و ساكنان آسمان و

زمين از او راضي شوند و زمين در خود بذري را جاي ندهد مگر اين كه آن را برياند و اسمان پي در پي باران خود را بر آنها ببارد .   ب-از نظر جغرافيايياز روايات فراواني استفاده مي شود كه ظهور حضرت مهدي ارواحنا فداه در مكه مكرمه خواهد بود در منطقه ي ظهور ,دو دولت در ايران و يمن تشكيل ميشود كه از مواليان حضرت مهدي (عج) خواهد بود. 1-ايراندولت و حكومت ياران ايراني آن بزرگوار مدتي قبل از ظهور حضرت مهدي (عج)تشكيل خواهد شدو نبردي طولاني كنند پيروز شوند و سپس در ميان آنها  قبل از ظهور حضرت مهدي (عج)به فاصله كمي دو شخصيت ظاهر ميشوند:  - سيد خراساني كه رهبر سياسي آنها خواهد بود.- شعيب بن صالح كه فرماندهي سپاه و لشكر را عهددار است.و ايراني ها با رهبري اين دو نقش مهمي را در ظهور آن حضرت ايفا مي كنند.2-يمنو اما نصار و ياران يماني آن حضرت,انقلاب و قيام آنها چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدي (عج) خواهد بود.3-حجاز و در آن هنگام در حجاز يك  فراغ سياسي حاكم خواهد بود و سبب اين فراغ سياسي در حجاز اين است كه پادشاهي از خانداني كه نام او عبد الله است كشته ميشود و او اخرين پادشاه حجاز است و بعد از او مردم در مورد جانشين او اختلاف كنند و اين اختلاف تا ظهور حضرت مهدي (عج) ادامه ميابد .  بدانيد هنگامي كه عبد الله بميرد , مردم ديگر بعد از او بر كسي اتفاق نكند و اين امر بدون صاحب شما پايان نپذيرد انشا الله و حكومت پادشاهي از

ميان برود و هر كس كه به ملك و حكومت رسد فقط براي ماه ها و روزها باشد. ابوبصير مي گويد: گفتم:اين امر طولاني شود ؟فرمود:چنين نخواهد بود؟ 4-عراققبل از ظهور حضرت مهدي (ع)سرزمين عراق دچار نا ارامي و جنگ وخونريزي وقتل مي گرددجابر مي گويد:به حضرت ابو جعفر باقر (ع) عرض كردم اين امر در چه زمان خواهد بود؟فرمود:اي جابر اين امر رسيده است در حاليكه هنوز ميان و كوفه كشته ها زياد نگرديده است.5-رومذكر روم در احاديث زيادي از روايات عصر ظهور آمده است كه از آن جمله احاديث سيطرفتنه و سيطره و تسلط آنها بر بلاد مسلمانان است.از امام صادق (ع)نقل شده است كه فرمود:هنگامي كه فتنه را در بلاد شام ديدي پس مرگ خواهد بود تا اين كه بنو الاصفر (روميان)به سوي بلاد عرب بيايند و بين آنها وقايعي پديد آيد.و امام باقر (ع)نقل شده است كه فرمود:سپس به دست او (مهدي)مسلمان شود و او براي آنها مسجدي بنا نمايد و مردي را اصحاب خود را بر آنها جانشين خود قرار دهد و آنگاه بازگردد.       6-شرق وتركبه نظر مي رسد كه مقصود از ترك در احاديث مردم كشورهاي تازه استقلال يافته شوروي سابق و اروپاي شرقي و آسياي شرقي باشند كه از آنها به قبايل ترك يا امتهاي ترك تعبير شده است . از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود : به ناچار براي ما از آذربايجان ياراني خواهد بود كه كسي در برابر آن قدرت ايستادگي ندارد . هنگامي كه حركت كنند شما نيز روانه گرديد پس به سوي او آئيد اگرچه بر روي يخ باشد .   از

اين كه فرمود : به ناچار براي ما از آذربايجان ...معلوم ميشود كه حركت هدايت در آذربايجان و يا از اهالي آنجا خواهد بود .  علائم ظهور هنگام ظهور ولي عصر ارواحنا فداه علامتهايي ظاهر مي شود كه حكايت نزديك بودن ظهور آن حضرت دارد . اين نشانه ها بر دو قسم است :     1-علائم حتمي و قطعي كه ظهور آن حضرت را به دنبال دارد . 2-علائمي كه حتمي نيست يعني علائمي كه قبل از ظهور ولي عصر ممكن است روي دهد اما حكايت از نزديكي ظهور آن حضرت ندارد. الف- نداي آسماني نداي اسماني يكي از آيات ونشانه هاي حتمي است در بيست و سوم ماه مبارك رمضان نام مقدس حضرت صاحب الامر از آسمان شنيده ميشود .      حُذَيفه مي گويد : از رسول خدا (ص) شنيدم كه مي فرمود : هنگامي كه خروج قائم فرا رسد منادي از آسمان ندا دهد , اي مردم ! ايام و دوران حكومت جباران به پايان رسيده و امر را بهترين امت محمد (ص) به دست گرفته است . پس به مكه ملحق شويد . پس نُجَبا از مصر و ابدال از شام و عراق كه عبادت كنندگان شب و شيران صحنه نبرد در روزند و گويا دلهاي آنان قطعه اي از آهن است با او ميان ركن و مقام بيعت كنند.  ب- خروج يماني محمد بن مسلم ثقفي از حضرت ابوجعفر باقر (ع) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود : همانا از علامات خروج قائم (عج) , خروج سفياني از شام و خروج يماني از يمن و صيحه آسماني در ماه مبارك رمضان است

كه كسي از آسمان به اسم او و اسم پدرش ندا كند.  ج- خسف ببداء مقصود از خسف ببداء فرو رفتن زميني به اسم ببدائ است و آن زميني ميان مدينه و مكه مي باشد و از جمله علامات حتمي ظهور كه در روايات آمده است فرو رفتن سفياني و سپاه او در زمين ببداء مي باشد! كه در اخبار آن تصريح شده و برخي از آنها را در اين جا ذكر ميكنيم.       د- قتل نفس زكيه از علامات و نشانه هاي قبل از قيام حضرت كه در روايات ذكر شده است كشته شدن انسان پاك و تزكيه شده مي باشد و روايات فراواني در اين رابطه وارد شده است كه در آنها به كشته شدن چنين شخصي به طور حتم قبل از قيام حضرت مهدي اشاره شده است به عنوان مثال:سفيان بن ابراهيم جريري مي گويد : از پدرم شنيدم كه مي گفت : نفس زكيه فرزندي از خاندان محمد (ص) است كه نامش محمد بن الحسن باشد و بدون جرم وگناه كشته مي شود و هنگامي كه او كشته شود در آسمان عذر و در زمين ياوري براي ظالمان و همراهان آنان باقي نمي ماند و در اين هنگام خداوند قائم آل محمد را در ميان جمعي اندك مبعوث گرداند. پس هنگامي كه آنها خروج كنند مردم براي آنها گريه كنند . مردم نمي بينند كه انها پيروز مي شوند . خداوند مشارق و مغارب زمين را براي آنها فتح كند و بدان كه هم آنها مومنان واقعي هستند و بدان كه بهترين جهاد در آخرالزمان خواهد بود.    ه- خروج سفياني از ديگر

علائم ظاهر شدن سفياني است كه او با لشكر و اعوان خود در زميني به نام ببداء ميان مكه و مدينه هلاك شود و زمين آنها را در خود فرو برد و روايات زيادي به سفياني تصريح يا اشاره كرده است . بشير بن غالب گفت :سفياني از بلاد روم , در حالي كه بر مذهب نصاري است روي مي آورد و بر گردن او صليب باشد و او رهبر آن جماعت است .  و- طلوع خورشيد از مغرب از ديگر علائم طلوع خورشيد از مغرب است كه از اشراط ساعت و نشانه هاي قيامت نيز شمرده است و از آنجايي كه ظهور حضرت امام مهدي (ع) در آخرالزمان است طلوع خورشيد از مغرب هم از جمله نشانه هاي ظهور حضرت مهدي و نزديك بودن قيامت است كه در اينجا يكي از اين روايات را ذكر ميكنيم . از رسول خدا (ص) نقل شده است كه فرمود : سه چيز است كه هر گاه ظاهر گردد هيچ كسي را كه قبل از آن ايمان نياورده است , ايمانش سود نبخشد طلوع خورشيد از مغرب و دجال و دابه مي باشد .  ز- دابة الارضدابة الارض (جنبنده زمين ) از ديگر نشانه ها است .از حذيفه نقل شده است كه گفت : دابه دو مرتبه قبل از روز قيامت بيرون خواهد امد و مرتبه سوم نزد بزرگترين مساجد شما بيرون آيد .  ح- خروج دجال 1-از رسول خدا(ص)  نقل شده است كه مي فرمود : خدايا من به تو از شر فتنه دجال پناه مي برم .2-هشام بن عامر انصاري , مرداني را ديد كه نزد

عمران بن حصين و ديگر اصحاب پيامبر (ص) مي روند در خشم شد و گفت : سوگند به خدا شما به سوي كساني مي رويد كه بيش از من از رسول خدا (ص) حديث نشنيده و حفظ نكرده اند و به تحقيق من از رسول خدا (ص) شنيدم كه مي فرمود : ما بين خلق آدم تا وقتي قيامت برپا مي شود , فتنه اي بزرگتر از فتنه دجال نباشد .      زمان ومكان ظهور تعدادي از روايات متضمن زمان و مكان امام عصر (عج) مي باشد كه به ذكر برخي از آن روايات مي پردازيم .1-از امام محمد باقر (ع) نقل شده است كه فرمود : سپس مهدي (ع) در مكه هنگام عشاء ظاهر مي شود در حالي كه پرچم رسول خدا (ص) و پيراهن و شمشير آن حضرت همراه اوست و علامات و نشانه ها نيز با او مي باشد . پس هنگامي كه نماز عشاء را به جاي آورد , با صداي بلند فرياد زند : اي مردم ! من شما را يارآوري مي كنم كه خدا را به يادآوريد و براي خدا مقاومت كنيد و اوحجت خود را بر شما تمام كرد و انبيا را فرستاد و كتاب را نازل كرد و شما را فرمان داد و امر نمود كه هرگز به او شرك نورزيد و بر فرمانبرداري و طاعت او و رسولش (ص) بكوشيد و آن چه را كه قرآن آورده و احياء نموده است زنده نگاه داريد و هر چه را كه قرآن ميرانده آن را بميرانيد و يار و مددكار هدايت باشيد و تقوا را پاسداري كنيد كه فناي

دنيا نزديك شده و اعلام وداع و جدايي نموده است و من شما را به سوي خدا و رسولش (ص) و عمل به كتاب خدا و به كار گرفتن احكام و دستورات آن , ميراندن باطل و نابود كردن آن و احياي سنت و روش پيامبر (ص) كه متروك مانده و از ميان رفته است دعوت مي كنيم.           2-مفضل بن عمر از امام صادق (ع) در مورد مكان ظهور امام مهدي (عج) نقل كرده است كه امام صادق (ع) فرمود : سوگند به خدا اي مفضل !گويا به او نگاه ميكنم كه داخل مكه شده و بُرد و جامه رسول خدا (ص) را در بر دارد و بر سرش عمامه زرد رنگي است و كفش رسول خدا (ص) در پايش و در دست او عصايي باشد و پيشاپيش او گوسفنداني است و حركت مي كند به سوي بيت خدا و كسي او را در آنجا نمي شناسد و او ظاهر شود , در حالي كه جوان است . مفضل عرض كرد : اي سيد من ! او به صورت جوان باز مي گردد يا اين كه درهيأت پيري ظاهر مي گردد ؟ امام (ع) فرمود : سبحان الله ! هنگامي كه فرمان از طرف خداي تعالي بيايد هر گونه كه بخواهد و به هر صورت كه بخواهد ظاهر مي شود .مفضل عرض ميكند اي سيد من ! از كجا و چگونه ظاهر مي گردد؟ حضرت فرمود : اي مفضل ! او به تنهايي ظاهر مي شود و به تنهايي به سوي بيت الله مي آيد و به تنهايي وارد كعبه مي شود و در تنهايي

روز را به شب مي رساند . پس هنگامي كه چشمها به خواب رفت و تاريكي همه جا را فرا گرفت , جبرئيل و ميكائيل و ملائكه كه در صفوف هستند , بر او فرود ايند و جبرئيل او را گويد : اي سيد من ! كلام تو مقبول و فرمان تو متاع خواهد بود . پس آن حضرت دست بر صورت مبارك خود مي كشد و مي گويد :خدا را حمد كه وعده خود را تحقق بخشيد و زمين را به ارث به ما عطا كرد كه از بهشت هر كجا را كه خواهيم , براي خود قرار دهيم و اجر عمل كنندگان نيكو باشد . و آن گاه ميان ركن و مقام بايستد و فرياد زند كه : اي گروه نقيبان و خواص من و اي كساني كه خداوند شما را براي من ذخيره كرده تا مرا قبل از ظهورم مياري دهيد ! نزد من آييد و فرمان بريد . پس اين فرياد به آنان مي رسد در حالي كه آنها در محرابهاي خدا يا در بستر خود در شرق و غرب زمين هستند پس به سوي او حركت كنند و زماني به مقدار چشم بر هم زدن نگذرد كه تمام آن ياران برابر حضرت ميان ركن و مقام قرار گيرند .     در اين هنگام خداي عزوجل امر كند , نوري به صورت عمودي از زمين تا آسمان پديد آيد تا آن نور خانه هر مومني كه روي زمين است را روشن سازد و مومنان به آن نور شاد و مسرور شوند در حالي كه هنوز از ظهور قائم ما اهل بيت (ع)

خبردار نشده اند.    سپس صبح كند , در حالي كه سيصد و سيزده مرد به تعداد اصحاب رسول خدا (ص) در جنگ بدر در برابر آن حضرت استاده باشند .آنگاه سيد ما قائم (ع) تكيه بر كعبه مي نمايد و مي گويد : اي مردم ! بدانيد هر كه خواهد نظر برآدم و شيث كند , پس بر من نظر كند .   مقابله امام (ع) با دشمنان تا دندان مسلح همانگونه كه از روايات فراوان استفاده مي شود , حضرت ولي عصر جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد و مستكبران و ظالمان را سركوب نموده و عدل داد را حاكم مي نمايد .اما در اينجا سوالي مطرح مي شود كه امام (ع) با چه نوع يا انواع سلاحي به مقابله با دشمن مي پردازد و با چه امكاناتي بر ايشان غلبه پيدا مي كند .  در پاسخ بايد گفت : امكاناتي كه حضرت در اختيار دارند تا ماموريت الهي خويش را محقق سازند مركب از امكانات معنوي و مادي است . قطعا امام (ع) نيروهاي خود را مجهز و مسلح به سلاحهاي روز ميگرداند چنانكه در روايات ابن حجاج آمده است كه امام صادق فرمودند : وقتي قائم ما قيام مي كند به سرزمين نزديك كوفه به نام رحبه مي آيند و به نقطه اي اشاره كرده و مي فرمايند : اين محل را حفر كنيد چون آن زمين را حفر مي كنند سلاحهاي بسياري در انجا ميبينند كه بيرون آورده و حضرت لشگري با دوازده هزار نيرو را با آن سلاحها مسلح و مجهز كرده به سوي دشمن ميفرستد .  امام

مهدي (ع) پس از ظهور از مكه مكرمه با سپاه خود كه بالغ بر ده هزار نفر خواهد بود به سوي مدينه منوره حركت خواهد كرد و پس از رسيدن به مدينه با نيروهاي دشمن كه در مدينه تجمع كرده اند درگير شده و آنان را شكست داده و آنجا را آزاد مي كند و به تصرف خود درمي آورد و با آزاد شدن حرمين , حجاز براي آن حضرت فتح ميگردد و با سرزمين يمن تحت لواي آن حضرت قرار ميگيرد . عراقهنگامي كه سرزمين حجازو يمن آزاد شد ,حضرت به سوي عراق حركت مي نمايد و در مسير حركت امام (ع) از حجاز به عراق ,سپاه ايرانيان و جماعت آنها به فرماندهي خراساني و شيع بن صالح به آن حضرت ملحق ميشوند و با ايشان بيعت مي كنندو امام مهدي (ع) وارد سرزمين عراق شده و اوضاع عراق را سامان ميدهد و با باقيماندگان از لشكر سفياني مي جنگد و آنها را شكست مي دهد و منزهم ميسازد و با گروه هاي متعدد خوارج نيز درگير شده , بر آنها غلبه مي كند . چگونگي تشكيل حكومت پس از شكست دشمنان توسط امام مهدي (ع) و استيلاي امام بر عراق, يمن حجاز و ايران كشور هاي خليج نيز در تصرف ايشان قرار ميگيرد و آنگاه آن بزرگوار عراق را مركز دولت خود و كوفه را پايتخت قرار مي دهد.در اين زمينه روايات بسياري وارد شده است كه به تعدادي از آنها اشاره مي كنيم :1-صالح بن ابي الاسود از حضرت ابوعبدالله صادق (ع) روايت كرده است كه آن بزرگوار مسجد سهله را ذكر

كرد و فرمود :بدان كه آنجا منزل صاحب ما خواهد بود , هنگامي كه با اهل خود بيايد. 2-عبدالاعلي (حلبي)مي گويد: حضرت ابو جعفر (ع) فرمود:براي صاحب اين امر غيبتي است او در بعضي از كوه ها و شعاب خواهد بود و سپس با دست خود اشاره به ناحيه ذي طوي نمود تا اين كه دو شب قبل از خروجش خادم حضرت با بعضي از يارانش ملاقات مي نمايد و به آنها مي گويد تعداد شما در اينجا چقدر است ؟  مي گويند: نزديك چهل نفر هستيم . خادم مي گويد :  چگونه خواهيد بود اگر صاحب خود را ببينيد؟مي گويند: سوگند با خدا اگر او ما را با خود در اين كوه ها ماوي دهد ما با او در اين كوه ها پناه بگيريم و با او باشيم. سال بعد باز نزد آنها مي ايد و مي گويد : برگزيدگان و نياكان خود را به من معرفي نمائيد پس از معرفي آنان را با خود نزد صاحبانشان مي برد و حضرت ايشان را به شب آينده وعده مي دهد.... 3-از عباية بن ربعي نقل شده است كه ز امير المومنين (ع) شنيدم در رابطه با آيه ((هو الذي ارسل رسوله)) مي فرمود: نه چنين است به آن كس كه جانم در دست اوست,(پس از ظهور قائم عجل الله تعالي فرجه )هيچ قريه اي باقي نمي ماند, مگر اين كه در آنجا صبح و شام اين ندا فرياد شود ((اشهد ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله)).  مدت حكومت حضرت ولي عصر (عج)و چگونگي پايان آن در رابطه با مدت حكومت حضرت

قائم (ع) روايات مختلفي وجود دارد كه در اينجا به ذكر برخي از آنها مي پردازيم: 1-ابو جارود از حضرت ابوجعفر (ع) روايت كرده است كه فرمود كه همانا دوران حكومت قائم عجل الله تعالي فرجه 309 سال خواهد بود , به همان مقدار كه اصحاب كهف در غار خود ماندند ... 2- ابن ابي يعفوز از حضرت صادق (ع) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود : حكومت قائم(ع) 19 سال و چند ماه خواهد بود. 3- عبدالكريم خثعمي روايت كرده است كه به حضرت ابو عبدالله (ع) عرض كردم: ملك قائم (ع) چند سال خواهد بود ؟فرمود: هفت سال و روزها و شب ها طولاني شود , به طوري كه يك سال آن برابر ده سال از سال هاي شما خواهد بود . بنابراين ,ملك او هفتاد سال ازسال هاي شما خواهد بود.

جهاني شدن و تأثير آن بر امنيت ملي جمهوري اسلامي

محمد رحيم عيوضي

چكيده: امنيت ملي كشورها تحت تأثير متغيرهاي بين المللي و منطقه اي كه كانونهاي بحران محسوب مي شود همواره مورد تهديد قرار دارد هر چه بردامنه ي گسترش جهاني شدن و ابعاد آن افزوده مي شود، نسبت به آن دسته از كشورهايي كه آسيب پذيري بيشتري دارند اين تهديدات در عرصه هاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي تشديد خواهد شد. بنابراين پديده جهاني شدن  به مثابه تهديدي بر امنيت ملي كشورها قابل بررسي كارشناسي است. اين مطلب موجب طرح سؤالات بسياري خواهد بود كه برخي از سؤالات به ماهيت جهاني شدن و ابعاد آن مربوط مي شود كه در اين مقاله متغير مستقل فرضيه ي تبييني خواهد بود و برخي به شرايط امكانات و موقعيت جغرافيايي و

فرهنگي جوامع در تقابل با جهاني شدن. در اين باره سؤال اين است كه جهاني شدن چگونه و در چه سطحي بر امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران تأثير مي گذارد. مؤلفه هايي چون تنوع و تعدد بازيگران جهاني شدن يا جهاني سازي، انتزاعي بودن تعابيري كه از مفهوم جهاني شدن استنباط مي شود، وجود منافع و محدوديتها، نيتها و پروژه هايي براي اهداف مشخص و اينكه جهاني شدن را در چارچوب تئوريكي با سه رويكرد پروژه، پروسه و پديده مورد توجه قرار داده مي شود. از سويي موقعيت منطقه اي و بين المللي ايران، شرايط اقتصادي، قرابتهاي فرهنگي، موقعيت ژئوپلتيك سبب مي شود رهيافتهاي مختلفي در پاسخ به سؤال فوق پيش روي مخاطب خواهد بود كه اين امر بستگي دارد به مرتبط ساختن فرض هاي احتمالي مورد نظر در دو متغير مستقل و وابسته ي موضوع جهاني شدن و امنيت ملي جمهوري اسلامي.در اين مقاله سعي شده است با توجه به پاسخ سؤال اصلي فرضيه ي طراحي و ارائه شده تحت عنوان ذيل معرفي شود.جهاني شدن چه به مثابه پروسه و پروژه و يا پديده بر امنيت ملي جمهوري اسلامي تأثير گذار است. اين تأثيرات بستگي به ايفاي نقش بازيگران و نخبگان جمهوري اسلامي و سيستم مديريتي كلان كشور دارد.با توجه به زمينه هاي مناسب و امكانات فرهنگي، سياسي، ژئوپليتكي ايران، جهاني شدن مي تواند فرصتهاي جدي و مناسبي كه تضميني است بر امنيت ملي را براي كشور فراهم كند. در غير اين صورت به حذف فرصتها و تهديد امنيت ملي جمهوري اسلامي منجر خواهد شد.مقدمهمنطقه گرايي راهبردي ميانه در حد فاصل ناسيوناليسم اقتصادي و

جهاني شدن از سوي ديگر است، به طوري كه منطقه گرايي و جهاني شدن يكديگر را به طور متقابل تقويت مي كنند. دولتها از طريق وارد شدن در اتحاديه هاي اقتصادي و تجاري منطقه اي توان رقابتي و قدرت اتصال و توليد ملي را پيش از پيش افزايش مي دهند تا بتوانند با وضعيت و قابليت بهتر در سطح جهاني ايفاي نقش نمايند.اين در حالي است كه انواع جديدي از تقسيم كار منطقه اي در حال ظهور است مثلث رشد (جوهور در مالزي، ريود در اندونزي و دولت شهر سنگاپور) هلال شكوفايي (ژاپن، چين، تايوان، لائوس و...)(2)اگر قسمتي از جهاني شدن يا راهكاري براي استفاده از آن را منطقه گرايي بدانيم در آن صورت ايران داراي امتياز خاصي است. واقع شدن بين در منطقه حساس جهان و اتصال چندين منطقه (خليج فارس، قفقاز، آسياي ميانه، شبه قاره هند، آسياي صغير) كه هر كدام داراي مباحث خاص خود هستند ايران را از حساسيت منطقه اي بالايي برخوردار ساخته است. از سويي ايران داراي اشتراكات تاريخي، قرابت فرهنگي در عرصه مذهب، زبان، موقعيت ژئوپلتيكي با همسايگان خود مي باشد همسايگاني كه از نظر تعداد و تنوع كم نظير است.در برابر چنين شرايطي تهديدات منطقه اي را براي ايران فراهم كرده است تا جائيكه مركز مطالعات امنيتي استراتژيك كاخ سفيد در جهت اجراي طرح امنيتي تازه (امنيت انرژي) اين موضوع را به عنوان يك دستور كار عمده در سايت خارجي مورد تأكيد قرار دادهاست و به تهديدات عليه ايران افزوده است.در برابر همه تهديدات منطقه اي و جهاني سازي عوامل جغرافيايي در خليج فارسي به سود ايران است.

بيشترين جمعيت، طويل ترين كرانه ساحلي، كنترل برآبراه با جزاير متعدد، عظمت حضور جغرافيايي، استراتژيك و اقتصادي و... نمونه هايي از اهميت استراتژيك ايران است. در چنين شرايطي ابعاد مختلف جهاني شدن با حضور بازيگران جهاني تهديه هاي جدي را براي ايران فراهم كرده است. در اين مقاله ضمن بستر سازي عوامل و زمينه سازي تهديد ناشي از فرايند جهاني شدن تأثير روند جهاني شدن بر امنيت ملي ايران بررسي خواهد شد.آشنايي با مفهوم و كاركرد جهاني شدندر آغاز بحث جهاني شدن چندان دشوار به نظر نمي رسد چرا كه با توجه به گستردگي آن به نظر مي رسد هر نقطه اي را مي توان به عنوان مدخل برگزيد و عملاً نيز با توجه به علائق و دلمشغوليهاي مختلف پژوهشگران، اين موضوع از منظرهاي مختلف به بحث گذاشته شده است.اما آيا چنين رويكردهايي مفيد، كافي و مناسب نظام بين المللي مي باشند؟ چنين شرايطي از بحث جهاني شدن مطلوب نيست، چرا كه به افوتي بدل گشته كه براي موافق و مخالفتش توامان هم مفيد و هم زيانبار است. هم مخالفان از آن بهره مي برند و هم موافقان متحمل خسارت مي شوند و در اين ميان آنچه كه مسأله ساز گشته نه جهاني شدن (سازي) بلكه بازيگران به طور كلي اعم از افراد و ملت دولتها مي باشند.اين موقعيت و توانايي بازيگران است كه موضوع را طرح و توصيف مي كند و بعد نسبت به چگونگي رابطه اش با آن استدلال مي نمايد. لذا بسته به تنوع و تعدد بازيگران، جهاني شدن يا جهاني سازي خواهيم داشت. همچنانكه انبوه ادبياتي كه تاكنون در مورد اين

موضوع پديد آمده، تائيدي بر اين مدعاست.از سويي در بحث جهاني شدن با يك موضوع هم روبرو نيستيم بلكه با مجموعه موضوعات مشابهي مواجهيم كه در كل به آنها جهاني شدن گفته مي شود و ما به جاي آنكه به اصل موضوع شناخت پيدا كنيم با موقعيتها و تأثيرات وارد بر آن آشنا مي شويم و هر پژوهشگري از دريچه اي محدود به بررسي آن مي پردازد. لذا به طور خلاصه مي توان گفت ضعف عمده اي كه سبب عدم كفايت تلاشهاي نظري در اين خصوص گشته همانا فراموشي «نسبيت» پديده هاي اجتماعي در معناي كلان آن مي باشد. نتيجه آنكه تمايلات، خواسته ها، ضعفها و ناتوانيها به عنوان واقعيت جهاني شدن (سازي) ارائه و معرفي مي شوند.همين ابهام و تضاد در آن علت جذابيت و كثرت استعمال اين مفهوم مي باشد. ابهام و تضادي كه در مفاهيم منتج از دوران مدرن همواره وجود داشته است. علاوه بر اين مفهوم جهاني شدن به لحاظ سطح تحليل از چنان گستردگي برخوردار گشته كه قابليت تحليلي آن را زير سؤال مي برد.در مجموع، گستردگي و بي حدي سطح تحليل و بي توجهي به نسبيت مفاهيم علوم اجتماعي در برخي موارد، اين مفهوم را در عين برخورداري از محتوا، تهي و پوچ مي نماياند آنچنانكه يك نوع عدم تشخص در بررسي موضوع به چشم مي خورد و واقعيت جهاني شدن همچون توهم و خيال جلوه گر مي شود.اين حالت نيز نشان دهنده ي خصيصه سياليت اين فرآيند بوده كه باعث شده، موضوع دائما از زير نگاه كالبد شكافانه ي محققان بگريزد و هر لحظه صورتي از خود را

به نمايش بگذارد و مانع از ارائه يك نگاه جامع، دقيق و فراگير شود. مروري بر ادبيات موضوع نشان مي دهد كه يكي شدن جهان مورد پذيرش اكثريت پژوهشگران مي باشد. جهاني شدن و جهاني سازي دو روي يك سكه، مفهومي نو براي فرآيندي كهن است.گويي جهان با تمام فزايش از خرد تا كلان مسيري غير قابل پيشگيري را طي مي كند و بحثها و بر سر چرايي و فرجام آن اگر قابل تصور باشد بوده لاكن فراتر از همه ي اين بحثها، اين شدن چه در معناي فرايند يا پروژه اجباري و تحميلي از سوي برخي قدرتها مسير خود را مي پيمايد و توقفي براي آن متصور نيست.با اين اوصاف مي توان گفت جهاني شدن (سازي) يك مفهوم انتزاعي است كه براي مشخص نمودن روند كلان سياستهاي فني، علمي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي، امنيتي و زيست محيطي در سطح جهان وضع شده است. جهاني شدن يا جهاني سازي در واقع مفهومي ذهني است و واقعيت بيروني مشخص ندارد بلكه صرفا از طريق آثار و تبعات آن روند كلان به اين مفهوم استناد مي شود.مثلاً اگر جهاني سازي را تشديد روابط اجتماعي ميان انسانهاي كره ارض بدانيم در اين صورت پديده ي اينترنت براي ما خيلي جالب توجه و تأمل خواهد بود. اما نمي توانيم بگوييم، جهاني سازي مساوي با اينترنت است در حاليكه مي توان گفت اينترنت زمينه ساز و وسيله اي براي تشديد روابط اجتماعي است. همچنين در نگاه منفي به جهاني شدن كه در مفهوم جهاني سازي مستتر است احساس مي شود كه نيتها و پروژه هايي براي اهداف كاملاً مشخص در

دست اجرا مي باشد كه به مجموعه ي آنها جهاني سازي اطلاع مي شود، اما از اين منظر نيز با توجه به نشانه هاي عيني و اثرات بيروني آن روند كلان مثلاً گفته مي شود كه جهاني سازي يعني گسترش فقر در جهان و افزايش فاصله ي دارا و ندار، در حاليكه فقر و گسترش آن در سطح جهان معلول آن روندهاي كلان بوده و لذا نمي توان ادعا كرد جهاني سازي مساوي با گسترش فقر است.در نتيجه تعاريفي از اين دست نمي تواند از غرضهاي پژوهشگر بركنار بماند و نتيجه آن بيشتر توجيه يا تقبيح اين پديده را مدنظر دارد. از اين رو مي توان اذعان داشت كه جهاني شدن (جهاني سازي) در مفهوم جديد مي باشند اما نو بودنشان به معناي تازگي اين پديده نيست و به نظر ما اينها صرفا مفاهيمي نو براي فرايندي كهن هستند.جهاني شدن آرمان هميشگي بشر بوده و همواره براي تحقق آن تلاش كرده، هر چند كه با موانع بسياري روبرو بوده است. اين كوششها و فعاليتها از زماني كه بشر قدرت مقابله ي جدي با طبيعت و تغيير در آن را پيدا كرد به صورت جهاني سازي جلوه كرده است.به اين معني كه وجود منافع و محدوديتها، بازيگران را به برنامه ريزي وا مي دارد اما روند تغييرات به گونه اي فرابرنامه اي خود را به برنامه ها تحميل مي نمايد كه در اين وضعيت بازيگران نهايت تلاش خود را به كار مي برند كه از وضعيتهاي جديد و احيانا پيش بيني نشده، حداكثر بهره برداري را بنمايد.از همين روست كه مفاهيم جديدي از مديريت ارائه مي

گردد و پيشنهاداتي در خصوص تغيير معناي مديريت و حدود و وظايف آن در جهت سازگاري بيشتر و توان بهره برداريافزون تر از موقعيتها داده مي شود. اين چالش (چالش توانايي و سازگاري) سابقه اي طولاني دارد و گذر موفقيت آميز از اين چالشها به عنوان رمز بقاي هر بازيگر است.به هر صورت چه قايل به جهاني سازي باشيم و چه موافق جهاني شدن، بي ترديد كارگزار آن اراده، فعل و برنامه ي انسان است هر چند كه نمي توان فارغ از برخي محدوديتها باشد. بنابراين شايد بهتر باشد كه در تحليهايمان در عرصه ي جهاني شدن بيشتر به كارگزاران روند كلان آنها توجه شود و در اين راستا از تقسيم بنديهاي بي فايده دست برداشت.از آنجا كه موتور محركه پديده ي جهاني شدن چه در معناي مثبت و چه در معناي منفي آن يكي علم است و ديگري منافع (اقتصادي) و عملاً نفع اقتصادي با رشد علمي گره خورده است بنابراين در يك تحليل مي توان نفع اقتصادي را متغير مستقل دانست و تحولات نظامهاي فرهنگي را متغير وابسته آن دانست. به عبارت ديگر گسترانيده شدن نفع اقتصادي گره خورده به علم در سراسر جهان آثار متفاوتي بر جاي مي گذارد كه از آنها با عنوان جهاني شدن يا جهاني سازي ياد مي شود و امروزه اين پديده، خود به عنوان يك «داده» براي نظامهاي مختلف منطقه اي بين المللي تلقي مي شود. و پاسخ بسياري از سؤالات موجود با ملاحظه ي تحليل فوق نتايج روشن و آينده نگرانه اي بدنبال دارد.با توجه به تحليل فوق از مفهوم جهاني شدن در قالب نظريه سازي

سه رويكرد را براي آن ارائه داده اند و «پروژه» و «پروسه» و «پديده». مطالعه هر يك از رويكردها نشان مي دهد كه جهاني شدن به سان شمشير دو دم عمل مي كند. همين دوگانگي از ارزيابي جهاني شدن ترديدي است بر اينكه امنيت سوز يا امنيت ساز است. براي مطالعه جهاني شدن رهيافتي چند بعدي ضروري است چرا كه رهيافت تك بعدي جهاني را توصيف مي كند كه يا خوب است يا بد، مثبت يا منفي است. اما رهيافت چند بعدي منطق علي واحد را رد مي كند.اين اصطلاح جهاني شدن كه برانگيزنده واكنشهاي ابهام انگيزي شده، چالش ها خطرها و فرصت هايي را پيش آورد كه نه مطلقا جذب و نه صرفا بد هستند، و اين اراده و خواست ملتها و دولتهاست كه جهاني شدن را رقم خواهد زد. با اين توضيح تجزيه و تحليل تأثير جهاني شدن بر امنيت ملي جمهوري اسلامي ميسر مي باشد. براين اساس فرضيه مقاله چنين است.تأثير جهاني شدن بر امنيت جمهوري اسلامي ايران از سويي متأثر از كاركرد مفهوم جهاني شدن از سوي دولتها، قدرتها و جامعه جهاني و از سوي ديگر اراده ملت ايران در استفاده از مناسب از امكانات فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي خويش است.امنيت و امنيت ملي(3)امنيت و امنيت ملي از جمله مفاهيمي هستند كه پس از پيدايش دولتهاي ملي رايج شده اند. استفاده از اين واژه در ادبيات سياسي همواره متداول بوده است اما منجر به تعريف مشخص نگرديده است. پس از جنگ جهاني دوم پژوهشگران علوم سياسي به عنوان يك واژه كاربردي به مطالعه ي آن روي آوردند و در قالب نظريه

هاي مختلف مسأله امنيت ملي را كارشناسي بررسي كردند.بسياري از پژوهشگران امنيت ملي را «توانايي يك كشور در حفظ ارزشهاي فردي در برابر تهديدهاي خارجي» مي دانند.(4) به تعبيري امنيت ملي يعني دستيابي به شرايطي كه به يك كشور امكان مي دهد از تهديدهاي بالقوه يا بالفعل خارجي و نفوذ سياسي و اقتصادي بيگانه در امان باشد و در راه پيشبرد امر توسعه اقتصادي، اجتماعي، انساني و تأمين وحدت و موجوديت كشور و رفاه عامه فارغ از مداخله بيگانگان گام بردارد. حفاظت يك ملت در مقابل انواع تجاوزات خارجي، جاسوسي، عمليات شناسايي، خرابكاري و...(5) تعريف ديگري است كه امنيت ملي شده است.امروزه مفهوم اصلي امنيت ملي براي بسياري از كشورها حاكي از نياز به حفظ استقلال و تماميت ارضي، حفظ شيوه ي زندگي ملي و جلوگيري از مداخله بيگانه در امور داخلي كشور از طريق افزايش توان نظامي است.به هر حال پس از جنگ جهاني دوم تهديدات گسترده اي كه جهان را فرا گرفت مسأله امنيت ملي را به مخاطره انداخت خصوصا خليج فارس كه دائما مواجه با جنگهاي فيزيكي و رواني قرار داشت و تلاش دولتها دائما در ايجاد طرح هاي امنيتي معطوف بود. اما هيچگاه نتوانسته اند امنيت را به ارمغان آورند. دخالت و رقابت دولتهاي خارجي در جهت حفظ منافع و مطامع بين المللي خود موجب ناامني و بي ثباتي گرديد.بروز ناامنيهاي منطقه اي از ديدگاه كشورهاي منطقه با توجه به برداشتهاي متفاوت هر يك از مفهوم امنيت قابل تحليل مي باشد به طوري كه امنيت هر يك از دولتهاي منطقه اي مي تواند با ناامني ديگر كشورها تعريف شود و هر

كشوري با تعريف خاص امنيت ملي خود با امكانات و منابع موجود در چارچوبي كه از تعريف منطقه وارند، دفاع كنند.امنيت ملي با تماميت ارضي رابطه مستقيم دارد و در نهايت به دفاع ملي منتهي مي شود. استراتژي هاي دراز مدت اقتصادي، نظامي و سياسي مي تواند مرزهاي امنيت ملي را تا حد مناطق نفوذ يك كشور وسعت بخشد و ظرفيتهاي اقتصادي يك كشور كه سرچشمه تمام قدرتهاي اوست باضافه وضع نمادهاي سياسي و حقوقي كشور مي تواند در تحكيم امنيت ملي بسيار مؤثر باشد از سويي به قول والترليپمن امنيت ملي در معني عام كلمه هميشه همراه با قدرت نظامي خواهد بود. به طوري كه بود و نبود امنيت وابسته به توانايي كشور در رفع و از بين بردن حمله نظامي است.(6)«گزارش كميسيون ويژه زمامداري جهاني» معتقد است كه تحولات عرصه بين الملل به توليد مفهوم «امنيت مشترك» Common Security و به امنيت دسته جمعي Collective Securiy و سپس به «امنيت فراگير» Compre nensire secrity و در نهايت به «امنيت جهاني» دست يافت. البته امنيت همواره در بحث جهاني شدن مورد توجه قرار داده شده است. «اسوير لودگارد» Swere Lodgrd يكي از شاخصه هاي اصلي فضاي امنيتي جهان معاصر را در «توليد انبوه ناامني»(7) داشته است. با اين توضيح كه زندگي انسان معاصر از حيث امنيتي بسيار آسيب پذير مي نمايد و ما با هر قدمي كه در جهت توسعه به جلو برمي داريم به صورت مستقيم تهديد تازه اي را براي خود پديد مي آوريم.به عقيده «رامونه» اين تهديد فقط مختص به پيرامون نيست بلكه جوامع غربي نيز آينده روشني را در آئينه

زمان نمي بينند، آنها نگران بيكاري، بهت از عدم اطمينان، وحشت زده به لحاظ تكنولوژيهاي جديد، مشوش از جهاني شدن اقتصاد، دلمشغولي صدمات محيط زيست و فساد لجام گسيخته شديدا مأيوس و نااميد هستند.(8)امنيت ملي در عرصه ي جهاني شدامروزه در دنياي جهاني شده، امنيت ملي با سطوح فردي، منطقه اي و بين الملل(9) در ارتباط است و بدون آن محقق نمي شود. يك عامل مهمل نما (Paradoxica) در امنيت سياسي، فرهنگي اين است كه خود تهديدها، اغلب موجب تقويت و تحكيم همان هويت هاي مورد تهاجم مي گردد. چنانكه درجه وفاداري نسبت به برخي باورها نيز احتمالاً در واكنش به فشارهاي خارجي افزايش مي يابد.(10) دولت براي تحقق امنيت نياز به وضعيتي دارد كه جامعه به سطح قابل قبولي از اطمينان براي تحصيل و پاسداري از منافع ملي اش دست يافته باشد.جامعه ما داراي امتيازاتي است كه باعث توسعه سياسي گرديد و همچنين حكومت همگام با تغييرات و تحولات دست به تغيير و تحول جهت دستيابي به ثبات و دوام زده است. اين شاخصها هر چند وجود داشته و به ماهيت تحولات ساختار اجتماعي جامعه مرتبط بوده است اما جهاني شدن باعث آگاهي و توجه به آنها شده است و نظام چند قطبي اش ناشي از جهاني شدن به ما كمك مي كند كه بدور از سلطه تك قطبي يا دوقطبي به تلاش جهت انطباق توانائيهاي خود را نظام بين الملل برآمده است. در روند جهاني شدن كشورهائيكه نتوانند خود را با شرايط جهاني وفق دهند محكوم به نابودي هستند چرا كه وسايل و نهادهاي غيردولتي با دور زدن حكومتها به مردم آگاهي داده

و آنها را به تحرك وادار مي كنند يا دولتهايي كه آگاهانه مي كوشند جهان را به گونه اي كه بود مجددا مستقر كنند به حاشيه رانده مي شوند يا مي كوشند از طريق تلاشهايي براي حصار كشيدن به دور خود به درجه اي از خودبسندگي دست يابند كه اكثرا موفق نمي شوند.در اين صورت به گفته انديشمندان حوزه جهاني شدن دولت ملت از بين مي روند. اما كشورهائيكه از دولت و ملتي قوي برخوردارند قادر خواهند بود تندبادهاي جهاني شدن را با موفقيت پشت سر بگذارند. چنين دولتهايي در عرصه جهاني مي توانند به بازيگري فعال تبديل شوند. به عقيده «باري بوزان» كشورهائيكه داراي «قدرت محدود» ولي «انجام و پشتوانه مردمي» داشته باشند هر چند دامنه حاكميت ملي كاهش مي يابد ولي اين كشورها فعالانه وارد بازي جهاني شدن مي گردند و آگاهانه نسبت به سازوكارهاي آن عكس العمل نشان مي دهند و داراي «مزيت» خواهد بوددولت هاي ياد شده با تن دادن به اصطلاحات رفتاري موجوديت خود را در تحولات آتي همچنان با استحكام و اقتدار حفظ خواهند كرد. اين دولتها كه برخوردار از بالاترين و ارزشمندترين سرمايه اجتماعي يعني انسجام ملي هستند مناسب ترين وضع را در مواجهه با جهاني شدن خواهند داشت.(11) جمهوري اسلامي ايران در همين قسم از دولتها قرار دارد كه بخاطر پشتوانه مردمي نه تنها زوال پذير نيست بلكه به همراهي و ايفاي نقش در روند جاري مي پردازد.انديشه «مردم سالاري ديني» امكانات و پتانسيل لازم و منطقي را براي مواجهه فعالانه با شاخصهاي مطرح شده از سوي طرفداران جهاني شدن داراست. شيوه مردم سالاري ديني متضمن پويايي

هاي فراواني در ساختار سياسي جمهوري اسلامي ايران است به نحوي كه آن را برخوردار از توانايي «انعطاف» و «انطباق» با شرايط متغير، متحول بيروني و بين المللي مي سازد. براي ساختارهاي مردم سالارانه تنها تهديد نيست بلكه فرصت بالقوه نيز فراهم مي سازد.هر چند اجماع كلي در مورد مردم سالاري ديني از طرف نخبگان وجود ندارد و جامعه دچار انتخاباتي است اما در حال ثبات يافتن مي باشد تا بتواند ضمن آرامش و تعادل و انرژي و تحرك هر چه بيشتر و با استفاده از محيط جديد بين المللي ضمن كمال جويي در توسعه سياسي، از فرصت هاي موجود نهايت بهره برداري را به عمل آورد.(12)چرا كه ما مسالمت جوتر از همسايگان در منطقه خليج فارس هستيم بنابراين انعطاف پذير عمل مي كنيم. دولت مي تواند با تكنولوژيهاي ارتباطي بر قدرت خويش بيفزايد با دولت هاي همسطح به تشكيل ايده هاي مشترك دست بزند و در نهايت با جو اقتصادي حاكم بر جهان به همكاري بيشتر اقدام كند تا در مقابل تهديدات دچار ضربه پذيري مي شود.سايت خارجي امروزه در ارتباط با جهان دچار تغييرات سياسي شده است كه ما را به اهداف نزديك تر مي كند. اقداماتي نظير تنش زدايي با شعار «عزت، حكمت و مصلحت» نگرش «ديپلماسي تجاري» به روابط بين الملل بجاي سياست و ايدئولوژي صرف، ايجاد ارتباط با ملل مختلف و ايفاي نقش هاي متعدد و...اين تغييرات در طي دو دهه گذشته نظير گروگانهاي امريكايي، جنگ تحميلي، بحران خليج فارس و افغانستان، دستگاه ديپلماسي را عميقا ورزيده و مستحكم نموده است.بنابراين جمهوري اسلامي با برخورداري از شاخصهاي متعدد انسجام ملي

موقعيت استراتژيك، ذخاير غني نفت و گاز، شور و حرارت ايدئولوژيك، ميل شديد به استقلال خواهي، بازار اقتصادي وسيع، نسل انقلاب ديده، طعم جنگ چشيده، تجربه تاريخي، فرهنگ و ادب غني، نسل جوان تحصيل كرده و... نه تنها در حال قوام بخشيدن به مردم سالاري ديني است بلكه اغراق نخواهد بود اگر بگوييم «هژمون منطقه اي» و يكي از بازيگران بالقوه عرصه جهاني مي باشد. چرا كه از مهم ترين خصلت يك موجود زنده، يعني تغيير و دگرگوني برخوردار است و مطابق نظام بين الملل حركت مي كند.امنيت ملي و آسيب پذيري اقتصاديشايد وجود هيچ گسستي به اندازه شكاف اقتصادي از حيث رواني براي شهروندان كشورهاي مختلف تأثير سوء بر جاي نگذاشته است. ملاحظات اقتصادي نظير گسست فقر و غنا، عدم استفاده از قابليتهاي انساني، استفاده بي رويه از طبيعت و ملاحظات سازماني و قانوني است كه باري بوزان مي گويد: «جهاني شدن دچار طاعون ابهام است».مهمترين تهديد امنيت ملي در بعد اقتصادي قابل تأمل مي باشد. اگر چه جهاني شدن اقتصاد امكانات جديدي را براي همه كشورها فراهم ساخته است و برخي مصاديق وجود دارد كه كشورهايي كه نظام جهاني را پذيرفته اند و سعي در سهم خواهي با آن برآمدند توانستند به اوضاع اقتصادي خود سامان دهند و مطالعه ي كشورهاي آسيايي جنوب شرقي و برخي كشورهاي امريكايي نشان مي دهد كه در طي سالهاي گذشته رشد اقتصادي به مراتب بيشتر از كشورهاي غربي داشتند.(13)آمارها نشان مي دهد كه در نظام اقتصاد جهاني به روي كشورها بسته نيست و جهاني شدن اقتصاد امكانات جديدي را براي همه كشورها فراهم ساخته است. از سويي

ايران همانند برخي كشورهاي جهان سوم دچار اغتشاش و بحرانهاي شديد اقتصادي نمي شود. اما براي رسيدن به جايگاه خاص خود نياز به همكاري جهاني است.جمهوري اسلامي از طرفي داراي منابع عظيم زيرزميني جمعيت زياد و هوش و استعداد ايراني مي باشد و اگر محور اصلي اقتصاد جهاني شده را دانش و اطلاعات بدانيم و ثروت را هوش و استعداد انساني، امكان ورود ايران به صحنه فن آوري مبتني بر دانش باز است و ايران توانايي آن را نيز دارد.بنابراين، تهديد امنيت ملي ناشي از اقتصاد از در حاشيه قرار دادن ايران از سوي مخالفان جمهوري اسلامي است. تهديد اصلي زماني است كه حاشيه نشيني جمهوري اسلامي بيشتر شود. فشار جهاني شدن باعث گرايش ايران به حضور فعال در عرصه بين المللي و ايجاد همكاري با كشورهاي همسايه و كسب منافع وادار شد.سياست ايران در عرصه جهاني شدن به مثابه سوار شدن بر كشتي جهاني شده مي ماند. به طوري كه بايد از آن استفاده كرد هر چند در بدترين نقطه آن جاي داشت چرا كه سوار نشدن به كشتي ممكن است ما را دچار طوفانهاي مهيب گرداند. كسب موفقيت هاي بسيار از نظر وجهه بين المللي، قراردادهاي مختلف، پذيرش سرمايه گذاري، مذاكرات مختلف و تأمين امنيت سرمايه گذاري، كاهش موانع گمركي، تأمين خسارت صادركنندگان، روابط با كشورهاي همسايه قابل توجه و اندازه گيري است.ايران از نظر اقتصادي توانايي كسب سود را دارا مي باشد و سعي در شفافيت سياستهاي اقتصادي، هماهنگي با اقتصاد جهاني و رقابت در عضويت «سازمان تجارت جهاني» فعال كردن مناطق آزاد تجاري، صادرات غيرنفتي، اعطاي اعتبار به خريداران كالاهاي ايراني

در خارج، تقويت شبكه بانكي در جهت تأمين اعتبار، تقويت شبكه اطلاع رساني بازرگاني، گسترش فرهنگ صادراتي و... عكس العمل ايران در قبال تأثيرات جهاني شدن است.امروزه تأثير جهاني شدن بر جمهوري اسلامي ايران در برخي از شاخصه هاي جهاني مشهود است. از قبيل افزايش كيفيت كالاهاي داخلي، از بين رفتن رانت، رشد بر مبناي توانايي و منابع و منطقه حداقل سرمايه گذاري غيرمستقيم، استفاده بهينه از منابع و امكانات، رشد اتحاديه هاي توليدي و تجاري، واكنش انعطاف پذير در برابر بازار جهاني، نقل و انتقال نيروي كار، توجه به نيروي انساني، رقابت، رفاه، بهبود شرايط زندگي، كاهش تصدي گري دولت و افزايش خصوصي سازي و غيره مي باشد.اشاره به چند مؤلفه اقتصادي تأثير جهاني شدن را نشان مي دهد. از جمله رقابت، شركتها همه جا را بازار خود مي دانند، بنابراين در پي كسب سود بيشتر سعي در رقابت و كاهش قيمت و افزايش كيفيت جهت كسب بازارها مي باشند كه در آن مردم مي توانند انتخاب كنند. اين عامل در بعضي از بخشها باعث رشد شد و در بعضي از بخشها بخاطر ترس رقيب و عدم توانايي محصولات داخلي (مثل اتومبيل) باعث كيفيتي پايين و قيمت بالا شد. در صورتيكه رقابت در صنايع مخابراتي بين المللي باعث كاهش هر پالس مكالمه تلفن از 30 دلار به 1 دلار شد. اشتغال، ايجاد اشتغال چه از طريق مهاجرت به مناطق ديگر (ژاپن، كانادا) و چه با ورود سرمايه و ايجاد كار (فولاد مباركه و كابل شهيد قندي و...) مهيا مي شود.بررسي وضعيت جهان معاصر و تأثيرات عميق جوامع از فرايندهاي جهاني شدن سياست دلالت دارد

بر اقبال مردم به حضور در عرصه اداره امور جامعه كه از آن به مشاركت سياسي ياد شده است كه در برخي جوامع باعث نابودي حكومتهاي «پاتريموينال» شده است.رشد جمعيت، گسترش روابط و ظهور فناوريهاي ارتباطي و... از ايجادكنندگان روندي هستند كه اداره جامعه را بر عهده دارد. همچنين دستيابي به اطلاعات، بهبود شرايط و فرصت ها براي زنان، ارتقاي سطح تحصيلات و ايجاد آگاهي سياسي معطوف به قدرت با توجه به رشد فزاينده جمعيت و تقويت و افزايش سازمانهاي غيردولتي و شكل گيري اپوزيسيون دلالت بر شأن مردم در اداره امور حكومتي مي باشد كه به يكي از نمودهاي مردم سالاري مي انجامد.(14)در نظام مدرن دولت مركب از حاكميت، مردم و سرزمين و نهادهاي حكومتي است كه حاكميت در درجه نخست قرار دارد. حاكميت است كه حتي در صورت نارضايتي مردم مي تواند تا مدت زيادي باعث دوام حكومت گردد. اما در دوران جديد اين حاكميت از طريق عوامل مختلف جهاني شدن به چالش كشيده شده است (مانند سرمايه گذاري وسايل ارتباطي و انتقاد بين المللي و...) و باعث استانداردسازي و بسط آزاديهاي سياسي، برگزاري انتخابات آزاد گسترش و تبليغ مباني دموكراسي و باعث كاهش دامنه اقتدار و حاكميت كشورها را فراهم مي آورد و دگرگوني جهان سياست در عرصه، جهاني شدن.امنيت ملي و جهاني شدن فرهنگجهاني شدن در بعد فرهنگي براي ما كه از گذشته اي با پشتوانه قوي تاريخي فرهنگي و نيز دين اسلام كه مخاطب جهاني وارد يك فرصت است. اگر نمي توانيم به كالبدشكافي ساختارهاي فرهنگي و يا تقويت عناصر مثبت فرهنگي دست بزنيم در راه رشد، تكامل و بروز

هويت ايراني كه تركيبي از تاريخ و مذهب است مانع ايجاد نكنيم تا اين هويت را از حركت متوقف كند. در آن صورت راه براي پذيرش فرهنگ هاي ديگر با تأثير يكجانبه همواره خواهد شد. اين مانع شدن همانا ساختن انسانهايي مسخ شده است كه فقط پيروي مي كنند. در مراحل بعدي مي توان به «پروژه مصون سازي» و مواجهه تأثيرگذار پرداخت.تجربه تاريخي به ما مي آموزد كه نبايد وارد جنگ ايدئولوژيك با جهان و مخصوصا غرب گرديد. چرا كه غرب نياز به يك دشمن ايدئولوژيك حتي تخيلي براي توجيه و ادامه پروژه سلطه خود نياز دارد. چنانچه مفاهيمي نظير شرق، غرب، جنگ تمدنها، نظم نوين جهاني، تروريزم، و شمال و جنوب و... در همين راستا قرار دارد كه علاوه بر صرف وقت و هزينه بهره برداري ايدئولوژيك را نيز در پي دارد. همانطوريكه برخورد تمدنها باري نظم نوين آمريكايي و تداوم سروري امريكا ضروري مي باشد. بنابراين نبايد وارد اين مفهوم سازي ها شده و بستر لازم را براي غرب فراهم سازيم.در بعد داخلي، با توجه به امكانات انساني، منابع زيرزميني، موقعيت ژئوپلتيك و ارتباطي و تجربه هاي مختلف (انقلاب، جنگ، سازندگي) به تدوين برنامه هاي راهبردي بپردازيم. و همه شرايط را براي تقويت و به حداكثر رساندن مشروعيت به كار گيريم كه قوي ترين عامل در مقابل تهديدات و نيز با انگيزه ترين مؤلفه براي رشد و توسعه در دنياي جديد مي باشد. كشوري كه دچار بحران مشروعيت نگردد هيچ بحراني آن را تهديد نمي كند. در ادامه مشروعيت زايي، بايد به نهادمنديهاي سياسي و اداري جهت تصميم سازي و پاسخ به مطالبات

و نيز توجه به هويت ملي و همگوني ملي و همگوني اجتماعي، انتخاب و جابجايي نخبگان كارامد و تقويت تواناييهاي سياسي و نظامي پرداخت. جهت فعاليت در جهاني كه از سلطه ابرقدرتها و استعمارگارن تقريبا رها شده و به «جهاني شدن» شهرت يافت، سياست خارجي داراي نقش به سزايي است. جمهوري اسلامي مي تواند با تدوين اصول جديد، عوامل تأثيرگذار، نهادهاي مسئول در تصميم گيري و روند برنامه ريزي و تكنيك ها و ابزارها در قالب سياستهاي خارجي زير با اهرم وزارت خارجه به بازيگري بپردازد.برخي مسائل ربط به اين سياستگذاريها كه در تقويت امنيت ملي تأثيرگذار مي باشد و نياز به اقدام جدي دارد به تشريح ذيل است:همكاري و دوستي با كشورهاي معمولي و مرتبط جهت تأثيرگذاري و رسيدن به اهداف و گرفتن حقوق مردمتداوم تنش زدايي با همسايگان و ساير كشورهااستفاده بهينه از امكانات و منابع در جهت حفظ منافع ملياصلاح مباني نظري كه در طي دو دهه علي رغم عوض شدن شرايط جهاني همچنان مستقر است (مفاهيمي چون استكبار،...)مشاركت جدي و ايفاي نقش مؤثر در تحولات اما بايد توجه داشت مشاركت ارادي داراي منافع مي باشد كه عنصر زمان و موقعيت مناسب از اولويتهاي اين مشاركت است.دخالت خيرخواهانه مؤسسات اقتصادي و سازمانهاي فرهنگي در روند تصميم گيريهاي سياست خارجي جهت تحقق اهداف و منافع مليبررسي و تجديد نظر سياستهاي گذشتهبررسي حفظ منافع ملي و صيانت از امنيت ملي بايد از امكانات و توانائيهاي داخلي استفاده كرد از جمله: فرهنگ غني، امكانات مادي بيشمار، تجربيات تاريخي متعدد (مشروطه، كودتاي 28 مرداد، انقلاب اسلامي، جنگ تحميلي) رشد جمعيت و شهرنشيني، افزايش سطح سواد، دين

اسلام به عنوان مكتب انسان گرا و عالم گير، استعداد و توانائيهاي انساني و...ارزيابي درست تهديدات، شناخت فرصت ها و كاهش و كنترل تهديد و كاهش آسيب پذيري داخلياستراتژي فرهنگي جمهوري اسلامي بايد بر اساس تأكيد بر استقلال ملي و هدايت هويت يابي مركب مشروعيت تاريخي بر اساس مرزبنديهاي طبيعي باشد.پي نوشت ها:1. عضو هئيت علمي دانشگاه بين المللي امام خميني (ره).2. رابرتسون، رولاند، جهاني شدن، ترجمه كمال پولادي (تهران: نشر ثالث، 1380، ص 3)3. Security, National Security4. Jeffery M.Elioz, the Arms Countrol, Disarmament and Milifary Security Ditionary, USA, California state university, 19895. جان ام گالينز، استراتژي بزرگ، ترجمه كورش باليزر، (تهران: وزارت خارجه، 1370)، ص 4756. سيف زاده، حسين، اصول روابط بين الملل، تهران: نشر دانشگر، 1378، ص 170.7. به نقل از: مك كين لاي، رابرت و ريچارد لتيل، امنيت جهاني، ترجه اضدانتخاري، (تهران: راهبرد، 1380) ص 218. رامونه، اگناسيو، آيا جهان به سوي هرج و مرج مي رود؟ ترجمه پريچهر شاهسوند، (تهران: انتشار عطا، 1377) ص 119. بوزان، باري، مردم، دولتها و هراس، ترجمه پژوهشكده مطالعات راهبردي، راهبرد، 1378، ص 39910. ماندل، رابرت، چهره متغير امنيت ملي، ترجمه مطالعات راهبردي (تهران: راهبرد، 1377) ص 14911. قريب، حسين، «جهاني شدن و چالشهاي امنيتي ايران»، ماهنامه اطلاعات سياسي و اقتصادي، سال پانزدهم مرداد شهريور 1380، ص 80 16712. قريب، حسين، جهاني شدن و چالشهاي امنيتي ايران، ماهنامه اطلاعات سياسي و اقتصادي، سال پانزدهم مرداد شهريور، 1380 ، ص 7113. به نقل از: ماندل، مارابرت، چهره متغير امنيت ملي، ترجمه مطالعات راهبردي، (تهران، راهبرد، 1377، ص 214)14. تهرانيان، مجيد و ديگران، جهاني شدن (چالشها و ناامني

ها) (تهران: راهبرد، 1380، ص 80)

حكومت واحد جهاني از منظر اديان و اسلام

روح الله شاكري زواردهي

چكيده: اين مقاله بر آن است تا به بحث آينده حكومت در نگاه اديان _ به ويژه اسلام _ بپردازد. نگاه اديان آسماني همچون اسلام به آينده، مثبت و سرشار از اميد است و اين اميدواري، باعث تلاشي براي پاك زيستن و پاك كردن آلودگي ها از گيتي شده است. در اين نوشتار، تلاش شده است ضمن بررسي

ديدگاه اديان دربارة آينده بشر، به كمك عقل و نقل و استقرا به مهدويّت و آينده بشر از جنبه حكومت نيز توجه شود. بحث حاضر در حوزه اديان و دين شناسي مطرح شده است.كليد واژه ها: اديان، اسلام، مهدويّت، حكومت واحد جهاني.مقدمهبحث حكومت واحد جهاني، با موضوعات گوناگوني عجين و مرتبط است؛ مانند موضوعات جهاني­­شدن يا جهاني­سازي، ­آينده­پژوهي از ديد روايت وحي يا درايت عقل، مباحث آخرالزمان، امكان يا عدم امكان پيش­بيني آينده جهان، فلسفه تاريخ.در اين نوشتار، تلاش مي­شود آينده تاريخ و بشر، در قالب يك حكومت واحد جهاني الهي از ديدگاه آموزه ديني _ به خصوص اسلام _ ترسيم گردد؛ يعني يك نوع نگاه به آينده از دريچه تعاليم اديان درباره منجي موعود، بدون اين كه به مشروح روش­هاي ديگر آينده­پژوهي پرداخته ­شود. برآيند چنين پژوهشي، اثبات و استقرار يك حكومت اخلاقي، كمال خواه، الهي­، انساني و… است كه بشر امروز را اميدوار و متحرك مي كند. به نظر مي­رسد بحث از نوع حكومت بشر بر اساس متون ديني به ويژه آيات و روايات اسلامي _ راهي مطمئن و نتيجه­بخش است؛ چون اولاً به وحي مستند است و وحي هيچ گاه خطا نمي­كند. ثانياًَ تا امروز برخي پيش­گويي­ها به وقوع پيوسته

و اين راه، از آزمون، موفق به درآمده است.[1]يكي از مباني مشترك ميان اديان در موضوع مهدويت، باور به يك حكومت واحد جهاني است. اثبات اين امر، از دو راه ممكن است:الف. راه تحليليبا تحليل و بررسي مباني مشترك اديان، ضرورت حكومت واحد جهاني آشكار مي شود. اگر از پيروان اديان سؤال شود: اميد به نجات در پرتو موعود و منجي چگونه محقق مي­شود؟ آيا اين نجات و رهايي از نارسايي­ها و بيداد و فساد، خودجوش و بدون رهبري و سازمان است؟ آيا اصولاً چنين چيزي امكان دارد؟ آيا كمال­خواهي و عدالت­خواهي كه مبناي مشترك اديان و مهم­ترين ارمغان منجي موعود است، در فقدان يك تشكيلات و سازمان كارآمد ميسر است؟ آيا كمال و عدالت بدون يك نيروي كمال­خواه و عدالت­خواه، ممكن است؟در همه اين موارد، پاسخ منفي است؛ چون اگر جامعه بشري بدون برنامه و رهبر الهي توان نجات كامل و نجات حقيقي را داشت، تاكنون چنين كرده بود يا در آينده نزديك انجام مي­داد. اين كه هنوز نجات كامل را انتظار مي­كشد و آن را در سايه منجي موعود جست وجو مي­كند، گواه بر مطلب است. نيز منجي موعود بدون استمداد از نيروهاي موفق وكارآمد و بدون ايجاد سازمان و تشكيلات منظم (حكومت) توان برقراري كمال و عدالت را ندارد. چون در هر برهه مخالفان و فاسداني حضور دارند كه مقابله با آنان در گرو حكومت و تشكيلات است.با يك تحليل كوتاه و رويكرد سياسي اجتماعي، ضرورت حكومت آن هم از نوع حكومت واحد و جهاني، براي تحقق آرمان­هاي موعود اديان، آشكار مي­شود. بهبودي حيات اجتماعي و آينده تاريخ و سامان يافتن سرنوشت انسان­ها، از نظر

بيشتر فلاسفه و سياستمداران به دست خود انسان­ها است. روند شكل­گيري تاريخ و حكومت­ها يك امر قهري و اجباري نيست؛ بلكه در اختيار و اراده انسان­ها است؛ لذا مي­توان گفت: همه پيروان اديان و مكاتب كه در انتظار منجي موعود و تحقق وعده­ها هستند، بايد دست به كار شوند. آغاز كار و تحقق آرمان­ها، در سايه تحقق حكومت قدرتمند است؛ چون:1. سياست[2] يعني علم و هنر راهبري يك دولت و در معناي عام، يعني هر نوع روش اداره يا بهبودي امور شخصي يا اجتماع(آقابخشي، 1374: ص262). سياست، يكي از حقايق اجتناب ناپذير زندگي بشر است. انسان ها در هر لحظه از زمان، به نوعي با مسائل سياسي درگيرند (رابرت دال، 1374: ص11). تنها از راه روند سياسي است كه انسان مي­تواند اميدوار باشد زندگي خود را بر پايه خرد و كمال مطلوب­ها قرار دهد (عالم، 1379: ص24).2. دولت چارچوبي از ارزش­ها است كه در درون آن زندگي جريان مي­يابد. و خود قدرت عمومي را در جهت تحقق آن ارزش­ها به كار مي­برد (كارگر، 1383: 78). افراد، درون دولت زندگي مي­كنند و رشد و رفاه آنان، به دولت بستگي دارد. از نظر علمي مشكل مي توان زندگي را بدون دولت تصور كرد (قاضي، 1372: ص177). دولت، تجلي و نتيجه قدرت ناشي از تشكّل سياسي يك جامعه است كه از عناصر مردم (ملت يا امت)، سرزمين (كشور و مملكت)، حكومت(سازمان و تشكيلات) و حاكميت(اقتدار داخلي و خارجي) برخوردار است (عالم، همان: ص139؛ عميد زنجاني، 1377: ج1، ص70).نتيجه اين دو امر _ يعني سياست و تدبير حيات انسان­ها _ با دولت و حكومت، پيوند ناگسستني دارد. نجات و استقرار كمال و

عدالت، مهم­ترين ارمغان منجي موعود است كه به برقراري حكومت نياز دارد؛ از اين رو، لازمه رسيدن به نجات فردي و اجتماعي، نجات كامل و نجات همگاني در گرو حضور رهبر و تشكيلات است و نيز لازمه تحقق كمال و عدالت، تشكيل يك نظام كارآمد و جهاني است؛ چون كمال و عدالت، جهاني است.ب. راه استقراييمطالعه اهداف، ويژگي­ها، برنامه­ها و ديگر مناسبات منجي موعود در اديان، نشان مي­دهد ظهور و پيروزي آن، با تشكيل حكومت همراه است. اخبار، نشانه­ها و اوصافي كه در اديان براي منجي حكايت شده است، مي­رساند كه تشكيل حكومت و سيطره بر اوضاع سياسي، از لوازم كار منجي است. از اين استقرا و بررسي سيره منجي موعود و برنامه­هاي او كه در اديان و مكاتب نقل شده است، به خوبي مي توان نتيجه گرفت كه تشكيل حكومت، آن هم از نوع واحد و جهاني آن، از برنامه­هاي اصلي منجي است. اين امر، مورد پذيرش پيروان اديان موجود و يكي از مباني مشترك است.آيين زرتشت و حكومت واحد جهاني[3]طبق عقايد اين دين، بعد از زرتشت، سه نجات دهنده به صورت پياپي و هر كدام به فاصله يك هزار سال خواهند آمد. نخستين ايشان به نام اوشيدر[4] است كه يك هزار سال بعد از زرتشت پديدار گشت. دومين كه اوشيدر ماه[5] نام داشت، دوهزار سال بعد از زرتشت به جهان آمد. سرانجام آخرين ايشان كه سوشيانت[6] نام دارد، در پايان سه هزاره چهارم هزاره دوازدهم كه آخرالزمان است، مي آيد و روزگار با او پايان مي­پذيرد (جان بي ناس، 1354: ص319). بر اساس منابع زرتشتيان تاريخ، به قول مشهور، دوازده هزاره است كه به چهار تا

سه هزاره تقسيم مي شود. موعودهاي سه گانه، در سه هزاره چهارم خواهند آمد؛ يعني در هزاره دهم، اوشيدر، در هزاره يازدهم، اوشيدر ماه و در هزاره دوازدهم، سوشيانت خواهد آمد (شاكري، 1388: ص182-213). سوشيانت (نجات دهنده بزرگ) دين را به جهان رواج دهد و فقر و تنگدستي را ريشه كن سازد. ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم فكر و هم گفتار و هم كردار كند (كامل سليمان، 1405: ص13).از اين ديدگاه، آخرالزمان، يك دوره هزار ساله شكوهمند است؛ بر خلاف نظريه هاي بدبينانه كه پايان تاريخ را تاريك و با تباهي مي­بينند. آخرالزمان، عصر دين و دين باوري است؛ چون سوشيانت دين را در جهان رواج مي­دهد و رواج جهاني، بدون فرمانروايي بر همه جهان و تشكيل حكومت جهاني ممكن نيست. ارمغان مهم اين حكومت جهاني، رفاه عمومي و ريشه كني فقر است. مسلماً چنين موهبتي بدون عدالت و دولت عدالت گستر، ممكن نيست. ارمغان مهم ديگر اين حكومت، برقراري هم فكري و هم سخني و هم دلي است. اين ارمغان عالي­ترين كمال براي بشريت است. آخرالزمان كه عصر دينداري است، داراي دين واحد است؛ يعني آنچه سوشيانت شايسته مي­داند، همان رايج مي­شود؛ پس جايي براي سكولاريزم (دين زدايي) و پلوراليزم(اديان متعدد با تعدد صراط ها) نيست.در منابع مربوط به زرتشتيان، سخن از آخرين پيكار ميان اهورامزدا و سپاهش با اهريمن و لشكريانش است كه به پيروزي اهورامزدا مي­انجامد (جان بي ناس، همان، ص319). مسلم است جنگ و پيروزي بدون تشكيل سپاه كارآمد و تدبير جامعه، بي­معنا است. حفظ پيروزي، در گرو حكومت كارآمد است. در جاي ديگر آمده است: اداره جهان، حكومت و رهبري

آن، در دست سوشيانت خواهد بود. او كه فرمانروايي «خونيره» را بر عهده دارد، با ياري شش ياور نزديك خويش كه افراد خاصي هستند، بر جهان حكمراني خواهد كرد.[7]آيين هندو و حكومت واحد جهانيكلكي يا كلكين، منجي موعود هندوان چنان توصيف و معرفي شده كه عهده داري حكومت و نوع حكومت جهاني، از برنامه­هاي اصلاحي او است. دهمين و آخرين تنزل (اوتاره) ويشنو[8] كه كلكي يا كلكين نام دارد، سوار بر اسبي سفيد و با شمشير آخته و شهابگون ظهور مي ­كند، تا شرارت و ظلم را ريشه كن و عدالت و فضيلت را برقرار سازد. اسب سفيد، نماد قدرت و فراگيري است. او يمه[9] يا مرگ را در هم مي­شكند و تار و مار مي­كند و بر همه نيروهاي مخالف پيروز مي­شود (موحديان، عطار، 1383: ش21). او كسي است كه بر تمام نيروهاي بشر پيروز مي­شود…. و زمين را به برهمنان مي­بخشد… همه اشقياي جهان، نابود خواهند شد (جلالي مقدم، 1381: ص293-294).از اين اوصاف، به خوبي اصل حكومت و نوع آن در منجي موعود هندو نمايان است. بر خلاف ظاهر نژادمدارانه دين هندو، انديشه موعودگرايي هندو به هيچ روي، قوم مدار نيست؛ بلكه كاملاًً جهان شمول است (موحديان عطار، همان: ص117). در كتاب باسك، از كتب آسماني هندوان، آمده است: «دور دنيا تمام شود به پادشاه عادلي در آخرالزمان كه پيشواي ملائكه و پريان و آدميان باشد و حق و راست با او باشد…» (صادقي، همان: ص246). در كتاب شاكموني آمده است:پادشاهي و دولت دنيا به فرزند سيد خلايق دو جهان «كشن» بزرگوار تمام شود. او كسي باشد كه بر كوه­هاي مشرق و مغرب دنيا

حكم براند و فرمان كند. بر ابرها سوار شود، فرشتگان، كاركنان او باشند. جن و انس، در خدمت او باشند. از سودان كه زير خط استوا است، تا سرزمين تسعين كه زير قطب شمال است و ماوراي بحار را صاحب شود و دين خدا يك دين شود… (صادقي، همان: ص242).آيين بودا و حكومت واحد جهانيآيين بودا، با وجود آن كه به آداب و رياضت­هاي فردي توجه دارد و به مسائل اجتماعي و سياسي كمتر مي پردازد، دربارة پايان تاريخ و برقراري يك حكومت كارآمد، سخن و برنامه دارد.در دين بودا يك دور مكرر از انحطاط اخلاقي و باخيزش[10] وجود دارد. اسطوره با فرمانروايي به نام «دالهانمي»[11] آغاز مي­شود كه بدون نياز به زور و خشونت، به درستي و عدالت بر جهان حكم مي­راند؛ اما بين وارثان او در نسل سوم، جريان امور به نقص و اشتباه دچار مي­شود. فرمانرواي اين نسل، قانون و نظم را محفوظ نگه مي­دارد؛ اما دربارة انتقال ثروت به مستمندان كوتاهي مي­كند. به دنبال اين امر، دزد و دزدي و در پي اعدام دزد، دروغ گويي و نهايتاً اعدام­ها به خشونت متقابل دامن مي­زند و انحطاط اخلاقي و كاهش طول عمر به وجود مي­آيد. اين انحطاط، تا آن جا مي­رسد كه طول عمر بشر، از هشتاد هزار سال به ده سال خواهد رسيد و طعم­هاي لذت بخش هم از بين خواهد رفت و در نهايت، حضيض ذلت فرا خواهد رسيد. به مدت يك هفته هر كس براي ديگري به صورت حيواني وحشي در خواهد آمد و به شكستن همديگر دست خواهند زد.در اين ميان، عده­اي كه به كوه­ها و جنگل­ها پناه برده و مخفي شده اند

و از ريشه گياهان تغذيه كرده اند، پس از يك هفته از مخفي گاه ها بيرون مي آيند و يك ديگر را در آغوش مي­كشند و به هم تبريك گفته، به پاس زنده ماندن، نغمه­هاي شادي سر خواهند داد. و به ياد خواهند آورد كه بر اثر شرارت و بدكاري دچار اين امر شده بودند. لذا مصمم مي­شوند كه از هر گونه كشتار و تبه كاري خودداري كنند. بدين ترتيب، تسلسل جهنمي به جهت مخالف مي­افتد و مردم دست از بدكاري بر مي­دارند. طول عمر، دوباره به هشتاد هزار سال قبلي مي­رسد و سن بلوغ به پانصدسالگي. در اين زمان، بودايي به نام «مني يه» تولد يافته و به اشراق نايل مي شود و پس از سير و سلوك به نيروانا خواهد رسيد. همچنين فرمانرواي بزرگي در هند(بنارس كه آن زمان به «كتوماني» شهرت خواهد داشت) حكومت خواهدكرد. اين فرمانروا را با همان كلمات و عبارات توصيف خواهند كرد كه در آغاز، فرمانروايي« دالهانمي» را وصف مي كردند (آلن وين، 1374: ص232-235).در الهيات بودايي او را( منجي) يا بوداي پنجم و آخرين بودا مي­دانند كه هنوز نيامده و خواهد آمد، تا همگان را نجات دهد. برخي او را بوداي هفتم نامند (لنگستر، 1383: ص222). آيين بودا هر چند به وظايف و اخلاق فردي توجه دارد، اصلاح نهايي را در گرو يك خيزش جمعي و يك حركت حساب شده اجتماعي مي­بيند. اين خيزش، ماهيت اصلاحي دارد و پس از فراگيري خشونت و ظلم، پا به ميدان مي گذارد. همزمان با اين خيزش و نهضت اصلاحي، فرمانروا و رهبري پا به عرصه وجود مي­گذارد كه مانند همان رهبر اوليه بودايي است (كامل و مطلوب).يهود و

حكومت واحد جهانيمنجي و موعود باوري در فرهنگ ديني يهود و مسيحيت، با موضوع حكومت و پادشاهي و قدرت سياسي عجين شده است. واژه«مسيحا باوري» از كلمه«مسيح»[12] گرفته شده كه ترجمه واژه عبري ماشيح[13] (تدهين شده) است و در اصل بر پادشاهي دلالت مي­كرد كه سلطنت او با مراسم مسح با روغن مقدس اعلام مي­شد. در كتاب هاي مقدس يهودي(عهد عتيق) هميشه براي اشاره به پادشاه وقت بني اسرائيل به كار رفته است (طالوت، داود و سليمان)؛ اما در دوره بين دو عهد، اين واژه به پادشاه آينده اطلاق مي­شد كه انتظار مي­رفت پادشاهي بني اسرائيل را اصلاح كند و مردم را از شر تمام شياطين نجات دهد. يكي از اشكال اميد به مسيح موعود در يهوديت اين است:مسيح، فرزند داوود است. او با خرد و عدل، حكومت خواهد كرد. قدرت­هاي بزرگ جهان را شكست خواهد داد، مردم را از قيد حكومت بيگانه رها خواهد ساخت و سلطنتي جهاني وضع خواهد كرد كه در آن، مردم در صلح و سعادت زندگي خواهند كرد (جندقي، 1381: ص265).جاي ديگر، از ميراث بردن منتظران عدل و پيروزي جهاني صالحان سخن مي­گويد:از وجود شيطان و اشرار، دلتنگ مباش كه به زودي ريشه ظالمان بريده خواهد شد و منتظران عدل الهي، زمين را به ميراث برند. و آنان كه لعنت شده­اند، پراكنده شوند و صالحان از مردم همان كساني هستند كه زمين را به ميراث برند و تا فرجام حيات جهان، در آن زندگي كنند (مزامير داود، 37: ص9).در كتاب تورات دربارة منجي آخرالزمان آمده است:… مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حكم خواهد كرد

و جهان را به عصاي دهان خويش زده، شريران را به نفخة لب­هاي خود خواهد كشت؛ زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود؛ مثل آب هايي كه دريا را مي­پوشاند (اشعياي نبي، 11: 1-10).از اين عبارت نكات زير به دست مي­آيد: داوري عادلانه، بدون در دست داشتن حكومت ممكن نيست؛ حكم به راستي كردن، شامل مظلومان جهان است «جهان را به عصاي خويش مي­زند و جهان از معرفت خدا پر خواهد شد»؛ يعني برنامه او جهاني است و عدالت و داوري او، همراه معرفت خدايي است.در جاي ديگري از تورات آمده است: «و يهوه )= خداوند( بر تمام زمين پادشاه خواهد بود. آن روز، يهوه واحد خواهد بود و اسم او واحد» (زكرياي نبي، 14: 9-10). اين فراز به خوبي دو نكته مهم را مي­رساند: دين واحد الهي، عالم گير است؛ حكومت جهاني كه از نوع حكومت الهي است. جايي براي حكومت اومانيستي، سكولاريستي، ليبراليستي، كمونيستي و… نمي­گذارد.در جاي ديگر تورات آمده است: «و او (= منجي موعود) امت­ها را داوري خواهد كرد و قوم­هاي بسياري را تنبيه خواهد كرد…) (اشعياي نبي، 2: 4و5). مسلماً داوري امت­ها و تنبيه اقوام، بدون حكومت واحد ممكن نخواهد بود. در قسمت­هايي از تورات، حوادث ظهور منجي، بسيار جالب بيان شده است: «و بسياري از آنان كه در خاك زمين خوابيده­اند، بيدار خواهند شد؛ اما اينان براي حيات جاوداني و آنان براي خجالت و حقارت جاوداني» (دانيال نبي، 12: 2و3). اين فقره، به خوبي از رجعت نيكان و بدان و فلسفه رجعت سخن مي­گويد.در پايان كار، خداوند منتظران را وارث زمين معرفي مي­كند (مزامير داوود، 37: 9 و10 و29

و30).قرآن مجيد نيز از زبان حضرت موسي عليه السلام نقل مي­كند كه به پرهيزكاران عاقبت به خيري و وراثت زمين را مژده مي­دهد: (قَالَ مُوسَي لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) (اعراف، 128). كتاب اشعياي نبي، پس از بشارت بهروزي براي قوم خدا مي­گويد:زيرا فرزندي براي ما به دنيا آمده است؛ پسري براي ما بخشيده شده و بر ما سلطنت خواهد كرد. نام او عجيب، مشير، خداي قدير، پدر جاوداني و سرور سلامتي خواهد بود. او بر تخت پادشاهي داوود خواهد نشست و بر سرزمين او تا ابد سلطنت خواهد كرد. پايه حكومتش را بر عدل و انصاف استوار خواهد كرد و گسترش فرمانروايي صلح­پرور او را انتهايي نخواهد بود. خداوند قادر متعال، چنين اراده فرموده است و اين را انجام خواهد داد (اشعياي نبي، 9 1-7).در كتاب حزقيال نيز آمده است: «در زمان ماشيح، تمام شهرهاي ويران شده، از نو آباد خواهد شد و در جهان، جايي ويرانه يافت نخواهد شد. حتي شهرهاي سدوم و عمورا نيز آباد خواهد شد» (حزقيال، 47: 12). در فصل هفتم كتاب حيقوق نبي آمده است: «… و گرچه تاخير كند، برايش منتظر باش؛ زيرا البته خواهد آمد و درنگ نخواهد كرد؛ بلكه جميع امت­ها را نزد خود جمع خواهد كرد و همه را براي خويش فراهم مي­سازد» (مكارم شيرازي، بي تا، ص55). در فصل دوم كتاب حكّاي نبي آمده است: «تمام امم را به هيجان مي آورم و مرغوب همگي طوايف خواهم آمد و پركنم اين خانه را از جلال، امر خداي لشكرهاست» (صادقي، همان: 338).مسيحيت و حكومت واحد جهانينجات عالم و

ايجاد عصر با شكوه به دنبال ظهور دوم[14] (بازگشت عيسي عليه السلام) از اعتقادات جدي مسيحيان است. «كمرهاي خود را بسته، چراغ­هاي خود را افروخته بداريد… مستعد باشيد، زيرا در ساعتي كه گمان نمي­بريد، پسر انسان مي­آيد» (لوقا، 12: 35 و36 و41). برخي از مسيحيان باور دارند كه پيش از بازگشت مسيح عليه السلام آخرين نبرد تاريخ، جنگ آخرالزمان(آرماگدون يا هارمجدون)[15] اتفاق خواهد افتاد…(هال سل، 1377: ص50). طبق مباحث كتاب مكاشفه، نبرد عصر ظهور، جنگي بسيار وحشتناك است كه برخي آن را نبرد«هسته اي» تفسير مي­كنند (هال سل، همان: ص37-49). در يكي از كتب مقدس مسيحيان آمده است:و ديدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبي سفيد كه سوارش امين و حق نام دارد و به عدل، داوري و جنگ مي­نمايد. چشمانش چون شعله آتشي است و بر سرش افسرهاي بسيار است. اسمي مرقوم دارد كه جز خودش هيچ كس آن را نمي­داند. جامه خون آلوده در بر دارد و نام او را كلمه خدا مي­خوانند. لشكرهايي كه در آسمانند، بر اسب­هاي سفيد و به كتان سفيد و پاك ملبّس از عقب او مي­آيند. از دهانش شمشيري تيز بيرون مي­آيد، تا به آن، امت­ها را بزند و آن ها را به عصاي آهنين حكمراني خواهد نمود (مكاشفه يوحنا، 19: 11-17).از بررسي اجمالي فرازهاي مذكور، مطالب زير به دست مي­آيد: اعلام آمادگي سراسري براي استقبال از منجي موعود؛ اعلام نبرد آخرين و سرنوشت ساز؛ رهبر اين قيام، امين و حق نام دارد كه به عدل، داوري و جنگ مي­كند؛ مرحله نهايي حكمراني بر مردمان است.پس حكومت واحد جهاني از نظر مسيحيت، بار معنوي و عدالت­منشي دارد. جاي ديگر، انجيل

از رجعت[16] و پرستش توحيدي سخن مي­­گويد كه در حكومت آخرالزمان محقق مي­شود؛ يعني اصل حكومت نيز جهاني و الهي بودن آن را تاييد مي­كند:و تخت­ها ديدم و بر آن­ها نشستند و به ايشان حكومت داده شد و ديدم نفوس آناني را كه به سبب شهادت عيسي و كلام خدا سر بريده شدند … و نشان او را بر پيشاني و دست خود نپذيرفتند، زنده شدند و با مسيح هزار سال سلطنت كردند (مكاشفه يوحنا، 20: 4-5).هنگامي كه من، مسيح موعود، با شكوه و جلال خود و همراه تمام فرشتگانم بيايم، آن گاه بر تخت با شكوه خواهم نشست. سپس تمام قوم­هاي روي زمين، مقابل من خواهند ايستاد و من ايشان را جدا خواهم كرد… (متي، 26: 31-32).مورمون­ها (فرقه­هاي مذهبي مسيحي) مي­گفتند: «ما اعتقاد داريم كه صهيون (حكومت يهود) بر اين قاره (آمريكا) بنا مي­شود. عيسي شخصاً بر زمين حكومت خواهد كرد. زمين از نو ساخته خواهد شد و شكوه بهشتي خود را باز خواهد يافت» (استفان، 1378: ص142). عموم مسيحيان براين عقيده اند كه در آينده، روزي فرا خواهد رسيد كه حكومت اخلاقي خداوند، بر سرتاسر زمين جاري شود. عبارت «حكومت و سلطنت الهي» و «سلطنت آسمان ها» و «ملكوت الهي» به طور مكرر در انجيل­ها به چشم مي­خورد. واقعيت حكومت نهايي خدا(سلطنت يا ملكوتي الهي) بدون شك مهم ترين اعتقاد مسيحيان است. سلطنت خدا[17] يعني «برقراري حكومت خداي بر زمين و غلبه نيروي الهي بر نيروي شيطان». در برخي از انجيل­ها(متي) سخن از «دولت آسماني و قلمرو روحاني» نيز به ميان آمده است؛ اما در بيشتر روايات انجيل­هاي هم نوا، سخن از وارد شدن به حكومت خدا

يا قلمرو دولت خدا است.در منابع مسيحي و يهودي- كه بين سال هاي 200 ق.م تا 150 م نوشته شده­اند، دنيا ميدان نبرد بين نيروهاي خير و شر معرفي مي­شود. نويسندگان، درباره عذاب دردناك و بي عدالتي و درباره انتظار طولاني براي مداخله الهي و آوردن عصري جديد كه معمولاً سلطنت خدا ناميده مي­شود و در آن، قوم نيكوي خدا در كمال سعادت زندگي مي­كنند، مطالب مي­نويسند (كارگر، همان: ص100-101).تحليل و تطبيق منجي موعوددر اين مقال، چهره منجي موعود در قالب تشكيل حكومت و رهبري سياسي جامعه ترسيم شد. نتيجه گفتار و باور يهود و مسيح دربارة حكومت آن موعود اين شد كه او حكومت واحد جهاني را بر پايه عدل و داد تاسيس مي­كند؛ ظالمان و گردنكشان را سركوب مي­كند و بشر را به سعادت رهنمون مي­شود.اكنون نوبت اين پرسش است كه آيا آن موعود، ظهور كرده و آن وعده­ها محقق شده است؟ اگر آن موعود، همان مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف باشد، چه مشكلي پيش مي آيد؟برخي از نظريه­پردازان يهود و مسيح به جاي جست وجوي راه­حل درست، دست به تأويل و توجيه عقيده مسلم دين خود زده، و از حكومت و سلطنت منجي موعود، عدول كرده­اند. در طول دو قرن قبل از تولد عيسي عليه السلام، حجم وسيعي از نوشته­ها درباره آمدن سلطنت خدا و زوال نيروهاي شيطاني موجود بود و تصور رايجي از آنچه اتفاق خواهد افتاد، وجود داشت؛ جهان كه تحت سلطه نيروهاي شيطاني است، جاي درد و رنج­هاي فراوان است، تا اين كه خدا برخيزد و بر سلطنت شيطان غلبه كند. در اين حال، بسياري از انديشه­ها درباره «مسيحا»، متوجّه فتح و

پيروزي نظامي بود. ممكن است مسيحا خردمند باشد؛ اما بيشتر از هر چيز بايد پادشاهي جنگجو و مقتدر باشد كه بتواند بر شيطان غلبه كند و عصري از بركت و سعادت را آغاز كند. «اسني­ها (فرقه­اي از يهوديان) زندگي خود را در بيابان مي­گذراندند و براي آمدن سلطنت خدا آماده بودند. به اعتقاد آنان، پايان جهان نزديك است و خدا در شرف آغاز سلطنت مسيحايي روي زمين و پيمان جديدي با آنان است» (كارگر، همان: ص108).كليسا در آغاز، همان سلطنت مسيح و پادشاهي خداوندگار را مطرح مي كرد؛ همان گونه كه در مكاشفه يوحنا به سلطنت هزارساله مسيح اشاره شده است (كارگر، همان). پس چون قرن­هاي متمادي گذشت و از سطلنت مسيح خبري نشد و هنوز هم پس از دو هزار سال اثري ظاهر نشده است، با استفاده از تذكر انجيل لوقا، حكومت خدا را يك دولت روحاني تعبير كرد كه به زمان و مكان مقيد نيست و دردل مومنان برپا خواهد شد. در انجيل لوقا آمده است:روزي بعضي از فريسيان از عيسي پرسيدند: «ملكوت خدا كي آغاز خواهد شد؟» عيسي جواب داد: «ملكوت خدا با علايم قابل ديدن آغاز نخواهد شد و نخواهند گفت در اين گوشه يا آن گوشه زمين آغاز شده است؛ زيرا ملكوت خدا، ميان شما است (لوقا، 7: 20 و11). در انجيل متي به صراحت از «دولت آسماني و قلمرو روحاني» سخن گفته مي­شود؛ نه از پادشاهي خداوند. در انجيل­هاي ديگر نيز _ همان گونه كه در مرقس ديده مي­شود _ اين قلمرو به نحوي توجيه مي شود كه حاكميت از سلطنت يك فرد شبيه نظام شاهنشاهي و حكومت­هاي انساني -كه در آن

خدا فرمانروا و او شاه باشد – به نظر نيايد؛ بلكه اشاره به يك دوران الهي و روحاني و يك دولت آسماني است (آشتياني، 1379: ص2940). در بيشتر روايات انجيل­هاي هم نوا، سخن از وارد شدن به حكومت خدا يا قلمرو دولت خدا است.گفتني است كليسا هيچ گاه اميد آمدن مجدد عيسي را از دست نداد و هنوز هم به آن اعتقاد دارد؛ اما رفته رفته تأكيد تعاليم خود را از اين اميدواري برگرفت و به آينده افكند و بيشتر و بيشتر به سوي اين باور رفت كه عيسي قادر است اكنون مؤمنان را رستگاري دهد (كارگر، همان: ص109).خود عيسي عليه السلام نيز به صراحت اشاره مي­كند كه براي پادشاهي نيامده است: «من يك پادشاه دنيوي نيستم. اگر بودم، پيروانم مي­جنگيدند، تا در جنگ سران قوم يهود گرفتار نشوم. پادشاهي من، متعلق به دنيا نيست» (يوحنا، 18: 36). اصولاً حضرت عيسي عليه السلام در دوران پيامبري خود، تنها به ابلاغ پيام الهي و ارتباط با مستمندان و نيازمندان بسنده كرد و از در ستيزه­جويي و پرخاشگري نيامد. از طرفي برخي نشانه­ها و علامات مورد انتظار يهود دربارة «منجي­گري» و «مسيحايي» در او محقق نشد و وضع آن ها بهبود نيافت؛ پس، از در مخالفت با او در آمدند و او را به عنوان «مسيحاي موعود» نپذيرفتند. در واقع نيز چنين بود؛ چون بعضي از علايم و معيارهاي مطرح در كتب عهد قديم، در او وجود نداشت؛ براي مثال، او جنگ نكرد و پادشاهي تشكيل نداد.يكي از مطالبي كه با حكومت خدا پيوند يافته است، بازگشت عيسي مسيح عليه السلام است؛ اما سؤال اين است كه اين

بازگشت براي چيست؟ براي تشكيل حكومت خدا؛ پادشاهي مسيح؛ نجات­بخشي و رهايي مؤمنان؛ داوري بين گناه كاران و مؤمنان يا…؟! با توجه به متون كتب مقدس مي توان اين موارد را يافت؛ مثلاً در انجيل متي آمده است:هنگامي كه من، مسيح موعود با شكوه و جلال خود و همراه تمام فرشتگانم بيايم، آن گاه بر تخت باشكوه خود خواهم نشست. سپس تمام ملت هاي روي زمين، مقابل من خواهند ايستاد و من ايشان را از هم جدا خواهم كرد؛ همانطور كه يك چوپان، گوسفندان را از بزها جدا مي كند. گوسفندها را در طرف راستم قرار مي دهم و بزها را در طرف چپم (متي، 25: 31-33).نيز در روميان آمده است: «زمين از تباهي آزاد خواهد شد با آمدن مسيح …» (روميان، 8: 21) يا در متي آمده است: «من با فرشتگان خود در شكوه جلال پدرم خواهم آمد و براي هر كس از روي اعمالش داوري خواهم كرد» (متي، 16: 27) و ده ها نمونه ديگر. در اين رابطه توجه به انگاره­هاي زير ضروري است:1. ملكوت خدا (سلطنت الهي) در دنيا تحقق خواهد يافت؛ اما چگونگي آن از نظر مسيحيان مبهم است.2. پيوند ميان بازگشت مسيح عليه السلام و تحقق سلطنت خدا نيز روشن است و مسيحيان به آن اعتقاد دارند.3. خود عيسي عليه السلام بيان كرده است كه پادشاهي من در دنيا نيست؛ پس ممكن است اين مطلب به ذهن­ها برسد كه او براي تشكيل دولت نمي­آيد. حتي از ديدگاه برخي، ملكوت خدا در آن جهان است.4. «پادشاهي مسيح» تا كنون تحقق نيافته است. عده­اي به غلط مي­پنداشتند بعد از مرگ مسيح عليه السلام، او به زودي براي برپايي

حكومت خواهد آمد كه چنين نشد و حتي ديدگاه هزاره گرايان نيز نادرست از آب درآمد.5. خود عيسي مسيح عليه السلام، هيچ وقت ادعاي پادشاهي نكرده است. تنها در بعضي از متون (مثل مكاشفه)[18] به صورت رمزي به سلطنت هزارساله او اشاره شده است كه معتبر و روشن به نظر نمي­رسد و دليل ديگري نيز براي اثبات آن ارائه نشده است.6. طبق تفسير برخي اربابان كليسا، مسيح سلطان دل­ها است و سلطنت او دنيايي نمي­باشد؛ بلكه در ملكوت آسمان­ها است؛ يعني بازگشت زميني ندارد، بلكه فرازميني است (تسالونيكان اول، 4: 16).7. خود عيسي عليه السلام نيز منتظر ظهور قريب الوقوع حكومت خدا بوده و عباراتي كه در اين باره بيان مي كرده، براي شخص غايب بوده است (نه خودش). ويژگي­ها و صفات بر شمرده شده دربارة منجي موعود، با شخص ديگري تطبيق مي­يابد و آن، كسي جز حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نيست كه عيسي عليه السلام نيز به ياري او خواهد شتافت و در بازگشت نهايي خود، در جايگاه وزير و مشاور او عمل خواهد كرد.نگاه گذرا به آيات قرآن كه درباره حضرت عيسي عليه السلام آمده است، اين حقيقت را مي­رساند كه اهل كتاب(يهود و مسيحيت) در همين دنيا به حقيقت عيسي عليه السلام ايمان مي­آورند؛ يعني يهود به حقانيت عيسي عليه السلام پي مي­برند و مسيحيت نيز از ادعاي الوهيت او دست بر مي­دارند و به اين ترتيب، زمينه ظهور فراهم مي­شود.(وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ

وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا) (نساء، 157-159).از اين آيه چند نكته به دست مي­آيد: حضرت عيسي  عليه السلام كشته نشده و نمرده است؛ او به آسمان نزد خداوند رفته است؛ اهل كتاب(يهود و مسيح) قبل از مرگ حضرت عيسي عليه السلام، به او ايمان مي­آورند؛ ايمان همه اهل كتاب به حضرت عيسي عليه السلام هنوز اتفاق نيفتاده است و اين پديده سترگ، قبل از مرگ آن حضرت عليه السلام محقق مي­شود. اين، يعني يك انتظار و يك تحول و چون از مقام خلافت و زعامت حضرت عيسي عليه السلام چيزي نگفته است، معلوم مي­شود او سمت وزير و معاون را خواهد داشت. امام باقر عليه السلام در تفسير آيه مي­فرمايد: «ان عيسي عليه السلام ينزل قبل يوم القيامه الي الدنيا فلايبقي اهل ملة يهودي و لاغيره إلا آمنوا به قبل موتهم و يصلّي عيسي خلف المهدي. عيسي عليه السلام قبل از فرا رسيدن قيامت به دنيا نزول خواهد كرد و هيچ ملّتي نيست اعم از يهودي و غير يهودي (مسيحي) كه به او قبل از مرگشان ايمان مي آورند، و اين در حالي است كه عيسي عليه السلام در نماز به امام مهدي عليه السلام اقتدا خواهد كرد» (قندوزي، 1385: ص237).گفت وگوي يكي از دانشمندان اسلامي معاصر با يك دانشمند برجسته كاتوليك در اين باره خواندني است:در انجيل نوشته است مسيح، ظهور خواهد كرد. اين، يك حقيقت است؛ ولي آنان(مسيحيان) همين بحث را غالباًً به حكومت جهاني تعبير نمي­كنند. آقاي رات سينگر بزرگ ترين شخصيت علمي كاتوليك است و

پاپ و امثال او نظر علمي را از وي مي گيرند. وقتي با او صحبت كردم، ديدم زير بار حكومت نمي­رود و حكومت جهاني را نمي­پذيرد. او مي­گفت: «مسيح، ظهور خواهد كرد»؛ ولي آن را به اسكاتولوژي – كه همان عالم آخرت باشد- وصل مي­كرد مي­گفت: «در عالم آخرت است كه عدل خداوند، ظهور تام دارد و حضرت مسيح، مجري عدل خداوند است. آن جا است كه همه به كيفر و پاداش مي­رسند» (امامي كاشاني، بي تا: ش5420).دين اسلام و حكومت واحد جهانيهمه اديان، داعيه دار حكومت واحد جهاني در آخرالزمان هستند؛ اما در اين ميان، اسلام به صورت جدي و بسيار روشن نظريه­پردازي كرده است. اسلام، حكومت واحد جهاني را بسيار روشن ترسيم كرده، راه هاي رسيدن به آن را بيان و رهبري و اهداف قيام، سرزمين­هاي استراتژيك، نشانه­هاي نزديك شدن و… را كاملاً بيان كرده است. قرآن و سنت دو منبع اصلي اسلام، درباره حكومت واحد جهاني سخن فراوان دارند: (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ) (انبياء، 105). طبق روايت، «عباد صالح»، قائم عليه السلام و اصحاب اويند (قمي، 1411: 2، ص77). آيه، به صراحت مي­فرمايد: «الأرض»؛ يعني همه زمين در قلمرو حكومت صالحان است؛ چنان كه در آيه ديگر آمده است: (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ) (حج، 42). حضرت باقر عليه السلام در تفسير اين آيه فرمود: «هذه لآل محمد المهدي و اصحابه يملكهم الله تعالي مشارق الأرض و مغاربها (صافي گلپايگاني، 1419، ج3، ص134)؛ اين (مژده) براي آل محمد است مهدي و يارانش خداي تعالي ايشان را در مشارق و مغارب زمين پادشاهي مي دهد». در آيه

ديگر، غلبه جهاني حق طلبان با دين حق همراه شده است: (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ) (توبه، 33: صف، 9). امام صادق  عليه السلام مي­فرمايد:فوالله يا مفضل! ليرفع عن الملل و الأديان الاختلاف و يكون الدين كله واحداً كما قال جل ذكره: «ان الدين عندالله الاسلام» و قال الله تعالي: «من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين؛ پس به خدا سوگند اي مفضل! همانا كه از آيين ها و دين ها اختلاف را برطرف مي كند و دين همه اش يكي خواهد شد همان گونه كه او _ كه يادش والا باد _ فرمود: همانا دين نزد خدا اسلام است و خداي تعالي (باز) فرمود: هركس از ديني جز اسلام پيروي كند از او پذيرفته نمي شود و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود (مجلسي، 1404: ج53، ص4-5).آيه ديگر، علاوه بر تأييد حكومت جهاني، به برخي اهداف آن نيز اشاره مي­كند:(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمْ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا…) (نور، 55).طبق روايتي از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه، معلوم مي­شود اين آيه، مربوط به حكومت آخرالزمان است كه هم جهاني است و هم به دست منجي موعود مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است.لم يجئ تاويل هذه الآية و لو قام قائمنا بعد، سيري من يدركه مايكون من تاويل هذه الآية و ليبلغنّ دين محمد صلي الله عليه و آله ما بلغ الليل، حتي لايكون مشرك علي ظهر الأرض كما

قال الله تعالي: «يعبدونني لا يشركون بي شيئاً؛ تأويل اين آيه نيامده است و اگر بعد از اين قائم ما برخيزد هر كه او را درك كند آنچه از تأويل اين آيه مي شود را خواهد ديد و دين محمد صلي الله عليه و آله به هرجا كه شب (به آن) مي رسد به يقين مي رسد به حدي كه مشركي بر پشت زمين نباشد، همانگونه كه خداي تعالي فرموده است: مرا بپرستند و چيزي را با من شريك قرار ندهند (مجلسي، همان: ج51، ص55؛ طباطبايي، 1411: ج15، ص168).آيه ديگر، از اراده حتمي خداوند مبني بر امام و پيشوا قرار گرفتن مستضعفان و به ارث رسيدن زمين و تمكن بر زمين حكايت دارد. (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِينَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ) (قصص، 5و6). امام باقر  عليه السلام و امام صادق عليه السلام در تفسير آيه فرمودند:ان هذه الآية مخصوصة بصاحب الأمر الذي يظهر في آخر الزمان و يبيد الجبابرة و الفراعنة و يملك الأرض شرقاً و غرباً، فيملأ ها عدلاً كما ملئت جوراً؛ اين آيه مخصوص صاحب الامر است كه در آخرالزمان ظهور مي كند و جباران و فرعون ها را ريشه كن مي نمايد و زمين را از شرق و غرب در اختيار گيرد و آن را از عدل پر كند همان گونه كه از ستم پرشده است (بحراني، 1417: ج3، ص230).در اين روايت، سخن از نابودي جباران و فرعون ها و برقراري عدالت جهاني است. اسلام، براي تثبيت حكومت صالح دستور مي­دهد: (قَاتِلُوهُمْ حَتَّي لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ) (انفال، 39). دستور جهاد، مطلق و فتنه بدون قيد است و هر دو، به

مقصد سلطنت بخشيدن به دين الهي است. امام فرمود:لم يجئ تأويل هذه الآية، فاذا جاء تأويلها، يقتل المشركون حتي يوحّدوا الله عزوجل و حتي لايكون شرك، و ذلك في قيام قائمنا؛ تأويل اين آيه نيامده است وقتي تأويل آن آمر مشركان كشته مي شوند تا خداي عزوجل را به يگانگي عقيده بورزند و تا آنكه شركي (در ميان) نباشد و آن در مورد قيام قايم ماست (بحراني، 1398: ص78).مهم ترين تأييد براي مفهوم اين آيه و تاييد جهاني بودن حكومت منجي موعود، آيات و روايات متواتري است كه خاتميت و جهاني بودن اسلام را اعلام مي­كند (تكوير، 27؛ اعراف، 158)؛ چون حكومت مهدوي، ادامه حكومت نبوي است كه هم قابليت­هاي جهاني شدن را دارد و هم تجربه آن را. امام عسكري  عليه السلام ولادت حضرت مهدي را به مادر او چنين مژده مي­دهد: «أبشري بولد يملك الدنيا شرقاً و غرباً و يملأ الأرض قسطاً و عدلاً» (طوسي، 1411: ص128؛ صدوق، 1390: ج2، ص423). امام باقر عليه السلام فرمود: «لوقد خرج قائم آل محمد صلي الله عليه و آله يفتح الله له الروم و الصين و الترك و السند و الهند و كابل شاه و الخزر» (نعماني، 1383: ص122). مخاطب پيام و نداي حضرت مهدي عليه السلام تمام جهانيانند. «الا يا اهل العالم انا الامام القائم» (حايري، 1404: ج2، ص282).تحليل و بررسي اوصاف، برنامه­ها، دستاوردها و كاركردهاي حكومت واحد مهدوي در چشم­انداز مكتب اسلام و تشيع، اين حقيقت را تأييد مي­كند كه هدف حكومت مهدوي، برقراري عدل و انصاف بر اساس دين اسلام است. اين هدف نيز براي زمينه­سازي عبادت و عبوديت است و تحقق عبادت و مقام عبوديت

نيز هدف نهايي خلقت است؛ بنابراين ظهور دولت مهدوي ريشه در هدف آفرينش دارد. اين جا است كه موعود باوري در اسلام و شيعه بسيار فراتر از دنياي مادي و حيات فردي است. دولت مهدوي حركت همه انبيا را به نتيجه مي­رساند.توضيح اين كه هر فاعل حكيمي در كارش داراي هدف است. خداوند حكيم نيز از خلقت جهان و انسان هدف داشته است (أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ) (مؤمنون، 115). هدف از خلقت جهان خدمت به انسان بوده است (خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا) (بقره، 29) و هدف از خلقت انسان هم رسيدن به مقام عبوديت (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون) (ذاريات، 56) و برگشت به سوي خدا است (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ) (بقره، 156). اين هدف به شكل عمومي و همگاني اش در دولت مهدوي محقق مي شود (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم… يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا) (نور، 55)، (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ…) (حج، 41) عبادت خالصانه خدا و نماز كه تجسّم عبادت است، در عصر حكومت مهدوي همگاني مي شود.قالب و نمودار كلي حكومت مهدوي بر اساس «عدالت» است و همين عامل موجب جهاني شدن و مقبوليت دولت او مي­شود. جامعه شناسان، همواره آرمانشهر و مدينه فاضله خود را بر عدالت پايه گذاري كرده­اند. افلاطون، با طرح مدينه فاضله در صدد آفرينش پيوندي عميق ميان جامعه بشري بود. وي وحدت بخشيدن به جوامع متفرق را هدف اوليه خود مي­دانست (كويره، 1360: ص51). مسلماً چنين ايده اي بدون استقرار عدالت، نشدني است.جمع بندياصولاً رسيدن به نجات و كمال و عدالت فراگير بدون يك نظام واحد

هم گرا و يكسان، دشوار، بلكه چه بسا ناممكن مي باشد. از همين روي ادياني كه خواهان موارد فوق هستند به دنبال يك نظم واحد و يك حكومت واحد جهاني هستند؛ زيرا مقوله هائي نظير عدالت، كمال، نجات، سعادت و… گم شد و اميد ديرباز بشر بوده اند و همه انسانها در طول تاريخ در آرزوي تحقق آنها به سر مي برند. البته ممكن است در برخي آئين ها تصريح به حكومت واحد نشده باشد؛ اما ملازمه ميان تحقق آرزوها و آرمانهاي موعود با تشكيل حكومت مي گويد، حكومت مطلوب آنان است، چنانچه در فرهنگ سياسي جهان مشاهده مي شود كه هر ايده و انديشه اي براي بسط و ترويج افكار خود بايد به تشكيل حكومت و در دست گرفتن قدرت همّت گمارد.اديان به ويژه اديان ابراهيمي همه با توجه به آموزه هايشان جدّي ترين مطالبات موعود منجي را اقامه عدل و داد و برپايي نظامي عادلانه و استقرار حكومت و بسط قدرت الهي مي دانند؛ چون تمام پيامبران به دنبال تحقق هدف واحدي بودند كه بر مبناي آن، همه گروه ها و طيف هاي مختلف اجتماع بشر با هر نوع رنگ و نژاد و سليقه اي، در يك جا و زير يك پرچم جمع شوند. اديان غير ابراهيمي نيز همين اهداف را در مراتب پايين تري دنبال مي كنند.اديان ابراهيمي بعضاً مثل يهوديت اگرچه در ابتداء يك نگاه قومي و بعضاً نژادي و محدود به جهان نگريسته، ولي به تدريج از اين انديشه قوم مدار بيرون آمده و جهاني مي نگرد و امروزه داعيه حكومت موعود بر تمام گيتي را دارد. در مقابل اسلام از بدو تولد، دعوت جهان شمولي داشته و در تمامي قرون گذشته اين ايده تداوم داشته و

دارد. لذا با توجه به آيات و رواياتي كه مطرح شد مي توان گفت: اولاً هرگز ترديدي نخواهد بود كه حكومت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف بر تمامي زمين فراگير خواهد شد، و ثانياً «به حكم ضرورت، آينده جهان روزي را در بر خواهد داشت كه در آن، جامعه بشري پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا همزيستي نمايند و افراد انساني غرق فضيلت و كمال شوند» (طباطبايي، 1374: ص308) و اين امر در پرتو حكومت واحد جهاني محقق خواهد شد.منابع1.  آشتياني، جلال الدين، تحقيقي در دين مسيح، تهران، نشر نگارش، چاپ دوم، 1379 ش.2.  آقابخشي، علي و…، فرهنگ علوم سياسي، تهران، مركز اطلاعات و مدارك، 1374ش.3.  آلن وين، لئوها واو، پيش گويي آينده، ترجمه ناصر موفقيان، تهران، نشر ني، 1374ش.4.  امامي كاشاني، محمد، نحوه نگرش مسيحيت به موضوع مهدويّت، رسالت، شماره 5420.5.  بحراني، هاشم، البرهان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه بعثت، 1417ق.6.  بحراني، هاشم، المحجّة فيما نزل في القائم الحجّة، قم، 1398ق.7.  بي ناس، جان، تاريخ اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، نشر پيروز، چاپ سوم، 1354ش.8.     جلالي مقدم، مسعود، مقالات و بررسي ها، تهران، دانشكده الهيات دانشگاه تهران، سال 1381ش، دفتر71.9.  جندقي، بهروز، مهدويّت از ديدگاه دين پژوهان و اسلام شناسان غربي، انتظار موعود، سال دوم، 1381ش، شماره6، چاپ دوم.10.  جوويور، مري، درآمدي به مسيحيت، ترجمه حسين قنبري، قم، مركز مطالعات اديان و مذاهب، 1381ش.11.  جي گولد، استفان و…، سال 2000 (چهار گفتگو دربارة آخرالزمان)، ترجمه حسن مرتضوي، تهران، بهنام، چاپ اول، 1378ش.12.  حائري يزدي، علي، الزام الناصب في اثبات الحجة الغائب، نشر اعلمي للمطبوعات، بيروت، 1404ق.13.  دال، رابرت،

تجزيه و تحليل جديد سياست، ترجمه حسين ظفريان، تهران، نشر مترجم، 1364 ش.14.  راسل، برتراند، آيا بشر آينده دارد؟ ترجمه: م.منصور، تهران، مرواريد، 1344ش.15.  روسو، ژان ژاك، قرارداد اجتماعي، ترجمه مرتضي كلانتريان، تهران، نشر آگاه، چاپ دوم، 1380ش.16.  شاكري، روح الله، منجي در اديان، نشر بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف، قم، 1388ش.17.  شاملي، پيامبر اعظم از ديدگاه برخي از دانشمندان، ترجمه حسين مسعودي، معارف، شماره35، 1385ش.18.  شيخ صدوق، محمدبن علي بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمه، تصحيح علي اكبر غفاري، تهران، نشر مكتبه الصدوق، 1390ق.19.  شيخ طوسي، محمد بن الحسن، الغيبة، قم، مؤسسه معارف اسلامي، 1411ق.20.  صادقي، محمد، بشارات عهدين، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1336ش.21.  صافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر، قم، مؤسسه انتشاراتي حضرت معصومه عليها السلام، 1419ق.22.  طباطبائي، محمدحسين، شيعه در اسلام، قم، انتشارات اسلامي، 1374ش.23.  طباطبايي، محمدحسين، الميزان، بيروت، مؤسسه اعلمي، چاپ اول، 1411ق.24.  عالم، عبدالرحمن، بنيادهاي علم سياست، تهران، نشر ني، چاپ ششم، 1379ش.25.  عميد زنجاني، عباسعلي، فقه سياسي، تهران، نشر اميركبير، 1377ش.26. فلسفي، محمدتقي، حكومت جهاني امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف، تهران، بنياد فرهنگي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، چاپ دوم، 1379ش.27. قاضي، ابوالفضل، حقوق اساسي و نهادهاي سياسي، تهران، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1372ش.28.  قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، تصحيح موسوي جزايري، بيروت،دارالسرور، 1411ق.29.  قندوزي حنفي، سليمان بن ابراهيم، ينابيع الموده، تحقيق محمدمهدي خراسان، كاظميه، دارالكتب العراقيه، 1385ق.30. كارگر، رحيم، آينده جهان، قم، بنياد فرهنگي امام مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف، 1383ش.31.  كامل، سليمان، روزگار رهايي، ترجمه علي اكبر مهدي پور، تهران، نشر آفاق، سال 1405ق.32.  كويره، الكساندر، سياست

از نظر افلاطون، ترجمه حسين جهانبگلو، تهران، خوارزمي، 1360ش.33.  گريس، هال سل، تدارك جنگ بزرگ براساس پيشگويي هاي انبياي بني اسرائيل، ترجمه خسرو اسلامي، تهران، نشر رسا، 1377ش.34.  لوئيس، لنكستر، ميتريه موعود بودايي، علي اصغر شجاعي، هفت آسمان، سال ششم، بهار1383، شماره21.35.  مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق.36. مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از ديدگاه فلسفه تاريخ، قم، صدرا، چاپ پانزدهم، 1374ش و مجموعه آثار، نشر صدرا، جلد دوم.37.  مكارم شيرازي، ناصر، مهدي انقلابي بزرگ، قم، انتشارات مطبوعاتي هدف، بي تا، بي جا.38.  موحديان عطار، علي، گونه شناسي انديشه مهدويّت ، هفت آسمان، سال ششم، بهار1383ش، شماره21.39. نعماني، ابوعبدالله محمدبن ابراهيم، الغيبة، تبريز، 1383ق. [1]. مانند: تحقق مفاد سوره كوثر،هفتاد وسه گروه شدن امت اسلام و...[2]. Politics.[3]. مشروح ديدگاه آيين زرتشت، در كتاب هاي اين آيين قابل بررسي است. اين جا فقط به بعد حكومتي و اداره اجتماعي آن مي پردازيم.[4]. Aushetar.[5]. Aushetar mah.[6]. Saoshyan.[7]. يشت نوزدهم، بند 94؛ صادقي، بشارات عهدين، 1336: صص243-237-273 از منجي موعود به گونه اي سخن گفته كه كاملا بر مهدي موعود اسلام مطابق است.[8]. Vishnu.[9]. Yama.[10]. Resurgence.[11]. Dalhanemi.[12]. Messiah.[13]. Mashiah.[14]. second coming.[15]. Armageddon.[16]. «... آن گاه پيش از همه، مسيحياني كه مرده اند، زنده خواهند شد، تا خداوند را ملاقات كنند» (تسالونيكان اول، باب4، آيه16).[17]. Kingdom of God.[18]. آن گاه در آسمان صدايي بلند شنيدم كه اعلان مي كرد: «زمان نجات و قدرت و سلطنت خدا و حكومت برحق«مسيح» فرا رسيده است...» (مكاشفه: 12، بند10).[مجله شماره 29 : - مقالات]

http://www.entizar.ir/page.php?page=showarticlesid=407

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109