عرفان اسلامی جلد 4

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -، توشیحگر

عنوان قراردادی:مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه .شرح

عنوان و نام پدیدآور:عرفان اسلامی / مولف حسین انصاریان ؛ ویرایش و تحقیق محسن فیض پور ،محمدجواد صابریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1386 - 1391.

مشخصات ظاهری:ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 31، 32، 33، 34، 35، 36، 37، 38، 39، 40، 41، 42، 43، 44.

شابک:700000 ریال : دوره 978-964-96392-9-1 : ؛ ج.1 : 978-964-96392-6-0 ؛ ج.2 : 978-964-96392-7-7 ؛ 700000 ریال : ج.3 978-964-96392-8-4 : ؛ ج.4 978-964-2939-00-8 : ؛ ج.5 978-964-2939-01-5 : ؛ ج.6 978-964-2939-02-2 : ؛ ج.7 : 978-964-2939-03-9 ؛ ج.8 : 978-964-2939-04-6 ؛ ج.9 : 978-964-2939-05-3 ؛ ج.10 978-964-2939-06-0 : ؛ ج.11 : 978-964-2939-07-7 ؛ ج.12 978-964-2939-08-4 : ؛ ج.13 978-964-2939-09-1 : ؛ ج.14 978-964-2939-10-7 : ؛ ج.15 978-964-2939-13-8 :

یادداشت:ج.2 - 5، 9 و 11 (چاپ اول: زمستان 1386).

یادداشت:ج.12 - 15 (چاپ اول: 1391) (فیپا).

یادداشت:جلد چهاردهم و پانزدهم فهرست می باشند.

یادداشت:ج.7 - 9 (چاپ دوم:1387).

یادداشت:ج.10 (چاپ اول: 1386).

یادداشت:ج.10 - 15 (چاپ دوم:1388).

یادداشت:عنوان روی جلد: عرفان اسلامی شرح مصباح الشریعه.

یادداشت:کتابنامه.

عنوان روی جلد:عرفان اسلامی شرح مصباح الشریعه.

موضوع:جعفربن محمد (ع)، امام ششم، 83 - 148ق . مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه -- نقد و تفسیر

موضوع:احادیث اخلاقی -- قرن 2 ق.

موضوع:اخلاق اسلامی -- متون قدیمی تا قرن 14

موضوع:عرفان -- متون قدیمی تا قرن 14

شناسه افزوده:فیض پور قمی، محسن، 1353 -، ویراستار

شناسه افزوده:صابریان، محمدجواد، ویراستار

شناسه افزوده:جعفربن محمد (ع)، امام ششم، 83 - 148ق . مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه . شرح

رده بندی کنگره:BP248/ج7م60422184 1386

رده بندی دیویی:297/61

شماره کتابشناسی ملی:1182560

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

باب 7 در بیان لباس

اشاره

قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:أَزْیَنُ اللِّباسِ لِلْمُؤْمِنینَ لِباسُ التَّقْویٰ وَ أَنْعَمُهُ الإیمانُ،قالَ اللّهُ تَعالی: [ وَ لِبٰاسُ التَّقْویٰ ذٰلِکَ خَیْرٌ ] (1).

وَ أَمَّا لِباسُ الظَّاهِرِ فَنِعْمَةٌ مِنَ اللّهِ تَعالی یُسْتَرُ بِها الْعَوْراتُ وَ هِیَ کَرامَةٌ أَکْرَمَ اللّهُ بِها ذُرِّیَّةَ آدَمَ علیه السلام ما لَمْ یُکْرِمْ بِها غَیْرَهُمْ.

وَ هِیَ لِلْمُؤْمِنینَ آلَةٌ لِأَداءِ مَا افْتَرَضَ اللّهُ عَلَیْهِمْ.

وَ خَیْرُ لِباسِکَ ما لا یَشْغَلُکَ عَنِ اللّهِ تَعالی بَلْ یُقَرِّبُکَ مِنْ شُکْرِهِ وَ ذِکْرِهِ وَ طاعَتِهِ.

وَ لا یَحْمِلُکَ فیها إلَی الْعُجْبِ وَ الرِّیاءِ وَ التَّزَیُّنِ وَ الْمُفاخَرَةِ وَ الْخُیَلاءِ فَإِنَّها مِنْ آفاتِ الدّینِ وَ مُوَرِّثَةُ الْقَسْوَةِ فِی الْقَلْبِ.

فَإذا لَبِسْتَ ثِیابَکَ فَاذْکُرْ سَتْرَ اللّهِ عَلَیْکَ ذُنُوبَکَ بِرَحْمَتِهِ وَ أَلْبِسْ باطِنَکَ بِالصِّدْقِ کَما أَلْبَسْتَ ظاهِرَکَ بِثَوْبِکَ وَ لْیَکُنْ باطِنُکَ فی سَتْرِ الرَّهْبَةِ وَ ظاهِرُکَ فی سَتْرِ الطّاعَةِ.

وَ اعْتَبِرْ بِفَضْلِ اللّهِ«عَزَّ وَ جَلَّ»حَیْثُ خَلَقَ أَسْبابَ اللِّباسِ لِتَسْتُرَ الْعَوْراتِ الظّاهِرَةَ،وَ فَتَحَ أَبْوابَ التَّوْبَةِ وَ الإِنابَةِ لِتَسْتُرَ بِها عَوْراتِ الْباطِنِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ أَخْلاقِ السُّوءِ.

وَ لا تَفْضَحْ أَحَداً حَیْثُ سَتَرَ اللّهُ عَلَیْکَ أَعْظَمُ مِنْهُ وَ اشْتَغِلْ بِعَیْبِ نَفْسِکَ

ص:7


1- 1) -اعراف (7):26.

وَ اصْفَحْ عَمَّا لا یَعْنیکَ أَمْرُهُ وَ حالُهُ وَ احْذَرْ أَنْ یَفْنیٰ عُمْرُکَ بِعَمَلِ غَیْرِکَ وَ یَتَّجِرَ بِرَأْسِ مالِکَ غَیْرُکَ وَ تَهْلِکَ نَفْسُکَ،فَإِنَّ نِسْیانَ الذَّنْبِ مِنْ أَعْظَمِ عُقُوبَةِ اللّهِ فِی الْعاجِلِ وَ أَوْفَرِ أَسْبابِ الْعُقُوبَةِ فِی الْآجِلِ وَ اشْتَغِلْ بِعَیْبِ نَفْسِکَ.

وَ ما دامَ الْعَبْدُ مُشْتَغِلاً بِطاعَةِ اللّهِ وَ مَعْرِفَةِ عُیُوبِ نَفْسِهِ وَ تَرْکِ ما یَشینُ فی دینِ اللّهِ«عَزَّ وَ جَلَّ»وَ هُوَ بِمَعْزِلٍ عَنِ الْآفاتِ غائِصٌ فی بَحْرِ رَحْمَةِ اللّهِ«عَزَّ وَ جَلَّ»یَفُوزُ بِجَواهِرِ الْفَوائِدِ مِنَ الْحِکْمَةِ وَ الْبَیانِ.

وَ ما دامَ ناسِیاً لِذُنُوبِهِ جاهلاً لِعُیُوبِهِ راجِعاً إلیٰ حَوْلِهِ وَ قُوَّتِهِ لا یُفْلِحُ إذاً أَبَداً.

ص:8

[ قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:أَزْیَنُ اللِّباسِ لِلْمُؤْمِنینَ لِباسُ التَّقْویٰ وَ أَنْعَمُهُ الإیمانُ قالَ اللّهُ تَعالی وَ لِباسُ التَّقْویٰ ذلِکَ خَیْرٌ ]

لباس ظاهر و لباس باطن

از متن این روایت که از سرچشۀ حقایق،امام به حق ناطق،حضرت جعفر بن محمد الصادق علیه السلام نقل شده،استفاده می شود که برای انسان-به تناسب وجودش که دارای جسم و روح می باشد-دو نوع لباس است.

یک نوع لباس جهت جسم که از مواد طبیعی بافته می شود و نوع دیگر لباسی برای روح و باطن که از حقایق عالی و حسنات اخلاقی و صفات الهی و اسرار عرشی ساخته می گردد.

لباس ظاهر برای زینت و پوشش جسم و حفظ عیوب بدن و لباس باطن برای زیبایی روح و حفظ جان از خطرات نفس اماره و شیاطین جنّی و انسی است.

انسانی که عاری از لباس ظاهر است،منظره ای کریه و صورتی بدنما دارد و هیولایی زشت است و تمام مردم با خفت و خواری به او نظر کرده و وی را یا مجنون یا انسانی بی حیا می دانند.

به همین نسبت،انسانی که عاری از لباس باطن است،سماواتیان و اهل دل و عارفان بیدار،او را بسیار زشت دیده و گویی درون او را هم چون جنگلی پر از حیوانات وحشی و درنده می نگرند.

ص:9

انسان به همان گونه که برای پوشش ظاهر خود،دست به انواع فعالیت های مادی می زند و برای آرایش ظاهر خود به وسیلۀ لباس از انواع محصولات طبیعی استفاده می کند و عریان بودن ظاهر را از لباس برای خود بسیار زشت می داند،باید برای لباس معنوی خود بیش از آنکه برای ظاهر خود می کوشد،تلاش کند.

جسم در میدان حیات انسان به منزلۀ مرکب و روح عالی انسانی-که از عالم الهی است-به منزلۀ راکب است.

جسم برای انسان به منزلۀ یک نقطۀ محدود بیش نیست،ولی روح برای انسان عالمی است بی منتها و جهانی است گسترده تر از جهان ظاهر.

فعالیت انسان برای جسم باید در حدّ عفاف و کفاف و در محدودۀ قناعت باشد،ولی برای عظمت و اعتلای روح باید حریصانه کوشید و تا لحظۀ آخر عمر به دریا دریا سرمایۀ معنوی قناعت نکرد.

چه بدبخت و بیچاره و پست اند آن آدمیان و انسان هایی که در امور معنوی به حد اقل برنامه و گاهی به کمتر از حد اقل یعنی به نماز و روزۀ واجب قناعت کرده، ولی در امور مادی برای خود مرز توقفی نمی شناسند !

چون صبح از خواب سنگین جسم برمی خیزند،برای به دست آوردن ثروت و تکاثر آن،از تمام وجود مایه می گذارند و نیمۀ شب با آنکه در روز بیش از خرج چند سال خود و اهل و عیال خویش را به دست آورده اند،بدون آرامش دل به خانه باز می گردند و با حرص هرچه تمام به آرزوی رسیدن صبح اند،تا دوباره به ثروت مادی هجوم برده و از راه حرام و غصب و سرقت و پایمال کردن حقوق دیگران بر ثروت بیفزایند !!

این گرسنگان سفرۀ مادی که اگر همۀ جهان را در اختیار آنان بگذارند،سیر نمی شوند،با پر شدن دهانشان از خاکِ گور به قناعت دست می یابند و آنجاست که

ص:10

دچار حسرت و اندوه فراوان گشته و آرزوی برگشت به دنیا می کنند،اما از طرف حضرت حق به آنان خطاب می شود که برگشتی برای شما نیست !!

این تهیدستان و حمّالان وِزر و وبال در عالم برزخ،نگران اموال و ثروت بی کران خود هستند که فعلاً به دست وارثان عیّاش افتاده و آنان با کمال بی رحمی به جان اندوخته های او افتاده و مشغول خرج کردن ثروت در راه شهوت و شکم و گناه و معصیت اند ! بیچاره در عالم برزخ،آه از نهاد می کشد و می گوید:تمام عمر گرانمایه را خرج به دست آوردن مال و انباشتن ثروت کردم و خود از آن لذتی نگرفته و اکنون محصول حمّالی و عملگی مرا دیگران صرف عیش و نوش می کنند و من و زر و وبال آنان را به عنوان کمک کار به اهل معصیت به دوش می کشم !!

و چه خوشبخت آن انسان های بیدار و بینایی که اندکی از وقت را صرف به دست آوردن مال حلال به قدر احتیاج می کنند و بقیۀ وقت را برای اعتلایِ روح که کلمۀ حق است مصرف می نمایند.

زبان حال اینان که در صراط مستقیم حقند و سیری جز سیر الی اللّه ندارند و راهی جز راه خدا نمی شناسند و محبوبی جز حضرت اللّه انتخاب نکرده اند، همان است که عارف شاعر،مولوی می گوید: بنمای رخ که باغ و گُلستانم آرزوست***بگشای لب که قندِ فراوانم آرزوست

ای آفتابِ حسن برون آ دمی ز ابر*** کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز ***باز آمدم که ساعدِ سلطانم آرزوست

ص:11

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو***آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

این نان و آب چرخ چو سیلی است بی وفا***من ماهیم،نهنگم،عمّانم آرزوست

یعقوب وار وا اسفاها همی زنم*** دیدار خوب یوسفِ کنعانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت*** شیرِ خدا و رستمِ دستانم آرزوست

جانم ملول گشت زفرعون و ظلم او*** آن نورِ روی موسیِ عمرانم آرزوست(1)

جسمی که دو روز دیگر با یک کفن می خواهد در جایی تنگ و تاریک و در خانۀ وحشت منزل بگیرد و خوراک موران و ماران گردد،چه ارزشی دارد که خارج از حدود مقررات الهی برای او کار کرد ؟

منزلی در حد نیاز،خوراکی برای به دست آوردن توان و قدرت،لباسی برای پوشیدن در زمستان و تابستان و محل کسبی برای ادای حقوق جسم و اهل و عیال و خرج کردن در راه خیر برای انسان کافی است.

به رشد و کمال روح بپردازید،لباس تقوا برای امروز و فردا فراهم کنید،ما را پس از این جهان،عقبات سنگینی است که برای عبور از آن عقبات،لباس تقوا لازم است.

فقط به فکر بدن نباشید،فقط در جمع وسیله برای عیش بدن نکوشید،شما را

ص:12


1- 1)- مولوی.

برای ادارۀ امور بدن تنها نیافریده اند،اگر هدف از خلقت انسان فقط رسیدگی به جسم بود،انبیای الهی بر این معنی خبر می دادند،دیگر این همه کتاب و حساب و قانون و مقررات و حلال و حرام لازم نبود.

انبیا و امامان علیهم السلام برای رشد و تعالی عقل و روح و آراسته نمودن انسان به صفات الهی و متخلّق کردن بشر به اخلاق الهی آمدند و اگر در دستورهای آن بزرگواران که بر اساس وحی است دقت کنید،چیزی جز این نمی یابید.

حتی در دستورهایی که برای حیات جسمی داده اند سراسر و معنویت و صفا و روحانیت دیده می شود و اصولا آراستگی ظاهر از نظر آنان مقدمۀ آراستگی باطن است و رسیدگی به جسم و زندگی مادی برای تقویت حیات روح و زندگی معنوی است.

جسم مرکب روح

انسان در مدت بسیار کوتاهی که در دنیا زیست دارد،بر او لازم است با بیداری و بصیرت زندگی کرده و خود را و عقل و جان خود را برای این چند روزۀ محدود تباه نکند؛او باید سعی داشته باشد که آخرتش را با دنیا بسازد و آخرت ساختن با دنیا در گرو ایمان و عمل صالح است و ایمان و عمل جز از طریق دستورهای الهی برای کسی میسّر نیست.

کسی را خبر دارید که بعد از تولد نمرده باشد ؟ آیا برای کسی در این دنیا حق حیات ابد قرار داده شده ؟ انبیا و امامان علیهم السلام که در تمام امور سرچشمه های معنی و فضیلت بودند،گاهی از کوتاه ترین عمر برخوردار بودند.

عیسی در سی و سه سالگی عروج می کند و یحیی در همین حدود سر مبارک در راه جانان نثار می نماید،حضرت زهرا علیها السلام در هیجده سالگی از دنیا رحلت می کند

ص:13

و پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله با آن همه عظمت و مقام در شصت و سه سالگی تسلیم مرگ می گردد !!

امام جواد علیه السلام در سن بیست و پنج سالگی به شرف شهادت نایل می گردد و سایر انبیا و امامان علیهم السلام نیز از نظر طول عمر در همین حدود و سنین از دنیا رخت بر بسته اند.

آن بزرگواران،به حقیقت دنیا را مزرعۀ آخرت حساب می کردند و بر اساس همین محاسبه زندگی کردند و زندگی از نظر سلامت و خیر بنا به فرمودۀ آیات قرآن از بهترین زندگی ها و میدان تجلی رضایت و عنایت حضرت دوست بود.

گاهی به گورستان ها سر بزنید و کمی در غسّال خانه ها مکث کرده و به انواع آدمیان از قبیل،سلطان،رئیس جمهور،وکیل،وزیر،رئیس،ملک التجار و...که روی سنگ غسال خانه ها خاموش و ساکت افتاده اند تا نوبت غسل آنان برسد،فکر کنید تا روح و عقل شما از غوغای مادی گری نجات پیدا کرده و از اسارت هوای نفس و شیطان های داخلی و خارجی آزاد گردد !!

تا به خود آیید و بدانید و بفهمید که در دنیا ماندنی نیستید،همۀ پایه های حیات شما بر ضربان قلب است و ضربان قلب در اختیار شما نیست،در اختیار حضرت اوست،اگر نخواهد بی معطلی از کار افتاده و شما را روانۀ خانۀ گور می کند !!

چه بسا که شب در خواب راحت،ناگهان با یک زمین لرزه تمام هستی و زندگی تو زیر و زبر شده و اسم و نشانت از جهان برای همیشه به باد فنا رود !

چه بسا که با برخورد به یک حادثۀ غیر قابل پیش بینی لباس عاریت از وجودت کنده شود و لحظات بعد در خانۀ قبر قرار بگیری !

بیشتر فکر کن و به خود آی و دنیا را برای ساختن آخرت انتخاب کن و از امور ظاهر برای عمارت و آبادی باطن کمک بخواه.

ص:14

نصایح اولیاء الله

انبیا و امامان،اولیا و عاشقان،عارفان و بیداران،مصلحان و مؤمنان در این زمینه چه نصیحت های دلپذیر و چه پندها و عبرت های تکان دهنده از خود به یادگار گذاشته اند.

در روایت آمده:

وقتی ابو ذر غفاری به مکۀ مکرمه آمد کنار درب بیت اللّه ایستاد و از مردمی که از اطراف ممالک اسلامی به حج آمده بودند دعوت کرد برای شنیدن سخنان او اجتماع کنند.

پس از اجتماع مردم فرمود:ای مردم ! می دانید که من جُندبِ غفاری هستم و نسبت به شما خیرخواه و مهربانم.ای مردم ! هرگاه یکی از شما ارادۀ سفر کند، همانا از زاد و توشه آن قدر بردارد که در آن سفر به آن محتاج و نیازمند است و از برداشتن زاد و راحله و بردن با خود هیچ چاره ای ندارد،هرگاه امر سفر دنیا که خیلی معمولی است چنین باشد،پس برداشتن زاد و توشه برای سفر آخرت سزاوارتر است !

مردی در میان جمعیت گفت:ابو ذر ! ما را به زاد و توشۀ سفر آخرت راهنمایی کن.

فرمود:برای دفع رنج روز نشور،روزه بگیرید و برای عظائم امور،حج واقعی گذارید و برای برطرف کردن وحشت قبر،در دل شب دو رکعت نماز خالص برای حضرت رب به جای آورید (1).

ص:15


1- 1) -من لا یحضره الفقیه:282/2،باب الزاد فی السفر،حدیث 2456.

امام مجتبی علیه السلام در آستانۀ حرکت به سفر آخرت جنادة بن ابی امیه را نصیحت کرد و فرمود:

برای سفری که در پیش داری آماده شو و برای راهی که پیمودن آن را ناچاری، زاد و توشه برگیر،قبل از این که چنگال مرگ گریبانت را بگیرد و از تو کاری ساخته نباشد (1)!!

در روایت آمده:

امیر المؤمنین علیه السلام در هر شب،هنگامی که مردم به خوابگاه خود می رفتند، صدای نازنینش بلند می شد،در حدی که اهل مسجد و کسانی که همسایۀ مسجد بودند صدای آن حضرت را می شنیدند که می فرمود:

تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ اللّهُ فَقَدْ نُودِیَ فیکُمْ بِالرَّحیلِ (2).

ای مردم ! آماده شوید و اسباب سفر مهیا کنید،خداوند شما را رحمت کند، اینک منادی مرگ است که در بین شما ندای کوچ کردن سر داده،دلبستگی خود را به دنیا کم کنید،آمادۀ کوچ کردن از دنیا باشید،از اعمال صالحه برای دنیای دیگر خود زاد و توشه بردارید،در برابر شما عقبه های بسیار دشواری است و منزل هایی که سخت هولناک است.

در هر صورت می توان از تمام نعمت های الهی برای ساختن آخرت استفاده کرد و راه آن منحصر به این است که در کلیۀ مسائل مادی و دنیایی از برنامه های وحی استفاده کرد.

ص:16


1- 1) -بحار الأنوار:139/44،باب 22،حدیث 6.
2- 2) -الأمالی،شیخ صدوق:498،المجلس الخامس و السبعون،حدیث 7؛بحار الأنوار:393/74،باب 15،حدیث 12.

خوشبخت آن انسان های با بصیرتی که یک لحظه از عمر خود را هدر نمی دهند و دمی از یاد مرگ و عقبات آن غافل نمی مانند.

سعدی در زمینۀ یادآوری مسائل مرگ می گوید:

دو بیتم جگر کرد روزی کباب***که می گفت گوینده ای با رباب

دریغا که بیما بسی روزگار*** بروید گل و بشکفد لاله زار

بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت*** برآید که و ما خاک باشیم و خشت

پس از ما بسی گل دمد بوستان ***نشینند با یک دگر دوستان

کسانی که از ما به غیب اندرند*** بیایند و بر خاک ما بگذرند

زدم تیشه یک روز بر تلّ خاک ***به گوش آمدم ناله ای دردناک

که زنهار اگر مردی آهسته تر***که چشم و بناگوش و رویست و سر

خبر داری ای استخوانی قفس ***که جان تو مرغیست نامش نفس

چو مرغ از قفس رست و بگسست قید*** دگر ره نگردد به سعی تو صید

نگهدار فرصت که عالم دمی است*** دمی نزد دانا بِهْ از عالمی(1)

لباس ایمان زیباترین لباس

حکیم فرزانه و عارف بزرگوار مرحوم ملا عبد الرزاق لاهیجی در ترجمۀ جملۀ اوّل روایت چنین توضیح می دهد:

امام صادق علیه السلام می فرماید:

زیباترین لباس از برای مؤمن لباس تقوا است،چرا که لباس چیزی است که عورت ظاهری آدمی را بپوشد و از شدت سرما و گرما انسان را محافظت کند.

ص:17


1- 1)-کلیات سعدی.

و چون تقوا انسان را از رسوایی روز قیامت و از شداید و رنج ها و عذاب آن روز حفظ می کند،پس زیباترین لباس برای آدمی است.

و نیز می فرماید:

نرم ترین لباس برای مؤمن لباس ایمان است،ایمان یعنی اعتقاد جازم و ریشه دار به حضرت حق و نبوت انبیا و هرچه از احوال مبدأ و معاد از جانب حضرت حق رسیده است.

اما نکته ای که در اینجا هست این است که ایمان با گناه و عصیان و فسق و فجور قابل جمع است،پس ایمان داشتن کمال مطلق نیست،بلکه با نقصان صاحبش را مستحق دخول در عذاب می کند،به خلاف تقوا که کمال مطلق است و با گناه و عصیان و استحقاق دخول در عذاب قابل جمع نیست؛پس تقوا ازین لباس است و ایمان کمال فی الجمله است و به همین خاطر خدای بزرگ در قرآن مجید فرمود:

لباس تقوا از هر لباسی بهتر است،چرا که لباس ظاهر عورت ظاهر را می پوشاند و لباس تقوا هم ظاهر و هم باطن را از هر نوع رجس و آلودگی محافظت کرده و پاک نگاه می دارد.

لباس در قرآن

اشاره

کتاب الهی از پنج نوع لباس در آیات نورانیش نام می برد:

1-لباس مادی ظاهری.

2-لباس طبیعی.

3-لباس معنوی.

4-لباس بهشتی.

5-لباس جهنمی.

ص:18

1-لباس مادی ظاهری

از لباس ظاهر که مردم بر بدن می پوشانند،به عنوان نعمت یاد فرموده و از انسان می خواهد که به این معنی توجه داشته باشد که میلیون ها چرخ به ارادۀ حضرت حق در این خانه با عظمت آفرینش به گردش می آید تا برای بشر لباس فراهم گردد، انسان باید نسبت به این نعمت شاکر باشد و سعی کند از لباس و پوشش بدن خود در راهی که مولای او خواسته استفاده کند.

[ وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهٰا وَ تَرَی الْفُلْکَ مَوٰاخِرَ فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ] (1).

و اوست که دریا را رام و مسخّر کرد تا از آن گوشت تازه بخورید و زینتی را که می پوشید از آن بیرون آورید و در آن کشتی ها را می بینی که آب را می شکافند [ تا شما را برای حمل کالا،تجارت و داد و ستد جابجا کنند ]و برای این که از فضل و احسان خدا طلب کنید و [ در نهایت ] به سپاس گزاری خدا برخیزید.

ملاحظه می کنید که یکی از منابع مهم لباس برای پوشش بدن،دریا است و خدای بزرگ در آخر آیۀ شریفه از مردم می خواهد که او را برای این نعمت شکر کنند و شکر لباس به این است که انسان از آن لباس در راه خدا و خیر رساندن به مردم استفاده کند.

[ وَ اللّٰهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعٰامِ بُیُوتاً تَسْتَخِفُّونَهٰا یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقٰامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوٰافِهٰا وَ أَوْبٰارِهٰا وَ أَشْعٰارِهٰا

ص:19


1- 1) -نحل (16):14.

أَثٰاثاً وَ مَتٰاعاً إِلیٰ حِینٍ* وَ اللّٰهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمّٰا خَلَقَ ظِلاٰلاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبٰالِ أَکْنٰاناً وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرٰابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرٰابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ کَذٰلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ ] (1).

و خدا خانه هایتان را برای شما مایۀ آرامش و راحت قرار داد و برای شما از پوست دام ها سر پناه [ مانند قبّه و خیمه ] مقرّر کرد،که آن ها را روز کوچ کردنتان و هنگام اقامتتان [ در جابجا کردن ] سبک می یابید و [ برای شما ] از پشم ها و کرک ها و موهای آن ها تا زمانی معین،وسایل زندگی و کالای تجارت پدید آورد.*و خدا برای شما از آنچه آفریده سایه هایی قرار داد،از کوه ها پناه گاه هایی برایتان به وجود آورد،و تن پوش هایی برای شما قرار داد که شما را از گرما نگه می دارد و پیراهن هایی [ مقاوم ] که شما را از آسیب جنگ و نبردتان حفظ می کند؛این گونه نعمت هایش را بر شما کامل می کند تا تسلیم فرمان های او شوید.

یک بار دیگر در این دو آیه و آنچه به عنوان نتیجه در پایان آن ذکر شده دقت کنید؛لباس مادی نعمت خداست،پوششی است که حضرت حق مقرر فرموده،تا از سرما و گرما محفوظ مانده و برای شما زینت زندگی باشد و شما با به دست آوردن آن از هر رنجی دور مانده و خیالتان آسوده باشد،تا با سلامت کامل و آسودگی خیال به اطاعت از اوامر و نواهی جناب او اقدام کنید.

فکر کنید که تاکنون با لباس هایی که در اختیار شما قرار گرفته چه برخوردی داشتید و از آن ها در چه راهی استفاده کردید،برای چه به دست آوردید و برای که پوشیدید و برای چه به تن کردید ؟ آیا به لباس خود به عنوان نعمت حضرت

ص:20


1- 1) -نحل (16):80-81.

دوست نظر کردید ؟ آیا به خاطر او به دست آوردید و به خاطر او پوشیدید و در مقام قدردانی و تشکر از حضرت او بر آمدید و این لباس ظاهر را مقدمۀ به دست آوردن لباس باطن قرار دادید ؟ در این لباس به تواضع حرکت کردید ؟ یا دچار کبر و خوشحالی زودگذر شدید ؟ از این لباس در راه عدل و حکمت استفاده کردید یا در آن لباس به ظلم آلوده شدید ؟ و یا در آن لباس به پایمال کردن حقوق معطی لباس و حقوق مردم دچار شدید ؟ !

[ یٰا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنٰا عَلَیْکُمْ لِبٰاساً یُوٰارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً ] (1).

ای فرزندان آدم ! ما لباسی که شرمگاهتان را می پوشاند،و لباسی فاخر و گران که مایۀ زینت و جمال است،برای شما نازل کردیم.

[ وَ عَلَّمْنٰاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شٰاکِرُونَ ] (2).

و به سود شما صنعتِ ساختنِ پوشش های دفاعی را به او آموختیم تا شما را از [ آسیب ] جنگ تان محافظت نماید،پس آیا شما شکرگزار حق هستید ؟

2-لباس طبیعی

قرآن مجید از مسئلۀ شب و وضع زندگی مرد و زن نسبت به یکدیگر و این که هریک برای دیگری در جهاتی از زندگی به منزله پوششند تعبیر به لباس فرموده و شب و پوشش زن و مرد را نسبت به یکدیگر از اعظم نعمت های الهی شمرده،باشد که انسان به این نعمت های پر منفعت توجه کرده و در مقام شکر حضرت منعم برآید.

ص:21


1- 1) -اعراف (7):26.
2- 2) -انبیا (21):80.

[ وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبٰاساً وَ النَّوْمَ سُبٰاتاً وَ جَعَلَ النَّهٰارَ نُشُوراً ] (1).

و اوست که شب را برای شما پوشش،و خواب را مایۀ استراحت و آرامش، و روز را [ زمان ] پراکنده شدن [ جهت فعالیت و کوشش ] قرار داد.

[ أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیٰامِ الرَّفَثُ إِلیٰ نِسٰائِکُمْ هُنَّ لِبٰاسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِبٰاسٌ لَهُنَّ ] (2).

در شبِ روزهایی که روزه دار هستید،آمیزش با زنانتان برای شما حلال شد.

آنان برای شما لباسند و شما برای آنان لباسید.

از آنجایی که زنان به وسیلۀ بهره گرفتن از شوهران خود از بسیاری از گناهان محفوظ می مانند و مردان نیز به خاطر همسران خویش از بسیاری از معاصی در امان می مانند و زن و مرد به وسیلۀ یکدیگر در پوششی از عفت و حیا و کرامت قرار می گیرند،خداوند بزرگ از زن نسبت به مرد و از مرد نسبت به زن تعبیر به لباس و جامه فرمود،همان طور که لباس مادی پوشانندۀ عیوب ظاهر است،لباس طبیعی هم پوشانندۀ بسیاری از عیوب و حافظ انسان از بسیاری از گناهان است.

3-لباس معنوی

لباس معنوی که اظهر و اتم آن تقوا است از عظیم ترین و پرمنفعت ترین نعمت های الهی نسبت به عبد است.

این لباس است که در دنیا انسان را از تمام آلودگی های اعتقادی،عملی و اخلاقی حفظ کرده و در آخرت از عذاب الهی در امان حضرت حق برده و بالاترین

ص:22


1- 1) -فرقان (25):47.
2- 2) -بقره (2):187.

درجات بهشت را نصیب انسان می نماید.

در سورۀ اعراف می خوانید:

[ وَ لِبٰاسُ التَّقْویٰ ذٰلِکَ خَیْرٌ ] (1).

و لباس تقوا [ که انسان را از آلودگی های ظاهر و باطن بازمی دارد ] بهتر است.

4-لباس بهشتی

خداوند مهربان در قرآن مجید به آن انسان هایی که دارای ایمان و عمل صالح و آراسته به حسنات اخلاقی هستند،وعدۀ لباس های فاخر بهشتی داده و فرموده به جزای عمل آنان در بهشت آراسته به لباس هایی هستند که عنایت و لطف حضرت دوست برای آنان مقرر کرده است.

[ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ إِنّٰا لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً* أُولٰئِکَ لَهُمْ جَنّٰاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهٰارُ یُحَلَّوْنَ فِیهٰا مِنْ أَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ یَلْبَسُونَ ثِیٰاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیهٰا عَلَی الْأَرٰائِکِ نِعْمَ الثَّوٰابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً ] (2).

مسلماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند [ پاداششان داده خواهد شد ]؛زیرا ما پاداش کسانی را که کار نیکو کرده اند،تباه نمی کنیم.* برای آنان بهشت های جاودانی است که از زیر درختانش نهرها جاری است، در حالی که در آنجا بر تخت ها تکیه دارند با دستبندهایی از طلا آراسته می شوند،و جامه هایی سبز از دیبای نازک و سِتبر می پوشند،چه پاداش خوبی و چه آسایش گاه نیکویی.

ص:23


1- 1) -اعراف (7):26.
2- 2) -کهف (18):30-31.

[ إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقٰامٍ أَمِینٍ* فِی جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ* یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقٰابِلِینَ ] (1).

مسلماً پرهیزکاران در جایگاه امنی خواهند بود.*در میان بوستان ها و چشمه سارها؛*لباس هایی از حریر نازک و دیبای ضخیم می پوشند در حالی که برابر هم می نشینند.

[ إِنَّ اللّٰهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ یُحَلَّوْنَ فِیهٰا مِنْ أَسٰاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبٰاسُهُمْ فِیهٰا حَرِیرٌ ] (2).

بی تردید خدا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،در بهشت هایی درمی آورد که از زیر درختانش نهرها جاری است،در آنجا با دستبندهایی از طلا و مروارید آرایش می شوند،و لباسشان در آنجا حریر است.

5-لباس جهنمی

اما آنان که انسانیت و آدمیت را فراموش کنند و روزگار به غفلت و جهل و پستی و دنائت و بردگی نسبت به شکم و شهوت بگذرانند و کاری جز مخالفت با خدا و خلق خدا و زورگویی و ستم نداشته باشند در دنیا دچار لباس جوع و خوف و در آخرت گرفتار لباس و پوششی از سخت ترین عذاب خواهند شد.

[ وَ ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً قَرْیَةً کٰانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیهٰا رِزْقُهٰا رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکٰانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّٰهِ فَأَذٰاقَهَا اللّٰهُ لِبٰاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمٰا کٰانُوا یَصْنَعُونَ ] (3).

ص:24


1- 1) -دخان (44):51-53.
2- 2) -حج (22):23.
3- 3) -نحل (16):112.

و خدا [ برای پندآموزی به ناسپاسان ] مَثَلی زده است:شهری را که امنیت و آسایش داشت و رزق و روزیِ [ مردمش ] به فراوانی از همه جا برایش می آمد،پس نعمت خدا را ناسپاسی کردند،در نتیجه خدا به کیفر اعمالی که همواره مرتکب می شدند،بلای گرسنگی و ترس فراگیر را به آنان چشانید.

این چنین مردم که از نعمت های حضرت حق قدردانی نکرده و به شکر در برابر آن نعمت ها برنمی خیزند و بلکه راه عصیان و کفر در پیش گرفته و خود و محیط خود را آلوده به فساد می کنند،در قیامت به آنان لباس عذاب پوشانده می شود، چنانچه در قرآن مجید آمده است:

[ وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفٰادِ* سَرٰابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرٰانٍ وَ تَغْشیٰ وُجُوهَهُمُ النّٰارُ ] (1).

و آن روز مجرمان را می بینی که در زنجیرها [ به صورتی محکم و سخت ] به هم بسته شده اند.*پیراهن هایشان از قطران [ ماده ای متعفّن،قابل اشتعال و بدبو ] است،و آتش چهره هایشان را می پوشاند.

این بود نوع لباس هایی که قرآن برای فرزندان آدم اسم می برد،چه نیکوست که این چند روزۀ کوتاه عمر را ملبس به لباس تقوا شویم و از لباس ظاهر هم جهت عبادت و خدمت به خلق و شکر حضرت حق استفاده کنیم و از لباس طبیعی هم برای رضای دوست بهره بگیریم تا در جهان آخرت از لباس بهشتی بر ما بپوشانند و از لباس عذاب در امان بمانیم.

سراج قمری شاعر پرمایۀ قرن ششم در مقام نصیحت انسان می گوید:

ص:25


1- 1) -ابراهیم (14):49-50.

ای باز پس فتاده تر از جملۀ جهان***هین راه پیش گیر که رفتند همرهان

از راه باز مانده ای بی نور و خاکسار ***چون آتشی که باز بماند زکاروان

امروزه راه راست نیاری شدن دلیر*** فردا ره صراط سپردن کجا توان

آخر چگونه طاقت درد سفر بود*** آن را که درد سر بودش بوی بوستان

پیری برانده است جوانیت هم چو دود*** رانده شود زشعله آتش بلی دخان

مانند شمع شعله شیب است بر سرت ***زان زرد وتن ضعیفی چون موی و ریسمان

چون از سرت سپیده برآمد سپید شد*** گلگونه می ار سیهش کرد خان و مان

پیری چو خاک بر سرم افشاند شد یقین*** کان آتش جوانی من مرد بی گمان

آتش چو مرد یا به ستم یا به طبع خویش*** بر فرق او زمانه کند خاک در زمان

خداوندا ! ما فرزندان ضعیف و ناتوان آدم را از قید اسارت تن برهان که هرکس اسیر تن شد،بزرگ ترین خیانت را به ابدیت خویش کرد و از تمام حقایق و فضایل و حسنات الهی محروم گشت.بارالها ! اسیر تن،پست ترین و زبون ترین موجود این کرۀ کوچک خاکی است،موجودی است که تمام درهای رحمت و مغفرت را به

ص:26

روی خویش بسته است !!

خداوندا ! اسیران تن و بردگان شکم و شهوت،از حیات چه فهمیدند و از هستی که خیر محض است،چه خیری دیدند و از عنایات و الطاف خاصه تو چه بهره ای بردند ؟

صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بزرگوار تو،امامان عزیز،مصلحان، اندیشمندان،عارفان،حکیمان،برای هدایت انسان چه فریادها که نکشیدند و چه حکمت ها که از خود بروز نداند و چه جان های شیرین که در این میدان زندگی برای بیداری انسان نثار راه تو نکردند،ولی این بدبخت اسیران تا آخر عمر انگار کر و کور زیستند و گویی در این خط پرفیض هستی خبری و ندایی و صدایی نبوده و برقی برای روشن شدن محیط زندگی اینان ندرخشیده.

این بیچاره ها چه با فضاحت زندگی کردند و چه تهیدست و دست خالی و بدون برداشت محصول مثبت از حیات و زندگی روز و شب گذراندند،اینان بالاترین مایۀ وجود را که عمر است و در دریای خلقت گوهری پرقیمت تر از آن یافت نمی شود با شیطان معامله کردند،ولی در مقابل از این دشمن غدار و دیرین انسانیت چیزی نگرفتند !

اینان جهان را که بر عدل و علم و حکمت حق استوار است به بازیچه گرفتند و والاترین انسان ها را مسخره کرده و به آنان پوزخند زدند و ندانسته یا دانسته راهی که نباید بروند رفتند و با این خط سیرشان هم خود را تباه کردند،هم آنان که در اشراف آنان می زیستند.

اینان خود را از پیشگاه مقدس تو دور کردند و لعنت ابدی برای خویش خریدند و آخرت پرنعمت را با دنیای دون عوض کرده و در این معامله جز غضب و سخط و عذاب تو سودی نبردند.

ص:27

[ وَ أَمَّا لِباسُ الظَّاهِرِ فَنِعْمَةٌ مِنَ اللّهِ تَعالی یُسْتَرُ بِها الْعَوْراتُ وَ هِیَ کَرامَةٌ أَکْرَمَ اللّهُ بِها ذُرِّیَّةَ آدَمَ علیه السلام ما لَمْ یُکْرِمْ بِها غَیْرَهُمْ وَ هِیَ لِلْمُؤْمِنینَ آلَةٌ لِأَداءِ مَا افْتَرَضَ اللّهُ عَلَیْهِمْ ]

لباس ظاهر نعمت الهی

با توجه به موقعیتی که انسان در میان موجودات زمین و بلکه موجودات عالم دارد،اگر از نعمت لباس ظاهر محروم بود چه می کرد و چه صحنه ای در زندگی داشت و حیات پرقیمت و اصیل او به کجا می کشید ؟ !

لحظه ای فکر کنید و در نظر بگیرید که اگر میدان زندگی که دارای همه چیز است،تنها از لباس ظاهر خالی بود،مسئلۀ پاکی ها و فضایل چه می شد و آیا نسیم تربیت جای وزیدن داشت ؟

امام صادق علیه السلام می فرماید:

لباس ظاهر نعمتی است از حضرت حق به سوی انسان که با آن عیوب و عورات آدمی پوشیده می شود و این لباس ظاهر کرامت الهی است که فرزندان آدم را به آن گرامی داشته،کرامتی که غیر آدمی زاد را به آن آراسته نفرموده است و این لباس برای مردم مؤمن وسیلۀ ادای واجبات خداست.

اسلام که در تمام جوانب حیات مقرراتی بس پرارزش وضع نموده و نقطه ای از نقاط زندگی بشر را از هنگام ولادت تا مرگ از نظر دور نداشته و مسئله ای نبوده مگر

ص:28

این که برای آن قانونی وضع نموده،دربارۀ لباس هم مقررات بسیار ارزنده ای چه نسبت به ظاهر لباس،چه نسبت به مسائل معنوی آن ارائه نموده که دقت در آن مقررات انسان را متوجه حقیقت دین و کمال آن نموده و به این نکته واقف می کند که اسلام دلسوزترین مکتب برای سعادت بشر و جامع ترین مدرسه برای ادارۀ حیات و زندگی انسان ها است.

لباس در روایات

اشاره

اسلام عزیز،بر وفق مصلحت جامعۀ اسلامی،لباس زربفت،حریر،ابریشم و لباسی که از پوست حیوان مرده می سازند و لباسی که از پوست حیوانات حرام گوشت به دست می آید و انواع این گونه البسه ها را حرام اعلام کرده و پوشیدن این نوع لباس ها را درخور شأن انسان نمی داند انسان با خصوصیاتی که دارد،والاتر و آقاتر از آن است که به لباس حریر،یا ابریشم،یا طلاباف روی آورده و خود را با آن ها بیاراید؛وجود انسان عزیزتر از آن است که در لباسی که از پوست حیوان مرده یا حرام گوشت به دست می آید پوشیده شود.

انسان،منبع کرامت و محل شرافت و مرکز فضایل و آیینۀ تجلی اسما و صفات ربوبی است،این موجود پرارزش نباید محکوم بدن و جسم گشته و به پوشاندن مقداری گوشت و پوست با انواع لباس ها و زینت ها،عمر گرامی را تلف کند !!

در زمینۀ لباس باید توجه به طرح و نقشۀ حضرت دوست کند و آنچه را جناب او می پسندد بپوشد،جسم به آن اندازه موقعیت ندارد که آدمی شؤون گرانمایۀ خویش را فدای آن کند.

ص:29

جنس لباس

علّامۀ بزرگوار،مرحوم مجلسی رحمه الله در کتاب پرارزش«بحار الأنوار»در آداب زیّ و تجمل روایاتی را نقل می کند که لازم است به پاره ای از آن روایات که بیانگر مسئلۀ لباس است اشاره شود.

پیامبر بزرگ صلی الله علیه و آله به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

جامۀ حریر مپوش تا در بهشت جامۀ حریر بر تو بپوشانند (1).

در حدیث دیگر آمده:

هرکس جامۀ حریر بپوشد،پوستش در قیامت به آتش سوزانده می شود (2).

به سند معتبر از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده:

جامۀ پنبه ای بپوشید که آن پوشش رسول خدا صلی الله علیه و آله و پوشش ما اهل بیت است و نبیّ اسلام جامۀ مویی و پشمی نمی پوشید مگر به علت و جهتی (3).

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

جامۀ مویی و پشمی نپوشید مگر عذری اقتضا کند (4).

امام صادق علیه السلام فرموده:

کتان از پوشش پیامبران است و بدن را فربه می کند (5).

ص:30


1- 1) -بحار الأنوار:248/80،باب 5،حدیث 8.
2- 2) -علل الشرایع:384/2،باب 57،حدیث 3.
3- 3) -مستدرک الوسائل:254/3،باب 15،حدیث 1.
4- 4) -الکافی:449/6،باب لبس الصوف و الشعر و الوبر،حدیث 1.
5- 5) -وسائل الشیعة:29/5،باب 16،حدیث 1.

رنگ لباس

در چند حدیث از نبیّ اسلام صلی الله علیه و آله آمده:

جامۀ سپید بپوشید که پاکیزه ترین و نیکوترین جامه هاست (1).

امام صادق علیه السلام می فرماید:

امیر المؤمنین علیه السلام اکثر اوقات جامۀ سپید می پوشید (2).

حفص مؤذن می گوید:

حضرت صادق علیه السلام را در حرم پیامبر بین قبر و منبر دیدم که جامه ای زرد به رنگ بِهْ پوشیده بود و نماز می خواند (3).

در حدیث حسن از حضرت صادق علیه السلام نقل شده:

جامۀ سرخ تیره پوشیدن کراهت دارد،مگر برای تازه داماد (4).

ابو العلا-که یکی از راویان حدیث است-می گوید:

حضرت صادق علیه السلام را در حال احرام دیدم که خود را با بُرد یمنی سبز پوشانده بود (5).

رسول اسلام صلی الله علیه و آله می فرمود:

سیاه پوشیدن مکروه است،مگر در سه چیز:کفش،کلاه [ عمامه ]،عبا (6).

ص:31


1- 1) -وسائل الشیعة:26/5-27،باب 14.
2- 2) - وسائل الشیعة:27/5،باب 14،حدیث 5801.
3- 3) -حلیة المتقین:17.
4- 4) -وسائل الشیعة:29/5،باب 17،حدیث 5806.
5- 5) -حلیة المتقین:17.
6- 6) -الکافی:449/6،باب لبس للسواد،حدیث 1.

نوع لباس

اسلام مردم را از پوشیدن جامه ای که از حد معمول بلندتر است و علت فخر و کبر بر دیگران می شود منع کرده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

امیر المؤمنین علیه السلام به بازار رفت و سه پارچه خرید،به قیمت یک اشرفی،یکی را پیراهن کرد تا نزدیک بند پا و یکی را لنگ تا نیمۀ ساق و یکی را ردا تا پایین تر از کمر، آن گاه دست به آسمان برداشت و پیوسته حمد الهی کرد تا به خانه بازگشت (1).

امام موسی کاظم علیه السلام فرمود:

ترجمۀ ظاهر [ وَ ثِیٰابَکَ فَطَهِّرْ ] (2)این است که جامه های خود را پاک گردان با توجه به این که جامه های حضرت رسول صلی الله علیه و آله همیشه پاک بود،مراد الهی این است که جامه را کوتاه کن که آلوده نشود (آلوده به کثافات ظاهر و آلوده به کبر و غرور و خودپسندی) (3).

از حضرت باقر علیه السلام نقل شده:

حضرت رسول صلی الله علیه و آله به شخصی وصیت کرد که زینهار که پیراهن و ازار خود را بلند میاویز که این از تکبر است و خدا تکبر را دوست نمی دارد (4).

نبیّ اسلام صلی الله علیه و آله به ابو ذر فرمود:

هرکه از روی تکبر جامه اش را بر زمین کشد،حق تعالی در قیامت نظر رحمت به

ص:32


1- 1) -وسائل الشیعة:40/5،باب 22،حدیث 5843.
2- 2) -مدثر (74):4.
3- 3) -وسائل الشیعة:40/5،باب 22،حدیث 5844.
4- 4) -وسائل الشیعة:41/5،باب 23،حدیث 5848.

او نفرماید (1).

اسلام،مردان را از پوشیدن لباس زنان و زنان را از پوشیدن لباس مردان منع می کند (2)و هم چنین مسلمانان را از پوشیدن لباسی که مخصوص به کفار است،نهی می نماید (3).

امام باقر علیه السلام می فرماید:

جایز نیست زنان شبیه به مردان شوند؛زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله لعنت کرد مردانی که خود را شبیه زنان کنند و زنانی که خود را شبیه مردان بیارایند (4).

امام صادق علیه السلام می فرماید:

خدای عزّ و جل به پیامبری از پیامبرانش وحی فرمود که به مؤمنان بگو:جامۀ دشمنان مرا مپوشید و طعام دشمنان مرا نخورید و به مسلک دشمنان من سلوک ننمایید که شما هم جزء آنان قرار خواهید گرفت (5).

از مجموع روایات استفاده می شود که مردان باید از لباس حریر،ابریشم و طلاباف بپرهیزند و از پوشیدن لباسی که از پوست حیوانات حرام گوشت تهیه شده خودداری کنند و از پوشاندن بدن به لباس زنان و کفار خودداری کنند و مرد و زن سعی کنند از پوشیدن لباس هایی که اسلام به هریک از آنان حرام نموده کناره گیری نمایند و هم چنین بر مردان و زنان لازم است از پوشیدن لباس بدن نما و لباس تنگ و لباسی که محرک شهوت نامحرمان است جداً خودداری نمایند.

ص:33


1- 1) -حلیة المتقین:18.
2- 2) -وسائل الشیعة:25/5،باب 13.
3- 3) -وسائل الشیعة:382/4،باب 19.
4- 4) -وسائل الشیعة:221/20،باب 123،حدیث 1.
5- 5) -وسائل الشیعة:385/4،باب 19،حدیث 5468.

لحظه ای تأمل

زندگی ما در این جهان مادی مگر چند روز است ؟ ما تا چه مدت در این دنیای دون هستیم و تا کی می توانیم خیمه و خرگاه زندگی را در این زمین که سیاره ای بسیار کوچک و کم حجم است سرپا نگهداریم و تا چه زمان قدرت داریم در این جهان استقرار داشته باشیم ؟ رحل اقامت تا کی می توان در سرا انداخت ؟!

این چه بدبختی است که گریبان گروهی از مردان و زنان را گرفته که تمام ساعات پرارزش خود را وقف فراهم آوردن غذا و لباس برای جسم بی ارزش می کنند؛ عزیزان ! ارزش و اعتبار شما به عقل و روح و باطن و قلب شما است،جسم را در گرما و سرما با اندک پارچه ای معمولی بپوشانید و این ظواهر کم ارزش را وقف باطن پرارزش کنید،به خدا قسم در برزخ و قیامت به حسرتی دچار شوید که ما فوق آن تصور ندارد و به روزی گرفتار آیید که پشیمانی در آن روز به شما سودی ندهد،به خود آیید و از خواب گران غفلت برخیزید،برای روزی که با دو متر پارچۀ کم ارزش به خانۀ گور و به دنیای برزخ می روید فکری کنید،دست به دامن خضر راهی بزنید تا از برکت وجود او از ظلمات مادی گری نجات پیدا کنید.

جمال الدین اصفهانی در نصیحت غافلان چنین سروده:

تو را ز مشرق پیری دمید صبح مخسب***که خواب تیره نماید چو صبح شد روشن

شب جوانی ناگاه روز پیری زاد ***که دید زنگی هرگز به رومی آبستن

اگر سلامت جویی حقیقت ای مسکین*** مساز در بن دندان اژدها مسکن

ص:34

حیات دنیا خوابست و مرگ بیداری***ز کان حکمت محض است این بلند سخن

هر آنکه بیش خورد کم شود به معنا زآنک*** چراغ کشته شود چون بشد ز حد روغن

میان جامه دلی زنده گر نداری پس ***به نام خواه کفن خوان و خواه پیراهن

ز بهر دنیا چندین عناگری نکند***که می نیرزد این مرده خود بدین شیون

اگر نباشی مردم دد و ستور مباش*** وگر فرشته نباشی مباش اهریمن

مباش غره بدین گنده پیر دانا زآنک*** هزار شوهر کشت و هنوز بکر آن زن

بمیر پیشتر از مرگ تا رسی جایی***که مرگ نیز نیاردت گشت پیراهن

اگر انسان،لحظه ای در منزل گاه با عظمت فکر نشیند و مرغ ملکوتی عقل را در میدان پهناور با عظمت هستی به پرواز آورد و از قلۀ مرتفع اندیشه حقایق را بنگرد، به خود آمده به این نتیجه برسد که دنیا کاروانسرایی بیش نیست و این مکان برای اقامت در اختیار او قرار نگرفته و عن قریب باید توشۀ مادی را بگذارد و به جهان دیگر برود که در آن جهان جز توشۀ معنوی مایۀ دیگری برای دستگیری وجود ندارد و در آنجا باید در دادگاه حضرت الهی حاضر گشته و تمام برنامه های خویش را در محضر حضرت حق جواب گو باشد،در این صورت زندگی مادی را ساده و آسان گرفته و حاضر نیست لحظه ای از عمر را فدای فراهم آوردن پوشاکی

ص:35

و خوراکی غیر ضروری برای جسم کند،سعی می کند،بپوشد و بخورد و فعالیت کند،اما برای خدا و برای تحصیل رضا و خشنودی حضرت دوست،در چنین حالتی حاضر نیست جز در راه او قدم بردارد و می کوشد از آنچه که خلاف خواستۀ محبوب اوست دوری کند.

خود را در تمام حالات مواظبت می کند و هم چون واعظی دلسوز و ناصحی حکیم خود را نصیحت و موعظه کرده و برای دیگران هم از بهترین نمونه های عالی حسنات اخلاقی خواهد بود.

آری،اندیشه در وضع خویش با کمک گیری از اولیا خدا،انسان را بیدار کرده و به علم حقیقی رسانده و به سعادت ابدی متصل می کند.

لباس در نماز

مسئلۀ لباس نمازگزار چه مرد چه زن از مسائل بسیار مهم اسلامی است؛لباس نمازگزار از هر جهت باید مباح و حلال و پاک و پاکیزه باشد.

لباس هایی که پوشیدن آن در فرهنگ اسلام حرام شده،یعنی لباس زربفت و حریر و ابریشم خالص برای مردان و آنچه از حیوانات حرام گوشت ساخته می شود و آنچه از راه غیر مشروع به دست می آید،برای مردان و زنان،نماز در آن باطل است.

انسان به هنگام نماز باید به این نکته توجه داشته باشد که به محضر مقدس حضرت رب العزة می رود و می خواهد در پیشگاه با عظمت حضرت ذو الجلال بایستد و قصد دارد در برابر صاحب عالم و آدم قرار بگیرد،باید از لباسی که در خور شأن محضر آن جناب نیست پرهیز کرد و از پوشیدن لباسی که او متنفر است دوری جست،به خصوص در مسئلۀ لباس در همه جا و در برابر حضرت مولا به طریق

ص:36

اولی باید توجه داشت که لباس تن از حق مظلومان و خون دل مسکینان بافته نشده باشد و هر تار و پودش متعلق به محرومی نباشد و آن لباس از طریق فروش مواد احتکاری،مواد حرام و خدعه و حیله با مسلمانان و غصب و زور و ظلم و تجاوز بدست نیامده باشد و داستان لباس،داستان گوهر تاج شاه نباشد که هر ذره اش از خون دل یتیم و فقیر و محروم و مسکین و بیوه زن ساخته شده باشد.

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی***فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم*** کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست

آن یک جواب داد چه دانیم ماکه چیست*** پیداست آن قدر که متاعی گرانبهاست

نزدیک رفت پیره زنی گوژپشت و گفت ***این اشک دیده من و خون دل شماست

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است*** این گرگ سالهاست که با گله آشناست

آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است*** آن پادشا که مال رعیت خورد، گداست

بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن ***تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

پروین به کج روان سخن از راستی چه سود ***کو آن چنان کسی که نرنجد زحرف راست(1)

ص:37


1- 1)- پروین اعتصامی.

آری،لباس نمازگزار مسئلۀ بسیار مهمی است،لباس نمازگزار تار و پودش بافته شده از مایۀ قناعت،انصاف،درستی،صدق،رعایت حلال حق است و لباسی است که از غصب،ظلم،دزدی،تجاوز به حقوق دیگران،رشوه،احتکار، بی انصافی،کلاه برداری به دور است.

لباس نمازگزار،لباسی است که بر اساس خواستۀ مولا بدست آمده و برای رضای مولا پوشیده شده و از هر پیرایه ای جز عنایت و لطف دوست پاک و پاکیزه است و خلاصه لباس نمازگزار،لباس عبودیت است و بس !

در«تفسیر ابو الفتوح رازی»آمده:

مردی به بازار برده فروشان رفت برای خرید برده،برده ای را در مغازه ای دید و قبل از خرید از او سؤال کرد که غذا و لباس و اندازۀ کار تو چیست ؟ او به سؤالات پاسخ گفت:خریدار او را نپسندید،به مغازۀ دیگر رفت برده ای را دید از او پرسید:

چه نوع غذایی خوراک تو است ؟ گفت:هرچه مولا محبت کند.پرسید:چه اندازه کار می کنی ؟ پاسخ داد:آنچه مولا بخواهد.سؤال کرد:چه لباسی می پوشی ؟ جواب داد:آنچه مولا بپسندد.

ای مسلمانان و ای نمازگزاران ! از پوشیدن لباسی که مولا نمی پسندد بپرهیزید و لباس خود را به خصوص به وقت عبادت از نوعی قرار دهید که محبوب مولاست،در پیشگاه مقدس حضرت او در غذا و کار و اخلاق و لباس از یک برده کمتر نباشید !

جامۀ خود را جامۀ غرور و تکبر و فخرفروشی قرار ندهید،از جامه ای که شما را به سوی رذایل اخلاقی می کشد خودداری کنید،جامۀ خود را جامۀ ادب،وقار، محبت،خدمت،شرف،پاکی،فضیلت و تواضع و انکسار و عرفان قرار دهید، آری،جامۀ عارفانه بپوشید.

ص:38

به قول پروین اعتصامی:

به درویشی بزرگی جامه ای داد***که این خلقان بنه کز دوشت افتاد

چرا بر خویش پیچی ژنده و دلق*** چو می بخشند کفش و جامه ات خلق

چو خود عوری چرا بخشی قبا را*** چو رنجوری چرا ریزی دوا را

کسی را قدرت بذل و کرم بود*** که دیناریش در جای درم بود

بگفت ای دوست از صاحبدلان باش*** بجان پرداز و با تن سرگران باش

تن خاکی به پیراهن نیرزد*** وگر ارزد به چشم من نیرزد

ره تن را بزن تا جان بماند*** ببند این دیو تا ایمان بماند

قبایی را که سر مغرور دارد*** تن آن بهتر که از خود دور دارد

در هنگام ورود به جهان پرمنفعت نماز باید توجه داشت که بیداران راه حق و عاشقان واصل و عارفان کامل بر اساس استفاده از مسائل وحی و گفتار نوربخش انبیا و امامان علیهم السلام معتقد به پوشش دو نوع لباس به وسیلۀ نمازگزارند:یکی برای پوشش ظاهر به عنوان ستر عورت و دیگر برای پوشش باطن به عنوان آراستگی جان.

ص:39

در این زمینه در کتاب«معراج السالکین و صلاة العارفین»چنین آمده است:

فصل پنجم در ستر عورت است و آن نزد عامه ستر مقابح بدن است از ناظر محترم و در حال صلاة و در نزد خاصه ستر مقابح اعمال است به لباس تقوا که خیر البسه است مطلقاً و در وقت حضور در محضر بالخصوص و در نزد اخص خواص ستر مقابح نفوس است به لباس عفاف و در نزد اهل ایمان ستر مقابح قلوب است به لباس طمأنینه و در نزد اهل معرفت و کشف ستر مقابح سرّ است به لباس شهود و در نزد اهل ولایت ستر مقابح سرّ است به لباس تمکین و سالک چون بدین مقام رسید، ستر جمیع عورات خود را نموده و لایق محضر شده و از برای او دوام حضور است.

و حق تعالی جلت رحمته و وسعت ستّاریته،ستّار جمیع عورات و مقابح خلق است.

این گونه بشر را به البسۀ گوناگون که آن ها را از مقابح ظاهریۀ بدنیه ستر نماید مورد محبت قرار داده و مقابح اعمال او را به پردۀ ملکوت ستر فرموده و اگر این پردۀ ستّاریت ملکوتیه بر صور اعمال ما بندگان نبود و صور غیبیۀ آن ها ظاهر می شد،در همین عالم رسوا و خوار می شدیم.

آری،اگر رحمت و عنایت و لطف و کرم و آقایی و بزرگواری او نسبت به ما نبود،ما در میان خلق جایی و محلی برای زندگی نداشتیم،اما حق تعالی جلت عظمته خود قبائح اعمال ما را از انظار اهل عالم مستور فرموده و ستر نموده مقابح اخلاقی و ملکوت خبیثۀ ما را به این صورت معتدلۀ مستقیمۀ ملکیه و اگر این ستر را هتک فرموده بود و صور ملکات اخلاق ظاهر می شد،هریک به یک با آن ملکیۀ باطنیه بودیم،چنانچه در غیر این عالم که وقت ظهور سرایر امت و روز بروز ملکات است،چنین خواهد گردید.

ص:40

و فی الحدیث:

قَال رسول اللّه صلی الله علیه و آله:تُحْشَرُ عَشْرَةُ أَصْنافٍ مِنْ امّتی أشْتاتاً قَدْ مَیَّزَهُمُ اللّهُ تعالی مِنَ الْمُسْلِمینَ وَ بَدَّلَ صورهم فَبَعْضُهُم عَلی صُوْرَةِ القِرَدَةِ و بعضهم علی صُورَةِ الْخَنازیر.. (1).

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:مردم در قیامت به ده صورت محشور می شوند که خداوند آنها را از مسلمانان جدا کرده و صورتشان را تبدیل می کند،بعضی از ایشان به صورت میمون محشور می شوند و بعضی به صورت خوکها.

از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده:

متکبر،محشور شود به صورت مورچۀ ضعیفی و پایمال خلایق گردد،تا مردم از حساب فارغ شوند. (2)بالجمله این صورت انسانیه پردۀ ستّاریت حق است به روی عورات باطنیه، چنانچه ستر مقابح قلوب و اسرار را فرماید به ستّاریت افعالیه و اسمائیه و ذاتیه،از همۀ موجودات ملکیه و ملکوتیه به حسب مراتب آن ها.

و بر سالک سبیل آخرت و مجاهد فی سبیل اللّه لازم است که ستر عورات باطنیه و سریۀ خود را بنماید تمسک به مقام غفاریت و ستّاریت حق و حقیقت توبه و ورود به منزل انابه خود و عورات خود را مستور نماید.

سالک الی اللّه و مجاهد طریق معرفت در هیچ حالی از وظیفۀ عبودیت و حفظ محضر ربوبیت جلت عظمته غفلت نکند،حتی در امور عادیه و آداب معاشرت، حظّ قلوب و ارواح را عطا کند و حق تعالی و نعم و عطیات او را در هر چیز مشاهده کند.

ص:41


1- 1) - بحار الأنوار:89/7،باب 5،صفة المحشر.
2- 2) -وسائل الشیعة:378/15،باب 58،حدیث 20795.

پس در وقت پوشیدن لباس ظاهر از لباس تقوا و ایمان که خیر البسه هستند غفلت نکند و چنانچه با لباس ظاهر ستر عورت ظاهری کند،با آن البسه ستر عورات باطنیه نماید که قباحت و زشتی آن ها بالاتر است.

و کرامات حق تعالی و الطاف آن ذات مقدس را منظور کند و لباس ظاهر را برای ادای عبودیت و لباس باطن را برای آداب حضور در محضر ربوبیت بپوشد و در البسۀ ظاهریه و باطنیه،بهترین آن ها او را به یاد حق آورد و از ذکر او غافل نکند.

پس در ماده و هیئت لباس ظاهر،اختیار چیزی کند که اسباب سرکشی نفس نشود و مورث غفلت از حق نگردد و او را در زمرۀ اصحاب عجب و ریا و مفاخرت و تکبر و تزین منسلک نکند و ملتفت باشد که رکون به دنیا حتی در این امور،در قلب تأثیرات غریبی می گذارد که موجب هلاکت آن است.

و بداند که این آثاری که در نفس به واسطۀ بعض البسۀ فاخره حاصل می شود از آفات دین و قسوت قلب است که خود از امهات امراض باطنیه است.

و در البسۀ باطنیه خیلی اهتمام کند که شیطان و نفس اماره را در آن ها تصرفی نشود و او را مبتلا به عجب و ریا و سرکشی و افتخار نکند و بر بندگان خدا به دین خود و یا تقوا و طاعت و کمال و معرفت و علم افتخار ننماید و تکبر نفروشد و از عواقب امر خود و مکر اللّه ایمن نباشد و بندگان خدا را هرچند در لباس اوباش و اهل معصیت هستند،حقیر نشمارد که این ها از مهلکات نفس است و موجب عجب به ایمان و اخلاق و اعمال است که سرچشمۀ همۀ مفاسد است.

و در وقت پوشیدن لباس،متذکر حق شود و رحمت های ظاهرۀ او را که از جملۀ آن ها شرّ ذنوب و فضایح است به یاد آرد و با حق تعالی به اخلاص و صدق معامله کند و ظاهر را به ستر طاعت و باطن را به ستر خوف و رهبت مزین نماید و متذکر عنایات حق شود که اسباب ستر عورات ظاهره و باطنه را مرحمت فرموده و راه

ص:42

توبه و انابه را به روی بندگان مفتوح فرموده که به ستر ستّاری و غفاری حق خود را مستور کرده و عیوب خویش را بپوشانند و چنانچه حق تعالی ستّار عیوب بندگان است،ستّاران را دوست دارد و از هتک ستور بیزار است.

پس سالک الی اللّه،ستّار عیوب بندگان خدا است و عمر خود را در کشف سرّ مردم تلف نکند و چشم خود را از عورات و عیوب بندگان خدا بپوشد و هتک ستر نکرده و پردۀ ناموس احدی را ندرد،چنانچه خداوند ستّار،ستر عیوب او را که از دیگران بزرگ تر و فضیح تر است فرموده و بترسید از این که اگر پردۀ عیوب کسی را بدرد،حق تعالی پردۀ ستّاریت از بعض اعمال و اخلاق او بردارد و در میان جمع او را رسوا و خوار گرداند.

و مسافر طریق آخرت،مطالعه در عیوب و عورات،او را از عیوب دیگران مشغول می کند و تجسس اموری که به حال او فائده ندارد یا ضرر دارد نمی کند و عمل خود را رأس المال تجارت دیگران قرار نمی دهد آن هم به واسطۀ غیبت و هتک ستر و از عیوب و ذنوب خود هیچ گاه نسیان نمی کند که نسیان گناهان از بزرگ ترین عقوبات حق است در دنیا که انسان را از جبران آن ها باز می دارد و از بزرگ ترین اسباب عقاب در آخرت است و تا بندۀ خدا به طاعت حق و مداقه در اعمال خود و مطالعه در معایب نفس مشغول است و از آنچه در دین خدا عار است برکنار باشد،از آفات دور و در دریای رحمت حق مستغرق و به گوهرهای حکمت فائز است و اگر نسیان ذنوب خود کرد و از معایب خود غفلت ورزید و خودبین و خودخواه شد و اعتماد به حول و قوۀ خود کرد،رستگاری نخواهد دید و به فلاح نایل نخواهد شد.

ای محبوب محبان ! ای خالق مهربان ! ای آمرزندۀ گناهان ! سراسر وجودم و تمام هستیم و همۀ موجودیتم از عیب و علت و از عوامل عار و ننگ موج می زند،

ص:43

اگر پرده پوشی تو نبود،اگر لباس ستّاری و غفاری بر من نمی پوشاندی،کدام یک از بندگانت حاضر بودند جواب سلام مرا بدهند و کدام یک آماده بودند با من معاشرت کنند و چه انسانی حاضر بود به من خدمت نماید ؟

پرده پوشی تو باعث شده که من در بین خلق تو صاحب وجاهت و آبرو باشم و بندگانت خیال کنند که من هم بنده ای از بندگان خوب توام،وای بر من ! آه بر من ! حسرت و اندوه و غم از من که دچار چه بلای بزرگی هستم،بلای دو صورت بودن، سیرتم غرق در خبث و پلیدی و آلودگی،صورتم غرق در ادب و وقار و بندگی،در حالی که تو از من خواسته ای باطنم از ظاهرم بهتر باشد،وای بر من از روزی که پرده ها برداشته شود و تمام عیوب و نواقص باطن آشکار گردد ! آه بر من از روزی که در دادگاه تو حاضر شوم و قاضی من تو و انبیا و ائمۀ معصومین علیهم السلام باشند ! ای معشوق ! همان طور که در دنیا آبرویم را حفظ کردی و لباس ستّاری بر باطن من پوشاندی،در آخرت هم آبروی این عبد ذلیل را حفظ کن و مگذار در میان بندگانت،به خصوص در محضر انبیا و اولیا رسوا گردد.

عدم اسراف در لباس

این وصیت عالی اسلام را هم از یاد نبرید که از شما می خواهد از اسراف و تبذیر در کل برنامه ها-که یکی از آن ها لباس است-بپرهیزید که خدا مردم مسرف را دوست ندارد (1)و مبذرین،برادران شیطانند (2).

خرج های گزاف برای خرید و دوخت و پوشش لباس از نظر اسلام اسراف و کار نابه جایی است،وجدان مسلمان و انصاف یک انسان قبول نمی کند که بدن

ص:44


1- 1) -اعراف (7):31.
2- 2) -اسراء (17):27.

خودش،پوشیده به انواع البسۀ پرقیمت باشد،ولی در جامعه عده ای زندگی کنند که از فراهم آوردن حد اقل لباس برای خود و فرزندانشان عاجز باشند !!

اندازه گیری در مسائل مالی و اندازه نگاه داشتن در برخورد به مال برای هر مؤمنی لازم است،مراعات عدالت و میانه روی،حقیقتی است که اسلام بر آن تأکید فراوان دارد:

عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ:لا یَذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقیقَةِ الْإیمانِ حَتّیٰ یَکُونُ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ:

الْفِقْهُ فِی الدّینِ،وَ الصَّبْرُ عَلَی الْمَصائِبِ وَ حُسْنُ التَّقْدیرِ فِی الْمَعَاشِ (1).

علی علیه السلام فرمود،مرد،حقیقت ایمان را نمی چشد،مگر در او سه خصلت باشد:فهم در دین،ایستادگی در برابر مصائب،نیکو اندازه نگاه داشتن در معاش.

عَنْ أَبی عبد اللّه علیه السلام قَالَ:إِنَّ الْقَصْدَ أَمْرٌ یُحِبُّهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّ السَّرْفَ أمرٌ یُبْغِضُهُ حَتّیٰ طَرْحِکَ النَّواةَ فَإِنَّها تَصْلِحُ لِشَْئٍ وَ حَتّیٰ صَبِّکَ فَضْلَ شَرابِکَ (2).

امام صادق علیه السلام فرمود:میانه روی حقیقتی است که محبوب خدا است و زیاده روی برنامه ای است که مبغوض حق است تا جایی که هسته ای را به دور بیندازی،هسته ای که به درد کاری می خورد و تا جایی که زیادی آب آشامیدنی خود را بر زمین بریزی.

لباس زنان

جایگاه زن قبل از اسلام

ص:45


1- 1) -قرب الإسناد:46؛بحار الأنوار:346/68،باب 86،حدیث 8.
2- 2) -الکافی:52/4،باب فصل القصد،حدیث 2؛بحار الأنوار:346/68،باب 86،حدیث 10.

انسان با وجدان وقتی تاریخ رقّت بار جنس مؤنث را می خواند و هنگامی که تاریخ جنایاتی که بر این موجود پاک سرشت رفته مطالعه می کند،از شدت ترس و خجالت بر خود می لرزد !

ملت های جدا از مکتب الهی در هیچ زمینه ای با جنس مؤنث رفتار درست و صحیح نداشتند و قضاوت آنان نسبت به این موجود شریف و اعمال و رفتاری که در برابر او داشتند از حدود آدمیت و کرامت و شرف خارج بود !!

در این زمینه کتاب های زیادی در شرق و غرب و به خصوص به وسیله متفکران مسلمان نوشته شده و توضیح وضع زن از حدود این رساله خارج است،ولی به تناسب نظر اسلام دربارۀ جنس زن و لباس و زینت او و این که به چه کسانی محرم است و به چه افرادی نامحرم است و بر او حرام است خود را در معرض تماشای آنان قرار دهد،لازم می دانم دورنمایی از زندگی او را در میان اقوام از حق بی خبر در این جزوه و نوشتار بیاورم،تا بر خوانندگان عزیز معلوم شود که تنها مکتبی که شخصیت والای زن را در تمام شؤون و جهات حیات حفظ کرده و علاقۀ شدید به تکامل این جنس در راه الهی دارد،مکتب حیات بخش و سعادت آفرین اسلام است.

در کتب زیادی که در این زمینه نوشته شده (1)می خوانیم:

ملل بی خبر از مکتب وحی دربارۀ زن می گفتند:زن وسیله ای است برای ادارۀ زندگی مرد که هم چون یکی از وسایل در اختیارش گذاشته شده و وظیفۀ او تهیه کردن اسباب خوشی و هوس رانی مرد و زاییدن فرزند و خدمت در خانواده است !!

برای این جنس،خواندن و نوشتن،تعلیم و تعلم و فهمیدن خطرناک است،از

ص:46


1- 1) - نظام حقوق زن در اسلام،مجلات آیین اسلام چاپ 1323،حقوق زن در اسلام،زن و آزادی و...

خانه بیرون رفتن او مطلقاً موجب فساد است،برای او جایی بهتر از چهار دیوار خانه نیست،نباید هیچ گونه اختیاری داشته باشد،در برابر مرد-که فعال ما یشاء است-باید موجودی بی اراده باشد !

در ممالک مسیحی کار تفریط در نظریه نسبت به جنس زن به جایی رسیده بود که می گفتند:

زن را باید مانند دهان سگ دهنه بند زد و می گفتند:روح زن از روح ملکوتی جداست و بحث داشتند که آیا روح او بشری هست یا نه ؟!

در آفریقا زن،حکم کالا و ثروت را داشت و برای مرد به منزلۀ گاو و گوسفند بود.هرکس زن بیشتری داشت در حقیقت ثروتمندتر بود،خرید و فروش زن و بکار گرفتن او برای شخم زدن زمین امری عادی بود !

در کلده و بابل،زنان را مانند سایر کالاها می فروختند و هر سال بازاری برای این کار داشتند که دختران به سن ازدواج رسیده را بفروشند.

در ایران تنها معادل بیست من جو برای زن،حقّ ملکیت بود و از حقّ دیگری جز بهره کشی مرد برخوردار نبود !

در هندوستان،دختر را از سن پنج سالگی شوهر می دادند و برای آن ها حقّی قائل نبودند،حیات زن و هستی او از طفیل حیاتِ مرد بود و گاهی او را با جسد شوهرش یک جا می سوزاندند !!

در چین و تبت،زن را به جز کارهای سنگین در خانه حقّی نبود و برای کم کردن قدرت راه رفتن او از ابتدا پایش را در قالب آهنی می گذاشتند که از رشد و نمو باز بماند !!

در یونان،جنس زن وضع بسیار بدی داشت،در صورت سه بار پشت سر هم

ص:47

دختر زاییدن محکوم به اعدام گشته و به چوبۀ دار سپرده می شد !!

در عربستان که بعداً نور اسلام از آن تابید و بزرگ ترین کانون های دینی شد،زن پست ترین مخلوق بود و اصولاً دختر ننگی بود که دامن گیر پدر می شد و باید با کشتن یا زنده به گور کردن او این ننگ شسته می شد:

[ وَ إِذٰا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثیٰ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ* یَتَوٰاریٰ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مٰا بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلیٰ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرٰابِ ] (1).

و چون یکی از آنان را به [ ولادت ] دختر مژده دهند [ از شدت خشم ] چهره اش سیاه گردد و درونش از غصه و اندوه لبریز و آکنده شود ! ! به سبب مژدۀ بدی که به او داده اند،از قوم و قبیله اش [ در جایی که او را نبینند ] پنهان می شود [ و نسبت به این پیش آمد در اندیشه ای سخت فرو می رود که ] آیا آن دختر را با خواری نگه دارد یا به زور،زنده به گورش کند ؟ !

تعدد زوجات بسته به تمکّن و اندازۀ شهوت رانی مرد بود،زن از ارث و تمام حقوق محروم بود و چون شوهرش می مرد خود او جزء ما ترک میت به پسر بزرگ می رسید و او اختیار داشت که زن پدر را برای خود بگیرد،یا به هرکس میل دارد ببخشد.مردم عرب برای این موجود بزرگ ارزشی بیش از اسب و شتر قائل نبودند،زن در این قوم یکی از آلات آسایش و وسایل خوش گذرانی و عیش و عشرت مرد بود !!

جایگاه زن در غرب«عصر جدید»

این مسائل،گوشه ای از وضع زن در دنیای قبل از اسلام بود و اما بلایی که امم

ص:48


1- 1) -نحل (16):58-59.

و ملل بی دین و به قول معروف متمدن از قرن هیجدهم بر سر زن آوردند و این بلا دامن گیر تمام ممالک شرقی و غربی شد،بسیار بدتر از بلاهایی بود که جوامع قبل از اسلام بر سر زن آوردند.

زن در قرون اخیر فقط و فقط به منظور کالای شهوت و بهره گرفتن از او برای جاسوسی و پر کردن جیب بی غیرتان ملل و ستمگران و زورمندان مورد توجه قرار گرفت،آزادی بدون قید و شرط به او داده شد،از خانه برای ارضای اهداف شیطانی به کوچه و بازار،به مدرسه و اداره و به مراکز خوش گذرانی و عیش و نوش کشیده شد !! برای انواع بهره کشی ها به رادیو،تلویزیون،تأتر،پردۀ سینما کشیده شد،به عالی ترین برنامۀ الهی او که حجاب و پوشیده بودن از نامحرمان بود و در سایۀ این حقیقت شرف و غیرت و عفت و حیا و پاکی و ادب و وقار او حفظ می شد،حمله شدید شد و بی فضیلتان و بی غیرتان هم چون خوک و گرگ گرسنه به پردۀ الهی حجاب او حمله کردند و از این رهگذر ضربات غیر قابل جبران به تمام شؤون آدمیت زدند؛فساد را از طریق بی حجابی و بی عفتی به تمام شؤون حیات کشاندند و نظام عالی حیات را از این رهگذر دستخوش انواع خطرات قرار دادند، هجومی که تمدن جاهلی از طریق بی حجابی به انبیا و فرهنگ الهی برد در تمام ادوار تاریخ بی سابقه بود،بسیاری از شکست های مادی و معنوی بشر معلول بی بند و باری جنس زن شد و ای کاش در تمام جهان این جنس والای به پستی کشیده بفهمد که چه بلای بزرگی به سر او آمده ؟!

محمد قطب-که از دانشمندان معروف کشور مصر است و در بسیاری از مسائل اسلامی تألیفات ارزنده ای دارد و مردی دنیا دیده و بینا بود-در این زمینه در کتاب پر ارزش«جاهلیت قرن بیستم»که یکی از بهترین نوشته های اوست می نویسد:

در این زمان های اخیر فساد اخلاقی در زمینۀ مسائل جنسی تا اعماق پی و درون

ص:49

استخوان اجتماع فرانسوی نفوذ کرده و جنگ جهانی دوّم به هنگامی شروع شد که کشور فرانسه به صورت مرکز فحشای بزرگی در مرداب فساد جنسی غوطه ور شده بود و در نتیجۀ بروز چنین وضع اسف بار بود که فرانسه در ظرف چند روز از پا در آمد و این سقوط و زبونی نه از آن جهت بود که فرانسه اسلحه و ساز و برگ جنگ نداشت؛زیرا در آن تاریخ تازه ترین و مؤثرترین سلاح های جنگی در اختیار آن کشور بود و استحکامات خط«ماژینو»استوارترین سدی بود که تا آن زمان پدید آمده بود، آری،این سقوط ارتباطی به ساز و برگ جنگ و استحکامات جنگی نداشت،بلکه مربوط به فقدان روحیۀ رزم جویی و ضعف احساس شرف و غیرت و عزت بود، مربوط به ترس و وحشت از ویران شدن رقاص خانه ها و کاباره های پاریس زیر بمب های نیروی هوایی آلمان بود و به همین جهت در ظرف مدتی کوتاه که از دو هفته تجاوز نمی کرد،به زانوی خضوع و تسلیم درآمد.

اما آمریکا:کندی رئیس جمهور ایالات متحده در تصریح خطیر خود (در سال 1962 م) خاطر نشان ساخت که آمریکا در خطر است؛زیرا نسل جوان این سرزمین سست و تنبل و فاسد و مستغرق در غرقابۀ شهوات است و قدرت تحمل بار مسؤولیتی را که بر دوش آن نهاده اند ندارند و در میان هر هفت جوانی که برای سربازی عرضه می شود،شش تن از آن هفت تن فاقد صلاحیتند؛زیرا شهوت رانی لیاقت مزاجی و روحی ایشان را تباه کرده است.

اما انگلستان:شاید برای نشان دادن شاخص فساد در این امپراتوری اشاره به لایحۀ قانونی شناختن هم جنس بازی و به خطر افکندن اسرار نظامی دولت در برابر کام گرفتن وزیر جنگ بریتانیا از زنی روسپی کافی باشد !!

اما روسیه:رئیس جمهور روسیه (در سال 1962 م) خاطر نشان ساخت که آیندۀ روسیه در خطر است و آیندۀ جوانان روس اطمینان بخش نیست؛زیرا نسل

ص:50

جوان در این مملکت دستخوش سستی و فساد شده و در منجلاب شهوات غوطه ور گشته است.

اما مترقی ترین کشورهای جهان یعنی دولت های شمال اروپا:در این کشورها با جوانانی عاصی و بی بند و بار مواجه می شویم که با استعمال حشیش و افیون قدرت های خلاقۀ خود را تباه می سازند و با تشکیل باندهای خطرناک به منظور دزدی و قتل و هتک ناموس امنیت دولت و خاطر علمای اجتماع را پریشان می کنند.

این مفاسد که نمونه هایی از آن را مورد اشاره قرار دادیم تنها در یک جنبه از جوانب حیات،یعنی جنبۀ جنسی بود،ولی از این رهگذر خطرناک این مفاسد از این حد و جنبه گذشته و به سائر شؤون حیات هم سرایت کرده است.

در آمریکا باندهایی از بزرگان و دانشمندان از طبقۀ وکلای دادگستری و پزشکان و نویسندگان و رجال قانون وجود دارند که کار و برنامۀ ایشان فراهم ساختن وسایل زنا برای مقاصد و اغراض قانونی است.

چنان که می دانیم در استیت های کاتولیکی آمریکا اقدام به طلاق جز در مورد ارتکاب زنا از طرف زن یا شوهر روا نیست و تنها در این صورت است که زن یا شوهر به استناد آنکه همسرش مرتکب آن عمل ناروا شده می تواند مطالبۀ طلاق کند.

روی همین اصل،هریک از زوجین که مایل به ادامۀ زندگی زناشویی نباشد متوسل به آن باندها می شود تا همسرش را به ارتکاب زنا وادارند و در همان حال او را تسلیم پلیس کنند و مدارک قانونی طلاق گرفتن را در اختیار او قرار دهند و دستمزد خود را در برابر انجام آن خدمت دریافت نمایند.

هم چنین در آمریکا باندهایی وجود دارند که کارشان فروختن دختران است، فروختن دختران به توانگران و ثروتمندان از اهالی اروپا که طالب این متاعند و ثمن

ص:51

مطلوب و مرغوبی در برابر آن می پردازند.

و این همه از برکات هجوم به شخصیت والای زن و دریدن پردۀ عفت و عصمت و حیا و شرم و حجاب او نصیب بشریت در این دوره ها گشته،انقلاب صنعتی و آثار و تبعات آن،از قبیل پاشیده شدن خانواده و نظامات خانوادگی،هجرت جوانان مجرّد از ده به شهر و از میان رفتن حدود و قیود سابق و عدم قدرت جوانان بر تشکیل خانواده به علت کمی درآمد و سقوط جوانان در ورطۀ زنا به علت سهولت این عمل قبیح و دشواری ازدواج از عوامل مهمی است که فساد را توسعه داد و در این زمینه از جنس زن کمک مهمی گرفته شد !!

ورود و شرکت زن در کارها و کارخانه ها و ابتذال اخلاقی و آلودگی زن در راه تحصیل معیشت ضروری و مبارزه اش در راه تأمین مساوات کامل با مرد حتی مساوات در فسق و فجور این وضع خطرناک را برای بشریت به ارمغان آورد، صهیونیزم بین المللی با فراهم آوردن انواع و به خصوص با کمک گیری از جنس زن چه در عالم نظریات و چه در زندگی واقع بر ابعاد فساد و جنایت افزود !!

مارکس و فروید و درکایم که از این باند مخوف بودند،به عنوان ارائۀ نظریات علمی به فرو کاستن و خوار شمردن اخلاق همت گماشتند و هریک به نوبۀ خود و از طریق مخصوص به خود زن را به بیرون شدن از حریم حیا و فعالیت جنسی فرا خواندند تا او را به آسانی در دسترس مرد قرار دهند و در منجلاب شهوات حیوانی غوطه ور سازند.

سپس سینما که خود اساساً صنعتی یهودی است با همکاری تلویزیون و رادیو در افزایش انواع بی بند و باری جنسی و سقوط در غرقابۀ شهوات حیوانی نقش مؤثر را ایفا نمود و سالن های مد و آرایش و آداب اجتماعی قائم بر اساس اختلاط و آمیزش پسران و دختران، لاابالی گری و عنان گسیختگی را به منتهای شدت

ص:52

و حدت خود رهبری کرد !!

آمار خودکشی ها بر اثر شکست در روابط عشق،آمار فحشا و منکرات،آمار زنا، فرار دختران و پسران از خانه و خانواده،به هم پاشیدن نظامات خانوادگی،روابط نامشروع زنان شوهردار با مردان بی غیرت،سقط جنین،اعتیادهای خطرناک و بسیاری از مفاسد و بلاهای خانمان سوز،نود و نه درصدش معلول وضع غیر الهی و غیر انسانی زن در ممالک عالم است و این وضع خطرناکی که برای زن پیش آمده معلول فرهنگ قرون اخیر و بی بند و باری این جنس لطیف و شریف در جوامع است.

جایگاه زن در اسلام

اسلام،وضع زن را در دنیای قبل از خودش و اوضاع زن را پس از تمدن قرون اخیر به هیچ صورت قبول ندارد،اسلام برخورد مردان را نسبت به جنس زن به این صورت خیانت بزرگ می داند و مردان را در این زمینه گناهکار دانسته و زن را هم به خاطر این که خود را وسیله هوسرانی قرار داده مجرمی بزرگ و خائنی بی نظیر می شناسد !!

اسلام،زن را نیمی از پیکر انسانیت دانسته و بقای حیات را از برکت وجود او می داند.

اسلام،شخصیت فطری و وجدانی و انسانی زن را همانند مردان به حساب آورده و ازدواج او را با مرد واجد شرایط به عنوان پیوند الهی یاد کرده است.

اسلام می گوید:

مردی که دختر دارد و در تربیت الهی او بکوشد،تا آن دختر زنده است،معادل عمر هر روزش ثواب یک سال عبادت در نامۀ پدر ضبط می شود.

ص:53

اسلام می گوید:

مادری که به دهان فرزند خود پستان می گذارد،در برابر هر مکیدنی که از طرف طفل صورت می گیرد،او معادل ثواب آزاد کردن یک بنده از اولاد اسماعیل در راه خدا دارد !!

اسلام می گوید:

دختر به منزلۀ در رحمت الهی است که به روی یک خانه باز شده.اسلام برای زن حقوقی مقرر فرموده که مطالعۀ آن حقوق آدمی را به اعجاب سخت وامی دارد.

اسلام برای ایمان و عمل زن در فردای قیامت مزد و اجر ثوابی معادل با ثواب ایمان و عمل مرد قرار داده است.

شخصیت زن در پیشگاه الهی بستگی به ایمان و اسلام و عمل صالح او دارد و در این زمینه بین زن و مرد فرقی نیست.

زن در اسلام استعداد یافتن مقام با عظمت عصمت را دارد و اسلام در این زمینه نمونه های با عظمتی هم چون مریم کبری،فاطمۀ زهرا و زینب بزرگوار نشان می دهد.

قسمتی از آیات قرآن و روایات اسلامی نشان دهندۀ شخصیت زن و تربیت یافتگانی از جنس زن است که آدمی در دقت کردن در آن آیات و روایات به شخصیت والای زن و عظمت این موجود عالی بیش از پیش پی می برد.

اسلام،توجه به زن را از هنگام ولادت او تا همسر بودنش در خانه و به هنگام رعایت حق از اخلاق عالی انبیا می داند.

اسلام،تجاوز به حقوق زن و شخصیت او را از اعظم گناهان شمرده و بدرفتاری با زن را ظلم فاحش می داند.

ص:54

اسلام،بهشت را زیر پای مادران می داند (1)و عاق مادر و پدر را از رحمت حق محروم معرفی کرده است (2).

اسلام برای پاک ماندن محیط پرقیمت خانه و پاک ماندن محیط اجتماع از هر نوع گناه و آلودگی از زن می خواهد که ادب،عفت،وقار،کرامت،اصالت،شرافت و آداب الهی و انسانی خود را حفظ کند و برای این که بستر فساد و گناه و شهوت گسترده نگردد،از خودنمایی و عشوه گری و جلب توجه نامحرمان،خودداری کرده و تقوای الهی را مراعات نماید.

در اسلام،ارزش و شخصیت زن به پاکی و تقوا و عفت اوست و حضرت زهرا علیها السلام قیمت و اعتبار زن را در این می دانند که با نامحرمان در رابطه نباشد !!

زنان باید بدانند که قوانینی که در مسئلۀ عفت و عصمت و لباس و زینت از طرف مولای عالم حضرت حق برای آنان وضع شده در درجۀ اوّل به مصلحت خود آنان و در مرحلۀ بعد به مصلحت خانه و اجتماع بوده و باید توجه کنند که گریز از آن قوانین این همه بلا و مصیبت و ضربه های غیر قابل جبران برای امت اسلامی به بار آورد.

بر یک زن مسلمان واجب است که هم چون خدیجه و زهرا و زینب کبری و آسیه و مریم زندگی کرده و در همۀ شؤون حیات،حافظ شرف و غیرت و حمیت و عفت و تقوا باشد.

شخصیت زن بستگی به علم و تقوا و سلامت و پاکی او در همۀ شؤون حیات دارد.

زن،زن است،یعنی انسان و آدم است،یعنی خلیفۀ خدا در روی زمین است،

ص:55


1- 1) -مستدرک الوسائل 180/5،باب 70،حدیث 17933.
2- 2) -الخصال 203/1،حدیث 18.

یعنی مادر است،یعنی منبع تربیت بنی آدم است،یعنی مادر انبیا و امامان علیهم السلام و رحم پاک او جایگاه رشد حکیمان و عارفان و فیلسوفان و اندیشمندان و مؤدبان به آداب الهی است و چه فرق عظیم و بزرگی است بین این گونه زنان و آنان که عروسک شهوات بی غیرتان و بی شرف های روزگارند !!

قرآن مجید اجازه نمی دهد که زنان،لباس و زینت خود را در معرض دید نامحرمان بگذارند و آن گونه با مرد نامحرم حرف بزنند که دل نامحرم را از حالت طبیعی خارج کنند و آن گونه راه بروند که غریبه ها از داشتن زینت آنان آگاه شوند و عطر زده از منزل،خارج گشته تا جلب توجه مردان غریبه کنند !!

زن در اسلام موجودی الهی است و در خانه و اجتماع باید رنگ خدایی او حفظ شود و از دستبرد نامحرمان و صاحبان شهوت و رذایل مصون بماند،در این زمینه به آیات قرآن کریم و روایات پرارزش اسلامی مراجعه کنید.

زن در اسلام موجودی اصیل و حقیقی است نه وجودی طفیلی و تبعی،از این جهت دارای حقوق عالی است و مردان ملزم هستند که حقوق مالی،فطری، طبیعی،زناشویی،ارثی،اخلاقی و اسلامی زن را به احسن وجه رعایت کنند؛ نفقه،لباس،مسکن،ادای حق زناشویی واقعیت هایی هستند که بر مرد واجب است نسبت به زن رعایت نمایند.

حدّ لباس زن در اسلام

زن،حقّ پوشیدن لباس زربفت،حریر،ابریشم و...و زینت نمودن به انواع اشیای گرانبها را دارد،ولی باید این امور به طور حتم از راه مشروع به دست آمده باشد و روزی مزین به این زینت ها شود که در جامعه عده ای در مضیقه و سختی نباشند و به هیچ عنوان حق ندارد لباس و زینت و زیبایی خود را در معرض دید

ص:56

آنان که خدا اجازه نمی دهد بگذارد؛زن برای ادای احترام به احکام الهی و عمل کردن به دستورهای حضرت حق چاره ای جز حجاب ندارد،در حقیقت حصار تقوای ابدی اوست و منافع حجاب برای خودش و اهل خانه و به خصوص جامعه قابل شمردن و احصا نیست.

رعایت حجاب،یعنی رعایت وحی،رعایت زحمات صد و بیست و چهار هزار پیامبر،رعایت کوشش های امامان و فقیهان و عارفان و حکیمان !!

رعایت حجاب،یعنی رعایت عفت،عصمت،اخلاق،شرف،عظمت، شخصیت !!

رعایت حجاب،یعنی پیش گیری از به هم خوردن نظام خانواده ها،پیش گیری از زنا،پیش گیری از فحشا و منکرات،پیشگیری از روابط نامشروع یعنی جلوگیری از ازدیاد طلاق،پیشگیری از تمام امور شیطانی.

حجاب،حکم صریح قرآن در آیات متعددی در سورۀ نور،حجرات و انعام است و منکر آن به خاطر انکار ضروری اسلام بدون شک کافر و نجس و خارج از حدود اسلام و ایمان است.

[ وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاٰ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلیٰ جُیُوبِهِنَّ وَ لاٰ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّٰ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبٰائِهِنَّ أَوْ آبٰاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنٰائِهِنَّ أَوْ أَبْنٰاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوٰانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوٰانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوٰاتِهِنَّ أَوْ نِسٰائِهِنَّ أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُنَّ أَوِ التّٰابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجٰالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلیٰ عَوْرٰاتِ النِّسٰاءِ وَ لاٰ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مٰا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ

ص:57

جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ] (1).

و به زنان باایمان بگو:چشمان خود را از آنچه حرام است فرو بندند، و شرمگاه خود را حفظ کنند،و زینت خود را [ مانند لباس های زیبا،گوشواره و گردن بند ] مگر مقداری که [ طبیعتاً مانند انگشتر و حنا و سرمه،بر دست و صورت ] پیداست [ در برابر کسی ] آشکار نکنند،و [ برای پوشاندن گردن و سینه ] مقنعه های خود را به روی گریبان هایشان بیندازند،و زینت خود را آشکار نکنند مگر برای شوهرانشان،یا پدرانشان،یا پدران شوهرانشان،یا پسرانشان،یا پسران شوهرانشان،یا برادرانشان،یا پسران برادرانشان،یا پسران خواهرانشان،یا زنان [ هم کیش خود ] شان،یا بردگان زر خریدشان، یا خدمتکارانشان از مردانی که ساده لوح و کم عقل اند و نیاز شهوانی حس نمی کنند،یا کودکانی که [ به سنّ تمیز دادن خوب و بد نسبت به امیال جنسی ] نرسیده اند.و زنان نباید پاهایشان را [ هنگام راه رفتن آن گونه ] به زمین بزنند تا آنچه از زینت هایشان پنهان می دارند [ به وسیلۀ نامحرمان ] شناخته شود.

و [ شما ] ای مؤمنان ! همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید.

از آنجا که خاندان رسالت و همسران پیامبر صلی الله علیه و آله برای تمام امت معیار هستند، دستورهایی که در قرآن به همسران رسول اکرم صلی الله علیه و آله داده شد در حقیقت به تمام زنان داده شد،در قرآن مجید به زنان پیامبر صلی الله علیه و آله بزرگ دستور صریح و اکید نسبت به حجاب می دهد و رعایت وجوب مسئلۀ پوشش در آن حدی که ناظر و بیننده به طمع نیفتد و نحوۀ سخن گفتن در کیفیتی که قلوب مریض حالی به حالی نشوند

ص:58


1- 1) -نور (24):31.

نسبت به زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و تمام زنان امت عمومیت دارد و بر زنان مسلمان واجب حتمی است که از دستورهای حق نسبت به زنان پیامبر صلی الله علیه و آله در مسئلۀ حجاب و عفت و گفتار و دستورهای حق نسبت به خودشان پیروی کنند.

[ یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوٰاجِکَ وَ بَنٰاتِکَ وَ نِسٰاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذٰلِکَ أَدْنیٰ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلاٰ یُؤْذَیْنَ وَ کٰانَ اللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً ] (1).

ای پیامبر ! به همسرانت و دخترانت و همسران کسانی که مؤمن هستند بگو:

چادرهایشان را بر خود فرو پوشند [ تا بدن و آرایش و زیورهایشان در برابر دید نامحرمان قرار نگیرد.] این [ پوشش ] به این که [ به عفت و پاکدامنی ] شناخته شوند نزدیک تر است،و در نتیجه [ از سوی اهل فسق و فجور ] مورد آزار قرار نخواهند گرفت و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.

این که در ترجمۀ آیه بدین گونه آورده شد:پوشش های خود را بر تمام قامت بپوشید.بر اساس ترجمۀ لغت جلباب در کتاب لغوی«المنجد»است،آنجا که می گوید:

الجلباب:القمیص او الثوب الواسع؛جلباب:پیراهن یا پوشش گشاد است و عده ای فرموده اند:به طور دقیق جلباب پوششی است از روسری بزرگ تر و از عبا کمی کوچک تر.

در هر صورت زن آنچه از لباس و زینت برایش حلال است می تواند،به اندازۀ شأنش بپوشد،ولی عشوه گری و طنازی و خودآرایی نکند و بداند خود نشان دادن به دیگران و آن کسانی که اسلام آنان را محرم نمی داند به طور قطع برای او حرام است و در صورت توجه نکردن به دستورهای سعادت آفرین اسلام مبغوض حق و در قیامت اهل عذاب خواهد بود.

ص:59


1- 1) -احزاب (33):59.

زن به هنگام خروج از خانه و به وقت روبرو شدن با نامحرمان باید از جلباب استفاده کرده و در پوشیدن لباس زیبا و زینت و بدن و آنچه مرد را به تحریک سوق می دهد حتی در حرف زدن از دستورهای الهی پیروی کرده و از محرمات خودداری نماید و بداند که تمام احکام الهی و انبیا و امامان و حکیمان و ناصحان و عارفان و اولیا خدا به نفع اوست و آنان جز خیر دنیا و آخرت او نظری ندارند و توجه داشته باشند که طی راه انسانیت و رسیدن به مدارج کمال و فراهم آوردن زمینه برای شکوفایی استعدادهای خدادادی جز با طی طریق الهی به کمک انبیا و امامان راهی ندارد.

بدانند در تمام اعصار و قرون،خداوند بزرگ در میان تمام اقوام و ملت ها برای همگان در هر شأنی که هستند حجت و گواه و دلیل و راهنما قرار داده و فردای قیامت در مقابل آنچه جرم داشته اند به خصوص در مسئلۀ بی بند و باری و بی حجابی که ریشۀ نود درصد از مفاسد خانوادگی و اجتماعی است،عذر قابل قبولی نخواهد داشت.

الگوگیری از پویندگان پاک

آری،خداوند فیض بخش توانا،از روی حکمت و رحمت بی پایان خود،برای این که افراد موجودات و به خصوص نوع انسان راه کمال مطلوب مقدر خویش را به آسانی پیدا کند،همیشه به نزد هر قومی سرمشق هایی و راهنمایانی فرستاده تا احکام او را تعلیم و آنان را به راه تکامل و ترقی ارشاد و هدایت کنند.

حکمت کاملۀ خداوندی که دانا به استعدادها و قابلیت آفریدگان است هرگز تکلیفی که ما فوق طاقت و توانایی ایشان باشد تحمیل نمی کند و هرگز راهی را که نرفته اند،بی بدرقه و راهبر نمی گذارد.

ص:60

بدین جهت دست تقدیر و عنایت خداوندی در هر دوره ای و در نزد هر ملتی مثال های درخشانی از کمال مطلوب جسمی و روحی در پیش چشم افراد و ملت ها گذاشته است تا آنان را سرمشق و نمونۀ پیروی خود قرار دهند و آن راهی را که ایشان می روند و نشان می دهند،بروند.

اگر به دیدۀ دقت و بصیرت تاریخ حیات و اقوام و ملل را تدقیق و مطالعه کنیم می بینیم که پیوسته هریک از ادوار تاریخ و به خصوص در روزهای تاریک آنکه ظلمت خودپرستی و نادانی افق افکار مردم را فرا گرفته است،نورهای درخشنده ای از علم و معرفت و فداکاری و فضیلت برای هدایت و حمایت مردم افروخته شده است.

هیچ ملت و قومی پیدا نمی شود که در میان خود افراد ممتاز و نفوس کامل در هریک از تکامل جسمی و قلبی و عقلی نداشته باشد.

همواره در هریک از رشته های اخلاق و علم و معرفت،رجالی که برتری دیگران و سمت معلمی و تربیت و راهنمایی داشته باشند در هر قرنی موجود بوده است، خواه در قلمرو دین و مذهب و خواه در منطقۀ سیاست و حکومت و خواه در دایرۀ علم و معرفت و اخلاق و صنعت؛هریک از ملت ها،نابغه ها و سرآمدان و پیشوایان بزرگ داشته است که او را در شاهراه تکامل راهنمایی کرده اند.هر مرد متفکر منصف هر قدر هم ماده پرست باشد،اعتراف و تصدیق می کند که در تاریخ بشر گاهی افرادی ظهور کرده اند که از حیث فضل و دانش و قوت و قدرت و علم و شجاعت و هنر و صنعت و شرافت و فضیلت درجۀ ما فوق بشری را دارا بوده،به طوری که امتیاز ایشان بر مردمان مانند امتیاز انسان نسبت به حیوان می باشد.

این مردان خدایی که سرآمد ایشان به نام انبیا و اولیا و حکما و عرفا و هادیان بشر معروفند،ارواح کامله ای بوه اند که صفات خدایی را در نفس خود به اندازه ای

ص:61

پرورش داده بودند که از آنان به عنوان مثال خدا،یا انسان های فوق بشر،یا نفوس ملکوتی نام برده اند !

از آن جهت تشنگان بادۀ معرفت بیانات ایشان را زلال حقیقت شمرده و حیات ایشان را سرمشق زندگی خود قرار داده اند.

دانایان بینادل جهان و نفوس بیدار شدۀ انسان همواره آرزو داشته اند که پیروی از تعلیمات و حیات آن هادیان بشر و آن مجریان قضا و قدر کنند و مس وجود و نفس خود را با اکسیر معرفت و فضیلت آن صاحب نظران کیمیا اثر مبدل به زر خالص جمال و کمال الهی سازند،این پیروی راه ایشان را بزرگ ترین سعادت دانسته و اکتساب اخلاق و صفات ایشان را بهترین وسیلۀ رسیدن به کمال مطلوب مقدر شمرده اند.

گمان نمی رود که در میان علمای فنون مادی و مثبت هم،امروز کسی پیدا شود که در عمق دل خود حرمتی نسبت به این برگزیدگان بشر احساس نکند و یا مقام بلند و صفات کمالیۀ این پیشوایان نوع انسان را انکار نماید و رسیدن به مقام ایشان را برای خود و نوع بشر آرزو نکند و مایۀ خوشبختی نشمارد.

این که مردانی و نفوسی از میان نوع بشر بدین مقام رسیده اند و آثار و عظمت و ابهت و قدرت از خود به یادگار گذاشته اند،خود دلیل است بر این که این راه بر همۀ افراد انسانی باز است و بلکه یگانه راهی است که همه باید آن را بپیمایند تا به سعادت دو جهان نایل آیند.

این کمال مطلوب که در تظاهرات سه گانۀ جسمی،قلبی و عقلی تجلی می کند چیزی بر خلاف قانون طبیعت نیست،بلکه خود نتیجۀ تکامل و میوۀ شیرین طبیعت است؛زیرا که خود طبیعت هم راه پیمای کمال است و انسان به طور جدی مأمور و مکلّف است که به وسیلۀ قدرت های بی کران خدایی که دارد،به تکمیل طبیعت

ص:62

نیز یاری کند،ولی در ادای این تکلیف خود،وقتی می تواند کامیاب گردد که قبلاً با کمک انبیا و امامان علیهم السلام و چهره های ملکوتی به تربیت و تکمیل نفس خود بپردازد.

عقل بی شائبه از هویٰ ها به وجود این کمال مطلوب و به وجوب پیروی آن حکم می دهد.

اگر ما دل های خود را از آلایش هوی و هوس نفسانی و اغراض و منافع خود پرستانه پاک سازیم،یقیناً یک اشتیاق بزرگ در نهاد خودمان نسبت به این کمال مطلوب که هدف همۀ بزرگان عالم بوده حس خواهیم کرد؛زیرا که روح مجرّد ما که در دقایق مخصوص زندگی،موجودیت خود را برای ما محسوس می سازد،از آن مقام بلند عالم ملکوتی پایین آمده و ذوق و شادی جاودانی و نافانی آن عالم، همیشه در کام او زنده است و یاد آن ایام الفت و محبت و آن حظوظ روحانی را هرگز فراموش نمی تواند کرد.

بنابراین رسیدن به درجۀ کمال مطلوب مقدر یک احتیاج فطری و یک اشتیاق غریزی و درونی روح انسانی است و اساساً غرض از هبوط روح از عالم ملکوت به عالم ناسوت و پیمودن مراحل ترقی از میان مراتب و طبقات عالم مادی همین تکمیل نفس و اکتساب انتباه و معرفت و تحصیل ادراک حقیقت یعنی رسیدن به درجۀ کمال مطلوب است؛زیرا فرق است میان بودن و میان هشیار و توانا بودن.

انسان ابتدا در این عالم فاقد همه چیز جز جسم و روح خالیِ از تمام معارف است،باید به تدریج در ضمن طی مراحل تکامل در آغوش این جهان به مقام قدرت فعالۀ خالقه و معرفت مدرکۀ بالغۀ ذات خود،یعنی به کمال مطلوب مقدر خویش که اکتساب قدرت و صنعت خدایی است برسد و صعود نماید،تا بتواند به نیابت از خداوند به ذات خالق عوالمی نو گردد و به وسیلۀ عبودیت و طاعت به مقام ربوبیت برسد،چنانچه حضرت صادق علیه السلام فرموده:عبودیت جوهری است

ص:63

که ریشۀ آن ربوبیت (1)است و به گفتۀ عارفان حقیقت بین،دوگانگی را از میان بردارد و به مقام وحدت برسد.

بنابراین باید گفت:تربیت کنندۀ حقیقی کسی است که در نهاد خود یک حس لطیف عالی برای خدمت به تهیه وسایل تکامل جسمی و قلبی و عقلی نفوس بشر احساس کند و این احساس یک حس مسؤولیت و یک اشتیاق قوی و سوزان با یک قدرت بیکران فداکاری در دل او تولید نماید (2)و این حقیقت به طور کامل در نهاد انبیا و امامان علیهم السلام بود و هم اینان بودند که با عمق وجود اتصال به وحی داشته و از عمق وجود برای نجات بشر دل می سوزاندند،تمام مردان و زنان باید بدانند که جز با طی طریق این بزرگواران به کمال مطلوب مقدر نمی رسند،دورافتادگان از این وادی چه مردان چه زنان با بار سنگین جهل و بی تربیتی به عمق بیشتری از منجلاب مفاسد فرو رفته و عاقبت از اسفل سافلین جهنم سر در می آورند،با این وضعی که گروهی از مردان و به خصوص بعضی از زنان در لباس و خوراک و اعمال و اخلاق دارند،مگر توقع خیر و فلاح برای آنان می توان داشت،مردی که ابزار و عامل شیطان و زنی که بردۀ هوس و شهوات مردان بی غیرت و در هر ساعت عروس شیطانی از شیاطین است مگر روی خیر و سعادت می بینند ؟ این انبیا و امامان علیهم السلام هستند که با بیان پاک تر از گوهر خود می خواهند شما را به اوج کمال مطلوب مقدر برسانند،این هادیان راهند که در تمام زمینه های زندگی دلسوز شمایند،اگر به فرهنگ پاک آنان بنگرید و به دستورها و احکام و حلال و حرام و قواعد اخلاقی آنان توجه کنید،می یابید که فقط از این طریق است که تمام درهای سعادت به روی شما باز است،پس بیایید اطاعت از صاحبان زر و زور و قدرت و مال و شهوت و گناه را

ص:64


1- 1) -مصباح الشریعة:7،باب الثانی.
2- 2) -اصول اساسی فن تربیت:136.

کنار گذاشته و از دام هوی و هوس های حیوانی خود،خویش را برهانید و دست توسل به دامن این برگزیدگان الهی بزنید تا همای سعادت بر سر شما به پرواز آمده و تاج [ کَرَّمْنٰا ] (1)بر فرق شما گذاشته شود و نشان [ إِنِّی جٰاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ] (2)به بازوی جان شما بسته شود ! ترجمۀ تحت اللفظی روایت هفتم«مصباح الشریعة»را دوباره مرور می کنیم:

لباس ظاهر نعمتی است از جانب خدای تعالی به بندگان خود،برای پوشاندن جسم و عیوب و عورات و این لباس ظاهر کرامت و عزتی است که خداوند بزرگ به لطف و مرحمت خودبینی آدم کرامت فرموده و این لباس ظاهر برای مردم مؤمن وسیلۀ ادای واجبات الهی است.

آری،مردم مؤمن و در حقیقت عاشقان حق،همه چیز را در راه عشق او می خواهند،لباس که چیزی نیست،آنان برای او زنده اند و برای او می میرند و غیر او را نمی خواهند و به غیر او فکر نمی کنند و اگر چیزی به مصرف عشق او نرسد، گرچه همۀ عالم باشد،پشیزی برایش ارزش قائل نیستند.

ص:65


1- 1) -اسراء (17):70.
2- 2) -بقره (2):30.

[ وَ خَیْرُ لِباسِکَ ما لا یَشْغَلُکَ عَنِ اللّهِ تَعالی بَلْ یُقَرِّبُکَ مِنْ شُکْرِهِ وَ ذِکْرِهِ وَ طاعَتِهِ ]

بهترین نوع لباس

و بهترین لباس تو،لباسی است که تو را از خداوند عزیزت غافل ننماید،بلکه آن لباس وسیله ای باشد که تو را بنده ای شاکر و ذاکر و مطیع قرار دهد.

ملا عبد الرزاق لاهیجی در توضیح بسیار مختصری می گوید:

آن لباسی که تو را از حق غافل نکند،لباسی است که اولاً تحصیل و به دست آوردنش راحت باشد و ثانیاً قیمتش سبک و ارزان تمام شود،چرا که لباس وقتی عزیز الوجود باشد و قیمتش از حد معمول بیشتر باشد،برای تهیۀ آن عمری بیشتر و اوقاتی زیادتر و برای خریدنش مال سنگین تری لازم است و بدون شک صرف وقت زیاد و پول سنگین برای به دست آوردن دو قطعه پارچه برای جسم ناقابل موجب غفلت از دوست است؛علاوه بر این وقتی چنین لباسی با آن همه زحمت و صرف وقت زیاد و پول فراوان به دست آمد و بر بدن پوشانده شد موجب کبر و خودخواهی خواهد شد !!

اما لباسی که به دست آوردنش وقت زیاد نخواهد و پول فراوان هم لازم نداشته باشد و در حقیقت از پارچۀ عادی و ارزان به دست آمده باشد،باعث تواضع در برابر خلق خدا و همسان شدن با فقیران و مسکینان و محبوبان خداست و در این

ص:66

لباس عادی است که انسان میلش به اطاعت از دوست و شکر و ذکر او قوی و زیاد است.

انسان،وقتی پوشاک و خوراک و محل زندگی را ساده گرفت،از بسیاری از گناهان در امان خواهد ماند و به بسیاری از فضایل آراسته تر خواهد شد.

عاشقان زندگی با تجمل،برای فراهم آوردن تجمل هرگز قناعت به دادۀ حق نمی کنند،بلکه برای ارضای هوی و هوس به انواع محرمات کسبی و اخلاقی و عملی آلوده می شوند،ولی عاشقان حق همیشه بر اساس عشقشان قانع به دادۀ حقند و به خاطر لباس و خوراک و محل زندگی به گناه و آلودگی و خباثت دچار نمی شوند،خداشناسان در گرسنگی و سیری،در دارایی و نداری،در سلامت و مرض،شاکر و ذاکر و مطیعند و برای رسیدن به وصال در آرزوی پایان عمرند،تا جام شیرین مرگ را در کشیده و مستانه به سوی یار و لقای حضرت او حرکت کنند.

به قول شوریدۀ میدان عشق،حافظ شیرازی:

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم***راحت جان طلبم وز پی جانان بروم

گرچه دانم که به جایی نبرد راه غریب*** من به بوی سر آن زلف پریشان بروم

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت*** رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت*** به هواداری آن سرو خرامان بروم

در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت*** با دل زخم کش و دیده گریان بروم

نذر کردم گر ازین غم به در آیم روزی ***تا در میکده شادان و غزلخوان بروم

به هواداری او ذره صفت رقص کنان*** تا لب چشمه خورشید درخشان بروم

تازیان را غم احوال گرانباران نیست ***پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم

ورچو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون*** همره کوکبه آصف دوران بروم

حضرت علی علیه السلام در زمانی که عهده دار امور مملکت پهناور اسلامی بود،به

ص:67

قنبر فرمود:

برای من و تو پیراهن لازم است،چون لباس هر دو نفر ما در حدی کهنه شده که قابل استفاده نیست.پس به بازار پیراهن فروشان رفتند و دو پیراهن قیمت کردند یکی به دو درهم و یکی به سه درهم و هر دو را خریدند،چهار درهمی را به قنبر مرحمت کرد و فرمود:بپوش.عرض کرد:علی جان ! شما عهده دار ریاست کل کشوری پیراهن قیمتی تر زیبندۀ شماست.فرمود:قنبر ! من به پیری نزدیک شده ام و تو جوانی،پیراهن کم قیمت تر برازندۀ من و پرقیمت تر زیبندۀ تو است !! (1)بیایید روش زندگی را در برابر جسم و این بدن خاکی،بدنی که فردا در قبر خوراک ماران و موران است از اولیای خدا بیاموزیم؛بیایید قدری هم برای صفحه دیگر حیاتمان که آخرت است فکر کنیم؛بیایید با نور هدایت مردان راه حق از ظلمتکدۀ جسم خود را نجات داده و به ساحل کرامت و عظمت و شخصیت برسانیم؛بیایید خود را از رسوایی و تنگ نظری نجات داده و میدان فکر و اندیشه را به وسعت عالم وسعت دهیم !

به قول شاعر نکته سنج،سعدی بزرگوار:

توانگری نه به مال است نزد اهل کمال***که مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم*** تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال

محل قابل و آن گه نصیحت قائل ***چو گوش هوش نداری چه سود حسن مقال

ص:68


1- 1) -الغارات:66/1.

به چشم و گوش و زبان آدمی نباشد شخص***که هست صورت دیوار را همین تمثال

نصیحت همه عالم چو باد در قفس است ***به گوش مردم نادان و آب در غربال

دل ای حکیم بر این معبر هلاک مبند*** که اعتماد نکردند بر جهان عقال

مکن به چشم ارادت نگاه در دنیا ***که پشت مار به نقش است و زهر او قتال

خداوندا ! لباس با عظمت تقوا بر روح و جان و بر قلب و نفس ما بپوشان.

پروردگارا ! لباس عبودیت بر تمام قامت هستی ما درانداز که هرکس عریان از این دو لباس زندگی کند،دچار خزی دنیا و آخرت خواهد شد.

برای درست زندگی کردن و مؤدب شدن به آداب،تمام انسان ها نیاز به انسان های ملکوتی دارند،نیاز به علم و فرهنگ آنان،علم و فرهنگی که سرچشمه اش وحی الهی است،با آموختن این علم و فرهنگ و به کارگیری اراده برای عمل به این علم و فرهنگ،انسان در صراط مستقیم حق قرار خواهد گرفت و از گناه دور خواهد ماند.

ورنه با این عقل و علم محدود،چگونه می توان به تمام حسنات و سیئات احاطه پیدا کرد ؟ و چگونه می توان دارای زندگی صحیح شد.

انبیا و امامان علیهم السلام آمدند تا خواسته های حق و اوامر و نواهی حضرت او و خلاصه راه صحیح زندگی را به انسان ها بیاموزند،اگر انسان توجه به تعلیمات الهی آنان ننماید،در چاهی از ضلالت سقوط خواهد کرد که در آمدنش گاهی محال می شود؛سعی کنید لباس تقوا و عبودیت را از این خیاطان عالی معنوی دریافت

ص:69

کرده و بپوشید و مواظب باشید که تا آخر عمر هیچ قدرتی نتواند این لباس را از اندام هستی شما در آورد.

جز آیین وحی کدام مکتب می تواند شما را به لباس فضایل و حسنات بپوشاند، تنها مکتبی که از معنویت کامل و روحانیت حقیقی و قواعد جهان شمولی برخوردار است مکتب با عظمت الهی است که با نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و امامت امامان علیهم السلام برای همیشه تمام و کامل شد و هم اکنون تجلی آن کمال در قرآن و روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت عزیز اوست.

اثر معنوی این آیین،پرورش انسان حقیقی و افراد درست و نیکوکار است،افراد موحد،دانشمند،راستگو،درست کردار،عادل،کارگر،خیرخواه،فداکار، زاهد،افراد خاندان رسالت از زن و مرد،خدیجه،علی،زهرا،زینب،حسن، حسین و گروهی از صحابه و یاران،مانند:سلمان،ابو ذر،مقداد،عمار،عبد اللّه رواحه،از بهترین نمونۀ پرورش یافتگان مدرسه اسلامند و در این میانه دسته ای از زنان پاکدامن هم مانند:ام سلمه،ام ایمن،حمینه دختر جحش،خنساء،از نمونه های عالی تربیتی در جنس مؤنث اند.

ص:70

[ وَ لا یَحْمِلُکَ فیها إلَی الْعُجْبِ وَ الرِّیاءِ وَ التَّزَیُّنِ وَ الْمُفاخَرَةِ وَ الْخُیَلاءِ فَإِنَّها مِنْ آفاتِ الدّینِ وَ مُوَرِّثَهُ الْقَسْوَةُ فِی الْقَلْبِ ]

بدترین لباس

اشاره

امام صادق علیه السلام در این قسمت از روایت می فرماید:

لباست لباسی نباشد که تو را به گناه خودپسندی،ریا،تظاهر،مباهات بر دیگران،فخر فروشی،آلوده کند که تمام این پلیدی ها آفت دین و موجب سنگدلی است.

آفات لباس باطن

عجب: عبارت از خود برتر دیدن،خود پسندیدن،از خود راضی بودن است و دارندۀ این صفت فردیست احمق و موجودیست نادان؛زیرا انسان از خود چیزی ندارد و مالک ذره ای از ذرات نیست،آنچه دارد از خدا است و در کنار سفره ای از برکت عباد شایستۀ الهی نشسته،به کدام برنامه خود را برتر می داند،به کدام ملکیت و کدام برنامه مستقل خود را پسندیده و با کدام عمل و مسئله از خود راضی است ؟ ! مملوک و عبد که از خود چیزی ندارد،موجودات نسبت به وجود حضرت او عدم محضند و هستی آن ها تابع هستی اوست،به ارادۀ او زنده اند و به ارادۀ او مالک وسائلی بسیار ناچیزند،برای انسان چه جای عجب و خودپسندی است ؟

ص:71

خودپسند احمق و نادان و جاهل و نفهم است،دو متر پارچه بی ارزش که از لعاب دهان کرمی یا بوتۀ گیاهی،یا پشم گردۀ حیوانی به دست آمده در مقابل عظمت اشیای هستی چیست ؟ که انسان با پوشیدن آن خود را بپسندد یا از خود راضی شود،لباسی که در غسّال خانه از تن بیرون می کنند و برای این که دیگران از پوشیدن آن آلوده نشوند آن را می سوزانند !!

ریا: عبارت است از خودنمایی و جلب خشنودی مردم به واسطه آن خودنمایی،انسان مگر از خود شخصیتی دارد تا خود را بنمایاند،ممکن در برابر واجب قابل حرف نیست،موجودی که ابتدایش نطفه و پس از آن مقداری گوشت و پوست و استخوان و سپس در خانۀ قبر جیفه ای بیش نیست،جای خودنمایی و جلب خشنودی دیگران برایش وجود ندارد،تو و دیگران کسی نیستید که خود را به یکدیگر بنمایانید و خشنودی یکدیگر را جلب کنید،مگر مردم کارگردان امور حیات تواند که برای جلب نظر آنان لباس به تن کنی و خود را با لباس عالم و عابد و زاهد و سردار و قوی و دولتمرد جلوه دهی و دل آنان را به خود مایل نمایی ؟! تزیّن: برای که خود را می آرایی ؟ برای که خود را جلوه می دهی ؟ با لباس برای که آرایش می کنی و آراسته می شوی ؟ اگر برای غیر محرم این کار را می کنی در حقیقت زمینۀ ارتباط نامشروع فراهم می کنی و اگر نظری نداری پس کار بیهوده می کنی؛در هر دو صورت،وقت و عمر عزیز خود را به آلودگی و بیهودگی صرف می کنی و از تو انسان صاحب عقل و وجدان و صاحب قلب و روح زمینه سازی گناه و عمل بیهوده بسیار قبیح است.

مفاخره: بزرگی به یکدیگر فروختن دلیل بر آلودگی باطن است،مگر ما بزرگیم که به یکدیگر بزرگی بفروشیم ؟ ! ما نسبت به عظمت ظاهری قابل گفتگو نیستیم و نسبت به عظمت معنوی عالم اصلا قابل حرف نیستیم،اگر هم بزرگی در ما باشد

ص:72

فقط از جنبه معنوی می تواند باشد،آن هم عنایت خداست ارتباطی به ما ندارد، چون هرچه خیر است از ناحیه او به ما می رسد،ما مالک خیر نیستیم،«بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» (1).

بنابراین جایی برای بزرگی فروشی به یکدیگر نداریم و علتی برای مباهات بر یکدیگر تا ابد در وجود ما نیست.

خیلاء: کبریایی و بزرگی مخصوص ذات مبارکی است که مستجمع جمیع صفات کمالیه است،غیر او از خود چیزی ندارد که به آن کبر ورزند و بزرگی نشان دهند،غیر او فقیر اویند و این فقر نسبت به همه آن ها ذاتی است و قابل جدایی از آن ها نیست.ما سوی اللّه فقر محضند،تعلق و ربطند،اثری از خود ندارند،اراده و خواسته ای برای آنان نیست.

هرکس گرفتار عجب،ریا،تزیّن،مفاخره و خیلاء شود در حقیقت گرفتار آفات دین شده و با دست خود برای درهم ریختن عالی ترین ساختمان معنوی که ایمان است وسیله فراهم کرده و این گناهان باطنی چه خطرات سنگینی است که اگر بر دوش جان بار شود،کمر هستی انسان را خم کرده و با این بارهای سنگین به جهنم خواهد افتاد !!

منزّه بودن اهل سلوک از لباس آلوده

کمال انسان و زینت او در معنویت و روحانیت و ملکوتی بودن اوست،انسان با پوشیدن لباس معنی زینت می شود و با پوشیدن لباس حق آراسته می گردد،بزرگی آدمی در لباس زهد و عفت و تقوا و حمیت و غیرت و ایمان و سلامت،صلاحیت

ص:73


1- 1) -الکافی:518/2،باب من قال لا اله الا اللّه،حدیث 1.

و درستی و پاکی و اصالت و شرافت و معرفت و تواضع و خشوع است.

انسان با سالک شدن در راه حضرت حق عظمت پیدا می کند و به بزرگی دست می یابد؛قیمت و ارزش و اعتبار فقط منحصر به اهل سلوک است؛اهل سلوک از هر لباسی که مورث آلودگی باطن یا آزار مردم،یا تحقیر دیگران است به سختی برحذرند؛اهل سلوک عاشق جمال و جلال حضرت یارند و هرگز به پایمال شدن حق اللّه و حق الناس،اگرچه به قیمت جان آنان تمام شود راضی نخواهند شد.

به قول سعدی:

هرکسی را نتوان گفت که صاحب نظر است***عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است

گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست*** خبر از دوست ندارد که زخود با خبر است

آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس*** آدمی خوی شود ورنه همان جانور است

شربت از دست دل آرام چه شیرین و چه تلخ*** بده ای دوست که مستسقی از آن تشنهتر است

من خود از عشق لبت فهم سخن می نکنم*** هرچه زان تلخ ترم گر تو بگویی شکر است

گر به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست*** خصم آنم که میان من و تیغت سپر است

من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر*** بند پایی که زدست تو بود تاج سر است

ص:74

دست سعدی به جفا نگسلد از دامن تو*** ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است

تشریح سلوک

صاحب«کشف الحقایق»دربارۀ سالکان الی اللّه و تشریح سلوک می گوید:

بدان که سلوک در لغت عرب رفتن است علی الاطلاق،پس سالک رونده و سلوک رفتن بود مطلقاً و به نزدیک اهل شریعت و اهل طریقت و اهل حقیقت سلوک رفتن مخصوص است و همان رفتن است از جهل به علم و از اخلاق بد به اخلاق نیک و از هستی خود به هستی خدای.

پس به نزدیک اهل شریعت،سالک محصل و سلوک تحصیل باشد و به نزدیک اهل طریقت،سالک مجاهد و سلوک مجاهده باشد و به نزدیک اهل حقیقت، سالک فانی و مثبت و سلوک نفی و اثبات باشد،یعنی نفی خود و اثبات حق تعالی، این است معنی«لا إله إلاّ اللّه»و آن عزیز از سر همین نظر گفته است:

یک قدم بر نفس خود نِهْ دیگری بر کوی دوست*** هرچه بینی نیک بین با این و آنت کار نیست

آن عزیز دیگر گفته است:

تو خود را در حجاب خویش مگذار*** حجاب خود تویی از پیش بردار

و لفظی که هر سه معنا را شامل است طلب باشد که تحصیل بی طلب نباشد و نفی و اثبات هم بی طلب نباشد،پس سالک طالب و سلوک طلب باشد.

بدان که سلوک بر دو نوع است:یکی به طریق تحصیل و تکرار است و این ها سالکان کوی ظاهرند و یکی به طریق ریاضت و اذکار است و این ها سالکان کوی حقیقت و معنویت اند.

ص:75

سالک آن است که هر روز چیزی یاد بگیرد و یکی آن است که هر روزی چیزی فراموش کند،در یک طریق وظیفه آن است که هر روز چیزی از کاغذ سپید سیاه کند و در یک طریق آن است،ورد ایشان که هر روز از دل سیاه سپید کنند.

و بعضی گفته اند:حرفت کحّال بیاموزیم و چشم های خود را به کحل جواهر و شیاف روشنایی علاج کنیم تا نور چشم ما تیزبین و دوربین گردد،تا هرچه در عالم موجودات است ببیند و بعضی گفته اند که صناعت صیقلی بیاموزیم و آینۀ دل خود را به مصقل مجاهده و ریاضت جلا دهیم تا دل ما شفاف و عکس پذیر شود تا هرچه در عالم موجودات است،عکس آن در وی پیدا آید،بعضی چشم دل را دوربین و تیزبین کردند تا نامۀ نانوشته را برخوانند و بعضی گوش دل را تیز شنو و دور شنو کردند تا سخن ناگفته را بشنوند.

رعایت چهار اصل در سلوک

در سلوک راه دوست،چهار چیز باید رعایت شود:

1-تجرید به اندرون و بیرون.

2-امتثال امر به اندرون و بیرون 3-ترک اعتراض به اندرون و بیرون.

4-ثبات به اندرون و بیرون.

سالک،اوّل باید مجرّد شود و از هرچه هست و هرکه هست جز حضرت دوست و این تعلیمی است که همۀ انبیا و اولیا داده اند،در حقیقت سالک باید حقیقت«لا إله إلاّ اللّه»را در قلب خود تحقق دهد و بیابد که رب و مالک و خالق و باریء و همه کارۀ عالم اوست.

چون مجرّد شد فرمانبردار محض شود،یعنی در فرمان بردن از حضرت یار

ص:76

چون مرده در دست غسّال و هم چون گوی در پای چوگان باشد و هرگز به فکر و اندیشۀ خود کاری نکند.

و چون مجرّد گشت و فرمانبردار شد،بر اقوال و افعال حضرت حق اعتراض نکند و در مقام رضای مطلق نسبت به جناب حق قرار بگیرد.

و علامت ترک اعتراض آن است که جملۀ گفتار و افعال مولا را نیک بیند و نیک داند.

و چون مجرّد شد و فرمانبردار گشت و ترک اعتراض نمود،بر این هر سه کار تا آخر عمر ثبات و مداومت داشته باشد و ملالتی برایش نیاید که اگر بی ثباتی کند و ملول شود،جمله کارهای او بی ارزش شود.

ای عزیز ! با ارزش ترین لباس برای دنیا و آخرت تو لباس سلوک است،این لباس برای تو مورث ورع،زهد،تقوا،ایمان و همۀ فضایل و حسنات است و تو را از بیرون آراسته به تواضع و از درون آراسته به خشوع می کند و این لباس لباسی است که حضرت دوست بر تو می پسندد.

لباسی برای وطن اصلی تهیه کنید که آن لباس شما را از عذاب جهنم حفظ کند و در بهشت ابدی سازد.

اهل ظاهر،وطن،شهر مصور معین را می دانند مثل قونیه و آقسرا و قیصریه، غلط فهم کرده اند؛زیرا تمامت شهرها از مغرب تا مشرق یک زمین است،و محققان،وطن آن عالم را می دانند که ارواح پیش از اشباح به چندین هزار سال در آن رحمت بی زحمت آسوده بودند و از آنجا اینجا آمدند،عاقبة الامر همه را باز رجوع بدان خواهد بودن،آه و حسرت که انسان ها پس از هبوط به این جهان مادی و ظلمانی،وطن اصلی خود را از یاد برده و به نعمت های مادی و گذرای

ص:77

جهان خاک دل خوش کرده اند (1).

چون انسان گرفتار بند مادیات،وطن اصلی را از یاد ببرد،در مقام تهیۀ لباس برای وطن اصلی بر نخواهد آمد و فقط به لباس پارچه ای این جهان که تنها بدن را می پوشاند،دل خوش می دارد و با آن لباس که پس از چند روز کهنه می شود به عجب و ریا و تزین و خیلاء آلوده می گردد و از اثر این آلودگی قلبش سیاه و از رابطۀ خود با حضرت حق جدا گشته در اعمال و اخلاق چون حیوان پست و درنده ای خواهد شد !!

ص:78


1- 1) -رباب نامه:86.

[ فَإذا لَبِسْتَ ثِیابَکَ فَاذْکُرْ سَتْرَ اللّهِ عَلَیْکَ ذُنُوبَکَ بِرَحْمَتِهِ وَ أَلْبِسْ باطِنَکَ بِالصِّدْقِ کَما أَلْبَسْتَ ظاهِرَکَ بِثَوْبِکَ وَ لْیَکُنْ باطِنُکَ فی سَتْرِ الرَّهْبَةِ وَ ظاهِرُکَ فی سَتْرِ الطّاعَةِ ]

ستر باطن به لباس صدق

امام صادق علیه السلام در این جمله می فرماید:

هرگاه لباس ظاهر را پوشیدی و به وسیلۀ آن عیوب و نقائص بدنت را از دیدگان همه پنهان کردی،به یادآور که در این مدت عمرت،خداوند مهربان با رحمتش گناهانت را مخفی داشت و اجازه نداد کسی از آنچه بر خلاف او انجام دادی آگاه شود که اگر آگاه می شد آبرویت می رفت و کسی حاضر نبود کم ترین احترامی به تو بگذارد،ولی مولا و سید تو بزرگ تر از آن است که پرده از عیوب باطنت برگیرد و گناهان و خطاهایت را برملا کند؛بر توست که در هر مرتبه ای که لباس می پوشی از این عنایت و لطف خاص حضرت او یاد کنی و از این که در ظاهر غرق لباس مادی و در باطن غرق پوشش رحمت هستی شکر به حقیقت کنی و به راستی و درستی در مدار بندگی او قرار بگیری و در همین حال لباس پوشیدن و یادآوری پوشش رحمت حضرت او با خضوع و خشوع از جنابش بخواهی که ای آقایی که در دنیا بدنم را به لباس ظاهر پوشاندی و عیوب و گناهانم را از مردم با لباس رحمتت مخفی داشتی ! در قیامت هم عیوب باطنم و گناهانی که از من صادر شده به کرم و لطف و رحمتت

ص:79

بپوشان و اجازه مده و مخواه که این عبد ذلیل و وامانده از راه و ناتوان از هر در رانده و در مرز عشق تو مانده،در میان مردم و به خصوص در حضور انبیا و اولیا و وجود مقدس ائمۀ طاهرین علیهم السلام رسوا شود و آبروی ناقابل او بریزد.

مقام خوف و شوق

آن گاه در دنبالۀ کلام خود،حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

چنان که ظاهر بدن را به لباس ظاهری پوشی،باطن را نیز به لباس صدق و راستی بپوشان باطن صادق باطنی است که از مکر و حیله و خدعه و تزویر و ریا و غل و غش و دغلی پاک باشد،باطن صادق باطنی است که از تخیلات ردیه و اعتقادات سخیفه مخلی شده و به حلیۀ آرای صحیحه و علوم حقه مزین و محلی باشد،باطنت باید با پردۀ خوف از خدا و ظاهرت باید با پردۀ اطاعت از حضرت حق پوشیده باشد.

راستی چه دنیای پربهایی است،دنیای خوف از مقام حضرت او و دنیای اطاعت از فرامین حضرتش،به حقیقت خودش قسم،دنیایی برای انسان بهتر از این دنیا نیست،خوف از مقام او علت ترک گناه و شوق وصال او علت اطاعت حضرت اوست.

وقتی مقام خوف و شوق حضرتش آمد،همۀ جهان مادی برای انسان به اندازۀ بال مگس ارزش ندارد و آنچه در دست انسان است همان را آدمی فقط برای او می خواهد و آنچه را نمی پسندد،انسان ابداً خیال آن را هم نمی کند !!

به قول عارف عاشق جلال الدین بلخی:

همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم***همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم

حرام دارم با مردمان سخن گفتن*** وگر حدیث تو آید سخن دراز کنم

ص:80

هزار گونه بلنگم به هر رهم که برند***رهی که آن به سوی توست ترکتاز کنم

اگر به دست من افتد چو خضر آب حیات*** زخاک کوی تو آن آب را طراز کنم

زآفتاب و زمهتاب بگذرد نورم*** چو روی دل سوی آن شاه دلنواز کنم

چو آفتاب شوم آتش و زگرمی دل*** چو ذرهها همه را مست و عشق باز کنم

آری،به عشق او دم زدن و به ذکر او زیستن و به یاد او بودن و ظاهر و باطن را برای او آراستن،مقصد اعلا و هدف والا است و بعثت انبیا و زحمت امامان علیهم السلام به همین خاطر بوده است.

فنای در حق با لباس صدق

اشاره

راهنمایان راه آمدند تا بشر این جهان مادی را با همه دستگاهی که دارد، وسیله ای برای رسیدن به مقام قرب قرار دهند و تدریجاً مقام به مقام را طی کرده، خیمۀ هجر از سرزمین دل برکنده و عمارت وصل بنا کنند و از دوگانگی گذشته به مقام وحدت رسند و از بقای خود دست برداشته به فنا افتند و به فرمودۀ حضرت صادق علیه السلام بر درون خویش لباس صدق پوشند که هرکس لباس صدق بپوشد از همه چیز بگذرد و فانی در حضرت باقی شود.

عارف نامدار روزبهان بقلی شیرازی در این باب براساس آیات کتاب و روایات دقیق توضیحی بدین صورت دارد:

توحید،ذروۀ علیای احوال است و عروه وثقای مقامات است و تیجان انبیا است و حلیۀ اولیا است و حقایق توحید نه هر رهروی که راه یافت،یافت که سر توحید لباس ربوبیت است که«جان جان»بدان ملبس است،تا واحد در واحد نشود سالک در عین عیان توحید نرسد.اگر کسی به مقام فنا نرسد به جایی نرسیده،مقامی که خود و جهان را به حقیقت نفی کرده و در نفی خود و جهان،

ص:81

جان خود و جهان را اثبات نماید و در حقیقت واقعیت«لا إله إلاّ اللّه»را در تجلی ببیند و بس.

اقسام توحید

اشاره

اصل توحید سه قسم است:

قسمی توحید عام است و قسمی توحید خاص و قسمی توحید خاص الخاص.

توحید عام

اما آن که توحید عام است،بعد از ارشاد حق،سیر کردن در آیات و جستن حق به وسیلۀ عقل و نور ایمان و شواهد حدثان،تا ساکن باشند از اضطراب شک و یقین و در اثبات وحدانیت حق افتند و از خطرات نفس [با اجرای فرامین او] باز رهند و تقدیس ذات قدیمش بیابند و تنزیه صفات عزیزش بدانند و معلوم کنند که حق سبحانه واحد است من کل الوجوه،ذاتش در صفات یکتاست و صفاتش در ذات یکتاست،قدمش از حدوث جدا کنند و دانند که وجود جلیلش متعلق نیست به شیئی از اشیا و از دل خیال محال بیرون کنند و حضرت اللّه را سبحانه و تعالی منزه دانند از جواهر و اعراض و زمان و مکان و تشبیه و تعطیل و کیف و حیث و قبل و بعد و جهات وحد و حدود و صورت و قرب و بعد و حلول و ضد و ند و مثل و جزء و کل و کوچکی و بزرگی و جرم و جسم و ارکان و جارحه و قدمش را اوّل ندانند و ابدش را آخر نشناسند و هرچه در وهم و فهم آید از آن بیرون شوند و به فرمودۀ حضرت صادق علیه السلام باطن را با لباس صدق [که مصداق کاملش ایمان به وحدانیت حق و ذات حضرت او و صفات علیا و اسمای حسنایش هست] بپوشانند و صدق باطن در مرحلۀ عالی و اعلایش جز این نیست،باطنی که با او

ص:82

همراه نیست باطن نیست،منبعی از تیرگی و ظلمت و ظرفی پر از وساوس و شک و تردید است،این توحید در حقیقت توحید علمی و به عبارت دیگر توحید معرفتی است که بر دلیل و برهان و استدلال استوار است و مرحلۀ اوّل توحید یا مرتبۀ دانی آن است.

به قول حکیم بزرگوار،نظامی گنجوی:

ای نام تو بهترین سرآغاز***بی نام تو نامه کی کنم باز

ای یاد تو مونس روانم*** جز نام تو نیست بر زبانم

ای کارگشای هرچه هستند*** نام تو کلید هرچه بستند

ای هیچ خطی نگشته زاول*** بی حجت نام تو مسجل

از ظلمت خود رهاییم ده*** با نور خود آشناییم ده

توحید خاص

اما توحید خاص آن است که تمام عوالم به جملگی نزد وجود عظمت حق، محو بینند و موجودات را در ربوبیت اللّه تعالی معدوم یابند،از غلبات انوار قدم و چنان که در قدم حق تعالی موجود بود و موجودات معدوم،اکنون هم چنان دانند و در وجود،هیچ چیز نبینند که نه آن در امر حق مستغرق باشد،به مشاهدۀ بعد از علم که علم عام راست و مشاهده خاص راست و عالم را چنان بینند که گویی نزد صولجان قدرت باری تعالی در میدان خدایی که از ازل به ابد می برد و از ابد به ازل.

و مبادی توحید خاص سیر کردن است در شواهد صورت و روح و عالم صغری که جند حق و باطل آنجایند،چون لشگر عقل و لشگر جان و لشگر دل و لشگر نفس و حجاب قهر و لطف و غرایب اشکال مقدورات که در آن عالم موجود است و ظهور حق عز و جل که در اسرار حقایق ملکوت به چشم جان ببیند که توحید عام

ص:83

از عالم ملک و شهادت رفتن است به حق که به صورت آن عالم کبری است.

و توحید خاص از خود رفتن است به حق که به صورت آدم،عالم معانی و سرای تجلی است و آن آیت کبری است اگرچه در جنب جهان کوچک است.

و فرق میان خاص و عام در توحید آن است که عام به شواهد و عقل باز مانند و خاص چون حق را بدانستند از شواهد عالم صغری و کبری فنا شوند و فنای خود در بقای حق بیابند و پیوسته در وجود حق مضمحل باشند،تا احکام قدیمش برایشان می گذرد و ایشان به طوع محکوم می باشند.

به قول عارف بلخی که از قول فانیان در حق و مطیعان وارسته گفته:

ما در ره عشق تو اسیران بلاییم***کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم

بر ما نظری کن که در این ملک غریبیم*** بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم

زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم*** وجدی نه که بر گرد خرابات برآییم

نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم ***اینجا نه و آنجا نه چه قومیم وکجاییم

ترسیدن ما چون که هم از بیم بلا بود*** اکنون زچه ترسیم که در عین بلاییم

ما را به تو سرّیست که کس محرم آن نیست*** گر سر برود سرّ تو با کس نگشاییم

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است**بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم

ص:84

بر رحمت خود بین و مبین بر گنه ما*** ما غرق گناه از سر تا ناخن پاییم

توحید خاص الخاص

اما توحید خاص الخاص آن است که از حق به حق سیر کنند و آن سیر آنگه باشد که روح مقدس از همه مراکب حدوث پیاده شود و علوش سفل شود و سفلش علو گردد و جهات و مکان و سیر و زمان نزد او معزول شود و حمر خیال از اصطبل مرکب نور براند و فهم و وهم را میل نایافت در دیده کشد و حس حواس و ضمیر بی عقل را معطل کند و عقل را به مقراض تنزیه زبان فضول ببرد و نفس رعنا را در بازار غیرت توحید سر بردارد و لشگر هوی و شهوت را که حزب شیطانند به صدمۀ عشق بشکند و دل که شهر خدایست بی عمارت عبودیت نگذارد و خانۀ طبایع که مملو است از اخلاق انسانی به توفان نیستی و معول هستی ویران کند و هستی صغری و کبری را با شواهد و دلایل در هم پیچد و در کتم عدم اندازد،تا بی اثقال حدوث در قدم گامی چند بردارد و چون از ازدحام خلقیت بیاساید خود را به دریای نیستی دراندازد،تا او از او فنا شود،پس از بحر بقای حق سر برآورد و بی خود حق را به حق بیند و بداند که این یک خطوت است از نیستی به هستی،پس آن قدم بردارد و به قوت عبودیت به جناح ربوبیت در هوای هویت پرواز کند.

حکیم صفای اصفهانی در زمینۀ فنای عاشق در معشوق گوید:

ما رهرو فقریم و فنا راهبر ما***بی خویشتنی کو که شود هم سفر ما

ای آنکه زخود با خبری در سفر عشق***زنهار نیایی که نیابی خبر ما

ص:85

در پای دلم پای منه باک ز جان کن*** کاین خانه بود فرش ز خون جگر ما

در کشور فقر آمده مهمان فناییم***لخت جگر و پاره دل ما حضر ما

رنج تن ما از تب عشق است چه حاصل*** از رنج طبیبی که دهد دردسر ما

ما خاک نشین در میخانه عشقیم*** تاج سر خورشید بود خاک در ما

موران ضعیفیم ولی ملک سلیمان*** باد است درین بادیه پیش نظر ما

آراستن باطن به صدق و ظاهر به طاعت

اشاره

در آراستن باطن به صدق و رهبت و ظاهر به طاعت،خواجه نصیر طوسی در «اخلاق ناصری»می گوید:

قومی گفته اند که بر اقرار به ربوبیت او و اعتراف به احسان و تمجید او بر حسب استطاعت اقتصار نماید.

و طایفه ای گفته اند که تقرب حضرت او به احسان باید نمود،اما با نفس خود به تزکیه و حسن سیاست و اما با اهل و نوع خود به مواسات و حکمت و موعظت.

و جماعتی گفته اند که حرص باید نمود بر تفکر و تدبر در الهیات و تصرف در محاولاتی که موجب مزید معرفت باری سبحانه بود تا به واسطۀ آن معرفت به کمال رسد و توحید او به حد تحقیق انجامد.

ص:86

انواع عبادت

و طبقه ای از متأخرین حکما گفته اند که عبادت خدای تعالی در سه نوع محصور تواند بود:

اول: آنچه تعلق به ابدان دارد مانند صلاة و صیام و وقوف به مواقف شریفه از جهت دعا و مناجات.

دوم: آنچه تعلق به نفوس دارد مانند اعتقادات صحیح چون توحید و تمجید حق تعالی و تفکر در کیفیت افاضۀ وجود و حکمت او بر عالم و آنچه از این باب بود.

سوم: آنچه واجب شود در مشارکات خلق مانند انصاف در معاملات و مزارعات و مناکحات و ادای امانات و نصیحت ابنای جنس و جهاد با اعدای دین و حمایت حریم.

و از ایشان گروهی که به اهل تحقیق نزدیک ترند گفته اند که عبادت خدای تعالی سه چیز است:

اول:اعتقاد حق.

دوم:قول صواب.

سوم:عمل صالح.

مقامات قرب به حضرت حق

و بباید دانست که نوع انسان را در قرب به حضرت الهیت منازل و مقامات است و آن مقام چهار است:

مقام اول: مقام اهل یقین است که ایشان را موقنان خوانند و آن مرتبۀ حکمای بزرگ و علمای کبار باشد.

ص:87

مقام دوم: مقام اهل احسان است که ایشان را محسنان گویند و این مرتبۀ کسانی بود که با کمال علم به حلیۀ عمل متحلی باشند و به فضائلی که بر شمردیم موصوف.

مقام سوم: مقام ابرار بود و ایشان جماعتی باشند که به اصلاح بلاد و عباد مشغول باشند و سعی ایشان بر تکمیل خلق مقصور بود.

مقام چهارم: مقام اهل فوز بود که ایشان را فائزان و مخلصان گویند و نهایت این مرتبه منزل اتحاد بود و ورای این نوع انسان را هیچ مقام و منزلت صورت نبندد.

اسباب اتصال

و استعداد این منازل به چهار خصلت باشد:

اول: حرص و نشاط در طلب.

دوم: اقتنای علوم حقیقی و معارف یقینی.

سوم: حیاد (1)از جهل و نقصان قریحتی که نتیجۀ اهمال بود.

چهارم:ملازمت سلوک طریق فضایل به حسب طاقت و این اسباب را اسباب اتصال به حضرت حق خوانند.

اسباب انقطاع

و اما اسباب انقطاع از آن حضرت که آن هم چهار بود:

اول: سقوطی که موجب اعراض بود و استهانت به تبعیت لازم آید.

دوم: سقوطی که مقتضی حجاب بود و استخفاف به تبعیت لازم آید.

ص:88


1- 1) -الحیاد:کناره گیری از چیزی-دوری گزیدن از چیزی.

سوم: سقوطی که موجب طرد بود و مقت به تبعیت لازم آید.

چهارم: سقوطی که موجب خساست بود،یعنی دوری از حضرت و بغض به تبعیت لازم آید.

اسباب شقاوت

و اسباب شقاوت ابدی که مؤدی بود بدین انقطاعات نیز چهار بود:

اول: کسل و بطالت و تضییع عمر تابع آن افتد.

دوم: جهل و عبادتی که از ترک نظر و ریاضت نفس به تعلیم خیزد.

سوم: وقاحتی که از اهمال نفس و خداعت و خلاعت غدار او،در تتبع شهوات تولد کند.

چهارم: از خود راضی شدن به رذایلی که از استمرار قبایح و ترک انابت لازم آید و در الفاظ به تنزیل،زیغ و رین و غشاوه و ختم آمده است.

چون این چهار رذیلت کسی از خود دور کند،از آن چهار سقوط در امان بماند و چون آن چهار حقیقت به کار بندد به آن مقامات عالی برسد و چون به آن مقامات عالی برسد به صدق ظاهر و باطن رسیده است.

به قول عارف شوریده،حاج میرزا حبیب اللّه خراسانی:

از داغ غمت هرکه دلش سوختنی نیست***از شمع رُخَت محفلش افروختنی نیست

گرد آمده از نیستی این مزرعه را برگ*** ای برق مزن خرمن ما سوختنی نیست

در طوف حریمش زفنا جامه احرام*** کردیم که این جامه به تن دوختنی نیست

ص:89

یک دانه اشک است روان بر رخ زرین***سیم و زر ما شکر که اندوختنی نیست

در مدرسه آموختهای گرچه بسی علم*** در میکده علمی است که آموختنی نیست

خود را چه فروشی به دگر کس، به خود ای دل*** بفروش اگر چند که بفروختنی نیست

گویند که در خانه دل هست چراغی*** افروخته کاندر حرم افروختنی نیست

یک بار دیگر به جملات نورانی حضرت صادق علیه السلام دربارۀ لباس پوشیدن دقت کنید:

زمانی که لباست را پوشیدی،به یادآور که خداوند بزرگ با لباس رحمت خود گناهان تو را پوشاند و آبروی تو را حفظ کرد،به شکرانۀ حفظ آبرویت،باطنت را با لباس صدق بپوشان،چنانچه ظاهرت را با لباس مادی پوشاندی و باید باطنت در پوشش خوف و ظاهرت در پوشش اطاعت و عبادت قرار بگیرد.

ص:90

[ وَ اعْتَبِرْ بِفَضْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَیْثُ خَلَقَ أَسْبابَ اللِّباسِ لِتَسْتُرَ الْعَوْراتِ الظّاهِرَةَ،وَ فَتَحَ أَبْوابَ التَّوْبَةِ وَ الإِنابَةِ لِتَسْتُرَ بِها عَوْراتِ الْباطِنِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ أَخْلاقِ السُّوءِ ]

اسباب لباس ظاهر و باطن

امام صادق علیه السلام می فرماید:

با نظر عبرت و چشم بصیرت و دیدۀ تحقیق به فضل حضرت حق بنگر که وسایل پوشش را برای پوشاندن عیوب و نواقص ظاهری برای تو خلق کرده و درهای توبه و بازگشت را برای پوشیده شدن عیوب باطن و گناهان و اخلاق ناپسند به روی تو باز کرده است !!

بر تو لازم است از لباس ظاهر استفاده کنی و شکرش را به جای آوری و شکر لباس ظاهر به این است که لباست لباس حرام و ظلم و ریا و لباس تزین و مفاخرت و مباهات نباشد،بلکه این لباس در بدن تو برای عبادت و خدمت به خلق قرار داشته باشد،تا در سایۀ این عبادت و خدمت به سعادت دو جهان برسی.

و بر تو واجب و لازم و ضروری است که برای علاج و پوشاندن گناهان و از بین بردن اخلاق سوء از در توبه و انابه به حضرت حق وارد شوی و تلخی درد هجر را به شیرینی قرب و وصال حضرت او تبدیل کنی.

ص:91

[ وَ لا تَفْضَحْ أَحَداً حَیْثُ سَتَرَ اللّهُ عَلَیْکَ أَعْظَمَ مِنْهُ وَ اشْتَغِلْ بِعَیْبِ نَفْسِکَ وَ اصْفَحْ عَمَّا لا یُعْنیکَ أَمْرُهُ وَ حالُهُ وَ احْذَرْ أَنْ یَفْنیٰ عُمْرُکَ بِعَمَلِ غَیْرِکَ وَ یَتَّجِرَ بِرَأْسِ مالِکَ غَیْرُکَ وَ تَهْلِکَ نَفْسُکَ،فَإِنَّ نِسْیانَ الذَّنْبِ مِنْ أَعْظَمِ عُقُوبَةِ اللّهِ فِی الْعاجِلِ وَ أَوْفَرِ أَسْبابِ الْعُقُوبَةِ فِی الْآجِلِ وَ اشْتَغِلْ بِعَیْبِ نَفْسِکَ ]

امام صادق علیه السلام می فرماید:

کسی را به بدی هایی که از او خبر داری رسوا و بی آبرو مکن،خود تو همان انسانی هستی که خداوند غفار قبایحی بدتر از آنچه که از دیگران خبر داری بر تو پوشانده و نگذاشته آبرویت به باد رود !

آبرو و شخصیت دیگران را محترم بدان و سعی کن از اعتبار دیگران کم نکنی،به عیب خود مشغول باش و برای آن بکوش که رفع عیب از اعظم مسائل زندگی و از بهترین کارهاست و هرچه برای تو انجامش و برنامه اش سود ندارد از آن درگذر و بترس از این که با مشغول شدن به عیب دیگران از طریق غیبت و تهمت و افترا عمرت را فنا کنی و این سرمایۀ گرانبهای هستی را از دست بدهی.در حدیث است که غیبت موجب عذاب غیبت کننده و کفاره گناهان غیبت شونده است،آن چنان عمل مکن که خوبی های تو سرمایۀ دیگران شود و دیگران به عمل تو از عذاب نجات پیدا کرده و تو به خاطر بدی هایی که در حق دیگران کردی به عذاب مبتلا شوی !

ص:92

در این جملات نورانی چهار موضوع بسیار مهم مطرح است:

1-حرمت اشتغال به عیوب دیگران.

2-وجوب اشتغال به عیوب خود.

3-چشم پوشی از آنچه سود برای دنیا و آخرت ندارد.

4-خسارت نسیان ذنوب.

حرمت اشتغال به عیوب دیگران

اشاره

انسان ها از نظر قوت و ضعف روحی و علمی و عقلی و ایمانی به دسته های مختلفی تقسیم می شوند.

از مقام عصمت که مقام با عظمت انبیا و امامان علیهم السلام و تعدادی بسیار کم از اولیا مثل قمر بنی هاشم و زینب کبری که بگذریم،بقیه انسان ها در معرض گناه و لغزش هستند.

گاهی علت گناه ضعف اراده و گاهی ضعف عقل و گاهی ضعف علم و گاهی ضعف ایمان است.

اگر گناه در حدی است که خود گناهکار در میدان جامعه برای خویش آبرو نگذاشته و خود باعث کشف سر خود شده و گناهش علنی و برای تربیت مردم موجودی مضر است،باید با او مبارزه کرد و نحوۀ مبارزه با او در کتب اسلامی ما آمده است.

اگر گناهکار،انسانی است مؤمن و به خصوص آبرومند و در میان مردم و اهل محل و اهل مسجد و اقوام دارای اعتبار است و همه او را به نیکی می شناسند و به نیکی می ستایند و اتفاقاً کسی از گناه پنهانی او با خبر شد و گناه او از قبیل توطئه بر علیه مسلمانان و کشور اسلامی نبود،بلکه گناهش گناه بین خود و خدا بود،پرده

ص:93

دری نسبت به او از بزرگ ترین محرمات الهی است و این پرده دری را قرآن مجید شدیداً نهی فرموده و به مسلمانان دستور اکید می دهد که عیب و لغزش و گناه برادر مسلمانت را بپوشان و نسبت به او از پرده دری بپرهیز و از فاش کردن سر او و عیب او و خطای او برحذر باش؛قرآن و روایات ستر عیب و کتمان سر مسلمان را عبادت دانسته و هرکس عیب مسلمانی را بپوشد در پیشگاه خدای بزرگ از اجر بزرگ بهره مند خواهد شد.

همۀ ما مسلمانان و مؤمنان بر اساس امر:«تخلقوا باخلاق اللّه»باید از فاش کردن عیب پنهانی و گناه نهانی یکدیگر بپرهیزیم،چنانچه خداوند عزیز و پروردگار مهربان از فاش کردن گناه ما ابا دارد و دوست دارد بنده اش در میان مردم با آبرو و عزت و با اعتبار و کرامت زندگی کند.

آری،پوشاندن گناه،اخلاق خداست که حضرت سیدالشهدا علیه السلام در دعای روز عرفه که در صحرای عرفات با گریه و ناله خوانده اند به پیشگاه مقدس حضرت حق عرضه می دارند:

وَ لَوْ لا رَحْمَتُکَ لَکُنْتُ مِنَ الْهالِکِینَ،وَ أنْتَ مُقِیلُ عَثْرَتِی،وَ لَوْ لا سَتْرُکَ إِیَّایَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِینَ (1)...

اگر رحمتت نبود،از هلاک شدگان بودم و تو لغزش مرا نادیده گرفتی و اگر پرده پوشیت نسبت به من نبود،همانا از رسواشدگان بودم.

و در جمله ای دیگر عرضه می دارد:

یَا مَنْ سَتَرَنِی مِنَ الْآباءِ وَ الْأُمَّهاتِ أَنْ یَزْجُرُونِی،وَ مِنَ الْعَشائِرِ وَ الْإِخْوانِ أَنْ یُعَیِّرُونِی،وَ مِنَ السَّلاطِینِ أَنْ یُعاقِبُونِی،وَ لَوِ اطَّلَعُوا یَا مَوْلایَ عَلَیٰ مَا اطَّلَعْتَ

ص:94


1- 1) -بحار الأنوار:220/95.

عَلَیْهِ مِنِّی إِذاً مَا أَنْظِرُونِی،وَ لَرَفَضُونِی وَ قَطَعُونِی (1)...

ای آنکه مرا با تمام عیوبم از پدران و مادران پوشاندی ! از این که مرا با تندی از پیش خود برانند و از چشم خویشاوندان و برادرانم دور نگاه داشتی از این که به من عیب گیری کنند و از حکومت ها پنهانم داشتی از این که مرا مجازات نمایند.

ای مولایم ! چنانچه اینان بر آنچه تو از من می دانی آگاه می شدند،در این صورت مهلتم نمی دادند و همانا به دورم می انداختند و از من قطع رابطه می کردند.

در جملۀ دیگر عرضه می دارد:

اللّٰهُمَّ یَا مَنْ مَلَکَ فَقَدَرَ،وَ قَدَرَ فَقَهَرَ،وَ عُصِیَ فَسَتَرَ،وَ اسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ (2)...

ای پروردگار جهانیان ! ای آنکه مالک شد و توانست و توانست و چیره گشت و از حضرت او نافرمانی شد،پس پرده کشید و از او طلب آمرزش شد،پس آمرزید.

محبوب عارفان،حضرت زین العابدین علیه السلام در مناجات سحر ماه رمضان در دعای معروف ابو حمزه ثمالی در پیشگاه مقدس حضرت ربوبی در زمینۀ پرده پوشی حق نسبت به گناه عرضه می دارد:

...وَ الذَّلِیلُ الَّذِی أَعْزَزْتَهُ،وَ السَّقِیمُ الَّذِی شَفَیْتَهُ،وَ السَّائِلُ الَّذِی أَعْطَیْتَهُ، وَ الْمُذْنِبُ الَّذِی سَتَرْتَهُ،وَ الْخاطِئُ الَّذِی أَقَلْتَهُ (3).

منم آن ذلیلی که او را عزیز کردی و آن دردمندی که درمانش نمودی و آن سائلی

ص:95


1- 1) -بحار الأنوار:222/95.
2- 2) -بحار الأنوار:222/95.
3- 3) -بحار الأنوار:87/95.

که عطایش کردی و آن گنهکاری که به گناهش پرده پوشاندی و خطاکاری که خطایش را نادیده گرفتی.

و در جمله ای دیگر عرضه می دارد:

سَیِّدِی أَنَا أَسْأَلُکَ مَا لَاٰ أَسْتَحِقُّ،وَ أَنْتَ أَهْلُ التَّقْویٰ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ فَاغْفِرْ لِی وَ أَلْبِسْنِی مِنْ نَظَرِکَ ثَوْباً یُغَطِّی عَلَیَّ التَّبِعاتِ وَ تَغْفِرْها لِی وَ لا أُطالَبْ بِها،إِنَّکَ ذُو مَنٍّ قَدِیمٍ،وَ صَفْحٍ عَظِیمٍ،وَ تَجاوُزٍ کَرِیمٍ (1).

ای سرور من ! از تو می خواهم آنچه را مستحق آن نیستم اما تو شایستۀ تقوا و شایستۀ آمرزشی،پس بیامرز مرا و بپوشان مرا از توجهت جامه ای را که بپوشاند بر من بدی ها را و بیامرزی مرا به طوری که من به خاطر آن گناهان آمرزیده شده تعقیب نشوم؛زیرا تو دارای منت دیرینه و چشم پوشی بس بزرگ و گذشت بی حد کریمانه ای هستی.

ارزش ستر عیب در روایات

کسی که نسبت به برادران و خواهران مسلمان و مؤمن خود،همانند حضرت حق،پرده پوشی کند و عیوب آنان را بپوشاند،به رحمت پروردگار اتصال پیدا کرده و از عنایت و لطف او برخوردار شده است؛در این زمینه روایات بسیار مهمی در کتب معتبرۀ روایی و اخلاقی نقل شده که دانستنش بر هر مسلمانی لازم است.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:مَنْ سَتَرَ عَلیٰ مُسْلِمٍ سَتَرَهُ اللّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الآخِرَةِ (2)؛

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:کسی که بر مسلمان پرده پوشی کند،خداوند در دنیا

ص:96


1- 1) -بحار الأنوار:90/95.
2- 2) -جامع السعادات:208/2 -209.

و آخرت بر او پرده پوشی می کند.

وَ قالَ:لا یَسْتُرُ عَبْدٌ عَیْبَ عَبْدٍ إلّا سَتَرَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ (1)؛

و آن حضرت فرمود:عبد،پرده بر عیب عبدی نمی پوشد،مگر این که خداوند در قیامت به خاطر این عملش بر او پرده پوشی کند.

وَ قالَ:لا یَرَی امْرُؤٌ مِنْ أَخیهِ عَوْرَةً فَیَسْتُرُها عَلَیْهِ إلّا دَخَلَ الْجَنَّةَ (2)؛

و فرمود:مرد از برادرش عیبی نمی بیند مگر آن را بپوشد که به واسطه این عمل داخل بهشت می شود.

وَ قالَ:إِنَّ مِنَ الْخِیانَةِ أَنْ تُحَدِّثَ بِسِرِّ أَخیکَ (3)؛

و نیز آن حضرت فرمود:گفتگو از سرِّ برادرت از خیانت است.

قالَ رَسُولُ اللّهِ:مَنْ أَذاعَ فَاحِشَةً کانَ کَمُبْتَدِئِها وَ مَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بِشَیْءٍ لَمْ یَمُتْ حَتّیٰ یَرْتَکِبَهُ (4)؛

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:کسی که افشای بدی کند مانند کنندۀ آن است و هرکس مؤمنی را به چیزی سرزنش کند،از دنیا نرود تا مرتکب آن مورد شود.

وَ قالَ:کُلُّ أُمَّتی مُعافی إلّا الْمُجاهِرینَ (5)؛

و نیز فرمود:همۀ امت من در سلامت است،مگر آنان که عیوب پنهان مردم را

ص:97


1- 1) -جامع السعادات:208/2 -209.
2- 2) -جامع السعادات:208/2 -209.
3- 3) -جامع السعادات:208/2 -209.
4- 4) -جامع السعادات:208/2 -209.
5- 5) -جامع السعادات:208/2.

آشکار می کنند.

وَ قالَ صلی الله علیه و آله:مَنِ اسْتَمَعَ الی حدیث قَوْمٍ وَ هُمْ لَهُ کَارِهُونَ یصُبُّ فی أُذُنَیْهِ الْآنُکُ یَوْمَ الْقِیامَةِ (1)؛

و نیز آن حضرت فرمود:هرکس خبر قومی را بشنود،آن خبری که قوم از آن کراهت دارند،در قیامت در گوش او قطعه ای از عذاب می ریزند.

آری،نشستن در مجلسی که می خواهند عیوب پنهان گروهی را آشکار کنند، خلاف اسلام و شنیدن آن عیوب از محرمات الهی و باعث عذاب است.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:یا مَعْشَرَ مَنْ أَسْلَمَ بِلِسانِهِ وَ لَمْ یُسْلِمْ بِقَلْبِهِ لا تَتَّبِعُوا عَثَراتِ الْمُسْلِمینَ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَراتِ الْمُسْلِمینَ تَتَبَّعَ اللّهُ عَثْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللّهُ عَثْرَتَهُ یَفْضَحْهُ (2)؛

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:ای جمعیتی که به زبان ایمان آورده و به قلب تسلیم خدا نشده اید ! عیوب و لغزش های مسلمانان را دنبال نکنید،کسی که دنبال لغزش ها و عیوب مردم باشد،خداوند عیوب او را دنبال خواهد کرد و خدا او را رسوا خواهد نمود.

از این روایت استفاده می شود که دنبال کنندۀ عیوب مسلمانان،به حقیقت مسلمان نیست.

قالَ الْباقِرُ علیه السلام:مِنْ أَقْرَبِ ما یَکُونُ الْعَبْدُ إِلَی الْکُفْرِ أَنْ یُؤاخِی الرَّجُلَ عَلَی الدّینِ فَیُحْصی عَلَیْهِ زَلّاتِهِ لِیُعَیِّرَهُ بِها یَوْماً مَا (3)؛

ص:98


1- 1) -جامع السعادات:208/2؛الخصال 109/1،باب ثلاثة یعذبون یوم القیامة.
2- 2) -الکافی:264/2،باب من طلب عثرات المؤمنین،حدیث 4.
3- 3) -الکافی:355/2،باب من طلب عثرات المؤمنین،حدیث 6؛جامع السعادات:208/2.

امام باقر علیه السلام فرمود: نزدیک ترین حالت عبد به کفر این است که با مردی برادر دینی باشد،پس لغزش های او را شماره کند تا روزی او را به آن ها سرزنش نماید.

قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:مَنْ أَنَّبَ مُؤْمِناً أَنَّبَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ (1)؛

امام صادق علیه السلام فرمود:هرکس مؤمنی را توبیخ کند،خداوند او را در دنیا و آخرت توبیخ خواهد کرد.

قِیلَ لِلصَّادِقِ علیه السلام شَیْءٌ یَقُولُهُ النَّاسُ عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ حَرامٌ فَقَالَ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ إِنَّما عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ أَنْ یَراهُ یَتَکَلَّمَ بِکَلامٍ یُعابُ عَلَیْهِ فَیَحْفَظَهُ عَلَیْهِ لِیُعَیِّرَهُ بِهِ یَوْماً إِذا غَضِبَ (2)؛

به امام صادق علیه السلام گفته شد چیزی مردم می گویند و آن این که عورت مؤمن بر مردم حرام است،حضرت فرمود:آن طور نیست که فکر می کنی،عورت به این معناست که کلامی را از مؤمنی ببیند که به خاطر آن بر او عیب بگیرند و آن کلام را شنونده نگه دارد تا روزی که بر مؤمن غضب کرد از او عیب جویی کند.

عن أبی جعفر علیه السلام قال:إِنَّ أَسْرَعَ الْخَیْرِ ثَواباً الْبِرُّ وَ أَسْرَعُ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْیُ وَ کَفیٰ بِالْمَرْءِ عَیْباً أَنْ یُبْصِرَ مِنَ النَّاسِ مَا یَعْمیٰ عَنْهُ مِنْ نَفْسِهِ أَوْ یُعَیِّرَ النَّاسَ بِما لا یَسْتَطیعُ تَرْکَهُ أَوْ یُؤْذی جَلیسَهُ بِما لا یُعْنیهِ (3)؛

امام باقر علیه السلام فرمود:راستی ثواب خوش رفتاری و کار نیک زودتر از هر کار

ص:99


1- 1) -الکافی:356/2،باب التعییر،حدیث 1؛جامع السعادات:208/2.
2- 2) -معانی الأخبار:255،حدیث 3؛جامع السعادات:208/2.
3- 3) -الکافی:459/2،باب من یعیب الناس،حدیث 1.

خیری باشد و کیفر شورش و دست اندازی زودتر از هر کار بدی آید و این عیب برای مرد بس که در مردم ببیند آنچه را که دربارۀ خودش نسبت به دیگران کور باشد و مردم را سرزنش کند به کاری که خودش تارک آن نیست،یا هم نشین خود را اذیت و آزار کند بدانچه برایش سودی ندارد.

با توجه به آیات قرآن و روایات و اخبار و دعاهای وارده از معصومین علیهم السلام، معلوم می گردد که پرده پوشی نسبت به گناهان پنهان عبد که در بین مردم آبرودار است از اعظم واجبات و پرده دری نسبت به عباد الهی از اعظم محرمات است.

راستی حیف است که ارزش های والای انسانی خرج گناه شود و آدمی عملۀ از بین بردن آبرو و حیثیت و شخصیت دیگران گردد.

ای کاش از ارزش و قیمت و عظمت خویش آگاه می شدیم و قدر گوهر گرانبهای وجود خویش را نگاه داشته و از جلال و جبروت روحی و عقلی خود نگهداری می کردیم.

شهیدی قمی در خطاب به انسان که اشرف مخلوقات است می گوید:

ای تو آیینه تجلی ذات***نسخه جامع جمیع صفات

در نمود تو ذات مستور است*** ذات مخفی صفات مذکور است

جز تو کس قابل امانت نیست*** وین امانت به جز خلافت نیست

به تو از ملک ماه تا ماهی ***نامزد شد خلیفة اللهی

هرچه در آسمان گردان هست*** در تو چیزی مقابل آن هست

خویش را گر ز خود فرو بیزی*** بدو چنگال در خود آویزی

آنکه جوییش آشکار و نهفت***خویشتن را به پرده تو نهفت

اندرین پرده بایدش نگری*** که خوشآیند نیست پرده دری

ص:100

تو که آیینۀ جمال ولی***به چه محروم از کمال ولی

از تو تا آن که طالب آنی ***یک دو گام است و تو نمیدانی

هم متاعی و هم خریداری*** با خودت هست طرفه بازاری

وجوب اشتغال به عیوب خود

اشاره

از صفات بسیار بد انسان،عیب جویی از دیگران است و این عیب جویی در اکثر موارد منتهی به ضربه خوردن به اعتبار و آبروی دیگران می شود.

عیوبی که انسان در دیگران می بیند،گاهی بدتر از آن عیوب یا مساوی آن عیوب در خود انسان است و این عیب جویی از دیگران علتی جز حسد و کینه و حقد در قلب انسان نسبت به دیگران ندارد.

و از صفات بسیار عالی انسان این است که به جای عیب جویی از دیگران مشغول معالجۀ عیوب خود گردد و به تزکیه نفس و رفع عیوب از وجود خود سرگرم شود.

رفع عیوب از نفس و تزکیۀ جان و علاج امراض عقلی و قلبی خویش باید گفت از بهترین کارهایی است که خداوند بزرگ توفیق آن را به انسان عنایت می فرماید و عبد مؤمن در حقیقت کسی است که به رفع نقائص خود برخاسته و برای طهارت جان و تزکیۀ نفس زحمت بکشد.

نفس و قلب وقتی تصفیه شد و عیوب وقتی از جان و دل برداشته شد،آدمی مستحق تجلی انوار ربوبی شده و در فیوضات ربانی و الهامات ملکوتی به روی قلب باز می گردد و در حقیقت انسان مظهر مقام خلافة اللهی می شود.

داود پیغمبر علیه السلام گفت:

الهی ! تو را کجا طلب کنم و تو کجا باشی ؟ جواب داد:

ص:101

أَنَا عِنْدَ الْمُنْکَسَرَةِ قَلْبُهُمْ لِأَجْلی؛

من نزد آنانم که دلشان برای خاطر من شکست.

از بهر آن که هرکه چیزی دوست دارد ذکر آن بسیار کند:

مَنْ أَحَبَّ شَیْئاً أَکْثَرَ ذِکْرَهُ (1)؛

انَا جَلیسُ مَنْ ذَکَرَنی (2)؛

لا یَسَعُنی أَرْضی وَ لا سَمائی وَ وَسَعَنی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ (3)؛

آسمان با او چه معرفت دارد که حامل او باشد و زمین با او چه قربت دارد که موضع او بود ؟!

قلب مؤمن هم مونس اوست و هم محب اوست و هم موضع اسرار اوست:

قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرحمن (4)؛

هرکه طواف قلب کند مقصود یافته و هرکه راه دل غلط و گم کند،چنان دور افتاده که هرگز خود را باز نیابد.

عارفی بیدار،شبی در ابتدای حالت و راه به حضرت دوست عرضه داشت:

الهی ! راه به تو چگونه است ؟ جواب آمد«به الهام قلبی».

إِرْفَعْ نَفْسَکَ مِنَ الطَّریقِ فَقَدْ وَصَلْتَ؛

ص:102


1- 1) -هر کس چیزی را دوست بدارد زیاد او را یاد می کند،مجموعة ورام:135/1،باب ذم الدنیا.
2- 2) -من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند،الکافی:496/2،باب ما یجب ذکر اللّه،حدیث 4؛بحار الأنوار:342/13،باب 11،حدیث 20.
3- 3) -زمین و آسمان گنجایش تحمل و درک مرا ندارد و لکن قلب بندۀ مؤمن من این گنجایش را دارد،عوالی اللآلی:7/4،حدیث 7.
4- 4) -قلب و دل مؤمن عرش خداوند رحمان است،بحار الأنوار:39/55.

تو ز راه برخیز که رسیدی،چون به مطلوب رسیدی طلب نیز حجاب راه بود، ترکش واجب باشد.

گفتم ملکا تو را کجا جویم من***وز خلعت تو وصف کجا گویم من

گفتا که مرا مجو به عرش و به سما*** نزد دل خود، که نزد دل پویم من(1)

مدح روایات

در مدح و تعریف اشتغال به عیوب خود،روایات بسیار مهمی از اولیای الهی و واصلان کامل و عارفان عاشق یعنی نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و ائمۀ طاهرین علیهم السلام رسیده که اشاره به بعضی از آن ها لازم است:

قالَ امیر المؤمنین علیه السلام فی بَعْضِ خُطَبِهِ:یا أَیُّها النّاسُ طُوبیٰ لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النّاسِ وَ طُوبیٰ لِمَنْ لَزِمَ بَیْتَهُ وَ أَکَلَ قُوتَهُ وَ اشْتَغَلَ لِطاعَةِ رَبِّهِ وَ بَکیٰ عَلیٰ خَطیئَتِهِ فَکانَ مِنْ نَفْسِهِ فی شُغْلٍ وَ النّاسُ مِنْهُ فی راحَةٍ (2)؛

امیر المؤمنین علیه السلام در بعضی از خطبه هایش فرمود:ای مردم ! خوشا به حال کسی که در رفع عیب خودش از عیب جویی نسبت به مردم باز ماند و خوشا به حال کسی که ملتزم خانه اش شد و قوت و غذای خود را خورد و به طاعت خداوندش مشغول و بر گناهش گریست،پس مشغول خود شد و مردم از او راحت بودند.

وَ قالَ علیه السلام لِابْنِهِ الْحُسَیْنِ:أَیْ بُنَیَّ إِنَّهُ مَنْ أَبْصَرَ عَیْبَ نَفْسِهِ شَغَلَ عَنْ عَیْبِ غَیْرِهِ (3)؛

ص:103


1- . 1)- تمهیدات:24
2- 2) -نهج البلاغة:خطبه 175.
3- 3) -تحف العقول:88،وصیته لإبنه الحسین علیه السلام؛بحار الأنوار:47/72،باب 40،حدیث 3.

و به فرزندش حضرت حسین علیه السلام فرمود:ای پسر من ! به حقیقت کسی که بیدار عیب خودش بود از عیب جویی نسبت به دیگران باز می ماند.

اشتغال به عیوب خود در حقیقت همان خود سازی است که زیربنا و اساس عرفان و کار عارفان است و در تمام ادوار تاریخ هرکس به هرکجا رسید از خودسازی رسید.

چون عیوب از وجود انسان رفع شود،صفحۀ حیات و هستی آدمی تجلی گاه صفات و اسمای حضرت یار شود.

به قول فرزانۀ عاشق،حکیم صفای اصفهانی:

تجلی گه خود کرد خدا دیدۀ ما را***در این دیده در آیید و ببینید خدا را

خدا در دل سودا زدگانست بجویید*** مجویید زمین را و مپویید سما را

گدایان در فقر و فناییم و گرفتیم*** به پاداش سر و افسر سلطان بقا را

بلا را بپرستیم و به رحمت بگزینیم ***اگر دوست پسندید پسندیم بلا را

طبیبان خداییم و بهر درد دواییم***به جایی که بود درد فرستیم دوا را

ببندید در مرگ وز مردن مگریزید ***که ما باز نمودیم در دار شفا را

ص:104

حجاب رخ مقصود من و ما و شمایید***شمایید ببینید من و ما و شما را

صفا را نتوان دید که در خانه فقر است*** درین خانه بیایید و ببینید صفا را

چشم پوشی از آنچه سود دنیایی و آخرتی ندارد

این چشم پوشی بستگی به این دارد که انسان از قیمت و ارزش عمر آگاه شود و به نبوت صد و بیست و چهار هزار پیامبر و امامت دوازده امام و فقاهت فقیهان و حکمت حکیمان و علم عالمان و عرفان عارفان عالم گردد و بفهمد و بداند که این بزرگواران در صحنۀ حیات انسانی،زحمات طاقت فرسایی که متحمل شدند، برای این بود که عمر انسان به باطل نگذرد و بدون سود و منفعت از دست نرود؛در روایات بسیاری به مردم سفارش شده که آنچه را برای شما سودی در جهت دنیا و آخرت ندارد ترک کنید.

انسان تا زمانی که اسیر نفس اماره است،از افعال و اعمال بیهوده بر حذر نیست و از این که عمر و وقت پرارزش خود را در ساعات روز و ساعات شب به بطالت و سرگرمی های بیهوده بگذراند خودداری نمی کند.

گذراندن عمر در کارهای بیهوده و آنچه نفعی برای دنیا و آخرت انسان ندارد در آینده مورث حسرت و پشیمانی سخت است،حسرتی که برای هیچ کس قابل جبران نیست !!

بیهوده گذرانی،انسان را به کسالت،تنبلی،خوش گذرانی و عافیت طلبی مبتلا می کند و توبه و بازگشت از این حالات،پس از این که مدتی بر انسان بگذرد کار بسیار مشکلی است.

ص:105

از تماشای آنچه برای شما سود ندارد و شنیدن آنچه برای شما منفعت ندارد و انجام آنچه برای شما نفعی نمی آورد،بپرهیزید.

عمر را صرف برنامه های باطل و مسائل بیهوده و معاشرت های غلط نکنید و بیدار باشید که این گوهر پربهای خلقت را مفت از دست شما نگیرند !!

خسارت نسیان ذنوب

اشاره

گناه و عصیان،خطر بسیار سنگینی است که هویت و شخصیت و شؤون انسانی انسان را تهدید به فنا و نابودی می کند.

اوامر و نواهی حضرت دوست بر وفق مصلحت انسان تنظیم شده و اجرای آن اوامر و نواهی و فرمان های حضرت حق،مولد سعادت دنیا و آخرت آدمی است.

جرأت بر گناه و جسارت بر حضرت مولا،از بدترین صفات انسان و پلیدترین حالات آدمی است.

بشر تاکنون از هیچ گناهی سود مادی و معنوی ندیده،بلکه از گناه گرچه صغیره بوده ضرر و ضربه دیده است.

انبیای خدا و ائمۀ طاهرین علیهم السلام و اولیای بزرگوار،دائماً مردم را از گناه بر حذر داشته و ترک گناه را به انسان در تمام شرایط سفارش می کردند.

اساساً بعثت انبیا و امامت امامان علیهم السلام برای این بوده که انسان را با اوامر و نواهی حق آشنا کرده و زمینۀ اجرای دستورهای الهی را برای آدمیان فراهم کنند.

گناه به تدریج روح و قلب را به تاریکی و قساوت سوق داده و گاهی برای انسان زمینه ای از کدورت فراهم می کند که تصفیه و تزکیۀ جان و قلب از آن کدورت امری محال می نماید !!

گناهکار،منفور حضرت دوست و مبغوض ملائکه و مطرود انبیا و امامان علیهم السلام

ص:106

و اولیا خداست و مردم به خاطر او از فیوضات ربانی محروم می گردند.

نتیجۀ گناهان در آیات و روایات

پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله در روایتی می فرماید:

فجر صادق طلوع نمی کند و شفق پنهان نمی گردد،مگر این که دو ملک چهار مسئله را فریاد می کنند:

یکی از آن ها می گوید:ای کاش این مردم خلق نمی شدند.

دیگری می گوید:ای کاش می دانستند برای چه خلق شدند.

آن دیگر می گوید:ای کاش اکنون که هدف از خلقت خود را نمی دانند،به آنچه که می دانستند عمل می کردند.

آن دیگر می گوید:ای کاش اکنون که عمل نمی کنند به آنچه نمی دانند،از آنچه انجام دادند توبه می کردند (1)!!

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْعَبْدَ لَیُحْبَسَ عَلیٰ ذَنْبٍ مِنْ ذُنُوبِهِ مِأَةَ عامٍ وَ أَنَّهُ لَیَنْظُرَ إلیٰ أَزْواجِهِ فِی الْجَنَّةِ یَتَنَعَّمْنَ (2).

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:بدانید عبد به خاطر گناهی از گناهانش صد سال محبوس می شود،در حالی که به ازواجش که در بهشت متنعم به نعمت اند با حسرت و اندوه نظر می کند.

قالَ الْباقِرُ علیه السلام:ما مِنْ شَیءٍ أَفْسَدُ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطیئَةٍ إنَّ الْقَلْبَ لَیُواقِعَ الْخَطیئَةَ فَما تَزالُ بِهِ حَتّیٰ تَغْلِبَ عَلَیْهِ فَیَصیرُ أَعْلاهُ أَسْفَلَهُ (3).

ص:107


1- 1) -الکافی:272/2،باب الذنوب،حدیث 19؛جامع السعادات:37/3.
2- 2) -الکافی:268/2،باب الذنوب،حدیث 1؛جامع السعادات:37/3.
3- 3) -الکافی:268/2،باب الذنوب،حدیث 1.

امام باقر علیه السلام فرمود:چیزی برای قلب فاسد کننده تر از گناه نیست،گناه از افسد مفاسد برای قلب است،قلب در آغوش گناه قرار می گیرد تا جایی که گناه بر قلب حاکم گردد،آن گاه قلب بر اثر گناه زیر و رو می شود !!

قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:یَقُولُ اللّهُ تَعالی:إِنَّ أَدْنیٰ ما أَصْنَعُ بِالْعَبْدِ إِذا آثَرَ شَهْوَتَهُ عَلیٰ طاعَتی أَنْ أُحْرِمَهُ لَذیذَ مُناجاتی (1).

امام صادق علیه السلام می فرماید:خداوند می گوید:به هنگامی که عبد شهوتش را بر اطاعت من برگزیده،کم ترین معامله ای که با او می کنم این است که شیرینی مناجاتم را از او می گیرم !!

وَ قالَ علیه السلام:أَما إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عِرْقٍ یُضْرَبُ،وَ لا نَکْبَةٍ وَ لا صُداعٍ وَ لا مَرَضٍ إلّا بِذَنْبٍ وَ ذلِکَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فی کِتابِهِ: [ وَ مٰا أَصٰابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ ] (2). (3)و نیز آن حضرت فرمود:رگی زده نمی شود و نکبت و بدبختی برای کسی نمی آید و سردردی عارض نمی شود و مرضی به آدمی مسلط نمی گردد،مگر این که همه این ها از طریق گناه به انسان می رسد و این است گفتار خداوند که می فرماید:

و هر آسیبی به شما رسد به سبب اعمالی است که مرتکب شده اید،و از بسیاری [ از همان اعمال هم ] درمی گذرد.

وَ قالَ علیه السلام:إِنَّ الرَّجُلَ یَذْنُبُ الذَّنْبَ فَیَحْرُمُ صَلاةَ اللَّیْلِ وَ إِنَّ الْعَمَلَ السَّیِّئَ أَسْرَعُ فی صاحِبِهِ مِنَ السِّکّینِ فِی اللَّحْمِ (4).

ص:108


1- 1) -جامع السعادات:37/3.
2- 2) -شوری (42):30.
3- 3) -جامع السعادات:37/3.
4- 4) -جامع السعادات:37/3.

و نیز آن حضرت فرمود:مرد مرتکب گناهی می شود،نتیجۀ آن محروم شدنش از نماز شب است،به تحقیق عمل بد اثرش در صاحبش از اثر کارد در گوشت سریع تر است.

وَ قالَ الکاظِمُ علیه السلام:حَقٌّ عَلَی اللّهِ أَن لٰا یُعْصی فی دارٍ إِلّا أَضْحاها لِلشَّمْسِ حَتّیٰ تُطَهِّرَها (1).

و از امام کاظم علیه السلام نقل شده:بر خداوند لازم است،خانه ای که در آن گناه و معصیت صورت گرفته با نور آفتاب پاک کند.(کنایه از این که خانه را لازم است خراب کند تا آفتاب بر آن زمین بتابد).

در روایت آمده است:

حضرت آدم دچار ترک اولایی شد،به محض ارتکاب ترک اولی،تمام لباس هایش که زینت بدن او بود از او جدا شد و عریان گشت،آن گاه امین وحی آمد و تاج کرامت را از سر او برداشت و زیور طرفین بدنش را از او گرفت،از فوق عرش ندا آمد که از جوارم به زمین روید که عاصی و گناهکار،حق مجاورت مرا ندارد.آدم به گریه به حوا رو کرد و گفت،این اولین بد یُمنی و نحسی گناه بود که گریبان ما را گرفت و ما را از جوار حبیب دور کرد.

به آدم خطاب رسید:من چگونه هم جواری برای تو بودم ؟ عرضه داشت:هم جواری نیک؛خطاب رسید:از جوارم بیرون رو و تاج عظمت از سرت بردار که عاصی نمی تواند مجاور من باشد.روایت شده که آدم دویست سال بر همان ترک اولی گریست تا توبه اش قبول شد (2).

ص:109


1- 1) -الکافی:272/2،باب الذنوب،حدیث 18؛بحار الأنوار:331/70،باب 137،حدیث 15.
2- 2) -جامع السعادات:38/3.

دقت کنید و با دیدۀ بصیرت بنگرید،وقتی مؤاخذۀ آدم از طرف حق برای تنزیه و تصفیۀ او چنین باشد،در حالی که عصیان او ترک اولی بوده،پس با ما چگونه معامله خواهد کرد در حالی که عصیان ما ارتکاب محرمات است،محرماتی که گاهی اثر ناگوارش برای یک فرد یا یک خانواده،یا یک اجتماع،یا یک کشور،یا یک ملت،یا برای فرهنگ مقدس خداست !!

سپهر کاشانی در این زمینه به نصیحت مردم برخاسته می گوید:

یک قدم بیرون زن آخر از کنار خویشتن***شرم از این کردار بادت تا به کی این ما و من

یک قدم تا کوی آن شه بیشتر نبود و لیک*** آن قدم بگذاشت باید بر وجود خویشتن

مرد آن باشد که از خود بگذرد در راه دوست*** تا تو در بند خودی نی مرد باشی و نه زن

این خودی در هم شکن تا مینماند جز خدا*** بت شکستنگرتباید خودشکن شو خودشکن

سر بده خندان که مرد راه در میدان عشق*** غلط غلطان میرود خندان لب و خونین کفن

عقل تو مغلوب نفس توست کی جویی تو ملک*** تا سلیمان تو در حبس است و بر تخت اهرمن

آری،نتیجۀ گناه،محروم شدن انسان از سعادت دنیا و آخرت است و دور شدن از بارگاه قدس حضرت ذو الجلال.

و از بدترین گناهان،بی توجهی انسان،به حال گناه و به وقت معصیت و به زمان

ص:110

خطا است،به این معنی که در گناه غرق باشد،ولی یاد خود و یاد گناه و یاد خدا نباشد و این فراموشی از خود و در نتیجۀ فراموشی از وضع خود همان است که قرآن مجید تحت عنوان«استدراج»یاد کرده،یعنی غرق بودن در انواع وسایل زندگی و وسایل زندگی را در خدمت گناه گرفتن و به یاد خود و خدا نبودن:چون انسان در این جاده قرار بگیرد،راهش را بی توجه و بدون احساس درد ادامه می دهد،تا به درک اسفل بیفتد و به نقطه ای برسد که بیداری و هشیاری کم ترین فایده ای نداشته باشد و به عذاب های دردناک گرفتار آید و دادرس و فریادرسی برای او نباشد.

قرآن و روایات می گویند که صاحبان گناه و معصیت که خود و خدای خود را فراموش کرده و در غفلت از این معنی هستند که غرق در انواع آلودگی هایند و انواع وسایل و وقت و مهلت در اختیار آن ها است،خیال نکنند آنچه در اختیار آن ها قرار گرفته به نفع آن هاست،بلکه اینان به میدان استدراج رسیده و این وسایل بیش از پیش عامل کوری دل و کری گوش باطن و گنگی آن ها از بیان حق است !!

[ وَ لاٰ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمٰا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدٰادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ ] (1).

و کسانی که کافر شدند،گمان نکنند مهلتی که به آنان می دهیم به سودشان خواهد بود،جز این نیست که مهلتشان می دهیم تا بر گناه خود بیفزایند، و برای آنان عذابی خوار کننده است.

[ فَلَمّٰا نَسُوا مٰا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ أَبْوٰابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتّٰی إِذٰا فَرِحُوا بِمٰا أُوتُوا أَخَذْنٰاهُمْ بَغْتَةً فَإِذٰا هُمْ مُبْلِسُونَ ] (2).

ص:111


1- 1) -آل عمران (3):178.
2- 2) -انعام (6):44.

پس چون حقایقی را که [ برای عبرت گرفتنشان ] به آن یادآوری شده بودند، فراموش کردند،درهای همۀ نعمت ها را به روی آنان گشودیم،تا هنگامی که به آنچه داده شدند،مغرورانه خوشحال گشتند،به ناگاه آنان را [ به عذاب ] گرفتیم،پس یکباره [ از نجات خود ] درمانده و نومید شدند.

[ فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتّٰی حِینٍ* أَ یَحْسَبُونَ أَنَّمٰا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مٰالٍ وَ بَنِینَ* نُسٰارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرٰاتِ بَلْ لاٰ یَشْعُرُونَ ] (1).

پس آنان را در غرقاب گمراهی و جهالتشان تا هنگامی [ که مرگشان فرا رسد ] واگذار.*آیا گمان می کنند افزونی و گسترشی که به سبب مال و اولاد به آنان می دهیم،*در حقیقت می خواهیم در عطا کردن خیرات به آنان شتاب ورزیم ؟ [ چنین نیست ] بلکه [ آنان ] درک نمی کنند [ که ما می خواهیم با افزونی مال و اولاد،در تفرقه،طغیان،گمراهی و تیره بختی بیشتری فرو روند.]

[ فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهٰذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَعْلَمُونَ* وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ] (2).

پس مرا با کسانی که این قرآن را انکار می کنند واگذار،به زودی ما آنان را به تدریج از آن جا که نمی دانند [ به سوی عذاب ] می کشانیم؛*و [ البته ] آنان را مهلت می دهیم [ تا گناهشان را در حال بی خبری به نهایت برسانند ]،بی تردید نقشه و تدبیر من استوار است.

امام صادق علیه السلام در زمینه،استدراج که یکی از شدیدترین عوامل هلاکت است -

ص:112


1- 1) -مؤمنون (23):54-56.
2- 2) -قلم (68):44-45.

یعنی در وسایل عیش و نوش غرق بودن و مرتکب هر گناهی شدن و توجه نداشتن - می فرماید:

ملکی از جانب حق روزگاری دراز در زمین زیست،سپس به مقام بلند خویش برگشت،به او گفته شد:چه دیدی ؟ گفت:عجایب زیادی مشاهده کردم، عجیب ترین چیزی که دیدم،عبدی را غرق در نعمت یافتم،رزقت را می خورد و ادعای خدایی داشت،از جرأت او نسبت به تو و حلم تو نسبت به او تعجب کردم.خداوند جلّ و علا فرمود:از حلم من تعجب کردی ؟ عرضه داشت:آری.

خطاب رسید:چهارصد سال به او مهلت دادم،رگی از او زده نشد و چیزی از دنیا نخواست مگر این که به او عنایت کردم،طعم غذا و آشامیدنی را در مذاق او بر نگرداندم !! (1)پیامبر عزیز صلی الله علیه و آله فرمود:

وقتی خداوند،اهل سرزمینی را ببیند که در گناه و معصیت زیاده روی می کنند و در میان آنان سه نفر مؤمن وجود دارد،خطاب می کند:ای اهل عصیان و گناه ! به جلال من،اگر مؤمنان دوستدار یکدیگر نبودند،آن مؤمنینی که زمین و مساجد من به نماز آنان آباد است،آن مؤمنینی که در وقت سحر از خوف من به توبه قیام می کنند،بر شما عذابی نازل می کردم و باک نداشتم !! (2)قالَ امیر المؤمنین علیه السلام:کَمْ مِنْ مُسْتَدْرِجٍ بِالْإِحْسانِ إلَیْهِ،وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَیْهِ، وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فیهِ وَ مَا ابْتُلِیَ اللّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإمْلاءِ لَهُ (3).

ص:113


1- 1) -بحار الأنوار:381/72.
2- 2) -علل الشرایع:246/1،باب علة دفاع اللّه،عز و جل،حدیث 1؛بحار الأنوار:381/70،باب 139،حدیث 3.
3- 3) -نهج البلاغة:حکمت 116.

چه بسیار گنهکاری که با عطای نعمت و نیکی به سوی او به طرف عذاب رفت و چه بسیار انسانی که با پرده پوشی بر گناهش تصور کرد مورد عفو است و مغرور شد،چه بسیار انسانی که بر اثر قول نیک در حقش از سوی مردم به بدبختی و فتنه افتاد و کسی را خدا به مانند مهلت دادن به او نسبت به گناه امتحان و آزمایش نکرد !!

انسان اگر در سایۀ تعلیمات انبیا و ائمه و اولیای گرامی،حق قیمت خود را بفهمد و ارزش خود را بیابد،برای یک لحظه هم حاضر نخواهد شد که دامن به گناه - گرچه گناه صغیره باشد-آلوده کند.

ص:114

[ وَ ما دامَ الْعَبْدُ مُشْتَغِلاً بِطاعَةِ اللّهِ وَ مَعْرِفَةِ عُیُوبِ نَفْسِهِ وَ تَرْکِ ما یَشینُ فی دینِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ بِمَعْزَلٍ عَنِ الْآفاتِ غائِصٌ فی بَحْرِ رَحْمَةِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَفُوزُ بِجَواهِرِ الْفَوائِدِ مِنَ الْحِکْمَةِ وَ الْبَیانِ وَ ما دامَ ناسِیاً لِذُنُوبِهِ جاهلاً لِعُیُوبِهِ راجِعاً إلیٰ حَوْلِهِ وَ قُوَّتِهِ لا یُفْلِحُ إذا أَبَداً ]

امام صادق علیه السلام در پایان این روایت می فرماید:

زمانی که عبد اشتغال به طاعت حق و شناخت عیوب نفسش دارد و از اسباب نقص دینش و آفات مربوط به آخرتش در گریز و ترک است،غوّاص دریای رحمت خداوند عزّ و جلّ است و به گوهرهای حکمت الهی از علوم ربانیه و فیوضات سبحانیه نایل می شود و زمانی که عبد از گناهان خود غافل باشد و توجهی به معصیت خود نداشته باشد و در پی اصلاح نفس نباشد و متکی به حول و قوت خود بوده از حول و قوت حضرت دوست غافل بماند و کارهایش را تفویض به جناب او ننماید،هرگز روی رستگاری نبیند و از عذاب الهی خلاصی نداشته باشد.

بیایید به فریاد خود برسیم و دست به دامن انبیا و امامان علیهم السلام بزنیم و در حیطۀ حول و قوت خدا برآییم و خود را با اتصال به حبل اللّه از مهالک دنیا و آخرت برهانیم.

ص:115

به قول علاء الدوله سمنانی:

جملۀ انبیا برای این آمده اند تا چشم خلق را بگشایند به عیب خود و کمال حق و به عجز خود و قدرت حق و به ظلم خود و عدل حق و به جهل خود و علم حق و به مذلت خود و عزت حق و به بندگی خود و خداوندی حق و به فقر خود و غنای حق و به تقصیر خود و نعمت های حق و به فنای خود و بقای حق.

فیض کاشانی آن شوریدۀ با حال و مست جلال می فرماید:

هر آن کس که خود را پسندیده باشد***به هر مویش ابلیس خندیده باشد

نباشد پسندیده جز آن که حقش*** در آیات قرآن پسندیده باشد

ز انوار ایمان و اسرار عرفان*** فروغی به سیماش تابیده باشد

زدیدار او حق به دیدار آید*** که نور خدا زو تراویده باشد

در آیینه روی آن صاحب دل*** خدای جهان را عیان دیده باشد

باب 8 آداب مسواک

اشاره

ص:116

ص:117

ص:118

قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام:قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:اَلسِّوَاکُ مَطْهَرَةٌ لِلْفَمِ وَ مَرْضَاةٌ لِلرَّبِّ وَ جَعَلَهَا مِنَ السُّنَّةِ الْمُؤَکَّدَةِ وَ فیها مَنَافِعُ کَثیرَةٌ لِلظَّاهِرِ وَ الْباطِنِ ما لا یُحْصیٰ لِمَنْ عَقَلَ وَ کَما تُزیلُ ما تَلَوَّثَ مِنْ أَسْنَانِکَ مِنْ مَطْعَمِکَ وَ مَأْکَلِکَ بِالسِّواکِ کَذٰلِکَ أَزِلْ نِجاسَةَ ذُنُوبِکَ بِالتَّضَرُّعِ وَ الْخُشُوعِ وَ التَّهَجُّدِ وَ الْاِسْتِغْفارِ بِالْأَسْحارِ.

وَ طَهِّرْ ظاهِرَکَ وَ باطِنَکَ مِنْ کُدُوراتِ الْمُخالَفاتِ وَ رُکُوبِ الْمَناهی کُلِّها لِلّهِ تَعالی فَإِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله أَرادَ بِاسْتِعْمالِها مَثَلاً لِأَهْلِ الْیَقْظَةِ.

وَ هُوَ أَنَّ السِّواکَ نَباتٌ لَطیفٌ نَظیفٌ وَ غُصْنُ شَجَرِ عَذْبٍ مُبارَکٍ وَ الْأَسْنانُ خَلْقٌ خَلَقَهُ اللّهُ تَعالی فِی الْخَلْقِ آلَةً وَ اداةً لِلْمَضْعِ وَ سَبَباً لِاشْتِهاءِ الطَّعامِ وَ إِصْلاحِ الْمِعْدَةِ وَ هِیَ جَوْهَرَةٌ صافِیَةٌ تَتَلَوَّثُ بِصُحْبَةِ تَمْضیغِ الطَّعامِ وَ تَتَغَیَّرُ بِها رَائِحَةُ الْفَمِ وَ یَتَوَلَّدُ مِنْهَا الْفَسادُ فِی الدِّماغِ.

فَإِذا اسْتاکَ الْمُؤمِنُ الْفَطِنِ بِالنَّباتِ اللَّطیفِ وَ مَسَخَها عَلَی الْجَوْهَرَةِ الصَّافِیَةِ أَزالَ عَنْها الْفَسادَ وَ التَّغَیُّرِ وَ عادَتْ إِلیٰ أَصْلِها (1).

کَذٰلِکَ خَلَقَ اللّهُ الْقَلْبَ طاهِراً صافِیاً وَ جَعَلَ غَداءَهُ الذِّکْرَ وَ الْفِکْرَ وَ الْهَیْبَةَ وَ التَّعْظیمَ وَ إِذا شیبَ الْقَلْبُ الصَّافی فی تَغْذِیَتِهِ بِالْغَفْلَةِ وَ الْکَدَرِ وَ صُقِلَ بِمَصْقَلَةِ التَّوْبَةِ وَ نُظِّفَ بِماءِ الْإِنابَةِ لِیَعُودَ عَلیٰ حالَتِهِ الْأُولیٰ وَ جَوْهَرَتِهِ الْأَصْلِیَّةِ

ص:119


1- 1) -این جمله در نسخه عبد الرزاق لاهیجی نمی باشد.

الصَّافِیَةِ قالَ اللّهُ تَعالی [ إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ التَّوّٰابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ] (1)و قال النبی صلی الله علیه و آله:عَلَیْکُمْ بِالسِّواکِ ظاهِرَ الْإِسْنانِ وَ أرادَ هٰذا الْمَعْنیٰ.

وَ مَنْ أَناخَ تَفَکُّرَهُ عَلیٰ بابِ عَتَبَةِ الْعَبْرَةِ فی اسْتِخْراجِ مِثْلِ هٰذِهِ الْأَمْثالِ فِی الْأَصْلِ وَ الْفَرْعِ فَتَحَ اللّهُ لَهُ عُیُونَ الْحِکْمَةِ وَ الْمَزیدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ

ص:120


1- 1) -بقرۀ (2):222.

[ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام:قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:اَلسِّوَاکُ مَطْهَرَةٌ لِلْفَمِ وَ مَرْضَاةٌ لِلرَّبِّ وَ جَعَلَهَا مِنَ السُّنَّةِ الْمُؤَکَّدَةِ وَ فیها مَنَافِعُ کَثیرَةٌ لِلظَّاهِرِ وَ الْباطِنِ ما لا یُحْصیٰ لِمَنْ عَقَلَ ]

بهداشت دهان و دندان

حضرت صادق علیه السلام در جملۀ اوّل روایت از فرمودۀ نبیّ بزرگوار صلی الله علیه و آله اسلام نقل می کند که حضرت فرمود:

مسواک کردن باعث پاک شدن آلودگی های دهان از غذاهای مانده در لابه لای دندان ها و در سطح و گوشه و کنار فضای دهان است و سبب تحصیل رضای پروردگار عالم است.

آری،وقتی فضای دهان از آلودگی پاک باشد و لا به لای دندان ها تمیز بماند، لثه ها از دچار شدن به مرض خطرناک پیوره در امان خواهد بود،در نتیجه بزاقی که از دهان به معده و سایر دستگاه های گوارشی می رود،از میکروب و اشیای خسارت بار پاک و در نتیجه سلامت انسان پابرجاست و هر مؤمنی این گونه در حفظ سلامت بدن بکوشد-بدنی که باید در بسیاری از عبادات،مانند نماز،حج،روزه، جهاد،امر به معروف،نهی از منکر،کمک به مستمندان و یتیمان و فقیران شرکت داشته باشد-البته مورد رضا و عنایت و خشنودی و لطف حضرت دوست است.

کسی که به بهداشت و به خصوص،بهداشت دهان و دندان اهمیت ندهد

ص:121

و باعث هجوم امراض به بدن گردد و در نتیجه بدن او علیل و زار و ناتوان شود،تا حدی که از امور مهمۀ الهیّه باز بماند،محبوب خدا نیست !!

گروهی تصور می کنند که جلب عنایت و خشنودی حق،فقط در پرتو عبادات معنوی است،در حالی که تصور آنان صحیح نیست؛اسلام برای ظاهر و باطن، مادیت و معنویت،دنیا و آخرت،احکام و قوانینی اصیل و ریشه دار دارد که یک مسلمان و مؤمن باید به تمام آن قوانین توجه کند و در همۀ شؤون حیات،خود را با اسلام عزیز هماهنگ نماید؛روگردانی از دستورهای ظاهری اسلام،مخصوصاً مسائل بهداشتی عمل بسیار بد و خطرناکی است و ضرر این روگردانی،هم دنیایی است و هم آخرتی !!

مؤمن در هر حال باید پاک و نظیف و طیب و تمیز باشد؛خانۀ مؤمن،لباس مؤمن،شهر مؤمن،کوچه و خیابان و راه مؤمن و حتی گورستانی که مربوط به مؤمنان است.باید کاملاً تمیز و بهداشتی باشد.

مسئلۀ دهان و دندان در زندگی مسلمان و مؤمن فوق العاده مهم است،بهداشت آن باید مورد توجه باشد؛زیرا از برکت بهداشت دهان و دندان هر شؤون جسم و جان سالم و دیگران هم از دست انسان در اذیت نخواهند بود.

اما اگر دهان و دندان پاکیزه نباشد،اولاً:دندان ها زود از بین می رود،ثانیاً:

دهان انسان بدبو و متعفن شده باعث آزار همسر و فرزندان و دیگران خواهد بود و آزار به دیگران به هر شکل ممنوع و از مصادیق ظلم است،ثالثاً:پس از مدتی کوتاه انسان دچار امراض مختلف جسمی و گوارشی شده و علیل و ناتوان خواهد شد و این که انسان خود را در معرض رنج و دیگران را هم در معرض زحمت بیندازد،از عدالت و حکمت به دور است !!

ص:122

اهمیت مسواک در روایات

اسلام برای مسواک و به تعبیر گسترده تر برای بهداشت دهان و دندان قواعد محکم و متینی دارد که اطلاع از آن دستورهای آسمانی و حکیمانه برای هر مرد و زن مسلمانی لازم است.

اولاً مسواک زدن از پیامبران الهی شروع شده و ثانیاً دستور اکید فرهنگ خداست.

قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:اَلسِّواکُ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلینَ (1)؛

امام صادق علیه السلام فرمود:مسواک از آداب انبیا است.

وَ قالَ أبُو عبد اللّه علیه السلام:مِنْ أَخْلاقِ الْأَنْبِیاءِ السِّواکُ (2)؛

و نیز امام صادق علیه السلام فرمود:مسواک از اخلاق پیامبران خداست.

وَ قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:أرْبَعٌ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلینَ:التَّعَطُّرُ وَ السِّواکُ وَ النِّساءُ وَ الْحَناءُ (3)؛

و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود:چهار چیز از روش فرستادگان خداست:بوی خوش،مسواک،ازدواج،خضاب با حنا.

قالَ أبُو عبد اللّه:نَزَلَ جِبْرَئیلُ عَلیٰ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِالسِّواکِ وَ الْخِلالِ

ص:123


1- 1) -الکافی:495/6،باب السواک،حدیث 2؛وسائل الشیعة:6/2،باب 1،حدیث 1304.
2- 2) -الکافی:495/6،باب السواک،حدیث 1؛وسائل الشیعة:5/2،باب 1،حدیث 1302.
3- 3) -من لا یحضره الفقیه:52/1،باب السواک،حدیث 111؛وسائل الشیعة:10/2،باب 1،حدیث 1317.

وَ الحَجامَةِ (1)؛

امام صادق علیه السلام فرمود:جبرئیل با سه چیز بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرود آمد:

مسواک،خلال دندان ها و خون گرفتن.

عَنْ أَبی عبد اللّه علیه السلام قالَ:قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:اَوْصانی جَبْرَئیلُ بِالسِّواکِ حَتَّیٰ خِفْتُ علیٰ أَسْنانی (2)؛

امام صادق علیه السلام فرمود:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:جبرئیل آن چنان مرا به مسواک سفارش کرد،در حدی که من بر دندان هایم ترسیدم«که عجب عضو مهم و حساسی است».

عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قالَ:قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:ما زالَ جِبْرَئیلُ یُوصینی بِالسِّواکِ حَتّیٰ ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیَجْعَلُهُ فَریضَةٌ (3)؛

امام صادق علیه السلام نقل می کند،پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود به طور دائم جبرئیل مرا به مسواک سفارش کرد،تا جایی که گمان کردم از امور واجب خواهد شد.

عَنْ أبی جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ:قالَ النَبِیُّ صلی الله علیه و آله:ما زالَ جِبْرَئیلُ یُوصینی بِالسِّواکِ حَتّیٰ خِفْتُ أَنْ أُحْفِیَ أَوْ أُدْرِدَ (4)؛

امام باقر علیه السلام می فرماید:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:جبرئیل دائماً مرا به مسواک سفارش می کرد،تا جایی که ترسیدم دندان هایم بدون مسواک ساییده شود یا از

ص:124


1- 1) -الکافی:376/6،باب الخلال،حدیث 2؛وسائل الشیعة:6/2،باب 1،حدیث 1305.
2- 2) -الکافی:496/6،باب السواک،حدیث 8؛وسائل الشیعة:9/2،باب 1،حدیث 1314.
3- 3) -من لا یحضره الفقیه:13/4،باب ذکر جمل من مناهی النبی،حدیث 4968؛وسائل الشیعة:9/2،باب 1،حدیث 1315.
4- 4) -الکافی:23/3،باب السواک،حدیث 3؛وسائل الشیعة:5/2،باب 1،حدیث 1300.

بین برود.

رسول عزیز اسلام صلی الله علیه و آله مسئلۀ مسواک را در این روایات با ذکر نام مبارک جبرئیل یک امر الهی و متکی به وحی دانسته و روشن می کند که مسئلۀ مسواک دندان و بهداشت دهان یک امر الهی است و البته پیروی از این امر موجب خشنودی صاحب امر است،به همین خاطر در ابتدای روایت امام صادق علیه السلام از کلام رهبر اسلام آورده:مسواک،باعث جلب خشنودی خداست.

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:فِی السِّواکِ ثَمانِیَةُ خِصالٍ:یَطیبُ الْفَمَ،وَ یَشُدُّ اللّثَّةَ،وَ یَجْلُو الْبَصَرَ،وَ یَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ،وَ یَفْرَحُ الْمَلائِکَةَ،وَ یُرْضِی الرَّبَّ،وَ یَزیدُ الْحَسَناتِ، وَ یَصِحُّ الْمِعْدَةَ (1)؛

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:در مسواک هشت خصلت است:

دهان را پاکیزه می کند،لثه را محکم می نماید،به چشمان جلا و روشنایی می دهد،بلغم را از بین می برد و فرشتگان را شاد و خداوند را خشنود می سازد، به حسنات می افزاید و بهداشت معده است.

اما کلمۀ«طیب»از نظر مفهوم وسیع تر از لغت طاهر است،در حقیقت پیامبر صلی الله علیه و آله می خواهند بفرمایند:

مسواک نفعش شامل پاکی دندان،قسمت های جوار دندان،پاکیزگی دهان و زیبایی مینای دندان و زیبایی چهرۀ انسان است.

استحکام لثه با مسواک زدن به علت برطرف شدن آلودگی هایی است که در شیار بین دندان ها و لثه ها وجود دارد و همین آلودگی هاست که با مسواک برطرف می شود و لبۀ لثه را که مرتب در آلودگی ها غرق بوده از بین برده و لثۀ محکم و نو می رویاند.

ص:125


1- 1) -مشابه این حدیث در الکافی:495/6؛وسائل الشیعة:7/2 آمده است.

اما جلای چشم:شما وقتی عینک غبار نشستۀ خود را خوب پاک می کنید یا سربازی که تفنگ خود را خوب تمیز می کند،می گویند:جلا یافت و آنچه در طب وارد است،همین کلمه جلاست.

اگر در حوالی چشم ها هر عامل عفونی و آلودگی برطرف شود،جلا و جلوۀ خاصی می یابد و بر عکس اگر دچار همسایۀ بد شود رو به کدورت می رود،تا آنجا که ممکن است یک دندان چرکین یا یک سینوس عفونت یافته،چشم را تار و حتی به طرف کوری بکشاند و چه بسا وجود یک کانون عفونی در دهان و دندان بر کلیه یا کبد اثر گذاشته و غیر مستقیم جلا و روشنایی چشم را کم نماید.

نبیّ اکرم در هر مطلبی حتی در مورد جلای چشم به ذکر خواص مسواک زدن و اثر آن بر اعضای مجاور پرداخته اند،گویا اصطلاحات طبی است که از دهان حضرت خارج می شود.

مثلاً برای دهان کلمۀ«طیب»انتخاب می فرماید و برای لثه کلمه«شدت» و برای چشم کلمۀ«جلا»و پس از این که انگشت بر دگمۀ احساسات و عواطف پیروان خود می گذارند و می گویند:

ای مسلمان ! تو اگر دهانت را طیب و لثه ات را شدید و چشمت را جلا دادی و برادرت و افراد دیگر خانواده ات و همه این کار را کردند،به سلامتی اجتماع مسلمانان افزوده شده و پیشبرد اجتماع مسلمانان به طرف یک بهداشت صحیح و اصولی نه تنها فرشتگان را شاد می سازد،بلکه آن که خالق فرشتگان و دهان و لثه و چشم است،راضی می گردد.

با توجه به این که هرکس خدا از او راضی است،بهداشت روحی و روانی بسیار جالبی هم دارد،علاوه بر این که از این راه بر حسنات خود افزوده و مأجور و مثاب است معدۀ خود را صحت بخشیده است.

ص:126

نمی دانم به این معجزۀ حضرت توجه فرمودید که چرا جلای چشم و طیب بودن دهان را اوّل آورده و بعد به خشنودی و رضای فرشتگان و خدا پرداخته و در آخر بهداشت معده را بیان کرده است ؟

مگر نیست که در اسلام همیشه و همه جا ترتیب رعایت شده و مطالب بر حسب اهمیت،می آیند.اما در اینجا چه شد که بهداشت دهان و دندان آغاز سخن است و در میان خشنودی خدا و فرشتگان و در پایان از صحت معده صحبت می شود !!

اگر بهداشت روانی شما درست نباشد،«یعنی مجری دستورهای روحی و عبادی و معنوی حضرت حق نباشید»مسواک،دندان ها را پاک و دهان را خوشبو و لثه را محکم می سازد،اما با روان نادرست و روحیۀ مضطرب،ناحیۀ هیپوتالاموس و سایر غدد و اعضا اجازه نمی دهند که گوارش درست باشد،از این رو مسواک و خشنودی خدا با هم عامل سلامتی معده اند (1).

آری،به فرمودۀ قرآن مجید:

[ إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ التَّوّٰابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ] (2).

یقیناً خدا کسانی را که بسیار توبه می کنند،و کسانی که خود را [ با پذیرش انواع پاکی ها از همۀ آلودگی ها ] پاکیزه می کنند.دوست دارد.

شیوۀ مسواک زدن

این مسئله را نیز باید توجه داشت که دندان پزشکان سفارش می کنند که مسواک

ص:127


1- 1) -اولین دانشگاه و آخرین پیامبر.
2- 2) -بقره (2):222.

را از عرض دندان بزنید و این مطلبی است که در چهارده قرن قبل نبیّ بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله سفارش کرده اند.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:إِذا اسْتَکْتُمْ فَاسْتاکُوا عَرضاً (1).

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:چون خواستید مسواک کنید،از عرض دندان ها مسواک بزنید.

وقت مسواک

قبل از خوابیدن،وقت بسیار مناسبی برای مسواک است،برای این که ساعت ها محیط دهان در آرامش است،عمل تخمیر به راحتی در آن محوطۀ مساعد می تواند انجام گیرد،یا اگر میکروبی باشد قدرت دارد فعل و انفعالاتی صورت دهد.

و بعد از خواب وقت بسیار خوبی است؛زیرا هرچه در زمان استراحت به وجود آمده و حاصل رشد میکرب ها یا عمل تخمیر است،باید پاک کرد.

برای آنان که کمی محتاط ترند،مسواک کردن قبل از غذا که در اثر تماس غذا با آلودگی ها حتی یک ذره کثافت وارد گوارش نشود و مسواک زدن بعد از غذا تا چیزی نماند که برای عمل تخمیر یا آلودگی کانونی باشد،بسیار مناسب است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمود:

وَ عَلَیْکَ بِالسِّواکِ عِنْدَ کُلِّ وُضُوءٍ (2).

یا علی ! بر تو باد که با هر وضو مسواک کنی.

ص:128


1- 1) -سنن الکبری:40/1؛جامع الصغیر:68/1.
2- 2) -الکافی:79/8،وصیة النبی صلی الله علیه و آله،حدیث 33؛بحار الأنوار:132/73،باب 18،حدیث 30.

و در روایتی فرمود:

یا علی ! بر تو باد با هر وضویی که نماز می خواهی بخوانی به مسواک زدن.

و از آن حضرت است که:

مسواک زدن نصف وضوست (1).

و نیز آن حضرت فرمود:

اگر امتم به رنج نمی افتادند،به آنان دستور می دادم که با هر وضو مسواک کنند.

دربارۀ مسواک زدن با وضو آورده اند که مردی قبل از وضو فراموش کرد که مسواک بزند.نزد حضرت صادق علیه السلام آمد و جریان را به عرض حضرت رساند.

حضرت فرمود:اکنون که قبل از وضو مسواک را فراموش کرده ای مسواک نصف وضو است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

یا عَلی عَلَیْکَ بِالسِّواکِ لِکُلِّ صَلاةٍ (2).

یا علی ! بر تو باد که با هر نماز مسواک بزنی.

قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:رَکْعَتانِ بِالسِّواکِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعینَ رَکْعَةً بِغَیْرِ سِواکٍ (3).

امام صادق علیه السلام فرمود:دو رکعت نماز با مسواک،از هفتاد رکعت نماز بدون مسواک بالاتر است.

در روایت آمده:

ص:129


1- 1) -وسائل الشیعة:17/2،باب استحباب السواک عند الوضوء،حدیث 2 و 3.
2- 2) -الکافی:496/6،باب السواک،حدیث 10؛بحار الأنوار:132/73،باب 18،حدیث 31.
3- 3) -الکافی:22/3،باب السواک،حدیث 1؛وسائل الشیعة:19/2،باب 5،حدیث 1353.

نبیّ اسلام صلی الله علیه و آله شبی سه بار مسواک می زد:یک بار پیش از خواب،یک بار وقتی که از خواب برای راز و نیاز برمی خاست و یک بار پیش از نماز صبح (1).

امام صادق علیه السلام می فرماید:

هرگاه شب بلند شدی مسواک بزن که فرشته می آید و دهان بر دهانت می گذارد و هر حرفی می زنی و می خوانی ملک از آسمان ها بالا می برد،پس دهانت باید خوشبو باشد (2).

از حضرت باقر علیه السلام است:

هرگاه از بستر برخاستی به اطراف آسمان ها نظر کن و بگو:«الحمد للّه»و بر تو باد به مسواک زدن که مسواک زدن در سحر پیش از وضو از مقررات است،سپس وضو بگیر (3).

نبیّ اکرم فرمود:

دهان های شما یکی از راه های نزدیک شدن به خداست،پس محبوب ترین دهان ها خوشبوترین آن هاست،هر اندازه می توانید دهان را خوشبو نگه دارید (4).

در دنبالۀ جملات مورد شرح،امام صادق علیه السلام می فرماید:

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مسواک را از سنت های سخت و آداب مهم دین خود شمرده و در مسئلۀ مسواک برای ظاهر و باطن بدن،یا برای ظاهر جسم و باطن جان منافع زیادی است که صاحبان عقل از شمردن آن عاجزند.

ص:130


1- 1) - بحار الأنوار:135/76،باب 18،حدیث 47.
2- 2) -الکافی:23/3،باب السواک،حدیث 7.
3- 3) -وسائل الشیعة:21/2،باب 6،حدیث 1361.
4- 4) -المحاسن:558/2،باب الخلال و السواک،حدیث 929؛بحار الأنوار:131/73،باب 18،حدیث 23.

[ وَ کَما تُزیلُ ما تَلَوَّثَ مِنْ أَسْنَانِکَ مِنْ مَطْعَمِکَ وَ مَأْکَلِکَ بِالسِّواکِ کَذٰلِکَ أَزِلْ نِجاسَةَ ذُنُوبِکَ بِالتَّضَرُّعِ وَ الْخُشُوعِ وَ التَّهَجُّدِ وَ الْاِسْتِغْفارِ بِالْأَسْحارِ ]

امام صادق علیه السلام می فرماید:

چنان که چرک دندان را با مسواک از غذاهای مانده شب پاک می کنی،هم چنین آلودگی های نفس و وجود خویش را که به سبب گناه و عصیان فراهم آورده ای با گریه و خشوع قلب و نماز شب و استغفار در سحر پاک کن.

در این جمله به چهار موضوع بسیار مهم که در پاکسازی وجود انسان از اهم عوامل است اشاره شده است:

1-گریه و زاری.

2-خشوع.

3-شب زنده داری به عبادت.

4-استغفار در سحر.

گریه

اشاره

گریه و زاری در پیشگاه حضرت حق-چه از شوق،چه از خوف،چه از عشق، چه به هنگام دعا یا قرائت قرآن یا خواندن مطالب و اشعاری که آدمی را به یاد

ص:131

دوست می اندازد،چه برای فراق از حضرت یار-در قرآن مجید و روایات عالی اسلامی از موضع بسیار مهمی برخوردار است.

گریه و زاری برای خدا از مهم ترین ارزش ها و بهترین کارها و از والاترین عبادت هاست.

مؤمن در پیشگاه حضرت دوست،دارای علائمی است و از علائم مهم او گریه و اشک چشم است.

گریه بر فقدان دنیا و مادیات و به هنگام شکست از عشق های مادی و موسمی، دلیل بر پستی روح و دنائت نفس است.

گریه برای جناب او،به خصوص در خلوت و به هنگام عبادت و گریه بر فقدان اولیا به خصوص حضرت سیّدالشّهدا علیه السلام و گریه برای مرگ عزیزانی که از ارزش ایمانی برخوردارند،گریه صحیح و گریه ای است که انسان به خاطر آن مأجور است،البته اجر انسان به تناسب موضوع گریه است،اگر گریه برای خدا یا برای حضرت حسین علیه السلام باشد،در صورتی که انسان از شرایط ایمانی برخوردار باشد، اجرش عظیم و مزدش بی پایان است.

گریه از اعظم نعمت های معنوی خداوند به انسان است و چشمی که اشک ندارد،صاحبش از ارزش والا برخوردار نیست و جمود چشم او علامت قساوت قلب است،چنین انسانی حتماً باید در رفع عیب خود بکوشد.

گریه علامت مؤمن

در باب این که گریه از علائم الهی بودن عبد است،در قرآن مجید می خوانیم:

[ وَ إِذٰا سَمِعُوا مٰا أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَریٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّٰا عَرَفُوا

ص:132

مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا فَاکْتُبْنٰا مَعَ الشّٰاهِدِینَ ] (1).

و چون آنچه را که بر پیامبر اسلام نازل شده بشنوند،دیدگانشان را می بینی به سبب آنچه از حق شناخته اند،لبریز از اشک می شود،می گویند.پروردگارا ! ایمان آوردیم،پس ما را در زمرۀ گواهان [ به حقّانیّت پیامبر و قرآن ] بنویس.

[ إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُ الرَّحْمٰنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا ] (2).

هنگامی که آیات [ خدایِ ] رحمان بر آنان خوانده می شد،سجده کنان و گریان به رو می افتادند.

گریه برای خدا،دلیل حال درون و خشوع قلب و خضوع اعضا و جوارح انسان در پیشگاه مقدس ربوبی است.

مسئلۀ گریه در پیشگاه حضرت احدیت آن قدر با ارزش است که حضرت سجاد علیه السلام،در یکی از دعاهای خود عرضه می دارد:

الهی ! روزی که چشم من از گریه در خانۀ تو بخواهد باز بماند،آن روز را روز مرگ من قرار بده (3).

و در زیارت امین اللّه عرضه می دارد:

وَ عَبْرَةَ مَنْ بَکَیٰ مِنْ خَوْفِکَ مَرْحُومَةً؛

اشکی که از برای خوف تو بریزد،مورد ترحّم تو است.

در مقدمۀ دعای عرفه حضرت سیّدالشّهدا علیه السلام آمده:

پس شروع فرمود آن حضرت در سؤال از حق و اهتمام نمود در دعا و آب از

ص:133


1- 1) -مائده (5):83.
2- 2) -مریم (19):58.
3- 3) -مکارم الأخلاق:99.

دیده های مبارکش جاری بود پس بدین گونه دعا را ادامه داد...

آری،گریه و زاری در پیشگاه حضرت دوست از روی خضوع و تذلل و مسکنت و فقر،به هنگام دعا و نیایش و به خصوص در وقت نماز و عبادت،یکی از مهم ترین کارهای انبیا و امامان علیهم السلام بود.

جلال الدین مولوی بلخی در دفتر پنجم می گوید:

تا نگرید ابر کی خندد چمن***تا نگرید طفل کی نوشد لبن

طفل یک روزه همی داند طریق*** که بگریم تا رسد دایه شفیق

تو نمی دانی که دایه دایگان*** کم دهد بی گریه شیرت رایگان

گفت «ولیبکوا کثیرا» گوش دار***تا بریزد شیر فضل کردگار

گریه ابر است و سوز آفتاب*** استن دنیا همین دو رشته یاب

گر نبودی سوز مهر و اشک ابر*** کی شدی اجسام ما زفت و ستبر

کی بدی معمور این هر چار فصل*** گر نبودی این تف و این گریه اصل

سوز مهر و گریه ابر جهان*** چون همی دارد جهان را خوش دهان

آفتاب عقل را در سوز دار*** چشم را چون ابر اشک افروز دار

چشم گریان بایدت چون طفل خرد*** کم خور این نان را که نان آب تو برد

ارزش گریه در روایات

روایات و دعاهای اسلامی ارزش والایی برای گریه قائل شده اند؛روایات مربوط به گریه عموماً در معتبرترین کتب روایی آمده است که لازم است به نمونه هایی از آن روایات عالی اشاره شود:

پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام می فرماید:

تو را برای خودت به خصلت هایی سفارش می کنم.سپس فرمود:خدایا ! او را

ص:134

در این امور کمک کن.

اول: به صدق و راستی،از دهانت هرگز دروغ خارج نشود.

دوم: به ورع و پاکدامنی،هیچ گاه جرأت به خیانت در خود راه مده.

سوم: خوف از خدا،به گونه ای که او را می بینی.

چهارم: زیاد گریه کردن از خشیت خدای عزّ و جلّ که به هر قطره اشکی، خانه ای در بهشت برایت بنا می شود.

پنجم: بخشیدن مال و جان در راه خدا و حفظ دین.

ششم: پیروی از روش من در نماز و روزه و صدقه،اما نماز پنجاه و یک رکعت، اما روزه در هر ماه سه روز،پنجشنبۀ اوّل ماه و چهارشنبۀ وسط ماه و پنج شنبۀ آخر ماه،اما صدقه در حدی که بگویند اسراف در بخشش دارد ولی اسراف نکرده باشی.

تو را به نماز شب سفارش می کنم،تو را به نماز شب سفارش می کنم،تو را به نماز شب سفارش می کنم و تو را به نماز زوال شمس سفارش می نمایم،در هر حال قرآن بخوان،در نماز دست را بلند کرده و در پیشگاه حق آن را دگرگون و واژگون کن،با هر وضو و نمازی مسواک کن و به تمام حسنات اخلاقی آراسته شو و از تمام سیئات اخلاقی دوری نما،اگر این برنامه ها را انجام ندادی و دچار انواع خسارت ها شدی،خود را سرزنش کن (1).

أَنَّهُ صلی الله علیه و آله کَانَ یَبْکی حَتّیٰ یُغْشیٰ عَلَیْهِ (2)؛

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در برابر حضرت حق آن قدر گریه می کرد،تا جایی که از حال می رفت !!

ص:135


1- 1) -وسائل الشیعة:181/15،باب 4،حدیث 20228.
2- 2) -سفینة البحار:357/1،باب الباء بعده الکاف.

در روایت آمده:

ابو ذر از خشیت حضرت رب به حدی گریه کرد که چشم درد گرفت.گفتند:اگر از خدا رفع چشم دردت را می خواستی،شفا می یافت.گفت:از چشم منصرفم و درد چشم غصۀ بزرگ من نیست.گفتند:چه علتی تو را از درد چشم منصرف کرده ؟ گفت:دو موضوع بزرگ:بهشت و جهنم !! (1)پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به ابو ذر فرمودند:

علمی که باعث گریۀ انسان نشود،علم با منفعت نیست.

خداوند در قرآن مجید،عالمان را بدین گونه ستوده:

[ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذٰا یُتْلیٰ عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ سُجَّداً* وَ یَقُولُونَ سُبْحٰانَ رَبِّنٰا إِنْ کٰانَ وَعْدُ رَبِّنٰا لَمَفْعُولاً* وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً ] (2).

همانا کسانی که پیش از [ نزول ] آن معرفت و دانش یافته اند،زمانی که بر آنان می خوانند،سجده کنان به رو در می افتند.*و می گویند:منزّه و پاک است پروردگارمان بی تردید وعدۀ پروردگارمان [ به پاداش مؤمنان و کیفر مجرمان ] قطعاً انجام شدنی است.*و گریه کنان به رو در می افتند و [ شنیدن قرآن ] بر فروتنی و خشوعشان می افزاید.

و نیز پیامبر بزرگ صلی الله علیه و آله فرمود:

ای ابو ذر ! کسی که می تواند گریه کند،پس گریه کند،اگر نمی تواند قلباً محزون

ص:136


1- 1) -الخصال:39/1،حدیث 25؛بحار الأنوار:431/22،باب 12،حدیث 40.
2- 2) -اسراء (17):107-109.

شود و به صورت گریه کن درآید که قلب سخت و قاسی،از خدا دور است... (1).

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

علامت بدبختی،خشکی چشم،سنگ دلی،شدت حرص در طلب رزق و اصرار بر گناه است (2).

در روایات آمده:

چیزی از عمل خیر برابر با گریه از خوف خدا نیست (3).

و نیز در حدیث آمده:

چشمی که از خوف خدا گریست،در قیامت گریان نیست و قطره ای از اشک چشم برای خدا،دریایی از آتش را خاموش می کند و اگر گریه کننده ای در امتی بگرید به همه رحم خواهد شد و خوشا به حال بنده ای که خداوند او را در گریه ببیند و گریه کنندگان در قیامت در رفیق اعلا هستند و نزدیک ترین مرحلۀ عبد به رب گریه در سجده است (4).

آری،گریه در سجده چه گریۀ پرارزش و با قیمتی است و راستی کاری هم چون او در میان برنامه های عبادتی نمی توان یافت.

انسان توفیق پیدا کند در کنج خلوتی به وقت سحر با توجه به عظمت دوست و حقارت خود و با توجه به پروندۀ سیاه و پر از وزر و وبال،عصیان و خطایی که نسبت به حضرت یار داشته،سر به سجده گذارد و با توجه کامل و دل شکسته

ص:137


1- 1) - الأمالی،شیخ طوسی:529،حدیث 1162؛بحار الأنوار:80/74،باب 4،حدیث 3.
2- 2) -الکافی:290/2،باب فی اصول الکفر،حدیث 6.
3- 3) -سفینة البحار:353/1،باب الباء بعده الکاف.
4- 4) -سفینة البحار:353/1،باب الباء بعده الکاف.

و اشک ریزان بخواند و با خواندن و گریه تمام وجود خود را شستشو دهد.

خوش آن سروی که بستانش تو باشی***خوش آن گل که گلستانش تو باشی

چمن گاه دل و بستان جانم***بود خرم چو دهقانش تو باشی

خوشا آن بلبل سرمست عاشق*** که در هر صبح دستانش تو باشی

خوشا آن دل که دلبر در بر اوست*** خوشا آن جان که جانانش تو باشی

دلم چون گوی در چوگانت افتاد*** خوشا گویی که چوگانش تو باشی

خوشا انسان که در عینش تو باشی*** خوشا عینی که انسانش تو باشی

خوش آن مسلم که اسلامش تو دادی*** خوش آن محسن که احسانش تو باشی

سر و سامان من جز عشق تو نیست*** خوشا آن سر که سامانش تو باشی

خشوع

بسیاری از سالکان راه و عارفان بیدار و عاشقان وصال عقیده دارند که خشوع امری است قلبی و یکی از عالی ترین حالات دل انسانی است و راه تحصیلش معرفت باللّه است.

تفسیر شریف«المیزان»در توضیح آیۀ شریفۀ:

[ أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّٰهِ ] (1)؛

آیا برای اهل ایمان وقت آن نرسیده که دل هایشان برای یاد خدا و قرآنی که نازل شده نرم و فروتن شود ؟

می فرماید:

خشوع،اثر برداشتن قلب از عظمت و جلال وجود مقدس حضرت اوست.انسانی که به درک صفات او توفیق پیدا کند،بدون شک قلب خاشعی نصیب او خواهد شد.

ص:138


1- 1) -حدید (57):16.

صاحب«قاموس قرآن»می گوید (1):

آنچه مسلم است این است که خشوع به معنی تذلل و تواضع است و آن با سکوت و آرامی و اطاعت و سر به زیر انداختن قابل جمع و تطبیق است.

و این حقیقت هم دربارۀ قلب به کار رفته هم دربارۀ سایر اعضا و به عبارت دیگر دارای معنای وسیعی است،هم شامل حال درون است و هم شامل وضع بیرون آدمی است.در آیۀ فوق دربارۀ قلب به کار رفته و در آیۀ ذیل برای صدا:

[ وَ خَشَعَتِ الْأَصْوٰاتُ لِلرَّحْمٰنِ فَلاٰ تَسْمَعُ إِلاّٰ هَمْساً ] (2).

و صداها در برابر [ خدای ] رحمان فرو می نشیند و جز صدایی آهسته [ چیزی ] نمی شنوی.

در هر صورت بیش ترین استعمال خشوع در مسئلۀ قلب است،چنانچه آیات و روایات نشان می دهد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

خداوند عزّ و جل به موسی خطاب کرد:می دانی چرا از میان این همه افراد خلقم تو را به صحبت خود انتخاب کردم ؟ عرضه داشت:یا رب ! برای چه ؟ پاسخ شنید:ای موسی ! بندگانم را زیر و رو کردم،کسی را در مقام نفس متذلل تر از تو نسبت به خودم نیافتم،ای موسی ! هرگاه نماز می خواندی صورتت را بر خاک می گذاشتی.

خشوع نمی گذارد،انسان از عبادت و بیداری شب و گریه در گوشۀ خلوت راحت باشد،دل خاشع پرقیمت ترین دل در بارگاه قدس حضرت دوست است.

ص:139


1- 1) -قاموس قرآن:249/2.
2- 2) -طه (20):108.

قلب،مهم ترین و حساس ترین و پرارزش ترین عضو است، درصورتی که به صفت خشوع،اخلاص،یقین،محبت...آراسته باشد.

عین القضاة در بیان عظمت قلب می فرماید:

دریغا هرگز ندانسته ای که قلب،لطیفه است و از عالم علوی است و قالب، کثیف است و از عالم سفلی است.

خود هیچ الفت و مناسبت میان ایشان نبود و نباشد،واسطه و رابطۀ میان دل و قالب بر گماشتند که:

[ أَنَّ اللّٰهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ ] (1).

خدا میان آدمی و دلش حایل و مانع می شود [ تا حق را باطل و باطل را حق مپندارد ].

تا ترجمان قلب و قالب باشد،تا آنچه نصیب دل باشد دل با آن لطیفه بگوید و آن لطیفه با قالب بگوید.

دریغا از [ أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ] (2)چه فهم کرده ای،اگر قلب را مجرّد در قالب تعبیه کردندی،قلب با قالب قرار و انس نگرفتی و قالب به احوال قلب طاقت نداشتی و گداخته شدی.

این لطیفه،حقیقت آدمی را واسطه و حایل کردند میان قلب و قالب،دریغا این قدردانی که قلب ملکوتیست و قالب ملکی،در ملک کسی زبان ملکوت نداند،اگر زبان جبروتی نباشد اگر خواهی مثالش بشنو.

عجمی زبان عربی فهم نکند الا به واسطۀ ترجمانی که هم عربیت داند و هم

ص:140


1- 1) -انفال (8):24.
2- 2) -انشراح (94):1.

عجمیت،آخر معلوم باشد که جز این پنج حواس صورتی،پنج حواس معنوی و باطنی هست،اکنون این همه در نهاد تو تعبیه است.

دریغا ای عزیز ! که قلب نداری که اگر داشتی آن گاه با تو بگفتی که قلب چیست ؟ کار دل دارد،دل را طلب کن و با دست آر،دانی که دل کجاست ؟ دل را بین«اصبعین من اصابع الرحمن»طلب می کن.دریغا اگر جمال اصبعین من اصابع الرحمن حجاب کبریا برداشتی،همه دل ها شفا یافتندی،دل داند که دل چیست و دل کیست.منظور الهی دل آمد و خود دل لایق بود که:

إِنَّ اللّهَ لا یَنْظُرُ إلیٰ صُوَرِکُمْ وَ لا إلی أمْوالِکُمْ وَ لٰکِنْ یَنْظُرُ إلیٰ قُلُوبِکُمْ وَ أَعْمالِکُمْ (1)؛

مسلماً خداوند متعال به هیئت و هیکل و اموال شما نگاه نمی کند بلکه به دلهای شما و اعمالتان نگاه می کند.

ای دوست ! دل نظرگاه خداست،چون قالب رنگ دل گیرد و هم رنگ دل شود قالب نیز منظور باشد.

دریغا، [ بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ* فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ ] (2)ابن عباس گفت:این لوح محفوظ دل مؤمنانست مگر که مصطفی صلی الله علیه و آله از اینجا گفت که:

إنَّ الْعَرْشَ یَنالُ جَمیعَ ما خَلَقَ اللّهُ؛

یعنی عرش مجید،محیط جملۀ مخلوقات و موجودات آمده است،باش تا بدانی که:

ص:141


1- 1) -مستدرک الوسائل:264/11،باب وجوب تقوی اللّه،حدیث 6.
2- 2) -بروج (85):21-22.

ما وَسَعَنی أَرْضی وَ لا سَمائی وَ لٰکِنْ وَسَعَنی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ (1)؛

زمین مرا بر نتابد و آسمان طاقت ما ندارد،عرش در خور ما نیامد و دل مؤمن ما را قبول کرد،نخست ما او را قبول کرده بودیم.

روزی یکی از مصطفی پرسید که:أین اللّه ؟ کجاست خداوند ؟

گفت:فی قُلُوبِ عِبادِه.

در دل بندگان،خود باید جست.

[ وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ ] (2).

و او با شماست هرجا که باشید.

این معنا باشد،چون دل تو را حاصل آمد و دل را باز یافتی روح خود جمال عزت با تو نماید؛در هر صورت خشوع یکی از مهم ترین عوامل تطهیر دل و ارتقای قلب به مدارج کمال است.

به قول عارف شوریده دل و حکیم سالک،صفای اصفهانی:

ساقی جان به جام من ریخت می مدام دل***گشت زپای تا سرم مست مدام جام دل

ملک دل است رام من، سکه دل به نام من*** دل همگی به کام من، من همگی به کام دل

صدر جلال پادشه شاه بر اوست متکی ***کوه و زمین و آسمان صف زده در سلام دل

ص:142


1- 1) -عوالی اللآلی:7/4،حدیث 7؛فیض القدیر:629/2.
2- 2) -حدید (57):4.

عقل ستاده پشت در عشق به گاه مستقر***نوبت سلطنت زند بر طبقات بام دل

عرش بدان معظمی گشت به پای دل زمی*** دولت عرش اعظمی یافت زفیض عام دل

گفتم من گدای تو خاک در سرای تو*** می دهدم ندای تو فیض علی الدوام دل

کعبه تویی مراد را، راه تویی معاد را*** اینکه دهی جماد را سرعت سیر گام دل

مست مدام حق منم باده جام حق منم*** سرِّ تمام حق منم از سر اهتمام دل

شب زنده داری

نعمت با عظمت شب

شب از اعظم نعمت های الهی است که با تمام منافعش به بندگان عنایت شده است.

خلوت شب برای عارفان و عاشقان و عابدان و ساجدان از بهترین ساعات روزگار است.

بسیاری از اولیا و عاشقان با مرکب شب به مقام قرب و میدان وصال حضرت دوست رسیدند.

معراج بزرگ انسان روزگار،عقل کل،هادی سُبل،حضرت محمد صلی الله علیه و آله در شب بود.

مهمانی خاص حضرت موسی در کوه طور،در پیشگاه حضرت دوست در چهل شب بود.

ص:143

نزول قرآن مجید در شب قدر بود و بسیاری از اتفاقات الهیّه و ریزش فیوضات ربانیه در شب بود.

به قول عارف واله،حافظ شیراز در معنویت شب:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند***وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند*** باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی*** آن شب قدر که این تازه براتم دادند

این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد ***اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

همت حافظ و انفاس سحر خیزان بود*** که زبند غم ایام نجاتم دادند

قرآن مجید برای شب بیداران ارزشی بس بلند قائل است و بیداری شب را برای عبادت از علائم عاشقان و والهان و عابدان و متصفان به محبت محبوب حقیقی عالم می داند.

[ أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اللَّیْلِ سٰاجِداً وَ قٰائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ ] (1).

[ آیا چنین انسان کفران کننده ای بهتر است ] یا کسی که در ساعات شب به

ص:144


1- 1) -زمر (39):9.

سجده و قیام و عبادتی خالصانه مشغول است،از آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امید دارد ؟ بگو:آیا کسانی که معرفت و دانش دارند و کسانی که بی بهره از معرفت و دانش اند،یکسانند ؟ فقط خردمندان متذکّر می شوند.

بسیاری از مفسران عقیده دارند،این آیت در شأن آنان که شب را به عبادت دوست مشغولند،نازل شده است.

[ إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنّٰاتٍ وَ عُیُونٍ* آخِذِینَ مٰا آتٰاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کٰانُوا قَبْلَ ذٰلِکَ مُحْسِنِینَ* کٰانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ مٰا یَهْجَعُونَ ] (1).

بی تردید پرهیزکاران در بهشت ها و چشمه سارهایند.*آنچه را پروردگارشان به آنان عطا کرده دریافت می کنند؛زیرا که آنان پیش از این همواره نیکوکار بودند.*آنان اندکی از شب را می خوابیدند [ و بیشتر آن را به عبادت و بندگی می گذراندند.]

شب زنده داری ائمۀ اطهار علیهم السلام

انبیای الهی و ائمۀ طاهرین علیهم السلام و بیداران راه و عاشقان جمال و عارفان به حضرت مولا قسمت عمده ای از ساعات شب خود را به قیام و سجود و رکوع و قنوت و گریه می گذراندند و بالاترین لذت را از این برنامۀ عظمی و مسئلۀ والا می بردند.

بیداری شب و عبادت و مناجات رسول عزیز اسلام صلی الله علیه و آله داستانی است که هر انسانی از شنیدن آن تعجب می کند و گاهی انسان،طاقت استماع عبادات رسول مکرم الهی صلی الله علیه و آله را ندارد.

ص:145


1- 1) -ذاریات (51):15-17.

علی علیه السلام اعبد مردم و سید عابدین و مصباح متهجدین بود،نمازش از همه کس بیشتر و روزه اش فزون تر بود،تمام بندگان الهی از آن جناب نماز شب و ملازمت در اقامت نوافل را آموختند و شمع یقین را در راه دین از مشعل او افروختند.پیشانی نورانی اش از کثرت سجود پینه کرده بود و محافظت آن بزرگوار بر ادای نوافل به حدی بود که نوشته اند:

در لیلة الهریر در جنگ صفین در بین دو لشکر نطعی برایش گسترده بودند و بر آن نماز می کرد و تیر از راست و چپ او می گذشت و بر زمین می آمد و ابداً آن حضرت را تزلزلی نبود و وحشتی در ساحت وجود مقدسش راه نداشت؛به هنگام شب آن چنان در عبادت و گریه غرق بود که گاهی غش می کرد و مهم تر از همه این که حضرت علی بن الحسین علیه السلام با آن کثرت عبادت و نماز می فرمود:

وَ مَنْ یَقْوی عَلیٰ عِبادَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبی طالِبٍ عَلَیْهِ السَّلامُ (1)؟ !

چه انسانی را توانایی عبادت علی بن ابی طالب علیه السلام است ؟ !

امام صادق علیه السلام می فرماید:

امام حسن علیه السلام در زمان خود از همۀ اهل زمان عبادت و زهدش بیشتر بود.

هرگاه یاد مرگ و قبر و بعث و نشور و گذشتن بر صراط می کرد،گریه می کرد و چون عرض اعمال را بر حضرت حق توجه می نمود،نعره می کشید و مدهوش می گشت و چون به نماز می ایستاد،بندهای بدنش می لرزید؛برای این که خود را در برابر حضرت ذو الجلال می دید و چون یاد بهشت و دوزخ می کرد،مضطرب می شد،مانند اضطراب کسی که دچار گزش مار و عقرب شده،در آن حال از خداوند طلب بهشت می کرد و به حضرت او از عذاب جهنم پناه می برد.

ص:146


1- 1) -وسائل الشیعة:92/1،باب 20،حدیث 215.

ابن بابویه به سند معتبر از امام مجتبی علیه السلام روایت می کند که حضرت فرمود:

در شب جمعه مادرم فاطمه علیها السلام در محراب خود ایستاده و مشغول بندگی حق تعالی گردید و پیوسته در رکوع و سجود و قیام و دعا بود تا صبح طالع شد (1).

ابن عبد ربه -که از علمای بزرگ اهل سنت است -در کتاب«عقد الفرید»روایت کرده که:

خدمت حضرت علی بن الحسین عرض شد:چرا اولاد پدر شما کم است ؟ فرمود:تعجب است که چگونه مثل من اولادی از برای او باشد ؟ چه آن که پدرم در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می گذارد،پس چه زمان فرصت رفتن پهلوی زن داشت (2)؟

امام چهارم علیه السلام عابدترین مردم اهل روزگار بود و کسی از مردم عالم طاقت عبادت او را نداشت !!

آن حضرت در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند و به وقت نماز بر بدنش لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد و چون به نماز می ایستاد،مانند ساق درخت بی حرکت بود و چون به [ مالک یوم الدین ]می رسید چندان آن را تکرار می کرد که نزدیک بود قالب تهی کند و وقتی که به سجده می رفت،سر بر نمی داشت تا عرق از جبین مبارکش جاری شود و شب ها را به عبادت به روز می آورد.

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که پدرم امام باقر علیه السلام فرمود:

روزی که بر پدرم علی بن الحسین علیه السلام وارد شدم،دیدم که عبادت در آن حضرت بسیار تأثیر کرده و رنگ مبارکش از بیداری زرد گردیده و دیده اش از بسیاری گریه مجروح گشته و پیشانی نورانیش از کثرت سجود پینه کرده و قدم شریفش از

ص:147


1- 1) -علل الشرایع:182/1،باب 145،حدیث 1.
2- 2) -وسائل الشیعة:100/4،باب 30،حدیث 4620.

زیادی قیام در نماز ورم کرده،چون او را بر این حال مشاهده کردم،خودم را نتوانستم از گریه حفظ کنم،بسیار گریستم،آن حضرت متوجه تفکر بودند،بعد از زمانی به من نظر انداختند و فرمودند که بعضی از کتاب ها که عبادت علی علیه السلام در آنجا نوشته شده به من ده،چون بیاوردم و پاره ای بخواندند،بر زمین گذاشتند و فرمودند:چه کسی یارای آن را دارد که مانند علی بن ابی طالب عبادت کند (1).

برای هریک از ائمه علیهم السلام به همین گونه عباداتی به خصوص به وقت شب نوشته اند که انسان از خواندن یک سطر آن،از عبادات تمام عمرش خجالت می کشد !

حالاتی که برای شب عاشقان نوشته اند،آدمی را به حیرت انداخته و گاهی تصورش برای انسان مشکل است،چه رسد به تصدیقش !

دربارۀ ابو اسحاق سبیعی از اصحاب حضرت زین العابدین علیه السلام و اوثق ثقات و خواهر زادۀ بریر که یکی از شهدای کربلا بود،نوشته اند:

در زمان وی عابدتر و صادق تر از او نبود و چهل سال تمام با وضوی شام نماز صبح را خواند (2)!!

عظمت نماز شب

عارف بزرگ،مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی در«اسرار الصلاة»خود دربارۀ تهجد و بیدرای شب می فرماید:

از جمله نوافلی که خیلی بر انجام آن تأکید شده نماز شب است و تو از بزرگی و عظمت این حقیقت بی خبری؛این واقعیت نوری است در برابر تاریکی و انسی

ص:148


1- 1) -وسائل الشیعة:91/1-92،باب 20،حدیث 215.
2- 2) -بحار الأنوار:117/46،باب 8،حدیث 4.

است از وحشت و خلوتی است از کثرت.

از امام صادق علیه السلام رسیده:

نماز شب علت خشنودی حق و عشق ملائکه و سنت انبیا و نور معرفت و ریشۀ ایمان و راحت بدن و موجب تنفر شیطان و سلاح علیه دشمنان و موجب قبولی دعا و پذیرش اعمال و برکت در روزی و واسطه و شفیع بین انسان و ملک الموت و چراغ قبر و فرش گور و جواب منکر و نکیر و مونس آدمی در قبر تا قیامت است و به وقت قیامت سایۀ بالا سر و تاج سر و لباس بدن و نوری است که پیشاپیش انسان در حرکت است.

و نماز شب،پوششی بین انسان و آتش و حجتی بین آدمی و خداوند و مایه سنگینی میزان و گذرنامۀ عبور از صراط و کلید بهشت است (1).

و نیز در روایت آمده:

خانه هایی که در آن نماز شب خوانده می شود و قرآن تلاوت می گردد،به همان گونه که ستارگان بر اهل زمین می درخشند،این بیوت هم بر اهل آسمان می درخشند (2).

رسول خدا صلی الله علیه و آله سه بار علی علیه السلام را در یک مجلس سفارش به نماز شب کردند و فرمودند:

آیا به آنان که نماز شب می گزارند نمی نگرید ؟ اینان زیباترین مردم هستند؛زیرا که آن ها در شب برای پروردگار نمازگزاردند و خداوند هم از نور خود بر آن ها پوشاند (3).

ص:149


1- 1) -بحار الأنوار:161/84،باب 6،حدیث 52؛ارشاد القلوب:316.
2- 2) -الکافی:499/2،باب ذکر اللّه عز و جل،حدیث 1.
3- 3) -وسائل الشیعة:181/15،باب 4،حدیث.

غیر آیات قرآن،روایاتی که در فضیلت نماز شب رسیده در حد تواتر است.

خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:

[ وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نٰافِلَةً لَکَ عَسیٰ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقٰاماً مَحْمُوداً ] (1).

و پاسی از شب را برای عبادت و بندگی بیدار باش که این افزون [ بر واجب ] ویژۀ توست،امید است پروردگارت تو را [ به سبب این عبادت ویژه ] به جایگاهی ستوده برانگیزد.

عبد برای آماده کردن خود جهت تهجد باید مراقب وضع خود باشد و از وظایف و آداب آنچه را مناسب حال خود می نگرد و تشخیص می دهد عمل کند؛ گذشتگان ما از اهل اللّه سعی و کوششان در تحصیل رقّت و نرم ساختن دل بود و برای دست یافتن به آن و سایر حالات عالیه به بعضی از حالات،مثل پوشیدن لباس های زبر و خشن و...و در خاک غلتیدن و اعضای بدن را نزدیک آتش بردن و پاشیدن خاک بر سر و روی خود و دخول در گورها و ندای مردگان و ملامت خویش و خطاب به خود به عقاب های قرآنی و اختیار دعاها و مناجات هایی که به دل آتش می زند،متوسل می شدند.

نماز شب،آبروی عبد نزد مولا و مرکب حرکت به سوی مقام قرب و وصال حضرت دوست است؛شب را از خوراک و خواب کم کن تا بتوانی برخیزی و چون برخاستی با کمال خضوع و خشوع به پیشگاه مولایت بشتاب و از حضرت او آنچه می خواهی بخواه که اگر شرایط استجابت دعا در تو جمع باشد بدون شک دعایت مستجاب و به تمام خواسته های دنیوی و اخروی خود خواهی رسید،علاوه بر این همان طور که حضرت صادق علیه السلام در متن روایت فرموده اند:نماز شب علت پاکی و طهارت درون تو است.

ص:150


1- 1) -اسراء (17):79.

استغفار در سحر

مسئلۀ استغفار در سحر که حضرت صادق علیه السلام در متن روایت مطرح کرده اند از مسائل بسیار مهم الهی است.

استغفار همیشه مطلوب است،ولی در هنگام سحر مطلوب تر و قدر و اعتبارش بیشتر است.

[ الصّٰابِرِینَ وَ الصّٰادِقِینَ وَ الْقٰانِتِینَ وَ الْمُنْفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحٰارِ ] (1).

آنان که صبر کنندگان و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرهایند.

[ وَ بِالْأَسْحٰارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ] (2).

و سحرگاهان از خدا درخواست آمرزش می کردند.

در آیات نود و هفت و نود و هشت سورۀ یوسف،امام صادق علیه السلام می فرمایند:

تأخیر استغفار برای رسیدن سحر شب جمعه بود (3).

[ قٰالُوا یٰا أَبٰانَا اسْتَغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا إِنّٰا کُنّٰا خٰاطِئِینَ* قٰالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ] (4).

گفتند:ای پدر ! آمرزش گناهانمان را بخواه،بی تردید ما خطاکار بوده ایم.* گفت:برای شما از پروردگارم درخواست آمرزش خواهم کرد؛زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.

ص:151


1- 1) -آل عمران (3):17.
2- 2) -ذاریات (51):18.
3- 3) -
4- 4) -یوسف (12):97-98.

در روایت و حدیثی که«منهج الصادقین»نقل می کند آمده:

یعقوب بیش از بیست سال در هر شب جمعه برای فرزندان استغفار می کرد تا حق تعالی از گناهان آنان گذشت (1).

بعضی از علمای تفسیر می گویند:

چون یعقوب به مصر آمد و از عفو یوسف نسبت به برادران آگاه شد،شب به نماز برخاست و بعد از تهجد رو به قبله ایستاد و یوسف را در پشت سر خود و برادران را پشت سر یوسف قرار داد و دعا کرد و آنان آمین گفتند و خداوند،دعای آنان را مستجاب کرد.

یکی از اصحاب می گوید:

سحرگاهی به در حجرۀ عبد اللّه بن مسعود می گذشتم،شنیدم می گفت:

اللّهُمَّ إِنَّکَ دَعَوْتَنی فَأَجَبْتُ وَ أَمَرْتَنی فَأَطَعْتُ وَ هٰذا سَحَرٌ فَاغْفِرْ لی (2)؛

پروردگارا ! مرا دعوت کردی به پیشگاهت بیایم،آمدم و امر به اطاعت کردی اطاعت کردم،هم اکنون هنگام سحر است مرا بیامرز.

دعای ابوحمزۀ ثمالی که از حضرت سجاد نقل شده،بهترین مناجات و استغفار در وقت سحر است؛سحر وقتی توأم با بیداری و اشک استغفار شود عالی ترین عامل برای زوال ناپاکی ها از روح و نفس و عقل و جان و اخلاق و عمل است.

ص:152


1- 1) -منهج الصادقین:77/5،ذیل آیه 98 سورۀ یوسف.
2- 2) -مجمع الزوائد:155/10.

[ وَ طَهِّرْ ظاهِرَکَ وَ باطِنَکَ مِنْ کُدُوراتِ الْمُخالَفاتِ وَ رُکُوبِ الْمَناهی کُلِّها لِلّهِ تَعالی ]

در ادامۀ بحث امام صادق علیه السلام می فرماید:

ظاهر و باطن خود را از کدوراتی که به وسیلۀ ارتکاب معاصی به هم رسیده از روی اخلاص و محض تقرب الی اللّه پاک کن و از این که مناهی حق مرکب زندگیت باشد بپرهیز.

به طور حتم از نتایج شوم گناه،پدید آمدن تاریکی و کدورت بر صفحۀ قلب و جان است و ادامۀ گناه این سیاهی و تاریکی را وسعت داده تا جایی که نعوذ باللّه همۀ صفحۀ هستی انسان را بگیرد و از توبه محروم شود.

عَنْ أبی بَصیرٍ قالَ:سَمِعْتُ أبا عبد اللّه علیه السلام یَقُولُ:إذا أذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فی قَلْبِهِ نُکْتَةٌ سَوداءٌ فَإِنْ تابَ إِنْمَحَتْ وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ حَتّیٰ تَغْلِبَ عَلیٰ قَلْبِهِ فَلا یُفْلِحُ بَعْدَها أَبَداً (1).

ابو بصیر می گوید:از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:وقتی مرد،گناهی مرتکب می شود در قلبش نقطۀ سیاهی پیدا می شود،اگر توبه کند از بین می رود و اگر بر گناه افزوده شود،آن نقطۀ سیاه اضافه می شود تا بر قلب غلبه کند

ص:153


1- 1) -الکافی:271/2،باب الذنوب،حدیث 13؛بحار الأنوار:327/70،باب 137،حدیث 10.

و همۀ دل را بگیرد،آن گاه انسان بعد از فرو رفتن قلب در تاریکی،روی رستگاری را هرگز نخواهد دید.

این بندۀ ضعیف و فقیر دل شکسته،در درد دوری از مقام دوست گفته ام:

خبر ز درد و غم دل به آشنا بدهید***که من مریض فراقم به من دوا بدهید

فروغ خانه من یار دلنواز برفت*** شما به کلبه احزان من صفا بدهید

نگاه بر من افسرده حال زار کنید*** دلم گرفته عزیزان به من شفا بدهید

چومن کسی نبودمستحق جرعه وصل*** به این فقیر از آن جرعه از وفا بدهید

گره فتاده به کارم کجاست راه نجات*** نشان زکوی حبیب گره گشا بدهید

خموش گشته زهجران نوای نای دلم*** چه می شود که به این نای من نوا بدهید

هرآنچه این دل مسکین طلب زیار کند*** کسی به یار بگوید که آن را به ما بدهید

ص:154

[ فَإِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله أَرادَ بِاسْتِعْمالِها مَثَلاً لِأَهْلِ الْیَقْظَةِ ]

این همه پافشاری پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله در مسئلۀ مسواک و طهارت دهان و دندان،مثل و راهنمایی است برای بیداران که وقتی برای یک فضای کوچکی مثل دهان و چند عدد دندان این همه سفارش برای طهارت دارم،پس سفارش من چقدر زیاد و فوق العاده است برای طهارت باطن که عالمی گسترده و جهانی وسیع است.

ص:155

[ وَ هُوَ أَنَّ السِّواکَ نَباتٌ لَطیفٌ نَظیفٌ وَ غُصْنُ شَجَرٍ عَذْبٍ مُبارَکٍ وَ الْأَسْنانُ خَلْقٌ خَلَقَهُ اللّهُ تَعالی فِی الْخَلْقِ آلَةً وَ اداةً لِلْمَضْعِ وَ سَبَباً لِاشْتِهاءِ الطَّعامِ وَ إِصْلاحِ الْمِعْدَةِ وَ هِیَ جَوْهَرَةٌ صافِیَةٌ تَتَلَوَّثُ بِصُحْبَةِ تَمْضیغِ الطَّعامِ وَ تَتَغَیَّرُ بِها رَائِحَةُ الْفَمِ وَ یَتَوَلَّدُ مِنْهَا الْفَسادُ فِی الدِّماغِ ]

حرکت از ظاهر به باطن

این جمله اشارتیست به راه انتقال از ظاهر به باطن و از صورت به معنی و از محسوس به معقول،همان که حضرت صادق علیه السلام فرمود:

پیامبر صلی الله علیه و آله از این همه تأکید نسبت به ظاهر،ارادۀ حرکت از ظاهر به باطن نسبت به همه را داشته اند و تأکید آن حضرت بر طهارت باطن قابل مقایسه با ظاهر نیست؛ در هر صورت حضرت صادق علیه السلام می فرمایند:

چوب مسواک،چوبی است لطیف و پاکیزه و از شاخۀ درخت مبارکی است و دندان،خلقی از مخلوقات حضرت اوست که به حکمت بالغه پدید آورده تا وسیله و عاملی برای جویدن و آسان شدن هضم غذا باشد و معده در پرتو آن به راه صلاح باشد.

و دندان در اصل خلقت جوهریست در نهایت صفا و جلا که با هم نشینی با مواد غذایی چرک و کثیف می شود و به سبب ماندن کثافت در دندان و دهان عفونت به

ص:156

هم می رسد و عفونت دهان موجب فساد دماغ می گردد.

وقتی طعام مانده در بن دندان ها و در فضای دهان،این همه خسارت به بار آورد،پس چه خسارتی گناهان مانده در دل و عقل و روح و اعضا و جوارح به جای خواهد گذاشت ؟!

ص:157

[ فَإِذا اسْتاکَ الْمُؤمِنُ الْفَطِنُ بِالنَّباتِ اللَّطیفِ وَ مَسَحَها عَلَی الْجَوْهَرَةِ الصَّافِیَةِ أَزالَ عَنْها الْفَسادَ وَ التَّغَیُّرَ وَ عادَتْ إِلیٰ أَصْلِها ]

مؤمن زیرک هرگاه به چوب لطیف مسواک بر دندان کشید،از دندان چرک و کثافت پاک شده به صفت اصلی خود که صفا و جلاست بر می گردد.

هم چنین دل مؤمن در اصل خلقت و پیش از ارتکاب معاصی در غایت صفا و جلاست و از کدورت جسمانی و تعلقات شهوانی و غواشی هیولانی،عاری و مجرّد است و به سبب مجاورت با بدن ظلمانی و اشتغال به تعلیقات جسمانی ظلمت و تیرگی به هم رسانده و مثل دندان آلوده به غذا چرکین شده و از غذای اصلی و قوت روحانی که ذکر خدا و عبادت و حال است،دور مانده و بر تو است که آن را با توبه و زاری و خشوع و تضرع و استغفار در سحر و ذکر خدا جلا داده به حال اوّل برگردانی،چنانچه حضرت صادق علیه السلام در بخش دیگر روایت بدین گونه هشدار می دهد:

ص:158

[ کَذٰلِکَ خَلَقَ اللّهُ الْقَلْبَ طاهِراً صافِیاً وَ جَعَلَ غَداءَهُ الذِّکْرَ وَ الْفِکْرَ وَ الْهَیْبَةَ وَ التَّعْظیمَ وَ إِذا شیبَ الْقَلْبُ الصَّافی فی تَغْذِیَتِهِ بِالْغَفْلَةِ وَ الْکَدَرِ صُقِلَ بِمِصْقَلَةِ التَّوْبَةِ وَ نُظِّفَ بِماءِ الْإِنابَةِ لِیَعُودَ عَلیٰ حالَتِهِ الْأُولیٰ وَ جَوْهَرِیَّةِ الْأَصْلِیَّةِ الصَّافِیَةِ قالَ اللّهُ تَعالی [ إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ التَّوّٰابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ] ]

هم چنین خداوند،دل آدمی را مانند دندان،در اصل خلقت پاک و صاف و منزه از تیرگی و ظلمت آفریده و غذای واقعی آن را ذکر و فکر جناب خودش قرار داده و هرگاه آلوده شود با خوردن غفلت و کدورت به کثافت و ظلمت دچار می گردد.

در این حال باید با صیقل توبه و آب انابه،قلب را از ظلمات گناه و کدورات معاصی پاک کرد و به حال اوّل و جوهر اصلی و صافی خودش برگرداند،تا با برگرداندن قلب،عبد مورد محبت دوست گردد،چنانچه حضرت حق می فرماید:

به حق که خداوند،توّابین و متطهّرین را دوست دارد.

[ وَ قالَ النَبِیُّ صلی الله علیه و آله:عَلَیْکُمْ بِالسِّواکِ ظاهِرَ الْإِسْنانِ وَ أرادَ هٰذا الْمَعْنیٰ ]

و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:بر شما باد به مسواک ظاهر دندان،مرادش تطهیر ظاهر است با تطهیر باطن و تشبیه معقولست به محسوس.

ص:159

[ وَ مَنْ أَناخَ تَفَکُّرَهُ عَلیٰ بابِ عَتَبَةِ الْعَبْرَةِ فی اسْتِخْراجِ مِثْلِ هٰذِهِ الْأَمْثالِ فِی الْأَصْلِ وَ الْفَرْعِ فَتَحَ اللّهُ لَهُ عُیُونَ الْحِکْمَةِ وَ الْمَزیدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ ]

و هرکس مرغ بلند پرواز فکرت را بر آستانۀ در عبرت بنشاند و به حقایق و مخلوقات نظر کند و بخواهد از اصل و فرع مسائل،این رموزات را استخراج نماید،خداوند چشمه های حکمت و معرفت را به روی دل او می گشاید و عنایات و الطاف بیرون از حد گفتگو به او کرامت می فرماید و به یقین و تحقیق که خداوند مزد نیکوکاران را ضایع نمی کند.

و راستی کدام کار نیک بهتر از این که آدمی دنبال یافتن حقایق برود و با کشف رموز و اسرار مسائل الهی بر شخصیت الهی خود افزوده و شوق و عشق بیشتری برای عبادت و اطاعت از حضرت مولا پیدا کند.

باب 9 در بیان مبرز

اشاره

ص:160

ص:161

ص:162

قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:إنَّما سُمِّیَ الْمُسْتَراحُ مُسْتَراحاً لِاسْتِراحَةِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَثْقالِ النِّجاساتِ وَ اسْتِفْراغِ الْکَثیفاتِ وَ الْقَذَرِ فیها وَ الْمُؤْمِنُ یَعْتَبِرُ بِها عِنْدَها أَنَّ الْخالِصَ مِنْ حُطامِ الدُّنْیا کَذٰلِکَ یَصیرُ عاقِبَتُها فَیَسْتَریحُ بِالْعُدُولِ عَنْها وَ تَرْکِها وَ یُفَرِّغُ نَفْسَهُ وَ قَلْبَهُ عَنْ شُغْلِها وَ یَسْتَنْکِفُ عَنْ جَمْعِها وَ أَخْذِهَا اسْتِنْکافَهُ عَنِ النِّجاسَةِ وَ الْغائِطِ وَ الْقَذَرِ.

وَ یَتَفَکَّرْ فی نَفْسِهِ الْمُکَرَّمَةِ فی حالٍ کَیْفَ یَصیرُ دَلیلُهُ فی حالٍ وَ یَعْلَمُ أَنَّ التَّمَسُّکَ بِالْقَناعَةِ وَ التَّقْویٰ یُورِثُ لَهُ راحَةَ الدَّارَیْنِ.

وَ أَنَّ الرّاحَةَ فی هَوانٍ الدُّنیا وَ الْفَراغِ مِنَ التَّمَتُّعِ بِها وَ فی إِزالَةِ النَّجاسَة مِنَ الْحَرامِ وَ الشُّبْهَةِ فَیُغْلِقُ عَنْ نَفْسِهِ بابَ الْکِبْرِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ إِیّاها وَ یَفِرُّ مِنَ الذُّنُوبِ وَ یَفْتَحُ بابَ التَّواضُعِ وَ النَّدَمِ وَ الْحَیاءِ.

وَ یَجْتَهِدُ فی أَداءِ أَوامِرِهِ وَ اجْتِنابِ نَواهیهِ طَلَباً لِحُسْنِ الْمَآبِ وَ طیبِ الزُّلْفِ وَ یَسْجُنُ نَفْسَهُ فی سِجْنِ الْخَوْفِ وَ الصَّبْرِ وَ الْکَفِّ عَنِ الشَّهَواتِ إِلیٰ أَنْ یَتَّصِلَ بِأَمانِ اللّهِ فی دارِ الْقَرارِ وَ یَذُوقُ طَعْمَ رِضاهُ فَإِنَّ الْمُعَوَّلَ عَلیٰ ذٰلِکَ وَ ما عَداهُ لا شَیْءَ.

ص:163

[ قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:إنَّما سُمِّیَ الْمُسْتَراحُ مُسْتَراحاً لِاسْتِراحَةِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَثْقالِ النِّجاساتِ وَ اسْتِفْراغِ الْکَثیفاتِ وَ الْقَذَرِ فیها ]

استراحت نفوس از نجاسات

امام صادق علیه السلام می فرماید:

به محل تخلیۀ کثافات شکم به این خاطر مستراح می گویند که نفوس مردم از سنگینی نجاسات پس مانده از غذای خورده شده و کثافات و آلودگی ها راحت می شوند.

خوراکی هایی که انسان می خورد،بدن به آن اندازه ای که برای قدرت و قوت و ادامۀ حیات لازم دارد بر می دارد و ما زاد آن را تبدیل به نجاست و کثافت کرده و به انسان فشار می آورد که به مستراح رفته و آن را از بدن بیرون براند و اگر انسان به ندای شکم در این زمینه پاسخ نگوید،آبروی آدمی را می برد !!

خوراکی ها هرچه سنگین تر و رنگین تر و خوشمزه تر باشد،کثافت و نجاسات و تعفن و بوی آن بیشتر و ضربه و خسارتش به بدن سنگین تر است.

به اندازه خوردن یا کمتر از حد خوردن و ساده خوردن، کم خرج تر و حملش آسان تر و کثافتش کمتر و پس دادنش راحت تر است.

آه ! خوراکی که بیشترش در شکم می خواهد تبدیل به نجاست شود،نجاستی که هر موجود زنده ای از آن فراری است و حملش باعث زحمت آدم است،بر چه

ص:164

حسابی انسان برای به دست آوردنش این همه ظلم و جور،غل و غش،خدعه و حیله نسبت به دیگران بورزد ؟!

چرا انسان راه حلال را طی نکند ؟ چرا برای خدا به محل کسب نرود ؟ چرا در خرید و فروش رعایت احکام حق را نکند ؟ چرا برای بیشتر به دست آوردن دزدی کند،احتکار جنس نماید،ظلم بورزد و تا جایی پیش برود که برای لقمه نانی دست به خون مظلوم یا مظلومانی بیالاید ؟!

امیر المؤمنین علیه السلام درباره مردمی که از تربیت الهی دورند و همتی جز شکم و شهوت ندارند و از هر راهی که قدرتشان اقتضا می کند،پیدا می کنند و می خورند می فرماید:

قیمت اینان با آنچه از شکمشان می ریزد،مساوی است !!

آری،اینان بیش از این قیمت و ارزش ندارند و هم اینانند که خداوند آنان را در قرآن به عنوان بدتر از حیوانات و درندگان وصف فرموده است.

مواد خوراکی قبل از این که به انسان برسند،طیب و طاهر و پاکیزه است،طعم عالی و رنگ های چشمگیر دارند،چون به شکم برسند،قسمتی از آن ها تبدیل به انرژی برای جسم و بقیه تبدیل به کثافات و فضولات می شوند؛اگر انسان در به دست آوردن مواد و خوردن آن عبد حضرت حق باشد،خوشا به حالش و اگر بندۀ شیطان و بردۀ شکم باشد،در حقیقت باید گفت که وجود او با تمام شؤونش کارخانۀ کود سازی است.

ابو سعید و مسئلۀ پند و عبرت

ابو سعید ابو الخیر با جمعی از اصحاب از کنار دهی در نیشابور به طرف مقصدی می گذشتند.

ص:165

مردی کنّاس مشغول خالی کردن چاه مستراح بود،اصحاب از بوی تعفن کثافات دماغ خود را گرفتند و به سرعت از آن محل گذشتند،ولی مشاهده کردند شیخ نیامد.

چون نظر کردند دیدند شیخ با حالت تفکر کنار کثافات ایستاده.فریاد زدند:

استاد ! بیا.فرمود:می آیم،پس از مدتی تأمل در کنار کثافات به سوی اصحاب روان شد،چون به آنان رسید،عرضه داشتند:ای راهنما ! برای چه کنار کثافات ایستادی ؟

فرمود:چون شما دماغ خود گرفتید و به سرعت حرکت خود افزودید،آوازی از کثافات و فضولات برخاست که هان ای روندگان ! دیروز ما با حالتی طیب و طاهر و پاکیزه و رنگ و بویی بسیار عالی بر سر بازار به صورت سبزیجات و میوه جات و حبوبات قرار داشتیم و شما بنی آدم به خاطر به دست آوردن ما،بر سر و بار یکدیگر می زدید و به انواع حیله ها و خدعه ها متوسل می گشتید و از هیچ گونه تقلب و زوری خودداری نمی کردید،چون ما را به دست آوردید خوردید،ما بر اثر چند ساعت همنشینی با شما تبدیل به این حال گشته و به این سیه روزی افتادیم، به جای این که ما از شما فرار کنیم،شمایی که باعث این تیره بختی برای ما شدید، شما از ما فرار می کنید ؟ ! ای اف بر شما !!

من کنار کثافات ایستاده و به پند و نصیحت آنان گوش فرا داده تا شاید عبرتی از آنان بگیرم !

ناصر خسرو به راهی می گذشت***مست و لایعقل نه چون میخوارگان

دید قبرستان و مبرز روبرو ***بانگ بر زد گفت کِایی نظارگان

ص:166

نعمت دنیا و نعمت خواره بین ***اینش نعمت،اینش نعمت خوارگان (1)

***

جدّ تو آدم بهشتش جای بود***قدسیان کردند بهر او سجود

یک گنه چون کرد گفتندش تمام*** مُذنبی مُذنب برو بیرون خرام

تو طمع داری که با چندین گناه*** داخل جنت شوی ای رو سیاه(2)

***

در هر صورت نباید با توجه به شکم و مواد غذایی دچار غفلت از حقایق بلند آسمانی و انسانی شد،خوردن را باید وسیلۀ بدست آوردن قدرت برای عبادت و تفکر قرار داد؛همت اگر شکم باشد،انسان بدون شک از آدمیت و انسانیت خارج خواهد شد.

انسان در برخورد با هر برنامه ای باید به عاقبت آن بیندیشد و با کمال دقت نتیجه و محصول هر کاری را توجه کند و بداند عاقبت مرگ است و پس از مرگ بازپرسی از عمل و مزد عمل.

غزالی در«کیمیای سعادت»در رکن اوّل می گوید:

اما آنچه مهم است در هر روز آن است که در مرگ و نزدیکی اجل تفکر کند و با خود گوید که ممکن است که از اجل یک روز بیش نمانده است که فایدۀ این فکرت

ص:167


1- 1) -کشکول شیخ بهایی.
2- 2)- نان و حلوا، شیخ بهایی

عظیم است که این خلق که روی به دنیا آورده اند از درازی امل است و اگر به یقین دانندی که تا یک ماه یا یک سال بخواهند مرد،از هرچه بدان مشغولند دور باشندی و باشد که تا یک روز بخواهند مرد و ایشان به تدبیر کاری مشغولند که تا ده سال به کار خواهد آمد و برای این گفت حق تعالی:

[ أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مٰا خَلَقَ اللّٰهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْ عَسیٰ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ ] (1).

آیا در [ فرمانروایی و ] مالکیّت [ و ربوبیّت ] بر آسمان ها و زمین و هر چیزی که خدا آفریده و این که شاید پایان عمرشان نزدیک شده باشد با تأمل ننگریسته اند ؟

و چون دل صافی کند و این تأمل کند رغبت ساختن زاد آخرت در دل حرکت کند و باید تفکر کند تا درین روز چند خیر میسر تواند بود وی را و از هرچه معصیت است،حذر می باید کرد و در گذشته چه تقصیر کرده است که می تدارک باید کرد و این همه را به تدبر و تفکر حاجت بود.

پس اگر کسی را راه گشاده بود،تا در ملوک آسمان و زمین نگرد و در عجایب صنع نگرد،بلکه در جمال و جلال حضرت الهیت نگرد،این تفکر از همۀ عبادات و از همۀ تفکرها فاضل تر که تعظیم حق تعالی بر دل غالب شود و تا تعظیم غالب نشود محبت غالب نشود و کمال سعادت در کمال محبت است،لیکن این هرکسی را میسر نباشد.

لیکن در بدل این باید که در نعمت های حق تعالی که بر وی است تفکر کند و در محنت ها که در عالم است از بیماری و درویشی و انواع عقوبات که ورا از آن خلاص

ص:168


1- 1) -اعراف (7):185.

داده اند،تا بداند که شکر بر وی واجب است و شکر بدان بود که فرمان ها به جای آرد و از معصیت ها دور باشد و در جمله ساعتی در آن ها تفکر کند (1).

بهاء الدین ولد فرزند مولوی می گوید:

گفت احمد هرکه دو روزش یکی است***هست مغبون و گرفتار شکی است

بی یقینی می زند در ابلهی***پر ز بادی هم چو انبان تهی

هر دمی پس می رود از پیش صف*** می شود صافیش دردی هم چو کف

رنج او هر لحظه بدتر می شود ***هر دمی او زشت و ابتر می شود

سوی دوزخ میرود آن ردّ باب*** بی عذاب بحر در بحر عذاب

پیش از آن که کار تو آنجا رسد*** هر دمی غفلت تو را واپس برد

رو به سوی اصل خود هم چون خلیل*** بگذر از استاره و چرخ نبیل

پای همت بر خور و بر ماه نه*** سر بر آن ایوان و آن درگاه نه

این خودی را خرج کن اندر خدا*** تا نمانی هم چو ابلیسی جدا

آب جان را ریز اندر بحر جان*** تا شوی دریای بی حد و کران

شهوت شکم یا تنور جهنم

اشاره

جاذبه شکم و جاذبۀ مواد چرب و شیرین و خوش طعم غذایی بسیار قوی است،در حدی که بسیاری از اهل عالم با قوت و قدرت این دو جاذبه با سرعتی فوق العاده به هلاکت و فنا،به شقاوت و بدبختی،به تیره روزی و عاقب سوزی افتادند.

گرسنگی در تمام ایام عمر و خوش مزه بودن مواد غذایی،دو علت قوی برای

ص:169


1- 1) -کیمیای سعادت:218-219،رکن اول.

حرکت انسان به سوی به دست آوردن مواد و خوردن و سیر شدن است و پس از سیر شدن...

راستی اگر انسان مقید به تربیت الهی نباشد و دست به دامان اولیای خدا نداشته باشد در مقابل شکم و مواد غذایی چه خواهد کرد.

فیض کاشانی در کتاب«محجة البیضاء»می نویسد (1):

از بزرگ ترین عوامل هلاکت برای فرزند آدم شهوت شکم است،به خاطر همین مسئله آدم و حوا از خانه قرار به خانه مذلت و بیچارگی در افتادند.

اینان را خداوند مهربان از خوردن آن درخت نهی کرد،اما شهوت شکم بر هر دو غلبه کرد و از آن درخت خوردند و پس از آن عریان از لباس بهشتی شده و بیرون رانده شدند.

شکم بدون شک چشمۀ شهوات و مرکز آلام و بیماری ها و همه گونه آفات است.

شهوت جنسی و شدت میل به زن از آثار شکم و شهوت خوراک می باشد.

میل شدید به خوراکی ها و میل فوق العاده به شهوت جنسی و شدت رغبت به مال و جاه،وسیله هایی هستند که آدمی را در توسعه دادن به زمینه برای به دست آوردن خوراک و عامل شهوت به حرکت شدید وا می دارند !

به دنبال شکم است که انسان به جمع مال و به دست آوردن جاه خودکشی کرده و دچار سستی در مسائل الهی گشته و به چاه فخر فروشی و حسد ورزی خواهد افتاد و از همین زمینه های شیطانی است که آفت ریا و غائله تفاخر و تکاثر و خود بزرگ بینی به انسان هجوم می آورد.

ص:170


1- 1) -محجة البیضاء:145/5،کتاب کسر الشهوتین.

حسد،حقد،عداوت،کینه و دشمنی از آثار بندگی شکم است و تمام این موارد انسان را به غرق شدن در دریای تجاوز و فحشا و منکرات کمک می نماید.

اگر عبد،نفسش را رام جوع کند و مجاری شیطان را ببندد،در اطاعت خدا خواهد افتاد و راه طغیان و سرکشی بر او بسته خواهد شد.

شکم پرست مجبور است آخرت را به دنیا،معنی را به ظاهر،انسانیت را به حیوانیت،خدا را به شیطان بفروشد !

روایات طعام و شکم

روایات در زمینۀ شکم،مسائل بسیار بلند و قابل توجهی دارند که لازم است به پاره ای از آن ها اشاره شود:

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:جاهِدُوا أَنْفُسَکُمْ بِالْجُوعِ وَ الْعَطَشِ فَإِنَّ الْأَجْرَ فی ذٰلِکَ کَأَجْرِ الْمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللّهِ وَ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَمَلٍ أَحَبُّ إِلَی اللّهِ تَعالی مِنْ جُوعٍ وَ عَطَشٍ (1).

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:با گرسنگی و تشنگی به مبارزه با نفس برخیزید،اجر این مبارزه مانند اجر رزمنده در راه خداست،به تحقیق عملی در پیشگاه خدا محبوب تر از گرسنگی و تشنگی نیست.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:لا یَدْخُلُ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ قَلْبُ مَنْ مَلَأَ بَطْنُهُ (2).

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:قلب کسی که شکمش پر است،وارد ملکوت آسمان ها نمی شود.

ص:171


1- 1) -محجة البیضاء:146/5،کتاب کسر الشهوتین.
2- 2) -محجة البیضاء:146/5،کتاب کسر الشهوتین.

قیلَ یا رَسُولَ اللّهِ أَیُّ النّاسِ أَفْضَلُ ؟ قالَ:مَنْ قَلَّ طُعْمَهُ وَ ضِحْکَهُ وَ رَضِیَ بِما یَسْتُرُ بِهِ عَوْرَتَهُ (1).

گفتند:یا رسول اللّه ! از مردم کدامیک برترند ؟ فرمود:کسی که غذا و خندۀ او کم باشد و به آنچه عیوب او را می پوشاند،خشنود باشد،(شاید کنایه از آراسته بودن انسان به حسنات اخلاقی باشد).

قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:الْفِکْرُ نِصْفُ الْعِبادَةِ وَ قِلَّةُ الطَّعامِ هِیَ الْعِبادَةُ (2).

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:اندیشه نصف عبادت است و کمی طعام خود عبادت.

وَ قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:إِنَّ اللّهَ یُباهِی الْمَلائِکَةَ بِمَنْ قَلَّ طُعْمَهُ فِی الدُّنْیا یَقُولُ:انْظُرُوا إلیٰ عَبْدی ابْتَلَیْتُهُ بِالطَّعامِ وَ الشَّرابِ فِی الدُّنْیا فَتَرَکَهُما لِأَجْلی اشْهَدُوا یا مَلائِکَتی مَا مِنْ أَکْلَةٍ تَرَکَها لِأَجْلی إِلّا أَبْدَلْتُهُ بِها دَرَجاتٍ فِی الْجَنَّةِ (3).

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:خداوند به کسی که غذایش در دنیا مختصر است به ملائکه مباهات می کند و می فرماید:به بنده ام بنگرید،او را به طعام و آشامیدنی آزمایش کردم،هر دو را به خاطر من رها کرد.ای ملائکه ! شاهد باشید غذایی را برای خاطر من ترک نمی کند مگر این که به جای آن درجاتی در بهشت به او عطا می کنم.

وَ قالَ صلی الله علیه و آله:لا تُمیتُوا الْقُلُوبَ بِکَثْرَةِ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ فَإِنَّ الْقَلْبَ کَالزَّرعِ یَمُوتُ إِذا کَثُرَ عَلَیْهِ الْماءُ (4).

ص:172


1- 1) -محجة البیضاء:146/5،کتاب کسر الشهوتین.
2- 2) -محجة البیضاء:146/5،کتاب کسر الشهوتین.
3- 3) -محجة البیضاء:147/5،کتاب کسر الشهوتین.
4- 4) -محجة البیضاء:147/5،کتاب کسر الشهوتین.

و نیز آن حضرت فرمود:دل ها را با طعام و آشامیدن زیاد به مرگ و نابودی نکشید،حقیقتاً قلب مانند زراعت است،وقتی آب فراوان به او برسد از بین می رود.

قالَ الصَّادِقُ علیه السلام قالَ رَسُولُ اللّهِ:بِئْسَ الْعَوْنُ عَلَی الدِّینِ قَلْبٌ نَخیبٌ، وَ بَطْنٌ رَغیبٌ وَ نَعْظٌ شَدیدٌ (1).

امام صادق علیه السلام فرمود:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:چه عامل بدی است برای از بین بردن دین،ترسویی،پرخوری و کثرت شهوت رانی.

عَنْ أبی جَعْفَرٍ علیه السلام:ما مِنْ شَیْءٍ أَبْغَضُ إِلَی اللّهِ مِنْ بَطْنٍ مَمْلُوءٌ (2).

امام باقر علیه السلام فرمود:چیزی از شکم پر،در پیشگاه حق مبغوض تر نیست.

وَ قالَ داوُدُ علیه السلام:تَرْکُ لُقْمَةٍ مَعَ الضَّرُورَةِ إلَیْها أَحَبُّ إلَیَّ مِنْ قِیامِ عِشْرین لَیْلَةٍ (3).

داود علیه السلام فرمود:ترک یک لقمه در کمال احتیاج به آن برای من از بیداری و عبادت بیست شب محبوب تر است.

قالَ النَبِیُّ صلی الله علیه و آله:وَیْلٌ لِلنَّاسِ مِنَ الْقَبْقَبَیْنِ فَقیلَ:وَ ما هُما یَا رَسُولَ اللّهِ ؟ قَالَ

ص:173


1- 1) -الکافی:269/6،باب کراهیة کثرة الأکل،حدیث 3؛محجة البیضاء:150/5،کتاب کسر الشهوتین.
2- 2) -الکافی:270/6،باب کراهیة کثرة الأکل،حدیث 11؛محجة البیضاء:150/5،کتاب کسر الشهوتین.
3- 3) -مستدرک الوسائل:211/16،باب 1،حدیث 19627؛محجة البیضاء:151/5،کتاب کسر الشهوتین.

الْبَطْنُ وَ الْفَرْجُ (1).

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:وای بر مردم از قبقبین ! گفتند:آن دو چیست ؟ فرمود:شکم و شهوت.

لقمان به فرزندش فرمود:

یا بُنَیَّ إِذَا امْتَلَئَتِ الْمِعْدَةُ نَامَتِ الْفِکْرَةُ وَ خَرَسَتِ الْحِکْمَةُ وَ قَعَدَتِ الأَعْضاءُ عَنِ الْعِبادَةِ (2).

پسرم ! هنگامی که معده پر شود،فکر می خوابد،زبان حکمت لال می شود و اعضا از عبادت باز می مانند.

آثار و فواید کم خوری

بزرگان فرموده اند:

جوع و گرسنگی در نزد خدا در خزینۀ اوست و آن را تنها به کسی می دهد که به او علاقه داشته باشد.

کم خوری و گرسنگی دارای فوائد بسیاری است از جمله:

1-صفا و روشنی قلب.

2-رقّت و دل رحمی.

3-انکسار و ذل در پیشگاه حضرت حق.

ص:174


1- 1) -مستدرک الوسائل:212/16،باب 1،حدیث 19627؛محجة البیضاء:151/5،کتاب کسر الشهوتین.
2- 2) -مجموعة ورام:102/1،باب تهذیب الأخلاق؛محجة البیضاء:151/5،کتاب کسر الشهوتین.

4-توجه به آزمایش های الهی و عذاب آخرت.

5-شکستن شهواتی که علت گناهان است.

6-کم خوابی و دوام بیداری به خصوص بیداری شب.

7-آسان شدن مواظبت بر عبادت.

8-صحت بدن و سلامت اعضا و جوارح.

9-راحت بودن در کسب و کار و عدم خدعه و حیله و گناهان مربوط به مال.

10-تمکّن از ایثار اضافۀ مال و خوراکی به مستحق شرعی.

فیض کاشانی و غزالی در ذیل این ده فائده بیاناتی بس مهم دارند،عاشقان حقایق بیشتر می توانند به جلد پنجم«محجة البیضاء»مراجعه کنند.

مولوی در فضیلت جوع می فرماید:

رنج جوع از رنج ها پاکیزه تر***خاصه در جوع است صد فضل و هنر

رنج جوع اولی بود خود زان علل*** هم به لطف و هم به خفت هم عمل

جوع خود سلطان داروهاست هین*** جوع بر جان نه چنین خوارش مبین

جوع نور چشم باشد در بصر*** جوع باشد قابلیت در نظر

جمله ناخوش از مجاعت خوش شود*** جمله خوشها از مجاعتهاست رد

در پایان ترجمۀ جملۀ اوّل حدیث باید گفت:

اولاً به هر قیمتی که تمام می شود،خوراک خود را از حلال تهیه کنید و به هنگام خوردن یا به اندازه یا اگر بتوانید کم بخورید؛زیرا عاقبت خوراکی ها به خصوص اگر بیش از اندازه خورده شود مریضی و هم چنین فضولات و کثافات است و چیزی که عاقبتش چنین است،ارزش این را ندارد که انسان برای به دست آوردنش از صراط مستقیم دور مانده و دست به گناه و عصیان بیالاید.

برای خدا تهیه کنید و برای خدا بخورید و برای خدا عبادت کنید و برای خدا عمر گرانمایه را صرف کنید و برای خدا قسمتی از انرژی گرفته شده از غذا را صرف

ص:175

خدمت به خلق خدا کنید.

حمّال کثافت و فضولات نباشید و به نحوی زندگی نکنید که دربارۀ شما بگویند که اوّل او نطفه و حال او حمال فضولات و آخر او جیفه متعفّن و بدبوست!! و آه که از آدمیت و انسانیت در وجود او خبری و اثری نیست !

ص:176

[ وَ الْمُؤْمِنُ یَعْتَبِرُ بِها عِنْدَها أَنَّ الْخالِصَ مِنْ حُطامِ الدُّنْیا کَذٰلِکَ یَصیرُ عاقِبَتُها فَیَسْتَریحُ بِالْعُدُولِ عَنْها وَ تَرْکِها وَ یُفَرِّغُ نَفْسَهُ وَ قَلْبَهُ عَنْ شُغْلِها وَ یَسْتَنْکِفُ عَنْ جَمْعِها وَ أَخْذِهَا اسْتِنْکافَهُ عَنِ النِّجاسَةِ وَ الْغائِطِ وَ الْقَذَرِ ]

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مؤمن را سزاوار و لایق است که در مبرز در وقت دفع شدن کثافات،به چشم عبرت نظر کند و به نفس خود خطاب نماید که ای نفس ! زبده و خلاصۀ لذت های دنیا عاقبتش این است که تا از تو دفع نمی شود در آزار و زحمتی و اکنون که دفع شده به این عفونت و بدبویی است و هرگاه خلاصه لذات دنیا نتیجه اش این باشد، کجا دنیا برای اضافه به دست آوردنش،قابلیت این همه زحمت را دارد که، عزیزترین سرمایه خود را که عمر است برای آن تلف کنی ؟!

مؤمن،وقتی در این گونه اوقات به خود فکر کند،رفته رفته دوستی دنیا و جمع مال دنیا و علاقه به آن در نظر او کم و بی اعتبار می شود و همت و محبت خود را از آن قطع می کند و دیگر متوجه آن نمی شود،مگر برای ضرورت و ننگش می آید که پیرامون آن بگردد،مثل این که از جمع کردن نجاست ننگ دارد.

در روایت است که:

انسان وقتی به مستراح می رود،فرشته ای سر او را به پایین متمایل می کند تا به

ص:177

محصول شکم خود نظر کند و ببیند و بداند که چه بوده و چه شده و از این منظره عبرت بگیرد (1)!!

خوشا به حال آن انسان هایی که در تمام امور حیات به حساب خود رسیدند، خود را در این جهان و کنار این سفره مسافر و مهمان دیدند و وطن اصلی خویش را مقام قرب و آخرت دانستند،انبیا را شناخته و ائمۀ بزرگوار علیهم السلام را هادی راه حساب کرده و بر اساس این واقعیت های عالی حیات و زندگی را استوار کردند.

به قول یک اهل دل:

برخیز تا که رو به در آشنا کنیم***باشد گره ز کار فروبسته وا کنیم

آنجا که کاروان محبت کند گذر*** بر دیده خاک مقدمشان توتیا کنیم

هرکس در این جهان به کسی اقتدا کند*** ما پیروی ز مذهب اهل صفا کنیم

در قسمت زمانه اگر زهر یا که شهد*** شرط طریق نیست که چون و چرا کنیم

تا نشکنیم رونق بازار مشک ناب*** این عقدههای زلف ببوییم و وا کنیم

گر دیگران نهند سر اندر هوای یار***ما طی راه عشق به ترک هوا کنیم

ص:178


1- 1) -بحار الأنوار:164/77،باب 1،حدیث 3 با کمی اختلاف.

[ وَ یَتَفَکَّرْ فی نَفْسِهِ الْمُکَرَّمَةِ فی حالٍ کَیْفَ یَصیرُ دَلیلُهُ فی حالٍ وَ یَعْلَمُ أَنَّ التَّمَسُّکَ بِالْقَناعَةِ وَ التَّقْویٰ یُورِثُ لَهُ راحَةَ الدَّارَیْنِ ]

نفسی که فی الجمله صفا و جلا دارد نفس مکرم است و چنین نفسی دارای قدرت تفکر است و می تواند در حالی که در آن است اندیشه کند تا از برکت اندیشه از آن حال به حالت عالی تر راه برد و به همین خاطر امام صادق علیه السلام در این جمله می فرماید:اندیشه و تعقل کند در نفس مکرمه در حالتی که فعلاً دارد،چگونه راهنمای او نسبت به حال شریف تر و عالی تر می گردد،در این صورت می فهمد و می داند که وقتی حاصل مواد غذایی با همۀ ارزشش فضولات و کثافات است، باید به قناعت و تقوا تکیه کرد که این دو حقیقت،بهترین علت راحت دو دنیاست.

آری،اهل قناعت و تقوا سبک بار و سبک بالند؛زیرا در برنامه ظاهر به خاطر قناعتشان و تقواشان کم خوراک و کم مؤونه و در برنامۀ باطنشان از گناه معصیت سبک بار و راحتند.

ص:179

[ وَ أَنَّ الرّاحَةَ فی هَوانِ الدُّنیا وَ الْفَراغِ مِنَ التَّمَتُّعِ بِها وَ فی إِزالَةِ النَّجاسَةِ مِنَ الْحَرامِ وَ الشُّبْهَةِ فَیُغْلِقُ عَنْ نَفْسِهِ بابَ الْکِبْرِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ إِیّاها وَ یَفِرُّ مِنَ الذُّنُوبِ وَ یَفْتَحُ بابَ التَّواضُعِ وَ النَّدَمِ وَ الْحَیاءِ ]

و به این نتیجه خواهد رسید که راحت انسان و توشۀ قیامت در سبک گرفتن امور مادی است و جدایی از تمتّعات غلط دنیا و هم چنین تمتّعات غیر ضروری و هم چنین راحت دنیا در ازالۀ نجاست حرام و شبهه از زندگی است و چون کم اعتباری دنیا و پستی آن ظاهر شد هرگز عجب و تکبر به خود راه نمی دهد و ملازم عجز و شکستگی و ذلت و افتقار در پیشگاه محبوب خواهد شد.

آری،پس از شناخت مهالک و آفات دنیا برای عجب و کبر و سایر صفات رذیله جایی نمی ماند،در این حال از معاصی مانند گوسپندی که از گرگ فرار می کند، می گریزد و در تواضع و پشیمانی و حیا به روی خود باز می کند.

ص:180

[ وَ یَجْتَهِدُ فی أَداءِ أَوامِرِهِ وَ اجْتِنابِ نَواهیهِ طَلَباً لِحُسْنِ الْمَآبِ وَ طیبِ الزَّلْفِ وَ یَسْجُنُ فی سِجْنِ الْخَوْفِ وَ الصَّبْرِ وَ الْکَفِّ عَنِ الشَّهَواتِ إِلیٰ أَنْ یَتَّصِلَ بِأَمانِ اللّهِ فی دارِ الْقَرارِ وَ یَذُوقَ طَعْمَ رِضاهُ فَإِنَّ الْمُعَوَّلَ عَلیٰ ذٰلِکَ وَ ما عَداهُ لا شَیءَ ]

پس از شناخت دنیا و صورت و سیرت و محصول آن،برای ادای واجبات حق و دوری از نواهی آن جناب،جهت عاقبت بخیری و رسیدن به درجات عالیه به کوششی سخت برخواهد آمد و نفس سرکش و طاغی را در زندان ترس از مقام حق و پایداری در اعمال صالح و اخلاق حسنه و خودداری از شهوات حبس خواهد کرد،تا اتصال به امان حق در دار القرار آرام گیرد و طعم خشنودی دوست را بچشد که تنها ماندنی از انسان همین عبادت و اطاعت است و غیر آن چیزی نیست.

مگر ادای واجبات و به خصوص ترک محرمات کار ساده ای است،ادای فرائض و کناره گیری از معاصی مهم ترین کاری است که در دورۀ تاریخ بشر انجام داده و تمام انبیای خدا و ائمۀ طاهرین علیهم السلام به همین خاطر به سوی انسان فرستاده شدند که انسان حیات و زندگی خویش را منطبق بر فرمان های حضرت حق قرار دهد.

اگر همه به دستورهای انبیا و ائمه علیهم السلام آگاه شوند و همه پس از آگاهی در مقام عمل برآیند،به قسمت اعظمی از مشکلات مادی،خانوادگی،اجتماعی و معنوی جامعه خاتمه داده خواهد شد.

ص:181

اگر زندگی و شؤونش را در این ناحیه قرار دهید،از لذتی برخودار خواهید شد که ما فوق آن تصور نیست،علاوه حرکت مثبت شما ابدی خواهد شد و از لحظه به لحظۀ این حرکت عشقی به شما دست می دهد که حتی ملائکه از درک آن عاجزند؛ این راه،راه خداست و این منزل،منزل عشق است و آن را پایانی نیست.

از سید برهان الدین محقق،شیخ مولانا پرسیدند:راه خدا را حدّی و آخری هست ؟ فرمود:راه را آخر هست،اما منزل را پایانی و کرانی نیست؛زیرا راه خدا تویی و تو را واجب است که از خود و هستی بگذری،لا بد که این را آخری هست الا چون به حق رسیدی طلب و سیر حقیقی آن است که بعد از یافت،راه وصال را پایان نیست،اولین را که از خودی گذشتن است«سیر الی اللّه»گویند و آخرین که بعد از وصل است«سیر فی اللّه»خوانند.

پس یقین دان راه بعد وصل هوست***اولیا را راه اندر عین اوست

سیر الی اللّه را بود پایان و حد*** سیر فی اللّه را نه حد باشد نه عد

این چنین سیری فن آن بنده است ***کاو زخود مرده است و از حق زنده است

مرده را کش سیل هر سو می برد*** او ندارد زآن خبر جو میبرد

سیر سیل است آن و مرده بی خبر*** می رود بر روی آب ای نامور

هم چنین چون بنده مرد از هست خود*** او نماند و گشت فانی در احد

غیر حق بعد از فنا در کار نیست*** یار حق حقست و حق را یار نیست

پس بود در راه وصلت سیر حق*** اوست تنها کژ مخوان اینجا ورق

غیر سیر حق مدان آن سیر را*** زو ببین آن طاعت و آن خیر را

باب 10 در بیان طهارت

اشاره

ص:182

ص:183

ص:184

قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:إِذا أَرَدْتَ الطَّهارَةَ وَ الْوُضُوءَ فَتَقَدَّمْ إِلَی الْماءِ تَقَدُّمَکَ إِلیٰ رَحْمَةِ اللّهِ،فَإِنَّ اللّهَ قَدْ جَعَلَ الْماءَ مِفْتاحَ قُرْبِهِ وَ مُناجاتِهِ وَ دَلیلاً إلیٰ بَساطِ خِدْمَتِهِ.

فَکَما أَنَّ رَحْمَتَهُ تُطَهِّرُ ذُنُوبَ الْعِبادِ کَذٰلِکَ نِجاساتُ الظَّاهِرِ یُطَهِّرُهَا الْماءُ لا غَیْرُ قالَ اللّهُ تَعالی: [وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیٰاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنٰا مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً طَهُوراً] (1)وَ قالَ اللّهُ تَعالی: [وَ جَعَلْنٰا مِنَ الْمٰاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ ] (2).

فَکَما أَحْیا بِهِ کُلَّ شَیْءٍ مِنْ نَعیمِ الدُّنْیا کَذٰلِکَ بِرَحْمَتِهِ وَ فَضْلِهِ جَعَلَهُ حَیاةَ الْقُلُوبِ.

وَ تَفَکَّرْ فی صَفاءِ الْماءِ وَ رِقَّتِهِ وَ طَهُورَتِهِ وَ بَرَکَتِهِ وَ لَطیفِ امْتِزاجِهِ بِکُلِّ شَیْءٍ وَ فی کُلِّ شَیْءٍ.

وَ اسْتَعْمِلْهُ فی تَطْهیرِ الأَعْضاءِ الَّتی أَمَرَکَ اللّهُ بِتَطْهِیرِها،وَ آتِ بِأَدائِها فَرائِضَهُ وَ سُنَنَهُ فَإِنَّ تَحْتَ کُلِّ واحِدٍ مِنْها فَوائِدَ کَثیرَةً إِذا اسْتَعْمَلْتَها بِالْحُرْمَةِ انْفَجَرَتْ لَکَ عَیْنُ فَوائِدِهِ عَنْ قَریبٍ.

ص:185


1- 1) -اعراف (7):57.
2- 2) -انبیاء (21):30.

ثُمَّ عاشِرْ خَلْقَ اللّهِ کَامْتِزاجِ الْماءِ بِالأَشْیاءِ یُؤَدّی کُلَّ شَیءٍ حَقَّهُ وَ لا یَتَغَیَّرْ عَنْ مَعْناهُ مُعْتَبِراً لِقَوْلِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله:مثَلُ الْمُؤْمِنِ الْخالِصِ کَمَثَلِ الْماءِ.

وَ لْتَکُنْ صَفْوَتُکَ مَعَ اللّهِ تَعالی فی جَمیعِ طاعاتِکَ کَصَفْوَةِ الْماءِ حینَ أَنْزَلَهُ مِنَ السَّماءِ.

وَ طَهِّرْ قَلْبَکَ بِالتَّقْویٰ وَ الْیَقینِ عِنْدَ طَهارَةِ جَوارِحِکَ بِالْماءِ.

ص:186

[ قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:إِذا أَرَدْتَ الطَّهارَةَ وَ الْوُضُوءَ فَتَقَدَّمْ إِلَی الْماءِ تَقَدُّمَکَ إِلیٰ رَحْمَةِ اللّهِ،فَإِنَّ اللّهَ قَدْ جَعَلَ الْماءَ مِفْتاحَ قُرْبِهِ وَ مُناجاتِهِ وَ دَلیلاً إلیٰ بَساطِ خِدْمَتِهِ ]

طهارت

امام صادق علیه السلام می فرماید:

هرگاه ارادۀ طهارت و وضو کردی-چه مستحب،چه واجب-پس توجه کن به طرف آب،مثل توجه کردن به سوی رحمت الهی.

به تحقیق که خداوند مهربان آب را در جهت طهارت و وضو،کلید قرب و مناجات خود قرار داده و دلیل و راهنما به سوی بساط خدمتش.

چنانچه قرب به بزرگان دنیا و نزدیکی به بساط ایشان موقوف است به طهارت ظاهر از اوساخ و کثافات،قرب الهی و قرب به بساط حضرت او موقوف است به طهارت ظاهر از لوث نجاسات و طهارت باطن از کثافات گناه و نجاسات تعلقات غیر حق.

کلمۀ وضو در متن روایت بعد از کلمه طهارت،ظاهراً ذکر خاص بعد از عام است به این معنی که کلمه طهارت شامل تیمم،وضو و غسل است و با این که این کلمه دارای معنی عام است در عین حال به خاطر این که اکثراً در عبادات احتیاج مردم به وضو بیش از تیمم و غسل است و تیمم و غسل جز در موارد خاصی اتفاق

ص:187

نمی افتد؛امام صادق علیه السلام بعد از لغت طهارت به مسئلۀ وضو اشاره می نماید و در اینجا لازم است به هر سه مسئله از نظر فقهی و عرفانی در حدی که این نوشته اقتضا دارد اشاره شود.

وضو،تیمم و غسل در قرآن مجید

اشاره

وضو،تیمم و غسل سه مورد از موارد طهارت هستند که خداوند مجید در قرآن کریم نسبت به آن ها دستور دارد و این هر سه طهارت،مقدمه برای ورود به مهم ترین عبادت و برترین کار یعنی نماز است و مقدمه برای بسیاری از عبادات واجبه و امور مستحبه.

[ یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاٰةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرٰافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضیٰ أَوْ عَلیٰ سَفَرٍ أَوْ جٰاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغٰائِطِ أَوْ لاٰمَسْتُمُ النِّسٰاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مٰاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ مٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لٰکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ] (1).

ای اهل ایمان ! هنگامی که به [ قصدِ ] نماز برخیزید،صورت و دست هایتان را تا آرنج بشویید و بخشی از سرتان و روی پاهایتان را تا برآمدگی پشت پا مسح کنید و اگر جُنُب بودید،غسل کنید و اگر بیمار هستید یا در سفر می باشید یا یکی از شما از قضای حاجت [ دستشویی ] آمده،یا با زنان آمیزش کرده اید و آبی [ برای وضو یا غسل ] نیافتید،به خاکی پاک،تیمم کنید و از آن بخشی از

ص:188


1- 1) -مائده (5):6.

صورت و دست هایتان را مسح نمایید.خدا نمی خواهد [ با احکامش ] بر شما تنگی و مشقت قرار دهد،بلکه می خواهد شما را [ از آلودگی ها ] پاک کند و نعمتش را بر شما تمام نماید،تا سپاس گزارید.

آب و خاک نعمت های گران بها

آب و خاک،دو نعمت بسیار با عظمت هستند که اکثر مردم به ارزش و قدر و قیمت آن بی توجهند.

یک لحظه در دنیای ذهن خود،زندگی را از آب و خاک خالی و جدا ملاحظه کنید،تا به قیمت و ارزش این دو نعمت بزرگ بیشتر توجه کنید.

مراکزی که بعضی از سال ها به کم آبی و خشک سالی دچار می شوند،با چه بلاها و خطرهای سنگین و گاهی غیر قابل جبران روبرو می شوند ؟!

آب مساوق با حیات و حیات مساوق با آب است،آنجا که حیات هست،آب هست و آنجا که آب هست،حیات هست.

قسمت عمده ای از زندگی شاید نزدیک به نود درصدش بستگی به آب دارد و اگر موجودات زنده به کم آبی یا بی آبی دچار شوند،با مرگ و نیستی روبرو خواهند شد.

آب و خاک در قرآن

قرآن در آیات کریمه اش کراراً به نعمت آب و خاک اشاره کرده و هر دو را منبع انواع برکات برای بشر معرفی می کند.

ص:189

[ وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً فَأَخْرَجْنٰا بِهِ نَبٰاتَ کُلِّ شَیْءٍ ] (1).

و اوست که از آسمان آبی فرستاد،و به وسیلۀ آن گیاهان گوناگون را [ از زمین ] رویاندیم.

[ إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعٰاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطٰانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلیٰ قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدٰامَ ] (2).

و [ یاد کنید ] هنگامی را که به سبب امنیت و آرامشی که از سوی خدا یافتید، خواب سبکی را به همه شما مسلط کرد و برایتان آبی از آسمان نازل کرد تا شما را به وسیلۀ آن [ از آلودگی ها ] پاک کند،و وسوسۀ شیطان را [ که از بدترین کثافات است ] از شما برطرف نماید،و دل هایتان را استحکام دهد، و گام هایتان را به آن استوار و پا برجا کند.

آیۀ شریفه در ارتباط با جنگ بدر است،به آن هنگامی که مسلمانان دچار کم آبی بودند و قدرت و قوت و تدارکات آنان در برابر مشرکان قابل توجه نبود که در آن هنگامۀ عظیم با عنایت خدا باران سختی بارید و همان باران از عوامل بسیار مهم پیروزی آنان شد.

[ وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیٰاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتّٰی إِذٰا أَقَلَّتْ سَحٰاباً ثِقٰالاً سُقْنٰاهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنٰا بِهِ الْمٰاءَ فَأَخْرَجْنٰا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَرٰاتِ کَذٰلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتیٰ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ] (3).

و اوست که بادها را پیشاپیشِ [ بارانِ ] رحمتش به عنوان مژده دهنده

ص:190


1- 1) -انعام (6):99.
2- 2) -انفال (8):11.
3- 3) -اعراف (7):57.

می فرستد تا هنگامی که ابرهای سنگین بار را بردارند،آن را به سوی سرزمینی مرده می رانیم،پس به وسیلۀ آن باران نازل می کنیم و به وسیلۀ باران از هر نوع میوه [ از زمین ] بیرون می آوریم [ و ] مردگان را نیز [ در روز قیامت ] این گونه [ از لابه لای گورها ] بیرون می آوریم،[ باد،ابر،باران،زمین،روییدن گیاهان و انواع میوه ها را مثل زدیم ] تا متذکّر و یادآور [ اراده و قدرت بی نهایت خدا ] شوید.

[ اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرٰاتِ رِزْقاً لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهٰارَ ] (1).

خداست که آسمان ها و زمین را آفرید،و از آسمان آبی نازل کرد،و برای شما به وسیله آن از محصولات و میوه های گوناگون روزی بیرون آورد،و کِشتی ها را مسخّر شما قرار داد تا به فرمان او در دریا روان شوند،و نیز نهرها را مسخّر شما کرد.

آب،نعمت بسیار مهمی است که به مناسبت های گوناگون در قرآن و روایات از آن یاد شده و از خاک هم که از اعظم نعمت ها است به همان گونه یاد شده و از ترکیب این دو حقیقت است که به ارادۀ حضرت حق انواع برکات و نعمت ها به انسان می رسد.

آب در طهارت و بهداشت زندگی از اعظم وسایل و انفع عوامل است و آنچه را آب در زندگی موجودات و در عالم هستی به عهده دارد،نعمت دیگر به عهده ندارد.

ص:191


1- 1) -ابراهیم (14):32.

نقش آب،نقش به سزایی است و یک قطرۀ آن گاهی به اندازۀ قیمت حیات یک موجود است.

زمین و کوه و هوا و دریا و بیابان و هامون و کویر و نبات و حیوان و انسان و همه و همه زنده به آب هستند!!

طهارت و بهداشت جسم و جان

اشاره

لفظ طهارت در حدیث حضرت صادق علیه السلام لفظ عامی است و همان طور که از اصل روایت استفاده می شود و خود حضرت صادق علیه السلام توضیح می دهند،منظور از طهارت در آیات قرآن و روایات هر دو نوع از طهارت است:طهارت ظاهری و طهارت باطنی،طهارت و بهداشت جسم و طهارت و بهداشت روح و روان و به نظر می رسد که در این زمینه گفتار بیشتری لازم است،تا مطالعه کنندگان به این واقعیت آگاه شوند که اسلام به بهداشت جسم و جان چقدر اهمیت داده است.

طهارتی که در جسم و جان اسلام منظور دارد،گاهی با آب،زمانی با غسل، وقتی با تیمم و در مرحله ای با تقوا و در جایی با پرهیز غذایی و در موردی با ترک گناه و در مرتبه ای با توجه به دستورهای طبی نسبت به آب و هوا و غذا و در قسمتی با روزه و در جانبی با اجرای فرائض برای انسان حاصل می شود و نیز مراعات حسنات اخلاقی و دوری از رذایل دو عامل بسیار مهم برای بهداشت روح و تزکیۀ نفس است.

یکی از نویسندگان گذشته،در جزوه ای که فعلاً در گوشۀ بعضی از کتابخانه ها است و از دسترس مردم خارج است،ده اصل در بهداشت جسم و تن و ده اصل در بهداشت نفس و روح ذکر می کند که خلاصه هر یک از ده اصل از نظر شما می گذرد،تا دورنمایی از دو بهداشت بر اساس قرآن و روایات و مسائل علمی در

ص:192

اختیار شما قرار بگیرد و در ضمن مطالب آن جزوه از زوایای فراموشی خارج گشته و با خواندن و عمل به آن ثوابی به روح نویسندۀ آن برسد.

1-بهداشت غذا

اکثر مردم از رموز و کیفیت و کمیت و اسرار غذا بی خبرند،گمان می کنند سفره های رنگین و لقمه های چرب و نرم بهترین غذاست و حال آن که سفره های رنگارنگ بیش از میدان جنگِ موجب اتلاف نفوس است.

غذاهای بد و فاسد و مانده و آن غذاهایی که در معرض حشرات کثیف بوده نیز موجب مرض و هلاکت است.

تا گرسنه نشوید غذا نخورید و هنوز که اشتها باقی است دست از غذا بردارید، غذا را کاملاً بجوید،سحق و صلایه کنید،تا تودۀ خمیری شکل حاصل شود، آن گاه بلع کنید.

از تمام جهاز هاضمه فقط دهان در اختیار شماست،پس آهسته بخورید و از پرخوری اجتناب جویید؛از قدیم گفته اند:پرخورها با دندان،گور خود را می کنند.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:هیچ چیز نزد خدا منفورتر از معدۀ انباشته نیست (1).

غذای خوب آن است که از حیث وزن و حجم کم و از نظر دارا بودن ویتامین و سلولز و چیزهایی که باید بدل ما یتحلل قرار گیرد زیاد باشد و الا پر کردن شکم از غذاهای پر حجم ولی کم انرژی جز خسران و ضرر چیزی عاید انسان نمی کند.

بیش از سه وعده غذا نخورید،به هنگام غذا دارای حالت شاد باشید،چون حالات مثبت روحی در هضم غذا مؤثر است،سعی کنید در هنگام خوردن از افکار

ص:193


1- 1) -مستدرک الوسائل:212/16،حدیث 19629.

حزن آور دور باشید و از غصه و عوامل هیجان انگیز بر حذر بمانید.

اگر سن شما از چهل افزون است،شب ها از خوردن گوشت و تخم مرغ خودداری کنید،حتی المقدور از کنسروها اجتناب نمایید،سعی کنید غذای تازه بخورید.

بهترین سفره ها آن است که در آن کلم،کاهو،پیاز،میوه،سالاد روغن زیتون، سبزی،هویج،پنیر کهنه و سرکه دیده شود.

نان در صورتی بسیار خوب است که آرد آن را نبیخته باشند؛زیرا سبوس نان دارای سلولز و انواع ویتامین ب است.

در هوای گرم،مواد گوشتی و چربی و قندی کمتر استعمال نمایید.کالری غذا باید متناسب با سن و شغل و مقدار کار و آب و هوا باشد،یعنی اگر کم کار هستید کمتر بخورید.ظروف غذا باید تمیز باشد،اگر مسی است باید ماهی یک بار به سپیدگری برود،معده بنا به گفتۀ رسول اسلام صلی الله علیه و آله جایگاه تمام امراض است (1)که در نتیجۀ پرخوری و شکم پرستی حاصل می شود،اغلب بیماری های کبدی، کلیوی،فشار خون و امراض معده ای در اثر عدم بهداشت غذایی است،بیهوده و نابهنگام نخورید،از محرکات بپرهیزید،گاه گاهی روزه بگیرید و امساک کنید تا اعضای گوارشی استراحت کنند.

2-بهداشت هوا

هوای جو،غذای حیات است،بزرگ ترین عامل مهم بهداشت انسان هوا است،هوا باید پاک و بی آلایش نگاه داشته شود.

ص:194


1- 1) -مستدرک الوسائل:453/16،باب 109،باب الحمیة للمریض.

هوا در زندگی موجودات آن قدر ضروری است که آفریدگار مهربان آن را رایگان در اختیار گذاشت.

عده ای از مردم از روی جهل و ناآگاهی،هوا را آلوده می کنند و اهمیتی به پاکی و طهارت آن نمی دهند،در نتیجه خود و دیگران را به ضعف مزاج مبتلا می کنند و خویش را در پیشگاه حضرت حق مسؤول می نمایند.

وقتی هوای تمیز تنفس نشد و بخار سمی از بدن خارج نگشت،اشتها از بین می رود و بر اثر از بین رفتن اشتها سوء تغذیه پیش می آید و سوء تغذیه باعث از بین رفتن تاب و توان می گردد و جسم میدان بروز امراض می شود.

بخاری های نفتی و دود چراغ برای تنفس مضر است؛زیرا هر دو باعث آلودگی هوا هستند،در صورتی که سه دقیقه به انسان هوا نرسد،مرگ آدمی حتمی است.

هوا در بدن اثر فیزیکی و شیمیایی دارد و از دو طریق مختلف نفوذ می کند و آن عبارت است از ریتین و جلد،چون آدمی هر دقیقه شانزده مرتبه شهیق و شانزده مرتبه زفیر می آورد،پس در هر شبانه روزی بیست هزار مرتبه تنفس و در هر تنفس نیم لیتر هوا اخذ می کند که مجموعاً در شبانه روز معادل ده متر مکعب هوا داخل ریتین می گردد و در شبانه روز معادل ده هزار لیتر خون با این ده هزار لیتر مجاورت پیدا می کند.

از این ارقام به سهولت روشن می شود که هوا به نسبت بسیار عظیمی،عمل تصفیۀ خون را به عهده دارد،بنابراین اندک تغییر شیمیایی این غذای حیاتی موجب سستی و فتور بدن می شود.

اسلام،آلوده کردن هوا را حرام دانسته و هر مسلمان موظف است در حفظ سلامت هوا بکوشد و از آلوده کردن هوا که نتیجۀ آن آلوده شدن بدن به خصوص اطفال و مخصوصاً بیماران است بپرهیزد.

ص:195

حفظ محیط حیات و رعایت بهداشت آن از اهم تکالیفی است که اسلام عزیز بر عهدۀ مردم مؤمن گذاشته است.

3-بهداشت آب

آب،نعمت با عظمتی است که ارزان و مفت در اختیار موجودات زنده قرار گرفته و رعایت پاکی و پاکیزگی آن بر تمام مردم واجب و لازم است.

آب خوراکی باید شفاف،خنک،بی بو،بی طعم و هشت تا پانزده درجه حرارت داشته باشد و اکسیژن در آن محلول باشد،پس آب جوشیده وقتی قابل شرب است که مثل دوغ آن را تکان دهند.

آب هایی که در کنار آن شاهی آبی می روید،یا ماهی قزل آلا در آن وجود دارد برای شرب دارای کمال صلاحیت است.

آب چشمه ها و رودخانه ها و آبی که در آن ماهی و حلزون یافت شود بسیار نیکو است.

آب دریا و رودخانه هایی که کمتر از یک متر عمق و هشت متر عرض باشد برای آشامیدن خوب نیست.

آب سرد اگر کم کم آشامیده شود اعمال هضم را تحریک نموده،حرارت بدن را تنزل می دهد،اما اگر استعمال آب سرد متمادی و به افراط صورت گیرد،موجب اسهال و عوارض معدی می شود.

آب های معدنی به علت زیادی املاح چندان قابل شرب نیست،اما استحمام آن ها و شرب موقت آن برای بعضی از امراض خوب است.

آلوده کردن آب آشامیدنی مردم،گناهی بس بزرگ و در پیشگاه حضرت حق مسؤولیت بسیار سنگینی دارد،سعی کنید از آلوده کردن آب آشامیدنی مردم بپرهیزید.

ص:196

4-بهداشت خواب

یکی از ضروریات زندگی خواب است؛قرآن مجید،خواب را یکی از نعمت های الهی بر بشر معرفی می کند.

یک لحظه فکر کنید،اگر خواب از شما گرفته شود،یا جایی گرفتار شوید که نگذارند بخوابید،چه بر سر شما می آید.

البته استراحت و خواب باید به اندازه باشد،زیاده روی در خواب و در هر چیزی برای جسم و جان مضر است.

اسلام،خواب زیاد را هم چون پرخوری مضر دانسته و مردم مؤمن را از افراط در خواب منع می کند،مزاحمت فراهم کردن برای کسانی که در استراحت اند خلاف شرع و دور از انسانیت است.

مردم بالغ در بیست و چهار ساعت اگر هشت ساعت بخوابند رعایت اعتدال در خواب را کرده اند.

از این که تمام شب را بیدار بمانید پرهیز کنید؛زیرا قرآن مجید از بیدار ماندن در تمام شب منع فرموده،بی خوابی بر اعصاب و قلب فشار می آورد؛بهترین وقت بیداری در شب هنگام سحر است آن هم برای مناجات و استغفار.

اتاق خواب باید از سر و صدا و مزاحمت دیگران دور باشد و حد اقل لازم است حدود دو ساعت در روز در اطاق باز باشد تا از نور آفتاب بهره بگیرد.

می گویند:تمام علم بهداشت را می توان در سه جمله خلاصه کرد:غذای منظم،کار منظم،خواب منظم؛این سه دستور،شما را با صحت و سلامت هم آغوش می کند.

ص:197

5-بهداشت غریزه

ازدواج،در سلامت انسان ها نقش بسیار مهمی دارد؛پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می فرمودند:نکاح،سنت من است و هرکس از این سنت روی گردان شود از من نیست (1).

لازم است به هنگام ازدواج،زن و مرد از سلامت کامل برخوردار باشند و امروز بهترین راه تشخیص سلامت،گرفتن تصدیق صحت مزاج از طبیبان حاذق و متعهد است.

در اعمال مسائل جنسی حتماً به مقررات الهی-که در قرآن و روایات منعکس است-مراجعه کنید.

در انجام مسائل جنسی از افراط بپرهیزید که نیروی انسان را به خاک می ریزد و منبع بدبختی و پریشان حالی است.

جسم و جان خود را در آستان افراط در شهوت قرار ندهید و عصارۀ حیات را با زیاده روی در برنامۀ جنسی به آتش شهوت مسوزانید.

اعتدال در این امر شما را از خطرات دور می کند؛گفته اند:افراط در هر نوع لذت،نوعی خودکشی است.

ازدواج پیش از بلوغ برای زن و مرد خطرناک است،برای سالم ماندن از خطرات غریزۀ جنسی به همسر خود قناعت کنید و از چشم چرانی و شرکت در مجالس گناه و مجالسی که محرک شهوات حیوانی است،بپرهیزید؛چشم،مقدمه بسیاری از گناهان است و گناهان مقدمۀ سقوط جسم و جان و دروازه ورود به محیط خشم

ص:198


1- 1) -جامع الأخبار:101،الفصل الثامن و الخمسون،فی التزویج؛بحار الأنوار:220/100،باب 1،حدیث 23.

و غضب خداست و عاقبت گناهان آتش جهنم و عذاب دردناک دوزخ و خلاصه دور ماندن از سعادت دنیا و آخرت است.

خوشا به حال آن انسانی که لذت واقعی خود را در ارتباط با حضرت دوست قرار داده و از سایر لذات مشروع به اندازۀ ضرورت استفاده می کند.

به خدا قسم ساعتی برای انسان، خوش تر از ساعت ارتباط با دوست نیست، آن ساعتی که قلب با حضرت مولا در ارتباط قرار گرفته و صدای پرسوز انسان در گوشۀ خلوت برای مناجات از نای جان بیرون آمده و اشک دیده بر رخسار آدمی جاری گشته و به قول الهی قمشه ای این عارف وارسته،عجب ساعت خوشی است:

مرا یک شب به وصل خود کنی شادان چه خواهد شد***دمی جانم رهانی از غم هجران چه خواهد شد

به یاد خود دلم از غیرپردازی چه می گردد*** روانم را نگه داری بر این پیمان چه خواهد شد

نکاهد حسن بیپایانت ای ماه از نگاه من***رخت بی پرده بنمایی به چشم جان چه خواهد

شد

به شکر آن که در ملک نکویی شاه یکتایی***گذاری یک قدم در کوی مسکینان چه خواهد

شد

گرفتار بلای دشمنی چون نفس خونخوارم*** نگهداری گرم زین خصم بیایمان چه خواهد شد

به نزهتگاه انسم گر دهی مأوا چها گردد*** به خلوتخانه وصلم کنی مهمان چه خواهد شد

ص:199

رقیبان را به حکم عشق با ما مهربان سازی*** نکویان را رهانی از غم دوران چه خواهد شد

هزاران یوسف مصری تو ای مه مشتری داری*** مرا هم گر شماری از خریداران چه خواهد شد

6-بهداشت مسکن

در انتخاب و تعیین مسکن محل زندگی باید توجه کامل داشت؛زیرا خانه و محل سکونت از عوامل بسیار مهم بهداشت جسم و جان است.

منزل باید از مجاورت مرداب ها،مزبله ها،کارخانجات و مراکز شلوغ و پرجمعیت دور باشد،اگر نزدیک باغستان ها و بیشه ها و در محیطی که از سرسبزی و خرمی برخوردار است باشد،در سلامت انسان بسیار مؤثر است.

در سردترین شب های زمستان درجۀ حرارت اتاق خواب باید بین دوازده و شانزده درجه باشد.

ساختمان منزل نباید از سه طبقه بیشتر باشد و خانۀ انسان نباید مزاحم آب و هوا و آفتاب خانۀ دیگران باشد.

خانه ای که محل زندگی است باید خشک و بدون رطوبت باشد،بهترین روشنایی ها برای منزل برق است؛زیرا چراغ نفتی هر قدر هم تمیز نگاه داشته شود بوی نفت می دهد و برای تنفس مضر است،روزی سه چهار مرتبه درها باید باز شود تا هوای ساختمان به کلی عوض شود.

در موقع نظافت ساختمان کاری کنید که گرد و غبار،کم برخیزد؛زیرا بیم آن می رود که میکروب سل و سایر میکروب ها به شما آزار برساند،جلوی بینی خود را به هنگام تنظیف منزل بگیرید،با کفشی که در معابر رفت و آمد می کنید به اتاق ها

ص:200

نروید،اخلاط سینه و آب بینی را روی زمین و به خصوص روی زمین منزل نیندازید.

دستورهای عالی اسلام را در پاکیزه نگاه داشتن خانه و محل سکونت کاملاً مراعات کنید،خداوند مهربان انسان را برای عبادت و تکامل آفریده،با جسم مریض و روح کسل نمی توان هدف حضرت دوست را تأمین کرد.

رعایت بهداشت در تمام زمینه ها در اسلام واجب شرعی و اخلاقی است، پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله در جمله معروف پر قدر و قیمتش نظافت را از ایمان دانسته و فرموده اند:

النِّظافَةُ مِنَ الإِیمانِ (1).

انسان های آلوده،افراد کثیف و مردمی که به بهداشت خود در تمام امور و زمینه ها توجهی ندارند،چگونه می توانند ادعای مسلمانی کنند،مسلمان کسی است که از دستورهای حق و فرمان های پیامبر صلی الله علیه و آله و خواسته های سعادت بخش ائمۀ طاهرین علیهم السلام پیروی کند و در هیچ برنامه ای جدای از مقررات الهی و حلال و حرام خداوندی زیست نکند.

7-نور آفتاب

زندگی و سکونت باید در اتاق های آفتاب گیر باشد؛آفتاب،منبع مهم ترین انرژی ها و میدان مهم ترین منافع برای موجودات زنده است.

آفتاب،هم چون آب و هوا در زندگی موجودات امری ضروری است، موجودات زنده ای که در تاریکی نشو و نما می نمایند،نحیف،پژمرده و غمناک

ص:201


1- 1) -طب النبیّ:21؛مستدرک الوسائل:319/16،باب 92،حدیث 20016.

و خونشان رقیق و گیجی و کسالت رفیق آن هاست.

اثر نور،اوّل روی جلد و سپس روی سلسلۀ اعصاب است،خانه ای که آفتاب ندارد نیازمند طبیب است !

در و پنجره باید عریض و مرتفع ساخته شود،تا آفتاب از طریق آن ها به تمام اطاق بتابد و نقطۀ تاریکی بجا نماند.

روزی چند دقیقه در آفتاب قدم بزنید که بهترین قدرت برای از بین رفتن میکروب ها در آفتاب است.

8-بهداشت عمومی بدن

پوست بدن دارای سه عمل است:

اول:اعتدال و سلامتی سلسلۀ اعصاب و کلیۀ کار دستگاه های حیاتی در ارتباط با سلامت پوست بدن است،همین که در پوست اخلالی پیدا شود به روی تمام آن دستگاه ها اثر منفی می گذارد.

دوم:تنفس از مهم ترین برنامه های پوست است،کثیف بودن پوست عمل تنفس را کند و برای درون بدن ضرر و خسارت دارد.

سوم:تعدیل و تنظیم حرارت بدن و حفظ دائمی آن،بر سبیل استمرار رطوبت خود را که قریب یک لیتر می شود به سطح بدن آورده بخار می نماید و موجب خنکی بدن می گردد.

پوست باید همیشه نفوذپذیر باشد،چون که محصولات جامد عرق با محصولات ترشح غدد پیوسته در سطح بشره با غبارهای خارج و کرک لباس مخلوط شده و اندود مستحکمی که چرک بدن باشد تولید می نماید.

سلول های مردۀ بدن دائماً از بشره جدا شده و تولید یک قشر می کنند و محصول

ص:202

این قشر متمادی با محصول غدد مختلفه مخلوط شده لعابی می سازد و بر ضخامتش افزوده می گردد،آن گاه به عمل پوست زیان سخت وارد می سازد و از اینجا علت تأکید در وضو و اغسال مستحبه از طرف اسلام روشن می شود.

پاکیزگی بدن اولین شرط سلامتی است؛زیرا آمارها نشان می دهد که مرگ و میر در نزد طائفه های تمیز کمتر و پیش توده های کثیف بیشتر است.

بدن را با آفتاب و هوای تمیز و آب آشنا کنید،عادت کنید از بینی تنفس کنید، قبل از غذا دست و ناخن ها را با صابون بشویید.بعد از قضای حاجت دست خود را با مواد صابونی شستشو دهید،ناخن ها را کوتاه کنید که ناخن بلند خانۀ میکروب و آلودگی ها است.

انسان بر اثر عمل نکردن به قواعد بهداشتی در حقیقت خودکشی می کند،اگر بهداشت را مراعات کنید پیری و مرگ را به عقب انداخته اید.

بهداشت ورزش

ورزش،سبب حسن جریان خون در اعضا و عضلات شده، سلول های بدن بهتر تغذیه می شوند.

ورزش کسالت و تنبلی را از بین می برد،ورزش باید در هوای آزاد و تمیز انجام گیرد،بهترین ورزش تنفس عمیق است که دهان بسته باشد.

در هنگام ورزش باید لباس تنگ نباشد،تا حرکات ورزشی به خوبی انجام گیرد و نیز از بهترین ورزش ها راه رفتن و به فرمودۀ اسلام اسب سواری،تیراندازی،شنا و شکار و نیکوتر از این ها باغبانی و کشاورزی و خلاصه فعالیت و کار و به خصوص کار منزل برای کمک به اهل خانه است.

روزهای تعطیل را در صحاری و دامن کوه ها به سر برده و روح و جسم را از

ص:203

مشاهدۀ آثار دلکش طبیعت و آنچه لطف و کرم و عنایت حضرت حق اقتضا کرده نیرو ببخشید.

پیاده روی در آفتاب به اندازۀ متوسط نیز ورزش خوبی است،افراط در ورزش های مختلفه صحیح نیست،تمام این برنامه ها برای این است که جسم و روح نیرومند و با نشاط شوند،تا تکالیف الهیّه با نشاط و با حال انجام گیرد،تمام امور ظاهر مقدمۀ امور باطن است.حرکت انسان با توجه به احکام حضرت حق همیشه باید حرکت از ظاهر به باطن باشد،اکتفا کردن به دنیای محض یا آخرت محض کار غلطی است.تغذیۀ جسم و جان لازم است و در این زمینه باید عدالت را رعایت کرد و با توجه به خواسته های حضرت مولا در هر دو زمینه حرکت نمود.

ورزش را به این هدف انجام دهید که جسم برای اجرای مقررات الهی نیرومند شود،اگر این هدف در کار نباشد،در حقیقت ورزش عامل پروراندن ناحیۀ حیوانی وجود است !

بهداشت روان

اشاره

به اندازه ای که به سلامت جسم اهمیت می دهیم،بیش از آن باید به سلامت روح و روان اهمیت دهیم.

جسم و جان به هم پیوسته است و در یکدیگر مؤثرند،آن که درد روحی دارد بالطبع این درد در جسمش اثر خواهد گذاشت.

بعضی از دانشمندان،بروز بسیاری از امراض را علت روحی می دانند و این مسئله به تجربه ثابت شده است.

ص:204

غم و غصه و بدبینی و نارضایتی از زندگی،خیالات واهی و مالیخولیایی (1)،زیان خیز و موجب بیماری است،مخصوصاً اگر سن غصه دار از چهل سال بیشتر باشد،همان طور که آیات و روایات می گویند در زندگی صابر و ثابت قدم و با حوصله و با حلم باشید و در هیچ برنامه ای بردباری را از دست ندهید،نگذارید اندوه و غم و تندخویی بر شما حاکم شود.

در مجالس لهو و لعب و شهوت انگیز وارد نشوید،از معاشرت با مردمی که شما را به گناه آلوده می کنند،بپرهیزید.

از خدا غافل نمانید،قرآن و روایات و سرگذشت انبیا و امامان علیهم السلام و چهره های پاک تاریخ را زیاد مطالعه کنید.

اتصال روح را با حضرت دوست حفظ کنید و از یاد جناب او غافل نمانید، غفلت از حق موجب پریشانی و اضطراب روح و دل است و این اضطراب مایۀ بسیاری از امراض است.

اصول بهداشت روان

اصول بهداشت روان،نیز مانند جسم بر ده اصل استوار است که توضیح آن ده اصل در شرح روایات کتاب شریف«مصباح الشریعة»مندرج است و هریک در این فصل به طور جداگانه شرح لازم ندارد،اصول ده گانۀ بهداشت روان عبارت است از:

ص:205


1- 1) -مالیخولیا:گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است و معمولاً در دنبالۀ فلج عمومی یا تحت شکنجۀ شدید روحی و جسمی و یا بر اثر مرض صرع یا به طور مادرزادی پدید می آید.

1-ایمان به حق و روز قیامت.

2-صبر و شکیبایی در برابر حوادث.

3-دوری از ترس و خوف.

4-حذر از تمام رذایل اخلاقی.

5-خو کردن به خوشبینی.

6-محبت ورزیدن و کمک به خلق خدا.

7-پرورش اراده و عزم.

8-به طور دائم فعالیت سودمند کردن.

9-خویشتن شناسی و مراقبه و محاسبه.

10-پیوسته به یاد مرگ بودن.

مردان حق،همیشه از سلامت روح و جان برخوردار بودند و از پرتو سلامت روح دارای توانایی جسمی بودند و از برکت این دو سلامت در تمام شؤون حیات به بهترین صورت به بندگی حضرت حق مشغول بوده و وجودشان برای دیگران شمع هدایت و چراغ راه بود.

به قول فروغی بسطامی:

مردان خدا پرده پندار دریدند***یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند

هر دست که دادند همان دست گرفتند*** هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند

یک فرقه به عشرت در کاشانه گشودند*** یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند

فریاد که در رهگذر آدم خاکی*** پس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند

همت طلب از باطن مردان سحرخیز*** زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند

زنهار مزن دست به دامان گروهی*** کز حق ببریدند و به باطل گرویدند

چون خلق درآیند به بازار حقیقت*** ترسم نفروشند متاعی که خریدند

ص:206

طهارت در اسلام شرح بسیار مفصلی دارد که فقیهان بزرگ اسلامی کتاب های پرارزشی در این زمینه نوشته اند؛مراجعه به آن کتب انسان را به این نتیجه می رساند که در تمام ادوار تاریخی،مکتبی به اندازۀ اسلام بر طهارت و بهداشت در دو ناحیۀ جسم و جان اصرار نورزیده؛در این نوشتار،از توضیح مفصل مسئلۀ طهارت، چشم پوشیده و جنبۀ معنویت آن بیان می شود.

تیمم معنوی

اشاره

چون آب برای غسل و وضو یافت نشد و یا آب برای بدن ضرر داشت به حکم قرآن برای تحقق طهارت جهت عبادت باید روی به خاک آورد.

ابتدا باید به خاک به دیدۀ عبرت نظر کرد؛خاک،منبع انواع برکات برای موجودات زنده است؛تو هم از خاک درس بگیر،برای تمام مردم منبع خیر و برکت باش،خاک بستر شکفته شدن گل ها و صحنۀ به وجود آمدن مرغزارها و مراکز با صفا و با طراوت است،تو نیز میدان شکفته شدن دیگران باش،بگذار خلق خدا در جنب تو از غصه درآیند،از رنج راحت شوند،از بلا نجات پیدا کنند و گره از کار بستۀ آنان باز شود و چهرۀ آنان چون گل در جنب تو بشکفد.

خاک با این همه قدر و قیمت خیلی سهل و آسان در اختیار مردم است،تو هم مانند خاک سهل و آسان در اختیار مردم باش.

خاک با همه ارزشی که دارد زیر پای تمام موجودات قرار گرفته و این از کمال تواضع اوست که تکویناً دارا است،تو نیز مانند خاک،خاکی باش و با داشتن انواع شؤونات مادی و معنوی در کمال تواضع و فروتنی با مردم زندگی کن.

به قول سعدی:

به طاعت بنه چهره بر آستان*** که این است سجادۀ راستان

ص:207

اگر بنده ای سر بر این در بنه***کلاه خداوندی از سر بنه

به درگاه فرمانده ذوالجلال*** چو درویش پیش توانگر بنال

چوطاعت کنی لبس شاهی مپوش*** چو درویش مخلص برآور خروش

که پروردگارا توانگر تویی*** توانا و درویش پرور تویی

نه کشور گشایم نه فرمان دهم ***یکی از گدایان این درگهم

دعا کن به شب چون گدایان به سوز ***و گر می کنی پادشاهی به روز

چون به دیدۀ عبرت و پندگیری بر خاک نظر کردی،نیت کن و پس از نیت پاک و خالص دو دست خود بر خاک بزن سپس تمام پیشانی را با خاک مسح کن،آن گاه روی دو دستت را،در این حال است که به طهارت ظاهر آراسته شده ای ولی هنوز لیاقت حضرت او را نداری؛زیرا عمدۀ برنامه در طهارت باطن است.

فیلسوف بزرگ،مرحوم حاج ملا هادی سبزواری در جلد دوّم«اسرار الحکم» در باب وضو و غسل و تیمم می فرماید:

چنان که با احداث ظاهره نتوان داخل در نماز شد،هم چنین با آلایش باطنه نتوان ادعای محبت،بلکه طالبیت حق کرد.

غسل در اشک زدم که اهل طریقت گویند ***پاک شو اوّل و پس دیده بر آن پاک انداز (1)

مراتب طهارت

بالجمله طهارت را چهار مرتبه است:

اول: تطهیر ظاهر از احداث و اخباث.

ص:208


1- 1) -حافظ.

دوم: تطهیر جوارح و اندام ها از جرایم و ذنوب چون دست اندازی های بیجا و کج روشی اندام ها به خلاف شرع مطهر.

سوم: تطهیر قلب از اخلاق رذیله و خوی های بد.

چهارم: تطهیر لطیفۀ سریه از تعلق به ما سوی اللّه تعالی.

و این طهارت انبیا و صدیقین از اولیا است و به هر مرتبۀ عالیه از این مراتب رسیده نمی شود مگر به طی مرتبۀ سافلۀ پیش از آن.

پس نمی رسد به طهارت لطیفۀ سریه از ما سوی اللّه و تنویر آن به معرفة اللّه مادامی که فارغ نشود مطهر از تطهیر قلب از اخلاق رذیله و تزیین آن به اخلاق حمیده.

و هم چنین نمی رسد به طهارت قلبیه مادامی که فارغ نشود از طهارت جوارح از مثالب و تبعات و تنظیف آن ها به مناقب و طاعات پس امر تطهیر خطیر است نه همین به تطهیر ظاهر تیسیر است.

اسرار تیمّم

عارف کم نظیر،مرحوم سید حیدر آملی که از اعاظم علمای شیعه و از مفاخر عالم انسانیت است و دارای کتب عرفانی مهمی است،تمام مسائل عالی الهی را به سه درجه تقسیم کرده است:

عمل به مسائل بر وفق ظاهر احکام تحت عنوان عمل اهل شریعت.

عمل به مسائل بر وفق باطن احکام تحت عنوان عمل اهل طریقت«راه یافتگان به باطن».

عمل به مسائل بر وفق باطن احکام،تحت عنوان عمل اهل حقیقت که در اینجا به ترجمۀ مختصری از مقالات او اکتفا می شود.

ص:209

در باب تیمم در کتاب«اسرار الشریعه و اطوار الطریقه و انوار الحقیقه» می فرماید (1):

تیمم،نزد اهل شریعت عبارت از طهارت ترابیه است و آن عملی است به جای وضو و غسل،به هنگامی که انسان از آب معذور باشد.

عذر هم در سه صورت حاصل است:اوّل پیدا نکردن آب بعد از گشتن دنبال آن به مقدار لازم،دوّم نداشتن وسیله جهت تهیۀ آب مانند پول،یا دلو و طناب و امثال آن،سوّم ترس بر جان و مال در صورت استعمال آب.

چون شرایط تیمم جمع شود،تیمم صحیح نیست مگر بر زمین یا آنچه به اسم زمین است مانند خاک،یا گل یا سنگ؛زیرا گل و سنگ هم در حقیقت همان خاک است که بر اثر عوامل طبیعی محکم شده است.

و شکل و کیفیت تیمم هم بر همه معلوم است،اگر بدل از وضو است،یک بار دست بر خاک بزند و دو دست را پس از به خاک زدن بتکاند،آن گاه به پیشانی بکشد سپس با باطن دست چپ به پشت دست راست و با باطن دست راست به پشت دست چپ بکشد و اگر بدل از غسل است یک بار دیگر دست به خاک زده و پشت دو دست را مسح کند (2)و از مباح بودن آنچه در وضو گفته شده در تیمم هم هست.

اما تیمم اهل طریقت،فهم این گونه تیمم محتاج به دو مقدمه است:مقدمۀ تحقیق در آب حقیقی،مقدمۀ دوّم تحقیق در خاک حقیقی.

آب حقیقی به حکم عقل و نقل عبارت از علوم و معارف الهیّه است که از آن

ص:210


1- 1) -اسرار الشریعة:146.
2- 2) -مراجع عظام تقلید«دام ظلهم»می فرمایند:تیمم بدل از غسل و بدل از وضو با هم فرقی ندارد،که برای توضیح بیشتر می توانید به رسالۀ توضیح المسائل مراجعه کنید.

تحت عنوان حیات حقیقی اسم می برند.

هم چنان که آب ها از نظر شیرینی و تلخی با هم متفاوت اند،علوم هم از نظر شرافت و خست با هم تفاوت دارند،همۀ علوم با هم یکی نیستند،معارف الهیّه کجا و علوم ظاهری و رسمی کجا،به همین خاطر عقل و نقل از معارف الهیّه تعبیر به حیات حقیقی می کنند.

و هیچ موجودی در این عالم به حسب استعداد و استحقاق و قابلیت از این علم که در حقیقت حیات اوست خالی نیست و نمی تواند خالی باشد،چون در صورت خلو،عدم خواهد بود،موجودیت موجود در هر شأنی که از وجود قرار دارد بسته به این علم است و حیات هر ذی حیاتی در گرو این علم است چنانچه در آیۀ شریفۀ:

[ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لٰکِنْ لاٰ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ] (1).

و هیچ چیزی نیست مگر این که همراه با ستایش،تسبیح او می گوید،ولی شما تسبیح آن ها را نمی فهمید.

توضیح دادم و گفتم برای شیء تسبیحی نیست مگر بعد از معرفت و اقرار به وجود مقدس حضرت مولا و این معرفت و اقرار قابل صدور نیست مگر از موجودی که زنده باشد به حیات صوری یا حیات معنوی پس صحیح است که بگویم:برای هر شیئی در وجود سه چیز است:علم،معرفت،حیات.

و گفتار حضرت پروردگار در آیۀ شریفۀ:

[ أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً فَسٰالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهٰا ] (2).

ص:211


1- 1) -اسراء (17):44.
2- 2) -رعد (13):17.

خدا از آسمان آبی نازل کرد که در هر درّه و رودی به اندازۀ گنجایش و وسعتش [ سیلابی ] جاری شد.

به اتفاق اکثر مفسرین،«آب»به معنی علم،«اودیه»به معنی قلوب،«بقدرها» به معنی استعداد و قابلیت هر موجود است.

و گفتار پروردگار:

[ وَ کٰانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمٰاءِ ] (1).

و او کسی است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید،در حالی که تخت فرمانروایی اش بر آب [ که زیربنای حیات است ] قرار داشت.

دلالت بر همین معنای حقیقی دارد؛زیرا بین عرش صوری و آب صوری نه بر طریق شرع و نه بر ترتیب موجودات و نه بر طریق عقل و تحقیق مخلوقات هیچ مناسبتی وجود ندارد،منظور از آب در این آیه علم و حیات حقیقی و معرفت است.

در هر صورت آب در این گونه آیات به معنای آن حقیقت ساریه در کل شیء به اندازه ظرفیت هر شیء است.

[ ذٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ] (2).

این است اندازه گیری توانای شکست ناپذیر و دانا.

این تعبیر در حقیقت بهترین تعبیر است؛زیرا عرش و غیر عرش قیامی جز به حقیقت ندارد و حیات حقیقی چیزی جز علم نیست،پس حیات واقعی هر شیئی

ص:212


1- 1) - هود (11):7.
2- 2) -انعام (6):96،یس (36):38،فصلت (41):12.

به علم است و معنای آیه معنای مطابقی است و ذکر عرش به خصوص در آیۀ شریفه به خاطر این است که اعظم اجسام و اقرب اشیا به مقامات بالای مجرّده است.

وقتی اعظم اشیا مخصوص به شیئی از اوصاف مشترک بین کل شد،به ناچار احقر اشیا هم از این وصف برخوردار است.

در گفتار حضرت حق:

[ الرَّحْمٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَویٰ ] (1).

[ خدای ] رحمان بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلّط است.

نیز همین معانی را باید گفت؛زیرا«استویٰ»به معنای استیلا است و ذکر خصوص عرش برای این است که اعظم اشیا و اعظم اجسام است و استیلا بر اعظم اشیا مستلزم استیلا بر احقر اشیا است به طریق اولی و در اینجا مباحثی از معقول وجود دارد که جایش نیست،این مسئلۀ آب حقیقی.

اما مسئلۀ خاک حقیقی که به حکم عقل در ازای آب حقیقی است و خاک حقیقی عبارت از علوم ظاهری است که به منزلۀ خاک صوری در برابر آب صوری است و به منزلۀ پوست در برابر مغز است.

هم چنان که مراد از آب حقیقی علوم روحانی و معارف قدسی است،مراد از خاک حقیقی علوم حسی کسبی و معارف فکری حدسی است.

همه جا خاک به معنای خاک صوری نیست،آنجا که خداوند در قرآن می فرماید:مثل عیسی مثل آدم است،از خاک آفریده شده،آیا تمام هستی عیسی

ص:213


1- 1) -طه (20):5.

از خاک آفریده شده یا از خاک و عناصر دیگر،در حدی که خاک هم جزئی از اجزای جسم اوست ؟ البته از خاک و غیر خاک آفریده شده ولی بنابر اغلبیت به خاک اشاره شده،پس در این آیه خاک به معنای واقعیت های دیگر هم آمده است.

پس از بیان این مطلب باید گفت:هر دانشی که منبع و منشأش حواس ظاهره و باطنه باشد مانند علوم کسبی که قبلاً ذکر شد نسبت دادن این علوم به خاک اولی و انسب است.

و هر علمی که منبع و منشأش کشف و فیض است که عبارت از علوم الهیّه و معارف ربانیه،آن علومی که به آن وحی و الهام و علم لدنی اطلاق می شود نسبتش به آب اولی و انسب است.

و به این دو مرحله خداوند بزرگ در قرآن مجید اشاره فرموده،آنجا که می گوید:

[ وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقٰامُوا التَّوْرٰاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ ] (1).

و اگر آنان تورات و انجیل [ واقعی ] و آنچه را که از سوی پروردگارشان به آنان نازل شده برپا می داشتند،بی تردید از برکات آسمان و زمین بهره مند می شدند.

که مراد از این فوق،عالم روحانی و علوم نازله از اوست و مراد از تحت،عالم جسمانی و علوم حاصله از اوست.

و قول مفسّرین که می گویند:مراد از فوق،باران و مراد از تحت،نبات است بر اصل صحیحی استوار نیست.

زیرا باران و نبات به کسی که قائم به تورات و انجیل و قرآن است می رسد و به کسی که قائم نیست از انسان های بی دین و هم چنین حیوانات نیز می رسد،پس این

ص:214


1- 1) -مائده (5):66.

معنی که معنای معمولی است،ظاهراً درست به نظر نمی رسد؛آیۀ شریفه حصول این دو نوع خوراک را موقوف به قیام به تورات و انجیل و قرآن می داند،البته وجود مشروط بدون شرط محال است و این معنی بر دانای زیرک پنهان نیست.

اما نتیجۀ بحث و تحقیق در آب و خاک حقیقی:اهل طریقت هرگاه با آب حقیقی یعنی علوم الهیّه و فیوضات ربانیه امکان طهارت باطن را به خاطر موانعی نداشتند،باید به خاک حقیقی که قواعد ظاهری برای تصفیۀ باطن و صفای آن به اندازۀ استعداد است،مراجعه کنند.چون قواعد و مسائل ظاهری شریعت و علوم باطنی طریقت و آنچه برتر از این دو معنا است،حقیقت است.

مراجعه به خاک حقیقی،برای پاکی و طهارت مقدمه ای است برای رسیدن به طهارت باطن،چون از آب حقیقی برای تصفیه باطن ذات محروم و معذور بودی به قواعد و علوم مراجعه کن.

خداوند،بنده اش را امر فرموده با کمک بدن که خاک پاک است به طهارت جان رجوع کن،کمک گیری از بدن به این است که جسم را به وظائف شرعیه در تمام شؤون وادار کنی آنجا که قدرت طهارت جان را با آب حقیقی نداری که طهارت ظاهر اگر ادامه پیدا کند کم کم زمینۀ طهارت باطن را برای تو فراهم می کند،فعلاً وظیفۀ تو تیمم بر خاک حقیقی است،یعنی لمس و مس علوم ظاهری و قواعد شرعی و به کارگیری آن علوم و قواعد،چون ظاهر را با خاک حقیقی آراستی،باطن لیاقت رسیدن به آب حقیقی پیدا می کند،آنجاست که به انوار حق و فیوضات الهی منور شده و به عالم دیگری قدم می گذاری و لایق قرار گرفتن در بساط قرب می شوی.

سالک،وقتی تمکّن از استعمال آب حقیقی ندارد و نمی تواند به تحصیل طهارت باطن برخیزد به خلقت خاکیش بنگرد،خاکی که از دل اشیا و اخس

ص:215

آن هاست،تا با توجه به خاک وجود به مقام شکستن بت خودی و ذلت تامی که خصیصۀ وجود او است برسد و به مقام فقر و انکسار که دو علت مهم برای ورود به حضرت عزت است دست یابد آن مقامی که از آن تعبیر به جنت ذات شده که حضرت حق فرموده:أَنَا عِنْدَ الْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ لأجلی (1).

در هر صورت تیمم به این شکل به هنگام فقدان آب حقیقی بر سالک واجب است تا زمانی که به آب حقیقی برسد و با آن طهارت برقرار کند.

و ترتیب این تیمم چنین است که سر و حقیقتش را از آلودگی هر تعلقی و پلیدی هر محبوبی جز حق پاک کند و ظاهرش را به اعمال شرعی و قوانین نبوی بیاراید، سپس طرف راست واقعی وجودش یعنی قلب را از علقه به آخرت و نعیم آن و حور و قصورش ببرد،سپس طرف چپ حقیقی وجودش یعنی نفس را از تعلق به دنیا و مال و جاهش و تعریف و تمجید مردم جدا سازد که طهارت قلب و نفس جز به این گونه میسر نیست؛چون به این نحو تیمم کرد به صف آزادگان می پیوندد و عبادتش در حدی قیمت پیدا می کند !! این است تیمم بر مسلک اهل طریقت.

اما تیمم اهل حقیقت:تیمم نزد ایشان عبارت از فنای محض از تمام عالم ظاهر است؛زیرا این فنا است که آنان را از انیت و غیریت که لازمۀ تعلق به دنیا و ما فیها است پاک می نماید.

به عبارت دیگر عالم ظاهر که همه جا از آن تعبیر به ملک شده به منزلۀ خاک است و عالم باطن که از آن تعبیر به ملکوت شده به منزلۀ آب است.

حق تعالی از عالم ملک تعبیر به ارض و از ملکوت تعبیر به سماء فرموده و ارض است که با خاک تناسب دارد برای سنگینی و کثافتش،بلکه زمین در حقیقت همان

ص:216


1- 1) -من نزد آنانم که دلشان برای خاطر من شکست،منیة المرید:123،فصل فی فضل العلم؛بحار الأنوار:157/70،باب 125.

خاک است و سماء تناسب با آب دارد برای لطافت و سبک بودنش و بلکه آب در حقیقت همان سماء است و اهل حقیقت از ملک به تمام معنی گذشته و در ملکوت آن چنان غرقند که از آن هم انصراف داشته،جز محبوب چیزی توجه آن ها را معطوف نمی دارد.

اینان وقتی با فنای روحانیات باطن که مانند نیت است در طهارت و مانند استعمال آب در پاکی از طهارت باطن فارغ شدند،با فنای جسمانیات که مانند فعل است در طهارت و مانند خاک است در تیمم شروع به طهارت می کنند و این همان است که در زبان اهل اللّه تعبیر به فناء الفنا شده؛در حقیقت تیمم اهل حقیقت فنای از جان و جسم است،فنای از جان به منزلۀ نیت و استعمال آب در طهارت و فنای از جسم به منزلۀ عمل در طهارت برای ایشان است.

و فرق بین اهل طریقت و اهل حقیقت در این زمینه این است که اهل طریقت در دو طهارت جسم و جان،خود را از اخلاق ذمیمه و ملکات پست نجات داده به اخلاق حمیده و ملکات حسنه می آرایند و اهل حقیقت در طهارت جسم و جان از انانیت و بقاء و بودن که به دوئیت و غیریت می رسد خود را پاک می کنند.

در هر صورت طهارت مائیه و طهارت ترابیه که از آن ها تعبیر به افناء عالم ملکوت و افناء عالم ملک می کنند و تکاندن دو دست که اشاره به جدا شدن از دو عالم و اتصال صرف به مولا است،کیفیت تیمم اهل حقیقت است.

و ترتیب این طهارت چنین است:زدن دو دست که عبارت از عقل و نفس است به خاک عالم ظاهر و عالم باطن و نفی هر دو از نظر به تمامه،سپس تکاندن دو دست یعنی عقل و نفس از دیدن این نفی و فنا،آن گاه با عقل و نفس مسح وجه حقیقی که عبارت است از سر و روح،تا جایی که بفهمد از محبت دو عالم برایش چیزی باقی نمانده سپس مسح عقل با باطن نفس و مسح نفس با باطن عقل تا

ص:217

برایش روشن شود که برایش ذره ای تعلق نسبت به همۀ عالم نمانده که تعلق به غیر کم یا زیاد از طهارت حقیقی منع می کند،چه طهارت مائیه باشد چه ترابیه !!

بر سالک به حقیقت واجب است که بعد از افنای ظاهر و باطن باز در مقام جستجو باشد که آیا علقه ای نسبت به دو عالم برایش مانده یا نه که رهبر بزرگوار اسلام فرمودند:

الدُّنْیا حَرامٌ عَلیٰ أَهْلِ الآخِرَةِ،و الآخِرَةُ حَرامٌ عَلیٰ أَهْلِ الدُّنْیا وَ هُما حَرامانِ عَلیٰ أَهْلِ اللّهِ (1).

دنیا بر اهل آخرت حرام است و آخرت بر اهل دنیا و هر دو بر اهل اللّه.

برای اهل حقیقت،محبت دنیا و آخرت حجاب و شرک است و با حجاب و شرک حصول طهارت محال است و به فرمودۀ قرآن،شرک نجس است و طهارت و نجاست دو ضدند و هیچ کجا قابل جمع نیستند؛واجب است اوّل رفع نجاست کرد،سپس به میدان طهارت قدم گذاشت و از آنجا به بساط قرب دوست راه یافت و توفیق این گونه طهارت را فقط باید از او خواست.

غسل معنوی

اشاره

غسل از مسائل مهم الهی و شرعی است،در غسل باید تمام بدن شسته شود؛ زیرا تمام بدن در امر شهوت دخالت دارد.

غسل معمولاً در حمام انجام می گیرد و لازم است انسان به هنگام ورود به حمام،نظر عبرت بین خود را باز کرده از حمام و وضع آن برای بیداری و توجه خود عبرت بگیرد.

ص:218


1- 1) -عوالی اللآلی:119/4،حدیث 190.

فیض در«الحقایق»می فرماید:

از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده:حمام،خوب خانه ای است؛زیرا حرارت آن آتش جهنم را به یاد می آورد و چرک بدن را می برد (1).

این فرموده اشاره به این مطلب است که انسان خردمند هیچ گاه آخرت را فراموش نمی کند و همیشه به فکر آن دنیا و ورود به آن می باشد،بنابراین با دیدن هر آب و آتش و تاریکی،برای خود آیینه عبرت می سازد و بالاتر از آن هرچه می بیند از آن درس و پند می گیرد؛اگر تاریکی ببیند به یاد تاریکی گور می افتد،اگر مار ببیند به یاد افعی جهنم می افتد،اگر صدای خوفناک بشنود به یاد نفخه صور می افتد،اگر زیبایی ببیند به یاد نعمت بهشت می افتد،اگر کلمه رد و قبول استماع کند متذکر رد و قبول حساب آخرت می شود.

حمام،شبیه ترین اماکن به جهنم است،چون زیر آن آتش فروزان است، بنابراین سزاوار است کسی که وارد حمام می شود به یاد حرارت آتش دوزخ افتد و حال خود را در ظرف ساعتی که به اختیار خودش در خانه گرمی محبوس است با حبس در آتش دوزخ که بدون اختیار است،مقایسه کند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

چون وارد صحن حمام شدی،بگو:

نَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ النَّارِ وَ نَسْأَلُهُ الْجَنَّةَ (2).

خدایا ! از آتش جهنم پناه به تو می برم و از تو می خواهم که مرا لایق بهشت گردانی.

ص:219


1- 1) -الکافی:496/6،باب الحمام،حدیث 1.
2- 2) -من لا یحضره الفقیه:112/1،باب غسل یوم الجمعة،حدیث 232؛الأمالی،شیخ صدوق:363،المجلس الثامن و الخمسون،حدیث 4.

اسرار غسل

حاج ملا هادی سبزواری در اسرار غسل می فرماید:

غسل ترتیبی سلوک را ماند و ارتماسی جذبه را که جَذْبَةٌ مِنْ جَذَباتِ الْحَقِّ تُوازی عَمَلَ الثَّقَلَیْنِ.

فیض کاشانی می فرماید:

در غسل باید تمام بدن شسته شود؛زیرا نزدیک ترین حالات انسانی و استوارترین آن ها به ملکات شهوانی،حال نزدیکی با زنان و فراهم کردن اسباب غسل است و شکی نیست که تمام اعضای بدن در این عمل مداخله می کنند؛به همین جهت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:زیر هر مویی موجبات جنابت موجود است و چون در حال هم خوابی با زنان،تمام بدن از مرتبۀ روحانی خود دور افتاده و به لذت ناچیز دنیوی متوجه گردیده بایستی تمام بدن را غسل داد و این مهم شرعی را عملی ساخت تا بتواند متوجه حضرت حق گشته به عبادت بپردازد.

و نظر به این که قلب آدمی بیش از اعضای دیگر از نعمت عبادت بهره ور می گردد،بایستی آن را شستشوی کامل داد و آن را به تمام معنی از رذایل و اموری که مانع از وصول به حقیقت است پاکیزه نگاه داشت و اگر نتوانستیم او را از خوی های ناپسند باز داریم،آن را در مقام سرزنش و استهزا در آوریم و به عتاب و تحقیر تأدیبش کنیم؛زیرا ممکن است هنگامی مولای رحیم و سید کریم بدان التفاتی کند و او با کمال انکسار و فروتنی باشد و بدین مناسبت افاضه ای از نور درخشان او به وی تابش کند،چون فیض او به طوری که در خبری آمده در دل های شکسته است.

با توجه به این بیانات مدارج ترقی و کمال را طی کن و موجبات خوشبختی خود

ص:220

را تحصیل و اعمال گذشته را جبران کن.

عارف باللّه،مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی در«اسرار الصلاة»در باب غسل می گوید:

انسان از شستشوی تمام بدن در غسل به این حقیقت باید برسد که تطهیر به قدر نجاست و کثافت است و از این امر تکلیفش را در تطهیر قلب و روح و باطن خود از آنچه که باعث پلیدی است در می یابد.

در غسل،مستحب است که ابتدابسم اللّه گفته شود و در اثنای آن این دعا را متذکر گردد.

اللّٰهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ أَجْرِ عَلَیٰ لِسانِی مِدْحَتَکَ وَ الثَّناءَ عَلَیْکَ اللّٰهُمَّ اجْعَلْهُ لِی طَهُوراً وَ شِفاءً وَ نُوراً إِنَّکَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (1).

خداوندا ! قلبم را پاک کن،شرح صدرم عطا کن،مدح و ثنایت را بر زبانم جاری ساز،غسلم را پاکی و شفا و نور قرار بده،تو بر هر چیز توانایی.

در همین دعا دقت کنید،فلسفه و حکمت غسل از متن دعا پیدا است،این مکلف است که با توجه کامل به عمل غسل و حقیقت غسل باید خود را به واقعیت برنامه ها برساند،از غسل به طهارت قلب،شرح صدر،مدح و ثنای حق،طهارت نفس،شفای امراض روحی و منور شدن به نور الهی.

و پس از فراغت از غسل بگوید:

اللّٰهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی وَ زَکِّ عَمَلِی وَ تَقَبَّلْ سَعْیی وَ اجْعَلْ ما عِنْدَکَ خَیْراً لی اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِی مِنَ التَّوابِینَ وَ اجْعَلْنِی مِنَ المُتَطَهِّرینَ (2).

ص:221


1- 1) -مستدرک الوسائل:478/1،باب 28،حدیث 1208.
2- 2) -مستدرک الوسائل:478/1،باب 28،حدیث 1208.

پروردگارا ! دلم را پاک کن،عملم را خالص کن،سعی و کوششم را قبول کن، خیر را برای من قرار بده،مرا جزء توبه کنندگان و پاکیزگان مقرر فرما.

و دعاهای دیگری هم در این زمینه رسیده که این دعاها نشان دهندۀ حقیقت طهارت قلب و شرح صدر است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده،نوری است که در دل افکنده می شود و شرح صدر ثمره و میوه آن است و علامت آن نور کناره گیری از دار غرور و آماده شدن برای بازگشت به سرای جاودانی است.

بعضی از اهل معرفت فرموده اند:مراد از آن نور همانا نور معرفت نفس است و آن عبارت از این است که آدمی حقیقت نفس خود را که مجرّد از صورت و ماده است و نوری که دارای زندگی و علم است ببیند و همین نور است که در آخر مناجات شعبانیه به آن اشاره فرموده:

وَ أَلْحِقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الأَبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عارِفاً (1).

و مرا به نور عزتت که فروزنده تر است،ملحق کن تا عارف به تو گردم.

بعضی از مشایخ فرموده اند:

هرگاه به عبد نور معرفت نفس که به توسط آن امکان وصول به معرفت ذات اقدس حق برای انسان حاصل می شود عطا شد،با این نور ملکوت همۀ این عوالمی که برای مردم محسوس است خواهد دید و انسانی ملکوتی خواهد شد و به خاطر غلبۀ روحانیت بر او در دار خلود وارد خواهد گشت و مراد از انابه و بازگشت به سرای جاوید همین است.

و همان گونه که طهارت اعضا و جوارح موانعی را که بر سر راه انسان برای دخول در مساجد و نماز است بر می دارد،هم چنین طهارت سرّ و درون هم از آنچه که این

ص:222


1- 1) -الاقبال:687.

عالم محسوس که عالم طبیعت و عالم ظلمانی است آن را اقتضا می کند که موانع بازگشت انسان به دار الخلود که دارالسلام و سرای زندگی و جوار حضرت حق تعالی است از میان برمی دارد و با دخول عبد در آن سرای،عبد به خدا نزدیک شده و از طریق کشف و شهود معرفت برایش حاصل می شود و آن زمان است که آنچه را که نزد خدا است،بهتر از آنچه نزد خود او و دیگران است می بیند و در می یابد که این عالم و این سرایی که در او زندگی می کند و به آن دل بسته دار غرور است.

به قول فیض کاشانی:

خوش آن که به عشق تو گرفتار بمیرم***بیدار در این منزل خونخوار بمیرم

زین خوابگه بی خبران زنده برآیم ***واقف ز سراپرده اسرار بمیرم

کاری چو بِه از خدمت معشوقه و می نیست*** ساقی مددی کن که درین کار بمیرم

بشتاب و بده یک دو سه ساغر ز پی هم ***مپسند که در میکده هشیار بمیرم

خونین جگر و خسته دل از محنت هجران*** جانا تو پسندی که چنین زار بمیرم

آن یار به کس رخ ننماید چه توان کرد ***بگذار که در حسرت دیدار بمیرم

گفتار خود ای فیض به کردار بیارا ***مگذار که در زخرف گفتار بمیرم

ص:223

اقسام غسل از دیدگاه عارفان

عارف بیدار دل،مرحوم سید حیدر آملی،غسل را به سه کیفیت ترسیم کرده، غسل بر طریق آنان که جز به ظاهر قواعد نمی نگرند،غسل بر طریق آگاهان،غسل بر طریق حقیقت بینان.

اما غسل اهل شریعت:غسل نزد آنان مشتمل بر واجبات و مستحبات و محرمات و مکروهات است که شرح هریک مفصل است.

مقصود اصلی از غسل،غسلی است که بر انسان ایجاد طهارت جهت اعمال واجبه می کند.در چنین غسلی باید نیت کرد.سپس ترتیب فقهی غسل که سر و گردن و طرف راست و طرف چپ بدن است در شستشو مراعات نمود.

و اما غسل آگاهان و اهل طریقت:یعنی آنان که به معنویت مسائل نظر دارند؛ طهارت آنان پس از غسلی که شستشوی سر و گردن و راست و چپ بدن است، طهارت از جنابت حقیقی است.

و آن جنابت محصول عشق غلط به دنیا است،دنیایی که در حقیقت مانند زنی است که هر ساعت در آغوش شوهری است،آن دنیایی که برای علی علیه السلام به مانند یک زن عشوه گر ممثل شد و حضرت به او خطاب کرد:

قَدْ طَلَّقْتُکَ ثَلاثاً لا رَجْعَةَ فیها (1).

من تو را سه طلاقه کرده ام و رجوعی در کار نیست.

و اگر دنیا مانند زن یا در حکم زن نبود،شخصیتی چون حضرت مولی الموحدین این چنین به آن خطاب نمی کرد !

ص:224


1- 1) -نهج البلاغة:حکمت 77؛غرر الحکم:144،فی ذم الدنیا،حدیث 2587.

بر اساس این حقیقت هرکس به کمک نفس یا روح یا قلب با چنین دنیایی جمع شود،جنب حقیقی است که همان دوری از حضرت اوست.

آری،عاشق دنیا بعید از خدا است که به محبت و قرب دنیا با محبت و قرب خدا دو ضدی هستند که قابل جمع نیستند،چنانچه در قرآن آمده:

[ مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ مٰا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ ] (1).

کسی که زراعت آخرت را بخواهد،بر زراعتش می افزاییم و کسی که زراعت دنیا را بخواهد،اندکی از آن را به او می دهیم،ولی او را در آخرت هیچ بهره و نصیبی نیست.

و امام عارفان و سرحلقۀ عاشقان این چنین می فرماید:

إِنَّ الدُّنْیا وَ الآخِرَةَ عَدُوّانِ مُتَفاوِتانِ وَ سَبیلانِ مُخْتَلِفانِ،فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْیا وَ تَوَلّاها أَبْغَضَ الآخِرَةَ وَ عاداها وَ هُما بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ماشٍ بَیْنَهُما کُلَّما قَرُبَ مِنْ واحدٍ بَعُدَ مِنَ الآخَرِ وَ هُما بَعْدُ ضَرَّتانِ (2).

دنیا و آخرت،دو دشمن متفاوت و دو راه مختلفند:کسی که عاشق دنیاست، دشمن آخرت است،دنیا و آخرت به مانند مشرق و مغربند،رونده بین این دو به هریک نزدیک شود از دیگری دور می گردد،این دو مانند دو هوو هستند.

غسل و طهارت از این جنابت به ترک دنیا و ما فیها است،به طوری که به اندازۀ یک مو تعلقی در انسان نسبت به دنیا نماند.

مگر نمی دانید که در غسل ظاهری اگر بر بدن یک مویی باشد که مانع از رسیدن

ص:225


1- 1) -شوری (42):20.
2- 2) -نهج البلاغة:حکمت 103؛بحار الأنوار:129/70،باب 122،حدیث 134.

آب به پوست گردد آن غسل صحیح نیست و صاحبش از جنابت بیرون نمی آید، برای تعلق به دنیا هم همین حکم جاری است،اگر ذره ای علقۀ غلط با انسان باشد بعید از خداست،تعلق در هر صورت تعلق است چه کم چه زیاد،چنان که گفته اند:

محجوب بالاخره محجوب است،می خواهد بین او و محبوب یک حجاب باشد یا هزار حجاب.

ترتیب غسل معنوی

اما ترتیب این غسل:سالک اوّل باید قلبش را به آب حقیقی که از دریای قدس نازل می شود از آلودگی های اهوای مختلفه و آرای متشتتۀ متعلقه به دنیا و محبت دنیا بشوید،آن محبتی که موجب ورود به هاویه است.

هوا وقتی بر دل غالب شد،صاحبش را به بندگی بتان داخلی و خارجی می کشد،خارجی مانند عبادت و بندگی نسبت به ستمگران،مال،جاه و بتان داخلی مانند عبادت غرائز و امیال و شهوات چنانچه حق فرموده:

[ أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ ] (1).

آیا کسی که هوای [ نفسش ] را معبود خود گرفته دیدی ؟

آری،عاقبت هواپرست دخول در آتش است،چنانچه حضرت حق می فرماید:

[ وَ أَمّٰا مَنْ خَفَّتْ مَوٰازِینُهُ* فَأُمُّهُ هٰاوِیَةٌ ] (2).

و اما هرکس اعمال وزن شده اش سبک و بی ارزش است*پس جایگاه و پناهگاهش هاویه است.

ص:226


1- 1) -فرقان (25):43.
2- 2) -قارعه (101):8-9.

اهل اللّه که اهل علم حقیقی و عمل صالح اند و از عقل سالم الهی برخوردارند دائماً موصوف به سکینه و وقار و طمأنینۀ واجبات و امثال این حقایق اند،چنانچه قرآن می فرماید:

[ فَأَمّٰا مَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِینُهُ* فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رٰاضِیَةٍ ] (1).

اما هرکس اعمال وزن شده اش سنگین و باارزش است*پس او در یک زندگی خوش و پسندیده ای است.

اما اهل هوا و بدعت موسوم به خفت و کم عقلی و عدم سکینه و وقارند و همین حالات در انسان از اخبث خبائث و از پلیدترین پلیدی هاست و آلوده به این رذایل از هر جنبی جنب تر و از هر آلوده ای آلوده تر است.

قرآن مجید راه مستقیم الهی را به عباد نشان می دهد و راه عمل صالح را به آنان می آموزد و طریق بهشت رفتن را به آنان تعلیم می دهد:

[ وَ أَمّٰا مَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَویٰ* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْویٰ ] (2).

و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است؛*پس بی تردید جایگاهش بهشت است.

خداوند مهربان به مصلحت انسان،در این آیه تشویق به منع نفس از هوا می کند و راه دخول در بهشت را به آدمی ارائه می دهد،بهشتی که ماورای اصلی و وطن حقیقی انسان است،بهشتی که جای سبکباران و پاکان است،چنانچه علی علیه السلام تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا 2.

می فرماید:

ص:227


1- 1) -قارعه (101):6-7.
2- 2) -نازعات (79):40-41.

از سنگینی هوای نفس،خویشتن را سبک سازید تا به کاروان بهشتیان ملحق شوید.

سپس طرف راست وجود را غسل بدهد،یعنی روحی که از جانب یمین به او دمیده شده،یمینی که در روایات از آن تعبیر به روحانیات یا تعبیر به آخرت یا تعبیر به جنت شده است.

سپس چپ را غسل دهد،آن جانبی که از آن تعبیر به جسمانیات و سفلیات و نفسانیات یا تعبیر به دنیا شده است.

در این دو شستشو آب ترک و تجرید لازم است که از علقه به دنیا و آخرت پاک شده و فقط اتصال به مولا پیدا کنی،چرا که دنیا مخصوص اهل شمال و آخرت مخصوص اهل یمین است،اما خدا مخصوص به سابقون و مقربون است.

اما غسل اهل حقیقت:آن طهارت از جنابت حقیقی است که عبارت از مشاهدۀ غیر است مطلقاً.

در قسمت قبل گذشت که جنابت به معنای بعد و دوری از حق است و کدام دوری بدتر از مشاهدۀ غیر حق است،امکان ازالۀ این دوری جز با قرب نیست، آن هم قرب به توحید حقیقی که مشاهدۀ حق است با چشم دل من حیث هو هو، در قرآن نخوانده ای:

[ شَهِدَ اللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ الْمَلاٰئِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قٰائِماً بِالْقِسْطِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ؛هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ] (1).

خدا در حالی که برپا دارندۀ عدل است [با منطق وحی،با نظام مُتقن آفرینش و با زبان همۀ موجودات ] گواهی می دهد که هیچ معبودی جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش نیز گواهی می دهند که هیچ معبودی جز او نیست؛ معبودی که توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

ترتیب این غسل چنین است:شستن رأس و سر حقیقی که روح مجرّد است به آب توحید ذاتی از آلودگی مشاهدۀ غیر.

زیرا عشق به حق وظیفۀ باطن است که از آن تعبیر به نفس مطمئنه شده و معرفت این عشق و محبت و توحید وظیفۀ قلب و مشاهده اش وظیفه روح است چنانچه وصول وظیفه سر است که باطن روح می باشد.

و به همین ترتیب امام صادق علیه السلام در یکی از دعاهایش اشاره فرموده:

اللّٰهُمَّ نَوِّرْ ظَاهِری بِطاعَتِکَ وَ بَاطِنی بِمَحَبَّتِکَ وَ قَلْبی بِمَعْرِفَتِکَ وَ رُوحی بِمُشاهَدَتِکَ وَ سِرّی بِاسْتِقْلالِ إتِّصالِ حَضْرَتِکَ.

خداوندا ! نورانی کن ظاهرم را به اطاعتت و باطنم را به محبّتت و قلبم را به معرفتت و روحم را به مشاهده ات.

ص:228


1- 1) -نهج البلاغة:خطبه 166؛غرر الحکم:145،حدیث 2633؛بحار الأنوار:135/1،باب 4،حدیث 36.

و این غسل تحقق نمی یابد مگر به فنای عارف در معروف و شاهد در مشهود که از آن تعبیر به فنای در توحید شده و آن مشاهدۀ حق است من حیث هو هو،یعنی مشاهدی به نحوی که غیر دیده نشود،یعنی در وجود جز وجود واحد و ذات واحده که مجرّد از جمیع اعتبارات و تعینات است نبیند و به همین معنا قرآن اشاره دارد:

ص:229

[ کُلُّ شَیْءٍ هٰالِکٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ] (1).

هر چیزی مگر ذات او هلاک شدنی است،فرمانروایی [ بر همۀ جهان هستی ] ویژۀ اوست،و فقط به سوی او بازگردانده می شوید.

و در آیۀ دیگر:

[ کُلُّ مَنْ عَلَیْهٰا فٰانٍ* وَ یَبْقیٰ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاٰلِ وَ الْإِکْرٰامِ ] (2).

همۀ آنان که روی این زمین هستند،فانی می شوند*و تنها ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقی می ماند.

توحید،در حقیقت همان صراط مستقیمی است که شخصیتی مانند پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله مأمور به ایستادگی و استقامت در راه آن بود و آن حدّ وسطی است که قرآن مجید مردم را به آن دعوت می کند.

توحید اجمالی طرف تفریط و تفصیلی طرف افراط است؛طهارت در اینجا دوری از دو جانب افراط و تفریط است که افراط جانب ایمن و تفریط جانب ایسر است و هر دو را باید از افراط و تفریط خلاص کرد و در حد وسطی قرار گرفت و آراسته به طهارت کبری شد.

وضوی معنوی

اشاره

وضو از اعظم مسائل شرعی و اهم مسائل الهی است؛وضو موجب طهارت و ایجاد کننده نورانیت و مقدمه ای برای ورود در عبادات و عاملی معنوی برای لایق شدن انسان،در بساط قرب الهی است.

ص:230


1- 1) -قصص (28):88.
2- 2) -الرحمن (55):26-27.

از میان سه نوع طهارت،انسان با وضو بیش از دو نوع دیگر سر و کار دارد و چه بهتر که مکلف همیشه با وضو باشد.

به هنگام انجام وضو پس از مفروض بودن اباحیت آب و داشتن نیت خالص، باید مسائلی را توجه کرد،تا به فرمودۀ رسول عزیز اسلام صلی الله علیه و آله انسان موفق به وضوی اسباغی شود (1).

(آداب وضو)

در رساله های عملیه آمده:

کسی که وضو می گیرد،مستحب است هنگام نگاه به آب بخواند:

بِسْمِ اللّهِ و باللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ یَجْعَلْهُ نَجِساً.

به نام خدا و به خدا و شکر خدای که آب را پاک کننده قرار داد نه نجس.

و پیش از وضو که دست را می شوید،بگوید:

اللّهُمَّ اجْعَلنی مِنَ التّوّابینَ و اجْعَلنی مِنَ المُتطهّرینَ.

پروردگارا ! مرا از توبه کنندگان و پاکان قرار ده.

و به هنگام گرداندن آب در دهان بخواند:

اللّهُمَّ لَقِّنی حُجَّتی یَومَ القاکَ و اطْلِقْ لِسانی بِذِکْرِکَ.

پروردگارا ! روز ملاقات حجتم را بر من تلقین کن و زبانم را با ذکرت آزاد بگذار.

و زمان استنشاق آب در بینی بگوید:

ص:231


1- 1) -اسباغ:کامل کردن،وضوی کامل و جامع.

اللّهُمَّ لا تُحَرِّمْ علیَّ رِیحَ الجَنَّةِ و اجْعَلنی مِمَّنْ یَشُمُّ ریحَها وَ رَوْحَها وَ طِیبَهَا.

خداوندا ! بوی بهشت را بر من حرام مکن و مرا از آنان قرار داده که بو و نسیم بهشت را استشمام کنم.

و در وقت شستن صورت بگوید:

اللّهُمَّ بَیّضْ وجْهی یَومَ تَسْوَدُّ فِیهِ الوُجُوهُ و لا تُسَوِّدْ وجْهی یومَ تَبْیَضُّ فِیهِ الوُجُوهُ.

پروردگارا ! روزی که چهره ها سیاه می شود،رویم را سپید گردان و روز سپیدی چهره ها رویم را سیاه مکن.

و در وقت شستن دست راست بخواند:

اللّهُمَّ اعْطِنی کِتابی بِیَمینی و الخُلْدَ فی الجِنانِ بِیَساری و حاسِبْنی حِساباً یَسیراً.

خداوندا ! کتابم را به دست راستم ده و خُلد در جنان را در دست چپم قرار ده و به آسانی از من حساب بگیر.

و در موقع شستن دست چپ بخواند:

اللّهُمَّ لا تُعْطِنی کِتابی بِشِمالی و لا مِنْ وَرآءِ ظَهری و لا تَجْعَلْها مَغْلُولةً الیٰ عُنُقی وَ اعُوذُ بِکَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّیرانِ.

پروردگارا ! پرونده ام را به دست چپم مگذار و کتابم را از پشت سر به من مده و دستم را به گردنم غل مکن و از قطعات آتش جهنم به تو پناه می برم.

و به وقت مسح سر بگوید:

اللّهُمَّ غَشِّنی بِرَحْمَتِکَ و بَرَکاتِکَ و عَفْوِکَ.

ص:232

پروردگارا ! مرا در پردۀ رحمت و برکات و عفوت بپوشان.

و به وقت مسح پا بگوید:

اللّهُمّ ثَبِّتْنی عَلی الصِّراطِ یَومَ تَزِلُّ فیهِ الأقدامُ و اجْعَلْ سَعْیی فیما یُرضِیکَ عَنّی یا ذا الجلالِ و الإکرامِ (1).

خداوندا ! مرا بر صراط ثابت قدم بدار،در آن روزی که قدم ها می لغزد و کوشش مرا در راه خشنودی خود قرار ده ای صاحب جلال و اکرام.

اسرار وضو

اشاره

حاجی سبزواری در«اسرار الحکم»در باب اسرار وضو می گوید:

از آلودگی دنیا و الواث اخلاق رذیلۀ دست قلب را بشوی.

ما را خواهی ز خویشتن دست بشوی*** خود را یله کن پس آنگهی ما را جوی

و آبرویی نزد حبیب پیدا کن و متفطن شو به این که هرگاه تطهیر جوارح که مانند خوادمند برای قلب به جهت حضور در نزد سلطان لازم باشد،پس تطهیر سپهدار الزم خواهد بود که اقبح چیزی است که بزرگی به خدمت سلطان عظیمی مشرف شود و خدم و حشم او منظف و مطهر باشند،ولی خود او ملوّث باشد !!

و نیز ملتفت شو که هرگاه قشر اقرب که بدن باشد و قشر ابعد که جامه باشد واجب التطهیر باشد،لب که قلب باشد تطهیرش از هواجس و وساوس اوجب خواهد بود.

علی علیه السلام می فرماید:چگونه است که دینت را به هر رجسی نجس می پسندی، اما لباس بی ارزش دنیاییت را همیشه پاک نگاه می داری ؟!

ص:233


1- 1) -من لا یحضره الفقیه:41/1،باب صفة وضوء،حدیث 84؛ثواب الاعمال:16.

و معلوم است که محل ایمان و ایقان قلب و فؤاد است،فی الحدیث:

إِنَّ اللّهَ لا یَنْظُرُ إلیٰ صُوَرِکُمْ وَ لا أموٰالُکُمْ وَ لٰکِنْ یَنْظُرُ إلیٰ قُلُوبِکُمْ و نِیَاتِکُمْ (1).

مسلماً خداوند به هیئت و هیکل و اموال شما نگاه نمی کند بلکه به دلها و نیت های شما نظر می کند.

سرّ مضمضه و استنشاق

و مضمضه،اذاقۀ حلاوت ذکر است و استنشاق،استشمام روایح نسیم حدیقۀ اوست،فی الحدیث:

إِنَّ لِلّهِ فی أَیّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٌ أَلا فَتَرصَّدُوا لَها (2).

همانا برای پروردگار در ایام زندگانی شما وزشهای روحانی است.آگاه باشید و انتظار آن را بکشید. بینی آن باشد که آن بویی برد*** بوی او را جانب کویی برد (3)

چنان که اخشم (4)صوری می باشد،اخشم معنوی نیز می باشد.

بدان که:چنان که قالب را رویی است ظاهر و صورت همۀ مشاعر پنجگانه در آن آشکار است و باید این ها را در نزد ارادۀ حضور،به محضر نور النور تعالی شست که توجه به غیر کرده اند،هم چنین قلب را رویی است که مقاطع باشد،چه حروف

ص:234


1- 1) -جامع الأخبار:100،الفصل السادس و الخمسون فی الإخلاص؛بحار الأنوار:248/67،باب 54،حدیث 21.
2- 2) -عوالی اللآلی:296/1،الفصل العاشر،حدیث 195؛بحار الأنوار:168/74،باب 7،حدیث 2.
3- 3) -مولوی.
4- 4) -اخشم:گرفتگی بینی.

و کلماتی که معرب عما فی الضمیرند به مقاطع و مخارج انجام پذیرند و حروف روی معانی قلبند و زینت و آرایش مقاطع اند و مقاطع منابع آب حیات جاریاتند که حروف و کلماتند و به وجهی منازل بیست و هشت گانۀ قمر دم و نفس مکرم آدمند که مادۀ حروف است: [وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنٰاهُ مَنٰازِلَ ] (1).

و کلمه از کلم به معنی جرح و تأثیر است و مظهر قدرت است که امور سیاست و افادت و استفادت در کشف ضمایر به این بیست و هشت حرف و ترکیب از این ها است،بلکه در فرس مستحدث به سی و دو حرف چنان که بیاید.

پس باید به مضمضه،مقاطع را که روی قلبند و مؤدی حروفند از یاد غیر شستشو داد.

هرکه نه گویا به تو خاموش بِهْ*** هرچه نه یاد تو فراموش بِهْ

***

مقیدان تو از یاد غیر خاموشند*** به خاطری که تویی دیگران فراموشند

و بینی را نیز به استنشاق،چه بینی چون دهان مجرای هوا است که مادۀ نفس است که نفس حامل حروف لفظیه است،چون وجود منبسط که نفس رحمانی است و حامل حروف تکوینیه است که عقول کلیه اند که غیر مستقل بالانیه اند و حامل کلمات اسمیه است که نفوسند و حامل کلمات فعلیه است که موجودات متجددۀ زمانیه اند و بعد دست راست و چپ را بشوید از تصرف در دنیا...بلکه اهل اللّه و طالبان قربت محضه هر دو دست را بشویند از مطلوبات اصحاب یمین و اصحاب شمال.

ص:235


1- 1) -و برای ماه منزل هایی قرار دادیم،یس (36):39.
سرّ مسح سر

مسح سر،اشارت است به این که سر و دماغ را تر و تازه می کنیم در طلب دوست و مسح پا به این که پای استقامت می خواهم در پیمودن راه دوست که تلوین مردود است و استقامت و تمکین مقبول که در هر مقامی خطرها است و حال و ملکه و استقامت این است که در مسح پا گویی:اللّهُمَّ ثَبِّتْ قَدَمَیَّ عَلَی الصِّراطِ (1).

و تر کردن پا به مسح اشارت است به آنکه لینت و سرعت می خواهم در پیمودن راه دوست که لینت در اعضا موجب سهولت حرکت و ارسال و انعطاف آن هاست که:الْمُؤْمِنُونَ هَیِّنُونَ لَیِّنُونَ (2)وَ الْمُؤْمِنُ لَیِّنُ الْعَریکَةِ (3).

و این که باید دست راست را تا میان شست که مرفق باشد که آلت رفق و مدارا است،اشارت است به میانه روی در امور دنیا که بالمره دست از امور دنیا کشیدن که متضرر شود خوب نیست.

اسراری دیگر از وضو

اشاره

عارف بزرگ،سید حیدر آملی پس از بیان وضو بر طبق مسائل شرعی و فقهی می گوید:

وضو در نزد اهل راه پس از وضوی فقهی عبارت است از پاک کردن نفس از

ص:236


1- 1) -خداوندا ! دو قدمم را بر پل صراط استوار بدار.
2- 2) -مؤمنان،مردمی ملایم و قابل انعطاف هستند،الکافی:234/2،باب المؤمن و علاماته،حدیث 14؛بحار الأنوار:355/64،باب 14،حدیث 58.
3- 3) - مؤمن سست مهار و سر به راه است،غرر الحکم:89،الفصل السابع فی المؤمن صفاته،حدیث 1516.

رذایل اخلاقی و برنامه های پست و فرومایه و پاک کردن عقل از افکار هلاک کننده و آنچه باعث گمراهی و گمراه کردن است و نیز عبارت است از پاک کردن سرّ درون از نظر به اغیار و پاک کردن تمام اعضا از کارهایی که عقلا و شرعاً ناپسند است.

اما افعال این وضو:

در مرحلۀ اوّل باید مکلف به قلب و سرّش نیت کند که کاری مخالف رضای دوست انجام ندهد و تمام عباداتش برای حضرت یار خالص باشد،چنانچه در قرآن مجید آمده:

[ قُلْ إِنَّ صَلاٰتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتِی لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ* لاٰ شَرِیکَ لَهُ وَ بِذٰلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ ] (1).

بگو:مسلماً نماز و عبادتم و زندگی کردن و مرگم برای خدا پروردگار جهانیان است*او را شریکی نیست،و به این [ یگانه پرستی ] مأمورم،و نخستین کسی هستم که [ در این آیین ] تسلیم [ فرمان ها و احکام ] اویم.

سرّ شستن روی

سپس روی قلب را از آلودگی تعلق به دنیا و آنچه در اوست بشوید که دنیا جیفه است و خواهندۀ او سگ و خواهان و خواسته شده هر دو نجس اند،به همین خاطر حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:

حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطیئَةٍ (2).

دوستی با دنیا ریشۀ هر خطایی است.

ص:237


1- 1) -انعام (6):162-163.
2- 2) -وسائل الشیعة:9/16،باب 61،حدیث 4.

و علی علیه السلام فرمود:

یا دُنْیا...غُرّی غَیْری لا حاجة لی فیک قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاثاً لا رَجْعَةَ فیها (1).

ای دنیا !..غیر مرا فریب بده.که مرا به تو نیازی نیست،تو را سه طلاقه کرده ام که آن را بازگشتی نیست.

سرّ شستن دو دست

و شستن دو دست به این است که دست از نقود دنیا و جنس مربوط به دنیا و آخرت بشوید که دو دست جز به این نحو پاک نخواهد شد.

معنای شستن دست از دنیا و جنس و نقد آن جدایی محض از حرام دنیا و اکتفا به ضرورت و معنای شستن دست از آخرت،بریدن طمع از نعمت های اوست که عبد واقعی کسی است که جز به خشنودی حضرت دوست به چیزی فکر نکند.

به قول نظام وفا:

به نام دوست گشاییم دفتر دل را***به فرّ عشق فروزان کنیم محفل را

زاشک چشم و ز خون جگر به هر فصلی*** خوش آب و رنگ توان داشت غنچه دل را

امان ز برق نگاهش که هر کجا که گذشت ***بسوخت خرمن و بر باد داد حاصل را

به جز هوای تو نقشی دگر نمانده به دل***که زان زدودهام اندیشه های باطل را

ص:238


1- 1) -نهج البلاغة،حکمت 77.

به عشق کوش گرت عقده ای بود مشکل***که عشق باز کند عقده های مشکل را

نظام میرسد آن کس به ساحل مقصود*** که زیر پای نهد موج های حایل را

سرّ مسح سر

مسح سر در حقیقت مسح سر حقیقی است که از آن تعبیر به عقل یا نفس می کنند و وقتی مسح واقعی انجام می گیرد که از محبت دنیا و مال و جاهش چیزی در بساط وجود نماند.

سرّ مسح پا

مسح دو پا به این است که هر دو از حرکت در راه غیر خدا ظاهراً و باطناً منع شوند،البته مراد از دو پای ظاهر معلوم است و مراد از دو پای باطن به نظر عده ای عبارت از دو قوۀ نظریه و عملیه است و به نظر عده ای دیگر عبارت از دو قوۀ شهوت و غضب است.

آری،وقتی وضوی فقهی را گرفتی و این وضو را نیز به آن ضمیمه کردی، مصداق آن روایت می شوی که پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

الْوُضُوءُ عَلَی الْوُضُوءِ نُورٌ عَلیٰ نُورٍ (1).

وضو گرفتن بر وضو نورانیتی بر نور است.

ص:239


1- 1) -من لا یحضره الفقیه:41/1،باب صفة وضوء رسول اللّه صلی الله علیه و آله،حدیث 82؛وسائل الشیعة:377/1،باب 8،حدیث 997.

یعنی وقتی صفای ظاهر با باطن جمع شود،نور علی نور است و به عبارت دیگر وقتی نور شرع که از وضوی فقهی حاصل می شود و نور بصیرت که از توحید و توجه و عمل خالص به دست می آید،نور علی نور و سبب ثبات و استقامت سالک در طریق مستقیم دنیا و آخرت است،چنان که در قرآن کریم آمده:

[ یُثَبِّتُ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّٰابِتِ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا وَ فِی الْآخِرَةِ ] (1).

خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ایمانشان در زندگی دنیا و آخرت ثابت قدم و پابرجا می دارد.

بیان اسراری دیگر

اما وضو نزد اهل حقیقت که از آن به طور مطلق تعبیر به طهارت شده،عبارت است از طهارت سر از مشاهده غیر مطلقاً.

نیت در آن به این است که سالک در سرش نیت کند،برای ابد غیر او نبیند و به غیر او توجه نکند؛زیرا هرکس در باطن به غیر او توجه کند مشرک به شرک خفی است و مشرک چنان که در قرآن آمده نجس است و طهارت جز به این نیت و عمل به آن که عبارت از تحقق توحید حقیقی است میسر نیست،توحیدی که با تمام قدرت شرک را از همۀ نواحی وجود دفع و رفع می کند.

اما شستن صورت در حقیقت شستن صورت حقیقی وجود یعنی سر باطن از آلودگی توجه به غیر است،همان طوری که غیر وجه کریم حضرت او مشاهده نشود که در قرآن آمده:

ص:240


1- 1) -ابراهیم (14):27.

[ فَأَیْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّٰهِ ] (1).

پس به هر کجا رو کنید آنجا روی خداست.

و غیر ذات محیط او را نشناسد،ذاتی که قرآن می فرماید:

[ أَلاٰ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ ] (2).

آگاه باش ! که یقیناً او به همه چیز [ با قدرت و دانش بی نهایتش ] احاطه دارد.

از چنین توحیدی است که قرآن از زبان ابراهیم علیه السلام خبر می دهد:

[ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ] (3).

من به دور از انحراف و با قلبی حق گرا همۀ وجودم را به سوی کسی که آسمان ها و زمین را آفرید،متوجه کردم و از مشرکان نیستم.

و غسل و شستن دو دست عبارت است از بی التفاتی نسبت به متاع دنیا و آخرت؛متاع دنیا مانند مال و جاه و اهل و ولد و متاع آخرت مثل علم و زهد و طاعت،البته آن التفاتی که عبد را از مولا دور کند.

زیرا التفات به طاعت و خود را به خاطر آن مستحق تعظیم شمردن نزد اهل اللّه معصیت است که در روایات آمده،گناهی که تو را ناراحت کند از عبادتی که عجب آور باشد بهتر است و تو اگر پس از گناه دارای توبه شوی،دارای بهترین عمل شدی و دنیا بر اهل آخرت حرام و آخرت بر اهل دنیا حرام و هر دو بر اهل اللّه حرام است (4).

ص:241


1- 1) -بقره (2):115.
2- 2) -فصلت (41):54.
3- 3) -انعام (6):79.
4- 4) -عوالی اللآلی:119/4،الجملة الثانیة فی الاحادیث المتعلقة،حدیث 190.

و مسح سر،عبارت از تنزیه سر و تقدیس باطن از انانیت و حدث غیریت است، غیریتی که حاجز بین انسان و محبوب است،چنانچه بعضی از عارفان فرموده اند:بَیْنی وَ بَیْنَکَ إِنّیّی یُنازِعُنی فَارْفَعْ بِلُطْفِکَ إِنّیّی مِنَ الْبَیْنِ (1)بین من و تو انیت من فاصله است،به فضل و لطفت این انیت را از میان من و خود بردار.گفته اند:وُجُودُکَ ذَنْبٌ لا یُقاسُ بِهِ ذَنْبٌ (2).

با این آلودگی ها،به خصوص آلودگی انیت راهی برای ورود به حریم عالم قدس نیست.

و مسح دو پا عبارت از تنزیه قوۀ علمیه و عملیه از سیر در غیر الی اللّه و باللّه و فی اللّه است که انسان با این دو قوه سعی در طلب حق می کند و با آن دو قوه به مقام وصل محبوب می رسد،اگر دچار آلودگی باشد،چگونه به طلب برخیزد و چگونه به مقام وصل برسد ؟

و با دیدۀ تحقیق باید گفت: [ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ ] (3).

اشاره به این دو قوه است،به این معنا که وقتی به واسطۀ این دو قوه به ما رسیدی از هر دو خالی شو؛زیرا با رسیدن به مقام وصل احتیاج به توجه به غیر نیست و در صورت عدم احتیاج توجه به غیر اگر توجه شود عین شرک است !!

و نزد بعضی مراد از نعلین دنیا و آخرت است و نزد بعضی عالم ظاهر و باطن است و نزد بعضی نفس و بدن است و تمام این نظریات به طور مسلم صحیح است و نسبت به چنین حالتی است که در حدیث قدسی آمده:

ص:242


1- 1) -شرح الاسماء الحسنی:3/1؛14/2،شعر از محی الدین.
2- 2) -شرح الاسماء الحسنی:3/1؛14/2 و59.
3- 3) -طه (20):12.

لا یَزالُ الْعَبْدُ یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوافِلِ وَ الْعِبادٰاتِ حَتّیٰ أُحِبُّهُ فَإِذا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذی یَبْصُر بِهِ وَ یَدَهُ الَّتی یَبْطشُ بِها وَ رِجْلَهُ الَّتی یمشی بها (1)؛

عبد،همیشه با اجرای مستحبات و عبادات به من نزدیک می گردد،تا حدی که من به او علاقه پیدا کنم،چون محبوب من شد،گوش او می شوم،گوشی که به آن می شنود؛چشم او می شوم،چشمی که با آن می بیند؛دست او می شوم،دستی که با آن کار انجام می دهد و پای او می شوم،پایی که با آن راه می رود.

به قول عارف مؤمن،علاء الدولۀ سمنانی:

هر آن جان کز غمش بر وی رقم نیست***ندیمش در دو عالم جز ندم نیست

دلی کز درد او درمان نسازد*** وجود او به معنا جز عدم نیست

سری کز سر معنی با خبر شد*** در آن گنجایش شادی و غم نیست

جهان از عکس رویش گشته روشن*** اگر ابله نبیند هیچ غم نیست

تو محرم نیستی محروم از آنی*** ره نامحرمان اندر حرم نیست

حجاب توست این هستی موهوم*** که هرگز نور با ظلمت به هم نیست

ص:243


1- 1) -عوالی اللآلی:103/4.

[ فَکَما أَنَّ رَحْمَتَهُ تُطَهِّرُ ذُنُوبَ الْعِبادِ کَذٰلِکَ نِجاساتُ الظَّاهِرِ یُطَهِّرُهَا الْماءُ لا غَیْرُ.قالَ اللّهُ تَعالی: [ وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیٰاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنٰا مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً طَهُوراً ] (1)[ وَ جَعَلْنٰا مِنَ الْمٰاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ ] (2).فَکَما أَحْیا بِهِ کُلَّ شَیْءٍ مِنْ نَعیمِ الدُّنْیا کَذٰلِکَ بِرَحْمَتِهِ وَ فَضْلِهِ جَعَلَهُ حَیاةَ الْقُلُوبِ ]

همچنان که رحمت آن جناب گناهان بندگان را از پرونده آنان پاک می کند،به همان صورت نجاسات ظاهر را آب پاک می کند و لاغیر.حصر لاغیر به احتمال زیاد حصر اضافی است.

خداوند متعال فرموده:

و اوست که بادها را پیشاپیش [ باران ] رحمتش به عنوان مژده دهندۀ باران فرستاد و از آسمان آبی پاک و پاک کننده نازل کردیم و هر چیز زنده ای را از آب آفریدیم.

و به تناسب این که هر موجود زنده ای از آب است،پس برای ادامه حیات و زندگی،نیاز ضروری به آب دارد،در حقیقت می توان گفت حیات موجودات مساوق با آب است.

ص:244


1- 1) -فرقان (25):48.
2- 2) -انبیاء (21):30.

و همان طوری که به وسیلۀ آب هر نعمتی از نعیم دنیا را زنده کرد هم چنان به فضل و رحمتش آب را که مقدمۀ بسیاری از عبادات است و بدون آن نمی توان راه به بساط قرب پیدا کرد،حیات قلوب قرار داده.

اوصاف آب

حکیم بزرگوار،ملا عبد الرزاق لاهیجی در تشریح این جمله می گوید:

و اندیشه کن در خلقت آب که حکیم علی الاطلاق به حکمت کاملۀ خود آن را خلق کرده و به چند صفت آن را موصوف کرده که هر کدام از آن صفات برای ترتب فواید آب دخل عظیم دارد:

اول: صفای آب است که اگر چرکین و کثیف خلق می شد،باعث تنفر طبع می بود و صلاحیت وساطت حیات قلب که جوهر لطیف است نمی داشت،چه تناسب میان سبب و مسبب شرط است.

دوم: رقّت و تُنُکی است که اگر غلیظ القوام می بود مثل عسل،تطهیر چیزها به خصوص چیزهای لزج به او نمی شد و آب هم محتاج به آب دیگر می شد و نیز غلظت مانع می شد از نفوذ کردن در عمق اجسام شخیه (1)با وجود احتیاج به نفوذ و نیز بردن آن به جاهای دور نیز متعسر بلکه متعذر می شد !!

سوم: وفور و بسیاری اوست که اگر عیاذاً باللّه با عموم احتیاج خلایق به او کم می بود و به زحمت به دست می آمد،فقرا و ارباب حاجت در تحصیل آن به زحمت می افتاد و رنج می کشیدند.

چهارم: پاک بودن که اگر در اصل خلقت طهارت نمی داشت،تطهیر نجاسات به او نمی شد و بر وجودش فایدۀ تمام مترتب نمی بود.

ص:245


1- 1) -شخیه:اجسام زبر و خشک.

[ وَ تَفَکَّرْ فی صَفاءِ الْماءِ وَ رِقَّتِهِ وَ طَهُورَتِهِ وَ بَرَکَتِهِ وَ لَطیفِ امْتِزاجِهِ بِکُلِّ شَیءٍ وَ فی کُلِّ شَیءٍ ]

اندیشه کن در صفا و رقّت و تُنُکی آب و در پاکی و پاک کنندگی آن و نفوذ کردن و ممزوج شدن آن به هر چیزی و در هر چیزی.

و این همه گفتار لطیف و مسائل عالی در جنب آب برای این است که به انسان توجه داده شود که در صفای باطن و رقّت قلب و آمیزش با مردم مؤمن هم چون آب باش و از همه مهم تر هم چنان که آب اصل مطهرات و بهترین عامل برای پاکی و پاکیزگی است،تو نیز در جامعه پاک و پاک کننده باش؛به این معنی که در تمام شؤون زندگی سعی کن پاک باشی و با عمل و اخلاق و امر به معروف و نهی از منکر دیگران را نیز از آلودگی ها پاک نمایی.

مولوی چنین می گوید:

آب گفت آلوده را در من شتاب***گفت آلوده که دارم شرم از آب

گفت آب این شرم بی من کی رود*** بی من این آلوده زایل کی شود

ز آب هر آلوده گر پنهان شود*** الحیاء یمنع الایمان بود

دل ز پایه حوض تن گلناک شد*** تن ز آب حوض دل ها پاک شد

گرد پایه حوض دلگرد ای پسر*** هان ز پایه حوض تن میکن حذر

بحر تن بر بحر دل بر هم زنان*** در میانشان برزخ لا یبغیان

ص:246

[ وَ اسْتَعْمِلْهُ فی تَطْهیرِ الأَعْضاءِ الَّتی أَمَرَکَ اللّهُ بِتَطْهِیرِهَا وَ آتِ بِأَدائِها فَرائِضَهُ وَ سُنَنَهُ فَإِنَّ تَحْتَ کُلِّ واحِدٍ مِنْها فَوائِدَ کَثیرَةً إِذا اسْتَعْمَلْتَها بِالْحُرْمَةِ انْفَجَرَتْ لَکَ عَیْنُ فَوائِدِهِ عَنْ قَریبٍ ]

و به جای آور فرائض و واجبات و مستحبات تطهیر را،مثل ازالۀ نجاست از بدن و لباس و مواضع وضو از برای نماز و طواف.

در کنار هریک از صفات و آثاری که برای آب گفته شد،فوائد بسیاری است که به شرط فکر و تأمل و عدم قساوت قلب فایدۀ هر کدام از این صفات برای متأمل منفجر و ظاهر می گردد.

ص:247

[ ثُمَّ عاشِرْ خَلْقَ اللّهِ کَامْتِزاجِ الْماءِ بِالأَشْیاءِ یُؤَدّی کُلَّ شَیْءٍ حَقَّهُ وَ لا یَتَغَیَّرْ عَنْ مَعْناهُ مُعْتَبِراً لِقَوْلِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله:مثَلُ الْمُؤْمِنِ الْخالِصِ کَمَثَلِ الْماءِ ]

فوائد آب برای اهل بصیرت

این جمله اشاره به فوائدی دارد برای اهل بصیرت از جوهر آب ظاهر می شود، امام صادق علیه السلام می فرماید:

لطف امتزاج آب به همه چیز اشارت است به طریق سلوک هر شخص انسان با بنی نوع خود،یعنی اختلاط و معاشرت هر شخص با مردم باید مثل امتزاج آب باشد به اشیا،یعنی معاشرت باید در نهایت همواری و آسانی باشد و چنان که ملاقات آب به هر چیزی مناسب آن چیز است و از حقیقت خود به در نمی رود مثلاً با اجسام متخلخله که ملاقات می کند مثل دوشاب و گل و غیر این ها به ظاهر و باطن ملاقات می کند و اثر خود را به هر جزء آن می رساند و به اجسام صلبه که ملاقات می کند مثل سنگ و مانند آن به ظاهر آن ملاقات می کند و بس؛پس آدمی نیز باید چنین باشد و اختلاطش با هرکس مناسب حال آن کس باشد،اگر اختلاطش با مؤمنان خُلّص و صحیح الاعتقاد و یا با دوستان صادق العقیده باشد،مجارات ظاهری و باطنی مجوز است،یعنی به ظاهر و باطن با او می توان آشنایی و رفاقت و ملاقات داشت و با غیر اینان ملاقات ظاهری کافی است تا وقتی که بر اثر این

ص:248

ملاقات ظاهری آنان هم مانند انسان اهل باطن و عقیده و دین شوند.

خلاصه انسان باید مانند آب نسبت به خودش طاهر و نسبت به فرزندان و خانواده و اجتماعش مطهر باشد،تا روی سعادت بیند و به خیر دنیا و آخرت برسد.

خداوند بزرگ،انسان را در اصل خلقت برابر با آیۀ فطرت پاک خلق فرموده و انسان وظیفه و مسؤولیت دارد که این پاکی را در سایۀ توحید و عمل به دستورهای الهی حفظ کرده و در مقام پاک کردن دیگران نیز فعالیت کند.

وای به حال کسی که در قیامت در محضر حضرت دوست حاضر شود،در حالی که با گناه و عصیان،خود و دیگران را نیز نجس کرده باشد !!

نجس و منجس زندگی کردن از شأن انسان به دور است که انسان در زمین جانشین خدا است و باید در گردونۀ طهارت بگردد و این طهارت را با دو بال امر به معروف و نهی از منکر به دیگران هم سرایت دهد و با تربیت و تزکیۀ مردم،اثر نیکی از خود در عالم بگذارد.

به قول شاعر خوش بیان،عباس شهری:

قصه شنیدم که یکی نیک مرد***منزل، در خانه سقراط کرد

گفت به سقراط که ای هوشیار*** از چه بود خانه تو تنگ و تار

از چه بود خانه تو ای حکیم*** تنگ تر از کاسه چشم لئیم

گفت به سقراط نگر، خانه چیست*** خانه اگر تنگ بود عیب نیست

تیره اگر خانه تنگ من است*** شکر خدا را که دلم روشن است

نیست در این خانه چو ما را درنگ*** غم نخورم گر که بود خانه تنگ

با همه این خانه که مشتی است خاک*** پر نتوان کرد ز یاران پاک

در پی آن باش که در روزگار*** از تو بماند اثری یادگار

ص:249

نیست هنر نقره و زر داشتن***خانه بنا کردن و بگذاشتن

قدرت شاهان بلند اقتدار*** چند صباحی است درین روزگار

لیک بود تا فلک چیره دست ***سلطنت و حکمت سقراط هست

ص:250

[ وَ لْتَکُنْ صَفْوَتُکَ مَعَ اللّهِ تَعالی فی جَمیعِ طاعاتِکَ کَصَفْوَةِ الْماءِ حینَ أَنْزَلَهُ مِنَ السَّماءِ.وَ طَهِّرْ قَلْبَکَ بِالتَّقْویٰ وَ الْیَقینِ عِنْدَ طَهارَةِ جَوارِحِکَ بِالْماءِ ]

امام صادق علیه السلام می فرماید:

باید طاعت و بندگی تو برای خدا،در صفا و خلوص و پاکی و عدم غش به اغراض مزیفۀ مضیعه مثل صفای آب باشد در وقت فرود آمدن از آسمان،چرا که عمل مغشوش مقبول درگاه حضرت او نیست،چنان که در حدیث آمده روز قیامت به ریاکار می گویند:مزد عملت را از کسی که به خاطر او این عمل را انجام دادی بگیر و پاک کن دل خود را از آلایش کدورات و اوساخ ذنوب و معاصی و محلی و مزین ساز آن را به تقوا و یقین؛خلاصه در وقت تطهیر اعضا از کثافات ظاهری غافل از تطهیر کثافات باطنی نباش،چنان که آلودگی های ظاهر را به خاطر نظر خلایق پاک می کنی، آلودگی های باطن را به خاطر نظر حق پاک کن که پاکی باطن اهم از ظاهر و قابل مقایسه با آن نیست.

از خداوند بزرگ بخواهیم که بعد از فراگیری این روایات پر قیمت-که از دریای مواج علم حضرت صادق علیه السلام به ما رسیده-به آن عمل کنیم که اثر در عمل است نه در علم تنها.

گروهی فرا می گیرند و می آموزند،برای این که به دیگران بیاموزند،اینان

ص:251

تیره بخت و بیچاره اند،حمّالی علم کار مهمی نیست،فرا گرفتن و عمل کردن و یاد دادن ارزش دارد.

قالَ الْخِضرُ لِمُوسی علیهما السلام:یا مُوسیٰ تَعَلَّمِ الْعِلْمَ لِتَعْمَلَ بِهِ و لا تُعَلِّمْهُ لِتُعَلِّمَهُ فَیَکُونُ عَلَیْکَ بُورُهُ وَ لِغَیْرِکَ نُورُهُ ثُمَّ تُوارِی الْخِضْرُ وَ بَقِیَ مُوسیٰ یَبْکی (1).

خضر به موسی فرمود:علم را برای عمل بیاموز نه برای یاد دادن تنها که در یاد دادن تنها برای تو هلاکت و برای دانش آموز تو نور است،آن گاه خضر موسی را رها کرد و رفت و موسی در تنهایی گریه کرد.

ص:252


1- 1) -مخلاة:5.

ص:253

ص:254

باب 11 در آداب خروج از منزل

اشاره

قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:إِذا خَرَجْتَ مِنْ مَنْزِلِکَ فَاخْرُجْ خُرُوجَ مَنْ لا یَعُودُ،وَ لا یَکُنْ خُرُوجُکَ إلّا بِطاعَةٍ أَوْ فی سَبَبٍ مِنْ أَسْبابِ الدّینِ.

وَ أَلْزِمِ السَّکینَةَ وَ الْوِقارَ وَ اذْکُرِ اللّهَ سِرّاً وَ جَهْراً،سَئَلَ بَعْضُ أصْحابِ أَبی الدَّرْدآءَ أَهْلَ دارِهِ عَنْهُ فَقالَتْ:خَرَجَ،فَقالَ:مَتیٰ یَعُودُ ؟ قَالَتْ مَتیٰ یَرْجِعُ مَنْ رُوحُهُ بِیَدِ غَیْرِهِ ؟ ! وَ لا یَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لا ضَرّاً.

وَ اعْتَبِرْ بِخَلْقِ اللّهِ تَعالی بَرّهِمْ وَ فاجِرِهِمْ أَیْنَما مَضَیْتَ وَ اسْأَلِ اللّهَ تَعالی أَنْ یَجْعَلَکَ مِنْ خاصِّ عِبادِهِ وَ أَنْ یَلْحَقَکَ بِالْماضینَ مِنْهُمْ وَ یَحْشُرَکَ فی زُمْرَتِهِمْ وَ احْمَدْهُ وَ اشْکُرْهُ عَلیٰ ما عَصَمَکَ عَنِ الشَّهَواتِ وَ جَنَّبَکَ عَنْ قُبْحِ أَفْعالِ الْمُجْرِمینَ.وَ غُضَّ بَصَرَکَ عَنِ الشَّهَواتِ وَ مَواضِعِ النَّهْیِ [ وَ اقْصِدْ فی مَشْیِکَ ] (1)وَ راقِبِ اللّهَ فی کُلَّ خُطْوَةٍ کَأَنَّکَ عَلَی الصِّراطِ جائِزٌ وَ لا تَکُنْ لَفّاتاً وَ افْشِ السَّلامَ لِأَهْلِهِ مُبْتَدِئاً وَ مُجیباً وَ أَعِنْ مَنِ اسْتَعانَ بِکَ فی حَقٍّ وَ ارْشِدِ الضّالَّ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ.

وَ إِذا رَجَعْتَ وَ دَخَلْتَ مَنْزِلَکَ فَادْخُلْ دُخُولَ الْمَیِّتِ فِی الْقَبْرِ حَیْثُ لَیْسَ لَهُ هِمَّةٌ إلّا رَحْمَةُ اللّهِ تَعالی وَ عَفْوُهُ.

ص:255


1- 1) -این جمله در نسخه عبد الرزاق لاهیجی نمی باشد.

[ قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:إِذا خَرَجْتَ مِنْ مَنْزِلِکَ فَاخْرُجْ خُرُوجَ مَنْ لا یَعُودُ ]

خروج از منزل بی امید به بازگشت

امام صادق علیه السلام می فرماید:

هنگامی که از خانه ات بیرون رفتی،تصور کن که دیگر به خانه بر نمی گردی.

مسئلۀ بیرون رفتن از خانه و برنگشتن تاکنون برای میلیون ها نفر اتفاق افتاده و باید هر انسانی از این اتفاق عبرت گرفته و پند بیاموزد.

چه تاجرانی که با هزاران نقشۀ تجارتی از خانه بیرون رفتند و برنگشتند ! چه امیرانی که با هزاران نقشۀ سیاسی از منزل خارج شدند و برنگشتند ! چه آرزودارانی که با هزاران آرزو از خانه رفتند و به خانه نیامدند ! چه دامادها و نوعروس هایی که با صدها آمال و خواسته از خانه به در آمدند و به خانه بازنگشتند ! چه عالمان و دانشمندانی که از منزل برای هدفی والا بیرون رفتند و به خانه نیامدند ! شاید تو هم یکی از این قافله باشی که از خانه خارج شوی به امید این که پس از رسیدن به آرزوهایت به خانه برگردی،ولی برای ابد برنگردی !!

چه می دانی ساعت مرگت چه وقت است ؟ مگر به تو ضمانت داده اند که چون از خانه بیرون روی به خانه برگردی ؟

عمرو لیث صفاری با چند صد هزار نیروی رزمی و هزاران آمال و آرزو برای جنگ با امیر اسماعیل سامانی از خانه بیرون رفت.

ص:256

هنوز آتش جنگ شعله ور نشده بود که اسب عمرو سرکشی کرده او را نزدیک اردوی امیر اسماعیل آورد و به چنگ سربازان امیر اسماعیل سپرد !!

به دستور امیر اسماعیل،عمرو را در خیمه ای در کنار لشگر زندانی کردند،چون شب شد،از امیر اسماعیل دستور غذا برای عمرو خواستند،بنا شد غذایی گرم در یک سطل معمولی برای عمرو ببرند،سطلی از غذای داغ در حالی که بخار از آن برمی خاست برابر عمرو گذاشتند،در این حال سگی گرسنه سر رسید،سر به سطل برد،از داغی غذا پوزه اش بسوخت،با عجله سر از سطل بیرون کرد،دسته سطل به گردن سگ افتاد،سطل را با خود برداشته و با شتاب به بیابان روان شد عمرو خندۀ بلند و تلخی کرد،زندانبان از او سبب خنده پرسید،پاسخ گفت:شب قبل رئیس آشپزخانه ام از کمبود مرکب جهت حمل آشپزخانه ناله داشت،دستور دادم صد شتر برای حمل وسایل به شترانش اضافه کنند،شب گذشته دویست شتر از حمل آشپزخانه ام عاجز بودند،امشب سگی ظرف غذایم را به راحتی برد،از این جهت خنده ام گرفت،عمرو مدت کمی اسیر امیر بود تا کشته شد و دیگر به خانه برنگشت.

به قول فروغ الدین اصفهانی:

بنگر به چرخ و گردش وارونش***گردن منه به بازی گردونش

غره مشو به صلح سحرگاهش*** غافل ممان زجنگ شبیخونش

بگسل به قهر رشته طنبورش*** بشکن به سنگ ساغر گلگونش

زهر است در عصاره تریاقش*** درد است در خمیره معجونش

رنگی که او به حیله بیامیزد*** نتوان همی سترد به صابونش

دنیا متاع بازی طفلانست*** تف بر چنین متاع و به مفتونش

اگر انسان خروج از منزل را هم چون سفر قابل بازگشت به حساب آورد،آنچه

ص:257

لازمۀ سفر غیر قابل برگشت است از وصیت و تحصیل برائت ذمه از حقوق اللّه و حقوق الناس به جا آورد،چون در هر نفسی احتمال موت می رود و انسانی که در تمام امور زندگی خود نسبت به حق و خلق پاک و پاکیزه است،اگر پس از بیرون رفتن از منزل به کام مرگ افتد برای او پشیمانی و حسرت و اندوه و غبن نخواهد بود.

ملکیت خانه ملکیت اعتباری است،اولاً به خاطر به دست آوردن ملک اعتباری خود را آلوده به حرام مکن،ثانیاً به ملکی که قبل از تو صدها نفر در آن زندگی کردند و مردند و عن قریب از دست تو هم خواهد رفت دل مبند !!

خانه را نعمتی از نعم حق و وسیله ای از وسایل الهی بدان که برای عبادت و راحت در اختیار تو گذاشته اند و این وسیله مانند همۀ وسایل از دست رفتنی است.

در حد لازم و ضرورت،عمر و مال را خرج خانه کن،از اسراف در این زمینه بپرهیز که در دادگاه الهی جواب از خطا و عصیان کار مشکل بلکه محال است.

خوشا به حال مردمی که خانه و کوچه و بازار و خیابان و در هر کجا هستند،برای آنان مسجد و محل ذکر و مرکز عبادت است و خلاصه از هر قطعه و نقطۀ زمین به عنوان مرکز کار برای دنیا و آخرت استفاده می کنند و در هر کجا که قرار می گیرند یاد خدا نموده و آن را وسیله ای برای رسیدن به محبوب واقعی قرار می دهند.

و چه بدبخت و تیره روز آن مردمی که در خانه و کوچه و خیابان و مغازه و در هر نقطۀ از زمین که هستند،آن را محل فساد و افساد و معصیت و عصیان و گناه و خطا قرار می دهند،اینان تا زمانی که از قطعات زمین،این چنین خائنانه استفاده می کنند،منفور و مبغوض حقّند و جز ضرر و زیان و خسارت مادی و معنوی چیزی نصیب آنان نمی گردد !!

ص:258

انسان بنا به فرمودۀ امیر المؤمنین علیه السلام در«نهج البلاغه»نسبت به قطعات زمینی که در اختیار دارد مسؤول خداست.

خانه را برای خود و زن و فرزند محل تربیت،فضیلت،کرامت،همت، درستی، عبرت آموزی و عبادت قرار دهید.

سعی کنید از خانۀ شما،افرادی پاک،خوش اخلاق،درستکار،بصیر،با بینش بیرون بیایند.

خانه را مرکز توجه حضرت معبود قرار دهید،خانه باید خانۀ اسلام و خانۀ قرآن و خانۀ انبیا و خانۀ اهل بیت وحی باشد.

سعی کنید فضای خانۀ شما از غیبت،دروغ،خطا،گناه، مهمانی های خلاف شرع و وسایل معصیت خالی باشد.

اهل خانه باید اهل اللّه بوده و چون بیرون می روند،فضایل و حسنات را با خود به بیرون برده و به دیگران منتقل کنند.

خانه از آن خانه هایی نباشد که هر ساعت و هر لحظه و هر روز و هر شب از دست ساکنانش به حضرت دوست بنالد و بگوید:خداوندا ! من از اعظم نعمت های تو هستم که در دست این مردمم،ولی شاهد باش که اهل من از من در راه مخالفت و جنگ با تو بهره برداری می کنند !!

سعی کنید به فرمودۀ رسول اسلام صلی الله علیه و آله،خانۀ شما برای اهل سماوات هم چون درخشنده ترین ستاره برای اهل زمین بدرخشد.

در خانۀ خود ساعتی در هر شب،در آن وقتی که همه خواب اند و مشغول استراحت،با حضرت دوست خلوت کنید و بر عمر گذشته اندوه خورده و اشکی بریزید که آن قطعه از زمین در قیامت به نفع شما شهادت دهد.

وقتی به خانه و بیرون خانه و تمام دنیا و ما فیها به نظر وسیله بنگری و توجه

ص:259

داشته باشی که آنچه در دست توست از دستت می رود،از تعلق قلبی و محبت خارج از حد نسبت به آن ها آزاد می شوی و به جای افتادن در موج خطرناک گناه، پروانه وار به دور معشوق حقیقی به گردش آمده و دائم نسبت به حضرت او احساس فقر و نیاز و احتیاج کرده از ضربه و زیان و خسارت استغنا که بدترین مرض و مهلک ترین آفت است،دور خواهی ماند و با قدرت احساس فقر نسبت به حضرت حق به آن جایی خواهی رسید که دست ملک مقرب از آن کوتاه است.

به قول عارف نیشابوری:

در کلاه فقر می باید سه ترک***ترک دنیا ترک عقبا ترک ترک

گر کلاه فقر خواهی سر ببر*** از خود و هر دو جهان یک سر ببر

این کلاه بی سران است ای پسر*** کی دهندت تا تو مینازی به سر

شعر وشرع وعرش از هم خاستند*** این دو عالم زین سه حرف آراستند

ترک دنیا گیر تا سلطان شوی*** ورنه گر چرخی تو سرگردان شوی

باچنین عمری که بیش ازبرق نیست*** گر بخندی ور بگریی فرق نیست

کار بیرون است از تصویر تو*** چند جنبانم سر زنجیر تو

کاملی گفت است می باید بسی*** علم و حکمت تا شود گویا کسی

یا که باید عقل بی حد و قیاس*** تا شود خاموش یک حکمت شناس

آری،دنیا و آنچه در اوست به هنگام مرگ از دست تو گرفته می شود،عاقلانه نیست که خود را برای از دست رفتنی به رنج حرام و ظلم و جور افکنی،آنچه برای تو می ماند همان است که برای حضرت دوست خالصانه به جای آورده ای که فرموده اند:

الدُّنیا کُلُّها جَهْلٌ إلّا الْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ کُلُّهُ حُجَّةٌ إلّا مَوْضِعُ الْعَمَلِ،وَ الْعَمَلُ کُلُّهُ

ص:260

هَباءٌ إلّا مَوْضِعُ الإِخْلاصِ (1).

دنیا تاریکی ها است مگر جای علم و تمام علم بر باد است مگر جای عمل و تمام عمل بر باد است الا عمل خالص.

و در خبر است:

لَمّا ماتَ مُوسیٰ علیه السلام قالَتِ الْمَلائِکَةُ:لَمّا ماتَ مُوسیٰ کَلیمُ اللّهِ فَأَیُّ الْخَلْقِ لا یَمُوتُ ؟ إخْوانی لا بُدَّ مِنَ الْمَوْتِ وَ إِنْ طالَ الْعُمُرُ لِأَنَّ حَیاتَنا عارِیَةٌ فَلا بُدَّ أَنْ تُؤْخَذَ مِنّا الْعارِیَةُ کَما قالَتِ الْحُکَماءُ الْعیشُ عارِیَةٌ وَ الرُّوحُ عارِیَةٌ وَ الدُّنْیا عارِیَةٌ وَ الْمالُ عارِیَةٌ وَ سَتُؤْخَذُ الْعارِیَةَ (2).

زمانی که موسی از دنیا رفت،ملائکه گفتند:وقتی موسی کلیم خدا بمیرد،پس چه کسی نمی میرد ؟ برادران ! از مرگ چاره ای نیست گرچه عمر طولانی شود، برای این که حیات ما عاریتی است و به ناچار این حیات عاریت از ما گرفته می شود،چنان که حکما گفته اند:زندگی و روح و دنیا و مال همه عاریت است و به همین زودی این عاریت از دست گرفته خواهد شد !!

آری،به فرمودۀ حضرت صادق علیه السلام:إِذا خَرَجْتَ مِنْ مَنْزِلِکَ فَاخْرُجْ خُرُوجَ مَنْ لا یَعُودُ.

پایۀ دنیا و اساس زندگی بر یک نَفَس است،اگر اجازۀ آمدن آن نفس را ندادند به ناگاه رابطه ات با تمام برنامه ها قطع می شود و به عالم دیگر برده می شوی،برای این که به تمام لحظات عمرت رسیدگی شود،چه بهتر که به طور دائم آمادۀ خروج از دنیا باشی،خروجی که برگشتی برایش نیست !!

ص:261


1- 1) -مخلاة:5.
2- 2) -مخلاة:20.

خانه از نظر اسلام

اسلام نسبت به تمام شؤون حیات و زندگی انسان دارای نظریات مهم و قابل توجهی است.

اسلام برای سعادت انسان در تمام جوانب زندگی قانون وضع کرده است.

برای انسان چیزی نیست،یا چیزی پیش نمی آید،مگر این که اسلام برای آن برنامه ای سازنده و نقشه ای الهی دارد.

شاید مسئلۀ خانه و منزل و مسکن و سکنی از نظر مردم چیزی نباشد،ولی اسلام برای خانه و محیط خانه و اهل خانه و مسؤولیت انسان نسبت به خانه مسائل بسیار مهمی دارد.

اسلام،علاقه دارد مرد با زن و فرزندش دارای خانه باشد و داشتن خانۀ وسیع یا به قدر حاجت و ضرورت را از سعادت و خوشبختی مرد می داند.

اسلام برای خانه و ساختن آن و ورود به آن و خروج از آن شرایط بسیار مهم و قابل توجهی دارد که لازم است به بخشی از شرایط اسلام نسبت به خانه و ورود و خروج آن اشاره شود...

فیما أَوْصیٰ بِهِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلِیّاً علیه السلام:یا عَلِیُّ الْعیشُ فی ثَلاثَةٍ:دارٍ قَوْراءَ،وَ جارِیَةٍ حَسْناءَ وَ فَرَسٍ قَبّاءٍ (1).

در سفارش های پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام است:یا علی ! زندگی در سه چیز است:

خانۀ وسیع،زن زیبا،اسب شکم لاغر.(اسب نژاد تازی،مرکب خوب)

ص:262


1- 1) -من لا یحضره الفقیه:358/4،باب النوادر،حدیث 5762؛بحار الأنوار:148/73،باب 26،حدیث 1.

عَنْ أَبی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:ثَلاثَةٌ لِلْمُؤْمِنِ فیهِنَّ راحَةٌ:دارٌ واسِعَةٌ تُوارِی عَوْرَتُهُ وَ سُوءَ حالِهِ مِنَ النّاسِ،وَ امْرَأَةٌ صالِحَةٌ تُعینُهُ عَلیٰ أَمْرِ الدُّنْیا وَ الآخِرَةَ،وَ ابْنَةٌ أَوْ أُخْتٌ یَخْرُجُها مِنْ مَنْزِلِهِ بِمَوْتٍ أَوْ بِتَزْویجٍ (1).

امام صادق علیه السلام فرمود:در سه چیز برای مؤمن راحت است:خانۀ وسیعی که عیب و بدحالی او را از مردم بپوشاند،همسر شایسته ای که او را بر برنامه های دنیا و آخرت کمک کند،دختر یا خواهری که به مرگ یا به ازدواج از خانۀ او بیرون رود (کنایه از این که به فساد اخلاقی کشیده نشود).

قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:مَنْ بَنیٰ بُنْیاناً ریاءً وَ سُمْعَةً حَمَلَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الأَرْضِ السّابِعَةِ وَ هُوَ نارٌ تَشْتَعِلُ،ثُمَّ یُطَوِّقُ فی عُنُقِهِ وَ یُلْقیٰ فِی النّارِ،فَلا یُحْبِسُهُ شَیْءٌ مِنْها دُونَ قَعْرِها إِلّا أَنْ یَتُوبَ قیلَ:یا رَسُولَ اللّهِ کَیْفَ یَبْنیٰ رِیاءً وَ سُمْعَةً ؟ قالَ:

یَبْنیٰ فَضْلاً عَلیٰ ما یَکْفیهِ إسْتِطالَةً مِنْهُ عَلیٰ جیرانِهِ وَ مُباهاةً لِإِخْوانِهِ (2).

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:کسی که برای خودنمایی و شهرت خانه ای بسازد،آن خانه را تا طبقۀ هفتم زمینش در قیامت به دوش خواهد گرفت و آن آتش شعله وری است که طوق گردن اوست و به همان صورت به جهنم خواهد رفت،چیزی در این زمینه از او فروگذار نمی شود مگر این که توبه کند.گفتند:ای رسول خدا ! چگونه برای ریا و شهرت بنا کند ؟ فرمود:اضافه از اندازه بنا کند تا نسبت به همسایگانش سرفرازی کرده و با آن خانه به برادرانش فخرفروشی کند.

ص:263


1- 1) -الکافی:525/6،باب سبعة المنزل،حدیث 3؛بحار الأنوار:148/73،باب 26،حدیث 2.
2- 2) -من لا یحضره الفقیه:11/4،باب ذکر جمل من مناهی النبی صلی الله علیه و آله،حدیث 4968؛الأمالی،شیخ صدوق:426،المجلس السادس و الستون،حدیث 1؛بحار الأنوار:149/73،باب 26،حدیث 4.

در روایت آمده:

در پیشگاه حضرت صادق علیه السلام دربارۀ شومی،سخن گفته شد،حضرت فرمود:

شومی در سه چیز است:زن،مرکب،خانه.اما بدی زن در مهر زیاد و عاق بودن نسبت به شوهر است،اما بدی مرکب،در چموشی و سواری ندادن است،اما بدی خانه در تنگی و کوچکی محیط آن و بدی همسایه و زیادی عیب و نقص آن است (1).

عَنْ أَبی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:مِنَ السَّعادَةِ سِعَةُ الْمَنْزِلِ (2).

امام صادق علیه السلام فرمود:وسعت خانه از سعادت است.

إِنَّ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام سُئِلَ عَنْ أَفْضَلِ عیشِ الدُّنْیا فَقالَ:سِعَةُ الْمَنْزِلِ وَ کَثْرَةُ الْمُحِبّینَ (3).

از ابا الحسن علیه السلام پرسیدند:بهترین لذت دنیا چیست ؟ فرمود:خانۀ وسیع و دوستداران زیاد.

قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ الْمَرْءةُ الصّالِحَةُ،وَ الْمَسْکَنُ الْواسِعُ،وَ الْمَرْکَبُ الْبَهِیُّ،وَ الْوَلَدُ الصّالِحُ (4).

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:از سعادت مرد زن شایسته،خانۀ وسیع،مرکب زیبا و فرزند صالح است.

ص:264


1- 1) -بحار الأنوار:149/73،باب 26،حدیث 6؛الخصال:100/1؛معانی الأخبار:152.
2- 2) -الکافی:525/6،باب سعة المنزل،حدیث 1؛وسائل الشیعة:299/5،باب 1،حدیث 6592.
3- 3) -المحاسن:611/2،باب سعة المنزل،حدیث 24؛بحار الأنوار:152/73،باب 26،حدیث 27.
4- 4) -مکارم الأخلاق:125،فی مسکن الواسع؛بحار الأنوار:153/73،باب 26،حدیث 34.

علی علیه السلام در بصره برای عیادت علاء بن زیاد آمد،چون خانۀ وسیع او را دید، فرمود:

چنین خانۀ وسیعی را در دنیا برای چه می خواهی ؟ تو در آخرت به خانۀ وسیع محتاج تری.

آری،اگر به وسیلۀ این خانه وسعت خانۀ آخرت بخواهی،در آن از مهمان پذیرایی کن و صلۀ رحم بجای آر و حقوق شرعیه را از آن آشکار کن،چون چنین عمل کنی به خانۀ وسیع آخرت رسیده ای (1).

مسمع که یکی از یاران حضرت صادق علیه السلام است می گوید:

امام صادق علیه السلام نامه ای به من نوشت که دوست دارم در بعضی از اتاق هایت در منزل جایی را به عنوان مسجد انتخاب و اتخاذ کنی،آن گاه دو جامۀ کهنه زبر بپوشی سپس آزادی از آتش جهنم و ورود به بهشت را از خداوند بخواهی و در آنجا کلمۀ باطل و سخن خارج از حدود شرعی از تو صادر نشود (2).

آداب ورود به منزل و خروج

اسلام برای ورود به منزل و خروج از آن آداب مهمی دارد که رعایت آن آداب بر هر فرد مسلمانی لازم است.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

هرگاه یکی از شما داخل در خانۀ خود شد،بر اهل خانه سلام کند،اگر نبودند، بگوید:سلام بر ما از جانب پروردگار و نیز سورۀ اخلاص را بخواند که زُدایندۀ فقر است (3).

ص:265


1- 1) -بحار الأنوار:155/73،باب 26،حدیث 36.
2- 2) -بحار الأنوار:162/73،باب 31،حدیث 3.
3- 3) -بحار الأنوار:170/73،باب 34،حدیث 15.

در روایت مهمی آمده:

وقتی قصد خروج از منزل کردی بگو:

بِسْمِ اللّهِ وَ لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّهِ (1).

به نام خداوند هیچ قدرت و قوتی نیست مگر با کمک خداوند،واگذار می کنم کارهایم را بر خدا.

چون گفتی:«بسم اللّه»،ملکی می گوید:راهنمایی شدی،چون گفتی:«لا حول و لا قوة الا باللّه»،می گوید:از هر شری حفظ شدی،چون گفتی:«توکلت علی اللّه»،می گوید.خداوند تو را کفایت کرد؛در این حال است که شیطان می گوید:چه کنم با بنده ای که راهنمایی شده و حفظ گردیده و او را کفایت کرده اند.

سپس«قل هو اللّه»را از جانب راست و چپ و روبرو و پشت سر و بالای سر و زیر پا بخوان که در تمام روز در امان خدا باشی.

و وقتی وارد منزل شدی،بر اهل بیت خود سلام کن،اگر نبودند بگو:

بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ السَّلامُ عَلیٰ رَسُولِ اللّهِ وَ السَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلیٰ عِبادِ اللّهِ الصَّالِحینَ (2).

به نام خداوند و سلام و درود بر فرستادۀ خداوند،و سلام و درود بر ما و بر بندگان صالح خدا.

در جمیع برنامه هایت تقوا پیشه کن،خلقت را نیکو گردان،در معاشرت با بزرگ و کوچک جانب اعتدال را رعایت کن،با اهل علم و دین متواضع باش،با آن کسی که در ید قدرت توست مدارا کن،با برادران ایمانی هم پیمان باش،در قضای

ص:266


1- 1) -مستدرک الوسائل:460/3،باب 13،حدیث 3994.
2- 2) -مستدرک الوسائل:377/8،باب 44،حدیث 9720.

حاجت و حل مشکل آنان سرعت به خرج بده.از غیبت و سخن چینی و سوء خلق با زن و فرزندت بپرهیز،با همسایه نیکی کن که خداوند از تو نسبت به همسایه می پرسد !

از پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله آمده:

خدا مرا به همسایه سفارش کرد،در حدی که گمان بردم از من ارث می برد (1)!

امام صادق علیه السلام فرمود:

کسی که وقت خروج از منزل،ده بار«قل هو اللّه»را بخواند در حفظ و مراقبت خداست تا برگردد (2).

امام رضا علیه السلام می فرماید:

پدرم هرگاه از منزل خارج می شد،می گفت:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ خَرَجْتُ بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ لا بِحَوْلٍ مِنّی وَ لا قُوَّتی بَلْ بِحَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ یا رَبِّ مُتَعَرَّضاً لِرِزْقِکَ فَأْتِنی بِهِ فی عافِیَةٍ (3).

به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی اش همیشگی است،خارج شدم به قوت و نیروی خداوند نه به قدرت و نیروی خویش بلکه به قدرت و نیروی تو ای پروردگارم روزی ات را خواستارم،آن را در همین عافیت به من عنایت کن.

امام رضا علیه السلام از پدرش از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند:

هرگاه از منزلت بیرون رفتی بگو:

ص:267


1- 1) -بحار الأنوار:167/73،باب 34،حدیث 6.
2- 2) -عدة الداعی:300،حدیث 16؛بحار الأنوار:168/73،باب 34،حدیث 9.
3- 3) -الکافی:542/2،باب الدعاء اذا خرج الانسان من منزله،حدیث 7؛بحار الأنوار:169/73،باب 34،حدیث 13.

بِسْمِ اللّهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّهِ ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ اللّهُمَّ إِنّی أَسْئَلُکَ خَیْرَ ما خَرَجْتُ لَهُ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ ما خَرَجْتُ إِلَیْهِ،اللّهُمَّ وَسِّعْ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ وَ أَتِمَّ عَلَیَّ نِعْمَتَکَ وَ اسْتَعْمِلْنی فی طاعَتِکَ وَ اجْعَلْنی راغِباً فیما عِنْدَکَ وَ تَوَفَّنی فی سَبیلِکَ وَ عَلیٰ مِلَّتِکَ وَ مِلَّةِ رَسُولِک (1).

به نام خدا،توکل کردم بر خداوند،آنچه خدا خواهد،جنبش و نیرویی نیست مگر به خداوند،خداوندا ! خیر آنچه به خاطرش از خانه بیرون شدم از تو می خواهم و از شرّ آنچه به خاطرش بیرون آمدم به تو پناه می آورم.خداوندا ! از فضلت بر من وسعت بخش و نعمتت را بر من کامل کن و مرا در طاعتت به کار گیر و اشتیاقم را در آنچه نزد توست قرار ده و مرا بر آیینت و آیین رسولت بمیران.

امام باقر علیه السلام فرمود:

کسی که این دعا را هنگام خروج از منزل بخواند:

أَعُوذُ بِمَا عاذَتْ بِهِ مَلائِکَةُ اللّهِ وَ رِسُولِهِ مِنْ شَرِّ هٰذَا الْیَوْمِ الْجَدیدِ الَّذی إذا غابَتْ شَمْسُهُ لَمْ تَعُدْ،مِنْ شَرِّ نَفْسی وَ مِنْ شَرِّ غَیْری وَ مِنْ شَرِّ الشَّیاطینِ وَ مِنْ شَرِّ مَنْ نَصَبَ لِأَوْلِیاءِ اللّهِ وَ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ وَ مِنْ شَرِّ السَّباعِ وَ الْهَوامِ وَ مِنْ شَرِّ رُکُوبِ الْمَحارِمِ کُلِّها،أُجیرُ نَفْسی مِنَ اللّهِ مِنْ کُلِّ سُوءٍ.

پناه می برم به آنچه ملائکه خدا و رسولش به آن پناه بردند از شرّ این روزی که چون خورشید غروب کند برنمی گردد و از شرّ نفس خودم و دیگران و شیاطین و دشمنان اولیای الهی و جن و انس و حیوانات وحشی و حشرات و محرّمات الهی ! پناه می برم به خداوند از تمام بدی ها.

ص:268


1- 1) -الأمالی،شیخ طوسی:371،المجلس الثالث عشر،حدیث 799؛بحار الأنوار:170/73،باب 34،حدیث 16.

خدا او را می آمرزد و به او توجه می کند و مهم او را کفایت کرده و از بدی و شر او را نگهداری می کند (1).

همسایه در اسلام

اسلام برای همسایۀ منزل ارزش فوق العاده قائل شده و دوست دار آنان که با هم همسایه هستند.مقررات اسلام را نسبت به همسایه رعایت کرده و باب عواطف و محبت را به روی خویش باز گذارده و غم خوار و دوست دار و معین یکدیگر باشند.

در این زمینه روایات مهمی نقل شده که به بعضی از آن ها اشاره می شود:

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

کسی که یک وجب از زمین به همسایه خیانت کند،خداوند آن یک وجب را تا هفتم مرحلۀ زمین در قیامت به گردن او آویزد مگر این که توبه کند و از خیانتش دست بردارد.

و فرمود:هرکس همسایه را بیازارد بوی بهشت بر او حرام می شود و جایش در جهنم است و بد جایی است و هرکس حق همسایه اش را ضایع کند از ما نیست؛ جبرئیل،مرتب سفارش همسایه را به من می کرد تا جایی که گمان بردم از او ارث می برم (2).

عَنْ أَبی بَصیرٍ قالَ:سَمِعْتُ أَبا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ:مَنْ کَفَّ أَذاهُ عَنْ جارِهِ أَقالَهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَثْرَتَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ،وَ مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ کانَ فِی الْجَنَّةِ مَلِکاً مَحْبُوراً

ص:269


1- 1) -المحاسن:350/2،باب 9،حدیث 34؛بحار الأنوار:170/73،باب 34،حدیث 17.
2- 2) -الأمالی،شیخ صدوق:427،المجلس السادس و الستون،حدیث 1؛بحار الأنوار:150/71،باب 9،حدیث 2.

وَ مَنْ أَعْتَقَ نَسَمَةً مُؤْمِنَةً بَنَی اللّهُ لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ (1).

ابی بصیر می گوید:از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:کسی که از آزار همسایه اش خودداری کند،در قیامت خداوند از لغزش هایش می گذرد و هرکس شکم و شهوتش دارای عفت باشد،در بهشت ملک مسروری خواهد بود و هرکس انسان مؤمنی را در راه خدا آزاد کند،خداوند در بهشت خانه ای برای او بنا می کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمود:

چهار چیز کمرشکن است:پیشوایی که معصیت خدا کند و ملت از او فرمان ببرند،زنی که شوهرش از هر جهت او را مراعات کند،ولی او به شوهر خیانت کند،فقری که دوایی برای آن نباشد،همسایۀ بد در خانه ای که اقامتگاه انسان است (2).

علی علیه السلام فرمود:

حریم مسجد چهل ذرع است و همسایه چهل خانه از چهار طرف (3).

قالَ الرَّضا علیه السلام:لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یَأْمَنْ جارَهُ بَوائِقَهُ (4).

امام رضا علیه السلام فرمود:از ما نیست کسی که همسایه اش از شرّش در امان نباشد.

به پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله گفتند:غیر زکات در مال حقی هست ؟ فرمود:آری،

ص:270


1- 1) -الأمالی،شیخ صدوق:552،المجلس الثانی و الثمانون،حدیث 4؛بحار الأنوار:150/71،باب 9،حدیث 3.
2- 2) -الخصال:206/1،حدیث 24؛بحار الأنوار:150/71،باب 9،حدیث 5.
3- 3) -الخصال:544/2،حدیث 20؛وسائل الشیعة:202/5،باب 6،حدیث 6331.
4- 4) -عیون اخبار الرضا:24/2،باب 31،حدیث 3؛بحار الأنوار:151/71،باب 9،حدیث 7.

نیکی با مال با رحمی که به انسان پشت کرده،صله نسبت به همسایۀ مسلمان،به من ایمان ندارد کسی که شب را سیر بخوابد و همسایه اش آن هم همسایۀ مسلمانش گرسنه باشد.سپس فرمود:جبرئیل آن قدر سفارش همسایه را کرد در حدی که گمان کردم از او ارث می برم (1).

راوی می گوید:مردی از انصار خدمت رسول اسلام صلی الله علیه و آله آمد،عرض کرد:

خانه ای در بنی فلان خریده ام نزدیک ترین همسایه ام کسی است که امیدی به خیر او نیست و از شرّش در امان نیستم،حضرت به سلمان و ابا ذر و مقداد امر فرمود که در مسجد فریاد بزنند که هرکس همسایگان از شرّش در امان نباشد،ایمان ندارد و این مسئله را سه مرتبه فریاد کردند.آن گاه فریاد زدند که از هر طرف خانه تا چهل خانه همسایه است (2).

قالَ امیرُ الْمُؤْمِنین علیه السلام فی وَصِیَّتِهِ عِنْدَ وَفاتِهِ اللّهُ اللّهُ فی جیرانِکُمْ فَإِنَّهُ وَصِیَّةُ نَبِیِّکُمْ ما زالَ یُوصی بِهِمْ حَتّیٰ ظَنَنّا أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ (3).

امیر المؤمنین علیه السلام به هنگام ساعت وفاتش فرمود:خدا را خدا را نسبت به همسایگان که سفارش پیامبر شماست،به طوری وصیت نسبت به آنان کرد که گمان بردیم از آنان ارث می بریم.

این بود قسمتی از مسائل مهمی که دربارۀ اصل خانه و ورود به آن و خروج از آن و حقوق همسایۀ آن در اسلام آمده که به مناسبت لفظ«دار»در اصل روایت به آن اشاره شد.

ص:271


1- 1) -الأمالی،شیخ طوسی:520،المجلس الثامن عشر،حدیث 1165،بحار الأنوار:151/71،باب 9،حدیث 8.
2- 2) -الکافی:666/2،باب حق الجوار،حدیث 1؛بحار الأنوار:152/71،باب 9،حدیث 12.
3- 3) -نهج البلاغة:نامه 47؛تحف العقول:197؛بحار الأنوار:153/71،باب 9،حدیث 16.

امید است خانۀ همۀ ما خانۀ عبادت،تربیت،فضیلت،کرامت،اجرای حقوق الهی باشد و خروج ما از منزل همراه با عبرت و به نیت خدمت به تمام مسلمانان و گره گشایی از گرفتاران عالم باشد و همان طور که حضرت صادق علیه السلام فرمودند، به گونه ای از خانه خارج شو که گویی دیگر به آن بر نمی گردی !!

جداً آنان که به این خانه های از دست رفتنی و به این خشت و گل ناقابل دل بسته اند و برای به دست آوردن و حفظ آن خود را به هر آب و آتشی می زنند و مراعات حلال و حرام خدا را نمی کنند،از نور عقل محجوب و از بارگاه قدس دور و از فیوضات ربانی آیینۀ دل آنان مستور است.

بیابانست و کوه و خانه ای چند***درون خانهها دیوانه ای چند

نه مردی بینی اینجا نه حقیقت*** سراسر کودک و افسانه ای چند

همه پیر خراباتش بنامند*** کهن رندی که زد پیمانه ای چند

ز روی سالکانش چشم بد دور*** پری جویان زهم دیوانه ای چند

بسوزد شمع اینجا خویشتن را ***برای خاطر پروانهای چند

نه گنجی هست و نه جویای گنجی*** همه در کاوش ویرانه ای چند

چه خوش بودی گر این دارالمجانین***شدی خلوتگه فرزانه ای چند

ص:272

[ وَ لا یَکُنْ خُرُوجُکَ إلّا بِطاعَةٍ أَوْ فی سَبَبٍ مِنْ أَسْبابِ الدّینِ ]

خروج از خانه

اشاره

امام صادق علیه السلام می فرماید:

بیرون رفتنت از خانه یا برای طاعت از حق و انبیا و امامان علیهم السلام باشد،یا علت خروجت مسئله ای از مسائل دین الهی.

آنچه در اسلام خیر و نیکی شناخته شده،انجام آن اطاعت از امر حق و به جای آوردن آن عبادت و بندگی خداست.خروج از منزل اگر به نیت کار خیر و انجام یک برنامۀ نیک و گره گشایی از کار مسلمانان باشد،در حقیقت گردش و حرکت در مدار طاعت خداست.

نیّات خروج در روایات

در زمینۀ نیّت هر کار خیر و عمل نیکی که انسان به هنگام خروج از خانه داشته باشد،روایات مهمی در کتب اسلامی وارد شده است که به بعضی از آن روایات اشاره می شود.

قالَ رَسُولُ اللّهِ:مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ (1).

ص:273


1- 1) -الکافی:163/2،باب الإهتمام بأمور المسلمین،حدیث 1؛بحار الأنوار:337/71،باب 20،حدیث 116.

نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:هرکس صبح کند و تصمیم به قیام جهت امور مسلمانان نداشته باشد،مسلمان نیست.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أَنْسَکُ النّاسِ نُسُکاً أَنْصَحُهُمْ جَیْباً وَ أَسلَمُهُمْ قَلْباً لِجَمیعِ الْمُسْلِمینَ (1).

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:خداپرست ترین مردم آن کس است که نسبت به مردم خیرخواه تر و دل پاک تر برای تمام مسلمانان باشد.

قالَ:سَمِعْتُ أَبا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ:عَلَیْکَ بِالنُّصْحِ لِلّهِ فی خَلْقِهِ فَلَنْ تَلْقاهُ بِعَمَلٍ أَفْضَلَ مِنْهُ (2).

راوی می گوید شنیدم امام صادق علیه السلام فرمود:بر تو باد که خیرخواه خلق باشی و اندرزگوی آنان که به کاری بهتر از آن با حضرت حق برخورد نکنی.

عَنْ أبی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:الْخَلْقُ عِیالُ اللّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَی اللّهِ مَنْ نَفَعَ عِیالَ اللّهِ وَ أَدْخَلَ عَلیٰ أَهْلِ بَیْتٍ سُرُوراً (3).

امام صادق علیه السلام فرمود:رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:خلق روزی خور و عیال خدایند و محبوبترین مردم نزد خدا کسی است که به عیال خدا سود دهد و برای خانواده ای سرور و شادی فراهم کند.

ص:274


1- 1) -الکافی:163/2،باب الإهتمام بأمور المسلمین،حدیث 2؛بحار الأنوار:338/71،باب 20،حدیث 117.
2- 2) -الکافی:164/2،باب الإهتمام بأمور المسلمین،حدیث 3؛بحار الأنوار:338/71،باب 20،حدیث 118.
3- 3) -الکافی:164/2،باب الإهتمام بأمور المسلمین،حدیث 6؛بحار الأنوار:339/71،باب 20،حدیث 121.

سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:مَنْ أَحَبُّ النّاسِ إلَی اللّهِ ؟ قَالَ أَنْفَعُ النّاسِ لِلنّاسِ (1).

از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند: محبوب ترین مردم نزد خدا کیست ؟ فرمود:

سودمندترین مردم برای مردم.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ عادِیَةَ ماءٍ أَوْ نارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:کسی که از مسلمانان ضرر هجوم آبی یا آتشی را بگرداند،بهشت بر او واجب می شود.

آری،با نیت این برنامه ها هرکس از خانه خارج شود،خروج او خروج در طاعت و عبادت خداست؛اگر تمام مرد و زن مسلمان در بیرون رفتن از خانه با چنین قصد و نیتی خارج گردند بسیاری از مشکلات مردم حل خواهد شد و زندگی بر همگان آسان خواهد گشت.

در روایات مهم اسلامی آمده کسی که از خانه خود برای صلۀ رحم و رسیدگی به مشکلات اقوام و خویشان خود قدم بردارد،ثواب آن قدم در پیشگاه حضرت دوست ثوابی عظیم و فوق العاده است.

فی مَناهِی النَّبِیِّ قالَ:مَنْ مَشیٰ إِلیٰ ذی قَرابَةٍ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ لِیَصِلَ رَحِمَهُ أَعْطاهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ مِأَةِ شَهیدٍ وَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ أرْبَعُونَ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ یَمْح ی عَنْهُ أرْبَعُونَ أَلْفَ سَیِّئَةٍ وَ یَرْفَعُ لَهُ مِنَ الدَّرَجاتِ مِثْلُ ذٰلِکَ وَ کَأَنَّما عَبَدَ اللّهَ مِأَةَ سَنَةٍ صابِراً مُحْتَسِباً (2).

ص:275


1- 1) -الکافی:164/2،باب الإهتمام بأمور المسلمین،حدیث 7؛بحار الأنوار:339/71،باب 20،حدیث 122.
2- 2) -من لا یحضره الفقیه:15/4،باب ذکر جمل من مناهی النبی،حدیث 4968؛الأمالی،شیخ صدوق:431،المجلس السادس و الستون،حدیث 1؛بحار الأنوار:89/71،باب 3،حدیث 6.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:کسی که با جان و مال برای صلۀ رحم حرکت کند،ثواب صد شهید در نامۀ عملش نوشته می شود و برای او به هر قدمی چهل هزار حسنه و پاک شدن چهل هزار گناه است و به همین صورت دارای درجات است و گویی خدا را صد سال صابر و محتسب عبادت کرده است.

امام سجاد علیه السلام فرمود:

هیچ قدمی نزد خداوند محبوب تر از این دو قدم نیست:قدمی که مؤمنی بر می دارد و با آن صف جهاد را محکم می کند و قدمی را که برای صلۀ رحم برمی دارد (1).

امام صادق علیه السلام فرمود:

صلۀ رحم و نیکی به مردم حساب قیامت را آسان و آدمی را از گناه حفظ می کند،به رحم خود برسید و با برادران نیکی کنید،گرچه به خوبی سلام کردن و جواب سلام باشد (2).

امام باقر علیه السلام فرمود:

علی علیه السلام می فرمود:ما اهل بیتی هستیم که دستور داریم اطعام طعام کرده و به داد مصیبت زده رسیده و به هنگامی که مردم در خوابند نماز بخوانیم (3).

ص:276


1- 1) -الأمالی،شیخ مفید:11،المجلس الأول،حدیث 8؛مستدرک الوسائل:252/15،باب 12،حدیث 18148.
2- 2) -الکافی:157/2،باب صلة الرحم،حدیث 31؛بحار الأنوار:131/71،باب 3،حدیث 98.
3- 3) -الکافی:50/4،باب فضل اطعام الطعام،حدیث 4؛بحار الأنوار:360/71،باب 23،حدیث 6.

امام صادق علیه السلام فرمود:

برای نماز از خانه درآمده و به مسجد حاضر شوید،برای مردم همسایه نیکی باشید،اقامۀ شهادت کنید و در تشییع جنازه حاضر گردید،شما را جز زندگی با مردم چاره ای نیست که حیات کسی بی نیاز از مردم نمی باشد؛ما آن قدر با مردم خون گرمیم که حتی در کنار جنازۀ آنان حاضر می شویم،بر شماست که با مردم به مانند ما ائمه رفتار کنید،تا مردم اهل اسلام و ایمانند؛اگر بخواهید از مردم جدا گردید،از هواپرستان جدا شوید.سپس حضرت فرمود:نماز را نیکو به جا آورید و برای آخرت و به نفع خویش عمل کنید که مردی نسبت به امر دنیا زرنگ است، می گویند:فلانی زرنگ است ولی زرنگ واقعی فقط زرنگ نسبت به آخرت است (1).

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

اگر کسی شما را دعوت کرد اجابت کنید،به عیادت مریض بروید،هدیه را بپذیرید و به احدی از مسلمانان ظلم نکنید (2).

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:سائِلُوا الْعُلَماءَ،وَ خالِطُوا الْحُکَماءَ،وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ (3).

پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله فرمود:از علما بپرسید،با حکما همنشین شوید و با فقرا مجالست کنید.

ص:277


1- 1) -مستدرک الوسائل:313/8،باب 1،حدیث 9529؛بحار الأنوار:162/71،باب 10،حدیث 24.
2- 2) -الأمالی،شیخ طوسی:638،حدیث 1317؛بحار الأنوار:163/71،باب 10،حدیث 27.
3- 3) -تحف العقول:41؛مشکاة الأنوار:134،الفصل الثامن فی العلم؛بحار الأنوار:188/71،باب 13،حدیث 14.

حقوق مؤمن بر مؤمن

معلی بن خنیس به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشت:

حق مؤمن بر مؤمن چیست ؟ حضرت فرمود:هفت حق واجب است که مخالفت با هریک،خروج از ولایت خدا و طاعت اوست !! عرضه داشتم:آن ها چیستند ؟

فرمود:ای معلی ! دوست توام و بر تو می ترسم که این حقوق را بگویم و تو ضایع کنی و در مقام حفظش بر نیایی و بدانی و عمل ننمایی.

عرضه داشتم:«لا قوة الا باللّه».

فرمود: آسان ترین حق این است که دوست بداری برای او آنچه را برای خود دوست داری و نخواهی برای او آنچه را برای خود نمی خواهی.

حق دوّم: در برآوردن حاجتش حرکت کرده و کوشش کنی و خشنودی و رضای او را بجویی و با گفتارش مخالفت ننمایی.

حق سوّم: با نفس و مال نسبت به او توجه کنی و با دست و قدم و زبان به او یاری دهی.

حق چهارم: دیدبان و دلیل و آیینه و پوشش او باشی.

حق پنجم: تو سیر نباشی او گرسنه،تو پوشیده نباشی او برهنه،تو سیراب نباشی او تشنه.

حق ششم: اگر برای تو زن و خدمتکار هست،ولی او بدون زن و خدمتکار است،خدمتکار خود را به خانۀ او فرستی که لباسش را بشوید و طعامش را آماده کند و رختخوابش را پهن نماید که این ها حقوق بین تو و اوست.

حق هفتم: قسمش را تصدیق کنی،دعوتش را اجابت نمایی،به تشییع

ص:278

جنازه اش حاضر شوی و در مرضش از او عیادت نمایی،بدنت را برای حل مشکلش آماده کنی،کاری کنی که حاجتش را مجبور نشود از تو بخواهد،بلکه به محض فهمیدن حاجت او به قضای حاجتش اقدام کنی،چون این حقوق را به جای آوردی ولایت و دوستی ات را به او متصل و از آن جانب به ولایت حق متصل شده است (1)!!

قالَ أبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام:أَحْسِنْ یا إسحاقَ إلیٰ أَوْلِیائی ما اسْتَطَعْتَ فَما أَحْسَنَ مُؤْمِنٌ إلیٰ مُؤْمِنٍ وَ لا أَعانَهُ إلّا خَمَشَ وَجْهُ إبلیسَ وَ قَرَّحَ قَلْبُهُ (2).

امام صادق علیه السلام فرمود:ای اسحاق ! به دوستانم تا جایی که می توانی نیکی کن که مؤمن به مؤمن نیکی نمی کند مگر این که صورت ابلیس لطمه خورده و قلبش پر از هم و غم می گردد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مؤمن،برادر مؤمن و چشم او و راهنمای اوست،به او خیانت نمی کند و خذلان او را نمی خواهد،مؤمن برای مؤمن برکت است،دو مؤمن وقتی وارد منزل مؤمنی می شوند و آن مؤمن گرسنگی آن ها را برطرف می نماید بهتر از آزاد کردن یک بنده است؛وقتی مؤمنی به مؤمنی قرض بدهد به خاطر خدا،اجرش همانند صدقه است و وقتی مؤمن برای حل مشکل مؤمن قدم بردارد،به هر قدمی حسنه ای به او عنایت می شود و سیئه ای از او محو می گردد و درجه ای از او بالا می رود و پس از آن به ده حسنه رسیده و ده حاجتش برآورده می گردد و مؤمنی که پشت سر مؤمن دعا

ص:279


1- 1) -الکافی:169/2،باب حق المؤمن علی اخیه،حدیث 2؛بحار الأنوار:238/71،باب 15،حدیث 40.
2- 2) -الکافی:207/2،باب فی الطاف المؤمن و إکرامه،حدیث 9؛وسائل الشیعة:377/16،باب 32،حدیث 21807.

کند،ملکی می گوید همانند این برای خود تو است و مؤمنی که غمی از دل مؤمن بر دارد خدا غمی از غم های آخرت او برمی دارد و مؤمنی که مظلومی را کمک دهد برایش از روزۀ یک ماه و اعتکاف در مسجد الحرام بالاتر است و هرگاه مؤمنی مؤمن را یاری دهد،خدا در دنیا و آخرت او را یاری دهد (1).

در این زمینه ها روایات بسیاری وجود دارد؛که وظیفۀ انسان را به هنگام خروج از خانه معین کرده و می خواهد انسان مسلمان به هنگام خروج از خانه فقط برای طاعت و امور دین خارج گردد،چون به این نیت خارج شود و نیت خود را در تمام زمینه ها عملی سازد خروجش خروج طاعت و موقعیتش در پیشگاه حضرت ربوبی بهترین موقعیت خواهد گشت.

راستی چه پر ارزشند آن بزرگوارانی که به قصد خدمت به اسلام و مسلمانان از خانه خارج می شوند.

در راه خدمت به خلق

یکی از بزرگان داستان مهمی برایم نقل کرد از اوایل جنگ جهانی اوّل در تهران که در آن درس و عبرت و پند برای همگان است.

مردی بود متقی،با فضیلت،بزرگوار و آراسته به تربیت الهی و دارای روح ملکوتی که در بازار تهران دارای یک مغازه بود.

درآمد مالی خود را دو تقسیم کرده بود،قسمتی را برای مخارج خانۀ خود گذاشته بود و سهم دیگر را برای رفع نیاز نیازمندان.

بدون انجام کار خیر راحت نبود،دلش مالامال از غم برای مسلمانان بود،کار

ص:280


1- 1) -الاختصاص:27،حدیث الغار؛بحار الأنوار:311/71،باب 20،حدیث 67.

نیکی نبود مگر آنکه در آن سهم داشته باشد.از خانه جز برای کار خیر و طاعت حق و امری از امور اسلام خارج نمی گشت.

روزی از خانه مطابق با نیت همیشگی خود خارج شد،ولی آن روز به کار خیری برنخورد،با کمال اندوه و تأسف به خانه برگشت،به همین سبب میلی به غذا نداشت،خوابش نمی برد،ناراحت و رنجیده بود.

ساعت ها از شب می گذشت،شهر به خواب رفته بود،اما دیدۀ او بیدار بود، لباس پوشید و به همسرش گفت:من به قصد حل مشکل مسلمانی یا انجام کار خیری از خانه خارج می شوم.

خانه را ترک کرد و از این کوچه به آن کوچه،از این محل به آن محل،از این خیابان به آن خیابان در حرکت بود،از خدای مهربان توقع داشت در آن وقت شب کار خیری نصیبش شود !!

ناگهان صدای ناله ای توجه او را جلب کرد،به سوی صاحب ناله رفت،جوانی را دید سر به دیوار گذاشته،آه می کشد و اشک می ریزد.

به جوان سلام کرد،دردش را پرسید،از گفتن درد و رنجش ابا داشت،به او گفت:جز برای رفع حاجت و برطرف کردن درد دردمند از خانه بیرون نیامده ام، دردت را بگو.

جوان در پاسخ گفت:اینجا نزدیک محلۀ بدکاران است،مرا قدرت ازدواج نیست،به تازگی دختر جوان زیبارویی را به این خانه که خانۀ بدکاران است آورده اند،من مایل به آن دخترم،به خاطر پول کم من،رئیس این خانه که خانم نسبتاً مسنی است از ورود من به خانه و دیدار دختر جلوگیری می کند !

آن مرد بافضیلت به جوان گفت:اکنون که دختر در معرض فساد مفسدین قرار نگرفته،اگر به او علاقۀ شدید داری و حاضر به ازدواج با او هستی،من وسائلش را فراهم کنم.

ص:281

جوان باور نمی کرد،بهت زده شده بود،در پاسخ آن مرد گفت:اگر این خدمت را نسبت به من انجام دهی،کار بزرگی کرده ای.

آن مرد با کرامت در خانه را زد،خانم رئیس در را باز کرد،چشمش به قیافه ای الهی و چهره ای ملکوتی افتاد،سخت تعجب کرد،فریاد زد:ای مؤمن ! می دانی اینجا کجاست ؟ اینجا محله بدکاران است،شما را چه شده به این ناحیه گذر کرده ای ؟

جواب داد:دختری را که جدیداً به خانۀ شما آورده اند،برای این پسر می خواهم،چنانچه میسر است این خدمت را انجام داده و دلی را از اندوه و رنج به در آر.

جواب داد:این دختر جهت ماندن در این خانه نزدیک به پنجاه تومان ضمانت سپرده،شما حاضری آن پنجاه تومان را بپردازی ؟

گفت:آری،با آنکه پنجاه تومان در آن زمان پول زیادی بود و با آن می توانستند کار عمده ای انجام دهند،ولی آن مرد بزرگوار در راه رضای محبوب حاضر به پرداخت آن پول بود.

آری،عاشق اللّه جان و مال را فقط برای حضرت او می خواهد،مال و جان اگر در راه او نباشد،مال و جان نیست و بال و بار شیطانی است.

عاشق جز به معشوق و محب جز به محبوب فکر نمی کند،جان و مال عنایت خداست و باید خرج خدا شود.

در صورتی که مال در راه دوست مصرف شود،برای انسان سودمند است ورنه در برزخ و قیامت جز بار سنگین و عذاب مهلک چیز دیگری برای انسان نیست.

اهل حال و اهل خدا جز خدا نمی شناسند و سراپایی جز دلبر نمی دانند،آنان هرچه می خواهند برای او می خواهند و هرچه انجام می دهند برای او انجام می دهند.

ص:282

عمر و وقت و زمان را فقط برای او می خواهند،فدا کردن مال و جان در راه او برای آنان سهل است.عشق برای آنان چیزی جز خدا باقی نگذاشته،آنچه مربوط به محبوب آنان نیست از آن روی گردانند و هرچه در ارتباط با محبوب آنان است، به جان و دل به طرف آن می دوند.

به قول یکی از شعرای معاصر:

به جان دوست که گر عالم و هر آنچه در اوست***دهند من ندهم نقد دولت غم دوست

نهاده پا به ره پیشگاه عشق کسی*** که پشت پا زده بر روزگار و آنچه در اوست

تفاوتی نکند خواه درد، خواه دوا ***ز دوست هرچه رسد در مذاق جان نیکوست

وجود دلبر و من حکم جان و تن دارد*** تمام قدرت من در کف اراده اوست

به روی دوست گر افتد نگاه عاشق مست*** عجیب نیست نگنجد گر از شعف در پوست

چه غم که دود غم عشق را دوایی نیست*** که دردمند تو را درد بیدوا داروست

تو دوست باش چه پروا زیک جهان دشمن ***تو یار باش چه اندیشه از ملامت گوست

آن مرد کریم و بافضیلت پنجاه تومان را داد و آن دختر را گرفت و همراه پسر به خانۀ خود برد،از پسر درخواست کرد جهت کار نزد خودم باش و از همسرش

ص:283

درخواست نمود به دختر تعالیم اسلامی بیاموزد.

پس از مدت کمی که دختر آراسته به فضایل شد و پسر رموز کار را یاد گرفت، عروسی مفصلی جهت آنان برگزار کرد.

مدت ها گذشت،روزی پسر به نزد آن مرد باکرامت آمد،عرضه داشت:تو مانند یک پدر جهت من حق پدری به جای آوردی و بالاترین خدمت را نسبت به من انجام دادی،هم اکنون از تو می خواهم به من اجازه دهی همراه همسرم از تهران کوچ کرده و به محل اصلی خود شهر منجیل بروم.

آن مرد بزرگوار به او رخصت سفر داد،پسر همراه با همسرش به شهر اصلی خود آمد،در آنجا ماندگار شد،رابطۀ او با آن مرد بزرگ توسط نامه بود.

سالها گذشت،برای آن مرد باکرامت سفری به سوی رشت و بندر انزلی اتفاق افتاد،هنگام غروب به شهر منجیل رسید،جمعیت کثیری را کنار نانوایی دید که همه جهت نان گرفتن گرد آمده ولی نان کم و مقداری گران بود.

سؤال کرد:چه خبر است ؟ گفتند:ایام جنگ جهانی اوّل است،آذوقه خیلی کم شده،به علاوه مهاجرین زیادی در مساجد و حسینیه های شهر مقیم شده و از کمبود نان رنج می برند !!

پرسید:گندم و آرد این ناحیه در اختیار کیست ؟ گفتند:فلان شخص،به محض شنیدن نامش معلوم شد،همان جوانی است که سال ها پیش آن خدمت بزرگ را در حق او کرده،نشانۀ خانۀ او را پرسید،به خانۀ او رفت،در زد،خدمتکار گفت:

کیست ؟ گفت:صاحب خانه را می خواهم.صاحب خانه در را باز کرد،تا چشمش به آن مرد باکرامت افتاد از شوق فریادی کشید و او را در آغوش گرفت و زن و فرزندش را به دیدار او دعوت کرد.به آن مرد خوش آمد گفت و از او دعوت کرد به درون خانه بیاید،ولی او گفت:من قدم به این خانه نمی گذارم مگر این که مشکل

ص:284

نان در این منطقه حل شود !!

آن پسر به انباردار خبر داد در انبارها را باز کن و نثار قدم این عزیز،گندم و آرد را به نازل ترین قیمت ممکن همین امشب در اختیار نانوایان شهر قرار بده و به نانوایان از قول من بگو امشب تا نیمه شب یا سحر پخت کنند،اگر مخارج اضافی در برداشت به عهدۀ من،شب به نیمه نرسیده بود که بر تخت نانوایان منجیل نان فراوانی قرار داده شد،ولی مشتری برای بردن نداشت.

راستی بعضی از انسان ها چه وجود با برکت و پرمنفعتی هستند،چون در خانه قرار می گیرند شمع خانه اند،چون قدم از خانه به بیرون می گذارند برای خلق خدا منبع خیرند.

اندیشه پیش از عمل

بیایید در تمام برنامه ها چنانچه قرآن مجید در بسیاری از آیات دستور می دهد فکر کنیم،نور فکر نمی گذارد عمر را به بطالت بگذرانی،نور فکر نمی گذارد،کار خیر و عمل نیکی از ما فوت شود،نور فکر نمی گذارد که فقط به فکر خود بوده و هر چیزی را برای خود بخواهیم،فکر آفتاب زندگی و منبع بسیاری از امور الهی در حیات انسان است،فکر ریشۀ عمل و بلکه بالاتر از عمل است،چون هر عمل نیکی محصول فکر پاک است.

سلطان ولد در کتاب«رباب نامه»می گوید (1):

فکر،بالای عمل است؛زیرا عمل فعل جوارح است و فکر عمل باطن،عمل در دست آدمی است،اما فکر مقدور آدمی نیست مگر آن را حق تعالی بخشد.

ص:285


1- 1) -رباب نامه:32.

و غرض از فعل جوارح جوشش فکر است که:

تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعینَ سَنَةٍ (1).

لحظه ای فکر کردن از هفتاد سال عبادت بهتر است.

عمل،هم چون درخت است و فکر،هم چون میوۀ درخت؛زیرا می فرماید:

مَنْ أَخْلَصَ لِلّهِ أَرْبَعینَ صَباحاً ظَهَرَتْ یَنابیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلیٰ لِسانِهِ (2).

چون بنده ای چهل روز تمام امورش را برای حق خالص کند چشمه های حکمت از دلش بر زبانش ظاهر می گردد.

پس معلوم شد که حکمت ثمرۀ عمل است،اگر عمل باشد و ثمره نباشد معلوم شود که آن عمل می نمود اما در حقیقت عمل نبود چنان که درم قلب به صورت درم می نماید و در حقیقت درم نیست.

آری،فکر علت عمل و عمل علت حکمت و حکمت علت حل تمام مشکلات اجتماعی،اقتصادی،سیاسی،مادی و معنوی است.

خداوند حکیم،قرآن کریم را برای ساخته شدن فرد و جامعۀ حکیم نازل کرده و آن کس که از فکر و عمل و حکمت بهره ندارد،ارتباطی با خداوند و فیوضات حضرت او ندارد و چنین کسی نباید توقع خیر دنیا و آخرت داشته باشد که سعادت دنیا و آخرت نصیب آن کسی است که دارای فکر الهی و عمل اسلامی و حکمت ربانی باشد.

بی فکر،دچار دنیای غلط می شود،دنیایی که او را از تمام حقایق و معارف غافل کرده و به بدبختی و شقاوت می کشد.

ص:286


1- 1) -جامع الأخبار:94،الفصل الثانی و الخمسون فی اللسان.
2- 2) -جامع الأخبار:94،الفصل الثانی و الخمسون فی اللسان.

زندگی و حیات و دنیایی که عامل رشد و کمال و بالا رفتن شخصیت انسان نباشد و آدمی در گرفتار بودن به آن دنیا از یاد حق و ذکر دوست غافل بماند پشیزی ارزش ندارد.

سلمة الاحمر می گوید:بر هارون الرشید وارد شدم،او را در کنار کاخ ها و قصرها دیدم،این شعر را خواندم:

اما بیوتک فی الدنیا فواسعة*** فلیت قبرک بعد الموت یتسع

خانه هایت در دنیا وسیع است،ای کاش بعد از مرگت نیز خانۀ قبرت وسیع باشد.

هارون گریه کرد و گفت:ای سلمه ! به نحو مختصر مرا موعظه کن.گفتم:ای هارون ! اگر در بیابانی خشک و بی آب و علف قرار بگیری و تشنگی تو را تا سرحد مرگ ببرد،با چه قیمتی حاضری آب بخری آن هم به اندازۀ یک شربت ؟ گفت:با نصف آنچه در اختیار دارم !

گفتم:اگر آب را به این قیمت خریدی و خوردی،ولی از تو دفع نشد و دچار مرض حبس البول شدی،چه قیمت حاضری بپردازی که از این رنج راحت شوی ؟ گفت:نصف دیگر ثروتم را،گفتم:خدا لعنت کند دنیایی را که به شربت آب و بولی از دست می رود !!

بیایید آنچه در دست داریم همه را در راه خشنودی حضرت حق قرار دهیم، بیایید برای خدا باشیم و برای خدا بمیریم،بیایید برای خدا به خانۀ خود برویم و برای خدا از خانه خارج شویم و کاری کنیم که از ما نسبت به حضرت حق جز طاعت و نسبت به خلق خدا جز خدمت کاری صادر نشود،بیایید به حضرت حق عرض کنیم:

جز هوای تو ندارم سر سودای دگر***نیست غیر توام ای دوست تمنای دگر

بندم از پا بگشا زان که اسیر تو دمی*** از سر کوی تو هرگز نرود جای دگر

ص:287

رفتن آن روز میسر شود از کوی توام***که جز آنم دل دیگر بود و پای دگر

هر شبم مژده فردا دهی از وصل و کنی*** باز فردا چو شود وعده به فردای دگر

در پی سلسله موی تو ای مونس جان ***هر طرف می نگرم واله و شیدای دگر

من نه آنم که به غیر از سر آن کوی صبور*** باشدم چون دگران منزل و مأوای دگر

ص:288

[ وَ أَلْزِمِ السَّکینَةَ وَ الْوَقارَ وَ اذْکُرِ اللّهَ سِرّاً وَ جَهْراً ]

آداب خروج از منزل

چون از خانه خارج شدی ادب در راه رفتن را مراعات کن و ادب در این است که با آرامش دل و آرامش بدن حرکت کنی،از افراط و تفریط در راه رفتن اجتناب کن، از حرکت های لغو و بیهوده و اعمال ضد حق بر حذر باش و در درون و برون خود متذکر حضرت حق باش که با متذکر بودن نسبت به حق و شؤون حضرت او که انبیا و ائمه و اولیا و حلال و حرام و قبر و برزخ و قیامت و حساب و کتاب است از تمام خطرات بیرون از منزل که عبارت از نگاه به نامحرم،رابطۀ نامشروع،ظلم به زیردست،مال حرام،احتکار جنس،تقلب و خدعه و حیله و مکر با مردم و...

مصون خواهی بود.

در روایات آمده که روزگاری بر مردم بیاید که مؤمن از خانه خارج شوند،ولی کافر و بی دین به منزل برگردند !!

چون سِرّاً و جَهراً یاد حضرت او باشی،شیطان و شیاطین از حمله به تو و ضربه زدن به شؤون معنوی تو عاجز خواهند بود.

و اگر بخواهی مسئلۀ ذکر و یاد خدا سِرّاً و جَهراً به وقت بیرون بودن از خانه در تو قوی و با شدت باشد،لازم است هر روز در هنگام خروج از خانه یا هرچند روز یک بار خدمت یکی از مردان الهی و عالمان ربانی رسیده و از نفس پاک او همت

ص:289

گرفته روح و جان و قلب و سر خود را قوت بخشی و بدان که بدون توسل به ذیل عنایت انبیا و ائمه،یا جانشینان آن بزرگواران به پایان راه نخواهی رسید و همای سعادت بر سرت به پرواز نخواهد آمد.

گفته اند:اصل عبادت و مسلمانی،روی آوردن است به مردان حق،اگر به هزاران نوع طاعت آراسته باشی و به علوم و اخلاق پیراسته،چون منکر ایشان شوی،مردود حق گردی،دلیل بر آن در زمان مصطفی صلی الله علیه و آله هرکه به او رو نیاورد و منکر حال او گشت حق تعالی طاعت ها و عبادت های آن کس را از سلک معصیت شمرد،بلکه از کافران و مردودان گشت و در آخر علف دوزخ شد (1).

بی وجود مصطفی آن طاعتت***هست ناخوش تر زفسق و معصیت

زان که عاصی دارد امید نجات*** بعد توبه می رسد او را صلات

لیک آن طاعت که بی احمد بود*** آدمی از کرد آن کافر شود

نیست کافر را امیدی از خدا ***زانکه باشد کفر را دوزخ جزا

پس بگیر آن مرد را و دم مزن*** تا کشد از چاه کفرت بی رسن

تو هر روز و هر ساعت محتاج به تذکری،چون هر لحظه در معرض بزرگ ترین خطرهایی،چه بهتر که برایت خضر راهی باشد و تو به وقت خروج از خانه در ابتدای روز او را ببینی و به وقت برگشتن به منزل هم او را ملاقات کنی که همت و نفس و نصیحت و حکمت او تو را از افتادن در قیود سخت و خطرناک شیطانی حفظ کند و حد اقل در کسب و کار و رابطه با مال و پول که سخت ترین جاذبه ها و کشش را دارد،تو را از حرام خدا حفظ نماید که روزی انسان با توجه به سعی و کوشش و کار و فعالیتی که دارد از حلال و رزق طیب و طاهر مقرر شده و آدمی

ص:290


1- 1) -رباب نامه:430.

باید به حلال خدا که از راه کسب مشروع به دست می آورد قانع باشد.

پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

ای مردم ! می دانید خدای شما چه می گوید ؟ گفتند:خدا و رسول او بهتر می داند.فرمود:در استوای بر عرش و نظر بر خلق می فرماید:بندگان من ! شما مخلوق من و من خالق شمایم و روزی شما به دست من است،در آنچه من برای شما تکفل کرده ام خود را به رنج و مشقت و به خصوص بلای حرام دچار نکنید، روزی را از من بخواهید و خود را برای من قرار دهید،حوائج خود را به من اظهار نمایید،من روزی شما را بدون افتادن در رنج و مشقت حرام و رنج اضافی می رسانم.

ای مردم ! می دانید خدای شما چه گفته ؟ گفتند:خدا و رسول بهتر می داند.

فرمود:خداوند می فرماید:انفاق کنید تا بر شما انفاق کنم و وسعت به اهل و عیال و مردم بدهید تا بر شما وسعت بدهم،تنگ نگیرید که بر شما تنگ خواهم گرفت، ابواب رزق به عرش من در شب و روز باز است،من رزق را به بنده ام بر اساس نیت و بخشش و صدقه و انفاقش نازل می کنم،هرکس دست باز داشته باشد،من هم نسبت به او دست باز خواهم داشت و هرکس سخت بگیرد و کم خرج کند نسبت به او سخت خواهم گرفت (1)!!

چه نیکوست که انسان وقتی با مال حرام روبرو شد،هرچند زیاد باشد برای خاطر خدا صبر کند و استقامت ورزد که به حرام آلوده نشود.

محاسبی می گوید:

لِکُلِّ شَیْءٍ جَوْهَرٌ وَ جَوْهَرُ الإِنْسانِ العَقْلُ وَ جَوْهَرُ العَقْلِ الصَّبْرُ (2).

ص:291


1- 1) -مخلاة:31.
2- 2) -شرح نهج البلاغة،ابن ابی الحدید:322/1،فصل فی مدح الصبر و انتظار الفرج.

برای هر چیز حقیقتی است و حقیقت انسان عقل است و حقیقت عقل صبر و پایداری و استقامت است.

کسی که در حرام خدا صبر پیشه کند،دلش به انوار معرفت روشن گشته و جانش ظرف تجلی صفات خواهد شد و کششی در قلب او نسبت به حضرت یار پیدا خواهد شد که از طرفی نسبت به تمام امور به آرامش خواهد رسید و از طرفی نسبت به محبوب تا رسیدن به مقام وصل واله و حیران و بی قرار خواهد گشت.

این دل شکسته خطاب به محبوب واقعی چنین سروده ام:

ای نور دل و فروغ جانم***رویت بنما که جان فشانم

در آتش هجرت ای دل آرام ***سوزد همه مغز استخوانم

بردی دل من به یک اشارت*** رحمی بنما که در فغانم

تا روی تو بینم ای مه حسن*** بنشسته به خاک آستانم

درمان نشود اگر غم هجر*** برگو که چگونه زنده مانم

باز آی و به من عنایتی کن*** تا دل زغم تو وارهانم

احوال مرا چگونه خواهی*** آنسان که تو خواهم من آنم

با قوت عشق گیر دستم ***مسکینم و زار و ناتوانم

ص:292

[ سَئَلَ بَعْضُ أصْحابِ أَبی الدرداء أَهْلَ دارِهِ عَنْهُ فَقالَتْ:

خَرَجَ،فَقالَ:مَتیٰ یَعُودُ ؟ قَالَتْ:مَتیٰ یَرْجِعُ مَنْ رُوحُهُ بِیَدِ غَیْرِهِ ؟! وَ لا یَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لا ضَرّاً ] (1)بعضی از یاران ابو الدرداء به درب خانه اش آمدند و از همسر او پرسیدند که او کجاست ؟ گفت:بیرون رفته است.گفتند:کی می آید ؟ گفت:چه سؤالی است ؟ کسی که روحش و جانش به دست دیگری است،کی بر می گردد ؟ کسی که مالک خود نسبت به نفع و ضرری نیست ؟ !

بعضی از زنان تربیت شدۀ معارف الهی،راستی از چه معرفتی برخوردار بودند گاهی زنان با معرفت و آنان که در مدرسۀ انبیا و امامان علیهم السلام تربیت شدند برای همۀ انسان ها در تمام زمینه ها درس و عبرت اند.

فیض کاشانی آن عارف بزرگ و عالم سترک می گوید:

بعضی از زنان،اوّل صبح تا کنار درب خروجی منزل به بدرقۀ شوهر می آمدند و به وقت خداحافظی می گفتند:ای مرد خانه ! مطمئن باش که من و فرزندانت به توفیق الهی به گونه ای تربیت شده ایم که حاضریم به حد اقل غذا و لباس و مسکن قناعت کنیم،مبادا به وقت کسب ما را در نظر گرفته و بگویی باید به زندگی گشایش بدهم تا زن و فرزندم راحت باشند،آن گاه حدود و مقررات الهی را شکسته دست

ص:293


1- 1) -بحار الأنوار:167/73.

به حرام آلوده کنی؛من و فرزندانت در قیامت مسؤولیت خطا و اشتباه و به حرام افتادن تو را قبول نخواهیم کرد و چنانچه به عنوان ما دست به حرام بیالایی ما در محضر حضرت حق عرضه خواهیم داشت:بار خدایا ! ما در دنیا قناعت کردن خود را به این مرد اعلام کردیم و او بدون اطلاع ما دست تجاوز به قانون تو دراز کرد و ما امروز مشارکت در خطای او را قبول نداریم !!

چه بسیار زنان بیدار دل و با معرفتی بودند که علت سعادت شوهران و فرزندان گشتند.

چه بسیار زنانی بودند که در کنار همسرانشان با سختی ها و مشکلات زندگی ساختند و شوهران خود را تشویق به استقامت کرده،از انحراف آنان از صراط مستقیم الهی جلوگیری کردند.

درس این زن یک جهان معرفت و یک دنیا علم است.

آری،هیچ کس مالک نفع و ضرر نسبت به نفس خود نیست و زمام حیات و زندگی فقط و فقط به دست خداست.

خوشا به حال آن انسان هایی که در تمام شؤون حیات متذکر حق و متوجه حضرت محبوبند و حضرت محبوب متوجه آنان؛به قول عارف عالم،شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی:

خرم صباح آنکه تو بر وی نظر کنی***فیروز روز آنکه تو بر وی گذر کنی

آزاد بندهای که بود در رکاب تو*** خرم ولایتی که تو زان جا سفر کنی

دیگر نبات را نخرد مشتری به هیچ*** یک بار اگر تبسم همچون شکر کنی

ص:294

ای آفتاب روشن و ای سایۀ هما***ما را نگاهی از تو تمناست گر کنی

من با تو دوستی و وفا کم نمی کنم*** چندان که دشمنی و جفا بیشتر کنی

مقدور من سری است که در پایت افکنم*** گر زان که التفات بدین محتضر کنی

دانی که رویم از همه عالم به سوی توست***زنهار اگر تو روی به روی دگر کنی

ص:295

[ وَ اعْتَبِرْ بِخَلْقِ اللّهِ تَعالی بَرِّهِمْ وَ فاجِرِهِمْ أَیْنَما مَضَوْا وَ اسْأَلِ اللّهَ تَعالی أَنْ یَجْعَلَکَ مِنْ خاصِّ عِبادِهِ وَ أَنْ یُلْحِقَکَ بِالْماضینَ مِنْهُمْ وَ یَحْشُرَکَ فی زُمْرَتِهِمْ ]

نگاه به دید عبرت

امام صادق علیه السلام می فرماید:

به نیکان و بدان خلق خدا به نظر پند و عبرت بنگر و فکر کن که کجا رفتند و چه شدند،عاقبت نیکان به کجا رسید و عاقبت بدان و بدکاران به کجا کشید ؟

بر تو هم که یکی از مخلوقات خدایی،همان خواهد رفت که بر آنان رفت،اگر نیکی بر تو عاقبت نیک خواهد آمد و اگر زشتی و بدخو و بی ایمانی بر تو همان خواهد شد که بر بدان و آلودگان روزگار رفت !

کوشش کن از وضع زندگی گذشتگان،چه نیکان چه بدان پند گرفته و عبرت آموزی،تا پس از مرگ هم چون خوبان عالم خوشحال باشی و چون بدان و بدکاران دچار اندوه و تأسف و حسرت نباشی.

اصولاً خداوند بزرگ،قصدی از بیان سرگذشت خوبان و بدان در قرآن مجید جز پند دادن به آنان که در دنیا زندگی می کنند ندارد.

ص:296

[ لَقَدْ کٰانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبٰابِ ] (1).

براستی در سرگذشت آنان عبرتی برای خردمندان است.

آری،در دو چهرۀ نیکان روزگار و بدان تاریخ برای اهل خرد درس ها و عبرت ها است،یوسف برای حکمرانی که بخواهد اهل عدل باشد درس و عبرت است و فرعون برای کسی که بخواهد از مسیر حق منحرف باشد و به ملتی که زیر دست اویند ستم کند پند و درس است و این دو نمونه ای از نیکان و بدان تاریخ قرآنند که خداوند هر دو را برای همگان عبرت قرار داده است.

به قول«جمال انسانیت»که یکی از بهترین تفاسیر سورۀ یوسف است:

یوسف صدیق در تاریخ بشریت یکی از شخصیت های ممتاز و کم نظیری است که عملاً مکتب تربیت و ارشاد و هدایت را باز کرده است و داستان زندگی آموزندۀ وی برای عموم طبقات درس سعادت و موفقیت است؛یعنی برای جوانان نورس که در معرض طغیان غرائز حیوانی و شهوات سرکش قرار دارند،نیکوترین راهنمای ایمان و تقواست که بر تمایلات حیوانی غلبه کنند و دامن عفت و طهارت خود را از هرگونه آلودگی پاک نگه دارند.

و برای بانوان و دوشیزگان که ممکن است در مسیر آلودگی های رسوا کننده واقع شوند کامل ترین وسیله پند و اندرز است که از عاقبت شرم آور عیاشی و هوس رانی بپرهیزند و همواره در پناه ایمان و پرهیزکاری،طهارت نفس و پاک دامنی خویش را حفظ کنند.

و برای زمامداران دلسوز و خیرخواه،بهترین برنامۀ عملی است که تمام نیروها و امکانات خود را در راه خیر و سعادت مردم به کار ببرند و با کمال اخلاص

ص:297


1- 1) -یوسف (12):111.

و خضوع،جامعه را به سوی کمال و خوشبختی رهبری نمایند.

قرآن مجید در سورۀ یوسف آیۀ 109 و روم آیۀ 9 و فاطر آیۀ 44 و مؤمن آیۀ 21 و 82 و محمّد آیۀ 10 به مردم می فرماید:در زمین بگردید و به عاقبت افراد، ملت ها،دولت ها،ثروتمندان که از شما گاهی دارای جمعیت بیشتر و قدرت برتر و ثروت افزون تر بودند فکر کنید که با همۀ قوت و قدرت چه شدند و کجا رفتند و عاقبت مخالفت آنان با حق به کجا کشید ! آیا در زندگی برنده شدند ؟ یا با کمال وقاحت و رسوایی و شرمساری بازنده گشتند و در پایان کار به عذاب الهی دچار گشته و نفرت و غضب و لعنت خدا و انبیا و ملائکه و نیکان را برای خود خریدند ؟!

آری،به فرمان امام به حق ناطق حضرت جعفر بن محمد الصادق،در اوضاع و احوال گذشتگان چه نیکان و چه بدکرداران به دیدۀ عبرت و پند گرفتن بنگر و از هر دو طایفه برای رسیدن به کمال و رشد،جهت خود درس و پند بساز.

سپس از خداوند مهربان درخواست کن و التماس نما که ای مهربان مولای من ! ای کریم و رحیم ! ای دادرس و فریادرس ! ای رؤوف به عباد ! ای یاور مستمندان و امید دردمندان ! مرا از بندگان شایسته و خالصت قرار بده و به من توفیق ملحق شدن به آن بزرگواران را عنایت کن و چون بمیرم مرا در زمرۀ ایشان محشور کن که تو ارحم الراحمینی و گدای بی نوا را از درگاه لطف و کرمت دست خالی و ناامید بر نمی گردانی.

نگار من تویی و یار غمگسار تویی***وگر بهار نباشد مرا بهار تویی

چگونه یابم با درد فرقت تو قرار*** که جان و دل را آرامش و قرار تویی

شکار کردی جانا دل مرا و مرا*** زدام عشق به دست آمده شکار تویی

چو جویبار است از اشک دیده من زآنک*** به قد بر شده چون سرو جویبار تویی

مباد عمر من و روزگار من بی تو*** که شادی و طرب و عمر و روزگار تویی

ص:298

مرا نه جان هست امروز و نه جهان بی تو*** از آنکه جان و جهان من ای نگار تویی (1)

به فرمودۀ امام عاشقان،تاج عارفان،امید بیداران،روح زنده دلان،جان جهان و جهان جان،امیر مؤمنان علیه السلام در دعای کمیل:

لِأَیِّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو،وَ لِمَا مِنْها أَضِجُّ وَ أَبْکِی،لِأَلِیمِ الْعَذابِ وَ شِدَّتِهِ،أَمْ لِطُولِ الْبَلَاءِ وَ مُدَّتِهِ.فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدائِکَ،وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلَائِکَ،وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیائِکَ،فَهَبْنِی یَا إِلٰهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلایَ وَ رَبِّی،صَبَرْتُ عَلَیٰ عَذابِکَ،فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَیٰ فِراقِکَ (2)؟!

برای کدامیک از برنامه هایم به سوی تو شکوه برم و برای کدامیک از مسائل و مراحل زندگیم به تو ناله کنم،برای عذاب دردناکی که جریمۀ گناهان است، یا برای بلای دائمی که در قیامت ممکن است گریبانم را بگیرد.

ای مولای من ! اگر مرا در عذاب فردا با دشمنانت قرار دهی و مرا با صاحبان بلا همنشین کنی و بین من و عاشقان و دوستانت جدایی بیندازی،من بر تمام این عذاب ها و دردها و رنج ها صبر می ورزم،ولی در فراق تو مرا صبری نیست.

چون شمع نیمه جان به هوای تو سوختیم***با گریه ساختیم و به پای تو سوختیم

اشکی که ریختیم به یاد تو ریختیم*** عمری که سوختیم برای تو سوختیم

پروانه سوخت یکشب و آسود جان او*** ما عمرها زداغ جفای تو سوختیم

دیشب که یار انجمن افروز غیر بود*** ای شمع تا سپیده به جای تو سوختیم

کوتاه کن حکایت شب های غم رهی***کز برق آه و سوز نوای تو سوختیم(3)

چه نعمتی از این بالاتر که خداوند بزرگ به انسان ایمانی محکم،عمل صالح، اخلاق حسنه،فکر دوراندیش عنایت کند و این نعمت های بزرگ و پرارزش را بر انسان تداوم بخشد،آن گاه در لحظۀ مرگ آدمی را در زمرۀ انبیا و اولیا و نیکان محشور فرماید.

ص:299


1- 1) -مسعود سعد سلمان.
2- 2) -مفاتیح الجنان:دعای کمیل.
3- 3)- رهی معیری.

ص:300

[ وَ احْمَدْهُ وَ اشْکُرْهُ عَلیٰ ما عَصَمَکَ عَنِ الشَّهَواتِ وَ جَنَّبَکَ عَنْ قُبْحِ أَفْعالِ الْمُجْرِمینَ وَ غُضَّ بَصَرَکَ عَنِ الشَّهَواتِ وَ مَواضِعِ النَّهْیِ ]

از این که خداوند بزرگ بنابر لطف و عنایت و مهرش تو را از شهوات شکم، غریزۀ جنسی،شهوت مال،قدرت و خیال حفظ کرده و نگذاشته در این امور به لغزش و عثرت دچار شوی و سعادت دنیا و آخرتت پایمال شود،آن وجود مقدس و عطا کنندۀ فیض اقدس را شکر و حمد کن،گرچه از عهدۀ کوچک ترین و کم ترین نعمت او بر نخواهی آمد.

به وقت بیرون بودن از خانه حتماً دیده ات را از مورد شهوت و آنچه خدای بزرگ به مصلحت تو نهی فرموده فرو پوش که فرو پوشیدن دیده،مقدمۀ کرامت و بزرگواری و عامل حفظ انسان از خواهش های بی جای نفس و افتادن در انواع گناهان و معاصی و کبائر است.

به نامحرمان نگاه مکن،به صورت هرکس چه مرد چه زن که تو را به شهوات حیوانی بکشد،نظر مینداز.

در کوچه و خیابان از نگاه کردن به خانه های مردم به هر شکلی که هست بپرهیز، در حدیث است که حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله از جایی می گذشت و شخصی در آنجا از شکاف درب خانۀ کسی نگاه می کرد،چون حضرت را دید گریخت،حضرت فرمود:اگر به تو دست می یافتم، چشم هایت را از حدقه بیرون می کشیدم.

ص:301

[وَ اقْصِدْ فی مَشْیِکَ (1)وَ راقِبِ اللّهَ فی کُلِّ خُطْوَةٍ کَأَنَّکَ عَلَی الصِّراطِ جائِزٌ وَ لا تَکُنْ لَفّاتاً وَ أَفْشِ السَّلامَ لِأَهْلِهِ مُبْتَدِئاً وَ مُجیباً ]

در راه رفتن میانه روی را رعایت کن،نه تند برو نه کند قدم بردار و در هر قدمی و گامی که بر می داری متوجه مراقبت و حکم خدا باش،فکر کن که به قدم دیگر نمی رسی،خدای نخواسته اگر در قدم معصیت باشی و به قدم بعد برای توبه نرسی،چه می کنی ؟

در حرکت نسبت به امور الهی محتاط باش،مانند کسی که از پل صراط می گذرد،چنان که او آناً فآناً گویا در شرف افتادن است و به جناب احدیت در کمال جزع و استغاثه،تو نیز آن چنان باش،در هیچ حال از یاد حضرت حق غفلت مکن که مبادا اجل برسد و تو از او غافل باشی.

در مسیر راه به هریک از برادران مسلمان که بر می خوری سلام کن و اگر سلام کنند جواب بده که پاسخ سلام واجب و ابتدا کردن آن مستحب است.

در اسلام از جمله عمل های مستحب که ثوابش از واجب بیشتر است،سلام است و مقصود شارع در هر صورت افشای سلام می باشد که در حدیث آمده:

عَن ابی جعفر علیه السلام:ثلاث درجات:إِفْشاءُ السَّلامِ وَ إطْعامُ الطَّعامِ وَ الصَّلاةُ بِاللَّیْلِ

ص:302


1- 1) -این جمله در نسخۀ عبد الرزاق لاهیجی نمی باشد.

وَ النَّاسُ نِیامٌ (1).

امام باقر علیه السلام می فرماید:از جمله خصائص مؤمن سه مقام است:افشاء سلام است خواه به بزرگ یا کوچک،عبد یا آزاد و خوراندن به مردم و نماز خواندن در دل شب آن گاه که همه در خوابند.

راستی کدام لذت از این برنامه بالاتر است،به وقتی که تمام مردم در رختخواب عافیت در خوابند و عبد در پیشگاه حضرت مولا سر ذلت به خاک عبودیت گذاشته و به یاد گناهانش در حال اشک ریختن و مناجات است که:

سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست***نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از

اوست

گر گل افشاند و گر سنگ زند چه توان کرد*** مجلس و ساقی و مینا و می و ساغر از اوست

گر به توفان شکند یا که به ساحل فکند***ناخدایی است که هم کشتی و هم صرصر از اوست

من به دل دارم و شاهد به رخ و شمع به سر*** آنچه پروانه دلسوخته را در پر از اوست

هوسی خام بود شادی دل جز به غمش***خنک آن سوخته کش سود و غمی بر سر از اوست

چه نویسم که سزاوار سپاسش باشد***معنی و لفظ و مداد و قلم و دفتر از اوست(2)

ص:303


1- 1) -وسائل الشیعة:27/7،باب 2،حدیث 8616.
2- 2)-بحارالانوار: 71/382،باب23،حدیث91

در هر صورت در سلام کردن نسبت به کسی تکبر و بخل مکن که در حدیث آمده:

بخیل ترین مردم کسی است که در سلام به مردم بخل داشته باشد (1).

ص:304


1- 3) -نشاط اصفهانی.

[ وَ أَعِنْ مَنِ اسْتَعانَ بِکَ فی حَقٍّ وَ ارْشِدِ الضّالَّ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ ]

و به هرکس در مسیر حق و امور زندگی از تو کمک و یاری خواست یاری بده و کسی که راه را گم کرده او را به راهی که نسبت به آن قصد دارد،هدایت و ارشاد کن و از اهل جهل و لهو و لعب بپرهیز.

در این جمله سه موضوع اساسی تذکر داده شده:

1-یاری آن کس که یاری می طلبد.

2-راهنمایی گمگشتگان.

3-اعراض از جاهل.

برآوردن حاجت مؤمن

برآوردن حاجت مؤمن،امر بسیار مهمی است،به طوری که ائمۀ بزرگوار علیهم السلام گاهی برای ادای حاجت یک نیازمند حاضر به قطع طواف بودند.

امام صادق علیه السلام برای قضای حاجت یک مؤمن،به ابان بن تغلب دستور قطع طواف داد و فرمود:

ثواب قضای حاجت مؤمن از ثواب هفتاد طواف برتر است (1).

راوی می گوید:

ص:305


1- 1) -وسائل الشیعة:380/13-381،باب 41،حدیث 7.

سالی برای حج آماده شدم،خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدم.فرمود:قصد کجا داری ؟ گفتم:حج.فرمود:می دانی برای حاجی چه اندازه از ثواب است ؟ عرضه داشتم:نمی دانم برایم بگو.فرمود:هرگاه عبد هفت مرتبه خانه را طواف کند و دو رکعت نماز به جای آورد و صفا و مروه را سعی کند،خداوند بزرگ شش هزار حسنه به او عنایت می کند و شش هزار سیئه از او محو می نماید و شش هزار درجه به او می افزاید و شش هزار حاجت از او روا می کند،آن هم حاجت دنیا و آخرت.عرض کردم:فدایت شوم،خیلی ثواب است.فرمود:به ثواب بیشتر از این تو را خبر دهم ؟ عرض کردم:آری.فرمود:قضای حاجت انسان مؤمنی بالاتر از حج و حج و حج و خلاصه تا ده برابر حج است !! (1)قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً سَرَّنی وَ مَنْ سَرَّنی فَقَدْ سَرَّ اللّهَ (2).

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:هرکس مؤمنی را خوشحال کند،مرا خوشحال کرده و هرکه مرا خوشحال کند،خدا را خوشحال کرده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

هرکس بر مؤمنی سرور وارد کند (کنایه از این که او را از گرفتاری نجات دهد، قرضش را ادا کند،به عیادتش برود،حاجتش را روا نماید)،خداوند،عمل او را مجسم کند تا وقت مرگش به او بگوید:ای دوست خدا ! بشارت باد تو را به کرامت و رضوان الهی.این عمل مجسم با او هست تا داخل قبر شود،باز همان بشارت را بدهد چون به محشر درآید،باز هم همان بشارت را بدهد و در هر هولی با او هست

ص:306


1- 1) -الأمالی،صدوق:493،مجلس فی ذکر فضائل الحج،حدیث 11؛بحار الأنوار:3/96،باب 2،حدیث 1.
2- 2) -الکافی:188/2،باب ادخال السرور علی المؤمنین،حدیث 1؛بحار الأنوار:287/71،باب 20،حدیث 14.

و همان بشارت را می دهد؛مؤمن از این چهرۀ بشارت دهنده می پرسد:کیستی ؟ پاسخ می دهد:سروری هستم که برای فلان کس آوردی (1).

عَنْ أبی عَبْدِ اللّه علیه السلام قالَ:مِنْ أَحَبِّ الأَعْمالِ إلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إدْخالُ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِنِ:إشْباعُ جَوْعَتِهِ أَوْ تَنْفیسُ کُرْبَتِهِ أَوْ قَضاءُ دَیْنِهِ (2).

از امام صادق علیه السلام است: محبوب ترین عمل نزد حضرت حق وارد کردن خوشحالی به مؤمنی است،سیر کردن گرسنگیش،رفع غصه و رنجش،قضای دین و قرضش.

انبیا و اولیا شامخ الهی و خلاصه تربیت شدگان مکتب الهی جهت حل مشکل مردم و قضای حاجت مؤمنان و رفع سختی و رنج از زندگی دیگران سر از پا نمی شناختند.

برکت یک گردن بند

حدیثی در این زمینه دربارۀ دختر گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله در کتب معتبر حدیث رسیده که شرح آن این چنین است:

گرسنگی بر دودمان پیغمبر اسلام حکومت می کرد،روزها می گذشت و گردۀ نانی که خود را به آن سیر کنند،یافت نمی شد.

دیر زمانی بود که نان گندم از میان ایشان سفر کرده بود،اخیراً هم نان جو در پی برادر ارجمندش روان شده بود !! فشار گرسنگی روز به روز افزوده می گشت

ص:307


1- 1) -الکافی:191/2،باب ادخال السرور علی المؤمنین،حدیث 12؛وسائل الشیعة:351/16،باب 24،حدیث 21741.
2- 2) -الکافی:192/2،باب ادخال السرور علی المؤمنین،حدیث 16؛بحار الأنوار:297/71،باب 20،حدیث 29.

و خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله هم چنان استقامت می ورزیدند و خم به ابرو نمی آوردند.

لبخند شیرین هم چنان بر لب های مقدس پیغمبر رحمت باقی بود،چهرۀ مبارک هنوز می درخشید،کسانی که از نزدیک با حضرتش سر و کار نداشتند گمان نمی کردند خود و خاندانش در جوع به سر می برند.

نادانانی که صورت ظاهر را ملاک تشخیص قرار می دهند،احتمال نمی دادند که پیغمبر بزرگ چنین وضعیتی دارد.

چیزی که کار را بر حضرتش بسیار دشوار و سخت می کرد،این بود که دست های امید نیازمندان به سویش دراز بود،درماندگان امیدوار بودند که حضرتش به آن ها نظر مرحمتی کند.بیچارگان به کویش سفر می کردند و از راه دور و نزدیک به خدمتش می رسیدند،تا از خرمن احسانش خوشه ای برگیرند.

گاه گرسنگی بر وجود مقدسش آن قدر فشار می آورد که شکمش به پشت می چسبید که بر آن سنگ می بست،ولی ابداً به آن توجهی نداشت.چیزی که روان نازنینش را می آزرد،گرسنگی خاندان بود،گرسنگی یاران بود و تقاضای امیدواران.

با این حال کسی از در خانه اش ناامید بر نمی گشت،بزرگواریش اجازه نمی داد که نیازمندی از کویش دست خالی برگردد و بیچاره ای وا بماند.

حضرتش نماز عصر را به جای آورده بود و در مسجد نشسته بود،مسجدی که دیوارهایش از خشت و گل بالا رفته بود و بیش از یک قامت انسان ارتفاع نداشت، سقف مسجد از پوشال خرما و شاخه های آن پوشیده بود و کمتر گل در آن به کار رفته بود.

سقف فقط نمازگزاران را از آفتاب محفوظ می داشت،ولی از ریزش باران نمی توانست جلوگیر باشد، ستون های مسجد را الوارهای درخت خرما تشکیل می داد.

ص:308

حضرتش هرچند روی زمین می نشست و میز نداشت،ولی نشستن آن حضرت با یاران به طور میزگرد بود و شخصیتش در موقع نشستن از دگران ممتاز نبود، ناشناسی که وارد می شد می پرسید که کدامیک از شماها محمد می باشید ؟

پیرمردی ژولیده مو،گردآلود،رنگ پریده،وارد مسجد شد،جامه ای کهنه بر تن داشت،ضعف و ناتوانی چنان بر وی چیره شده بود که خویشتن داری نمی توانست،حالش حکایت می کرد که راه دوری را پیموده است.

پیامبر مهربان صلی الله علیه و آله با لبخند مهر،پرسش حالش کرد،پیرمرد بی نوا نفس زنان با سه جملۀ کوتاه،حقیقت حال خود را بیان داشت:گرسنه ام،برهنه ام،بی نوایم !

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:چیزی در دست ندارم،ولی نشان دادن خیر مانند انجام دادن آن است.برو به سراغ دخترم فاطمه.

آن گاه به بلال روی کرده فرمود:او را به در خانۀ فاطمه برسان.خانۀ فاطمه کنار مسجد قرار داشت و درش به مسجد باز می شد،برای پیرمرد بینوا زحمت راه پیمایی نداشت،ولی فاطمه سه روز بود که با شوهرش علی و فرزندانش نانی به دست نیاورده بود و به گرسنگی به سر برده بودند.

مرد بی نوا که با استراحتی توانسته بود،اندک قدرتی به دست آورد،همراه بلال به در خانه فاطمه رسید،سلام داد و گفت:ای دودمان پیغمبر ! شما مردمی هستید که فرشتگان نزد شما رفت و آمد می کنند،جبرئیل کتاب خدا را در خانۀ شما فرود آورده است.

جواب آمد:و علیک السلام ای مرد ! که هستی و از کجایی ؟ گفت:از عرب هستم و از تنگی و سختی گریخته ام،به کوی پدرت پناه آورده ام،شکمی گرسنه دارم،بدنی برهنه دارم به من رحم کن خدای به تو رحم کند.

دختر پیغمبر،گلوبندی در گردن داشت که دختر عمویش حمزه برایش هدیه

ص:309

آورده بود،به زودی از گردن باز کرد به او داد و گفت:

این را بگیر و بفروش،امید است که خدای به تو بهتر از این بدهد.مرد بی نوا از در خانۀ فاطمه بازگشت،چشمانش می درخشید،چهره اش خندان بود و قیافۀ پژمرده اش عوض شده بود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله هنوز در مسجد بود و یاران در حضورش بودند،همه می دانستند که زن و فرزند علی در گرسنگی به سر می برند،حس کنجکاوی در آن ها تحریک شده و می خواستند بدانند که این مرد چگونه بازگشته و چه آورده است ! چگونه رسول خدا صلی الله علیه و آله وی را به خانه علی هدایت کرد ؟ فاطمه چگونه با وی رفتار کرد ؟ چرا به این زودی بازگشت ؟ پرسش هایی بود که به خاطر همه می رسید.

زود بازگشتن نشانۀ نومیدی است،لبخندی که آن مرد بر لب داشت نشانۀ موفقیت بود.

تحیری فوق العاده به همه دست داده بود،تا خطاب مرد بی نوا به رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را برطرف کرد:

یا رسول اللّه ! دخترت گردن بندش را داده که بفروشم...

آیا منظور از این سخن،استجازۀ فروش گردن بند بود،یا منظور عرضه کردن آن برای فروش بود ؟ روشن نشد؛زیرا پیامبر بزرگ صلی الله علیه و آله فوری جواب داد:بفروش.آیا ممکن است خدای بدین وسیله برای تو خیری فراهم نسازد ؟ در صورتی که دخترم فاطمه آن را به تو بخشیده و او پیشوای همۀ دختران آدم می باشد.

به زودی مردی از میان حلقۀ یاران برخاست،مردی که دارای قامتی کشیده، چهره ای گندم گون،چشمانی شهلا بود،قامت رسا و شانه های پهن او توجه بینوا را جلب کرد و به او نگریست دید موهای سرش ریخته و فقط چند دانه مو در پیش سر و چند دانه در پشت سر دارد و حکایت می کند که رنج بسیار دیده است.

ص:310

مرد بینوا او را نشناخت و ندانست که برای چه از جای برخاسته،ولی یاران همگی او را می شناختند و به خوبی از سوابق درخشانش آگاه بودند.

آن ها می دانستند که در میان خودشان،کسی به اندازۀ او در راه حق رنج نبرده و استقامت به خرج نداده است.

هنوز آثار شکنجه هایی که دست تبهکاران بر او وارد کرده در پیکرش باقی است، بدن او از بی رحمی بشر داستان ها دارد.

آن ها می دانستند که خاندان این مرد از نخستین کسانی هستند که به اسلام گرویده اند وقتی که اسلام ناتوان بود و همه از آن روی گردان بودند.

در آن موقع کسی که اسلام می آورد در خطر قرار می گرفت،نخستین مردمی که اسلام را پذیرفتند،ناتوانان و ستم کشان بودند،قدرتمندان قریش آنچه نیرو داشتند در شکنجه و آزار آنان به کار می بردند !!

اصحاب پیغمبر می دانستند که این خانواده،چه رنج ها دیده و چه شکنجه ها چشیده اند و چه قربانی ها داده اند.

پدر و مادر عمار نخستین مرد و زنی بودند که در راه خدا شهید شدند،ابوجهل این خانواده ضعیف و بینوا را در آفتاب سوزان حجاز،لخت و عریان به روی سنگریزه هایی که از حرارت آفتاب گداخته شده بود می خوابانید و بر سینه های آن ها سنگ های بسیار بزرگی می نهاد،تا از ایمان به خدا و رسول دست بردارند !!

گاه بر پیکر برهنۀ آن ها آن قدر تازیانه می نواخت که گوشت بدنشان به این سو و آن سو می پرید.

وقتی آتش خشمش شعله ور گردید،زوبینی به دست گرفت و در پیش مادر عمار فرود کرد و آن زن با ایمان را شهید ساخت !! آن گاه یاسر پدر عمار را به شهادت رساند و عبد اللّه برادر عمار را از بام خانه بر زمین پرتاب کرد،پیکر جوان

ص:311

خورد شد و از دنیا رفت.

خود عمار که در آفتاب سوزان در زیر شکنجه قرار داشت،همۀ این جنایات را به چشم می دید و ناظر بود که با پدر و مادر و برادرش چه کردند،او منتظر بود که نوبت وی کی رسد ؟

در این موقع ظرف بزرگی را آوردند که از پوست بود،آن را پر از آب کردند و عمار را با پیکر مجروح در میان آن انداختند و سپس از این سو به آن سویش می کشیدند و هل می دادند،گاه عمار را در میان آب فرو می کردند،ولی عمار استقامت می کرد.

اکنون سال ها از آن روزهای سیاه می گذرد و هنوز آثار آن شکنجه ها که بزرگ ترین نشان افتخار است،در تن عمار باقی می باشد.

عمار بسیار مورد لطف و عنایت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و در میان مسلمانان موقعیتی به سزا داشت و همه با دیدۀ تقدیس و احترام به او می نگریستند.

وقتی که از جای برخاست چشم ها به او دوخته شد تا بدانند چه می خواهد بکند و چه می خواهد بگوید.

عمار عرض کرد:یا رسول اللّه ! اجازه می فرمایید که من این گردن بند را بخرم ؟ پیغمبر فرمود:بخر و هرکس با تو در خرید آن شرکت کند،خدای در آتش دوزخ عذابش نخواهد کرد.

عمار به مرد بینوا رو کرد و پرسید:گردن بند را چند می فروشی ؟

بینوا گفت:به غذایی که از نان و گوشت باشد و سیرم کند و پارچه ای که تنم را بپوشاند و دیناری که به منزلم برساند.

عمار گفت:هشت دینار زر و دویست درهم سیم،بُردی از یمن،چارپایی که تو را به خانه برساند می دهم و تو را از نان و گوشت سیر خواهم کرد.

ص:312

مرد بینوا از این نیکوکاری عمار در تعجب شده گفت:ای مرد ! تو چقدر جوانمرد هستی !!

عمار و مرد بینوا از مسجد خارج شدند...

این بار سومی بود که بینوا،حضور پیغمبر مهربان شرفیاب می شد،در هر بار حالش از گذشته بهتر بود،اکنون شکمش سیر است،جامه ای از بُرد یمانی به تن کرده،زر و سیم بسیاری همراه دارد و زبانش به ثنای رسول خدا صلی الله علیه و آله گویاست.

عرض می کند:

یا رسول اللّه ! گرسنه بودم سیرم کردی،برهنه بودم پوشیده ام کرده ای،پیاده بودم سواره ام نمودی،بینوا بودم توانگرم کردی.پدر و مادرم به قربانت.آن گاه دست به دعا برداشت و چنین گفت:

پروردگارا ! جز تو کسی را نمی پرستم،تویی که روزی رسانی؛پروردگارا ! به فاطمه پاداشی بده که چشمش ندیده باشد و گوشی نشنیده باشد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:آمین.

آن گاه به یاران روی کرده فرمود:

خدای به فاطمه چنین چیزی داده است؛من پدر فاطمه هستم و پدری مانند پدر فاطمه نمی باشد،علی شوهر فاطمه می باشد و اگر علی نبود،فاطمه را شوهری نبود،خدای حسن و حسین را به فاطمه داده که سرور اهل بهشتند و مانند آن ها کسی یافت نمی شود.

جبرئیل به من خبر داد:

وقتی که فاطمه از دنیا می رود و به خاک سپرده می شود،دو فرشته به قبرش می آیند و از او می پرسند:خدای تو کیست ؟ فاطمه می گوید:اللّه خدای من است.

می پرسند:پیغمبرت کیست ؟ می گوید:پدرم.می پرسند:امام تو کیست ؟

ص:313

می گوید:این کسی که سر قبر من ایستاده علی بن ابی طالب.

عمار گردن بند مقدس را به مشک آلود و در بردی از یمن پیچید و به غلامش داده گفت:

برو حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله،این را و تو را نثار مقدمش کردم...

غلام،شرفیاب شد و پیام خواجۀ خود را حضور خواجۀ کاینات رسانید، حضرتش فرمود:

برو نزد دخترم تو را و گردن بند را به وی بخشیدم.

غلام به سوی دخت رسول رفته و سخن پدر را به دختر ابلاغ کرد.فاطمه گلوبند را بگرفت و به غلام گفت:برو تو را در راه خدا آزاد کردم.

غلام می خندید و می رفت،از وی سبب پرسیدند،گفت:خنده ام از این گردن بند است که چقدر بابرکت بود...

گرسنه ای را سیر کرد،برهنه ای را پوشانید،پیاده ای را سوار کرد،بینوایی را به نوا رسانید،بنده ای را آزاد کرد و خود به جای خویش بازگشت (1).

عارف واصل،آیت الله غروی اصفهانی در مدح بانوی دوسرا چنین سروده است:

وهم به اوج قدس ناموس اله کی رسد***فهم که نعت بانوی خلوت کبریا کند

بسمله صحیفه فضل و کمال و معرفت ***بلکه گهی تجلی از نقطه تحت با کند

مفتقرا متاب روی از در او به هیچ سوی*** زان که مس وجود را فضّه او طلا کند

ص:314


1- 1) -بشارة المصطفی:137؛بحار الأنوار:56/43،باب 3،حدیث 50.متن این روایت برگرفته شده از کتاب زیر درختان صدر تالیف آیة الله صدر می باشد.

راهنمایی گمگشتگان

ارشاد ضال،یعنی کسی که جاده و طریق را گم کرده،از عبادات و کارهای پربهره در اسلام است تا جایی که پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله ارشاد ضال را از نظر ثواب مساوی با صدقه دانسته است؛این ثواب مربوط به کسی است که راه ظاهری را گم کرده باشد،اما کسی که راه باطن را گم کرده،اگر انسان با امر به معروف و نهی از منکر و موعظۀ حسنه و اخلاق اسلامی،او را به طریق هدایت دلالت کند به فرمودۀ حضرت صادق علیه السلام همانند این است که تمام بشریت را از گمراهی نجات داده است.

تمام انسان ها استعداد قبول تربیت و هدایت الهی را دارند؛زیرا درون و سرّ همه با مسئلۀ فطرت عجین شده و مایه های الهی در خلقت و آفرینش انسان به کار رفته است.

ناامید از هدایت بنی آدم نباید بود،با توجه به آیات و روایات به نظر می رسد که بزرگ ترین و مهم ترین و پرسودترین عبادت،هدایت گمراه است.

اگر انسان مردم را در گمراهی ببیند و اقدام به نجات آنان ننماید،بدترین گناه را در تمام دورۀ عمرش مرتکب شده است.

ریشه و منشأ تحولات جسمی و نفسی و روحی انسان بی اندازه محکم است و حیات انسان با تولد از مادر شروع نمی شود،بلکه مقدمات طولانی دارد و حتی از روز انعقاد نطفه هم آغاز نمی کند،بلکه پیش تر از آن است؛زیرا که نفس یا روحی که به وسیلۀ یک جسم،تجلی در این عالم می کند یک حیات و سرنوشت خاصی با خود همراه می آورد که تار و پود آن در اعماق زمان و ابدیت تنیده شده است،ولی

ص:315

اسرار آن برای مردمان امروزی هنوز پوشیده می باشد (1).

ولی وظیفۀ بزرگ و مهم ماست که با حس مسؤولیت وجدانی و الهی و شفقت و مهربانی به هدایت وی در صراط مستقیم بکوشیم.

اعراض از جاهل

عده ای هستند،با این که از گوش شنوا و چشم بینا و عقل و قلب مدرک برخوردارند،ولی به خاطر کشش ها و جذبه های سخت مادی،متأسفانه با حق و حقیقت و حدود و مقررات و معارف الهی برخورد نامناسب و ناشایسته ای دارند.

اینان در میان مردم و در کوچه و بازار و خیابان و در جمع دوستان و اقوام،فراوان هستند،درگیری با این جهال در مسائل و معارف،برای آبرو و شخصیت خود انسان ضرر دارد.

امام صادق علیه السلام براساس یکی از آیات قرآن به ما نصیحت می کنند که چون از خانه خارج شدی،سعی کن از جاهل بپرهیز و مواظبت کن که این گونه افراد به آبرو و حیثیت تو لطمه نزنند،مدارای جاهل با اخلاق حسنه و روش الهی برای هر فرد عاقل لازم است،مقابله کردن با جاهل به مانند عمل خودش،در شرع مطهر پسندیده نیست.

ص:316


1- 1) -اصول اساسی فن تربیت.

[ وَ إِذا رَجَعْتَ وَ دَخَلْتَ مَنْزِلَکَ فَادْخُلْ دُخُولَ الْمَیِّتِ فِی الْقَبْرِ حَیْثُ لَیْسَ لَهُ هِمَّةٌ إلّا رَحْمَةُ اللّهِ تَعالی وَ عَفْوُهُ ]

هرگاه به خانه بازگشتی و داخل آسایشگاه خود شدی،دخولت در خانه به مانند دخول میت در قبر باشد،میتی که در قبر آرزویی به جز رحمت و عفو حضرت دوست ندارد.

خانه را همانند آنجا بدان و فوت و موت را در خانه نصب العین قرار داده و تصور کن دیگر راه خروج از منزل برای تو نیست،چون این گونه فکر کردی خانه برای تو همانند مسجد،جایگاه عبادت و بندگی می شود.

ص:317

باب 12 در آداب وارد شدن به مسجد

اشاره

ص:318

ص:319

ص:320

قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:إذا بَلَغْتَ بابَ الْمَسْجِدِ فَاعْلَمْ أَنَّکَ قَصَدْتَ بابَ بَیْتِ مَلِکٍ عَظیمٍ لا یَطَأُ بَساطَهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ وَ لا یُؤذَنُ لِمُجالَسَتِهِ إلَّا الصِّدِّیقُونَ.

وَ هَبِ الْقُدُومَ إلیٰ بَساطِ خِدْمَةِ الْمَلِکِ هَیْبَةَ المَلِکِ فَإِنَّکَ عَلیٰ خَطَرٍ عَظیمٍ إِنْ غَفَلْتَ،وَ اعْلَمْ أَنَّهُ قَادِرٌ عَلیٰ ما یَشاءُ مِنَ الْعَدْلِ وَ الْفَضْلِ مَعَکَ وَ بِکَ.

فَإِنْ عَطَفَ عَلَیْکَ بِرَحْمَتِهِ وَ فَضْلِهِ قَبِلَ مِنْکَ یَسیرَ الطّاعَةِ وَ أَجْزَلَ لَکَ عَلَیْها ثَواباً کَثیراً.

وَ إِنْ طالَبَکَ بِاسْتِحْقاقِهِ الصِّدْقَ وَ الإِخْلاصَ عَدْلاً بِکَ حَجَبَکَ وَ رَدَّ طاعَتَکَ وَ إِنْ کَثُرَتْ وَ هُوَ فَعّالٌ لِما یُریدُ.

وَ اعْتَرِفْ بِعَجْزِکَ وَ قُصُورِکَ وَ تَقْصیرِکَ وَ فَقْرِکَ بَیْنَ یَدَیْهِ،فَإِنَّکَ قَدْ تَوَجَّهْتَ لِلْعِبادَةِ لَهُ وَ الْمُؤانَسَةِ بِهِ.

وَ أَعْرِضْ أَسْرارَکَ عَلَیْهِ وَ لْیَعْلَمْ أَنَّهُ لا یَخْفیٰ عَلَیْهِ أَسْرارُ الْخَلائِقِ أَجْمَعینَ وَ عَلانِیَتُهُمْ.

وَ کُنْ کَأَفْقَرِ عِبادِهِ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَخِلْ قَلْبَکَ عَنْ کُلِّ شاغِلٍ یَحْجُبُکَ عَنْ رَبِّکَ فَإِنَّهُ لا یَقْبَلُ إِلَّا الأَطْهَرَ وَ الأَخْلَصَ.

وَ انْظُرْ مِنْ أَیِّ دیوانٍ یَخْرُجُ إِسْمَکَ فَإِنْ ذُقْتَ مِنْ حَلاوَةِ مُناجاتِهِ وَ لَذیذِ مُخاطَباتِهِ وَ شَرِبْتَ بِکَأْسِ رَحْمَتِهِ وَ کَرامَاتِهِ مِنْ حُسْنِ إِقْبالِهِ وَ إِجابَتِهِ فَقَدْ صَلُحَتْ لِخِدْمَتِهِ فَادْخُلْ فَلَکَ الإِذْنُ وَ الأَمانُ.

وَ إلّا فَقِفْ وُقُوفَ مُضْطَرٍّ قَدِ انْقَطَعَ عَنْهُ الْحِیَلُ وَ قَصُرَ عَنْهُ الأَمَلُ وَ قُضِیَ

ص:321

الأَجَلُ،فَإِذا عَلِمَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَلْبِکَ صِدْقَ الإِلْتِجاءِ إِلَیْهِ نَظَرَ إلَیْکَ بِعَیْنِ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اللُّطْفِ وَ وَفَّقَکَ لِما یُحِبُّ.و یرضیٰ؛فإنَّهُ کریمٌ یُحِبُّ الْکَرٰامَةَ لِعِبٰادِه المُفْطَرّینَ الَیْه،الْمُحْتَرِقین علیٰ بابِهِ بِطَلَبِ مَرْضٰاتِهِ قال اللّهُ تَعالی:

[ أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذٰا دَعٰاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ ] (1).

ص:322


1- 1) -نمل (27):62.

[ قالَ الصَّادِقُ علیه السلام:إذا بَلَغْتَ بابَ الْمَسْجِدِ فَاعْلَمْ أَنَّکَ قَصَدْتَ بابَ بَیْتِ مَلِکٍ عَظیمٍ لا یَطَأُ بَساطَهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ وَ لا یُؤذَنُ لِمُجالَسَتِهِ إلَّا الصِّدِّیقُونَ ]

مسجد

مسجد خانۀ خدا و محل عبادت و برترین و شریف ترین مکان روی زمین است؛ مسجد مرکز اتّصال قلب و روح به محبوب حقیقی و جای شنیدن دعوت حضرت دوست به سوی خیر و کمال است.

مسجد،آباد کنندۀ دل،تصفیه کنندۀ جان و مرکز تجلّی انوار ربوبی بر قلب مؤمنان است.

مسجد،خانۀ هدایت و مرکز تربیت و جایگاه اهل معرفت و محل سوز و گداز عاشقان الهی است.

مسجد جای خردمندان،خانۀ برکت برای مستمندان و جای مناجات دردمندان و سرزمین برآورده شدن نیاز حاجتمندان است.

مسجد خانۀ قرآن،مدرسۀ عشق،مکتب دانش،مرز بینش و محل گرفتن فیوضات ربانی از عالم قدس است.

مسجد جایگاه نزول برکات،مرکز تدارک ما فات و صحنۀ پیکار با عوامل شیطان و جای نجات از درکات است.

ص:323

مسجد،پلی به سوی بهشت و راهی به سوی فضیلت و طریقی به طرف هدایت و دلیلی به سوی نقطۀ وصال برای فراق زدگان است.

مسجد،جایی است که عبادت و بندگی در آن،افضل و برتر از سایر مکان ها است و آباد نگاه داشتن آن از اعظم عبادات و قربات است.

مسجد،جایگاه بسیج عباد خدا برای عبادت و خدمت به خلق،امر به معروف و نهی از منکر،حلّ مشکلات مسلمانان و آمادگی جهت جهاد و مبارزه با دشمنان خدا و انسانیت است.

مسجد،مرکزی است که امروز قدرش مجهول و فردای قیامت برای آنان که حقّش را ادا نکردند،بزرگ ترین اندوه و حسرت و واسطۀ شرمساری و خجالت در پیشگاه حضرت دوست است !

مسجد در قرآن

کتاب خدا برای مسجد فضیلتی بس بلند و مقامی بس ارجمند قائل است که توجه به عمق آن آیات،انسان را به معنویت و روحانیت و ارزش مسجد آگاه می نماید.

آنان که با مسجد دشمنی ورزند و دست به خرابی ظاهر و باطن مسجد بیالایند و سعی در تعطیل بنای مسجد یا متوقّف شدن مسائل الهی در آن کنند،بنا به فرمودۀ قرآن از ستمکارترین مردم روی زمینند.

[ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسٰاجِدَ اللّٰهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعیٰ فِی خَرٰابِهٰا أُولٰئِکَ مٰا کٰانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوهٰا إِلاّٰ خٰائِفِینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیٰا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذٰابٌ

ص:324

عَظِیمٌ] (1).

و چه کسانی ستمکارتر از کسانی می باشند که از بردن نام خدا در مساجد خدا جلوگیری کردند،و در خرابی آن ها کوشیدند ؟ آنان را شایسته نیست که در آن [ مراکز عبادت ] درآیند،جز در حال ترس [ از عدالت و انتقام خدا ].برای آنان در دنیا خواری و زبونی است و در آخرت عذابی بزرگ است.

تفسیر«پرتوی از قرآن»با استفاده از آیات و روایات و مسائل تاریخی و طبیعی و غریزی،در ذیل این آیه چنین می گوید (2):

مگر جز این است که غرائز و قوای حیوانی در آدمی منشأ هر ستم و تجاوز است ؟ تنها محیطی که این غرائز را محدود و وجدان حق جویی و عدالت خواهی را بیدار و فعال می گرداند،همان محیطهایی است که به نام خدا و حق و عدل بر پا گشته و به نام مسجد که محل سجده برای خدا و اخضاع سرکشی هاست،نامیده شده است.

اگر خودبینی و امتیازجویی آدمی و صورت ها و اندیشه های ناشی از آن در حریم مساجد راه یافت،صورت و معنای خدایی مسجد را ویران می کند و ظاهر آن را از رونق می اندازد.

چون مساجد ویران گردید،بند و حدّی برای سرکشی غرائز نمی ماند و جلو هر ستمی باز می گردد،پس آنان که دیگران را از مساجد ممنوع و به خود محدود می سازند و نور فطرت خدایی را خاموش و نام غیر خدا را بلند می کنند از هر ظالمی

ص:325


1- 1) -بقره (2):114.
2- 2) -تفسیر پرتویی از قرآن:273/1،ذیل آیه 114 سوره بقره.

ظالم ترند !!

بعضی از مفسران،این آیه را نازل در پیش آمد حدیبیه و منع مشرکین عرب، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و اصحابش را از ورود به مکه دانسته اند،گرچه اوّل آیه با این داستان تطبیق می کند،ولی آخر آیه [ وَ سَعیٰ فِی خَرٰابِهٰا ] (1)با این شأن نزول درست نمی آید،چون مشرکین عرب هیچ گاه در خرابی کعبه نکوشیدند،بلکه همیشه به پا نگهدارنده و آبادکنندۀ آن بودند،مگر آنکه مقصود،تنها خرابی معنوی و از جهت ذکر خدا باشد.

به هر حال ظاهر آیه را نمی توان ناظر به واقعه مخصوصی دانست و هیچ قرینه ای برای چنین تطبیقی در میان نیست،این آیه بیان حقیقی است کلی و شامل حوادث گذشته مانند خرابی های بیت المقدس و زمان نزول آیه مانند منع مشرکین در واقعۀ حدیبیه و آینده مانند خرابی های صلیبی ها و قرامطه از مساجد و هم چنین بی رونق شدن معابد و مساجد امروز که همه نتیجه و آثار شوم اختلاف و تضاد منتسبین به ادیان است که معابد و مساجد را سنگری برای انشا و ابراز اختلافات و تأمین هواها و منافع خود ساخته اند.

شایستۀ مقام مساجد و پاسداری پایه گذاران و طرفداران آن این است که با قلبی هراسناک از خوف خدا و مسؤولیت نسبت به مساجد در آن درآیند تا دیگران را به خشوع و سجده وادارند؛نه آنکه بر خدا و خلق سرکشی نمایند و مساجد را به صورت پایگاه تحمیل اندیشه ها و سنگر جنگ آرا و عقاید شخصی خود گردانند.یا چون مساجد را از صورت اصلی خود خارج کردند و نسبت به آن خائن گشته و چون وظیفۀ پاسداری آن ها را انجام ندادند،در حقیقت از آن بیگانه و رانده شدند و جز در حال ترس و نگرانی نبایستی در آن وارد شوند.

ص:326


1- 1) -بقره (2):114.

یا آنکه با اختلافات خود،چون مانع باطنی برای مردم در مساجد پیش آوردند و به خرابی آن کوشیدند و آن را از وضع اولی منحرف ساختند،یگانه پایگاه خود را سست و راه را برای غلبۀ دیگران باز کردند،تا آنجا که در مساجد که محل امن و آرامش است،خود جز با هراس و نگرانی نتوانند وارد شوند.

آن گروه هایی که رابطه و اجتماعاتشان بر اساس دین و پایگاه قدرتشان مسجد است،همین که اساس و مرکزیت پایگاهشان سست و بی پا گردید،قدرتشان به ضعف و عزتشان به ذلت بر می گردد و بیش از زبونی در دنیا عذاب های بزرگ تری در پیش دارند.

مسؤولیت مسلمانان نسبت به مسجد خیلی مهم و سنگین است،مسلمان باید در حفظ ظاهر و باطن مسجد بکوشد و وجودش کانون جاذبۀ مردم به سوی مساجد باشد.

ائمۀ مساجد لازم است که آراسته به علم،تقوا و بینش سیاسی و اجتماعی و پیراسته از صفات مذموم و دارای حسنات اخلاقی باشند،تا در سایۀ کمالات آنان مردم به مساجد هجوم برده بر غرائز و سرکشی های آنان زمام و مهار الهی بزند.

[ قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمٰا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ ] (1).

بگو:پروردگارم به میانه روی [ در همه امور و به اجتناب از افراط و تفریط ] فرمان داده،و [ امر فرموده ]:در هر مسجدی [ به هنگام عبادت ] روی [ دل ] خود را [ آن گونه ] متوجه خدا کنید [ که از هر چیزی غیر او مُنقطع شود ]، و او را در حالی که ایمان و عبادت را برای وی از هر گونه شرکی خالص می کنید

ص:327


1- 1) -اعراف (7):29.

بخوانید؛همان گونه که شما را آفرید،[ پس از مرگ به او ] بازمی گردید.

[ إِنَّمٰا یَعْمُرُ مَسٰاجِدَ اللّٰهِ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقٰامَ الصَّلاٰةَ وَ آتَی الزَّکٰاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّٰهَ فَعَسیٰ أُولٰئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ ] (1).

آباد کردن مساجد خدا فقط در صلاحیت کسانی است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نماز را بر پا داشته و زکات پرداخته و جز از خدا نترسیده اند؛ پس امید است که اینان از راه یافتگان باشند.

[ لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْویٰ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ،فِیهِ رِجٰالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ ] (2).

قطعاً مسجدی که از نخستین روز بر پایه تقوا بنا شده شایسته تر است که در آن [ به نماز و عبادت ] بایستی،در آن مردانی هستند که خواهان پاکیزگی [ و طهارت جسم و جان ] هستند و خدا پاکیزگان را دوست دارد.

از آیات شریفه ای که ذکر شد،روشن می شود که خداوند بزرگ به مساجدی که به دست مردم مؤمن بنیان گذاری شده و مسلمانان در آن مساجد خود را به تربیت و فضیلت می آرایند و از این مراکز به تزکیه نفس و محدود کردن غرائز و آبادی دنیا و آخرت اقدام می کنند،سخت علاقه مند است و در مرحله بعد استفاده می شود که اگر مساجد از نظر هدایت آباد شد و آبادی هدایت آن هم بستگی به عمل مردم و علما به شرایط مسجد دارد،مسلمانان در تمام جبهه های حیات و زندگی بر دشمنان خود پیروز و دارای عزت دارین خواهند بود !!

ص:328


1- 1) -توبه (9):18.
2- 2) -توبه (9):108.

مسجد در روایات

روایات و احادیث اسلامی دربارۀ مسجد،مسائل بسیار مهمی را طرح کرده اند که بر تمام مسلمانان لازم است آن ها را رعایت کرده و از این راه خشنودی حضرت حق و پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام را جلب کنند.

...سَمِعْتُ أَبا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ:شَکَتِ الْمَساجِدُ إِلَی اللّهِ تَعالی الَّذینَ لا یَشْهَدُونَها مِنْ جیرانِها،فَأَوْحَی اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْها:وَ عِزَّتی وَ جَلالی لا قَبِلْتُ لَهُمْ صَلاةً واحِدَةً وَ لا أَظْهَرْتُ لَهُمْ فِی النّاسِ عَدالَةً وَ لا نالَتْهُمْ رَحْمَتی وَ لا جاوَرُونی فی جَنَّتی (1).

راوی می گوید:از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که مساجد به پروردگار عالم از همسایگانی که در آن شرکت نمی کنند،شکایت بردند.خطاب رسید که:به عزت و جلالم سوگند،در صورت استخفاف به مساجد یک نماز از آنان قبول نمی کنم و آنان را به عدالت در بین مردم آشکار نمی نمایم و به رحمتم نمی رسند و در بهشت مجاور من نخواهد بود.

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:کُونُوا فِی الدُّنْیا أَضْیافاً،وَ اتَّخِذُوا الْمَساجِدَ بُیُوتاً وَ عُودُوا قُلُوبَکُمُ الرِّقَّةَ وَ أَکْثِرُوا مِنَ التَّفَکُّرِ وَ الْبُکاءِ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ،وَ اجْعَلُوا الْمَوْتَ نَصْبَ أَعْیُنِکُمْ وَ ما بَعْدَهُ مِنْ أَهْوالِ الْقِیامَةِ تَبْنُونَ ما لا تَسْکُنُونَ وَ تَجْمَعُونَ ما لا تَأْکُلُونَ فَاتَّقُوا اللّهَ الَّذی إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (2).

ص:329


1- 1) -الأمالی،شیخ طوسی:696،حدیث 1485؛بحار الأنوار:348/80،باب 8،حدیث 1.
2- 2) -اعلام الدین:365،باب عدد اسماء اللّه تعالی،حدیث 33؛بحار الأنوار:351/80،باب 8،حدیث 3.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:در دنیا مهمان باشید،این دلبستگی ها و آرزوها شایستۀ مهمان نیست،مساجد را به عنوان خانه اصلی خود بگیرید،دل ها را به رقّت عادت دهید،زیاد اندیشه کنید و از خشیت حق گریه داشته باشید، موت و اهوال قیامت را نصب العین قرار دهید،این چه زندگی غلطی است که ساختمانی کرده اید که در آن سکنی ندارید و آن قدر جمع کرده اید که برای شما قدرت خوردن نیست،از خدایی که به سوی او باز می گردید،پروا کنید !

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

رفت و آمد به مسجد یکی از این منافع را دارد:

برادری که برادریش سود خدایی دارد.

تحصیل علم جدید و تازه.

دانستن آیۀ محکمه.

برخورد به رحمت منتظره.

یاد گرفتن کلمۀ هدایت که انسان را از گمراهی برهاند.

شنیدن کلامی که راهبر به سوی راه خداست.

ترک گناه از ترس حق یا حیا از حضرت باری (1).

قالَ عَلِیٌّ علیه السلام:لَیْسَ لِجارِ الْمَسْجِدِ صَلاةٌ إِذا لَمْ یَشْهَدِ الْمَکْتُوبَةَ فِی الْمَسْجِدِ إِذا کانَ فارِغاً صَحیحاً (2).

علی علیه السلام فرمود:همسایۀ مسجد اگر از هر جهت فراغت و صحت داشته باشد،

ص:330


1- 1) -میزان الحکمة:2396/5 به نقل از الأمالی،شیخ صدوق:318.
2- 2) -وسائل الشیعة:195/5،باب 2،حدیث 6314؛بحار الأنوار:354/80،باب 8،حدیث 3.

باید برای نماز واجب به مسجد بیاید که با بودن فراغت و صحت،حق نماز در جای دیگر برای او نیست.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

هرکس به مسجدی از مساجد خدا برای نماز جماعت برود،برای هر قدمی که برمی دارد هفتاد هزار حسنه منظور شود و به همان اندازه درجاتش بالا رود (1).

عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قالَ:یَجیءُ یَوْمَ الْقِیامَةِ ثَلاثَةٌ یَشْکُونَ:الْمُصْحَفُ،وَ الْمَسْجِدُ، وَ الْعِتْرَةُ،یَقُولُ الْمُصْحَفُ:یا رَبِّ حَرَّفُونی (2)وَ مَزَّقُونی وَ یَقُولُ الْمَسْجِدُ:یا رَبِّ عَطَّلُونی وَ ضَیَّعُونی،وَ تَقُولُ الْعِتْرَةُ:یا رَبِّ قَتَلُونا وَ طَرَدُونا وَ شَرَّدُونا،فَأَجْثُوا لِلرُّکْبَتَیْنِ فِی الْخُصُومَةِ فَیَقُولُ اللّهُ لی:أَنَا أَوْلیٰ بِذٰلِکَ (3).

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:در قیامت،سه چیز به حضرت حق شکایت برند:

قرآن،مسجد،عترت.

قرآن می گوید:پروردگارا ! مرا از نظر معنی تغییر داده و پاره کردند.مسجد می گوید:پروردگارا ! مرا بیکار گذاردند و ضایع نمودند.عترت می گوید:الهی ! ما را کشتند و راندند و آواره کردند.پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:من برای احقاق حق این ها در پیشگاه حضرت حق زانو می زنم.خداوند می فرماید:من به محاکمۀ خائنان به این سه برنامه سزاوارترم.

در شرح این حدیث آمده:

مراد از مصداق کامل مسجد در این روایت مسجد پیغمبر است که در زمان آن

ص:331


1- 1) - بحار الأنوار:336/73،باب 67،حدیث 1 (در ضمن حدیث).
2- 2) -در بعضی نسخه ها«حرقونی»آمده است.
3- 3) -بحار الأنوار:368/80،باب 8،حدیث 26.

حضرت مرکز حکومت اسلامی بود و باید از آنجا عدالت و احکام حقیقی قرآن به همه جای جهان پراکنده شود.

و مصداق کامل طرف خصومت این سه چیز غاصبین خلافت اسلام اند که قرآن مجید را به رأی خود تفسیر کردند و احکام آن را که متضمن نظام عدالت عمومی بود پاره پاره کردند و استفاده از مزایای آن را به عرب و اشراف قریش و بنی امیه اختصاص دادند و دیگران را محروم کردند.با این که قرآن،برابری و برادری را برای همۀ بشر آورده و همۀ نژادها و تیره ها در پیشگاه او برابر و فضیلت وابسته به تقوا است.

پاره پاره شدن احکام الهی قرآن در حقیقت پس از مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله به دست غاصبین شروع شد و خلیفۀ دوّم در طول خلافت خود جامعۀ اسلامی را طبقه طبقه کرد:عرب ها را طبقۀ اشراف قرار داد و بر سر مردم مسلط ساخت، قانون هایی وضع کرد که مسلمانان غیر عرب را از حقوق اجتماعی اسلامی محروم کرد و به هم دستی همکاران و احزاب هم فکر خود نظامات عمومی اسلامی را تکه تکه کرد و در دوران بنی امیه که با حکومت عثمان آغاز شد،نظریات خلیفۀ دوّم به اوج ترقی رسید و بنی امیه در دوران صد سالۀ حکومت خود آن نظریات را قانون اساسی خود قرار دادند !!

بنی امیه در آن نظریات به اندازه ای پافشاری کردند که قرآن و اسلام و مساجد و عترت به کلی تنهای از جامعه ماندند و جز سلطنت غاصبانه و دیکتاتوری به وسیلۀ نژاد بنی امیه و سپس بنی عباس برای مسلمانان چیزی نماند !! حتی ظاهر قرآن در زمان عثمان سوزانده شد و در زمان ولید،قرآن مجید تیرباران و تکه تکه گشت.

مسجد که رمز حکومت اسلامی و اساس پخش تعلیمات الهی بود،در زمان بعد از پیامبر،تعطیل و حکومت عادلانه تبدیل به حکومت عربی دیکتاتوری گردید و با

ص:332

تعطیلی مسجد پیامبر،در حقیقت همۀ مساجد عالم از هویت اصلی و ذاتیش تعطیل شد و از مساجد جز یک سلسله برنامه های خشک و ظاهر چیزی نماند.

و اما عترت پیامبر،آن چنان دچار سختی و فشار زندگی شدند که عترت و اهل بیت هیچ پیامبری و هیچ مسلمانی به اندازۀ آنان رنج و زحمت ندید؛داستان کربلا و واقعه طف و حره و...نشانگر سختی های طاقت فرسایی است که عترت نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله از دست مردم به ظاهر مسلمان کشیدند.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

در تورات نوشته شده:خانه های من در زمین مساجد است،خوشا به حال بنده ای که در خانه اش تطهیر کند و در مسجد به زیارت من آید،بر من است که کرامت نصیب زائرم کنم،آنان را که در تاریکی شب به مساجد می آیند،بشارت به نور درخشان در قیامت بده (1).

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

برای مساجد مردمی است که از شدت علاقه و توجه به مسجد،گویی مانند میخ های کوبنده به مسجدند،ملائکه همنشین آنانند،چون غایب شوند،از آنان جستجو کنند و به هنگام بیماری از آنان عیادت نمایند و به وقت حاجت به آنان کمک دهند (2).

امام صادق علیه السلام از پدرانش از حضرت علی علیه السلام نقل می کند:

همسایۀ مسجد را نماز نیست مگر در مسجد،مگر این که برای او عذری یا علتی باشد.عرض کردند:همسایۀ مسجد کیست یا امیر المؤمنین ؟ فرمود:کسی که اذان

ص:333


1- 1) -من لا یحضره الفقیه:239/1،باب فضل المساجد،حدیث 720؛بحار الأنوار:373/80،باب 8،حدیث 37.
2- 2) -بحار الأنوار:373/80،باب 8،حدیث 38.

را می شنود (1).

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

نشستن در مسجد به انتظار نماز،عبادت است (2).

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

هرگاه خداوند اهل قریه ای را ببیند که در گناه اسراف می کنند،ولی سه نفر مؤمن در آن هاست،خطاب می کند:ای اهل گناه ! اگر در میان شما مؤمنان متحابین به جلالم نبودند که به خاطر نماز آنان زمین و مساجدم آباد است و از ترس من در سحر در حال استغفارند،همانا آینه عذابم را بر شما نازل کرده و باکی نداشتم (3).

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

نشستن در مسجد به انتظار نماز عبادت است،اگر حدثی در آن نباشد.گفتند:

حدث چیست ؟ فرمود:غیبت (4).

راهیابی به بارگاه ربوبی

تا اینجا به مناسبت کلمۀ مسجد،شرحی که از نظر آیات و روایات لازم بود، دانستید؛اکنون به خواست الهی به شرح روایت پرداخته می شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ص:334


1- 1) -بحار الأنوار:379/80،باب 8،حدیث 47؛مستدرک الوسائل:356/3،باب 2،حدیث 3767.
2- 2) -الکافی:356/2،باب الغیبة و البهت،حدیث 1؛بحار الأنوار:380/80،باب 8،حدیث 47.
3- 3) -الأمالی،صدوق:199،المجلس السادس و الثلاثون،حدیث 8؛بحار الأنوار:383/80،باب 8،حدیث 57.
4- 4) -بحار الأنوار:384/80،حدیث 60.

چون به در مسجد رسیدی،به حقیقت بدان که قصد و نیت کرده ای که به در خانۀ سلطان بزرگ و عظیم الشأنی بروی و به بساطی راه یابی که در آن بساط جز برای پاکان راهی نیست و برای غیر صدیقان برای احدی اذن جلوس در آن بساط و بارگاه وجود ندارد.

در کتاب«المناقب»ابن شهرآشوب و«روضة الواعظین»فتّال نیشابوری می خوانیم:

وجود مقدس حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام چون وضو می ساخت،بند بند بدنش می لرزید و رنگ مبارکش زرد می شد؛چون سبب این حالت را از حضرت می پرسیدند،می فرمود:سزاوار است کسی که می خواهد در پیشگاه حضرت ربّ العرش به بندگی بایستد،رنگش زرد شود و در مفاصلش رعشه افتد !

و چون به مسجد می رفت،وقتی کنار درِ مسجد قرار می گرفت،سر به جانب آسمان بر می داشت و می گفت:

إلٰهی ضَیْفُکَ بِبابِکَ یا مُحْسِنُ قَدْ أَتاکَ الْمُسیءُ فَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما عِنْدی بِجَمیلِ ما عِنْدکَ یا کریم (1).

ای خدای من ! این مهمان تو است که به درگاه لطف و کرم و مرحمت و محبّتت ایستاده.ای مولای نیکوکارم ! بنده ای تبه کار به نزدت آمده از کردار زشتش به خوبی هایت درگذر ای بزرگوار.

خداوند بزرگ را از دیدگاه قرآن مجید در نظر بگیرید:

ص:335


1- 1) -المناقب،ابن شهر آشوب:14/4،فصل فی مکارم اخلاقه علیه السلام؛بحار الأنوار:339/43،باب 16،حدیث 13.

[ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ الرَّحْمٰنُ الرَّحِیمُ ] (1)، [ اللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ] (2)، [ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ] (3)، [ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ ] (4)، [ فَتَعٰالَی اللّٰهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ ] (5)، [ اللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ] (6)، [ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولیٰ وَ الْآخِرَةِ ] (7)، [ وَ مٰا مِنْ إِلٰهٍ إِلاَّ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ ] (8)، [ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ ] (9)، [ وَ اللّٰهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ] (10)، [ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ] (11)، [ وَ اللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ] (12)، [ وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ ] (13)، [ وَ اللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ] (14)، [ وَ کٰانَ اللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطاً ] (15)، [ وَ کٰانَ اللّٰهُ غَنِیًّا حَمِیداً ] (16).

جز او خدایی نیست،رحمتش بی اندازه و مهربانی اش همیشگی است*خدای یکتا که جز او هیچ معبودی نیست،زنده و قائم به ذات [ و مدّبر و برپا دارنده

ص:336


1- 1) -بقره (2):163.
2- 2) -بقره (2):255.
3- 3) -آل عمران (3):6.
4- 4) -اعراف (7):158.
5- 5) -مؤمنون (23):116.
6- 6) -نمل (27):26.
7- 7) -قصص (28):70.
8- 8) -ص (38):65.
9- 9) -زخرف (43):84.
10- 10) -بقره (2):105.
11- 11) -بقره (2):137.
12- 12) -بقره (2):218.
13- 13) -بقره (2):261.
14- 14) -بقره (2):282.
15- 15) -نساء (4):126.
16- 16) -نساء (4):131.

و نگه دارندۀ همۀ مخلوقات ] است*جز او هیچ معبودی نیست؛توانای شکست ناپذیر و حکیم است*جز او معبودی نیست،زنده می کند و می میراند *پس برتر است خدا آن فرمانروای حق [ از آنکه کارش بیهوده و عبث باشد ] *خدای یکتا که معبودی جز او نیست،پروردگار عرش بزرگ است*همۀ ستایش ها در دنیا و آخرت ویژۀ اوست*و هیچ معبودی جز خدای یگانۀ قهّار نیست*و او حکیم و داناست*و خدا دارای فضل بزرگی است*و او شنوا و داناست*و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است*و خدا بسیار عطا کننده و داناست*و خدا به همه چیز داناست*و خدا همواره بر هر چیزی احاطه دارد*و خدا همواره بی نیاز و ستوده است*.

سایر اوصاف جمال و جلال و کمال او را نیز در قرآن ببینید،آن گاه به روایات در باب توحید و اوصاف حضرت حق بنگرید،سپس با حوصله ای کامل و دقتی وافر در صنع و آفرینش حضرت دوست نظر کنید:در آفرینش خود و آنچه به شما عنایت شده،در آفرینش موجودات ارضی،سمایی،بحری،بری،ذره بینی و خلاصه از عرش تا فرش،در کتبی که با استناد به قرآن و روایات،یا پیشرفت های علمی نوشته شده توجه بیشتری نمایید تا در حدّ ظرفیت عقلی و وجدانی خود به عظمت حضرت حق پی برده،آن گاه بفهمید که وقتی به مسجد می روید در خانۀ کدام ملک عظیم هستید و کدام قدم در پیشگاه مقدس او راه دارد ؟!

آیا با بار گناه و دل سیاه و آلوده بودن به رذایل نفسی و دور بودن از نیت پاک و عمل صحیح و خلاصه بدون پاک بودن درون و برون و مستقیم بودن ظاهر و باطن امکان ورود به مقام حضرت دوست هست ؟!

با این نحوی که اکثر مردم زندگی می کنند که آلوده به انواع گناهان و تخلفات

ص:337

اعضا و جوارح اند و اکثراً حقوق حقۀ یکدیگر را رعایت نمی نمایند و به مسائل الهی و معارف حقه اهمیت نداده و در مقام کسب نور نیستند،امکان ورود به محضر یار نیست،مگر این که از تمام آلودگی های ظاهر و باطن دست بردارند،آن گاه به سوی حریم حضرت او حرکت کنند.

قرآن مجید،راه به سوی حریم قرب را به روی پاکان و دارندگان عمل صالح باز می داند،آنجا که می فرماید:

[ مَنْ کٰانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلّٰهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّٰالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئٰاتِ لَهُمْ عَذٰابٌ شَدِیدٌ وَ مَکْرُ أُولٰئِکَ هُوَ یَبُورُ ] (1).

کسی که عزت می خواهد،پس [ باید آن را از خدا بخواهد،زیرا ] همۀ عزت ویژۀ خداست.حقایق پاک [ چون عقاید و اندیشه های صحیح ] به سوی او بالا می رود و عمل شایستۀ آن را بالا می برد.و کسانی که حیله های زشت به کار می گیرند برای آنان عذابی سخت خواهد بود،و بی تردید حیلۀ آنان نابود می شود.

حرکت عملی به سوی پاکی

اشاره

در مقدمۀ رباب نامۀ سلطان ولد به هفت مسأله برمی خوریم که به عنوان حرکت عملی به سوی پاکی و صداقت از آیات قرآن و روایات گرفته شده که با تلخیص و کمی تصرف در بعضی از لغات و عبارات آن لازم است،بدانیم (2).

ص:338


1- 1) -فاطر (35):10.
2- 2) -رباب نامه.

1-اندیشیدن در هر کار

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یک ساعت اندیشیدن را از یک سال و به استناد نقل دیگر از هفتاد سال عبادت،برتر دانسته است.اندیشه در صنع الهی،در عالم نفس،در عالم آفاق،در عالم شرع،در ظاهر و باطن عالم،در عمل و عاقبت آن،در آخرت و حساب و کتاب و بهشت و عقاب،راهبر به سوی پاکی و زندگی صحیح است.

2-پاکی نیت

بیداران راه حق از لحاظ آفرینش و با توجه به قرآن و احادیث،انسان را دارای دو جنبۀ جدا از هم می شناسند:یکی جسم تاریک و فانی و بی ارزش و دیگری روشنایی ایزدی یا روح خدایی که بخش ارزشمند وجود انسان است و چون جسم ها اصولاً یکسان است،ضابطۀ تعیین ارزش ها همان باطن و نیروهای غیر مادی است.

روی همین اصل ظاهر در نظر عارفان بهای خود را از دست می دهد؛زیرا که با تظاهر می توانیم ظاهر خود را نیکو جلوه دهیم،یا کاری را برای جلب توجه دیگران انجام دهیم،بی آنکه قلباً کوچک ترین اعتقادی به عمل خود داشته باشیم.

اتفاقاً حدیثی هم از پیغمبر باقی است،مبنی بر این که خداوند به نیت ها توجه دارد نه به ظاهر و اعمال ظاهر انسان ها؛چه بسا ممکن است که کسی ما را به زبان ستایش کند،اما دلی لبریز از نفرت و کینه نسبت به ما داشته باشد.

پس دل های پاک و نیات صادقانه معیار ارزشیابی در کارها است و خداوند به دل های پاک توجه می کند. گفت حق من ننگرم اندر عمل*** نی در این جسم کثیف پر دغل

ص:339

لیک دارم دائماً در دل نظر***زان که جز دل نیست از من باخبر

دل بود چون آینه شاهد منم*** جز در آیینه نظر می نفکنم

غیر آیینه نخواهد خوب رو ***کی بود چیزی چنان مطلوب او

اهمیت و ارزش دل و آنچه در آن می گذرد تا بدان جاست که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده:

مَنْ أَحَبَّ قَوْماً فَهُوَ مِنْهُمْ (1).

3-دعا همراه با حرکت و عمل

اصل قرار دادن نیت در خصوص کارها ممکن است این اشتباه را در پی آورد که گروهی بی هیچ کاری،دست روی دست بگذارند و به امید این که نیت فلان کار نیک را دارند،دل خوش سازند.

متأسفانه بسیاری از مردم برای کارها کلاه شرعی درست می کنند،مثلاً اگر دروغ مصلحت آمیز را جایز بدانیم،اما حدود«مصلحت»را تعیین نکنیم،آیا کدام دروغ است که در آن مصلحتی ملحوظ نباشد ؟

پس باید توجه داشت که اصلْ قرار دادن نیت از آن روست که اگر کاری را با نیت درست شروع کنیم؛اما امکانات و قدرت ما برای کمال آن کافی نباشد یا مثلاً به منظور اصلاح امری آن را خراب تر کنیم،از لحاظ شرعی و اخلاقی مسؤولیتی متوجه ما نیست،در صورتی که امکان اصلاح آن از دست ما برود و گرنه در یکجا نشستن و دست روی دست گذاشتن هیچ مشکلی را حل نمی کند،حتی اگر نیت انجام کاری را داشته باشیم،چرا که نیت راه رفتن به تنهایی کافی نیست که ما را از

ص:340


1- 1) -تفسیر ابن کثیر:343/2.

جایی به جایی ببرد،مگر این که راه رفتن و حرکت را با نیت همراه سازیم.

در مورد دعا نیز وضع همین طور است،درخواست چیزی از خداوند بی آنکه در جهت کسب آن کوشش کنیم، کوچک ترین اثر مثبتی نخواهد داشت.

دعا در حقیقت یعنی اقدام و کوشش در جهت مطلوب و این همان مطلبی است که به صورت مَثَل می گویند:

«از تو حرکت از خدا برکت».

سلطان ولد برای روشن ساختن مطلب،تمثیلی زیبا آورده است:

ساده مردی بود در یک مدرسه***احمقی بیحاصلی پر وسوسه

روز و شب در حجره گفتی ای خدا*** عالمم گردان و بر من در گشا

دیگران در حجره ها پهلوی او***جمله در تکرار بودند و غلو

پر شده از بانگ هریک صحن و بام*** جمله در بحث اصولین و کلام

بحث ایشان را مدرس می شنید*** بر در و بر بام هریک میدوید

روز و شب تا بیند ایشان در جهاد*** چون همیکوشند در علم و رشاد

حرصشان چونست در تحصیل ها*** تا از ایشان کیست افزون در ذکا

او همی گفتی همه شب کای خدا*** عالمم ساز و بزرگ و مقتدا

پس مدرس گفتش از روزن که هان*** روز و شب تکرار کن درست بخوان

او چنان پنداشتکان گفت از خداست*** حرص تحصیلش ز جان چون موجهاست

گشت از آن پس روز و شب مشغول او*** همچو یاران دیگر در جستجو

خواندن و تکرار او بسیار کرد*** پند را بشنید و با آن کار کرد

بعد اندک مدت اندر علم دین*** گشت او دانا و استاد گزین

باز می گوید:خواجه ای برای خریدن غلام به بازار رفت،یکی از غلامان،بسیار

ص:341

از خود تعریف کرد و گفت:من محاسن زیادی دارم و یکی از آن ها این است که نیازهای خواجه را بدون آنکه بگوید درک می کنم.

خواجه او را خرید و به خانه برد.پس از چند روزی خواجه تشنه شد،اما هرچه منتظر نشست غلام آبی نیاورد.بر غلام بانگ زد که تشنه ام آبی بیاور،اما او پاسخ نداد و حرکتی نکرد،تا آن که خواجه از تشنگی برخاست و کوزه ای آب را به چنگ آورد و نوشید،آن گاه غلام گفت:ای خواجه ! اکنون بر من معلوم شد که تشنه ای زیرا علامت نیاز به چیزی حرکت در رفع آن است.

4-کشتن هواهای نفس و دوری از شهوات

در وجود آدمی دو نیروی متضاد فرمانرواست.نخست نیرویی که اعمال نیک و شایسته را در نظر آدمی جلوه می دهد و عارفان بر اساس اصول الهی آن را عقل نام نهاده اند و دیگر نیرویی که از آن تعبیر به نفس و هواهای آن شده که در برابر آن نیروی ایزدی است و این نیرو راهبرنده به شهوات و بدی ها است و در حقیقت نیروی شیطانی و اهریمنی به شمار می رود.

نفس،تمایلات حیوانی را در وجود آدمی می آراید و آن گونه که کودکان را با شیرینی می فریبند،انسان را به راه نادرست می کشاند که پایان آن جز تلخی و رنج نخواهد بود !!

مهم ترین اصل در مبارزه با نفس شناختن نیروهای گوناگون آن است و گرنه هر لحظه این امکان وجود دارد که یکی از جنبه های اهریمنی نفس،خود را در چشم انسان بیاراید و نیکو جلوه دهد و آن وقت گمراهی انسان قطعی است.

سلطان ولد،نیروهای ظاهری و باطنی نفس را به دیو سیاه و سپید تشبیه کرده است.

ص:342

او می گوید:دیوان سپید و سیاه در نفوس مردمند، حال های بد مثل،زنا و قتل و حرام خوردن و غیر آن دیوان سیاهند و آن را همه کس می بینند و می دانند و حال های نیک مثل ترک دنیا کردن و به طاعت و عبادت و خیر مشغول شدن از روی ظاهر به غرض آنکه خلق قبول کنند دیوان سپیدند،آن را هرکس نتواند دیدن و دانستن مگر که اولیا که ایشان را دائم نظر در باطن است و تمامت دیوان سیاه و سپید را در خود دیده اند و کشته اند و در همه هم می بینند و می دانند.

شهوات لذایذ خارج از حدود و مقررات الهی است که در امروز گرچه ظاهر شیرین و خوش مزه ای دارد،ولی فردا که باطنش آشکار شد،به صورت رنج ابدی و عذاب همیشگی گریبان انسان را خواهد گرفت !

در حدیث نبوی آمده:

حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَکارِهِ وَ حُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ (1).

بهشت،در گرو تحمل سختی هاست و جهنم با شهوات پر می شود.

در تقریر این حدیث در«رباب نامه»آمده:

هرچه تو را آن رنج و تلخ و ناخوش می نماید هم چون خارستان،آن راه بهشت است و هرچه تو را شیرین و گوارنده و خوش می نماید،مثل خوردن و شهوت راندن و عیش و عشرت کردن،هم چون گلشن و سبزه زار،آن راه دوزخ است.

پس هرکه راه رنج را گزید،به گنج جنت رسید و هرکه راحت را اختیار کرد در محنت ابد افتاد و به نار دوزخ پیوست !

ص:343


1- 1) -روضة الواعظین:421/2،مجلس فی الحث علی مخالفة النفس؛بحار الأنوار:72/68،باب 62،حدیث 42.

5-مجاهده،رنج کشیدن،گرسنگی

گرفتار ماندن در دنیای مادی و فراموش کردن جوار حق موجب پرداختن به گمان ها و اندیشه های نفسانی است و هریک از این نوع اندیشه ها در حقیقت نوعی بت به شمار می روند که برای رسیدن به کمال،باید آن ها را از میان برداشت.

سلطان ولد،این گونه بت های فکری را به پرده هایی تشبیه می کند که میان بنده و حق کشیده شده است و باید به نیروی ریاضت و مجاهده آن ها را از میان برداشت.

6-عبادت

کشتن هوای نفس و ترک خود و ریاضت و مجاهدت هنگامی سودمند است که با عبادت و خدمت در راه حق همراه شود و گرنه به استناد آیۀ:

[ وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ ] (1).

و جن و انس را جز برای این که مرا بپرستند نیافریدیم.

چون مقصود حق از خلقت انسان عبادت بود،هرکه اینجا نکند در دوزخ گرفتار خواهد آمد.

7-پیروی از ولی حق

اگر کسی شش مرحلۀ گذشته را بدون ولی و راهنمای الهی طی کند بدون شک به جایی نمی رسد.

ص:344


1- 1) -ذاریات (51):56.

اگر کسی فی المثل هزاران سال عبادت کند و در ریاضت و مجاهده باشد و دائم در حال اندیشه دیده شود و به مبارزه با نفس سخت کوشا باشد،ولی به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نگرود،هم به جایی نمی رسد،هم عباداتش مقبول نخواهد بود.

تمام برنامه های انسان در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله باید زیر نظر راهنمایی پیامبر صلی الله علیه و آله و در زمان امام باید زیر نظر امام معصوم و در زمان غیبت باید زیر نظر عالم ربانی باشد.

چون این هفت مرحله را گذر کنی،به مرز پاکی و صداقت می رسی و آن ارزش و اعتبار الهی را کسب کرده لایق ورود به بساط خدمت جانان و نشستن در مقام قرب او خواهی گشت که حضرت صادق علیه السلام می فرماید:لا یَطَأُ بَساطَهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ وَ لا یُؤذَنُ لِمُجالَسَتِهِ إلَّا الصِّدِّیقُونَ

علائم پاکان و صدّیقان

پاکان و صدیقان را علائمی است که در قرآن مجید و روایات و آثار اسلامی آمده و این نوشتار گنجایش بیان تمام آن علائم را ندارد،ولی لازم است به برخی از آن علائم اشاره رود:

[ الصّٰابِرِینَ وَ الصّٰادِقِینَ وَ الْقٰانِتِینَ وَ الْمُنْفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحٰارِ ] (1).

آنان که صبر کنندگان و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرهایند.

با طی این مراحل گروهی از فرزندان آدم،خود را به نقطۀ رضایت حق و بساط خدمت و مقام قرب رساندند و به جایی خود را متصل کردند که درِ تمام فیوضات ربانی به روی آنان گشوده شد و آنچه را باید ببینند دیدند و آنچه را باید بشنوند

ص:345


1- 1) -آل عمران (3):17.

شنیدند و آنچه را باید بگیرند،گرفتند.

کوردلان و نادانان و احمقان و راه نرفتگان چه می دانند که در این بزم چه خبر است و چه می فهمند که این واقعیت های پرارزش یعنی چه ؟

به قول عارف دل سوخته حاج میرزا حبیب اللّه خراسانی:

ای که گویی شاه خوبان را وفایی نیست هست***وی که گویی درد هجران را دوایی نیست هست

ای که گویی خضر و اسکندر همه افسانه بود*** در جهان سرچشمه آب بقایی نیست هست

این همه رخشنده گوهر از کجا گردد پدید*** در جهان گویی اگر بحر صفایی نیست هست

بس گهر شد سنگ و زر شدخاک وتن شد جان پاک***شمس معنا را مگر نور و ضیایی نیست هست

بس فقیر آمد توانگر بس گدا شد پادشاه ***شاه جان ها را مگو جود و عطایی نیست هست

[ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسٰارِعُونَ فِی الْخَیْرٰاتِ وَ أُولٰئِکَ مِنَ الصّٰالِحِینَ ] (1).

[ در سایۀ قرآن و نبوّت پیامبر ] به خدا و روز قیامت ایمان می آورند و به کار شایسته و پسندیده فرمان می دهند،و از کار ناپسند و زشت بازمی دارند و در کارهای خیر می شتابند و اینان از شایستگانند.

[ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا

ص:346


1- 1) -آل عمران (3):114.

أُولٰئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ ] (1).

و کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند و آنان که مهاجران را پناه دادند و یاری کردند،مؤمنان حقیقی فقط آنانند،برای آنان آمرزش و رزق نیکو و فراوانی است.

[ التّٰائِبُونَ الْعٰابِدُونَ الْحٰامِدُونَ السّٰائِحُونَ الرّٰاکِعُونَ السّٰاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّٰاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحٰافِظُونَ لِحُدُودِ اللّٰهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ] (2).

[ آن مؤمنان،همان ] توبه کنندگان،عبادت کنندگان،سپاس گزاران، روزه داران،رکوع کنندگان،سجده کنندگان،فرمان دهندگان به معروف و بازدارندگان از منکر و پاسداران حدود و مقرّرات خدایند و مؤمنان را [ به رحمت و رضوان خدا ] مژده ده.

[ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتٰابُوا وَ جٰاهَدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ أُولٰئِکَ هُمُ الصّٰادِقُونَ ] (3).

مؤمنان فقط کسانی اند که به خدا و پیامبرش ایمان آورده اند،آن گاه [ در حقّانیّت آنچه به آن ایمان آورده اند ] شک ننموده و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد کرده اند؛اینان [ در گفتار و کردار ] اهل صدق و راستی اند.

آیاتی که در آن آیات می توان علائم پاکان و صدیقین را دید زیاد است،کمتر صفحه ای از صفحات قرآن است که در آن علائم و نشانه های این دو طایفه ذکر نشده باشد.

ص:347


1- 1) -انفال (8):74.
2- 2) -توبه (9):112.
3- 3) -حجرات (49):15.

روایات بسیاری هم در معرفی پاکان و صدیقین آمده است.

برای یافتن علائم این دو چهرۀ پاک به روایات باب اخلاق مراجعه کنید که در آن باب دریایی بی کران از معارف الهی مشاهده خواهید کرد و در یک کلمه،اگر بخواهید بدانید صدیقین از چه خصائصی برخوردارند،به صفات پاک مولی الموحدین امیر المؤمنین علیه السلام توجه کنید که در روایت آمده،منظور از صدیقین در قرآن مجید علی علیه السلام است (1).

و می دانید که وجود مقدس مولا حاوی و جامع تمام اصول و کمالات بود تا جایی که خلیل بن احمد پس از اندکی شناخت از علی علیه السلام می گوید:

«إِسْتَغْناءُهُ عَنِ الْکُلِّ وَ احْتِیاجُ الْکُلِّ إِلَیْهِ دَلیلٌ عَلیٰ أَنَّهُ إمامُ الْکُلِّ».

بی نیازی علی در همۀ امور از همه و احتیاج همه در تمام برنامه ها به او دلیل بر این است که آن حضرت پیشوای همه است !!

در روایت آمده منظور از صادق و مصدق و صدیق در قرآن مجید علی علیه السلام است (2).

روی این حساب برای شناخت پاکان و صدیقان بهترین و نزدیک ترین راه مطالعۀ حیات و شناخت اوصاف علی علیه السلام است.

علی علیه السلام منبع و سرچشمۀ علم،عدل،عفت،عصمت،عبادت،کرامت، شرف،غیرت،فضیلت،احسان،جود،سخا،عطا و تمام فضایل و کمالات است؛این چنین انسان و هرکس که به اندازۀ استعداد و قدرتش از این اوصاف برخوردار است به حریم مقدس دوست و بساط جناب یار راه دارد و برای او اذن مجالست هست؛زیرا از پاکان و صدیقان است.

ص:348


1- 1) -تفسیر القمی:142/1؛سفینة البحار:66/5،الصدق و مدحه.
2- 2) -سفینة البحار:67/5،الصدق و مدحه.

کمالات امام علی علیه السلام پاک مرد بزرگ و صدیق اکبر

«صدای عدالت انسانیت»به ترجمۀ آقای خسروشاهی در مقدمۀ جلد اوّل دربارۀ کمالات امام علی علیه السلام در جهت ایمان،عصمت،محبت،وفا،حکومت به حق و عدل،امارت،عدالت،بزرگواری...مطالبی دارد که خلاصۀ آن به این شرح است:

آیا در تاریخ بشر از ثبات عقیده ای سراغ گرفته ای که هیچ سستی در آن راه نیابد و از آتش فشانی ها و زلزله ها بر او لرزه نیفتد و کدام زلزله ای برای عقیده شدیدتر از اجتماع دشمنان بسیار و نیرومند برای تخطئه و تکفیر و هرگونه گناهی که از این دو دارند ! می تواند وجود داشته باشد و کدام آتش فشانی برای عقیده سوزنده تر از تهدید به مرگ محتوم و در انتظار و یا خود مرگ می تواند باشد ؟ و علاوه آیا هیچ پرسیده ای که مبارزه فقط به خاطر ایمان و عقیده که سستی و انحراف در آن راه ندارد و در راه سود و نفع نیست و به دور ثروت و مال و جاه طلبی نمی چرخد چگونه می تواند بود ؟

او یعنی پسر ابو طالب در تمام جوانب حیات فقط به خدا و شؤون حق عشق می ورزید و در تمام لحظات حیات جز به حضرت دوست اندیشه نکرد و سخت ترین حوادث و مصائب کمترین اثری در عقیده و ایمان او به جا نگذاشت و بلکه آن حضرت برای تمام بشریت تا قیامت اسوۀ ایمان و امیر مؤمنان گشت.

آیا،از دنیا خواسته ای برای تو از مهر و عاطفه ای سخن گوید که از قلبی سرچشمه می گیرد که مالامال از مهر و شفقت است و از زبانی بیرون می آید که جز صلح و سلامت بر آن جاری نگردد و از اینجا است که او قدرت پیروزمندی است که در پای آن فریبندگی های زمین شکست می خورند و این در آن دورانی است که

ص:349

سودپرستی و آزمندی،استثمار و احتکار منافع بر مردم حکومت می کند، و دشمنان علی علیه السلام به خاطر آن ها با هم می جنگند و سپس در برابر صاحب این قلب و زبان پرمهر و محبت و برای نبرد با آن یکی می شوند و متحد می گردند.

آیا در قاموس لغات و کلمات معنی عصمت و بی گناهی را دریافته ای،لغت و کلمه ای که مردم آن را به کار می برند،می نویسند و در زندگی خود کم یا زیاد با آن به سر می برند و هرکسی به حکم تکوین خود،چیزی از آن بهره می برد و همۀ هم زادان آن از قبیل:پاکی دل،صفای نیت،صفای محض به سوی آن می خوانند.

و اگر بخواهی که آن را در چیزی محسوس و مادی نشان دهی و به اشک های شب و شبنم صبحدم آن را تشبیه کنی،کار درستی نکرده ای؛زیرا بی گناهی و عصمت پاکی انسان است نه مولود شب و صبح،بی گناهی محض و عدم آلودگی از قلب سلیم و دل پاک سرچشمه می گیرد،قلبی که چنان بر صاحب خود تکیه دارد که زمستان بر حرارت خورشید !! و چنان بر آن بستگی و پیوند دارد که زمین بر آب، تا آن را زنده و سرسبز و خرم سازد !

آیا بزرگ مردی را شناخته ای که از عوامل محبت و وفا بیش از آنچه دیگران فهمیده اند درک کرده بود و این محبت و این وفا در چهارچوب سرشت خالص او و آمیخته با جان و دل او بود،همه را دوست داشت و آن را به خود می بست.

و در وفا نیز بر خود تکلیف روا نمی داشت و از صمیم دل دریافته بود که آزادی قداستی دارد که هستی و جهان خواستار آن است و هیچ چیز را به جای آن نمی پذیرد و در محور آن هر عاطفه و هر فکری دور می زنند و بر محور آن محبت و وفا آزاد و بی قید می گردند و از اینجا است که بدترین برادران آن کسی است که برای او تکلف باید کرد و طبعاً بهترین آن ها کسی است که چنین نباشد.

آیا از فرمانروایی خبر داری که خود را از نان سیر خوردن دور نگهدارد،چه در

ص:350

آنجا یعنی در مملکت او کسانی یافت می شوند که سیر نمی شوند و جامۀ نرم نپوشد در حالی که در میان افراد ملت هستند،کسانی که لباس خشن و درشت می پوشند و درهمی را اندوختۀ خود نسازد که در بین مردم نیاز و فقر وجود دارد و به فرزندان و یاران خود وصیت کند که غیر این راه و روش را نپیمایند و از برادر خود به خاطر یک دینار که بدون حق از بیت المال طلب می کرد بازخواست کند و یاوران و پیروان و فرمانداران خود را به خاطر یک گرده نان که به رشوت از ثروتمندی گرفته و خورده اند به محاکمه بکشد و تهدید کند و بیم دهد و به یکی از فرماندهانش پیغام دهد که:

سوگند صادقانه بر خداوند که اگر او به کوچک ترین چیزی از مال ملت خیانت ورزد،چنان بر او سخت گیرد که به اندک مال،گران بار و بی آبرو گردد و دیگری را بدین سخن کوتاه و زیبا و نغز مخاطب قرار دهد:

به من خبر رسید که زمین را درو کرده و هرچه زیر پایت بود برگرفته ای و آنچه را به دستت رسیده خورده ای،بایست حساب دهی و وضع خود را به من گزارش کنی.

و بر سومی از کسانی که رشوه می گرفت و به نام بینوایان جیب و کیسۀ خود را پر می کرد و به عیاشی و خوشگذرانی می پرداخت،چنین وعده می دهد:

از خدا بترس،مال مردم را به خود آنان برگردان و تو اگر این کار را نکنی و خداوند تو را به دست من برساند،وظیفه ای که در پیشگاه خداوند دارم دربارۀ تو انجام می دهم و با شمشیرم تو را می زنم،شمشیری که آن را بر کسی نزدم مگر آنکه به دوزخ سرنگون شد !!

آیا از میان مردم،سردار و امیری را شناخته ای که در زمان و مکان ریاست،به دست خود آسیاب را بچرخاند و نانی خشک درست کند که آن را به زانو می شکند

ص:351

و کفش خود را به دست خود وصله می زند و از مال دنیا کم یا زیاد چیزی را اندوخته و پس انداز خود نسازد؛زیرا هدف وی در زندگی آن است که حق بینوایان و ستم دیدگان و بیچارگان را از استثمارگران و احتکارچیان باز ستاند و زندگی سالم و خوشی را برای آنان فراهم آورد.

او در فکر سیر شدن و خوب پوشیدن و آرام خوابیدن نبود،در حالی که در قلمرو حکومت او،کسی است که امید قرص نانی ندارد،شکم های گرسنه و جگرهای تشنه وجود دارند و می گفت و چه سخن ارج دار و نیکویی است:

آیا فقط به این اکتفا کنم که به من پیشوای مسلمانان بگویند،ولی در سختی های روزگار با توده شریک نباشم ؟!

و البته با این منطق،کم ارزش ترین چیزهای دنیا در نزد او حکومت بر مردم است،اگر نتواند حقی را برپا داشته و ستم و باطلی را نابود سازد.

آیا در مهد عدالت،بزرگی را می شناسی که همیشه بر حق و حقیقت بود،و لو آنکه همۀ مردم روی زمین بر ضد او متحد می شدند و دشمنان او اگرچه کوه و بیابان را هم پر می ساختند بر باطل و گمراهی بودند که عدالت در او یک مذهب و یک امر اکتسابی نیست؛گو این که بعداً خود روش و مکتبی شد و برنامه ای نیست که سیاست دولت آن را تشریح کرده و به وجود آورده باشد،و لو این که این نقطه هم در مد نظر وی بود و راهی نیست که به طور عمد آن را بپیماید تا در نزد مردم به مقام صدارت برسد،و لو این که او این راه را رفت و در دل های پاکان برای همیشه جا گرفت.

بلکه عدالت در بنیاد و مبادی اخلاقی و ادبی او اصلی است که با اصول دیگری پیوند دارد و طبیعی است که ممکن نیست او خود را بر ضدّ آن وادارد،تا آنجا که گویی این عدالت ماده ای است که در ارکان جسمی و بنیان بدنی او مانند مواد دیگر

ص:352

به کار رفته و وجود او را تشکیل داده اند و در واقع،عدالت،خونی باشد در خونش و روحی باشد در روحش.

مسیح بر فلک و شاه اولیا به تراب ***دلم ز آتش این غصه گشته بود کباب

سؤال کردم از این ماجرا زپیر خرد ***چو غنچه لب به تبسم گشود وداد جواب

به حکم عقل به میزان عدل سنجیدند*** مقام و مرتبه این دو گوهر نایاب

نشست کپه میزان مرتضی به زمین*** به آسمان چهارم مسیح شد پرتاب

آیا در مرکز دشمنی ها بزرگی را شناخته ای که سودپرستان که در میان آن ها گروهی از نزدیکان و خویشان وی هم بودند،با وی جنگیدند و آن ها که بر وی غلبه یافتند شکست خوردند و او که شکست خورد پیروز گردید ؟!

زیرا مفاهیم انسانیت،پیروزمندان بر وی را منکوب و رسوا ساخت،چون که پیروزی آن ها با حیله و مکر و توطئه و به خاطر به دست آوردن دنیا با شمشیر ستمکارانه بود و او که شکست خورد مقام بلندی یافت؛چون شکست او در روشنایی عقل و قلب،متضمن جوهر شهادت،در راه شرافت و فضیلت انسان و حقوق بشر و به خاطر وصول به عدالت و مساوات بود و از اینجا است که پیروزی آنان شکست بود و شکست او پیروزی بزرگی برای ارزش های انسانی انسان بود.

آیا از تاریخ،دربارۀ جنگجوی دلاوری که فوق العاده شجاع است،پرسیده ای که رزم جویان بر ضد خود را به خاطر این که انسان هستند دوست بدارد و تا آنجا در این مهرورزی پیش برود که به یاران خود،آن ها را توصیه کند،در حالی که او مصلح بزرگ و لایق و صالحی است که مورد مکر و حیله و نیرنگ آنان واقع شده است و بگوید:تا آن ها شروع نکنند با آن ها نجنگید و اگر به یاری خدا شکست خوردند، آنکه را پشت کرد نکشید و آنکه را فرار می کند تعقیب ننمایید و زخمی شدگان را

ص:353

زخم نزنید و کمک کنید و زنان را آزار نرسانید.

سپس ده ها هزار نفری که جمع شده اند و به ناحق به خون وی تشنه اند،آب را به روی او ببندند و به او پیغام دهند که آب را تا مرگ وی به روی او خواهند بست و او آن ها را از مرکز آب عقب براند و آن را اشغال کند و آن گاه همان دشمنان را بر این آب بخواند تا از آن بخورند،هم چنان که خود و یارانش و مرغان هوا از آن می خوردند و کسی مانع نمی شد !!

و می فرمود:پاداش مجاهد شهید در راه خدا بزرگ تر از آن کسی نیست که قدرت یابد و عفو کند،شاید کسی که عفو می کند و می بخشد از فرشتگان باشد !!

و تا آنجا پیش می رود که بعد از آنکه دست جنایتکاری او را مورد سوء قصد قرار داد که زندگی را به سبب آن بدرود گفت،به عزیزان خود دربارۀ قاتل خود چنین می گوید:اگر ببخشید به تقوا نزدیک تر است.

جنگجوی شجاعی که عوامل شجاعت عجیب و مردانگی بی نظیر او با عوامل و محبت شگفت انگیزش ارتباط دارند.

او از کسانی که علیه او توطئه می چیدند،در حالی که قدرت داشت آن ها را از بین ببرد،فقط انتقاد نمود و آن ها را توبیخ کرد و هنگامی که برای توبیخ نزد آن ها رفته بود،تنها و سر برهنه و بی سلاح بود،ولی آن ها همه غرق در سلاح بودند، به طوری که صورت آن ها از خلال اسلحه به سختی پیدا بود،پس با آنان از برادری و دوستی ها،سخن می گوید و بر حال آن ها گریه می کند که چرا در این راه گام بر می دارد تا آنکه آنان فقط خون وی را خواستار شدند،او که شمشیر بی نوایان و محرومان است صبر و شکیبایی به خرج داد تا آنان جنگ را شروع کنند،آن گاه آنان را از جایشان کند،تکان داد،درهم کوبید و مانند گردبادی سهمناک که ریگ های بیابان را بر هوا می برد،صفوفشان را از هم پاشید و پراکنده ساخت.

ص:354

او فقط کسانی را که یاغی و متجاوز و ستمگر بودند و قصدی جز فساد و بدی و دشمنی نداشتند به خاک افکنده و نابود ساخت،ولی در آن حال که پیروز شد،بر کشته های آن ها گریه کرد،در صورتی که آن ها کشتگان خودپرستی و هوسرانی بودند و همین زشتی و پستی بود که آنان را بدین راه کج و منحرف کشانده بود.

آیا هیچ رهبر جامعه ای را شناخته ای که همۀ وسایل قدرت و ثروت در نزد وی گرد آید به طوری که بر دیگران فراهم نباشد،آن گاه او از همۀ آن ها در حسرت و دوری دائمی باشد و با این که حسب و نسب والایی دارد،بگوید:هیچ حسبی چون تواضع نیست و دوستدارانش او را دوست بدارند و او بگوید:آن کس که مرا دوست دارد پوشاک فقر را آماده سازد،در دوستی او غلو کردند و او گفت:کسی که مرا به طور غلوآمیز دوست بدارد،اهل نجات نیست و این را وقتی گفت که نخست خود را مخاطب قرار داده بود:خدایا ! بر من ببخشای آنچه را که مردم نمی دانند.

بر گروه دیگری که او را دوست نداشتند،همانند نصیحت گوی خوش اخلاقی نصیحت کرد،پند و اندرز داد،او را دشنام دادند؛رفقا و یارانش ناراحت شدند و به ناسزاگویی متقابل پرداختند.به آن ها گفت:من دوست ندارم که شما ناسزا بگویید.

بر او بدی کرده و به دشمنی برخاستند و در غیاب او حق وی را ادا نکردند و بر ضد وی توطئه چیدند و او می گفت:برادر خود را با نیکی کردن عتاب و توبیخ کن و با نیکوکاری وی را باز گردان و برادر تو در دوری از تو،قوی تر از تو بر پیوند با او نباشد و در بدی نیرومندتر از تو بر نیکی نباشد.

به او گفتند که با بعضی از تبهکاران و لو برای مدتی کم کنار آید تا حکومتش محفوظ بماند و او گفت:دوست تو کسی است که تو را از زشتی باز دارد و دشمن تو آن باشد که تو را اغفال کند و سپس افزود:راستی را اگر هم بر ضرر تو باشد بر دروغ

ص:355

اگر هم تو را سود رساند ترجیح بده.

به کسی که نیکی کرده بود به جنگش آمد و او خود را مخاطب ساخت:کسی که سپاس گزار نباشد تو را از نیکی و احسان باز ندارد.از نعمت های زمین بر او تعریف کردند به گوینده نظری افکند و گفت:حسن خلق چه نعمت خوبی است.

سپس خواستند او را به پیروزی به هر وسیله ای که مقدور باشد مایل سازند، چنان که دیگران می کنند و او فرمود:کسی که گناه و زشتی بر او غلبه داشته باشد پیروز نگشته و آن کس که با بدی و شر غالب گردد در واقع شکست خورده است.

از زشتی ها و بدی های دشمنانش چیزهایی می دانست که دیگران نمی دانستند و او از آن ها چشم پوشیده و گفت:بهترین اعمال مردان شریف،چشم پوشی از چیزهایی است که می داند.

دشمنان و پیروان نادانش روزگار را بر او تنگ ساختند و چیزها می گفتند که در هر قلبی ایجاد بدبینی می کرد و او در عوض همیشه تکرار می کرد:در گفتاری اگر بتوانی احتمال نیک بدهی گمان بد مبر !!

آیا آن پیشوای دینی و رهبر مذهبی را شناخته ای که به فرماندارانش دربارۀ مردم چنین توصیه می کند:مردم،یا برادر دینی شما هستند یا انسانی نظیر شما می باشند؛با آنان از گذشت و اغماض خود چنان روا دارید که دوست دارید خداوند از شما عفو و اغماض کند و آیا صاحب قدرتی را شناخته ای که به خاطر برقراری عدل و داد در میان توده،بر قدرت خود شورید !! و آیا صاحب ثروتی را می شناسی که از ثروت و مال دست بشوید و فقط به قرص نانی اکتفا کند که زندگی او را حفظ کند و زندگی در نزد وی فقط سود رساندن به برادران انسان اوست،اما دنیاهای او باید کسی غیر او را بفریبد.

این است آثار وجودی پاکان و صدیقان،آن هم مشتی از خروار و قطره ای از

ص:356

اقیانوس و وجبی از دو جهان ! اینان به خاطر پاکی و صداقت در بساط حضرت حق راه داشته و مأذون در مجالست با حضرت اویند.

این فقیر شکسته بال و خسته احوال در مدح حضرت ساقی کوثر چنین سروده:

علی تنها ولیّ کردگار است***حریم کبریا را پردهدار است

علی بُد مقصد و مقصود عالم*** هم او بُد افتخار بزم آدم

علی باشد قسیم جنت و نار*** همان شیر شجاعت روز پیکار

علی یعنی جمیع ماسوی اللّه*** که بر اسرار عالم هست آگاه

علی مردان حق را رهرو راه*** که بُد بزمش مناجات سر چاه

علی نور چراغ آفرینش ***علی حق و علی عقل است و بینش

علی مصدر برای هرچه مشتق*** همه در قید او او مرد مطلق

علی صبح امید دردمندان*** وجود او پناه مستمندان

علی قرآن ناطق بعد احمد*** بلافصل او وصی بعد محمد

علی روشنگر تاریخ عالم*** گهر بر تاج فرق اوّل آدم

علی عنوان قلب مؤمن پاک*** علی نوری به خاک و روح افلاک

علی برج هدایت را بود ماه*** خدایش گفته در قرآن تویی راه

علی عدل و علی علم و علی داد*** جهان هرگز ندارد همچو او یاد

علی اصلی بود ثابت به قرآن*** میان حق و باطل اوست فرقان

علی حق را زهر سو ساعد آمد*** نبی را در نبوت شاهد آمد

علی یعنی بهشت جاودانی***فروغ پر بهای زندگانی

علی بستان عالم را گل عشق*** جهان را حضرت او بلبل عشق

علی بنیان اسلام است و آیین ***به میزان قیامت اوست شاهین

علی باشد نشان وجه داور*** همه پیغمبران را یار و یاور

ص:357

علی مسکین گدای خاک کویت*** سیه رویی چو خال پاک رویت

تا بارگاه معبود

آری،پاکان و صدیقان را اوصافی دیگر و حیثیت و هویتی غیر آن است که دیگران را،پاکان و صدیقان را قلبی و روحی و نفسی و عملی غیر عموم است.

اینان از هنگام شروع بیداری و بینایی به تصفیه تمام وجود برخاستند و در خانۀ هستی خود غیری باقی نگذاشتند،کمال ذلت را یافتند تا عزیز شدند،کمال خضوع و خشوع را آوردند تا سرور و امیر گشتند،به مرگ اختیاری مردند،تا زنده شدند،حقیقت بهشت و جهنم را در اعمال یافتند،تا از جهنم برای ابد آزاد و مستعد ورود به بهشت الهی در قیامت شدند.

جلال و جمال و کمال و حقیقتی جز حضرت احدیت نیافتند و آنچه غیر او یافتند،از شؤون حضرت دوست یافتند و تا این گونه نمی شدند به بساط خدمت راه نمی یافتند و اذن مجالست برای جلوس در مقام قرب نمی یافتند.

سعید الدین سعید فرغانی در«شرح تائیه ابن فارض»در شرح این بیت که به عنوان مقول قول حق است:أَتَیْتَ بُیُوتاً لَمْ تَنَلْ مِنْ ظُهُورِها وَ أَبْوابُها عَنْ قَرْعِ مِثْلِکَ سُدَّتْ

چنین گوید:راه به بارگاه عشق و وصل حضرت ما،جز نیستی و فنای حقیقی نیست و خانه های اسما و صفات حضرت ما که مراتب وصل حقیقی اند،با آشیانه های وجود مقید مجازی و اسما و صفات مستعار امتیازی تو،پشت تا پشت افتاده اند،من جهة القدوم و الحدث.

پس تا یک سر موی از هستی مقید تو و اضافت اسما و صفات از قول و فعل

ص:358

و علم و عمل و غیر آن،به خودی خودت در تو باقی و ثابت است و تو در بند آنی که آن را وسیلت وصول به جناب وصل ما سازی،چنان است که می خواهی که در خانه های مراتب وصل حضرت ما،از راه پشت بام درآیی و هرگز کسی این را میسر نشود و از این راه بی راهی بقای هستی و آگاهی مضاف به تو که پشت و بام این خانه هاست،هیچ کس به این خانه های مراتب وصل ما نرسیده است و نتواند رسید.

چه اطراف این بارگاه از باروی عزت:

[ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً ] (1).

همۀ عزت و توانمندی برای خداست.

و سدّ محکم:

[ وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهٰا وَ لٰکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقیٰ وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوٰابِهٰا ] (2).

و نیکی آن نیست که به خانه ها از پشت آن ها وارد شوید،[ چنان که اعراب جاهلی در حال احرام حج از پشت دیوار خانۀ خود وارد می شدند نه از در ورودی ] بلکه نیکی [ روش و منشِ ] کسی است که [ از هر گناه و معصیتی ] می پرهیزد.و به خانه ها از درهای آن ها وارد شوید.

حصنی عظیم منیع دارد و باز درهای آن خانه های اسما و صفات که مراتب وصل مااند و آن درهای محض فنا و محو آثار و حظوظ است،بالکلیه از کوفتن چون تویی که هنوز از سر حظوظ خود برنخاسته ای و لذت وصال ما به قیمتی از

ص:359


1- 1) -یونس (10):65.
2- 2) -بقره (2):189.

هستی خود می طلبی چنان بسته است که هرگز به این کوفتن تو گشاده نشود !!

به قول فیض کاشانی:

دل بکن جانا از این دیر خراب***کآسمان در رفتنت دارد شتاب

گر نکندی بسته ماند اینجا دلت ***تو بمانی بیدل آنجا در عذاب

حسرتی ماند به دل آن را که داد*** دل به چیزی کو نشد زان کامیاب

هست دنیا چون سرابی تشنه را ***تشنه کی سیراب گردد از سراب

آیدت هر دم سرابی در نظر*** سوی آن رانی به تعجیل و شتاب

آن نباشد آب و دیگر هم چنین*** هرگز از دنیا نگردی کامیاب

آراسته شدن به حسنات با طهارت نفس

اشاره

چون نفس از شوائب رذایل و ملکات شیطانی و هواجس ابلیسی پاک گردد و به حسنات و محامد آراسته شود و در تمام شؤون حیات جانب صدق و صداقت پیش گیرد،لایق قرب و مأذون در مجالست با حضرت دوست خواهد گشت.

عمده عاملی که راه انسان را به جانب آن جناب باز می کند،تزکیۀ نفس و تصفیۀ جان از سیئات و مکروهات است.

حالات نفس

در«مشارق»در شرح یکی از ابیات قصیده آمده:

بدان که نفس را به حسب سه حالت سه صفت است:

اول:امّاریّت بالسّوء قال اللّه تعالی:

ص:360

[ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ ] (1).

نفس طغیان گر بسیار به بدی فرمان می دهد.

و این صفتش در حالی است که هنوز او را از پس پردۀ طبع به الوهیت اللّه تعالی که خالق و مبدء اوست و لابدی عود و رجوع به حکم:

[ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً ] (2).

بازگشت همۀ شما فقط به سوی اوست.

به او هیچ شعوری حاصل نشده است،تا لاجرم مطمح نظرش به کلی طلب حظوظ و لذات حسی و وهمی و دنیوی است و همت و طلبش به کلی بر انهماک در آن نوع مقصور.

دوم:صفت لوّامیّت قال اللّه تعالی:

[ وَ لاٰ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّٰامَةِ ] (3).

و به نفس سرزنش گر قسم می خورم.

و این به حسب حالتی است که او را از پس حجب و پرده های طبیعت از لابدی عدد و حقیقت:منه بدأ و الیه یعود،آگاهیی که عبارت از آن اسلام است حاصل آید،تا در اقوال و افعال و حرکات و سکنات و استیفای حظوظ و لذات شرع را که ضابط آن آگاهی است،قبلۀ خود سازد و از مقتضای او هیچ تجاوز ننماید.

اما اگر وقتی احکام حجب قوی و غالب شود و حکم آن آگاهی پوشیده گردد،تا در مباشرت افعال و استیفای لذات از آن ضابط که شرعست مجاوزت کند

ص:361


1- 1) -یوسف (12):53.
2- 2) -یونس (10):4.
3- 3) -قیامت (75):2.

و صاحبش را بر ترک شهوات و ارتکاب لذات ملامت نماید و لکن باز چون به استحضار آن آگاهی اثری از او سر برزند و به حکم شرع،او اعنی نفس را در طلب آن شهوت و لذت بیرون از آن ضابط عصیان کنند و از استیفای آنش منع کنند در حال به حکم و اثر آن آگاهی،آن عصیان و منع را مطیع شود و بر آن مباشرت اولین ملامت آغازد و این صفت را به حسب لطافت و کثافت حجب و حکم مراتب اعنی؛اسلام و ایمان و احسان،سه مرتبه است:

اولش که به حکم مرتبۀ اسلام است و این درجۀ اوّل از لوامیت در آنکه به قوت و غلبه حجب از حد شرع مجاوزت نماید با اماریت بالسوء مشارکند،اما در طاعت عند المنع متباینند،چه نفس اماره هرگز به منع ممتنع نشود و در طلب شهوت لجاج کند.

و دومش به حکم مرتبۀ ایمان آن است که لومش از طلب و ترک لذات به ملازمت معاملات و خیرات و طاعات خالصاً لوجه المحبوب و سیر در احوال و اخلاق و مقامات ترقی کند،تا در حال اتیان هر طاعتی و معاملتی یا تخلق و تحقق به هر خلقی و مقامی،یا بر عقب آن نظرش بر معاملتی یا خلقی یا مقامی اشرف و اعلا افتد و خود را بر قصور و حرمان از آن ملامت کند و به تحصیل آن مشغول گردد.

و سوم:مرتبۀ لوامیت به مقتضای مقام احسان آن است که متعلق است به سفر السیر فی اللّه.

سوم:صفت اطمینان قال اللّه تعالی:

[ یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ] (1).

ص:362


1- 1) -فجر (89):27-28.

ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته !

و این صفت مترتب است بر حالتی که سالک تمام از صفات نفسانی و لذات و آمال و امانی اعراض کند و صاحبدل شود و سالک را رجوع و عود به مبدء بر این موقوف است،قال اللّه تعالی:

[ ارْجِعِی إِلیٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً مَرْضِیَّةً ] (1).

به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.

صدقی افغانی در عرض فقر و نیاز به محضر حضرت دوست گوید:

ساقی به یکی جرعه مرا تاب و توان بخش***زان می که در او راز نهان است از آن بخش

زان نفخه که بر خاک دمیدی و بشر شد*** کاری کن و بر کالبد مرده دلان بخش

سوزندهتر از شعله شوم سوز عیان ده*** سازندهتر از نغمه شوم رطل گران بخش

با یک نظر لطف فروغی به دل افروز*** با یک سخن تازه به تن روح و روان بخش

بر خامه من قدرت انشای سخن ده*** تا عرض کنم دردِ دل خویش زبانبخش

تا روی حقیقت نگرم دیده بازی*** تا حرف ریا کم شنوم گوش گران بخش

ص:363


1- 1) -فجر (89):28.

[ وَ هَبِ الْقُدُومَ إلیٰ بَساطِ خِدْمَةِ الْمَلِکِ هِیْبَةَ المَلِکِ فَإِنَّکَ عَلیٰ خَطَرٍ عَظیمٍ إِنْ غَفَلْتَ،وَ اعْلَمْ أَنَّهُ قَادِرٌ عَلیٰ ما یَشاءُ مِنَ الْعَدْلِ وَ الْفَضْلِ مَعَکَ وَ بِکَ ]

عدم غفلت هنگام ورود به مسجد

چنانچه از بزرگ و صاحب مقامی عالی به خاطر هیبت و عظمت و شخصیتش می ترسی و این ترس،معلول کوچکی تو و بزرگی اوست،از رفتن و قدم گذاشتن به بساط حضرت ذو الجلال آن چنان در هیبت و ترس باش که به وقت ورود به مسجد که بساط مالک الملوک است،اگر کمترین غفلتی نسبت به حضرت او داشته باشی در خطر بزرگی هستی.

و بدان که جناب او بر هر چیزی توانا است،بخواهد نسبت به تو اجرای عدل می کند و بخواهد نسبت به تو ارائۀ فضل می فرماید.

برای ما که در مرحلۀ پائینی از عقل و درایت و درک قرار داریم،توجه به عظمت حضرت دوست،از راه توجه و دقت در آثار او که در کتاب آفاق و انفس منعکس است میسر می باشد.

ما را آن دل و آن چشم نیست که بتوانیم بدون واسطه به عظمت او بنگریم، آن هم عظمتی که نهایت برای آن نیست.

و راستی دیدۀ کم نور قلب ما،کجا می تواند بدون واسطه به جمال حضرت مولا

ص:364

بنگرد ؟! قرآن و روایات برای درک هیبت و جلال و عظمت حضرت حق ما را دعوت به تماشای آثار می کنند که آثار گوشه ای بسیار از عظمت حضرت عظیم است.

شاید با دیدن آثار بتوان همت را بالاتر برده و برای دیدن بزرگی آن بزرگ با چشم دل به کوشش برخیزیم که بلند همتی از صفات برجستۀ نفس ناطقۀ قدسیّه است.

علوّ همّت و عظمت روح

اشاره

مرحوم الهی در توضیح فصل سی و سوّم«فصوص الحکم»معلم ثانی ابو نصر فارابی در آثار نفس ناطقه می فرماید:

یکی از صفات نفس ناطقۀ قدسیّه صفت نباهت و بلند همتی است،در جهان هرکس به هر مقامی رسید،از نظرِ بلند و همت عالی رسید.

روح بزرگ همیشه به امور عالی و کارهای ستوده و استعلای معنوی و محاسن بزرگی آمیخته است و هرگز به پستی همت و قبایح و زشتی های اخلاقی و دنائت و ذلت برای نیل به مقاصد خود تن در نخواهد داد و این نیروی عالی خوی نفوس مستعلیه است و از خواص این خلق و این قوه جود و سخاوت و احسان به خلق است و کریم النفس و با شجاعت و غیرت و عزت نفس زیستن است.

و هرچه انسان همتش عالی تر است،مال و جاه دنیای بی ثبات در نظرش بی قدرتر است،بدین جهت اگر غنی است سخی و اگر فقیر است صبور می باشد و در هر حال فقر و غنا خود را بزرگ می داند و در عین بزرگی با کوچک و بزرگ خلق تواضع و فروتنی می کند و با فقیران با ایمان و مستمندان با علم و معرفت متواضع تر خواهد بود و هرگز به چشم حقارت به کس نمی نگرد.

از کلمات امیر المؤمنین علیه السلام است:

ص:365

الشَّرَفُ بِالْهِمَمِ لا بِالرِّمَمِ البالِیَةِ (1).

شرف و بزرگی به همت بلند است،نه به استخوان پوسیدۀ پدران.

خلاصه این که صفت علو همت و عظمت روح که بسیاری از اوصاف ستوده و محامد اخلاقی لازمۀ اوست،یکی از نیروهای نفس ناطقۀ قدسیّه است و شاید مراد از نباهت،تنبّه و انتقالات دفعی و قوت حدس و فراست و بیداری است.

«وَ لَیْسَ لَهَا انْبِعاثٌ وَ هِیَ أَشْبَهُ الأَشْیاءِ بِالنُّفُوسِ الْفَلَکِیّةِ وَ لَها خاصِیَّتانِ النَّزاهَةُ وَ الْحِکْمَةُ» (2).

و منبعث از جسمانیات نیست مانند نفس نباتی و حیوانی که از کبد و قلب برانگیخته می شود،بلکه نفس قدسی از عالم تجرد و نشانۀ ملکوت است و منزه از ماده و مادیات و برتر از جهان حس و محسوسات و شبیه ترین چیز به نفوس فرشتگان عالم بالا است و این نفس را دو خاصیت است،یعنی دو چیز از مختصات اوست:یکی نزاهت و یکی حکمت.

معنای نزاهت و حکمت

ممکن است غرض از نزاهت راجع به کمال عقل نظری و جنبه دانش او باشد، یعنی تنزه ذات و ادراکات ذاتی او از ماده و غرض از حکمت راجع به کمال عقل عملی و جنبۀ کنش او باشد،یعنی صدور افعال مناسب مقام انسانیت و اعمال واقع در طریق تکامل روح قدسی.

یا مراد از نزاهت،مقام تجلیۀ به آداب شرع و تخلیۀ از رذایل اخلاق است و مراد

ص:366


1- 1) -غرر الحکم:448،الفصل الثامن فی الهمة،حدیث 10273.
2- 2) -بحار الأنوار:85/58،تذییل و تفصیل فی بیان اقوال الحکماء.

از حکمت،مقام تحلیه و آراستن نفس به فضایل و کمالات انسانیت.

یا مراد از حکمت و نزاهت،حکمت علمی و عملی است یا مقام جامعیت نشانۀ ملک و ملکوت یا حکمت مشهود اشیا علی ما هی علیه به قدر طاقت بشری که در کلام رسول اللّه صلی الله علیه و آله است:

رَبِّ أَرِنَا الأَشْیاءَ کَما هِیَ (1).

خداوندا ! اشیاء را همان طور که هستند به ما بنمایان.

و نزاهت،تزکیه نفس است که فرمود:

[ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّٰاهٰا ] (2).

بی تردید کسی که نفس را [ از آلودگی پاک کرد و ] رشد داد،رستگار شد.

یا مراد از حکمت،تشبّه به اله عالم یعنی:به اخلاق اللّه است و نزاهت،زهد و تنزّه نفس از علایق جهان مادی.

و خلاصه مراد از حکمت و نزاهت عشق و علاقه علمی و عملی به عالم قدس و تجرد است.

به هر حال این دو صفت نزاهت و حکمت به هریک از معانی مذکوره که مآل همه یکی است به روح قدسی ناطقۀ انسان اختصاص دارد،چنان که نمو لازمۀ نفس نباتی و شهوت و غضب لازمۀ نفس حیوانی است،این وصف هم مخصوص برای نفس قدسی انسان است.

ص:367


1- 1) -عوالی اللآلی:132/4.
2- 2) -شمس (91):9.

نفس کلیۀ الهیّه

پس از مقام نفس ناطقۀ قدسیّه،مرتبۀ نفس کلیۀ الهیّه است،و این نفس جوهر لاهوتی و حقیقت ظلیّۀ الهیّه است و چنان که نفس نباتی و حیوانی منطوی است در نفس ناطقۀ قدسیّه که بعد از آن ها در قوس صعود است،همین گونه نفس کلیۀ الهیّه هم بعد از ناطقۀ قدسیّه و اشرف و اکمل از آن است و نفس قدسی منطوی در اوست و خواص و کمالات او را داراست.

اما معنی کلیۀ الهیّه:روحی است که از حدود ماده و مدت و حد و نهایت مکان و زمان بزرگ تر است،یعنی:از سرحد مکان و زمان بیرون است بلکه از ماده به معنی اعم که مهیت امکانی است نیز قدم فراتر نهاده و به قاعدۀ اشراق:«النَّفْسُ وَ ما فَوْقَها إِنِّیّاتٌ صِرْفَةٌ».گویی وجود صرف و هستی بی حد و نهایت گردیده است و لازمۀ این مقام شهود حضرت احدیت است که کل وجود و وجود کل است در کلیه موجودات که در هرچه نظر کردم سیمای تو می بینم.«ما رَأَیْتُ شَیْئاً إلّا رَأَیْتُ اللّهَ فیهِ».

آن روحی است که عرض و طول زمین و آسمان را که حدود مادۀ جسمانی است زیر شهپر عظمت خود فراگرفته،روحی است که ازل و ابد،گذشته و آینده را که حدود زمان است در هم پیچیده و در فضای بی انتهای عالم سرمد و جهان بی پایان نامقید پر و بال قدرت گشوده،روحی است که دو عالم مادی و مجرد،عالم دنیا و آخرت،عالم جسم و جان را به یک بار از محوطۀ خاطر بیرون کرده است.

روحی است که از علو مقام و بلندی همت پشت پا به کون و مکان زده تا در آن روان کلی برتر از قیود جزئی ماده،جز عشق نیاید و غیر شهود حسن مطلق هیچ در وی نگنجد.

ص:368

درک مقامات عالی معنوی با علوّ همت

آری،وقتی انسان نظری بلند و همتی والا داشت،از برکت این نظر و همت بلند که محصول ارتباط با انبیا و امامان علیهم السلام و اولیای الهی است مقصدی و هدفی جز حضرت حق نخواهد داشت و برای نیل به این مقصد،ابتدا از تماشای آثار به یقین رسیده،آن گاه با کوشش در جنب یقین به نفس قدسی نایل گشته،سپس در حرکتی دیگر به نفس کلیۀ الهیّه رسیده،در آن مقام به شهود جمال موفق می شود و هیبت و عظمت و جلال حضرت دوست را یافته،از ناچیزی خود دچار ترس شده و به مراقبت و مواظبت خویش می کوشد که مبادا از حضرت او دور افتد و در آن مقام به فرمودۀ حضرت صادق علیه السلام به غفلت دچار گشته و به بلای خطر عظیم گرفتار آید !!»

مسجد،خانه و بساط اوست و بدون گذشتن از نفس اماره و رسیدن به نفس ناطقۀ قدسی و آراسته شدن به نفس کلیۀ الهیّه،درک هیبت و عظمت ملک الملوک میسر نیست که ساده و عادی به مسجد رفتن و این رفت و آمد به صورت عادت در آمدن ثواب چندانی برای اهل مسجد ندارد.

بکوشید تا آن روح عالی را به دست آورده و لایق مقام آن جناب گشته و به فیض دیدارش با چشم دل نایل آیید و در بساط آن جناب به درک عظمت و هیبت او موفق شده غرق ترس و شرم شوید و در شعلۀ ترس و شرم آن چنان بسوزید که اثری از هستی شما نماند،چون اثر از هستی و انیت نماند به مقام فنا رسیده و به بقای او باقی و ابدی خواهید شد و به حضرت دوست در آن مقام خواهید گفت: دو عالم را به یک بار از دل تنگ*** برون کردیم تا جای تو باشد (1)

ص:369


1- 1) -نهج البلاغة:خطبه 184،(خطبۀ متقین)؛بحار الأنوار:315/64،باب 14،حدیث 50.

این روح که به واسطۀ آن انسان به بساط حضرت او راه می یابد و آنچه باید ببیند در آنجا می بیند،روحی است که غیر خدا که هستی حقیقی است همه چیز در نظرش ناچیز است و به فرمودۀ سرور مؤمنان و قبله عارفان علی علیه السلام:

عَظُمَ الْخالِقُ فی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فی أَعْیُنِهِمْ 1.

خداوند در باطنشان بزرگ و غیر او در دیدگانشان کوچک است.

روحی است که بر خلاف ارواح جزئیه به هیچ چیز از نظر انتفاع شخصی و استفاده مادی نمی نگرد،بلکه چون ظل حق است و مستغنی به حق بر همه موجودات معطی و مشفق و مهربان است و انتفاع خلق منظور اوست.

روحی است که پیوسته دارای عصمت و قدس و نزاهت و محفوظ از هر خطا و لغزش علمی و عملی است و دوریش از عصیان حق ذاتی و اشتیاقش به طاعت وی فطری است.

روحی است که امیال جزئی به کلی از او زایل شده و میل کلی و عشق به نظام کل جایگزین او گردیده است.

روحی است که تحت تأثیر لذات حسی زمانی نیست و آرزوهای موقت فانی و اوهام خیالات شیطانی در آن روح پاک مؤثر نخواهد بود.

روحی است که او را عبد اللّه،عین اللّه،ید اللّه و بیت اللّه و خلیفةاللّه و ظل اللّه و وجه اللّه بتوان گفت،روحی است که از خود فنا و به حق بقا یافته و در عین محرومیت از هر نعمت به لقای منعم و لذت شهود وی شتافته از خود پرستی رهیده،به حقیقت پرستی رسیده؛خود پرستیدن را نقص ذات و پرستش خدا را کمال مطلوب یافته.

ص:370

روحی است که در عین فقر غنی است و از همه چیز عالم و تمام علل و اسباب آفرینش جز حضرت دوست خود را مستغنی یافته و از هرچه مورد نیاز خلق است خویش را بی نیاز می شناسد و به زبان ذات گوید:

گر ما به فقر و فنا کمتر ز خاک رهیم ***از مجد و عز و غنی بر خلق پادشهیم

و چون به گنج معرفت و سلطنت شهود وصال الهی رسیده به کلی بی نیاز از غیر خداست یعنی همه چیز جز خدا را از خود بی اثر و معزول از تأثیر شناخته است، بلکه معدوم و فانی و باطل الذات می داند:

[ ذٰلِکَ بِأَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مٰا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبٰاطِلُ وَ أَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ ] (1).

این [ آفریده های شگفت و این تغییرات و تحولات ] دلیل بر این است که خدا فقط حق است و آنچه به جای او می پرستند باطل است،و بی تردید خدا همان والا مرتبه و بزرگ است.

روحی است که چون خلق او را ذلیل و خوار شمارند به عزّ عبودیت الهی خود را بالاتر و برتر از شاهان عالم و ذلیل و حقیر در پیشگاه عظمت الهی داند و به زبان ذات گوید:

بندۀ او شو که به یک التفات*** سلطنت هر دو جهانت دهند

روحی است که در راه وصل محبوب صبور است و به ناز معشوق از بلا روی نتابد بلکه به زبان ذات گوید:

در بلا من دیده ام لذات او*** مات اویم مات اویم مات او

ای بلای تو ز دولت خوب تر ***انتقام تو ز جان محبوب تر (2)

ص:371


1- 1) -حجر (15):29.
2- 2) -فجر (89):27-28.

و به لسان استعداد سراید:

بلایی کز تو ای پرناز آید***به راهش دل به چشم باز آید

کجایی ای بلا بنواز ما را*** به اوج وصل ده پرواز ما را

آن روحی است که از مختصات وی مقام رضا است و مقام تسلیم و این روح است که مبدء وجودش خدا است بی وساطت علل طولیه و عرضیه و بازگشت آن هم به سوی خدا است بی واسطۀ اغیار و بی هیچ توجه به حجاب ظلمانی ممکنات و حجاب نورانی مظاهر اسما و صفات از بین و امید بهشت و دوزخ رهیده و به وصال معشوق و معبودش،آن حسن بی حد رسیده،این همان روحی است که ایزد متعال فرموده:

[ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی ] 1.

و از روح خود در او بدمم.

این همان روحی است که باز فرموده:

[ یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* اِرْجِعِی إِلیٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً مَرْضِیَّةً ] 2.

ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته !*به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است،باز گرد.*پس در میان بندگانم درآی.

خلاصه نفس کلیۀ الهیّه،نفس مقدس و روح پاک حضرت ختمی مرتبت و خلفای آن حضرت از امیر المؤمنین تا مهدی قائم علیهم السلام است و ارواح ناطقۀ قدسی پیروان آن بزرگوارانند از بدو خلقت تا انتهای عالم بشریت !!

در اوّل این مقال و ترجمه مورد بحث گفته شد که ما را آن قدرت عقلی و روحی

ص:372

نیست که یک باره به تماشای او برخاسته و از این تماشا به دل و قلب هیبت گرفته و در آن مقام از غفلت که مورث خطر عظیم است پاک باشیم.

بر ما لازم و واجب است که از طریق تماشای آثار،تماشای عقلی و علمی و روحی و عملی به آن بارگاه مقدس راه پیدا کرده و به آنچه باید برسیم.

و در میان آثار،ارزنده تر و گسترده تر و پر منفعت تر از وجود محمد صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام نیست که این بزرگواران مظاهر کامل و جامع اسما و صفاتند و هرکس از طریق قلب و عقل و عمل به آن بزرگواران پیوست بی شک توفیق راه یافتن به مقام قرب و بساط انس را پیدا می کند و به تماشای جمال یار حقیقی موفق می گردد و به آن هیبتی که باید همیشه یا به وقت عبادت در دل پیدا کند می رسد،در آن صورت حق عبادت به طور عام و حق مسجد به طور خاص ادا خواهد شد.

و چون حق عبادت و جایگاه عبادت ادا شود،منظور نظر مولا گردی و عشق جناب او هر لحظه در دلت فزونی گیرد و به زبان حال در پیشگاه آن صاحب جلال به طور دایم چنین گویی:

جز هوای تو به سر نیست هوای دگرم***تا خبردار شدم از تو، زخود بی خبرم

جان که در روز وصالت نسپردم دانم ***نفزاید شب هجران تو جز درد سرم

نفسی بیش نماندست اگر می آیی*** زودتر آی که در دادن جان منتظرم

تو به بر آی که سروم ندهد باروری*** با فروغ رخ تو جلوه ندارد قمرم

چون به آن مقام رسی،کمال رضایت از مولا و حبیبت به تو دست دهد و آنجا را از عدل و فضل بی نهایت بینی و اختیار کامل را از صاحب و محبوبت دانی که با تو از روی فضل رفتار کند به این معنی که از روی تفضل زیاده از آنچه مستحقی به تو عنایت فرماید یا از روی معدلت فراخور عمل تو با تو معامله کرده به تو ثواب دهد، در هر صورت به فضل یا به عدل تسلیم او خواهی بود و بر دلت از جناب او چیزی که تو را از آن مقام دور کند نخواهد گذشت.

ص:373

در آن مقام که مقام تحیر و کمال دل دادگی است،جز وصل جانان چیزی برای تو مطرح نخواهد بود و چیزی هم جز فضل و کرامت و عنایت و لطف نسبت به تو برای او مطرح نخواهد بود !!

آنجاست که تمام وجودت یک پارچه فریاد می زند:

یار برداشت ز رخ پرده برای دل من***برد از من دل و بنشست به جای دل من

نتوان گفت زمین است وسما خلوت دوست*** خلوت سلطنت اوست سرای دل من

دل من بارگه سلطنت فقر و فناست*** آسمان است و زمین است گدای دل من

عشق با آنکه هوای من و آب من ازوست*** تربیت یافته از آب و هوای دل من

پنجه حسن که معمار بنای ابدی است*** کرد از آب و گل عشق بنای دل من

ای که از غرب افق میطلبی کرد اشراق*** آفتاب ازل از شرق سمای دل من

دل من کشتی نوح است به دریای فنا*** ناخدای دل کشتی است خدای دل من

من که این گونه نحیف هستم وبیمار وضعیف*** حق غذای دل من گشت و دوای دل من

به رخ زرد من آن نرگس بیمار گشود ***یار بگشود در دار شفای دل من(1)

ص:374


1- 1)- صفا اصفهانی.

[ فإن عطف علیک برحمته و فضله قبل منک یسیر الطاعة و أجزل لک علیها ثوابا کثیرا،و إن طالبک باستحقاقه الصدق و الإخلاص عدلا بک حجبک و رد طاعتک و إن کثرت و هو فعال لما یرید ]

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اگر خداوند با تو با رحمت و فضلش رفتار کند،بدون شک طاعت کم و قلیل را از تو قبول کرده و در مقابلش ثواب زیاد به تو عنایت خواهد کرد.

و اگر خداوند عالم،فراخور عظمت و بزرگی خودش از تو درستی افعال و اعمال و صدق بخواهد و در این زمینه با تو با عدلش معامله کند،به او راه پیدا نخواهی کرد و طاعت و عبادت تو مردود خواهد شد اگرچه بسیار زیاد باشد که آن حضرت هر چه بخواهد انجام خواهد داد.

رحمت و فضل الهی

از آیات کریمۀ قرآن و روایات استفاده می شود که اگر عبد از روی تسلیم و اخلاص به اجرای فرمان حضرت دوست اقدام کند و از کبایر اجتناب نماید،یا اگر به اغوای شیطان و اضلال هوای نفس مرتکب کبایر شده،به پیشگاه مقدس حضرت او توبه آورد و سر اقرار ظلم به نفس و ذلت و خضوع بر خاک آستان گذارد،

ص:375

بدون هیچ تردید و بدون هیچ شک و ریب و به طور قطع و یقین مورد رحمت و فضل حضرت جانان قرار می گیرد و خداوند با این که فعال ما یشاء و فعال ما یرید است با عدل با او معامله نخواهد کرد؛زیرا اگر با بندگانش با عدل معامله کند برای احدی حتی مقربین چیزی نخواهد ماند که عبادت کل موجودات را اگر روی هم بریزند و یک جا بخواهند تقدیم محضر مقدس او کنند،لایق و شایستۀ آن بزرگوار و خالق مهربان نیست.که تمام عبادات ما با همه رنجی که برای اقامۀ آن برده ایم، در مقابل عنایات و الطاف او قابل سخن نیست.

تمام عبادات ما با همۀ مشقتی که برای برپا داشتنش کشیدیم در برابر عظمت بی نهایت در بی نهایت او پشیزی نیست و بلکه معصیت است.

کدام موجود-با هر قدرت و عظمتی که داشته باشد-می تواند حقّ عبادت آن جناب را به جای آورد ؟!

و اصولا در برابر عظمت و بزرگی او کدام موجود را عظمت و بزرگی هست ؟ که تمام عالم وجهان هستی و کلیۀ موجودات خلقت در برابر او هم چون نقطۀ صفر در برابر وجودی بی نهایت در بی نهایت است.

تنها کاری که ما باید در پیشگاه مقدس او انجام دهیم،اقرار به کوچکی و حقارت و عظمت و بزرگی اوست و به خصوص بر ما واجب است از خود و همۀ شؤون خود چشم پوشیده و فقط به عظمت و جلال آن جناب خیره شویم که به قول عارف وارسته،فیض بزرگوار:

خدایا مرا از من آزاد کن***ضمیرم به عشق خود آباد کن

سرم را به یاد خودت زنده کن*** روان مرا منبع یاد کن

به روی خودت باز کن دیده ام*** دلم را به نظارهات شاد کن

خرابم کن از مستی و بی خودی*** وجودم به ویرانی آباد کن

ص:376

به فردوس اعلای راهی نما***به علم لدنیم ارشاد کن

درونم به اسرار معمور دار*** برونم به طاعات آباد کن

ز شیطان و نفسم پناهی بده*** زجور اعدایم آزاد کن

بس اندوه و غم بر سر هم نشست ***گشادی بده سینه را شاد کن

بود فیض در بند خود تا به کی*** خدایا دلی از من آزاد کن

شیوۀ کسب رحمت در آیات

قرآن کریم به صراحت و قطعیت دلالت دارد بر این که هرکس در حد ظرفیت و امکان و استعدادش در خط پر برکت بندگی و مسیر عبادت و دایرۀ اطاعت قرار گیرد مشمول رحمت و فضل است:

[ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ أُولٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ] (1).

یقیناً کسانی که ایمان آورده،و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند،به رحمت خدا امید دارند،و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

[ وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللّٰهِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ ] (2).

و اما آنان که چهره هایشان سپید گشته همواره در رحمت خدایند،و در آن جاودانه اند.

[ فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ

ص:377


1- 1) -بقره (2):218.
2- 2) -آل عمران (3):107.

وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطاً مُسْتَقِیماً ] (1).

اما کسانی که به خدا ایمان آوردند و به او تمسّک جستند،به زودی آنان را در رحمت و فضلی از سوی خود درآورد،و به راهی راست به سوی خود راهنمایی می کند.

[ فَلَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخٰاسِرِینَ ] (2).

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود،قطعاً از زیانکاران بودید.

[ قُلْ بِفَضْلِ اللّٰهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذٰلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ ] (3).

بگو:[ این موعظه،دارو،هدایت و رحمت ] به فضل و رحمت خداست،پس باید مؤمنان به آن شاد شوند که آن از همه ثروتی که جمع می کنند،بهتر است.

[ وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مٰا زَکیٰ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ یُزَکِّی مَنْ یَشٰاءُ وَ اللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ] (4).

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود،هرگز احدی از شما [ از عقاید باطل و اعمال و اخلاق ناپسند ] پاک نمی شد،ولی خدا هر که را بخواهد پاک می کند و خدا شنوا و داناست.

در باب رحمت و فضل حضرت حق روایات زیاد و بسیار مهمی وارد شده که در طول مباحث آیندۀ کتاب به خصوص در باب توبه به آن ها اشاره خواهد شد و در اینجا از باب نمونه به یک روایت اکتفا می شود:

ص:378


1- 1) -نساء (4):175.
2- 2) -بقره (2):64.
3- 3) -یونس (10):58.
4- 4) -نور (24):21.

عَنِ الصّادِقِ علیه السلام:إِذا کانَ یَوْمَ الْقِیامَةِ نَشَرَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالیٰ رَحْمَتَهُ حَتّیٰ یَطْمَعَ إِبْلیسُ فی رَحْمَتِهِ (1).

از امام صادق علیه السلام آمده:زمانی که قیامت شود،از جانب حضرت حق آن چنان نشر رحمت شود که ابلیس هم در رحمت آن جناب طمع کند !!

بخل در عبودیّت موجب دفع رحمت

در هر صورت بر انسان لازم است که وسایل رسیدن خود را به رحمت و فضل جناب دوست آماده کند که بخل در رحمت و عنایت و ارائۀ فضل در حضرت او نیست،این انسان است که از عبودیت بخل می ورزد و با پردۀ ظلمانی بخل خویش را از رحمت و فضل در حجاب سنگین فرو می برد !

عارف روشن ضمیر حاج شیخ حسن مصطفوی در رسالۀ کم حجم و پر معنای «لقاء اللّه»می نویسد (2):

راه دیگر برای تحصیل رضا عبودیت است،عبودیت عبارت است از اطاعت کردن که توأم با خضوع و تذلل باشد،عبودیت سالک به اختلاف مراحل فرق پیدا می کند.

عبودیت در مرحلۀ دوم:در جهت اعمال و طاعات و عبادات است که وظائف و فرائض را به نیت اطاعت امر پروردگار متعال و قرب او به جا آورد.

عبودیت در مرحلۀ سوم:گذشته از مرحلۀ طاعات و عبادات،از نظر باطن و قلب نیز از صفات برخلاف بندگی پرهیز کرده و هیچ گونه صفات ریا و خودستایی

ص:379


1- 1) -الأمالی،صدوق:205،المجلس السابع و الثلاثون،حدیث 2؛روضة الواعظین:502/2،مجلس فی ذکر الرجاء؛بحار الأنوار:287/7،باب 14،حدیث 1.
2- 2) -رسالۀ لقاء اللّه:73.

و تکبر و تعلق به دنیا و حب جاه و غفلت و افساد،در دل او دیده نشود.

عبودیت در مرحلۀ چهارم:گذشته از مراحل عبادات و صفات،نفس خود را نیز مغلوب و مقهور و فانی کرده و حتی عملی یا نیتی به عنوان نفس خود و انانیت انجام ندهد و برنامه او فقط و فقط برای مولا و به قصد اطاعت او بوده و از ظاهر و باطن و از صمیم دل به جز مولای خود چیزی نمی بیند.

و در اینجا سالک به حقیقت عبودیت نایل می شود و هرگز کوچک ترین نظر و غرض و کمترین مقصود و هدفی به جز انجام وظائف بندگی ندارد و حتی توجه ندارد که به مقامی برسد،قربی پیدا کند،مورد توجه و عنایت قرار بگیرد،از فیوضات و الطاف مولا بهره مند گردد.

در اینجا قرب و بعد و وصل و هجران و درد و درمان فرقی از نظر او نداشته و آنچه پیش آید خواه ملایم یا ناملایم باشد همه خوب و مرضی خواهد بود.

و این مقام عبودیت آخرین درجۀ سالک است که در قرآن مجید از این مرتبه به تعبیرات«عباد مخلصین»،«عباد مصطفین»،«عباد مؤمنان»،«عباد مرسلین» و«عباد صالحین»،تعبیر آورده است.

چون عبد بر اساس قدرت و توان و وسع و حال خود این راه باعظمت و بابرکت،یعنی راه عبودیت را طی کرد،بدون شک و ریب مشمول رحمت و فضل حضرت جانان خواهد شد.

طاعت قلیل و اجر جزیل

قبول طاعت کم و عطای اجر بزرگ،تنها مختص به حضرت حق است و اوست که از باب لطف و کرم و عنایت و فضل،عمل یسیر را در برابر مزد جزیل و اجر بی نهایت قرار می دهد !

ص:380

در مدتی محدود،انسان در دنیا عبادت می کند و از معاصی و گناهان پرهیز می نماید و در آخرت از ثواب و اجر بی حساب بهره می برد و این نیست جز فضل و رحمت واسعه حضرت دوست.

امام عاشقان،سید ساجدان ! حضرت زین العابدین علیه السلام در دعای سحر ماه رمضان بدین گونه از عنایات و کرم بی پایان حضرت باری تعالی سخن می گوید:

پروردگارا ! عمل مرا از من بپذیر که پذیرنده ای جز تو نیست و یادم را والا و بلند گردان که کسی غیر تو یاد آدمی را به اعلا مرتبه نمی رساند،مرا درجه ای رفیع عنایت کن که فضل و رحمت و محبت و لطفت،علو درجه ای مرا اقتضا می کند،بار گناهم را فرو ریز که با یک نظر مرحمت گناهانم بر باد رفته و پرونده ام پاک می شود، مرا با خطا و عصیانم یاد مکن و بهرۀ نشستنم را در یادت و گفتارم را در مسائلت و دعایم را در هنگام حال نیازم خشنودی و بهشت خود قرار ده.

آنچه از پیشگاه لطف و کرمت درخواست دارم به من مرحمت فرما و از فضلت بر من فزونی بخش؛من بنده ای هستم که به سوی تو رغبت و میل شدید دارم،ای صاحب تمام جهانیان !

پروردگارا ! در کتابت اعلام کرده ای از کسی که به ما ستم کرده بگذریم،به خود ستم کرده ایم و جز تو کسی ما را عفو نمی کند،تنها تویی که باید از گناهان ما درگذری پس ما را ببخش،دستور داده ای نیازمند را از در خانۀ خود نرانیم و اکنون خود ما نیازمندانه به پیشگاهت آمده ایم،ما را جز با روا شدن حاجت از در خانۀ لطفت برمگردان.

تو به ما امر کرده ای به زیر دست احسان کنیم،هم اکنون ما بردگان و زیردستان توایم ما را از آتش دوزخ رهایی ده.

ای پناهم به هنگام غمزدگی ! ای فریاد رسم به وقت سختی ! به تو پناه آورده ام

ص:381

و از تو فریادرسی می طلبم،در پناه تو شدم که در پناه دیگری نروم،گشایش جز ز تو نجویم،پس به فریادم رس و مرا گشایش ده.

ای آزاد کننده اسیر و عفو کننده از گناه زیاد ! عمل اندک مرا بپذیر و گناه بسیارم را عفو کن که تو بخشنده و آمرزنده ای.

آری،اقتضای کرم حضرت حق این است که در برابر عمل یسیر اجر کبیر و مزد بی نهایت عنایت کند؛شما در آیات قرآن مجید و روایات و اخبار و معارف الهی دقت کنید،ببینید صریحاً اعلام شده که در برابر عبادت محدود بندگان در دنیایی که زمانش بسیار کم است،بهشت جاودان و عیش ابدی قرار داده شده است !

راستی کمال شقاوت و بدبختی و بی حیایی است که انسان چنین مولای کریم و خداوند مهربانی را بگذارد و به دنبال هوای نفس یا امیال و غرایز و هوای دیگران برود !

انسان لازم است نسبت به همۀ امور راه تفکر و اندیشه پیش گیرد و قدمی بدون تعقل و تفکر در عاقبت کار برندارد.

ص:382

[ وَ اعْتَرِفْ بِعَجْزِکَ وَ قُصُورِکَ وَ تَقْصیرِکَ وَ فَقْرِکِ بَیْنَ یَدَیْهِ،فَإِنَّکَ قَدْ تَوَجَّهْتَ لِلْعِبادَةِ لَهُ وَ الْمُؤانَسَةِ بِهِ ]

چون به مسجد وارد شدی،به ناتوانی قصور،تقصیر و فقرت در مقابل حضرت او اعتراف کن که روی به عبادت و بندگی حضرت او آورده ای و می خواهی در مقام انس با آن جناب قرار بگیری و این مقام با غنا و خودبینی و خودپسندی و تکبر هیچ گونه مناسبتی ندارد و با این حالات شیطانی که ناشی از خودخواهی است، کسی را به پیشگاه مقدسش راه نیست !!

اظهار عجز هنگام ورود به مسجد

این مطلب از طریق معارف الهی و مسائل علمی به اثبات رسیده که انسان یکی از عاجزترین و ناتوان ترین موجودات روی زمین و بلکه عالم خلقت است.

روزگاری که در رحم مادر قرار داشت،قدرتی برای حفظ خود جز عنایت حضرت حق نداشت؛روزی که می خواست متولد شود از خود در برابر حوادث احتمالی قوت دفاع نداشت.

چند سالی که در گهواره و دامن مادر و آغوش پدر و ایام صباوت بود،ارزیاب هیچ برنامه ای نبود و با مواظبت و محبت و لطف دیگران خود را به جوانی رساند.

در ایام جوانی در مقابل پیش آمدها چنان ناتوان بود که اگر وسایل علمی

ص:383

و پزشکی و اجتماعی نبود جان سالم به در نمی برد !

و به وقت پیری و ضعف و عجز و ناتوانی حکومتی کامل بر او برقرار می کند و در یک لحظه ناگهان چراغ پر فروغ عمرش خاموش می شود.

این عاجز ناتوان،اگر وسایل مادی در اختیارش نبود،هیچ کاری از پیش نمی برد و تمام ادعاها و کبر و نخوت و خودبینی و خودخواهیش،طبل توخالی و کیسه ای نازک پر از باد هوا است.

عجز واقعیتی است که با آب و خاک انسان عجین است و در مقام مقایسه با موجودات زنده،شاید بتوان گفت که انسان از عاجزترین جنبندگان صحنۀ خاک است !

عجز جسمی،عجز عقلی و عجز نفسی،از همراهی انسان دست بردار نیست و راه جبران عجز پناه آوردن به مسائل مادی و برنامه های دنیایی نیست،بلکه راه جبران عجز اتصال معنوی به قدرت لایزال است،همان راهی که تمام انبیا و امامان علیهم السلام و اولیا و عاشقان در آن سیر کردند،خلأ قدرت فقط با عنایت حضرت دوست قابل پر کردن است و بس که تمام وسایل قدرت ظاهری باد آورده و باد برنده است !!

برای رفع عجز و ناتوانی،باید به پیشگاه مقدس او به التماس و لابه و دعا و زاری نشست و عرضه داشت:

یا الهی دردمندان توییم***پای بند بند و زندان توییم

د، خلاصیام از این زندان و بند*** رحم کن بگشای این صید از کمند

پادشاها حکم و فرمان آن توست*** این گدا یک لحظهای مهمان توست

بخششی کن میهمان خویش را ***از کرم کن مر غنی درویش را

بخشش تو هست انعام همه ***کوس سلطانیست بر بام همه

ص:384

رحم کن بر حال من ای پادشاه*** این چنین سرگشته را بنمای راه (1)

انسان در قصور و تقصیر و فقرش نیز موجود عجیبی است که اگر برای جبران این سه مرحله مانند مرحلۀ عجز دست توسل به دامن عنایت او نزند و سر بندگی بر آستان با عظمت آن جناب نگذارد،جبرانش با هیچ برنامۀ دیگر امکان ندارد !!

ص:385


1- 1) -لسان الغیب،عطار نیشابوری (مناجات).

[ وَ أَعْرِضْ أَسْرارَکَ عَلَیْهِ وَ لْیُعْلَمْ أَنَّهُ لا یَخْفیٰ عَلَیْهِ أَسْرارَ الْخَلائِقِ أَجْمَعینَ وَ عَلانِیَتِهِمْ ]

عرضۀ اسرار به محضر حضرت حق

در کمال شکستگی و انکسار و رقت قلب و اشک چشم،اسرار خود را بر حضرت او عرضه بدار و به تحقیق بدان که نهان و آشکار تمام خلایق به هیچ وجه از جناب او مخفی نیست و ظاهر و باطن تمام عالم و کلیۀ موجودات و همۀ هستی و آفرینش در پیشگاه علم آن حضرت حاضر است.

این معنی را قرآن و روایات با صراحت کامل بیان کرده و تمام جوانب این مسأله را روشن کرده اند:

[ إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَخْفیٰ عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فِی السَّمٰاءِ ] (1).

یقیناً چیزی در زمین و در آسمان بر خدا پوشیده نیست.

[ رَبَّنٰا إِنَّکَ تَعْلَمُ مٰا نُخْفِی وَ مٰا نُعْلِنُ وَ مٰا یَخْفیٰ عَلَی اللّٰهِ مِنْ شَیْءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فِی السَّمٰاءِ ] (2).

پروردگارا ! یقیناً تو آنچه را ما پنهان می داریم و آنچه را آشکار می کنیم،

ص:386


1- 1) -آل عمران (3):5.
2- 2) -ابراهیم (14):38.

می دانی و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست.

[ یَوْمَ هُمْ بٰارِزُونَ لاٰ یَخْفیٰ عَلَی اللّٰهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلّٰهِ الْوٰاحِدِ الْقَهّٰارِ ] (1).

روزی که همۀ آنان آشکار می شوند،[ و ] چیزی از آنان بر خدا پوشیده نمی ماند.[ و ندا آید:] امروز فرمانروایی ویژۀ کیست ؟ ویژۀ خدای یکتای قهّار است.

[ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ مٰا یَخْفیٰ ] (2).

او آشکار و آنچه را پنهان است می داند.

[ إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیٰاتِنٰا لاٰ یَخْفَوْنَ عَلَیْنٰا أَ فَمَنْ یُلْقیٰ فِی النّٰارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیٰامَةِ اعْمَلُوا مٰا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ] (3).

مسلماً کسانی که معانی و مفاهیم آیات ما را از جایگاه واقعی اش تغییر می دهند [ و به تفسیر و تأویلی نادرست متوسل می شوند ] بر ما پوشیده نیستند.آیا کسی را که در آتش می افکنند،بهتر است یا کسی که روز قیامت در حال ایمنی می آید ؟ هر چه می خواهید انجام دهید،بی تردید او به آنچه انجام می دهید،بیناست.

[ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمٰا أَخْفَیْتُمْ وَ مٰا أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوٰاءَ السَّبِیلِ ] (4).

ص:387


1- 1) -مؤمن (40):16.
2- 2) -اعلی (87):7.
3- 3) -فصلت (41):40.
4- 4) -ممتحنه (60):1.

من به آنچه پنهان می داشتید و آنچه آشکار کردید داناترم،و هر کس از شما با دشمنان من رابطۀ دوستی برقرار کند،مسلماً از راه راست منحرف شده است.

[ قُلْ إِنْ تُخْفُوا مٰا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللّٰهُ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ وَ اللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ] (1).

بگو:اگر آنچه [ از نیّت های فاسد و افکار باطل ] در سینه های شماست،پنهان دارید یا آشکار کنید،خدا آن را می داند.و نیز آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است،می داند و خدا بر هر چیز تواناست.

[ لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا مٰا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحٰاسِبْکُمْ بِهِ اللّٰهُ ] (2).

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است،فقط در سیطرۀ مالکیّت و فرمانروایی خداست،و اگر آنچه [ از نیّت های فاسد و افکار باطل ] در دل دارید آشکار کنید یا پنهان سازید،خدا شما را به آن محاسبه می کند.

علم حضرت حق

اشاره

در این مسأله که از دیرزمان میدان بحث فلاسفۀ بزرگ و عارفان عالم و اندیشمندان چیره دست بوده و هریک به فراخور دانش محدود خود و عقل مدار بستۀ خویش مطالبی گفته اند،لازم بلکه واجب و فریضه است که به کتاب حضرت حق یعنی قرآن مجید و روایات اصیل باب با عظمت توحید مراجعه شود که مراجعه کننده،در این مسأله از سردرگمی و دچار شدن به تناقض و تفصیل در علم

ص:388


1- 1) -آل عمران (3):29.
2- 2) -بقره (2):284.

به کلیات و جزئیات،مصون و محفوظ خواهد ماند.

آنان که معارف را از قرآن و روایات چشیده اند و با ریاضت های شرعی راه را پیموده اند دربارۀ علم حق تعالی به موجودات و باطن و ظاهر آنان می گویند:

ذات حضرت احدیت آگاه و عالم به تمام موجودات کلیه و جزئیه و بسیط و مرکب و فلکی و عنصری و زمانی و دهری و سرمدی و مجرد و مادی و برزخی است و از احاطۀ علم او ذره ای از ذرات«غیب و شهود»و آفرینش خارج نیست.

[ وَ مٰا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقٰالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فِی السَّمٰاءِ وَ لاٰ أَصْغَرَ مِنْ ذٰلِکَ وَ لاٰ أَکْبَرَ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ ] (1).

و به اندازۀ وزن ذره ای در زمین و آسمان از پروردگارت پوشیده نیست و نه کوچک تر از آن ذره و نه بزرگ تر از آن نیست،مگر آنکه در کتابی روشن ثبت است.

[ یَعْلَمُ مٰا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مٰا یَخْرُجُ مِنْهٰا وَ مٰا یَنْزِلُ مِنَ السَّمٰاءِ وَ مٰا یَعْرُجُ فِیهٰا وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مٰا کُنْتُمْ ] (2).

آنچه در زمین فرو می رود و آنچه از آن بیرون می آید و آنچه از آسمان نازل می شود،و آنچه را در آن بالا می رود می داند.و او با شماست هرجا که باشید.

«تفسیر تبیان»ذیل این آیه چنین توضیح داده است:

تمام چیزهایی که در زمین داخل می شود و در آن پنهان می گردد مانند حبه و هسته و آنچه که از زمین خارج می شود از نباتات و حیوانات و جمادات بر ذات اقدس الهی پوشیده نیست و خداوند به همۀ آن ها دانا و خبیر است.

ص:389


1- 1) -یونس (10):61.
2- 2) -حدید (57):4.

هم چنین آنچه که از آسمان فرود می آید از باران و غیر باران و آنچه که به آسمان بالا می رود از فرشتگان و اعمال مردم،خداوند به همۀ آن ها عالم و آگاه است (1).

دستیابی بشر به حقایق علمی

از حضرت سجاد علیه السلام دربارۀ توحید سؤال شد.در جواب فرمود:

خدا می دانست که در آخر زمان افراد عالم و مردان دقیق و کنجکاو خواهند آمد،خداوند [قل هو اللّه احد] و چند آیه از سورۀ حدید را تا [ وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ ] (2)نازل فرمود (3).

جملۀ [ وَ مٰا یَنْزِلُ مِنَ السَّمٰاءِ وَ مٰا یَعْرُجُ فِیهٰا ] (4)از سورۀ حدید،جزء آیات پیش از [ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ ] است که در حدیث حضرت علی بن الحسین علیه السلام آمده است.

این که امام سجاد علیه السلام در فهم این آیه به عمق دانش مردمی در آخر زمان اشاره می کند شاید ناظر به مطلبی باشد که دنیای امروز بدان متوجه شده است.

در فیزیک زیستی می گویند:

هوایی که کرۀ زمین را در بر گرفته و قطر آن در حدود 800 کیلومتر است و با سرعت صد هزار کیلومتر در ساعت،با حرکت زمین حرکت می کند،یکی از بزرگ ترین عواملی است که از جهات متعدد حافظ حیات موجودات کرۀ زمین است و یکی از آن جهات سوزاندن و متلاشی کردن سنگ هایی است که علی الدوام

ص:390


1- 1) -التبیان:519/9-520،ذیل آیۀ 4 سورۀ حدید.
2- 2) -حدید (57):6.
3- 3) - الکافی:91/1،باب النسبة،حدیث 3؛التوحید،صدوق:283،باب 40،حدیث 2؛بحار الأنوار:263/3،باب 9،حدیث 21.
4- 4) -حدید (57):4.

از نقاط دور دست وارد اتمسفر زمین می شوند.

فرانک آلن استاد فیزیک زیستی می گوید:

جوی که از گازهای نگاهبان زندگی بر سطح کرۀ زمین تشکیل شده،آن اندازه ضخامت و غلظت دارد که بتواند هم چون زرهی زمین را از شر مجموعۀ مرگبار بیست میلیون سنگ های آسمانی در روز که با سرعتی در حدود پنجاه کیلومتر در ثانیه به آن برخورد می کنند در امان نگاه دارد.

در اطراف خورشید و زمین،میلیون ها و هزارها میلیون سنگ های شهابی وجود دارد که به دور خورشید مانند زمین می گردند و چون سرد و منجمد هستند،فقط در نور خورشید می درخشند،ولی چون کوچک هستند مقدار نور منعکس آفتاب کافی نیست که ما آن ها را ببینیم.

زمین به علت قوۀ جاذبه ای که دارد هر روز میلیون ها از این سنگ های سماوی را که به دور خورشید می گردند،جذب می کند،بدین ترتیب که آن ها را به طرفی کشیده و مجذوب خود می سازد.

سرعت این سنگ ها به قدری زیاد است که گاهی تا هفتاد کیلومتر در ثانیه می رسد و به علت همین سرعت پس از برخورد با هوا،نه تنها داغ بلکه از حرارت سفید می شوند،به این جهت است که ما آن ها را گلوله های آتشین می بینیم.

امام سجاد علیه السلام در زمینه سؤال توحید،به آیات اوّل سورۀ حدید اشاره کرده و از مردم نکته سنج و عمیق دوره آخر زمان نام برده است.

این آیات،حاوی نکات بزرگ کتاب آفرینش است،در این آیات از خلقت کیهان،از موجودات ارضی و سماوی،از زندگی و مرگ از آغاز و انجام،از ظاهر و باطن،از واردات و صادرات زمین و خلاصه از مطالبی سخن گفته که هریک از آن ها،در دنیای کنونی به عناوین:

ص:391

کیهان شناسی،زمین شناسی،گیاه شناسی،حیوان شناسی،بیوشیمی و بیوفیزیک،یک موضوع اساسی علمی دانشگاهی است؛بسیاری از دانشمندان الهی امروزه با مطالعه و تحقیق در یکی از این مسائل به وجود آفریدگار جهان ایمان آورده اند.

در این آیات خداوند بزرگ به صفات:حکیم،حیات بخش،مرگ آفرین،توانا، بینا و دانا یاد شده است،دربارۀ علم باری تعالی می گوید:

[ یَعْلَمُ مٰا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مٰا یَخْرُجُ مِنْهٰا وَ مٰا یَنْزِلُ مِنَ السَّمٰاءِ وَ مٰا یَعْرُجُ فِیهٰا ] (1).

آنچه در زمین فرو می رود و آنچه از آن بیرون می آید و آنچه از آسمان نازل می شود،و آنچه را در آن بالا می رود می داند.

دیروز برای آنچه از آسمان بر زمین نازل می شود،به باران و ابرها مثل می زدند و همان طور که در ادعیه و اخبار آمده است،خداوند،به عدد قطرات باران آگاه و عالم است،ولی امروز با توجه به روایت امام سجاد علیه السلام و با توضیحی که دربارۀ سنگ های سماوی و سوختن آن ها در جو زمین داده شد،می توان باریدن سنگ های کیهانی را نیز به عنوان مثال دیگری برای علم الهی ذکر کرد.

دانشمندان می گویند:

هر روز در حدود بیست میلیون سنگ های کوچک و بزرگ از آسمان به زمین نازل می شود،بیست میلیون یک عدد تقریبی است ولی خداوند به عدد واقعی آن ها عالم و آگاه است.

دانش امروز می گوید:گاهی سنگ های بزرگی وارد جو زمین می شوند که

ص:392


1- 1) -حدید (57):4.

قسمتی از آن ها بر اثر برخورد با جو می سوزد و باقی مانده اش در خشکی یا دریا فرود می آید و کسی از عدد آن ها و محل فرود آمدن آن ها آگاهی ندارد،ولی خداوند از عدد واقعی و نقطۀ فرودشان آگاه است.

جالب آنکه سنگ های سوخته به صورت ذرات کوچک خاکستر در جو زمین پراکنده می شوند،بعضی از آن ذرات به زمین می رسند و بعضی هم چنان در جو زمین سرگردان می مانند،عدد سرسام آور آن ذرات بر احدی آشکار نیست،ولی خداوند از عدد آن ها نیز آگاه است.

دانش امروز می گوید:

کرۀ زمین با نیروی جاذبۀ خود تمام اجسام کوچک و بزرگ را به طرف خود جذب می کند و با نیروی جاذبه تمام اشیا و ذرات در سطح کرۀ زمین یا در جو آن که میدان جاذبۀ زمین است نگاهداری می شوند،ولی گاهی اتفاق می افتد که بر اثر شرایط ناشناخته و وضع و محاذات مخصوصی پاره ای از ذرات از محیط جاذبۀ زمین فرار می کنند و راه فضای بی کران کیهان را در پیش می گیرند.

با نویدی که حضرت سجاد علیه السلام داده است امید می رود در آینده با پیشرفت های سریع علمی،بشر به واقعیت های دیگری پی ببرد و بسیاری از مسائل مجهول و ناشناختۀ امروز برای مردم فردا معلوم گردد،در آن موقع دانشمندان الهی جمله:

[ وَ مٰا یَنْزِلُ مِنَ السَّمٰاءِ وَ مٰا یَعْرُجُ فِیهٰا ] (1).

آنچه در زمین فرو می رود و آنچه از آن بیرون می آید.

را از دیدۀ وسیع تری خواهند دید و در پیشگاه ذات اقدس الهی با خضوع بیشتری مراتب عبودیت و بندگی خود را ابراز خواهند داشت.

ص:393


1- 1) -حدید (57):4.

علم خداوند به ساختمان طبیعی انسان

دربارۀ علم خداوند به ساختمان طبیعی انسان ها و تفاوت های گوناگونی که از نظر عقل،هوش،حافظه،اندام،سرشت و منش دارند و در رحم مادر پایه گذاری می شود قرآن شریف می فرماید:

[ اللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثیٰ وَ مٰا تَغِیضُ الْأَرْحٰامُ وَ مٰا تَزْدٰادُ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدٰارٍ ] (1).

خدا [ حالات،صفات و زمان ولادت ] جنین هایی را که هر انسان و حیوان ماده ای آبستن است،و آنچه را رحم ها [ از زمان طبیعی حمل ] می کاهند و آنچه را می افزایند،می داند و هر چیزی نزد او اندازۀ معینی دارد.

در کتاب«همبستگی امور» (2)می خوانیم:

به طوری که تحقیقات اخیر دانشمندان اثبات کرده است:

هر سلول جنسی مربوط به انسان بیست و سه کروموزوم دارد و هر کروموزوم دارای قریب یک صد هزار ژن و هر ژن دارای یک مولکول درشت است و هر کدام از این مولکول ها ده هزار پله داشته و هر پله می تواند یک حالت به خود بگیرد.

پس با این حساب می توان گفت که حد اکثر صفات و مشخصات ارثی نوع انسان 23/000/000/000 10000*100/000*23 خواهد بود.

این عدد فقط مربوط به مسألۀ کروموزوم است،تعداد سلول ها و کلیۀ اموری که حیات انسان بر آن استوار است اعم از امور ظاهری که تشکیل دهندۀ آن ها اتم ها

ص:394


1- 1) -رعد (13):8.
2- 2) -همبستگی امور:119.

است و امور باطنی را در نظر بگیرید ببینید چه عدد می شود.عددی که هیچ ماشینی و ملتی و جمعیتی و حتی تمام انسان های ادوار تاریخ و تمام ملائکه از احصای آن عاجزند،ولی برای حضرت حق تمام واقعیت های با وزن و جرم و عدد کاملاً روشن است.

مگر دنیای اتم ها کم دنیایی است،دنیای اتم ها از بهت آورترین دنیاهایی است که بشر در صحنۀ عناصر و اجزای ذره بینی عالم دیده است.

در کتاب«از اتم تا ستاره»از قول مؤلف-که از دانشمندان به نام این علم است - می خوانیم:

خیال می کنم دربارۀ بزرگی این اتم ها فکر می کنید،اگر به شما بگویم که اتم هم چون چیزی است که قطر آن نزدیک دو میلیونیم میلی متر است،شاید از این بیان زیاد به حقیقت اندازۀ آن پی نبرید.

به همین جهت به ذکر مثالی می پردازم،به سکۀ یک ریالی توجه کنید و بدانید که در کلفتی آن می توان ده میلیون اتم را روی یکدیگر قرار داد،در یک انگشتانۀ پر از هوا بیست و پنج میلیارد میلیارد اتم وجود دارد.

من راجع به میلیارد با شما سخن می گویم و می ترسم که به عظمت این عدد متوجه نباشید.

فرض کنید که در سال اوّل میلاد مسیح نیاکان شما ثروتی قارونی معادل بیست و پنج میلیارد میلیارد فرانک دارا بوده اند و نیز فرض کنید در خرج کردن این دارایی گشادبازی شده و در هر ثانیه چهارصد و هشت میلیون از آن به مصرف رسیده باشد با همۀ این احوال این ثروت شصت و یک سال دیگر تمام خواهد شد.

اگر بیست و پنج میلیارد میلیارد اتم را پهلوی یکدیگر قرار دهیم،زنجیری ساخته می شود که می تواند شصت بار دور کرۀ زمین بپیچد !!

ص:395

حالا خوب درک می کنید که اشیایی به این اندازه کوچک را هرگز نمی توان زیر قوی ترین ذره بین ها تماشا کرد.

با ریزبین های خیلی قوی که اکنون داریم نمی توانیم چیزهای دقیق تر از 2 ده هزارم میلی متر را ببینیم و این دو ده هزارم میلی متر نسبت به یک اتم هم چون موجود غول آسایی جلوه می کند !!

شما حساب کنید که تمام عوالم ظاهر از اتم تشکیل شده و عدد آن ها چه اندازه است ؟ قرآن مجید می گوید.به تمام این اعداد و ارقام فقط خداوند عزیز آگاه و بینا و عالم است.

[ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ] (1).

یقیناً او به همه چیز داناست.

این شیئی که اسمش بسیار عظیم است،خود بس خرد می باشد،در هوای گرم اگر لیوان آبی به دست بگیرید چقدر اتم در این لیوان است ؟

جواب این سؤال تقریباً عددی است مساوی با یک و در برابر او بیست و چهار صفر !!

این عدد برای هیچ کس معنای صحیحی ندارد،برای روشن تر شدن مسأله این طور باید گفت:به فرض چند صد میلیون از اتمی که در لیوان است بگیرید و آن را روی مربعی که دو و نیم سانتی متر مربع مساحت دارد قرار دهید،این کار را تکرار کنید،چندین بار صدها میلیون اتم را از لیوان گرفته و روی یک مربع دیگر به همین اندازه قرار دهید تا لیوان خالی شود.به زودی خواهید دانست که به این ترتیب با اتم های محتوی یک لیوان کلیه سطح زمین را پوشانیده اید !!

ص:396


1- 1) -شوری (42):12.

آن وقت حساب کنید چه اندازه آب در عالم است و چقدر موجود که وجود همۀ آن ها از اتم مرکب است در صفحۀ هستی است،عدد این اتم ها را خیلی راحت و آسان خداوند بزرگ می داند آن هم به علم تفصیلی نه اجمالی !

بحث در علم اللّه فقط در اعداد و اوزان نیست،بلکه پروردگار بزرگ به همه چیز با تمام خصوصیاتش به طور تفصیل آگاه و بینا است.

گوشه ای دیگر از علم حق در آیات و روایات

قرآن دربارۀ علم حق در آیات متعددی مسائل مهمی را طرح می کند،از جمله می فرماید:

[ إِنَّ اللّٰهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّٰاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی الْأَرْحٰامِ ] (1).

یقیناً خداست که دانش قیامت فقط نزد اوست،و [ تنها او ] باران را نازل می کند،و [ اوضاع و احوال ] آنچه را در رحم هاست می داند.

دربارۀ علم خداوند به تمام اعمال خوب و بد و کارهای روا و ناروای مردم قرآن شریف می گوید:

[ إِنَّ اللّٰهَ عَلِیمٌ بِمٰا یَصْنَعُونَ ] (2).

بی تردید خدا به آنچه انجام می دهند داناست.

دربارۀ علم پروردگار به سرائر و ضمائر مردم و این که خداوند از نیّات و افکار آنان آگاه است در قرآن مجید آیات متعددی آمده است:

ص:397


1- 1) -لقمان (31):34.
2- 2) -فاطر (35):8.

[ یَعْلَمُ خٰائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ مٰا تُخْفِی الصُّدُورُ ] (1).

[ او ] چشم هایی را که به خیانت [ به نامحرمان ] می نگرد و آنچه را سینه ها پنهان می دارند،می داند.

راوی حدیث از حضرت صادق علیه السلام معنی«خائنة الاعین»را پرسید.حضرت در پاسخ فرمود:

آیا ندیده ای که گاهی انسان چیزی را به طوری نگاه می کند که گویی آن را نمی بیند،این خائنۀ اعین است (2).

محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام معنی آیۀ [ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفیٰ ] (3)را پرسید،حضرت فرمود:

سر آن چیزی است که در ضمیرت وجود دارد و آن را پنهان نگاه می داری و اخفی آن چیزی است که زمانی به دلت خطور کرده،آن گاه آن را فراموش کرده ای (4)!

شما اگر بخواهید به علم حضرت او آگاه شوید،ابتدا باید به قسمتی از هویت و هستی موجودات واقف گردید و دنیای اعجاب انگیز بعضی از مخلوقات را دقت کنید،سپس آن ها را نمونۀ کل هستی گرفته و با نظر به هستی و این که وسعت آن را تا قیامت و بعد از آن کسی آگاه نمی شود به دورنمایی بسیار دور از علم حق به موجودات آگاه شوید !!

ص:398


1- 1) -غافر (40):19.
2- 2) -معانی الأخبار:147،باب معنی خائنة الأعین،حدیث 1؛بحار الأنوار:80/4،باب 2،حدیث 4.
3- 3) -طه (20):7.
4- 4) -معانی الأخبار:143،باب معنی السر و أخفی،حدیث 1؛بحار الأنوار:79/4،باب 2،حدیث 2.

عَنْ سُلَیْمانِ بْنِ سُفْیانِ،قالَ:حَدَّثَنی أَبُو عَلیِّ الْقَصَّابِ قالَ:کُنْتُ عِنْدَ أَبی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام فَقُلْتُ:أَلْحَمْدُ لِلّهِ مُنْتَهیٰ عِلْمِهِ فَقالَ:لا تَقُلْ ذلِکَ فَإِنَّهُ لَیْسَ لِعِلْمِهِ مُنْتَهیٰ (1).

سلیمان بن سفیان می گوید:ابو علی قصاب گفت:در محضر حضرت صادق علیه السلام بودم،پس گفتم:حمد خدای را به منتهای علمش.حضرت فرمود:این گونه مگو؛زیرا برای علم او نقطۀ منتها نیست.

امام صادق علیه السلام بنابر نقل صدوق در کتاب«التوحید»می فرماید:

خداوند به تمام کائنات قبل از آفرینش آسمان ها و زمین آگاه بود (2).

برای درک صفات حق به خصوص علم،قدرت و اراده،قبل از رجوع به کتب فلسفی،ضروری است به قرآن مجید و روایات اصیل اسلامی مراجعه کرد،آن گاه برای پی بردن به نقص و عیب کلام بعضی از فلاسفه در صفات حضرت حق به کتب فلسفه مراجعه نمود.

برای درک این گونه مسائل به نحو تفصیل به حکیمان و فیلسوفانی مراجعه کنید که تشنگی علمی خویش را از چشمۀ پر برکت علم انبیا و امامان علیهم السلام سیراب کرده اند.

این بزرگواران آنچه در کتب خود آورده اند،نتیجۀ زحمات و کوشش آنان،در آیات قرآن و روایات و آیات آفاق و انفس است.

در هر حال به فرمودۀ حضرت صادق علیه السلام اسرار خود را به جناب او از باب عجز و شکستگی عرضه بدار و به یقین و حقیقت بدان که بر حضرت او چیزی از آشکار

ص:399


1- 1) -التوحید،صدوق:134،باب 10،حدیث 1؛وسائل الشیعة:137/7،باب 58،حدیث 8938؛بحار الأنوار:83/4،باب 2،حدیث 11.
2- 2) -التوحید،صدوق:135،باب 10،حدیث 5؛بحار الأنوار:84/4،باب 2،حدیث 14.

و نهان پنهان نیست.

او در عین این که واقف به اسرار و تمام اوضاع کیفی و کمی موجودات است، ولی علاقه دارد،عبد در پیشگاهش به تضرع و زاری برخیزد و ملتمسانه به دربارش اشک بریزد و با زبان سرّ،حال دل و روح خویش را به مولایش عرضه بدارد.

چنانچه به مسألۀ دعا در قرآن اشاره رفته و از بندگانش می خواهد به درگاهش بنالند و در حال دعا و زاری و توبه و انابه باشند.

ص:400

[ وَ کُنْ کَأَفْقَرِ عِبادِهِ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَخِلْ قَلْبَکَ عَنْ کُلِّ شاغِلٍ یَحْجُبُکَ عَنْ رَبِّکَ فَإِنَّهُ لا یَقْبَلُ إِلَّا الأَطْهَرَ وَ الأَخْلَصَ وَ انْظُرْ مِنْ أَیِّ دیوانٍ یَخْرُجُ إِسْمَکَ ]

امام صادق علیه السلام در دنبالۀ روایت می فرماید:

چون به مسجد وارد شدی به حقیقت و راستی باید این معنی را نسبت به خود حس کنی که تو نیازمندترین فقیران و محتاجان و نیازمندان به پیشگاه او هستی و دل از آنچه تو را از مولایت مانع می شود و بین تو و محبوبت پرده می اندازد خالی کنی که حضرت او جز پاک ترین و خالص ترین عباد و برنامه ها را نمی پذیرد و مسألۀ مهم دیگر آن است که ببینی عاقبت نامت از کدام دفتر و از کدام دیوان خارج می شود ! !، دفتر و دیوان اهل سعادت یا دفتر و دیوان اشقیا.

توفیق درک محضر حق با سه موضوع

اشاره

در جملات نورانی بالا سه موضوع بسیار مهم گوشزد شده که با توجه به آن سه موضوع می توان خویش را لایق محضر آن جناب کرد:

1-احساس فقر و نیاز در نقطۀ نهایی آن در پیشگاه حضرت حق.

2-خالی کردن دل از آنچه که مانع بین انسان و خدا است.

3-با بینایی کامل نظر کردن به خود که نام انسان از کدامیک از دو دیوان سُعدا یا اشقیا در عاقبت کار خارج خواهد شد.

ص:401

1-احساس نیاز به درگاه بی نیاز

قبل از این که انسان با معارف عالیۀ الهیّه روبرو شود و با تذکرات بسیار پر ارزشی که در آن معارف متوجه انسان است روبرو شود،اگر اندکی تأمل و مختصری فکر در حق خود کند در می یابد که به هیچ وجه مالک ملکی نیست و به هیچ وجه برای او به اندازۀ سر سوزنی قدرت و قوت نمی باشد.

از هنگام ولادت تا وقت خروج از دنیا غرق در فقر محض و آغشته به نیاز صرف و محکوم احتیاج به دیگری است.

نه در خلقت و آفرینش خود،او را اختیاری است و نه خروجش از دنیا به دست ارادۀ اوست و نه آنچه در این مبدأ و منتها بر او می گذرد،مایه های اولی و استعدادهای اصلی اش در اختیار اوست.

این همه که در خط تاریخ،در خود احساس غنا کرده اند،غنایی که متولد از حالات ابلیسی است،غنایی که منبع شرور و معاصی و گناهان و تخلفات و پستی هاست،همه و همه ناشی از غفلت انسان نسبت به خویش و خدای خویش است.

انسان اگر خود را بشناسد و اگر اندکی معرفت به خدای مهربان خویش پیدا کند هرگز در هیچ امری احساس غنا و بی نیازی نمی کند،بلکه به این معنی واقف می شود که در کمال فقر و در اوج نیازمندی و در نقطۀ کمال احتیاج است.

چون به این حقیقت واقف شود و به این معنی برسد که از خود،منیت و خودیتی ندارد و هویت و شخصیتش از او نیست،بلکه مملوک ضعیف و مسکینی ناتوان و نیازمندی دردمند و گدایی بی چیز در برابر مالکی قوی و آقایی عزیز و بی نیازی جمیل و صاحب غنایی بزرگ است،به آن جناب متوسل شده

ص:402

و برای بیشتر شناختن فقر خود و مالک غنی خویش دنبال معارف الهیّه رفته و با تمام وجود به توفیق حضرت دوست به آنچه باید برسد،می رسد و آن حجاب و پرده که باید از خانۀ قلبش کنار رود،کنار می رود،آن زمان است که تمام لحظاتش متوجه حضرت یار شده و با تمام هستی و وجودش به پیشگاه مقدس او عرضه می دارد:

خداوندا چو توفیقم فزودی***ره تحقیق را با من نمودی

همی خواهم بدین راهم بداری*** به فضل خویش آگاهم بداری

که تا گردد نهانی ها عیانم***به فضل خویش گویا کن زبانم

به نورحق چوبینا شد مرا چشم*** نیاید باطلم دیگر فراچشم

به حکمتها مزین کن دلم را*** گشاده کن تمامت مشکلم را(1)

چون وارد دریای معرفت شود،با تمام وجود خود گوش گشته و صدای دلربای یار را در قرآن مجید و فرقان حکیم می شنود که حضرت دوست به تمام انسان ها خطاب می فرماید:

[ یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرٰاءُ إِلَی اللّٰهِ وَ اللّٰهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ] (2).

ای مردم ! شمایید نیازمندان به خدا،و فقط خدا بی نیاز و ستوده است.

این زمان است که برای جبران فقر و شکستگی و ضعف و مسکنت و ذلت و حقارت و نداری و پستی به دامن حضرت جانان می آویزد و آن دامن پر مهر و مرحمت و پر لطف و عنایت را رها نمی کند،تا مولای مهربان و آقای بزرگوارش ندای او را به غنای خود جبران نماید.

این زمان است که دگرگونی عجیبی در او پدید می آید و دل و قلب و جان

ص:403


1- 1)- عطار نیشابوری.
2- 2) -فاطر (35):15.

و روحش حال دیگری پیدا کرده و از چیزی جز اتصال به حضرت دوست و مناجات با او لذت نمی برد و در این زمان است که جز او نخواهد و جز او نگوید و برای غیر او کاری نکند و به هر کاری دست بزند به عشق او دست بزند.

برای یافتن فقر و مسکنت خویش،به دعای با عظمت عرفه امام حسین علیه السلام و دعای ابوحمزۀ ثمالی در ارتباط با سحر ماه رمضان و دعای کمیل مراجعه کنید که در این سه دعا عاشقان حق و شیفتگان حقیقت،وضع انسان را آن طوری که هست بیان کرده اند.

2-تخلیۀ دل از موانع وصال

خالی کردن دل از آنچه که مانع بین انسان و خداست،به تحصیل ایمان به خدا و روز قیامت از طریق آیات و روایات و معارف الهیّه میسر است که چون قلب به تحصیل این دو حقیقت از طریق نبوت و امامت موفق شود،تمام حجاب ها از قبیل:کفر،شرک،نفاق،کینۀ بی جا،بغض و عداوت بی مورد،حسد،بخل، غرور و سایر اوصاف رذیله از دل برداشته شود و بین انسان و مقام قرب حضرت دوست بدون مانع می گردد؛در این زمان است که دل مهبط انوار و منبع معرفت و سرای عشق معشوق حقیقی خواهد گشت.

اگر به دل برسید به همه چیز رسیده اید و اگر دل را رها کنید به جایی نرسیده و این صفحۀ پاک الهی و میدان آماده برای فیوضات ربانی را محل بدترین صفات و رذایل کرده و با دست خود وسیلۀ فنا و هلاکت خویش را فراهم کرده اید !

راه رسیدن به مقام قرب از طریق دل می گذرد و بدون توجه به قلب راهی برای رسیدن به کمالات نیست.

قرآن مجید و روایات روی مسألۀ قلب نسبت به دیگر اعضا توجه ویژه ای دارند

ص:404

و آن قدر که برای تزکیه و تصفیه دل از انبیا و ائمه و حکما و عرفا مطلب رسیده برای چیزی نرسیده است.

تنها محور بحث عاشقان و عارفان در طول تاریخ قلب بوده،قلب در عقیدۀ آنان،عقیده ای که از وحی سرچشمه گرفته اگر به جانب صلاح رود،تمام هستی انسان رو به صلاح می رود و اگر به جانب فساد روی آرد،همۀ هستی و موجودیت انسان به فساد کشیده می شود !!

3-ثبت نام در دیوان سعداء

اشاره

اصولا از آیات و روایات استفاده می شود که برای انسان ها دو نوع دیوان و دفتر هست:دفتر سعدا،دفتر اشقیا،یا به تعبیر قرآن دیوان نعیم و دیوان سجین.

انعکاس نام انسان در هریک از این دو دیوان به تمام معنی بستگی به اختیار و انتخاب خود انسان دارد.

وجود مقدس حضرت حق کلیۀ وسایل هدایت را اعم از نبوت،امامت،کتاب، عقل،فطرت،وجدان،اختیار و اراده برای انسان آماده فرموده است و به تمام معنی راه را از چاه برای تمام افراد نمایانده است و رشد را از غی روشن کرده است؛ این انسان است که باید با حسن اختیار،راه سلامت و سعادت و خیر را انتخاب کند و آن را تا لحظۀ خروج دنیا حفظ کرده و نسبت به آن ثابت قدم باشد تا نامش در دیوان اهل سعادت ثبت و از دفتر اشقیا محو گردد،ورنه به خاطر رها گذاشتن تمایلات،غرایز،خواسته ها،شهوات و افتادن در انواع گناهان و معاصی،از رحمت و عنایت حضرت حق محروم و ممنوع گشته و زمانی خواهد آمد که توفیق توبه را از دست نهاده و نامش در دیوان اشقیا ثبت خواهد شد !!

در وضع قلب و نحوۀ اندیشه و عمل آن با دقت کامل و بصیرت تمام اندیشه

ص:405

کن،سپس خود را با ترازوی عالی حق یعنی قرآن مجید بسنج تا بر تو معلوم گردد، نامت جزء کدامیک از دو دیوان است،اگر جزء اشقیایی سعی کامل کن تا خویش را از این سیه روزی و تیره بختی نجات دهی و اگر نامت جزء دیوان سعدا است،در این زمینه هم کوشش تمام به خرج بده که تا هنگام خروج از دنیا این نام را در آن دفتر حفظ نمایی !

آری،این انسان است که به دست خود نامش را در دفتر اهل سعادت می برد و از دیوان اشقیا محو می کند و نیز این انسان است که با اراده و اختیار،نامش را از دفتر اهل سعادت محو کرده و در دیوان اشقیا ثبت می کند ! در زمینۀ حسن اختیار و سوء اختیار داستان های مهمی در تاریخ بشر اتفاق افتاده که راستی عبرت انگیز است.

شقاوت ابدی

صاحب کتاب با عظمت«مکاتیب الائمه»،مرحوم فیض کاشانی،داستانی را نقل می کند که هر انسانی نسبت به آن مات و مبهوت می شود:

زمانی که عثمان کشته شد و از دار دنیا به عالم بقا منتقل گشت،مردم با امیر المؤمنین علی علیه السلام بیعت کردند.

مردی بود به نام حبیب بن منتجب که از طرف عثمان فرماندار قسمتی از نواحی یمن بود،امام علیه السلام او را بر مقامش ابقا کرد و نامه ای به این مضمون به او نوشت:

به نام خداوند بخشایندۀ مهربان

از بندۀ خدا امیر مؤمنان علی بن ابی طالب به حبیب بن منتجب:

درود بر تو،من خدایی را که جز او خدایی نیست سپاس می گویم و بر عبد و فرستاده اش محمد صلی الله علیه و آله صلوات می فرستم.

ای حبیب بن منتجب ! تو را بر کاری که داری ابقا می کنم،بر عمل و برنامه ات

ص:406

پابرجا باش و سفارشم به تو این است که با رعیت به عدالت رفتار کن و اهل مرز و بومت را زیر پوشش احسان بگیر و بدان که اگر کسی سرپرست ده مسلمان شود و عدالت را در میان آنان رعایت نکند،در قیامت در حالی که دو دستش به گردنش بسته،محشور می شود و تنها راه نجات در این مهلکه عدالت است،چون نامه ام به تو رسید بر کسانی که از اهل یمن می پذیرند بخوان و از آنان برای من بیعت بگیر، اگر همانند بیعت رضوان با تو عمل شد،بر فرمانداریت پابرجا باش،ده نفر از عقلا و فصحا و افراد مورد اطمینان و آنان که در فهم و شجاعت بهترین کمک مردمند و عارف به حق و عالم به دین و آگاه به نفع و ضرر و خوش رأی ترین آنان است به سوی من گسیل کن،بر تو و بر ایشان سلام.

نامه را بست و مهر کرد و به دست عربی داد تا به والی یمن برساند.او نامه را رساند،حبیب نامه را گرفت و آن را بوسید و بر چشم و سرش گذاشت،آن گاه بر فراز منبر قرار گرفت،پس از حمد و ثنای حضرت حق و درود بر پیامبر و آلش گفت:

ای مردم ! عثمان از دار دنیا درگذشت،مردم پس از او با عبد صالح،امام ناصح،برادر و خلیفۀ رسول اکرم صلی الله علیه و آله که از همه سزاوارتر به خلافت بود،آن کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله با او عقد اخوت بست،آن مردی که غم و رنج از چهرۀ پیامبر صلی الله علیه و آله دور کرد،شوهر دخترش و وصیش و پدر دو سبطش امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بیعت کردند،اکنون شما مردم یمن نسبت به این بیعت چه می گویید و چه نظر دارید ؟

راوی می گوید:صدای نالۀ مردم برخاست،اشک شوق بر چشمشان دوید،از شدت خوشحالی به صدای بلند گریه کردند و گفتند:

«سمعاً و طاعة و حباً و کرامة للّه و لرسوله و لاخی رسوله»! !

مردم به عنوان علی علیه السلام با حبیب بیعت کردند،پس از بیعت از آنان خواست

ص:407

طبق شرایط امیر المؤمنین علیه السلام ده نفر را انتخاب کنند،شرایط این چنین بود:

عاقل،فصیح،ثقه،فهیم،شجاع،عارف باللّه،عالم به دین،آگاه به نفع و ضرر،تیز رأی،تا پس از انتخاب از یمن به مدینه روند و محضر مقدس مولای عاشقان را جهت دستور گرفتن برای اوضاع یمن درک کنند.

انتخابات شروع شد،از میان تمام مردم صد نفر واجد شرایط انتخاب شدند،از صد نفر هفتاد نفر،از هفتاد نفر سی نفر،از سی نفر ده نفر که در میان آن ده نفر یکی از چهره های شاخص عبد الرحمن بن ملجم مرادی بود !

و او هم به عنوان سخنگوی هیئت ده نفره شناخته شد،از یمن حرکت کردند و در مدینه به حضور پیشوای پرهیزکاران رسیدند و بر او به خلافت و حکومت سلام کرده و تهنیت گفتند.حضرت جواب آنان را داد و به همه خوش آمد گفت، آن گاه پسر مرادی از جای برخاست و به عنوان سخنگوی هیئت چنین گفت:

سلام بر تو ای امام عدالت پیشه و چهرۀ نورانی کامل و شیر بیشۀ شجاعت و سخاوت ! و ای قهرمان نیرومند و ای سوار دریادل و ای کسی که خداوند بزرگ او را بر تمام مردم برتری داده ! درود خدا بر تو و آل بزرگوارت،به صدق و حقیقت شهادت می دهم که تو پیشوای تمام مؤمنانی و تو جانشین پیامبری و خلیفۀ پس از اویی و وارث علم رسول اسلامی،خدا لعنت کند کسی که حق تو را انکار کند و مقامت را منکر باشد،چه نیکوست که امروز امیر مردم و پایۀ حیات و زندگی هستی،عدلت در میان مردم چون خورشید می درخشد و فضل و عنایتت چون باران پی در پی بر مردم می بارد،ابر رحمت و رأفتت بر سر مردم سایه افکنده، حبیب بن منتجب ما را به سوی تو فرستاده و ما از این آمدن سخت خوشحالیم و امید است در این دیدار برای ما و تو مبارک باشد.

امیر المؤمنین علیه السلام پس از شنیدن این سخنرانی و بیانات جالب و فصیح،دو

ص:408

چشم بر پسر مرادی دوخت،آن گاه نظری به هیئت انداخت،سپس به آنان خیلی نزدیک شد و نامه فرماندار خود را از آنان گرفت و باز کرد و خواند و خوشحال شد، آن گاه امر کرد به هریک از آن ده نفر یک حلۀ یمانی و ردای عدنی عنایت شود و دستور داد آن ده نفر را با کمال محبت پذیرایی کنند،وقتی هیئت از نزد امام برخاست ابن ملجم بلافاصله سه خط شعر عالی در مدح حضرت سرود که مضمونش این است:

تو بزرگوار و پاکیزه و صاحب بخششی و فرزند شیران نر در مرحلۀ عالی و بلند شجاعتی،ای وصی محمد ! خداوند تو را به واقعیت های مختص فرموده و فضل و مقام تو را در قرآن مجیدش ستوده،زهرا علیها السلام آن بلند مرتبه عالی همت و دختر نبیّ گرامی را خداوند بزرگ جهت همسری تو قرار داده.

سپس گفت:یا علی ! آنچه از برنامه های الهی و اجتماعی از ما می خواهی بخواه،تا ببینی که چگونه اطاعت ما از تو باعث خوشحالی تو خواهد شد،به خدا قسم در بین ما نیست مگر قهرمان پر قوت و با اندیشۀ زرنگ و رزم جوی پیکارگر،ما این صفات را از آبا و اجداد خود به ارث برده و به فرزندان شایستۀ خویش به ارث داده ایم.امام در میان آن هیئت ده نفره از سخنرانی او بسی خشنود شد و کلام او را در تمام زمینه ها پسندید،سپس به او فرمود:نامت چیست ؟ گفت:نامم عبد الرحمن است.فرمود:فرزند کیستی ؟ گفت:پسر ملجم مرادی هستم.حضرت فرمود:تو مرادی هستی ؟ عرض کرد:آری یا امیر المؤمنین.امام فرمود:«إِنّا لِلّهِ وَ إنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ،وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِاللّه الْعَلِیِّ الْعَظیم» (1).

حضرت مرتب چهرۀ او را نگریست و دست روی دست زد و کلمۀ استرجاع بر

ص:409


1- 1) -بحار الأنوار:260/43،باب 127.

زبان جاری کرد،سپس فرمود:آه تو مرادی هستی ؟ عرضه داشت:آری !! (1)راستی چه اندازه عجیب است،فردی از اهل یمن،این گونه نسبت به علی علیه السلام دارای معرفت باشد و از این طریق تمام وسایل سعادت و هدایت در اختیارش باشد،ولی در عاقبت کار نام نجس و کثیفش در دیوان اشقیا آن هم تحت عنوان اشقی الاشقیا ثبت شود و برای او شقاوت ابدی و ننگ همیشگی بماند !!

بلاهای عجیب و غریبی که هوای نفس بر سر انسان می آورد،قابل شمردن نیست،چاه نفس چاهی است که هرکس در آن افتاد،نجاتش مشکل یا غیر ممکن شد.

هوای نفس وقتی بر انسان غلبه کند،تمام حقایق را از انسان می پوشاند و خودش به تنهایی یکه تاز میدان حیات آدمی می گردد !

عطار نیشابوری در کتاب«مفتاح الاراده»دربارۀ نفس چه زیبا سروده:

نباید بود از او غافل زمانی***اگر غافل شوی یابی زیانی

به صورت گرچه او بیگانه توست*** به معنا در میان خانه توست

چو خصم اندر میان خانه باشد*** از او غافل مگر دیوانه باشد

هزاران مکر و تلبیس آورد پیش*** که گرداند تو را از صورت خویش

ص:410


1- 1) -مکاتیب الائمه:240/1.

مخالف باش و با او جنگ می کن***به جنگش هر نفس آهنگ میکن

مگر با توبه راه تو درآید*** مسلمان گردد و کارت برآید

اگر از خواب غفلت گردد آگاه ***بسا یاری کز او یابی درین راه

اگر از طبع تو میلش بگردد*** بسا منزل که با تو در نوردد

سعادت ابدی

دنیا محیط بسیار عجیبی است،وقایع فوق العاده مهمی که در آن اتفاق افتاده برای اهل دل بهترین عبرت و پند است گاهی افرادی بسیار نیک و آراسته به صلاح و سداد و عفت و تقوا دچار شقاوت ابدی و ننگ همیشگی شدند و گاهی افراد شقی و آلوده به فساد و افساد،اتصال به سعادت ابدی و آبروی دنیا و آخرت پیدا کردند !

در داستان بهت انگیز و حیرت آور کربلا با وضوحی چون روز روشن این دو نوع چهره را می بینیم.

افرادی که مرغ سعادت ابدی بر بالای سرشان پرواز می کرد و درهای بهشت به روی آنان باز بود و بلکه در یک قدمی بهشت بودند،ولی با سر به درکات جهنم درافتادند !

و افرادی که باز شکاری و پر قدرت شقاوت برای ربودن آنان آماده بود،ولی با نهیب عشق و ایمان و بیداری و بصیرت از خطر آن جستند و برای ابد نامی پاک و جاویدان از خود باقی گذاشتند.

ص:411

به این داستان عبرت انگیز توجه کنید:

حسین علیه السلام پس از تنها شدن و از دست دادن بهترین یاران و عزیزانش یک تنه بر سپاه دشمن زد و جناح راست کوفیان را مورد حمله قرار داد و فریاد زد:

مرگ از زندگی ننگین بهتر است و ننگ از دوزخی شدن برتر...چون شیر ژیان می غرید و شمشیر می زد.

سربازان دشمن چون مور و ملخ از پیش تیغش می گریختند.ابن عمار می گوید:

حسین علیه السلام را دیدم وقتی که یکه و تنها شده بود و کوفیان گردش را گرفته بودند، چنان سخت بر جناح راست سپاه کوفه بتاخت که همگی گریختند،به خدا سوگند رنج کشیده و مصیبت چشیده ای چون حسین علیه السلام ندیدم که فرزندانش جلو رویش کشته شده باشند و یارانش همگی کشته شده باشند و این قدر نیرومند و قوی قلب باشد !!

حسین علیه السلام دگرباره حمله کرد و این بار بر جناح چپ دشمن بتاخت،در جنگ هم عدالت را پیشه ساخت،دوباره به جناح راست حمله نکرد،حضرتش رجز می خواند و فریاد می کرد:

من حسین هستم پسر علی،سوگند می خورم که راه خود را ادامه خواهم داد، سپاه دشمن بر وی حمله کرد،همه را با شمشیر پراکنده گردانید و گروهشان را تار و مار کرد و به جای خود بازگشت و گفت:«لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ».

حسین علیه السلام که تنها ماند،ندا در داد:آیا کسی هست مرا یاری کند ؟ آیا کسی هست از حرم رسول خدا دفاع کند ؟

این ندا ابو الحتوف و برادرش سعد را به خود آورد،آن دو از فرقۀ خوارج و دشمن امام علی علیه السلام بودند که با سپاه یزید برای کشتن حسین علیه السلام به کربلا آمده بودند.

ص:412

با خود گفتند:شعار ما این است:«لا حکم الا للّه و لا طاعة لمن عصی اللّه»،این حسین است پسر پیغمبر،در قیامت امید شفاعت جدش داریم،چرا با او بجنگیم ؟

آیا شایسته است یکّه و تنها در برابر دشمنش قرار دهیم،به حضور حسین علیه السلام شرفیاب شده اجازه جهاد گرفتند،پس شمشیر کشیده به جهاد پرداختند،عده ای را کشتند و عده ای را زخمی کردند،تا به شهادت رسیدند !!

آری،این است سعادت ابدی که گاهی در لحظات آخر عمر انسان نصیب فرزند آدم می شود (1).

در واقعه ای دیگر می خوانیم:

مسعود تیمی از شیعیان به نام بود،پسرش عبد الرحمن نیز،پدر و پسر از شخصیت های برجسته کوفه بودند،هر دو شجاع،هر دو دلیر و در جنگ های مسلمانان از خود نامی به یادگار گذارده بودند،خواستند به سوی حسین علیه السلام شتابند راه را بسته یافتند،نقشه ای طرح کرده و آن را خوب پیاده کردند و خود را به حسین علیه السلام رسانیدند؛یاران حسین علیه السلام زیرک بودند و هشیار و مردم با ایمان چنین بوده و هستند.

خود را در زمرۀ سپاه یزید قرار دادند،از کوفه با سپاه بیرون شدند،به کربلا رسیدند و در برابر سپاه حسین علیه السلام قرار گرفتند و منتظر فرصت بودند و غفلت همکاران را خواهان،تا آن ساعت فرا رسید و فرصت پیدا شد و آن سه روز قبل از شهادت بود،فرصت را مغتنم شمرده به سوی حسین علیه السلام دویدند و به خدمتش رسیدند.

فرصت را مغتنم شمردن از شایستگی های عالی انسانیت است،بیشتر موفقیت

ص:413


1- 1) -پیشوای شهیدان:217.

کسان در اثر بهره برداری از فرصت است،بسیاری از شکست ها در اثر غفلت از فرصت می باشد.

وقتی که پسر و پدر شرفیاب شدند،سلام کردند،حسین علیه السلام جواب داد،این سلام و جواب نشانۀ موفقیت در نقشه بود،آمادگی خود را برای شهادت عرضه داشتند و در خدمت حسین علیه السلام بماندند.

روز شهادت به جانبازی پرداختند،آن دو در زمرۀ مدافعان نخستین حملۀ سپاه یزید قرار داشتند،سخت کوشیدند،پایداری کردند،تا شربت شهادت نوشیدند.

جابر بن حجاج تیمی نیز چنین کرد،از کوفه به کربلا آمد،در زمرۀ سپاه یزید قرار گرفت و به کوی شهادت رهسپار شد،در ساعت فرصت خود را به حسین علیه السلام رسانید و در خدمتش بماند تا شهید گردید !!

از دو نفر دیگر بشنوید که یکی نامش را در دفتر نیک بختان برای ابد ثبت کرد و دیگری اسمش را با ننگی بزرگ در دفتر اشقیا در حالی که هر دو برادر بودند آن هم از یک پدر و مادر !

یکی به نام عمرو و دیگری به نام علی،پدرشان قرظۀ انصاری از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و پس از وفات آن حضرت در زمرۀ یاران امیر المؤمنین علیه السلام شد و در رکاب علی جهاد کرد و از طرف آن حضرت به فرمانفرمایی فارس منصوب گردید، هر دو برادر از کوفه به کربلا آمدند،راه هر دو یکی بود ولی هدف آن ها دو تا !!

عمرو به سوی حسین علیه السلام آمد و علی به سوی یزید ! آن برای خدا گام برداشت و این برای خرما !

عمرو،تحت فرماندهی عباس قرار گرفت و علی تحت فرماندهی عمر سعد ! آن بهشت را برگزید و این به دوزخ رفت !!

برادری دوستی متقابل است،از شدت دوستی دو تن که بخواهند خبر دهند،

ص:414

گویند:برادرند،برادرها از یک ریشه و جدایی ناپذیر و هر کدام یار دیگری است.

عرب به نژاد و تبار پای بند است و تعصب نژادی در وی قوی است و برادری در میان عرب استحکامی بیشتر و نفوذی عمیق تر دارد.

عمرو و علی از این قانون جدا بودند و تبصرۀ استثنایی آن هستند،هر دو برادر بودند ولی در دو صف قرار گرفتند،صف حق و صف باطل.

قضیۀ کربلا نمونه ای از اجتماع بزرگ بشری است و الگویی است از آزادی مذهب و راهنمایی است برای نشان دادن آنکه سعادت و شقاوت هرکس در دست خود اوست تا کدام را بخواهد و میلش به چه باشد و مذهب جبر باطل است.

عمرو به سپاه حسین علیه السلام ملحق شد و در خدمتش بماند تا به شهادت رسید،در آغاز از طرف آن حضرت به مأموریت سیاسی رفت و پیامبر حسین علیه السلام به سوی عمر سعد بود و چند بار میان دو لشکر کوفه و حجاز رفت و آمد داشت و وظیفۀ سیاسی انجام می داد.

روز شهادت اجازت گرفت و به میدان شتافت و ساعتی بجنگید؛پس به سوی حسین علیه السلام بازگشت و خود را در برابر تیرها سپر حسین علیه السلام قرار داد و نگذاشت تیری به پیشوای شهیدان اصابت کند.

عمرو سراپا سپر حسین علیه السلام بود،سپر زنده،سپر به پای خود ایستاده،سپر با اراده،چهره اش سپر بود،دستش سپر بود،تنش سپر بود،جانش سپر بود،تیر می خورد ولی شمشیر نمی زد،زخمی فراوان برداشت،مقاومتش که پایان یافت بر زمین افتاد و عرض کرد:ای فرزند رسول خدا ! آیا من وفا کردم ؟!!

حسین علیه السلام فرمود:آری تو در بهشت پیش روی من خواهی بود،سلام مرا به جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله برسان و بگوی من از پی تو خواهم آمد،عمرو به زودی جان داد تا سلام حسین علیه السلام و پیام حسین علیه السلام را به نیای حسین علیه السلام برساند.

ص:415

اینجا نیز پیامبر حسین علیه السلام بود،پیامبری که رفت و برنگشت،چقدر زود ترفیع درجه یافت ! و یک شبه ره صد ساله رفت،نخست پیامبر حسین علیه السلام به سوی عمر به سوی جهنم بود،پس پیامبر حسین علیه السلام به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله به سوی بهشت شد،سرعت سیری از سرعت نور بیشتر از آخرین نقطۀ بی نهایت به اولین نقطۀ بی نهایت !!

برادرش علی از شهادت برادر آگاهی یافت،به میدان آمد و فریاد زد:حسین ! ای کذاب ! برادرم را گول زدی و کشتی !!

پاسخ حسین علیه السلام چنین بود:من برادرت را گول نزدم،خدای او را هدایت کرد و تو را گمراه ساخت.

علی گفت:خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم و یا کشته شوم و سوی حسین علیه السلام تاخت آورد،یکی از یاران حسین علیه السلام راه بر او گرفت و با نیزه به او حمله کرد و بر زمینش انداخت کوفیان رسیدند و از مرگ نجاتش دادند و بردند و زخمش را درمان کردند.

آن برادر زخمی برداشت و این برادر زخمی،درمان آن برادر گونه ای بود و درمان این برادر گونه ای،صدها سال از هر دو می گذرد.آن در خوشبختی به سر می برد،خوشبختی ابدی و جاویدان،این در بدبختی به سر می برد بدبختی پایدار و همیشگی (1).

هر دو برادر بودند،و هر دو نام اسلام بر خود نهاده بودند،هر دو کربلا آمده بودند،هر دو با حسین علیه السلام سخن گفته بودند،ولی این کجا و آن کجا ؟ !

عقل و عشق و دین و معرفت و بینایی وقتی به هم درآمیزند،انسان را از

ص:416


1- 1) -پیشوای شهیدان:375.

حضیض عالم خاک تا آخرین مرحلۀ عالم پاک می برند و وقتی حماقت بر انسان مسلط شود و بند هوا و هوس و لذت گرایی بر گردن جان بیفتد،آدمی را از عالم پاک به آخرین مرحلۀ درکات جهنم می کشاند.

آری،چون ایمان و اسلام و عقل و عشق تمام هستی آدمی را مسخر کنند، انسان برای ثبت نام خویش در دفتر سعدا به جهد و کوشش خواهد آمد.

در هر صورت به فرمودۀ حضرت صادق علیه السلام به هنگام ورود به مسجد فکر کن و دقت به خرج بده و اندیشه نما و با بصیرت تام نظر کن که نامت از کدام دیوان بیرون خواهد آمد ؟ از دیوان سعدا یا العیاذ باللّه از دیوان اشقیا !!

بدون شک وقتی با توسن اندیشه در میدان حیات به حرکت آمدی و در خود نیک نظر کردی به خود واقف شده و به نقص و عیب پی می بری؛در این حال به خاطر تأمین سعادت دنیا و آخرتت به رفع عیب برخواهی خاست و به حسنات آراسته خواهی شد و بدین صورت از دفتر اشقیا درآمده و به دیوان اهل سعادت اسم و رسمت با عظمت ثبت خواهد شد.

ص:417

[ فَإِنْ ذُقْتَ مِنْ حَلاوَةِ مُناجاتِهِ وَ لَذیذِ مُخاطَباتِهِ وَ شَرِبْتَ بِکَأْسِ رَحْمَتِهِ وَ کَرامَتِهِ مِنْ حُسْنِ إِقْبالِهِ وَ إِجابَتِهِ فَقَدْ صَلُحَتْ لِخِدْمَتِهِ فَادْخُلْ فَلَکَ الإِذْنُ وَ الأَمانُ ]

ورود به مسجد بعد از کسب فضایل

اشاره

امام صادق علیه السلام در دنباله روایت می فرماید:

پس از آراستن وجودت به طهارت و صداقت و اعتراف به عجز و قصور و تقصیر و ارائۀ اسرار به حضرت دوست و توجه به این که آن جناب به ظاهر و باطن تمام هستی آگاه است و نظر به این که نامت از کدام دیوان بیرون خواهد آمد؛اکنون در جنب درب ورودی مسجد اگر در دل خویش شیرینی مناجات با او را درک می کنی و از مخاطبات حضرت او به نحو حقیقی احساس لذت می کنی و می یابی که در حال چشیدن از شربت رحمت او هستی و صاحب بیت-با این همه کوچکی و ناتوانی و عیب تو-به جانب تو اقبال دارد و آمادۀ پاسخ گفتن به خواستۀ تو است، پس در تو صلاحیت خدمت به پیشگاه آن جناب هست،اکنون داخل مسجد شو و پای بر بساط قرب گذار که همۀ این ها علامت رخصت و اجازۀ ورود به محضر اوست و بدان که به هنگام دخول به مسجد پس از تحقق آن همه واقعیت از سخط او در دنیا و آخرت در امان خواهی بود.

ص:418

لذّت مناجات

انسان اگر از مناجات با او،در کام خود شیرینی حس نکند و از خطابات حضرت دوست لذت نبرد،باید گفت که به وادی معرفت نرسیده و در نتیجه عاشق آن جناب نگشته که درک شیرینی و حلاوت مناجات و لذت مخاطبات مخصوص عاشقان است و بدون شک بدون اتصال به عشق،چشیدن حلاوت مناجات و لذت بردن از مخاطبات امکان ندارد.

به قول مولوی:

لذتِ تخصیص تو وقتِ خطاب*** آن کند که ناید از صد تن شراب

البته برای تحقق عشق معشوق حقیقی طی مراحل و قطع منازل و مقدماتی لازم است که اهم آن تزکیۀ نفس از رذایل و آراستن آن به حسنات است و برای این مسأله هیچ راهی جز رجوع به شرع مطهر نیست و شرع مطهر مجموعۀ آیات قرآن و روایات وارده از معصومین علیهم السلام است.

در رساله شریفۀ«لقاء اللّه»در مسألۀ تحلیه و صفات روحانی می خوانیم (1):

چون سالک در اثر مجاهدت و توفیق ربانی از قسمت اوّل که تنزیه و تطهیر باطن از صفات خبیثه و مکروهه بود،فراغت پیدا کرد و توانست در این جهت تسلط و حکومت خود را بر جنود شیطانی و قوای او بدست آورد،اتصاف به صفات روحانی شروع می شود.

به طوری که معلوم گردید،صفات رذیلۀ خبیثه،به مناسبت و به اقتضای زندگی مادی محدود تاریک صورت می گرفت و هرچه سالک از تعلق و وابستگی و محبت

ص:419


1- 1) -رسالۀ لقاء اللّه:48.

حیات دنیا منقطع گردید،زمینه برای حیات آخرت روحانی و نورانی فراهم می شود.

در اینجا سالک از مضیقه و محدودیت عالم مادی تخلص پیدا کرده و وارد می شود به جهان وسیع روشن روحانی.

اینجا منزل منور و آزاد و دور از ابتلائات و قیود جهان مادی بوده و مسافر آن با کمال انبساط روحی و آزادی در عمل و روشنایی محیط و امن خاطر و دور از اضطراب و وحشت و ناملایمات و ابتلائات عالم ماده زندگی کرده و مهیای آموزش و شناسایی معارف الهی و حقایق غیبی و جذبات روحانی خواهد شد.

پس به مقتضای خصوصیات و صفاتی که برای عالم روحانی هست،صفاتی در قلب انسان پدید و آشکار می شود.

در اینجا مقام فتح و ظفر به جنود کفر و ابلیس ظاهر شده و آغاز مرتبۀ عین الیقین در ایمان خواهد بود.

[ تِلْکَ الدّٰارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهٰا لِلَّذِینَ لاٰ یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فَسٰاداً وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ] (1).

آن سرای [ پرارزش ] آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی خواهند و سرانجام [ نیک ] برای پرهیزکاران است.

[ یٰا قَوْمِ إِنَّمٰا هٰذِهِ الْحَیٰاةُ الدُّنْیٰا مَتٰاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دٰارُ الْقَرٰارِ ] (2).

ای قوم من ! این زندگی دنیا فقط کالایی بی ارزش و زودگذر است،و بی تردید

ص:420


1- 1) -قصص (28):83.
2- 2) -غافر (40):39.

آخرت سرای همیشگی و پایدار است.

[ وَ جَعَلْنٰا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً ] (1).

و در قلب کسانی که از او پیروی می کردند رأفت و رحمت قرار دادیم.

[ وَ اللّٰهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ ] (2).

و خدا به توفیق خود به سوی بهشت و آمرزش دعوت می کند.

[ وَ اللّٰهُ یَدْعُوا إِلیٰ دٰارِ السَّلاٰمِ ] (3).

و خدا [ مردم را ] به سرای سلامت و امنیت [ که بهشتِ عنبر سرشت است ] دعوت می کند.

آری،در عالم آخرت اثری از خودبینی و بزرگ منشی و تکبر نیست،در آنجا سوء نیت و قصد فساد و خرابکاری نباشد،آنجا جای برقرار شدن و پاینده بودن و مقام گرفتن است،در آنجا قلوب و دل ها با همدیگر با کمال مهربانی و عطوفت و محبت خالص رفتار کرده و اثری از کدورت و اختلاف و نفاق نباشد،در آنجا خطاها و لغزش های گذشته آمرزیده شده و از عصیان و تمرد و خلاف اثری نیست،آنجا محیط سلامتی و صفا بوده و هرگز کدورت و گرفتگی و ناراحتی دیده نخواهد شد.

پس به اقتضای این چنین محیط روحانی،قهراً صفات و حالات هر انسانی نیز لازم است با وضع آن محیط سازش داشته باشد.

مالکیت مطلق و حکومت و بزرگواری تمام ذاتی پروردگار متعال در عالم آخرت ظاهر و هویدا می شود و قهراً کسی به مقام خودبینی و خودنمایی و خودستایی

ص:421


1- 1) -حدید (57):27.
2- 2) -بقره (2):221.
3- 3) -یونس (10):25.

و مباهات کردن و افتخار نمودن و خود را بالا گرفتن برنیامده و بالطبع صفات فروتنی و خضوع و خشوع و تعظیم و تجلیل پروردگار متعال و حقیقت و خوف و خشیت در وجود او ظاهر می شود.

این همه نمونه ای بسیار اندک از اوضاع عالی روز قیامت است که در ارتباط با اهل بهشت است و در این دنیا به صورت صفات الهی در باطن انسان که آخرت وجود انسان است ظهور می کند و در آن عالم به صورت جامع و کامل آشکار گشته و آدمی به خاطر آن در نعمت ابدی حق قرار می گیرد.

چون آلودگی ها از نفس شسته شود و صفات الهی به جایش نقش بندد،آدمی حلاوت مناجات را چشیده و لذت مخاطبات را درک می کند و شربت رحمت و کرامت از دست دوست می نوشد و حضرت یار به انسان اقبال کرده و آغوش قبول باز می کند و انسان را در بساط خدمت پذیرفته و اذن و امان می دهد.

این فقیر دل شکسته و مسکین دست و پا بسته در این زمینه از قول عاشقان حضرت دوست گفته ام: شراب عشق او در کام کردم***خود و جان و دلم بینام کردم

گرفتم جا در آغوش خوش یار*** سراپا خویش را گمنام کردم

من از خم خانه عشق و ولایش*** چه شیرین جرعهها در کام کردم

دل وحشیتر از وحش بیابان*** به عشق حضرتش در دام کردم

پیام وصل جانان چون شنیدم*** دل گریان خود آرام کردم

زدم بر سینه نامحرمان دست*** جدایی من زخاص و عام کردم

زغیر او بریدم دل به عالم*** همین یک کار را اتمام کردم

چو مسکین در ره عشقش فتادم*** پس آنگه ترک کام و نام کردم

ص:422

[ وَ إلّا فَقِفْ وُقُوفَ مُضْطَرٍّ قَدِ انْقَطَعَ عَنْهُ الْحِیَلُ وَ قَصُرَ عَنْهُ الأَمَلُ وَ قُضِیَ الأَجَلُ،فَإِذا عَلِمَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَلْبِکَ صِدْقَ الإِلْتِجاءِ إِلَیْهِ نَظَرَ إلَیْکَ بِعَیْنِ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اللُّطْفِ وَ وَفَّقَکَ لِما یُحِبُّ وَ یَرْضیٰ فَإِنَّهُ کَریمٌ یُحِبُّ الْکَرامَةَ لِعِبادِهِ الْمُضْطَرّینَ إِلَیْهِ الْمُحْدِقینَ عَلیٰ بابِهِ لِطَلَبِ مَرْضاتِهِ قَالَ اللّهُ تَعالی [ أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذٰا دَعٰاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ ] (1)]

وارد نشدن به مسجد بدون فضایل

در پایان روایت،امام صادق علیه السلام می فرماید:

اگر شیرینی مناجات را نچشیدی و لذت مخاطبات را نیافتی و شربت رحمت و کرامت از دست حضرت محبوب ننوشیدی و حس کردی آن جناب به تو اقبال ندارد،کنار در مسجد بایست که تو لایق دخول به آن محیط مقدس و مبارک نیستی؛ در جنب در مانند انسانی متحیر و مضطر باش و همانند کسی که چارۀ کار نداند و امیدش از همه جا قطع شده باشد و مدت عمرش رو به اتمام است،در این حالت اگر صاحب خانه بر دلت نظر کند و ببیند که تو از دل و جان و با کمال اخلاص و تضرع و زاری و توبه و انابه به او ملتجی شده ای از باب آقایی و بزرگواریش با

ص:423


1- 1) -نمل (27):62.

چشم مهربانی و رحمت و لطف به تو نظر خواهد کرد و تو را به آنچه دوست داری و راضی هستی،موفق خواهد کرد؛چرا که حضرت حق کریم و بزرگوار است و کرامت نسبت به بیچارگان و آویختگان به بابش را دوست دارد در قرآن مجید فرموده:اجابت کننده خواسته مضطر و برطرف کننده سوء از بنده غم دیده،کسی غیر او نیست.

خداوندا ! ما را از غوغای مادیت نجات بخش و ما را از ظلمات وساوس و خیالات رهایی ده،آلودگی ها را از جان ما بشوی و روان ما را به حسنات اخلاقی بیارای که اگر لطف و کرامت تو نباشد در بساط ما چیزی نخواهد بود و چیزی نخواهد ماند،خداوندا،توفیق ادامۀ شرح کتاب«مصباح الشریعة»را از این گدای درگاه دریغ مدار.آمین یا ربّ العالمین.

ص:424

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109