تفسير قرآن مهر جلد دهم

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضايي اصفهاني محمدعلي 1341 -

عنوان و نام پديدآور : تفسير قرآن مهر / محمدعلي رضايي اصفهاني ، با همكاري جمعي از پژوهشگران قرآني.

مشخصات نشر : قم انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 13 -

مشخصات ظاهري : ج.

شابك : 34000 ريال (ج.10)

يادداشت : پشت جلد به انگليسي : The mehr commentary on the holy Quran .

يادداشت : ج. 1 تا 12، 14 ،٬17 19، 21 و 22 (چاپ اول: 1387).

يادداشت : عنوان روي جلد: تفسير قرآن مهر ويژه جوانان.

يادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.10. سوره هاي يوسف و رعد.

عنوان روي جلد : تفسير قرآن مهر ويژه جوانان.

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن

14 رده بندي كنگره : BP98 /ر6ت66 1300ي

رده بندي ديويي : 297/179

شماره كتابشناسي ملي : 1309484

يادآوري

تشكر:

از زحمات اساتيد و دوستان محترم بويژه:

ناظر محترم نوشتار مرحوم حضرت آيةاللَّه معرفت رحمه الله

مشاوران علمي تفسير: دكتر آذربايجاني، دكتر مؤدب

همكاران تفسير و ترجمه: شهيد غلامعلي همايي، حسين شيرافكن، محمد اميني، محسن اسماعيلي، محسن ملاكاظمي و محمدرضا احمدي

ويراستاران محترم محمد جواد شريفي و خانم انصاري

تشويق كنندگان وحاميان: حجج اسلام قمي، دكتركلانتري، دكترعلي اكبري

تفسير قرآن مهر در مجلدات متعدد منتشر مي شود، از اين رو:

الف: مقدمه و شيوه تفسير و تذكرات لازم در مقدمه جلد اول آورده شد.

ب: مهمترين ويژگي هاي اين تفسير عبارت است از:

1. روان و خوش فهم است.

2. مخاطب تفسير جوانان، بويژه دانشجويان هستند. از اين رو نكات روانشناختي و جامع شناختي در خور رعايت شده است.

3. از ترجمه اي دقيق و برابر استفاده شده است.

4. نماي كلي و موضوعات هر آيه در يك سطر آمده

است.

5. به شأن نزول ها توجه شده است اما معناي آيه در آنها منحصر نگرديده است.

6. نكات و اشارات تفسيري آيه، بصورت كوتاه آمده است.

7. آموزه ها و پيام هاي آيه براساس الغاء خصوصيت بيان شده بطوري كه قاعده اي كلي باشد كه با نيازهاي زمان قابل تطبيق باشد.

8. به ديدگاه مشهور مفسران توجه شده و به اختلافات تفسيري مفسران در مورد ضرورت (و بيشتر در پاورقي ها) اشاره شده است.

9. تفسير براساس آموزه هاي مذهب اهل بيت عليهم السلام سامان يافته است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 14

10. از روش تفسير قرآن به قرآن- روائي- عقلي- اجتهادي- علمي و اشاري استفاده شده و از تفسير به رأي پرهيز شده است.

11. در برخي موارد آيات يا احاديث بصورت موضوعي گردآوري شده است كه فهرست آن ها در جلد اول ذكر شد.

12. واژه هاي مهم در پاورقي (و به ندرت در متن) توضيح داده شده است.

13. از اشعار مناسب با مضامين آيه استفاده شده است.

14. از اشارات عرفاني امام خميني قدس سره به مناسبت بهره برده شده است.

15. اين ترجمه و تفسير از همكاري استادان حوزه و دانشگاه بهره مند شده است.

16. اين تفسير از نظر قرآن پژوه بزرگ معاصر حضرت آيةاللَّه معرفت رحمه الله گذشته است.

17. برخي از بخش هاي اين تفسير مكرر در دانشگاه و حوزه تدريس شده و از صدا و سيما پخش شده و بازخوردگيري شده است.

18. در موارد لزوم از نقشه هاي اطلس براي روشن كردن مطالب تاريخي و جغرافيايي استفاده شده است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 15

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

وصلي اللَّه علي محمد و آله الطاهرين «1»

وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «2»

؛ و

آگاه كننده (: قرآن) را به سوي تو فرو فرستاديم، تا آنچه را به سوي مردم فرود آمده، براي آنان روشن كني؛ و تا شايد آنان تفكّر كنند.

درآمد

قرآن كريم پيام آسماني است كه خداي متعال براي راه نمايي بشر فرو فرستاده است تا در آن تفكر كند، سفره اي الهي كه تا رستاخيز گسترده است، «3» پيامي جاويدان براي همه ي زمان ها و همه ي مكان ها و همه ي

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 16

انسان ها كه براي هر نسل مطلبي تازه به ارمغان مي آورد. «1»

قرآن كلامي الهي است كه اختلاف در آن راه ندارد، «2» معجزه اي جاويد كه همگان را به هماوردي طلبيده است، «3» ولي با گذشت چهارده قرن، هنوز كسي نتوانسته است مثل آن بياورد.

قرآن كلامي زيبا و رساست كه در اوج فصاحت و بلاغت قرار گرفته و براي هر گروه از انسان ها پيامي در خور دارد كه همه ي مردم به صورت عام و متخصصان علوم به صورت خاص مي توانند از آن بهره ببرند.

ولي بهره برداري از اين كلام الهي، نيازمند فراهم آمدن مقدمات و شرايطي است و با رشد خرد انساني و پيشرفت دانش هاي بشري، در هر عصر توضيح ها و تفسيرهاي جديدي مي طلبد، تا نقاب از چهره ي قرآن گشوده شود و نسل نو بتواند پيام مناسب خويش را دريابد و آيات آن را بر نيازها، موضوعات و مصاديق عصر خود تطبيق كند. از علامه طباطبايي، مفسر بزرگ قرآن، حكايت شده كه قرآن در هر دو سال يك بار نيازمند تفسير جديدي است. «4»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 17

نوشتاري كه در پيش رو داريد مي كوشد مطالب قرآن را بازخواني، بازيابي، تحليل، ساماندهي و به

صورت نوين عرضه كند، تا نسل جوان عصر ما بتوانند از آن بهتر بهره ببرند.

اين كتاب هم چون تفاسير ديگر مباني و روش خاص دارد و مراحل اجرايي را طي كرده است كه آنها را به صورت مختصر در طي مقدماتي بيان مي كنيم. «1»

اميد است اين تفسير مورد پذيرش خداي متعال و مورد عنايت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ايشان به ويژه حجة ابن الحسن عليه السلام و مورد استفاده ي جامعه ي اسلامي قرار گيرد؛ و از قرآن پژوهان و تفسيردوستان محترم انتظار مي رود با مطالعه ي اين تفسير ما را از ارشادهاي خود بهره مند سازند، تا اشكالات آن برطرف و به كمال نزديك تر گردد.

در پايان لازم است از همه ي استادان و همكاراني كه ما را در اين اثر ياري كردند تشكر كنيم؛ به ويژه از قرآن پژوه و مفسر سترگ حضرت آية اللَّه محمدهادي معرفت رحمه الله كه مشوق ما و ناظرعلمي اين اثر بودند و مرحوم

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 18

استاد شهيد غلامعلي همائي كه يار فداكار ما در اين تفسير و ترجمه بودند و نيز فضلاي محترم، حجج اسلام حسين شيرافكن، محمد اميني، محسن اسماعيلي، محسن ملاكاظمي، دكتر آذربايجاني، دكتر مؤدب، آقاي محمدرضا احمدي و محمد جواد شريفي و خانم انصاري كه هر كدام در بخشي از اين اثر ياور ما بودند، و نيز از همكاري دوستان راديو قرآن و سيماي قرآن، به ويژه استاد شريف زاده و نيز دوستان نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، به ويژه حجةالاسلام والمسلمين دكتر قمي و دكتر ابراهيم كلانتري و نيز دكتر حسن علي اكبري و همكاران و قرآن پژوهان مركز

تحقيقات قرآن كريم المهدي به ويژه آقايان نصراللَّه سليماني، نعمت اللَّه صباغي و جواد و اكبر رحمتي و محمد رضايي و اكبر جعفري سپاس گزاريم.

خداوند قرآن به آنان جزاي نيك عطا فرمايد.

والحمد للَّه رب العالمين

قم- 26/ 12/ 1386

محمدعلي رضايي اصفهاني

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 19

بخش اول: سوره ي يوسف

اشاره

ولايت خدا بر بنده خويش، لبريز ساختن وي

از محبت خود و تربيت وسرپرستي او

داستان حضرت يوسف عليه السلام و آموزه هاي تربيتي آن

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 21

اول: سيماي سوره ي يوسف

اشاره

سيماي سوره يوسف

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداي گسترده مهرِ مهرورز

شمارگان

سوره ي مبارك يوسف، داراي 111 آيه، 1766 كلمه و 7166 حرف است.

نزول

اين سوره پنجاه و دومين سوره مي باشد كه در مكه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرود آمده است؛ يعني پس از سوره هود و پيش از سوره حجر؛ شماره ي اين سوره در ترتيب كنوني قرآن دوازدهم است.

نام ها

نام هاي اين سوره عبارت اند از: «يوسف» و «احْسَنُ القصَص» (: بهترين داستان ها). سبب نام گذاري آن به يوسف، آيه 4 به بعد است كه اغلب درباره ي زندگي يوسف پيامبر سخن مي گويد. اين نام بيش از بيست بار در اين سوره به كار رفته است.

فضايل

در بيان فضيلت قرائت اين سوره، از امام صادق عليه السلام نقل شده است: هر كس سوره ي يوسف را در روز و شب بخواند، خدا او را در رستاخيز به زيبايي يوسف بر مي انگيزد، در حالي كه ناراحتي به او نمي رسد و از بندگان صالح

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 22

خدا خواهد بود. «1»

تذكر: اين گونه اثرها و ثواب ها براي كساني است كه يوسف وار زندگي كنند، و عمري را با پاكي و نيكوكاري بسر برند، يعني آيات سوره يوسف را بخوانند و از آموزه هاي آن پيروي كنند.

ويژگي ها

اين سوره داستاني ترين سوره ي قرآن مي باشد كه در 88% آن آموزه هاي زندگاني حضرت يوسف بيان شده است. داستان اين سوره از طولاني ترين و شيرين ترين داستان هاي قرآني به شمار مي آيد.

در برخي احاديث آمده است:

اين سوره را به زنان آموزش ندهيد و سوره نور را كه مشتمل بر آيات حجاب است، به آنان آموزش دهيد، ولي اسناد اين روايات چندان قابل اعتماد

نيست و در برخي احاديث نيز عكس اين مطلب ديده مي شود؛ يعني تشويق شده كه اين سوره را به خانواده ها آموزش دهيد. آري، ماجراي زندگي آلوده همسر عزيز مصر و پاكدامني و عفت يوسف، آموزه هايي گران بها براي هر مرد و زن است. «2»

اهداف

اهداف اساسي اين سوره عبارت اند از:

1. بيان ولايت خدا بر بنده خويش، و اين كه چگونه او را از محبت خود لبريز كرده و تربيت و سرپرستي مي كند «3» و نجات مي دهد.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 23

2. بيان داستان حضرت يوسف عليه السلام و آموزه هاي تربيتي آن.

آموزه هاي اين سوره

مهمترين آموزه هاي اين سوره عبارت اند از:

الف) عقايد

1. استدلال بر توحيد الهي (آيات 39- 40)؛

2. مطالبي درباره ي نبوت عامه و خاصه (آيات 6، 38 و 104- 110).

ب) اخلاق

1. درس هايي از عفت، پاكدامني، خويشتن داري و تسلط بر نفس (آيات 23 به بعد)؛

2. برخورد كريمانه ي يوسف عليه السلام با برادرانش پس از آمدن آن ها به مصر (آيات 99- 100).

ج) داستان

1. بيان بهترين داستان قرآن، يعني داستان يوسف صديق عليه السلام، و خواب او و حيله هاي برادرانش و گذاشتن يوسف در چاه و سپس نجات و رفتن او به مصر و درگيري با زن عزيز مصر و زنداني شدن و نجات يافتن و سپس وزير شدن او و آمدن برادران و پدر و مادرش به مصر.

د) مطالب فرعي

1. اشاره اي به قرآن كريم و اين كه عربي نازل شده، تا در آن تفكر كنند (آيات 1- 2)؛

2. عبرت آموزي از سرنوشت برادران حسود يوسف (آيات 8 به بعد)؛

3. عبرت آموزي از سرنوشت همسر عزيز مصر (آيات 23 به بعد)؛

4. مطالبي درباره ي خواب صادق و تعبير آن (آيات

4- 6)؛

5. طلب استغفار و شفاعت از يعقوب پيامبر صلي الله عليه و آله (آيه ي 97).

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 25

دوم: محتواي سوره ي يوسف

قرآن كتابي روشنگر

قرآن كريم در نخستين آيه ي سوره ي يوسف با اشاره به حروف مقطعه و عظمت قرآن كريم مي فرمايد:

1. الر تِلْكَ ءَايتُ الْكِتبِ الْمُبِينِ

الف، لام، را، آن [ها] آياتِ كتابِ روشنگر است.

نكته ها و اشاره ها:

1. حروف مقطعه، اسراري بين خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله مي باشد و يا نشان مي دهد كه قرآن با تمام عظمت و اعجازش از همين حروف معمولي ساخته شده است، و شايد به همين دليل باشد كه بي درنگ پس از اين حروف، به عظمت قرآن اشاره شده است «1».

2. واژه «تِلْكَ» براي اشاره به دور است و عظمت قرآن را بيان مي كند؛ يعني قرآن آن چنان والا و بلند است كه گويي در اوج آسمان هاست و بايد براي رسيدن به آن تلاش گسترده اي انجام گيرد.

3. تعبير «مُبين» در اصل به معناي جدا كردن دو چيز است و در اين جا مي تواند به معناي «روشن» و «روشنگر» باشد «2»؛ يعني قرآن كريم، هم آيات روشني دارد كه همه ي انسان ها مي توانند با تفكّر و تدبّر آن ها را درك كنند و هم آيات روشنگري دارد كه حقايق هستي و قوانين زندگي بشر را بيان مي كند.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 26

4. واژه ي «آيه» در اصل به معناي نشانه است و در اصطلاح به قسمت هايي كوچك و بزرگ از سوره هاي قرآن گفته مي شود؛ زيرا آيات قرآن نشانه هاي فرستنده ي آن يعني پروردگار جهانيان است.

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن كتابي با عظمت و داراي آيات روشن و روشنگر است.

2. شايسته است همگان از روشنگري هاي

اين كتاب با عظمت بهره مند شوند.

***

قرآن كريم در آيه ي دوم سوره ي يوسف به حكمت عربي بودن قرآن اشاره مي كند و مي فرمايد:

2. إِنَّآ أَنزَلْنهُ قُرْءَاناً عَرَبِيّاً لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

در حقيقت ما آن را در حالي كه خواندنيِ (واضحِ:) عربي است، فرو فرستاديم، تا شايد شما خردورزي كنيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه «عربي» در اصل به معناي سخن روشن، واضح و فصيح است و در اين جا ممكن است به همين معنا «1» و يا به معناي لغت عربي باشد. «2»

2. در اين آيه به يكي از حكمت هاي عربي بودن قرآن اشاره شده است، ولي در مجموع مي توان دلايل زير را براي نزول قرآن به زبان عربي بيان كرد:

الف) زبان عربي گستره لغات و ژرفاي زيادي دارد، به گونه اي كه به خوبي مي تواند مفاهيم و ريزه كاري هاي اعجازآميز وحي الهي را بنماياند، ولي زبان هاي ديگر در برابر چنين رسالتي ناتوان اند.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 27

ب) پيامبر هر قومي وقتي مي تواند به خوبي مردم را به آيين خود جذب كند كه به زبان همان مردم سخن گويد و چون پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در جزيرةالعرب و بين مردم عرب زبان به رسالت برانگيخته شد لازم بود وحي الهي به زبان عربي فرود آيد تا هسته ي اصلي ملت اسلام را گرد پيامبر گردآورد و زمينه ي نفوذ آن را به كشورهاي ديگر آماده سازد.

ج) نزول قرآن به زبان عربي با آن همه ظرفيت زباني و ريزه كاري ها و زيبايي هاي رساي قرآن، زمينه ساز تفكّر و تعقّل در قرآن است «1».

هرچه در الفاظ آيات بيشتر دقت كنيم، مطالب بيشتري به دست مي آيد، و هرچه تفسيرهاي جديدي براي قرآن نگاشته

شود، باز هم تفسيرهاي تازه تري مي طلبد. «2»

3. از امام رضا عليه السلام حكايت شده كه

شخصي به امام صادق عليه السلام عرض كرد: چرا هرچه قرآن درس داده مي شود و نشر مي يابد، باز هم تازه است؟ حضرت فرمود: «زيرا خداي تبارك و تعالي قرآن را براي يك زمان خاص و مردم يك دوران قرار نداده است، بلكه قرآن تا روز رستاخيز در هر زماني جديد و نزد هر گروهي تازه است.» «3»

4. قرآن به زبان عربي است و خدا از ما خواسته در آيات آن تدبّر و تفكر كنيم؛ از اين رو، زبان عربي زبان دوم هر مسلمان است كه بايد آن را بياموزد، تا كليد فهم وحي و حقايق قرآن را به دست آورد.

5. در قرآن كريم ده بار بر عربي بودن آن تأكيد شده، و اين پاسخي است

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 28

به كساني كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را متهم مي كردند كه قرآن را از يك فرد غير عرب فرا گرفته است.

6. آيه ي فوق به اين مطلب مهم اشاره دارد كه هدف نزول قرآن تنها روخواني، قرائت و حفظ آيات آن نيست، بلكه هدفي والاتر دارد كه همه ي اين ها مقدمه هاي آن است؛ يعني هدف نهايي، تعقّل و درك آيات قرآن است؛ دركي نيرومند كه انسان را با تمام وجود به سوي عمل فرا خواند.

آموزه ها و پيام ها:

1. نزول قرآن به زبان عربي زمينه ساز خردورزي انسان است.

2. زبان عربي، زبان قرآن (و زبان رسمي دين مسلمانان) است.

3. زبان عربي را بياموزيد كه مقدمه ي فهم قرآن و خردورزي است.

***

سرگذشت يوسف

قرآن كريم در آيه ي سوم سوره ي يوسف، به بهترين

قصه هاي قرآن اشاره كرده و مي فرمايد:

3. نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ هذَا الْقُرْءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغفِلِينَ

ما نيكوترين حكايت ها (و روش قصه گويي) را به سبب اين قرآن كه به سوي تو وحي كرديم، براي تو حكايت مي كنيم؛ و مسلّماً پيش از اين، از بي خبران بودي.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه «قَصَص» در اصل به معناي جستجو از آثار چيزي يا پشت سر هم قرار گرفتن چيزي است، و از آن جا كه در قصه گويي، واژه ها و جمله ها پي درپي بيان مي شود، به آن قصه گويند «1».

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 29

2. واژه «قَصَص» در اين جا يا اسم مصدر و به معناي قصه است؛ يعني ما بهترين قصه ها را براي تو بازگو كرديم كه همان قصه ي يوسف است، و يا مصدر و به معناي قصه گويي است؛ يعني خدا در جريان بازگو كردن قصه يوسف، بهترين روش قصه گويي را پي گيري كرده است. «1»

3. برخي مفسران برآنند كه مقصود از بهترين قصه در اين آيه، قصه حضرت يوسف عليه السلام است و برخي ديگر معتقدند از همه ي قرآن با عنوان بهترين قصه ياد شده است؛ «2» البته جمع بين اين دو قول نيز مانعي ندارد، ولي ظاهر آيه همان معناي اول است.

4. قصه يوسف، سرگذشت دلدادگي يك انسان به خدا و پشت پا زدن به تمام زيبايي هاي دلفريب مادي است. در اين داستان، از عالي ترين و ژرف ترين معاني استفاده شده و در مناسب ترين قالب ها و واژه ها و با زيباترين و رساترين شرح، بيان گرديده است؛ از اين رو، قصه يوسف نيكوترين قصه است.

5. قرآن كريم در بيان داستان حضرت يوسف عليه السلام (و نيز

در بيان سرگذشت پيامبران ديگر) از روشي خاص پيروي مي كند، يعني مطالب مهم داستان را بزرگ مي كند و زير ذره بين مي گذارد، ولي از بيان بسياري مطالب حاشيه اي، غير مهم و ملال آور چشم مي پوشد. در بيان داستان، مطالب را به صورت كنايي و غيرمستقيم بيان كرده است؛ براي مثال، براي بيان زيبايي يوسف، چهره او را ترسيم نمي كند بلكه تعجّب زنان مصر و بريدن دست هايشان را به نمايش مي گذارد كه نشان دهنده اوج زيبايي آن حضرت

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 30

است. «1»

در اين داستان مطالب خلاف عفّت عمومي، با الفاظي مؤدبانه و عفت آميز بيان شده است.

در قصه هاي قرآن، در هر بخش از سخن نتيجه اي تربيتي ارائه شده و هدف اصلي، يعني عبرت آموزي، فراموش نشده است، و از اين رو است كه قرآن از بهترين روش قصه گويي برخوردار است.

6. قصه گويي روشي تربيتي و مورد توجه دانشمندان علوم تربيتي است.

داستان در زندگي انسان نقش و آثار مهمي دارد كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:

الف) داستان هاي تاريخي، نمايشگاه و آزمايشگاه مطالب ذهني بشر است، و در اين مجموعه، با ارزش ترين تجربيات بشر وجود دارد كه مي توان از آن ها استفاده كرد، و استفاده از اين آئينه سبب چند برابر شدن عمر انسان مي شود؛ همان گونه كه امام علي عليه السلام در حديثي به اين مطلب اشاره فرموده است «2».

ب) داستان ها جاذبه هاي فراواني دارند كه همه انسان ها را به خود جلب مي كنند و از اين رو است كه سهم بزرگي از ادبيات و آثار نويسندگان و شعراي هر ملت به داستان هاي آنان اختصاص دارد.

ج) به ياري داستان مي توان مطالب و دلايل عقلي را به صورت محسوس و

ملموس در آورد تا فهم آن ها ساده تر شود «3».

د) با بازگو كردن داستان ها مي توان انسان ها را راهنمايي و تربيت كرد، و از انحراف ها جلوگيري نمود و به آنان الگو داد، و اين يكي از بهترين راه هايي

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 31

است كه قرآن در تعليم و تربيت انسان ها پيموده است.

7. واژه «غفلت» به معناي آگاهي نداشتن و پوشيده بودن حقيقت موجود از انسان است. غفلت گاهي عمدي است كه به نام «تغافُل» خوانده مي شود «1» و مورد سرزنش است، و گاهي سهوي است كه امري طبيعي مي باشد. اين واژه در اين آيه به معناي دوم است.

8. از اين آيه استفاده مي شود كه خدا نيز داستان مي گويد و در قرآن، داستان زيباي يوسف را بيان كرده است.

9. معيار بهترين داستان چيست؟ و چرا داستان حضرت يوسف عليه السلام بهترين داستان است؟ از اين آيه استفاده مي شود كه مهم ترين معيار آن است كه: «قصه بر اساس وحي قرآني باشد.»

10. داستان هايي كه بر اساس وحي قرآني است:

اول- واقعي و صادق مي باشد؛ زيرا آن ها را خداي دانا بيان كرده است.

دوم- دور از خرافات و تحريفات مي باشد؛ زيرا قرآن تحريف نشده است.

سوم- بيدار كننده غافلان است؛ همان گونه كه در آيه ي فوق بدان اشاره شده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. از روش قصه گويي براي رفع غفلت ها استفاده كنيد.

2. در هنگام قصه گويي، بهترين قصه ها و بهترين روش قصه گويي را انتخاب كنيد.

3. بهترين قصه ها آن است كه در وحي ريشه داشته باشد و روش قرآن بهترين شيوه قصه گويي است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 32

قرآن كريم در آيه ي چهارم سوره ي يوسف به خواب نويدبخش يوسف اشاره كرده و

مي فرمايد:

4. إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَآ أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سجِدِينَ

(ياد كن) هنگامي را كه يوسف به پدرش گفت: «اي پدر [م ، براستي من در خواب يازده سياره، و خورشيد و ماه را ديدم، آن ها را ديدم در حالي كه براي من فروتن بودند.

نكته ها و اشاره ها:

1. حضرت ابراهيم عليه السلام فرزندي به نام اسحاق داشت كه يعقوب پيامبر صلي الله عليه و آله فرزند او بود، و يعقوب دوازده پسر داشت كه يوسف و بنيامين دو فرزند او از يك زن، و ده پسر ديگر از زن ديگري بودند.

2. رؤياي صادق يوسف در حقيقت نخستين فراز زندگي پرتلاطم او به شمار مي رود و فصل جديدي در زندگي اين كودك خردسال مي گشايد؛ «1» از اين رو، داستان با يادآوري خواب يوسف آغاز شده است. «2»

3. تكرار تعبير «ديدم» در اين آيه، نشان مي دهد حضرت يوسف عليه السلام خواب خود را به روشني ديده بود و شكي در آن نداشت و بر آن تأكيد مي كرد.

4. ضمير «هُم» و «ساجدين» براي جمع مذكر عاقل به كار مي رود. اين تعبير اشاره دارد كه فروتني و سجده ستارگان، ماه و خورشيد، اتفاقي نبوده بلكه همچون افراد عاقل عمل مي كردند.

5. مقصود از «سجده» در اين آيه، فروتني و خضوع است؛ زيرا سجده

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 33

معمولي انسان ها براي ماه، خورشيد و ستارگان بي معناست.

6. مقصود از يازده ستاره، برادران يوسف و منظور از خورشيد و ماه، پدر و مادر يا نامادري وي مي باشند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. رؤياي صادق يكي از راه هاي معرفت است.

2. فرزندان خواب هاي خود را براي پدرانشان

حكايت كنند و پدران نيز به آن ها توجه نمايند. كه اين خود مي تواند يكي از راه هاي تربيت فرزندان باشد.

3. خواب هاي شفاف را نبايد دست كم گرفت؛ زيرا بهره اي از حقيقت دارند و بايد به دنبال فهمِ تأويل و تعبير آن ها رفت.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجم سوره ي يوسف به توصيه ها و هشدارهاي حضرت يعقوب به فرزندش يوسف عليهما السلام اشاره مي كند و مي فرمايد:

5. قَالَ يَا بُنَيَّ لَاتَقْصُصْ رُءْيَاكَ عَلَي إِخْوَتِكَ فَيَكيدُواْ لَكَ كَيْداً إِنَّ الشَّيْطنَ لِلْإِنسنِ عَدُوُّ مُّبِينٌ

(يعقوب) گفت: «اي پسركم، خوابت را براي برادرانت حكايت مكن، پس براي تو نقشه نيرنگ آميز مي كشند! [چرا] كه شيطان، دشمني آشكار براي انسان است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. خواب راستين يوسف، بشارتگر بود؛ يعني سجده ي ستارگان، خورشيد و ماه، نشانه اي از بالا رفتن مقام يوسف بود و اين مژده بزرگ سبب

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 34

حسادت برادران را فراهم مي كرد؛ از اين رو بود كه حضرت يعقوب نگران شد و به وي هشدار داد كه خوابش را براي برادرانش بازگو نكند؛ زيرا ممكن است شيطان آنان را تحريك كند و در نتيجه به دشمني و توطئه بپردازند.

2. حضرت يعقوب با روحيات فرزندانش آشنا بود؛ از اين رو نگفت:

«مي ترسم برادرانت براي تو قصد بدي كنند.» بلكه با قاطعيت گفت: «آنان حتماً براي تو نقشه مي كشند.» زيرا از سويي آنان با يوسف از يك مادر نبودند و تعداد آنان نيز زيادتر و سن آن ها بيشتر بود و به طور طبيعي سروري يوسف را نمي پذيرفتند؛ و از سوي ديگر، تعبير خواب روشن يوسف چندان پيچيده نبود؛ و همين مطلب آتش حسد آنان را شعله ور مي ساخت.

3. در

قرآن كريم بارها از خواب ديدن و رؤياي انسان ها سخن گفته شده است:

- رؤياي حضرت ابراهيم عليه السلام درباره ي بريدن سرفرزندش اسماعيل كه يك فرمان الهي نيز بود «1».

- خواب ديدن پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد پيروزي و ورود به مسجد الحرام «2».

- رؤياي زندانيان هم بند يوسف كه در آيه ي 36 همين سوره آمده است.

- خواب ديدن عزيز مصر درباره ي سال هاي قحطي كه در آيه ي 43 همين سوره آمده است.

- رؤياي حضرت يوسف عليه السلام كه در آيه قبل بيان شد و در آيه ي صدم همين سوره تأويل و تعبير آن آمده است.

4. رؤيا را از جهت هاي گوناگوني تقسيم كرده اند؛ از جمله:

الف) برخي رؤياها مربوط به گذشته و آرزوهاي انسان است.

ب) برخي رؤياها پريشان و نامفهوم و خيالي است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 35

ج) برخي رؤياها به آينده مربوط است كه خود به دو بخش تقسيم مي شود:

- بخش نخست، خواب هاي صريح و روشن است كه تعبير نمي خواهد و بدون هيچ تغييري در آينده رخ مي دهد؛

- بخش دوم، خواب هايي است كه بر اثر عوامل خاص روحي، تغيير شكل داده و رخدادها به صورت نماد در آمده اند؛ همان گونه كه ماه و خورشيد در خواب حضرت يوسف نماد پدر و مادر او بودند. اين خواب ها به تعيبر نيازمندند «1».

5. در حديثي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله آمده است:

رؤيا بر سه گونه است:

- يك قسم آن مژده از جانب خداست؛

- قسم دوم آن از ناحيه شيطان و براي ناراحت كردن انسان است؛

- و قسم سوم، آن است كه انسان در فكر خود مي پروراند و در خواب آن را مي بيند «2».

6. در تحليل روان كاوانه

از خواب، برخي برآنند كه خواب ها، نتيجه ي ضمير ناخودآگاه و آرزوهاي برآورده نشده، يا ترس از چيزها، يا مجسّم شدن كارهاي روزانه، «3» و يا نشان دهنده ي نيازهاي غذايي بدن است «4». اما اين نظريه فقط برخي اقسام خواب ها را توجيه و تفسير مي كند كه در اصطلاح به آن ها «اضْغاثِ احلام» يا خواب هاي پريشان مي گويند، ولي اقسام ديگر خواب ها را توجيه و تفسير نمي كند؛ رؤياهايي صادق كه بسياري از مردم

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 36

مي بينند و به همان صورت در آينده اتفاق مي افتد و يا بشارت هايي كه در خواب به مؤمنان داده مي شود و آن ها را از رخ دادهاي آينده آگاه مي سازد.

آري، برخي در خواب چيزهايي مي بينند كه ديگران در بيداري نمي بينند و نمي فهمند.

7. در اين آيه، حضرت يعقوب به فرزندش درس حفظ اسرار مي دهد و به او اشاره مي كند كه برخي اسرار را بايد از برادر نيز پنهان كرد تا در آينده، خود و جامعه در معرض خطر قرار نگيرد. آري، حفظ اسرار يكي از نشانه هاي وسعت روح و قدرت اراده ي انسان است.

گر خود رقيب شمع است اسرار از او بپوشان

كان شوخ سر بريده بند زبان ندارد 8. در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است:

اسرار تو همچون خون تو است، تنها بايد در رگ هاي خودت جريان يابد. «1»

و به گفته سعدي شيرين سخن: «انديشه كردن كه چه گويم به از پشيماني خوردن كه چرا گفتم.»

سخن كان گذشت از زبان دو تن

پراكنده شد بر سر انجمن 9. در اين آيه و آيه ي قبل، چيزي كه جلب توجه مي كند ادب گفتار حضرت يوسف نسبت به پدر،

و ادب و گفتار محبت آميز پدر نسبت به فرزندش است. كه با تعبير «يا بُنيّ؛ اي پسركم» ابراز مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. به فرزندان خود، طبقه بندي اطلاعات و حفظ اسرار را بياموزيد.

2. بشارت هايي كه در رؤيا به شما داده مي شود، براي هر كسي بازگو نكنيد.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 37

3. فرزندان خود را از خطرها و نقشه هاي ديگران آگاه سازيد.

4. شيطان «1» دشمن آشكار انسان است؛ تا آن جا كه حتي مي كوشد برادران را با يك ديگر درگير سازد.

***

قرآن كريم در آيه ي ششم سوره ي يوسف به تعبير خواب حضرت يوسف و علم تعبير خواب اشاره كرده و مي فرمايد:

6. وَكَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَي ءَالِ يَعْقُوبَ كَمَآ أَتَمَّهَا عَلَي أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرهِيمَ وَإِسْحقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ

و اينگونه پروردگارت تو را بر مي گزيند؛ و از تعبير خواب ها به تو مي آموزد؛ و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مي كند، همان گونه كه آن را پيش از [اين،] بر دو پدرت، ابراهيم و اسحاق تمام كرد؛ كه پروردگارت داناي فرزانه است.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «تأويل» در اصل به معناي «بازگشتن و بازگشت دادن چيزي» است و هرگاه كار يا سخني به هدف نهايي برسد، به آن نيز تأويل مي گويند و تحقق خارجي رؤيا نيز مصداق تأويل مي باشد؛ «2» زيرا برگشت عناصر رؤيا به واقعيت خارجي و تحقق نهايي آن است «3».

2. «احاديث» جمع حديث و به معناي حكايت يك ماجراست و چون انسان رؤياهاي خود را براي ديگران بازگو مي كند، به آن ها احاديث

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 38

گفته شده است؛ بنابراين، تعبير «تأويل الأحاديث»

به معناي تعبير خواب هاست.

3. «تعبير رؤيا» از ماده «عَبَر» به معناي عبور از ظواهر و نمادهاي رؤيايي (مانند ماه و خورشيد) به سوي امور واقعي است؛ يعني تعبير كننده ي رؤيا از نمادها مي گذرد و حقايق خارجي پشت صحنه ي آن را بيان مي كند. «1»

4. در اين آيه، يعقوب پيامبر عليه السلام خواب فرزندش را تعبير كرد و به او گفت كه تو برگزيده ي خدا خواهي شد و خدا نعمتش را بر تو و خاندان ما تمام مي كند، و اين مطلب از سجده و خضوع ستارگان و ماه و خورشيد در خواب يوسف، قابل استفاده است.

5. برخي مژده ها در خواب به انسان داده مي شود، ولي يك معبّر قوي مي خواهد تا بتواند حقايق پشت پرده و تأويل و تعبير آن را درك كند و بيان نمايد.

6. در پايان آيه، به علم و حكمت الهي اشاره شده تا نشان دهد انتخاب پيامبران بر اساس علم و حكمت الهي است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. مقام نبوّت نعمتي الهي است و انتخاب پيامبران از سوي خداست و آنان تحت آموزش الهي قرار مي گيرند «3».

2. علم تعبير خواب، موهبتي الهي است.

3. علم تعبير خواب، نياز به آموزش دارد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 39

قرآن كريم در آيه ي هفتم سوره ي يوسف به درس ها و آموزه هاي سرگذشت يوسف و برادرانش اشاره كرده است:

7. لَقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ ءَايتٌ لِّلسَّآئِلِينَ

بيقين در (سرگذشت) يوسف و برادرانش، نشانه هايي براي پرسشگران است.

نكته ها و اشاره ها:

1. به باور برخي مفسران، مقصود از «پرسشگران» در اين آيه، گروهي از يهوديان مدينه است كه در مورد سرگذشت يوسف از پيامبر صلي الله عليه و آله پرسش مي كردند «1»،

ولي با توجه به اين كه سوره ي يوسف مكي است، اين احتمال بعيد مي نمايد؛ اما به هر حال ظاهر آيه اطلاق دارد و همه پرسشگران را شامل مي شود.

2. سرگذشت حضرت يوسف عليه السلام و برادرانش درس ها و آموزه هاي بسياري براي افراد جستجوگر دارد. خدا اين كودك پاك را از دست برادران حسود و حوادث تلخ روزگار نجات مي دهد و به حكومت مصر مي رساند تا نشان دهد اگر خدا بخواهد مؤمني را رهايي بخشد و همه جهانيان بخواهند او را نابود كنند، نقشه آنان را خنثي مي سازد و اراده خود را تحقق مي بخشد و در واقع، قصه يوسف نشانه اي از نجات مؤمنان و شكست حيله گران و حسودان و نشانه اي از عشق يك انسان به خدا و پشت پا زدن به تمام مظاهر فساد و پيروزي پاكي بر ناپاكي است؛ قصه يوسف نشانه اي از جوانمردي و بخشش يوسف در برابر ناجوانمردان و صبر يعقوب و نتيجه هاي شيرين اين شكيبايي است.

3. روش قصه گويي قرآن در داستان يوسف عليه السلام آن است كه نخست، ذهن

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 40

شنونده را تحريك و تشنه شنيدن و درس آموزي مي كند و سپس اصل ماجرا را بيان مي نمايد.

آموزه ها و پيام ها:

1. درس ها، آموزه ها و نشانه هاي الهي، در سرگذشت يوسف بسيار است.

2. پرسشگر و جستجوگر باشيد تا از نشانه هاي الهي و قصه هاي قرآن بهره ببريد.

***

قرآن كريم خداي متعال در آيه ي هشتم سوره ي يوسف به گفتمان رشك آميز برادران يوسف اشاره كرده و مي فرمايد:

8. إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَي أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَللٍ مُّبِينٍ

هنگامي كه (برادران) گفتند: «در واقع يوسف و برادرش [: بنيامين نزد

پدرمان، از ما محبوب ترند؛ درحالي كه ما گروهي پيوسته هستيم؛ مسلّماً پدرِ ما، در گمراهي آشكاري است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. حضرت يعقوب عليه السلام دوازده پسر داشت كه يوسف و بنيامين، از يك مادر بودند، كه در برخي منابع نام وي «راحيل» گزارش شده است. ده برادر ديگر از مادري ديگر بودند. حضرت يعقوب به يوسف و برادرش بيشتر محبت داشت؛ زيرا:

اولًا- آن دو كوچك تر بودند؛ بنابراين، طبيعي است كه به محبت و حمايت بيشتري نياز داشتند.

ثانياً- بر طبق برخي احاديث، مادر آن ها از دنيا رفته بود.

ثالثاً- با توجه به خواب بشارتگر يوسف و آينده ي درخشان او لازم بود

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 41

توجه بيشتري به او شود. ده برادر كه محبت هاي طبيعي پدر را نسبت به يوسف و برادرش مي ديدند، سخت ناراحت شدند و دور هم نشستند و سخناني رشك آميز بر زبان جاري كردند «1».

2. برادران يوسف خود را «عُصْبَه» «2» ناميده بودند؛ زيرا تعدادشان زياد بود و همگي از يك مادر بودند و اين گروه نيرومند، زندگي پدر را به خوبي اداره مي كردند. آري، آنان گرفتار تكبّر و حسادت شدند و همين امر زمينه ساز كژروي آنان گرديد.

به دولت كساني سرافراختند

كه تاج تكبّر بينداختند

تكبّر كند مردِ حشمت پرست

نداند كه حشمت به حلم اندر است (سعدي)

3. برادران يوسف پدر خود را «گمراه» ناميدند، البته منظور آن ها گمراهي مذهبي نبود؛ زيرا به نبوت پدر عقيده داشتند؛ بنابراين، مقصودشان كج روي و گمراهي در زمينه برخورد با فرزندان بود.

4. از اين آيه استفاده مي شود كه پدر بايد در رفتار با فرزندان بسيار دقت كند تا ابراز محبت هاي طبيعي او به برخي

فرزندان، سبب احساس تبعيض و شعله ور شدن حسد در ميان ديگران نشود.

آموزه ها و پيام ها:

1. فرزندان محبت طلب اند، و از پدر انتظار دارند به طور مساوي محبت خود را ابراز كند.

2. در ابراز محبت به فرزندان تفاوت نگذاريد؛ زيرا موجب حسادت آن ها به يك ديگر مي شود.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 42

قرآن كريم در آيه ي نهم سوره ي يوسف به توطئه برادران يوسف اشاره مي كند و مي فرمايد:

9. اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْماً صلِحِينَ

(برخي از برادران گفتند:) يوسف را بكشيد! يا او را به سرزميني [دور دست بيفكنيد، تا روي [توجه پدرتان تنها به طرف شما باشد؛ و پس از آن، گروهي شايسته باشيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه اشاره شده كه چگونه حسادت برادران يوسف، آن ها را به توطئه براي قتل يوسف كشانيد.

2. ميل به محبوب شدن در نظر پدر، و ارضا نشدنِ آن و محبت زياد پدر به برخي فرزندان، ممكن است رابطه ي برادران را به دشمني تبديل كند.

3. درباره ي آخرين جمله ي آيه از زبان برادران يوسف عليه السلام مي فرمايد:

«پس از انجام (توطئه) گروهي شايسته و صالح خواهيد بود.» دو احتمال در تفسير مطرح شده است: نخست مقصود آنان توبه كردن و صالح شدن پس از قتل يوسف است. و ديگر آن كه پس از دوري يوسف، روابط برادران با پدر اصلاح مي شود؛ البته تفسير اول با ظاهر آيه تناسب بيشتري دارد «1».

4. مقصود برادران يوسف از توبه كردن و شايسته شدن پس از انجام توطئه، آن بود كه خود را از عذاب وجدان و احساس گناه رهايي بخشند. البته روشن است كه

حقيقت توبه همان پشيماني پس از انجام گناه است، ولي گفتگوي پيش از وقوع جرم، توبه به شمار نمي آيد، بلكه نوعي نقشه شيطاني براي فريب خود است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 43

5. واژه «وَجْهُ ابيكُم» بدين معناست كه برادران يوسف در صدد بودند توجهِ صورتِ پدر را به سوي خود جلب كنند؛ يعني آنان مي دانستند كه قلب پدر با آنان نيست و به زودي يوسف را فراموش نمي كند، اما آنان توجه ظاهري پدر را نيز كافي مي دانستند «1».

6. اين آيه اشاره مي كند پدران هيچ گاه نمي توانند در درون خويش بين فرزندانشان در محبت تساوي برقرار كنند، ولي همان توجه ظاهري به فرزندان نيز مي تواند خطر حسد را برطرف و فرزندان را قانع كند.

7. در حديثي از امام باقر عليه السلام، روايت شده است:

من گاهي نسبت به برخي فرزندانم اظهار محبت مي كنم ...، در حالي كه مي دانم حق با ديگري است؛ اما اين كار را بدين جهت مي كنم كه عليه ديگر فرزندانم تحريك نشود و همچون برادران يوسف رفتار نكند. «2»

8. انسان در برخورد با نعمت پنج حالت مي تواند داشته باشد:

الف) غبطه بخورد؛ يعني آرزو كند آنچه را ديگران دارند، او نيز داشته باشد غبطه در روايات مطرح گرديده و براي مؤمنان نيكو است «3».

ب) بخل بورزد؛ يعني آرزو كند خودش از نعمت برخوردار باشد و ديگران از آن محروم باشند.

ج) حسادت كند؛ يعني آرزو كند نعمت از ديگران سلب شود و در اين راستا كوشش كند و نقشه بكشد.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 44

د) انفاق نمايد؛ يعني نعمت را به ديگران ببخشد و خود نيز از آن استفاده كند.

ه) ايثار نمايد؛

يعني نعمت را به ديگران بدهد و خودش در محروميت به سر ببرد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. حسادت، انسان را تا مرز برادركشي پيش مي برد.

2. توجه به يكي از فرزندان از ديگران زيادتر نباشد؛ زيرا كمبود توجه و محبت پدر، آنان را به حسادت و توطئه عليه يك ديگر مي كشاند.

3. ميل به شايسته كاري (و شلاق وجدان) انسان هاي توطئه گر را نيز رها نمي كند.

4. گناهكاران خود فريبي مي كنند.

***

قرآن كريم در آيه ي دهم سوره ي يوسف، مخالفت يكي از برادران يوسف با توطئه قتل برادر و پيشنهاد وي مطرح كرده و مي فرمايد:

10. قَالَ قَآئِلٌ مِّنْهُمْ لَاتَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيبَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فعِلِينَ

گوينده اي از ميان آن (برادر) ان گفت: «يوسف را نكشيد؛ و [لي اگر مي خواهيد كاري انجام دهيد، او را در نهانگاه چاه بيفكنيد؛ تا برخي مسافران او را برگيرند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه «جُبْ» به معناي چاهي است كه آن را سنگ چين نكرده اند. و «غَيابات» به معناي نهان گاه داخل چاه است كه از نظر پنهان مي باشد. اين تعبير به چاه هاي بياباني اشاره دارد كه در بدنه چاه، نزديك سطح آب سكوي كوچكي مي سازند تا هر كس به قعر چاه برود، بتواند بر روي آن بنشيند و

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 45

ظرف خود را از آب پر كند «1».

2. هدف پيشنهاد كننده ي اين طرح آن بود كه يوسف زنده بماند و دستشان به خون او آلوده نشود. از اين آيه روشن مي شود كه يكي از برادران، از بقيه باوجدان تر و باهوش تر بوده است، و از سخن مشروط او كه گفت: «اگر چنين كاري مي خواهيد بكنيد» استفاده مي شود كه اصلًا با اصل

نقشه عليه يوسف موافق نبوده است.

3. برخي مفسران نام اين برادر يوسف را «رُوبين»، برخي «يَهُودا» و برخي «لاوي» ثبت كرده اند. «2» او از جمله كساني بود كه اگر در جريان توطئه اي قرار گرفتند (و نتوانستند جلوي آن را بگيرند) هر اندازه كه بتوانند، از آثار مخرّب آن مي كاهند؛ يعني در توطئه گري نيز با احتياط و عاقلانه رفتار مي كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا وقتي بخواهد مؤمني را نجات دهد، راه حل آن را به ذهن دشمنانش مي اندازد.

2. در هنگام حسدورزي و توطئه گري، با پيشنهاد و راهكاري ديگر، از تندروي و قتل جلوگيري كنيد.

***

قرآن كريم در آيات يازدهم و دوازدهم سوره ي يوسف، به صحنه سازي برادران براي جداسازي يوسف از پدر و بهانه هاي آن ها اشاره كرده و مي فرمايد:

11 و 12. قَالُواْ يأَبَانَا مَالَكَ لَاتَأْمَنَّا عَلَي يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنصِحُونَ* أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَداً يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحفِظُونَ

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 46

(برادران) گفتند: «اي پدر ما، تو را چه شده است، كه ما را بر يوسف امين نمي داري؟! در حالي كه ما قطعاً خيرخواهان او هستيم؛* فردا او را به همراه ما بفرست، تا (در صحرا خوب بخورد و) بگردد و بازي كند؛ در حالي كه ما حتماً پاسداران او هستيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين گذشت كه برادران يوسف طرح نهايي را براي انداختن او به لبه دروني چاه، تصويب كردند، و اينك در اين آيات نشان داده شده كه چگونه با صحنه سازي، يوسف را از پدر جدا كردند تا نقشه ي خود را عملي سازند.

2. برادران يوسف براي جداكردن او از پدر، از روش تحريك رواني استفاده و پدرشان را به

صورت غير مستقيم متّهم كردند كه به آنان اعتماد ندارد، و آن ها را امين يوسف نمي داند، تا پدر مجبور شود واكنش نشان دهد و در موضعي دفاعي، تسليم خواسته ي آن ها گردد.

3. برادران چند دليل و شاهد براي تقاضاي خود آوردند:

الف- ما خيرخواه يوسف هستيم.

ب- او به بازي و گردش نياز دارد و ما اين نياز او را تأمين مي كنيم.

ج- ما در برابر خطرهاي احتمالي، او را حفظ مي كنيم.

4. نقشه ي برادران چنان ماهرانه تنظيم شده بود كه از سويي، پدر را در بن بست قرار داد و از سوي ديگر، يوسف كودك را تحريك مي كرد كه براي بازي و رفتن به صحرا پدر را تحت فشار قرار دهد «1».

5. اين آيات اشاره دارد كه گاهي دشمنان گرگ صفت از راهي دوستانه و فريبنده وارد مي شوند تا نقشه هاي خود را جامه ي عمل بپوشانند، و اين روش در صحنه ي خانواده، جامعه و سياست هاي بين المللي اجرا مي شود؛

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 47

همان گونه كه مي بينيم استعمارگران و قدرت هاي جهاني براي غارت منابع كشورهاي جهان سوم، نقشه هاي خود را تحت عنوان پيمان هاي دفاعي و حمايت از حقوق بشر و حتي كمك هاي دارويي و غذايي، دنبال مي كنند و جاسوسان خود را در لباس ديپلمات و كارشناس به كشورهاي ديگر اعزام مي نمايند.

6. يكي از نيازهاي فطري و طبيعي بشر، سرگرمي هاي سالم است كه برادران يوسف عليه السلام با استفاده از اين نياز، يوسف را از پدر دور كردند. و يعقوب نيز در برابر آن اعتراض نكرد و در عمل آن را پذيرفت.

7. در حديثي از امام علي عليه السلام نقل شده كه فرمودند:

زندگي فرد با ايمان در سه قسمت خلاصه مي شود:

بخشي را به معنويات اختصاص مي دهد و با پروردگارش مناجات مي كند، و در بخشي به فكر تأمين معاش است، و بخشي را نيز براي لذت هاي حلال و نيكو آزاد مي گذارد. «1»

در برخي احاديث نيز اضافه شده:

سرگرمي و تفريح سالم، كمكي براي برنامه هاي ديگر است. «2»

8. در اسلام به تفريح هاي سالم و ورزش اهميت داده شده و حتي شرطبندي در برخي مسابقات، همچون اسب سواري و تيراندازي، مجاز دانسته شده است؛ البته در اسلام بر عنصر «سالم بودن و حلال بودن» سرگرمي ها تأكيد شده است؛ زيرا تفريح هاي ناسالم نه تنها خستگي و مشكلات كار را كم نمي كند، بلكه روح و اعصاب انسان را خسته كرده و از بازده كارهاي بعدي مي كاهد.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 48

9. برادران يوسف از علاقه ي يوسف عليه السلام به تفريح سوء استفاده كرده و او را از پدر جدا كردند؛ در جهان امروز نيز گاهي استعمارگران از مسئله ورزش و تفريح هاي سالم براي ايجاد انحراف در نسل جوان سوء استفاده مي كنند و با سرگرم كردن جوانان كشورهاي جهان سوم به مسابقات افراطي، نقشه هاي خود را در غارت منابع آن ها اجرا مي كنند و مردم را از اهداف اصيل خود و توجه به مسائل سياسي و اجتماعي باز مي دارند؛ بنابراين، جوانان مسلمان بايد هشيار باشند و در حالي كه از ورزش و تفريح هاي سالم استفاده مي كنند، مراقب نقشه هاي مستكبران جهان خوار نيز باشند و با افزايش آگاهي هاي سياسي و اجتماعي و مذهبي خويش، نقشه هاي آنان را خنثي نمايند.

10. از اين آيه استفاده مي شود يعقوب به عنوان يك پدر دلسوز، حتي بر تفريح هاي فرزندش نظارت مي كرد، آن گونه كه بدون اجازه او به

صحرا و بازي نمي رفت.

آموزه ها و پيام ها:

1. به تبليغات دشمنان توجه نكنيد؛ زيرا آنان نقشه هاي خود را در لباس خيرخواهي و محافظت انجام مي دهند.

2. حسادت و توطئه گري، انسان را به دروغ گويي و نقشه هاي فريبنده ي ديگر سوق مي دهد.

3. ورزش و تفريح نياز طبيعي انسان است.

4. دشمنان و توطئه گران، فرزندان شايسته شما را به بهانه ي امكانات رفاهي و تفريحات، فريب مي دهند.

5. مراقب استعدادهاي درخشان خود باشيد كه آن ها را از شما نگيرند.

6. دو معيار سرپرستي كودكان خيرخواهي و حفاظت است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 49

قرآن كريم در آيه ي سيزدهم سوره ي يوسف به پاسخ دردمندانه و هشدار دهنده يعقوب عليه السلام به فرزندانش اشاره مي كند و مي فرمايد:

13. قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غفِلُونَ

(پدر) گفت: «اين كه او را ببريد، قطعاً مرا اندوهگين مي سازد، و مي ترسم كه گرگ او را بخورد، در حالي كه شما از او غافليد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. حضرت يعقوب عليه السلام با اين كه از حسادت برادران نسبت به يوسف آگاهي داشت و حتي دستور داده بود كه خواب يوسف از آنان پنهان بماند، هرگز حاضر نشد آنان را پيش از وقوع جنايت، متهم سازد، و در پاسخ خود عذر آورد كه تحمّل دوري او را ندارم، يا از گرگان بيابان مي ترسم.

2. اصول اخلاقي و انساني و اصل برائت و پاكي افراد ايجاب مي كند تا نشانه هاي كار خلاف از كسي ظاهر نشده، او را متهم نسازند، و يعقوب پيامبر به عنوان يك پيامبر عادل اين گونه رفتار كرد و برادران يوسف را پيش از جنايت متّهم نساخت.

3. مقصود حضرت يعقوب عليه السلام از اين كه فرمود: «مي ترسم

گرگ يوسف را بخورد.» يا كنايه از اين بود كه گرگ صفتاني همچون برادرانش به او حمله مي كنند و يا منظور آن بود كه بيابان هاي كنعان، گرگ خيز بود و بيشترين خطر، از اين حيوان متوجه كودكان مي شد «1».

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 50

آموزه ها و پيام ها:

1. قبل از وقوع جرم، كسي را متّهم نسازيد.

2. پيامبران، پدران دلسوز و متعهد و نسبت به فرزندان خود عاطفي بوده اند؛ (بنابراين، ديگران نيز شايسته است چنين باشند).

3. در مسافرت ها، خطرهاي احتمالي را كه براي فرزندان شما تهديد به شمار مي روند، در نظر آوريد.

4. غفلت موجب مشكلات بعدي مي شود (پس مراقب باشيد.)

***

قرآن كريم در آيه ي چهاردهم سوره ي يوسف به پاسخ فرزندان يعقوب و تضمين امنيت يوسف از سوي آنان اشاره كرده و مي فرمايد:

14. قَالُواْ لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّآ إِذاً لَّخسِرُونَ

(برادران) گفتند: «اگر گرگ او را بخورد، در حالي كه ما گروه پيوسته اي هستيم، در آن صورت قطعاً ما زيانكاريم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. حضرت يعقوب عليه السلام براي جلوگيري از رفتن يوسف دو دليل آورد:

نخست آن كه دوري او مرا غمگين مي سازد و ديگر اين كه خطر گرگ براي او وجود دارد.

برادران يوسف به دليل اول يعقوب اعتنايي نكردند و به آن پاسخي ندادند؛ زيرا فرزند خواه ناخواه روزي از پدر جدا مي شود تا به درس يا كار و رشد خود ادامه دهد. و استقلال يابد؛ بنابراين، اندوه يعقوب علاجي نداشت. «1»

2. برادران درباره ي خطر حمله ي گرگ ها پاسخ دادند و امنيت يوسف را تضمين و اشاره كردند كه ما گروهي هماهنگ هستيم و گرگ ها بر ما تسلط نمي يابند.

3. برادران در مورد غافل شدن از يوسف، گفتند

كه اگر چنين شود و

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 51

گرگ ها بر يوسف بتازند، اين، زيان كاري و از دست دادن سرمايه، آبرو و حيثيت اجتماعي آنان است كه تحقق نخواهد يافت.

آموزه ها و پيام ها:

1. تبليغات فريب كارانه و تضمين هاي دشمن، شما را از خطرها غافل نكند.

2. هر كس مسئوليتي را پذيرفت و خوب انجام نداد، زيان كار خواهد بود.

(چون حداقل سرمايه ي آبرويي خود را از دست مي دهد.)

3. پيوستگي گروه هاي اجتماعي قدرت آور است.

***

قرآن كريم در آيه ي پانزدهم سوره ي يوسف، به اجراي توطئه برادران يوسف و مژده خدا به او اشاره مي كند و مي فرمايد:

15. فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيبَتِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هذَا وَهُمْ لَايَشْعُرُونَ

و هنگامي كه او را بردند، و تصميم جمعي گرفتند كه وي را در نهانگاه چاه قرار دهند، (چنين كردند)؛ و به سوي او وحي فرستاديم كه حتماً آنان را از اين كارشان با خبر خواهي ساخت؛ در حالي كه آن (برادر) ان (با درك حسّي) متوجه نمي شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه «اجْمَعُوا» به معناي جمع كردن است و در اين جا، جمع كردن آرا و افكار مي باشد. اين تعبير نشان مي دهد كه در آن لحظه همه ي برادران در مورد قرار دادن يوسف در نهان گاه چاه اتفاق نظر داشته اند.

2. در اين آيه اشاره شده كه در آن زمان غم انگيز و گرفتاري، به يوسف مژده داده شد كه روزي تو قدرتمند مي شوي و برادرانت به سوي تو مي آيند و حتي تو را نمي شناسند و تو به آنان مي گويي «با برادر كوچكتان، يوسف، چه

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 52

كرديد؟» و آنان شرمنده مي شوند «1».

3. مقصود از وحي

به يوسف در اين آيه، يا وحي نبوت بوده است، «2» و يا الهامي است از سوي خدا بر قلب يوسف، تا نور اميد در وجود او روشن شود. «3»

چاه شد بر وي بدان بانگ جليل

گلشن و بزمي چو آتش بر خليل

هر جفا كه بعد از آنش مي رسيد

او بدان قوّت به شادي مي كشيد (مولوي)

4. از تعبير «يَجْعَلُوه» استفاده مي شود كه يوسف را در چاه نيفكندند، بلكه او را با وسيله اي مانند طناب به قعر چاه پايين بردند و در محل سكو مانندي قرار دادند. و برخي روايات نيز اين مطلب را تأييد مي كند «4»؛ البته پيشنهاد و طرح اوليه برادران، افكندن او بود «5»، ولي شايد پس از حضور در صحنه، محبت برادري مانع چنين كاري شد.

آموزه ها و پيام ها:

1. مژده و امداد الهي، در لحظات سخت به ياري دوستانش مي آيد.

2. نوجوانان نيز مي توانند شايسته دريافت وحي و الهام الهي شوند.

3. هر گاه دشمنان عليه شما اجتماع كردند، باز هم اميدوار باشيد؛ زيرا امداد الهي به ياري خواهد آمد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 53

قرآن كريم در آيات شانزدهم و هفدهم سوره ي يوسف به صحنه سازي و دروغ پردازي برادران يوسف اشاره مي كند و مي فرمايد:

16 و 17. وَجَآءُو أَبَاهُمْ عِشَآءً يَبْكُونَ* قَالُواْ يأَبَانَآ إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَآ أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَلَوْ كُنَّا صدِقِينَ

و (برادران) عصرگاهان در حالي كه مي گريستند، نزد پدرشان آمدند،* گفتند: «اي پدر ما، در حقيقت ما رفتيم مسابقه دهيم، و يوسف را نزد وسايلمان رها كرديم، و گرگ او را خورد! و [لي تو ما را تصديق نمي كني،

هر چند راست گو باشيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. برادران يوسف پس از اجراي نقشه و قراردادن يوسف در چاه، لازم بود غيبت او را به گونه اي توجيه كنند؛ از اين رو تصميم گرفتند با صحنه سازي و دروغ گويي، يعقوب را فريب دهند و قانع كنند كه توطئه اي در كار نبوده و يوسف را گرگ خورده است.

2. از اين آيه استفاده مي شود گاهي فريب كاران به دروغ گريه كرده و با مظلوم هم دردي مي نمايند؛ بنابراين، نبايد فريب هر گريه اي را بخوريم؛ هر گريه اي نشانه ي صداقت نيست.

3. سخنان برادران يوسف بسيار حساب شده بود؛ آنان يعقوب را با تعبير عاطفي «اي پدر ما» مخاطب ساختند و بهانه آوردند كه به مسابقه و تفريح سرگرم بوده اند؛ زيرا بسيار طبيعي بود يوسف نتواند در مسابقه ي آنان شركت كند و در نتيجه نزد اثاث، نگهباني دهد و در همين هنگام، گرگي از راه برسد و او را بخورد.

4. از اين آيه استفاده مي شود كه مسابقه هايي همچون اسب سواري و تيراندازي، در ملت هاي پيشين نيز بوده و در ميان خاندان نبوت انجام مي شده است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 54

آموزه ها و پيام ها:

1. دشمنان از تحريك احساسات براي فريبكاري و توجيه اعمال خود استفاده مي كنند.

2. خائنان ترسو و نگرانِ باور ديگران هستند.

3. به قصه پردازي دشمنان دروغ گو اطمينان نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي هجدهم سوره ي، يوسف در مورد دليل تراشي برادران در مورد مفقود الاثر شدن يوسف عليه السلام و پاسخ افشاگرانه يعقوب عليه السلام و شكيبايي او مي فرمايد:

18. وَجَآءُو عَلَي قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَي مَا تَصِفُونَ

و خوني دروغين با پيراهن او (آغشته كردند

و) آوردند؛ (يعقوب) گفت:

«بلكه نفس شما كاري (بد) را براي شما آراسته است، و (صبر من) شكيبايي نيكوست؛ و در برابر آنچه وصف مي كنيد، تنها خداست كه (از او) ياري خواسته مي شود.»

نكته ها و اشاره ها:

1. برادران يوسف كه او را در چاه قرارداده بودند، ادعا كردند او را گرگ خورده است؛ براي آن كه شاهدي بر مدعاي خود بياورند، حيواني همچون گوسفند را سر بريدند و پيراهن يوسف را با خون آن حيوان آغشته كردند، و آن را به عنوان شاهد راست گويي خود نزد پدر آوردند؛ اما به طبق گزارش هاي تاريخي برخي مفسران، برادران يوسف پيراهن را به صورت سالم از تن او در آورده بودند، و از اين نكته غافل شدند كه گرگ مي بايست پيراهن يوسف را پاره كرده باشد تا او را بخورد، و همين نكته سبب شد

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 55

يعقوب به دروغ گويي آنان پي ببرد «1» و با كنايه به آنان بگويد: هوس هاي نفساني شما اين كار را برايتان آراسته است.

2. يعقوب پيامبر عليه السلام با اين كه جانش در فراق يوسف مي سوخت، بي تابي و جزع نكرد، بلكه با صبري زيبا به خدا پناه برد و از او ياري خواست تا بتواند در برابر اين طوفان عظيم پايداري كند.

3. يعقوب گفت: «در برابر آنچه شما توصيف مي كنيد، از خدا كمك مي خواهم.» و نگفت: در برابر مرگ يوسف از خدا كمك مي خواهم؛ زيرا متوجه شده بود كه يوسف زنده است. او مي خواست پرده دري نكرده و خانواده را متلاشي نسازد، بلكه صبر كند تا فرزندانش به اشتباه خود پي برده، توبه كنند.

4. تعبير «سَوَّلَت» در اصل به معناي تزيين، آراستن و يا

ترغيب آمده است و آن را به معناي وسوسه كردن نيز تفسير كرده اند، و مقصود آن است كه هواهاي نفساني ده برادر بر آنان غالب شد و اين كار زشت را در نظر آنان زيبا جلوه داد.

5. آيه به اين اصل كلي رواني اشاره دارد كه تمايلات افراطي نسبت به يك مطلب، به ويژه همراه با رذايل اخلاقي، سبب مي شود پرده اي بر قوّه ي تشخيص انسان افكنده و حقايق در نظرش دگرگون شود تا كارهاي زشتي همچون توطئه و قتل را زيبا، مقدس و ضروري پندارد.

6. صحنه سازي و دليل تراشي برادران يوسف و رسوايي بزرگي كه براي آنان رخ داد، اين حقيقت را به اثبات مي رساند كه دروغ گو نمي تواند هميشه

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 56

چهره ي خود را مخفي سازد و از آن جا كه هر حادثه عيني، با حوادث و واقعيات زيادي مرتبط است، هر صحنه سازِ دروغ گويي نمي تواند هميشه تمام اين ريزه كاري ها را محاسبه كند و در نهايت، يكي از اين پيوندها به فراموشي سپرده شده و حقايق فاش مي شود.

7. مقصود از «صَبر جَميل» آن است كه حضرت يعقوب هم شكيبا و هم سپاس گزار نعمت هاي الهي بود و در هنگام مفقود الاثر شدن يوسف، ناسپاسي و بي تابي نكرد و سخني ناشايست بر زبان جاري نساخت و صبري زيبا پيشه كرد؛ البته گريه كردن و غصه خوردن يعقوب و هر پدر ديگري در هنگام مصيبت زدگي، واكنشي طبيعي و عاطفي است كه با صبر جميل منافاتي ندارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. صحنه سازي ها و دليل تراشي هاي منافقان شما را فريب ندهد.

2. ريشه ي توطئه گري و دروغ پردازي، وسوسه هاي نفساني و جلوه گري است (پس مراقب باشيد).

3. در برابر مصيبت ها از خدا كمك بخواهيد

و صبري زيبا پيشه كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي نوزدهم سوره ي يوسف به يافتن يوسف توسط كاروان مصر اشاره كرده و مي فرمايد:

19. وَجَآءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَي دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَي هذَا غُلمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضعَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ

و مسافراني آمدند، و آبرسانشان را فرستادند، و دَلْوش را [در چاه افكند، (ناگهان) گفت: «اي مژده باد! اين پسري است!» و او را به عنوان كالايي پنهان كردند؛ و خدا به آنچه انجام مي دادند، داناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. يوسف را برادرانش در نهان گاه چاه قرار دادند و دو يا سه روز از اين ماجرا گذشت كه كارواني در آن نزديكي توقف كرد و مأمور آب رساني آن به

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 57

سراغ چاه آمد؛ يوسف از درون چاه متوجه سر و صداي فراز چاه شد و هنگامي كه دلو با طناب پايين آمد، از فرصت استفاده كرد و از چاه نجات يافت و مأمور آب رساني با تعجب فرياد كشيد و كم كم گروهي از كاروانيان متوجه اين مطلب شدند، ولي آن را از ديگران پنهان كردند «1» تا يوسف را به عنوان غلامي در مصر بفروشند «2».

2. مفسران درباره ي اين آيه دو ديدگاه دارند:

برخي بر اين باورند كه كاروانيان خبر يوسف را پنهان كردند و برخي ديگر معتقدند، منظور، برادران يوسف هستند كه در آن نزديكي براي سركشي آمده بودند و هنگامي كه كاروانيان يوسف را يافتند، آن ها برادري خود با يوسف را كتمان كردند و گفتند او غلامي فراري است؛ البته تفسير اول با سياق آيه سازگارتر است.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا بندگان خالصش را تنها نمي گذارد و آن ها را نجات مي دهد.

2.

همه چيز را تحت نظارت خدا بدانيد (و نگران نباشيد).

3. در مسافرت تقسيم مسئوليت نيكوست، تا هر كس وظيفه ي خود را بداند.

***

قرآن كريم در آيه ي بيستم سوره ي يوسف به ارزان فروختن، يوسف عليه السلام اشاره كرده، مي فرمايد:

20. وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُواْ فِيهِ مِنَ الزهِدِينَ

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 58

و او را به بهاي اندك، چند درهمي (ستم كارانه) فروختند؛ و نسبت به او، بي ميل بودند.

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران در باره ي فروشندگان يوسف دو ديدگاه دارند؛ برخي برآنند كه كاروانيان يوسف را در مصر فروختند و شاهد اين سخن، آيه ي بعد است كه خريدار را فردي مصري معرفي مي كند. برخي نيز احتمال داده اند برادران يوسف او را به كاروانيان فروخته باشند، ولي تفسير اول با ظاهر و سياق آيات تناسب بيشتري دارد. «1»

2. واژه «بَخْس» در اصل بدين معناست كه چيزي را با ستم گري كم كنند، و در اين جا مقصود آن است كه يوسف را به بهاي ناچيز و در برابر اندكي درهم به عنوان برده فروختند كه اين نوعي ستم كاري در حق يوسف بود.

3. اين آيه گذري بر تاريخچه ي پول نيز دارد؛ زيرا واژه ي «دَراهم» جمع دِرْهم مي باشد كه واحد پول مردم مصر در آن عصر بوده است و مفسران بهاي فروش يوسف را از هجده تا چهل درهم گفته اند. «2»

4. فروشندگان، يوسف را به بهاي اندكي فروختند و نسبت به او بي ميل بودند؛ زيرا او را ارزان به دست آورده بودند، يا مي ترسيدند رازشان فاش شود و مدعياني جديد پيدا كنند، و يا آثار آزادگي در سيماي يوسف ديدند و به همين دليل نه فروشندگان مايل به فروش

بودند و نه خريداران ميل به خريد داشتند.

5. اين آيه به قانون عرضه و تقاضا در زمينه اقتصاد اشاره دارد؛ يعني چون كاروانيان تمايلي به يوسف و تقاضايي در مورد او نداشتند، او را به بهاي اندكي فروختند.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 59

6. اين آيه اشاره دارد كه نظام برده داري و برده فروشي سابقه اي طولاني دارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. هر كس چيز گران بهايي را آسان به دست آورد و ارزش آن را نداند، زود از دست مي دهد.

2. اگر يوسف فروشي مي كنيد، ارزان فروشي نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و يكم سوره ي يوسف، به خريد يوسف و ورود او به كاخ عزيز مصر اشاره مي كند و مي فرمايد:

21. وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَيهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَيهُ عَسَي أَن يَنفَعَنَآ أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَكَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَي أَمْرِهِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ

و كسي كه او را از (كشور) مصر خريد به زنش گفت: «جايگاه وي را گرامي دار، اميد است كه براي ما سودمند باشد! يا او را به عنوان فرزند بگيريم.» و اينچنين يوسف را در آن سرزمين امكانات داديم. (تا او را بزرگ داريم) و تا از تعبيرِ خواب ها به او بياموزيم؛ و خدا بر كارش چيره است، و ليكن بيشتر مردم نمي دانند.

نكته ها و اشاره ها:

1. كاروانيان حضرت يوسف عليه السلام را پس از نجات دادن از چاه به عزيز مصر فروختند. عزيز كه در مقام وزارت يا نخست وزيري مصر بود، فرزندي نداشت و هنگامي كه چشمش به يوسف نوجوان و زيبا افتاد، اشتياق پيدا كرد كه او را به فرزندي برگزيند «1»، و خدا نيز

خواست كه با ورود يوسف به كاخ عزيز مصر او را به مقام هاي عالي علمي و دنيوي برساند.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 60

2. واژه ي «مَكّنّا» اشاره به متمكن و صاحب اختيار شدن يوسف عليه السلام است كه با گام نهادن در كاخ عزيز مصر، مقدمات قدرت و مقام وي در آينده فراهم شد «1».

3. واژه ي «تأويل الاحاديث» در اين جا يا به معناي علم تعبير خواب است كه يوسف از آن راه مي توانست بسياري از اسرار آينده را بفهمد، و يا منظور از آن وحي الهي است؛ «2»

البته معناي اول با لغت سازگارتر است «3».

4. واژه ي «مَثواه» به معناي مقام، موقعيت و منزلت است. اين تعبير اشاره ي لطيفي به روش تربيت كودكان است؛ يعني كودكي كه بخواهد برده وار رشد نكند و شايستگي فرزندي انسان را داشته و براي خانواده مفيد باشد، لازم است مقامي در خانه براي او در نظر گرفته و به او شخصيت داده شود و موقعيت و منزلت او رعايت گردد.

5. در اين آيه بيان شده كه خدا بر كار خود مسلّط است و يكي از مظاهر آن، فراهم آوردن وسايل پيروزي و نجات مومنان در بسياري موارد به دست دشمنان است؛ چنان كه حضرت يوسف عليه السلام را به دست بيگانگان نجات داد و تا كاخ عزيز مصر برد.

6. در اين آيه با «لام» غايت اشاره شده كه آموزش تأويل الاحاديث يا تعبير خواب به يوسف، نتيجه حضور او در كاخ عزيز مصر بود؛ به بيان ديگر، يوسف در اين مكان قرار مي گيرد تا براي مقاومت او در برابر گناه، جايزه اي در نظر گرفته شود كه همان دانش ويژه ي «تعبير

خواب» است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 61

آموزه ها و پيام ها:

1. هر گاه خدا بخواهد، حوادث را آن گونه طراحي مي كند كه كودكي چاه نشين، كاخ نشين شود.

2. شخصيت كودكان را محترم بشماريد؛ زيرا احترام به آن ها تربيتشان مي كند و براي خانواده مفيد مي سازد.

3. علم و قدرت دو بال لازم براي مسئوليت پذيري است.

4. بيشتر مردم از طرح هاي الهي، سير و هدف نهايي حوادث، بي خبرند.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و دوم سوره ي يوسف، به پاداش نيكوكاري هاي يوسف اشاره مي كند و مي فرمايد:

22. وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَيْنهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ

و هنگامي كه به حدّ رشدش رسيد، حُكم و علم به او داديم؛ و اينگونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه «اشُدَّ» در اصل به معناي گره محكم است، و در اين جا به معناي استحكام جسماني و روحاني است. اين واژه در قرآن گاهي به معناي سن بلوغ و گاهي به معناي چهل سالگي و گاهي به معناي قبل از پيري آمده است «1». اختلاف در تعبير شايد بدين جهت باشد كه

2. مقصود از «حُكم» كه به يوسف بخشيده شد، مقام نبوت، يا عقل، فهم و

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 62

قدرت بر داوري صحيح، يا حكمت، و يا اشاره به خويشتن داري در برابر هوس ها و مقام نفس مطمئنه است؛ همان گونه كه برخي آن را اشاره به حكمت عملي دانسته اند؛ البته همه ي اين احتمالات وجود دارد، ولي آنچه با ظاهر آيات سازگارتر مي باشد، همان مقام داوري است.

3. علمي كه به يوسف عليه السلام داده شد، دانشي است كه جهل در آن راه ندارد كه برخي آن را «علم دين» يا «دانش

نظري» و يا «انوار قدسي عالم ملكوت» دانسته اند كه بر قلب انسان پرتو افكن مي شود؛ «1»

البته ظاهر آيه مطلق دانش است و مواردي كه مفسران گفته اند، مصاديق اين دانش مي باشد.

4. از اين آيه استفاده مي شود علم و حكمي كه به پيامبران داده مي شود، بي حساب نيست و در حقيقت پاداش نيكوكاري آنان است.

5. نام عزيز مصر در اين آيه نيامده و در آيه 30 آمده است. و اين همان روش پيشرفته قصه گويي قرآن مي باشد كه داستان را از يك نقطه سربسته شروع مي كند تا حس كنجكاوي خواننده را برانگيزد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا به نيكوكاران علم و حكمت مي بخشد.

2. بخشش هاي الهي بر اساس تلاش نيكوي افراد است.

3. رشد جسمي و روحي، زمينه ساز دريافت علم و حكمت الهي است.

***

يوسف در مصر

قرآن كريم در آيه ي بيست و سوم سوره ي يوسف به توطئه هوس آلود همسر عزيز مصر و مقاومت جوانمردانه يوسف اشاره كرده و مي فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 63

23. وَروَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوبَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَايُفْلِحُ الظلِمُونَ

و آن [زني كه آن (: يوسف) در خانه اش بود، از وجودش تمنّاي كامجويي كرد؛ و همه ي درها را محكم بست و گفت: «بيا (كه من آماده) براي توام!» (يوسف) گفت: «پناه بر خدا! در حقيقت او پرورش دهنده من است؛ جايگاه مرا نيكو داشت؛ (پس خيانت به او ستم كاري است و) قطعاً ستم كاران رستگار نمي شوند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه «راوَدَتْهُ» در اصل به معناي جستجوي چراگاه است، و برخي مشتقات آن به معناي «طلب كاري با ملايمت» است «1». اين تعبير نشان مي دهد همسر عزيز مصر

براي رسيدن به منظور خود، نخست از راه مسالمت آميز و اظهار محبت وارد شد.

2. واژه «غَلَّقت» معناي «بستن در» را با مبالغه بيان مي كند؛ يعني آن زن توطئه گر، همه ي درها را محكم به روي يوسف بست و يوسف را به جايي از كاخ برد كه درهاي متعدد (و تو در تو) داشت تا يوسف راهي براي فرار نداشته باشد و در ضمن مطمئن باشد كه اسرار خيانت او فاش نخواهد شد.

3. همسر عزيز مصر، كه نام او «زليخا» بود، «2» عاشق يوسف شده بود، و چند عامل به اين عشق هوس آلود دامن مي زد: نخست اين كه فرزندي نداشت؛ ديگر اين كه در زندگي اشرافي و پر تجمّل غوطه ور بود؛ سوم اين كه در دربار مصر بي بند و باري حاكم بود، و چهارم، اين زن از ايمان و تقوا بهره اي نداشت،

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 64

و از اين رو، به دام وسوسه هاي شيطاني گرفتار شد «1».

4. يوسف عليه السلام خواسته ي آن زن توطئه گر را با قاطعيت رد كرد و سه جمله مهم بر زبان جاري كرد:

نخست گفت: «پناه بر خدا»، يعني تنها راه نجات از چنگال وسوسه هاي شيطاني پناه بردن به خداست؛ خدايي كه در همه جا حضور دارد.

دوم، از راه سپاس گزاري و حق شناسي وارد شد و اشاره كرد كه همسر تو، يعني عزيز مصر، مرا در خانه خود پرورش داده و مقام مرا گرامي داشته است و من بر سر سفره او غذا خورده ام؛ بنابراين، چگونه به او خيانت كنم؟!

سوم، يادآور شد كه اقدام به گناه و خيانت به مربي نوعي ظلم به خويشتن و ديگران است و ستم كاران رستگار نمي شوند، در حالي كه من در

پي رستگاري هستم.

5. يوسف گفت: «مَعاذَ اللَّه؛ پناه بر خدا» و نگفت: «من به خدا پناه مي برم»؛ يعني در اين جمله حتي خود را نديد و تمام وجودش استعاذه و پناه جويي به خدا شد.

6. در مورد واژه «رَبّي» كه در اين آيه آمده است، مفسران دو ديدگاه دارند:

بيشتر آن ها بر اين باورند كه مقصود از واژه «ربّ» در اين جا مربّي و پرورش دهنده است كه گاهي در قرآن نيز به اين معنا آمده، «2» و در اين آيه مراد از آن، عزيز مصر مي باشد كه يوسف را در خانه خود پرورش مي داد. شاهد اين تفسير عبارتي است كه در آيه 21 آمده و مي فرمايد: عزيز مصر سفارش كرد

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 65

مقام يوسف را گرامي بدارد، و در اين آيه، يوسف عليه السلام به همان مطلب اشاره دارد كه عزيز پرورش دهنده من است و مقام مرا گرامي داشت.

اما برخي مفسران عقيده دارند واژه «ربّ» در اين آيه به معناي خداست؛ يعني من به خدايي پناه مي برم كه پروردگار من است و مقام مرا گرامي داشت «1».

7. از اين آيه استفاده مي شود كه احترام به كودكان و بزرگداشت شخصيت آنان و پرورش خوب آن ها سبب حق شناسي و مانع خيانت آنان مي گردد.

8. در اين آيه مي خوانيم يوسف و زليخا در خانه اي قرار مي گيرند كه كسي آن جا حضور نداشت و در پي آن، وسوسه هاي شيطاني شدت مي گيرد و شايد از اين رو باشد كه در احاديث اسلامي تأكيد شده، مرد و زن نامحرم در يك محل تنها نمانند و حتي اگر محل به گونه اي باشد كه كسي نتواند در آن جا وارد شود، ماندن در

آن حرام است «2».

آموزه ها و پيام ها:

1. در هنگام وسوسه گري شيطان صفتان و در برابر توطئه هاي هوس آلود، به خدا پناه ببريد كه توجه به خدا عامل بازدارنده از گناه است.

2. حق شناس باشيد و به مربيان خود خيانت نكنيد.

3. حق ناشناسي؛ گناه، خيانت و ظلم است.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و چهارم سوره ي يوسف در مورد امدادهاي الهي براي نجات يوسف مي فرمايد:

24. وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهنَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 66

و بيقين (آن زن) آهنگ او كرد؛ و (يوسف نيز) اگر دليل روشن پروردگارش را نديده بود، آهنگ وي مي نمود! اينچنين (كرديم) تا بدي و زشتي را از او بر گردانيم، [چرا] كه او از بندگان خالص شده ي ما بود.

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران در مورد بخش اول اين آيه چند تفسير ارائه كرده اند:

الف- زليخا قصد داشت از يوسف كامجويي كند و يوسف نيز اگر برهان و دليل روشن پروردگار نمي بود، بر اساس مقتضاي جواني مي بايست قصد او كند؛ بنابراين يوسف چنين قصدي نكرد؛ زيرا روح ايمان، تقوا و عصمت مانع آن شد.

ب- زليخا تصميم گرفت در برابر شكستش از يوسف انتقام بگيرد و او را بزند، و يوسف نيز تصميم گرفت از خود دفاع كند، ولي چون برهان پروردگار را ديد، از اين كار منصرف شد «1».

البته به نظر مي رسد تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر باشد و در حديثي از امام رضا عليه السلام نيز همين تفسير آمده است «2».

2. واژه «برهان» در اصل به معناي «سفيد شدن» است؛ سپس به هرگونه دليل محكم و

نيرومند كه موجب روشن شدن هدف شود، برهان گفته مي شود؛ بنابراين، برهاني كه سبب عصمت يوسف و نجات او شد، يك نوع دليل روشن الهي بوده است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 67

3. درباره ي تفسير «برهان» معاني گوناگوني وجود دارد:

الف) مقصود از علم، ايمان، تربيت انساني و صفات برجسته است.

ب) منظور از آن آگاهي از قانون ممنوعيت زنا است.

ج) مقصود، مقام نبوت و معصوم بودن از گناه است.

د) مقصود نوعي امداد الهي است كه در اثر اعمال نيك، در لحظات حساس به سراغ او آمد.

ه) منظور از آن، بيداري، شرم و حيايي كه در اثر عمل زليخا در يوسف به وجود آمد؛ آن هنگامي كه زليخا پارچه اي بر روي بت خويش انداخت تا صحنه ي خيانت آميز را نبيند، اين منظره طوفاني در دل يوسف پديد آورد كه اگر او از بتي بي شعور شرم مي كند، من چگونه از پروردگارم حيا نكنم «1».

موارد ياد شده مي تواند از مصاديق برهان و دليل روشن باشد و مانعي ندارد كه همه ي آن ها نيز مقصود باشند؛ همان گونه كه واژه ي برهان در قرآن و احاديث به بسياري از اين معاني گفته شده است «2».

4. در اين آيه، يوسف عليه السلام در زمره ي بندگان «مُخلَص» معرفي شده است.

در قرآن كريم گاهي سخن از «مُخلِص» است؛ «3» يعني فردي كه خود را براي خدا خالص مي كند، و اين بيشتر در مورد افرادي است كه در مراحل نخستين تكامل هستند؛ اما واژه «مُخلَص» به كساني گفته مي شود كه به مراحل عالي اخلاص رسيده اند و پس از مدتي مبارزه با نفس، خالص شده اند و شيطان نيز از آنان مأيوس شده است «4».

5. يوسف عليه السلام

بدليل اين كه «مُخلَص» يعني بنده اي خالص شده بود، خدا به او لطف كرده، بدي و فحشا را از او دور ساخت.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 68

نكته ي مهم اين كه از تعبير اين آيه استفاده مي شود چنين لطفي از سوي خدا يك قانون و سنت الهي است و خدا به همه بندگان خالص شده خودش لطف مي كند و در لحظات حساس، كمك هاي معنوي خويش را به سوي آنان سرازير مي نمايد و آن ها را از لغزش ها نگاه مي دارد و در حقيقت، اين پاداش اخلاص آن هاست.

6. يكي از شگفتي هاي سوره يوسف و به ويژه اين آيه، متانت و عفت بيان آن است. اين آيات، در حالي كه عشقي سوزان را به تصوير مي كشند، از هيچ تعبير ركيك و زننده و به دور از عفت بيان استفاده نشده است و حال آن كه اين سخنان از زبان پيامبري درس ناخوانده بيان گرديده كه در محيط او سخنان مبتذل رواجي فراوان داشته است، و حتي برخي مفسران برآنند كه اين مطلب يكي از نشانه هاي اعجاز (بياني) قرآن است كه دقت در بيان ماجراي خلوتگاه را با متانت و عفت به هم آميخته است «1».

7. اين آيات صحنه هاي سخت مبارزه و جهاد با نفس را به تصوير مي كشد و شايد به جهت همين سختي و حساسيت آن باشد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله آن را جهاد اكبر خوانده است.

آري يوسف از اين صحنه ها پيروز و روسفيد بيرون آمد؛ زيرا:

اولًا خود را به خدا سپرد؛

ثانياً حق شناس بود؛

و ثالثاً با اخلاص بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر امداد الهي نباشد، پاي هر كس مي لغزد.

2. بنده خالص خدا باشيد تا خدا

شما را از لغزش ها حفظ كند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 69

قرآن كريم در آيه ي بيست و پنجم سوره ي يوسف به فرار يوسف و حيله زليخا براي نجات از رسوايي اشاره كرده و مي فرمايد:

25. وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَي الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَآءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلَّآ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ

و [هر دو] به سوي در، [بر يكديگر] پيشي گرفتند؛ و (آن زن) پيراهن او را از پشت چاك زد؛ و در آستانه ي در، آقاي آن [زن را بطور ناگهاني يافتند؛ [زن گفت: «كيفر كسي كه نسبت به خانواده تو قصد بدي كرده چيست؟ جز زنداني شدن يا عذابي دردناك است؟»

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه «استِباق» به معناي سبقت گرفتن دو يا چند نفر از يكديگر است «1».

از اين تعبير استفاده مي شود كه يوسف و زليخا هر دو به سوي در مي دويدند، آن گونه كه گويي يك مسابقه دو ميداني در بين بوده است؛ يوسف مي دويد كه فرار كند و زليخا مي دويد كه مانع او شود. يوسف خود را به در رسانيد و آن را گشود كه ناگهان شوهر آن زن- عزيز مصر- را در آستانه ي در يافتند.

2. زليخا تلاش كرد از فرار يوسف جلوگيري كند و از اين رو پيراهن او را از پشت سر گرفت و به عقب كشيد و به همين سبب پيراهن او پاره شد. خداي متعال اين مطلب را با واژه ي «قَدَّتْ» بيان كرده است، يعني پارگي پيراهن از طول و از بالا به پايين بود و اين نشان مي داد يوسف در حال فرار بوده و شخص ديگري به او حمله

كرده است.

3. واژه «سَيّد» به معناي «آقا» است و عرف و عادت مردم مصر آن بوده كه زن ها شوهر خود را «سيّد» خطاب مي كردند «2».

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 70

4. در اين آيه اشاره شده كه زليخا خود را نباخت و فوري باقيافه اي حق به جانب به نيرنگ روي آورد و اشاره كرد كه يوسف قصد بدي نسبت به من داشته است. او مي خواست براي حضور خود با يوسف در خلوت گاه عذري بتراشد و از رسوايي فرار كند و يوسف مظلوم و پاك را گرفتار سازد.

5. نكته ي جالب آن است كه زليخا گفت: «اگر كسي به خانواده و همسر تو قصد بدي كند، سزاي او چيست؟» و با به كار بردن تعبير «اهلَك» خواست كه غيرت عزيز مصر را تحريك كند تا يوسف را مجازات نمايد، و اين در حالي بود كه لحظاتي قبل فراموش كرده بود، همسر او است.

6. نكته ي جالب ديگر آن است كه زليخا نگفت يوسف نسبت به من قصد بدي داشته است، بلكه اين امر را مسلم گرفت و از ميزان كيفر او سخن گفت كه آيا زندان يا عذابي دردناك همچون شكنجه و اعدام باشد؟

7. از اين آيه استفاده مي شود كه برخورد شديد با تجاوز ناموسي، در تاريخ بشر سابقه اي طولاني دارد، به گونه اي كه اين چنين افراد را زندان مي كردند و يا به كيفر سختي مي رساندند.

در اسلام نيز كيفر عمل منافي عفت با زن شوهردار، با شرايطي، اعدام است.

8. در ذيل آيات پيشين گذشت «1» كه اگر مرد و زني نامحرم در يك مكان باشند، به گونه اي كه شخص سومي نتواند به آن جا وارد شود، ماندن در

آن جا حرام است؛ زيرا شيطان آن دو را وسوسه خواهد كرد؛ در اين جا نيز مي بينيم يوسف عليه السلام از اين صحنه خطرناك فرار مي كند تا به گناه نيفتد.

آموزه ها و پيام ها:

1. از محل گناه فرار كنيد.

2. فريب مظلوم نمايي و شكايت هر كسي را نخوريد، شايد شاكي خود مجرم باشد.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 71

3. عشق هاي هوس آلود زمينه ساز حيله گري، انتقام و مجازات بي گناهان است.

***

قرآن كريم در آيات بيست و ششم و بيست و هفتم سوره ي يوسف به دفاع يوسف از خود و شاهد حقانيّت او اشاره كرده است:

26 و 27. قَالَ هِيَ روَدَتْنِي عَن نَفْسَي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَآ إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكذِبِينَ* وَإِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصدِقِينَ

(يوسف) گفت: «او نسبت به من از وجودم تمنّاي كامجويي كرد!» و شاهدي از خانواده ي آن (زن) گواهي داد كه: «اگر پيراهن او از پيش چاك خورده، پس (آن زن) راست مي گويد، و او از دروغ گويان است؛* و اگر پيراهنش از پشت چاك خورده، پس (آن زن) دروغ مي گويد، و او از راست گويان است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. يوسف عليه السلام فردي عفيف و حق شناس بود و از اين رو، در رويارويي با عزيز مصر ابتدا سخن نگفت و زليخا را رسوا نكرد، ولي در برابر تهمت زليخا سكوت را جايز ندانست و پرده از كار او برداشت، و اين در حقيقت دفاع از خود بود.

2. صحنه ي دويدن و رويارويي يوسف و زليخا با عزيز مصر و پاره بودن پيراهن يوسف عليه السلام، آن قدر مبهم بود كه با توجه به جوان بودن يوسف كم تر

كسي سخن او را باور مي كرد كه زني با شخصيت، گناه كار و جواني نوخاسته، بي گناه باشد؛ «1» از اين رو، كار به دادگاه خانوادگي كشيد و داوري از خانواده ي زن آوردند تا داوري كند.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 72

3. داور خانوادگي، با انصاف و با استفاده از قراين سخن گفت؛ زيرا كسي شاهد ماجرا نبود تا به حقيقت مطلب گواهي دهد.

اين داور به پيراهن پاره ي يوسف توجه كرد و گفت: اگر پيراهن از جلو پاره شده باشد، او حمله برده و زليخا دفاع كرده است، و اگر پيراهن از پشت پاره شده باشد، زليخا حمله كرده و حق با يوسف است؛ نتيجه ي اين داوري حقانيّت و پاكي يوسف را به اثبات رسانيد.

4. مقصود از «شاهد» در اين آيه، فردي حكيم و باهوش بوده است كه از خانواده ي زليخا انتخاب شد. به باور برخي مفسران، او از مشاوران عزيز مصر و در آن ساعت همراه او بوده است «1».

5. اين كه داور را از خانواده زن انتخاب كردند، دو نكته داشته است:

نخست آن كه داور خانوادگي اسرار را حفظ و از آبروريزي اجتماعي جلوگيري كند.

دوم آن كه اگر زن محكوم شد، خانواده او به راحتي مطلب را بپذيرند و شوهر يا داور به دشمني، جانبداري و توطئه متهم نشود و اين روشي عاقلانه براي رسيدگي به دعواهاي خانوادگي است.

6. پيراهن يوسف، در تاريخ، پيراهن حادثه سازي بوده است؛ يك بار پيراهن خونين يوسف برادرانش را در برابر پدر رسوا كرد؛ «2» بار ديگر او را از توطئه ي زليخا نجات داد؛ و بار سوم سبب بينايي پدرش يعقوب شد «3». آري، گاهي خدا به وسيله چيزي كم ارزش صحنه هاي

تاريخ را دگرگون و توطئه ها

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 73

را خنثي مي كند تا نشان دهد او بر هر چيزي تواناست.

آموزه ها و پيام ها:

1. متّهم مي تواند از خود دفاع كند، اگر چه سخن او پرده از اسرار ديگران بردارد.

2. در داوري، به قراين با دقت ويژه اي بنگريد تا در شناسايي مجرم موفق تر باشيد.

3. داور مي تواند بر اساس آثار جرم حكم كند.

4. در اختلاف هاي درون خانه از داور خانوادگي استفاده كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و هشتم سوره ي يوسف به رسوايي زليخا اشاره كرده و مي فرمايد:

28. فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ

و هنگامي كه (قاضي يا عزيز مصر) ديد پيراهنِ او [: يوسف از پشت چاك خورده گفت: «در حقيقت اين از نيرنگ شما [زنان است؛ واقعاً نيرنگ شما [زنان ، بزرگ است!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي قبل بيان شد كه داور خانوادگي گفت: اگر پيراهن يوسف از پشت پاره شده باشد، حق با يوسف و زليخا دروغ گو است، «1» و اينك در اين آيه اشاره مي كند كه شواهد را بررسي كردند و متوجه شدند پيراهن يوسف از پشت سر پاره شده است؛ بنابراين، او در حال فرار بوده؛ از اين رو حق را به يوسف دادند.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 74

2. در اين آيه دو احتمال وجود دارد: نخست اين كه عزيز مصر شواهد را بررسي كرد و نتيجه گرفت كه حق با يوسف است و دوم اين كه داور خانودگي اين بررسي را انجام داد و به دو طرف توصيه هايي كرد. «1»

3. مقصود از «كَيدَكُنَّ» نقشه هاي برخي زنان هوس ران و منحرف هم چون زليخاست كه

پس از رسوايي در برابر عزيز مصر، با مهارت خاصي خواستار مجازات يوسف شد و خود را پاك جلوه داد «2».

آموزه ها و پيام ها:

1. نيرنگ زنان (ناپاك) را بشناسيد و مراقب باشيد كه نيرنگ آن ها بزرگ و خطرناك است.

2. سرانجام، حقانيّت افراد پاك دل آشكار مي شود و مجرمان رسوا مي گردند.

3. داور هنگامي كه حق را دريافت، اعلام كند.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و نهم سوره ي يوسف سفارش هاي عزيز مصر يا قاضي پرونده به يوسف و زليخا را انعكاس داده است:

29. يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ

[اي يوسف، از اين (موضوع،) صرف نظر كن؛ و (اي زن تو نيز) براي پيامد (گناه) خود آمرزش طلب؛ [چرا] كه تو از خطاكاران بودي.

نكته ها و اشاره ها:

ممكن است گوينده مطالب اين آيه عزيز مصر باشد كه براي جلوگيري از

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 75

آبروريزي بيشتر به يوسف سفارش مي كند از مطلب صرف نظر نمايد و به همسرش نيز تذكر داد كه توبه كند.

هم چنين امكان دارد گوينده اين سخنان قاضي خانوادگي باشد كه به پرونده اختلاف يوسف و زليخا رسيدگي مي كرد و حكم نهايي را در مورد خطاكار بودن زليخا صادر كرد، تلاش كرد كار پرونده را با آبرومندي و سفارشات اخلاقي تمام كند «1».

آموزه ها و پيام ها:

1. تلاش كنيد، اختلاف هاي خانوادگي فاش نشود، تا سبب شيوع فحشا نگردد.

2. داوران ضمن بيان قاطعانه حكم، خطاكاران را به استغفار تشويق كنند.

3. خطاكاران استغفار كنند و پيروزمندان ميدان داوري، از ديگران درگذرند.

***

قرآن كريم در آيه ي سي ام سوره ي يوسف به افشاگري زنان مصر در مورد زليخا اشاره كرده و مي فرمايد است:

30. وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ

امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُروِدُ فَتهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً إِنَّا لَنَرَيهَا فِي ضَللٍ مُّبِينٍ

و زنان در شهر گفتند: «زن عزيز (مصر) از غلام جوانش تمنّاي كامجويي از وجودش كرده، و محبت (يوسف) در دلش جاي گرفت! قطعاً ما او را در

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 76

گمراهي آشكاري مي بينيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «شَغَف» در اصل به معناي گره ي بالاي قلب يا پوسته نازك قلب است. و در اين جا به عشق شديد زليخا نسبت به يوسف كه به درون قلب او نفوذ كرده بود، اشاره دارد. «1»

2. از آيه ي قبل استفاده مي شد كه عزير مصر يا قاضي پرونده اصرار داشتند كه مسئله ي زليخا تمام شده تلقي شود و مخفي بماند؛ اما از اين آيه استفاده مي شود كه اين راز خانوادگي مخفي نماند و به بيرون از كاخ راه يافت.

3. گويندگان اين سخنان درباره ي عشق زليخا، زنان اشراف مصر بودند كه خود فتنه و نيرنگ را دنبال مي كردند؛ زيرا در آيات بعد مي خوانيم كه نيرنگ كرده و مهمان دربار شدند و زليخا از آنان پذيرايي كرد.

4. از اين آيه روشن مي شود كه خبر عشق زليخا به درون دستگاه حكومتي و سرا پرده درباريان راه يافته بود و رفته رفته به سطح شهر كشيده شد؛ البته اين گونه افشاگري ها، در قصرهاي پر فساد پادشاهان مطلبي عادي است.

آموزه ها و پيام ها:

1. گناه و خيانت نكنيد كه در اين دنيا نيز رسوا مي شويد و انگشت نماي خاص و عام مي گرديد.

2. روابط نامشروع نوعي گمراهي و مستحقّ سرزنش است.

3. زنان نقش موثري در افشاگري دارند؛ بنابراين، مراقب باشيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 77

قرآن كريم در آيه ي سي

و يكم سوره ي يوسف به صحنه سازي زليخا و غافل گير شدن زنان مصر درباره ي زيبايي يوسف اشاره كرده و مي فرمايد:

31. فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَئاً وَءَاتَتْ كُلَّ وحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّيناً وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حشَ لِلَّهِ مَا هذَا بَشَراً إِنْ هذَآ إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ

و هنگامي كه (زليخا) فريبكاري آن (زن) ان را شنيد، به سراغشان فرستاد، و براي آنان بالش (و ميوه) فراهم ساخت؛ و به هر يك از آنان كاردي داد، و (به يوسف) گفت: «بر آنان در آي.» و هنگامي كه (زنان) او را ديدند، وي را بزرگ شمردند، و (چنان از زيبايي او متحيّر شدند كه) دستانشان را بريدند؛ و گفتند: «منزه است خدا! اين بشر نيست؛ اين جز فرشته اي ارجمند نيست!»

نكته ها و اشاره ها:

1. به باور برخي مفسران، زنان مصري كه به افشاگري و شايعه پراكني عليه زليخا دست مي زدند، قصد تحريك او را داشتند، تا به بهانه ي اثبات بي گناهي زليخا، به كاخ او بروند و يوسف را ببينند و با او دوست شوند «1» و اين مطلب با تعبير «مَكرِهنّ» كه در اين آيه آمده، سازگار است.

2. واژه «مُتَّكأً» به معناي چيزي است كه بر آن تكيه مي كنند؛ مانند بالش، تخت و صندلي كه در قصرهاي آن زمان نيز معمول بوده است «2». البته برخي اين واژه را به معناي «اترُج» «3» (يا تُرَنج) گرفته اند كه از خانواده مركبات است؛ «4»، «5» در هر صورت، اين تعبير نشان مي دهد زليخا براي زنان مجلس

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 78

پذيرايي فراهم ساخت «1» و در آن جا ميوه اي آورد كه به كارد نياز

داشت.

3. تعبير «اخرُج» كه در اين آيه آمده، به معناي «خارج شو» است؛ يعني زليخا به غلامش يوسف گفت: خارج شو، و نگفت داخل شو. اين تعبير نشان مي دهد كه يوسف را در اطاق هاي دروني كاخ سرگرم ساخته بود. تا از در ورودي وارد نشود. و ورودش غير منتظره باشد.

4. واژه «حاشا» به معناي طرف و ناحيه و «تحاشي» به معناي كناره گيري است و اين تعبير يعني «خدا منزّه است.» و اشاره مي كند كه يوسف نيز بنده اي پاك و منزّه است.

5. از اين آيه استفاده مي شود زنان مصر چون جمال بي مثال يوسف را ديدند، متحيّر شده و به نوعي خود فراموشي يا از خود بيگانگي دچار گرديدند و دست هاي خود را كاملًا بريدند؛ زيرا در آيه به «قطع دست» تعبير شده است.

6. از اين آيه استفاده مي شود كه مردم مصر در عصر يوسف عليه السلام، به فرشتگان الهي عقيده داشتند و زيبايي يوسف را به زيبايي فرشته تشبيه كردند.

7. زليخا زن سياستمداري بوده است، آن گونه كه توانست رقباي خود را غافل گير كرده و حيله ي آنان را از ميان بردارد.

8. يكي از زيبايي هاي شيوه ي داستان گويي قرآن در اين است كه از زيبايي يوسف به طور مستقيم هيچ سخني نمي گويد، ولي صحنه را به گونه اي گزارش مي كند كه زيبايي يوسف در ذهن ها نقش مي بندد.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 79

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر زمان امتحان فرا رسد، نيرنگ بازان رسوا مي شوند.

2. يوسف عليه السلام با آن همه زيبايي پاك ماند و اين درسي است براي همگان تا به او اقتدا كنند.

3. مدعيان سرزنش گر را با امتحان رسوا كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و

دوم سوره ي يوسف به عذرتراشي و بي پروايي زليخا اشاره كرده و مي فرمايد است:

32. قَالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ روَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَآ ءَامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُوناً مِنَ الصغِرِينَ

(زليخا) گفت: «و اين كسي است كه مرا در مورد او سرزنش مي كرديد؛ و در واقع از او تمنّاي كامجويي وجودش را كردم؛ و [لي خود را حفظ كرد، و اگر آنچه را فرمانش مي دهم انجام ندهد، قطعاً زنداني خواهد شد؛ و مسلّماً از كوچك شدگان خواهد بود.»

نكته ها و اشاره ها:

1. هنگامي كه مجلس بزم زنان مصر، به مجلس بريدن دست ها و حيرت در زيبايي يوسف تبديل شد، زليخا فرصت را غنيمت شمرد و اشاره كرد كه شما در يك صحنه يوسف را ديديد و اين گونه شيدا شديد، پس من كه هر روز او را مي بينم، حق دارم عاشق او شوم و مستحق سرزنش نيستم. اين سخنان زليخا در حقيقت نوعي عذرتراشي و توجيه خلاف كاري خود بود.

2. از اين آيه استفاده مي شود كه صحنه ميهماني زنان مصر سرآغاز بي پروايي آنان بود، به گونه اي كه زليخا بي باكانه و بدون حيا به تمنّاي هوس آلود خود از يوسف اشاره كرد.

اين نكته روشن مي كند كه آن مجلس از حالت عادي خارج شده و برخي

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 80

زنان شيداي يوسف از زليخا حمايت كردند و همان گونه كه در برخي احاديث اشاره شده، برخي زنان نيز خواستار ارتباط با يوسف شدند «1»- «2» و در اين جا بود كه زليخا اسرار خود را فاش كرده، حتي يوسف را به زندان تهديد كرد.

3. اين آيه شاهدي بزرگ بر عصمت و پاكي يوسف پيامبر صلي الله عليه

و آله است كه حتي دشمن او نيز به پاك دامني او گواهي مي دهد.

4. مقايسه اين آيه با آيه ي 25 همين سوره نكته اي جامعه شناختي و روان شناختي را به ما مي آموزد.

در آيه ي 25 آمده بود كه زليخا درها را بست تا كسي متوجه گناه او نشود و حتي گناه خود را به گردن يوسف مي انداخت، و در حقيقت هنوز بي پروا نشده بود و رسوايي خود را نمي پذيرفت؛ ولي پس از شايعه پراكني و افشاگري زنان مصر و هنگامي كه در آن مجلس همراهان و رقيباني براي گناه خود پيدا كرد، بي پروا شد، آن گونه كه به گناه خود اعتراف و حتي تلاش كرد با تهديد يوسف را به گناه وادارد.

آري، پرده دري و افشاگري در مورد گناهان ديگران از نظر رواني سبب بي پروايي افراد و از نظر اجتماعي سبب گسترش گناه و از بين رفتن زشتي آن در جامعه مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. فرآيند بزم خطاكاران، پرده دري و شيوع گناه است.

2. ديگران را بر كاري كه خود مايل به آن هستيد، سرزنش نكنيد.

3. عشق گناه آلود انسان را به رسوايي مي كشد.

4. عاشق شكست خورده به تهديد و تحقير روي مي آود.

5. اعمال زشت ديگران را فاش نسازيد كه بر پرده دري آن ها مي افزايد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 81

يوسف در زندان

قرآن كريم در آيه ي سي و سوم سوره ي يوسف به مقاومت همراه باپاكي ومناجات يوسف اشاره كرده و مي فرمايد:

33. قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجهِلِينَ

(يوسف) گفت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه (زنان) مرا به سوي آن مي خوانند؛ و اگر نيرنگ آن (زن)

ان را از من باز نگرداني، به سوي آنان متمايل مي شوم و از نادانان خواهم بود.»

نكته ها و اشاره ها:

1. از تعبير «يَدعُونني» و «كَيدَهُنّ» استفاده مي شود كه پس از ماجراي مجلس زنان دربار مصر، بسياري از آن ها براي يوسف نقشه كشيدند، ولي يوسف در برابر همه آن ها مقاومت نمود. «1»

2. در آيه ي پيش گذشت كه زليخا يوسف را در معرض تماشاي زنان هوس باز دربار قرار داد، به گونه اي كه همگي به يوسف فشار آورند، ولي در اين آيه اشاره شده كه چگونه يوسف با شجاعت تصميم خود را گرفت و در برابر هوس هاي آلوده آنان ايستادگي كرد و زندان را بر خواسته شان ترجيح داد.

3. رفتار يوسف عليه السلام به ما مي آموزد كه در لحظات بحراني راهي جز پناه بردن به خدا نيست و همين وابستگي مطلق به خداست كه زمينه استقامت و استفاده از الطاف خاص و پنهان پروردگار را فراهم مي سازد.

4. يوسف مي دانست كه زندان نوعي گرفتاري جسم است، ولي براي آزادي اراده و روح خود اهميت بيشتري قايل بود؛ از اين رو، حاضر نشد كه بيرون از زندان بماند و اسير شهوت هوس هاي آلوده شود، بلكه به زندان رفت و از آلودگي ها آزاد گرديد.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 82

5. از اين آيه استفاده مي شود كه هر آزاد بودني ارزش نيست و هر زندان رفتني عيب نيست.

آموزه ها و پيام ها:

1. براي مؤمنان واقعي زندان بهتر از آلوده شدن به گناه است.

2. اگر لطف خدا نباشد، انسان در برابر نيرنگ هاي زنان آلوده گرفتار مي شود.

3. راه نجات از آلودگي جنسي، پناه بردن به خدا و استمداد از او است.

4. انحراف و گناه نوعي بي خردي و ناداني

است.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و چهارم سوره ي يوسف به پذيرفته شدن دعاي يوسف اشاره مي كند:

34. فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

و پروردگارش (دعاي) او را پذيرفت؛ و نيرنگ آن (زن) ان را از او بگردانيد؛ [چرا] كه در حقيقت تنها او شنوا [و] داناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. از واژه «فاء» در اين آيه استفاده مي شود كه دعاي يوسف عليه السلام بي درنگ پذيرفته شد و نيرنگ زنان از او دفع گرديد.

2. اين آيه اشاره دارد كه خدا نيايش هاي بندگان را مي شنود و از درون آنان آگاه است و مشكلات آنان را مي داند.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا دعاي پناه جويان و امداد خواهان را مي پذيرد و آنان را در لحظات بحراني مقابله با گناه، امداد مي رساند و نجات مي دهد.

2. راه نجات از نيرنگ زنان گنه كار، پناه بردن به خداست.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 83

قرآن كريم در آيه ي سي و پنجم سوره ي يوسف درباره ي به زنداني شدن يوسف به جهت پاكدامني اش، مي فرمايد:

35. ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُاْ الْآيتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّي حِينٍ

آنگاه، پس از اين كه نشانه هاي (پاكي يوسف) را ديدند، به نظرشان آمد، كه قطعاً او را تا مدّتي زنداني كنند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين ديديم كه زليخا نخست پيشنهاد زنداني كردن يوسف را مطرح كرد «1»، ولي با رسوايي او در دادگاه خانوادگي، عزيز مصر يوسف را زنداني نكرد. زليخا بار ديگر در مجلس زنان مصر، يوسف را تهديد كرد كه اگر خواسته هاي شهواني او را بر آورده نسازد، زنداني خواهد شد «2» و آن گاه بود كه يوسف عليه السلام در مناجات خود عرض

كرد: «زنداني براي من بهتر از آلودگي به گناه است.» و اين دعاي او مستجاب شد و از آلودگي نجات يافت ولي به زندان افتاد.

2. واژه «بَدا» به معناي پيدا شدن رأي جديد است؛ يعني قبلًا تصميم زنداني كردن يوسف را نداشتند، ولي اين عقيده بعداً براي عزيز مصر و مشاورانش پيدا شد؛ زيرا همگان خبرجلسه عجيب زنان دربار و پاكدامني يوسف را شنيده بودند كه رسوايي زليخا را در پي داشت و اين مطلب براي درباريان بسيار ناگوار بود و تنها چاره اي كه براي اين كار يافتند، زنداني كردن يوسف بود، تا در بين مردم اين گونه وانمود شود كه مجرم اصلي يوسف بوده است. «3»

3. يوسف به سبب پاكي و بي گناهي به زندان افتاد، ولي آنان جسم

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 84

يوسف عليه السلام را زنداني كردند، امّا روح و اراده او آزاد و پاك باقي ماند.

4. از اين آيه استفاده مي شود كه يوسف را در دربار مصر به زندان محكوم كردند، و اين كار با مشورت يا دادگاهي تشريفاتي و پنهاني همراه بود؛ زيرا با وجود دلايل و نشانه هاي روشن به نفع يوسف، باز محكوم شد و به صورت موقت روانه زندان گرديد.

5. از اين كه يوسف را به صورت بازداشت موقت زنداني كردند، استفاده مي شود كه آنان مي خواستند سر و صدا و شايعات و رسوايي زليخا كم تر جلوه كند و يوسف و قضاياي او به فراموشي سپرده شود تا بعد تصميم نهايي درباره ي يوسف گرفته شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. كاخ نشينان هوس باز، بي گناهان را به جرم پاكي به زندان افكندند تا از رسوايي خود بكاهند، ولي در طول تاريخ همواره رسوا

شده اند.

2. هر گاه نشانه هاي بي گناهي كسي ظاهر شد، او را مجازات نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و ششم سوره ي يوسف به دو نفر زنداني همراه يوسف و رؤياي عجيب آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

ض 36. وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَآ إِنِّي أَرَينِي أَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَينِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَيكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ

و دو غلام جوان، همراه او داخل زندان شدند؛ يكي از آن دو (به يوسف) گفت: «براستي من در خواب، خودم را مي بينم كه (انگور براي) شراب مي فشارم.» و ديگري گفت: «براستي من در خواب خودم را مي بينم كه بر سرم ناني حمل مي كنم، كه پرندگان از آن مي خورند! ما را از تعبير آن (خواب ها) آگاه ساز، [چرا] كه ما تو را از نيكوكاران مي بينيم.»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 85

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران نوشته اند كه اين دو جوان زنداني، دو مأمور دربار بوده اند؛ يكي آبدار و ديگري آشپز، و به سبب بدگويي دشمنان و وارد شدن تهمت مسموم كردن پادشاه به آن ها، روانه ي زندان شده بودند. «1»

2. اين دو جوان زنداني از سيماي ملكوتي يوسف يا از اخلاق نيك و مشكل گشاي او و يا از سخنان او متوجه شدند درباره ي تعبير خواب آگاهي هاي وسيعي دارد؛ «2» از اين رو، به او رجوع كردند.

3. در اين آيه، واژه «فَتي براي معرفي آن دو نفر زنداني به كار رفته است.

اين واژه به معناي «جوان» بوده و به جاي واژه «عبد» و «برده» به كار رفته است كه نوعي احترام به آن دو زنداني است و اين، رعايت ادب را به

همگان مي آموزد.

4. يكي از آن دو جوان زنداني در خواب ديده بود انگور را براي شراب سازي مي فشارد، يا انگوري را كه تخمير شده، براي صاف و خارج كردن شراب آن مي فشرد، و يا انگور را مي فشرد تا آب انگور براي شاه تهيه كند، در حالي كه هنوز شراب نشده بود؛ ولي از آن جا كه مي توانسته به شراب تبديل شود، به آن «خَمْر» گفته شده است.

5. تعبير «انّي اراني» به معناي «من در خواب مي بينم»، به جاي جمله «من در خواب ديدم» به كار رفته است. اين تعبير شايد به جهت حكايت حال باشد «3» و يا اين كه آن جوان زنداني بارها اين خواب را ديده است.

6. واژه «تأويل» در اين جا به معناي تعبير خواب به كار رفته است؛ همانگونه كه در آيه ي ششم اين سوره به كار رفته بود.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 86

آموزه ها و پيام ها:

1. رؤيا را ساده نپنداريد، كه برخي رؤياها اسراري را بيان مي كند.

2. براي تعبير خواب به سراغ نيكوكاران برويد.

3. احترام زندانيان را حفظ كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و هفتم سوره ي يوسف به تعبير كردن خواب و كار فرهنگي يوسف در زندان اشاره كرده و مي فرمايد:

37. قَالَ لَايَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَايُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كفِرُونَ

(يوسف) گفت: «غذايي كه بدان روزي داده شويد، براي شما نمي آورند، مگر اين كه، قبل از آوردن (غذا) براي شما، از تعبير آن شما را باخبر سازم؛ اين، از چيزهايي است كه پروردگارم به من آموخته است؛ در واقع من آيين گروهي را ترك كردم،

كه به خدا ايمان نمي آورند، و آنان همان منكران آخرتند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه اشاره شده كه يوسف پيش از هر چيز از آن دو جوان زنداني استقبال كرد و به آنان اطمينان داد كه قبل از رسيدن وقت غذا، تعبير خوابشان را بيان خواهد كرد؛ «1» سپس از اين تأخير و فرصت ايجاد شده براي ارشاد آن دو جوان استفاده كرد.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 87

2. پيامبران الهي، از هر فرصتي براي ارشاد و هدايت مردم استفاده مي كردند، و حتي از مراجعه دو زنداني جوان، براي بيان مطالب مذهبي بهره مي بردند.

3. يوسف عليه السلام اشاره كرده كه من هيچ از خود ندارم و حتي دانش تعبير خوابِ من از خداست و آن هم به دليل ايمان به خدا و رستاخيز و ترك كفرپيشه گان به من داده شده است.

4. مقصود يوسف از گروهي كه به خدا ايمان نداشتند و آخرت را انكار مي كردند، يا مردم بت پرست مصر و يا بت پرستان كنعان بوده است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. مبلغان مذهبي، در زندان هم، از تلاش فرهنگي فروگذار نكنند.

2. هر كس ظلمت هاي كفر را رها سازد، به نور علم مي رسد. «2»

3. دانش تعبير خواب، هديه اي الهي است.

***

در آيه ي سي و هشتم سوره ي يوسف براي به معرفي يوسف و زمينه سازي تبليغات ديني او در زندان مي فرمايد:

38. وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ ءَابَآءِي إِبْرهِيمَ وَإِسْحقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَآ أَن نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِن شَيْ ءٍ ذلِكَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَي النَّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَشْكُرُونَ

و از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروي كردم. براي ما شايسته نبود، كه هيچ چيزي را شريك خدا قرار دهيم؛ اين

از بخشش خدا بر ما و بر مردم است؛ و ليكن بيشتر مردم سپاسگزاري نمي كنند.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 88

نكته ها و اشاره ها:

1. يوسف عليه السلام محيط زندان و حضور دو جوان را فرصتي مناسب براي زمنيه سازي دعوت به توحيد مي دانست، از اين رو، به معرفي خود و آيين توحيدي حضرت ابراهيم عليه السلام پرداخت.

2. يوسف عليه السلام در اين آيه شرك و بت پرستي را نكوهش كرد، ولي به طور مستقيم به شرك دو جوان زنداني اشاره ننمود.

3. براساس اين آيه، يوسف عليه السلام فضل و موهبت الهي را كه از جهت فطرت، خاندان ابراهيم عليه السلام و همه ي مردم را در بر مي گيرد و آنان را به توحيد رهنمون مي شود، يادآور شد و حسّ سپاس گزاري را در آن دو جوان زنداني تقويت كرد.

4. در اين آيه از «اسحاق» عليه السلام كه جدّ يوسف است، با عنوان «پدر» ياد شده است؛ بنابراين، استفاده مي شود كه در قرآن واژه «اب» به پدر و جد هر دو گفته مي شود؛ مانند «آزر» كه عمو يا جد مادري ابراهيم عليه السلام بوده است.

5. اصالت خانوادگي، از فضيلت هاي مورد توجه قرآن است؛ از اين رو، يوسف عليه السلام پدران خود را معرفي مي كند و اين روشي است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، امام حسين عليه السلام و امام سجاد عليه السلام نيز براي معرفي خود به كار برده اند؛ البته اصالت خانوادگي در اسلام اصل نيست بلكه در كنار فضيلت هايي چون علم، تقوا، جهاد و بصيرت مطرح است.

6. واژه «ملّة» در اين آيه به معناي «آيين» است و از تعبير «آيين ابراهيم و اسحاق و يعقوب» استفاده

مي شود كه پيامبران الهي از اصول مشتركي در آيين خود پيروي مي كردند.

آموزه ها و پيام ها:

1. آيين توحيد، موهبتي الهي براي همه ي انسان هاست.

2. شرك در تمام ابعادش مردود است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 89

3. پيامبران الهي در اصلِ آيين و هدف همراه اند «1».

4. بيشتر مردم در برابر موهبت الهي ناسپاسند؛ (ولي ما تلاش كنيم كه جزو سپاس گزاران باشيم).

5. موهبت توحيد را يادآوري كنيد و سپاس گزار آن باشيد.

6. حتي از فرصت زندان هم براي بيان معارف الهي و تاريخ پيامبران استفاده كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و نهم سوره ي يوسف به استدلال يوسف براي توحيد اشاره كرده و مي فرمايد:

39. يصحِبَيِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوحِدُ الْقَهَّارُ؛

اي دو زنداني همراهِ من! آيا پروردگاران پراكنده بهترند، يا خداي يگانه ي چيره؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. يوسف زندان را به كانون تربيت تبديل و در سخنان پيشين خود، دل هاي دو جوان زنداني را براي پذيرش حقيقت توحيد آماده كرد و در اين آيه، يكي از دلايل خود را براي توحيد بيان نمود.

2. برخي مفسران حكايت كرده اند كه مردم مصر در آن زمان سه چيز مي پرستيدند؛ گروهي فرشتگان را به عنوان صفات خدا كه منشأ خيرات هستند، مي پرستيدند و گروهي جنيان را به عنوان اين كه منشأ امور شرّ هستند، مي پرستيدند و گروهي برخي افراد بشر مانند فرعون را مي پرستيدند، و اين ها را ارباب و پروردگارهاي متفرق خود مي دانستند. «2»

3. «الواحد» يعني خدا يكي است، ولي واحد عددي نيست كه قابل دو يا

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 90

سه شدن باشد، بلكه يكتايي است كه دوّمي ندارد.

4. خدا «قهّار» است؛ يعني او بر هر چيزي تسلّط دارد و چيره

است و چيزي بر او مسلّط نيست؛ پس او همه ي تفرقه ها را باطل مي كند و اساساً غير ذات خدا هيچ چيز وجودي مستقل ندارد و صفات او نيز عين ذات او است؛ بنابراين، تفرقه اي در عبادت او نخواهد بود. «1»

5. اين آيه دليلي بر تعيين خدا به عنوان تنها معبود است؛ از اين رو، واژه ي «خَير» به كار رفته كه معناي افعل تَفضيل دارد؛ يعني آيا پروردگارهاي متفرق براي عبادت بهترند يا خدا؟ «2»

اين پرسش كه براي تعيين يكي از دو طرف (ارباب يا خدا) است، در آيه بدون پاسخ مانده و در حقيقت، پاسخ روشن آن بر عهده ي وجدان و عقل بشر قرار گرفته است و اين همان روش مقايسه مي باشد كه در قرآن از آن زياد استفاده شده و يك روش تربيتي نيكو است.

6. حاصل اين استدلال يوسف عليه السلام بر توحيد عبادي، آن است كه پرستش معبود اگر براي الوهيت و وجود واجب او است، خدا واحد قهّار است و اصلًا براي او دوّمي تصور نمي شود؛ پس معبودها و پروردگارهاي متعدد بي معناست «3».

7. برخي مفسران، اين آيه را اشاره به پراكندگي هاي اجتماعي دانسته اند كه از اثر شرك و بت هاي متفرق سرچشمه مي گيرد؛ همان اموري كه سبب چيره شدن طاغوت ها بر مصر شده بود و در حقيقت، يوسف عليه السلام مشركان را دعوت مي كند كه زير پرچم توحيد گرد آيند تا خودكامگان ستمگر را از جامعه خود برانند و از زندان نجات يابند. «4»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 91

آموزه ها و پيام ها:

1. انسان هاي صالح زندان را نيز به كانون تربيت تبديل مي كنند.

2. مبلغان ديني با مخاطبان خود، با محبت و احترام برخورد

كنند تا تبليغات ديني آن ها آثار بيشتري بر جاي گذارد.

3. از روش «پرسش و مقايسه» براي ارشاد مردم استفاده كنيد. «1»

4. درسهاي عقيدتي را از توحيد و با استدلال هاي فطري شروع كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي چهلم سوره ي يوسف نشان داده شده كه يوسف زندان را به يك كانون آموزشي تبديل كرده و «توحيد» را تبيين نمود:

40. مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّآ أَسْمَآءً سَمَّيْتُمُوهَآ أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطنٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّآ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ

غير از خدا (معبودي) را نمي پرستيد، جز نام هايي كه شما و پدرانتان آن ها را نامگذاري كرده ايد، [و] خدا هيچ دليلي براي آن [ها] فرو نفرستاده است؛ حكم جز براي خدا نيست؛ فرمان داده كه جز او را نپرستيد. اين دين استوار است؛ و ليكن بيشتر مردم نمي دانند.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه دليل ديگري براي اثبات توحيد عبادي است كه مي گويد: اگر عبادت معبودان براي آن است كه اين ها شريك خدايند و براي شما نزد او شفاعت مي كنند، بدانيد كه اين معبودها، نام هاي بي محتوا و بي مسمّا و

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 92

ساخته پندار شماست و دليلي براي اثبات آن ها وجود ندارد؛ بنابراين، خدا تنها معبود واقعي است. «1»

2. واژه ي «سُلطان» به معناي برهان و دليلي است كه بر عقل ها تسلّط مي يابد «2» و اين آيه اشاره دارد كه شرك و بت پرستي نه تنها دليل عقلي ندارد (زيرا دلايل عقلي توحيد را اثبات مي كند) بلكه دليل نقلي نيز براي اثبات شرك وجود ندارد و خدا چيزي در اين مورد نازل نكرده است.

3. در اين آيه آمده

است كه: «هيچ حكمي جز براي خدا نيست»؛ زيرا كسي حق فرمان دادن دارد كه مالك همه ي تصرفات و تدبير چيزي باشد و هيچ كس جز خدا مالك مطلق و مدبّر جهان و مردم نيست؛ پس تنها او است كه فرمان مي راند. «3»

البته دستورهاي پيامبر و جانشينان معصوم او در حقيقت به حكم الهي باز مي گردد و از اين رو معتبر است.

4. جمله ي «هيچ حكمي جز براي خدا نيست» در حقيقت دليل جمله هاي بعدي و قبلي آيه است؛ زيرا اگر تنها خدا مالك حقيقي است و تنها او فرمان مي دهد، پس حجّت نيز از ناحيه او صادر مي شود و عبادت هم تنها مخصوص او است. «4»

5. «قيّم» يعني چيزي كه بر پاي خود ايستاده و مي تواند امور را تدبير كند و منظور از «الدينُ القيّم» توحيد در همه ي ابعاد آن است كه پا بر جا بوده و قادر است جامعه انساني را به سر منزل سعادت برساند و اين دين استوار و آيين مستقيم الهي است كه تزلزل و انحرافي در آن راه ندارد. «5»

6. از اين آيه استفاده مي شود كه بيشتر بت پرستان، جاهل اند و از حقايق

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 93

دين الهي و استواري آن آگاهي ندارند.

آموزه ها و پيام ها:

1. هيچ معبودي، غيرخدا، واقعي نيست بلكه ساخته پندارهاست.

2. عقايد بايد مبتني بر دلايل استوار باشد.

3. فرمان حقيقي (كه ناشي از مالكيت حقيقي است) تنها از آن خداست.

4. جز خدا را نپرستيد و توحيد عبادي خود را كامل كنيد.

5. اكثريت دليل حقانيت و صحت عقايد نيست.

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و يكم سوره ي يوسف به تعبير خواب دو جوان زنداني اشاره

كرده و مي فرمايد:

41. يصحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّآ أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَأَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ

اي دو زنداني همراه من! امّا يكي از شما (دو نفر، آزاد مي شود؛) پس به ارباب خود شراب مي نوشاند؛ و امّا ديگري پس به دار آويخته مي شود؛ و پرندگان از سرِ او مي خورند. چيزي كه درباره ي آن پرسيديد، (تقدير آن) پايان يافته است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي سي و ششم بيان شد كه به همراه يوسف دو نفر جوان نيز زنداني بودند، و آنان هر كدام رؤيايي ديدند و تعبير خوابشان را از يوسف خواستند. يكي از آن دو زنداني خواب ديده بود كه انگور را براي شراب سازي مي فشارد؛ يوسف خواب او را اين گونه تعبير كرد كه آزاد مي شود و ساقي شراب ارباب (يا شاه) مي شود.

2. زنداني ديگر در خواب ديد كه نان بر سر خود حمل مي كند و پرندگان از آن مي خورند؛ يوسف خواب او را اين گونه تعبير كرد كه به دار آويخته مي شود و پرندگان از سر او مي خورند.

3. يوسف عليه السلام در هنگام بازگو كردن تعبير خواب به صورت مبهم گفت:

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 94

«يكي از شما» و مشخص نكرد كه كدام تعبير خواب از چه كسي است. چراكه نمي خواست خبر ناگوار به دارآويخته شدن را صريح تر از اين بيان كند.

4. آخرين جمله يوسف عليه السلام كه فرمود: اين تعبير خواب قطعي است، يا براي تأكيد مطلب بود كه بفهماند در مورد سخنانش قاطع است؛ نوعي اخبار غيبي به آموزش الهي است و يا در پاسخ يكي از دو زنداني بود كه خواب خود را انكار

مي كرد تا از تعبير آن فرار كند. «1»

5. برخي مفسران احتمال داده اند كه اين آيه و تعبير خواب آن دو نفر اشاره باشد كه در محيطهاي فاسد و رژيم هاي ستمگر، انسان هاي فاسد و شراب خوار آزاد مي شوند، ولي كساني كه براي كمك به اجتماع قدم بر مي دارند تا نان مردم تأمين كنند، حق حيات ندارند و به مرگ محكوم مي شوند «2».

7. در احاديث از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده است:

رؤياهاي نيك از بشارت هاي الهي و يك هفتادم نبوّت است.

و بر اين مطلب در خصوص مؤمنان، به ويژه در آخر الزمان، تأكيد شده است «3».

اين احاديث اشاره دارد كه برخي مژده ها يا خبرهاي بد، در خواب به انسان القا مي شود، هرچند كه تعبير اين خواب ها به فراست و دانش خاصي نياز دارد.

8. اين كه يوسف عليه السلام ابتدا «فشردن انگور براي شراب سازي» را تعبير كرد، يا به جهت رعايت نوبت بود؛ زيرا ابتدا او خوابش را بيان كرده بود، و يا بدين جهت بود كه خواب او از آزادي و زندگي خبر مي داد؛ از اين رو، آن را بر تعبير

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 95

خواب دوم كه به اعدام صاحبش تعبير شد، مقدم داشت.

9. از اين آيه استفاده مي شود كه يوسف از غيب خبر داشت و با استفاده از دانش تعبير خواب حوادث آينده را به صورت قطعي پيش گويي مي كرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. رؤياهاي انسان ها، گاهي حامل خبرهاي غيبي است.

2. (اگر مي توانيد) خواب ديگران را تعبير كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و دوم به تلاش يوسف براي رهايي ونقش آفريني شيطان در حافظه افراد و طولاني شدن زندان او اشاره كرده

و مي فرمايد:

42. وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسهُ الشَّيْطنُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ

و (يوسف) به آن كسي از آن دو نفر، كه مي دانست كه او نجات مي يابد، گفت: «مرا نزد اربابت ياد كن.» و [لي شيطان يادآوري به اربابش را، از ياد او برد، پس چند سالي در زندان درنگ كرد.

نكته ها و اشاره ها:

1. «بِضْع» به معناي «كم تر از ده» است. پس يوسف كم تر از ده سال در زندان باقي مانده است؛ «1» البته به گفته برخي مفسران، يوسف قبل از اين ماجرا پنج سال در زندان بود و بعد از اين نيز هفت سال باقي ماند. «2»

2. «ظنّ» در اين جا به معناي اعتقاد و اطمينان است و امكان دارد مقصود آيه، اعتقاد يوسف به آزادي آن جوان و يا اعتقاد آن جوان به آزادي خودش

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 96

باشد. «1»

3. منظور از كسي كه «شيطان او را به فراموشي انداخت كه اربابش را ياد كند.» همان زنداني آزاد شده مي باشد كه ساقي پادشاه گرديد «2»، ولي شيطان يوسف را از ياد او برد و در نتيجه مدتي طولاني بر زنداني او افزوده شد.

4. تلاش كردن يوسف عليه السلام براي نجات خويش و استفاده از وسايل عادي براي اثبات بي گناهي اش در نزد سران مصر، امري طبيعي و معقول است و اين بدان معنا نيست كه انسان اسباب را مستقل بداند، بلكه همه اين وسايل را خدا فراهم كرده كه انسان از آن ها استفاده كند.

5. اين سخن كه يوسف عليه السلام، خدا را فراموش كرده و به طور مستقل به اسباب طبيعي روي آورد و ترك

اولايي مرتكب شد و از اين رو، تأديب و زنداني او طولاني تر شد، مخالف نص قرآن كريم است؛ زيرا قرآن يوسف را خالص شده معرفي مي كند و شيطان در افراد خالص شده نفوذي ندارد. «3»

6. از اين آيه استفاده مي شود كه امكان دارد شيطان در حافظه ي انسان ها تأثير گذاشته و با وسوسه و سرگرم كردن انسان به برخي كارها، ذهن او را از مطالبي ديگر منحرف سازد و او را به فراموشي اندازد.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبران نيز از راه هاي معمولي براي حلّ مشكلات خود استفاده مي كردند «4» (هر چند كه مؤثر واقعي را خدا مي دانستند و بر او توكّل مي كردند).

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 97

2. شيطان، مخالف آزادي پيامبران است و در اين راه مانع تراشي مي كند.

3. اگر به زندان افتاديد از درون زندان نيز براي آزادي خود تلاش كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و سوم سوره ي يوسف با اشاره به رؤياي عجيب سلطان مصر مي فرمايد:

43. وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَي سَبْعَ بَقَرتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِستٍ يأَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُءْييَ إِن كُنتُمْ لِلرُّءْيَا تَعْبُرُونَ

و سلطان (مصر) گفت: «براستي من [در خواب ديدم، هفت گاو فربه را كه هفت [گاو] لاغر آن ها را مي خورند؛ و (نيز) هفت خوشه ي سبز و [هفت خوشه ي خشكيده ديگر را (در خواب ديدم.) اي اشراف! اگر تعبير خواب مي نماييد، درباره ي خواب من پاسخ مرا بدهيد!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين بيان شد كه يوسف به جرم پاكدامني به زندان افتاد و با دو جوان زنداني آشنا شد و تلاش او براي نجات به جايي نرسيد و سال ها در زندان ماند

و شايد به خودسازي، ارشاد و كمك به زندانيان مي پرداخت.

2. اين آيه و آيات بعد به خواب پادشاه مصر اشاره مي كند؛ حادثه اي كه سرنوشت يوسف و مردم مصر را دگرگون مي سازد. برخي نام اين پادشاه را كه فرعون مصر در زمان يوسف عليه السلام بود، «وَليد بن رَيّان» گفته اند. عزير مصر نيز وزير او بود. «1» البته به احتمال برخي مفسران، پادشاه ياد شده همان عزيز

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 98

مصر است. «1»

3. واژه «تَعبُرُون» در اصل به معناي «عبور» و در اين جا به معناي «تأويل» و «تعبير خواب» است؛ يعني همانگونه كه عابر از محلي عبور مي كند، معبّر خواب نيز از ظاهر خواب به ماورا و حقايق آن عبور مي كند و از آن ها خبر مي دهد. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر خدا بخواهد و مصلحت بداند، سرنوشت ملتي را با يك رؤيا تغيير مي دهد.

2. براي تعبير رؤيا به نزد متخصصان، يعني معبّران برويد.

3. خواب هاي پادشاهان غيرالهي نيز ممكن است در بردارنده ي خبري سرنوشت ساز باشد.

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و چهارم سوره ي يوسف به ناتواني اشراف مصر از تعبير خواب پادشاه اشاره كرده و مي فرمايد:

44. قَالُواْ أَضْغثُ أَحْلمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ اْلْأَحْلمِ بِعلِمِينَ

(اشراف) گفتند: « [اينها] يك دسته خواب هاي پريشان است؛ و ما از تعبير اين (گونه) خواب ها آگاه نيستيم.»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 99

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «اضْغاث» به معناي «بسته اي از هيزم يا گياه» است و واژه «احْلام» به معناي «رؤياها» است؛ در نتيجه اين دو واژه در كنار هم به معناي خواب هاي پريشان است. «1»

2. اين كه اشراف دربار مصر رؤياي سلطان را تعبير نكردند، يا بدين

جهت بود كه واقعاً نمي توانستند خواب هاي پيچيده را تعبير كنند، و يا از اين رو بود كه اين خواب را نشانه اي از حوادث دردناك مي دانستند و نمي خواستند با گفتن آن پادشاه را آزرده خاطر كنند. «2»

3. از اين آيه استفاده مي شود كه اشراف دربار مصر، انسان هاي ناآگاهي بودند كه مي خواستند جهل خود را توجيه كنند و از اين رو، رؤياي پادشاه را پريشان و پيچيده معرفي كردند، در حالي كه همين رؤيا را يوسف عليه السلام به خوبي تعبير كرد و ملت مصر را نجات داد.

4. در حديثي از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه

رؤيا بر سه قسم است:

- قسم اول مژده اي از خدا براي افراد مؤمن است.

- قسم دوم خواب هاي شيطاني است كه انسان را مي ترساند.

- و قسم سوم اضغاث احلام (: خواب هاي پريشان) است. «3»

5. از احاديث استفاده مي شود كه خواب هاي پريشان در اثر پر خوابي يا خيالات امور روزانه بر انسان عارض مي شود. «4»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 100

آموزه ها و پيام ها:

1. نبايد ناآگاهي خود را با بي ارزش كردن كارهاي ديگران توجيه كنيم.

2. يك دسته از خواب هاي پريشان تعبير ندارد.

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و پنجم سوره ي يوسف به راهنمايي جوان نجات يافته از زندان اشاره مي كند و مي فرمايد:

45. وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَاْ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ

و آن كسي از آن دو (جوان زنداني) كه نجات يافته بود، و بعد از مدتي (يوسف را) به خاطر آورد، گفت: «من تعبير آن (خواب) را به شما خبر مي دهم؛ پس مرا (به سراغ يوسف زنداني) بفرستيد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات 36 تا 42 سرگذشت دو

غلام جوان بيان شد كه با يوسف در زندان بودند و هر دو خواب ديدند و يوسف رؤياي آنان را تعبير كرد و يكي اعدام شد و ديگري نجات يافت و ساقي پادشاه شد.

يوسف از اين غلام آزاد شده خواسته بود داستانش را به پادشاه يادآوري كند تا موضوع بازداشت او بار ديگر بررسي شود، ولي غلام خواسته ي يوسف را فراموش كرد، و اينك پس از آن كه پادشاه خواب ديد و اشراف در تعبير او فروماندند، اين جوان به ياد يوسف افتاد و به درباريان و پادشاه خبر داد مردي روشن ضمير و با ايمان وجود دارد كه معبّري قوي است و مي تواند خواب پادشاه را تعبير كند.

2. ممكن است از اين آيه استفاده شود كه يوسف در زندان ممنوع الملاقات بوده و از اين رو است كه آن غلام اجازه خواست تا به ملاقات يوسف برود. «1»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 101

3. از اين آيه و مطالب آيه بعد استفاده مي شود كه سخنان غلام وضع مجلس دربار را دگرگون كرد و به او اجازه ملاقات يوسف داده و از او خواسته شد هر چه زودتر نزد يوسف رفته و تعبير خواب را بپرسد.

4. واژه «امّة» به معناي عدّه اي است كه براي كاري جمع مي شوند و معمولًا در مورد انسان ها به كار مي رود؛ اما در اين جا مقصود سال هايي است كه آن غلام يوسف را فراموش كرده بود. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. نيكي ها در دراز مدت اثر مي كند و سبب نجات انسان مي شود.

2. كارشناسان منزوي را به جامعه معرفي كنيد تا مردم از آنان بهره مند شوند.

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و ششم سوره ي

يوسف به درخواست تعبير خواب از يوسف اشاره كرده و مي فرمايد:

46. يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَسَبْعِ سُنبُلتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِستٍ لَعَلِي أَرْجِعُ إِلَي النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ

(و او به زندان آمد، و گفت: اي) يوسف، اي (مرد) بسيار راست گو! درباره (خواب) هفت گاو فربه اي كه هفت [گاو] لاغر آن ها را مي خورند؛ و هفت خوشه ي سبز، و [هفت خوشه ي خشكيده ديگر، به ما پاسخ ده.

باشد كه من به سوي مردم باز گردم، تا شايد آنان آگاه شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. غلامي كه پيش تر با يوسف آشنا شده بود، به سراغ دوست قديمي خود در زندان آمد، تا از بزرگواري و راست گويي او بهره مند شود و خواب پادشاه

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 102

مصر را تعبير نمايد.

2. تعبيرهايي كه در اين آيه درباره ي هفت گاو لاغر و چاق و هفت خوشه گزارش شده، همان محتواي رؤياي پادشاه مصر است كه در آيه ي 43 همين سوره بيان گرديد.

3. در حالي كه غلام، مأمور پادشاه بود و تعبير خواب را براي درباريان مي خواست، در اين آيه اشاره شد كه او مي خواهد به وسيله تعبير خواب پادشاه، مردم را آگاه سازد و از ناراحتي در آورد. اين مطلب شايد از اين رو بوده كه رؤياي پادشاه در شهر بين مردم پخش و سبب نگراني آنان شده بود، «1» يا اين كه غلام مي خواست با استفاده از فايده ي عمومي تعبير خواب، يوسف را به اين كار ترغيب كند.

4. واژه ي «صِدّيق» به كسي گفته مي شود كه گفتار و كردارش يك ديگر را تصديق كنند و آن غلام كه رفتار يوسف را در زندان ديده و

تعبير خواب صادق او را مشاهده كرده، با وصف «صديق» از او ياد كرد. «2»

گفتني است واژه ي «صديق» لقب اميرالمومنين علي عليه السلام است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به وي اعطا فرمود. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. تعبير خواب را از انسان هاي صدّيق بپرسيد.

2. از متخصصان زنداني در زمينه تخصص آن ها استفاده كنيد.

3. در هنگام پرسش از تعبير خواب، رؤيا را به صورت كامل نقل كنيد.

4. گاهي برخي رؤياها براي مردم آگاهي بخش و مفيد است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 103

قرآن كريم در آيات چهل و هفتم و چهل و هشتم سوره ي يوسف با اشاره به تعبير خواب پادشاه و برنامه هاي هفت ساله اقتصادي مي فرمايد:

47 و 48. قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَمَا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ* ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ

(يوسف) گفت: «هفت سال بر شيوه (سابق و با جدّيت) زراعت مي كنيد، و آنچه را درو كرديد، پس جز اندكي از آنچه مي خوريد، آن را در خوشه هايش واگذاريد؛* آنگاه پس از آن، هفت (سال) سختِ (خشكسالي) مي آيد، كه آنچه را براي آن (سال) ها از پيش نهاده ايد، مي خورند، جز اندكي از آنچه ذخيره مي كنيد؛»

نكته ها و اشاره ها:

1. يوسف عليه السلام بدون هيچ قيد و شرطي خواب پادشاه را تعبير كرد؛ تعبير خوابي كه در حقيقت يك برنامه ريزي پانزده ساله، شامل دو برنامه هفت ساله و يك برنامه يك ساله براي اقتصاد مصر بود كه زندگي مردم آن سرزمين را از قحطي نجات مي داد. بيان اين مطالب قدرت مديريت و برنامه ريزي يوسف را

به همگان نشان داد.

2. تعبير خوابي كه يوسف ارائه كرد، بسيار حساب شده و متناسب با رؤياي پادشاه بود. او در رؤيايش هفت گاو چاق ديده بود كه نشان از هفت سال فراواني و نعمت است. در رؤياي او، هفت گاو لاغر گاوهاي چاق را مي خورند كه اين نشانه هفت سال خشك سالي است كه در آن سال ها مردم مي بايست از ذخيره هاي قبلي استفاده كنند.

او در رؤيايش هفت خوشه سبز و خشك ديده بود كه تأكيدي ديگر بر خشك سالي و رهنمودي براي ذخيره سازي غلّات با خوشه هاي آن بود تا

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 104

زود فاسد نشود و براي هفت سال بعدي قابل استفاده باشد. «1»

3. خواب هاي متعددي كه در اين سوره بيان شده است، يعني رؤياهاي يوسف، دو جوان زنداني و پادشاه مصر، نشان مي دهد در عصر يوسف عليه السلام، دانش تعبير خواب از علوم پيشرفته بوده است و شايد به همين دليل خدا به يوسف بهره اي عالي از اين دانش عطا فرمود؛ به گونه اي كه تعبير خواب معجزه ي او به شمار مي آمد؛ زيرا يوسف، پيامبر آن عصر بود و معجزه ي هر پيامبري متناسب با پيشرفته ترين علوم آن عصر مي باشد، تا وقتي دانشمندان آن عصر از مقابله با آن عاجز بمانند، يقين حاصل شود كه اين مطلب سرچشمه اي الهي دارد، «2» و بدين ترتيب، گواه صدق نبوت شود.

4. اين آيات اشاره دارند كه برنامه ريزان، براي مقابله با حوادث طبيعي طرح هاي كوتاه مدت و بلند مدت ارائه كنند كه اين، لازمه مديريت صحيح و كلان كشور است، يعني از ذخاير به درستي استفاده كرده تا در آينده به ديگران نيازمند نباشند.

آموزه ها و پيام ها:

1. صرفه

جويي و ذخيره سازي براي مقابله با بحران هاي اقتصادي لازم است.

2. مديريت و كنترل توليد و توزيع در شرايط بحران اقتصادي، يك ضرورت است.

3. برنامه هاي كوتاه مدت و بلند مدت لازمه ي اقتصادي سالم و آينده نگر

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 105

است.

4. برنامه ريزي وتدبير براي آينده، با توكّل وتسليم دربرابر خدا منافاتي ندارد. «1»

5. خدا چنان قدرتي دارد كه مي تواند با يك رؤيا، پيامبري را از زندان و ملتي را از قحطي نجات بخشد.

6. گاهي رؤياها آگاهي بخش است و مي تواند بازگو كننده رخدادهاي آينده و نشان دهنده ي راه نجات باشد؛ البته با راهنمايي تعبير كننده هاي توانا و صادق.

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و نهم به پيش بيني يوسف براي سال بعد از خشك سالي اشاره كرده و مي فرمايد:

49. ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ

آنگاه بعد از آن (خشكسالي)، سالي فرا مي رسد كه در آن باران بر مردم باريده مي شود؛ و در آن (سال ميوه ها) مي فشرند.

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين پيش بيني يوسف استفاده مي شود كه او تنها تعبير خواب نمي كرد، بلكه رهبري توانمند بود كه از گوشه ي زندان براي كشور مصر برنامه ريزي مي كرد و از وضعيت آينده آنان خبر مي داد.

2. واژه ي «يُغاث» در اين آيه يا از ريشه ي «غَوْث» به معناي كمك است، يعني خدا پس از خشك سالي به مردم كمك مي كند و مشكلات برطرف مي شود، يا از ريشه ي «غِيْث» است؛ يعني در سالِ بعد از خشك سالي باران مي بارد و وضع مردم به گشايش مي گرايد، و يا به معناي رويش گياهان در آن سال است. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 106

3. منظور از «يَعصِرُون» در اين آيه،

يا فشردن ميوه ها و آبميوه گيري است، يا روغن گيري از دانه هاي گياهان و يا دوشيدن شير حيوانات است كه همه از فراواني نعمت حكايت دارند. «1» برخي نيز اين واژه را به معناي «نتيجه گيري» و «نجات» دانسته اند. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. با هر سختي آساني است (بلكه با هر سختي دو آساني است: «3» يكي آساني هفت سال فراواني نعمت و دوم آساني بعد از خشك سالي).

2. در هنگام فراواني نعمت، خوراكي ها را به صورت مايعات درآوريد و مصرف كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاهم سوره ي به دستور پادشاه براي آزادي يوسف و نپذيرفتن او اشاره كرده و مي فرمايد:

50. وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَآءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَي رَبِّكَ فَسْئَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ التِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ

و سلطان (مصر) گفت: «آن (: يوسف) را نزد من آوريد.» و هنگامي كه فرستاده ي (سلطان) نزد او آمد، (يوسف) گفت: «به سوي اربابت برگرد، و از او بپرس كه حال آن زناني كه دست هايشان را بريدند چگونه است؟

براستي كه پروردگار من به نيرنگ آن (زن) ان داناست.»

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين آيه استفاده مي شود كه تعبير ارائه شده از سوي يوسف عليه السلام مورد توجه سلطان قرار گرفت و او را مجذوب يوسف كرد؛ به گونه اي كه خواست اين زنداني ناشناس و دانشمند را ببيند، تا از علم و مديريت او بيشتر استفاده شود.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 107

2. يوسف درخواست شاه براي بيرون رفتن از زندان را ردّ كرد؛ زيرا نمي خواست به سان يك متّهم يا مجرم، مشمول عفو سلطاني قرار گيرد، بلكه مي خواست درباره ي پرونده او تحقيق شود و بي گناهي او

و فساد سازمان حكومتي مصر اثبات گردد تا سربلند از زندان آزاد شود. «1»

3. يوسف در هنگام درخواست تجديد نظر در پرونده ي خود، با بزرگواري از زليخا- همسر عزيز مصر- نامي نبرد، در حالي كه او عامل اصلي زنداني شدن او بود، بلكه به صورت كلي به گروهي از زنان مصر اشاره كرد كه با ديدن يوسف به جاي ميوه دست هاي خود را بريدند.

آموزه ها و پيام ها:

1. دفاع از آبرِو و شرف، بيش از آزادي از زندان اهميت دارد.

2. در هنگام پيغام رساني و درخواست تجديد نظر قضايي، تا آن جا كه ممكن است آبرو ريزي نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و يكم سوره ي يوسف با اشاره به بازخواست پادشاه مصر از زنان نيرنگ باز و اثبات بي گناهي يوسف مي فرمايد:

51. قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ روَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ روَدتُّهُ عَن نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصدِقِينَ

(سلطان مصر به زنان) گفت: «هنگامي كه از يوسف تمنّاي كامجويي از وجودش كرديد، [جريان كار شما چه بود؟» گفتند: «خدا منزّه است، ما هيچ بدي از او نمي دانيم!» زن عزيز (مصر) گفت: «الآن حق آشكار شد؛ من از او تمنّاي كامجويي از وجودش كردم؛ و قطعاً او از راست گويان است.»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 108

نكته ها و اشاره ها:

1. هنگامي كه فرستاده ي سلطان نزد يوسف آمد و او با مناعت طبع حاضر نشد چونان متهمي مورد عفو قرار گيرد و خواستار تجديد نظر در پرونده او و زنان مصر شد، اين مطالب پادشاه را تحت تأثير قرار داد و در نتيجه، بي درنگ از زناني

كه در محفل زليخا شركت كرده بودند و نيز از زليخا بازخواست كرد كه در نتيجه ي آن، پاكدامني يوسف بار ديگر اثبات شد.

2. زليخا كه عامل اصلي زنداني شدن يوسف بود، پس از سال ها كه پرونده ي يوسف بار ديگر مطرح شد، نزد وجدانش شرمنده شده، با شهامت به پاكي يوسف و خطاكاري خود اعتراف كرد.

3. زليخا در حقيقت در عشق و زندگي خود شكست خورد، ولي مأيوس نشد و با بيداري و اعتراف خود، اين شكست را به يك پيروزي معنوي تبديل كرد و پرده هاي غفلت و غرور را دريد و نقطه ي عطفي در زندگي خود ايجاد كرد و رفتار ناهنجار خود را اصلاح نمود.

آموزه ها و پيام ها:

1. لازم است رهبري، شخصاً به پرونده هاي سنگين و تنش زا رسيدگي كند.

2. بازپرسي و فرجام خواهي متهمان زنداني از ديرباز وجود داشته و در قرآن آمده است.

3. شجاعانه به حقيقت اعتراف كنيد و راضي نشويد كه بي گناهان گرفتار بمانند.

4. پايان تلخي ها و سختي هاي مؤمنان، شيريني و نجات است.

5. از شكست ها عبرت بگيريد و با هشياري، اعتراف و اصلاح اشتباهات خود، راهي درست در زندگي بر گزينيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 109

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و دوم سوره ي يوسف به ناكامي خيانت كاران اشاره كرده و مي فرمايد:

52. ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَايَهْدِي كَيْدَ الْخَآئِنِينَ

اين (مطلب براي آن بود) تا بداند كه من در نهان به او خيانت نكردم؛ و براستي كه خدا نيرنگ خيانتكاران را هدايت نمي كند، (و به مقصد نمي رساند).

نكته ها و اشاره ها:

1. در تفسير اين آيه دو ديدگاه وجود دارد كه عبارت اند از:

- به باور برخي مفسران، اين آيه و

آيه ي بعد، از سخنان حضرت يوسف عليه السلام است، و او مي خواست عزيز مصر بداند كه در پنهان به او خيانت نكرده است و اين مطلب با اعتراف هاي زليخا و زنان مصر اثبات شد؛ «1» آري:

مرا چون بود دامن از جرم پاك

نباشد زخبث بد انديش باك (سعدي)

- به باور برخي ديگر، اين آيه و آيه ي بعد، از سخنان زليخاست؛ يعني زليخا براي اعتراف هاي خود دو دليل اقامه مي كند؛ نخست اين كه وجدان او اجازه نمي دهد بيش از اين به يوسف خيانت كند و او را همچنان در زندان نگاه دارد و ديگر اين كه گذشت زمان و حوادث آن به او آموخته است كه خدا از خائنان حمايت نمي كند «2»، «3».

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 110

2. واژه ي «هدايت» گاهي به معناي هدايت تشريعي يعني راهنمايي و گاهي به معناي هدايت تكويني و راهبردي است؛ يعني رساندن افراد به مقصد و مطلوب آن ها، كه در اين آيه ظاهراً مقصود همين معناي دوم است.

آموزه ها و پيام ها:

1. نيرنگ خيانت كاران به نتيجه نمي رسد.

2. خيانت به ديگران، به ويژه در پنهان، روا نيست.

3. به گونه اي سخن بگوييد و رفتار كنيد كه تهمت خيانت را از دامن خود بزداييد.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و سوم سوره ي يوسف به سركشي نفس انسان و رحمت پروردگار اشاره كرده و مي فرمايد:

53. وَمَآ أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ

و نفس خود را تبرئه نمي كنم، [چرا] كه قطعاً نفس، بسيار به بدي ها فرمان مي دهد، مگر آنچه را پروردگارم رحم كند. براستي كه پروردگارم بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم،

ص: 111

نكته ها و اشاره ها:

1. همان گونه كه در تفسير آيه ي قبل گذشت، مفسران درباره ي اين آيه نيز دو ديدگاه دارند؛ يعني برخي آن را ادامه سخن زليخا و برخي ادامه سخن يوسف مي دانند.

2. دانشمندان علم اخلاق مراحلي را براي نفس انسان بيان كرده اند كه به برخي از آن ها در قرآن اشاره شده است:

الف- «نفس امّاره» يا نفس سركش كه انسان را به بدي ها فرمان مي دهد.

در اين مرحله هنوز نفس تحت كنترل عقل و ايمان قرار نگرفته و انسان تحت نفوذ هواهاي نفساني است.

در آيه ي فوق به اين مرحله از نفس اشاره شده بود.

ب- «نفس لَوّامه» يا نفس سرزنش گر؛ در اين مرحله انسان ممكن است خطاهايي مرتكب شود، ولي بي درنگ پشيمان مي شود و نفس خود را سرزنش مي كند؛ يعني در اين مرحله انسان به جايي از تربيت نفس مي رسد كه گاه عقل و گاه هواي نفس پيروز مي شوند.

خداي متعال در برخي آيات قرآن به نفس لوّامه يا سرزنشگر، سوگند ياد كرده است. «1»

ج- «نفس مُطْمَئِنّه» و آن مرحله اي از نفس مي باشد كه به صورت كامل تربيت و تزكيه شده است. در اين مرحله، نفس انسان در برابر ايمان و عقل رام شده و انسان به آرامش و اطمينان دست يافته است.

خدا در سوره «فجر» به نفس مطمئنه خطاب كرده و به سوي خويش فرامي خواند. «2»

البته مراحلي ديگر نيز براي نفس بيان شده است كه در جاي خويش

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 112

خواهد آمد. «1»

3. واژه ي «امّاره» صيغه مبالغه است؛ يعني نفس انسان زياد او را به بدي فرمان مي دهد تا انسان را منحرف سازد؛ آري، انسان نمي تواند خود را از خطا برهاند، در حالي

در چنگال نفس اماره اسير است.

4. واژه ي «ربّ» در اين آيه تكرار گرديده تا نشان دهد ربوبيّت و تربيت الهي مانع سقوط انسان در دام نفس امّاره است.

دام سخت است مگر يار شود لطف خدا

ورنه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم (حافظ)

آموزه ها و پيام ها:

1. نفس انسان گرايشي به بدي (نيز) دارد و اگر در مدار لطف حق قرار نگيرد، سقوط مي كند.

2. خطر نفس امّاره جدي است؛ بنابراين، نبايد آن را ساده گرفت.

3. خدا رحمت و آمرزش دارد پس مأيوس نشويد.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و چهارم سوره ي يوسف با اشاره به جايگاه ويژه ي يوسف نزد پادشاه مي فرمايد:

54. وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ

سلطان (مصر) گفت: «آن [يوسف را نزد من آوريد، تا او را ويژه خودم گردانم.» و هنگامي كه با وي صحبت كرد، گفت: «براستي تو امروز نزد ما داراي جايگاه، و درستكار هستي.»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 113

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين بيان شد كه يوسف رؤياي پادشاه مصر را به درستي تعبير كرد و دو برنامه هفت ساله براي اقتصاد كشور مصر ارائه نمود؛ سپس پادشاه خواست او را از زندان آزاد كند كه يوسف عليه السلام نپذيرفت، تا اين كه پرونده او با زنان مصر بار ديگر بررسي و بي گناهي يوسف اثبات شد.

اينك با اين پيشينه ي ذهني، پادشاه شيفته ديدار يوسف گرديد و نماينده اي ويژه به همراه پيامي به زندان فرستاد تا به يوسف خبر دهند كه زنان مصر به بي گناهي او اعتراف كرده اند، و از يوسف دعوت كرد تا مشاور ويژه ي او شود.

2. در

اين آيه اشاره شده كه پادشاه با يوسف سخن گفت و از سخنان پر محتوايش به دانش و درايتش پي برد و به امانت داري او اطمينان كامل يافت و در نتيجه، مقام و اختيارات وسيعي به او پيشنهاد كرد؛ آري، تا مرد سخن نگفته باشد، عيب و هنرش نهفته باشد.

3. واژه ي «اليَوم» بدين جهت است كه مي خواهد بگويد ما از امروز به تو اعتماد كرده و مقام مي دهيم، و يا اين تعبير بر اساس عادت رهبران كشورهاست كه درباره ي هر كس در همان زمان و مكان و با توجه به حال و موقعيت او در آن روز اظهار نظر مي كنند؛ يعني اشاره مي كنند كه اين عنايات معلوم نيست در آينده ادامه يابد مگر آن كه وفادار بماني.

4. تعبير «استَخلِصه» نشان مي دهد كه پادشاه مصر يوسف را محرم اسرار خود گردانيد و در امور خويش دخالت داد. «1»

5. از اين آيه استفاده مي شود كه رهبران جامعه براي انتخاب مديران ارشد، لازم است:

اولًا: به امانت داري آنان اطمينان كامل داشته باشند، تا گرفتار خيانت

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 114

آن ها نشوند.

ثانياً: براي گزينش آنان مصاحبه حضوري ترتيب دهند و عقل، درايت و علاقه ي آنان را بررسي نمايند.

ثالثاً: هرگاه به كسي اطمينان پيدا كردند، به او اختياراتي بدهند.

آري، موارد ياد شده از اصول و لوازم مديريت است كه قرآن به ما آموزش مي دهد.

6. سلطان مصر با اين كه مي دانست يوسف مردي الهي است كه در مسير ستم كاري و استثمار مردم گام بر نمي دارد، به او پيشنهاد مقام و اختيارات كرد؛ زيرا از بحران اقتصادي هفت ساله اي كه در پيش رو بود، مي هراسيد و براي رهايي خود و كشور لازم

مي ديد كه روش عادلانه يوسف را تحمّل كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. امانت داري از مهم ترين شاخص هاي انتخاب مديران است.

2. انسان هاي پاكدامن و امين را براي مديريت ها برگزينيد.

3. پيش از نصب مديران، با آن ها گفتگو كنيد.

4. اگر بي گناهي زندانيان اثبات شد، آنان را به جايگاهي كه سزاوارند، برسانيد.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و پنج سوره ي يوسف به درخواست يوسف براي خزانه داري مصر اشاره كرده و مي فرمايد:

55. قَالَ اجْعَلْنِي عَلَي خَزَآئِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ

(يوسف) گفت: «مرا بر منابع (اقتصادي) اين سرزمين بگمار [چرا] كه نگهباني دانايم.»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 115

نكته ها و اشاره ها:

1. پيشنهاد پادشاه مصر به يوسف درباره ي پذيرش يك مقام حكومتي بود، ولي يوسف خود به سراغ وزارت اقتصاد، دارايي و معادن مصر رفت و آن را درخواست كرد؛ زيرا مي دانست خشك سالي هفت ساله و بحران اقتصادي در پيش است كه جان توده ي مردم را به خطر مي اندازد؛ بنابراين، لازم است يوسف جوانمردانه، ايثارگرانه و خردمندانه به نجات مردم و اقتصاد مصر اقدام كند.

2. پذيرش مقامات حكومتي از جانب پادشاه غير الهي حرام است، ولي يوسف براي نجات جان مردم در خشك سالي و قحطي لازم ديد مقام خزانه داري و اقتصاد مصر را بپذيرد؛

آري، همان گونه كه پذيرش مقامات حكومتي از طاغوت ها حرام است، گاهي براي حفظ جان مردم و امور مهم تر، پذيرش مقام هاي آنان جايز يا واجب مي شود «1».

3. يوسف در ميان تمام مقامات حكومتي، وزارت اقتصاد و دارايي را انتخاب كرد و اين مطلب اهميت بُعد اقتصادي جامعه را نشان مي دهد؛ زيرا بسياري از نابساماني ها و بي عدالتي ها از همين ناحيه شروع مي شود.

احاديث اسلامي نيز بر موضوع اقتصاد تأكيد كرده و

آن را يك عبادت به شمار آورده است. در جهان امروز نيز بسياري از مشكلات جوامع اسلامي به جهت نابساماني ها و توجه نكردن به برنامه ريزي صحيح اقتصادي است.

آري، توجه به مسائل اقتصادي و كنترل مصرف و دارايي هاي كشور و توزيع عادلانه ثروت ركن اساسي عدالت اجتماعي و مورد توجه اسلام است.

4. تعبير «حفيظ» و «عليم» اشاره به دو ركن اساسي مديريت اقتصادي است؛ يعني اگر وزيران يا مديران اقتصادي جامعه، آگاهي و تخصص كافي

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 116

نداشته باشند، نمي توانند وظايف خود را به درستي انجام دهند و اگر تخصص داشته باشند، ولي امانت دار و پاسدار بيت المال نباشند، منحرف و گرفتار بي عدالتي مي شوند.

5. هر چند خودستايي در اسلام مذموم شمرده شده، از اين آيه استفاده مي شود انسان گاهي لازم است علوم و توانايي هاي خود را به جامعه معرفي كند تا سرمايه هاي وجودي او به صورت گنجي متروك باقي نماند «1» و از اين رو بود كه يوسف خود را به عنوان «نگاه دارنده اي دانا» معرفي كرد كه مناسب مقام وزارت دارايي و اقتصاد است.

6. در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است:

انسان مي تواند هرگاه ناگزير شود، خود را معرفي كرده، و به پاكي بستايد؛

سپس حضرت به آيه ي فوق استناد كردند «2».

از حديث و آيه ي ياد شده استفاده مي شود كه خودستايي دو گونه است:

نوعي از آن كه براي فخرفروشي به ديگران است، مذموم و نوعي از آن كه براي معرفي خود در مواقع لزوم است، جايز مي باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. هرگاه لازم بود، داوطلب مسئوليت ها و مقامات حكومتي شويد «3».

2. در موارد ضرورت، پذيرش مقام حكومتي از دستگاه طاغوت جايز است.

تفسير

قرآن مهر جلد دهم، ص: 117

3. در مواقع ضروري مي توانيد به معرفي و مدح خويش بپردازيد.

4. كارگزاران اقتصادي بايد به كار خود آگاه بوده (و متخصص) و پاسدار اموال مردم باشند.

***

قرآن كريم در آيات پنجاه و ششم و پنجاه و هفتم سوره ي يوسف به پاداش هاي نيكوكاري يوسف در دنيا و آخرت اشاره كرده و با بيان دو قانون كلي در اين باره، مي فرمايد:

56 و 57. وَكَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَآءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَآءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ* وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ

و اين گونه يوسف را در سرزمين (مصر) امكانات داديم، كه هر كجا مي خواهد در آن جاي گزيند؛ رحمتمان را به هر كس بخواهيم (و شايسته بدانيم) مي رسانيم؛ و پاداش نيكوكاران را تباه نخواهيم كرد.* و [لي پاداش آخرت حتماً بهتر است، براي كساني كه ايمان آورده و همواره خود نگهداري (و پارسايي) مي كردند.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به يك قانون كلي و سنّت الهي در نظام اجتماعي انسان اشاره دارد و آن اين كه هر كس نيكوكار شد، خدا پاداش دنيوي و اخروي او را به طور كامل خواهد داد.

2. يوسف به جهت پاكدامني، پارسايي، شكيبايي و نيكوكاري خود، پاداش مادي خويش را در همين جهان دريافت كرد و اگر انساني آلوده بود، خداوند پيروزي و سعادتي اين چنين نصيب او نمي كرد.

3. آيه دوم اشاره دارد كه پاداش اخروي بهتر است؛ پس اگر نيكوكاري در دنيا به پاداش خود نرسيد، ناراضي نباشد؛ زيرا مقدمات يا ظرفيت هاي لازم

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 118

براي اين كار در دنيا وجود نداشته، و پاداش

بهتري در انتظار او است «1».

4. در اين دو آيه به سه صفت يوسف يعني نيكوكاري، ايمان و پارسايي اشاره گرديده و در حقيقت، عوامل سعادت، پيروزي و بهره مند شدن از رحمت الهي بيان شده است.

5. در نظر برخي افراد پاداش نقد دنيوي مهم است، ولي در اين آيه بيان شده كه براي افراد با ايمان و تقوا پيشه، پاداش هاي اخروي بهتر و شايسته تر است.

6. همچنين اشاره شده كه حوزه اختيارات يوسف گسترده بود و هرگونه كه اراده مي كرد، عمل مي نمود.

7. در اين آيه اشاره شده كه تقواي پايدار ارزشمند است؛ يعني استمرار تقوا خود يك ارزش است.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمي سازد.

2. پاداش نيكوكاران در دنيا داده خواهد شد و بر طبق رحمت الهي، به امكانات ويژه اي دست خواهند يافت.

3. ايمان و ملازمت بر تقوا، شرط بهره مندي از پاداش هاي اخروي است «2».

***

سفرهاي برادران يوسف به مصر

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و هشت سوره ي يوسف با اشاره به آمدن برادران يوسف به مصر مي فرمايد:

58. وَجَآءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ

و برادران يوسف (به هنگام خشك سالي به مصر) آمدند، و بر او وارد شدند، و وي آنان را شناخت؛ و [لي آنان او را نشناختند، (و بيگانه شمردند).

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 119

نكته ها و اشاره ها:

1. يوسف عليه السلام پس از آزادي به مقام وزارت اقتصاد و دارايي مصر منصوب شد، و هفت سال پي در پي وضع كشاورزي مصر خوب بود و همه ي انبارها پر شد؛ سپس هفت سال دوم كه سال هاي خشك سالي بود، آغاز گرديد. مردم مصر و كشورهاي اطراف مانند كنعان كه گرفتار مشكلات اقتصادي شده

بودند، به سوي يوسف مي آمدند و با برنامه اي منظم، آذوقه ي مورد نياز را دريافت مي كردند. ده برادر يوسف نيز كه در كنعان زندگي مي كردند، براي خريد غلّات به مصر آمدند و خبر ورودشان به يوسف رسيد، او آنان را به مجلس خود دعوت كرد و برادرانش را شناخت، ولي آنان يوسف عليه السلام را نشناختند.

2. برادران يوسف از سويي حدود سي سال بود كه يوسف را نديده بودند «1»، و از سوي ديگر، يوسف لباس مردم مصر را پوشيده بود، و گذشته از اين ها، برادران احتمال نمي دادند كه يوسف به مقام وزارت مصر رسيده باشد و از اين رو بود كه او را نشناختند.

3. مفسران قرآن درباره ي اين كه چرا يوسف خودش را به برادران معرفي نكرد و پيكي به كنعان نفرستاد، پاسخ هاي متعددي داده اند؛ از جمله اين كه يوسف از طرف پروردگار اجازه ي اين كار را نداشت؛ زيرا يعقوب در آزمايش الهي بود و مي بايست اين آزمايش را به پايان ببرد، و ديگر اين كه اگر يوسف خود را به برادران معرفي مي كرد، آنان وحشت مي كردند و از ترس انتقام او ديگر باز نمي گشتند «2».

4. از اين آيه استفاده مي شود كه يوسف رفت و آمدهاي مردم به مصر را زير نظر داشت و آمار و اسامي را بررسي و كنترل مي كرد و از اين رو، برادران را شناخت.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 120

5. از اين آيه استفاده مي شود يوسف با اين كه يك وزير و مدير ارشد حكومتي بود، ولي مردم و حتي بيگانگان راحت به حضور او مي رسيدند.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا مي تواند افراد قدرتمند ديروز را نيازمندان امروز و مظلومان را بر آنان حاكم گرداند.

2.

با خطاكاراني كه نيازمند شما شده اند، با بزرگواري رفتار كنيد.

***

قرآن كريم در آيات پنجاه و نه و شصتم سوره ي يوسف به سخنان يوسف و هشدار او درباره ي آوردن بنيامين اشاره كرده و مي فرمايد:

59 و 60. وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَاْ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ* فَإِن لَّمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلَا كَيْلَ لَكُمْ عِندي وَلَا تَقْرَبُونِ

و هنگامي كه (يوسف) آن (برادر) ان را با بارهايشان مُجهَّز ساخت، گفت:

«برادرتان را كه از پدر شماست، نزد من آوريد. آيا نمي بينيد كه من پيمانه را تمام مي دهم، و من بهترين ميهماندارانم؟* و اگر او را نزد من نياوريد، پس هيچ پيمانه اي براي شما در نزد من نخواهد بود؛ و [به من نزديك نشويد.

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين آيه و سخنان مفسران استفاده مي شود هنگامي كه برادران يوسف به نزد او آمدند، با آنان سخن گفت و از وضع خانوادگي آنان پرسيد و برادران بيان كردند كه پدرشان يعقوب با برادر پدري آنان (بنيامين) در كنعان مانده اند، و يوسف كه با بنيامين از يك مادر بودند، بدون آن كه خود را معرفي كند، خواستار ديدار بنيامين شد، و شايد آوردن او را نشانه ي صداقت

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 121

فرزندان يعقوب دانسته و يا دادن سهم پدر و بنيامين را مشروط به آوردن او كرده باشد.

2. يوسف مي خواست از هر طريقي كه شده برادرش بنيامين را نزد خود آورد و از اين رو، گاهي از راه تشويق وارد مي شد و مهمان نوازي و پيمانه هاي آذوقه را يادآوري مي كرد و گاهي برادرانش را تهديد مي نمود.

3. اصرار يوسف براي آمدن

بنيامين يا براي آن بود كه مي خواست رفته رفته زمينه آمدن خانواده اش و جلب توجه پدر به مصر فراهم شود و يا بر جان بنيامين مي ترسيد و مي خواست او را از دست برادران نجات دهد.

4. از اين آيات استفاده مي شود كه خريد و فروش غلّات در مصر با پيمانه بوده است نه با سنجش وزن، «1» البته پيمانه را به طور كامل ادا مي كردند.

5. يوسف بسيار مهمان نواز بوده و اين يكي از ويژگي هاي اخلاقي پيامبران است.

6. از اين آيه استفاده مي شود كه يوسف خود بر توزيع كالا در مصر نظارت داشت، به گونه اي كه بر بارگيري كاروان ها نيز نظارت مي كرد.

7. از آيه دوم استفاده مي شود كه يوسف برادران را به تحريم اقتصادي و قطع روابط تهديد كرد؛ يعني از دو عامل اقتصادي و رواني براي تسليم كردن برادران ستم كار استفاده نمود.

آموزه ها و پيام ها:

1. در زمان قحطي نيز كالاي مردم را به صورت كامل بپردازيد (و كم فروشي نكنيد).

2. پيامبران الهي مهمان نواز بوده اند (و اين آموزه اي براي همه انسان هاست).

3. زمامداران حق طلب مي توانند از تهديد تحريم اقتصادي و قطع

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 122

روابط، براي تسليم كردن ستم كاران جهان استفاده كنند.

4. در مديريت، هم تشويق و هم تهديد لازم است.

5. در هنگام قحطي، اگر كشور يا منطقه ي ديگري از شما كمك خواست، به آنان ياري رسانيد.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و يكم سوره ي يوسف با اشاره به وعده ي آوردن بنيامين مي فرمايد:

61. قَالُواْ سَنُروِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفعِلُونَ

(برادران) گفتند: «بزودي درباره او از پدرش تمنّا خواهيم كرد، و حتماً ما (اين كار را) انجام مي دهيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. برادران در برابر

اصرار يوسف براي آوردن بنيامين ناگزير شدند آوردن او را به يوسف وعده دهند.

2. از تعبير قاطعانه ي برادران كه گفتند: «حتماً اين كار را انجام مي دهيم.» استفاده مي شود كه آنان اطمينان داشتند مي توانند پدر را راضي كنند و بنيامين را به مصر آورند؛ آري، آنان كه با نقشه اي توانستند يوسف را از پدر جدا كنند، حتماً مي توانند برادر او را نيز از پدر جدا سازند.

3. برادران به جاي آن كه بگويند اجازه آمدن بنيامين را از «پدرمان» مي گيريم، گفتند: از «پدرش» اجازه مي گيريم. اين تعبير يا به خاطر حسادت آن ها به بنيامين بود كه فكر مي كردند پدر او را بيشتر دوست دارد و يا مي خواستند به يوسف عليه السلام بگويند اجازه بنيامين به دست پدرش است و نه آن ها.

4. واژه ي «سَنُراوِدُ» در اصل به معناي طلب چيزي به آرامي است و در

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 123

اين جا، به معناي تلاش آرام براي تغيير نظر يعقوب مي باشد. «1» البته به باور برخي مفسران، اين واژه به مراجعه پي در پي و همراه با التماس و خدعه اطلاق مي شود «2».

آموزه ها و پيام ها:

1. فرزندان بدون اجازه ي پدر، در حدودِ اختيارات او تصميم نگيرند.

2. اگر چيزي بر خلاف ميل پدر مي خواهيد، با تمنّا و نرمي از او درخواست كنيد.

***

قرآن كريم در آيه شصت و دوم سوره ي يوسف، به باز پس دادن كالاهاي فرزندان يعقوب اشاره كرده و مي فرمايد:

62. وَقَالَ لِفِتْينِهِ اجْعَلُواْ بِضعَتَهُمْ فِي رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَآ إِذَا انقَلَبُواْ إِلَي أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ

و (يوسف) به غلامان جوانش گفت: «كالاهاي آنان را در بارهايشان بگذاريد، تا شايد هنگامي كه به سوي خانواده ي- شان باز گشتند، آن را

بشناسند، باشد كه آنان بازگردند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. يوسف عليه السلام، وجوهي را كه برادران در برابر آذوقه و غلات پرداخته

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 124

بودند، به آنان بازگرداند تا به بزرگواري و گذشت وي آگاهي يافته، بتوانند بار ديگر به مصر باز گردند و از آوردن برادر كوچك خود هراسي به دل راه ندهند. «1»

2. يوسف دستور داد وجوه برادران را پنهاني در بارهاي آنان بگذارند تا منّتي بر آنان نباشد.

3. مفسران درباره ي اين كه چرا يوسف اموال بيت المال را به برادران خود داد، چند پاسخ داده اند:

نخست آن كه او وزير دارايي مصر بود و از حقوق شخصي خود آن مبلغ را پرداخت كرد، و ديگر آن كه برادران يوسف در آن زمان قحطي، افرادي مستضعف به شمار مي آمدند و به همين دليل، او مي توانست از بيت المال به آنان بدهد «2».

و در هر صورت يوسف مخلص، پارسا و نيكوكار هيچ گاه بيت المال را بدون حساب به كسي نمي بخشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. بدي هاي ديگران را با نيكي پاسخ دهيد.

2. براي به دست آوردن خانواده ي خويش، سرمايه گذاري كنيد.

3. هديه و گذشت سبب جلب محبت و اطمينان افراد مي شود.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و سوم سوره ي يوسف به سخنان فرزندان يعقوب و نقشه ي جداسازي بنيامين از پدر اشاره كرده و مي فرمايد:

63. فَلَمَّا رَجَعُواْ إِلَي أَبِيهِمْ قَالُواْ يأَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَآ أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحفِظُونَ

و هنگامي كه به سوي پدرشان باز گشتند، گفتند: «اي پدر ما! پيمانه ي (مواد غذايي) از ما منع شد، پس برادرمان را با ما بفرست، تا پيمانه

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 125

بگيريم، و قطعاً

ما نگهبان او هستيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه صحنه اي را تصوير مي كند كه برادران يوسف پس از بارگيري آذوقه، از مصر به كنعان آمده و خدمت پدرشان يعقوب رسيدند و شرط وزير دارايي مصر را كه آوردن بنيامين بود، مطرح كردند.

2. از اين آيه استفاده مي شود كه يعقوب عليه السلام بر خانواده خود مديريت مي كرد و بدون اجازه ي او نمي توانستند، بنيامين را بيرون ببرند.

3. در اين آيه ديده مي شود كه برادران يوسف از عوامل رواني و عاطفي براي جلب موافقت يعقوب به خوبي استفاده كردند؛ يعني نخست او را با لفظ «پدر ما» خطاب كردند و ديگر، از بنيامين با لفظ «برادرمان» ياد نمودند و سوم، قول دادند از بنيامين حفاظت كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. فرزندان درباره ي مسائل خانوادگي از پدر اجازه بگيرند.

2. هرگاه چيزي از پدر مي خواهيد، با محبت با او سخن گوييد.

***

قرآن كريم در آيه شصت و چهارم سوره ي يوسف با اشاره به پاسخ يعقوب به درخواست فرزندانش و سابقه بد آنان مي فرمايد:

64. قَالَ هَلْ ءَامَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَآ أَمِنتُكُمْ عَلَي أَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حفِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرحِمِينَ

(يعقوب) گفت: «آيا شما را بر او امين سازم، جز همانگونه كه قبل از [اين شما را بر برادرش (يوسف) امين كردم؟! پس خدا بهترين پاسدار و او مهرورزترين مهرورزان است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. فرزندان از پدر خواستند بنيامين را به آنان بسپارد تا همراه خود به

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 126

مصر ببرند، ولي يعقوب عليه السلام يادآور شد كه آن ها سابقه ي بدي درباره ي جدا كردن يوسف از پدر دارند؛ بنابراين، آيا باز هم انتظار دارند به آن ها اطمينان

كند و برادرشان را به آن ها بسپارد.

2. بخش دوم سخن يعقوب كه مي فرمايد: «خدا بهترين حافظ و رحم كننده ترين افراد است.» يا بدين جهت است كه يعقوب به ياد يوسف گمشده افتاد و از آن جا كه اجمالًا مي دانست او زنده است، براي او دعا كرد كه هر كجا هست خدايا به سلامت دارش، و يا به بنيامين اشاره دارد كه يعقوب او را با فرزندان بد سابقه نمي فرستد و اگر هم بفرستد، به خدا مي سپاردش «1»- «2».

آموزه ها و پيام ها:

1. براي واگذار كردن كار به افراد، سابقه ي آن ها را در نظر بگيريد.

2. تا مي توانيد به افراد بد سابقه اطمينان نكنيد.

3. در حوادث به رحمت بي نظير الهي و حفاظت نيكوي او توجه كنيد و بر او توكل نماييد.

4. بهترين نگاه دارنده خداست؛ (پس بر او توكل كنيد).

***

قرآن كريم در آيه شصت و پنج سوره ي يوسف به كمك مخفيانه ي يوسف به خانواده و اصرار برادران براي جداكردن بنيامين از يعقوب اشاره كرده و مي فرمايد:

65. وَلَمَّا فَتَحُواْ مَتعَهُمْ وَجَدُواْ بِضعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُواْ يأَبَانَا مَا نَبْغِي هذِهِ بِضعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 127

و هنگامي كه وسايل شان را گشودند، دريافتند كه كالاي آنان به سويشان باز گردانده شده؛ گفتند: «اي پدر ما (ديگر) چه مي خواهيم؟! اين كالاي ماست [و] به ما باز گردانده شده است؛ و (اگر برادر ما را با ما بفرستي) براي خانواده ي خويش موادّ غذايي مي آوريم؛ و برادرمان را نگهباني مي كنيم، و يك پيمانه (بار) شتر مي افزاييم؛ اين پيمانه (بار براي عزيز مصر) آسان است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. يوسف هنگامي كه آذوقه و

غلّات را به برادرانش فروخت، دستور داد بهايي كه پرداخته بودند، مخفيانه در كالاهاي آنان جاسازي كنند تا پس از بازگشت متوجه بزرگواري و بخشش او بشوند و بار ديگر به مصر باز گردند.

هنگامي كه برادران در كنعان كالاهاي خود را گشودند و بهاي پرداختي را در آن جا يافتند، اين مطلب را شاهد صدق خود گرفتند و براي پدر استدلال كردند كه لازم است بنيامين را نزد حاكم بخشنده ي مصر بفرستد و نگران نباشد.

2. اين كه برادران گفتند: «اين پيمانه ي ناچيزي است»، يا اشاره به آن است كه حاكم مصر مرد سخاوتمندي است و اين كه يك بار شتر براي بنيامين بدهد، برايش ناچيز است، و يا اشاره مي كند آنچه ما پيش تر از مصر آورديم، چيز كمي است و اگر بنيامين همراه ما بيايد، آذوقه بيشتري مي آوريم؛ «1» البته احتمال اول با ظاهر آيه سازگارتر است.

آموزه ها و پيام ها:

1. هديه و بخشش آبرومندانه، توجه ديگران را به سوي انسان جلب مي كند.

2. به فكر غذا و امنيت خانواده خويش باشيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 128

قرآن كريم در آيه ي شصت و ششم سوره ي يوسف با اشاره به سخنان يعقوب درباره ي موافقت مشروط با رفتن بنيامين مي فرمايد:

66. قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّي تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِّنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّآ أَن يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّآ ءَاتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَي مَا نَقُولُ وَكِيلٌ

(يعقوب) گفت: «من او را با شما نخواهم فرستاد، تا پيمان محكم الهي [به من بدهيد، كه او را حتماً نزد من خواهيد آورد؛ مگر اين كه (حوادث) شما را احاطه كند؛ و هنگامي كه پيمان محكم شان را به او دادند، (يعقوب) گفت: «خدا، نسبت به

آنچه مي گوييم، گواه و نگهبان است!»

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين آيه استفاده مي شود كه يعقوب حاضر نبود، فرزندش بنيامين را همراه فرزندانش به مصر بفرستد، ولي اصرار آنان و دلايل و شواهدي كه مي آوردند، سبب شد به طور مشروط موافقت كند.

2. شايد سبب موافقت يعقوب عليه السلام با رفتن بنيامين، اهميت مسائل اقتصادي در آن سال قحطي و نيز اصرار همراه با دلايل و شواهد منطقي فرزندان بود؛ البته گذشت حدود سي سال از داستان يوسف عليه السلام فرزندان يعقوب را كار آزموده تر كرده بود و احتمال خيانت آن ها با توجه به عبرتي كه از حضرت يوسف عليه السلام گرفته بودند، كم بود. «1»

3. مقصود از «وثيقه الهي» كه يعقوب از فرزندانش مي خواست، همان عهد و پيمان يا سوگندي بوده كه با نام خدا همراه است؛ «2» البته اين سوگند به تنهايي براي تضمين سلامت بنيامين كافي نبود، ولي نوعي محكم كاري به شمار مي رفت.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 129

4. در اين آيه اشاره شده كه يعقوب يك مورد را استثنا كرد و گفت: اگر رخ دادهايي مانند مرگ همه شما را احاطه كرد و گرفتار شديد و نتوانستيد بنيامين را بر گردانيد، اشكالي ندارد. اين مطلب اشاره دارد كه تكليف به چيزي كه مقدور انسان نيست، درست نمي باشد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. هرگاه كسي بد قولي كرد، در مراحل بعدي قرارداد او را محكم تر كنيد.

2. در قراردادها حوادث غير مترقبه را در نظر بگيريد «2».

3. افراد را به چيزي كه از قدرت آنان خارج است، مجبور نكنيد.

4. نخست محكم كاري، سپس برخدا توكل كنيد.

5. در روابط اجتماعي و خانوادگي خود، وثيقه هاي الهي (همچون سوگند)

را معتبر بدانيد.

6. پيمان ها هم محكم و هم مرتبط با خدا باشد.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و هفتم به سفارش يعقوب به فرزندانش و توكل او اشاره كرده و مي فرمايد:

67. وَقَالَ يبَنِيَّ لَاتَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوبٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَآ أُغْنِي عَنكُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَيْ ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ

و گفت: «اي پسران من، از يك در وارد نشويد، و از درهاي مختلف وارد شويد؛ و هيچ چيزي را كه از طرف خدا (حتمي شده) است از شما دفع نمي كنم. حكم، جز براي خدا نيست؛ تنها بر او توكّل كرده ام؛ و همه ي توكّل كنندگان پس بايد تنها بر او توكّل كنند.»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 130

نكته ها و اشاره ها:

1. با موافقت مشروط يعقوب، برادران موفق شدند بنيامين را به همراه خود به مصر ببرند؛ هنگام حركت، پدرشان سفارش هايي كرد كه در اين آيه آمده است.

2. درباره ي اين كه چرا يعقوب به فرزندان دستور داد از چند دروازه وارد شوند، مفسران قرآن چند ديدگاه دارند:

الف) برادران يوسف جمالي زيبا و قامت هايي رشيد داشتند و يعقوب مي خواست آنان را از چشم زخم ديگران حفظ كند.

ب) ورود هم زمان يازده برادر رشيد به مصر، توهم انگيز، خطرآفرين و حسادت برانگيز بود و از اين رو، دستور داد از چند دروازه وارد شوند «1».

ج) يعقوب عليه السلام با علم الهي مي دانست و از اشارات سخنان فرزندانش دريافته بود كه يوسف در مصر است؛ بنابراين، دستور داد از چند دروازه وارد شوند تا يوسف و بنيامين فرصت ملاقات پيدا كنند.

البته با توجه به آيات بعدي و اشاره به علم يعقوب و تحقق

ملاقات خصوصي يوسف و بنيامين، به نظر مي رسد احتمال سوم قوي تر است «2».

3. مقصود از توكّل آن است كه انسان تلاش و برنامه ريزي كرده و از اسباب عادي استفاده نمايد، ولي همه ي تأثيرها را از آن ها نداند بلكه تنها بر قدرت بي كران الهي تكيه و اعتماد كند و همه تأثيرها را از او بداند.

آموزه ها و پيام ها:

1. در كارها و سفرها محاسبه گر بوده و برنامه ريزي نماييد؛ سپس بر خدا توكّل كنيد.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 131

2. تنها به خدا تكيه و اعتماد كنيد.

3. حاكم مطلق هستي خداست و اگر اراده اي حتمي كرد كه كاري انجام دهد، هيچ چيز نمي تواند مانع آن شود.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و هشتم سوره ي يوسف به ورود فرزندان يعقوب به مصر اشاره كرده و مي فرمايد:

68. وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا كَانَ يُغْنِي عَنْهُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَيْ ءٍ إِلَّا حَاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَيهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنهُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

و هنگامي كه از همان جايي كه پدرشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند، هيچ چيزي را كه از طرف خدا (حتمي شده) است از آنان دفع نمي كرد، جز اين كه خواسته اي در دل يعقوب بود، كه انجامش داد؛ و قطعاً او بخاطر آموزشي كه بدو داده بوديم، دانشمند بود؛ و ليكن بيشتر مردم نمي دانند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه بيان شده كه فرزندان يعقوب طبق دستور پدر از چند دروازه وارد مصر شدند و خواسته باطني يعقوب (ملاقات خصوصي يوسف و بنيامين) تحقق يافت.

2. اطاعت از پدر آن قدر نيكو است كه خدا كار فرزندان يعقوب را در اين آيه توصيف مي كند.

3.

در اين آيه بيان شده كه يعقوب با عالم غيب در ارتباط بود و خدا علومي را به وي آموزش مي داد؛ بنابراين، شايد او از همين راه مي دانست كه يوسف در مصر است و با دستور خود زمينه ملاقات يوسف و بنيامين را فراهم ساخت.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 132

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبران الهي از سوي خدا داراي علوم غيبي هستند.

2. بيشتر مردم مطالب پشت پرده ي حوادث را نمي دانند (از اين رو خطا مي كنند).

3. توصيه هاي پدر را انجام دهيد (كه در نهايت به نفع شماست).

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و نهم سوره ي يوسف با اشاره به ملاقات يوسف با برادرش (بنيامين) مي فرمايد:

69. وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَي يُوسُفَ ءَاوَي إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّي أَنَاْ أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ

و هنگامي كه (برادران)، بر يوسف وارد شدند، برادرش (بنيامين) را در آغوش خود گرفت، (و) گفت: «در حقيقت من، خود برادر تو هستم! پس از آنچه (برادران) همواره انجام مي دادند، اندوهگين مَباش!»

نكته ها و اشاره ها:

1. بر طبق معمول وقتي برادران به مصر رسيدند و به ملاقات يوسف عليه السلام رفتند، گزارش دادند چگونه پدرشان يعقوب را راضي كرده اند تا برادر كوچكشان بنيامين را با آنان به مصر بفرستد، و اينك به وعده خود وفا كرده اند. يوسف نيز كه انسان مهمان نوازي بود، از آنان پذيرايي كرد و صحنه مهماني، شام و خواب را طوري ترتيب داد كه بنيامين در نزد او جاي بگيرد.

2. از آن جا كه بنيامين براي تنها برادر مادري خود يعني يوسف ناراحت بود، يوسف عليه السلام او را دلداري داد و در خلوت، حقيقت را براي او بازگو كرد.

3. واژه «لا

تَبتَئِس» در اصل به معناي «ضرر» و «شدّت» است، و در اين جا به اين معناست كه اندوهگين مباش «1».

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 133

4. مقصود از كارهاي برادران كه بنيامين را ناراحت مي كرد، بي مهري ها و نيرنگ هاي آنان بود كه همگي به زيان خود آنان تمام شد.

5. از اين آيه و آيات بعد استفاده مي شود كه يوسف اين بار نيز خود را به برادرانش غير از بنيامين معرفي نكرد؛ براي اين كه خدا مي خواست آزمايش يعقوب كامل و صبر او در برابر از دست دادن فرزند دوم نيز امتحان شود و او به آخرين حلقه تكامل خويش دست يابد.

آموزه ها و پيام ها:

1. يوسف از روش طبقه بندي اطلاعات استفاده كرد و برخي اسرار را كه به بنيامين گفت، براي برادران ديگر ابراز نكرد (ما نيز از اين شيوه در زندگي استفاده كنيم).

2. مظلومان از اعمال خطاكاران خيلي ناراحت نباشند؛ زيرا عاقبت نيك براي آنان است.

***

قرآن كريم در آيه ي هفتادم سوره ي يوسف به نقشه ي جداكردن بنيامين از برادرانش اشاره مي كند و مي فرمايد:

70. فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسرِقُونَ

و هنگامي كه آن (برادر) ان را با بارهايشان مجهّز ساخت، جام (سلطان) را در بارِ برادرش (بنيامين) گذاشت، سپس ندا دهنده اي بانگ زد: «اي كاروان [يان ، قطعاً شما دزد هستيد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. بر طبق گزارش مفسران يوسف به برادرش گفت: آيا دوست داري نزد

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 134

من بماني؟ پاسخ داد: آري، ولي برادرانم راضي نمي شوند؛ زيرا به پدر قول داده اند مرا باز گردانند. يوسف گفت: غصه مخور كه من نقشه اي مي كشم تا

آنان ناگزير شوند تو را نزد من گذارند «1».

يوسف عليه السلام هنگامي كه براي هر يك از برادران يك بار غلّه آماده مي كردند، دستور داد ظرف مخصوص پادشاه را در بار برادرش بنيامين بگذارند تا بتواند او را در مصر بازداشت كند و نزد خود نگه دارد.

2. مأموران جيره بندي مواد غذايي هنگامي كه مشاهده كردند پيمانه ي سلطان گم شده است، يكي از آنان فرياد زد: شما اهل قافله دزد هستيد. «2»

3. در مورد اين كه چگونه بي گناهان به سرقت متهم شدند، چند پاسخ داده شده است:

يكم، اين كار با توافق بنيامين كه متّهم اصلي نيز بود؛ زيرا پيمانه در بار او پيدا شد؛ پس در نظر يوسف و بنيامين اين تنها يك صحنه سازي بود و تهمتي نيز به ساير برادران وارد شد و آن ها تنها به مدت كوتاهي نگران شدند.

دوم، گوينده ي اين سخن در قرآن مشخص نيست و امكان دارد گوينده از كارگزاران يوسف باشد كه مي پنداشتند فرزندان يعقوب پيمانه را سرقت كرده اند و از اين رو، به همه ي آن ها نسبت دزدي دادند؛ البته چنين نسبتي به آنان درست نبود، ولي كارگزاران آگاهي نداشتند.

سوم، به باور برخي مفسران، مقصود از نسبت دزدي در اين جا همان دزيده شدن يوسف توسط برادران در گذشته بوده است و از اين رو، فرياد زدند پيمانه ي سلطان گم شده است، ولي نسبت دزدي را به طور مستقيم به آنان ندادند.

البته اين احتمال در صورتي است كه يوسف اعلام كننده باشد «3» و اين با

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 135

ظاهر آيه چندان سازگاري ندارد.

چهارم، اين نقشه ي الهي بود كه به يوسف الهام شد، همان طور كه در آيه ي 76 خواهد آمد.

4.

واژه ي «سِقايه» به معناي ظرف آب خوري است و در اين آيات از آن به «پيمانه» نيز تعبير شده است و به نظر مي رسد در آن سال خشك سالي و كمبود مواد غذايي، پادشاه دستور داده بود مواد غذايي را با ظرف گران قيمت آب خوري خودش پيمانه كنند تا مردم به اهميت كار پي ببرند «1».

آموزه ها و پيام ها:

1. صحنه سازي براي مصلحت مهم، و نسبت دادن دزدي به كسي كه پيش تر توجيه شده، جايز است.

2. براي رسيدن به اهداف حق، نقشه بكشيد و با زيركي عمل كنيد.

***

قرآن كريم در آيات هفتاد و يكم تا هفتاد و سوم سوره ي يوسف به گفتمان برادران يوسف با مأموران دولتي مصر اشاره كرده و مي فرمايد:

71- 73. قَالُواْ وَأَقْبَلُواْ عَلَيْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ* قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَن جَآءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَاْ بِهِ زَعِيمٌ* قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كُنَّا سرِقِينَ

(برادران) در حالي كه رو به سوي آن (مأمور) ان كردند، گفتند: «چه چيزي گم كرده ايد؟!»* گفتند: « (جام:) پيمانه سلطان را گم كرده ايم، و براي كسي كه آن را بياورد، يك بارِ شتر (جايزه) است؛ و من ضامن آن

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 136

(جايزه) هستم.»* (برادران) گفتند: «به خدا سوگند، يقيناً مي دانيد كه (ما) نيامده ايم تا در اين سرزمين فساد كنيم؛ و ما دزد نبوده ايم!»

نكته ها و اشاره ها:

1. برادران يوسف از نسبت دزدي كه به آنان داده شد، سخت ناراحت شدند و وحشت كردند و تلاش نمودند تا بي گناهي خود را اثبات كنند و از مصر رهايي يابند.

2. پيمانه ي پادشاه يا بسيار گرانقيمت بوده يا اهميت زيادي داشته است و

معمولًا حكومت ها در مورد دزديده شدن اموال حكومتي، به ويژه اگر منسوب به شخص پادشاه باشد، بسيار حسّاس هستند و از اين رو بود كه يك بار شتر جايزه براي يابنده ي پيمانه تعيين كردند.

3. از آن جا كه برادران يوسف به «اللَّه» ياد كردند، روشن مي شود كه آنان افرادي دين دار و معتقد به خدا بوده اند.

4. در اين آيات اشاره شده كه دستگاه حكومتي مصر سابقه فرزندان يعقوب را مي دانست كه يك بار ديگر نيز براي خريد آذوقه به مصر آمده اند، ولي اهل سرقت و فسادگري نبوده اند.

5. «جُعاله» در اقوام پيشين نيز وجود داشته است؛ زيرا براي گم شده خود جايزه اي تعيين كردند و قرار شد هر كس پيمانه ي پادشاه را بياورد، يك بار شتر جايزه بگيرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. متّهم مي تواند از مورد اتهام خود بپرسد و بخواهد كه به او تفهيم اتّهام كنند.

2. براي پيدا كردن گم شده ها مي توان جايزه تعيين كرد و ضمانت پرداخت گذاشت.

3. قصد سوء نداشتن و حُسن سابقه، شاهدي براي بي گناهي به شمار مي آيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 137

قرآن كريم در آيات هفتاد و چهارم و هفتاد و پنجم سوره ي يوسف با اشاره به تعيين كيفر دزدي پيمانه مي فرمايد:

74 و 75. قَالُواْ فَمَا جَزؤُهُ إِن كُنتُمْ كذِبِينَ* قَالُواْ جَزؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظلِمِينَ

(مأموران) گفتند: «اگر دروغ گو باشيد، پس كيفرش چيست؟»* (برادران) گفتند: «كيفرش (آن است كه) هر كس (پيمانه) در بارِ او پيدا شود، پس (بندگي) وي، كيفر آن خواهد بود؛ (ما) ستم كاران را اينگونه كيفر مي دهيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين آيات استفاده مي شود مأموران دولتي مصر در پي آن بودند كه مقدار كيفر دزد

را در نزد برادران يوسف، يعني در سرزمين كنعان، بدانند تا كيفر را بر اساس قانون خودشان در نظر بگيريد.

2. مجازات سرقت در نزد مصريان، زدن و به زندان افكندن بوده است، ولي مجازات سرقت در نزد مردم كنعان اين بود كه دزد را (به طور موقت به مدت يك سال بازداشت «1» يا) به بردگي مي گرفتند.

3. اگر قانون مجازات سرقت مصر درباره ي بنيامين اجرا مي شد و بنيامين زنداني مي گشت، يوسف به هدف خود نمي رسيد، ولي اگر قانون مجازات سرقت كنعان اجرا مي شد، يوسف مي توانست بنيامين را به بهانه ي بردگي نزد خود نگه دارد. يوسف نقشه ي خود را به گونه اي طراحي كرد كه قانون كنعان اجرا شود، و از اين رو، نخست دستور داد از برادرانش اعتراف بگيرند و سپس آنان را به اجراي آن ملزم كرد.

4. از اين آيه استفاده نمي شود كه بردگي، كيفر دزدي در اديان آسماني

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 138

گذشته مي باشد، بلكه اين مطلب عادت مردم كنعان بوده است؛ همان گونه كه در تاريخ مي خوانيم برخي اقوام خرافي نيز بدهكاراني را كه نمي توانستند بدهي خود را بپردازند، به بردگي مي گرفتند «1».

آموزه ها و پيام ها:

1. حاكم در صورتي كه صلاح بداند، مي تواند بيگانگان را بر طبق قوانين كشور خودشان محاكمه كند.

2. دزدي نوعي ستم كاري است.

***

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و ششم به بازرسي اموال فرزندان يعقوب و پيدا شدن پيمانه سلطان اشاره كرده و مي فرمايد:

76. فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَآءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَآءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّآ أَن يَشَآءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجتٍ مَّن نَشَآءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ

پس (يوسف)

قبل از ظرف برادرش، به (كاوش) ظرف هاي آن (برادر) ان پرداخت؛ سپس آن را از ظرف برادرش بيرون آورد؛ اين گونه براي يوسف نقشه كشيديم! در آيين سلطان (مصر جايز) نبود كه برادرش را (به گرو) بگيرد، جز آنكه خدا بخواهد. رتبه هاي هر كس را بخواهيم (و شايسته بدانيم) بالا مي بريم؛ و برتر از هر دانشمندي، دانايي است.

نكته ها و اشاره ها:

1. برادران يوسف به دزدي پيمانه پادشاه متّهم شده بودند؛ از اين رو، لازم بود كه بارها و اموال آنان جستجو شود، و يوسف كه مي دانست پيمانه در بار بنيامين است، براي آن كه نقشه او معلوم نشود، نخست بارهاي برادران را

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 139

جستجو كرد و در نهايت، پيمانه را از بار بنيامين بيرون آورد.

2. هنگامي كه پيمانه ي سلطان در بار بنيامين پيدا شد، همه برادران تعجب كردند و زبان به سرزنش او گشودند؛ زيرا بر طبق ظاهر، بنيامين آن را سرقت كرده بود و مايه سر شكستگي آنان نزد عزيز مصر شده بود.

3. در اين آيه اشاره شده كه يوسف بر طبق آيين و قوانين پادشاه مصر نمي توانست بنيامين را نزد خود نگه دارد (زيرا كيفر سرقت در مصر، زدن و زندان بود) مگر آن كه طبق نقشه اي كه خدا به يوسف الهام كرد، عمل مي كرد. «1»

4. واژه ي «دين» در اين جا به معناي آيين و قوانين پادشاه مصر است، و واژه ي «كيد» در اين جا به معناي طرح و نقشه است.

5. از اين آيه استفاده مي شود مقامات معنوي نيز درجات و سلسله مراتب دارد و هر كس همچون يوسف از آزمايش سربلند بيرون آيد، درجه او بالاتر مي رود.

6. دانش بشري محدوديت؛ مراتب و درجاتي

دارد، (و داناي مطلق خداست و تنها او از همه چيز آگاه است).

آموزه ها و پيام ها:

1. نقشه هاي يوسف، همگي الهامات الهي بوده است.

2. مأموران اطلاعاتي و بازرسي به گونه اي عمل كنند كه موجب شك متّهمان نشود. «2»

3. در هر كشوري بايد در چهارچوب قوانين همان كشور عمل شود.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 140

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و هفتم سوره ي يوسف به تهمت برادران به يوسف و پاسخ اجمالي او اشاره كرده مي فرمايد:

77. قَالُواْ إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرُّ مَّكَاناً وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ

(برادران) گفتند: «اگر [بنيامين دزدي كند، پس تحقيقاً برادرش (يوسف نيز) قبل از [او] دزدي كرد.» و يوسف آن (ناراحتي) را در درون خودش پنهان داشت، و آن را براي آن (برادر) ان آشكار نكرد؛ (و) گفت: «شما از نظر منزلت بدترين (مردم) هستيد! و خدا به آنچه وصف مي كنيد، داناتر است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. برادران براي تبرئه ي خود و توجيه كار بنيامين، يوسف را به دزدي متّهم كردند و حساب بنيامين و يوسف را كه از يك مادر بودند، از حساب خودشان جدا نمودند.

2. مفسران احتمال داده اند كه دستاويز تهمت دزدي به يوسف اين بوده است كه يوسف بعد از وفات مادرش نزد عمه اش زندگي مي كرد و او سخت به يوسف علاقمند بود، هنگامي كه يعقوب عليه السلام خواست او را از عمه اش باز گيرد، او شالي را بر كمر يوسف بست و ادعا كرد كه آن را دزديده است و در نتيجه، طبق قانون كنعان توانست يوسف را تا مدتي ديگر نزد خود

نگه دارد «1». يوسف كمربند را ندزديده بود، ولي اين مطلب دستاويزي براي برادران او شد كه نزد عزيز مصر يوسف را به دزدي متّهم كنند.

3. يوسف صدّيق عليه السلام براي جدا كردن بنيامين از برادران خلاف كار، حاضر

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 141

شد تهمت آنان را تحمّل كند و در برابر سخنان نيش آلود آنان هيچ نگويد، در حالي كه عزيز مصر بود و مي توانست برادرانش را به جرم دروغ گويي تنبيه كند، و اين شكيبايي فوق العاده يوسف و بزرگواري او را نشان مي دهد.

4. يوسف به برادران خلاف كار گفت: «شما بدتريد.» و مقصود او يا آن بود كه شما در نزد من از نظر مقام بدترين مردم هستيد، و يا منظور او اين بود كه شما از آن كسي كه اين نسبت را به او مي دهيد، بدتريد «1». البته احتمال اول با ظاهر آيه و حال يوسف مناسب تر است.

آموزه ها و پيام ها:

1. براي رسيدن به هدف لازم است تهمت ها (سختي هاي راه) را تحمّل كنيد.

2. خدا به سخنان انسان ها آگاه است؛ پس مراقب گفتارها و نسبت هايي كه مي دهيد، باشيد.

***

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و هشتم سوره ي يوسف با اشاره به تلاش برادران يوسف براي نجات بنيامين مي فرمايد:

78. قَالُواْ يأَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَيكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ

(برادران) گفتند: «اي عزيز! در واقع او پدر پير كهنسالي دارد، پس يكي از ما را به جاي او بگير؛ [چرا] كه ما تو را از نيكوكاران مي بينيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. برادران به پدر قول داده و سوگند ياد كرده بودند كه بنيامين را باز گردانند، ولي ديدند طبق قانون خودشان بايد نزد

عزيز مصر بماند؛ از اين رو،

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 142

تلاش كردند با تحريك عواطف يوسف كه هنوز او را به عنوان عزيز مصر مي شناختند، بنيامين را نجات داده و بازگردانند؛ بنابراين، با يادآوري كهن سال بودن پدر بنيامين و نيكوكاري عزيز تلاش كردند او را به رها كردن بنيامين ترغيب كنند.

2. احتمالًا برادران يوسف دريافته بودند كه عزيز مصر بي گناهي را به جاي گناه كاري بازداشت نمي كند؛ از اين رو، پيشنهاد كردند يكي از آن ها به جاي او بازداشت شود، تا به واسطه ي اين فداكاري، عواطف عزيز مصر تحريك شده، بنيامين را آزاد سازد.

احتمال نيز مي رود كه اين جمله را به جهت پيمان با پدر گفته باشند؛ يعني يكي از آن ها به واقع مي خواست به جاي بنيامين بازداشت شود.

احتمال دوم با توجه به آيه ي 80 همين سوره كه برادر بزرگ تر در مصر تحصّن كرد، قوي به نظر مي رسد، ولي يادآوري نيكوكاري عزيز مصر و آيه بعد احتمال اول را تقويت مي كند و بعيد نيست كه هر دو مطلب مقصود برادران بوده باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. براي به انجام رساندن پيمان، گاه فداكاري لازم است.

2. براي آزادي اسيران از عوامل رواني استفاده كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و نهم سوره ي يوسف پاسخ يوسف به برادرانش انعكاس داده است:

79. قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتعَنَا عِندَهُ إِنَّآ إِذاً لَظلِمُونَ

گفت: «پناه بر خدا كه جز كسي كه وسايلمان را نزد او يافته ايم، (گرو) بگيريم؛ كه در اين صورت، قطعاً ما از ستم كارانيم.»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 143

نكته ها و اشاره ها:

1. برادران يوسف كه هنوز او را به عنوان عزيز مصر مي شناختند،

از او خواستند يكي از آن ها را به جاي بنيامين بازداشت كند، ولي يوسف اين درخواست را با شدّت ردّ كرد.

2. يوسف با پناه بردن به خدا، اشاره مي كند كه اگر بي گناهي را به جاي گناه كاري بازداشت كند، خلاف انصاف و شأن الهي او است؛ زيرا اين كار ظلم است و يوسف صدّيق، ستم كار نمي باشد.

3. جالب اين است كه يوسف با دقت كلمات را بيان كرده است، به گونه اي كه برادرش بنيامين را به دزدي متهم نمي كند، بلكه فقط مي گويد: «ما كالاي خود را نزد او يافته ايم.» «1»

4. يوسف فداكاري برادرانش را درباره ي اين كه يكي از آنان به جاي بنيامين بازداشت شود، نپذيرفت؛ زيرا اگر چنين مي كرد، نقشه نگه داري بنيامين به هم مي خورد و ممكن بود برادران، بنيامين را به خاطر دزدي اذيّت كنند «2».

آموزه ها و پيام ها:

1. بي گناه را به جاي گناه كار بازداشت نكنيد كه ستم كاري است «3».

2. ستم كاري با شأن الهي پيامبران ناسازگار است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 144

قرآن كريم در آيه هشتادم سوره ي يوسف به گفتگوي پنهاني برادران يوسف و تحصّن يكي از آنان در مصر اشاره كرده و مي فرمايد:

80. فَلَمَّا اسْتَيْأَسُواْ مِنْهُ خَلَصُواْ نَجِيّاً قَالَ كَبِيرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُواْ أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُم مَّوْثِقاً مِّنَ اللَّهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّي يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحكِمِينَ

و هنگامي كه (برادران) از او نااميد شدند، رازگويان خلوت كردند، (و برادر) بزرگشان گفت: «آيا نمي دانيد كه پدرتان از شما پيمان محكم الهي گرفته؛ و پيش از [اين درباره ي يوسف كوتاهي كرديد؟! و از اين سرزمين جدا نمي شوم، تا پدرم به

من رخصت دهد؛ يا خدا درباره ي من حكم كند، كه او بهترين داوران است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه، صحنه نااميدي برادران يوسف ترسيم شده است؛ از سويي بنيامين محكوم شده بود و از سوي ديگر، عزيز مصر پيشنهاد بازداشت فرد ديگري به جاي او را نپذيرفت، از اين رو، از آزادي بنيامين و لطف عزيز مصر مأيوس شدند و روي بازگشت به نزد پدر را نيز نداشتند؛ زيرا با او عهد كرده بودند كه بنيامين را باز گردانند؛ پس جلسه خصوصي تشكيل داده، به مشورت پرداختند.

2. واژه ي «خَلَصُوا» به معناي خالص شدن است و در اين جا كنايه از جدا شدن از ديگران و تشكيل جلسه خصوصي است «1».

3. واژه ي «نَجيّاً» در اصل به معناي سرزمين مرتفع است كه از اطراف خود جدا مي باشد، و از آن جا كه جلسات سرّي و سخنان در گوشي، از اطرافيان جداست، به آن «نَجوي گفته مي شود.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 145

4. واژه ي «فُرُوط» به معناي مقدم شدن است و اگر به باب تفعيل برود (تفريط) به معناي كوتاهي در تقدّم است و هرگاه كه به باب افعال برود (افراط) به معناي اسراف و تجاوز در تقدّم است «1».

5. برادري كه دست به تحصّن زد و به كنعان نرفت، از نظر سنّ از ديگران بزرگ تر بود و نام او را «رُوبين» (يا روبيل) و يا «شَمعُون» و يا «يَهُودا» گفته اند «2».

6. از اين آيه استفاده مي شود كه روحيه برادران يوسف متفاوت بود و برخي عاقل تر و دلسوزتر و باحياتر بودند، ولي برخي اين گونه نبودند.

7. مقصودِ برادر بزرگ تر از اين گفته: «از اين سرزمين جدا نمي شوم تا اين كه خدا

فرمان دهد»، يا «مرگ» است يا «راه چاره» و يا «عذر موجّهي» است كه بتواند با آن نزد پدر باز گردد «3». اين احتمال نيز وجود دارد كه مقصودش اين باشد كه خدا تحصّن او را در دل عزيز مصر مؤثر كند تا بتواند بنيامين را آزاد نمايد.

آموزه ها و پيام ها:

1. به هنگام نااميدي، كارها را با مشورت پيش برانيد.

2. در مشكلات، شوراي محرمانه تشكيل دهيد و مسئله را بررسي كنيد.

3. به ياد پيمان ها و سوابق خود باشيد و از كارهاي ناپسند خود شرمنده شويد.

4. تحصّن، يكي از شيوه هاي قديمي در روابط اجتماعي انسان هاست.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 146

قرآن كريم در آيات هشتاد و يك و هشتاد و دوم سوره ي يوسف به سفارش برادر بزرگ تر درباره ي گزارش سفر مصر و شواهد خطاكاري بنيامين اشاره كرده و مي فرمايد:

81 و 82. ارْجِعُواْ إِلَي أَبِيكُمْ فَقُولُواْ يأَبَانَآ إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَآ إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حفِظِينَ* وَسْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصدِقُونَ

به سوي پدرتان بازگرديد و بگوييد: «اي پدر ما، در واقع پسرت دزدي كرد؛ و جز به آنچه مي دانستيم گواهي نداديم؛ و مراقب (امور) پنهان نبوديم.* و از (مردم) آن آبادي كه در آن بوديم و از (اهل) كاروان كه با آن آمديم بپرس؛ و قطعاً ما راست گوييم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. پس از گرفتاري بنيامين در مصر، يكي از برادران يوسف كه از همه بزرگ تر و عاقل تر بود، در مصر ماند و به برادران كوچك تر آموزش داد كه چگونه با پدرشان سخن بگويند و جريان بنيامين را گزارش دهند.

2. برادر بزرگ تر بنيامين را به صورت ظاهري

به سرقت متّهم كرد و يادآور شد كه ما بر طبق علم ظاهري خود سخن مي گوييم و از غيب خبر نداريم؛ يعني اشاره كرد كه ممكن است بنيامين گناه كار نباشد و پشت صحنه خبري باشد كه ما از آن آگاهي نداريم.

هم چنين ممكن است مقصود او اين باشد كه به پدر بگوييد: اگر ما تعهدي درباره باز گرداندن بنيامين داديم، بر اساس ظواهر بوده و از باطن كار آگاهي نداشتيم «1».

و نيز ممكن است مراد او اين باشد كه اگر ما نزد عزيز مصر در مورد حكم

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 147

بازداشت دزد (از نظر كنعانيان) شهادت داديم، بدين جهت بود كه ما از نقشه پنهاني آنان براي بازداشت بنيامين آگاهي نداشتيم و مراقب آن نقشه نبوديم.

3. واژه ي «قريه» به معناي هر گونه شهر و آبادي و واژه ي «عير» به معناي كارواني است كه با حيوانات مواد غذايي حمل مي كنند «1».

4. برادر بزرگ تر شواهدي بر راست گويي برادران فراهم كرد:

نخست اين كه خودش در مصر ماند تا پدر بداند او واقعاً مي خواسته بنيامين را بياورد و توطئه اي از سوي برادران در كار نبوده است.

دوم، به گواهي مردم مصر استناد كرد.

و سوم، به گواهي اهل كارواني كه با آنان همراه بودند، استشهاد كرد.

5. از اين آيه استفاده مي شود كه گواهي و شهادت شاهد بايد بر اساس علم باشد و علم ظاهري در اين مورد كفايت مي كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. بر اساس ظواهر امور، قاطعانه قضاوت نكنيد و احتمال هاي ديگر را نيز در نظر آوريد.

2. شهادت بر اساس علم ظاهري كافي است.

3. گواهي شهود راهي معتبر براي اثبات مدعاست.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و سوم با

اشاره به پاسخ يعقوب و شكيبايي او مي فرمايد:

83. قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَي اللَّهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 148

(يعقوب) گفت: «بلكه نفس هاي شما كاري (بد) را براي شما آراسته است؛ و (صبر من) شكيبايي نيكوست؛ اميد است كه خدا همه آنان را براي من (باز) آورد؛ [چرا] كه تنها او دانا [و] فرزانه است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. فرزندان يعقوب پس از گرفتاري بنيامين در مصر و تحصّن برادر بزرگ ترشان در آن جا، به سوي كنعان حركت كرده، خدمت پدر رسيدند، و گزارش سفر خود را ارائه كردند؛ حضرت يعقوب عليه السلام ناراحت شد و به آنان همان جمله اي را گفت كه هنگام گم شدن يوسف گفته بود.

2. مفسران درباره ي اين گفته ي يعقوب عليه السلام: «نفس شما مسئله را در نظرتان چنين منعكس كرد.» چند احتمال داده اند:

الف) يعقوب مي خواست به فرزندان خود گوش زد كند كه ديده شدن پيمانه ي سلطان درون بار بنيامين به تنهايي دليل منطقي سرقت آن نبوده است؛ پس چرا در برابر اين حادثه تسليم شدند؟!

ب) يعقوب عليه السلام به فرزندانش اعتراض داشت كه چرا از نفس خود پيروي كرده و به عزيز مصر گفته اند كه جزاي سرقت بردگي است، در حالي كه اين يك قانون الهي نبود، بلكه سنّت مردم كنعان بود.

ج) يعقوب عليه السلام به فرزندانش اعتراض داشت كه چرا هم چون برادر بزرگتان مقاومت نكرديد و پيمان خود را با من فراموش كرديد، و تابع هواي نفس شديد «1».

د) يعقوب عليه السلام اشاره داشت كه گم شدن اين دو فرزند نتيجه عمل كرد نفس شما درباره ي يوسف است «2».

3. از

اين آيه استفاده مي شود كه يعقوب از زنده بودن فرزندانش آگاه و به

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 149

بازگشت آنان اميدوار بود.

4. منظور از «صبر جميل» شكيبايي همراه با سپاس گزاري است كه در آن سخني بر خلاف رضايت الهي گفته نشود «1».

5. در پايان اين آيه به علم و حكمت خدا اشاره شده است؛ يعني خدا از حوادث گذشته و آينده خبر دارد و هيچ كاري را بدون حكمت انجام نمي دهد؛ پس دورماندن اين سه فرزند حكمتي دارد كه خدا از آن آگاه است.

آموزه ها و پيام ها:

1. نفس انسان كارهاي زشت را براي انسان توجيه مي كند.

2. توجه به علم و حكمت الهي انسان را از نااميدي نجات مي دهد و او را شكيبا مي سازد.

3. صبر زيبا و اميدواري را در حوادث فراموش نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و چهارم سوره ي يوسف با اشاره به اندوه جانكاه يعقوب مي فرمايد:

84. وَتَوَلَّي عَنْهُمْ وَقَالَ يأَسَفَي عَلَي يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ

و (يعقوب) از آن (فرزند) ان روي برتافت، و گفت: «اي دريغا بر يوسف!» و دو چشم او از اندوه سفيد شد؛ و [لي وي خشم شديد (خود) را فرو برد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين آيه استفاده مي شود كه ماجراي گرفتاري بنيامين و جدا شدن فرزند بزرگ تر از پدر سبب شد يعقوب عليه السلام دو باره به ياد يوسف بيفتد و داغ او

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 150

تازه شود و گريه و غم وجود او را فرا گيرد.

2. مقصود از سفيدي چشم، حالتي است كه اشكي سياه آن را مي پوشاند و بينايي چشم كم سو يا نابينا مي شود، ولي با توجه

به آيه ي 93 همين سوره، به دست مي آيد كه يعقوب آن قدر در فراق يوسف گريه كرد كه چشمان او سفيد و نابينا شد.

گفتني است اين عواطف پدري امري طبيعي و خارج از اختيار يعقوب عليه السلام بود و با صبر او منافات نداشت «1».

3. يعقوب پس از دورماندن از سه فرزندش باز هم براي يوسف گريه مي كرد و ناراحت بود و اين نشان مي دهد او توجه داشت كه برادران بر بنيامين و فرزند بزرگش ظلم نكرده اند، و نيز نشان دهنده محبت شديد پدر نسبت به يوسف عليه السلام بود.

4. يعقوب با همه ناراحتي ها، باز هم شكيبا بود و خشم خود را كنترل كرده، سخني خلاف رضاي حق بر زبان جاري نكرد، و خشم خود را بر فرزندان فرو نريخت.

5. واژه ي «اسف» به معناي ناراحتي همراه با خشم بوده «2» و به هنگام مصيبت گفته مي شده است؛ اما در احاديث اسلامي آمده است كه به جاي آن در هنگام مصيبت «انّا للَّه و انا اليه راجعون» بگوييد «3».

6. فرزندان يعقوب در ابتدا مي خواستند توجه پدر را به خود جلب كنند و با همين هدف يوسف را مفقود الاثر كردند، ولي حسادت و نيرنگ آنان نتيجه عكس داد و در نهايت، يعقوب از آنان روي بر تافت.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 151

آموزه ها و پيام ها:

1. گريه پدر بر فرزند امري طبيعي است كه با شكيبايي و كنترل خشم خود منافات ندارد.

2. گريه و ناراحتي بر فراق عزيزان جايز است «1».

3. افراد مصيبت زده، چونان يعقوب، خشم خود را كنترل كنند.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و پنجم سوره ي يوسف به سخنان اعتراض آميز فرزندان يعقوب اشاره

كرده مي فرمايد:

85. قَالُواْ تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّي تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهلِكِينَ

(فرزندان) گفتند: «به خدا سوگند، پيوسته يوسف را ياد مي كني تا بيمار مشرف به مرگ شوي يا هلاك گردي!»

نكته ها و اشاره ها:

1. نُه فرزند يعقوب كه به كنعان بازگشته بودند، سخت ناراحت بودند؛ زيرا از سويي وجدانشان از داستان يوسف عليه السلام در عذاب بود و از سوي ديگر، به خاطر بنيامين و برادر بزرگشان نگران بودند و از سوي سوم، ناراحتي پدر بر آنان سنگين بود؛ و از اين رو، يوسف يوسف گفتن پدر را تحمل نداشتند.

2. از اين آيه استفاده مي شود كه فرزندان يعقوب در همان حال كه براي سلامتي پدر نگران بودند، به نوعي به او اعتراض مي كردند كه اين قدر يوسف يوسف نگويد.

3. عوامل روانشناختي و ناراحتي هاي روحي در جسم انسان تأثير كرده، سبب ضعف ديد چشم يا نابينايي آن و ضعف جسم و يا مرگ مي شود. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 152

4. اگر كسي يوسف شناس باشد، هميشه به ياد او است و به اندوهي جانكاه مبتلا مي شود (و از همين رو است كه هر كس يوسف زهرا عليه السلام را بشناسد، سر از پا نمي شناسد و در فراق او سيل اشك جاري دارد.)

آموزه ها و پيام ها:

1. يوسف نشناسان به عاشقان بي تاب يوسف خرده مي گيرند.

2. در فراق عزيزان، مواظب سلامت خويش باشيد.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و ششم سوره ي يوسف به پاسخ دردمندانه يعقوب اشاره كرده است:

86. قَالَ إِنَّمَآ أَشْكُواْ بَثِّي وَحُزْنِي إِلَي اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ

(يعقوب) گفت: «غم طاقت فرسايم و اندوهم را تنها نزد خدا شِكوه مي كنم!

و چيزي را كه [شما] نمي دانيد از (جانب) خدا مي دانم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «بَثّ» به معناي اندوهي شديد است كه انسان نمي تواند آن را پنهان كند؛ اندوهي كه آشكار و پراكنده مي شود «1».

2. مقصود از حصر «انّما» اين است كه من شكوه خود را نزد شما فرزندان و مردم نمي آورم كه حوصله شما زود به سر آيد، بلكه اندوهم را با خدا در ميان مي گذارم كه از گفتارم ملول نمي شود «2».

جدا شد يار شيرينت كنون تنها نشين اي شمع

كه حكم آسمان اين است اگر سازي و گر سوزي (حافظ)

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 153

3. مقصود از علم يعقوب نسبت به خدا، آگاهي او از لطف و كرم اوست و يا آگاهي هايي است كه در مورد آينده امور به يعقوب داده شده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. در مصيبت ها به خدا شِكوه كنيد. (و از او كمك، راهنمايي و صبر بخواهيد).

2. مردان الهي از مطالبي آگاه مي شوند كه ديگران از آن آگاه نيستند.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و هفتم سوره ي يوسف به فرمان يعقوب در مورد جستجوي گمشدگان و نفي نااميدي اشاره كرده است:

87. يبَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكفِرُونَ

اي پسرانم! برويد، و از يوسف و برادرش جستجو كنيد؛ و از [گشايش و] رحمت خدا نااميد نشويد؛ [چرا] كه جز گروه كافران، (كسي) از رحمت خدا نااميد نمي شود.»

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «تَحَسَّسُوا» به معناي جستجو در كارهاي نيك از طريق حسّ است، به خلاف تَجسُّس كه جستجو در كارهاي شرّ و بد است. «1»

2. واژه ي «رَوْح»

در اصل به معناي جان و تنّفس است و به معناي رحمت و گشايش نيز مي آيد (زيرا در هنگام گشايش مشكلات روح و جان تازه اي در انسان دميده مي شود و نَفَس او آزاد مي شود) و در اين جا به معناي رحمت،

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 154

راحت و گشايش كار است «1».

3. يأس از رحمت و لطف خدا در گشايش كارها، نشان دهنده عدم اعتماد به قدرت او است و از اين كه نااميدي از رحمت الهي از صفات كافران دانسته شده و نيز از احاديثي كه در اين زمينه وارد گرديده، استفاده مي شود كه يأس و نا اميدي از رحمت خدا از گناهان كبيره مي باشد «2».

گر براني و گرم بنده ي مخلص خواني

روي نوميديم از حضرت سلطاني نيست

نا اميد از درِ لطف تو كجا شايد رفت

تو ببخشاي كه درگاه تو را ثاني نيست (سعدي)

آموزه ها و پيام ها:

1. در پي گمشده خويش باشيد و نا اميد نشويد.

2. نا اميدي از لطف و رحمت خدا، از هيچ انسان دين داري پذيرفته نيست.

3. نااميد شدن از خدا نشانه ي كفر است.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و هشتم سوره ي يوسف به سفر سوم برادران يوسف به مصر و درخواست هاي آنان از عزيز مصر اشاره كرده و مي فرمايد:

88. فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَيْهِ قَالُواْ يأَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضعَةٍ مُّزْجَيةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَآ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ

و هنگامي كه (برادران يوسف) بر او وارد شدند، گفتند: «اي عزيز (مصر)، ما و خاندان ما را زيان رسيده، و كالاي ناچيزي آورده ايم؛ پس پيمانه را

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 155

براي

ما تمام بده، و بر ما بخششي صادقانه نما؛ كه خدا صدقه دهندگان را پاداش مي دهد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. برادران يوسف يك بار براي خريد مواد غذايي به مصر رفتند و به سلامت بازگشتند و بار دوم كه به مصر رفتند، بنيامين گرفتار شد و برادر بزرگ ترشان در مصر تحصّن كرد، و اينك براي بار سوم به دستور پدر به مصر مي رفتند تا به جستجوي يوسف بپردازند و بنيامين را بازگردانند و در ضمن، مواد غذايي نيز تهيه كنند.

2. برادران يوسف در حالي وارد مصر شدند كه گرفتار مشكلات و ناراحتي هاي فراوان بودند؛ از يك سو گم شدن يوسف، و از سوي ديگر گرفتاري بنيامين، و از سوي سوم ناراحتي پدر آنان را در فشار قرار داده بود؛ از اين رو، به يوسف (كه او را نمي شناختند) گفتند: اي عزيز مصر، ناراحتي و بلا ما را فرا گرفته است.

3. يعقوب پيامبر عليه السلام به فرزندانش سفارش كرد كه به جستجوي يوسف و برادرانش بپردازند، ولي آنان هنگامي كه به مصر وارد شدند، نخست به دنبال گرفتن مواد غذايي برآمدند؛ شايد اين مطلب بدان سبب باشد كه به پيدا شدن يوسف اميدي نداشتند و يا فكر مي كردند اگر در چهره خريداران مواد غذايي با عزير مصر روبه رو شوند، سپس تقاضاي آزادي بنيامين را مطرح كنند، بيشتر تأثير خواهد داشت. «1»

4. مقصود برادران يوسف از «صدقه» دادن عزيز مصر به آنان همان آزادي بنيامين بود؛ زيرا آنان مواد غذايي را در برابر كالا مي خريدند و بدون عوض

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 156

نمي خواستند تا صدقه به شمار آيد. «1»

5. در برخي احاديث آمده است كه يعقوب

پيامبر عليه السلام براي عزيز مصر نامه اي نوشت و به فرزندانش داد تا به او برسانند و در اين نامه، خود و خاندان نبوت را معرفي كرد كه هيچ گاه آنان اهل سرقت نبوده اند و خواستار آزادي بنيامين شده بود. هنگامي كه نامه پدر را به يوسف دادند، آن را گرفت و بوسيد و بر چشم نهاد و اشك او سرازير شد «2» (و همين امر بود كه برادرانش را مشكوك كرد).

آموزه ها و پيام ها:

1. نيازمندان با ادب تقاضاي كمك كرده و شرح حال خود را بيان نمايند و هر چه مي توانند به عنوان بهاي كالا بپردازند.

2. خدا پاداش صدقه دهندگان را خواهد داد.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و نهم به انتقاد بزرگوارانه يوسف از برادرانش اشاره كرده و مي فرمايد:

89. قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جهِلُونَ

(يوسف) گفت: «آيا دانستيد، آنگاه كه شما ناآگاه بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟!»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 157

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين سخنان يوسف استفاده مي شود كه برادران افزون بر به چاه انداختن او، برادرش بنيامين را نيز آزارداده بودند و شايد بنيامين در مدتي كه نزد يوسف بود، اين وقايع را بازگفته باشد.

2. اين آيه انتقاد يوسف را بيان مي كند كه با بزرگواري تمام با برادران خطاكار برخورد مي كند، آن گونه كه

اولًا گناه آنان را صريح بيان نمي كند و به صورت سربسته مي گويد آنچه با يوسف انجام داديد.

ثانياً راه عذرخواهي را به آنان نشان مي دهد و اشاره مي كند كه اين كارهاي شما از روي ناداني بوده است «1».

3. بزرگواري ديگر يوسف، به گفته روايات، آن كه او اين

سخنان انتقاد آميزش را با لبخندي به پايان برد «2»، تا برادرانش زياد ناراحت نشوند و از خطر انتقام او نهراسند.

4. واژه «جهل» همان گونه كه در برابر علم به كار مي رود، در برابر عقل نيز به كار مي رود؛ يعني انسان كم خرد كه هواي نفس بر او غلبه مي كند، از او كار جاهلانه سر مي زند، هر چند به گناه خود آگاه باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. با خطاكاران خوار شده، با جوانمردي و بزرگوارانه برخورد كنيد.

2. جهل، ريشه برخي گناهان است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 158

قرآن كريم در آيه ي نودم سوره ي يوسف به شناسايي شدن يوسف و سخنان حكمت آميز او اشاره كرده مي فرمايد:

90. قَالُواْ أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَاْ يُوسُفُ وَهذَآ أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَآ إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَايُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ

(برادران) گفتند: «آيا تو قطعاً خودت يوسفي؟!» گفت: «من يوسفم، و اين (بنيامين) برادر من است! خدا بر ما منّت گذارد؛ [چرا] كه هر كه خود نگهداري (و پارسايي) كند، و شكيبايي نمايد، پس براستي خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمي كند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. برادران يوسف با چند قرينه متوجه شدند كه عزيز مصر همان يوسف است؛

از يك سو ديدند عزيز مصر از بلاهايي سخن مي گويد كه بر سر يوسف آورده اند، در حالي كه كسي جز يوسف از آن ها خبر نداشت، و از سوي ديگر، واكنش يوسف در برخورد عاطفي با نامه يعقوب ترديد آفرين بود، و از طرف سوم، رفتار و قيافه يوسف آن ها را به شك انداخت؛ از اين رو، با احتياط و ترديد پرسيدند كه آيا تو يوسفي؟ «1»

2. واژه ي «مِنّت» در اصل از ريشه ي «مَنْ» است

كه وزنه ي مخصوص وزن كردن است. اين واژه در مورد انسان ها به معناي يادآوري فخر فروشانه و سرزنش آميز نعمتي است كه به ديگران داده اند؛ اما مِنّت درباره ي خدا به معناي نعمت نيكو دادن است.

آموزه ها و پيام ها:

1. تقوا و صبر پيشه سازيد كه زمينه ساز پاداش نيكويي هم چون عزّت است.

2. خدا پاداش نيكوكاران را (در دنيا و آخرت مي دهد و آن را) تباه نمي كند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 159

قرآن كريم در آيات نود و يكم و نود و دوم با اشاره به اعترافات برادران يوسف و بخشش بزرگوارانه او مي فرمايد:

91 و 92. قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخطِئِينَ* قَالَ لَاتَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرحِمِينَ

(برادران) گفتند: «به خدا سوگند، بيقين خدا تو را بر ما برگزيد (و برتري داد)؛ و (ما) حتماً خطاكار بوديم!»* (يوسف) گفت: «امروز سرزنشي بر شما نيست؛ خدا شما را مي آمرزد؛ و او مهرورزترين مهرورزان است؛»

نكته ها و اشاره ها:

1. برادران يوسف پس از سال ها او را يافته بودند، ولي در همان حال شرمنده اعمال گذشته خويش شدند؛ از اين رو، عذر آورد و گفتند: ما اشتباه كرديم و تو را به ناحق در چاه انداختيم و اذيت نموديم.

2. برادران يوسف، هنگامي كه ديدند يوسفي را كه در چاه انداختند، خدا نجات داده و به عزيزي مصر رسانده است، برايشان روشن شد كه اين يك جريان عادي نيست و از اين رو گفتند: خدا تو را (از نظر علم، عقل و حكومت) بر ما برتري داده و مقدم داشته است.

3. يوسف بزرگوارانه از برادران درگذشت، و براي آن كه گمان نكنند او در مقام

انتقام جويي است، فرمود: امروز پرده هاي گناهان شما كنار زده نمي شود و توبيخ و سرزنش نمي شويد.

4. يوسف عليه السلام نه تنها از حق خود درگذشت، بلكه به آنان اطمينان داد كه خدا شما را مي آمرزد و حتي به رحمت بي مانند الهي براي آنان استدلال كرد «1».

5. واژه ي «تَاللَّه» يكي از صيغه هاي قَسَم است كه مخالفت با مضمون آن

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 160

گناه مي باشد و كفّاره دارد، و برادران يوسف چندين بار در اين سوره از اين تعبير استفاده كرده اند.

6. همه ي محبت ها و رحم ها و مهرباني ها از خدا سرچشمه مي گيرد؛ پس خدا مهربان ترين مهربانان است.

7. در تاريخ اسلام مي خوانيم كه پيامبر صلي الله عليه و آله پس از فتح مكه به مردم فرمود: من همچون برادرم يوسف مي گويم: امروز سرزنشي بر شما نيست «1».

8. در حديثي از امام علي عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

هنگامي كه بر دشمن پيروز شدي، عفو را شكرانه پيروزي قرار ده. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. حسودان، روزي به فضايل ديگران و خطاكاري خويش اعتراف خواهند كرد.

2. خدا و پيامبر آمرزنده هستند و خطاكاراني را كه آگاه شوند و عذر آورند، مي بخشند.

3. سعه صدر، جوانمردي و بخشش در اوج قدرت را بايد از يوسف آموخت «3».

4. شكرانه قدرتمندي و پيروزي، بخشش است نه انتقام.

***

قرآن كريم در آيه نود و سوم به پيام يوسف براي پدر، يعني پيراهن او و دعوت خانواده به مصر اشاره كرده و مي فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 161

93. اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هذَا فَأَلْقُوهُ عَلَي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ

اين پيراهن مرا بِبريد، و آن را بر صورت پدرم بيفكنيد [تا]

بينا شود؛ و همه ي خاندانتان را نزد من آوريد.

نكته ها و اشاره ها:

1. هنگامي كه يوسف برادران را بخشيد، آنان هنوز براي پدر ناراحت بودند؛ زيرا او بر اثر دوري فرزندانش غمناك و نابينا شده بود. يوسف براي حلّ اين مشكل پيراهن خود را داد كه به عنوان پيام زنده بودنش به سوي كنعان ببرند.

2. از برخي احاديث استفاده مي شود كه يوسف پيشنهاد كرد، پيراهنش را همان كسي ببرد كه پيراهن خون آلود او را براي پدر برده بود، تا همان گونه كه يك بار او را ناراحت كرده بود، اين بار او را خوشحال كند و اين كار را به «يَهُودا» سپردند «1».

3. درباره ي تأثير پيراهن يوسف عليه السلام بر بينايي يعقوب عليه السلام در ذيل آيه ي 96 سخن خواهيم گفت؛ اما از اين آيه استفاده مي شود كه برخي اشيا كه به اولياي الهي منسوب مي باشد، ممكن است تأثيرات فوق العاده اي بر ديگران داشته باشد.

4. از اين آيه استفاده مي شود كه يوسف آگاهي هايي از غيب داشت و مي دانست كه پيراهن او تأثيراتي بر چشم پدر خواهد داشت.

5. امكان دارد دعوت يوسف از تمام خاندان پدر و برادرانش براي آمدن به مصر اين باشد كه بدي هاي برادران را با نيكي پاسخ دهد، و به پدر كهن سال و رنج ديده خود خدمت كند و خانواده آنان را از كمبود و قحطي نجات بخشد.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 162

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام روان شناختي آيه اين است كه پيام گمشده براي خانواده اش تاثير روان درماني و شفابخشي دارد.

2. اولياي الهي اگر اراده كنند با يك پيراهن كارهاي معجزه آسايي مي كنند.

3. هرگاه به امكانات بهتري رسيديد، خانواده و بستگان را فراموش

نكنيد و (عادلانه) از همه آنان پذيرايي نماييد.

***

قرآن كريم در آيه ي نود و چهارم سوره ي يوسف اشاره شده كرده يعقوب عليه السلام بوي يوسف را از دور استشمام كرد:

94. «وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لَاأَن تُفَنِّدُونِ؛

و هنگامي كه كاروان (برادران از مصر) جدا شد، پدرشان [: يعقوب گفت: «قطعاً من بوي يوسف را مي يابم! اگر [مرا] به كم خردي نسبت ندهيد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. هنگامي كه برادران، يوسف را شناختند و پيراهن او را به عنوان پيام زنده بودن و راست گويي خود از او گرفتند، به سوي كنعان حركت كردند و در همين لحظات بود كه در كنعان و در خانه ماتم زده يعقوب اتفاقي افتاد كه همه را در حيرت فرو برد؛ يعقوب ناگهان صدا زد: بوي يوسف به مشام من مي رسد و احساس مي كنم به زودي دوران غم پايان مي يابد و روزگار وصل مي رسد.

گر نسيم سحر از زلف تو بويي آرد

جان فشانيم به سوغات نسيم تو، نه سيم

بوي محبوب كه بر خاك احبا گذرد

نه عجب دارم اگر زنده كند عظم رميم «1» (سعدي)

2. واژه ي «فَصَلت» به معناي فاصله گرفتن است. از اين آيه استفاده مي شود كه به مجرد حركت كاروان، اين احساس براي يعقوب پيدا شد.

اين رخ داد را برخي مفسران قرآن معجزه ي يعقوب دانسته اند؛ زيرا بوي پيراهن يوسف را از صدها فرسنگ فاصله درك كرد؛ از اين رو، اين مطلب را به وسعت علم پيامبران مربوط مي دانند؛ اما برخي ديگر از مفسران معاصر اين آيه را نشانه اي از انتقال فكر از دور دست مي دانند كه گاهي بين والدين و فرزند پيدا

مي شود و حوادث يكديگر را از فاصله دور درك مي كنند؛ «2» يعني ممكن است پيوند شديد يعقوب با يوسف و عظمت روحي او سبب شده باشد احساسي را كه از حمل پيراهن يوسف به برادران دست داده بود، از آن فاصله دور در مغز خود جذب «3» و به عنوان خبري از يوسف اعلام كند، و شايد از اين رو باشد كه در اين آيه بر پدر بودن يعقوب تأكيد شده است.

3. حضرت يعقوب هنگامي كه يوسف را در چاه انداختند، نفرمود من بوي او را استشمام مي كنم و جاي او را در چاه معرفي نكرد، ولي زماني كه يوسف از مصر حركت كرد، بوي او را احساس كرد؛ بنابراين، اين مطلب به علم لدني پيامبران مربوط مي باشد كه حدود آن در اختيار خداست و هرگاه خدا بخواهد، آنان با علم غيب از دورترين نقاط جهان و حوادث آن آگاه مي شوند و هرگاه مصلحت نباشد، از نزديك ترين مسائل خود آگاهي نمي يابند و

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 164

همچون انساني عادي زندگي مي كنند.

يكي پرسيد از آن گم كرده فرزند

كه اي روشن گهر پير خردمند

ز مصرش بوي پيراهن شنيدي

چرا در چاه كنعانش نديدي

بگفت احوال ما برق جهان است

دمي پيدا و ديگر دم نهان است

گهي بر طارم اعلي نشينم

گهي بر پشت پاي خود نبينم (سعدي)

4. تعبير «تُفَنِّدُون» در اصل به معناي فساد و در اين جا به معناي ناتواني فكر، سفاهت و فساد عقل است، و از اين تعبير استفاده مي شود كه گروهي از اطرافيان يعقوب پيامبر عليه السلام شناخت كافي از او نداشتند، و

هنگامي كه حقايقي را خودشان درك نمي كردند، در مورد درك ديگران نيز ترديد روا مي داشتند.

آموزه ها و پيام ها:

1. ارتباط عاشق و معشوق به گونه اي است كه از صدها كيلومتر، حالات او را احساس و بوي او را استشمام مي كند.

2. اگر خود حقايق را درك نمي كنيد، انكار نيز ننماييد.

***

قرآن كريم در آيه ي نود و پنجم سوره ي يوسف به سخنان جاهلانه اطرافيان يعقوب اشاره كرده و مي فرمايد:

95. قَالُواْ تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَللِكَ الْقَدِيمِ

(اطرافيان) گفتند: «به خدا سوگند، قطعاً تو در همان كژ راهي ديرينه ات هستي!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي هشتم اين سوره آمده بود كه فرزندان يعقوب گفتند: «پدرِ ما

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 165

در گمراهي است.» و اينك كه اين فرزندان در راه مصر هستند نيز مي بينيم كه گروهي در خانواده ي يعقوب مي گويند: «تو در گمراهي قديمي هستي» و اين نشان مي دهد كه اين مطلب در خاندان يعقوب شايع بوده و سخنان برادران يوسف به ديگر اعضاي خانواده (زن و فرزندان آن ها) سرايت و آنان را نسبت به يعقوب پيامبر عليه السلام گستاخ كرده است.

2. منظور آنان از گمراهي قديم، همان محبت يعقوب به يوسف و ناراحتي او در فراق فرزند است؛ يعني اينان به يعقوب اشاره مي كردند كه تو هنوز در عالم خيالات غوطه وري و آن ها را واقعيت مي پنداري، و مي گويي بوي يوسف را از مصر مي شنوم؛ بنابراين، مراد از ضلالت در اين آيه گمراهي در عقيده نيست، بلكه گمراهي در تشخيص مسائل مربوط به يوسف است «1».

آموزه ها و پيام ها:

1. كار نيكان را قياس از خود مگير (و در مورد كارهاي عجيب آنان شتاب زده داوري نكنيد).

2. در برابر پدر گستاخي

نكنيد كه ديگران از شما فرا گرفته و به بزرگ ترها توهين مي كنند.

***

قرآن كريم در آيه ي نود و ششم سوره ي يوسف با اشاره به آوردن پيراهن يوسف و تأثير معجزه آساي آن در بينا شدن يعقوب مي فرمايد:

96. فَلَمَّآ أَن جَآءَ الْبَشِيرُ أَلْقَيهُ عَلَي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ

و هنگامي كه بشارتگر آمد، آن (پيراهن) را بر صورت او افكند، پس بينا شد! (يعقوب) گفت: «آيا به شما نگفتم در واقع من چيزي را كه [شما] نمي دانيد، از (جانب) خدا مي دانم!»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 166

نكته ها و اشاره ها:

1. هنگامي كه كاروان از مصر حركت كرد، و پيراهن يوسف را با خود آورد يعقوب بوي آن را استشمام كرد و حدود ده روزي كه كاروان در راه بود «1»، شكيبايي دشواري پيشه كرد، تا اين كه روزي ندا دادند كاروان كنعان از مصر آمد و فرزندان يعقوب بر خلاف گذشته، شادمان وارد شهر شدند و همگي به سوي خانه پدر حركت كردند، ولي قبل از هر كس مژده دهنده و آورنده پيراهن يوسف را به پدر رساند و پيراهن را بر صورت او افكند. يعقوب كه بوي آشناي يوسف را استشمام كرد، يك لحظه احساس كرد تمام وجودش روشن شده و گرد اندوه از چهره اش رخت بر بسته است و ناگهان دريافت چشمان بي فروغش جان تازه اي يافته و همه جا را مي بيند.

2. از آيات قرآن استفاده مي شود «2» كه يعقوب نابينا شده بود و به گونه اي معجزه آسا بينا گرديد. برخي مفسران احتمال داده اند كه چشم او ضعيف شده بود و با هيجاني كه به او دست داد،

ديد چشمانش به حالت قبلي باز گشت «3».

3. از اين آيه استفاده مي شود كه لباس و چيزهاي مربوط به پيامبران و اولياي الهي، مي توانند تأثيرات فوق العاده اي داشته باشند و از اين رو است كه شيعيان در حرم پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام و اولياي الهي تبرّك مي جويند.

آموزه ها و پيام ها:

1. پايان شب سيه سفيد است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 167

2. عاشق را با بوي معشوق درمان كنيد.

3. سرچشمه علم پيامبران، علم الهي است.

***

قرآن كريم در آيات نود و هفتم و نود و هشتم سوره ي يوسف به توسّل جستن برادران يوسف به يعقوب پيامبر و پاسخ مثبت او اشاره كرده و مي فرمايد:

97 و 98. قَالُواْ يأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خطِئِينَ* قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

(فرزندان) گفتند: «اي پدر ما! آمرزش پيامدهاي (گناهان) مان را براي ما بخواه، كه ما خطاكار بوديم.»* (يعقوب) گفت: «در آينده از پروردگارم، براي شما طلب آمرزش مي كنم؛ كه تنها او بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. هنگامي كه برادران يوسف از سفر سوم مصر بازگشتند و پيراهن يوسف را براي پدر آوردند و چشمان او فروغ تازه اي يافت، همگي شادمان شدند، ولي فرزندان يعقوب به ياد گذشته خود و آزارهايي افتادند كه نسبت به يوسف و پدر روا داشته بودند؛ از اين رو، به فكر توبه و اصلاح خود افتادند و از يعقوب پيامبر عليه السلام خواستند كه براي آنان طلب آمرزش كند.

2. برادران يوسف با آن كه مي توانستند خودشان استغفار كنند، ولي از پدر خواستند براي آنان آمرزش بخواهد و پدر نيز

اين خواسته آنان را پذيرفت.

3. از اين آيات استفاده مي شود كه تقاضاي استغفار از ديگري با توحيد منافات ندارد، بلكه توسّل به پيامبران الهي راهي براي رسيدن به آمرزش و

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 168

لطف خداست، «1» و از اين رو است كه شيعيان به پيامبر و اهل بيت عليهم السلام توسل مي جويند و از آنان مي خواهند كه براي گناهانشان آمرزش بخواهند.

4. يعقوب پيامبر عليه السلام روحي همچون اقيانوس داشت كه نه تنها از فرزندانش انتقام نگرفت و آنان را سرزنش نكرد، بلكه به آنان وعده داد كه به زودي براي آن ها از خدا آمرزش بخواهد.

5. در احاديث متعددي از امامان معصوم عليهم السلام آمده است كه حضرت يعقوب عليه السلام استغفار و دعا براي فرزندان را تا سحر روز جمعه تأخير انداخت؛ از اين رو، از قول پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده است:

سحرگاهان وقت مناسبي براي دعا و استغفار است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. براي آمرزشِ بهتر گناهان، به اولياي الهي و پدر خويش توسّل جوييد و از آنان بخواهيد كه براي شما طلب آمرزش كنند.

2. شايسته است پدر نسبت به فرزندانش گذشت داشته باشد و براي خطاهاي آنان در وقت مناسب (سحر) دعا كند.

3. طلب دعا و توسّل به اولياي الهي جايز است.

***

سفر يعقوب به مصر

قرآن كريم در آيه نود و نهم سوره ي يوسف به ورود خاندان يعقوب به مصر و استقبال يوسف اشاره كرده و مي فرمايد:

99. فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَي يُوسُفَ ءَاوَي إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 169

و هنگامي كه بر يوسف وارد شدند، پدر و مادرش را

در آغوش گرفت، و گفت: «اگر خدا بخواهد با امنيت وارد مصر شويد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. برادران يوسف چهار بار به مصر سفر كردند؛ نخست براي تهيه ي آذوقه بدون حضور بنيامين و بار ديگر، با همراهي بنيامين و براي تهيه آذوقه كه به گرفتار شدن بنيامين انجاميد و بار سوم، براي يافتن يوسف و بنيامين آمدند كه به شناسايي او انجاميد. و بار چهارم كه خاندان يعقوب به همراه پدر به مصر آمدند و يوسف در خارج از شهر از آنان استقبال كرد.

2. واژه ي «آوي در اصل به معناي انضمام چيزي به چيزي ديگر و در اين جا، كنايه از به آغوش كشيدن است؛ يعني يوسف پس از سال ها دوري، پدر و مادرش را در آغوش گرفت.

3. از اين كه در اين آيه آمده است: «يوسف گفت: داخل مصر شويد.» روشن مي شود كه يوسف براي استقبال از پدر و مادر تا بيرون دروازه شهر آمده بود و پذيرايي مقدماتي را در آنجا انجام داد.

4. يوسف هنگام استقبال، از ميان تمام نعمت ها به مسئله امنيت اشاره كرد؛ زيرا امنيت شرط بهره مندي از همه نعمت هاست؛ به سخن ديگر، اگر امنيت از بين برود، ديگر مواهب مادي و معنوي نيز به خطر مي افتد و تلاش هاي فردي و اجتماعي كم نتيجه يا بي نتيجه مي ماند.

5. مسئله امنيت آن قدر حساس است كه يوسف با «ان شاء اللَّه» از آن سخن گفت؛ يعني اشاره مي كند كه امنيت هست، ولي مشروط به خواست خداست.

6. يوسف با يادآوري امنيت مصر، اشاره كرد كه مصر امروز، مصر فرعون ها و طاغوت هاي خودكامه و جنايت كار نيست، بلكه با آمدن يوسف محيطي امن به وجود آمده است.

تفسير قرآن مهر جلد

دهم، ص: 170

7. از ظاهر اين آيه و برخي احاديث استفاده مي شود كه پدر و مادر يوسف هر دو وارد مصر شدند، ولي از برخي احاديث به دست مي آيد «1» كه مادر يوسف در كودكي از دنيا رفته و يعقوب با خاله يوسف ازدواج كرده بود، و خاله اش به عنوان نامادري همراه پدر به مصر آمد «2».

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر در اوج قدرت قرار گرفتيد، احترام به پدر و مادر را فراموش نكنيد.

2. «امنيت» شرط مهم يك منطقه ي مسكوني است.

***

قرآن كريم در صدمين آيه ي سوره ي يوسف با اشاره به احترام متقابل خاندان يعقوب، و سخنان نغز يوسف كه با يادآوري تعبير خواب و گذشته ي سخت خويش همراه است، مي فرمايد:

100. وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَي الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّداً وَقَالَ يأَبَتِ هذَا تَأْوِيلُ رُءْييَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَآءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَزَغَ الشَّيْطنُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَآءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ

و پدر و مادرش را بر تخت بر نشانيد؛ و به خاطر او (براي شكر خدا) سجده كنان (بر زمين) افتادند؛ و (يوسف) گفت: «اي پدر [من اين تعبير خواب من است كه از پيش (ديده بودم) كه پروردگارم آن را تحقّق

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 171

بخشيد؛ و به من نيكي كرد آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت، و شما را از بيابان (كنعان به مصر) آورد، بعد از آنكه شيطان، بين من و بين برادرانم فساد كرد! در حقيقت پروردگارم نسبت به آنچه مي خواهد [پيوسته لطف كننده است؛ [چرا] كه تنها او دانا [و]

فرزانه است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. يوسف بزرگوارانه از مشكلات گذشته خود سخن گفت؛ او مشكل زندان مصر را بيان كرد، ولي سخني از چاه كنعان به ميان نياورد و فقط به صورت سربسته گفت: «شيطان ميان من و برادرانم فسادانگيزي كرد.» يعني مقصّر را معرفي نكرد.

2. «نَزَغَ» به معناي وارد شدن در كاري به قصد فساد است. اين تعبير در آيه نشان مي دهد كه وسوسه هاي شيطاني، در اختلافات خانوادگي نقشي مهم برعهده دارد؛ البته وسوسه هاي شيطان انسان را مجبور نمي كند، و تصميم گيرنده نهايي خود انسان است «1».

3. در اين آيه از «كنعان» كه محل زندگي حضرت يعقوب و خاندانش بود، با عنوان «بيابان» ياد شده است تا نشان دهد تفاوت تمدن مصر با كنعان بسيار است «2».

4. واژه ي «سجده» معناي وسيعي دارد و شامل هر گونه خضوع و تواضع مي شود و در اصطلاح، به معناي بر خاك افتادن است. سجده براي پرستش، مخصوص خداست و براي هيچ كس ديگر جايز نيست.

5. مفسران درباره ي سجده پدر و مادر يوسف چند ديدگاه دارند:

الف) برخي برآنند كه سجده آنان به جهت عظمت موهبت يوسف و براي شكر خدا بوده است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 172

ب) برخي ديگر بر اين باورند كه سجده آنان همان تعظيم و احترام به يوسف بوده است «1».

ج) برخي نيز معتقدند سجده آنان براي خدا بود، ولي يوسف را همچون قبله اي قرار دادند.

به نظر مي رسد ديدگاه اول كه در برخي احاديث اهل بيت عليهم السلام به آن اشاره شده، «2» مناسب تر باشد.

6. يوسف با اشاره به سجده پدر و مادرش گفت: اين تعبير خواب من است كه پيش تر ديده بودم (منظور سجده

كردن يازده ستاره و خورشيد و ماه بر او مي باشد كه در آيه ي 4 آمده است).

7. از اين آيه استفاده مي شود كه گاهي تعبير خواب، پس از چهل سال (يا بيشتر يا كم تر) واقع مي شود.

8. از اين آيه استفاده مي شود كه يوسف پيامبر عليه السلام هنگامي كه به حكومت مصر رسيد، بر تخت مي نشست، اين از آن رو است كه معمولًا مردم اطراف فرمان روا جمع مي شوند و لازم است او بر محل بلندي برود تا همه او را ببينند و از سخنانش بهتر استفاده كنند؛ البته در دستگاه هاي حكومتي طاغوتيان و پادشاهان، تخت هاي زرين و باشكوه مي سازند و بر مردم فخرفروشي مي كنند، ولي به طور مسلم يوسف اين گونه نبوده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. در هر مقامي هستيد به پدر و مادر خود احترام كنيد.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 173

2. احترام به حاكمان الهي و بر حق، نيكو است.

3. براي سپاس گزاري از نعمت ها، سجده شكر به جا آوريد.

4. تعبير برخي خواب ها، ديرياب است.

5. با خطاكاران جوان مردانه سخن گوييد.

6. شيطان به دنبال فسادانگيزي بين برادران است.

7. كارها با لطف خدا سامان مي گيرد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و يكم به سخنان يوسف درباره ي يادآوري نعمت هاي الهي و دعاهاي او اشاره كرده و مي فرمايد:

101. رَبِّ قَدْ ءَاتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّموتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِّيِ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِي بِالصلِحِينَ

پروردگارا! بيقين (بهره اي) از فرمانروايي (مصر) را به من دادي، و از (دانش) تعبير خواب ها به من آموختي، [اي آفريننده و] شكافنده آسمان ها و زمين! تو در دنيا و آخرت سرپرست مني؛ مرا مسلمان بميران؛ و مرا به شايستگان ملحق نما!

نكته ها

و اشاره ها:

1. يوسف در ميان نعمت هاي الهي كه خدا به او داده بود، بر دانش تعبير خواب تكيه كرد و آن را در كنار حكومت مصر قرار داد، و اين نشان دهنده اهميت دانش در نظر پيامبران الهي است.

2. جالب اين است كه يوسف از خدا نمي خواهد حكومت او استمرار يابد، بلكه از او مي خواهد نيك فرجام بوده و مسلمان بميرد و با شايستگان باشد و اين عاقبت نگري يوسف را نشان مي دهد.

3. البته يوسف از خدا تقاضاي مرگ نكرد، بلكه از خدا خواست حالت او

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 174

در هنگام مرگ نيكو باشد و با حالت تسليم به خدا از دنيا برود. «1»

4. از اين آيه استفاده مي شود كه حكومت از شئون ربوبيّت خداست؛ «2» يعني خدا براي پرورش و تربيت بندگان، حكومت را به بندگان شايسته خود عطا مي كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. به ياد نعمت هاي الهي باشيد و حكومت و دانش خود را از خدا بدانيد.

2. فرمان روايان به ياد داشته باشند كه خدا سرپرست و مولاي آنان است.

3. قبل از دعا كردن، خدا را با نام هاي نيكوي مناسب ستايش كنيد.

4. به فكر فرجام كار خويش باشيد.

5. مسلمان مردن و با شايستگان بودن ارزش است.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و دوم با اشاره به وحياني بودن و نكات غيبي سرگذشت يوسف مي فرمايد:

102. ذلِكَ مِنْ أَنبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ

اين [مطالب از خبرهاي بزرگ غيب است كه آن را به سوي تو وحي مي كنيم؛ و نزد آن (برادر) ان نبودي، هنگامي كه تصميم جمعي بر كارشان گرفتند، در حالي كه آنان فريب كاري مي كردند.

تفسير

قرآن مهر جلد دهم، ص: 175

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه اشاره دارد كه داستان يوسف عليه السلام ريشه ي وحياني دارد؛ زيرا نكته هاي ظريفي را بيان كرده كه اگر خداي متعال بيان نمي كرد، هيچ كس از آن ها آگاهي نداشت.

2. داستان يوسف عليه السلام در تورات و تاريخ به صورت كامل بيان نشده است؛ زيرا برخي ريزه كاري هاي مجالس خصوصي آنان، مانند تصميم جمعي برادران يوسف را جز خود آنان كسي نمي دانست، و طبيعي است كه آن ها نيز براي حفظ آبروي خود، آن را براي كسي بيان نكرده بودند و در هيچ كتاب تاريخي ثبت نشده بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبران از راه وحي با غيب آشنا مي شوند.

2. قصه هاي قرآن را اخبار غيبي بدانيد (نه داستان هاي غيرواقعي و اساطيري).

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سوم سوره ي يوسف به اشتياق پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و بي ايماني بيشتر مردم اشاره كرده و مي فرمايد:

103. وَمَآ أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ

و بيشتر مردم مؤمن نمي شوند، و گرچه (بر ايمان آوردنشان) حريص باشي.

نكته ها و اشاره ها:

1. تعبير «حَرَصْتَ» اشاره دارد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حرص و علاقه شديدي به ايمان آوردن مردم داشت. «1»

2. اين آيه اشاره دارد كه گاهي برنامه و راهنما وجود دارد، ولي زمينه و قابليت در برخي مردم وجود ندارد؛ از اين رو، تلاش و علاقه پيامبر صلي الله عليه و آله نيز بي ثمر مي ماند و بيشتر مردم ايمان نمي آورند.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 176

3. از اين آيه و آيات مشابه استفاده مي شود كه در نظر قرآن، اكثريت، ميزان حقانيّت نيست، بلكه اكثريت مردم معمولًا مورد انتقاد قرآن

هستند؛ البته در اين جا اكثريت بي ايمان جامعه بشري مقصود است.

4. اين آيه نوعي دلداري براي پيامبر صلي الله عليه و آله است كه اگر اكثر مردم ايمان نياوردند، ناراحت و مأيوس نشود.

آموزه ها و پيام ها:

1. اكثريت مردم، بي ايمان خواهند ماند.

2. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله دلسوز مردم بود.

3. آموزه سوم اين آيه براي مبلغان ديني آن است كه در هدايت مردم زيادتر از حد حريص نباشند، زيرا هيچ گاه همه آن ها ايمان نخواهند آورد.

***

قرآن مايه يادآوري

قرآن كريم در آيه ي صد و چهارم سوره ي يوسف با اشاره به خدمات رايگان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به بشريت مي فرمايد:

104. وَمَا تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعلَمِينَ

و هيچ پاداشي بر اين (رسالت) از آنان نمي خواهي؛ اين (قرآن) جز يادآوري براي جهانيان نيست.

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم بارها درباره ي پيامبران الهي يادآور شده كه آنان پاداشي از مردم نخواسته اند، و اينك در اين آيه بر رايگان بودن هدايت قرآن و دعوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله تأكيد شده است.

2. اين كه پيامبران الهي پاداشي از مردم نمي خواهند، شاهد حقانيّت و راستي آنان است؛ زيرا معمولًا مدعيان دروغين مقامات الهي براي جلب منافع يا كسب مقامات اجتماعي دست به قيام مي زنند؛ اما پيامبران راستين

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 177

پاداش خدمات خود را تنها از خدا مي خواهند.

3. در اين آيه يادآور شده كه پيامبران الهي به عنوان مبلّغان دين مناعت طبع داشتند و از مردم درخواستي نمي كردند، ولي اين بدان معنا نيست كه مردم وظيفه اي در برابر مبلّغان دين ندارند و يا سهمي از بيت المال به آن ها نمي رسد.

4. يكي

از نام هاي قرآن كريم، «ذِكْر» است؛ زيرا قرآن يادآور آيات الهي است و بشريت را به گذشته و آينده تاريخ خود مي برد و عوامل سقوط و عزّت انسان ها را يادآور مي شود. قرآن يادآور صفات الهي و عظمت هستي است و نعمت هاي الهي در دنيا و صحنه هاي رستاخيز را به ياد انسان مي آورد. «1»

5. پيام قرآن براي همه مردم جهان است و رسالت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مخصوص جزيرة العرب يا نژاد عرب نيست، بلكه رسالت او جهاني است كه از نقطه اي خاص و با كمك تعدادي اندك آغاز شد و تا قيامت براي همه ي مردم ادامه مي يابد.

آموزه ها و پيام ها:

1. مبلّغان مذهبي در برابر خدمت هاي فرهنگي خود به مردم، از آن ها مزدي نمي خواهند.

2. پيام قرآن و رسالت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله جهاني است.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و پنجم سوره ي يوسف به بي توجهي مردم به نشانه هاي الهي در پهنه هستي اشاره كرده و مي فرمايد:

105. وَكَأَيِّن مِّنْ ءَآيَةٍ فِي السَّموتِ وَالْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 178

و چه بسيار نشانه اي (از خدا) در آسمان ها و زمين است كه بر آن ها مي گذرند، در حالي كه آنان از آن ها روي گردانند.

نكته ها و اشاره ها:

1. اگر انسان به غوغاي حيات و زندگي در گياهان، حيوانات، انسان ها و ستاره ها و اين همه نقش شگفت آور بر در و ديوار وجود توجه كند، هر يك را معلول و نشانه اي از كردگار هستي خواهد يافت؛ آري!

اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود

هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار (سعدي)

2. اين آيه با توجه به آيات

قبل اشاره دارد كه اگر بيشتر مردم به آيات قرآن و رسالت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ايمان نمي آورند، تعجب ندارد؛ زيرا آنان به اين همه آيات و نشانه هاي آفرينش نيز توجهي نمي كنند «1».

3. اين آيه به لجاجت برخي انسان ها اشاره دارد؛ آنان كه از نشانه هاي خدا غافل نيستند، بلكه مي دانند و مي بينند، ولي از آن ها روي بر مي تابند و اعراض مي كنند و اين از غفلت خطرناك تر است.

4. مقصود از مرور بر نشانه هاي الهي در آسمان ها، يا كنايه از مشاهده آن هاست و يا منظور مرور واقعي انسان ها از راه حركت زمين است؛ يعني ما بر اساس ديد كاذب خود گمان مي كنيم كه آسمان ها و ستاره ها بر ما عبور مي كنند، در حالي كه بر اثر حركت وضعي و انتقالي زمين، ما بر ستاره ها و آسمان ها مرور و عبور مي كنيم؛ از اين رو است كه برخي مفسران، اين آيه را اشاره به حركت زمين دانسته اند «2».

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 179

آموزه ها و پيام ها:

1. با مطالعه در آسمان ها و زمين، جلوه ها و نشانه هاي خدا را ببينيد.

2. انسان هاي لجوج نسبت به آيات الهي در پهنه هستي، بي توجه اند.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و ششم سوره ي يوسف با اشاره به شرك مخفي بيشتر مؤمنان مي فرمايد:

106. وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُّشْرِكُونَ

و بيشترشان به خدا ايمان نمي آورند، جز در حالي كه آنان مشركند.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «مُشركون» در اين آيه يا برخي مشركان هستند كه به ظاهر ايمان آورده اند و منافقانه عمل مي كنند «1»، و يا منظور «شرك خفي» است؛ يعني كساني كه برخي مراتب ضعيف ايمان و برخي مراحل خفي شرك را

با هم دارند؛ البته اين احتمال نيز هست كه هر دو معنا مقصود آيه باشد.

2. واژه ي «شِرْك» به معناي شريك قرار دادن براي چيزي، گاه به صورت شرك جَليّ و روشن است، مانند دوگانه پرستان كه آشكارا براي خدا شريك قرار مي دهند،- و اين گونه افراد كافر به شمار مي روند- و يا به صورت شرك خَفي و غير آشكار است كه مؤمنان، گرفتار اين گونه شرك مي شوند، ولي از حوزه اسلام خارج نشده و كافر به شمار نمي آيند.

3. مؤمن خالص كسي است كه غير خدا هيچ معبودي در دل او نباشد، و گفتار و اعمال او براي خدا باشد و تنها از خدا فرمان برد و بنده طاغوت و هواي نفس خود نگردد، ولي «شرك خفي» آن است كه انسان، غير خدا را مؤثر حقيقي بداند و از غير او اطاعت كند (در حالي كه فرمان او در راستاي

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 180

دستورهاي الهي نيست).

4. در رواياتي از امام صادق عليه السلام آمده است:

شرك از حركت مورچه نيز پنهان تر است. «1»

و در برخي احاديث «رياكاري» نوعي شرك كوچك قلمداد شده است. «2»

5. در رواياتي ديگر آمده است: منظور از شرك در اين جا آن چنان نيست كه به حد كفر برسد، و براساس برخي احاديث، منظور شرك نعمت است؛ يعني از خدا موهبتي به انسان برسد، ولي او بگويد اين نعمت از فلان كس به من رسيده است و اگر او نبود من درمانده مي شدم «3».

6. در تفسير اين آيه، در روايتي از امام باقر عليه السلام آمده است:

منظور از اين آيه شرك در اطاعت است نه شرك در عبادت، و گناهاني كه مردم

مرتكب مي شوند، شرك اطاعت است؛ زيرا در آن ها از شيطان پيروي مي كنند و بدين جهت، در اطاعت خدا شريكي قائل مي شوند. «4»

آموزه ها و پيام ها:

1. بيشتر مؤمنان به شرك خفي گرفتار مي شوند.

2. مواظب باشيد به دام شرك خفي كه ناخواسته و نادانسته انسان را در خود گرفتار مي كند، نلغزيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 181

قرآن كريم در آيه ي صد و هفتم با يادآوري رستاخيز و عذاب الهي، به مردم چنين هشدار داده است:

107. أَفَأَمِنُواْ أَن تَأْتِيَهُمْ غشِيَةٌ مِّنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ

و آيا در امانند از اين كه عذاب فراگير خدا به آنان در رسد، يا ساعت [قيامت ناگهان برايشان فرا رسد، در حالي كه آنان (با درك حسّي) متوجه نمي شوند؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «غاشيه» به معناي «پوشنده و پوشش» است، و در اين جا مقصود بلا و مجازاتي است كه همه بدكاران را فرا مي گيرد.

2. واژه ي «ساعة» به معناي مقداري از زمان است، ولي در قرآن اغلب به معناي رساخيز مي آيد. البته اين احتمال نيز وجود دارد كه «ساعة» كنايه از حوادث هولناك قيامت همچون زلزله و صاعقه باشد «1».

آموزه ها و پيام ها:

1. ممكن است عذاب الهي يا رستاخيز، به صورت ناگهاني آغاز شود.

2. هيچ كس خود را از عذاب الهي در امان نداند.

***

قرآن كريم در آيه صد و هشتم به راه توحيدي وآگاهانه پيامبر صلي الله عليه و آله و پيروانش اشاره كرده و است:

108. قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُواْ إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحنَ اللَّهِ وَمَآ أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 182

(اي پيامبر) بگو: «اين راه من است!

كه من و هر كس مرا پيروي مي كند، با شناخت، (مردم را) به سوي خدا فرا مي خوانيم؛ و خدا منزّه است و من از مشركان نيستم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه، خط مشي پيامبر صلي الله عليه و آله و پيروان او را مشخص مي سازد كه همان توحيد و دعوت به سوي خداست و پيامبر صلي الله عليه و آله وظيفه دارد اين خط مشي را به صراحت اعلام كند.

2. يكي از ويژگي هاي رهبران راستين آن است كه با صراحت برنامه و هدف خود را بيان مي كنند، بر خلاف رهبران دروغين كه اهداف و برنامه هاي خود را با ابهام بازگو مي نمايند تا بتوانند انحراف هاي خود را پوشانيده و توجيه كنند «1».

3. از اين آيه استفاده مي شود كه هر مسلماني بايد هم چون پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، ديگران را با گفتار و كردارش به سوي خدا فرا خواند.

4. واژه ي «بصيرت» در اصل به معناي بينايي و در اين جا شناخت همراه با يقين است كه اساس دعوت پيامبران الهي را تشكيل مي دهند؛ يعني فراخوان پيامبران بر اساس تقليد نيست، بلكه با آگاهي و شناخت و يقين به سوي خدا دعوت مي كنند، و حقانيّت اين راه براي پيامبر و رهروان راستين او روشن شده است و از اين رو است كه به باور برخي مفسران، منظور آيه همه ي پيروان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيستند، بلكه تنها پيروان خالص و با بصيرت را شامل است «2».

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 183

5. در برخي روايات از امام باقر عليه السلام آمده است:

مقصود از پيروان پيامبر صلي الله عليه و آله در اين آيه،

امام علي عليه السلام و جانشينان آن حضرت هستند. «1»

البته اين گونه روايات مصداق هاي كامل پيروان پيامبر صلي الله عليه و آله را بيان مي كند، ولي مفهوم آيه منحصر به اين موارد نيست.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهي به سوي خدا دعوت مي كنند (نه به سوي خود).

2. راه و هدف رهبران الهي روشن است و با صراحت اعلام مي شود.

3. راه پيامبران و رهروان آنان، آگاهانه و بابصيرت است.

4. رهروان پيامبران وظيفه دارند مردم جهان را به سوي خدا فرا خوانند.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و نهم به رادمردان عرصه وحي و فوايد جهان گردي اشاره كرده و مي فرمايد:

109. وَمَآ أَرْسَلْنِا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَي أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَوْاْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ

و پيش از تو نفرستاديم، جز مرداني از اهل آبادي ها كه به سوي آنان وحي مي كرديم؛ پس آيا در زمين گردش نكرده اند، تا بنگرند، چگونه بوده است فرجام كساني كه پيش از آنان بودند؟ و حتماً سراي آخرت براي كساني كه خودنگهداري (و پارسايي) كردند بهتر است؛ پس آيا خردورزي نمي كنيد؟!

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 184

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه اشاره شده كه پيامبران قبلي نيز هم چون پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرشته نبوده اند، بلكه رادمرداني از جنس انسان بوده اند. تا بتوانند براي بشريت الگوي عقيدتي و رفتاري خوبي باشند.

2. در قرآن آمده است كه به زنان بزرگي همچون مريم عليها السلام و مادر حضرت موسي عليها السلام وحي شده است، «1» ولي در اين آيه اشاره شده كه رسولان الهي، مرد بوده اند نه

زن.

اين تعبير يا اشاره به آن است كه آنان، زنانِ ناشناخته نبودند بلكه مرداني بودند كه با شما زندگي مي كردند و آن ها را مي شناختيد، «2» و يا اشاره به آن است كه وظيفه خطير رسالت و مشقّت هاي آن تنها بر عهده ي مردان گذاشته مي شده كه امكان مبارزه و هجرت براي آنان فراهم بوده است.

3. واژه ي «القُري در لغت به معناي هرگونه شهر و آبادي است. اين تعبير شايد اشاره باشد به اين كه پيامبران الهي برخاسته از مردم شهرها و روستاها و به فرهنگ، تمدن و علم نزديك تر بوده اند «3».

4. قرآن كريم در آيات متعددي از جهان گردي سخن گفته و مردم را تشويق كرده است كه بروند و آثار باستاني گذشتگان و ويراني قصرها و فرجام گردن كشان تاريخ را ببينند و درس عبرت بگيرند «4».

5. در اين آيه بيان شده كه سراي آخرت براي پارسايان و خويشتن داران بهتر است؛ زيرا سراي دنيا با مشكلات و دردها آميخته و ناپايدار است، اما سراي آخرت از هرگونه رنج خالي و همراه لذّت هاي بهشتي است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 185

آموزه ها و پيام ها:

1. در عرصه وحي، رادمرداني (از جنس بشر) گام نهاده اند.

2. جهان گردي كنيد و از سرنوشت گذشتگان عبرت بگيريد.

3. خردورزي و تفكر كنيد.

4. سراي آخرت براي پارسايان از (دنيا) بهتر است.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و دهم سوره ي يوسف به لحظات حساس مبارزات پيامبران و امدادهاي الهي اشاره كرده و مي فرمايد است:

110. حَتَّي إِذَا اسْتَيْئَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُواْ جَآءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَشَآءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ

(فرستادن پيامبران ادامه يافت) تا آنگاه كه فرستادگان (الهي از ايمان

آوردن مردم) نااميد شدند و دانستند كه آنان تكذيب شده اند، (در اين حال) ياري ما بديشان رسيد؛ پس هر كس را كه خواستيم، نجات داده شد؛ و [لي سختي (مجازات) ما از گروه خلافكاران بازگردانده نشود.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به يكي از سنت ها و قوانين الهي اشاره كرده و مي فرمايد: امداد الهي به ياري فرستادگان خدا مي آيد؛ ولي مجرمان لجوج راه نجاتي ندارند؛ زيرا پس از اتمام حجت، درهاي هدايت بسته شده و مجازات الهي حتمي گرديده است.

2. درباره ي اين آيه چند ديدگاه تفسيري وجود دارد:

نخست آن كه پيامبران گمان بردند حتي گروه اندك مومنان نيز به آنان دروغ گفته و آن ها را تكذيب مي كنند از اين رو، مأيوس شدند. «1»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 186

براساس دومين تفسير، مومنان در وعده ي پيروزي پيامبران ترديد كردند؛ از اين رو، پيامبران از ايمان آوردن آنان نااميد شدند. «1»

تفسير سوم آن است كه پيامبران يقين كردند مخالفان خواهان حق نيستند و آنان را تكذيب مي كنند؛ در نتيجه از اين مردم نااميد شدند.

به نظر مي رسد تفسير سوم با معناي لغوي آيه و سياق آن تناسب بيشتري داشته باشد؛ زيرا واژه ي «ظن» در اين مورد به معناي «يقين» است. «2»

3. از اين آيه استفاده مي شود كه پيامبران با آن همه مقاومت و تلاش مستمر، باز از برخي افراد لجوج، نااميد مي شدند.

آموزه ها و پيام ها:

1. هر گاه رسولان الهي از مردم نااميد شوند، امداد الهي فرا مي رسد.

2. سنت الهي در حمايت از رهبران الهي و مجازات خلاف كاران است.

***

قرآن كريم در آخرين آيه ي سوره ي يوسف، به عبرت آموزي از سرگذشت پيامبران (و اقوام آنان) اشاره كرده و مي فرمايد:

111. لَقَدْ

كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَي وَلكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَي ءٍ وَهُديً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ

بيقين در حكايت هاي آنان براي خردمندان عبرتي بود! (اينها) سخني نبود كه به دروغ نسبت داده شود؛ و ليكن مؤيد آنچه (از كتاب هاي الهي) كه

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 187

پيش از آن است، مي باشد؛ و شرح هر چيزي (كه مايه سعادت) است؛ و رهنمود و رحمتي براي گروهي است كه ايمان مي آورند.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «عبرت» در اصل به معناي عبور است؛ عبور از صحنه اي به صحنه اي ديگر؛ عبور از ديدني ها و شنيدني ها به ناديدني ها و ناشنيدني ها!

2. اين آيه به تمام بحث هاي گذشته اين سوره اشاره دارد و فشرده اي از آن ها را بيان مي كند و محتواي اين سوره و سرگذشت يوسف و پيامبران ديگر را مايه ي عبرت و درس آموزي براي خردمندان مي داند.

3. سرگذشت پيامبران از آن جهت عبرت آموز است كه آيينه ي خوشبختي و بدبختي انسان ها و عوامل شكست و پيروزي آن هاست. اين سرگذشت ها عصاره تمام تجربيات رهبران الهي و اقوام پيشين است؛ آيينه است كه مشاهده آن عمر كوتاه بشر را به اندازه عمر بشريت طولاني مي كند. «1»

تو نيز از قصه هاي روزگار باستان گردي

بخوان از بهر عبرت قصه هاي باستاني (پروين)

4. در اين آيه چند ويژگي براي آيات قرآن و قصه هاي آن بيان شده است كه عبارت اند از:

الف) سخناني دروغين و ساختگي نيستند، يعني سرگذشت هاي واقعي بشر هستند نه افسانه هاي ساختگي و خيالي.

ب) كتاب هاي الهي پيشين را تأييد مي كنند؛ پس قرينه صدق دارند.

ج) بيان كننده همه ي مسائل مربوط به هدايت و سعادت انسان هستند.

د) مايه ي هدايت انسان ها به

راه راست مي باشند.

ه) رحمت الهي را براي مومنان به ارمغان مي آورند.

5. در اين آيه بيان شده كه قرآن مايه هدايت و رحمت است، ولي تنها كساني كه بدان ايمان دارند، از هدايت و رحمت آن بهره مند مي شوند؛ البته

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 188

اين به معناي استفاده از مراتب عالي هدايت قرآني است كه بدون ايمان امكان پذير نمي باشد.

6. در اين آيه به رمز تأثيرگذاري و عبرت آموزي و جذابيت داستان يوسف و داستان هاي ديگر قرآن اشاره و بيان شده است كه اين ها داستان هايي خيالي نيست، بلكه داستان هايي واقعي است كه انسان را با حقايق آشنا مي كند و به همين جهت تاثيرگذارتر و جذاب تر است.

7. در اين آيه اشاره شده كه قرآن شرح هر چيزي است؛ البته مقصود آن نيست كه تمام فرمول هاي علوم و فنون در قرآن آمده است، بلكه مراد آن است كه قرآن كليات مربوط به هدايت بشر را بيان كرده است كه ايمان و عمل به آن ها سبب سعادت دنيوي و اخروي بشر مي شود. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. از سرگذشت يوسف و پيامبران الهي درس عبرت بگيريد.

2. خردمندان و اهل انديشه، از قصه هاي قرآن پند مي گيرند.

3. قصه هاي قرآن، واقعي، هدايت گر، مايه رحمت و مؤيد كتاب هاي الهي پيشين است. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 189

بخش دوم: سوره ي رعد

اشاره

توحيد و اثبات عظمت خالق

قيامت و اثبات حقانيت قرآن

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 191

اول: سيماي سوره ي رعد

اشاره

سيماي سوره ي رعد

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداي گسترده مهرِ مهرورز

شمارگان:

سوره ي مبارك رعد، 43 آيه و 855 كلمه و 3506 حرف دارد.

نزول:

سياق و محتواي آيات آن نشان مي دهد كه اين سوره در مكه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل شده است. «1»

سوره ي رعد سيزدهمين سوره در ترتيب كنوني قرآن است و كساني كه اين سوره را مدني مي دانند گفته اند اين سوره نود و ششمين سوره در ترتيب نزول «2» (بعد از سوره ي محمد و قبل از سوره ي الرحمن) است.

نام:

تنها نام اين سوره «رَعْد» (: صداي غرش ابرهاي آسمان) است و به مناسبت آيه ي 13 كه از رعد و برق و صاعقه سخن گفته، بدين نام خوانده شده است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 192

فضايل

در مورد فضيلت اين سوره از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حكايت شده كه

هر كس سوره ي رعد را تلاوت كند، به تعداد هر ابري كه گذشته و هر ابري كه تا قيامت خواهد آمد، ده حسنه به او خواهند داد و در روز قيامت از كساني خواهد بود كه به عهد خدا وفا كرده اند. «1»

تذكر: اين ثواب ها براي كساني است كه علاوه بر قرائت سوره، از محتواي آن پند گيرند و به ياد خدا بيفتند.

ويژگي ها:

نام اين سوره از پديده هاي طبيعي جهان خلقت كه مظهر قدرت و رحمت خداست گرفته شده است و آيه ي 15 اين سوره يك سجده ي مستحب دارد.

اهداف

1. بيان مطالبي درباره ي توحيد و اثبات عظمت خالق؛

2. بيان مطالبي درباره ي قيامت؛

3. اثبات حقانيت قرآن و مطالبي درباره ي آن.

مطالب

مهم ترين مطالب اين سوره عبارت اند از:

الف) عقايد:

1. بيان توحيد و اسرار آفرينش به عنوان نشانه هاي خدا (در آيات 1- 4)؛

2. بياني از معاد و دادگاه عدل الهي و زندگي نوين انسان در سراي آخرت

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 193

(در آيه ي 5 و ...)؛

3. بيان حقانيت قرآن و عظمت آن (در آيه ي 31)؛

4. تسبيح گويي رعد و سجده ي آسمانيان و زميني ها در برابر عظمت پروردگار (در آيات 13- 15).

ب) اخلاق:

1. بيان مسؤوليت ها و وظايف مردم؛

2. دعوت به تفكر و انديشه و مثال هايي در اين زمينه؛

3. دعوت به انفاق در پنهان و آشكار؛

4. ترك انتقام جويي و نتايج خوب حق پذيري؛

5. ناپايداري دنيا و اطمينان و آرامش در سايه ي ايمان به خدا (در آيات 26- 28)؛

6. ياد خدا مايه ي آرامش دل است (در آيه ي 28).

ج) احكام:

1. وفاي به عهد (در آيات 20- 25)؛

2. صله ي رحم (در آيات 21- 25).

د) داستان ها:

شرحي از اقوام سركش گذشته (در آيات 30- 41).

ه) مطالب فرعي:

1. اشاره اي به زوجيت گياهان و آسمان هاي بدون ستون (يا نيروي جاذبه) (در آيات 2- 3)؛

2. تسخير خورشيد و ماه به فرمان خدا (آيه ي 2)؛

3. گسترش زمين و آفرينش كوه ها و نهرها و درختان و ميوه ها و ... (آيه ي 3)؛

4. تغيير سرنوشت انسان به دست خود انسان است (آيه ي 11)؛

5. بي ثمر بودن بت و بت پرستي (آيه ي 14).

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 194

دوم: محتواي سوره ي رعد

اشاره

اولين آيه ي سوره ي رعد با حروف مقطّعه آغاز مي شود و با اشاره به حقانيّت قرآن، مي فرمايد:

1. المر تِلْكَ ءَايتُ الْكِتبِ وَالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ

الف، لام، ميم، را، آن [ها] آيات كتاب (الهي) است؛ و

آنچه از طرف پروردگارت به سوي تو فرو فرستاده شده، حق است؛ و ليكن بيش تر مردم ايمان نمي آورند.

نكته ها و اشاره ها:

1. حروف مقطعه حروفي هستند كه در اول 29 سوره ي قرآن (هم چون سوره هاي بقره، آل عمران، اعراف و رعد) آمده اند. اين حروف، يا از اسرار بين خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله است و يا اشاره به آن است كه قرآن از همين حروف معمولي ساخته شده و با اين حال، معجزه است. «1»

2. برخي مفسران قرآن برآن اند كه حروف مقطعه اي كه در اول سوره ي رعد آمده است (الف، لام، ميم، راء)، در حقيقت تركيبي از حروف مقطعه ي سوره هايي است كه اول آن «الم» و «الر» آمده است. «2» با دقت در محتواي سوره ي رعد نيز متوجه مي شويم كه اين سوره جامع مطالب اساسي آن دو

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 195

گروه سوره هاست «1».

3. اسم اشاره ي «تِلك» براي اشاره به دور به كار مي رود و به كار بردن اين واژه در اول آيه، براي اشاره به آيات قرآن و نشان دادن عظمت اين آيات است.

4. در اين آيه بيان شده كه وحي قرآني، حق است؛ چرا كه بيان كننده ي حقايق عيني جهان آفرينش و روابط واقعي آنها با انسان هاست.

آري؛ قرآن كتابي است كه دلايل حقانيّت آن در درون آيات آن موجود است.

5. در اين آيه بار ديگر به اين حقيقت تلخ اشاره شده كه بيش تر مردم جهان، كژراهه را برمي گزينند و به آيات حقّ قرآن ايمان نمي آورند.

مردم فطرتاً حق جو هستند، اما جهل و هوس راني، آنان را به بيراهه مي كشاند و اقلّيتي حق جو راه مستقيم الهي را مي پيمايند.

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن كتابي باعظمت و

حق است (از آن استفاده كنيد).

2. اكثريت مردم ايمان گريزند (شما اين گونه نباشيد).

3. معيار و محور، حقانيّت است، نه اكثريت.

***

نشانه هاي خدا در صحنه هستي

قرآن كريم در آيه ي دوم سوره ي رعد به نشانه هاي خدا در پهنه ي آسمان ها و زمان بندي كرات و هدفمندي جهان اشاره كرده، مي فرمايد:

2. اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّموتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمّيً يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيتِ لَعَلَّكُم بِلِقَآءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 196

خدا كسي است كه آسمان ها را، بدون ستون هايي كه آنها را ببينيد، برافراشت؛ سپس بر تخت (جهانداري) تسلّط يافت؛ و خورشيد و ماه را رام ساخت، هر كدام تا سرآمد معيّني روانند. به تدبير كارها پرداخت؛ آيات (و نشانه هاي خود) را شرح مي دهد؛ تا شايد شما به ملاقات پروردگارتان يقين پيدا كنيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه انسان خاكي را در پهنه ي آسمان ها به گردش مي برد و كرات باعظمت و نظام حركتي آنها را به او نشان مي دهد، تا به نشانه هاي خدا و قدرت بي پايان او پي ببرد و بداند كه اين جهانْ بي هدف آفريده نشده و در نهايت به سوي خدا بازمي گردد.

2. مفسران تعبير «بِغَيرِ عمدٍ تَرَونها» را دو گونه تفسير كرده اند:

الف) «خدا آسمان ها را بدون ستون برپا داشت.»

ب) «خدا آسمان ها را بدون ستون ديدني برپا داشت.» «1»

در حديثي حكايت شده كه امام رضا عليه السلام در مورد اين آيه فرمودند:

در آن جا ستون هايي است و ليكن شما آنها را نمي بينيد. «2»

اين حديث نيز تفسير دوم را تقويت مي كند.

بنابر تفسير دوم، ممكن است آسمان ها و ستارگان و سيارات داراي ستون هايي نامرئي باشند؛ هم چون نيروي جاذبه كه بين ستارگان و سيارات

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 197

وجود دارد و آنها را در حالت تعادل جاذبه و دافعه در مسيرهاي مشخصي قرار مي دهد؛ و از اين رو برخي مفسران گفته اند كه اين آيه اشاره به نيروي جاذبه دارد. «1»

البته اين تفسير در صورتي صحيح است كه واژه ي «سماوات» در اين آيه به معناي كرات آسماني باشد، ولي از آن جا كه واژه ي «عَمد» جمع عمود است، ممكن است اين آيه اشاره به نيروهاي متعدد، از جمله نيروي جاذبه باشد.

به هر حال، اين آيه را يكي از موارد اعجاز علمي قرآن شمرده اند؛ «2» چراكه نيروي جاذبه توسط ابوريحان بيروني (440 ق) در قرن پنجم قمري «3» و يا نيوتن «4» در قرن هفدهم ميلادي كشف شد. اين در حالي است كه قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام قرن ها قبل از آن به اين مطلب اشاره كردند.

3. «عرش» در اصل به معناي چيزي است كه داراي سقف باشد و گاهي به سقف، تخت هاي بلند، هم چون تخت پادشاهان، گفته مي شود. اين واژه هنگامي كه در مورد خدا به كار مي رود، به معناي مجموعه ي جهان هستي است كه هم چون تخت حكومت پروردگار است و تعبير «استوي عَلي العَرش» كنايه از تسلّط زمام دار بر امور كشور خويش است.

پس اين گونه آيات ربطي به جسم بودن خدا ندارد و كنايه از تسلّط خدا بر امور جهان است. «5»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 198

4. مقصود از تسخير خورشيد و ماه، آن است كه آنها سر به فرمان خدا و خدمت گزار انسان ها هستند و همه موجوداتِ زنده اند؛ بدين صورت كه به جهانيان نور مي دهند و جزر و مد ايجاد مي كنند و سبب پرورش

موجودات مي شوند. «1»

5. مقصود از «اجَل مُسمّي» آن است كه نظام حركتي منظومه ي شمسي جاوداني نيست و با تمام شدن ذخاير خورشيد، روزي اين نظم و حركت به پايان مي رسد «2» و خداست كه اين امور را تدبير مي كند و براي حركت هر كدام زمان خاصي مشخص كرده است.

6. اين آيه با توحيد آغاز شد و با ياد معاد پايان يافت، تا اشاره كند كه قدرت خدا بر ايجاد جهان، دليلي بر قدرت او بر انجام معاد است «3» و نيز يادآور شود كه همان گونه كه جهان آغازي دارد، فرجام و هدفي نيز دارد و گرنه بيهوده و بي ثمر خواهد بود؛ و خداي حكيم كار بيهوده انجام نمي دهد. «4»

آموزه ها و پيام ها:

1. نشانه هاي خدا را در صحنه ي آسمان ها و ستارگان و سيارات جستجو كنيد.

2. زمام داري و تدبير جهان به دست خداست.

3. خدا براي حركات كرات آسماني نيز زمان بندي خاصي مشخص ساخته است.

4. نظام هستي هدفمند است و تفكر در نشانه هاي توحيد، شما را با هدف معاد آشنا مي كند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 199

قرآن كريم در آيه ي سوم سوره ي رعد به نشانه هاي خدا در صحنه ي زمين و قانون زوجيّت گياهان اشاره كرده، مي فرمايد:

3. وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوسِيَ وَأَنْهراً وَمِن كُلِّ الثَّمَرتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي الَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

و او كسي است كه زمين را گسترانيد؛ و در آن [كوه هاي استوار و جوي ها قرار دارد؛ و از همه محصولات در آن يك جفت دوتايي قرار داد؛ روز را به شب مي پوشاند؛ قطعاً در آن [ها] نشانه هايي است براي گروهي كه تفكّر مي كنند.

نكته ها و اشاره ها:

1.

اين آيه انسان را به گردش در سطح زمين دعوت مي كند و نشانه هاي خدا را در جغرافياي زمين و گياهان آن به او نشان مي دهد تا تفكّر كند و با توحيد آشناتر شود.

2. مقصود از گسترش زمين، يا مسطح شدن زمين و كم شدن گودال ها و دره هاست، به طوري كه زمين را قابل سكونت ساخت.

و يا خارج شدن تدريجي سطح زمين از آب و گسترده تر شدن خشكي هاست.

3. كوه ها يكي از نشانه هاي قدرت خدا هستند. كوه هايي كه چون ميخ بر كره ي زمين فرو رفته و چون زرهي شبكه وار اطراف آن را فرا گرفته اند، به طوري كه هم فشارهاي داخلي زمين را خنثي مي سازند و هم پوسته ي زمين را در برابر نيروي جاذبه و دافعه ي كرات آسماني حفظ مي كنند و از اضطراب و زلزله هاي مداوم جلوگيري مي كند. «1»

4. در اين آيه به گسترش زمين و كوه هاي آن با هم ديگر اشاره شد، تا

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 200

نشان دهد كه زمين نه كاملًا كوهستاني و سنگلاخ و نه كاملًا مسطح و گسترده، بلكه تركيبي از اين دو است كه براي زندگي كاملًا مناسب است.

5. اين آيه توجه انسان را به سيستم آبياري كره ي زمين توسط «نهرها» جلب مي كند و آنها را از آيات خدا معرفي مي كند. چرخه ي گردش آب در زمين، از بخار شدن آب دريا تا پديد آمدن ابرها و بارش باران و جريان آنها در جوي ها و رودخانه ها، همگي نشانه اي از تدبير و علم و قدرت خداست كه به صورت كاملًا طبيعي، هر ساله تمام مناطق جهان را آبياري مي كند و شست و شو مي دهد.

6. «زوج» به معناي صنف ها و اقسام ميوه هاست «1» و

گاهي به معناي فردي است كه براي آن قرينه اي وجود دارد كه در اين صورت، آيه، يكي از مطالب علمي قرآن، يعني قانون زوجيّت گياهان و ميوه ها را بيان مي كند.

بشر در طول تاريخ پي برده بود كه برخي از درختان، هم چون خرما، داراي دو نوع نر و ماده هستند كه با گرده افشاني ميوه مي دهند. اما اين مطلب به صورت يك قانون عمومي در تمام گياهان در اواسط قرن 18 ميلادي توسط «لينه»، گياه شناس معروف، كشف شد. «2»

و اين در حالي است كه قرآن كريم قرن ها قبل از او در موارد متعددي به اين مطلب اشاره كرده است «3». و اين يكي از رازگوئي هاي قرآن است كه آن را

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 201

اعجاز علمي اين كتاب مقدس بشمار آورده اند «1».

7. شب و روز، نشانه هايي از علم و حكمت و قدرت خدا هستند؛ اگر در سطح زمين هميشه روز بود همه چيز از شدّت گرما نابود مي شد و اگر هميشه شب بود همه چيز سرد و بي روح مي گشت.

آموزه ها و پيام ها:

1. نشانه هاي خدا را در صحنه ي زمين و در طبيعت جست و جو كنيد.

2. جهان طبيعت، براي اهل انديشه، كلاس خداشناسي است.

3. همه ي ميوه ها زوج هستند.

***

قرآن كريم در آيه ي چهارم سوره ي رعد به نشانه هاي خدا براي اهل خرد، در قلمرو زمين شناسي و گياه شناسي اشاره مي كند و مي فرمايد:

4. وَفِي الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجوِرتٌ وَجَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنبٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَي بِمَآءٍ وحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَي بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ

و در زمين، پاره هايي كنار هم و بوستان هايي از انگورها و زراعت و درختان خرما، يك پايه اي و غير

يك پايه اي [قرار دارد،] كه با يك آب سيراب مي شوند! و [با اين حال،] برخي از آنها را در ميوه ها بر برخي [ديگر] برتري مي دهيم؛ قطعاً در آن [ها] نشانه هايي است براي گروهي كه خردورزي مي كنند.

نكته ها و اشاره ها:

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 202

1. منظور از «مُتجاوِرات» (همسايه ها) در اين جا قطعه هاي مختلف زمين است كه در كنار هم ديگرند و هر كدام جنس و استعداد مخصوصي دارند. «1»

2. قطعه هاي مختلف زمين برخي محكم و برخي نرم، برخي شور و برخي شيرين و با تركيبات مختلف هستند كه هر كدام براي پرورش نوعي از گياهان مناسب اند و بدين وسيله نيازهاي جانداران و انسان ها را تأمين مي كنند. اگر اين قطعات مختلف زمين نبود، انسان ها گرفتار كمبود مواد غذايي و دارويي مي شدند. اين تنوّع حساب شده ي قسمت هاي مختلف زمين، خود يكي از نشانه هاي پروردگار است.

3. واژه ي «صِنوان» در اصل به معناي شاخه هايي است كه از تنه ي اصلي درخت بيرون مي آيند «2» (و گاهي مشابه يك ديگر هستند).

البته شاخه هاي مختلف يك درخت، گاهي ميوه و گل واحدي مي دهند و گاهي در اثر پيوندهاي مختلف، داراي ميوه ها و گل هاي متفاوت اند در حالي كه از آب و خاك واحدي بهره مي برند. اين يكي ديگر از نشانه هاي خدا در كارگاهِ عجيب هستي است.

اجزاي خاك مرده، به تأثير آفتاب

بستان ميوه و چمن و لاله زار كرد (سعدي)

4. تنوّع درختان و ميوه ها و طعم ها و رنگ هاي مختلف آنها يكي از عجايب خلقت است كه هر كدام بخشي از نيازهاي انسان را برطرف مي سازد و اين يكي از نشانه هاي وجود مبدء حكيم و دانا براي نظام هستي است.

5. بين تعقّل و نشانه ها و آيات

الهي رابطه اي مستقيم وجود دارد؛ يعني اگر انساني به مطالعات زمين شناسي و گياه شناسي بپردازد و به مطالعه ي

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 203

ظاهري آنها و كنش ها و واكنش هاي شيميائي اكتفا نكند، بلكه خردورزي كند، به علم و قدرت و حكمت مبدء هستي در وراي اين امور پي مي برد.

عقل حيران شود از خوشه ي زرين عنب

فهم عاجز شود از حقّه ي ياقوت انار

تا قيامت سخن اندر كرم و رحمت او

همه گويند و يكي گفته نيايد ز هزار

نعمتت بار خدايا ز عدد بيرون است

شكر انعام تو هرگز نكند شكرگزار (سعدي)

آموزه ها و پيام ها:

1. در مطالعات زمين شناسي و گياه شناسي نشانه هاي خدا را بيابيد.

2. نشانه هاي خدا را خردورزان درمي يابند.

***

بهانه هاي مخالفان

قرآن كريم در آيه ي پنجم سوره ي رعد به صفات منكران معاد اشاره كرده، مي فرمايد:

5. وَإِن تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَءِذَا كُنَّا تُرباً أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُوْلئِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ وَأُوْلئِكَ الْأَغْللُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَأُوْلئِكَ أَصْحبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خلِدُونَ

و اگر (از چيزي) به شگفت مي آيي، پس شگفت، سخن آنهاست (كه مي گويند:) «آيا هنگامي كه خاك شديم، آيا براستي ما در آفرينش جديدي خواهيم بود؟!» آنان كساني هستند كه به پروردگارشان كفر ورزيدند، و آنان غل ها در گردن هايشان است؛ و آنان أهل آتشند در حالي كه آنان در آن جا ماندگارند.

نكته ها و اشاره ها:

1. يكي از مشكلات پيامبران الهي در برابر مشركان آن بود كه آنان معاد

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 204

جسماني را منكر مي شدند و يا عجيب و بعيد مي شمردند.

2. از آن جا كه مشركان دليلي بر انكار معاد ارائه نمي كردند و فقط آن را بعيد مي شمردند و از آن

تعجب مي كردند، قرآن كريم در پاسخ مشركان به ارتباط مبدأ و معاد اشاره مي كند و گاهي مي فرمايد: «همان گونه كه شما را در آغاز آفريد، بازمي گرداند.» «1» و گاهي مي گويد: «بازگرداندن شما از آغاز كار براي او آسان تر است.» «2» و گاهي مردم را به مطالعه ي نشانه هاي خدا در پهنه ي هستي دعوت مي كند. «3»

3. آيات پيشين انسان را به خردورزي در نشانه هاي خدا در پهنه ي هستي فرا مي خواند و اين آيه تعجب آور بودن انكار معاد را بيان كرده است.

اين اشاره دارد كه رابطه اي بين آغاز آفرينش و معاد وجود دارد؛ يعني گويا اينان آغاز خلقت خويش را فراموش كرده اند كه در مورد قدرت خدا براي آفرينش جديد ترديد مي كنند.

4. منكران معاد، در حقيقت، به پروردگار كفر مي ورزند؛ زيرا اگر آنان ربوبيت و پروردگاري خدا را قبول داشتند، هرگز در قدرت او در مورد معاد ترديد نمي كردند. «4»

5. كافران و منكران معاد، گرفتار زنجيرهاي بت پرستي، هواپرستي، ماده پرستي و جهل و خرافات شده اند «5» و اين زنجيرها در آخرت نيز بر گردن آنان سنگيني مي كند.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 205

آموزه ها و پيام ها:

1. انكار معاد نوعي كفر است.

2. معاد را انكار نكنيد كه فرجامي عذاب آلود دارد.

***

قرآن كريم در آيه ي ششم سوره ي رعد به درخواست هاي عجولانه ي مشركان و صفات پروردگار اشاره كرده، مي فرمايد:

6. وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِمُ الْمَثُلتُ وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَي ظُلْمِهِمْ وَإِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ

و پيش از نيكي از تو مي خواهند كه در بدي شتاب ورزي؛ و حال آن كه پيش از آنان [بلاهاي مثال زدني فرود آمده است! و قطعاً پروردگار تو نسبت به مردم- با

وجود ستمشان- داراي آمرزش است؛ و قطعاً پروردگارت سخت كيفر است!

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به روحيه ي جاهلانه و لجوجانه ي برخي مخالفان و كافران اشاره شده كه نمي گويند اگر راست مي گويي رحمت بر ما فرو فرست، بلكه از پيامبر صلي الله عليه و آله درخواست كيفر و مجازات مي كنند.

2. واژه ي «مَثُلات» به معناي كيفرها و عذاب هايي است كه بر ملت هاي پيشين فرود آمده، به طوري كه به صورت ضرب المثل «1» در صفحات تاريخ ثبت شده است.

3. در اين آيه به دو صفت آمرزشگري و كيفر دادن شديد الهي اشاره شده است تا مردم را بين اميد و ترس نگه دارد؛ يعني خدا هم رحمت و آمرزش دارد، (پس گناهكاران نبايد مأيوس شوند) و هم داراي مجازات شديدي است (پس

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 206

ستمكاران نپندارند كه فرصت دارند هر چه مي خواهند انجام دهند).

حالت خوف و رجا براي انسان بسيار سازنده و تربيت كننده و مانع گناه كاري و نااميدي است.

4. در حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده كه

اگر عفو و گذشت خدا نبود، هرگز زندگي در كام كسي گوارا نمي شد، و اگر تهديدهاي الهي و مجازاتش نبود، هر كسي بر رحمت او تكيه مي كرد (و هر چه مي خواست انجام مي داد). «1»

5. اين آيه آمرزش و لطف الهي را قبل از عذاب و كيفر او بيان كرده و هر دو را به صفت پروردگاري خدا نسبت داده است؛ يعني لطف و قهر الهي براي پرورش انسان هاست؛ اما به هر حال، لطف او بر قهرش مقدم است.

6. خدا راه توبه و اصلاح را براي ستمكاران نيز باز گذاشته

و اعلام داشته كه ممكن است گناه كبيره ي «ظلم» را ببخشد؛ البته در مورد كساني كه بر ظلم خويش اصرار نكنند و توبه نمايند. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. از سرنوشت عذاب آلود پيشينيان عبرت بياموزيد و درخواست عذاب نكنيد.

2. خدا هم آمرزشگر و هم كيفردهنده ي شديد است (و هر كس بر اساس زمينه ها و عملكرد خود مشمول اين صفات الهي مي شود).

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 207

قرآن كريم در آيه ي هفتم سوره ي رعد به بهانه جويي كافران و هشدارگري پيامبر صلي الله عليه و آله و راه نمايان مردم اشاره كرده، مي فرمايد:

7. وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ لَآأُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ

و كساني كه كفر ورزيدند، مي گويند: «چرا نشانه (معجزه آسايي) از طرف پروردگارش بر او فرود نيامده است؟!» (اي پيامبر) تو فقط هشدار دهنده اي؛ و براي هر گروهي رهنمايي است.

نكته ها و اشاره ها:

1. «آيه» به معناي نشانه است و در اين جا مقصود معجزاتي است كه نشانه ي حقانيت پيامبر باشند.

2. معجزه كار خارق العاده اي است كه براي اثبات نبوّت آورده مي شود.

مردم حق دارند از پيامبران دليل و سند حقانيّت آنان را بخواهند و آنها نيز طبق فرمان الهي معجزاتي ارائه مي كنند.

3. برخي از مخالفان پيامبران، از روي لجاجت، در هر زمان، درخواست معجزه و كار خارق عادت مي كردند.

اين گونه معجزات را «معجزات اقتراحي» مي نامند كه هدف آن رسيدن به حقيقت و اثبات حق نبود و از اين رو پيامبران به اين بهانه جويي ها توجه نمي كردند. «1»

4. كافران از پيامبر صلي الله عليه و آله درخواست معجزه و آيه مي كردند. اين در حالي بود كه قرآن كريم به عنوان يك معجزه ي جاويدان در دست رس آنان بود

و آنها را به مبارزه مي طلبيد؛ پس روشن مي شود كه درخواست مجدد معجزه چيزي جز بهانه جويي نبود.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 208

5. پيامبران ادعا نمي كردند كه هر زمان بخواهند، بدون وجود زمينه ي هدايت و فرمان الهي، كار خارق العاده مي كنند، بلكه وظيفه ي اصلي آنان هدايت و تعليم و تربيت مردم بود و از اين رو به بهانه جويي ها و درخواست معجزات اقتراحي پاسخ منفي مي دادند و هرگاه كه در راستاي هدايت گمراهان و هشدار به آنها، نياز به معجزه اي بود، مسلماً كوتاهي نمي كردند و به فرمان خدا معجزه اي مي آوردند.

6. در اين آيه از «هشدار دهنده» و «هدايت كننده» سخن گفته شده است.

هشدار براي آن است كه گمراهان به راه آيند و هدايت براي آن است كه مردم را در مسير صحيح به پيش ببرند.

يعني منظور از هدايت كننده در اين آيه، كسي است كه راه پيامبر صلي الله عليه و آله را ادامه دهد.

7. «انّما» براي منحصر كردن چيزي است؛ يعني تنها كار پيامبر صلي الله عليه و آله هشدار دادن به مردم است، در حالي كه در آيات متعددي از قرآن وظايف ديگري هم چون بشارت دادن براي پيامبر صلي الله عليه و آله بيان شده است. پس در اين جا حصر اضافي و نسبي است؛ يعني در برابر و نسبت به پندار كافران سخن مي گويد.

آنها فكر مي كردند وظيفه ي پيامبر صلي الله عليه و آله آوردن كارهاي خارق العاده است و اين آيه آن را نفي مي كند و هشدار دادن را وظيفه ي آن حضرت بيان مي كند. البته اين به معناي نفي وظايف ديگر پيامبر صلي الله عليه و آله نيست.

8. اين آيه يك قانون عمومي را

در مورد جامعه ي بشري بيان كرده است؛ يعني خدا براي هر گروه از مردم هدايتگري قرار داده است و هيچ جامعه اي خالي از وجود راهنما نخواهد بود. و برخي مفسران همين آيه را دليل بر آن دانسته اند كه هيچگاه زمين خالي از امام و حجّت نخواهد بود. «1»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 209

9. دانشمندان شيعه و اهل سنت در احاديث متعددي از پيامبر صلي الله عليه و آله، امام علي عليه السلام و ابن عباس حكايت كرده اند كه در اين آيه، مقصود از «هشدار دهنده» پيامبر صلي الله عليه و آله و منظور از «هدايت كننده» امام علي عليه السلام است. «1»

البته هدايتگري ملت ها بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله توسط امام علي عليه السلام و ديگر امامان و نيز علماي اسلام صورت مي گرفته است؛ پس اين روايات مصداق كامل و برتر هدايتگر را معرفي مي كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. بهانه جويان كافر، به هدف اصلي پيامبران توجه ندارند.

2. برنامه ي پيامبران الهي، هشدار به مردم است (نه برآوردن بهانه جويي هاي كافران).

3. خدا براي راه نمايي هر گروهي، هدايتگري قرار مي دهد (پس هدايتگر قوم خود را بشناسيد).

4. وظيفه ي رهبران و مبلغان الهي هدايتگري و هشدارگري است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 210

ولايت و اهل بيت عليهم السلام در قرآن

الف) لزوم وجود رهبران الهي و اطاعت از آنها براي هر ملت:

1. (اي پيامبر صلي الله عليه و آله) تو فقط هشدارگري و براي هر ملتي هدايت گري است (رعد، 7).

2. اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا اطاعت كنيد و از فرستاده (او) پيروي كنيد و از صاحبان امر (نساء، 59).

ب) عصمت اهل بيت عليهم السلام:

آيه ي تطهير:

فقط، خدا اراده كرده است كه از شما اهل بيت ناپاكي را بزدايد و كاملًا شما را پاك سازد (احزاب، 23).

ج) مهم ترين آيات مربوط به ولايت امام علي عليه السلام:

1. آيه ي اكمال دين: كامل كردن دين به وسيله ي ولايت امام علي عليه السلام در غدير خم) (مائده، 3).

2. آيه ي تبليغ: لزوم ابلاغ ولايت امام علي عليه السلام (مائده، 67).

3. آيه ي ولايت: انفاق انگشتري توسط امام علي عليه السلام در حال ركوع (مائده، 55).

د) مهم ترين آيات فضايل اهل بيت عليهم السلام:

1. آيه ي ذوي القربي: لزوم محبت به خويشاوندان پيامبر صلي الله عليه و آله (شوري، 23).

2. آيه ي مباهله: مقابله ي پيامبر صلي الله عليه و آله با مسيحيان و حضور اهل بيت عليهم السلام در صحنه (آل عمران، 61).

3. آيه ي ليلةُ المبيت: فداكاري امام علي عليه السلام و خوابيدن ايشان به جاي پيامبر صلي الله عليه و آله در هنگام حمله ي دشمنان (بقره، 207).

4. آيات نذر: نذر و روزه ي خانواده ي امام علي عليه السلام و مدح آنان (انسان، 7- 10).

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 211

5. آيه ي نجوي: تنها كسي كه به آن عمل كرد امام علي عليه السلام بود (مجادله، 12).

6. آيات صادقين: با راستان باشيد (نور، 36- 38).

7. آيات نور و بيوت (نور، 36- 38).

8. آيه ي حكمت (بقره، 269).

9. آيات خير البرية (بيّنه، 7- 8).

10. آيه ي صالح المؤمنين (تحريم، 4).

11. آيه ي پذيرش توبه ي آدم عليه السلام (بقره، 37).

12. آيه ي مسقاية الحاج (توبه، 19).

13. آيات نصرت (انفال، 60- 63).

14. آيه ي علم الكتاب (رعد، 43).

15. آيات اذان (اعراف، 44 و توبه، 3).

16. آيات سابقون (واقعه، 10- 14).

تذكرات:

1. آيات مربوط به امامت و ولايت و اهل بيت عليهم السلام در قرآن

زياد است. ولي در اين جا به مهم ترين آنها اشاره شده و در برخي كتاب ها تا 246 آيه آورده شده است. «1»

2. آيات مربوط به امام مهدي عليه السلام را در اين جا نياورديم، زيرا به صورت موضوع مستقل ذيل آيه ي 105 سوره ي انبياء بدان پرداختيم.

3. ذيل اين آيات احاديثي از شيعه و اهل سنت حكايت شده و مفسران قرآن در مورد آنها مطالب زيادي گفته اند كه برخي از آن ها را در اين تفسير ذيل هر آيه آورديم.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 212

قرآن كريم در آيه ي هشتم سوره ي رعد به آگاهي خدا از درون رَحِم ها و اندازه داشتن هر چيز اشاره مي كند و مي فرمايد:

8. اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَي وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْ ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ

خدا مي داند: آنچه را كه هر ماده اي باردار مي شود، و آنچه را كه رحم ها مي كاهند و آنچه را كه مي افزايند؛ و هر چيزي نزد او به اندازه اي است.

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران قرآن در مورد تفسير اين آيه چند ديدگاه دارند:

نخست آنكه آيه به سه صورت تولد طفل اشاره دارد، يعني: طفلي كه در زمان مقرر نه ماهگي متولد مي شود. و آنكه قبل از موقع نه ماهگي به دنيا مي آيد «1» و كودكي كه بعد از موقع مقرر متولد مي شود. و خدا تاريخ همه ي اين موارد را دقيقاً مي داند «2».

دوم آنكه اين آيه اشاره به سه حالت «رَحِم» در ايام بارداري دارد، يعني حالتي كه رحم جنين را حفظ مي كند. و حالتي كه خون را جذب مي كند و حالتي كه خون هاي اضافي را دفع مي كند «3» و خدا همه ي اين حالات را مي داند.

سوم آنكه آيه به لحظه ي انعقاد

نطفه يا تعداد باروري موجودات ماده در كل جهان اشاره دارد. (م)

برخي از احاديث اهل بيت عليهم السلام به تفسير اول و برخي به تفسير دوم اشاره دارد «4». و مانعي ندارد كه آيه به هر سه تفسير اشاره داشته باشد، چرا كه

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 213

منافاتي با هم ديگر ندارند «1».

2. وقتي در آيه ي فوق مي فرمايد: خدا از جنين هر ماده اي آگاه است، مفهومش آن است كه از تمام مشخصات، استعدادها و نيروها، جنسيت و زمان دقيق تولد او آگاه است.

3. در اين آيه و در برخي ديگر از آيات قرآن «2» بيان شده كه هر چيزي مقدار دارد؛ يعني همه چيز، غير از خدا، محدود است و از حد و اندازه و زمان خود تجاوز نمي كند؛ همه چيز در اين جهان حساب شده است. اين قانون از ذرات و اتم هاي هستي تا مواد تشكيل دهنده ي بدن انسان و كهكشان هاي بزرگ سريان دارد و كوچك ترين تغييري در مقدار مواد آنها سبب به هم خوردن تعادلشان مي شود.

4. اين آيه به ما مي آموزد كه جامعه ي انسانيت به عنوان جزئي از مجموعه ي هستي، اگر بخواهد سالم زندگي كند، بايد اصل اندازه گيري در سراسر آن جامعه حاكم شود و از كارهاي بي حساب و افراط و تفريط دوري شود. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. با مطالعات جنين شناسي، خداشناس شويد.

2. همه چيز در گيتي اندازه و حساب دارد.

***

قرآن كريم در آيات نهم و دهم سوره ي رعد به قلمرو علم خدا و صفات خدا اشاره كرده، مي فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 214

9 و 10. علِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهدَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ* سَوَآءٌ مِّنكُم مَّنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَن جَهَرَ

بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِالَّيْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ

(او) داناي نهان و آشكار، بزرگ [و] بسيار بلند مرتبه است.* (براي او) يكسان است كسي از شما كه سخن را پنهان كند، و كسي كه آن را آشكار سازد؛ و كسي كه او در شب مخفي شود و در روز آشكارا حركت كند.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيات قلمرو علم الهي را بيان مي كنند و روشن مي سازد كه در حقيقت علم او حد و مرزي ندارد و تمام چيزهاي پنهان و آشكار را در برمي گيرد.

درد پنهان به تو گويم كه خداوند مني

يا نگويم كه تو خود، مطلعي بر اسرار (سعدي)

2. بيان قلمرو بي كران علم الهي دليلي براي آيه ي قبل است كه به آگاهي خدا از درون رحم ها اشاره كرده است و بزرگي و تسلّط خدا دليلي بر قلمرو بي كران علم اوست؛ چراكه در همه جا حضور دارد پس پنهان و آشكار را مي داند. «1»

3. انسان ها به خاطر محدوديت و جسمانيّت در همه جا حضور ندارند و از اين رو برخي چيزها از آنها پوشيده مي ماند و علم آنان نيز محدود مي شود، اما خدا مجرد است و در همه جا حضور دارد و شب و روز و پنهان و آشكار براي او تفاوتي ندارد و همه چيز را به طور يكسان مي داند.

4. كسي كه به علم بي كران الهي و حضور او در همه جا ايمان داشته باشد و نظارت دايمي خدا را بر خود احساس كند، رفتار و افكار و گفتار او متفاوت

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 215

خواهد شد و جهان را محضر خدا مي داند و در محضر او گناه نمي كند.

5. در حديثي

از امام صادق عليه السلام حكايت شده است كه فرمودند:

دانستم خدا از تمام كارهاي من آگاه است. از اين رو (از نافرماني او) حيا و شرم دارم. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا از آشكار و پنهان آگاه است؛ چراكه او مسلّط بر همه چيز و بلندمرتبه و بزرگ است.

2. خدا را در هر حال ناظر بر خود بدانيد (و مراقب رفتار خود باشيد).

3. شما نمي توانيد چيزي را از خدا مخفي كنيد (پس مراقب گفتار و اعمال خود باشيد).

***

قرآن كريم در آيه ي يازدهم سوره ي رعد به محافظان غيبي انسان و قانون تغييرات اجتماعي اشاره مي كند و مي فرمايد:

11. لَهُ مُعَقِّبتٌ مِّن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَايُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَآ أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ

براي او، مأموراني است كه پي در پي، از پيش رويش، و از پشت سرش، او را از فرمان الهي (حوادث غير حتمي) حفظ مي كنند؛ در حقيقت خدا آن (سرنوشتي) كه در قومي است را تغيير نمي دهد تا اين كه آنچه را در خودشان است، تغيير دهند؛ و هنگامي كه خدا براي قومي (به خاطر اعمالشان) بدي بخواهد، پس هيچ بازگشتي براي آن نخواهد بود؛ و جز او، هيچ سرپرستي براي آنان نخواهد بود.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 216

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «مُعَقِّبات» به معناي گروهي است كه همواره كاري را دنبال مي كنند و در اين جا مقصود فرشتگاني است كه مأموريت دارند در شب و روز همواره به سراغ انسان بيايند و از پيش رو و پشت سر نگهبان او باشند. «1»

2.

انواع بيماري ها و حوادث و خطرها هر لحظه انسان را تهديد مي كند و خدا انسان ها را حفظ مي كند. همه ي ما در زندگي خود بارها احساس كرده ايم كه نيرويي غيبي ما را محافظت مي كند و از خطرها مي رهاند و ممكن نيست كه همه ي اين امور تصادفي باشد.

3. در حديثي از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه

هيچ بنده اي نيست مگر اين كه دو فرشته با او هستند و او را محافظت مي كنند، اما هنگامي كه فرمان قطعي خدا فرا رسد، او را تسليم حوادث مي كنند. «2»

از اين گونه احاديث استفاده مي شود كه آن فرشتگان انسان را در برابر حوادث غيرقطعي محافظت مي كنند، ولي- همان طور كه در پايان آيه يادآور شده است- اگر فرمان حتمي الهي فرا رسد كسي نمي تواند كاري و كمكي بنمايد.

جايي كه تيغ قهر برآرد مهابتت

ويران كند به سيل عرم جنّت سبا (سعدي)

4. ما وجود چنين فرشتگاني را با حواسّ معمولي درك نمي كنيم، اما هيچ دليلي براي نفي آنها نداريم و آيات و احاديث وجود آنها را اثبات مي كند.

5. اين آيه يك قانون كلي جامعه شناختي اسلام را بيان مي كند كه

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 217

مي گويد: «سرنوشت شما قبل از هر چيز و هر كس به دست خود شماست و هرگونه تغيير در سرنوشت شما، بر اساس تغييرات دروني و اراده ي شما شكل مي گيرد و خوش بختي يا بدبختي شما را رقم مي زند.»

اين يك اصل قرآن و يكي از پايه هاي جهان بيني و جامعه شناسي اسلام است كه مي گويد بدبختي جوامع عقب افتاده از عوامل دروني ناشي مي شود و اگر استعمارگران و جهان خواران در درون انسان ها و ملت ها پايگاهي نداشته باشند، نمي توانند كاري

از پيش ببرند.

6. براي بررسي عوامل سقوط تمدن ها و پيشرفت و عقب ماندگي ملت ها، نبايد به دنبال علل خيالي شانس و بخت و اقبال بود بلكه بايد علت را در ضعف دروني و مشكلات داخلي خود جست و جو كرد.

7. در حديثي از امام سجاد عليه السلام حكايت شده كه

گناهاني كه نعمت ها را تغيير مي دهند عبارت اند از: ظلم به مردم، ناسپاسي خدا و رها كردن كار خيري كه انسان بدان عادت كرده است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. انسان تحت حمايت و حفاظت نيروهاي غيبي است.

2. تغييرات ظاهري اجتماعي از تغييرات دروني انسان ها سرچشمه مي گيرد.

3. سرنوشت ملت ها به دست خود آنهاست.

4. اگر مي خواهيد سرنوشت ملت را تغيير دهيد، از خود شروع كنيد.

5. در برابر اراده ي قطعي خدا امداد هيچ كس سودي ندارد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 218

قرآن كريم در آيه ي دوازدهم سوره ي رعد به نشانه هاي خدا در پيدايش رعد و برق و ابرها اشاره مي كند و مي فرمايد:

12. هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَ يُنشِي ءُ السَّحَابَ الثِّقَالَ

او كسي است كه برق را، براي ترس و اميد به شما مي نماياند، و ابرهاي گرانبار را پديد مي آورد.

نكته ها و اشاره ها:

1. رعد و برق در اثر برخورد دو قطعه ابر با بار الكتريسته ي مثبت و منفي به وجود مي آيد كه از طرفي شعاع آن چشم ها را خيره مي كند و صدايش رعب انگيز است و گاهي سبب آتش سوزي مي شود و از طرف ديگر نويد دهنده ي بارش باران و سيراب شدن مزارع و درختان، و از اين رو براي كشاورزان اميدآفرين است.

در اين آيه نيز به ترسناك بودن و اميد دهندگي رعد و برق اشاره شده است.

2. برق هاي آسماني در

صحنه ي طبيعت از طرفي عامل ايجاد حرارت و سوختن هواي اطراف و كم شدن فشار و در نتيجه بارش باران مي شوند و از طرف ديگر به نوعي سم پاشي و تغذيه ي زمين و گياهان را به عهده دارند. «1» اين ها بعضي از اسرار شگرف پديده ي طبيعي برق است كه نشانه ي آفريننده داناي آن است.

3. برخي مفسران برآن اند كه ممكن است جمله ي آخر آيه اشاره به ايجاد

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 219

ابرهاي سنگين و پربار و تأثير برق در باروري ابرها باشد. «1»

4. قرآن كريم، با يادآوري اين پديده هاي طبيعي، توجه انسان را به صحنه ي آسمان و طبيعت جلب مي كند و او را به تفكر و دقت در پيدايش برق و ابر فرا مي خواند و همين آموزه هاي قرآن كريم سبب پيشرفت دانش بشري در رشته ي هواشناسي و مسائل مربوط به آن مي شود و در نهايت انسان را به كشف قوانين طبيعت رهنمون مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. با مطالعه در پيدايش برق و ابر، درس خداشناسي بگيريد.

2. طبيعت در كنترل خداست.

***

قرآن كريم در آيه ي سيزدهم سوره ي رعد از تسبيح رعد و فرشتگان و ارسال صاعقه ها سخن مي گويد و مي فرمايد:

13. وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلئِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَآءُ وَهُمْ يُجدِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ

و رعد، به ستايش او، و فرشتگان از ترسش، تسبيح مي گويند! و آذرخش ها را مي فرستد، و با آن هر كس را بخواهد مورد اصابت قرار مي دهد، در حالي كه آنان در باره خدا مجادله مي كنند؛ و او مجازاتي شديد دارد.

نكته ها و اشاره ها:

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 220

1. «رعد» صدايي است كه در اثر برخورد توده هاي

ابر به وجود مي آيد.

رعد و برق هم زمان به وجود مي آيند، اما سرعت نور برق زودتر ديده مي شود و صداي رعد ديرتر شنيده مي شود و اين به خاطر آن است كه سرعت نور از سرعت صدا بيش تر است.

2. در مورد تسبيح و حمد گفتن رعد دو احتمال وجود دارد: نخست آن كه رعد و برق با زبان حال خود از آفريننده ي دانا و قدرتمند و پاك خود سخن مي گويد و روشن مي سازد كه پروردگار طبيعت از هر عيب و نقصي منزّه است، همان گونه كه يك تابلو يا آهنگ زيبا، با زبان حال، پديدآورنده ي خود را مي ستايد. «1»

و دوم آن كه رعد هم چون تمام ذرات هستي، داراي عقل و شعور است و بر همين اساس با زبان خاص خويش و به صورت حقيقي تسبيح و تقديس خدا مي گويد، «2» ولي ما تسبيح آن را متوجه نمي شويم. «3»

3. در اين آيه بيان شده كه فرشتگان ترس از خدا دارند «4» و از اين رو به تسبيح و حمد او مشغول اند؛ زيرا آنان مسئوليت هاي سنگيني در نظام هستي دارند و همين احساس مسئوليت ترس آفرين است.

4. «صاعقه» به حالتي گفته مي شود كه ابر داراي بار الكتريسته ي مثبت به زمين كه داراي بار الكتريسته ي منفي است نزديك مي شود و همين تماس سبب ايجاد جرقه اي خطرناك مي شود كه گاهي يك درخت يا انسان را به خاكستر تبديل مي كند.

5. «مِحال» به معناي هر نوع چاره انديشي است؛ و كسي كه با قدرت، شدت، علم و حكمت چاره انديشي مي كند، بر دشمنانش پيروز مي شود و

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 221

كسي نمي تواند از حوزه ي قدرت او فرار كند.

از اين رو «شديدُ المِحال» را به

معناي قدرت شديد يا عذاب شديد يا گرفتن شديد دانسته اند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. پديده هاي طبيعي و ماوراي طبيعي، هم چون رعد و فرشتگان، به ستايش خدا مشغول اند، اما برخي انسان ها غافل اند.

2. از خشم الهي بهراسيد و دست از جدال درباره ي خدا برداريد.

***

قرآن كريم در آيه ي چهاردهم سوره ي رعد با بيان مثالي گويا، گمراهي كافران را به تصوير مي كشد و مي فرمايد:

14. لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَايَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيْ ءٍ إِلَّا كَبسِطِ كَفَّيْهِ إِلَي الْمَآءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبلِغِهِ وَمَا دُعَآءُ الْكفِرِينَ إِلَّا فِي ضَللٍ

فراخوان حق تنها از آنِ اوست؛ و غير از او، كساني را كه (مشركان) مي خوانند، هيچ چيزي از (دعاي) آنان را نمي پذيرند؛ مگر همانند كسي (هستند) كه دو كف (دست) ش را به سوي آب مي گشايد تا [آب به دهانش برسد، در حالي كه آن (آب) به (دهان) او نخواهد رسيد؛ و خواندن (غير خدا توسط) كافران جز در گمراهي نيست.

نكته ها و اشاره ها:

1. «حق» چيزي است كه واقعيت دارد و مايه ي خير و بركت است، اما «باطل» چيزي توهم آميز و مايه ي فساد است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 222

2. مقصود از «دعوت حق» آن است كه هرگاه خدا را بخوانيم، مي شنود و اجابت مي كند؛ چرا كه او دانا و قدرتمند است؛ پس خواندن او و تقاضاي از او حق است و باطل و بي اساس نيست.

3. تقاضا و خواندن بت ها توسط مشركان، باطل است؛ چون پندار و خيالي بيش نيست. اين بت ها علم و قدرتي ندارند تا خواسته ي كسي را برآورند.

4. روش قرآن آن است كه مطالب عقلاني را در قالب مثال هاي حسّي مجسّم مي كند تا حقايق براي

انسان تبلور يابد و روشن شود. در اين آيه هم از مثال دست و آب و دهان استفاده كرد تا بيهودگي و باطل بودن راه مشركان را نشان دهد.

5. در مورد مثال فوق سه احتمال بيان شده است:

نخست آن كه مشركان هم چون كسي هستند كه در كنار آب بنشيند و به سوي آب دست دراز كند و بخواهد با اشاره آبي به دهان برساند.

دوم آن كه مشركان هم چون كسي هستند كه كف دست خود را صاف گرفته، زير آب مي كند و انتظار دارد كه آب در دستش جمع شود و به دهانش برسد.

و سوم آن كه مشركان هم چون كسي هستند كه مي خواهد آب را در مشت خود نگاه دارد، در حالي كه اين كار بيهوده و نافرجام است.

اين مثال كنايه از تلاش هاي بيهوده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. جز خدا، به سراغ هر معبودي برويد، كاري از او ساخته نيست.

2. تقاضاي از خدا به حقيقت مي رسد، اما تقاضاي از معبودان دروغين، سراب و گمراهي است.

3. براي تفهيم مطالب از مثال هاي ساده و گويا استفاده كنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 223

قرآن كريم در آيه ي پانزدهم سوره ي رعد به سجده و فروتني افراد و سايه ها در برابر خدا اشاره مي كند و مي فرمايد:

15. وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّموتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَظِللُهُم بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ

و هر كه در آسمان ها و زمين است- خواه و ناخواه- و سايه هايشان، بامدادان و عصرگاهان [و شب هنگام ، تنها براي خدا سجده مي كنند.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «مَن» براي موجودات عاقل به كار مي رود؛ پس در اين جا منظور آن است كه همه ي موجوداتِ باخرد در برابر خدا فروتني و سجده مي كنند. «1»

2. «سجده» به

معناي نهايت خضوع، تسليم و فروتني است؛ يعني همه ي انسان ها و فرشتگان و صاحبان خرد، در برابر خدا فروتن اند.

البته گاهي اين فروتني از روي اختيار و با ميل خود آنهاست و به صورت به خاك افتادن و سجود تشريعي تبلور مي يابد و گاهي جنبه ي تكويني دارد؛ يعني اين موجودات در برابر قوانين آفرينش تسليم هستند و قوانين حيات و مرگ و رشد و ... بر آنها حكومت مي كند. «2»

3. مقصود از سجده ي موجودات غير انسان، يا همان سجده ي اختياريِ حقيقي با روش خاص آنهاست اگر چه ما متوجه آن نمي شويم (همان طور كه در مورد تسبيح موجودات بيان شد) يا مقصود سجده ي بالتسخير، يعني دلالت حالات موجودات بر حكمت الهي است (همان طور كه در مورد تسبيح رعد گذشت. «3»، «4»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 224

4. «كُرْه» به معناي كراهتي است كه از درون انسان سرچشمه مي گيرد، ولي «كَرْه» به معناي كراهتي است كه عامل بيروني دارد. در اين جا مقصود آن است كه برخي افراد، هم چون كافران، تحت تأثير عوامل بيرون از خودشان، مقهور قوانين آفرينش هستند. «1»

5. سايه ها امور عدمي هستند و در اثر فقدان نور به وجود مي آيند ولي از آن جا كه نورها از هر طرف آنها را احاطه كرده و آثاري براي خود دارند، در اين آيه به آنها اشاره شده است تا نشان دهد كه حتي سايه ها هم در پيشگاه خدا خاضع اند، يعني تابع قوانين تابش نور هستند.

6. تعبير سجده و خضوع صبحگاهي و عصرگاهي «2» كنايه از دوام آنهاست و مقصود آن است كه اين فروتني موجودات در همه ي ساعات ادامه دارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. همه ي خردمندان گيتي همواره

در برابر خدا فروتن اند (پس چرا شما فروتن نباشيد).

2. برخي افراد، با ميل و برخي اجباراً تسليم خدا هستند (پس چرا با ميل و افتخار سجده نكنيم و در صف مؤمنان نباشيم).

***

قرآن كريم در آيه ي شانزدهم سوره ي رعد با اشاره به ربوبيّت و خالقيّت خدا به نفي شرك مي پردازد و مي فرمايد:

16. قُلْ مَن رَّبُّ السَّموتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَآءَ لَا

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 225

يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعاً وَلَا ضَرّاً قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَي وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشبَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خلِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَهُوَ الْوحِدُ الْقَهَّارُ

(اي پيامبر) بگو: «چه كسي پروردگار آسمان ها و زمين است؟» بگو:

«خدا.» بگو: «پس آيا غير از او سرپرستاني گزيده ايد كه براي خودشان مالك هيچ سود و زياني نيستند؟!» بگو: «آيا نابينا و بينا مساويند؟! يا آيا تاريكي ها و نور برابرند؟! يا همتاياني براي خدا قرار دادند كه مانند آفرينش او آفريده اند، و (اين دو) آفرينش بر آنان مشتبه شده است؟!» بگو: «خدا آفريننده هر چيزي است؛ و او يگانه چيره است!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه، نخست به «ربوبيّت» خدا استدلال شده است؛ يعني به مشركان مي گويد: شما كه قبول داريد خدا پروردگار و مالك و مدبّر جهان است، پس او را سرپرست خود بدانيد و خواسته هاي خود را از او بطلبيد، نه از بت ها كه حتي مالك سود و زيان خود نيستند تا چه رسد كه بخواهند مشكل شما را بگشايند.

2. اين آيه به دو مثال گويا اشاره مي كند و مي فرمايد: كه هر خردمندي مي داند، بينا و نابينا و

ظلمت و نور يكسان نيستند.

بينايي و نور منبع هدايت است، اما تاريكي و نابينايي عامل گمراهي است؛ و خدا نور هستي و شرك نوعي تاريكي است؛ پس ايمان و كفر و شرك نيز برابر نيستند.

3. اين مثال هاي گويا اشاره به آن است كه براي مشاهده ي هر واقعيتي به دو چيز نياز است: چشم بينا و نور، كه بدون آنها مشاهده اي صورت نمي گيرد.

مشركاني كه هم چشم عقلشان كور است و هم محيط زندگي شان را ظلمت كفر و شرك فرا گرفته است، چگونه مي خواهند حق را ببينند.

4. اگر بت ها خالق بودند و چيزهايي شبيه مخلوقات خدا مي آفريدند،

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 226

ممكن بود كار بر مردم مشتبه شود و گروهي مشرك شوند و بت ها را سزاوار عبادت بدانند، در حالي كه خود مشركان نيز مي دانند كه خدا خالق همه چيز است و بت ها نمي توانند چيزي بيافرينند.

5. مقصود از اين كه خدا خالق همه چيز است، آن است كه خدا بالذات خالق همه چيز است و اين مطلب با اعمال اختياري انسان و آفرينشگري او منافات ندارد. چرا كه انسان داراي عقل و اختيار و افعال است. از اين روست كه انسان در برابر كردار خود مسئول است. يعني خدا علت اصلي و وجود دهنده و زمينه ساز افعال انسان است ولي انسان را مجبور به انجام كاري نكرده است؛ به عبارت ديگر، اراده ي انسان در طول اراده ي الهي است و خدا اراده كرده كه انسان بتواند كارهاي خود را بااختيار انجام دهد و او را اين گونه آفريده است.

6. در اين آيه پرسش و پاسخ هر دو از خداست؛ زيرا روشن بود كه مشركان هم ربوبيّت و خالقيت

خدا را قبول دارند ولي لوازم آن (مثل: پرستش خدا و كمك خواستن از او و نفي شرك) را نمي پذيرفتند.

7. اين آيات توسل به پيامبران و امامان و اوليا را نفي نمي كنند؛ چراكه روي سخن اين آيات با مشركاني است كه بت ها را شريك خدا و در عرض او قرار مي دهند و از آنها كمك مي جويند.

اما اگر كسي به فرمان خدا و در طول اراده ي الهي به دوستان خدا توسّل پيدا كند، منافاتي با توحيد ندارد و نوعي اطاعت از دستور خداست و سبب نزديك شدن انسان به خدا مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. پرورش دهنده و آفريننده ي جهان تنها خداست.

2. نسبت به خدا شناخت پيدا كنيد و به سراغ غير او نرويد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 227

قرآن كريم در آيه ي هفدهم سوره ي رعد با مثالي جالب و گويا، تصوير دقيقي از حالات و نشانه هاي حق و باطل ارائه مي كند و مي فرمايد:

17. أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رَّابِياً وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَآءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَآءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ

(خدا) از آسمان آبي فرستاد، و دره هايي از سيل به اندازه (گنجايش) آنها روان شد، و سيل، كفي فراوان و بلند بر خود آورد، و از آنچه براي بدست آوردن زيوري يا كالايي، آتش بر آن مي افروزند (نيز) كفي مانند آن [بر آيد]؛ خدا، حق و باطل را چنين (مَثَل) مي زند؛ و امّا كف، به كناري مي رود، ولي آنچه به مردم سود مي رساند پس در زمين مي ماند؛ خدا مَثَل ها

را چنين مي زند!

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين مثال پرمعنا، با عباراتي موزون، منظره ي حق و باطل به صورتي عالي ترسيم، و نشانه هاي حق و باطل ارائه شده تا انسان بتواند واقعيت حق را از پندار باطل تشخيص دهد.

2. نشانه هاي حق و باطل كه در اين آيه به آنها اشاره شده عبارت اند از:

الف) حق هميشه سودمند است و هم چون آب زلال مايه ي حيات است، اما باطل بيهوده و بي فايده است و هم چون كف هاي روي آب كسي را سيراب نمي كند.

ب) باطل هميشه مستكبر و بالانشين و پرسروصدا و بي محتواست، اما حق، فروتن، كم سروصدا، پرمحتوا و سنگين است.

ج) حق همواره متكي به خود است، اما باطل از آبروي حق بهره مي گيرد و خود را به لباس او در مي آورد؛ يعني باطل در بقاي خود مديون حق است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 228

د) باطل هم چون «كف» آب است كه در بازارِ آشفته و هنگام آلوده شدن آب با اجسام خارجي به وجود مي آيد، در حالي كه اگر اوضاع آرام باشد و آب صاف باقي بماند، باطل ظهوري پيدا نمي كند.

آري اگر جامعه آرام باشد و معيارها و ضابطه ها شفاف بيان شوند باطل جايي براي خود نمي بيند و به سرعت كنار مي رود، اما اگر پاكي و ناپاكي به هم آميخت و محيط با خرافات و شايعات و جدال ها آلوده شد باطل رخ مي نمايد.

ه) باطل در يك لباس ظاهر نمي شود و در هر محيطي به رنگي درمي آيد تا بتواند چهره ي خود را پنهان سازد؛ هم چون كف هاي محيط آب و كوره هاي فلزات كه به شكل هاي مختلف درمي آيند.

و) حق هم چون آب جويبارهاي زلال، در نهايت، مي ماند چراكه سودمند است. اما باطل هم چون

كف روي آب است كه پس از مدتي از بين مي رود.

رفتن باطل هم به وسيله ي پرتاب شدن از محيط است؛ «1» چراكه پس از مدتي قدرت نگه داري خويش را از دست مي دهد.

3. از امام علي عليه السلام حكايت شده كه

اگر باطل از آميزش با حق خالص شود، بر حق جويان مخفي نخواهد ماند، و اگر حق از آميزش با باطل رهايي يابد، زبان بدگويان از آن قطع خواهد شد. «2»

4. بقاي هر موجود و مكتبي، وابسته به ميزان سودرساني اوست و حق به همين دليل باقي مي ماند. اما باطل به خاطر آميزش با حق و حق نمايي است كه چند صباحي دوام دارد و بقاي آن نيز به مقدار حقّي است كه با آن آميخته است. به همين ترتيب، انسان ها و گروه هاي سياسي و مكتب ها و برنامه ها به اندازه ي حقانيّت خود دوام مي يابند.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 229

5. فيض الهي بر انسان ها هم چون باران فرو مي ريزد و هيچ گونه بخل و محدوديتي در آن نيست، اما اين انسان ها هستند كه هم چون پستي و بلندي هاي زمين، ظرف هاي مختلفي دارند و به اندازه ي آمادگي و ظرفيت خود از فيض الهي بهره مي گيرند. هر اندازه روح و قلب و وجود افراد وسعت بيش تري داشته باشد، بهره ي بيش تري مي برند.

6. برخي از مفسران از اين آيه سه تشبيه استفاده كرده اند:

الف) نزول وحي از آسمان كه به نزول قطرات حيات بخشِ باران تشبيه شده است.

ب) دل هاي انسان ها كه به زمين ها و دره ها با ظرفيت هاي مختلف تشبيه شده است.

ج) وسوسه هاي شيطاني كه به كف هاي آلوده تشببيه شده است. «1»

7. مبارزه ي حق و باطل هميشگي است و هم چون جريان آب در زمان ها و

مكان هاي مختلف ادامه مي يابد.

و زندگي در پرتو تلاش براي تهيه ي وسايل و زينت آلات رفاهي ادامه مي يابد. ولي در كوره ي حوادث است كه ناخالصي ها روشن مي شود و كنار مي رود.

8. قرآن در موارد متعددي از مَثَل استفاده كرده است. مثال در مباحث علمي، تربيتي، اجتماعي و اخلاقي جايگاه رفيعي دارد و فوايد زيادي براي آن برشمرده اند كه برخي از آنها عبارت اند از:

الف) مسائل عقلي و ماوراي حسّ را محسوس مي كند.

ب) راه دور استدلال هاي پيچيده را نزديك مي كند.

ج) باعث مي شود كه مسائل همگاني شود و توده ي مردم بتوانند مباحث علمي را درك كنند.

د) سبب مي شود كه اطمينان بيش تري به مطالب استدلالي پيدا شود.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 230

ه) افراد لجوج را خاموش مي سازد و بهانه ها را برطرف مي كند.

و) سبب راهنمايي و هدايت مردم مي شود.

البته گاهي بدانديشان و منافقان نيز براي گمراه ساختن افراد ساده دل، از مثال استفاده مي كنند كه بايد مراقب مثال هاي انحرافي باشيم.

آموزه ها و پيام ها:

1. براي توضيح مطالب از مثال استفاده كنيد و در مثال هاي قرآن دقت كنيد.

2. فيض الهي جاري است و هر كس به اندازه ي ظرفيت خود از آن بهره مي برد.

3. در نهايت حق مي ماند و باطل از بين مي رود.

4. چيزهاي مفيد در جهان استمرار مي يابند.

***

خردمندان و نشانه ها و صفات آنان

قرآن كريم در آيه ي هجدهم سوره ي رعد به حق گرايان و پاداش آنها و باطل گرايان و كيفر آنان اشاره كرده، مي فرمايد:

18. لِلَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَي وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُواْ لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْاْ بِهِ أُوْلئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَيهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ

براي كساني كه (دعوت) پروردگارشان را پذيرفتند، نيكي است؛ و كساني كه (دعوت) او را نپذيرفته اند، اگر (بر فرض)

تمام آنچه در زمين است، و همانندش را با آن داشته باشند، حتماً آن را (براي نجات خود از عذاب) تاوان مي دهند؛ آنان، برايشان حساب بدي است؛ و مقصدشان جهنّم، و چه بد بستري است!

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 231

نكته ها و اشاره ها:

1. «حُسني به معناي نيكي است كه معناي وسيعي دارد و شامل هرگونه خير و سعادت و خصلت هاي نيك و فضايل اخلاقي و زندگي اجتماعي پاك و پيروزي بر دشمن تا بهشت جاودان مي شود. «1»

2. فرستادگان الهي كساني هستند كه دعوت پروردگار را به مردم مي رسانند «2» و آنان را به حيات، راه مستقيم و آمرزش الهي و نجات و بهشت فرا مي خوانند. «3»

3. در اين آيه آمده است كه اگر باطل گرايان دو برابر تمام ثروت هاي زمين را داشتند، حاضر بودند همه ي آن را براي نجات خود از عذاب بدهند؛ اين تعبير نشان مي دهد كه نهايت آرزوي يك انسان آن است كه مالك تمام دارايي هاي روي زمين شود؛ و مقصود آن است كه هر چه داشته باشند، حاضرند براي رهايي خود بدهند، چون در حال غرق شدن ثروت همه ي دنيا نيز سودي ندارد.

4. در مورد «سُوء الحِساب» مفسران چند ديدگاه ارائه كرده اند:

الف) منظور حساب رسي دقيق از افراد است، وگرنه حساب بد به معناي ستمكاري، درباره ي خداي عادل مفهومي ندارد. اين تفسير در احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز آمده است. «4»

ب) منظور حساب رسي همراه با سرزنش باطل گرايان است.

ج) منظور پاداش بدي است كه براي مخالفان حق است، همان گونه كه

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 232

مي گوييم: «حساب فلان كس را كف دست او بگذاريد».

البته اين تفاسير با هم منافاتي ندارند و

ممكن است هر سه مورد نظر باشد هرچند احتمال اول و سوم قوي تر است.

5. مردم در رستاخيز دو گروه هستند:

گروه اول كساني كه حساب آساني دارند و در مورد آنان سخت گيري نمي شود. «1»

و گروه دوم كساني كه با شدّت و دقّت به حساب آنان رسيدگي مي شود. «2»

شايد اين به خاطر رفتار آنها در دنياست كه گروهي نسبت به مردم آسان گير و باگذشت و گروهي سخت گيرند و حق خود را تا آخر از آنان مي گيرند و كم ترين گذشتي ندارند كه در احاديث اهل بيت عليهم السلام اين كار سرزنش شده است. «3»

6. واژه ي «مِهاد» در اصل به معناي آماده كردن است و به معناي بستر نيز مي آيد؛ چون براي استراحت آماده است. اين تعبير آيه اشاره به آن است كه باطل گرايان، به جاي استراحت در بستر، بايد در شعله هاي آتش بيارامند. «4»

آموزه ها و پيام ها:

1. مردم در برابر دعوت و فراخوان الهي دو نوع برخورد مي كنند:

حق گرايان با ميل مي پذيرند و پاداش نيك مي گيرند و باطل گرايان نمي پذيرند و راهيِ دوزخ مي شوند (اينك شما كدام راه را انتخاب مي كنيد).

2. در انديشه ي پارتي بازي، بازخريد و تاوان در رستاخيز نباشيد كه سودي ندارد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 233

قرآن كريم در آيه ي نوزدهم سوره ي رعد عدم تساوي دانايان و كوردلان را يادآور مي شود و با اشاره به اولين ويژگي خردمندان مي فرمايد:

19. أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَي إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْببِ

و آيا كسي كه مي داند آنچه از طرف پروردگارت بر تو فرود آمده حق است، همانند كسي است كه او نابيناست؟! تنها خردمندان متذكّر مي شوند؛

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران قرآن برآن اند كه

اين آيه تأكيد زيادي بر دعوت مردم به فراگيري علم و مبارزه با جهل مي كند؛ چراكه افراد نادان را نابينا شمرده است. «1»

2. در اين آيه از افراد نادان با عنوان «جاهل» ياد نشد، بلكه با عنوان «نابينا و كوردل» ياد شد. اين تعبير اشاره به آن است كه عظمت نور قرآن چنان جلوه گر است كه هر فرد با بصيرتي آن را مي بيند و اگر كسي اين حقيقت و آفتاب روشن را نديد، دليل بر آن است كه چشم دل او از كار افتاده است.

3. منظور از «اعمي در اين جا «كوردلي» و «بي بصيرتي» است نه كور بودن چشم سر؛ يعني چه بسيار افرادي كه ظاهراً چشم دارند ولي حقايق را نمي بينند و چه بسيار افرادي كه ظاهراً نابينا هستند ولي روشن دل و بابصيرت اند.

4. واژه ي «اولو الألباب» در اصل از ريشه ي «لُب» به معناي مغز است؛ «2» يعني انسان هاي خردمند و صاحب مغز حقانيّت قرآن را درك مي كنند و عدم تساوي دانايان و كوردلان را متوجه مي شوند و از آنها پند مي گيرند.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 234

آموزه ها و پيام ها:

1. دانا و نادان مساوي نيستند.

2. انسان بي خبر از حق، كوردل است.

3. تنها خردورزي عامل تذكّر و توجه و پندآموزي است.

***

قرآن كريم در آيات بيستم و بيست و يكم سوره ي رعد به پنج ويژگي خردمندان اشاره كرده، مي فرمايد:

20 و 21. الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلَا يَنقُضُونَ الْمِيثقَ* وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ

(همان) كساني كه به پيمان خدا وفا مي كنند، و پيمان محكم را نمي شكنند؛* و كساني كه آنچه را خدا فرمان به پيوستنش

داده، مي پيوندند؛ و از (مخالفت) پروردگارشان مي هراسند؛ و از حساب بد مي ترسند؛

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات به پنج ويژگي مهم صاحبان مغز و خرد اشاره شده است كه هر كدام از آنها يكي از برنامه هاي زندگي حق گرايان خردمند را روشن مي سازد.

2. منظور از «عهد الهي» در آيه، معناي وسيع آن است كه هرگونه پيمان فطري انسان با خدا، و پيمان هاي عقلي (يعني آنچه انسان با نيروي تفكر از حقايق هستي و مبدء و معاد درك مي كند) و پيمان هاي شرعي (يعني پيمان پيامبر صلي الله عليه و آله با مردم در رابطه با اطاعت خدا) را شامل مي شود، همان طور كه پيمان هاي انسان ها با يكديگر را نيز شامل مي شود، زيرا خدا دستور داده كه اين پيمان ها نيز محترم شمرده شوند.

3. در برخي احاديث از امام كاظم عليه السلام حكايت شده كه

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 235

مقصود از ميثاق در اين آيه، همان پيمان عالم ذر و پيمان ولايت امام علي عليه السلام است. «1»

البته اين گونه احاديث يكي از مصاديق پيمان را در آيه بيان مي كنند.

در ازل بست دلم با سر زلفت پيوند

تا ابد سرنكشد و ز سر پيمان نرود

آن چنان مهر توام در دل و جان جاي گرفت

كه اگر سر برود، از دل و از جان نرود (حافظ)

4. مقصود از برقراري ارتباط و وصل پيوندها نيز معناي وسيع آن است كه شامل پيوندهاي زير مي شود:

الف) پيوند و ارتباط تكويني و وجودي انسان با خدا كه بدون آن دستگاه آفرينش از كار مي افتد و ارتباط قانوني و تشريعي با او، كه بدون آن تكامل و رشد و

هدايت انسان متوقف مي شود.

ب) ارتباط انسان با رهبران الهي، هم چون پيامبر و امام، كه بدون آن انسان گمراه و سرگردان مي شود.

ج) ارتباط انسان با جامعه ي بشري، به ويژه كساني كه حق بيش تري بر او دارند، هم چون پدر و مادر و خويشاوندان.

د) ارتباط انسان با خودش كه مأمور حفظ و تكامل آن است. «2»

5. در برخي احاديث از اهل بيت عليهم السلام حكايت شده كه مقصود از اين آيه، پيوند با مؤمنان و خويشاوندان يا ارتباط با امام و آل محمد عليهم السلام است. «3»

البته هر كدام از اين احاديث، به يك بعد از ارتباطات انسان اشاره دارد.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 236

6. «صِله ي رحم» يكي از وظايف مسلمانان است و اين امر منحصر در ديدار و ملاقات نيست و شامل كمك هاي مالي، فكري و علمي نيز مي شود.

در حديثي آمده است كه امام صادق عليه السلام در آستانه ي رحلت از دنيا، دستور دادند براي بستگاني كه به ايشان جسارت كرده بودند، هديه اي بفرستند، و هنگامي كه از حضرت در اين مورد پرسش شد، آيه ي فوق را تلاوت كردند. «1»

امام صادق عليه السلام طبق اين حديث، به ما مي آموزند كه شرط صله ي رحم كردن، علاقه و خوش رفتاري خويشاوندان نيست.

7. واژه ي «خشيت» به معناي ترسي است كه به خاطر درك عظمت چيزي در انسان پيدا مي شود و همراه با احترام و معرفت است. در آيات قرآن اين حالت يكي از خصايص دانشمندان در برابر خدا شمرده شده است «2» در حالي كه «خوف» به معناي هرگونه ترسي است؛ يعني معناي اعم دارد. «3»

8. «سُوء الحساب»- همان طور كه ذيل آيه ي 18 همين سوره بيان شد- يا به

معناي حساب رسي دقيق در قيامت است و يا محاسبه ي همراه با سرزنش و يا پاداش بد قيامت.

آموزه ها و پيام ها:

1. وفاي به عهد و پيمان شكني نكردن، حفظ پيوندهاي مكتبي و الهي و ترس از سختي حساب قيامت، از آثار عقل و خردورزي است.

2. (اگر خود را خردمند مي دانيد)، نشانه هاي خردمندان را بشناسيد (و بدانها آراسته شويد).

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 237

قرآن كريم در آيه ي بيست و دوم سوره ي رعد به پنج ويژگي ديگر خردمندان اشاره كرده، مي فرمايد:

22. وَالَّذِينَ صَبَرُواْ ابْتِغَآءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنهُمْ سِرّاً وَعَلَانِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُوْلئِكَ لَهُمْ عُقْبَي الدَّارِ

و كساني كه در طلب (رضايت) ذات پروردگارشان شكيبايي مي كنند؛ و نماز را برپا مي دارند؛ و از آنچه به آنان «روزي» داده ايم، پنهاني و آشكارا، (در راه خدا) مصرف مي كنند؛ و با نيكي، بدي را دور مي سازند؛ آنان، برايشان فرجام [نيك سراي [ديگر] است.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه پنج ويژگي خردمندان را بيان مي كند كه در حقيقت بيان برنامه هاي خردمندانه ي آنهاست كه زندگي سعادتمندي را در دنيا و آخرت برايشان به ارمغان مي آورد.

2. مقصود از «صبر» در اين آيه معناي وسيع آن است كه هرگونه استقامت در برابر مشكلات و گناهان و صبر در هنگام اطاعت و شكيبايي در برابر غرور نعمت ها را شامل مي شود.

3. «وَجْه» در اصل به معناي صورت است و در اين جا يا به معناي عظمت است، زيرا صورت مهم ترين قسمت ظاهري بدن است و يا به معناي رضايت و خشنودي است، چرا كه در هنگام جلب رضايت صورت افراد را متوجه خود مي سازيم.

اين تعبير اشاره به آن است كه هرگونه صبر در

صورتي ارزش دارد كه به خاطر عظمت پروردگار، يا براي جلب رضايت او باشد. صبري كه براي رياكاري يا جلب توجه مردم و مظلوم نمايي يا ارضاي غرور شخصي باشد، ارزشي ندارد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 238

4. نماز يكي از مصاديق بارز ارتباط انسان با خدا و وفاي به عهد الهي است، اما از آن جا كه در سرنوشت انسان تأثير مهمي دارد، آن را جداگانه ذكر كرد تا نشان دهد كه خردمندان به نماز و ارتباط مستمر با خدا اهميت زيادي مي دهند.

5. «رزق» در اين آيه شامل هرگونه موهبت، هم چون مال، علم، قدرت و مقام، مي شود. انسان خردمند از همه ي اين روزي ها به ديگران مي بخشد و پيوند خود را با مردم محكم مي سازد.

6. انفاق و بخشش خردمندان در راه خدا گاهي به صورت پنهان انجام مي گيرد تا آبروي افراد محفوظ بماند و انجام دهنده ي عمل از رياكاري دور شود و گاهي آشكارا صورت مي گيرد تا سبب تشويق ديگران به كار خير گردد.

7. آنچه مردم انفاق و بخشش مي كنند از خداست، پس افراد نبايد نسبت به بخشش هاي خود مغرور شوند.

8. قرآن كريم با باريك بيني خاصي به اصل عمل انفاق و بخشش و كيفيت آن توجه كرده، كيفيات مختلف آن را در زمان ها و مكان هاي متفاوت مورد توجه قرار مي دهد و راه هاي آن را برمي شمارد.

9. در مورد «دفع بدي ها به وسيله ي نيكي ها» مفسران دو احتمال داده اند:

الف) خردمندان بدي را با بدي پاسخ نمي دهند، بلكه با نيكوكاري در پاسخ بدكاري ديگران، آنان را شرمنده و پشيمان مي كنند. «1»

بدي را بدي سهل باشد جزا

اگر مردي احسِن الي من اساء «2» (سعدي)

ب) خردمندان نه

تنها پس از انجام خطا و گناه پشيمان مي شوند و توبه مي كنند، بلكه آن بدي را با انجام كار نيك جبران مي كنند كه به اين كار، «تكفير» يا پوشاندن گناه گفته مي شود.

البته اين احتمال نيز هست كه اين آيه به هر دو معنا اشاره داشته باشد.

10. در احاديث اسلامي نيز به هر دو معنا اشاره شده است:

از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حكايت شده كه به «مَعاذ بن جَبَل» فرمودند:

هنگامي كه كار بدي كردي، در كنار آن كار خوبي انجام بده كه آن را محو كند. «1»

و از امام علي عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

برادرت را در برابر كار خلافي كه انجام داده است، به وسيله ي نيكي سرزنش كن و شرّ او را از طريق احسان به او برطرف كن. «2»

11. پاسخ بدي را با نيكي دادن در مواردي صحيح است كه اين كار اخلاقي مؤثر واقع شود و خطاكار را متوجه و پشيمان سازد، وگرنه اجراي قوانين و حدود اسلامي در مورد بدكاران لازم مي شود.

12. در اين آيه از فرجام نيك خردمندان ياد شده است كه ممكن است شامل عاقبت به خير شدن در دنيا و آخرت باشد، هر چند با توجه به آيه ي بعد، ظاهراً، فرجام نيكِ سراي آخرت را بيان مي كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. صبر، نماز، انفاق، نيك فرجامي و پاسخ بدي را با خوبي دادن، از نشانه هاي خردمندان است.

2. اگر فرجام نيك مي خواهيد، به صفات خردمندان آراسته شويد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 240

قرآن كريم در آيات بيست و سوم و بيست و چهارم سوره ي رعد به پاداش هاي خردمندان در رستاخيز و نعمت هاي بهشتي و رفتار

فرشتگان با آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

23 و 24. جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَآئِهِمْ وَأَزْوجِهِمْ وَذُرِّيتِهِمْ وَالْمَلئِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِّن كُلِّ بَابٍ* سَلمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ

(همان) بوستان هاي (ويژه) ماندگار كه وارد آن مي شوند، و هر كس از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان شايسته باشد، (نيز وارد مي شود)؛ و فرشتگان از هر دري بر آنان وارد مي گردند؛* (و مي گويند:) سلام بر شما به خاطر شكيبايي تان! و چه نيكوست فرجام سراي [ديگر].

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات قرآن آمده است كه جهنّم هفت در دارد «1» و در احاديث اسلامي نيز آمده كه بهشت داراي هشت در است. «2»

شايد اين اشاره به آن است كه راه هاي رسيدن به سعادت و بهشت از راه هاي جهنّم بيش تر است و اين به خاطر پيشي گرفتن رحمت خدا بر خشم اوست.

2. منظور از درهاي بهشت و جهنّم، درهاي معمولي نيست كه براي راحتي يا طبقات مختلف مردم قرار مي دهند، بلكه اشاره به همان كارهايي است كه عامل ورود به بهشت يا جهنّم است؛ و از اين روست كه در احاديث آمده است كه يكي از درهاي بهشت «درِ مجاهدان» است كه رزمندگان اسلام

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 241

از آن در وارد مي شوند. «1»

و يا در آيات قبل به برنامه هاي هشتگانه ي خردمندان اشاره شده بود كه هر كدام دري از درهاي بهشت است. «2»

3. در اين آيه آمده است كه بستگان خردمندان در بهشت به آنان ملحق مي شوند و اين براي تكميل نعمت هاي آنها و رفع نقصان فراق خويشان است.

4. در اين آيه به پدران و فرزندان و همسران شايسته ي خردمندان بهشتي اشاره

شده كه به آنان ملحق مي شوند، ولي در واقع مقصود همه ي بستگان آنهاست؛ زيرا اگر پدران وارد بهشت شوند، همسران و فرزندان شايسته ي آنان نيز وارد مي شوند كه در اين صورت، برادران و خواهران و مادران خردمندان نيز در بهشت به آنان ملحق شده اند.

5. مقصود از «جَنّات عَدْن» بوستان هاي بهشتي است كه ماندگار است و در مدت طولاني (يا جاويدان) در آن مي مانند.

البته مقصود قسمت خاصي از بهشت است كه امتيازات ويژه دارد و تنها سه گروه پيامبران، صديقان، يعني ياران خاص آنها، و شهيدان وارد آن مي شوند. «3»

6. «سلام» يكي از نام هاي خدا وتبريك خدا بر پيامبران و بهشتيان است و فرشتگان نيز با سلام به بهشتيان خوش آمد مي گويند و پيام آن، تبريك، احترام، دعا و امان است. «4»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 242

7. در اين آيه آمده است كه فرشتگان تنها از «صبر» خردمندان ياد مي كنند، در حالي كه آنان كارهاي نيك ديگري نيز داشتند؛ زيرا صبر هم چون سرِ ايمان است كه ايمان بدون آن ارزش ندارد و اين استقامت است كه پشتوانه ي هر كار مثبت فردي و اجتماعي است و تمام برنامه هاي ديگرِ خردمندان در سايه ي شكيبايي تحقق مي يابد و به نتيجه مي رسد.

آموزه ها و پيام ها:

1. پاداش خردمندان نيكوكار، حضور در بهشت همراه با خانواده است.

2. شرط ورود به بهشت، شايسته كاري است.

3. به ميهمانان خود با سلام خوش آمد گوييد (كه سلام شعار بين المللي مسلمانان و رمز آشنايي خداباوران در دنيا و آخرت است).

4. سرچشمه ي كمالات صبر است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 243

بهشت در قرآن

الف) نام و درجات بهشت:

1. جنت: بهشت (بقره، 82 و 111

و ...)؛

2. جنّة الخلد: بهشت ماندگار (فرقان، 15)؛

3. جنّات عدن: بوستان هاي ويژه ي ماندگار (كهف، 31)؛

4. جنّات المأوي: بوستان هاي منزلگاه (سجده، 19)؛

5. جنّات الفردوس: بوستان هاي فردوس (كهف، 107)؛

6. جنّات النعيم: بوستان هاي پرنعمت (واقعه، 12)؛

7. جنّتان: دو بوستان مخصوص مقربان (الرّحمن، 46)؛

8. من دونهما جنّتان: دو بوستان ياران دست راست (الرحمن، 62)؛

9. جنّة عاليه: بوستان عالي و بلندمرتبه (غاشيه، 10)؛

10. روضات الجنّات: باغ هاي بهشت (شوري، 22)؛

11. دار السلام: سراي سلامت (انعام، 127)؛

12. دارالمتقين: سراي پارسايان (نحل، 30)؛

13. دار المقامة: سراي ماندني (فاطر، 35)؛

14. دار القرار: سراي پايدار (غافر، 39)؛

15. عقبي الدار: فرجام خوش سراي باقي (رعد، 22).

ب) راه ها و وسايل ورود به بهشت:

1. ايمان و عمل شايسته (بقره، 82)؛

2. تقوا (پارسايي) (مريم، 63)؛

3. احسان و نيكوكاري (مائده، 85)؛

4. جهاد و شهادت (توبه، 11)؛

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 244

5. ترك هواپرستي (نازعات، 40- 41)؛

6. پيش گامي در ايمان (واقعه، 10)؛

7. هجرت و جهاد (توبه، 20- 22)؛

8. صبر و تحمل مشكلات (دهر، 12)؛

9. ايمان و ثبات قدم بر راه مستقيم (احقاف، 13- 14)؛

10. اطاعت از خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله (نساء، 13)؛

11. اخلاص (صافات، 39- 43)؛

12. صدق و راستي (مائده، 119)؛

13. خودسازي (طه، 6- 75)؛

14. بخشش و استغفار (آل عمران، 136- 133)؛

15. ترس از خدا (الرّحمن، 46)؛

16. توليّ و تبرّي (مجادله، 22)؛

17. اهتمام به نماز (معارج، 22- 34)؛

ج) درهاي بهشت (زمر، 73؛ ص، 50 و رعد، 23- 24).

د) نعمت هاي بهشتي:

اول) نعمت هاي معنوي

1. احترام ويژه (يس، 58؛ رعد، 23 و ...)؛

2. محيط صلح و صفا (حجر، 47؛ يونس، 25 و ...)؛

3. امنيت (دخان، 51؛ اعراف، 49 و ...)؛

4. دوستان موافق و باوفا (نساء، 69- 70)؛

5. برخوردهاي محبت آميز

(واقعه، 25- 26 و ...)؛

6. نشاط فوق العاده ي دروني (زخرف، 70؛ مطففين، 24 و ...)؛

7. احساس خشنودي خدا (آل عمران، 15؛ توبه، 72 و ...)؛

8. نظر خدا به انسان و نظر انسان به خدا (قيامت، 22- 23)؛

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 245

9. هر چه بخواهند مي دهند (شوري، 22؛ زمر، 34 و ...)؛

10. نعمت هايي كه در تصور نمي گنجد (سجده، 17)؛

11. جاودانگي نعمت هاي بهشتي (رعد، 35).

دوم) نعمت هاي مادي

1. بوستان هاي بهشتي (نساء، 13 و ...)؛

2. نهرهاي بهشتي (محمد، 15 و ...)؛

3. سايه هاي لذت بخش (واقعه، 27- 31 و انسان، 13)؛

4. منازل و قصرهاي بهشتي (توبه، 72 و فرقان، 75)؛

5. فرش ها و تخت ها (انسان، 13؛ غاشيه، 16 و ...)؛

6. ميوه هاي بهشتي (الرحمن، 52 و 68)؛

7. شراب پاك (دهر، 5، 6 و 21 و محمد، 15)؛

8. شراب تسنيم (مطففين، 27 و واقعه، 19)؛

9. ظرف ها و جام ها (زخرف، 71 و واقعه، 18)؛

10. لباس هاي بهشتي (كهف، 31؛ حج، 23 و ...)؛

11. زيورهاي بهشتي (كهف، 31؛ حج، 23)؛

12. همسران بهشتي (دخان، 54؛ بقره، 25 و ...)؛

13. خدمتكاران و ساقيان (طور، 24 و واقعه، 27- 28)؛

14. پيش پذيرايي (آل عمران، 198).

يادآوري: نعمت هاي بهشتي ويژگي هاي خاصي دارند (هم چون زوال ناپذيري و جاودانگي و ...) كه با نعمت هاي دنيايي قابل مقايسه نيست بلكه شبيه آنهاست؛ از اين رو مطالب براي تقريب به ذهن است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 246

قرآن كريم در آيه ي بيست و پنجم سوره ي رعد به پيمان شكنانِ فسادگر و كيفر آنان اشاره كرده، مي فرمايد:

25. وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ ميثقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُوْلئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ

و كساني كه پيمان خدا را پس از

محكم ساختن آن مي شكنند، و آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده مي گسلند، و در زمين فساد مي كنند، آنان برايشان لعنت است! و بدي سراي [ديگر] براي ايشان است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات گذشته ي سوره ي رعد، دو خط اساسي در ميان بشريت تصوير شد: يكي خط حق گرايانِ خردمند كه ويژگي هاي آنان بيان شد؛ و دوم خط باطل گرايان بدفرجامي كه به جاي خردورزي، به فسادگري مي پردازند.

2. اين آيه پيمان شكني، قطع رابطه ها و فسادگري را سه ويژگي مهم باطل گرايان برشمرده است.

3. مقصود از عهدشكني، شكستن پيمان هاي فطري، عقلي و تشريعي است كه در آيه ي بيستم بيان شد كه خردمندان بدانها پاي بندند.

4. مقصود از قطع رابطه، در اين جا، همان قطع رابطه با خدا، رهبران الهي، مردم و با خويشتن است كه در آيه ي بيست و يكم اين سوره بيان شد كه خردمندان اين رابطه ها را برقرار مي سازند.

5. «فساد» به معناي خروج از حد اعتدال است كه در مورد جان، بدن و چيزهايي كه از حد اعتدال خارج مي شود تصوّر مي گردد. «1» و شامل هرگونه تخريب و ويرانگري است كه نقطه ي مقابل صلاح است.

اين واژه در قرآن كريم معناي وسيعي دارد و از جنايات فرعون گرفته تا

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 247

گناهاني هم چون كم فروشي و نابودي كشاورزي و نسل را شامل مي شود. «1»

6. فساد هنگامي كه با تعبير «في الارض» بيايد، به معناي فسادگري در زمين است كه اشاره به جنبه هاي اجتماعي فساد است.

فسادي كه در اين آيه به عنوان صفت باطل گرايان مطرح است، در حقيقت نتيجه ي همان پيمان شكني و قطع رابطه اي است كه آنان انجام مي دادند. «2»

7. «لعنت» به معناي دور ساختن همراه با خشم

است كه از جانب خدا، در دنيا، به معناي دوري از رحمت و در آخرت به معناي كيفر است و اگر از ناحيه ي مردم باشد، به معناي نفرين است.

8. در اين آيه و آيات قبل، از شيوه ي مقابله و مقايسه ي ويژگي هاي دو گروه حق گرايان خردمند و باطل گرايان فسادگر استفاده شد تا افراد بتوانند با مقايسه ي آنها راه خود را انتخاب كنند. اين يكي از شيوه هاي تربيتي و تبليغي قرآن است.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيمان شكنان و پيوندگسلان فسادگر، بدفرجام هستند.

2. اگر رحمت الهي را مي طلبيد، از فسادگري و پيمان شكني دوري گزينيد.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و ششم سوره ي رعد به ويژگي هاي ديگر باطل گرايان و بي ارزشي دنيا و قانون رزق اشاره كرده، مي فرمايد:

26. اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ وَفَرِحُواْ بِالْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتعٌ

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 248

خدا «روزي» را براي هر كس كه بخواهد (و شايسته بداند) گسترده سازد و تنگ گرداند؛ و [لي كافران به زندگي پست (دنيا) شادمان شدند؛ در حالي كه زندگي پست (دنيا) در [برابر] آخرت، جز كالاي [ناچيزي نيست.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقدار روزي به دست خداست، پس براي كالاي بي ارزش دنيا عهدشكني و پيوندگسلي و فسادگري نكنيد.

كليد فتح اقاليم در خزاين اوست

كسي به قوت بازوي خويش نگشاد دست (سعدي)

2. مقدار روزي و كم و زياد آن به دست خداست، اما در اين مورد بايد به چند نكته توجه كرد:

الف) اراده و خواست خدا بي حساب و دل خواه نيست، بلكه خواست او از حكمت او جدا نيست و براساس لياقت و تلاش افراد به آنان روزي مي دهد.

ب) گاهي

كم شدن روزي هاي مؤمنان در اثر گناهان آنها يا براي امتحان آنان و يا جلوگيري از طغيان و سركشي آنهاست، همان طور كه در برخي آيات اشاره شده است. «1»

ج) خواست و اراده ي خدا، اسباب و علل تكويني جهان را نفي نمي كند؛ يعني كم و زياد شدن رزق انسان تابع شرايطي است كه بر زندگي انسان حاكم است و تلاش و اخلاص و تنبلي و آلودگي در آن نقش تعيين كننده اي دارد؛ به عبارت ديگر، خدا اسباب و زمينه ها را فراهم مي كند و بر اساس ميزان تلاش انسان رزق او كم و زياد مي شود.

3. در احاديث اسلامي كه از اهل بيت عليهم السلام حكايت شده، تأكيد فراوان

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 249

شده كه از سستي و كسالت و پرخوابي و بي كاري دست برداريد و به دنبال تأمين معاش مادي خود برويد. «1»

همان گونه كه از امام كاظم عليه السلام حكايت شده كه

خدا بنده ي پرخواب را دشمن مي دارد و از بنده ي بي كار در خشم است. «2»

4. واژه ي «متاع» در اين آيه به صورت نكره آمده است، تا نشان دهد كه كالاي دنيا در آخرت ناچيز و بي ارزش است.

اگر اهل معرفتي دل در آخرت بندي

نه در خرابه ي دنيا كه محنت آباد است (سعدي)

5. انسان نبايد فقط به دنبال دنيا برود و با رسيدن به آن خشنود و شادمان شود و از آخرت غفلت كند؛ و يا فقط به دنبال آخرت برود و رهبانيّت و گوشه نشيني پيشه كند و از معاش و زندگي دنيا غافل شود.

اسلام مي خواهد انسان مسلمان معتدل باشد و از سعادت دنيا و آخرت بهره مند شود و از اين روست

كه در اين آيه كساني را كه فقط به دنبال دنيا مي روند و بدان دل شادند سرزنش مي كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. رزق انسان به دست خداست (پس براي كم و زياد كردن آن گناه نكنيد).

2. دنياي شما كالايي كوچك و بي ارزش است؛ پس (از آخرت غافل نشويد و) بدان شادمان نشويد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 250

قرآن كريم در آيه ي بيست و هفتم سوره ي رعد به بهانه جويي كافران پاسخ مي دهد و مي فرمايد:

27. وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلَآ أُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهْدَي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ

و كساني كه كفر ورزيدند مي گويند: «چرا نشانه (معجزه آسايي) از طرف پروردگارش بر او فرود نيامده است؟!» بگو: «در حقيقت خدا هر كس را (به خاطر اعمالش) بخواهد، در گمراهي وانهد؛ و هر كس را كه باز گردد، به سوي خود راهنمايي مي كند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. از فعل مضارع «مي گويند» استفاده مي شود كه كافران مكرر ايراد مي گرفتند كه چرا پيامبر صلي الله عليه و آله معجزه اي نمي آورد و با اين كه معجزات پيامبر صلي الله عليه و آله را ديده بودند بازهم بهانه ي معجزه ي جديد مي گرفتند؛ در حالي كه قرآن كه معجزه ي جاويدان است در منظر آنان بود.

2. «آيه» به معناي «نشانه» و در اين جا مقصود «معجزه» است. معجزه كاري خارق عادت است كه به فرمان خدا، براي اثبات ادعاي نبوت به مردم ارائه مي شود، تا هدايت شوند.

3. كافران واقعاً نمي خواستند به حقانيت پيامبر صلي الله عليه و آله پي ببرند، بلكه آنان به دنبال معجزات اقتراحي بودند؛ يعني هر زماني بهانه مي گرفتند و از پيامبر صلي الله عليه و آله تقاضاي معجزات

جديد مي كردند، در حالي كه وظيفه ي اساسي پيامبر صلي الله عليه و آله تبليغ، تعليم، ارشاد و هشدار به مردم بود و آوردن معجزه يك امر استثنايي بود كه با آوردن قرآن تحقق يافته بود. «1»

4. در اين آيه بيان شده كه «هر كس را خدا بخواهد گمراه مي كند.» اين به

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 251

معناي جبر نيست، و گرنه تكليف و عذاب گمراهان معنا نداشت.

مقصود آن است كه هر كس بر لجاجت، تعصب، جهل و گناه پافشاري كند، توفيق هدايت نمي يابد و در گمراهي وا نهاده مي شود، اما هر كس دست از اين امور ناپسند بردارد و به سوي خدا بازگردد، با نور وحي و نبوّت هدايت مي يابد.

آموزه ها و پيام ها:

1. كافران بهانه جو هستند.

2. به سوي خدا بازگرديد، تا از هدايت الهي استفاده كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و هشتم سوره ي رعد به ويژگي هاي حق گرايان و تأثير ياد خدا در آرامش دل ها اشاره مي كند و مي فرمايد:

28. الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

(همان) كساني كه ايمان آورده اند، و دل هايشان با ياد خدا آرام مي گيرد؛ آگاه باشيد، كه تنها با ياد خدا دل ها آرامش مي يابد!

نكته ها و اشاره ها:

1. «ذِكر» گاهي به معناي ادامه ي حفظ مطالب (در ذهن) مي آيد و به يادآوري چيزي به زبان يا قلب نيز گفته مي شود؛ و از اين روست كه ذكر را به دو قسم زباني و قلبي تقسيم مي كنند كه هر كدام از آنها يا بدون فراموشي و يا پس از فراموشي است.

2. مقصود از ذكر در اين آيه، تنها اين نيست كه نام خدا را مكرر به زبان آورد، بلكه

منظور توجه داشتن با قلب و جان به خدا و عظمت و آگاهي و حضور اوست.

اين توجه سبب حركت و تلاش به سوي نيكي هاست و سدّ محكمي در برابر گناهان ايجاد مي كند.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 252

3. در حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده كه

ذكر خدا در همه حال، آن نيست كه «سبحان اللَّه والحمد للَّه ولا اله الّا اللَّه واللَّه اكبر» بگويد، بلكه آن است كه هنگام مواجه شدن با گناهان از خدا بهراسد و آن گناه را ترك كند. «1»

4. در احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله، امام علي عليه السلام و ائمه اطهار عليهم السلام به عنوان ذكر الهي شمرده شده اند «2» و قرآن نيز هدف نماز را ذكر الهي معرفي كرده است. «3»

روشن است كه اين موارد در حقيقت بيان مصاديق ذكر و ياد خداست؛ يعني چون پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام و نماز انسان را به ياد خدا مي اندازند، ياد آنها در طول ذكر الهي و از مصاديق آن است.

5. مقصود از «قلوب» در اين آيه، همان بُعد دوم شخصيت انسان، يعني روح اوست كه با ياد خدا مطمئن مي شود و آرام مي گيرد.

6. اضطراب ها و نگراني ها از بلاهاي زندگي انسان و از بيماري هاي مختلف روحي و جسمي اند و آرامش هميشه يكي از گم شده هاي بشريت است. گاهي انسان براي رسيدن به آرامش، به عوامل كاذب، هم چون مواد الكلي و مواد مخدّر پناه مي برد، در حالي كه آرامش واقعي در پناه و ياد خداست.

جمله ي بي قراري ات از طلب قرار توست

طالب بي قرار شو تا كه قرار آيدت 7. برخي

از عوامل نگراني در زندگي بشر عبارت اند از:

الف) آينده ي تاريك، كه با اميد به امداد و هدايت الهي برطرف مي شود.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 253

ب) گذشته ي تاريك و گناه آلود، كه با توبه و اميد به آمرزش الهي برطرف مي شود.

ج) ضعف و ناتواني در برابر عوامل طبيعي و مشكلات و دشمنان، كه با تكيه بر قدرت لايزال الهي، انسان از تنهايي به در مي آيد و ترسش برطرف مي شود.

د) احساس پوچي در زندگي كه ناشي از بي هدفي است؛ مؤمنان داراي هدفي الهي و برنامه اي روشن هستند و از اين جهت نگراني ندارند.

ه) نگراني از هدر رفتن زحمت ها؛ اين مطلب نيز با اعتقاد به خدايي كه در همه جا هست و همه چيز را مي بيند و پاداش مناسب مي دهد، برطرف مي شود.

و) سوءظن ها و توهم ها و خيالات پوچ در يك زندگي ايماني و ديني وجود ندارد؛ چرا كه دين به انسان دستور حُسن ظن و واقع گرايي مي دهد.

ز) دنياپرستي و دل باختگي به زرق و برق دنيا و نگراني از دست دادن آن كه يكي از مشكلات بشر است براي مؤمنان واقعي وجود ندارد.

ح) ترس از مرگ كه سراسر وجود انسان ها را پر كرده و زندگي را به كام شهوت پرستان تلخ مي كند؛ چرا كه نقطه ي پايان شادي آنهاست.

اما انسان مؤمن، مرگ را پلي مي داند براي عبور از دنيا به زندگي برين آخرت؛ پس، از آن ترسي ندارد، چراكه نقطه ي آغاز راحتي و شادماني اوست.

بنابراين، با ايمان به خدا و ياد او عاملي براي نگراني و ترس باقي نمي ماند و انسان مؤمن به آرامش و اطمينان مي رسد و بهداشت رواني او تأمين مي شود. «1»

آن دم كه با تو باشم،

يك سال هست روزي

و آن دم كه بي تو باشم يك لحظه هست سالي (حافظ)

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 254

8. مقصود از اين كه فرمود: «تنها ياد خدا مايه ي آرامش دل ها مي شود.» آن است كه عوامل ديگر هم چون پول، قدرت و مقام نمي تواند آرامش روحيِ واقعي و دايمي براي انسان به ارمغان بياورند.

ياد تو روح پرور و وصف تو دل فريب

نام تو غم زدايي و كلام تو دل ربا (سعدي)

9. در برخي از آيات قرآن، خشيت و ترس از خدا مطرح شده. «1» و در اين جا ياد خدا مايه ي آرامش معرفي شده است؛ زيرا مقصود از آرامش، همان آرامش رواني در برابر ترس از عوامل مادي است، كه ترسي منفي و ركودآور است.

اما مقصود از خشيت و ترس از خدا، ترس از كوتاهي در انجام مسئوليت هاي خويش است كه ترسي سازنده و حركت آفرين است.

آموزه ها و پيام ها:

1. ايمان و آرامش قلبي، نشانه ي حق گرايي و بازگشت به سوي خداست.

2. ياد خدا عامل بهداشت رواني است.

3. به ياد خدا باشيد كه تنها ياد خدا دل ها را آرام و مطمئن مي سازد.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و نهم سوره ي رعد به فرجام نيك و پاداش مؤمنان شايسته كار اشاره كرده، مي فرمايد:

29. الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصلِحتِ طُوبَي لَهُمْ وَحُسْنُ مَئَابٍ

كساني كه ايمان آوردند و [كارهاي شايسته انجام دادند، پاكيزه ترين (زندگي)، و بازگشت نيكو براي ايشان است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 255

نكته ها و اشاره ها:

1. «طُوبي به معناي بهترين و پاكيزه ترين است؛ «1» يعني همه ي نيكي ها و پاكي ها و بهترين زندگي و نعمت ها و آرامش ها و دوستان براي مؤمنان شايسته كار پيش بيني شده است. «2»

2. شرط

بهترين زندگي و نيكي و پاكي دو چيز است: اول ايمان و دوم عمل شايسته.

3. در احاديث متعددي حكايت شده كه

طوبي درختي است كه اصل آن در خانه ي پيامبر صلي الله عليه و آله يا علي عليه السلام در بهشت است و شاخه هاي آن همه جا بر سر مؤمنان و بر فراز خانه هايشان گسترده است و ميوه هاي نيكويي دارد. «3»

شايد اين مثال براي تجسّم مقام پيشوايي آنان و پيوند ناگسستني آنها با مؤمنان است كه ثمرات زيادي براي آنان دارد.

البته اين گونه احاديث برخي از مصاديق طوبي، يا كامل ترين مصداق آن را بيان مي كند، ولي مفهوم آيه منحصر در اين مصداق آخرتي نيست.

آموزه ها و پيام ها:

1. بهترين زندگي در دنيا و آخرت، در انتظار حق باوران شايسته كردار است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 256

2. اگر فرجام نيك و زندگي پاكيزه مي خواهيد، مؤمني شايسته كردار شويد.

***

قرآن كريم در آيه ي سي ام سوره ي رعد به رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و هدف آن و كفر مشركان نسبت به رحمان اشاره كرده، مي فرمايد:

30. كَذلِكَ أَرْسَلْنكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَآ أُمَمٌ لِتَتْلُوَاْ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَآإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ

بدين سان تو را در ميان امتي فرستاديم كه پيش از آن، امت هاي [ديگري سپري شدند، تا آنچه را به سوي تو وحي نموده ايم بر آنان بخواني [و پيروي كني ، در حالي كه آنان به (خداي) گسترده مهر كفر مي ورزند؛ بگو: «او پروردگار من است؛ هيچ معبودي جز او نيست؛ تنها بر او توكّل كرده ام؛ و بازگشت [من تنها به سوي اوست.»

شأن نزول:

حكايت كرده اند كه در

سال ششم هجري، هنگام نوشتن صلح نامه ي حُديبيه، پيامبر صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام دستور داد كه بنويسد: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم»، اما مشركان گفتند: ما «رحمان» را نمي شناسيم ...

سپس گفت وگويي بين آنان درگرفت و برخي پيشنهاد جنگ كردند، اما پيامبر صلي الله عليه و آله آن را نپذيرفت و طبق پيشنهاد مشركان، «بِسمكَ اللّهم» نوشتند. «1»

آيه ي فوق به اين مناسبت فرود آمد و آنان را به خاطر مخالفت با نام «رحمان» سرزنش كرد.

البته اين شأن نزول در صورتي صحيح است كه اين آيه ي سوره ي رعد در

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 257

مدينه فرود آمده باشد، و گرنه، با زمان صلح حديبيه مطابقت ندارد.

البته مشهور آن است كه سوره ي رعد مكي است و سياق آيات نيز همين مطلب را تأييد مي كند، اما احتمال اول نيز ممكن است صحيح باشد.

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين آيه و شأن نزول آن و آيات ديگر قرآن «1» استفاده مي شود كه مشركان مكه، نام «رحمان» را براي خدا نمي پسنديدند و آن را ريشخند مي كردند؛ زيرا اين نام در ميان آنان معمول نبود.

2. قرآن كريم بر نام «رحمان» تأكيد دارد و آن را در آغاز 113 سوره ي قرآن و در موارد ديگري ذكر كرده است. اين نام لطف عام پروردگار را نشان مي دهد و رحمت فراگير او را بر همه ي موجودات و دوست و دشمن يادآور مي شود.

3. اين آيه رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله را به سوي امتي خاص معرفي كرده است، اما در آيات ديگر قرآن رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله را به سوي همه ي مردم و جهاني معرفي كرده است؛ «2»

البته اين دو مطلب با هم منافاتي ندارند؛ چراكه اين آيه بخشي از مأموريت پيامبر صلي الله عليه و آله را بيان مي كند.

4. اين آيه هدف رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله را تلاوت آيات قرآن، يعني خواندن قرآن و پيروي كردن از محتواي وحي معرفي كرده است.

بنابراين، پيامبر صلي الله عليه و آله در همان حالي كه وحي را براي مردم مي خواند، خود الگوي عملي آنان بود.

5. در اين آيه «رحمن» پروردگار يگانه اي معرفي شده كه بر او توكّل مي شود و بازگشت به سوي اوست. اين اوصاف اللَّه است كه در آيات ديگر قرآن بدانها اشاره شده است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 258

آموزه ها و پيام ها:

1. هدف رسالت، خواندن قرآن و پيروي از آن است.

2. در برابر كافران از حريم خدا و نام هاي او دفاع كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و يكم سوره ي رعد به بهانه جويي مشركان پاسخ داده و با هشدار به آنان و بيان تخلّف ناپذير بودن وعده ي الهي مي فرمايد:

31. وَلَوْ أَنَّ قُرْءَاناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَي بَل لِّلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً أَفَلَمْ يَاْيْئَسِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَن لَّوْ يَشَآءُ اللَّهُ لَهَدَي النَّاسَ جَمِيعاً وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُواْ تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِّن دَارِهِمْ حَتَّي يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَايُخْلِفُ الْمِيعَادَ

و اگر (بر فرض) قرآني بود كه بوسيله آن كوه ها روان شود، يا زمين بدان قطعه قطعه گردد، يا بوسيله آن با مردگان سخن گفته شود، (باز هم ايمان نخواهند آورد)؛ ليكن همه كارها تنها از آنِ خداست. و آيا كساني كه ايمان آورده اند (از ايمان آوردن كافران) نااميد نشده اند،

(و نمي دانند) كه اگر (بر فرض) خدا بخواهد مسلماً همه مردم را هدايت مي كند؟! و كساني كه كفر ورزيده اند، پيوسته به خاطر آنچه با زيركي ساختند، [بلاهاي كوبنده اي به آنان مي رسد، يا به نزديكي خانه آنان فرود مي آيد، تا وعده خدا فرا رسد؛ كه خدا از وعده (خود) تخلّف نمي كند.

شأن نزول:

حكايت شده كه گروهي از مشركان در پشت كعبه با پيامبر صلي الله عليه و آله ملاقات كردند و به ايشان گفتند: اگر دوست داري از تو پيروي كنيم به وسيله ي قرآن، اين كوه هاي مكه را عقب بران تا محدوده ي ما گسترش يابد و زمين را بشكاف و چشمه ها و نهرهايي پديد آور تا درخت بكاريم و زراعت كنيم و باد را مسخّر

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 259

ما كن تا بر آن سوار شويم و به شام برويم و باز گرديم و جدّ خودت يا يكي از مردگان را زنده كن تا از او بپرسيم كه آيا آنچه تو مي گويي حق است.

در اين رابطه به كارهاي داود و سليمان و عيسي عليهم السلام استناد مي كردند و مي گفتند: تو كه كم تر از آنها نيستي، پس اين كارها را انجام بده. «1»

در اين هنگام آيه ي فوق فرود آمد و پاسخ آنان را داد.

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين آيه و شأن نزول آن استفاده مي شود كه مشركان از پيامبر صلي الله عليه و آله درخواست معجزات اقتراحي مي كردند؛ يعني آنان افرادي لجوج بودند كه حاضر به پذيرش حق نبودند و معجزه را براي منافع شخصي، هم چون زمين كشاورزي و باغ داري و تجارت مي خواستند نه براي پي بردن به حقانيت پيامبر صلي الله عليه و آله و

در حقيقت به نوعي پيامبر صلي الله عليه و آله را ريشخند مي كردند، در حالي كه معجزه تنها براي درك حقيقت و اثبات نبوّت پيامبر صلي الله عليه و آله و با فرمان خدا فرود مي آمد و با وجود معجزاتي هم چون قرآن، نياز به معجزه ي جديدي نبود؛ از اين رو خدا و پيامبرش به مشركان جواب مثبت ندادند.

2. اين آيه بيان كرده كه اگر خدا مي خواست، مي توانست همه ي مردم را مجبور سازد كه ايمان بياورند، و او بر همه چيز تواناست، ولي هرگز چنين كاري نخواهد كرد؛ زيرا ايمان اجباري ارزشي ندارد و تكامل و معنويت لازم را به دنبال نمي آورد.

3. «قارعة» در اصل به معناي «كوبيدن» است؛ و در اين جا اشاره به كوبنده اي است كه انسان را مي كوبد و به او هشدار مي دهد، تا اگر آماده ي بيدار شدن است بيدار شود. اين تعبير شامل هرگونه مصيبت شخصي يا جمعي و مشكلات، جنگ ها و حوادث دردناك مي شود. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 260

4. برخي مشكلات و حوادثي كه به انسان ها مي رسد، به خاطر اعمال خود آنهاست.

5. در اين آيه، مقصود از «وعده ي الهي» و فرمان الهي، قيامت يا مرگ و يا فتح مكه است كه آخرين قدرت مشركان را در هم شكست.

آموزه ها و پيام ها:

1. انتظار نداشته باشيد كه همه ي مردم ايمان بياورند.

2. هرگونه معجزه اي براي مشركان لجوج و بهانه گير آورده شود، باز هم ايمان نمي آورند.

3. همه ي كارها به دست خداست (پس نگران نباشيد).

4. كافران منتظر حوادث كوبنده و دردناك باشند.

5. وعده هاي الهي تخلّف ناپذير است.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و دوم سوره ي رعد به ريشخند شدن پيامبران توسط كافران و مهلت

دادن خدا به كافران اشاره كرده، مي فرمايد:

32. وَلَقَدِ اسْتُهْزِي ءَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ

و قطعاً پيش از تو فرستادگاني ريشخند شُدند؛ و به كساني كه كفر ورزيدند مهلت دادم سپس آنان را گرفتار (مجازات) كردم؛ پس كيفر [من چگونه بود؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه تسلّي خاطر و دل داري به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است كه اگر مشركان از تو بهانه جويي مي كنند و معجزات رنگارنگ مي خواهند و بدين وسيله تو را ريشخند

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 261

مي كنند، نگران مباش كه با پيامبران قبلي نيز بدرفتاري كردند و آنها را ريشخند كردند، ولي سرانجام گرفتار عذاب الهي شدند.

2. اين آيه به يكي از سنت ها و قوانين الهي در مورد كافران گناهكار، يعني قانون «مهلت دادن» اشاره كرده است. خدا افراد مشرك و كافر و گناهكار را بلا فاصله پس از انحراف مجازات نمي كند، بلكه به آنان مهلت مي دهد تا شايد متوجه كردار زشت خود شوند و توبه كنند و يا حجت بر آنان تمام شود و با ادامه ي گناه مستحق مجازات سخت الهي شوند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مطالعه ي تاريخ پيامبران و مشكلات آنان، براي رهبران ديني، عبرت آموز و تسلّي بخش است.

2. سنت و قانون خدا آن است كه به كافران مهلت مي دهد و (پس از اتمام حجّت) آنان را گرفتار عذاب مي كند.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و سوم سوره ي رعد به پوچي و بي دليل بودن شرك و عوامل پذيرش آن اشاره كرده، مي فرمايد:

33. أَفَمَنْ هُوَ قَآئِمٌ عَلَي كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لَايَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَمْ بِظهِرٍ مِّنَ

الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ مَكْرُهُمْ وَصُدُّواْ عَنِ السَّبِيلِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ

و آيا كسي كه او بر (سر) هر شخصي، بدانچه بدست آورده، ايستاده (و مراقب اوست، هم چون كسي است كه اين صفات را ندارد)؟! و براي خدا همتاياني قرار دادند؛ بگو: «آنها را نام ببريد! بلكه چيزي را به او خبر مي دهيد كه (از وجود آن) در زمين آگاه نيست، يا سخنان ظاهري (و بدون دليل) مي گوييد؟!» بلكه براي كساني كه كفر ورزيدند، نيرنگشان آراسته شده است، و از راه (خدا) باز داشته شده اند؛ و هر كس را خدا (به خاطر اعمالش) در گمراهي وانهد، پس هيچ راهنمايي براي او نخواهد بود.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 262

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به مشركان اعتراض مي كند كه چگونه خدا را با بت ها قرين مي كنيد و آنها را شريك خدا قرار مي دهيد.

آيا نگهبانِ هستي با بتي كه كاري از او ساخته نيست برابر است؟!

آيا كسي كه مراقب اعمال شماست، با بت بي جان برابر است؟!

جالب اين است كه قرآن پاسخ اين پرسش ها را نمي دهد و آن را به وجدان و عقل مشركان وامي گذارد.

2. احاطه ي خدا چنان است كه گويي بالاي سر همگان ايستاده و تدبير و تصرف مي كند و اعمال آنان را زير نظر دارد و حسابشان را بررسي مي كند و پاداش و كيفر مي دهد. «1»

3. در اين آيه از مشركان مي خواهد كه نام هاي شريكان خدا را ببرند، مقصود از اين جمله، يا آن است كه بت ها بي ارزش تر از آن اند كه نام و نشاني داشته باشند.

و يا آن است كه صفات آنها را بيان كنيد تا متوجه شويد كه بت هاي بي جان

شايسته ي پرستش نيستند.

و يا آن است كه كارهاي بت ها را برشماريد تا روشن شود كه سود و زياني ندارند و مشكلي را نمي گشايند، پس نمي توانند هم رديف خدا قرار گيرند.

البته ممكن است همه ي اين معاني مورد نظر باشند. «2»

4. اين كه در آيه مي فرمايد: «به خدا خبر مي دهيد از چيزي كه در زمين نمي داند.» مقصود آن است كه خدا از همه چيز جهان و كره ي خاكي خبر دارد، پس چگونه شما از شريك هاي او خبر مي دهيد، در حالي كه خود خدا از آنها خبر ندارد.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 263

5. سخنان شرك آميز كافران، توخالي و ظاهري است؛ يعني در واقع آنان در دل به چنين بت هايي ايمان ندارند؛ به اين نشانه كه آنان در گرفتاري هاي سخت به خدا پناه مي برند؛ «1» چرا كه مي دانند از بت ها كاري ساخته نيست.

6. در اين آيه به عوامل گرايش مشركان به شرك اشاره شده است، كه همان مكرها، نيرنگ ها، دروغ ها و تهمت هاي آنان است؛ يعني آنان اين ها را به هم مي بافند، تا جايي كه كم كم خودشان باور مي كنند و اين سخنان شرك آميز در نظرشان آراسته و زيبا جلوه مي كند.

7. مقصود از اين كه فرمود: «هر كس را خدا گمراه سازد، هيچ راهنمايي براي او نخواهد بود.» بيان گمراهي اجباري نيست؛ چرا كه اگر گمراهي بشر اجباري بود، حساب و كيفر گمراهان بي معنا مي شد و اين با حكمت الهي منافات داشت.

منظور آن است كه رفتار و عقايد نادرست و انحرافيِ برخي انسان ها آنان را به گمراهي مي كشاند، ولي از آن جا كه خدا علت نهايي هر چيز و عملي است، اين كار به خدا نسبت داده شده است.

آموزه ها و

پيام ها:

1. عقل و فطرت خود را داور كنيد، تا متوجه شويد كه خدا نمي تواند همتا داشته باشد.

2. شرك، ادعايي توخالي و بدون دليل و ساخته و پرداخته ي كافران است.

3. هدايت و راه نمايي تنها از جانب خداست.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 264

قرآن كريم در آيه ي سي و چهارم سوره ي رعد با اشاره به فرجام عذاب آلود كافران در دنيا و آخرت مي فرمايد:

34. لَّهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ

براي آن (مشرك) ان در زندگي پست (دنيا) عذابي است؛ و حتماً عذاب آخرت سخت تر است؛ و براي آنان، در برابر (عذاب) خدا، هيچ نگهدارنده اي نيست!

نكته ها و اشاره ها:

1. عذاب كافران در دنيا، ناكامي و شكست نهايي، سيه روزي و آبروريزي و امثال آن است. «1»

2. عذاب كافران در آخرت دردناك تر و سخت تر است؛ چرا كه عذابي هميشگي و همراه با انواع ناراحتي هاست و هيچ ياوري در آن جا نيست؛ به خلاف عذاب دنيا كه كوتاه مدت و محدود است.

3. از عبارت «هيچ ياوري براي كافران مشرك در قيامت نيست.» استفاده مي شود كه شفاعت شفاعتگران در قيامت شامل حال كافران مشرك نمي شود. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. كافران شرك پيشه در دنيا و آخرت مُعذّب اند.

2. كفر (نورزيد كه) فرجامي عذاب آلود دارد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 265

قرآن كريم در آيه ي سي و پنجم سوره ي رعد به فرجام و جزاي پارسايان و كافران اشاره مي كند و مي فرمايد:

35. مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهرُ أُكُلُهَا دَآئِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَي الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ عُقْبَي الْكفِرِينَ النَّارُ

مثال بهشتي كه پارسايان [و خودنگهداران بدان وعده داده شده اند، (هم چون بوستاني است كه)

نهرها از زير [درختان]- ش روان است، ميوه هاي آن و سايه اش دائمي است؛ اين فرجام كساني است كه پارسايي (و خودنگهداري) كردند؛ و فرجام كافران، آتش است!

نكته ها و اشاره ها:

1. «مَثَل» با «مِثل» و «مِثال» تفاوت دارد. «مِثل» به شبيه چيزي گويند، يعني دو چيز كه با هم ديگر از جهتي شباهت دارند، مِثل هم هستند، هر چند يكي مصداق ديگري نيست؛ همان طور كه ابراهيم عليه السلام و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در جهت بت شكني مِثل هم بودند.

و «مثال»، همان مصداق واقعي يك كلي است؛ همان طور كه «ابراهيم عليه السلام» مثال براي كلي «پيامبر» است.

اما «مَثَل» به چيزي گويند كه مرتبه ي نازل چيزي است و اگر كامل بود، مي توانست مصداق آن باشد؛ يعني هرگاه مُدل چيزي را از جنس ديگري و در مكان و زمان ديگري بسازند، اين چيز مَثَل آن است، همان طور كه باغ هاي دنيايي مَثَل بوستان هاي بهشتي اند، اما برخي از ويژگي هاي بوستان هاي بهشتي، مثل دايمي بودن ميوه ها، در باغ هاي دنيايي وجود ندارد.

2. تعبير به مَثَل در مورد بوستان هاي بهشتي، شايد براي آن است كه بوستان ها و نعمت هاي بهشتي براي انسان ها كه درك محدود حسّي دارند، قابل وصف كردن نيست و اصولًا حقايق نعمت ها و لذت هاي بهشتي، چيزي برتر از لذت هاي مادي است كه تا كسي نبيند و حسّ نكند، نمي تواند درك

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 266

كند و فقط مي توان با مَثَل زدن شبحي از آن را براي انسان ترسيم كرد.

همان گونه كه براي كودكي در شكم مادر، دنياي وسيع بيرون را ترسيم كنند.

3. ميوه هاي بهشتي با ميوه هاي دنيايي متفاوت است؛ ميوه هاي درختان دنيا، فصلي و در معرض

آفات هستند و ممكن است در يك سال اصلًا نباشند، اما ميوه هاي بهشتي، هميشگي اند.

4. سايه هاي بهشتي دايمي است؛ يعني مثل سايه ي درختان باغ هاي دنيا نيست كه صبحگاهان بيش تر و در ظهر كم رنگ مي شود و گاهي بر اثر خزان از بين مي رود.

از اين تعبير استفاده مي شود كه در بهشت، نور و سايه وجود دارد، ولي نورش شديد و سوزنده نيست «1» و بوستان هاي بهشتي خزان ندارند.

5. اين آيه، نعمت هاي بهشتيان را به طور مفصل بيان كرده، اما در مورد كافران دوزخي به يك جمله ي كوتاه خشك و خشن بسنده كرده است و بدين ترتيب سرنوشت نيكوي پارسايان را با سرنوشت عذاب آلود كافران مقايسه كرده تا مردم، خود، راه خود را انتخاب كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. فرجام پارسايان بهشتي گوارا و فرجام بدكاران جهنّمي سوزان است.

2. بيان اوصاف بوستان هاي بهشتي در قرآن، نوعي مَثَل براي درك بهتر حقايق برتر بهشتي است.

3. اگر طالب بهشتيد، پارسايي پيشه سازيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 267

قرآن كريم در آيه ي سي و ششم سوره ي رعد به برخورد متفاوت اهل كتاب و گروه هاي ديگر با قرآن اشاره كرده، مي فرمايد:

36. وَالَّذِينَ ءَاتَيْنهُمُ الْكِتبَ يَفْرَحُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الْأَحْزَابِ مَن يُنكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَآ أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلَآ أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُواْ وَإِلَيْهِ مَئَابِ

و كساني كه كتاب [الهي به آنان داده ايم، از آنچه به سوي تو فرو فرستاده شده شادمانند؛ و از [ميان احزاب كساني هستند كه بخشي از آن را انكار مي كنند؛ (اي پيامبر) بگو: «فرمان داده شده ام كه تنها خدا را بپرستم؛ و به او شرك نورزم؛ فقط به سوي او فرا مي خوانم؛ و بازگشت [من تنها

به سوي اوست.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين جا مقصود از «كساني كه به آنان كتاب داده شده»، «1» همان يهوديان و مسيحيان جزيرة العرب هستند كه با اهل مكه رفت و آمد داشتند و آيات قرآن را مي شنيدند و خوشحال مي شدند؛ چون آنها را مطابق نشانه هاي پيامبر آخرالزمان مي ديدند كه مايه ي آزادي آنان از قيد و بندها و تحريف ها مي شد.

2. مقصود از «احزاب» در اين آيه، يا گروه هايي از اهل كتاب هستند كه در اثر تعصب هاي قومي و مذهبي تسليم حقايق ديني كتاب هاي آسماني و قرآن نمي شدند؛ و يا مشركان هستند كه به صورت گروه هاي پراكنده، بدون مذهب خاص زندگي مي كردند. «2»

البته اين احتمال نيز هست كه مقصود، هر دو گروه فوق باشند.

3. گروهي از مخالفان اسلام برخي آيات قرآن را مي پذيرفتند و برخي را

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 268

انكار مي كردند؛ يعني هر چه با هدف و ميل شخصي آنان سازگار بود مي پذيرفتند و آنچه با منافع شخصي يا حزبي آنان ناسازگار بود رد مي كردند.

آري؛ اين ها احزابي هستند كه مقاصد خود را در دين جست وجو مي كنند.

4. اين آيه به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور استقامت در خطّ اصيل و راه مستقيم مي دهد. اين آموزه اي براي همه ي مؤمنان حق پرست است كه جز در برابر خدا تسليم نشوند و مردم را تنها به سوي او فرا خوانند و در ميان آيات قرآن تبعيض قايل نشوند.

آموزه ها و پيام ها:

1. پذيرش شادمانه ي آيات الهي نيكوست.

2. حزب گرايي كوركورانه و انكار برخي آيات الهي، آفتي فكري و اجتماعي است.

3. هم چون پيامبر صلي الله عليه و آله در برابر خدا تسليم شويد و تنها به سوي او فراخوانيد.

4. همگان

به سوي خدا بازمي گرديد (پس مراقب عقايد، گفتار و كردار خود باشيد).

***

قرآن كريم در آيه ي سي و هفتم سوره ي رعد با اشاره به احكام روشن قرآن، به پيامبر صلي الله عليه و آله هشدار مي دهد و مي فرمايد:

37. وَكَذلِكَ أَنزَلْنهُ حُكْماً عَرَبِيّاً وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَآءَهُم بَعْدَ مَا جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَالَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ

و بدين سان آن (قرآن) را بصورت حكمي واضح فرو فرستاديم؛ و اگر بعد از آن كه آگاه شدي، از هوس هاي آنان پيروي كني، براي تو در برابر (عذاب) خدا هيچ ياوري و هيچ نگهدارنده اي نيست!

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 269

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «عربي» در اصل به معناي سخن روشن و فصيح است و گاهي به معناي شريف نيز مي آيد.

مفسران در مورد عربي بودن قرآن چند احتمال داده اند:

الف) قرآن سخني روشن است كه حق را ثابت و باطل را آشكار مي سازد.

ب) قرآن شريف است.

ج) قرآن به زبان عربي فرود آمده است. «1»

اما در اين جا معناي اول مقصود است و با واژه ي «حكم» نيز مناسبت بيش تري دارد؛ هرچند در برخي آيات قرآن احتمالًا به معناي سوم آمده است. «2»

2. اين آيه به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله هشدار مي دهد كه از هوس هاي كافران و مشركان پيروي نكند؛ بدين ترتيب خدا روشن مي سازد كه اولًا با كسي حساب خصوصي ندارد و ثانياً، آموزه اي است براي ديگران كه از اين هشدار درس عبرت بگيرند و مواظب رفتار خود باشند؛ پس مقصود آيه اين نيست كه احتمال انحراف در مورد پيامبر صلي الله عليه و آله وجود دارد.

3. مسئوليت انسان آگاه بيش تر است و پس از

آگاهي و اتمام حجّت، هيچ نوع انحراف و پيروي از هواي نفس ديگران از او پذيرفته نمي شود.

4. اين آيه يادآور شده كه اگر خدا بخواهد كسي را مجازات كند، نه از سرپرست و ياري گر و نه از نگه دارنده و مدافع، كاري برنمي آيد.

5. واژه ي «حكم» در اين آيه، يا به معناي احكام الهي و يا حكمت و يا حاكم ميان حق و باطل است. «3»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 270

البته در اين جا مقصود «قرآن» است كه مي تواند هر سه صفت فوق را داشته باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن احكامي روشن و آگاهي بخش دارد كه حجّت را تمام مي كند.

2. پس از آگاهي و اتمام حجت، از هواي نفس پيروي نكنيد كه در اين صورت، از هيچ انحرافي چشم پوشي نخواهد شد.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و هشتم سوره ي رعد به اشكالات مخالفان نسبت به نبوّت پاسخ مي دهد و مي فرمايد:

38. وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوجاً وَذُرِّيَّةً وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِئَايَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتبٌ

و بيقين فرستادگاني را پيش از تو فرستاديم؛ و براي آنان همسران و نسلي قرار داديم؛ و براي هيچ فرستاده اي سزاوار نيست (و حق ندارد) كه نشانه (معجزه آسايي) را جز به رخصت خدا بياورد؛ براي هر سرآمد (و زماني حكم) نوشته شده ايست.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به بعضي از اشكالات مخالفان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله پاسخ داده است.

برخي از مخالفان مي گفتند: چرا پيامبر از جنس بشر است و همسر و فرزند دارد؟ و قرآن پاسخ داد كه پيامبران قبلي نيز اين گونه بودند.

اما برخي ديگر گفتند: چرا اين پيامبر هر

وقت ما مي خواهيم معجزه نمي آورد؟ «1»

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 271

و قرآن پاسخ داد كه: معجزه امري دل خواه نيست، بلكه در اختيار خداست (و او معجزه را براي اتمام حجّت و هدايت مردم مي فرستد نه طبق هوس هاي مردم.)

برخي ديگر از مخالفان گفتند: چرا اين پيامبر برخي احكام تورات و انجيل را تغيير مي دهد و نسخ مي كند؟ «1»

و قرآن پاسخ داد كه هر قانوني مخصوص زماني است كه براي آن نوشته و مقرر شده است «2» (و كتاب هاي آسماني هم چون كتاب هاي درسي كلاس هاي مختلف دانشگاه بشريت است و در آخرين مرحله ي بلوغ بشريت، برنامه ي نهايي الهي صادر شد).

2. پيامبران از ميان انسان ها بودند و مثل آنان همسر و فرزند داشتند، و با اين حال برنامه ي دين را در زندگي خود پياده مي كردند، تا الگويي قابل پيروي براي بشريت ارائه شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. زمان در احكام و مقررات الهي نقش دارد و برخي احكام اديان الهي مخصوص زمان خاصي است.

2. به اشكالات مخالفان نبوّت پاسخ دهيد و از كيان رهبر جامعه ي اسلامي دفاع كنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 272

حوادث قطعي و قابل تغيير

قرآن كريم در آيه ي سي و نهم سوره ي رعد به قانون بداء و حوادث ثابت و متغيّر اشاره كرده، مي فرمايد:

39. يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتبِ

خدا هرچه را بخواهد نابود مي كند و [يا] استوار مي دارد؛ ونوشته اصلي (: علم الهي) تنها نزد اوست.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به يك قانون كلي الهي اشاره مي كند كه با عبارت هاي متفاوت بيان شده است؛ از جمله اين كه

موجودات و حوادث، دو مرحله ي قطعي و مشروط دارند؛ يعني گاهي حادثه اي قطعي است

كه هيچ تغييري در آن راه پيدا نمي كند، كه اين مرحله را لوح محفوظ يا ام الكتاب مي خوانند.

و گاهي حادثه اي غيرقطعي و مشروط به شرايطي است كه اين مرحله را لوح محو و اثبات خوانند كه ممكن است با تغيير شرايط، آن حادثه اتفاق نيفتد.

به عبارت ديگر، گاهي حادثه اي را با علل ناقصه ي آن در نظر مي گيريم، كه جنبه ي قطعي ندارد و گاهي با علل تامّه، كه تخلّف ناپذير است و حتماً واقع مي شود.

و علم خدا گاهي به علل ناقصه تعلق مي گيرد كه با عنوان لوح محو و اثبات خوانده مي شود و گاهي به علل تامّه تعلق مي گيرد، كه لوح محفوظ خوانده مي شود.

2. در اين مورد احاديث متعددي از اهل بيت عليهم السلام حكايت شده «1» كه اشاره به اين معناي آيه دارند. از جمله از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه

قسمتي از حوادث حتمي است كه تحقق مي پذيرد و قسمتي ديگر مشروط به شرايطي است كه در نزد خداست و هر كدام را

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 273

صلاح بداند، مقدم مي دارد يا محو مي كند و هر كدام را اراده كند، اثبات مي نمايد. «1»

3. يكي از مسائلي كه با لوح محو و اثبات در ارتباط است، مسئله ي بداء است.

«بَداء» در لغت به معناي آشكار شدن و وضوح كامل است، اما در اصطلاح، به معناي آن نيست كه چيزي بر خدا پوشيده باشد و بعد آشكار شود، بلكه منظور آن است كه گاهي انسان، طبق اسباب عادي پيش بيني مي كند كه حادثه اي واقع خواهد شد، اما واقع نمي شود. اين به خاطر آن است كه ما از علل ناقصه و لوح محو و اثبات

اطلاع داشته ايم، ولي مانعي پيش آمده و اين حادثه ي غيرقطعي را تغيير داده است. به اين مطلب بداء گفته مي شود. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. محو و اثبات موجودات و قوانين به دست خداست.

2. كتاب اساسي (كه در آن امور قطعي مقرر شده) بر صفحه ي علم الهي ثبت است.

***

قرآن كريم در آيه ي چهلم سوره ي رعد به وظيفه ي خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره كرده، مي فرمايد:

40. وَإِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلغُ وَعَلَيْنَا الْحِسَابُ

و اگر پاره اي از آنچه (از مجازات ها) كه به آنان وعده مي دهيم، به تو بنمايانيم، و يا (قبل از عذاب آنان جان) تو را كامل بگيريم، پس فقط رساندن [پيام بر عهده تو، و حساب بر عهده ماست.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 274

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به حتمي بودن وعده هاي الهي اشاره شده است، ولي اين وعده ها برخي در زمان حيات پيامبر صلي الله عليه و آله و برخي بعد از فوت ايشان تحقّق مي يابد.

2. وظيفه ي پيامبر صلي الله عليه و آله ابلاغ پيام الهي و پياده كردن آن و داوري بين مردم است، اما اين آيه به يكي از وظايف پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره كرده است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبر صلي الله عليه و آله و مبلغان اسلامي منتظر نباشند كه تمام وعده هاي الهي و آثار كارشان در مدت كوتاهي ظاهر شود.

2. برخي وعده ها و آثارِ تبليغ، بعد از فوت مبلّغ به ثمر مي نشيند.

3. تنها وظيفه ي پيامبر صلي الله عليه و آله رساندن پيام الهي است.

4. خدا به حساب حق باوران و باطل گرايان حساب رسي مي كند.

5. هر كس

بايد وظيفه ي خود را انجام دهد.

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و يكم سوره ي رعد به حاكميت مطلق الهي و نقصان زمين اشاره مي كند و مي فرمايد:

41. أَوَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللَّهُ يَحْكُمُ لَامُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ

و آيا اطلاع نيافته اند كه ما به سراغ زمين مي آييم در حالي كه از اطرافش آن را مي كاهيم؟ و خدا حكم مي كند، در حالي كه هيچ تأخير اندازنده اي براي حكم او نيست؛ و او حسابرسي سريع است.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 275

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد جمله ي اول اين آيه كه فرمود: «آيا نمي بينند ما پيوسته اطراف زمين را كم مي كنيم.»، چند تفسير شده است:

الف) مقصود اهل زمين است؛ يعني پيوسته ملت ها و تمدن هاي زمين نابود مي شوند.

ب) در احاديث آمده است كه مقصود اين آيه، فقدان دانشمندان و فقهاي امت است. «1»

ج) مقصود كم شدن سرزمين كافران و افزوده شدن به كشورهاي اسلامي است.

د) مقصود كم شدن از كره ي زمين باشد؛ مثلًا در ناحيه ي قطب شمال و جنوب فرو رفتگي بيش تر مي شود. «2»

اما آيه معناي وسيعي دارد كه ممكن است چند تفسير را شامل شود، هر چند تفسير سوم با مكي بودن سوره ي رعد ناسازگار است.

2. اين آيه هشداري تكان دهنده به همه ي مردم مي دهد كه ملت ها، تمدن ها و اركان جوامع بشري، يعني دانشمندان، در حال كاهش هستند.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا قانون فنا را مقرر كرده و كسي هم نمي تواند جلوي فرمان او را بگيرد و به سرعت به حساب همه رسيدگي مي كند (پس مراقب باشيد).

2. حكومت خدا برجاست اما ديگران رفتني هستند (پس آماده ي باشيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد

دهم، ص: 276

قرآن كريم در آيه ي چهل و دوم سوره ي رعد به حيله گري كافران و چاره جويي خدا اشاره كرده و با هشدار به آنان مي فرمايد:

42. وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَسَيَعْلَمُ الْكُفرُ لِمَنْ عُقْبَي الدَّارِ

و در واقع كساني پيش از آنان فريبكاري كردند؛ و [لي همه ترفندها تنها از آن خداست؛ (او) آنچه را كه هر شخصي بدست مي آورد مي داند؛ و بزودي كافران خواهند دانست كه فرجام سراي (ديگر) از آنِ كيست.

نكته ها و اشاره ها:

1. «مكر» به معناي هرگونه نقشه و چاره جويي است؛ از اين رو به خدا نسبت داده مي شود.

البته وقتي در مورد افراد بدكار به كار مي رود، به معناي نقشه هاي شيطاني و حيله گري است.

2. كافران در رستاخيز از نتايج اعمال خود آگاه و به عذاب الهي گرفتار مي شوند و متوجه مي گردند كه فرجام نيكِ سراي آخرت از آنِ مؤمنان است.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران ديني، نگران نيرنگ مخالفان نباشند كه اين ها در طول تاريخ وجود داشته است.

2. خدا نقشه ها (ي ضد نيرنگ كافران) را در اختيار دارد.

3. كافران منتظر رستاخيز باشند تا عاقبت كار خويش را ببينند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 277

قرآن كريم در آخرين آيه ي سوره ي رعد، به تهمت مشركان پاسخ مي دهد و مي فرمايد:

43. وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتبِ

و كساني كه كفر ورزيدند مي گويند: « (تو) فرستاده شده نيستي.» (اي پيامبر) بگو: «گواهي خدا، و كسي كه علمِ كتاب (قرآن) نزد اوست، بين من و بين شما كافي است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه پاسخي قاطع به افراد لجوجي مي دهد كه

علي رغم معجزات، پيامبر صلي الله عليه و آله را فرستاده ي خدا نمي دانند؛ به آنان مي گويد كه گواهي خدا و كساني كه دانش قرآني دارند كافي است.

2. در اين جا اشاره شده كه هر كس به قرآن آگاهي كافي دارد، اعجاز آن را درك مي كند و مي داند كه اين ساخته ي مغز بشر نيست و حتماً از سوي خدا فرود آمده است؛ پس به حقانيّت پيامبر صلي الله عليه و آله پي مي برد.

3. در برخي احاديث حكايت شده كه مقصود از «كساني كه به قرآن آگاهي دارند»، امام علي عليه السلام و امامان اهل بيت عليهم السلام هستند. «1»

روشن است كه اين گونه احاديث مصداق هاي كامل اين آيه را بيان مي كنند، و گرنه مفهوم آيه وسيع است.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهي در برابر لجاجت مخالفان، به گواهي خدا و دانشمندان قرآني دل خوش باشند.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 278

2. مقام دانشمندان قرآني بسي بلند است و گواهي آنان در رديف گواهي خدا مطرح است.

3. قرآن شاهد صدق رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله است و در اين مورد، شهادت متخصصان قرآني كافي است. «1»

***

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 280

منابع

«كل مجلدات تفسير مهر»

1. آداب الصلوة، امام خميني، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، چاپ سوم، 1372.

2. آشنائي با قرآن (ده جلدي)، مرتضي مطهري، تهران- قم، انتشارات صدرا، چاپ هيجدهم، 1382 ش.

3. احصاء العلوم، فارابي، بي نا، بي تا.

4. احياء علوم الدين، محمد بن محمد غزالي، بيروت، دار احياء التراث العربي.

5. ارشاد القلوب الي الصواب، ديلمي، حسن بن ابي الحسن، انتشارات شريف رضي، چاپ اول، 1412 قمري.

6. اسباب النزول، ابوالحسن

علي بن احمد الواحدي النيشابوري، المكتبة العصريه، بيروت، 1425 ق.

7. اسلام و هيئت، سيد هبةالدين شهرستاني، مطبعة الغري في النجف، بي تا.

8. اصول الفقه، محمد رضا مظفر، انتشارات المعارف الاسلامية، تهران، چهار جلد در دو مجلد، 1368 ش.

9. اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1361 ش.

10. اطلس القرآن، دكتر شوقي ابوخليل، دارالكفر المعاصر بيروت و دارالفكر دمشق، 1423 ق.

11. اعجاز القرآن و بلاغت محمد صلي الله عليه و آله، مصطفي صادق رافعي، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، بنياد قرآن، 1361 ش.

12. اعجاز قرآن، محمدحسين طباطبائي، قم، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي، 1362 ش.

13. اعلام القرآن، دكتر محمد خزائلي، موسسه انتشارات اميركبير، تهران 1380 ش.

14. اعلام الوري بأعلم المهدي، امين الاسلام طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، (صاحب

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 281

مجمع البيان)، انتشارات دارالكتب الاسلامية، قم، چاپ سوم، بي تا.

15. الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، دارالكتب العلميه، بيروت، 1424 ق.

16. الاحتجاج، احمد بن علي طبرسي، نشر مرتضي، مشهد، 1403 قمري (نسخه حاضر از چاپ 1401 قمري مؤسسه جواد، بيروت عكسي برداري شده است).

17. الاختصاص، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

18. الارشاد في معرفة حجج اللَّه علي العباد، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

19. الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، محمد بن حسن شيخ طوسي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1390 قمري.

20. الامالي، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات كتابخانه اسلاميه (منشورات اعلمي، بيروت)،

نوبت چهارم، اصلاحات 1362.

21. الامالي، شيخ طوسي، محمد بن حسن، انتشارات دارالثقافة، قم، چاپ اول، 1414 قمري.

22. الامالي، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

23. البيان في تفسير القرآن، سيد ابوالقاسم خوئي، قم، المطبعة العلمية، 1394 ق.

24. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1365 ش.

25. التفسير الاثري الجامع، محمدهادي معرفت، موسسة التمهيد، قم، الطبعة الاولي، 1383 ش.

26. التفسير المنسوب الي الامام الحسن بن علي العسكري عليه السلام، قم، موسسة الامام المهدي (عج)، 1409 ق، 1 جلدي.

27. التفسير لكتاب اللَّه المنير، محمد الكرمي، قم، مطبعة العلمية، 1402 ق، 7 جلدي.

28. التفسير و المفسّرون، دكترمحمدحسين ذهبي، دارالكتب الحديث، چاپ دوم، 1976 م.

29. التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، محمد هادي معرفت، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1418 ق.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 282

30. التمهيد في علوم القرآن، همو، قم، موسسه نشر اسلامي، چاپ دوم، 1415 ق.

31. التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دوم، 1398 قمري (1357 شمسي).

32. التوحيد، محمد بن علي ابن بابويه، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1363 ش.

33. الجدول في اعراب القرآن و صرفه و بيانه، محمود صافي، دار الرشيد دمشق و موسسه الاميان بيروت، بي تا.

34. الجعفريات (الاشعثيات)، محمد بن محمد بن اشعث، مكتبة النينوي الحديثة، تهران، بي نو، بي تا.

35. الخصال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1403 قمري.

36. قرآن و علم امروز، الخطيب، عبدالغني، ترجمه دكتر

اسد اللَّه مبشري، قرآن و علم امروز، مؤسسه مطبوعاتي عطائي، تهران، 1362 ش.

37. الدرّ المنثور في تفسير الماثور، جلال الدين عبدالرحمن ابن ابي بكر السيوطي، دارالفكر، بيروت، 1414 ق.

38. الرسالة الذهبية (طب الرضا عليه السلام)، امام رضا عليه السلام، انتشارات خيام، قم، چاپ اول، 1402 قمري.

39. البرهان في علوم القرآن، الزركشي، بدر الدين محمد بن عبداللَّه، دار المعرفة، بيروت، چهار جلد، 1410 ق.

40. الصحيفة السجاديه، امام زين العابدين عليه السلام، نشر الهادي، 1376 قمري.

41. الصراط المستقيم الي ستحقي التقديم، علي بن يونس نباطي بياضي، انتشارات كتابخانه حيدريه نجف اشرف، چاپ اول، 1384 قمري.

42. الضوء و اللون في القرآن الكريم، نذير حمدان، دمشق- بيروت، دار ابن كثير، 1422 ق.

43. الغدير في الكتاب و السنة و الادب، عبدالحسين احمد الاميني النجفي، بيروت، دارالكتاب العربي، 1378 ق.

44. الكافي، ثقة الاسلام كليني، محمد بن يعقوب، تحقيق علي اكبر غفاري، دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1365 شمسي.

45. المحاسن، برقي، احمد بن ابي عبداللَّه، دارالكتب الاسلامية، چاپ دوم، 1330، هجري شمسي (1371 قمري).

46. المسند، احمد بن محمد ابن حنبل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415 ق.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 283

47. المفردات في غريب القرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهاني، تهران، المكتبة الرضويه، 1332 ش.

48. اولين دانشگاه وآخرين پيامبر، دكتر سيد رضا پاك نژاد، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1350 ش.

49. اهداف و مقاصد سوره ها، دكتر شحاته، ترجمه سيد محمدباقر حجّتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

50. اهل البيت في الكتاب المقدس، احمد الواسطي، مطبعة الصدر 1997 م.

51. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام، علامه مجلسي، (مجلسي دوم) محمد باقر، مؤسسة الوفاء بيروت، لبنان، بي نو 1404 قمري.

52. بصائر الدرجات الكبري في

فضائل آل محمد صلي الله عليه و آله، صفار، محمد بن حسن بن فروخ، انتشارات كتابخانه آيةاللَّه مرعشي نجفي، چاپ دوم، 1404 قمري.

53. بوكاي، موريس، ترجمه مهندس ذبيح اللَّه دبير، مقايسه اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ سوم، 1365 ش.

54. پرواز در ملكوت مشتمل بر آداب الصلوة، امام خميني، سيد احمد فهري، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1359 ش.

55. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمدعلي رضائي اصفهاني، رشت، كتاب مبين، چاپ سوم، 1381.

56. پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، دكتر سيد محمدباقر حجتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ نهم، 1375 ش.

57. تاريخ الرسل و الملوك (تاريخ طبري)، محمد بن جرير طبري، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 ق.

58. تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، حسيني استر آبادي، سيد شرف الدين علي، موسسه نشر الاسلام، وابسته به جامعه مدرسين قم، اول، 1409 قمري.

59. تحرير الوسيله، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، قم، موسسه مطبوعات دارالعلم، بي تا، چاپ دوم.

60. تحف العقول عن آل الرسول صلي الله عليه و آله، حراني حسن بن شعبه، مؤسسه نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم، چاپ دوم، 1404 قمري.

61. تفسير آسان (منتخب از تفاسير معتبر) محمدجواد نجفي، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، چاپ اول، 1364 ش، 15 جلدي.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 284

62. تفسير اثني عشري، حسين بن احمد الحسيني الشاه عبدالعظيمي، (م 1384 ق)، تهران، انتشارات ميثاق، چاپ اول، 14 جلدي، 1364 ش.

63. تفسير احسن الحديث، سيد علي اكبر قرشي، تهران، واحد تحقيقات اسلامي بنياد بعثت، 12 جلدي، 1366 ش.

64. تفسير اطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب (م 1411 ق) تهران، انتشارات اسلام،

چاپ سوم، 14 جلدي، 1366 ش.

65. تفسير الامام العسكري عليه السلام، منسوب به امام عسكري عليه السلام، انتشارات مدرسه امام مهدي عليه السلام، قم، اول، 1409 قمري.

66. تفسير البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم حسيني بحراني، قم، دارالكتب العلميه، 1334 ش.

67. تفسير التبيان في تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن الحسن علي الطوسي (م 460 ق) قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 10 جلدي، 1409 ق.

68. تفسير الجديد في تفسير القرآن الكريم، شيخ محمد السبزواري النجفي (م 1410 ق)، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 7 جلدي، 1402 ق.

69. تفسير الجواهر الثمين في تفسير الكتاب المبين، سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، كويت، مكتبة الالفين، 6 جلدي، 1407 ق.

70. تفسير الجواهر في تفسير القرآن، طنطاوي جوهري، بي جا، دارالفكر، بي تا، 13 جلدي.

71. تفسير الحبري، ابو عبداللَّه الكوفي الحسين بن الحكم بن مسلم الحبري، (م 286) بيروت، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 10 جلدي، 1408 ق.

72. تفسير العياشي، محمد بن مسعود ابن عياش السلمي قندي المعروف بالعياشي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1411 ق.

73. تفسير الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنة، محمد صادقي تهراني، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 30 جلدي، 1406 ق.

74. تفسير القرآن الكريم (تفسير شبر) سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، بيروت، دارالبلاغه للطباعة و النشر و التوزيع، 1 جلدي، 1412 ق.

75. تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفي خميني (م 1397 ق) تهران، چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 4 جلدي، 1362 ش.

76. تفسير القرآن الكريم، صدرالمتألهين محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازي، (م 1050

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 285

ق) قم، انتشارات بيدار، چاپ دوم، 7 جلدي، 1366 ش.

77. تفسير الكاشف، محمدجواد مغنيه (م

1400 ق) بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ سوم، 7 جلدي، 1981 م.

78. تفسير المعين، مولي نورالدين محمد بن مرتضي كاشاني (م بعد 1115 ق) قم، نشر كتابخانه آيةاللَّه مرعشي نجفي، بي تا، 3 جلدي.

79. تفسير المنار (تفسير القرآن الحكيم)، محمد رشيد رضا، بيروت، دارالمعرفة، الطبعة الثانية.

80. تفسير الميزان في تفسير القرآن، محمد حسين طباطبائي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بي تا، چاپ دوم.

81. تفسير الوجيز في تفسير القرآن العزيز، علي بن الحسين بن ابي جامع العاملي (م 1135 ق) قم، دار القرآن الكريم، 1 جلد، 1413 ق.

82. تفسير انوار العرفان في تفسير القرآن، ابوالفضل داورپناه، تهران، انتشارات صدر، 9 جلدي، 1375 ش.

83. تفسير انوار درخشان در تفسير قرآن، سيد محمد حسيني الهمداني، تهران، كتابفروشي لطفي، 18 جلدي، 1380 ق.

84. تفسير بيان السعادة في مقامات العباد، حاج سلطان محمد الجنابذي ملقب به سلطان عليشاه (م 1327 ق) تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ دوم، 4 جلدي، 1344 ش.

85. تفسير پرتوي از قرآن، سيد محمود طالقاني (م 1358 ش) تهران، شركت سهامي انتشار، 6 جلدي، 1366 ش.

86. تفسير تسنيم (تفسير قرآن كريم)، عبداللَّه جوادي آملي، مركز نشر اسراء، قم، 1380 ش.

87. تفسير تقريب القرآن الي الاذهان، سيد محمد الحسيني الشيرازي، بيروت، موسسه الوفاء، 30 جلدي در 10 مجلد، 1400 ق.

88. تفسير ثعلبي (الكشف و البيان)، احمد بن محمود ثعلبي (م 427 ق) بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422 ق.

89. تفسير جامع، سيد ابراهيم بروجردي، تهران، انتشارات صدر، چاپ سوم، 7 جلدي، 1341 ش.

90. تفسير جلاء الاذهان و جلاء الاحزان (تفسير گازر)، ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجاني (م، اواخر قرن نهم)، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ اول، 10 جلدي،

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص:

286

1337 ش.

91. تفسير جوامع الجامع، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (م 548 ق) تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1412 ق.

92. تفسير حجة التفاسير و بلاغ الاكسير (تفسير بلاغي)، سيد عبدالحجة بلاغي، قم، چاپ حكمت، چاپ اول، 10 جلدي، 1345 ش.

93. تفسير خسروي، شاهزاده عليرضا ميرزا خسرواني (م 1386 ق) تهران، چاپ اسلاميه، 8 جلدي، 1397 ق.

94. تفسير راهنما، اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ سوم، 1379 ش.

95. تفسير روان جاويد در تفسير قرآن مجيد، ميرزا محمد ثقفي تهراني، تهران، انتشارات برهان، چاپ دوم، بي تا، 5 جلدي.

96. تفسير روشن، حسن مصطفوي، تهران، انتشارات سروش، 2 جلدي، 1374 ش.

97. تفسير روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ابوالفتوح رازي، (م 552 ق) مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 14 جلدي، 1374 ش.

98. تفسير سوره حمد، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ هفتم، 1381 ش.

99. تفسير شريف لاهيجي، بهاءالدين محمد شيخ علي الشريف اللاهيجي، (م 1088 ق)، تهران، موسسه مطبوعاتي علمي، 4 جلدي، 1363 ش.

100. تفسير صافي، فيض كاشاني، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ق.

101. تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، جعفر سبحاني، تنظيم سيد هادي خسرو شاهي، قم، مؤسسه ي امام صادق عليه السلام، (انتشارات توحيد)، 1371 ش.

102. تفسير عاملي، ابراهيم عاملي، مشهد، كتاب فروشي باستان، و تهران، كتابخانه صدوق، 8 جلدي، 1363 ش.

103. تفسير علي بن ابراهيم القمي، قمي، علي بن ابراهيم، موسسه دارالكتاب، قم، سوم، 1404 قمري، كتاب حاضر نسخه عكسي از چاپ دوم نشر مكتبه المهدي

نجف مي باشد كه بيروت نيز از آن عكس گرفته است.

104. تفسير علي بن ابراهيم القمي، (م حدود 307 ق) قم، موسسه دارالكتاب للطباعة و النشر، چاپ سوم، 2 جلدي.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 287

105. تفسير فرات كوفي، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفي (اواخر قرن سوم هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1410 ق.

106. تفسير في ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت، داراحياء التراث العربي، الطبعة الخامسة.

107. تفسير قرطبي، (الجامع لاحكام القرآن) محمد بن احمد قرطبي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1416 ق.

108. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، فخرالدين رازي، بيروت، دارالكتب الاسلاميه.

109. تفسير كشاف عن حقائق غوامض التنزيل، محمود بن عمر الزمخشري، بيروت، ادب الحوزه، دارالمعرفة، دارالكتب، 1400 ق.

110. تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار (تفسير خواجه عبداللَّه انصاري)، احمد بن محمد ميبدي، تهران، اميركبير، 1376 ش.

111. تفسير كشف الحقايق عن نكت الايات و الدقائق، محمد كريم العلوي الحسيني الموسوي، تهران، حاج عبدالمجيد- صادق نوبري، چاپ سوم، 2 جلدي، 1396 ق.

112. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا القمي المشهدي، (قرن 12 هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 14 جلدي، 1366 ش.

113. تفسير مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1395 ق.

114. تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن (كنز العرفان)، بانوي اصفهاني (امين اصفهاني- م 1404 ق) تهران، نهضت زنان مسلمان، 10 جلدي، 1361 ش.

115. تفسير مقتنيات الدرر و ملتقطات لثمر، سيدعلي الحائري الطهراني (م 1340 ق) تهران، دار الكتب الاسلاميه، 12 جلدي، 1327 ش.

116. تفسير من وحي القرآن، محمدحسين فضل اللَّه،

دار الزهراء، بيروت، 1405 ق.

117. تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين، ملافتح اللَّه كاشاني (م 998 ق)، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، چاپ دوم، 10 جلدي، 1344 ش.

118. تفسير من هدي القرآن، سيد محمدتقي مدرس، بي جا، دارالهدي، 18 جلدي، 1406 ق.

119. تفسير مواهب الرحمن في تفسير القرآن، سيد عبدالاعلي الموسوي السبزواري، نجف اشرف، مطبعة الاداب، 4 جلدي، 1404 ق.

120. تفسير مواهب عليه (تفسير حسيني)، حسين واعظ كاشفي (م 910 ق)، تهران، كتاب

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 288

فروشي اقبال، چاپ اول، 4 جلدي، 1317 ش.

121. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و ششم، 1373 ش.

122. تفسير نورالثقلين، عبدالعلي بن جمعه العروسي حويزي، قم، المطبعة العلمية، 1383 ش.

123. تفسير نور، محسن قرائتي، قم، انتشارات در راه حق، 1374 ش.

124. تفسير نهج البيان عن كشف معاني القرآن، محمد بن الحسن الشيباني، (قرن هفتم) تهران، موسسه دائرةالمعارف اسلامية، 1 جلد، 1412 ق.

125. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف (مجموعة ورم)، ورام بن ابي فراس، انتشارات مكتبة الفقيه، قم. كتاب حاضر نسخه عكسي از انتشارات دار صعب و دار التعارف بيروت به سال 1376 قمري است.

126. تنزيه الانبياء و الائمة عليهم السلام، علم الهدي سيد مرتضي، انتشارات شريف رضي، قم، بي نو، 1250 قمري.

127. تهذيب الاحكام في شرح المقنعه، شيخ طوسي، محمد بن حسن، چاپ چهارم، 1365 شمسي.

128. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات شريف رضي، قم، چاپ دوم، 1364 شمسي.

129. جامع الاخبار، شعيري، تاج الدين محمد، انتشارات رضي قم، چاپ دوم، 1363 شمسي.

130. جواهر القرآن غزالي، بيروت- دمشق، المركز العربي الكتاب،

بي تا.

131. جهاد اكبر يا مبارزه با نفس، روح اللَّه خميني، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني قدس سره، 1375 ش.

132. چهل حديث، امام خميني، بي جا، مركز نشر فرهنگي رجاء، چاپ اول، بي تا.

133. خدا از ديدگاه قرآن، سيد محمد حسيني بهشتي، انتشارات بعثت، تهران، بي تا.

134. درآمدي بر تفسير علمي قرآن، محمدعلي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات اسوه، 1378 ش.

135. دراسات قرآنيه، المبادي العامه لتفسير القرآن الكريم، محمدحسين علي الصغير، تهران مكتبة الاسلامي، 1412 ق.

136. الطب في القرآن الكريم، دياب، دكتر عبد الحميد و دكتر احمد قرقوز، مؤسسة علوم

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 289

القرآن، دمشق، الطبعة السابعة، 1404 ق. و نيز تحت عنوان طب در قرآن، ترجمه علي چراغي، انتشارات حفظي بي تا، تهران.

137. ديوان حافظ، شمس الدين محمد حافظ شيرازي، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1366 ش.

138. روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع الثاني، سيد محمود الآلوسي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1405 ق.

139. روح عرفاني روح اللَّه، محمدرضا رمزي اوحدي، تهران، مؤسسة توسعه فرهنگ قرآني، 1378 ش.

140. روزه درمان بيماري هاي روح و جسم، سيد حسين موسوي راد لاهيجي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1364 ش.

141. روش شناسي تفسير قرآن؛ بابائي و ديگران، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه.

142. روش ها و گرايش هاي تفسيري؛ حسين علوي مهر، انتشارات اسوه، سال 1381.

143. روش هاي تفسير قرآن، دكتر سيدرضا مؤدّب، قم، دانشگاه (انتشارات اشراق)، 1380 ش.

144. خلقت انسان در بيان قرآن، سبحاني، يد اللّه، شركت سهامي انتشارات، تهران چاپ سوم، 1351 ش.

145. سفينة البحار، شيخ عباس قمي، دارالاسوة للطباعة و النشر، طهران، 1416 ق.

146. سيره ابن هشام (السيرة النبويه)، عبدالملك بن هشام، بيروت، المكتبة العربية، 1419 ق.

147. شرح

دعاي سحر، امام خميني، ترجمه سيد احمد فهري، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359 ش.

148. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبة اللَّه، ابن ابي الحديد، طهران، انتشارات كتاب آوند دانش، 1379 ش.

149. شواهد التنزيل، حاكم حسكاني (ابن حذاء، ابن حداد)، عبيداللَّه قضي، تحقيق:

محمدباقر محمودي، موسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1411 قمري.

150. صحيح بخاري، ابوعبداللَّه محمدبن اسماعيل الخاري، بيروت، داراحياء الثراث العربي، چهار جلدي، 1400 ه. ق.

151. صحيفه نور، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، تهران، موسسة تنظيم و نشر آثار امام

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 290

خميني.

152. الفرقان و القرآن، عبدالرحمن العك، شيخ خالد، الفرقان و القرآن، الحكمة للطباعة والنشر، سوريه، 1414 ق.

153. عدة الداعي، ابن فهد حلي، جمال الدين ابوالعباس، احمد بن محمد حلي، انتشارات دارد الكتاب الاسلامي، چاپ اول، 1407 قمري.

154. علل الشرايع، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات مكتبة الداوري، قم، كتاب حاضر عكس انتشارات، كتابخانه حيدريه، نجف، به سال 1368 قمري است.

155. علم و دين، ايان باربوي، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، چاپ دوم، 1374 ش.

156. عيون اخبار الرضا عليه السلام شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جهان، بي جا، بي نو، 1378 قمري.

157. غرر الحكم و درر الكلم، تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، دفتر تبليغات اسلامي حوزه قم، چاپ اول، 1366 قمري.

158. فرائد الاصول، شيخ مرتضي انصاري، قم، مجمع الفكر الاسلامي، چهار جلدي، 1419 ق.

159. فرهنگ خاص علوم سياسي، حسن عليزاده، تهران، انتشارات روزنه، 1377 ش.

160. فقه القرآن، راوندي كاشاني، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد، كتابخانه آية اللَّه مرعشي

نجفي، قم، چاپ دوم، 1405 قمري.

161. فيزيك نوين، دكتر اريك اوبلاكر، ترجمه ي بهروز بيضائي، تهران، انتشارات قدياني، 1370 ش.

162. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1352 ش.

163. قاموس كتاب مقدس، جميز هاكس، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1377 ش.

164. قرآن ناطق، بي آزار شيرازي، عبدالكريم، جلد اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376 ش.

165. قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، بي تا.

166. قرب الاسناد، حميري عبداللَّه بن جعفر، انتشارات نينوي، تهران، (چاپ فعلي سنگي است در چاپخانه اسلاميه به چاپ رسيده است).

167. قصص الانبياء عليهم السلام، راوندي كاشاني، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد،

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 291

بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس روضي، چاپ اول، 1409 قمري.

168. كتاب مقدس (تورات و انجيل)، مترجم انجمن كتاب مقدس، ايران، چاپ دوم، 1987 م.

169. كشف الغمة في معرفة الائمة عليهم السلام، اربلي علي بن عيسي، انتشارات مكتبة بني هاشمي، تبريز، بي نو 1381 قمري.

170. كفاية الاصول، آخوند محمدكاظم خراساني، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1414 ق.

171. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات دارالكتب الاسلامية قم، چاپ دوم، 1395 قمري.

172. كنزالفوائد، كراجكي، ابوالفتح، انتشارات دارالذخائر، قم، اول، 1410 قمري.

173. گلستان سعدي، كتاب فروشي برادران علمي، بي جا، 1366 ش.

174. لباب النقول في اسباب النزول، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، دارالكتاب العربي، بيروت، 1423 ق.

175. لسان العرب، محمد بن مكرم ابن منظور، قم، آداب الحوزه، 1405 ق.

176. مباني فلسفه علي اكبر سياسي، تهران، دانشگاه تهران.

177. مباني و روش هاي تفسيري، عباسعلي عميد زنجاني، تهران، چاپ چهارم انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد

اسلامي.

178. متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب آملي مازندراني، رشيد الدين محمد، انتشارات بيدار، 1328 قمري.

179. مثنوي معنوي، (مثنوي معنوي براساس نسخه نيكلسون) جلال الدين محمد بن محمد مولوي، راستين، جانبي 1375 ش.

180. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوري، حسين، تحقيق و نشر موسسه آل البيت عليهم السلام، قم، اول، 1408 قمري.

181. تكامل در قرآن، مشكيني اردبيلي، آية اللَّه علي، بي تا، ترجمه حسيني نژاد، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران.

182. آموزش فلسفه، مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، دو جلد، 1368.

183. معارف قرآن، محمد تقي مصباح يزدي، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش، 520 ص.

184. معاني الاخبار، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، مؤسسه انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه قم، 1361 قمري.

تفسير قرآن مهر جلد دهم، ص: 292

185. معاني الاخبار، محمد بن علي ابن بابويه، تهران، مكتب الصدوق، 1379 ق.

186. مكارم الاخلاق، طبرسي (فرزند صاحب مجمع البيان) رضي الدين حسن بن فضل، انتشارات شريف رضي، چهارم، 1412 قمري.

187. منطق ترجمه قرآن، محمد علي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، 1386 ش.

188. منطق تفسير قرآن (2)، روش ها و گرايش هاي تفسير قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، قم، 1385 ش.

189. منطق تفسير قرآن (1) مباني و قواعد تفسير، محمد علي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، 1387 ش.

190. من لايحضره الفقيه، التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ سوم، 1413 قمري.

191. نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، مهاجري، مسيح، دفتر نشر

فرهنگ اسلامي، تهران، 1363 ش.

192. ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي، قم، 1404 ق.

193. مطالب شگفت انگيز قرآن، نجفي، گودرز، نشر سبحان، تهران، 1377 ش.

194. نخستين ترجمه گروهي قرآن كريم، محمد علي رضائي اصفهاني و همكاران، قم، دار الذكر، 1384 ش.

195. جهان دانش، فرهنگ دانستنيها، نژاد، محمد، انتشارات بنياد، چاپ هفتم، 1374 ش.

196. نگاهي به اديان زنده جهان، حسين توفيقي، قم، مركز مديريت حوزه هاي علميه خواهران، 1377 ش.

197. دانش عصر فضا، نوري، آية اللّه حسين، نشر مرتضي، قم، 1370 ش.

198. نهج البلاغه، امام علي عليه السلام، تدوين، سيد رضي، انتشارات دارالهجرة، قم (نسخه صبحي صالح).

199. نهج البلاغه، امام علي عليه السلام، ترجمه محمد دشتي، دفتر نشر الهادي، 1379 ش.

200. وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن الحسن حرّ عاملي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1391 ق.

201. هفت آسمان، بهبودي، محمد باقر، تهران، كتابخانه مسجد جعفري قيطريه.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109