حقایق پنهان

مشخصات کتاب

سرشناسه: لباف علی ۱۳۵۳ -
عنوان و نام پدیدآور: حقایق پنهان تاملی کوتاه در تحریف اسناد فاطمیه به اهتمام علی لباف؛ با همکاری عدنان درخشان
مشخصات نشر: تهران منیر ۱۳۸۵.
مشخصات ظاهری: ۴۴ ص.
شابک: ۵۵۰۰ ریال 964 - 7965 - 94 - X؛ ۵۵۰۰ ریال چاپ دوم 978 - 964 - 7965 - 94 - 1
وضعیت فهرست نویسی: فاپا
یادداشت: چاپ دوم: ۱۳۸۵.
یادداشت: کتابنامه به صورت زیرنویس
عنوان دیگر: تأملی کوتاه در تحریف اسناد فاطمیه
موضوع: فاطمه زهرا (س) ، ۸؟ قبل از هجرت - ۱۱ق - نظر اهل سنت
موضوع: فاطمه زهرا (س) ، ۸؟ قبل از هجرت - ۱۱ق - شهادت
شناسه افزوده: درخشان عدنان ۱۳۵۲.
رده بندی کنگره: BP ۲۷ / ۲ / ل۲ح‌۷ ۱۳۸۵
رده بندی دیویی: ۲۹۷ / ۹۷۳
شماره کتابشناسی ملی: م‌۸۴ - ۳۰۷۰۳

دورنمای مطالب

پیشگفتار
گفتار یکم: حذف و سانسور حقایق
نمونه 1: تحریف در کتاب مروج الذهب
تذکّر
نمونه 2: نشانه تحریف در نوشتار بلاذری
کتمانی در پی کتمان: سکوت در ماجرای سقط حضرت محسن علیه السلام
نشانه‌های شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام در منابع اهل سنّت
نزد اهل تسنّن «احراق» حکایتی دیگر از کتمان: پیشینه ماجرای
گفتار دوم: تحریف و جابجایی حقایق
نمونه 1: تحریف در کتاب المعارف
نمونه 2: تحریف در کتاب صحیح بخاری
گفتار سوم: توجیه با هدف کتمان حقایق
نمونه 1: تلاش ابن ابی الحدید برای تبرئه خلفا

پیشگفتار

پس از رحلت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، دو جریان به روشنی شکل گرفت:
(1) - اسلام واقعی و مورد رضایت خداوند (= تشیع)، به امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام.
(2) - اسلام ظاهری، برای تثبیت قدرت و حفظ مقام اجتماعی، به امامت ائمه گمراهی (= اسلام خلفا).
اولین مدافع اسلام واقعی و راستین، حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا علیهاالسلام بود که در مقام دفاع از حریم امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام ندا سر داد:
فَقاتلُوا أئمۀَ الْکُفْرِ (1) (توبه / 12)
پس با امامان کفر [و بی‌ایمانی] بجنگید.
خلیفه اول، برای خاموش کردن این فریاد، دستور هجوم به خانه دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله (= بیت فاطمه علیهاالسلام) را صادر کرد و خطاب به مهاجمان، فرمانِ حمله داد.
قالَ: ائْتنی بِه بِأعنَف الْعنْف. (2) إنْ أبوا فَقاتلْهم. (3)
گفت: او (علی بن ابیطالب علیه السلام) را به شدیدترین نحو ممکن [و به هر صورت، به جهت اخذ بیعت] به نزد من بیاور. اگر [برای بیعت کردن از خانه خارج نشدند و ] امتناع کردند، پس با آنان به نبرد بپرداز.
تاریخ، نحوه اجرای این دستور را چنین بازگو میکند:
فَدعا بِالْحطَبِ و قالَ: و الَّذی نَفْس عمرَ بِیده لَتَخْرُجنَّ أو لَاُحرِقَنَّها علی منْ فیها.
فَقیلَ لَه: یا أباحفْصٍ! إنَّ فیها فاطمۀَ!
قالَ: و إنْ. (4)
پس [رهبر مهاجمان] هیزم طلب کرد و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست، یا قطعاً خارج می‌شوی، یا اینکه حتماً آن [خانه] را بر سر هر که در آن است، به آتش میکشم.
پس به او گفتند: ای اباحفص! (5) در این خانه، فاطمه است!
پاسخ گفت: حتّی اگر او باشد.
سرانجام، شهادت آن بانوی مظلومه علیهاالسلام، سرکردگان این اسلام ظاهری را شادمان کرد؛ چرا که می‌دیدند رهبر اسلام واقعی امیرمؤمنان علی علیه السلام بی یار و یاور مانده است.
ماتَت فاطمۀُ، فَجاء نساء رسولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله کُلُّهنَّ إلی بنی هاشمٍ فی الْعزاء إلّا عائشَۀَ، فَإنَّها لَم تَاْت و أظْهرَت مرَضاً و نُقلَ إلی علی علیه السلام عنْها کَلام یدلُّ علی السرُورِ. (6)
فاطمه [ علیهاالسلام ] از دنیا رفت، پس تمامی زنان رسول خدا صلّی الله علیه و آله برای عزاداری به بنی هاشم ملحق شدند جز عایشه؛ پس او نیامد و بیماری را بهانه کرد. و به [امیرمؤمنان] علی علیه السلام از عایشه خبری رسید که دلالت بر شادی او [از شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام ] داشت.
٭ ٭ ٭
با گذر ایام و ورق خوردن صفحات تاریخ، پیروان ائمه کفر و گمراهی (= پیروان مکتب خلفا)، به جای «شمشیرها» و «آتشی» که خانه یادگار نبوت علیهاالسلام را احاطه کرده بود، «قلم» و «مرکّب» را نشاندند و این، آغاز فصل تازه ای در غربت آن یادگار پیامبر علیهاالسلام و سلاله پاک او علیهم السلام شد و اینک، طوفانهایی از جعل و تحریف و تندبادهایی از تهمت و افترا، خاندان نبوت را هدف گرفته است.
این نوشتار، در تلاش است نمونه هایی از ترفند «قلم نااهلان» را معرّفی کند تا گوشهای از ابعاد مظلومیت صدیقه طاهره علیهاالسلام نمایان گردد.

گفتار یکم: حذف و سانسور حقایق

اشاره

گروهی ناآشنا با فرهنگ امامت، با پیروی از امیال نفسانی خویش، درصدد برآمده‌اند که هر آنچه را مخالف خود می‌یابند، حذف کنند و با سرپوش نهادن بر حقایق، باطل را زینت بخشند و آن را بر جای حق نشانند. عملی که جز گمراهی هیچ نتیجه‌ای به همراه نخواهد داشت. ترفند شیطانی «حذف و کتمان» حتّی به کتابهای آسمانی «تورات و انجیل» نیز راه یافته است:
إنَّ الَّذینَ یکْتُمونَ ما أنْزَلْنا منْ الْبینات و الْهدی … اُولئک یلْعنُهم اللهُ و یلْعنُهم اللاعنُونَ
(بقره / 159)
همانا آن گروه [از اهل کتاب] که آیات و دلایل روشن و وسیله هدایتی را که فرستادیم، کتمان می‌کنند [و پنهان و مخفی می‌دارند] …
خداوند آنها را لعن می‌کند و لعنت کنندگان [از جنّ و انس و ملک نیز ] آنان را لعن می‌کنند.

نمونه 1: تحریف در کتاب مروج الذهب

ابن ابی الحدید معتزلی (متوفّای 656) در کتاب معروف خویش به نام «شرح نهج البلاغه» به نقل از کتاب «مروج الذهب» تألیف مسعودی (متوفّای 346) چنین می‌نویسد:
قالَ الْمسعودی: و کانَ عرْوةُ بنُ الزُبیرِ یعذِّر أخاه عبداللهِ فی حصرِ بنی هاشمٍ فی الشعبِ و جمعه الْحطَب لیحرِقَهم و یقُولُ: إنَّما أراد بِذلک ألّا تَنْتَشرَ الْکَلمۀُ و لایخْتَلف الْمسلمونَ و أنْ یدخُلُوا فی الطاعۀِ فَتَکُونَ الْکَلمۀُ واحدةً، کَما فَعلَ عمرُبنُ الْخَطّابِ بِبنی هاشمٍ لَما تَأخَّرُوا عنْ بیعۀِ أبِی بکْرٍ، فَإنَّه أحضَرَ الْحطَب لیحرِقَ علَیهِم الدار. (7)
مسعودی می‌گوید: عروة بن زبیر برادرش عبدالله [بن زبیر بن عوام ] را در محاصره بنی هاشم در دره‌ای [در مکّه] و جمع آوری کردن او هیزم را برای آتش زدن آنان [در وقایع مربوط به سالهای دهه ششم و هفتم هجری که آل زبیر به دنبال کسب حکومت بودند] معذور می‌دانست و می‌گفت:
او این کار را برای آن کرد که تفرقه و پراکندگی ایجاد نشود و مسلمانان با هم اختلاف نکنند و آنان (بنی هاشم) نیز به اطاعت او درآیند و در نتیجه با هم متّحد شوند؛ همانطور که عمر بن خطّاب این کار را با بنی هاشم کرد، وقتی آنان (امیرمؤمنان علیه السلام و صدیقه طاهره علیهاالسلام) از بیعت با ابوبکر درنگ کردند. پس همانا او هیزم فراهم کرد تا خانه را بر آنها بسوزاند.
همانگونه که مشاهده شد، ابن ابی الحدید معتزلی اذعان می‌کند که در قرن ششم، در کتاب مسعودی، نام خلیفه دوم به عنوان عامل اصلی ماجرای هجوم به بیت فاطمه علیهاالسلام و تهدید به آتش زدن آن، آمده است؛ اما در برخی چاپهای امروزین کتاب «مروج الذهب» این نام حذف گردیده و ماجرا با صیغه فعل مجهول آمده است:
کانَ عرْوةُ بنُ الزُبیرِ یعذِّر أخاه إذا جری ذکْرُ بنیهاشمٍ و حصرِه إیاهم فی الشعبِ و جمعه لَهم الْحطَب لتَحرِیقهِم و یقُولُ: إنَّما أراد بِذلک إرهابهم لیدخُلُوا فی طاعته، کَما اُرهب بنُوهاشمٍ و جمع لَهم الْحطَب لإحراقهِم إذْ هم أبوا الْبیعۀَ فیما سلَف. (8)
عروة بن زبیر برادرش را وقتی صحبت از ماجرای بنی هاشم و محاصره کردن او آنان را در دره و جمع آوری کردن او هیزم را برای آتش زدن آنها به میان می‌آمد، معذور می‌دانست و می‌گفت: او این کار را کرد تا آنان را با ترساندن، به اطاعت از خود وادار کند؛ همان گونه که در قبل نیز بنی هاشم ترسانیده شدند و برای آتش زدنشان هیزم فراهم و جمع آوری شد؛ آن هنگام که آنان از بیعت با پیشینیان امتناع کردند.
در این نقل قول، نه تنها نامی از خلیفه دوم نیامده است، بلکه نام خلیفه اول نیز که این وقایع به جهت بیعت با او اتّفاق افتاده، حذف گردیده است. این حذف و تغییر، پایان ماجرا نیست؛ چرا که در سایر چاپهای کتاب «مروج الذهب» قسمت آخر روایت تاریخی فوق، «به طور کامل» سانسور شده است!؟
آری، کوردلانی که روشنگری تاریخ با عقایدشان سازگار نبوده است، رنجهای دخت پیامبر علیهاالسلام در راه دفاع از امام راستین، علی علیه السلام را نادیده گرفته و حکایت فوق را چنین نقل کرده‌اند:
کانَ عرْوةُ بنُ الزُبیرِ یعذِّر أخاه إذا جری ذکْرُ بنیهاشمٍ و حصرِه إیاهم فی الشعبِ و جمعه لَهم الْحطَب لتَحرِیقهِم و یقُولُ: إنَّما أراد بِذلک إرهابهم لیدخُلُوا فی طاعته؛ إذْ هم أبوا الْبیعۀَ فیما سلَف. (9)
عروة بن زبیر برادرش را وقتی صحبت از ماجرای بنی هاشم و محاصره کردن او آنان را در دره و جمع کردن او هیزم را برای آتش زدن آنها به میان می‌آمد، معذور می‌دانست و می‌گفت: او این کار را کرد تا آنان را با ترساندن، به اطاعت از خود وادار کند؛ هنگامی که آنها از بیعت با گذشتگان امتناع کردند.
تذکّر
با توجه به شیوه ابن ابی الحدید معتزلی که مبتنی بر تبرئه خلفا می‌باشد؛ (10) بسیار دور از ذهن است که او در هنگام نقل از کتاب مروج الذهب به شرح نوشته مسعودی دست یازیده و توضیحاتی را بر متن مندرج در، «مروج الذهب» افزوده باشد؛ بلکه باید گفت: چاپ های فعلی کتاب «مروج الذهب» تحریف شده‌اند و متن اصلی نوشتار مسعودی، عیناً همان متنی است که ابن ابی الحدید آن را در کتاب، خود نقل کرده است.
درباره مسعودی:
ذهبی (متوفّای 748) درباره او مینویسد:
و کانَ معتَزِلیاً.
او معتزلی بود.
(سیر أعلام النبلاء، ج 15، ص 569؛ تذکرة الحفّاظ، ج 3، ص 857)
جالب توجه است که: سُبکی (متوفّای 771) مسعودی را شافعی قلمداد مینماید.
(ر.ک: الطبقات الشافعیۀ الکبری، ج 3، ص 456 – 457)

نمونه 2: نشانه تحریف در نوشتار بلاذری

علّامه شیخ زین الدین عاملی بیاضی قدس سرّه (متوفّای 877) از علمای بزرگ شیعه، در کتاب ارزشمند خویش «الصراط المستقیم» چنین مینویسد:
و منْها ما رواه الْبلاذُرِی و اشْتَهرَ فی الشیعۀِ أنَّه حصرَ فاطمۀَ فی الْبابِ حتّی أسقَطَت محسناً. (11)
از جمله آن موارد [و اعمال ناشایست خلیفه دوم ] آن مطلبی است که بلاذری [از علمای سنّی مذهب و متوفّای 279 ] نقل کرده و در میان شیعیان نیز مشهور است که او (عمر بن خطّاب) فاطمه [ علیهاالسلام ] را آن چنان بین در و دیوار قرار داد، که [فاطمه علیهاالسلام، فرزندش] محسن را سقط نمود.
با جستجو در کتابهای چاپ شده از بلاذری، می‌توان به روشنی دید که چنین مضمونی، در این آثار به چاپ نرسیده است. بدین ترتیب، نه تنها مدرکی بسیار مهم در موضوع شهادت حضرت محسن علیه السلام، از دسترس محقّقان خارج گردیده و به دست ما نرسیده است؛ بلکه با کمال تأسف باید گفت:
تنها متن موجود درباره حضرت محسن علیه السلام در آثار بلاذری، حدیثی جعلی می‌باشد که حاکی از درگذشت وی در سنّ کودکی است! (12)

[نمونه 3:] کتمانی در پی کتمان: سکوت در ماجرای سقط حضرت محسن علیه السلام

ابن ابی الحدید معتزلی (متوفّای 656) از استادش «ابو [یحیی] جعفر النقیب» (13) چنین نقل میکند:
إذا کانَ رسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله أباح دم هبارِ بنِ الْأسود، لأنَّه روع زینَب فَألْقَت ذا بطْنها، فَظَهرَ الْحالُ أنَّه لَو کانَ حیاً لَأباح دم منْ روع فاطمۀَ حتّی ألْقَت ذا بطْنها.
فَقُلْت: أروِی عنْک ما یقُولُه قَوم:
«. إنَّ فاطمۀَ روعت فَألْقَت الْمحسنَ» ؟
فَقالَ: لاتَرْوِه عنِّی و لا تَرْوِ عنِّی بطْلانَه، فَإنِّی متَوقِّف فی هذا الموضعِ. (14)
هنگامی که [در فتح مکّه] رسول خدا صلّی الله علیه و آله به کشتن هبار بن اسود اجازه داده بود؛ به سبب آن که وی، زینب [دختر خوانده رسول خدا صلّی الله علیه و آله و از زنان مسلمان] (15) را ترسانید، به صورتی که زینب فرزندی را که در شکم خود داشت، سقط کرد؛ پس روشن است که اگر آن حضرت زنده بود، حتماً مباح می‌کرد خون کسی را که فاطمه [ علیهاالسلام ] را ترساند تا آنجا که فرزندی را که در بطنش داشت، سقط نمود.
[ابن ابی الحدید می‌گوید: ] گفتم:
آیا از تو روایت کنم قول آن گروه را که می‌گویند:
«فاطمه [ علیهاالسلام ] ترسانده شد پس محسن را سقط کرد» ؟
پس [استاد] پاسخ می‌گوید:
از من روایت نکن و بطلان این ماجرا را نیز از قول من نقل ننما؛ چرا که من در این موضوع توقّف کرده‌ام [و سکوت اختیار می‌کنم! ].

[نمونه 4:] نشانه‌های شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام در منابع اهل سنّت

طبق نقل مورخین، «هبار بن اسود» در سال دوم هجری به زینب حمله کرد و او را به گونه ای ترساند که فرزندش را سقط نمود.
زینب بر اثر این ماجرا، به خونریزیهای ناپیوسته‌ای مبتلا شد و به دلیل همین عارضه، شش سال بعد، یعنی در سال هشتم هجری از دنیا رفت. (16) در ادامه همین رویداد، پیامبر صلّی الله علیه و آله در ماجرای فتح مکّه که در رمضان سال هشتم هجری به وقوع پیوست خون «هبار» را مباح دانستند.
جالب است که:
ابو [یحیی] جعفر النقیب، این دو ماجرا را مشابه یکدیگر می‌بیند و مهاجمین را در برخورد با صدیقه طاهره علیهاالسلام و سقط فرزند آن بانوی بزرگوار (حضرت محسن علیه السلام) همانند «هبار» محکوم به مرگ می‌نماید؛ چرا که او نیز به نیکی دریافته است که علّت درگذشت صدیقه طاهره علیهاالسلام و زینب یکسان بوده و «سقط فرزندشان» در اثر ایجاد هراس و تولید وحشت توسط مردان مهاجم می‌باشد.
به راستی فکر می‌کنید این هراس از سوی چه کسی ایجاد شد؟ (17)
با کمال تعجب مشاهده می‌نماییم:
ابو [یحیی] جعفر النقیب از ترویج دیدگاه خود درباره قاتل حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام اجتناب می‌ورزد و به شاگرد خویش اجازه نقل آن را نمی‌دهد! جالبتر آنکه: ابن کثیر (متوفّای 774) از علمای متعصب سنّی، از قول صحابه (18) درباره زینب می‌نویسد:
ماتَت شَهِیده. (19)
آری، صحابه، درگذشت زینب پس از گذشت شش سال از حادثه سقط فرزندش را «شهادت» می‌دانند؛ ولی علیرغم تشابهی که میان دلایل درگذشت زینب و حضرت زهرا علیهاالسلام وجود دارد، این روزها از مرگ طبیعی صدیقه طاهره علیهاالسلام سخن به میان می‌آید! چنانچه اظهار شده:
حضرت فاطمه زهرا رضی الله عنها با آن که درجه و رتبه اش از همه زنان عالم و شهدا برتر است، ولی رحلتش به صورت طبیعی بوده! (20)
آنچه امروز مطرح می‌شود و یا نوشته می‌شود مورد قبول ما نیست و طبق عقیده ما حضرت فاطمه (رضی الله عنها) در بستر خویش وفات نموده و کسی ایشان را به شهادت نرسانده است! (21)
به راستی، اگر می‌توان به واسطه بیماری زینب، مرگ او را به هجرتش در شش سالِ قبل وصل کرد و درگذشت او را «شهادت» دانست؛ بی شک، در منطق صحابه، می‌توان از درگذشت حضرت زهرا علیهاالسلام نیز - که به واکنش خداپسندانه اش بر حاکمانِ وقت اتّصالی کامل داشت - با عنوانِ «شهادت» یاد کرد. (22)

[نمونه 5:] حکایتی دیگر از کتمان: پیشینه ماجرای «احراق» نزد اهل تسنّن

مدارک امروزین اهل تسنّن، به وقوع «احراق» و آتش افروزی در ماجرای «هجوم اصلی» به خانه صدیقه طاهره علیهاالسلام اشاره‌ای نمی‌کند. در این منابع تنها «تهدیدهای جدی عمر بن خطّاب برای به آتش کشیدن خانه و جمع آوری هیزم جهت اجرای این تهدید» ثبت شده است. (23) در مواردی حتّی تلاش شده است بر ماجرای «تهدیدهای خشونت بار عمر بن خطّاب به آتش افروزی» نیز سرپوش گذاشته شود!؟ برای مثال:
در برخی مدارک «تهدید به احراق» ، یعنی واژه «لَاُحرِقَنَّ: حتماً می‌سوزانم» به «لَاَفْعلَنَّ: حتماً انجام می‌دهم» تبدیل شده و تحریف گردیده است. (24) به این ترتیب، سخن «عمر بن خطّاب» که اهل خانه را به آتش افروزی تهدید می‌کرد، به جملاتی مانند «آن کار را انجام می‌دهم» تغییر یافته است!؟
با وجود چنین سرپوشهای گسترده‌ای بر حوادث تلخ و ناگوار «احراق بیت فاطمه علیهاالسلام» برخی شواهد و قرائن، حاکی از آن، است که در قرنهای هشتم و نهم هجری قمری، بعضی از بزرگان اهل تسنّن، به انکار صریح ادعای شیعیان مبنی بر وقوع احراق و تحقّق آتش افروزی اقدام ننموده‌اند. شاید این سکوت از آنجا ناشی میگردید که در آن زمان (نزدیک به 500 سال پیش) هنوز منابع اهل تسنّن از اسناد وقوع این آتش افروزی، به طور کامل پاکسازی نشده بود و شیعیان میتوانستند با استناد به برخی مدارک اهل تسنّن، «وقوع احراق» را به اثبات برسانند.
خواجه نصیرالدین طوسی قدس سرّه (متوفّای 672) از علمای بزرگ شیعه، در کتاب «تجرید الإعتقاد» که با شرح علّامه حلّی قدس سرّه (متوفّای 726) به چاپ رسیده است، چنین مینویسد:
و بعثَ إلی بیت أمیرِالْمؤْمنین علیه السلام لَما امتَنَع عنْ الْبیعۀِ فَأضْرَم فیه النار و فیه فاطمۀ علیهاالسلام. (25)
[ابوبکر، گروهی را] به سوی خانه امیرمؤمنان علیه السلام فرستاد، آن هنگام که ایشان از بیعت [با ابوبکر ] امتناع کردند. پس خانه را به آتش کشید در حالی که فاطمه علیهاالسلام در آن بود.
شمس الدین اسفراینی (26) و علاءالدین قوشچی (27) که از علمای سرشناس اهل تسنّن در قرنهای هشتم و نهم هجری هستند هر دو، بر کتاب خواجه نصیرالدین طوسی قدس سرّه ردیه نوشته‌اند. اما این دو، زمانی که به جمله‌های فوق و ماجرای «احراق» رسیده اند، نه تنها کلام محقّق طوسی قدس سرّه را منکر نشده اند، بلکه در صحت روایت فوق، شک نیز نکرده‌اند و آن را ضعیف هم نشمرده‌اند. جالب آن است که رویه این دو، انکار سخنان محقّق طوسی قدس سرّه بوده است و هر دو از علمای متعصب اهل سنّت می‌باشند؛ چنانکه این موضوع را از نقد آنان بر آثار شیعه می‌توان استنباط کرد. (28) این موضوع، نشانگر آن است که تا قرن نهم هجری، انکار این ماجرا به سبب وجود برخی مدارک، مشکل بوده است.

گفتار دوم: تحریف و جابجایی حقایق

اشاره

از دیگر حربه‌های شیطان، برای دوری مردم از قرآن و عترت دو یادگار جدایی ناپذیر پیامبر صلّی الله علیه و آله تحریف حقایق است.
تحریف یعنی: حروف و کلمات را جابجا کردن و دست بردن در عبارتهای گوینده یا نویسنده تا منظور اصلی وی روشن نشود و معنای سخن و کلام او تغییر کند. آری، حق روشن است؛ اما میتوان با جابجا کردن کلمات و بازی با لغات، آن را کتمان نمود. سرنوشت تحریفگران، دوری از رحمت خداوند است:
من الَّذینَ هادوا یحرِّفُونَ الْکَلم عنْ مواضعه … لَعنَهم اللهُ بِکُفْرِهم فَلا یؤْمنُونَ إلّا قَلیلاً (نساء / 46)
گروهی از یهود، کلمات خدا را از جای خود تغییر میدهند … خداوند آنان را به سبب کفرشان لعنت کرد [و از رحمت خویش دور ساخت]؛ پس ایمان نمی‌آورند مگر گروهی اندک

نمونه 1: تحریف در کتاب المعارف

ماجرای شهادت فرزندی که صدیقه طاهره علیهاالسلام در جان خود داشتند و از سوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله «مُحَسِّن» یا بنا به قرائت مشهور «محسن» نامگذاری شده بود، (29) از بارزترین مواردی می‌باشد که تحریف در آن صورت گرفته است.
عالم شیعی ابن شهر آشوب مازندرانی (متوفّای 588) در کتاب «مناقب آل أبیطالب» در قسمتی که نام فرزندان صدیقه طاهره علیهاالسلام را می‌آورد، جمله ای را از قول دانشمند سنّی ابن قُتَیبه دینَوری (متوفّای 276) بازگو میکند:
و أولادها: الْحسنُ و الْحسینُ و الْمحسنُ سقْطٌ؛ و فی معارِف الْقُتَیبِی: إنَّ محسناً فَسد منْ زخْمِ (30) قُنْفُذ الْعدوِی … (31)
و فرزندان آن حضرت [ علیهاالسلام ]: حسن، حسین و محسن که سقط گردید.
و در [کتاب] معارف ابن قُتَیبه آمده است که محسن بر اثر ضربه شدید قُنْفُذ عدوی [غلام عمر بن خطّاب] از بین رفت.
محمد بن یوسف گنجی شافعی (متوفّای 658) از علمای اهل تسنّن در تأیید این مطلب چنین می‌نویسد:
و زاد علی الْجمهورِ و قالَ: إنَّ فاطمۀَ علیهاالسلام أسقَطَت بعد النَبِی ذَکَراً کانَ سماه رسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله محسناً و هذا شَیء لَم یوجد عنْد أحد منْ أهلِ النَقْلِ إلّا عنْد ابنِقُتَیبه. (32)
او (شیخ مفید از علمای شیعه) بر قول اکثریت و جمهور علما چنین مطلبی را اضافه می‌کند و می‌گوید:
پس از [رحلت] پیامبر [ صلّی الله علیه و آله ]، فاطمه علیهاالسلام فرزند پسری را سقط نمود که رسول خدا صلّی الله علیه و آله نام او را محسن نهاده بود. [گنجی شافعی ادامه می‌دهد: ] این مطلب نزد هیچ کدام از اهل نقل [و حدیث] یافت نشد مگر ابن قُتَیبه.
با توجه به مدارک فوق، مشخّص می‌شود که در یکی از کتابهای ابن قُتَیبه به نام «المعارف» بر سقط شدن حضرت محسن علیه السلام بر اثر اقدام «قُنْفُذ» تصریح شده است.
بر این مطلب، ابن شهرآشوب (متوفّای 588) از علمای شیعه و نیز گنجی شافعی (متوفّای 658) از علمای اهل تسنّن تأییداتی دارند و روشن است که جمله فوق تا قرن هفتم در کتاب «المعارف» وجود داشته است.
اما در چاپهای امروزین این کتاب، با کمال تعجب، تنها جمله زیر را مشاهده می‌کنیم:
(محسنُ بنُ علی بنِ أبِیطالبٍ رضی اللهُ تَعالی عنْهما) و أما محسنُ بنُ علی فَهلَک و هو صغیرٌ. (33)
[از جمله فرزندان امیرمؤمنان علیه السلام ] محسن، فرزند علی [ علیه السلام ] فرزند ابوطالب است که خداوند از هر دوی آنان راضی باد. اما محسن بن علی، هلاک شد در حالی که کوچک بود.
بدین ترتیب ماجرای فرزندی که حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام در جریان «هجوم اصلی» (34) سقط نمود و نیز نام یکی از قاتلان آن فرزند و حادثه اصابت ضربه شدید به صدیقه طاهره علیهاالسلام تحریف گردیده و با عبارت فَهلَک و هو صغیرٌ: وفات کرد در حالی که کوچک بود جابجا می‌شود. (35)
جالب است بدانیم که صفَدی (متوفّای 764) در کتاب «الوافی بالوفیات» به تجلیل از شخصیت عالم شیعی، ابن شهرآشوب مازندرانی (متوفّای 588) پرداخته و وی را با اوصافی همچون «صدوقُ الْلَهجه» ستوده است. (36)

نمونه 2: تحریف در کتاب صحیح بخاری

از جمله بحثهای روشنگر در مسیر تاریخ اسلام، ماجرای مصادره و غصب اموال بانوی دو سرا، صدیقه کبری علیهاالسلام توسط حکومت وقت است که نقطه عطفی در مباحث فاطمیه می‌باشد. (37) برخی دشمنانِ حق، تلاش کرده‌اند تا این ماجرا که لکّه سیاهی در تاریخ حکمرانی خلیفه اول و دوم است را تحریف کنند. مسلم بن حجاج نیشابوری (متوفّای 261) در کتاب خود که به «صحیح مسلم» شهرت دارد، می‌نویسد:
فَقالَ عمرُ … فَلَما تُوفِّی رسولُ اللهِ صلَّی اللهُ علَیه و سلَّم قالَ أبوبکْرٍ: أنا ولی رسولِ اللهِ صلَّی اللهُ علَیه و سلَّم فَجِئْتُما تَطْلُب میراثَک منْ ابنِ أخیک، و یطْلُب هذا میراثَ امرَأته منْ أبِیها.
فَقالَ أبوبکْرٍ: قالَ رسولُ اللهِ صلَّی اللهُ علَیه و سلَّم: «ما نُورثُ، ما تَرَکْناه صدقَه»
فَرَأیتُماه کاذباً آثماً غادراً خائناً، و اللهُ یعلَم أنَّه لَصادقٌ بار راشد تابِع للْحقِّ. ثُم تُوفِّی أبوبکْرٍ، و أنا ولی رسولِ اللهِ صلَّی اللهُ علَیه و سلَّم و ولی أبِی بکْرٍ. فَرَأیتُمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً. (38)
پس عمر [امیرمؤمنان علی علیه السلام و عباس عموی پیامبر صلّی الله علیه و آله را مخاطب قرار داده] چنین گفت:
… آن هنگام که رسول خدا وفات یافت، ابوبکر گفت:
من جانشین رسول خدا هستم، پس شما دو نفر (امیرمؤمنان علیه السلام و عباس) به نزد او آمدید؛ در حالی که تو (عباس) میراث خودت را از پسر برادرت طلب می‌کردی (39) و این (اشاره به امیرمؤمنان علی علیه السلام) ارث همسرش [حضرت زهرا علیهاالسلام ] را از پدرش [رسول خدا صلّی الله علیه و آله ] طلب می‌کرد. پس ابوبکر [ادعا کرد و ] گفت که پیامبر گفته است:
«از ما پیامبران ارث برده نمی‌شود، آنچه ما باقی می‌گذاریم، صدقه است»
پس شما دو نفر او را دروغگو، گناهکار، حیله گر و خائن دانستید، در حالی که خدا می‌داند که او راستگو، نیک کردار، درست رفتار و پیرو حق بود.
سپس ابوبکر مرد و من جانشین رسول خدا و ابوبکر هستم؛ پس شما دو نفر، من را دروغگو، گناهکار، حیله‌گر و خائن دانستید. ماجرای فوق به روشنی نظر امیرمؤمنان علی علیه السلام را نسبت به ابوبکر و عمر آن هم به اعتراف خلیفه دوم بیان می‌کند.
این مطلب، چون خوشایند برخی نبوده است، در نقلهای دیگر از همین روایت، تغییر می‌کند!؟ اکثر مورخان، چه قبل از مسلم نیشابوری و چه بعد از وی، عبارت «کاذباً آثماً غادراً خائناً: دروغگو، گناهکار، حیله گر و خائن» را به عبارات دیگری تبدیل کرده‌اند. برای نمونه: محمد بن اسماعیل بخاری (متوفّای 256) صاحب کتاب مشهور «صحیح بخاری» مینویسد:
قالَ عمرُ … تَوفَّی اللهُ نَبِیه صلَّی اللهُ علَیه و سلَّم، فَقالَ أبوبکْرٍ: أنا ولی رسولِ اللهِ صلَّی اللهُ علَیه و سلَّم فَقَبضَها أبوبکْرٍ فَعملَ فیها بِما عملَ بِه فیها رسولُ اللهِ صلَّی اللهُ علَیه و سلَّم و أنْتُما حینَئذ و أقْبلَ علی علی و عباسٍ تَزْعمانِ أنَّ أبابکْرٍ کَذا و کَذا. (40)
عمر گفت: … خداوند جان نبی خود را گرفت، پس ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدا هستم، پس آن اموال را در اختیار گرفت و همانند رسول خدا درباره آنها رفتار کرد (عمر [در این هنگام ] رو به [امیرمؤمنان] علی [ علیه السلام ] و عباس کرد [و گفت: ] ) و در آن هنگام، شما دو نفر گمان می‌کردید که ابوبکر چنین و چنان است.
«بخاری» در چهار قسمت از کتاب خویش به ماجرای فوق اشاره می‌کند و در هیچ یک، جمله ای را که بازگو کننده نظر امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره خلیفه اول و دوم است حکایت نمی‌کند.
سه قسمت دیگر از کتاب «صحیح بخاری» که به این ماجرا اشاره نموده عبارتند از:
کتاب «فَرْض الْخُمس» باب اول، حدیث 3094 و فی طبعۀ: رقم 2863،
کتاب «الفَرائض» باب، «قَولُ النَبِی: لانُورث» حدیث 6728 و فی طبعۀ: رقم 6231،
کتاب «الإعتصام بالْکتابِ و السنَّه» باب، «ما یکْرَه منْ التَعمقِ و التَنازع» حدیث 7305 و فی طبعۀ: رقم 6761،

گفتار سوم: توجیه با هدف کتمان حقایق

اشاره

برخی حقایق که قابل انکار و کتمان نیستند، دستخوش چنان توجیه‌ها و تفسیرهایی می‌شوند که روح هر انسان آزادهای را جریحه دار می‌سازد. توجیه گرانی که به جای نقد ظلم حاکمان ظالم، بر اعمال زشت آنان سرپوش می‌نهند و سعی در درست جلوه دادن اعمال ناپسند ستمگران مینمایند؛ همچون کسانیند که قرآن کریم خطاب به آنها میفرماید:
(یا أهلَ الْکتابِ لم تَلْبِسونَ الْحقَّ بِالْباطلِ و تَکْتُمونَ الْحقَّ و أنْتُم تَعلَمونَ (آل عمران / 71)
ای اهل کتاب! چرا حق را به وسیله باطل می‌پوشانید و حق را کتمان می‌کنید در حالی که [به حقّانیت آن] آگاهید؟

نمونه 1: تلاش ابن ابی الحدید برای تبرئه خلفا

ابن ابی الحدید معتزلی (متوفّای 656) پس از اشاره به ماجرای یورش به خانه صدیقه طاهره علیهاالسلام و همچنین غصب اموال آن حضرت علیهاالسلام توسط خلیفه وقت، (41) در مقام نتیجه گیری می‌نویسد:
و الصحیح عنْدی أنَّها ماتَت و هی واجِدةٌ علی أبِی بکْرٍ و عمرَ، و أنَّها أوصت ألّا یصلِّیا علَیها. و ذلک عنْد أصحابِنا منْ الْاُمورِ الْمغْفُورةِ لَهما. و کانَ الْأولی بِهِما إکْرامها و احترام منْزِلها، لکنَّهما خافا الْفُرْقَۀَ و أشْفَقا منْ الْفتْنَۀِ، فَفَعلا ما هو الْأصلَح بِحسبِ ظَنِّهِما … فَلا یجوز الْعدولُ عنْ حسنِ الْإعتقاد فیهِما بِما جری و اللهُ ولی الْمغْفرَةِ و الْعفْوِ؛ فَإنَّ هذا لَو ثَبت أنَّه خَطَاٌ، لَم یکُنْ کَبِیرَةً، بلْ کانَ منْ بابِ الصغائرِ. (42)
آنچه نزد من درست میباشد، این است که: او (حضرت زهرا علیهاالسلام) وفات یافت در حالی که از ابوبکر و عمر ناراحت و غضبناک بود و وصیت کرد که آن دو بر جنازه او نماز نخوانند. و [البتّه] این از اموری است که نزد اطرافیان ما [و همکیشان و هم‌اعتقادان ما،] برای آن دو بخشیده شده می‌باشد. و بهتر بود که آن دو، او (حضرت زهرا علیهاالسلام) را تکریم می‌کردند و احترام خانه وی را نگه می‌داشتند؛ اما نگران تفرقه بودند و از فتنه می‌ترسیدند. در نتیجه، آنچه را که گمان میکردند بهتر است، انجام دادند … پس جایز نیست که در این ماجرا، به آن دو نگاه بدبینانه داشته باشیم؛ و خداوند بخشنده و عفو کننده است و بر فرض، اگر ثابت شود که خطا و اشتباهی بوده است؛ گناه کبیره نبوده و [فقط] از جمله گناهان صغیره محسوب می‌شود. (43)
گرایش بزرگان اهل سنّت در پاکسازی چهره ابوبکر و عمر، تا آنجا پیش رفته است که امام محمد غزالی (متوفّای 505) در کتاب «إحیاء علوم الدین» که در زمینه اخلاق [!! ] است، از «منع لعن فرستادن بر یزید» سخن می‌راند!؟
دلیل چنین توجیهی را می‌توان در منابع اهل تسنّن جستجو کرد. هدف امثال غزالی از «منع لعن فرستادن بر یزید» توجیه جنایات ابوبکر، و عمر و جلوگیری از شیوع لعن آنهاست.
سعدالدین تفتازانی (متوفّای 793) در کتاب «شرح المقاصد» در همین زمینه می‌نویسد:
فَإنْ قیلَ: فَمنْ علَماء الْمذْهبِ منْ لَم یجوز اللَعنَ علی یزِید مع علْمهِم بِأنَّه یستَحقُّ ما یرْ بو علی ذلک و یزِید؟
قُلْنا: تَحامیاً عنْ أنْ یرْتَقی إلی الْأعلی فَالْأعلی. (44)
اگر گفته شود: برخی از علمای مذهب با اینکه می‌دانند یزید مستحقّ لعن و بیش از آن است، چرا لعن او را جایز نمی‌شمارند؟
در پاسخ می‌گوییم:
به خاطر اینکه از لعن افراد بالاتر از یزید جلوگیری کرده باشند و لعن کردن به آنها کشیده نشود.

پی‌نوشت

(1) - این آیه کریمه، فرازی از خطبه مشهور به «فدکیه» می‌باشد که آن بانوی بهشتی علیهاالسلام در اعتراض به وقایع و رخدادهای پس از رحلت رسول خدا صلّی الله علیه و آله، در مسجد نبوی ایراد فرمودند.
این قسمت از خطبه را عالم بزرگوار شیعی ابوالحسن اربلی (متوفّای 692) به نقل از کتاب «السقیفۀ و فدک» تألیف مورخ سنّی ابوبکر احمد، بن عبدالعزیز جوهری (متوفّای 323) آورده است. (ر.ک: متن کامل خطبه: کشف الغمه، ج 1، ص 492 - 497)
(2) - أنساب الأشراف، احمد بن یحیی بلاذری (متوفّای 289)، ج 1، ص 587 و ج 2، ص 269 (چاپ دارالفکر، بیروت).
(3) - العقد الفرید، ابن عبد ربه اندلسی (متوفّای 328)، ج 4، ص 242، (چاپ دارالکتاب العربی) و ج 4، ص 259 (چاپ مکتبۀ النهضۀ المصریه)؛
تاریخ أبی الفداء، ابوالفداء (متوفّای 732)، ج 1، ص 156؛
أعلام النساء، عمر رضا کحاله (متوفّای 1984 م)، ج 4، ص 115 - 116
(4) - الإمامۀ و السیاسه، ابن قُتَیبه دینَوری (متوفّای 276)، ص 18؛
السقیفۀ و فدک، ابوبکر جوهری (متوفّای 323) و به نقل از او: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (متوفّای 656)، ج 6، ص 11 - 12؛
روضۀ الصفا، میرخواند (متوفّای قرن 9)، ج 2، ص 595 - 597
(5) - کنیه خلیفه دوم.
(6) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (متوفّای 656)، ج 9، ص 198.
(7) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (متوفّای 656)، ج 20، ص 147 (چاپ اسماعیلیان، به تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم).
(8) - مروج الذهب، مسعودی (متوفّای 346)، ج 2، ص 79 (چاپ بولاق، 1283 ه) و ج 2، ص 72 (چاپ الأزهریه، 1303 ه) و ج 3 ص 24 (چاپ دارالرجاء، مصر، قاهره، 1357) و ج 3، ص 77 (چاپ دارالهجره، قم) و ج 3، ص 86 (چاپ میمنیه).
(9) - مروج الذهب، مسعودی (متوفّای 346)، ج 3، ص 77 (چاپ دارالاندلس، بیروت) و ج 3، ص 86 (چاپ دارالفکر، بیروت).
(10) - ر.ک: گفتار سوم، نمونه یکم.
(11) - الصراط المستقیم، بیاضی (متوفّای 877)، ج 3، ص 12 (چاپ المکتبۀ المرتضویه).
(12) - أنساب الأشراف، بلاذری (متوفّای 279)، ج 3، ص 144 (چاپ اَعلمی، بیروت).
(13) - نقیب، ابوجعفر یحیی بن محمد بن ابو زید علوی (متوفّای قبل از 644): او به تصریح ابن ابی الحدید معتزلی، مذهب امامی نداشته و از فضائل ابوبکر و عمر دم می‌زده است. وی عثمان و فتوحات زمان او را تأیید می‌کند. توجیهات او در ماجرای سقیفه، شاهکاری از ریشخند وی به فرمان الهی رسول خدا صلّی الله علیه و آله است. برخی توصیفات او به قلم ابن ابی الحدید معتزلی (متوفّای 656) چنین است:
الف - غَیرُ متَعصبٍ للْمذْهبِ و إنْ کانَ علَوِیاً و کانَ یعتَرِف بِفَضائلِ الصحابۀِ و یثْنی علی الشَیخَینِ.
ب - و لَمیکُنْ إمامی الْمذْهبِ و لا کانَ یبرَاُ منْ السلَف و لایرْتَضی قَولَ الْمسرِفینَ منْ الشیعه.
(ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (متوفّای 656)، ج 10، ص 222 - 223 و ج 12، ص 82 – 90)
(14) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی (متوفّای 656)، ج 14، ص 193.
(15) - استاد ارجمند، جعفر مرتضی العاملی درباره «زینب» می‌نویسد:
«هاله» خواهر خدیجه کبری شوهری داشت از بنی تَمیم که از او به «ابوهند» یاد شده است. «ابوهند» از همسر دیگرش، دو دختر داشت «ابوهند» و مادر این دو دختر، دار فانی را وداع گفتند و «هاله» با دختران «ابوهند» به نامهای «زینب» و «رقیه». تنها ماند.
«خدیجه کبری» خواهر هاله سرپرستی این دو دختر را بر عهده گرفت. با درگذشت «هاله» و ازدواج رسول خدا صلّی الله علیه و آله با «خدیجه کبری» سرپرستی این دو دختر به رسول خدا صلّی الله علیه و آله انتقال یافت، و از آن روز، این دو دختر «به رسم عرب» ، دختران رسول خدا صلّی الله علیه و آله نام گرفتند.
(ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الأعظم صلّی الله علیه و آله، ج 2، ص 125 - 126) بعدها «زینب» با ابوالعاص بن ربیع بن عبدالعزّی بن عبد شمس بن عبد مناف ازدواج کرد و در نتیجه، «ابوالعاص» را داماد رسول خدا صلّی الله علیه و آله خوانده‌اند.
(16) - الإستیعاب، ابن عبد البر (متوفّای 463)، در حاشیه کتاب الإصابه، ج 3، ص 312 (چاپ دار إحیاء التراث العربی).
(17) - ابراهیم بن سیار بصری معتزلی، ملقّب به نَظّام (متوفّای 231) در این ماجرا به صراحت میگوید:
إنَّ عمرَ ضَرَب بطْنَ فاطمۀَ [ علیهاالسلام ] یوم الْبیعۀِ حتّی ألْقَت الْجنینَ منْ بطْنها.
همانا عمر، فاطمه [ علیهاالسلام ] را در روز بیعت مضروب کرد آنچنان که وی، جنین را در شکم خود سقط نمود.
عبد القادر بن طاهر بغدادی (متوفّای 429) در کتاب «الفَرْقُ بین الفرَق» ص 140 - 141 (چاپ دارالمعرفه، بیروت)؛ محمد بن عبدالکریم،
شهرستانی (متوفّای 548) در کتاب «الملل و النحل» ج 1، ص 57 (بیروت)؛ صفَدی (متوفّای 764) در کتاب، «الوافی بالوفیات» ج 6، ص، 17؛
مقریزی (متوفّای 845) در کتاب «الخطط» (المواعظ و الإعتبار)، ج 2، ص 346؛ این عقیده را از قول «نَظّام» نقل کرده‌اند.
(18) - و ذکر حماد بن سلمۀ عن هشام بن عروة عن اَبیه اَنّها لما هاجرت دفعها رجل فوقعت علی صخرة فاَسقطت حملها، ثم لم تزل وجِعۀ حتّی ماتت، فکانوا یرونها ماتت شهیدة.
(19) - البدایۀ و النهایه، ابن کثیر (متوفّای 774)، ج 5، ص 308 (چاپ مکتبۀ النصر، ریاض، 1966) و ج 5، ص 216 (چاپ مؤسسۀ التاریخ العربی، بیروت).
(20) - توضیحی درباره چاپ مقاله «فاطمه زهرا از ولادت تا افسانه شهادت» مندرج در فصلنامه ندای اسلام (زیر نظر حوزه دارالعلوم،. زاهدان)، شماره 7، ص 3
(21) - فرازی از خطبه‌های نماز جمعه مولوی عبدالحمید، امام جمعه اهل تسنّن زاهدان، به تاریخ 2 / 6 / 1380، مندرج در فصلنامه ندای اسلام،. شماره 6، ص 70
(22) - ر.ک: ارغوان (اثبات شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام در منطق صحابه)، تألیف: علی لباف، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر.
(23) - مروج الذهب، مسعودی (متوفّای 346)، ج 3، ص 77 (چاپ دارالهجره، قم)؛
المصنَّف، ابن ابی شیبه (متوفّای 235)، ج 8، ص 572 (چاپ، دارالفکر)؛
الإمامۀ و السیاسه، ابن قُتَیبه دینَوری (متوفّای 276)، ج 1، ص 17 - 20؛
أنساب الأشراف، بلاذری (متوفّای 289)، ج 1، ص 586 (چاپ دارالمعارف، قاهره) و ج 2، ص 268 (چاپ دارالفکر)؛
تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری (متوفّای 310)، ج 2، ص 443؛
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی (متوفّای 656)، ج 6، ص 48؛
العقد الفرید، ابن عبد ربه اندلسی (متوفّای 328)، ج 4، ص 242 (چاپ دارالکتاب العربی) و ج 4، ص 259 (چاپ مکتبۀ النهضۀ المصریه) و ج 4، ص 87 (تحقیق: خلیل شریف الدین)؛
تاریخ أبی الفداء، ابوالفداء (متوفّای 732). ج 1، ص 156
(24) - الإستیعاب، ابن عبد البر (متوفّای 463)، ج 2، ص 254 (چاپ در حاشیه کتاب الإصابه) و ج 3، ص 975 (چاپ دارالجلیل)؛
نهایۀ الإرب، نویری (متوفّای 733)، ج 19، ص 40 (چاپ قاهره، 1395)؛
الوافی بالوفیات، صفَدی (متوفّای 764)، ج 17، ص 311 (چاپ بیروت، 1401. )
در تمام کتب فوق، رد پای تحریف در تهدید به احراق «بیت فاطمه علیهاالسلام» را می‌توان مشاهده نمود. نمونه دیگر تحریف را در این مدرک. مشاهده کنید:
فضائل الصحابه، احمد بن حنبل (متوفّای 241)، ج 1، ص 364
(25) - کشف المراد فی شرح تجرید الإعتقاد، علّامه حلّی قدس سرّه (متوفّای 726)، ص 376 - 377.
(26) - شمس الدین اسفراینی (متوفّای 826) در کتاب «تسدید العقائد فی شرح تجرید القواعد». (چاپ سنگی).
(27) - علاءالدین قوشچی (متوفّای 779) در کتاب «شرح التجرید»
(28) - تعصب قوشچی به حدی است که برخی علمای شیعه او را «متعصبِ عنود ستیزه جو» معرّفی میکنند.
ر.ک: الرسائل الإعتقادیه، خواجوئی (متوفّای 1173)، ج 1، ص 409.
(29) - القاموس المحیط، فیروزآبادی (متوفّای 817)، ج 2، ص 55.
(30) - زخَمه یزْخَمه زخْماً: دفَعه دفْعاً شَدیداً. (لسان العرب، ابن منظور (متوفّای 711)، ج 6، ص 32)
(31) - مناقب آل أبیطالب، ابنشهرآشوب (متوفّای 588)، ج 3، ص 407 (چاپ ذوی القربی، 1421، تحقیق: یوسف البقاعی).
(32) - کفایۀ الطالب، گنجی شافعی (متوفّای 658)، ص 413.
(33) - المعارف، ابن قُتَیبه (متوفّای 276)، ص 92 (چاپ دار إحیاء التراث العربی، بیروت) و ص 211 (چاپ دارالمعارف، مصر، تحقیق: ثروت عکاشه).
(34) - ر.ک: دراسۀ و تحلیل حول الهجوم علی بیت فاطمه علیهاالسلام، استاد شیخ عبدالزهراء مهدی، ص 489. (35) - از دیگر نشانه‌های وقوع تحریف در کتاب «المعارف»، گزارش عبدالرحیم بن الحسین العراقی [ابوالفضل العراقی] (متوفّای 806) می‌باشد. وی در کتابش با نام «الأربعین العشاریه» (صفحه 174، چاپ دار ابن حزم، بیروت، 1413) که با تحقیقِ «بدر عبدالله البدر» به چاپ رسیده است، تصریح می‌کند که ابن قُتَیبه در کتاب «المعارف» نقل کرده است: عکراش بن ذُؤیب، در جنگ جمل، به همراه حضرت علی علیه السلام بوده است؛ در حالی که در چاپ های فعلی از کتاب «المعارف» (صفحه 310، تحقیق: دکتر ثروت عکاشه، چاپ دار المعارف، مصر) می‌خوانیم که عکراش بن ذُؤیب در جنگ جمل از همراهان عایشه بوده است؟!
ابوالفضل العراقی در صفحه 174 از کتابش می‌نویسد:
«فذکر ابن قتیبه أنّه حضر مع علی رضی الله عنه وقعۀ الجمل. »
وی در چند سطر بعد، در همان صفحه از کتابش می‌نویسد:
«فإنّه حکی فی کتاب المعارف أن عکراشاً حضر مع علی وقعۀ الجمل. »
(36) - ر.ک: الوافی بالوفیات، صفَدی (متوفّای 764)، ج 4، ص 146.
(37) - ر.ک: درسنامه‌های فاطمیه، بخش دوم، علی لباف، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر.
(38) - صحیح مسلم، مسلم بن حجاج (متوفّای 261)، کتاب «الجهاد و السیر» باب، «حکم الفیء» حدیث 3302،
(39) - صحیح آن است که عباس سهم بنی هاشم از خمس غنائم خیبر را می‌طلبید.
ر.ک: جامع البیان، طبری شافعی (متوفّای 310)، ج 10، ص 9
(40) - صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری (متوفّای 256)، کتاب «النَفَقات» باب، « … حبس الرَجلِ قُوت سنَه» حدیث 5358،. و فی طبعۀ: رقم 4939
(41) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (متوفّای 656)، ج 6، ص 50
(42) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (متوفّای 656)، ج 6، ص 50
(43) - جالب است که عبدالعزیز نعمانی در مقاله «فاطمه زهرا از ولادت تا افسانه شهادت» (مندرج در فصلنامه ندای اسلام، شماره 3، ص 69)، ابن ابی الحدید را شیعه معرّفی مینماید!؟
(44) - شرح المقاصد، تفتازانی (متوفّای 793)، ج 5، ص 311

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».