ماهنامه موعود90

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1387

عنوان و نام پديدآور:شماره 90 ماهنامه موعود- مرداد 1387/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 90 - مرداد 1387

موعود 90

در آستانة چهاردهمين سال از فعاليت مؤسسة فرهنگي موعود عصر(عج) و سيزدهمين سال انتشار مجلة موعود قرار گرفته ايم. اوّلين پيش شمارة موعود در آبان ماه 1375 در تيراژي محدود منتشر شد و با گذار ماه ها و سال ها مقاومت و پايداري، اينك, با عنايت و توجّه حضرت مولانا، صاحب الزّمان، ارواحنا له الفداء، در ايام برگزاري جشن ميلاد مبارك حضرتش نودمين شمارة آن تقديم ايشان مي گردد و درست در همين ايام، دورة جديد انتشار مجلة «موعود نوجوان» نيز در قطع و قالبي متفاوت در معرض ديد و مطالعة عموم نوجوانان و خانواده ها قرار مي گيرد. شايسته است در اين گزارش مختصر به اطلاع برسانيم كه امروزه، موعود، با در اختيار داشتن دو پايگاه اطلاع رساني بر روي شبكة جهاني اينترنت با آدرس هاي «www.mouood.org» و «www.mastoor.ir»، انتشار بيش از يك صد عنوان كتاب فرهنگي و مهدوي، انتشار هفتمين مجلد از مجموعه دايرةالمعارف موعود آخرالزّمان، همچنان از نظر تنوع آثار و خدمات، مؤسسه اي پيشتاز در حوزة فرهنگ مهدوي است. موعود، اين همه را مرهون عنايات حضرت صاحب الزمان(ع) است و چونان هميشه خود را تنها و تنها محتاج ايشان و رخصتشان براي ادامة توفيق خدمت مي شناسد. شايان ذكر است، سايت موعود، در ميان كلية سايت هاي فعال جهان بر روي شبكة اينترنت، در رتبة 79000 قرار گرفته است. سال هشتاد و هفت موعود با گشايش دفتر نشر لوح هاي فشرده به صورت حرفه اي و جذّاب، جوانان و نوجوانان علاقه مند

را مواجه با آثار جذّاب و جديد ساخته است. جز اينها، در تمامي طول سال هاي گذشته، برگزاري جلسات سخنراني، شركت در كنفرانس ها و همايش ها و برگزاري نمايشگاه هاي عرضة محصولات فرهنگي جايگاه ويژه اي به مؤسسة فرهنگي موعود بخشيده است. تنها در سال گذشته موعود در 226 برنامة علمي، نشست و همايش شركت فعال داشته است. ارائة سرفصل هاي نو، رويكردهاي ويژة فرهنگي، نقدهاي سياسي اجتماعي، ارزيابي مستمرّ عملكرد فرقه ها و گروه هاي شبه مذهبي، رديابي مدعيان مهدويت و انتشار اخبار و تحليل هاي روز از سوي موعود و از طريق آثار موعود باعث بروز موج گسترده اي از فعاليت ها و موضع گيري ها در كشور بوده است. چنان كه، عموم فعالان حوزة فرهنگ مهدوي، رويكردهاي موعود را دستماية فعاليت ها و محتواي آثار و نشست هاي خود ساخته و پيش مي روند. تغذية صدها سايت و وبلاگ و همراهي با صدها كانون فرهنگي مهدوي در دانشگاه ها و در سطح جامعه باعث بوده تا بحمدالله امروز نگاه و نگرش منتقدانه و جستجوگرانة موعود در ميان آنها تبديل به نگرشي عام و همه گير شود. در اين ميان، نگاه منتقدانة موعود به غرب، يهوديت صهيونيستي، جريان هاي موعودگرايي مسيحي، سينماي هاليوود و مدعيان مهدوي، قابل شناسايي و توجه است. آثار متنوع موعود و رويكرد مندرج در آنها باعث بود تا به تدريج، عموم فعالان حوزة فرهنگ مهدوي با دوري گزيدن از رويكردهاي سطحي و صرفاً شخصي قدم در ميدان وسيع، ژرف و مؤثر فرهنگي بگذارند و گفت وگو از پهنه هاي اجتماعي و حتي سياسي را نيز در دستور كار خود وارد سازند، چنان كه امروزه، همايش ها و نشست هايي با اين رويكردها در كشور در حال اجراست. اگرچه تصميمات شتاب زده، هيجان زدگي در وقت

كشف پاره اي از عناوين مهدوي، دسترسي به مناصب و پست هاي رسمي و حمايت مالي سازمان هاي رسمي و دولتي، ميدان را براي اجراي طرح هاي تكراري، عرضة برخي آثار سطحي و كم ارزش و حتي ريخت و پاش هاي ناروا در برگزاري نشست ها و كنفرانس هاي پرهزينه و كم خاصيت منطقه اي و فرامنطقه اي باز كرده و همين امر در خود و با خود زمينه هاي تشكيك در ميزان باور و خلوص فعالان اين حوزه را _ نزد مردم _ فراهم آورده است, امّا اميد مي رود سير تكويني اين فعاليت ها و پرسش هاي دردمندانه و جدّي با عنايت حضرت، مسبّب بازنگري در عملكردها و رويكردها شود و زمينة اصلاح گري بر مبناي فرهنگ مهدوي و انتظار را بيش از پيش فراهم آورد. نبايد از ياد برد كه دشمن همواره با سوء استفاده از موقعيت ها و دسيسه ها سعي در تبديل كردن فرصت ها به تهديدها داشته و دارد. توجّه به موارد زير مي تواند زمينه هاي رشد آسيب و تهديد دروني فعاليّت ها در گسترة فرهنگ مهدوي را از بين ببرد:

1. دوري از بدعتِ دولتي كردن همه چيز و همه كس،

2. پرهيز از تبليغات و هوچي گري بي محتوا،

3. مقدم داشتن محتوا و معنا بر صورت سازي و قالب آرايي،

4. مصروف همة همت براي خودسازي و پالايش جسم و جان،

5. چشم پوشي از رقابت قبيح و رويكرد به همدلي و همراهي،

و... بايد متذكّر اين معنا بود كه بدون كسب رخصت و توفيق براي خدمت به حضرت، هيچ صاحب نام و جاهي به جايي نرسيده و نخواهد رسيد و... طيّ همة سال هاي گذشته، غفلت از مطالعات فرهنگي و شناسايي مبادي و مباني فرهنگ و تمدن غربي باعث بوده تا برخي نادانسته از

دين و محتواي منابع ديني وسيله اي و مجوزي براي تأييد و تكريم مدينة غربي و فرهنگ و تمدّن الحادي آن بسازند. اينك بيم آن مي رود كه همان عامل و انگيزه باعث شود تا برخي ناخواسته فرهنگ مهدوي و مهدويت را وسيله تطهير و تقديس تاريخ غرب الحادي قرار داده، باعث سكولاريزه شدن بيش از پيش فرهنگ ديني شوند. از همين روست كه موعود هماره خانوادة بزرگ موعوديان را متذكّر همپايي و همگامي مطالعات فرهنگي و مهدوي شده است و بر توجّه جدّي به غرب شناسي و دشمن شناسي تأكيد داشته است. نبايد از اين معنا غفلت كرد كه امواج فتنه هاي آخرالزّماني در آخرين سال هاي قبل از ظهور پرتوان تر و بلندتر از هر زمان فرو خواهند آمد، به همين سبب بازار شبهات و ميدان فرقه ها نيز بيش از پيش داغ خواهد شد. مهيّا شدن براي مصونيت بخشي به خانواده ها وجوانان و مراقبت جدّي فرهنگي از نسل زمينه ساز، در زمرة مهم ترين تكليف ما در اين عصر است. اين مهم از مردان ملتهب و شتاب زده، هيجاني، معتادان سياست و سياست بازي، تشنگان نام و جاه و بالاخره طالبان ثروت و قدرت برنمي آيد. چنانچه از مردان عوام زده و مبتلاي عوام زدگي و دورمانده از خردورزي نيز كاري ساخته نيست. در تحولات فرهنگي، اين مردان اهل تفكر و فرهنگ اند كه طلايه دار تاريخ آينده مي شوند و نه سياستمداران مانده در گرداب عمل سياسي و عاري از خردورزي، امّا چه مي توان كرد كه «سياست و تبليغ» چنان پر سر و صدا شرايط را ديگرگون مي سازند كه مجال تفكر از بين مي رود. موعود، امروز و فرداي خود را به رخصتي و توفيقي بسته است كه اميد دارد

با عنايت حضرت موعود(ع)، حاصل آيد و با آن اميد روزان و شبان را سپري مي سازد كه بتواند به مثابة يك منتظر چراغي و شمعي فراروي آن يار سفر كرده روشن نگه دارد و همگان را دعوت به انتظار و آمادگي نمايد. اين بسط «تفكر آماده گر» است كه زمينه هاي رويكرد عمومي و آينده را فراهم مي آورد و جان ها را براي انعقاد عهد با ساحت مقدّس وليّ دوران و حجّت حيّ، حضرت صاحب الزّمان(ع) مهيّا مي سازد.

والسّلام تصدق خاك پاي آن محبوب منتظر

سردبير

اولين نشانه

نام و نسب سفياني

همان گونه كه روايات تأكيد مي كنند، او از نوادگان و از نسل «ابوسفيان» است و به همين دليل هم به او «سفياني» گفته مي شود؛ گرچه در مورد نام پدرش، بين اينكه «عنبسه» يا «عتبه» يا «معاويه» يا «يزيد» باشد، اختلاف نظر وجود دارد، از امام علي(ع) روايت است كه ايشان فرمود: پسر جگرخوار از سرزمين بي آب و علف خارج مي شود... نامش عثمان و نام پدرش عنبسه و از نسل ابوسفيان است.10 در حديث ديگري از شيخ طوسي آمده است كه سفياني از فرزندان «عتبة بن ابوسفيان» است.11 امام علي(ع) در نامه اي به «معاويه»، سفياني را از شمار آنان دانسته و فرموده است:

مردي از فرزندانت شوم و ملعون و بي نزاكت و تيره دل و بيمار و قسيّ القلب است و خداوند رحمت و عطوفت را از دل او گرفته است، گويي اكنون او را مي بينيم. مادرش از قبيلة بني كلب است و اگر بخواهم نام او را مي گويم و توصيف مي كنم، او فرزند كسي است كه سپاهي را به مدينه گسيل مي دارد. آنها وارد آن شهر مي شوند و به قتل و كشتار و

هتك حرمت و تجاور مي پردازند و از ميان آنها مردي پرهيزكار و مخلص پا به فرار مي گذارد... .12 از امام باقر(ع) روايت شده كه او از نسل «خالد بن يزيد بن ابوسفيان» است.13

و از امام علي بن الحسين(ع) نقل شده كه حضرت او را از فرزندان «عنبسة بن ابوسفيان»14 به شمار آورده و برخي روايات نام او را «عبدالله»15 گفته اند كه اين مطلب نزد علماي اهل سنّت مشهور است. امّا رأي مشهور اين است كه نام او «عثمان» از فرزندان «عنبسة ابن ابوسفيان» است و همه مي دانند كه ابوسفيان پنج فرزند به نام هاي «عتبة»، «معاويه»، «يزيد»، «عنبس» و «حنظله» داشت. چيزي كه در مورد آن در تمام اين روايات اتّفاق نظر وجود دارد. اين است كه او از نوادگان ابوسفيان بوده و قدر به يقين هم همان است. اقدامات سفياني

با بررسي و مطالعة دقيق احاديث اهل بيت(ع) در مورد زمان خروج سفياني و جريان هاي هم زمان آن درمي يابيم كه اين حركت، حركتي سريع و برق آسا بوده و فاصلة زماني چنداني با ظهور امام مهدي(ع) ندارد امام صادق(ع) مدّت زمان خروج او را از ابتدا تا آخر 15 ماه ذكر نموده اند كه او 6 ماه آن را به جنگ مي پردازد و هنگامي كه مناطق پنج گانه «دمشق»، «اردن»، «حمص»، «حلب» و «قنسرين» را تصرّف كند؛ دقيقاً 9 ماه و نه يك روز بيشتر حكومت مي كند.16 برخي روايات دورة حكومت او را به اندازة مدّت بارداري يك زن (يعني 9 ماه) دانسته اند و با توجّه به اين دوره و جنگ ها و فتح هاي او در آن مدّت كوتاه و فرجام او به دست سپاهيان امام زمان(ع)، به اين

نتيجه مي رسيم كه اين رويدادها بسيار سريع و برق آسا روي مي دهد. در اينجا به اختصار و نه مفصّل به ذكر كارها و اقدامات او مي پردازيم زيرا كه روايات صحيحه در مورد جزئيات آن رويدادها اختلاف نظر دارند. 1. كشتار علويان و شيعيان اهل بيت(ع)

علويان در طول تاريخ يا بر ظلم و انحراف شوريده اند يا مانند آتشفشانِ خاموش و هر لحظه منتظر فرصت مناسب بوده اند. هيچ گاه آتش و انقلاب آنان خاموش نشده و همواره نشانه هاي شعله و دود اين آتش پديدار بوده است. بنابراين مي بينيم كه حاكمان بدسرشت، علويان و شيعيان اهل بيت(ع) را در رأس مخالفان خود قرار مي دادند و علويان و شيعيان اين مضمون را از گفتار ائمه(ع) دريافته اند. امام صادق(ع) مي فرمايد: ما و خاندان ابوسفيان دو خانواده ايم كه به خاطر خدا دشمن هم شديم. ما مي گفتيم خداوند راست مي گويد و آنها مي گفتند: دروغ مي گويد، ابوسفيان با پيامبر(ص) جنگيد، معاوية بن ابي سفيان با علي(ع)، يزيد بن معاويه با حسين بن علي(ع) و سفياني هم با قائم(عج) مي جنگد.17 پيروان و دوستداران آنها نيز چنين سرنوشتي داشتند و راه آنان را ادامه دادند و با مشكلات و دشواري هاي بسياري در طول تاريخ دست و پنجه نرم كردند و براي درك بهتر اين مصيبت ها، تنها مراجعه به كتاب مقاتل الطّالبيين ابوالفرج كفايت مي كند. با مطالعة تاريخ تشيّع و علويان درمي يابيم كه اعمال و رفتار و كردار سفياني چيز جديدي نيست بلكه او نيز همانند حاكمان ظالم و ستم پيشة گذشته راه قتل و تبعيد و شكنجه اختيار مي نمايد، از امام صادق(ع) روايت است كه مي فرمايد: روزي را مي بينم كه سفياني وارد كوفه شده و ندا مي دهد:

هر كس سر يكي از شيعيان علي را بياورد هزار درهم جايزه مي برد، و همسايه عليه همسايه مي شود و مي گويد فلاني جزو آنهاست و گردنش را مي زند و هزار درهم مي گيرد، و حكومتتان در آن موقع تحت سيطرة فاسدان قرار مي گيرد.18 امام باقر(ع) مي فرمايد:

سفياني و همراهانش خروج مي كنند. در آن زمان تصميم و هدفي جز اذيّت و آزار و قتل خاندان محمّد(ص) و شيعيان آنها را ندارد، گروهي را به كوفه مي فرستد و جمعي از شيعيان اهل بيت(ع) را به قتل رسانده و بسياري را به دار مي آويزد.19 احاديث ديگري نيز وجود دارد كه بيانگر كارها و مأموريت هايي اعم از كشتار و تبعيد شيعيان است كه اين فاسق انجام مي دهد. 2. قتل علما و مخالفان و مجازات سخت زنان و كودكان

اين ويژگي بارز مفسدان براي ترساندن مردم و ايجاد رعب و وحشت در دل آنان است، آنها در ابتدا تلاش مي كنند علما و دانشمندان را با خود همراه كرده و در صورت مخالفت، آنها را به قتل مي رسانند، آنها در حقيقت مي خواهند علما را جذب خود كنند تا جنايت ها و كارهاي آنها را توجيه كرده و به آنها مشروعيّت بخشند. در حديثي آمده است: سفياني بدترين حاكمي است كه علما و اهل فضيلت را به قتل مي رساند و آنها را نابود مي كند، در ابتدا از آنها كمك مي خواهد، اگر كسي سرپيچي كند، او را به قتل مي رساند.20 نقل شده كه هر كس نافرماني كند سفياني او را مي كشد و با ارّه تكّه تكّه مي كند، «ابن عبّاس» مي گويد: سفياني مي آيد و جنگي به پا مي كند كه شكم زنان را مي درد و كودكان را در ديگ21 مي جوشاند.

امام

باقر(ع) او را بدترين مردم توصيف كرد و مي فرمايد:

اگر سفياني را ببيني، او بدترين مردمان است او سرخ روي، با موهاي بور است و هرگز خدا را عبادت نكرده است.22 3. به اشغال درآوردن مناطق مختلف

روايت هاي تاريخي حاكي از آن است كه سفياني از كشورهاي مسيحي روم [اروپا] مي آيد و صليب به گردن دارد، از «بشر بن غالب» روايت شده كه گفته است:

سفياني با پيروزي از كشورهاي غربي مي آيد و صليب بر گردن دارد.23 جنگش را از مناطق پنج گانه اي كه روايت ها به آن اشاره شده، آغاز مي كند. مناطق پنج گانه عبارتند از «دمشق»، «اردن»، «حمص»، «حلب» و «قنسرين» و به بيان ديگر او جنگ خود را از سرزمين شام آغاز مي كند و بر آن چيره مي شود سپس از آنجا به عراق و حجاز مي رود. برخي روايات تأكيد كرده اند كه او با برخي شخصيّت ها مانند «اصهب» و «ابقع» مي جنگد و شايد اين نام ها، كنايه از شخصيّت هاي بزرگ اقوام اين مناطق باشد. امام باقر(ع) مي فرمايد:

سفياني با ابقع مي جنگد و او و افرادش را به قتل مي رساند، سپس اصهب را مي كشد و مقصد بعدي او، عراق است. او سپاهش را از قرقيسيا عبور مي دهد و آنها در آنجا به جنگ مي پردازند و سفياني سپاه ديگري به كوفه روانه مي كند.24 «قرقيسيا» شهر كوچكي است كه در تلاقي«رود خابور» به رود فرات قرار دارد و در آنجا رود خابور به رود فرات مي ريزد. اين منطقه ميان سه كشور «عراق»، «تركيه» و «سوريه» قرار دارد. روايت ها حاكي از وقوع چندين جنگ ميان ترك ها و سپاه سفياني و ميان سفياني و ديگر سپاه ها است. اين جنگ ها بر سر گنجي واقع در

رود فرات است كه آن را كوهي از طلا و به قولي نقره دانسته اند و لازم به ذكر است كه هيچ يك از طرفين جنگ به خاطر مشغول شدن به كارهاي ديگر نمي توانند آن گنج را به دست آورند. ممكن است مراد از اين گنج ثروت اين منطقه اعمّ از وفور آب و منابع طبيعي آن باشد و البتّه خداوند آگاه تر از همه به امور است. چيزي كه وجود اين احتمال را بيشتر مي كند نرسيدن هيچ يك از طرف هاي درگير به اين گنج است زيرا در آن زمان اين منطقه، منطقة جنگي بدون آرامش و استقرار است و اين مانع آن مي شود كه گنج آن نمايان شود. سفياني وارد كوفه مي شود و به جنگ و كشتار مي پردازد. روايت ها از مردي به نام «شيصباني» نام مي برند كه در كوفه با سفياني مي جنگد. جابر جعفي مي گويد: از امام باقر(ع) در مورد سفياني پرسيدم فرمود:

قبل از سفياني شيصباني از كوفه بيرون مي آيد، همچنان كه آب از زمين مي جوشد، او هم خروج مي كند.25

اين فاسق پس از استقرار پيدا كردن، همانند ديگر متكبّران ستم پيشه كه طمعشان پايان ناپذير نيست، سپاهش را به حجاز گسيل مي دارد و بنابر برخي احاديث، سپاه او وارد مدينه مي شود و به غارت و ويراني و چپاول مي پردازد. در برخي روايت ها چنين نقل شده است كه سفياني سپاهي را به مدينه مي فرستد و دستور قتل هاشميان، حتّي زنان آبستن آنها مي دهد... .26 سپس او سپاهش را به مكّه اعزام مي كند و آن نشانة وعده داده شده، يعني فرو رفتن در زمين [خسف بيداء] اتّفاق مي افتد. در اين هنگام قدرت سفياني شروع به افول مي كند تا

اينكه امام زمان(عج) ظهور مي كند و جنگ هاي وعده داده شده به رهبري او و ياري پيروانش از يمن و خراسان و عراق و ديگران آغاز مي شود. اين جنگ ها به رهبري كسي است كه وعدة پيروزي و چيرگي بر دشمنان به او داده شده است. سپاه سفياني به تدريج از مناطق اشغالي، شكست خورده و عقب نشيني مي كند. سپس آن نبرد بزرگ ميان سپاه امام و سپاه سفياني به نام جنگ فتح قدس آغاز مي شود. سپاه سفياني از درون شروع به نابودي و متلاشي شدن مي كند و خود سفياني نيز پس از چندين جنگ در شام و قدس به دست سپاه امام كشته مي شود و به اين ترتيب جنبش امام, عصر نويني را آغاز مي كند. سيد نذير الحسني

ترجمه سيد شاهپور حسيني پي نوشت ها:

1. شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 59.

2. كنز العمال، ج 11، ص 116.

3. فيض الغدير شرح الجامع الصغير، ج 1، ص 492.

4. النعماني، الغيبة، ص 300.

5. همان، ص 301.

6. همان, ص 301.

7. همان، ص 371.

8. الطوسي، الغيبة، ص 435.

9. الكافي، ج 8، ص 274.

10 . بحارالانوار، ج 52، ص 205.

11. همان، ج 53، 213.

12. كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص 309.

13. عصر الظهور، ص 106، به نقل از محفوظ ابن هماد، ص 75.

14. الطوسي، الغيبة، ص 270

15. بحارالانوار، ج 53، ص 208.

16. النعماني، كتاب الغيبة، ص 300.

17. الشيخ الصدوق، معاني الاخبار، ص 346.

18. الطوسي، الغيبة، ص 405.

19. بحارالانوار، ج 52، ص 222.

20. الفتن الابن حماد، ص 76.

21. همان، ص 285.

22. النعماني، الغيبة، ص 306.

23. الطوسي، كتاب الغيبة، ص 278.

24. النعماني، الغيبة، ص 280.

25. همان، ص 302.

26. الفتن، ابن حماد، ص 201.

نشانه هاي موقوف يا مشروط

نشانة موقوف (معلّق): نشانه اي

است كه تحقّق يافتن آن بستگي به مسئلة ديگري دارد و اين برخلاف علايم حتمي است كه براي آن چنين شرطي وجود ندارد، نشانة موقوف تابع قانون محو و ثبوت است. آيت الله صافي گلپايگاني در كتاب مجموعة رسائل اين مفهوم را آورده, مي گويد: تمامي حوادث، موقوف و احتمالي نيست بلكه برخي حتمي و برخي ديگر در لوح محو و ثبوت قرار گرفته است و روي دادن يا روي ندادن آن به اموري مانند دعا و صدقه و ... بستگي دارد. به عبارت ديگر، هر حادثه اي كه در جهان اعم از حالت ها و رويدادها، به امر الهي انجام مي شود، يا حتمي الوقوع است... يا غير از آن يعني وجود و عدم وجود و چگونگي صورت آن به دو شكل است؛ طبيعي يعني چنان كه طبيعت موجود مي طلبد و غيرطبيعي يعني آنچه كه مانع طبيعت موجود مي شود و در آن تأثير مي گذارد يا باعث تقديم يا تأخير آن مي شود.1

«اربلي» در مورد حوادث ظهور مي گويد:

بعضي از اين حوادث حتمي و بعضي مشروط است.2 اين نوع تقسيم بندي و اشاره به امور موقوف در حديث امام ابوجعفر(ع) آمده است. ايشان فرموده اند:

از امور، برخي حتمي است و بدون چون و چرا، روي خواهد داد و مواردي نيز نزد خداوند مشروط و موقوف است كه اگر او بخواهد جلو مي اندازد يا آن را از بين مي برد يا ثابت مي گرداند... .3 حال، پس از اينكه در مورد امور و علامت هاي حتمي كه در روايت هاي تاريخي صراحتاً حتميّت آن ذكر شده است، سخن گفته شد، علايمي را كه صريحاً حتمي بودن آن ذكر نشده بلكه فقط اشاره اي به آنها شده است،

مي آوريم:

با مطالعه و تأمّل در آن حوادث تاريخي كه در روايات و در لابه لاي حوادث حتمي آمده، در خواهيم يافت كه آنها عموماً حول محور حوادث جنگي مي چرخد كه ميان مذاهب مختلف رخ مي دهد. از جمله: 1. اختلاف ميان شرق و غرب

«نعماني» با ذكر سند از امام باقر(ع) نقل مي كند:

قائم(ع) در يكي از سال هاي فرد قيام مي كند.

سپس فرمود:

اختلاف شرق و غرب، آري و اهل قبله پيش مي آيد، آنگاه مردم در آن چنان سختي مي افتند كه ترس و وحشت بر آنها غلبه مي كند... الخ.4 2. جنگ ميان رومي ها و مسلمانان

حسان بن عطيه مي گويد:

«مكحول» و «ابن زكريّا»، نزد خالد بن معدان رفتند و من هم با آنها همراه شدم. در آنجا، او براي ما در مورد جبير بن نفير سخن گفت و افزود:

در مورد صلح از پيامبر(ص) شنيدم كه فرمود: روميان با شما صلح مي كنند و شما به همراه آنها به جنگ با دشمنان مي پردازيد؛ سپس پيروز مي شويد و غنيمت جمع آوري مي كنيد و صلح مي كنيد و سپس مي رويد تا اينكه به مرغزاري كه بلندي و تپّه دارد مي رسيد، سپس يكي از نصرانيان صليب را بالا مي برد و مي گويد: صليب پيروز شد پس از آن يكي از مسلمانان خشمگين مي شود و به مقابله با او مي پردازد و آن را در هم مي شكند. در اين هنگام روميان خيانت مي كنند و براي جنگ جمع مي شوند.5 3. فتح قسطنطنيه

پيامبر(ص) مي فرمايد:

قيامت برپا نمي شود مگر اينكه روميان در «اعماق» يا «دابق»6 فرود آيند سپس سپاهي متشكّل از نيكان روزگار از مدينه به سوي آنها مي آيد و وقتي به هم برسند، روميان مي گويند، ما و پيشينيان ما را به حال

خود بگذاريد كه با آنها بجنگيم. مسلمانان مي گويند: به خدا قسم، نه نمي توانيم شما و برادرانمان را رها كنيم و با آنها مي جنگند و يك سوم نابود مي شوند و خداوند توبه شان را قبول نمي كند و يك سوم افراد آنها كشته و بهترين شهداي خداوند مي شوند و يك سوم ديگر گرفتار نمي شوند و قسطنطنيه را فتح مي كنند.7 4. سرپيچي عرب ها از فرمانروايانشان

از امام صادق(ع) روايت است كه يعقوب سراج به آن حضرت عرض كرد: فرج شيعيانتان كي فرا مي رسد؟ فرمود: «پس از اختلاف عبّاسيان و پس از آنكه عرب ها لگام گسيخته شوند [ارزش هاي اصيل را فراموش كنند] و از فرمانروايانشان فرمانبرداري نكنند».8 5. خروج دجّال

با توجّه به اينكه احاديث وارده در مورد خروج دجّال بسيار زياد است، در نتيجه، مسلمانان بايستي آن را نشانة درست بشمارند. تقريباً همگي مسلمانان در مورد خروج دجّال اتّفاق نظر دارند، امّا در مورد ويژگي هاي او كه در اخبار مختلف به صورت هاي متفاوت آمده است، اختلاف نظرهايي ميان مسلمانان وجود دارد. البتّه اخبار مربوط به آن از جمله اخبار آحاد است و نمي توان به آنها استناد كرد. از پيامبر(ص) در مورد دجّال نقل شده كه ايشان فرمود:

دجّال در جور9 و كرمان با هشتاد هزار نفر مي آيد، آنان چهره هايي همانند سپرهايي دارند كه با شمشير بر آن ضربه زده باشند و لباس طيلساني بر تن دارند و پاپوش هاي آنها از جنس مو است.10 «انس» از پيامبر(ص) روايت مي كند: «دجّال وارد مكّه و مدينه نمي شود، مگر اينكه در هر جاي آن شهر اميراني شمشير از نيام كشيده اند تا بجنگند».11 پيامبر(ص) امّت خود را از او بر حذر داشته و فرموده است:

هر پيامبري

كه مبعوث شد، امّت خود را از دجّال يك چشم و دروغ گويي بر حذر داشت او نمي بيند ولي پروردگارتان مي بيند.12 روايت ها، ويژگي هاي متعدّدي براي او برشمرده اند كه به ذكر چند مورد از آن بسنده مي كنيم:

1. او كافري است كه «ميان دو چشمش نوشته شده كه او كافر است»؛13

2. ادّعاي خداوندي مي كند و مي گويد «من پروردگارتان هستم»؛14

3. يك چشم است «او يك چشم است و خداوند در مقابل، بيناست».15

او صفات ديگري نيز دارد كه با جمع بندي احاديث با يكديگر در تناقض است مانند كوتاهي و بلندي زمان در مدّت خروج او و نهايت آن، طول عمر يا كوتاهي آن و غيره.

در پايان بايد گفت كه نشانه هاي بسياري در كتاب ها آمده است مانند:

1. خسوف و كسوف نابه هنگام ماه و خورشيد؛

2. ديده شدن صورت و سينه اي در قرص خورشيد؛

3. صورتي كه در ماه ديده مي شود؛

4. نمايان شدن ستارة دنباله دار؛

5. زياد شدن احتياجات و فقر و دشمني مردم با يكديگر؛

6. گرسنگي، ترس، قحطي، كشتار، وبا و...

7. انتشار فساد و منكرات؛

8. اختلاف در دين؛

9. خروج پرچم هاي سياه از خراسان؛

10. خراب شدن ديوار مسجد كوفه؛

11. پديدار شدن آتش در شرق؛

12. بالا رفتن آمار قتل و كشتار ميان حيره و كوفه؛

13. پديدار شدن آتشي در كوفه.

علاوه بر اين، نشانه هاي ديگري نيز وجود دارد كه در متن احاديث آمده است ولي اغلب آن احاديث، از جمله احاديث آحاد است.البتّه بايد افزود كه حتميّت تمام اين نشانه ها در روايت ها نيامده است، زيرا اين نشانه ها تابع قانون محو و ثبوت است كه در بخش هاي گذشته در باب تفاوت ميان نشانه هاي حتمي و احتمالي توقيع داده شد، بنابراين نمي توان با وجود قراين و شواهد داخلي

آن، حتميّت را از آن دريافت زيرا در ثبوت بسياري از اين قراين شكّ و شبهه وجود دارد.

نتايج اين تقسيم بندي

دو نتيجة مهمّ از تقسيم بندي نشانه ها به موقوف (وابسته، مشروط) و حتمي به دست مي آيد، عبارتند از:

نتيجة اوّل: همانا نشانه هاي مشروط و موقوف قابليت محو و اثبات را دارند، در حالي كه نشانه هاي حتمي، در برابر اين قانون سر فرود نمي آورد و حتماً به وقوع مي پيوندند و اين محو و ثبوت به آن شرط هايي كه آن نشانه ها به آن وابسته است، بستگي دارد. بنابراين تلاش مي شود تا مسائل و اموري كه باعث مي شود آنها روي ندهند، شناخته شود.

نتيجة دوم: برخلاف نشانه هاي حتمي، ممكن است ارادة انسان مانند وقوع نشانه هاي مشروط شود، يعني در آنها دخالت كند و مانع روي دادن آنها شود. به ويژه اينكه بيشتر نشانه هاي مشروط در جنگ ها و رواج فساد جامعه نمود مي يابد، به عنوان مثال در دعاي عهد كه مشخّصاً از زبان معصومان(ع) نقل شده، آمده است: همانا تو گفتي و گفتار تو عين حقيقت است، فساد در خشكي و دريا به وسيلة مردم، آشكار شد. اكنون اي خداوندا! وليّت را و پسرِ دخترِ رسولت را كه هم نام رسول توست، پديدار ساز. اين فساد، توسط مردم به وجود آمده است و به خاطر همين، آقاي طباطبايي به اين مفهوم اشاره كرده و گفته است: «بعضي مواقع، حوادث موجود از برخي كارها تبعيت مي كند. اطاعت انسان از خداوند متعال و حركت در راهي كه باعث خشنودي اوست، سبب فرود آمدن نيكي ها و باز شدن درهاي بركت و رحمت مي شود و منحرف شدن از صراط مستقيم و متمايل شدن به گمراهي و نيّت هاي

ناپسند و انجام اعمال نادرست و زشت، باعث آشكار شدن فساد در خشكي و دريا (سراسر زمين) و نابودي ملّت ها و گسترش ظلم و فاصله گرفتن از امنيّت و باعث بروز جنگ و ساير بدي هايي كه به انسان و اعمالش مربوط است، مي شود. وجود مشكلات و حوادث ويران كنندة موجود چون سيل و زلزله و رعد و برق و طوفان و غيره از اين موارد هستند و خداوند پاك، سيل عرم و طوفان نوح و صاعقة قوم ثمود و بادهاي سرد و پر سر و صداي قوم عاد را از جملة اين موارد به شمار آورده است».16 با اين مقدّمات ما مي توانيم آيات موجود را كه از نشانه هاي ظهور به شمار مي روند تفسير كنيم، نشانه هايي كه حتمي نيستند مانند خورشيد گرفتگي و ماه گرفتگي و طلوع چيزي در آسمان و خارج شدن آتشي از مشرق و همة اين نشانه ها هر چند كه حتمي نيستند، امّا وابسته به شرط هايي هستند كه در پيدايش حوادث دخيل اند و از رابطة ميان كارهاي انسان از يك سو و حوادث موجود از سوي ديگر پرده برمي دارند. علاوه بر همة اينها، درمي يابيم كه تفاوت ميان نشانه هاي حتمي و مشروط، تأثير زيادي در جنبش هاي سياسي و تغيير واقعيّت زندگي در جهان دارد و روايت هاي عصر ظهور نيز بر آن تأكيد كرده اند. پي نوشت ها:

1. مجموعة الرسائل، ج 2، ص 109. 2. كشف الغمة، ج 2، ص 256. 3. تفسير عياشي، ج 2، ص 217. 4. كتاب الغيبة، ص 262. 5. مصنف بن أبي شيبة، ج 4، ص 583. 6. دو محل در سوريه در نزديكي شهر حلب. 7. صحيح مسلم، ج 4، ص 2221. 8.

شرح اصول الكافي، ج 6، ص 255. 9. شهري در نزديكي نيشابور. 10. شيخ طوسي، الاماني، ص 265. 11. همان، ص 382. 12. صحيح البخاري، ج 9، صص 75 76. 13. همان، ج 9، ص 76. 14. سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1360. 15. صحيح البخاري، ج 9، ص 75. 16. علّامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج 2، ص 181.

چرا امام(ع) بايد بيايد...

اشاره:

در حال جمع كردن مطالب مجله نيمة شعبان بوديم كه به ذهنمان رسيد، اين بار قلم را به دست خوانندگان بدهيم و خودمان به جاي آنها بنشينيم و بخوانيم. براي همين منظور، به ميان يك جمع جوان دانشجويي رفتيم و رشتة سخن را به دستشان سپرديم. به قول خودماني، هيئت تحريريه آزاد موعود، اين صفحه را نوشتند. پس بخوانيم و ببينيم چه گفتند. سؤال ما اين بود كه، چرا امام(ع) بايد بيايند؟ و امام(ع) از ما چه توقعي مي توانند داشته باشند؟ مهدي امينيان؛ دانشجوي رشتة علوم سياسي از تهران، به سؤال اول اين طور پاسخ داد كه، دليل ما براي نياز داشتن به حضور ايشان، همان دليل نيازمان به يك امام حيّ حاضر در هر عصر و زماني، پس از رحلت پيامبر اعظم(ص) است. بدون حضور او احكام اسلام، كاملاً و به طور صحيح قابل استخراج و اعتماد نيست، چون قرآن ناطق و خليفة پيامبر(ص) اوست و علم ديگر علما به شريعت تنها در غيبت او و از روي اضطرار قابل پيروي است. بدون حضور او، طريقت عرفاني اسلام، بي مُرشد است و بدون حضور او، هرچقدر شاگردان او در مكتب اهل بيت(ع)، تلاش كنند، باز هم باعث سردرگمي سالكان و تفرقه مسلك هاست. بدون حضور او،

مؤمنان واقعي در اقليتند و هرگز نخواهند توانست اسلام را پياده و جهان را به سمت اهداف او پيش ببرند. هر چند ايشان در پس پردة غيبت، فقها را ياري مي كنند، سالكان را دستگيري مي كنند و گرفتاري هاي مؤمنان و ديگران را برطرف مي نمايند، اما بدون حضور او، انسان و جهان، طعم واقعي معارف اسلامي و ديگر علوم، و عدالت اجتماعي و ديگر مصالح جامعه را نخواهد چشيد. انسان رها شده است و هر چند لنگان لنگان در مسير معرفت و عدالت حركت كند، اما لطف خداوند اقتضا مي كند، براي آنان كه شيدايي اين طريقند، مسير را روشن نمايد و فضاي جامعه را آماده كند. در واقع بدون حضور او، دنيا به هدف غايي خود نمي رسد، گويا در منزلي از منازل است كه ناگاه پايان مي پذيرد و اين با حكمت خداوندي در تناقض است. بدون حضور او، ظالمان، سزاي دنيوي داده نمي شوند و مظلومان به حق خود نمي رسند و اين با عدل الهي منافات دارد. هدف ما اعتلاي كلمه اسلام است و بس. بحث اينجاست كه در دورة فعلي، اعتلاي كلمة اسلام و يكتاپرستي به چيست؟ به نظر مي رسد جز در ساية ظهور ايشان، اسلام، اعتلاي واقعي خود را نخواهد يافت و حق در برابر باطل پيروزي و نمود قدرتمندي نخواهد داشت. ضمن اينكه تلاش براي ظهور قطب عالم امكان و قطب معرفت و حاكم عدالت، تلاش براي ظهور همة خوبي هاست. او دربارة سؤال دوم، يعني توقع امام زمان(ع) از ما، معتقد بود:

توقع ايشان از ما، در واقع چيزي جز فلسفة وجود ما در اين دنيا نخواهد بود، چون او خليفة خدا در زمين است و

تشريع او با تكوين ما هم جهت است. براي ظهور ايشان 3 مقدمه مورد نياز است: 1. فراگيري ظلم 2. پرورش جبهه حق 3. تشنگي عالميان به ظهور منجي و آمادگي نسبت به ياري او. در مورد شرط اول، ما اجازه افزايش ظلم را نداريم، بلكه الگوي ما سيدالشهدا(ع) است كه زندگي زير بار ظلم را ننگ مي داند. در مورد شرط دوم، ابتدا بايد خود را بسازيم و متعلق به جبهه حق شويم و خود را آنچنان پرورش دهيم كه هر لحظه براي ياري ايشان، در غيبت و حضور، آماده باشيم و فعاليت كنيم. پس از آن، بايد اطرافيان خود و شاگرداني را تربيت كنيم كه در راه مقاصد او خودسازي و ديگرسازي كنند و اين حلقه ها تا آخر پرورش يابند و آمادة ايثار خود و خانواده و مال و آبرويشان باشند و اين كار ساده اي نيست. اما در مورد سوم بايد گفت، اگر ما بتوانيم در جهان ندا در دهيم كه اين منجيان كه براي خود برگزيده ايد همه كاذبند و نه جدل و نه ظلم را توان برطرف نمودن ندارند، جهانيان را آماده نموده ايم. اين حركت پس از جنگ هاي جهاني آغاز شد و انقلاب اسلامي، فرياد بلندي عليه حاكمان و منجيان دروغين بود. از همين رو، تقويت اهداف انقلاب اسلامي از وظايف اساسي ماست كه به همين علت خار چشمان ظالمان گشته است و به هر طريقي درصدد حذف آن هستند.

دانشجوي ديگر، ميثم آقادادي اهل اصفهان، كه معارف اسلامي را در دانشگاه خوانده است، پاسخ درك ضرورت ظهور امام زمان(ع) را به سطح شناخت و عمل هر فردي مربوط دانست؛ بخوانيم: مراتب احساس ضرورت براي

ظهور امام زمان(ع)بستگي به دينداري افراد دارد. بعضي افراد، تا اسم امام زمان(ع) برده مي شود، يادِ چراغاني كردن شبِ

نيمة شعبان و آش پختن مي افتند و ديگر بس؛ بعضي افراد، قوي تر, ياد مسجد جمكران مي افتند كه در سال مثلاً چند بار مي روند و بعضي افراد, بالاتر، ياد دعاي ندبة هر صبح آدينه و بعضي بالاتر، ياد دعاي عهد روزانه هر روز صبح و بعضي بالاتر ... . پاسخ اين سؤال از ديد افراد در مقام نظر، ممكن است، بسيار نزديك به هم باشد مثلاً اقامة عدل توسط مردم و افزايش معنويت و... ولي در واقع پاسخ اصلي اين سؤال به اعتقاد و عمل هر فرد بستگي دارد؛ لذا كسي كه رابطة زيادي با امام زمان(ع) دارد _ البته نه اينكه لزوماً ايشان را ملاقات كرده باشد _ نسبت به كسي كه سالي يك بار، اگر حالش را داشته باشد مثلاً كتابي هم در مورد حضرت مي خواند، احساس ضرورت بيشتري مي كند. ميثم، پاسخ پرسش اول را مقدمة پاسخ پرسش دوم دانست و به ما گفت: توقعي كه امام زمان(ع) از فردي كه رابطة بيشتري با ايشان دارد، بيشتر از توقعي است كه از فردي دارند كه مثلاً هرچند سال يكبار خمس مال خود را حساب مي كند. ولي غير از اين معيار، به نظر من، معيار ديگري هم وجود دارد و آن اينكه، امام زمان(ع) از هر كدام از ما شيعيان و مسلمانان انتظار دارند كه پيشرفت كنيم، و پيشرفت هم در گرو عمل به دستورات صحيح و رعايت تقواي الهي است. به عبارت ديگر اينكه در مسائل معنوي و علمي، به حداقل ها اكتفا نكنيم و در مرحلة عمل

نيز حداكثر توان خود را به كار ببريم. البته قبل از همة اين مطالب بايد نسبت به وظيفة خود معرفت كسب كنيم. براي نمونه: حضرت علي(ع) مي فرمايد: مرا به وسيلة ورع، اجتهاد، عفت و سداد ياري كنيد. ورع، مرحله اي بالاتر از تقوا؛ اجتهاد، حداكثر سعي و تلاش در انجام تكليف؛ عفت نيز لازمة ضروري هر مسلمان؛ و سداد هم به معني درستي ورزيدن است. به بيان ديگر ما هر كاري مي كنيم، اصلِ آن كار بايد درست و صحيح باشد نه دروغ و باطل. حال در مرحلة اجرا، نيز بايد حداكثر تلاش خود را براي انجام تكليف انجام دهيم. و در اين بين مواظب باشيم عوامل بيروني، پاهاي ما را نلغزاند و در درونمان هم عفت داشته باشيم.

احمد حبيب الهي يان، دانشجوي ديگري بود كه سؤالاتمان را با او در ميان گذاشتيم.

انسان براي رسيدن به كمال و شكوفايي استعدادها و رسيدن به هدف خلقت خويش نيازمند راهنماست. از طرف ديگر بنا به حكمت خداوند، زمين هيچ گاه از حجت هاي خداوند يعني پيامبران و امامان و نائبان آنها خالي نمي شود. بعد از زمان پيامبر(ص) نيز وجود راهبري كه انسان را در مسير پر پيچ و خم به مقصد برساند، ضروري است چون اولاً انسان ها با عقل خود به تنهايي به كمال نمي رسند و ثانياً در صورت نبود هادي بر مردم عذري خواهد بود و دليلي در پيشگاه خداوند مي آورند كه كسي ما را به حقايق آگاه نكرد به همين دليل ظهور امام زمان(ع) ضروري است. امام زمان(عج) در نامه اي به جمعي از شيعيان مي فرمايند: «از خدا بترسيد، تقوا پيشه كنيد و امر امامت را به ما وا گذريد.

از راه راست منحرف نشويد و به سمت چپ و راست متمايل نگرديد و هدف و مقصود خود را محبت ما قرار دهيد و اين نصيحت من به خاطر محبت من به شماست زيرا اگر اين گونه نبود شما را نصيحت نمي كردم». با توجه به سخن خود امام زمان(عج) بايد گفت كه در درجة اول مطلبي كه امام زمان(عج) از ما انتظار و توقع دادند اين است كه محبت ايشان را،

سر لوحة مسير خود گردانيم زيرا سرچشمة همة خوبي ها محبت امام است و آن چيزي جز پيروي از دستورات خداوند و دوري از گناهان نيست. از طرفي ديگر بايد گفت درخواست امام زمان(عج) از ما اين است كه تمام توان خويش را در جهت به دست آوردن، صفات نيكو به كار گيريم و در واقع ورع و تقوا را سر لوحة كارهاي خود قرار دهيم. همچنين انتظار امام زمان(ع) از ما اين است كه در قبال جامعة مسلمين و مسلمانان احساس مسئوليت كنيم و نسبت به رنج ها و دردها و كمبود و فقر مردم بي تفاوت نباشيم.

مصطفي اسماعيلي اهل مناطق شمالي كشور و دانشجوي كارشناسي ارشد، گرفتار آمدن انسان ها در شرايط دشوار دوران غيبت و نيامدن امام(ع) را حاصل فعل خود آنان دانست كه امام خود را تنها رها كردند و از هجرت و قيام دست كشيدند. همين شيوة عمل باعث شد كه اسلام قرن ها از مسير رشد و پيشرفت باز بماند. به نظر او، اين رهايي، آزادي و رسيدن به سعادت زماني حاصل مي شود كه در برابر نظام سياه باطل بايستيم و حقّ ظالم را از مظلوم باز بگيريم و شرايط را براي ظهور

آماده كنيم.

مصطفي، همچنين شرايط كنوني را موقعيتي دانست كه اسلام و مسلمين از همه طرف مورد هجمه و حمله قرار گرفته است؛ هر چند خداوند آب حيات _ يعني وجود امام(ع) _ را در چشمه اش جاري كرده و ما بايد مراقب علف هاي هرز باشيم. او به ما گفت: ما بايد تمام اعمالمان بر محور انتظار باشد؛ انتظاري كه ما را به اينكه نسبت به اطراف خود بي تفاوت نباشيم، و ديگران را امر به معروف و نهي از منكر كنيم ترغيب مي شود. آن وقت است كه توحيد در عمل خالص ما نمايان مي شود و خود را مسلمان واقعي حس مي كنيم.

امام زمان(ع) هر لحظه انتظار بندگي ما را در محضر خدا دارند و از اين امر خوشحال مي شوند؛ انجام تكليف، رساندن پيام اسلام به گوش مردم، ايجاد تحول و انقلاب در مردم و برطرف كردن غفلت و خواب آلودگي آنان، ايستادن در برابر باطل، از اجزاي اين انتظار است. انتظار ما بايد موجب سازندگي خود و اطرافيان مان شود، هر روز اميد و سرزندگي را در ما زنده تر كند و ما را از چنگ زندگي روزمره رها كند.

و بالاخره آخرين اين جمع دانشجويي كه در اين گفت وگو شركت كرد, مصطفي منتظري از شهر اصفهان بود. مصطفي براي ما گفت: انسان موجودي است كه هماره در حركت است و بايد اين حركت به صورت كمالي باشد و اين هم جز در پرتو نور هدايت امام معصوم(ع) ميسر نيست. زيرا كه عموم مردم _ غير از معصومان(ع) _ ناقصند و به تنهايي نمي توانند مسير كمالي را طي كنند. در اين راه تابلوهايي است كه مسير اصلي را مشخص

مي كند اما يك راه بَلَد به عنوان امام بايد جلودار باشد و بقيه پشت سر ايشان، پا در جاي قدم ايشان نهند تا گمراه نشوند و اين نيز محقق نخواهد شد جز در لواي ظهور امام در دل هاي مردم. پس، شرط لازم براي رسيدن به سعادت انساني همين است و غير از اين گمراهي و ضلالت به بار مي آورد. حال اين ظهور مي تواند براي افراد مختلف به گونه اي متفاوت باشد مهم آن است كه در هر مرتبه اي بتوان حضور حضرت را درك كرد و با اين حضور به مراتب بالاتري از آن رسيد تا آنجا كه بتوانيم حقيقتاً ظهور ايشان را هم به صورت ظاهري و هم باطني مشاهده كنيم. اين هدف, جز از طريق «عبدالله» شدن صورت نخواهد پذيرفت و آن نيز از طريق انجام تكاليف شرع مقدس كه پاكي ظاهر و باطن مي آورند محقق نخواهد شد. حضرت امام زمان(عج) فرمودند: «براي فرج من بسيار دعا كنيد كه فرج من، فرج شماست». در اين حديث شريف علاوه بر آنكه حضرت هدف و منظور از فرج خودشان را بيان مي كنند، اعلام مي دارند كه مسئلة اصلي انسان است كه بايد تعالي يابد و اگر فرجي هست، ظهور و حضوري محقق مي گردد به خاطر رشد انسان است. انتظار فرج، منتظر رسيدن فرج خودمان است و به تعبير امام خميني(ره): «خودتان را بسازيد و اين جامعه در پرتو خودسازي شما ساخته خواهد شد». پس كليد تمام معارف و سعادت در يك كلمه خلاصه مي شود: «ادب مع الله» و اين هست توقع امام عصر(ع) از همگان. گوهر خود را هويدا كن، كمال اين است و بس

خويش را در خويش

پيدا كن، كمال اين است و بس

سنگ دل را سرمه كن در آسياي صبر و رنج

ديده را زين سرمه بينا كن، كمال اين است و بس ضمن تشكر از همة اين دوستان دانشجو, اميدواريم با تأمل بيشتر در اين گونه سؤالات و آماده كردن عملي خودمان براي واقعة ظهور, حقيقتاً از طالبان آمدن امام زمانمان گرديم.

در مجلس علويان

اوضاع سياسي جامعه در شامگاه و بامداد ولادت حضرت مهدي(عج)

تاريخ حاكي از آن است كه در زمان حيات امام حسن عسكري(ع) سه نفر از پادشاهان سلسلة عبّاسي بر تخت خلافت نشستند: معتز، مهتدي و معتمد. به دليل قيام هاي خاندان علوي و دوستداران ايشان، طبيعتاً مناسبات ميان بزرگ و رهبر خاندان علوي و اين خلفا، بي نهايت سرد و پُر تنش بود. در اين جوّ پُر تنش و آشفته، با وجود اين مشكلات سياسي، عناصر و مأموران حكومتي در كمين و در پي ضربه زدن و از بين بردن بزرگان اين خاندان بودند و به همين علّت، اين خلفا و حاكمان، شروع به آزار و اذيّت و گستاخي به حريم امام حسن عسكري(ع) و شيعيان و پيروان ايشان كردند؛ به تعقيب آنها پرداختند و بسياري از آنها را به قتل رساندند و بسياري ديگر را به زندان افكندند و برخي نيز از ترس، به كوه ها و درّه ها پناه بردند، امّا مزدوران حكومتي پيوسته در پي يافتن آنها بودند و دست از تعقيب آنها برنداشتند.

معتز عبّاسي با كمك ترك ها، برادرش را كشت و آنها زماني كه او مشغول بازي شطرنج بود، سر برادرش را پيش او بردند. در دوران وي، امام حسن عسكري(ع) مدّتي زنداني شد و بارها مورد حمله

و تجسّس خانگي قرار گرفت و آن گونه كه صالح بن وهب اعتراف كرده است، مسؤليّت زندانباني ايشان به يكي از شرورترين و بدكارترين مخلوقات خداوند سپرده شد.1 معتز به اين هم بسنده نكرد و بار ديگر ايشان را به زندان افكند و علي بن اوتامش را كه بنا بر گفتة شيخ مفيد، با شيعيان دشمني و كينة شديدي مي ورزيد، زندانبان امام قرار داد.2 چون معتز با زنداني كردن امام كاري از پيش نبرد و متوجّه شد زنداني كردن امام ثمر بخش نيست و او به اين وسيله به نتايج مورد نظر خود نمي رسد و اين براي رويارويي با دشمن سرسخت حكومت عبّاسي كافي نيست، تصميم گرفت امام را به قتل برساند. اربلي مي گويد: زماني كه معتز به سعيد حاجب دستور داد امام حسن عسكري(ع) را به كوفه ببرد، ابوهيثم نامه اي به امام نوشت و در آن گفت: قربانت گردم. خبري به ما رسيده كه ما را نگران و پريشان ساخته است. امام در پاسخ ايشان فرمود: سه روز ديگر براي شما فرجي مي شود و در روز سوم معتز كشته شد.3 ابن شهر آشوب مي گويد:

معتز به سعيد الحاجب مأموريّت داد امام(ع) را به كوفه ببرد و در بين راه سر ايشان را از تن جدا سازد.4 مهتدي عبّاسي هم خطر بزرگي براي علوي ها بود و مي گفت:

به خدا سوگند، شما را از صفحة روزگار محو مي كنم و كسي از شما را بر زمين باقي نمي گذارم.5 نتيجة اين كينه و دشمني عبّاسيان نسبت به علوي ها، كشته شدن ده ها نفر از آنها و به زندان افتادن بسياري از آنان بود و حتّي خود امام(ع) هم از

اين بدرفتاري در امان نبود و ايشان هم زنداني شد. ابوهاشم گفته است:

همراه با ابي محمّد (امام عسكري(ع)) در زندان مهتدي بن واثق زنداني بودم.6 معتمد به زنداني كردن امام و نگه داشتن ايشان در سياهچال بسنده نكرد، بلكه حتّي زماني كه امام(ع) در زندان و در آن سياهچال ها بود به وسيلة مزدوران خود از ايشان جاسوسي مي كرد. به عنوان مثال، معتمد، امام(ع) را به زنداني كه علي بن جرين مسئول و زندانبان آن بود، به همراه برادرش جعفر، زنداني كرد و از طريق علي بن جرين خبرهاي امام را دريافت مي كرد و علي بن جرين هم به جاسوسي در مورد كارهاي امام(ع) مي پرداخت. معتمد حتّي به اين هم بسنده نكرد و امام را به زنداني روانه كرد كه يحيي بن قتيبه زندانبان آن بود. ابن قتيبه نيز در زندان بسيار بر امام سخت گيري مي كرد و ايشان را بسيار آزار و اذيّت مي داد.7 هم زمان با اين حوادث، علوي ها تحت تعقيب قرار مي گرفتند و بسياري از آنها به زندان افكنده شدند و بسياري از آنها در آن سياهچال ها و زندان هاي تاريك كشته شدند. اصفهاني، از سيزده شخصيّت علوي نام برده كه در زمان امام حسن عسكري(ع) در زندان كشته شدند. او همچنين ليست ديگري حاوي اسامي هفده نفر را در كتاب خود آورده است كه به وسيلة مزدوران حكومتي در بيرون از زندان كشته شدند.8 علاوه بر اين، حاكمان براي ايجاد رعب و وحشت ميان مسلمانان، در زمان امام حسن عسكري(ع) بسياري را گردن مي زدند و معتمد دستور گردن زدن بسياري از علوي ها مانند احمد بن عبدالله بن ابراهيم را صادر كرد. احمد بن محمّد

از تبار خاندان پاك علوي بود و همان گونه كه ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطّالبيين خود مي گويد، مزدوران حكومتي سر او را از تن جدا كردند و در ميان مسلمانان به نمايش گذاشتند.8 پي نوشت:

* برگرفته از مصلح كل،سيد نذير الحسني،ترجمه سيد شاهپور حسيني، انتشارات موعود عصر (ع)

1. كليني، كافي، ج1، ص 578.

2. شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 329.

3. كشف الغمة، ج 3، ص 212.

4. ابن شهر، آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 464.

5. كافي، ج 1، ص 576، باب 124، ج 16.

6. شيخ طوسي، الغيبة، ص 134.

7. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 462.

8. همان منبع، ص 536.

ماه شعبان

آيت الله محمد ناصري دولت آبادي

در فضيلت بعضي از اوقات بر بعضي ديگر، هيچ ترديدي نيست. تماميِ ماه مبارك رمضان، ليل_ القدر، شب مبعث پيامبر(ص)، عيد سعيد غدير و ... در شمار اين ايّام مبارك است. امّا گذشته از شرافت ذاتيِ بعضي از ايّام، اهميّت حاصل از بعضي از وقايع خاص نيز به شرافت آن ايّام مي افزايد. ماه شعبان نيز در شمار شريف ترين ايّام سال قرار دارد كه نه تنها خود شريف است، بلكه بستر ولادت وليّ مطلق الهي، حضرت بقيةالله(ع) نيز هست. از اين روست كه در سخنان پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت(ع) نيز به وفور به اهميّت اين ماه اشاره شده است. بنابر آنچه در شماري از متون روايي وارد شده، پيامبر اكرم(ص) در يكي از سال ها، به هنگام آغاز اين ماه خطبه اي خواندند و مردم را نسبت به شرافت اين ماه آگاه فرمودند. قسمت هايي از اين خطبه چنين است: ... شعبان ماه شريفي است و آن ماه من است.

حاملان عرش آن را بزرگ مي شمارند و حقّ آن را مي شناسند. آن ماهي است كه در آن همچون ماه رمضان، روزي بندگان زياد مي گردد و در آن بهشت آذين بسته مي شود. و اين ماه را شعبان ناميده اند زيرا در آن ارزاق مؤمنان تقسيم مي شود و آن ماهي است كه عمل در آن چند برابر مي شود و كار نيكو هفتاد برابر ثمره مي دهد.1 بنابر آنچه در اين خطبه وارد شده است: 1. شعبان ماه پيامبر اكرم(ص) است؛

2. فرشتگان احترام اين ماه را كاملاٌ رعايت مي كنند؛

3. ارزاق مردمان، به ويژه روزيِ معنويِ آنان در اين ماه تقسيم مي شود؛

4. در اين ماه، فرشتگان بهشت را زينت مي دهند، تا مؤمنان به آن وارد شوند؛

5. خداوند به فضل خود، حسنات مردم را در اين ماه هفتاد برابر پاداش مي دهد، و از گناهان آنان درمي گذرد. بنابر آنچه در حديثي ديگر آمده، اين ماه ماهي است كه:

در هر پنجشنبة ماه شعبان، آسمان ها زينت بسته مي شود، پس فرشتگان به دعا مي پردازند كه پروردگارا! آن كس را كه در اين روز روزه بدارد، ببخشاي، و دعايش را اجابت فرماي. پس هر كس كه در اين روز دو ركعت نماز گذارد و در هر ركعت آن يك مرتبه سورة حمد و يكصد مرتبه سورة توحيد را بخواند و بعد از نماز نيز يكصد مرتبه صلوات بفرستد، خداوند تمامي حاجت هاي ديني و دنيايي او را اجابت مي فرمايد.2 اهميّت شب نيمة شعبان

اكنون كه اندكي به اهميّت اين ماه واقف شديم، مي افزاييم كه در ميان تمامي روزها و شب هاي اين ماه، شب نيمة ماه كه شب ولادت حضرت حجّت بن الحسن(ع) است؛ از شرافتي ويژه برخوردار است. پيامبر اكرم(ص)، اين چنين

از اهميّت اين شب خبر ميدهند:

من شب نيمه شعبان، خوابيده بودم كه جبرائيل به نزدم آمد و گفت: اي محمّد! آيا در اين شب مي خوابي؟ گفتم: اي جبرائيل! مگر اين شب چه شبي است؟

جبرائيل گفت: اين شب، شب نيمة شعبان است. اي محمّد برخيز!. پس مرا از بستر خواب بلند نمود و آنگاه مرا به بقيع برد و گفت: سرت را بلند كن و به آسمان بنگر. اين شبي است كه در آن درب هاي آسمان و در رحمت الهي و رضايت او گشوده مي گردد... اي محمد! هر كس اين شب را تا صبح به تكبير، تسبيح، تهليل، دعا، نماز، قرائت قرآن، انجام مستحبّات و استغفار بگذراند، بهشت منزل و آرامش گاه او خواهد بود.3 در حديثي ديگر، چنين آمده است كه پيامبر اكرم(ص)

به هنگام حلول اين ماه فرمودند:

شعبان ماه من است، خداوند رحمت فرمايد آنكس را كه مرا در ماهم ياري رساند.4 هر چند اطاعت از دستورهاي پيامبر اكرم(ص)، مصداق كامل كمك به ايشان در اين ماه است، امّا مي توان صلوات بر ايشان و اهل بيت مكرّم(ع) را نيز از مصاديق اعانت ايشان دانست. ازين روست كه بسياري از بزرگان به كثرت صلوات در اين ماه سفارش مي نموده اند. بنابر آنچه در حديثي ديگر آمده است:

خداوند به ذات مقدّس خود سوگند خورده است كه هر كس را در اين ماه به او پناه برده و از او درخواست كند، از رحمت خود محروم ننمايد.5 بنابر روايت كميل يار با وفا و با معرفت اميرالمؤمنين(ع)، در جلسه اي يكي از ياران حضرت از ايشان دربارة آية شريفة « فيها يفرق كلّ أمرٍ حكيم»6 سؤال كرد، ايشان نيز در تفسير

شب قدر كه امور آدميان در آن مقدّر مي شود به بيان اهميّت شب نيمة شعبان پرداختند و به خصوص برخواندن دعاي حضرت خضر(ع) در اين شب تأكيد كردند. پس از اتمام جلسه و آنگاه كه كميل به منزل خود بازگشت، باز به نزد حضرت مراجعه كرد تا دعاي خضر را از ايشان فرا گيرد. حضرت نيز نخست او را امر به نوشتن كردند و آنگاه دعاي معروف كميل را براي او خواندند، و سرانجام او را به خواندن اين دعا در شب نيمة شعبان سفارش فرمودند.7 دعاي كميل اگر چه بنا به سنّت معمول در شب هاي جمعه قرائت مي شود، امّا ويژه اين شب نيز است، هر چند خواندن آن در شب هاي ديگر نيز بسيار با فضيلت است. از همين روست كه شب نيمة شعبان، شب قدر است و يا دست كم، در فضيلت همچون شب هاي قدر معروف است. روايات متعدّدي از حضرت صادق(ع) و حضرت باقر(ع) نيز به اين مطالب گواهي مي دهد. از اين روست كه فضائل و نيز اعمال ويژة اين شب بسيار بيشتر از فضائل و اعمال ديگر شب هاي مبارك سال، همچون شب ولادت پيامبر اكرم(ص)، شب ولادت حضرت اميرالمؤمنين(ع)، و نيز شب ولادت حضرت فاطمة زهرا(س) مي باشد.8

ماهنامه موعود شماره 90 پي نوشت ها:

? به نقل از: آب حيات، برگرفته از مجموعه سخنان آيت الله ناصري دولت آبادي.

1. بحارالانوار، ج 94، ص 68، الاقبال، ص 684.

2. وسائل الشيعه، ج 8، ص 104، حديث 10177، الإقبال، ص 688.

3. بحارالانوار، ج 95، ص 412؛ الإقبال، ص 699.

4. الإقبال، ص 683؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 492، حديث 13934.

5. وسايل الشيعه، ج 8، ص 106، حديث 10183؛ بحارالأنوار، ج 94،

ص 85؛ مصباح المتهجّد، ص 831.

6. سورة دخان (44)، آية 4.

7. الإقبال، ص 706.

8. ر.ك: اعمال شب نيمه شعبان، مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي.

نهي از تعيين وقت براي ظهور

تعيين وقت براي ظهور جايز نيست و براساس روايات معصومين ع) ما وظيفه داريم كساني را كه به تعيين وقت براي ظهور مي پردازند تكذيب كنيم. در اينجا براي آشنايي شما عزيزان به برخي از اين روايات اشاره مي كنيم.

تعيين وقت براي ظهور جايز نيست و براساس روايات معصومين ع) ما وظيفه داريم كساني را كه به تعيين وقت براي ظهور مي پردازند تكذيب كنيم. در اينجا براي آشنايي شما عزيزان به برخي از اين روايات اشاره مي كنيم. امام صادق ع) در روايتي خطاب به محمدبن مسلم مي فرمايد:

اي محمد! هر كس براي تو خبري از ما درباره تعيين وقت [ظهور] نقل كرد در تكذيب او درنگ نكن؛ زيرا ما [اهل بيت] براي هيچ كس وقت ظهور را تعيين نكرده ايم. در روايات ديگري وقتي «مِهزَم» به امام صادق ع) عرض مي كند:

فدايت شوم، در مورد اين امري كه ما در انتظار آنيم، مرا آگاه كنيد كه چه زماني واقع مي شود؟ آن حضرت مي فرمايد:

اي مهزم! آنان كه [براي اين امر] تعيين وقت مي كنند دروغ مي گويند و آنها كه [در اين امر] شتاب مي كنند نابود مي شوند و كساني كه تسليم مي شوند نجات مي يابند. همچنين در توقيعي كه از ناحيه مقدسه صاحب الزمان ع) در پاسخ به پرسش هاي «اسحاق بن يعقوب» وارد شده، چنين مي خوانيم: اما آشكار شدن فرج، به اراده خداوند است و آنان كه [براي ظهور] وقت تعيين مي كنند دروغ مي گويند. توجه به روايات يادشده به خوبي اين نكته را بر ما روشن مي سازد كه ما، نه تنها

حق نداريم به استناد برخي رويدادهاي اجتماعي و يا حوادث طبيعي به پيش بيني زمان ظهور و تعيين وقت براي آن بپردازيم؛ بلكه بر ما لازم است ادعاي كساني را كه مدعي دانستن زمان ظهورند تكذيب كنيم و جلوي نشر اين گونه ادعاها را بگيريم. فلسفه اين حكم نيز روشن است؛ شما تصور كنيد اگر هر از چندي زماني براي ظهور تعيين شود و ظهور به وقوع نپيوندد چه پيش خواهد آمد. آيا مردم رفته رفته نااميد نمي شوند و اعتقاد خود را نسبت به اصل انديشه مهدويت و ظهور منجي از دست نمي دهند؟! بنابراين بايد بسيار مواظب بود و اجازه نداد كه «انتظار فرج» به عنوان ارزشمندترين سرمايه اعتقادي شيعه در عصر غيبت، بازيچه دست جاهلان يا شهرت طلبان گردد. ظهور را از نزديك ببينيم

اگر چه ما از تعيين زمان براي ظهور نهي شده ايم اما اين بدان معنا نيست كه با موضوع ظهور به عنوان واقعه اي دور از دسترس كه در آينده اي دور و نامعلوم به وقوع مي پيوندد برخورد كنيم، بلكه بايد همواره خود را در چند قدمي ظهور ببينيم و اميدوار باشيم كه در زمان حيات خود، ظهور حضرت حجت ع) را درك كنيم. اين نكته اي است كه از مجموع رواياتي كه در اين زمينه از ائمه معصومين ع) نقل شده استفاده مي شود؛ كه از جمله مي توان به بخشي از دعاي عهد كه از امام صادق ع) نقل شده، اشاره كرد. در بخشي از دعاي يادشده چنين مي خوانيم: بار خدايا! اندوه ودلتنگي اين امت را باحضور وليّ خود برطرف ساز و در ظهور او شتاب كن. ديگران ظهور او را دور مي بينند ولي ما آن را نزديك مي بينيم... .

پي نوشت:

براي مطالعة بيشتر ر.ك:معرفت امام زمان(ع)

و تكليف منتظران، ابراهيم شفيعي سروستاني

شعر و ادب

دنيا به نام حضرت خاتم جلا گرفت

برقي جهيد و غار حرا شد فضاي عشق

«اِقرا بِاسمِ رَبِكَ... » يا مقتداي عشق

كم كم درخت باور ايمان صفا گرفت

دنيا به نام حضرت خاتم جلا گرفت

حالا تويي خطاب من اي ختم مرسلين

اي آبروي كُلّ خلايق در اين زمين

آمد به پاي بوس وجود تو جبرئيل

تفسير شد به نام تو والفجر و شمس و فيل

تو بر تمام مردم عالَم سرآمدي

تو احمدي، تو نور خدايي، محمدي(ص)

حسين زنگانه

خورشيد گل كرد

اي عاشقان! خورشيد در آيينه گل كرد

نور خدا، در كوچه باغ سينه گل كرد

عالم معطر شد ز نور عصمتي سبز

نور كمال حضرت آيينه گل كرد

شوريدگان عشق! بوي يار آمد

مهر جمال دلبر ديرينه گل كرد

زد خنده خورشيد شهادت بر شب ما

خون خدا، اي عاشقان! دوشينه گل كرد

بوي خوش معصوم پنجم منتشر شد

ماه مدينه، در شب آدينه گل كرد

شُكر خدا، شب رفت و فجر صادق آمد

اي عاشقان! خورشيد در آيينه گل كرد

رضا اسماعيلي انتظار كافي نيست

براي آمدنت انتظار كافي نيست

دعا و اشك و دل بي قرار كافي نيست

چنين كه يخ زده ايمان من، اگر هر روز

هزار بار ببارد بهار كافي نيست

تمام هر چه شراب است غير چشمانت

براي مستي چشم خمار كافي نيست

به جرم عشق تو بگذار آتشم بزنند

براي كشتن حلاج، دار كافي نيست

خودت دعا بكن اي نازنين كه برگردي

دعاي اين همه شب زنده دار كافي نيست!

ابوالفضل نظري

تيتر جهاني

آبي ترين باراني ام را مي پوشم

و به «فرودگاه» مي روم

حقيقتش اين است

جمعه ها

ابرها سبك ترند

آدم ها

اسب ها

حتي مورچه ها

خوشحال ترند

مي گويند:

امروز صبح زود

از بلندترين نقطة فرود مي آييد

لبخند مي زنيد

و جهاني ترين تيتر دنيا را

منتشر مي كنيد:

«جاء الحق»

سينا علي محمدي در اشراق ترنم ها

صدايت مي كنم، عالم شميم عود مي گيرد

و چشمانم به ياد تو، غمي مشهود

مي گيرد

شبي در خلوت لاهوتي روحم تجلي كن

كه دارد شعرهايم رنگي از بدرود مي گيرد

سواحل در سواحل، خاك سرگرم گل افشاني ست

كه روزي رنگ و بو از آن گل موعود مي گيرد

در اشراق ترنم ها و آفاق تغزّل ها

زمين را نغمة جادويي داوود مي گيرد

هلا! اي قدسيِ سرچشمة انفاس جالينوس

به دشت زخم هامان، نقشي از بهبود مي گيرد

ببين مولا! به محض اينكه از عشق تو مي گويم

جهان را، شوق يك فرداي نامحدود مي گيرد

صالح محمدي امين هنوز منتظرم... !

و كاش مرد غزلخوان شهر برگردد

به زير بارش باران شهر برگردد

كسي شبيه خدا، نيست هيچ كس، اي كاش

كمال مطلق انسان شهر برگردد

چه خوب مي شد اگر مرد آسماني ما

به جمع خاكي خوبان شهر برگردد

خدا كند بركت، اين خيال دور از ذهن

شبي به سفرة بي نان شهر برگردد

شبيه خانة ارواح، ساكت و سرديم

خداي خوب! بگو جان شهر برگردد

و گفته اند كه آقاي عشق، خوش قدم است

به يُمن مقدمش، ايمان شهر برگردد

هنوز منتظرم يك نفر خبر بدهد

كه باز يوسف كنعان شهر برگردد

خديجه پنجي

ميهمان ماه

اوايل اسفند ماه سال 1330 بود كه اولين دسته از پرندگان، بهار را مي سرودند، من نيز از راه رسيدم. در روستاي «پُشت لهِ سر» لنگرود ديده به جهان گشودم، در نوجواني به باغِ بهشتِ شعر روي آوردم. خصوصاً دو بيتي هاي گيلكي را زمزمه مي كردم و در اشعار فارسي نيز هر از گاهي تجربه اي را دنبال مي كردم. با اولين جرقه هاي انقلاب از نخستين كساني بودم كه به جريان انقلاب پيوستم و اعلاميه هاي حضرت امام(ره) را در سال هاي 1356 و 1357 مخفيانه پخش مي كردم، چون از سال 1351 در تهران زندگي مي كردم، اطلاعات خوبي را در خصوص انقلاب به دست آورده بودم. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به شهيد مظلوم دكتر بهشتي

بسيار عشق مي ورزيدم و بعد از شهادت آن بزرگ مرد در هفتم تير ماه 1360 من نيز دگرگون شدم و دوباره جريان تپنده و الهام بخش شعر در وجود من ريشه دواند و شكوفا شد. با حضور در جلسات شعر حوزة هنري تهران از سال 1361 به عضويت انجمن شعر حوزه در آمدم. با آشنايي با بزرگان شعر معاصر، با آنان هم زبان و هم دل و هم پيمان شدم و با اكثر كنگره هاي شعر بسيج در ايام جنگ همراه بودم و از همان سال ها آثارم تقريباً در تمام مطبوعات و مجلات و كتاب ها و جُنگ ها چاپ مي شد و خود نيز بسياري از شب هاي شعر را در تهران، گيلان و ري در خصوص انقلاب، امام و شهيدان برگزار كردم. تاكنون مسئوليت چندين انجمن شعر را به عهده داشتم، خصوصاً انجمن شعر نيما در شهر ري كه بسياري از شاعران مطرح و جوان ري از اين انجمن برخاستند. حدود چهار سال مسئول صفحة شعر و ادبيات «نسيم خيال» روزنامة سلام بودم، اكنون مدت 3 سال است مقيم شهر ري هستم. و كارشناس شعر دبيرخانة كنگرة سراسري شعر دفاع مقدس بنياد حفظ و آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس همچنين مسئول شوراي شعر ادارة فرهنگ و ارشاد اسلامي شهر ري هستم. مجموعه آثار منتشر شده ام عبارتند از: 1. آواز رود، دفتر غزل؛ 2. گلوي ني، دفتر دوبيتي ها؛ 3. شاخة آفتاب، مجموعه شعر دفاع مقدس؛ 4. گردآوري مجموعه شعر، در صلاة باران، آثار دفاع مقدس شاعران استان گيلان و امّا، آثار در دست انتشار: 1. قامت خورشيد، مجموعه شعر عاشورايي خودم؛ 2. آبي تر از آسمان، گردآوري مجموعه شعر شاعران ايران در رثاي

سردار شهيد نهضت جنگل ميرزا كوچك خان؛ 3. شيوة شقايق ها، گردآوري مجموعة شعر شاعران شهر ري؛ 4. حديث قند، ابيات و ضرب المثل هايي از شعر لسان الغيب «حافظ»؛ 5. مردان آسماني، مجموعه شعر شاعران مهمان و شركت كننده در كنگرة شعر يادمان «مردان آسماني» برگزار شده در تاريخ 4 و 5 دي ماه 1386 در شهرستان ري توسط بنياد شهيد.

انتظار

بتي راز جمالش در نگين است

نهان در آفتاب آستين است

سحر در انتظار طلعت اوست

صداي گام هايش بر زمين است

بهاران مي تراود از نگاهش

معطر از مشامش فرودين است

دلش آيينه اي مانند خورشيد

عدالت از نگاهش خوشه چين است

گل نرگس كجا جويم رخت را؟

كمان ديده ام روي نگين است

«همه عالم گواه عصمت اوست»1

جهان در انتظار واپسين است

رحيم زريان

شرفيابي مردمي از قم

تني چند از مردم شهر قم و كوهستان، كه مطابق روش معمولشان وجوه و اماناتي براي امام عسكري(ع) مي بردند, به شهر سامره رسيدند و از وفات آن حضرت آگاه شدند. ايشان پرسيدند كه وارث حضرت عسكري(ع) كيست؟ گفته شد: برادر آن حضرت، جعفر. از حال جعفر كه جويا شدند، به آنها گفتند: در قايقي سوار و در دجله به گردش مشغول است و نوازندگان، برايش مي نوازند و به مِي لب تر مي كند. قمي ها گفتند: اين كارها، كار امام نيست، بايستي برگرديم و امانت ها را به صاحبانش پس دهيم. «ابوالعباس حميري» گفت: تأمل كنيد تا اين مرد از گردش برگردد و از حالش به طور كامل جست وجو كنيم، سپس تصميم بگيريم. پس همگي اين سخن را پذيرفتند. هنگامي كه جعفر برگشت، نزد او رفته, سلام نمودند و او را «سيّدنا» خطاب كردند و گفتند: ما مردمي از شهر قم و كوهستان هستيم و شيعيان ديگري نيز همراه ما

هستند. همراه ما امانت هايي است كه مي بايست خدمت جانشين مولايمان حضرت عسكري(ع) تقديم كنيم. جعفر پرسيد: مال ها كجاست؟ گفتند: همراه ماست. گفت: بياوريد و به من تحويل دهيد. گفتند: بدين آساني نمي شود، اين امانت ها قصه اي جالب دارد. جعفر پرسيد: آن قصه چيست؟ گفتند: اين امانت ها از عموم شيعيان جمع مي شود و هر كسي سهمي در آن دارد، يك دينار، دو دينار، يا بيشتر و هر كدام در كيسه اي سر به مُهر، نهاده شده است. وقتي كه خدمت حضرت عسكري(ع) شرفياب مي شديم، پيش از آن كه مال ها را خدمتش تقديم كنيم، آن حضرت نخست از مجموع امانت ها و مال ها خبر مي داد و مي فرمود: چقدر است. سپس، محتواي هر يك از كيسه ها و نام دهندگان آنها را و نقش هر مُهري از مُهرهايي كه بر كيسه اي زده شده، مي فرمود. شما هم اگر وارث آن مقام هستيد، بايستي چنين كنيد تا آنها را به شما تحويل دهيم. جعفر گفت: به برادرم دروغ مي بنديد و كاري نسبت مي دهيد كه او نمي كرده؛ اين علم غيب است و علم غيب را جز خدا، كسي نمي داند. قمي ها كه اين سخن را شنيدند، با تحيّر نگاهي به يكديگر كردند و همگان به سكوت فرو رفتند. جعفر گفت: هرچه زودتر امانت ها را بياوريد و به من تحويل دهيد. گفتند: ما وكيل و نمايندة فرستادگان اموال هستيم و نمي توانيم آنها را به شما بدهيم، مگر آنكه علامتي از امامت در شما ببينيم؛ مانند علامت هايي كه از مولاي خود حضرت حسن بن علي عسكري(ع) مي ديديم. اگر تو امام هستي، بُرهاني بياور وگرنه امانت ها را بازگردانده و به صاحبانش پس مي دهيم كه خودشان هرچه خواستند انجام دهند.

جعفر كه از گرفتن مال و منال نوميد شد، از حاملان امانت ها نزد خليفه _ كه در سامره بود _ شكايت كرد.

خليفه به شكايت او رسيدگي كرد و حاملان امانت ها را احضار كرده و گفت: بايستي مال ها را به جعفر بدهيد. آنها گفتند: يا اميرالمؤمنين! ما وكيل و نمايندة صاحبان اين اموال هستيم و اينها از طرف صاحبانشان در دست ما وديعه است. آنان به ما چنين گفتند: مال را به كسي بدهيم كه علايم امامت را در او مشاهده كنيم؛ همان طور كه حضرت عسكري(ع) داراي آن علامت ها بود و امانت ها را خدمتش تقديم مي كرديم. خليفه پرسيد: آن علامت ها چه بوده؟ گفتند: نخست، حضرتش از مجموع اموال خبر مي داد. سپس، يكايك كيسه ها را نام مي برد و محتواي هر كيسه و فرستندة آن را مي فرمود و اين روش هميشگي ايشان بود. اكنون، حضرتش وفات يافته. اگر جعفر حقيقتاً جانشين آن حضرت است، بايستي همان روش را داشته باشد و علامت هايي كه از آن حضرت ديده ايم و شنيده ايم، از او ببينيم و بشنويم وگرنه مال ها را به صاحبانش برمي گردانيم. جعفر گفت: يا اميرالمؤمنين! اينان مردمي دروغگو هستند؛ بر برادرم دروغ مي بندند؛ اين علم غيب است. خليفه گفت: اينان رسول هستند و وظيفة رسول, انجام دادن رسالتش است و بس؛ كاري ديگر نمي توانند انجام دهند. جعفر، پس از شنيدن سخن خليفه، سر به زير افكند و نتوانست سخني بگويد. هنگامي كه مسافران خواستند از نزد خليفه بروند، تقاضا كردند: كسي را محافظ ما قرار دهيد كه همراه ما بيايد تا ما از شهر خارج شويم. خليفه نيز چنان كرد. هنگامي كه از شهر خارج شدند، ناگاه جواني

خوشرو را ديدند كه مشخص بود خادم كسي است و آنها را ندا كرده و نام هر يك از آنها و نام پدرش را مي برد. مسافران رو به او كرده و گفتند: چه مي گويي؟ گفت: مولايتان شما را احضار كرده است. پرسيدند: تو مولاي ما هستي؟ گفت: معاذالله! من، بندة مولاي شما هستم؛ بياييد نزد حضرتش برويم. مسافران، همراه جوان به راه افتادند و داخل شهر شدند و به خانة حضرت عسكري(ع) كه رسيدند، خدمتِ پسرِ حضرت عسكري(ع) و خليفه و جانشين او شرفياب شدند. حضرت مهدي(ع) را كه در سنّ كودكي بود بر تختي چوبي نشسته ديدند در حالي كه چهرة نوراني اش مانند ماه مي درخشيد و جامه هايي سبز رنگ بر تن داشت. سلام كردند و جواب شنيدند. سپس آن حضرت لب به سخن گشود و از مجموع امانت ها خبر داد و فرمود: اين مقدار دينار است و نام يكايك فرستندگان آنها و مقداري كه هر يك فرستاده بود، فرمودند. امانتداران، شادمان شدند و امانت ها را به ايشان تحويل دادند. سپس، حضرت از حالات خودِ مسافران و جامه هاي آنها و شمارة چارپاياني كه آنان را در اين سفر حمل كرده بودند، خبر داد. مسافران، سجدة شكر به جا آوردند كه به مقصد رسيدند. سپس آنچه مسئله مي خواستند و يادداشت كرده بودند، پرسيدند و جواب شنيدند. سپس حضرت فرمود: «از اين پس، امانت ها را به سامره نياوريد. من در بغداد وكيلي خواهم داشت، به او بدهيد و توقيعات به وسيلة او به دستتان خواهد رسيد». آنگاه، حضرتش حُنوطي و كفني به ابوالعباس حميري عنايت كرد و فرمود: «خداوند پاداش تو را عظيم گرداند».

مسافران، براي بازگشت

به راه افتادند. به كوه هاي همدان كه رسيدند، ابوالعباس از دنيا رفت. از اين پس، امانت ها به وكيل مخصوص آن حضرت، كه در بغداد سكونت داشت، تحويل داده مي شد و توقيعات حضرتش به وسيلة او به دست شيعيان مي رسيد.1 ماهناهمه موعود شماره 90 پي نوشت:

1. شيخ صدوق, كمال الدين، ص 477.

پيمان با امام زمان (ع)

هر كس چهل روز اين دعا را بخواند از ياوران حضرت قائم(ع) خواهد بود و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد، خداي تعالي او را زنده خواهد كرد، تا در ركاب آن جناب جهاد نمايد؛ و به شماره هر كلمه از آن هزار حسنه برايش نوشته مي شود، و هزار كار بد از او محو مي گردد.

حفظ و تقويت پيوند قلبي با امام عصر(ع) و تجديد دايمي عهد و پيمان با آن حضرت يكي از وظايف مهمي است كه هر شيعه منتظر در عصر غيبت بر عهده دارد. بدين معنا كه يك منتظر واقعي حضرت حجّت(ع) به رغم غيبت ظاهري آن حجّت الهي هرگز نبايد احساس كند كه در جامعه رها و بي مسئوليت رها شده و هيچ تكليفي نسبت به امام و مقتداي خود ندارد. اين موضوع در روايات بسياري مورد تأكيد قرار گرفته كه از آن جمله روايتي است كه از امام محمّد باقر(ع) نقل شده است. آن حضرت در تفسير اين كلام خداي تعالي:

يا أيها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوالله لعلكم تفلحون؛1

اي كساني كه ايمان آورده ايد، شكيبا باشيد و ديگران را به شكيبايي فرا خوانيد و مراقب و مواظب باشيد و از خدا بترسيد، باشد كه رستگار شويد. مي فرمايد:

بر انجام واجبات صبر كنيد و با دشمنانتان

پايداري كنيد، و پيوند خود را با امام منتظرتان مستحكم نماييد. 2 همچنين امام صادق(ع) در روايت ديگري كه در تفسير آيه مزبور رسيده است، مي فرمايد:

بر واجبات صبر كنيد و يكديگر را بر مصايب به صبر واداريد و خود را بر پيوند با امامان (و ياري آنها) ملتزم سازيد. 3 اينكه مي بينيم در روايت هاي متعدّدي، امامان ما، شيعيان خود را به تجديد عهد و بيعت با امام زمان خود سفارش كرده و از آنها خواسته اند كه در آغاز هر روز و حتّي بعد از هر نماز واجب، دعاي عهد بخوانند، همه نشان از اهميّت پيوند دايمي شيعيان با مقام عظماي ولايت و حجّت خدا دارد. يكي از مشهورترين دعاهاي عهد، دعايي است كه مرحوم سيّد بن طاووس آن را در كتاب ارزشمند مصباح الزائر به نقل از امام صادق(ع) روايت كرده و در ابتداي آن آمده است كه:

هر كس چهل روز اين دعا را بخواند از ياوران حضرت قائم(ع) خواهد بود و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد، خداي تعالي او را زنده خواهد كرد، تا در ركاب آن جناب جهاد نمايد؛ و به شماره هر كلمه از آن هزار حسنه برايش نوشته مي شود، و هزار كار بد از او محو مي گردد. 4 حداقل كاري كه ما براي حفظ و تقويت پيوند قلبي خود با امام زمانمان مي توانيم انجام دهيم، خواندن همين دعاي عهد است. دعايي كه زمزمه آن در آغاز هر صبح گاه ما را از حال غفلت و بي خبري خارج مي سازد و متوجه مان مي كند كه ما عهد و عقد و پيماني از مولاي خود بر گردن داريم كه تا از عهده وفاي به آنها

برنياييم نمي توانيم از خدا بخواهيم كه ما را از جمله انصار و اعوان آن حضرت قرار دهد. ماهنامه موعود شماره 90 پي نوشت ها:

1. سورة آل عمران(3)، آية 200.

2. نعماني، محمّد بن ابراهيم، كتاب الغيبة، ص 199، همچنين ر.ك: حسيني بحراني، سيّد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 334، ح 4.

3. بحراني، حسيني، سيّد هاشم، همان، ح 2.

4. ابن طاووس، علي بن موسي، مصباح الزائر، ص 455؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 102، ص 111.

خشونت در عصر ظهور

با توجه به روايت هايي كه در زمينه جنگ ها و نبردهاي عصر ظهور و برخورد قاطعانه امام مهدي ع) با ستم كاران و گردن كشان دوران وارد شده است، اين پرسش يا ابهام در ذهن برخي به وجود آمده كه چگونه قيامي كه با هدف عدالت گستري آغاز شده است، مي تواند همراه با خشونت و خون ريزي باشد؟

براي پاسخ به اين پرسش، لازم است نكاتي را به عنوان مقدمه يادآور شويم. 1. شبيه ترين مردم به رسول خدا(ص)

در روايات متعددي بر اين موضوع تأكيد شده است كه امام مهدي ع)، شبيه ترين مردم به رسول خدا(ص) چه از نظر چهره و شمايل ظاهري و چه از نظر خلق و خو و رفتار است. از جمله در روايتي كه از پيامبر اعظم ص) نقل شده است، مي خوانيم:

نهمين نفر از ايشان (فرزندان امام حسين ع)) قائم (برپا دارنده) اهل بيت من و مهدي است. او شبيه ترين مردم به من در شمائل، گفتار و رفتار است1...

در روايت ديگري، وقتي راوي از امام محمدباقر (ع) مي پرسد: «وقتي قائم به پا خيزد، با مردم چگونه رفتار مي كند؟» آن حضرت پاسخ مي دهد: «آن گونه كه رسول خدا _ كه درود و

سلام خدا بر او و خاندانش باد _ رفتار مي كردند تا زماني اسلام آشكار و فراگير شود». راوي دوباره مي پرسد: «سيره رسول خدا(ص) چگونه بود؟» و امام پاسخ مي دهد:

آنچه مربوط به جاهليت بود نابود ساخت و با عدالت به مردم روي نمود....2 امام حسن عسكري ع) نيز فرزند خود را شبيه ترين مردم به رسول خدا(ص) معرفي مي كند:

خدا را سپاس مي گويم كه مرا از دنيا نبرد تا اينكه جانشينم را به من نشان داد. او شبيه ترين مردم به رسول خدا _ درود خدا بر او و خاندانش باد _ است....3 همه ما مي دانيم كه رسول خدا(ص) چنان مهربان بود كه حتي حاضر نشد دشمنان خود را نفرين كند. اين ويژگي رسول خدا(ص) در قرآن كريم نيز ستايش شده است و خداوند مي فرمايد: به سبب رحمت خداست كه تو با آنها چنين خوش خوي و مهربان هستي. اگر تندخو و سخت دل بودي، از گرد تو پراكنده مي شدند.4 در جاي ديگر نيز مي فرمايد:

هر آينه پيامبري از خود شما بر شما مبعوث شد، هر آنچه شما را رنج مي دهد، بر او گران مي آيد. سخت به شما دل بسته است و با مؤمنان رئوف و مهربان است.5 بنا براين، نسبت دادن خشونت و سنگ دلي به شبيه ترين مردم به پيامبر خاتم، حضرت رحمةللعالمين ص)، هرگز شايسته نيست.

2. قاطعيت لازمة گسترش عدالت

چنان كه مي دانيم، امام مهدي ع) با هدف گسترش ايمان، عدالت و معنويت و از بين بردن همه مظاهر كفر، ستم و فساد، قيام جهاني خود را آغاز مي كند. طبيعي است نهضتي كه با اين اهداف آغاز شود، با مقاومت و مانع تراشي سران كفر و

ستم و مروجان فرهنگ فساد و تباهي روبه رو مي شود. بنا براين، امام مهدي (ع) براي پيشبرد اهداف خود چاره اي جز جنگيدن و درگير شدن با سران جبهه كفر و استكبار و برخورد قاطع با كساني كه مانع قيام عدالت گستر ايشان هستند، ندارد. با اين حال، آن حضرت در نبردهاي خود هرگز خون بي گناهي را بر زمين نمي ريزد و در آغاز حركت خود نيز از يارانش بيعت مي گيرد كه: مسلماني را دشنام ندهند؛ خون كسي را به ناحق نريزند؛ به آبروي كسي آسيب نزنند؛ به خانه كسي آسيب نزنند؛ به خانه كسي هجوم نبرند؛ كسي را به ناحق نزنند و... .6 به دليل همين رفتار مناسب با عموم مردم است كه در روايات مي خوانيم پس از ظهور، همه ساكنان زمين از امام مهدي ع) خشنودند و به او عشق مي ورزند: شما را به مهدي، مردي از قريش بشارت مي دهم كه ساكنان آسمان و زمين از خلافت و فرمان روايي او خشنودند.7 خليل منتظر قائم

ماهنامه موعود شماره 90 پي نوشت ها:

1. بحارالأنوار، ج 52، ص 379.

2. همان، ج 52، ص 381، ح 192.

3. همان، ج 51، ص 161، ح 9.

4. سوره آل عمران (3)، آيه 159.

5. سوره توبه (9)، آيه 128.

6. لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الأثر، ص 469.

7. شيخ حرّ عاملي، إثبات الهداة، ج 2، ص 524.

بازار مدعيان را ما داغ كرده ايم

ادعاي تشرف، از همان زمان غيبت صغراي حضرت(ع) شروع مي شود و در كنار آن چهار نمايندة خاصّ امام(ع) كه مأموريت داشتند، خيلي افراد ادعا كردند و نامه هاي متعددي از طرف امام(ع) در رد و تكذيب آن دروغگوها صادر شده است؛ حتي مواردي هست كه حضرت آنها را لعنت كرده اند.

گفت

و گويي كوتاه با حجت الاسلام والمسلمين سيد ابوالحسن مهدوي

اشاره:

حجت الاسلام و المسلمين سيد ابوالحسن مهدوي، امام جمعه موقت و از سخنرانان و اساتيد مباحث اخلاقي و معارف مهدوي شهر اصفهان هستند. ايشان مسئوليت خيرية فرهنگي المهدي(ع) و سازمان تبليغات اسلامي را نيز عهده دار بوده و از محضر اساتيد بزرگواري چون آيت الله ناصري دولت آبادي بهره برده اند. اين همه موجب بود تا دربارة مسئلة روزمان، يعني «ادعاهاي مهدويت و تكليف ما نسبت به آن» با ايشان به گفت وگو بنشينيم، كه حاصل آن تقديم خوانندگان گرامي مي شود. چرا اين همه مدعي تشرف در شرايط حاضر سر برآورده اند؟

صرفِ ادعاي تشرف، براي تصديق يا ردّ آن كافي نيست. ما نمي توانيم ادعاي كسي را بي دليل بپذيريم يا رد كنيم. مسئوليت ادعاي او با خودش است و مسئوليت پذيرش يا رد كردن ما بر عهدة خود ما. يعني عملي را كه ما مي خواهيم انجام بدهيم و بگوييم ما ادعاي شما را قبول داريم يا قبول نداريم، بايد مستند به دليل باشد. ابن سينا قانون خوبي دارد. او مي گويد آنچه را كه به گوش تو رسيد و شنيدي، در بقعة امكان بگذر و تا وقتي برهان قاطعي بر ردّ آن نيافته اي آن را رد نكن. لذا اصل تشرف، امري است ممكن. اما اينكه آقايي كه الآن دارد ادعا مي كند آيا منطبق يا مخالف واقع است نمي دانيم. اگر قرائني داشته باشيم كه او را تأييد بكند مثل اينكه از قبل او را بشناسيم و او فردي متقي باشد، مي پذيريم. اگر هم قرائني نبود، نمي پذيريم. چون پذيرش ما نياز به دليل دارد، تا وقتي كه دليلي براي پذيرش آن پيدا كنيم. علت

زياد شدن ادعا در اين ميدان، به خاطر ثمرات حاصل از بحث تشرف است؛ چون عوام مردم اصل تشرف را دليل براي امتياز و تقرّب شخص گرفته اند. مي گويند، كسي كه تشرف پيدا كرده خيلي به خداي متعال تقرب دارد و به امام زمانش خيلي نزديك است. همين، علت افزايش ادعاهاست. ما دليلي براي اين مطلب نداريم. البته خود تشرف يك امتياز به شمار مي آيد ولي گاهي مواقع هم بنا بر مصلحت ديگري تشرف حاصل شده است، چنانچه افرادي مسيحي و يهودي داريم كه خدمت امام(ع) رسيده اند. اين را كه ديگر دليل تقرب نمي توان گرفت. آن افراد خيلي از اسلام دور بوده اند و اصلاً با مسلمان هاي ديگر هم فاصلة زيادي داشته اند. در منابع و متون و از اقوال ائمه(ع) چه سخنان و نظراتي دربارة مدعيان بيان شده است؟

اصلي ترين مطلب همان روايتي است كه در نهم شعبان سال 329 ق. از طرف امام زمان(ع)، شش روز قبل از وفات علي بن محمد سمري _ چهارمين نمايندة خاص _ صادر شد. در آن نامه حضرت(ع) پيش بيني كردند كه بعد از وفات علي بن محمد سمري پس از شش روز، كساني مي آيند كه ادعاي نيابت مي كنند و مي گويند ما با حضرت، به اختيار خودمان در ارتباط هستيم و جواب هاي سؤال هاي شما را مي آوريم. برخي هم نزد خودشان اين طور پيش بيني مي كردند كه با توجه به روال گذشته، بعد از درگذشت نمايندة چهارم، فلاني نمايندة پنجم است، چون اطلاعات كافي را كه الآن در اختيار ماست نداشتند. فكر مي كردند چهارمي كه از دنيا مي رود، همين طور پنجمي، ششمي، هفتمي و... را حضرت جايگزين مي كنند. امام(ع) مي خواستند

بفرمايند آن بحث تمام شد و وارد مرحلة جديدي شديم لذا بايد به شدت آن را تكذيب مي كردند و اين را به علي بن محمد سمري با صراحت فرمودند كه من ديگر چنين نيابتي ندارم و مدعيان را تكذيب كنيد. اما در مورد اصل ادعاي تشرف ما مطلب خاصي نداريم مگر همان دليل عقلي كلي كه اگر كسي ادعايي كرد، انسان بايد ببيند ادعاي او مطابق با واقع هست يا نه. اين مثل ديگر ادعاهاي معمولي است كه مثلاً كسي مي گويد من فلان علم را بلد هستم؛ علم جفر، طي الارض و... ما بلافاصله رد نمي كنيم، تصديق هم نمي كنيم. قبل از هر چيز او را امتحان مي كنيم تا ببينيم قرائني براي صدق گفتار او هست يا نه. اگر كسي آمد به شما گفت من ديشب يك خوابي ديده ام، هيچ راهي براي امتحان او نداريد كه مثلاً شخص ديگري بگويد بله او كه داشت خواب مي ديد من هم خواب او را مي ديدم. در چنين مواقعي فقط و فقط بايد آن گوينده، انسان راستگويي باشد. يعني قرائن ديگري _ غير از خود خواب _ بايد صدق آن را تأييد كند. وقتي سال هاست با او ارتباط داريد و مي دانيد دروغ نمي گويد و بر رفتارش مواظبت دارد، مي پذيريد. ولي اگر كسي را نمي شناسيد، اصل بر رد كردن چنين ادعاهايي است. غير از اين، ما از ائمة دين(ع)، سخن و نظراتي اين چنين راجع به مدعيان تشرف نداريم. راه شناسايي ادعاي غيرواقعي از ادعاي واقعي چيست؟

همان طور كه عرض كردم، راه شناسايي، ملاحظة قرائن ديگر در كنار كارهاي فرد است. اگر افرادي مثل شيخ انصاري(ره) _ كه در نگاه و

صحبت هايشان دقت داشتند و خيلي احتياط مي كردند و از آنكه از ايشان تعريف شود يا اينكه خودشان حالات خوب خودشان را بيان كنند به شدت فراري بودند _ ، انسان از آنها مي پذيرد. ولي دربارة بقيه، صرف ادعا، دليلي براي پذيرش نيست. وظيفة ما در برخورد با مدعيان تشرّف در عصر حاضر چيست؟

راه برخورد با مدعيان هم همين است كه گفتيم. به ويژه دربارة كساني كه الآن براي خود دكان باز كرده اند. گاهي قرائني وجود دارد كه بعضي از كساني كه الآن مدعي شده اند، كار خلاف مي كنند، يعني افراد را فريب مي دهند. حتي بعضي را به گناه كشانده اند، و غيبت كرده اند. در جلسه هايشان غيبت افراد را مي كنند، عليه نظام صحبت مي كنند. تهمت مي زند يا كارهاي خلاف ديگر، حتي بعضي از آنها روابط نامشروع و جنسي داشته اند؛ دست به بدن نامحرم مي گذاشته و از اين دست اعمال شنيع مرتكب مي شده اند. كار خلاف وقتي به اينجا رسيد ديگر نياز نيست انسان تحقيق بكند، كار حرام، حرام است و انسان بلافاصله بايد با آنها برخورد بكند. در برخورد، هم انسان ها يك وظيفة شخصي دارند كه نهي از منكر مي كنند اما گاهي آنها با نهي از منكر دست از كارشان برنمي دارند. نياز است كه با همكاري مسئولان انتظامي و قضايي اقدام كرده، با آنها برخورد شود. مدعيان در پي چه هستند، آيا گروه بندي خاصي دارند؟

مي شود گفت عمدتاً مدعيان در پي جمع آوري مريد هستند؛ يعني دنبال اينكه افرادي را حامي خودشان بكنند. گاهي سرماية انسان سرماية ظاهري و مال است و ثروت جمع مي كند. گاه، مهم تر از آن، سرماية دل است كه ده ها نفر را حامي

خودش بكند. اين سرمايه ناديدني است وليكن چون ارزش آن خيلي بيشتر است، اين افراد حامي او هستند كه افرادي را بتوانند حامي خودشان بكنند و در جاهايي از آنها استفاده بكنند. گاهي هم عرض كردم استفاده هاي گناه آلود از آن كرده اند. به عبارت ديگر مدعيان غالباً دنبال مريدپروري هستند كه گاه در كنار آن دست به اعمال نامشروع نيز مي زنند و نيازهاي مادي و شهواني خود را از اين طريق تأمين مي كنند. سابقة ادعاي تشرّف از گذشته تا امروز چگونه بوده است؟

همان طور كه عرض كردم ادعاي تشرف، از همان زمان غيبت صغراي حضرت(ع) شروع مي شود و در كنار آن چهار نمايندة خاصّ امام(ع) كه مأموريت داشتند، خيلي افراد ادعا كردند و نامه هاي متعددي از طرف امام(ع) در رد و تكذيب آن دروغگوها صادر شده است؛ حتي مواردي هست كه حضرت آنها را لعنت كرده اند. زمان غيبت صغراي حضرت زمان خيلي مشكلي بود، چون نماينده هاي حضرت بايد مخفي مي ماندند تا دولت آنها را دستگير و اذيت نكند، چنانچه حسين بن روح سال ها زنداني بود و امام زمان(ع) مصلحت نمي دانستند كه او را از زندان نجات بدهند و چند سالي در زندان ماند. از طرف ديگر نماينده هاي حضرت بايد از خودشان معجزه هم نشان مي دادند كه بگويند ما با امام(ع) ارتباط داريم. لذا بين دو محذور قرار گرفته بودند. البته امام(ع) هم خيلي آنها را تأييد مي كردند. گاهي معجزه به دستشان جاري مي شد و از درون كيسه هايي كه مردم براي امام(ع) فرستاده بودند، خبر مي دادند. گاهي دستور صادر مي شد كه ديگر پولي از كسي به عنوان وجوهات نگيريد، پول ها را به فلان جا ارجاع دهيد. گاهي

مي خواستند شيعه ها را شناسايي بكنند؛ نامه از طرف حضرت صادر مي شد كه بگوييد از اين مدت، نه كسي كربلا برود و نه سامرا. چون گفته بودند شيعيان را از اين طريق شناسايي و دستگير بكنيد و از آنها اطلاعات بگيريد. تا جايي كه مدتي بود شيعيان ديگر به كربلا و سامرا نمي رفتند. تا اينكه دستور رسيد كه برويد. آن زمان، زمان خيلي سختي بود. در زمان غيبت كبرا يك مقدار از جهتي سختي كمتر شد چون ارتباط كمتر شد و لذا آن سودجويي ها كمتر بود. اما در عين حال چهار، پنج نفر ادعا كردند كه برخي را هم اعدام كردند وليكن هر چه جلوتر آمده است مثلاً در زمان خود ما برخي به يك نحوي ادعا مي كنند كه پذيرش عمومي داشته باشد. مثلاً كسي مي گويد حاجت هايتان را به من بگوييد تا من نزد امام(ع) ببرم. اگر يك مقدار جرئت بيشتري پيدا كند مثل محمدعلي باب كه كم كم گفت من خودم باب امام زمانم. يك مقدار كه گذشت، ديد مريدهاي احمقي دارد گفت من خودم امام زمانم، كم كم رسيد به خدا و پيغمبر و ادعاهاي بالاتر كرد. برخي سودجويي ها اين چنين است، تا زماني كه ببينند مخاطبان و مريدانشان پذيرش دارند ادعا مي كنند. ما هم وظيفه داريم موارد اين طوري را كه بدون دليل، ادعا مي كند بدون تحقيق رد بكنيم و لازم نيست ببينيم آدم خوبي است يا نه تا بفهميم راست مي گويد يا دروغ. ما از طرف امام(ع) دليل داريم كه نائب خاص وجود ندارد لذا بايد به شدت آنها را تكذيب كرد، ما هم وظيفه داريم آنها را رد كنيم. اما مواردي كه صرف ادعاي تشرف

است يعني فقط مي گويد من خدمت امام رسيدم و جريان تشرفش را نقل مي كند، از آنجا كه اصل تشرف امكان دارد و به تعبير مرحوم نهاوندي(ره)، بيش از هزار نفر را داريم كه خدمت امام زمان(ع) رسيده اند، اينها را ما در بقعة امكان مي گذاريم. تا وقتي كه طرف نخواهد سودجويي بكند يا ادعاهاي ديگري بكند، بلكه تنها اصل تشرف را مي گويد، ممكن است باشد و ممكن است نباشد. اگر قرائن مبني بر صحت گفتارش بود مي پذيريم؛ مثل مراجع و بزرگان كه زياد بوده اند و تشرفاتي داشته اند كه انسان اطمينان به صحت گفتارشان دارد. خلاصه اينكه اگر فردي ادعاي تشرف داشت و به دنبال جمع كردن مريد، كسب شهرت، مال و منال و يا امور شهواني و خلاف شرع بود، بدون هيچ ترديدي او را تكذيب كنيد و مطمئن باشيد كه دروغگوست ولي اگر كسي صرفاً گفت من تشرفي داشته ام و به دنبال آن چيزي ديگري مطرح نكرد، شما نه او را رد و نه تأييد كنيد و بگوييد ممكن است راست بگويد؛ همين و بس. از اينكه در اين گفت وگو شركت كرديد، متشكريم.

شكر نعمت امام

خدا، فقط به سبب شما، باران نازل مي كند به سبب شما آسمان را نگاه مي دارد كه روي زمين نيفتند (نظم موجود بين آنها حفظ شود), به واسطة شماست كه خدا ناراحتي ها را دفع مي كند و گرفتاري ها را تنها به وسيلة شما از بين مي برد. خدا فقط به سبب شما ما را از خواري و پستي بيرون آورده و گرفتاري هايي را كه در آن فرو رفته ايم, برطرف نموده، و ما را از سقوط در وادي هلاكت و آتش (عذاب خويش) نجات داده

است.

اين حديث متواتر را فراوان از حضرت رسول اكرم(ص) شنيده و نقل كرده ايم كه:

هر كس بميرد در حالي كه امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.

اما به گواهي تاريخ 1400 سالة شيعه، اين حديث را درك نكرده يا حداقل در ترتيب اثر به آن كوتاهي نموده ايم زيرا جملة مصائب اهل بيت(ع), از ريسمان بسته شده بر دستان امام عدل(ع) تا حصر امام هادي و امام عسكري(ع) و نهايتاً غيبت بيش از هزار سالة امام زمان(ع)؛ همه و همه بر كوتاهي مردم عصر امامت در معرفت و شناخت امام زمان خود گواهي مي دهند. آري، حقيقت تلخ است اما گريز ناپذير. بر ماست كه براي فردايي كه دربارة اين چهارده نعمت الهي مورد سؤال قرار مي گيريم، تأملي نماييم1 تا مصداق آية شريفة:

ألم تر إلي الّذين بدّلوا نعمة الله كفراً.2

آيا به كساني كه [شكر] نعمت خدا را به كفر تبديل كردند... ننگريستي؟

نباشيم. اميرالمؤمنين(ع) در تفسير آية فوق فرمودند:

آن نعمتي كه خداوند بر بندگانش ارزاني داشته، ما هستيم. و هر كس روز قيامت سعادتمند شود, منحصراً به وسيلة ما سعادتمند مي گردد.3 در اين مقال سعي مي شود در حد وسع و توان اندك خود به نعمت بودن اهل بيت(ع) از دو جنبة تكويني و تشريعي اشاره نمائيم. اميد است كه اين قليل عبور توجه آن عزيز قرار گيرد.

1. نعمت بودن امام(ع) از بُعد تكويني

امام(ع) نعمتي است كه هيچ گاه منقطع نمي شود. با اين تفاوت كه درك وجود ايشان گاه به صورت ظاهر، گاه مانند عصر غيبت همچون خورشيد در پشت ابر، از وجود او منتفع مي گرديم. خداوند متعال به

اين مطلب توجه داده است:

أسبغ عليكم نعمه ظاهرةً و باطنةً.4 خداوند نعمت هاي ظاهري و باطني خود را بر شما كامل كرد.

امام كاظم(ع) در تفسير آية فوق فرمودند:

نعمت آشكار امام آشكار است و نعمت پنهان، امام غايب.5 الف) امام(ع) ماية آرامش زمين: خداي متعال, نظام آفرينش را به گونه اي قرار داده است كه سكون و آرامش آن به بركت امام(ع) باشد. به عبارت ديگر و به تصريح روايات، ائمه(ع) اركان زمين هستند كه باعث قوام و استواري آن مي شود. امام باقر(ع) مي فرمايد:

خدا ايشان را اركان زمين قرار داده است، تا اينكه اهل آن را از تزلزل و اضطراب ايمني دهد.

نعمت هايي از قبيل سلامتي, امنيت و همچنين سكون زمين و ... عموماً مورد غفلت ما هستند و در شرايط بحراني مانند بيماري جنگ و زلزله به اهميت واقعي آنها پي مي بريم. امام صادق(ع) وضعيت زمين را بدون حجّت خدا، چنين تعريف مي نمايند:

اگر زمين بدون امام بماند فرو مي ريزد.

پس شايسته است كه متوجه باشيم كه اگر زمين مانند گهواره در زير پاي ماست به بركت وجود مقدس بقيّه الله الاعظم(ع) مي باشد.

ب) امام(ع) مالك زمين و محصولات آن: خداي متعال, زمين را با تمام آنچه در آن هست يا از آن به دست مي آيد, به امام(ع) بخشيده است و ايشان مي توانند براي استفادة ديگران شروطي قرار دهند و تصرّف در ملك ايشان بدون رضايت مالك, مسلماً حرام خواهد بود. امام باقر(ع) فرمودند:

در كتاب علي(ع) چنين يافتيم: «زمين از آن خداست كه آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مي بخشد و عاقبت از آن متّقين است.» [اميرالمؤمنين(ع) نوشته اند]: من و اهل بيتم كساني هستيم كه خدا زمين

را به صورت ارث به آنها واگذار نموده است, و ما پرهيزگاران هستيم, و همة زمين از آن ماست. در روايت ديگري امام صادق(ع) جهت تذكر يكي از شيعيان كه سهم امام را همان «خمس» مال تصور نموده بود، فرمودند:

هر چه از زمين در اختيار شيعيان ماست بر ايشان حلال است تا روزي كه امام عصر(ع) قيام كند... ولي زمين هايي كه در دست غير شيعه است, استفاده اي كه از آن مي كنند حرام است, تا زماني كه قائم ما قيام كند. پس ايشان زمين را از دستشان مي گيرد و آنها را با خواري بيرون مي كند.9 البته به صورت ظاهر, همة انسان ها _ اعم از مسلمان و كافر شيعه و غير شيعه _ به طور مساوي مي توانند از ملك امام(ع) استفاده كنند ولي تصرّف در ملكشان بدون رضايت ايشان كه در حقيقت رضايت پروردگار است حرام است. به عبارت ديگر خواست خداي متعال بر اين است كه فقط اهل ولايت، حق استفادة مشروع از زمين و محصولات آن را داشته باشند.

ج) امام مالك دنيا و آخرت: نه تنها امام(ع) مالك زمين و محصولات آن است، بلكه همة دنيا و آخرت براي ايشان است. به همين دليل ثواب و عقاب اخروي مطابق خواست و ارادة ايشان كه همان ارادة خداي متعال است، مي باشد و خداوند، فضل و رحمت خود را به دست ايشان سپرده است. ولي بايد توجه داشت كه كار مخالف عدالت هرگز از ايشان صادر نمي شود. امام صادق(ع) در پاسخ «ابوبصير» در سؤالي دربارة دادن زكات به امام(ع) مي فرمايد:

سخن محال گفتي اي ابا محمد! آيا نمي داني دنيا و آخرت از آن امام

است, هر جا بخواهد آن را قرار مي دهد و به هر كس بخواهد واگذار مي كند, از طرف خدا چنين حقّي به ايشان داده شده است!10

د) وساطت امام(ع) در نعمت هاي دنيوي و اخروي: دانستيم كه همة نعمات متعلق به امام(ع) بوده و وجود مبارك او منشأ و بهانة خلقت انواع نعمات مي باشد؛ با توجه به اين مطلب در خود توجه مي باشد كه بهره وري ديگران (شيعه و غير شيعه) همگي از صدقة سر ايشان است. به تعبير ديگر ائمه(ع) «واسطة» نعمات الهي بر بندگان مي باشند. شايد پذيرش و درك اين مطلب تا اندازه اي سخت باشد كه لازم است براي تصديق آن با توجه به معرفت نسبت به جايگاه امام(ع), تأملي نيز در ارزش خود و ديگر موجودات بنماييم و نسبت بين عبادات خود و عبادات حجت حق(ع) كه هدف نهايي آفرينش را بر آورده مي سازد، بسنجيم. امام صادق(ع) در اين باره به يكي از شيعيان مي فرمايند:

اي داوود! اگر نام وروح من نبود رودها به هم پيوسته نبودند، به ثمر نمي نشستند و درختان سبز نمي شدند.11 درك جايگاه نعمت ها آسان است، اما براي شناخت اهميت نعمت هاي روحي و معنوي قدري بايد تأمل كرد. آيا تا به حال دربارة نعمت عزّت و سر بلندي خود به عنوان يك شيعه معقتد انديشيده ايم؟ آيا به آرامش هاي پس از دغدغه ها و تشويش هاي دروني نگريسته ايم؟ آيا به وسائلي كه گرفتاري هاي ما را برطرف ساخته، توجه نموده ايم؟ يا همين طور به سبب از ميان رفتن ناراحتي ها وغم ها؟ به راستي منشأ اين نعمت ها كيست؟ پاسخ اين سؤالات را بايد در «زيارت جامعة كبيره» پيدا نمود: خدا، فقط به سبب شما، باران نازل مي كند

به سبب شما آسمان را نگاه مي دارد كه روي زمين نيفتند (نظم موجود بين آنها حفظ شود), به واسطة شماست كه خدا ناراحتي ها را دفع مي كند و گرفتاري ها را تنها به وسيلة شما از بين مي برد. خدا فقط به سبب شما ما را از خواري و پستي بيرون آورده و گرفتاري هايي را كه در آن فرو رفته ايم, برطرف نموده، و ما را از سقوط در وادي هلاكت و آتش (عذاب خويش) نجات داده است.12 آري جاي آن دارد كه چشم هاي غبار گرفته را بشوييم و به نعمت امام(ع) به گونة ديگر بنگريم.

2. نعمت بودن امام(ع) از بُعد تشريعي

وجود مقدس امام(ع) از بعد ديگري نيز نعمت مي باشد. نكته اي كه در ابتداي اين بحث بايد به آن توجه داشت اينكه بر خلاف جنبة تكويني وجود امام(ع), بهره مند شدن از جنبة تشريعي نعمت امام متوقف است بر «معرفت داشتن» به ايشان است. براي توضيح بيشتر مطلب, مقدّماتي را بيان مي داريم. الف) هدف از نزول نعمت: يكي از نعمت هاي بزرگ الهي بر ما, آفرينش ماست. همين كه از صفحة عدم به عرصة وجود آمده ايم. آري اين نعمت بزرگ خداي متعال، مقدمة همة نعمت هاي ديگر است. آيا تا به حال به صورت جدّي به هدف خداي متعال از اين نعمت انديشيده ايم؟ به واقع براي چه آمده ايم؟ خداي متعال راهنمايي لازم را براي پاسخ نموده است:

ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا ليعبدون.13

جنّ و انس را نيافريدم مگر براي اينكه مرا عبادت كنند. پاسخ بسيار كوتاه و قاطع ولي نيازمند تفصيل نيازمند است. اين چه هدفي است و چگونه بايد تأمين شود تا به بيراهة ظلمت گرفتار نشويم؟ مقدمات و لوازم

آن چيست؟ اينجاست كه حجت خدا, امام رضا(ع) مي فرمايند:

آري نخستين قدم براي سير در آسمان بندگي خداوند معرفت اوست.14 پر واضح است كه براي رسيدن به بام بندگي بايد از نردبان معرفت مدد جست. در حقيقت همة اعمال عبادي كالبدهاي بي جاني هستند كه دم مسيحايي معرفت الله آنها را زنده مي گرداند. به بيان ديگر مي توان تعبير نمود كه تمام نعمت هاي الهي _ از جمله خلقت _ براي شناخت خداي متعال گرد آمده اند و هيچ نعمتي بالاتر از معرفت الله نيست.

ب) معرفت امام(ع) تنها راه معرف_[ الله: پس از آنكه جايگاه معرفت الله به طور اجمال تبيين گرديد , بايد دانست كه تنها راه براي آن، معرفت امام(ع) مي باشد. بايد ما براي رسيدن به مقصود خود را تحت تربيت و تعاليم والاي ايشان قرار دهيم و از در اهل بيت(ع) به خانة «معرفت الهي» درآييم. قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:

و أتو البيوت من أبوابها.15

از درهاي خانه ها وارد آنها شويد. پس بايد دانست كه اين خواست خداوند است كه بندگان از اين طريق به معرفت خدا برسند. و شايد يكي از دلايل آن امتحان بندگان در تمكين اين موضوع باشد. اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمايد:

خداوند متعال اگر مي خواست خودش را مستقيماًَ و بي واسطه به بندگان مي شناساند ولي ما را با راه و طريق خود و آن جهت و سويي كه [انسان ها] بايد از آن داخل شوند, قرار داده است.16 اگر در سيرة عملي اهل بيت(ع) دقت كنيم, متوجه مي شويم كه ايشان يكي از مهم ترين وظايف خود را تبيين تكليف بندگان و ارائه عالي ترين و روشن ترين تعاليم مسير بندگي قرار داده اند؛ به گونه اي كه كوچك ترين نكته اي را

از مسائل عقلي و احكام تعبّدي و ... فروگذار ننموده اند. با اين بيان درك احاديث ذيل روشن تر مي گردد. امام باقر(ع) فرمودند:

به وسيلة ما خدا بندگي مي شود و به وسيلة ما خدا شناخته مي شود, و به وسيلة ما توحيد خداوند تحقق مي يابد.17 و همچنين امام صادق(ع) فرمودند:

اگر ما نبوديم، خدا عبادت نمي شد.18 در پرتو چنين معرفتي و به حكم عقل بايد امامت ايشان را بپذيريم و تسليم كامل آنها گرديم تا در مسير خداشناسي پيشروي كنيم. با اين نگاه، معرفت امام(ع) نسبت به معرفت خداي متعال طريقيت (نقش راه و وسيله) دارد.

ج) معرفت امام(ع), نتيجة معرف_[ الله: تا بدين جا، بر طريقيت امام شناسي در راه خداشناسي توجه نموديم. اما ارتباط اين دو امر بدين جا خلاصه نمي شود و از جنبة ديگر نيز مي توان به اين دو نگريست و آن موضوعيت داشتن و هدف بودن معرفت امام(ع) است. وقتي خداي متعال را شناختيم و به لحاظ بندگي تسليم او شديم, بايد اهل بيت(ع) را نيز با آن مقام و جايگاهي كه خداي متعال بر ايشان قرار داده بشناسيم و به مقتضاي اين شناخت كه تحمّل «ولايت» آنان است, تسليم شويم. به عبارت ديگر پذيرش ولايت اهل بيت(ع)، شرط توحيد است.

ابوحمزة ثمالي به امام باقر(ع) عرض مي كند:

فدايت شوم، معرفت الله چيست؟

امام(ع) مي فرمايند:

اذعان به وجود خداي عزوجل و رسولش(ص)، پذيرش ولايت علي(ع)، اقتدا به روش او و امامان هدايت(ع) و بيزاري جستن به سوي خدا از دشمنان ايشان. اين چنين خداوند عزّوجلّ شناخته مي شود.19 بنابراين در فرهنگ شيعي، موحّد به كسي گفته مي شود كه اعتقاد به خداوند، پيامبر(ص) و ائمه(ع) را تواماً دارد. به عبارت ديگر،

معرفت امام(ع) نه تنها شرط و لازمة معرفت خداوند است بلكه نشانة منحصر به فرد آن نيز مي باشد. با اين بيان به حديث زير توجه مي كنيم كه امام حسين(ع) در پاسخ به فردي دربارة چيستي معرفت الله بيان داشته اند:

[معرفت خداوند عبارت از:] معرفت اهل هر زماني نسبت به امام خودشان است، كه اطاعت او بر آنان واجب است. در حقيقت، امام حسين(ع) به فرد سؤال كننده معياري مي دهد تا خود بتواند موحّد را از غير آن تميز دهد. از مجموع مطالبي كه تا به حال بيان شد مي توان درك روشن تري از حديث متواتر زير از وجود مقدس نبي اكرم(ص) داشت:

هر كسي بميرد در حالي كه امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلي از دنيا رفته است. آري كسي كه به معرفت امام(ع) نرسد، همچنان در منجلاب شرك و كفر گرفتار است و نمي توان او را دين دار ناميد. اميد است كه با عنايت حضرت باري و توجّه خاص امام زمان(ع), ما از اين گروه نباشيم.

وحيد نوري

ماهنامه موعود شماره 90

پي نوشت ها:

1. اشاره است به آيه شريفه لتسئلنّ يومئذ عن النّعيم. (سورة تكاثر (102)، آية 8.) كه امام صادق(ع) دربارة «نعمت» تصريح فرمودند: نحن اهل البيت النّعيم و الذّي أنعم الله بنا علي العباد... و هي النّعمة التي لا تنقطع .... و الله سائلهم من حقّ النّعيم الذي انعم به عليهم و هو النبيُّ و عترته. (تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 663 ، ح 15) ما اهل بيت(ع) آن نعمتي هستيم كه خدا به سبب ما بندگان را نعمت داده است و اين نعمتي است كه منقطع نمي شود. و خداوند از حقّ اين نعمتي كه

به ايشان ارزاني داشتم يعني پيامبر و عترت ايشان از آن ها سؤال مي كند.

2. سورة ابراهيم (14)،آية 28.

3. ر.ك: علامه سيد هاشم بحراني، تفسير البرهان، روايات ذيل آيه.

4. سورة لقمان (31)، آية 20.

5. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعم_[، باب 35، ح 7.

6. كليني، كافي، ج 1، كتاب الحج_[، باب أن الأئمه(ع) اركان الأرض، ح 1.

7. همان، كتاب الحج_[، باب أنّ الأرض لاتخلو من الحج_[، ح 1.

8. همان، باب أنّ الأرض كلّها للإمام، ح 1.

9. همان، ح 3.

10. همان، ح 4.

11. علامه مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 47، ص 100، ح 120.

12. محدّث قمي، مفاتيح الجنان، زيارت جامعة كبيره.

13. سورة ذاريات(51)، آية 56.

14. شيخ صدوق، توحيد، باب التوحيد و نفي التشبيه، ح 2.

15. سورة بقره(2)، آية 189.

16. كليني، همان، باب المعرف_[ الامام و الردّ إليه، ح 9.

17. همان، باب النوادر، ح 10.

18. همان، ح 5.

19. همان، باب معرف_[ الامام و اردّ إليه، ح 1.

20. علامه مجلسي، همان، ج 23، ص 83.

اولين خطبه

از امام باقر(ع) روايت شده كه آن حضرت فرمودند: در روز اوّل ظهور، قائم ما در مكّه، در كنار بيت الله الحرام، در حالتي كه به كعبه تكيه داده است مردم جهان را مخاطب قرار داده، چنين مي فرمايد: اي مردم! ما آل محمد _ كه درود خداوند بر او و خاندانش باد _ در درجة اوّل از خداوند بزرگ و در مرتبة دوم از بندگان خداوند كه جواب ما را مي دهند ياري مي طلبيم. اي مردم! ما خاندان پيامبر شما هستيم و از هر كس به خداوند بزرگ و حبيبش،

رسول خدا(ص)، سزاوارتريم. اي مردم! هر كس در ارتباط با آدم با من مجادله كند، بداند من از او به آدم اولي ترم و آنكه در رابطه با شخصيت نوح با من محاجّه كند، من بر او نسبت به نوح مقدّم هستم و هر كس بخواهد در ارتباط با ابراهيم با من مجادله كند، من از او نسبت به ابراهيم برتري دارم و اگر كسي بخواهد با شخصيت محمّد _ كه درود خداوند بر او و خاندانش باد _ با من محاجه كند، مسلّماً من نسبت به حضرت محمّد از او اولي هستم و هر كس كه بخواهد در ارتباط با بقية انبيا و فرستادگان خداوند به محاجه با من برخيزد، من بر او نسبت به انبيا تقدم دارم. آيا خداوند در قرآن مجيدش نفرموده است:

«به درستي كه خداوند آدم، نوح، آل ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان اختيار فرموده و بعضي را بر برخي برتري داده است و البته خداوند شنوا و دانا است؟»1. پس اي مردم! من تنها باقيمانده از آدم و يگانه ذخيرة نوح پيامبر و خلاصه و برگزيده از ابراهيم و از محمد هستم كه درود خداوند بر آن بزرگوار و خاندانش باد. اي مردم! بدانيد آن كس كه بخواهد دربارة قرآن با من مجادله نمايد من از همه اولي به قرآن خداوند هستم. اي مردم! آگاه باشيد هر كس كه دربارة سنّت رسول اكرم(ص) با من مجادله كند، من اولي تر از او هستم. پس شما را به خداوند سوگند مي دهم، هر كس كه امروز سخنان مرا مي شنود آن را به آنهايي كه در اينجا حاضر نيستند، برساند و شما را به حقّ

خداوند و رسول او و آن حقّي كه من بر شما دارم سوگند مي دهم كه ما را در حقوقمان ياري نماييد و جلوي ظلم و ستمي را كه دربارة ما روا داشتند بگيريد؛ چه آنكه حقوق ما را پنهان ساختند و دربارة ما ظلم كردند و از وطنمان آواره نمودند و نسبت به ما نيرنگ روا داشتند و پيروان باطل بر ما افترا بستند. از خدا بترسيد، ما را تنها مگذاريد، بلكه ياري كنيد تا خداوند شما را نصرت عطا فرمايد.2 ماهنامه موعود شماره 90 پي نوشت ها:

1. سورة آل عمران (3)، آيات 33_35.

2. نعماني، الغيبة، ب 14، ح 67.

و اما آخرالزمان...

در احاديث، علل فتنه ها بيان شده كه با ريشه يابي آنها و پرهيز از عوامل آنها، انسان مي تواند خودش را در برابر اين فتنه ها بيمه كند كه به شماري از آنها اشاره مي كنيم. زلزله و طوفان در اثر آوازه خواني؛ مرگ هاي ناگهاني در اثر شيوع بي بند و باري؛ خشكسالي در اثر كم فروشي و ربا؛ سيطرة دشمن در اثر پيمان شكني؛ رانش زمين در اثر روابط نامشروع؛ سيطرة رهبران نكوهيده در اثر رواج تصوّف...

گفت وگويي كوتاه با حجت الاسلام و المسلمين علي اكبر مهدي پور اشاره:

حجت الاسلام و المسلمين علي اكبر مهدي پور از محققان بنام حوزة مهدويت هستند. تاكنون آثاري چند از ايشان در اين زمينه چاپ و منتشر شده است. از آن جمله مي توان به ترجمة اثر گران سنگ روزگار رهايي _ تأليف كامل سليمان _ دربارة موضوع آخرالزمان؛ علايم و نشانه هاي آن و آثاري ديگر دربارة شناخت امام عصر(ع) اشاره كرد. مقالاتي از ايشان نيز دربارة آخرالزمان در اسلام و نشانه هاي ظهور در شماره هاي گذشته موعود تقديم خوانندگان گرامي شده بود.

به همين مناسبت گفت وگويي كوتاه با ايشان ترتيب داديم كه همچون هميشه، با روي باز و آغوش گشودة اين عزيز روبه رو شد. اميد كه مقبول طبع شما قرار گيرد.

آخرالزمان به چه معني است و به چه مقطعي از زمان اطلاق مي شود؟

در كتب آسماني و اديان الهي به دوران پايان زندگي انسان در اين جهان آخرالزمان گفته مي شود. با توجه به تعبير پيامبر اكرم(ص) كه فرمود: «انا و السّاعة كهاتين؛ من و قيامت همانند اين دو هستيم. دو انگشت سبابه شان را هم نزديك كردند.»1 بعثت پيامبر سرآغاز آخرالزمان به شمار مي آيد. در بحارالانوار، در بيش از سي حديث از پيامبر اكرم(ص) به عنوان پيامبر آخرالزمان تعبير شده است. در سي و هفت حديث از ظهور آقا بقيّ_ة الله(ع) در آخرالزمان گفت وگو شده است. در ده ها حديث از رواج ستم در آخرالزمان، بازگشت حضرت عيسي در آخرالزمان، ياران حضرت مهدي(ع) در آخرالزمان، بانگ آسماني، رجعت امامان و خروج داب_ة الارض در آخر الزمان گفت وگو شده است. در شماري از احاديث عصر پيامبر، عصر اميرمؤمنان(ع) و عصر امام صادق(ع) نيز تعبير آخرالزمان اطلاق شده است. در تعدادي از احاديث از تأسيس «زوراء» يعني بغداد در آخرالزمان گفت وگو شده است. بنابراين واژة آخرالزمان واژة كشداري است و به دو معني اطلاق مي شود 1. به معني اعمّ و به اصالت، يعني از بعثت پيامبر تا آغاز قيامت و 2. به معني اخصّ، يعني به عصر حضرت مهدي(ع) كه آن نيز به دو بخش متمايز، پيش از ظهور و بعد از ظهور تقسيم مي شود. برداشت مسلمانان عصر رسالت، نزديك شدن رستاخيز و كوتاهي اين مكتب است؛ ولي

در منابع زرتشتي و مسيحي از سلطنت هزار سالة منجي سخن رفته، در تاريخ طبري مدت آخرالزمان هفت هزار سال تعيين شده ولي در آموزه هاي شيعي مدت حكومت حضرت مهدي(ع) سيصد و نه سال تعيين شده، ولي دوران رجعت بسيار طولاني است كه از فرمانروايي پنجاه هزار سالة امام حسين(ع) و چهل و چهار سالة اميرمؤمنان(ع) گفت وگو شده است. آخرالزمان چه نسبتي با دوران ظهور دارد؟ آخرالزمان به بخش پاياني جهان گفته مي شود، هر چه به پايان جهان نزديك تر بشويم انطباق اين كلمه با آن مقطع زماني قوي تر خواهد بود، دولت كريمة اهل بيت(ع) آخرين دولت در جهان است و در بخش پاياني جهان يعني در مقطع آخرالزمان _ به معني خاص _ قرار دارد. تنها در بحارالانوار، سي و هفت حديث از ظهور امام زمان(ع) در آخرالزمان، در شش حديث از ياران خاصّ حضرت در آخرالزمان، در چهار حديث از رجعت امامان(ع) در آخرالزمان، در ده ها حديث از حوادث آخرالزمان در آستانة ظهور و در ده ها حديث از ترسيم سيماي جهان در عصر ظهور سخن رفته است. پس واژة آخرالزمان رابطة تنگاتنگي با دوران ظهور دارد. در آموزه هاي اسلامي چه تصويري از آخرالزمان ارائه شده است؟ با توجه به تقسيم آخرالزمان به دو بخش متمايز: پيش از ظهور و بعد از ظهور، در آموزه هاي اسلامي نيز تصويري كاملاً متفاوت از آخرالزمان ارائه شده است: 1. قتل، غارت، جنگ، كشتار، سيل، زلزله، طوفان، بلاهاي طبيعي، مرگ هاي ناگهاني، حكومت اشرار، خشك سالي، قحطي، بي عفتي، گستاخي جوانان، بي بركتي عمر، بي احترامي به پدر و مادر، بي اعتنايي به دانشوران، قصاوت دل ها، بي مروّتي، رواج دل فروشي، آوازه خواني، رواج مترفين، شيوع

رشوه و ربا، مدعيان دروغين، نفاق و دورويي و علني شدن روابط نامشروع، شيوع روز افزون فساد در جامعه، در بخش نخستين و بدتر شدن روز به روز آن در آستانة ظهور؛ 2. آباداني جهان، عدل فراگير، احياي ارزش هاي انساني و اسلامي، برقراري مساوات، وفور نعمت، نزول بركات، پايان چالش ها، طلوع جامعة بشري، سازش انسان با طبيعت، دنياي ارتباطات، پيروزي حق بر باطل، وراثت صالحان، شكوفايي تكامل اجتماعي و طبيعي، دوران فنّاوري، استخلاف انسان، بي نيازي از انرژي خورشيدي، دانش برتر، حكومت واحد جهاني بر اساس عدالت و آزادي، پايان غم ها و سرآغاز شادي ها در دوران پس از ظهور. چگونه مي توان از فتنه هاي آخرالزمان نجات يافت؟

در آموزه هاي اسلامي راه هاي فراواني براي محفوظ ماندن از فتنه هاي آخرالزمان ارائه شده كه از آن جمله است: 1. پايبندي به آموزه هاي ديني؛ 2. پارسايي و پرهيز از گناه؛ 3. كثرت دعا براي فرج؛ 4. شكيبايي و خويشتن داري؛ 5. حفظ زبان و رازداري؛ 6. گمنامي و فرار از اشتهار؛ 7. قطع رابطه با مترفين؛ 8. مجالست با علماي رباني؛ 9. مداومت به توسل و دعا و دعاهاي رسيده از معصومين براي عصر غيبت؛ 10. توجه دائم به حضرت بقيّ_[الله(ع) و انتظار لحظه به لحظة فرج. در احاديث، علل فتنه ها بيان شده كه با ريشه يابي آنها و پرهيز از عوامل آنها، انسان مي تواند خودش را در برابر اين فتنه ها بيمه كند كه به شماري از آنها اشاره مي كنيم. 1. زلزله و طوفان در اثر آوازه خواني؛ 2. مرگ هاي ناگهاني در اثر شيوع بي بند و باري؛ 3. خشكسالي در اثر كم فروشي و ربا؛ 4. كاهش محصول در اثر منع زكات؛ 5.

سيطرة دشمن در اثر پيمان شكني؛ 6. رانش زمين در اثر روابط نامشروع؛ 7. مستجاب نشدن دعاها در اثر نفاق و دورويي؛ 8. ترس و وحشت در اثر رشوه؛ 9. تسلط اشرار در اثر ترك امر به معروف و نهي از منكر؛ 10. طوفان و گردباد در اثر منكرات؛ 11. از بين رفتن بركات در اثر فرار از علما؛ 12. گرفتاري همگاني در اثر دورويي و رياكاري؛ 13. سيطرة رهبران نكوهيده در اثر رواج تصوّف. با ريشه يابي فتنه ها و پرهيز از عوامل آن، انسان را مي توان در برابر فتنه ها بيمه كرد. ان شاءالله. ماهنامه موعود شماره 90 پي نوشت

1. شيخ مفيد، امالي، ص 212.

لايق توجه

سخنراني آيت الله العظمي وحيد خراساني

اما راهي وجود دارد. آن راه اين است كه شب نيمة شعبان، همه براي دعا اجتماع كنند. سرّ جمع شدن براي دعا، عمل امام ششم(ع) است. آن حضرت، به نقل از امام چهارم(ع) فرمودند:

هر وقت پدرم از امري محزون مي شد، زنان و فرزندان را جمع مي نمود، آنگاه همه دعا مي كردند و همه آمين مي گفتند.

سخنراني آيت الله العظمي وحيد خراساني شيخ طوسي(ره) در كتاب مصباح المتهجّد، براي شب نيمة شعبان دعايي ذكر كرده است. در اين دعا مي خوانيم:

اللهمّ بحقّ ليلتنا هذه و مولودها؛1 بار خدايا، تو را به حق امشب و كسي كه در آن متولد شده است، سوگند مي دهم. ما نسبت به دو امر، در نهايت قصور و تقصير هستيم. هم نسبت به اين ظرف زمان يعني نيمة شعبان، هم نسبت به آن [شخص بلند مرتبه اي] كه اين زمان متعلق به اوست [يعني امام زمان(ع)]. فهم اخبار و روايات خيلي مشكل است. لطايف و دقايقي در كلمات

امامان(ع) است كه درك و تفقّه در آنها، اهميت فراواني دارد، زيرا اهميت كلام، به اهميت گويندة آن برمي گردد. به عنوان مثال، سخن ابن سينا، هم وزن خود اوست، اما نسبت سخن ابن سينا در مقابل سخن امام ششم(ع)، همچون نسبت نيستي به هستي است. فهم اين مهم، نيازمند فهم مقام وحي و شناخت كساني است كه علم و مقاماتشان [به بيان قرآن كريم] «برگرفته از چراغي است كه با روغني افروخته مي شود كه از درخت پر بركت زيتوني گرفته شده _ كه نه شرقي است و نه غربي _ [اين روغن آنچنان صاف و خالص است كه] نزديك است بدون تماس با آتش شعله ور شود؛ نوري است بر فراز نوري».1 انوار تابيده شده بر اين قلوب از كجا سرچشمه مي گيرد؟ [آنچه گفتيم مربوط به مولود مبارك اين شب است] اما اين زمان (شب نيمة شعبان) چه زماني است؟ در همة طول سال، دو شب [ممتاز] وجود دارد؛ اول، شب قدر و دوم شب نيمة شعبان. شب قدر، شب خاتَم [پيامبران](ص)، اما شب نيمة شعبان، شب وصيّ خاتَم(ص) است. اين، رمز بزرگي شب نيمة شعبان است. اما كسي كه در اين شب به دنيا آمده، چه كسي است [و چه مقامي دارد؟] يونس بن عبدالرحمان دعايي را از امام هشتم(ع) نقل مي كند كه خود، اقيانوسي از علم و معرفت است. اين كلام چنان عظمتي دارد كه اگر به آن توجه شود، از شدت عظمت، قدرت ناطقه (عقل) انسان ضعف پيدا مي كند.

در اينجا به چند جمله اي از آن اشاره مي كنيم: فإنّه عبدك الذي استخلصته لنفسك، و اصطفيته علي غيبك، و عصمته من الذّنوب و برّأته من العيوب

و طهّرته من الرجّس و سلّمته من الدنس.2 به حقيقت، او [امام زمان(ع)] بندة توست كه او را براي خودت خالص گردانيده، براي احاطة بر غيبت ات برگزيده اي. او را از همة گناهان عصمت بخشيده، از همة عيب ها مبرّا نموده و از ناپاكي، پاك و از آلودگي مصون گردانيده اي. اين عبارت، نُه موضوع را بيان كرده است. دريايي از فيض در اين كلمات موج مي زند. فقه حديث و فهم كلمات اهل بيت(ع) نيازمند آن است كه دقت كنيد اساس كلام بر چه چيزي استوار است؟ اينكه بدانيد، فيض دهنده كيست؟ فيض چيست و فيض گيرنده چه كسي است؟ اما، فيض دهنده: خداوند است [اوست كه امام(ع) را چنين فضيلتي بخشيده است.] اوست خدايي كه غير از او معبودي نيست، دانندة غيب و آشكار است، اوست رحمتگر مهربان ? اوست خدايي كه جز او معبودي نيست؛ همان فرمانرواي پاك سلامت [بخش و] مؤمن [به حقيقت حقّه خود كه] نگهبان، عزيز، جبّار [و] متكبّر [است]. پاك است خدا از آنچه [با او] شريك مي گردانند? اوست خداي خالق نوساز صورتگر [كه] بهترين نام ها [و صفات] از آنِ اوست. آنچه در آسمان ها و زمين است [جمله] تسبيح او مي گويند و او عزيز حكيم است. 3 موضوع سخن ما، كاري است كه خداوند _ كه اسما و صفاتش را انبيا بايد شرح دهند _ دربارة اين بشرِ برتر از عقل و تصوّر انجام داده است. همان شخصيتي كه ما به عبارت ساده از ايشان به «صاحب الزمان(ع)» تعبير مي كنيم. دعاي امام هشتم(ع) مشتمل بر نُه ويژگي است كه خداوند متعال در وجود مبارك امام عصر(ع) نهاده و شرح هر يك از آنها

از حوصلة اين مجالس فراتر است. به عنوان نمونه، تنها به همين ويژگي:

[تو] او را از هر ناپاكي پاك گردانيدي؛ فكر كنيد. اين وجودي است كه در آن، چركي وجود ندارد. نقيّ اي است كه آلودگي هاي عالم نتوانسته به ساحت مقدس او راه پيدا كند. سپس مي فرمايد: «تو خودت [كه تو را _ آنچنان كه هستي _ غير از خودت احدي نمي شناسد] او را از آلودگي ها پاك و طاهر گردانيده اي». امام زمان(ع) مطهّر است؛ مطهر از همة ناپاكي ها و آلودگي ها. اين چه پاكي است و آن پاكي از دست چه پاك كننده اي؛ رب الارباب. فقط اشاره وار مي گذريم اما كيست كه عمق آن را بفهمد؟ سپس مي فرمايد:

[تو] او را از همة عيب ها مبرّا، و بر غيب ها آگاه ساختي.

هر عيبي كه در نفس انسان است، در برابر غيبي از ماوراي تمام اين عالم ماده _ از زمين و آسمان _ قرار دارد. هر عيبي، حجاب يك غيبي مي شود. در اين روايت نكتة ويژه و قابل توجهي كه براي عقل هاي انسان هاي به كمال رسيدة عالم بيان شده، دو جملة بالاست. بار خدايا، تو او را از هر عيبي تبرئه كردي. كيست در عالم كه از هر عيبي مبرّا باشد؟ (افسوس كه عمرمان، تمام شد و او را نه شناختيم و نه به مردم شناسانديم! كتاب ها پر شد، مجالس غوغا شد ولي به كجا رسيديم؟!) خلاصه اينكه، كاري با او [وليّ ات] كردي كه كليد مفاتح غيب را به دستش دادي. از همة اينها كه بگذريم، آنچه موجب تحيّر عقل هاي انسان به كمال رسيده است، اين عبارت است كه:

فإنّه عبدك الذي استخلصته لنفسك. استخلاص اين است كه طلا را

به كوره مي برند، ذوب مي كنند و تمام اجرام غير آن را از آن خارج مي سازند، تا عيار آن كامل شود. جمله اي كه انبيا را هم نگران مي كند، اين جمله است، كه خداوند كاري با ولي عصر و مهدي موعود(ع) كرده كه منحصر به فرد بوده و فقط بين پيامبر خاتم و خاتم اوصياي انجام شده است. آن كار اين است كه، تمام آنچه در عالم وجود تصور مي شود، از اين وجود، به وسيلة خود خدا بيرون آمده و [به تعبير ما] طلاي بيست و چهار عيار شده است. اما اين طلاي ناب نه براي آدم و ابراهيم و... بلكه مخصوص و خالص شده براي آن حيّ قيوم است. فقط خداوند مي داند كه او كيست و خود اين عزيز مي داند كه تا كجا رفته و به چه حدّي رسيده است. عالمي بايد از اين بزرگي، انگشت حيرت بر لب بگيرد. مطلب اينجا روشن مي شود.

از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمودند: من عرف الله و عظّمه منع فاه من الكلام و بطنه من الطعام...؛ كسي كه به معرفت خدا برسد و به بزرگي او پي ببرد، دهان را از سخن و شكم را از خوراك مي بندد و نفس را به صيام و قيام خسته مي كند. حاضران متحير شدند و به آن حضرت عرض كردند كه، اينها چه كساني هستند؟ آيا اينها اوليايند؟

پيامبر خدا(ص) فرمودند: [خير، بلكه] اوليا كساني هستند كه اگر سخن بگويند، سخنانشان حكمت و اگر سكوت كنند، سكوتشان تفكر، اگر نگاه كنند، نگاهشان عبرت و اگر در ميان مردم راه بروند، راه رفتنشان موجب بركت است. خداوند فرموده است:

يؤتي الحكمة من يشاء و من

يؤتي الحكمة فقد اوتي خيراً كثيراً؛4 [خدا] به هر كس بخواهد حكمت مي بخشد، و به هر كس حكمت داده شود به يقين، خيري فراوان داده شده است.

آن دستة اول اوليا نيستند بلكه در آغاز راه اند و اين دسته، اولياي الهي هستند. حال، چنين فردي كه راه رفتنش بركت، نظرش عبرت، سكوتش تفكر، سخنش حكمت است، لياقت مي يابد كه به امام زمان(ع) توجه پيدا كند. در دعاي ندبه كه هر روز جمعه خوانده مي شود، اين جمله را بنگريد كه:

أين وجه الله الذي اليه يتوجّه الأولياء؛

كجاست آن وجه [خدايي] كه اوليا به سويش توجه مي كنند.

اوليا در آن روايت بيان شده است. اما «وجه» چيست؟ وجه، عبارت از طريق توجه به صاحب وجه است. هر كس بخواهد به صاحب وجه، توجه كند، بايد از آن طريق توجه كند. خود او [صاحب وجه] هم اگر بخواهد به چيزي توجه كند، طريق توجهش همين _ وجه _ است. خلاصه، امام زمان(ع) به جايي رسيده كه

وجه خدا شده است. آنچه خدا بخواهد [به وسيلة آن] به عالم كون و مكان توجه نمايد، وجه الله، يعني حجت بن الحسن(ع) است و هر چه از [اجزاي] اين عالم بخواهد به خداوند توجه كند، [طريق آن] وجه الله، حجت بن الحسن(ع) است. نكتة مهم اين است كه اين وجه، به قدري رفيع است كه هر كسي لايق توجه به آن نيست. از اين رو، در دعاي ندبه آمده است: «كجاست آن وجه خدايي كه اوليا به او توجه مي كنند؟» آري، او وجهي است كه اوليا مي توانند به سويش توجه پيدا كنند. دست ما كوتاه و خرما بر نخيل حالا، راه چيست؟ اما راهي وجود

دارد. آن راه اين است كه شب نيمة شعبان، همه براي دعا اجتماع كنند. سرّ جمع شدن براي دعا، عمل امام ششم(ع) است. آن حضرت، به نقل از امام چهارم(ع) فرمودند:

هر وقت پدرم از امري محزون مي شد، زنان و فرزندان را جمع مي نمود، آنگاه همه دعا مي كردند و همه آمين مي گفتند. او كه مستجاب الدعوة مطلق است، در عين حال زن و بچه را جمع مي كند و مي فرمايد كه همه دعا كنيد و همه آمين بگوييد، تا اينكه [ما بياموزيم و] مشكل ما امروز حل شود. ما راهي جز اين نداريم. ممكن است وقتي «يا صاحب الزمان» گفته مي شود در خيابان ها، جواني از هوس برگشته _ كه كار يوسف كرده _ باشد و به بركت نفس او صداي همگان شنيده بشود. بايد در همة شهرها گفته شود: «يا صاحب الزمان». شايد در گوشه اي، يكي از اولياي خدا نشسته باشد و به نداي او، عطف نظر شود. ما بايد اعتراف كنيم كه آبرو نداريم، اما در اين مملكت آبرومندان هستند. اي امام زمان(ع)... به حرمت قدم هاي خسته و دل هاي شكستة اين مردم در عزاي مادرت، به «يا صاحب الزمان» آنها، به ما هم نظري كن. در آن شب، قطعاً ارواح يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر(ع) دور قبر سيد الشهدا(ع) _ كه مطاف همة ملائكه است _

هستند. بايد در آن شب، اين ندا در اين مملكت بلند بشود و به بركت اين ندا، كمر تمام مخالفان حجت بن الحسن(ع) بشكند و به بركت اين نداي عام و اين استغاثه عمومي به صاحب الزمان(ع)، ايران، عراق و... از كيد كفار و شرّ اشرار حفظ بشود. ماهنامه موعود شماره 90

پي نوشت ها:

? اين سخنراني در تاريخ نيمة شعبان 1424 ق. (16/7/1382) در شهر مقدّس قم ايراد گرديده است. (برگرفته از: پايگاه اينترنتي vahid-khorasani.ir)

1.مفاتيح الجنان، اعمال شب نيمة شعبان.

2.همان، دعا براي امام زمان(ع)؛ شيخ طوسي، مصباح المتهجّد.

3. سورة حشر (59)، آيات 22_24.

4. سورة بقره (2)، آية 269.

تشخيص و تطبيق نشانه هاي ظهور

در سال هاي اخير، ادعاهاي دروغين در حوزة مهدويت بسيار گسترش يافته است و هر از چند گاه از يكي از كشورهاي اسلامي، اعم از ايران، عراق، بحرين، مصر، عربستان و... كسي برمي خيزد و با اين ادعا كه سيّد حسني، سيّد خراساني، يماني، نمايندة مخصوص امام زمان(ع) يا حتي خود مهدي موعود است، جمعي بي اطلاع را با خود همراه و آتش فتنه اي جديد را برپا مي كند.

در چنين فضايي به طور طبيعي براي بسياري اين پرسش مطرح مي شود كه چگونه مي توانيم مهدي موعود(ع) را از مدعيان دروغين بازشناسيم؟ آيا راهي براي جلوگيري از تشخيص ها و تطبيق هاي نادرست وجود دارد؟ آيا اساساً ظهور امام مهدي(ع) و رويدادهاي پيش از آن به حدي روشن است كه مردم در مورد آن دچار هيچ گونه ترديد و سردرگمي نشوند؟ براي يافتن پاسخ پرسش هاي ياد شده توجه به چند نكته ضروري است:

1. روشن بودن امر ظهور

در روايات متعددي بر اين نكته تأكيد شده است كه امر ظهور امام مهدي(ع) از آفتاب نيز درخشان تر است. به همين دليل، اين امر بر هيچ كس مشتبه نخواهد شد و هيچ كس در حقّانيت آن ترديد نخواهد كرد. در اين زمينه از امام محمّد باقر(ع) چنين نقل شده است:

تا آسمان و زمين ساكن است، شما نيز ساكن و بي جنبش باشيد _ يعني عليه هيچ كس خروج نكنيد _ كه

كار شما پوشيدگي ندارد. بدانيد كه آن نشانه اي از جانب خداي عزّوجلّ است نه از جانب مردم، بدانيد كه آن از آفتاب روشن تر است و بر نيكوكار و زشت كار پنهان نخواهد ماند. آيا صبح را مي شناسيد؛ امر شما همانند صبح است كه پنهان ماندن در آن راه ندارد.1 ابتداي روايت، هشدار به كساني است كه با پيش افتادن بر امامان معصوم(ع) و با اميد تشكيل دولت اهل بيت(ع) دست به قيام هاي نابه هنگام و حساب نشده مي زدند و سرانجام خود و گروهي از شيعيان ناآگاه را به هلاكت مي انداختند. در روايت ديگري، ميمون البان از آن حضرت چنين نقل مي كند:

من در خيمه امام باقر(ع) نشسته بودم كه امام يك طرف خيمه را بالا زد و فرمود: امر ما از اين آفتاب روشن تر است، سپس فرمود: نداكننده اي از آسمان ندا مي كند كه امام، فلان پسر فلان است و نام او را مي برد و ابليس _ لعنت خدا بر او باد _ نيز از زمين ندا كند؛ همچنان كه در شب عقبه بر رسول خدا(ص) ندا كرد.2 در همين زمينه مفضل بن عمر از امام صادق(ع) چنين روايت مي كند:

از ابي عبدالله [امام صادق](ع) شنيدم كه مي فرمود: «فرياد نكنيد. به خدا سوگند امام شما سالياني از روزگارتان غيبت كند و حتماً مورد آزمايش واقع شويد تا آنجا كه بگويند: او مرده يا هلاك شده و به كدام وادي سلوك كرده است؟ و چشمان مؤمنان بر او بگريد و واژگون شويد همچنان كه كشتي در امواج دريا واژگون شود، و تنها كسي نجات يابد كه خداي تعالي از او ميثاق گرفته، در قلبش ايمان نقش كرده و او را به روحي از

جانب خود مؤيّد كرده باشد. دوازده پرچم مُشتبه برافراشته شود كه هيچ يك از ديگري بازشناخته نشود». راوي گويد:

من گريستم، آنگاه فرمود: «اي اباعبدالله! چرا گريه مي كني؟» گفتم: چگونه نگريم در حالي كه شما مي گوييد: دوازده پرچم مشتبه كه هيچ يك از ديگري بازشناخته نشود، پس ما چه كنيم؟ راوي گويد: امام به پرتو آفتاب كه به داخل ايوان تابيده بود، نگريست و فرمود: «اي اباعبدالله! آيا اين آفتاب را مي بيني؟» گفتم: آري، فرمود: «به خدا سوگند امر ما از اين آفتاب روشن تر است».3 با توجه به روايات ياد شده، مي توان گفت پديدة ظهور و مقدمات آن، چنان واضح و روشن است كه به هنگام وقوعش، همة مردم از آن آگاه مي شوند و به حقانيت آن پي مي برند. اين گونه نيست كه تنها جمعي محدود از شيعيان از آن باخبر شوند و به همراهي با آن برخيزند. بنابراين، اينكه مي بينيم كسي در گوشه اي از كشور عراق يا ايران، خود را به عنوان يكي از شخصيت هاي مطرح در عصر ظهور معرفي مي كند و عدة ناچيزي از مردمان ناآگاه يا فريب خورده نيز با او همراهي مي كنند، اصلاً با واقعيت هاي ظهور كه پديده اي جهاني و قابل درك براي همگان است، همخواني ندارد.

2. نبود ابهام در شخصيت و نشانه هاي مهدي موعود(ع)

در روايات فراواني كه از پيامبر اعظم(ص) و امامان معصوم(ع) وارد شده، همة ويژگي ها و نشانه هاي منجي موعود اسلام مشخص شده است و هيچ ابهامي در مورد شخصيت او و چگونگي ظهورش وجود ندارد. بنابراين، مي توان گفت اگر كسي به درستي به مطالعة معارف مهدوي بپردازد و روايات نشانه هاي ظهور را با دقت و تأمل بررسي كند،

هرگز دچار تشخيص ها و تطبيق هاي نادرست نمي شود و فريب مدعيان دروغين را نمي خورد. اينكه در گذشته و امروز كساني به طرح ادعاهاي دروغين پرداخته و كساني هم با آنها همراهي كرده اند، دليلي جز ناداني و ساده لوحي پيروان و شهرت طلبي و دنياخواهي مدعيان نداشته است. افزون بر اين، بايد توجه داشت كه نشانه هاي ظهور _ چنان كه در روايات هم، آمده است _ مانند دانه هاي تسبيح به هم پيوسته اند و در ارتباط با هم معنا و مفهوم مي يابند.4 به بيان ديگر نشانه هاي ظهور به ترتيبي خاص، در فاصلة زماني معين و با شرايطي مشخص رخ مي دهند و اين گونه نيست كه رويدادي مانند خروج خراساني يا يماني رخ دهد، بي آنكه مقدمات آنها كه در روايات به آنها اشاره شده است، فراهم شده باشد يا ديگر رويدادها و نشانه هاي مرتبط با آنها رخ داده باشد.

3. لزوم مراجعه به فقيهان و عالمان حوزة مهدويت

افزون بر آنچه گفته شد، راه ديگري نيز براي

در امان ماندن از تشخيص ها و تطبيق هاي نادرست و مواجه نشدن با خطر پيروي از مدعيان دروغين وجود دارد و آن مراجعه به فقيهان، عالمان و صاحب نظران حوزة مباحث مهدوي است. تجربة تاريخي نشان مي دهد كه هرگاه اشخاص به دليل غرور و خودپسندي و باور بيش از حد به خود از فقيهان و عالمان فاصله گرفته اند، به طرح ادعاهاي واهي و بي اساس پرداخته و خود و جماعتي را به هلاكت انداخته اند. بنابراين، به محض مواجهه با فردي كه خود را از ياران امام زمان(ع) و از زمينه سازان ظهور آن حضرت معرفي مي كند، پيش از هرگونه تطبيق و تصديق، بايد به سراغ فقيه و عالمي سرشناس

رفت و موضوع را با او در ميان گذاشت تا دچار گمراهي و سرگرداني نشويم.

4. ضرورت مطالعه در سرگذشت مدعيان مهدويت

مطالعة سرگذشت كساني كه از صدر اسلام تا عصر حاضر ادعاي بابيت، وكالت، سفارت و مهدويت كرده اند و آشنايي با عوامل، زمينه ها و انگيزه هاي طرح چنين ادعاهايي مي تواند ما را از بسياري از تشخيص ها و تطبيق هاي نادرست و درافتادن در دام مدعيان دروغين در امان نگه دارد. نويسندة كتاب امام مهدي(ع) از ولادت تا ظهور مدعيان مهدويت در طول تاريخ را اين گونه تقسيم مي كند: 1. كساني كه ديگران روي انگيزه هاي خاصي، آنان را «مهدي» نجات بخش خواندند.

2. كساني كه به انگيزه جاه طلبي و قدرت خواهي چنين ادعاي دروغيني نمودند.

3. كساني كه طبق نقشة استعمار و به اشاره بيدادگران، به چنين دجال گري و فريب، دست يازيدند و بي شرمانه خود را مهدي نجات بخش، معرفي كردند.5 بي ترديد، مطالعه در احوال هر يك از اين گروه ها، در عصر حاضر كه ادعاهاي دروغين بيش از هر عصر ديگري به چشم مي خورد، نقش بسيار مهمي در تشخيص مهدي موعود راستين از مدعيان دروغين مهدويت دارد.6 با توجه به نكات ياد شده در مي يابيم كه شناسايي مدعيان دروغين و در امان ماندن از تشخيص ها و تطبيق هاي نادرست در حوزه مهدويت چندان كار دشواري نيست و اگر كسي از صميم قلب در پي هدايت و يافتن راه درست باشد، هرگز در دام شياداني كه از باور راستين مردم براي رسيدن به مقاصد دنيوي خويش، سوءاستفاده مي كنند، نخواهد افتاد. ابراهيم شفيعي سروستاني

ماهنامه موعود شماره 90 پي نوشت ها:

1. محمد بن ابراهيم نعماني، كتاب غيبت نعماني، ترجمه: محمّد جواد غفاري، باب 11، ص 286، ح

17؛ بحارالأنوار، ج 52، صص 139 و 140، ح 49.

2. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، ج 2، ص 555.

3. همان، صص 23 و 24.

4. در يكي از اين روايات از رسول گرامي اسلام(ص) نقل شده است، «نشانه هاي ظهور چون دانه هاي يك تسبيح (گردن بند) است كه رشتة اتصالش بگسلد و دانه هاي آن يكي به دنبال ديگري فرو ريزد.» (نورالدين علي بن ابي بكر الهيثمي، مجمع الزوائد و منبع الفوائد؛ ج7، ص 321)؛ همچنين ر.ك: سيّد علي بن موسي ابن طاووس، الملاحم و الفتن في ظهور الغائب المنتظر، ص 114.

5. امام مهدي(ع) از ولادت تا ظهور، صص 566 و 567.

6. براي آشنايي بيشتر با منابع مطالعاتي اين موضوع ر.ك: علي اكبر مهدي پور، كتابنامه حضرت مهدي ع)، ج 2، صص 637 و 638.

فتنه هاي آخرالزمان

حضرت علي(ع)، ضمن چند روايت گونه هاي متعددي از فتنه هاي آخرالزماني را بيان نموده اند و همان طور كه خواهيم ديد، چهارمين يا پنجمين آنان را بدترين آنها خوانده اند:

چهار فتنه رخ خواهد داد؛ در اولي خون ريزي مباح مي شود؛ در دومي خون ريزي و غارت اموال؛ در سومي خون ريزي، غارت اموال و تجاوز به نواميس؛ چهارمي كه حتي اگر در سوراخ روباه پنهان شده باشي دچار آن فتنه خواهي شد.

حضرت علي(ع) از آغازين ايام حيات، در محضر رسول خدا(ص) بود و از درياي علم ايشان خوشه برمي چيد. به تصريح آن امام همام، نبي خاتم(ص) در لحظات آخرين زندگي پرخير خويش، هزار دروازة علم را براي ايشان گشودند كه از هريك از آنها هزار در ديگر گشوده شد.1 بنابر شرايطي كه حضرت علي(ع) در آن مي زيستند بيش از ديگر اهل

بيت(ع) به تصوير و ترسيم آينده، گاه نزديك و گاه دور پرداختند. از مشهورترين پيش گويي هاي ايشان كه به سرعت، راستي آن بر مخاطبان عيان شد، ماجراي جنگ نهروان با خوارج بود كه فرمودند: «از شما كمتر از ده تن كشته خواهد شد و از ايشان كمتر از ده تن زنده خواهند ماند».2 اين عبارت پيش از آغاز نبرد بيان شد و اندكي پس از خاتمة نبرد، شمارش شهداي سپاه و فراريان خوارج، حاضران را متحير نمود. گاه نيز در روايات علوي صحبت از آيندة نه چندان دور است؛ براي نمونه از اين دست مي توان به پيش گويي اميرمؤمنان(ع) دربارة حملة مغول به سرزمين هاي اسلامي ياد كرد3 كه با استناد به همين روايت و با درايت و حزم خواجه نصيرالدين طوسي، جامعة شيعيان كمترين آسيب را در اين فتنه متحمل شد. يكي از پيش گويي هايي كه در لابه لاي بيانات اميرمؤمنان، امام علي(ع) مطالب ارزنده و قابل توجهي دربارة آن مي توان يافت، مسئلة فتنه هاي آخرالزماني است. دربارة موضوع فتنه هاي آخرالزمان، روايات متعددي از معصومان(ع) نقل شده كه در اينجا تنها به مرور روايات علوي اكتفا مي كنيم و انشاءالله در فرصتي ديگر، بايد به تفصيل دربارة آن سخن گفته شود. معناي فتنه

فتنه را در لغت، به امتحان و آزمودن معنا كرده اند5. اين واژه معمولاً دربارة آن دسته از امتحاناتي به كار برده مي شود كه با تلخي و سختي همراه است6. در قرآن كريم، اين واژه علاوه بر اين معنا،7 براي بستن راه و بازگرداندن از مسير حق،8 شرك و كفر،9 افتادن در معاصي و نفاق،10 اشتباه گرفتن و تشخيص ندادن حق از باطل،11 گمراهي،12 كشتار و اسارت،13 تفرقه و اختلاف

ميان مردم14 و... به كار رفته است. گونه شناسي فتنه هاي آخرالزمان

حضرت علي(ع)، ضمن چند روايت گونه هاي متعددي از فتنه هاي آخرالزماني را بيان نموده اند و همان طور كه خواهيم ديد، چهارمين يا پنجمين آنان را بدترين آنها خوانده اند: _ چهار فتنه رخ خواهد داد؛ در اولي خون ريزي مباح مي شود؛ در دومي خون ريزي و غارت اموال؛ در سومي خون ريزي، غارت اموال و تجاوز به نواميس؛ چهارمي كه حتي اگر در سوراخ روباه پنهان شده باشي دچار آن فتنه خواهي شد.15 _ خداوند در اين امت، پنج فتنه قرار داده است: ابتدا فتنة عمومي، سپس فتنة خواص، پس از آن فتنة سياه تاريك كه مردم در آن بسان چارپايان مي شوند، سپس هدنه(صلح ميان مسلمانان و كفار در پي جنگ و كشتار) و درنهايت دعوت كنندگان ضلالت و گمراهي مي آيند. در آن روز اگر براي خداوند جانشيني ماند درخدمتش باش.16 و در جايي ديگر حضرتش حيوان ساني مردم را ناشي از فتنة كور، پيچيده و گنگ پنجم خوانده اند.17 _ همانا از دو خصلت بر شما هراسانم؛ پيروي از هواي نفس و آرزوي طولاني. اما پيروي از هواي نفس، از حق باز مي دارد و آرزوي دراز، آخرت را در طاق نسيان مي نهد. همانا دنيا، پشت كنان مي رود و آخرت، كوچ كرده و به سوي ما مي آيد، و هر كدام را فرزنداني است. پس شما از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد؛ چه، امروز كار هست و محاسبه نيست و فردا محاسبه هست و كار نيست. همانا فتنه ها و آشوب ها از هواپرستي آغاز مي شود. در آنها، [به وسيلة] فرمان هاي خود پرداخته با خدا مخالفت مي شود و مرداني در عهده دار شدن آنها، به

جاي مرداني ديگر مي نشينند. اگر حقّ خالص در ميان بود، اختلاف به چشم نمي خورد، و اگر باطل محض در ميان بود، بر هيچ خردمندي پوشيده نمي ماند، ليكن مشتي از حق و مشتي از باطل گرفته شده و با هم آميخته گرديده است. اينجاست كه شيطان بر دوستداران خود چيره مي گردد، و كساني رهايي مي يابند كه از طرف خداوند عاقبت نيكي براي آنها رقم خورده باشد. همانا من از رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود: چگونه خواهيد بود زماني كه فتنه اي شما را در برگيرد كه در آن كودكان بيش از آن به نظر رسند كه هستند [سن و سالشان بيشتر به نظر مي رسد]، و جوانان به پيري رسند. مردم به كژراهه مي روند و آن (انحراف) را مانند سنّت خويش مي گزينند و هرگاه بخشي از آن به روش درست تبديل گردد، گفته مي شود سنّت دگرگون شده است. اين در نظر مردم كاري زشت آيد و در پي آن، بلايا شدّت يابند و نسل به اسارت برده شود. سپس فتنه و آشوب آنان را بكوبد، چنان كه آتش، هيزم را مي كوبد و آسياب طعمة خود را. آنها دين مي آموزند اما نه براي خدا، و دانش مي جويند امّا نه براي عمل؛ و به وسيلة كار آخرت، دنيا را مي طلبند.18

مصاديق فتنه ها

تعداد و گونه هاي فتنه هاي آخرالزمان آنچنان زياد است كه به طور عادي اولين تصوري كه براي هر شنونده اي از شنيدن اين واژه به وجود مي آيد، همين موضوع است. همان طور كه ديديم در ميان اين سيل فتنه ها چهار يا پنج مورد بيش از ديگر موارد، انسان ها را مبتلا مي سازد. در بعضي از روايات علوي(ع) مي توان مصاديق و تسهيل كننده هايي

را براي وقوع در فتنه يافت: حضرت امير(ع) از رسول خدا(ص) نقل كرده كه فرمودند:

براي امتم بيش از هر چيز از گمراهي پس از معرفت، فتنه هاي گمراه كننده و شهوت، شكم و فرج بيمناكم.19 از همه مهم تر اينكه فتنة فراگيري در ميان تمام مسلمانان رخ مي دهد كه تا زمان ظهور ادامه مي يابد:

از پيامبر اكرم(ص) شنيدم كه فرمود: جبرئيل به نزدم آمد و گفت: يا محمد، به زودي در امّتت فتنه به پا خواهد شد. پرسيدم: چگونه از آن مي توان خارج شد؟ گفت: در كتاب خدا، خبر پيشينيان و آنها كه پس از شما مي آيند و حكم (آنچه) مابين شما (رخ مي دهد) آمده است. [آن] فاصل ميان حق و باطل است و هزل نيست. هر ستم كاري كه بدان عمل نكند خداوند او را درهم مي شكند و هر كس جز در آن به دنبال هدايت باشد خداوند گمراهش خواهد ساخت. ريسمان محكم الهي، ذكر حكيم و صراط مستقيم است.20 قسم به آنكه جان علي در دست اوست اين امت به هفتادوسه فرقه تقسيم مي شوند كه همة آنها در آتشند به جز اين فرقه: «و ممّن خلقنا أمّةٌ يهدون بالحقّ و به يعدلون؛ و از ميان كساني كه آفريده ايم، گروهي هستند كعبه حقّ هدايت مي كنند و به حق داوري مي نمايند».21 اينهايند كه نجات مي يابند.22 در ديگر روايات، حضرت امير(ع)، دستة نجات يابنده را خود، شيعيانشان23 و تمام پيروانشان24 معرفي نموده اند:

رسول خدا(ص) به من فرمود: «شبي كه مرا به آسمان ها بردند، قصرهايي ديدم كه از ياقوت سرخ، زبرجد سبز، درّ و مرجان و طلاي خالص بود، كاه گل آنها از مشك خوشبو، خاكش از زعفران، و داراي ميوه، نخل خرما و

انار، حوريه، زن هاي زيبا و نهرهاي شير و عسل كه بر روي درّ و جواهر مي گذشت _ در كنار آن دو نهر، خيمه ها و غرفه هايي بنا شده، بودند و در آنها خدمتكارها و پسراني بودند، و فرش هايش از استبرق، سندس و حرير بود و طناب هايي در آنها بود. گفتم: اي حبيب من جبرئيل، اين قصرها از آن كيست، و قصة آنها چيست؟ جبرئيل گفت: اين قصرها و آنچه در آن است و چندين برابر آن مخصوص شيعيان برادرت و جانشين تو پس از تو بر امّت، علي است. ايشان را در آخر الزمان به نامي كه ديگران را آزار دهد، بخوانند. آنها را رافضه (واگذارندگان) خوانند، در صورتي كه اين نام براي آنان زينت است، زيرا ايشان باطل را واگذارده و به حق چنگ زده اند، و سواد اعظم اينانند. اينها مخصوص شيعيان فرزندت حسن، پس از او، براي شيعيان برادرش حسين، پس از او، براي شيعيان فرزندش علي بن الحسين، بعد از او، براي شيعيان فرزندش محمد بن علي، پس از او، مخصوص شيعيان فرزندش جعفر بن محمد، پس از او، براي شيعيان فرزندش موسي بن جعفر، پس از او براي شيعيان فرزندش علي بن موسي، بعد از او، براي شيعيان فرزندش محمد بن علي بعد از او؛ و براي شيعيان فرزندش علي بن محمد، پس از او براي شيعيانش فرزندش حسن بن علي پس از او، و براي شيعيان فرزندش محمدِ مهدي پس از اوست. اي محمد اينان امامان پس از تو، نشانه هاي هدايت و چراغ هاي روشن در تاريكي ها هستند. شيعيانشان _ تمامي _ فرزندان تو هستند، و دوستداران آنها پيروان حق و دوستان

خدا و رسولند، كه باطل را واگذارده و از آن دوري كرده اند، و آهنگ حق نموده و از آن پيروي كرده اند، آنها را در زمان زندگي شان دوست داشته و پس از مرگشان زيارت كنند. در صدد ياري آنهايند و به دوستي آنها اعتماد كنند. رحمت خدا بر ايشان باد زيرا او آمرزنده و مهربان است».25 در برخي روايات ديگر از ايشان آمده كه دوازده يا سيزده فرقه از فرق اسلامي به ايشان محبت مي ورزند و ولايتشان را قبول دارند.26 شدت اين فتنه را از آنجا مي توان دريافت كه ايشان مي فرمايند:

اگر كسي را با ده طناب در جبهه حق بسته باشند، باز او را به باطل مي كشانند و به عكس.27 سختي اين فتنه ها براي مؤمنان نيز از اين روايت قابل درك است كه ايشان از رسول خدا(ص) نقل نمودند كه فرمود:

زماني بر مردم مي آيد كه دل مؤمن در نهادش آب مي شود، همان طور كه سُرب در آتش آب مي شود، و سبب آن نيست مگر اينكه فتنه ها و بدعت هايي را كه در دين آنها ظاهر گشته مشاهده مي كنند و توانايي تغيير و بر طرف ساختن آنها را ندارند.28 در جاي ديگر از حضرتش نقل شده كه مؤمنان آخرالزمان از كنيزان پست تر شمرده خواهند شد.29 بركات بروز فتنه ها در جامعه

هرچند فتنه ها، سختي ها و تلخي هاي خاصّ خود را به دنبال مي آورد ليكن شيريني هايي در پي آن نصيب مؤمن مي شود كه شايد از هيچ راه ديگري تحصيل آنها براي مؤمن ممكن نباشد. در روايات رسول خدا(ص) و امامان اطهار(ع) مي خوانيم: «از فتنه هاي آخرالزمان كراهت نداشته باشيد كه منافقان را نابود مي كند».30 در ضمن وصاياي رسول خدا(ص) به اميرمؤمنان(ع) آمده

است:

اي علي، شگفت آورترين مردم از نظر ايمان و بزرگ ترين آنان از نظر يقين مردماني هستند كه در آخرالزمان پيامبري نديدند و امام هم از نظرشان پنهان شده، پس به همان سياهي و سفيدي كتاب ايمان آورده اند.31 امام صادق(ع) فرمود: «پس از آنكه عثمان كشته و با امير المؤمنين(ع) بيعت شد، آن حضرت بر فراز منبر تشريف برد، خطبه اي خواند و در آن فرمود: «هان كه گرفتاري شما به گرفتاري همان روز كه خداوند پيغمبرش را برانگيخت بازگشت نموده است. سوگند به آنكه او را به حق برانگيخت، حتماً بايد گرفتار وسوسه شويد و غربال گرديد تا آنكه زيرورو شويد و بالا و پايين گرديد. حتماً بايد افرادي كه كوتاه آمده اند پيشي گيرند و آناني كه پيشي گرفته اند كوتاه بيايند. به خدا قسم هيچ نشانه اي را پنهان نكرده ام و هيچ دروغي نگفته ام و مرا از اين مقام و چنين روز آگاهي بود».32 يكي از بركات صبر در آخرالزمان اين است كه مؤمن را در ثواب تمام نيكي هاي پيشينيانش شريك مي سازد:

وقتي در جنگ نهروان امير المؤمنين(ع) خوارج را به قتل رسانيد، مردي به خدمت حضرت رسيد. حضرت به او فرمود: «قسم به خداوندي كه دانه را شكافت و آدمي را آفريد، مردمي در اينجا با ما آمده اند كه هنوز خداوند پدران و نياكان آنها را خلق نكرده است!» آن مرد عرض كرد: مردمي كه هنوز خلق نشده اند چگونه مي توانند با ما آمده باشند؟!

فرمود: «آري، آنها مردمي هستند كه در آخرالزمان مي آيند و در اين هدف كه ما داريم آنها نيز شريكند و تسليم ما، پس آنها در آن راه كه ما گام برمي داريم شركاي

حقيقي و واقعي ما هستند».33 مسلماً هر آزموني كه سخت تر باشد در عين آنكه بسياري نمي توانند در آن قبول شوند آن عده اي كه توفيق و پيروزي مي يابند تعدادي اندك و جايگاهي رفيع خواهند داشت. راه رهايي از فتنه هاي آخرالزمان

تمسك به قرآن و اهل بيت(ع)

راه رهايي از اين فتنه هاي آخرالزماني در بيانات اميرمؤمنان(ع) در دو قالب عمومي و فردي قابل دسته بندي است. راه عمومي همان تمسك به قرآن و اهل بيت(ع) است. راه فردي كه به برخي از صحابه توصيه مي شده _ الزاماً شامل همگان نبوده _ سكوت، قعود و... است. روايت مربوط به تمسك به قرآن را پيش از اين مرور كرديم.34 دربارة تمسك به اهل بيت(ع)، روايات متعددي از اميرمؤمنان(ع) نقل شده كه با توجه به جامعيت روايت ذيل و دربرداشتن راه تحقق آن، از بيان ديگر موارد خودداري و به نقل همين مورد اكتفا مي كنيم.35 امير مؤمنان(ع) در ضمن خطبه اي بلند راه هايي را براي رهايي از فتنه ها و مصون ماندن از عذاب الهي كه فرجام فرو افتادگان در آنهاست فراروي مؤمنان نهادند. در اينجا به مناسبت، به فرازهايي از اين سخن گران سنگ توجه مي كنيم:

من و رسول خدا(ص) بر لب حوض هستيم و خاندان ما با ما هستند پس هر كس ما را بخواهد بايد گفتار ما را بگيرد و به كردار ما عمل كند زيرا ما خانداني هستيم كه شفاعت از آن ماست. براي ديدار ما در كنار حوض با هم رقابت كنيد، چون ما دشمنان را از آن دور و دوستانمان را از آن سيراب مي سازيم. هر كس از آن آب نوشد هرگز تشنه نشود، و حوض ما پر است

و از دو آبريز بهشتي در او ريخته مي شود؛ يكي «تسنيم» و ديگري «معين». در دو طرف اين حوض، زعفران است. كسي را بر ما نمي گزيدند ولي اوست كه از بندگانش هر كه را بخواهد ويژه رحمتش كند، پس خدا را ستايش مي كنم بدين نعمت ها كه مخصوص شما قرار داده و بر حلال زادگي شما، چون ياد ما خانواده، شفاي هر درد، بيماري و وسوسة شك آور است، و البته دوستي ما خشنودي خداست، و هر كسي كه راه ما را گيرد، فردا در «حظير\ القدس» و «فردوس برين» با ماست، و منتظر امر ما همچون كسي است كه در راه خدا به خونش غلتد، و هر كه فرياد ما را بشنود ولي ما را ياري نكند خدا به رو بر سر دو سوراخ بيني او را در دوزخ سرنگون سازد. 1. استقامت و تقيّه در برابر دشمنان: ما درِ گشايش، چون مبعوث شوند و همه راه ها بر مردم بسته شود، ماييم «باب حطّه» كه در اسلام است هر كس در او آيد نجات يابد و هر كه از آن دور شود فرو افتد. خدا به ما آغاز كرد و به ما پايان داد و آنچه را بخواهد به ما مي زدايد و به ما پايدار سازد و به ما باران فرود آيد، مبادا فريبنده شما را از خدا فريب دهد، اگر بدانيد درماندن شما ميان دشمنانتان و تحمّل اذيت ها چه اجري داريد چشم شما روشن شود، و اگر مرا نيابيد چيزهايي بينيد كه آرزوي مرگ كنيد از ستم و دشمني و خودبيني و سبك شمردن حق خدا و ترس، چون چنين شود همه به رشته خدا بچسبيد و

از هم جدا نشويد، و بر شما باد به صبر و نماز و تقيّه. 2. ثبات و دوري از رنگ به رنگ شدن: و بدانيد كه خداوند دشمن ميدارد بندگان متلوّن و همه رنگ خود را، پس از حق و ولايت اهل حق دور نشويد چون هر كس ديگري را جاي ما برگزيند نابود است و هر كه پيرو آثار ما شود به ما پيوندد، و هر كه از غير راه ما رود غرق شود همانا براي دوستان ما فوج هايي از رحمت خداست و براي دشمنان ما فوج هايي از عذاب خدا، راه ما ميانه است، و رشد و صلاح در برنامه ماست، بهشتيان به خانه هاي شيعيان ما چنان نگاه مي كنند كه ستاره درخشان را در آسمان مي بينند. 3. پرهيز از دنياگرايي: هر كس از ما پيروي كند گمراه نشود، و هر كه منكر ما شود هدايت نگردد، و نجات نيابد آنكه بر زبان ما كمك دهد دشمن ما را و ياري نشود آنكه ما را وابگذارد. پس به طمعِ دنياي پوچ و بي ارزشي كه سرانجام از شما دور شود و شما نيز از آن زوال يابيد از ما روي نگردانيد، زيرا هر كس دنيا را بر ما ترجيح دهد افسوس فراوان دارد. خداوند متعال [از زبان اين فرد] مي فرمايد: «اي واي بر من كه جانب امر خدا را فرو گذاشتم و در حقّ خود ظلم و تفريط كردم».36 4. شناخت حقّ امامان معصوم(ع): چراغ راه مؤمن شناخت حق ماست، و بدترين كوري نابينايي فضيلت ماست كه با ما بي جهت و بدون گناه به دشمني برخاسته فقط به جرم اينكه ما او را به سوي حق

و دوستي خوانديم و ديگران او را به سوي فتنه دعوت كردند، آنها را بر ما ترجيح داد. ما را پرچمي است كه هر كه در ساية آن درآيد، او را جا دهد و هر كه بسوي او پيش تازد پيروز است و هر كه از آن واماند نابود، و هر كه بدان چنگ زند نجات يابد، شماييد آبادگران زمين كه (خداوند) شما را در آن جاي داد تا ببيند چه مي كنيد، پس مراقب خدا باشيد در آنچه از شما ديده مي شود، بر شما باد به راه روشن بزرگ تر، در آن برويد كه ديگري جاي شما را نگيرد. سپس حضرت اين آية قرآن را تلاوت فرمود: «به سوي آمرزش پروردگارتان بشتابيد و به راه بهشتي كه عرضش به قدر پهناي آسمان و زمين است و آن براي اهل ايمان به خدا و پيمبرانش مهيا گرديده».37 5. پيشه كردن تقوي: پس بدانيد شما به بهشت نمي رسيد مگر به تقوي، و هر كه رها سازد پيروي از آنكه خدا فرمان اطاعت او را داده، برانگيخته شود براي او شيطاني كه قرين و مونس او گردد. 6. عدم سازش با ستمكاران: شما را چه باشد كه به دنيا تكيه كرديد، و به ستم خشنوديد، و فرو گذاشتيد آنچه را كه عزت و سعادت شما و نيروي عليه ستمگران در آنست، نه از خدايتان شرم داريد، و نه به حال خود فكر مي كنيد. شما در هر روز ظلم مي شويد ولي از خواب بيدار نمي گرديد، و سستي شما پايان نپذيرد، آيا نمي بينيد دين شما كهنه مي شود و شما سرگرم دنياييد، خداي بزرگ مي فرمايد: «و شما مؤمنان هرگز نبايد با ظالمان

همدست و دوست باشيد و گر نه آتش كيفر آنان در شما هم خواهد گرفت و در آن حال جز خدا هيچ دوستي نخواهيد يافت و هرگز كسي، ياري شما نخواهد كرد».38و39 رواياتي كه مخاطبش افراد متوسطي است كه در فتنه ها احتمال لغزششان بيش از نجات به نظر مي آيد از اين قرارند:

7. ذكر و يادآوري هميشگي: دانشمند آن كس است كه ارزش خويش را بشناسد، در ناداني مرد همين بس كه قدر خود را نشناسد و دشمن ترين بندگان نزد خدا همانا بنده اي است كه خدا او را به خودش واگذارد، سرگردان و حيران از راه راست باشد و هدفش را نداند چيست و بدون راهنما راه را بپيمايد. اگر به سوي كسب مال دنيا دعوت شود اجابت مي كند اگر به سوي آخرت دعوت شود كاهلي مي كند گويا عملي را كه براي دنيا انجام مي دهد بر او واجب است و آنچه براي آخرت انجام مي دهد از او ساقط. اينها در زماني است كه در آن زمان كسي سالم نمي ماند جز مؤمني كه دائم الذكر است و كم اذيت، كه اگر حاضر باشد كسي او را نشناسد و اگر غايب باشد جستجويش نكنند. 8. عدم اشاعة گناه: اينان چراغ هاي هدايت و مشعل هاي فروزان براي شبروان هستند و براي سخن چيني و فساد در گردش نيستند، نادان و سفيه نباشند كه گناهان را انتشار دهند و اشاعه فاحشه كنند. خداوند درهاي رحمتش را بروي اينان مي گشايد و از ايشان عذاب سختش را برطرف مي كند. اي مردم همانا روزگاري مي آيد كه مردم فقط به اسم اسلام بي نياز باشند و از اسلام خبري نباشد آن چنان كه ظرف تنها به

آنچه كه در آن ريخته مي شود بي نياز باشد.40 به اميد آنكه خداوند همة ما را از شرّ فتنه هاي آخرالزمان برهاند و از تمام ابتلائات اين دوره سربلند بيرون آورد. انشاءالله

محمود مطهري نيا

ماهنامه موعود شماره 90 پي نوشت ها:

1. شيخ مفيد، الإرشاد، ج 1، ص35.

2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبة 59.

3. علامه حلي الفين، ترجمه وجداني، ص 953.

4. علامه حلي كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين(ع)، ص 84.

5. تهذيب اللغة، ج 14، ص 296؛ مقاييس اللغة، ج 4، ص 472.

6. النهاية، ج3، ص410.

7. سورة عنكبوت (29)، آية 2.

8. سورة مائده (5)، آية 49.

9. سورة بقره(2)، آية 193.

10. سورة حديد (57)، آية 14.

11. سورة انفال (8)، آية 73.

12. سورة مائده (5)، آية 41.

13. سورة نسا (4)، آية 101.

14. سورة توبه (9)، آية 47.

15. السنن الوارده، ص35.

16. فتن ابن حماد، ص28.

17. همان، ص39.

18. روضه كافي، ص58.

19. السنن الوارده، ص37.

20. تفسير عياشي، ج1، ص3.

21. سورة اعراف (7)، آية 181.

22. تفسير عياشي، ج2، ص43.

23. بحارالانوار، ج24، ص146.

24. الامالي، ص212.

25. الصراط المستقيم، ج2، ص153.

26. نهج السعاده، ج3، ص427 و ص430.

27. فتن ابن حماد، ص34.

28. امالي طوسي، ج2، ص132؛ وسائل الشيعه.

29. فتن ابن حماد، ص123.

30. كنزالعمال، ج11، ص189.

31. كمال الدين، ص288.

32. الكافي، ج1، ص396.

33. المحاسن، ص262؛ بحارالانوار، ج52، ص131.

34. ر. ك: الدرالمنثور، ج2، ص227.

35. ر. ك: كمال الدين، ج2، ص654.

36. سورة زمر (39)، آية 56.

37. سورة حديد (57)، آية 21.

38. سورة هود (11)، آية 113.

39. نهج السعاده، ج3، ص421.

40. إرشاد القلوب إلي الصواب، ج 1، ص 35.

مأموريتي از جانب امام

گفته ها و ناگفته هايي از مرحوم حاج قدرت الله لطيفي (ره)

مرحوم حاج قدرت الله لطيفي _ رئيس فقيد هيئت امناي مسجد مقدس جمكران _ از رادمردان معاصر بود كه در آغازين روزهاي شعبان سال گذشته، به ديدار معبود شتافت و بسياري را محزون و اندوهگين ساخت. سالگرد ارتحال آن مرد خدا كه تمام زندگي اش در عشق به حضرت مهدي(ع) خلاصه شده بود، بهانه اي شد تا دقايقي را با فرزندشان، جناب آقاي مرتضي لطيفي دربارة ايشان به گفت وگو بنشينيم. اشاره:

مرحوم حاج قدرت الله لطيفي _ رئيس فقيد هيئت امناي مسجد مقدس جمكران _ از رادمردان معاصر بود كه در آغازين روزهاي شعبان سال گذشته، به ديدار معبود شتافت و بسياري را محزون و اندوهگين ساخت. سالگرد ارتحال آن مرد خدا كه تمام زندگي اش در عشق به حضرت مهدي(ع) خلاصه شده بود، بهانه اي شد تا دقايقي را با فرزندشان، جناب آقاي مرتضي لطيفي دربارة ايشان به گفت وگو بنشينيم. آنچه در پي مي آيد حاصل اين گفت وگوست. بخشي از اين مطالب براي اولين بار تقديم خوانندگان موعود مي شود و بخش ديگر تجديد خاطره و ياد آن عزيز سفر كرده است؛ اميد كه موجب شادي روح آن مرحوم شده، مقبول طبع شريف شما قرار گيرد. سال هاي آغازين

مرحوم حاج قدرت الله لطيفي در سال 1304 در محلة عين الدوله _ خيابان ايران فعلي _ در خانواده اي مذهبي به دنيا آمدند. دوران ابتدايي را تا ششم ابتدايي در مدارس آن دوره طي كردند. ايشان از همان ايام، خيلي به طلبگي و دروس حوزوي علاقه داشتند. خود مي گفتند كه از بچگي علاقة خاصي نسبت به امام زمان(ع)

در درونم وجود داشت. پدر ايشان مي خواستند مرحوم لطيفي را به مدرسة نظام بفرستند كه پس از ماجراهايي نهايتاً به «مدرسة علمية حاج ابوالفتح» واقع در ميدان قيام مي روند. از همان ايام علاقه و توسلات شديدي به حضرت داشتند. شعلة عشق امام(ع)

در حدود 15 سالگي آن مرحوم، شبي بعد از نماز جماعت مغرب، شيخ مندرس پوشي با اجازه از امام جماعت بر منبر مي رود و پس از خواندن دعاي «اللهمّ كن لوليك» شروع مي كند و از امام زمان(ع) سخن مي گويد. وي سخنراني پرشوري مي كند و مي گويد كه، « اي مردم چرا از امام زمانتان غافليد و به ايشان توجه نداريد. چرا دنبال ايشان نمي رويد؟ اگر مرغي از شما گم شود تا شب آنقدر همه جا را مي گرديد تا آن را پيدا كنيد و به منزلتان بازگردانيد». مرحوم لطيفي مي گفت كه حدود ده دقيقه از اين دست صحبت كرد و روح مشتاقم را آتش زد و شعله دروني ام را مشتعل تر كرد، به حدّي كه خواب و خوراك را از من گرفت و همة فكر و ذكرم امام زمان(ع) شد. دنبال افرادي مي گشتم كه از امام عصر(ع) براي من صحبت كنند ولي نمي يافتم. تا اينكه به وسيلة يكي از دوستان هم محلي، به نزد سيد كريم پينه دوز رفتيم. مي گفت او توجهش به

امام زمان(ع) خيلي زياد است. آشنايي با سيد كريم پينه دوز

با اشتياق به سراغ ايشان در بازار رفتم. بعد از اينكه نشستم، سيد كريم بي آنكه صحبت كند حدود ده دقيقه به من خيره خيره نگاه مي كرد. دوستم اجازة مرخصي خواست، سيد كريم گفت: «شما اگر كار داريد مي توانيد برويد، اما ايشان را بگذاريد بماند، من با

او كار دارم». بعد از رفتن دوستم سيد كريم صحبت هايي كرد؛ از جمله اينكه حضرت، سفارش شما را به من نموده اند. شما مرتب نزد ما بيا. شب هاي جمعه هم در منزل روضة خصوصي و مختصري داريم و به آنجا حتماً بيا. صحبت هايش در من اين احساس را به وجود آورد كه گمشده ام را يافتم و خيلي حالم را عوض كرد.

به انتظار شب جمعه بودم تا به منزل ايشان بروم. شب جمعه بعد از نماز مغرب و عشا ديدم كه بزرگان تهران به آنجا مي آيند: شيخ مرتضي و شيخ محمد حسين زاهد، سيد مهدي كشفي، حاج آقا يحيي سجادي، سيد مهدي خرازي و از اين دست افراد كه خيلي به ايشان ارادت داشتند. مرحوم حاج مقدس هم در اين مجلس به منبر رفت و بعد از سخنراني روضه خواند. در پايان جلسه هم از آبگوشتي كه داده مي شد حاضران براي تبرّك و تيمّن تناول مي نمودند. حدود دو سال در محضر ايشان بوديم و استفاده مي كرديم.

در اين مدت ماجراهاي بسياري اتفاق افتاد. پس از دو سال، روزي ايشان به بنده فرمود: «من براي زيارت، راهي عتبات عالياتم اما از اين سفر باز نخواهم گشت و در نجف مرا دفن خواهند كرد». به سبب علاقه و تعلق خاطر بسياري كه به ايشان داشتم، خيلي ناراحت شدم. بعد از رفتن ايشان خيلي مشتاق شدم كه من هم به عتبات مشرف شوم. در آنجا هر چه گشتم اثري از ايشان نيافتم. پس از اشتياق، بي قراري و توسل بسيار، مرحوم شيخ محمد كوفي را كه تا پيش از اين ماجرا نمي شناختم، در حرم ديدم. او به من گفت سيدكريم

به رحمت خدا رفته و در ايوان نجف دفن شده است. خيلي متأثر شدم، در عين حال، رفاقتم با شيخ محمد كوفي شوشتري كه از بزرگان و مرتبطان با امام عصر(ع) در عراق بود، آغاز شد. بعد از مدتي كه در منزل ايشان بودم به ايران بازگشتم.

ادامة تحصيل در قم و مشهد

بعد از بازگشت از سفر، مرحوم لطيفي به قم رفتند و پس از مدتي به جهت اشتياقي كه به حضرت علي بن موسي الرضا(ع) داشتند براي ادامة تحصيل به مشهد كشاند. چند سالي در مشهد و مدرسة حاج حسن به تحصيل مشغول بودند. به تنهايي در حجرة شان كه در طبقة دوم بود، سكونت داشتند. در طول اين سال ها ايشان رياضاتي از اين سنخ داشته كه مي گفتند: در سن 16 يا 17 سالگي، من يك سال رياضت كشيدم و تلاش كردم كه توجّهم به امام عصر(ع) قطع نشود. به جايي رسيدم كه حتي براي لحظه اي از امام(ع) غافل نبودم و قلبم متوجه و متوسل بود. ايشان سير سريع خود را ناشي از همين توجّه و عشق و محبت بسيار به وليّ خدا، امام زمان(ع)، مي دانستند. عنايت ويژة امام(ع)

آن مرحوم در مشهد، مشغول همين توجهات و توسلات بود و در طول اين مدت، مخارجشان را پدرشان تامين مي نمود؛ زيرا ايشان از وجوهات و سهم امام استفاده نمي كرد. سال آخر هم، پدرشان از ايشان خواسته بود كه به تهران بازگردد و در برابر اصرار مرحوم لطيفي گفته بود، ديگر پولي برايت نخواهم فرستاد. خود آن مرحوم مي گويد، همزمان با اين ماجرا، برف شديدي آمده بود كه راه ها را بسته بود. پولم تمام شد. بعد از

مدتي نسيه گرفتن از بقال و نانواي محل، روزي هر دو مرا جواب كردند و گفتند تا حسابت را تسويه نكني ديگر به تو چيزي نمي دهيم. خيلي خجالت زده شدم و برگشتم. به حرم رفتم و پس از زيارت، به حضرت عرض حال نمودم. شب را گرسنه خوابيدم. سحر يك ليوان آب نوشيدم و قصد روزه كردم. در طول روز به اتمام امور روزمره پرداختم تا افطار كه باز هم با يك ليوان آب افطار كردم و سحر روز بعد هم باز همين ماجرا تكرار شد. روز دوم و سوم به همين منوال گذشت تا اينكه به زحمت به حرم رفتم. بعد از نماز به حضرت استغاثه كردم كه ما مهمان شماييم در اين شرايط، خودتان مرحمتي كنيد. چنان ضعفي بر بدنم مستولي شده بود كه نمي توانستم از پله ها بالا بروم و خودم را روي پله ها كشيدم. در آن سرماي شديد، براي گرم كردن خودم زغال هم نداشتم و در حجره، لاي عباي ناييني كه داشتم، روي تخت دراز كشيدم و لحاف را روي خودم انداختم. با اين حال همچنان سردم بود. سعي كردم با ذكر و توجه، بدن را گرم كنم تا سرما در من اثر نكند. بعد از آن نفهميدم كه خوابم برد يا نه فقط ناگهان به خودم آمدم ديدم در حجره را مي زنند. پرسيدم: كيستي؟ گفت: مهمان. با خودم گفتم در اين شرايط كه هيچ در بساط ندارم اما نيرويي در خودم احساس كردم و گفتم: بفرماييد، مهمان حبيب خداست. ديدم در باز شد. از درگاه حجره كه به داخل آمدند، چراغ را روشن كردند. به داخل آمدند. ديدم سيد بزرگوار نوراني

است كه متوجه شدم حضرت اند. سيد ديگري هم همراه ايشان بود. فرمودند: «ما مهمان شما مي شويم به شرطي كه غذا را خودمان بياوريم». عرض كردم: هر طور امر بفرماييد. حضرت به همراهشان فرمودند: «شما برويد غذا تهيه كنيد و بياوريد». بعد به من فرمودند: «شما هم چاي را درست كن». امتثال كردم و به صندوق خانه حجره رفتم. با خودم گفتم من كه هيچ ندارم. در صندوقخانه دو گوني زغال مازندراني ديدم و آتش را روشن كردم. در نهايت تعجب ديدم چاي و قند هم روي طاقچه هست. چاي را به خدمت حضرت(ع) آوردم. ايشان مطالب بسياري فرمودند. آن سيد هم غذا را آوردند. درون سيني، نان و كباب و خرما بود. حضرت فرمودند شما اول چند دانه خرما بخور. آن خرما طعمي كاملاً متفاوت با خرماهايي كه خورده بودم، داشت. كباب هم خيلي مطبوع بود. مقداري اضافه آمد. سفره را كه جمع كردم، حضرت(ع) فرمودند: «از اين نان و خرما و كباب به كسي ندهيد. اين مخصوص به خود شماست. فقط فردا، ميرزا مهدي اصفهاني مي آيد، يك لقمه از اين غذا به او بدهيد. او از خود ماست». گفتم: چشم. نخستين مأموريت امام(ع)

حضرت(ع) مطالب ديگري را دربارة خودم و مسائل اجتماعي فرمودند؛ از جمله اينكه فرمودند: «ديگر در مشهد نمان و بعد از مساعد شدن هوا به تهران برو و مدارس اسلامي باز كن و به تعليم و تربيت دانش آموزان بپرداز» و فرمودند: «شما چرا در اين گرفتاري و بي پولي از نماز جناب جعفر طيار غافل بوديد كه نماز جناب جعفر، كبريت احمر است و اكسير اعظم». هر چه عنايت خاص، فضائل و كمالات انساني

ايشان داشت با عنايت حضرت(ع)، در همان شب كامل شد. خودشان گفتند: حضرت و همراهشان مشغول نماز شب شدند. دم رفتن، مشتي پول خورد در دو دستم ريختند و فرمودند: «اينها را بگير و نگاهشان نكن و نشمار. آنها را زير پوست تخت بريز و هر وقت لازم داشتي بردار و استفاده كن». از در كه بيرون رفتند ديگر آنها را نديدم. دقايقي بعد صداي مناجات حرم و سپس صداي اذان آمد. نماز را خواندم. صبح، در حجره را زدند. ديدم شيخ با منزلت و بزرگواري آمده اند. گفت: من ميرزا مهدي اصفهاني هستم. بعد از مصافحه و معانقه، تمجيد كردند و گفتند: خوشا به حالت. ديشب مورد عنايت خاصّ آقا قرار گرفته ايد. آن حوالة ما را بدهيد. سفره را آوردم و ايشان لقمه اي تناول نمود و گفت: از آن پول ها هم سكه اي به من بدهيد. ايشان به ازاي آن، بيست تومان به من داد كه پول خيلي زيادي بود. چند ماهي كه در مشهد بودم محضرشان را درك كردم تا اينكه در همان ايام رحلت نمود. تأسيس اولين مدارس اسلامي

سال بعد به تهران آمدم و پس از چند سال آموزش در مدارس تهران در سال 1330 يا1331 اولين مدرسة اسلامي را با نام «دارالتعليم علوي» تأسيس كردم. اين قبل از تأسيس مدارس رفاه، علوي و ... در تهران بود. در سال هاي بعد، ايشان شش مدرسة ديگر را مانند: «دوشيزگان قائميه اسلامي»، «احمديه» و «جعفري» نيز تأسيس نمود و در همة آنها به ترويج نام حضرت(ع) مي پرداختند. سر صف ها اشعار مربوط به امام عصر(ع) و دعاي «الهي عظم البلاء» را مي خواندند. ايشان در شهرهاي مختلف

نيز به ترويج نام امام زمان(ع) مي پرداختند. يكي از دوستان ايشان تحت تعاليم حاج آقا در مشهد چهارده مدرسة اسلامي به نام چهارده معصوم(ع) تأسيس كرد. تشكيل مجالس دعاي ندبه و ديگر دعاها، تبليغ و ترويج نام حضرت از ديگر فعاليت هاي ايشان در اين ايام بود. ايشان در تبليغ و ترويج نام امام عصر(ع) و مهدويت بسيار كوشا بود. دومين مأموريت؛ بازسازي مسجد جمكران

در سال 1348 شمسي، شب نيمة شعبان كه زمستان بوده، ايشان با يكي از دوستان به قم و مسجد مقدس جمكران مشرف مي شوند. خودشان نقل كردند: حدود پنجاه نفر در مسجد بودند. همه رفتند و ما از خادم خواستيم كه بگذارد ما در مسجد بيتوته كنيم. خودشان نقل كردند، حدود ساعت ده شب، خادم سراغ ما آمد و گفت: «من آن اتاق را گرم كرده ام و اگر خسته شديد بياييد. در سرما عبايي به خودمان پيچيده و مشغول عبادت بوديم. دوستم حدود ساعت دوازده خسته شد و براي استراحت به آن اتاق رفت. بعد از يك ساعت كه مشغول عبادت، توسل و اذكار بودم، ديدم كه صدايي مي آيد. ديدم از در ورودي سه نفر تشريف فرما شده اند و حضرت(ع) جلوتر از بقيه هستند. سلام كردم و دست آقا را بوسيدم. آقا روي شانة من زدند و فرمودند: «بلند شو و اقدام كن و مسجد را از اين وضع بيرون بياور و ما تو را كمك و ياري مي كنيم. در مسجد عمران و آبادي كن و وضع بهداشتي آن را درست كن». مسجد در آن ايام اصلاً وضع مناسبي نداشت و تنها آب انبار آن هم آب خيلي بد و آلوده اي داشت. وضوخانه و

دستشويي هاي خيلي بدي داشت؛ مسجدي قديمي و بي رونق كه به آن رسيدگي نشده بود. من به دلم گذشت كه از كجا و چطور شروع كنم. حضرت بلافاصله فرمودند: «شما سراغ آقاي احمدي برويد. او خودش كارهاي شما را درست مي كند». بعد از آن، حضرت(ع) كارتي به دست من دادند كه يك طرف آن اسماء الله بود و و طرف ديگر آن نقشة جديد مسجد با يك گنبد و دو گلدسته و قسمت مردانه و زنانه با زيرزمين آن. فرمودند: «اين نزد تو باشد ما آن را به موقع از تو مي گيريم». امتثال كردم و آن را گرفتم و بوسيدم. آنگاه، حضرت به محراب كوچك وسطي از سه محراب قديمي مسجد رفتند و حدود يك ساعت مشغول عبادت و راز و نياز شدند. بعد از آن خداحافظي كردند و تشريف بردند. فضا خيلي معطر و نوراني شده بود. كمي بعد هم اذان صبح شد و خادم مسجد و آن رفيقم آمدند. بعد از نماز صبح خيلي در فكر بودم كه اين آقاي احمدي كيست. با دوستم از مسجد بيرون آمدم و بيرون مسجد يكي از دوستان را كه سيد بود، ديديم. بعد از سلام و احوال پرسي خيلي از وضع بهداشت و سرويس هاي بهداشتي مسجد گله كرد و گفت: به جدّم همين الآن به فكر شما بودم كه به شما بگويم حداقل چند دستشويي مناسب براي اينجا بسازيم. من هم براي او ماجرا را نقل كردم و گفتم: حضرت(ع) به من فرموده اند، سراغ آقاي احمدي بروم، ولي او را نمي شناسم. او گفت: آقاي احمدي رئيس ادارة ما _ سازمان اوقاف تهران _ است. قرار شد او ماجرا

را براي آقاي احمدي بازگو كند. روز شنبه سراغ آن دوست كه رفتم، گفت: از ساعت هشت صبح كه ماجرا را براي آقاي احمدي تعريف كردم تا حالا دارد گريه مي كند. مي گويد: من چه لياقتي دارم كه حضرت(ع) نام مرا ببرند. به دفترش كه رفتيم همچنان مشغول گريه بود. از من پرسيد كه آيا واقعاً نام مرا بردند؟ ماجرا را براي او تعريف كردم. او هم گفت: ما ترتيب كارها را مي دهيم. شما يك هيئت امناي حداقل پنج نفره از دوستان خودتان تشكيل بدهيد و برنامه ها را بدهيد، ما براي شما ابلاغ مي گيريم. برويد و مشغول كار بشويد. نمي گذاريم براي شما مشكلي پيش بيايد. ما هم كارها را انجام دايم و در روز هفده ربيع الاول همزمان با ميلاد پيامبر اكرم(ص) كلنگ آنجا را بر زمين زديم و كارها شروع شد و اين سرآغاز جهاني شدن نام امام عصر(ع) به بركت مسجد مقدس جمكران بود. مسجد جمكران، خيلي گمنام و غريب بود اما الان دوست و دشمن در سراسر جهان اين مسجد را مي شناسند. عنايات هميشگي حضرت(ع)

در طول مدت بازسازي جريان هاي جالبي اتفاق مي افتاد از جمله اينكه چون جمكران آب نداشت بايد از شهر، حتي براي بنايي ها آب مي آوردند. تصميم گرفتند كه چاه بزنند. در خيابان سعدي تهران، آقايي به نام اسفنديار يگانگي بود كه در حفر چاه خيلي شهرت داشت. با آنها صحبت كرديم و قرار شد كه براي حفاري بيايند. من شب هاي جمعه مي رفتم و تا غروب جمعه مي ماندم يا گاهي شنبه ها باز مي گشتم.شركت حفاري در منطقه، جايي را مناسب براي حفاري تشخيص دادند و قرار شد كه از شنبه كار را

شروع كنند. شب جمعه در مسجد مشغول به نماز و راز و نياز بودم كه يك روحاني كنارم آمد و دستي بر شانه ام گذاشت. بعد از سلام و احوال پرسي، خود را معرفي كرد و گفت: من سيد حسين قاضي طباطبايي هستم. دو نفر از طرف وجود نازنين حضرت(ع) آمده اند و بيرون مسجد منتظر شما هستند. به همراه ايشان رفتم و آنها را ديدم. گفتند: آقا پيغام داده اند چاهي را كه در اينجا مي خواهيد بزنيد در آينده به مشكل برمي خورد. هم اينكه اينجا مسجد مي شود، هم آب لازم را به شما نمي رساند. جاي ديگري را حضرت(ع) در نظر دارند. آنها آن نقطه را به من نشان دادند و من با چند آجر آنجا را علامت گذاري كردم. تا شنبه هم ماندم كه خودم پيغام را به آنها برسانم تا حتماً همين جا چاه بزنند. صبح شنبه وقتي گفتم فلان جا چاه بزنيد. بعد از صحبت هايي گفتند بايد امضا كنيد كه مسئوليت هرچه اتفاق افتاد با شما باشد. شايد به سنگ برخورد كنيم يا به آب نرسيم و .... قبول كردم و تعهّد دادم. آنها مشغول به كار شدند. شب جمعة بعد كه به مسجد رفتم و از آنها سراغ گرفتم خيلي با روي گشاده برخورد كردند. گفتند: با بيست سال تجربه تا به حال به اين راحتي چاه نزده بوديم و الان سه متر است كه داخل آب هستيم و مي خواهيم پايين تر برويم. شما از كجا فهميديد؟ هفتة بعد كه آمدم، ديدم دستگاه گذاشته اند و آب جاري شده است.هزينة حفاري را هفتصد هزار تومان تعيين كرده بودند. براي مبلغ دويست هزار تومان آن چك كشيده بودم كه فردا

موعدش بود و بقيه را بنا بود بعد از اتمام كار به آنها بدهيم. پول براي چك نداشتيم و به حضرت متوسل شديم كه عنايتي بكنند. روز جمعه خود آقاي اسفنديار يگانگي با دو پسرش به مسجد آمدند. بعد از ناهار صحبت هايي دربارة چاه شد و از من پرسيدند كه، چه كسي به شما گفت، چاه را اينجا بزنيد؟ گفتم: صاحب اين مسجد، مولا صاحب الزمان(ع). سري تكان داد و به پسرش گفت: هوشنگ جان، چك حاج آقا را به ايشان بازگردانيد. آقاي يگانگي گفت: اين چاه هم هديه اي باشد از ما براي مسجد. ما هم به عنايت حضرت، بدون هيچ هزينه اي صاحب چاهي شديم كه بعد از سي و چند سال، همچنان آب فراواني دارد و مشكلي براي آن پيش نيامده است. در طول اين مدت بارها براي هزينه ها چك مي كشيديم و سر موعد چك كه مي شد وقتي ما پول نداشتيم چك ها وصول مي شد و پرس وجو كه مي كرديم، مي گفتند: كسي آمده و پول به حساب واريز كرده است. تمام تجديد بناي مسجد با عنايت حضرت(ع) بود. مشكلاتي را كه نظام سابق براي ما پيش مي آورد و گاه زحمت هاي خدام و ... همه را ايشان برطرف مي نمودند. ظهور امام زمان(ع)

مرحوم لطيفي(ره) نظرشان بر اين بود كه حضرت(ع) دو ظهور دارند: ظهور آفاقي و ظهور انفسي. ظهور انفسي به اين معناست كه براي مقدمة ظهور در نفوس شيعه و غير شيعه نام و ياد حضرت جاري مي شود تا بعد از ظهور، مردم با نام ايشان آشنا باشند و غريبه نباشند. براي دوستان و شيعيان حضرت هم با اين ظهور انفسي مقدمه اي فراهم مي شود تا با

دعا و توسلات، خود را براي ظهور آماده ساخته، از غفلت خارج شده، در سلك منتظران درآيند. ظهور انفسي حدود پنجاه و پنج سال پيش شروع شده و از آن به بعد آرام آرام نام و ياد حضرت در همه جا جاري و ساري شد. خود حاج آقا هم يكي از مأموريت هايي كه داشت، ترويج نام حضرت بود و ايشان از هر فرصتي در اين راستا بهره مي برد. مي فرمودند: ظهور انفسي كه آغاز مي شود، در فاصلة خيلي كمي پس از آن، ظهور آفاقي هم اتفاق خواهد افتاد و ما منتظر ظهور حضرتيم. اين نااميدي جهاني و اميد به آمدن يك منجي هم از مظاهر اين ظهور انفسي است. ايشان خيلي تأكيد مي كرد كه نام حضرت(ع) را ترويج كنيد و براي فرج دعا كنيد و خود را آماده نماييد. همان طور كه وقتي منتظر مهماني هستيم، خود را براي آمدن او مهيّا مي كنيم. ايشان، خودسازي را لازمة مكتب انتظار مي دانست كه منتظران مصلح، خود نيز براي ياري حضرت، بايد از صالحان باشند. لازم به يادآوري است كه در حال تهية كتاب مفصل و جامعي از شرح احوال، كرامات و درس هاي ايشان هستيم كه به ياري خدا، به زودي تقديم همة مشتاقان امام عصر(ع) خواهد شد. ان شاءالله خداوند همه ما را براي ياري آن حضرت ياري و توفيق عنايت فرمايد و بر علوّ درجات مرحوم لطيفي نيز بيفزايد.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109