ماهنامه موعود67

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1385 عنوان و نام پديدآور:شماره 67 ماهنامه موعود- شهريور 1385/ ماهنامه موعود

ناشر چاپي : ماهنامه موعود مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390. مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 67 - شهريور 1385

سرمقاله

گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند

ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست

با حمد و ثناي خداوند فرد و صمد و تكريم و تعظيم جملة الطاف و عنايات حضرت ولي عصر، ارواحنا له الفدا، «مؤسسه فرهنگي موعود» دوازدهمين و «نشرية موعود» يازدهمين سال زندگي خود را در ميان سال هاي پرالتهاب و پرفراز و نشيب آخرالزمان تجربه مي كند.

راستش را بخواهيد، اين را به خودمان نمي ديديم و شايستگي آن را. از همين رو، همة اين سال ها در بيم و اميد گذشت و البته نه به خاطر نقصان و كمبود بلكه، از روي فقدان ارزندگي و شايستگي. شايد به همين خاطر بود كه همواره خود را متذكر اين معنا بوديم كه: « اين همه آوازه ها از شه بود» و دست به دعا برداشتيم كه: «المستعان بك يا ابا صالح المهدي عج»

به حقيقت هم چنين بود و اگر بمانيم نيز جز اين نيست...

شايد شايسته ترين عبارت اين ذكر رفيع باشد: الحمدٌلله الذي جعلنا من المتمسكين بولايه امير المومنين والائمه عليهم السلام

در طول اين سال ها، مردان و زنان بسياري از خيل مؤمنان، خانوادة موعود را در طي منازل ياري دادند. آنان كه همراه شدند، قلمي زدند، قدمي برداشتند و يا لبخندي و دعايي بدرقة راهمان ساختند.

در اين ميان نام بسياري از آيات عظام، علما اعلام، محققان ارجمند، نويسندگان صميمي و هنرمندان شايسته مي درخشد. هم آنان كه از

مكتب و مرام مولايشان، معنا و مفهوم انتظار همراه با معرفت را آموخته بودند. خدمت به ساحت مقدس حضرت را در وظيفة خويش مي شناختند.

جز اينان، جمع كثيري از جوانان، نوجوانان و حتي كهن سالان بودند كه به قدر توان خود سهمي از خوان گستردة آن امام مبين، عليه السلام برداشتند تا به امروز.

تا به امروز كه حسب شرايط و مقتضيات و عنايت خداوند، در هر كجاي زمين به انحا مختلف نام موعود آخرالزمان و مهدي امم به گوش مي رسد.

بلبل به غزل خواني و قمري به ترانه

دست هايي گشوده رو به آسمان، ناجي و منجي را طلب مي كند شايد:

دستي از غيب برون آيد و كاري بكند.

شايد حسب همين رويكرد عمومي مظلومان به آسمان و طلب موعود است كه جملة مستكبران با دلالگي ابليس لعين، در خيال خام خود، سوداي مبارزه و معارضه و سركوب منتظران را مي پرورند و ايجاد مانع و رادع فراروي آن امام مبين را براي خود حصني حصيني مي پندارند. زهي خيال باطل جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا.

او مي آيد، چون شهاب ثاقب، و لو كره المشركون.

چنان چه بخواهم از نام و نشان همراهان موعود بنويسيم دفتري قطور مي طلبد اما، حسب تكليف صميمانه از درگاه بي نياز قدير و از آستان حضرت دوست، قبول خدمات، وسعت جسم و جان، عافيت دائمي در دو سرا و ضبط و ثبت نامشان در فهرست منتظران مجاهد در عصر غيبت را خواستاريم.

در حال حاضر، «مؤسسة فرهنگي موعود»، از طريق واحدهاي فعال ذيل برنامه هاي خود را دنبال مي كند:

1 _ نشرية موعود، 2_ نشرية موعود نوجوان 3_ نشر موعود 4_ واحد دايرةالمعارف موعود آخرالزمان، 5 _ پايگاه اطلاع رساني موعود، 6 _

دبيرخانه سلسله نشستها 7_ و واحدهاي فني و اجرائي

انتشار قريب به يك ميليون و هشتصد هزار نسخه مجله، انتشار قريب به يكصد عنوان كتاب، انتشار مجلدات 1، 2و 3 دايرةالمعارف، برگزاري بيش از يكهزار نشست و نمايشگاه فرهنگي و بالاخره فعاليت مستمر پايگاه اطلاع رساني موعود تنها بخشي از آثار و فعاليت هاي موعود در گذشته است.

بي شك، ژرفا بخشيدن به فعاليت ها و افزايش كميت و كيفيت آثار در دستور كار موعود است طي سالهاي پيش روست. امّا، دستيابي به اين آرزو منوط و مشروط به توفيق الهي و تائيد و رخصت حضرت صاحب الزمان، عليه السلام است.

در ادامه، حضور و همراهي همة عزيزاني كه صميمانه بخشي از توانايي و استعداد خود را مصروف اين نام گرامي مي كنند مي تواند امكان سرعت بخشيدن به روند فعاليت ها را فراهم آورد.

در پايان، آرزو مي كنيم كه آن رفيق رئوف و آن ستار شفيق بر كاستي هامان ببخشد و در طريق هدايت راست كردار و ثابت قدممان بسازد و لطف خود را چون هميشه از خانوادة بزرگ موعود دريغ ندارد. ان شاءالله

جشن ميلاد حضرت رحمةاللعالمين، امام زمان، ارواحنا له الفداء بر همه منتظران مبارك باد. ان شاءالله

سردبير

گلبانگ

محراب جمكران شگفت ني، ندمد مهر خاوران بي تو

سپيده دم ز گريبان كهكشان بي تو

زمين ز سردي دي، چون دل من افسرده است

چو گوي يخ زده در بستر زمان بي تو

ترانه، گل نكند در نگارخانة عشق

پرنده، پر نزند سوي آشيان بي تو

به سوي ساحل اميد، ره نخواهد برد

عنان كشتي از اين موج بي كران، بي تو

پريده رنگ گل از زخم تازيانة باد

گرفته رنگ خزان باغ ارغوان بي تو

در اين كوير كه در اوج آتش است و عطش

اسير دام سراب است، كاروان بي تو

به گلبن سحر از غم، نواي سرمستي

شكسته

در گلوي مرغ نغمه خوان بي تو

بيا كه سوسن آزاد در سراي بهار

حديث عشق نگويد به ده زبان بي تو

سر از كرانة غيبت بر آر و چشم مرا

ببين چو جام شفق گشته خون فشان بي تو

تمام هستي ام از انتظار، لبريز است

تهي است، از ميِ اشراق، جام جان بي تو

مگر كه كوكب مهرت، دريچه باز كند

دو ديده دوخته دارم بر آسمان بي تو

تهي مباد در اين رهگذر سير و سلوك

ز عطر عاطفه، محراب جمكران بي تو مشفق كاشاني

غنچة نرگس بشارت بر تو باد _ اي دل! _ كه ياري مي شود پيدا

چو غم از حد فزون شد، غمگساري مي شود پيدا

خزان اندر خزان هرگز نماند گلشن گيتي

ز نو _ اي بلبل شيدا! _ بهاري مي شود پيدا

به هر جا صحبت از پايان هجر يار پيش آيد

وصالش را دل اميدواري مي شود پيدا

نباشد در حقيقت پايداري، دار ظلمت را

چراغي در دل هر شام تاري مي شود پيدا

اگر چه در جهان با دست بيداد ستمكاران

به قتل نفس هر آزاده، داري مي شود پيدا

ولي مظلوم آخر، مي شود پيروز بر ظالم

حقيقت را ز نو بنيانگزاري مي شود پيدا

نباشد هيچ از جمعيت كفار، تشويشي

لواي دين حق را پاسداري مي شود پيدا

چو يار از پرده رخ بيرون كند، از شادي رويش

سر آيد درد و غم، خوش روزگاري مي شود پيدا

شود از دامن نرگس، شكوفا غنچة ايمان

به رشك روي گلشن، گلعذاري مي شود پيدا

سرير عزت و سجادة گلرنگ عترت را

چو مهدي، قائم دين، شهرياري مي شود پيدا

به مدح حجت يزدان، امام منتظر، هر دم

براي شعر «قيصر» اعتباري مي شود پيدا محمدحسن صفوي پور (قيصر) نگاه آشنا رنگي از يك الفت ديرينه دارد چشم هايت

عمري انگار آشنايم با نگاه آشنايت

مثل يك پاليز، لبريزي ز درد و بي قراري

مي كشد آخر مرا، آن بغض

پنهان در صدايت

هر زمان مي خواهم از تو با دلم چيزي بگويم

شعر من پر مي شود از غربت بي انتهايت

اطلسي هاي وجودم، شاخه شاخه، بي تو مردند

كاش بودي تا ببيني؛ من چه دلتنگم برايت

عاقبت دلتنگ و خسته، از تمام جستجوها

مي برد با خود دلم را امتداد جاي پايت محمد يعقوبي

گل ياسين صبا تا بگذرد از باغ و بستان گل ياسين

جهان سبزينه گردد از گلستان گل ياسين

ز فروردين چه مي جويي شكوه باغ و بستان را

بهاران جلوه اي دارد ز رضوان گل ياسين

اميد اين جهان شد پير، در ميعادگاه عشق

ز بس آدينه مي گريد ز هجران گل ياسين

شميم عطر مهدي(ع) بود در پيراهن يوسف

كه بينا شد دو چشم پير كنعان گل ياسين

رخ خورشيدي منجي عالم تا عيان گردد

جهان روشن شود از مهر رخشان گل ياسين

ز بس با قبلة دل از غم و جور زمان گفتم

جهان سيلاب شد از چشم گريان گل ياسين

سر زلفي پريشان ديدم و آشفته شد جانم

فداي نكهت موري پريشان گل ياسين محمد اسماعيل توسل

روشن شدن زمين به نور امام (ع)

مردي خدمت امام حسن مجتبي(ع) رسيده و هديه اي به ايشان تقديم نمود. حضرت امام حسن(ع) به او فرمودند:

كدام را بيشتر دوست مي داري؟ اين كه بيست برابر هديه ات را به تو بازگردانم، بيست هزار درهم، يا دري از علم بر روي تو باز كنم تا بدان علم، بر فلان ناصبي كه در شهر و ديارت ساكن است، غلبه نموده و ضعفاي شهرت را از شرش نجات دهي؟ اگر خوب انتخاب كردي، هر دو را به تو مي دهم والّا همان را كه انتخاب كرده اي به تو خواهم داد.

آن مرد پرسيد: «اي پسر رسول خدا(ص)، آيا غلبه كردن بر آن ناصبي و نجات ضعفاي شيعه از شرّ او به

اندازة بيست هزار درهم ارزش دارد؟!»

سخنراني آيت الله العظمي وحيد خراساني

مترجم: حسين رضايي فرد

خداي متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

و من أحياها فكأنّما أحيا النّاس جميعاً.1

و هر كس نفسي را حيات بخشد، مثل آن است كه همة مردم را حيات بخشيده است.

مردي خدمت امام حسن مجتبي(ع) رسيده و هديه اي به ايشان تقديم نمود. حضرت امام حسن(ع) به او فرمودند:

كدام را بيشتر دوست مي داري؟ اين كه بيست برابر هديه ات را به تو بازگردانم، بيست هزار درهم، يا دري از علم بر روي تو باز كنم تا بدان علم، بر فلان ناصبي كه در شهر و ديارت ساكن است، غلبه نموده و ضعفاي شهرت را از شرش نجات دهي؟ اگر خوب انتخاب كردي، هر دو را به تو مي دهم والّا همان را كه انتخاب كرده اي به تو خواهم داد.

آن مرد پرسيد: «اي پسر رسول خدا(ص)، آيا غلبه كردن بر آن ناصبي و نجات ضعفاي شيعه از شرّ او به اندازة بيست هزار درهم ارزش دارد؟!»

حضرت(ع) پاسخ فرمود: «بلكه بيش از بيست هزار هزار مرتبه از تمام دنيا مي ارزد.»

مرد گفت: «يابن رسول الله پس چگونه مي توانم آن كه ارزش كمتري دارد را انتخاب كنم؟ بلكه ارزشمندتر را انتخاب مي كنم، يعني آموختن علمي كه با آن بر دشمن خدا پيروز شده و از دوستانش حمايت كنم.»

امام حسن مجتبي(ع) فرمودند: «خوب انتخاب كردي.» آن گاه، هم آن علم را به او آموخت و هم بيست هزار درهم را به او بخشيد. آن مرد نيز به ديار خود بازگشت و آن ناصبي را محكوم كرد. هنگامي كه آن مرد دوباره به محضر امام رسيد، امام حسن(ع) به او فرمود:

اي بندة خدا، كسي

مثل تو سود نبرد و هيچ كس همانند تو براي خودش دوستي نخريد؛ اولاً محبت خدا، ثانياً محبت محمد(ص) و علي(ع)، ثالثاً محبت خاندان پيامبر(ص)، رابعاً محبت ملائكة مقرب پروردگار و خامساً محبت برادران مؤمنت را كسب كردي. و به تعداد هر مؤمن و كافري چيزي به دست آوردي كه هزار مرتبه از دنيا ارزشمندتر است، پس گوارايت باد.2

اين است بهاي حيات بخشيدن به نفوس و جان ها در مفهوم قرآني. اما مهم اين است كه بدانيم با چه چيزي دل ها زنده مي شود تا جان و دل خود و ديگران را بدان حيات بخشيم؟ دل هاي مردم با جهاد در مقابل خواسته هاي نفساني، آمادة دريافت فيض و عطاي الهي مي گردد. و مهم ترين واجبات شما طبقة علما و فضلا اين است كه از اين فرصت در جهت زنده كردن دل هاي مردم استفاده كنيد. و از اهمّ مصاديق زنده كردن دل ها، شناساندن عقايد اسلام به خصوص امام زمان(ع) به مردم است. و دليل اين مطلب حديث صحيحي است كه از رسول خدا(ص) به ما رسيده است:

من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتةً جاهليّةً.3

هر كس بميرد در حالي كه امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت مرده است.

بنابراين احياي نفوس در اين عصر، شناخت امام عصر(ع) و شناساندن آن به مردم و ايجاد ارتباط بين يتيمان آل محمد(ص) و اين پدر محجوب و غايب از نظر است؛ زيرا كه ارتباط با خداي متعال جز از طريق ارتباط با اهل بيت(ع) محقق نمي شود. و ارتباط با وجود دهنده، جز از طريق ارتباط با واسطة وجود تحقق نمي يابد و هنگامي كه مي خواهيم شخصيت ايشان را بشناسيم، عقول ما از كار

مي افتد و راه به جايي نمي برد و چگونه اين طور نباشد در حالي كه امام رضا(ع) در وصف ايشان مي فرمايد:

بأبي و أمّي سميّ جدّي، شبيهي و شبيه موسي بن عمران، عليه جيوب4 النّور تتوقّد بشعاع ضياء القدس.5

پدر و مادرم به فدايش، نام جدّ مرا دارد، شبيه من و شبيه موسي بن عمران است، بر او جامه ها (نوارهايي) از نور است كه از فروغ روشنايي قدس مي درخشد.

اين ها اوصافي است كه عقل را به حيرت و شگفتي مي اندازد. كما اين كه در وصف حضرت مسيح(ع) اين تعبير به كار رفته است:

عليه جلابيب6 النّور؛

بر تن او لباس هايي از نور است.

آن جا كه امام رضا(ع) در مناظره با علماي مسيحي خطاب به جاثليق فرمودند:

اي نصراني! آيا كتاب اشعياي نبي(ع) را خوانده اي؟

پاسخ گفت: «حرف به حرف آن را مي دانم.»

آن گاه به آن دو مسيحي فرمود:

آيا اين سخن وي را به ياد داريد كه: اي قوم من سيماي سوار بر الاغي را مي بينم كه جلباب هايي از نور پوشيده و سيماي شترسواري را نيز مي بينم كه نورش همچون نور ماه است.

آن دو مسيحي پاسخ دادند: «بلي اشعيا(ع) همين را گفته است.»

امام رضا(ع) فرمودند:

اي نصراني آيا اين سخن حضرت عيسي(ع) را نيز در انجيل خوانده اي كه گفته: من به سوي پروردگارتان و پروردگار خويش مي روم و با رقليط (احمد) خواهم آمد و اوست كه به حق برايم شهادت مي دهد همان طور كه من شهادت دادم....7

لكن وصف امام مهدي(ع) بليغ تر از آن است:

عليه جيوب النور تتوقّد بشعاع ضياء القدس!

با اين وجود نمي توانيم به حقيقت جلابيب نور بر عيسي(ع) و جيوب نور بر امام مهدي(ع) پي ببريم.

احاديث اهل بيت(ع) گوهرهاي پنهاني

هستند و تاكنون به اين گنج هاي معرفت خداي تعالي و معرفت وسايط فيض ايشان(ع) دست نيافته ايم؛ زيرا نيل به اين گنج ها امري دشوار است كه با بحث و تعمق فكري همانند ساير علوم، حاصل نمي شود بلكه عطاي الهي است كه به هر كدام از بندگانش كه بخواهد، مي بخشد.

به راستي كه شناخت ولي الله الاعظم(عج) احتياج به اين دارد كه خواصّ علماي باتقوا به اين كار كمر همت ببندند، كساني كه سال هاي طولاني مشغول معالجة مشكلات و مسائل فكري بوده اند و عبارت هاي معصومين(ع) را كه در دعاها و زيارت ها آمده، مورد مطالعه و دقت قرار داده اند و گنج هاي معارف آن را استخراج كرده اند. چه بسا فراوان اين عبارت دعاي ندبه را خوانده باشيم:

بنفسي أنت من عقيد عزٍّ لايسامي.

جانم به فداي عزتمندي كه همطرازي ندارد.

اما چقدر براي فهم معناي آن فكر كرده ايم؟ بسيار اندك. پس معناي «عقيد عزٍّ» چيست؟ و از چه درخت [عزّت] بلند و پرشاخه اي جدا شده و بلنداي اين شاخه تا كجا رسيده به طوري كه «لايسامي» كسي به بلنداي آن نمي رسد.

بيان فعل به صيغة مطلق و مجهول نشانگر اين است كه ممكن نيست فضل و شرف و منقبتي به پاي مقام شريف حضرت مهدي(ع) برسد.

امام مهدي(ع) با بقية ائمه معصومين(ع) در برخي صفات مشتركند اما علاوه بر آن داراي صفاتي مختص به خود نيز مي باشند. از جمله اين سخن خداي متعال كه مي فرمايد:

و أشرقت الأرض بنور ربّها و وضع الكتاب و جيء بالنّبيّين و الشّهداء و قضي بيّنهم بالحق و هم لايظلمون.8

و زمين به نور پروردگارش روشن شود و نامة اعمال را در ميان بگذارند و پيامبران و گواهان را بياورند و در

ميان آن ها به حق داوري شود و بر كسي ستم نخواهد شد.

ظاهر اين آيه بيان صحنه اي از روز قيامت است، اما آيا منظور آيه اين است كه زمين قبل از وقوع قيامت با اين نور رباني روشن مي شود و يا آيه مي خواهد معناي ديگري را برساند؟

شيخ مفيد در الإرشاد و هم چنين شيخ طوسي، شيخ صدوق، فضل بن شاذان نيشابوري و علي بن ابراهيم قمي رواياتي در تفسير اين آيه ذكر كرده اند. از آن جمله است اين روايت كه علي بن ابراهيم قمي(ره) نقل كرده است:

مفضل بن عمر مي گويد: شنيدم كه امام صادق(ع) در تفسير آية: «و أشرقت الأرض بنور ربّها» مي فرمايد: و پروردگار زمين، يعني امام زمين [زمين به نور امامش روشن مي شود.] سپس به ايشان عرض كردم: هنگامي كه قيام نمايد چه مي شود؟

فرمودند: در آن هنگام مردم از نور خورشيد و روشنايي ماه بي نياز مي گردند و به نور امام اكتفا مي كنند.9

هم اكنون زمين با نور خورشيد روشن مي شود، اما قبل از برپايي قيامت، روزي فراخواهد رسيد كه پروردگار عالم زمين را با نور وليّ و حجت خودش روشن خواهد نمود.

اين تعبير امام صادق(ع) كه در آن هنگام مردم از نور خورشيد و روشنايي ماه بي نياز شده و به نور امام اكتفا مي كنند؛ چه تعبير حقيقي باشد چه رمزي و اشاره اي، پرده از حقيقتي عظيم برمي دارد و آن اين است كه امام مهدي(ع) آن سرّ بزرگ رباني هستند كه وقتي از عالم غيب پا به عالم شهود مي گذارند، اشعة بدن شريفش و جيوب نوري كه خداوند تنها به ايشان اختصاص داده، جايگزين نور خورشيد و روشنايي ماه مي گردد، همان طوركه اشعة نفس مبارك ايشان نيز بر نفوس بشر تابيده

و معادن انسانيت را از قوه به فعليت مي رساند؛ چرا كه مردم به فرمودة رسول خدا(ص) معادني هستند همانند معادن طلا و نقره. با اين اوصاف ما چگونه قادر به شناخت چنين شخصيتي هستيم؟

پيامبر اكرم(ص) دو زره داشتند كه آن دو از جمله ميراث هاي نبوت، نزد ائمه(ع) بود. يكي ازآن دو زره علامت امامت عام بود. و ائمه(ع) وقتي آن را مي پوشيدند، هم اندازة قامت آن ها بود، چرا كه از نشانه هاي امامت اين است كه زره رسول الله(ص) متناسب قامت امام است. همان طور كه امام باقر(ع) فرمودند:

امام داراي ده علامت است... و اگر زره رسول خدا(ص) را بپوشند، هم اندازه ايشان است در حالي كه بر قامت ساير مردم بلند است.10

اين اولين زره بود، اما زره دوم مخصوص امام مهدي(ع) است و بر قامت هيچ كس جز وجود مبارك ايشان مناسب نيست. امام صادق(ع) فرمودند:

هر كس از ما كه سلاح به او برسد، امام است. و پدرم زره رسول خدا(ص) را پوشيد اما به زمين كشيده مي شد و من هم پوشيدم باز هم چنان شد ولي قائم ما وقتي آن را مي پوشد متناسب قامت وي است.11

لذا مي توان گفت كه آن زره را خداوند متعال نشانة خاص خاتم الانبياء رسول الله(ص) و خاتم الاوصياء امام مهدي(ع) قرار داده است. و مناسب قامت هيچ كس ديگري حتي اميرالمؤمنين(ع) كه افضل اولين و آخرين بعد از پيامبر(ص) است، نمي باشد.

چرا كه بزرگ ترين مدار و سلسلة دايرة وجود، نبوت و امامت مي باشند. و ختم مدار نبوت با رسول الله(ص) بوده و ختم امامت با امام مهدي(ع) مي باشد. بنابراين جاي تعجب نيست كه برخي صفات و ويژگي ها مختص امام مهدي(ع) بوده و با

جدشان رسول الله(ص) در آن اوصاف مشتركند. و البته پيامبر اكرم(ص) «الخاتم لماسبق و الفاتح لما استقبل؛12 پايان دهندة كلّ مراحل پيشين و آغازگر مرحلة جديد» است اما صاحب الزمان(ع) خاتم مطلق است.

و لذا از جملة اوصاف امام مهدي(ع) اين است:

المنتهي إليه مواريث الأنبياء ولديه آثار الأصفياء.13

ميراث هاي ابنيا به وي منتهي مي شود و آثار اصفيا و ائمه(ع) نزد ايشان است.

پس او نقطة نهايي سير در دايرة نبوت و امامت است. و خداوند ثمرات دايرة نبوت را به دست ايشان محقق مي سازد و خداوند متعال همة الطاف خاصه اي را كه بين انبيا و اوليائش توزيع نموده، در وي جمع مي كند. و جملگي آنچه را كه به نوح و ابراهيم و موسي و عيسي(ع) عطا نموده، به خاتم ائمه(ع) و تحقق بخش اهداف انبيا يعني امام زمان(ع) نيز عطا فرموده است.

اين است امام زمان(ع) كه هر قدر پروانة عقل و انديشه انسان به شعلة چراغ وجود ايشان نزديك تر مي شود، بر حيرت و سرگشتگي اش افزوده مي گردد.

يقيناً شناخت و معرفت يافتن نسبت به امام زمان(عج) نياز به اذن خاص الهي دارد:

و ما تشاءون إلّا أن يشاء الله ربّ العالمين.14

و شما نمي خواهيد مگر آنچه را كه پروردگار جهانيان خواسته باشد.

و لذا بر ما واجب است كه از خداوند متعال بخواهيم كه امام زمان(ع) را به ما بشناساند، همان طور كه در دعا مي خوانيم:

أللّهمّ عرّفني نفسك، فإنّك إن لم تعرّفني نفسك لم أعرف نبيّك، اللّهم عرّفني رسولك فإنّك إن لم تعرّفني رسولك لم أعرف حجّتك، اللّهمّ عرّفني حجّتك فإنّك إن لم تعرّفني حجّتك ضللت عن ديني.15

خداوندا خودت را به من بشناسان كه اگر خودت را به من نشناساني، پيامبرت را نخواهم شناخت؛ خداوندا

پيامبرت را به من بشناسان كه اگر او را به من نشناساني، حجتت را نخواهم شناخت؛ خداوندا حجتت را به من بشناسان كه اگر او را به من نشناساني، از دينم گمراه خواهم شد.

اگر معرفت امام عصر(ع) امر ساده اي بود، به اين دعا و تضرع نيازي نبود. لذا اين معرفت از نعمت هايي است كه نيازمند رحمت و اذن خاص پروردگار عالم است.

اما آنچه كه ما مي توانيم انجام دهيم اين است كه شبانه روز به ياد خدا و ياد امام زمان(ع) كه به نوعي ياد خداست، مداومت كنيم. پس روز خود را با ذكر اسم شريف ايشان آغاز و بدان نام مبارك ختم كنيد. و درهر جا كه بوديد، در محافل و مجالس خود، ايشان را ياد كنيد. شايد نظر لطفي به ما كند كه يك نگاه او عالمي را بر هم مي زند.

آقاي من! اي حجت خدا در زمين... چه شخصيت رباني هستي، و چه اسرار الهي در خود پنهان داري؛ اي كتاب مستور و اي صاحب دين مأثور!

در زيارت مولايمان صاحب الأمر(ع) مي خوانيم:

سلام الله و تحيّاته و صلواته علي مولاي صاحب الزّمان صاحب الضّياء و النّور و الدّين المأثور و اللّواء و المشهور، و الكتاب المنشور و صاحب الدّهور و العصور.16

سلام خداوند و تحيات و صلواتش بر مولايم صاحب الزمان، صاحب روشنايي و نور، و دين روايت شده و پرچم برافراشته و كتاب نوشته شده و صاحب دوران ها و عصرها.

تو مصداق «و كتاب مسطور في رقّ منشور؛ كتابي نگاشته شده در طوماري گسترده»17 و «نور علي نور، روشنايي بر روي روشنايي»18 هستي. تو حامل سرّ الهي كه در قلب طاهرت مستور و از ساير قلوب پنهان

است، مي باشي!

اين ادعيه و زيارت را بخوانيد تا به وسعت سلطنت الهي كه خداوند به ولي و حجت خودش، صاحب الزمان(ع) عطا كرده، پي ببريد. در يكي ازآن ها مي خوانيم:

سلام بر تو اي حجت خدا بر آنچه در زمين و آسمان است.19

و در زيارت ديگري از آن حضرت(ع) آمده است:

شهادت مي دهم كه تو حجت خدا بر گذشتگان و هر كس كه باقي مانده هستي.20

وقت به ما اجازه نمي دهد كه به شرح اين معنا بپردازيم كه حجت خدا بر گذشتگان و هر كس كه باقي مانده، يعني چه! امام مهدي(ع)، وجه الله است. لكن ايشان چه وجه اللّهي هستند؟ در دعاي ندبه مي خوانيم:

أين وجه الله الّذي يتوجّه إليه الأولياء.

كجاست آن وجه الله كه اوليا به سوي او رو مي كنند.

و براي فهم معناي اين فراز از دعاي ندبه، بهتر است كه اين اوليايي را كه به وسيلة وجه الله (امام مهدي(ع)) به خداوند توسل مي جويند، بشناسيم. در قرآن كريم در وصف اين اولياي الهي چنين آمده:

ألا إنّ أولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون الّذين آمنوا و كانوا يتّقون لهم البشري في الحياة الدّنيا و في الآخرة لاتبديل لكلمات الله ذلك هو الفوز العظيم.21

آگاه باشيد كه براي دوستان خدا بيمي نيست و غمگين نمي شوند. كساني را كه ايمان آوردند و پرهيزگاري مي كردند، بشارت است ايشان را در دنيا و آخرت. سخن خدا دگرگون نمي شود. اين است كاميابي بزرگ.

و قطعاً اين اولياي الهي به اين درجة عالي رسيده اند كه اهليت يافته اند تا به وسيلة امام مهدي(ع) _ روحي و ارواح العالمين له الفداء _ به شرف توسل به خداوند متعال نايل شوند.

پس [اي صاحب الزمان] تا زماني كه تو

را نشناخته ايم و خود را به غير تو مشغول كرده ايم و با افكارمان از تو دور هستيم هم چنان در فراق خواهيم بود تا اين كه نظر لطفي به ما افكني همان طور كه به آن مرد حلّي عنايت نمودي، و خداوند قلبش را با محبت اهل بيت(ع) حيات بخشيد. آيا قلوب ما را نيز با اكسير نگاه خود زنده خواهي كرد؟

آن مرد با ايمان حلي هنگامي كه مصائب صديقه كبري حضرت زهرا(س) را به خاطر مي آورد و يا مي شنيد، تاب و توان از كف مي داد. و نمي توانست تصور كند كه چگونه به خانه فاطمة زهرا(س) هجوم برده و ايشان را كتك زده و پهلويش را شكستند.

آن مرد هر زمان به ياد مي آورد كه مصيبت حضرت زهرا(س) به آن جا رسيد كه بقية عمرش را از رنج و ناراحتي آن روز سپري نموده تا اين كه لاغر و نحيف همچون شبه گرديد و جز پوست و استخوان از او نماند و سرانجام هم وصيت نمود او را شبانه دفن كنند تا ظالمان به ايشان در تشييعش شركت نكنند؛ صبر از كف مي داد و به ذكر اين مصائب و ظلم ظالمان به حضرت زهرا(س) مي پرداخت.

تا اين كه خبر به گوش والي شهر حله رسيد. دستور داد او را دستگير و شكنجه كردند و آنقدر زدند تا تمام دندان هايش ريخت و زبانش قطع گرديد، چنان كه برخي از شكنجه گران گفتند: ديگر بس است.

اما به اين هم اكتفا نكردند بلكه بيني اش را سوراخ كرده و طنابي از آن عبور داده و او را در بازار گرداندند تا ماية عبرت ديگران شود. آن گاه جنازة نيمه جان او را در خانه اش

انداختند و بازگشتند.

روز بعد مردم با كمال تعجب او را ديدند كه نماز مي خواند در حالي كه كاملاً سالم است و هيچ اثري از ضرب و شتم روز قبل در بدنش شماهده نمي شود. بلكه علي رغم سن زيادش، چهره اي شاداب و جوان و نوراني يافته است. از آنچه كه برايش رخ داده سؤال كردند. گفت: هنگامي كه مرا با آن حال رها كردند، دانستم كه لحظات آخر عمرم مي باشد و مرگ را با چشمم مشاهده مي كردم. خواستم مولايم حجت بن الحسن(ع) را صدا بزنم اما نتوانستم. لذا با قلبم ندا دادم: «يا صاحب الزمان» كه به ناگاه ايشان را در كنارم نشسته يافتم. به من نگاهي انداخت و دستش را بر بدنم گذاشت. آن گاه فرمود: برخيز و براي تحصيل روزي خانواده ات تلاش كن. من هم برخاستم در حالي كه از قبل سالم تر و بهترم.

چه رخ داد و چگونه جراحاتش التيام يافت و زبان قطع شده اش دوباره شفا يافت و دندان هايش دوباره روييد. و چگونه چهرة معمولي و چروكيده اش به چهره اي زيبا و نوراني مبدل گشت؟ اين چه اكسيري است كه تنها با يك تماس و در يك نقطه، اين چنين تبديل و تغييري در كل بدن آن مؤمن ايجاد نمود؟

اكسير، آن طور كه مي گويند باعث انقلاب و دگرگوني در ماهيت اشيا مي شود. اما اين دگرگوني محدود است، نه به اين شكل ريشه اي و اساسي.

بلي چنين اتفاقي رخ داد و همانند آن ممكن است براي شما نيز حاصل شود. اگر يك گام به سمت مولا برداشته و استحقاق يك نگاه او را بيابيد، انقلابي عظيم در عالم ملك و ملكوت شما پديد مي آيد!

همان طور كه آن مرد مؤمن گفت،

نيازي نيست كه با دستش همة جراحات را لمس كند تا التيام يابد، چرا كه آن دست، دست وليّ خدا و در واقع يدالله تعالي است.

صلوات خدا بر تو، صلوات خدا بر تو، صلوات خدا بر تو به عدد آنچه در علم خداست؛ صلواتي ابدي تا دوام ملك خداي متعال. اللّهم صلّي علي محمّد و آل محمّد. پي نوشت ها:

* اين سخنراني در تاريخ نيمه شعبان سال 1374 ش ايراد گرديده است.

1. سورة مائده (5)، آية 32.

2. طبرسي، الإحتجاج؛ ج1 ص11؛ مجلسي، بحارالأنوار، ج2، ص8؛ تفسير العسكري(ع)، ص347.

3. صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، 2/409.

4. «جُيُوب» جمع «جَيب» به معناي يقه پيراهن يا گريبان است.

5. عيون أخبار الرضا(ع)، ج1، ص9.

6. «جلابيب» جمع «جلباب» به معناي پيراهن يا لباس گشاد است.

7. عيون أخبار الرضا(ع)، ج2، ص145.

8. سوره زمر (39)، آية 69.

9. تفسير علي بن ابراهيم قمي، ج2، ص253.

10. كليني، الكافي، ج1، ص388.

11. بصائرالدرجات، ص195؛ كليني، همان، ج1، ص232.

12. كليني، همان، ج4، ص572؛ جعفربن محمدبن قولويه، كامل الزيارات، ص97.

13. شهيد اول، المزار، ص203.

14. سوره تكوير (81)، آية 29.

15. كليني، همان، ج1، ص337.

16. مجلسي، بحارالانوار: 102/83؛ مصباح الزائر، ص312.

17. سورة طور (52)، آيات 3_2.

18. سورة نور (24)، آية 35.

19. مجلسي، همان، ج99، ص116؛ السّلام عليك يا حجّة علي من في الأرض و السّماء

20. شهيد اول، همان، ص203؛ أشهد أنّك الحجّة علي من مضي و علي من بقي.

21. سورة يونس (10)، آيات 64_62.

هداياي شيعيان

حضرت صاحب الامر(ع) با دست خط مبارك خويش براي نائب اول خويش _ محمد بن عثمان عمري _ مرقوم فرمودند: ... اما اموال شما را نمي پذيرم مگر براي اين كه شما پاكيزه شويد. پس هر كه مي خواهد صله كند و هر كه

مي خواهد قطع نمايد كه آنچه خداوند به ما عطا نموده بهتر از آن چيزي است كه به شما داده است.

اشاره: همواره در طول تاريخ رسم شيعيان بر اين بوده كه بخشي از اموال خود را يا به معصومين(ع) تقديم نموده يا در مسير مورد نظر ايشان صرف مي كرده اند و اين اموال غير از خمس و حقوق واجبي است كه بر عهده آن ها بوده است. اكنون كه ما در دورة غيبت كبري به سر مي بريم هم چنان بسيارند شيعيان و عاشقاني كه بخشي از اموال خود را در راه ترويج وتبليغ دين و هرآنچه به ولي زمان حضرت مهدي(ع) مربوط مي شود؛ چه در قالب جلسات و حلقه هاي وصل و چه انتشارات و امثال آن هزينه مي كنند. آنچه در اين جا ارائه شده مطلبي دربارة همين عمل است.

وظيفة هر مؤمن منتظري است كه بخشي از دارايي خود را براي امام زمانش(ع) هديه كند و هر سال نسبت به اين عمل مداومت نمايد. در اين عمل شريف، غني و فقير و مرد و زن يكسانند؛ جز اين كه ثروتمند به مقدار تواناييش تكليف دارد و فقير به مقدار استطاعت خود. چنان كه خداوند متعال فرموده است:

لايكلّف الله نفساً إلّا وسعها.1

خداوند هيچ كس را جز به مقدار توانش تكليف نمي كند.

و يا اين كه در آية ديگري بيان نموده:

لايكلّف الله نفساً إلّا ما آتيها.2

خداوند هيچ كس را جز به آنچه توانايي داده تكليف نمي كند.

در روايات، اهل بيت(ع) صرف مال در راه امام زمان(ع) از مستحبات مؤكدي است كه از آن به عنوان «فريضه» تعبير شده است. براي نمونه از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است كه

فرمودند:

هيچ چيز نزد خدا محبوب تر از اختصاص دادن درهم ها براي امام(ع) نيست. و به درستي كه خداوند [يك] درهم را براي او [اهداكننده] در بهشت، مانند كوه احد مي گرداند.

سپس آن حضرت(ع) فرمودند:

خداوند در كتابش فرموده است: «من ذا الذي يقرض الله قرضاً حسناً فيضاعفه له أضعافاً كثيرةً؛3 چه كسي است كه به خداوند وامي نيكو دهد تا خدا [عوض] آن وام را چندين برابر، بسيار سازد.» به خدا سوگند كه اين در خصوص صلة امام است.4

هم چنين از ايشان نقل شده كه فرمودند:

به درستي كه خداوند، آنچه را در اختيار مردم است، به دليل نياز به آن نخواسته بلكه هر حقي كه خداوند دارد، از آن وليّ اوست.5

از حضرت امام كاظم(ع) دربارة مفهوم آية

من ذا الذي يقرض الله قرضاً حسناً فيضاعفه له و له أجرٌ كريمٌ؛6

كيست آن كه به خداوند قرض نيكويي بدهد تا او آن را برايش چندين برابر سازد و به آن كس پاداشي گرامي عطا نمايد.

فرمودند:

دربارة صلة امام نازل شده است.7

دربارة فضيلت اين امر، روايت شده كه يك درهم خرج كردن در راه حج، از يك ميليون درهم در غير آن بالاتر است و يك درهم كه به امام(ع) برسد، مانند خرج كردن يك ميليون درهم در [راه] حج است.8

در روايات اهل بيت(ع) منظور از اين آية:

الذين يصلون ما أمر الله به أن يوصل؛9

كساني كه آنچه را خداوند به پيوستنش دستور داده، مي پيوندند.

صلة امام در هر سال شمرده شده است كم باشد يا فراوان.

ائمة اطهار(ع) حكمت انجام اين صلة مبارك را تزكية شخص پرداخت كننده و تعالي بيان كرده اند و چنان چه شخصي گمان كند كه امام(ع)

به آنچه او مي پردازد، نياز دارد، به حيطة كفر وارد شده زيرا مردم نيازمند پذيرش صلة خويش از جانب امام(ع) هستند و نه بالعكس.10

نقل شده كه امام صادق(ع) خطاب به شيعيان فرمودند:

صلة آل محمد(ص) را از اموالتان وامگذاريد. هر كس غني است، به مقدار مكنتش و هر كس فقير است به مقدار فقرش. پس هر كه مي خواهد خداوند مهم ترين خواسته اش را برآورد، بايد كه آل محمد(ص) و شيعيانشان را به وسيلة آنچه از همه بيشتر به آن نياز دارد، صله نمايد.11

حضرت صاحب الامر(ع) با دست خط مبارك خويش براي نائب اول خويش _ محمد بن عثمان عمري _ مرقوم فرمودند:

... اما اموال شما را نمي پذيرم مگر براي اين كه شما پاكيزه شويد. پس هر كه مي خواهد صله كند و هر كه مي خواهد قطع نمايد كه آنچه خداوند به ما عطا نموده بهتر از آن چيزي است كه به شما داده است.12 پي نوشت ها:

* با استفاده از: مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم(ع)، ج2، صص365_357.

1. سورة بقره (2)، آية 286.

2. سورة طلاق (65)، آية 7.

3. سورة بقره (2)، آية 245.

4. كليني، اصول كافي، ج1، ص537.

5. همان.

6. سورة حديد (57)، آية 11.

7. كليني، همان ج1، ص538.

8. كليني، فروع كافي، ج4، ص260، ح31.

9. سورة رعد (13)، آية 21.

10. همان.

11. كليني، فروع كافي، ج4، ص260، ح31.

12. طبرسي، الإحتجاج، ج2، ص281.

دلبر اگر هزار بود (گفتگو)

گفت وگو با حجت الاسلام و المسلمين سيد اسدالله هاشمي شهيدي اشاره:

حجت الاسلام و المسلمين هاشمي شهيدي يكي از مؤلفان بنام حوزة مهدويت و صاحب آثاري ارزشمند همچون زمينه سازان انقلاب جهاني مهدي(ع) و ظهور حضرت مهدي(ع) از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان است. نوآوري ايشان در كتاب دوم بهانه اي

شد كه دربارة موضوع «موعود اديان» و نگاه اقوام و ملل مختلف جهان هر چند براي مدتي كوتاه و مختصر به گفت وگو بنشينيم. اميد كه مقبول طبع شما قرار گيرد.

بشارت به ظهور منجي موعود چه جايگاهي در ميان اديان به ويژه اديان ابراهيمي دارد و نسبت آن با وضع كنوني عالم و آدم چيست؟

بر اساس تعاليم انبيا و نويدهاي كتب آسماني، علي رغم عوامل بدبيني بي شماري كه نسبت به آينده بشر در جهان ديده مي شود، اوضاع كنوني جهان قابل دوام نيست، و دير يا زود گردونة زمان به نفع محرومان خواهد چرخيد، چهرة جهان دگرگون خواهد شد، و مفاسد اجتماعي و كشمكش هاي كنوني جاي خود را به آرامش و امنيت خواهد داد. مطابق وعده هاي انبيا و نويدهاي كتب آسماني، چشم انداز آيندة جهان و سرنوشت بشر روشن است.

نگاهي كوتاه به كتاب هاي مذهبي اهل اديان اين امر را به خوبي نشان مي دهد كه وقتي جهان دچار فتنه و آشوب شود و آتش ظلم و بيدادگري همة جهان را فراگيرد، و جنگ هاي خانمان سوز و ويرانگر مردمان جهان را به ستوه آورد و زمامداران جهان از ادارة امور كشورها عاجز و ناتوان گردند و براي خاموش كردن آتش فتنه ها و جنگ ها راه چاره اي نيابند، در چنين موقعيت حساس و بحراني يك مصلح بزرگ جهاني، با اتكا به قدرت لايزال الهي قيام خواهد كرد، و به يك اصلاح عمومي در تمام جهان دست خواهد زد و زورگويان، زور مداران و قدرت طلبان افسارگسيختة عالم را سر جاي خود خواهد نشاند و به همه بدبختي ها و تيره روزي ها و گرفتاري هاي بشريت خاتمه خواهد داد.

خوشبختانه هنگامي كه به اديان آسماني مراجعه مي كنيم،

كتب آسماني را سراسر مملو از اميد، و سرشار از نويدهاي بهروزي و وعده هاي ظهور آن «مصلح جهاني» مي بينيم، و شايد براي برخي كمي تعجب آور باشد كه در تمام اديان و مذاهب بزرگ جهان، اعم از وثنيت، كليميت، مسيحيت، مجوسيت و آيين مبين اسلام... از مصلحي كه در پايان جهان ظهور خواهد كرد و به جنايت ها و خيانت هاي انسان ها خاتمه خواهد داد و شالودة حكومت واحد جهاني را، بر اساس عدالت و آزادي بنيان خواهد نهاد، گفت وگو شده و برتر و بالاتر از همه، نويد ظهور آن مصلح بزرگ جهان، به خصوص در اسلام و قرآن نيز، به صورتي جامع تر، كامل تر، عميق تر و جدي تر، مطرح شده است.

علت توجه اديان به منجي موعود چه بوده و منجي گرايي چه ارتباطي با هدف و فلسفة اديان دارد؟ براي پاسخ به اين سؤال بايد چند نكته را توضيح بدهم. نكتة اول اين كه توجه اديان به منجي موعود يك امر فطري است و جزئي از سرشت آدمي. قرآن كريم مي فرمايد:

و أقم وجهك للدّين حنيفاً فطرة الله التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله.1

پس روي خود را با گرايش تمام به حق، به سوي اين دين كن، با همان سرشتي كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداي تغييرپذير نيست.

خداوند، انسان را آفريده و طبيعت او هم خدايي است و دين جزئي از اين خميرمايه. به همين علت است كه انسان بايد به خداوند توجه پيدا كند.

دين مجموعه اي از قوانين و مقررات است كه كلياتش در فطرت افراد وجود دارد و جزئياتش را انبيا آورده اند. توحيد هم كه جزئي از دين است در فطرت هم

وجود دارد. شما بچه اي را در بيابان رها كنيد و فقط به او آب و غذايي بدهيد تا رشد كند. همين كه بزرگ شد دنبال موجودي براي پرستيدن مي گردد و اين جاست كه نياز به انبيا خودش را نشان مي دهد. اميرالمؤمنين علي(ع) در نهج البلاغه مي فرمايند:

و بعث الله رسله و واتر إليهم أنبيائه ليستأدوهم ميثاق فطرته و يذكّروهم منسيّ نعمته.2

پس پيامبران خود را برانگيخت و يكي پس از ديگري فرستاد تا عهد خداشناسي را كه در فطرت آدمي بود باز طلب كنند و نعمت از ياد رفته را باز به ياد آورند.

خلاصه اين كه انبيا مردم را متوجه دين كردند و آن را به ياد كساني آوردند كه آن را فراموش كرده بودند. مطلب بعدي اين كه باز در قرآن كريم آمده است:

إنّي جاعل في الأرض خليفة.3

من در زمين جانشيني خواهم گماشت....

در نگاه قرآن «خليفه» پيش از «خليقه» است يعني اول خداوند خليفه را آفريد و پس از او خلايق را؛ به عبارت ديگر اول لازم بوده همة اسباب هدايت بشر فراهم باشد بعد او بر زمين گام نهد. انبياي الهي علاوه بر نقش توجه دادن مردم به فطرت و هدايت كردن آن ها، نقش اجراي اين قوانين را هم بر عهده داشته اند؛ چرا كه قانون بدون مجري امر بيهوده اي است.

خداوند متعال در سورة حديد مي فرمايد:

لقد أرسلنا رسلنا بالبينّات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و أنزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس... .4

به راستي [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آن ها كتاب و ترازو فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند و آهن را كه درآن

براي مردم خطري سخت و سودهايي است، پديد آورديم.

و در جايي ديگر هم دربارة حضرت ابراهيم آمده است:

و إذ ابتلي ابراهيم ربّه بكلمات فأتمّهنّ قال إنّي جاعلك للناس إماماً.5

و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتي بيازمود و وي آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: «من تو را پيشواي مردم قرار دادم».

خلافت با امامت توأم است و مجري برنامه هاي الهي رهبر يا همان امام است كه بعضي از آن با عنوان «مصلح» و برخي هم با عنوان «منجي» ياد مي كنند. باز در آيه ديگري خداوند متعال مي فرمايد.

و نريد أن نمنّ علي الّذين استضعفوا في الأرض و نجعلهم أئمّة و نجعلهم الوارثين.6

و خواستيم بر كساني كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم.

در نتيجه آنچه كه با فلسفة اديان نسبت پيدا مي كند مسئله اجراي قوانين و قواعد الهي است. ولي آيا ما تا كنون در دنيا ديده ايم كه كسي بيايد و بتواند قواعد الهي و عدالت واقعي را كه جزئي از آن است، چنان كه بايد پياده كند يا نه؟ در جواب بايد بگوييم: خير، تا كنون كسي نتوانسته هدف اساسي آفرينش را به طور كامل زمين پياده كند و آن را به اجرا درآورد و لذا اين جاست كه به منجي نياز پيدا مي كنيم؛ همان شخصيتي كه در رابطه با اهداف اساسي دين بيايد و در تمام جهان عدالت را پياده كند.

اگر بخواهيم به چند وجه مشترك منجي اديان اشاره كنيم، آن ها كدامند؟

با توجه به آنچه كه ما در كتاب هاي مختلف ديده و خوانده ايم، در واقع

همه اديان و ملل جهان در انتظار يك منجي اند و تفاوت آن ها در وصف و اسامي آن هاست. ظهور همه آن ها در آخرالزمان است پس از فراگير شدن ظلم و ستم او هم مي آيد و عدالت را در جهان مي گستراند. پيش از آمدن او جنگ ها و اختلافات زيادي رخ مي دهد و پس از آن زندگي شيرين بشر آغاز مي شود.

به قول شاعر:

امروز شاه انجمن دلبران يكي است

دلبر اگر هزار بود دلبران يكي است

ما دين و دل به يكي داده ايم و بس

عيبم مكن كه حاصل هر دو جهان يكي است

يا به تعبير ما طلبه ها:

عباراتنا شتّي و حسنك واحد

و كلّ إلي ذات الجمال الواحد يشيروا عبارات ما متفاوت است و الّا حسن تو يكي است.

و همه به جانب آن ذات واحد زيبا اشاره دارند.

آيا منظور شما اين است كه همه اديان به نوعي بشارت به ظهور امام مهدي(ع)، منجي موعود مسلمانان داده اند؟

دقيقاً همين طور است. شما نگاه كنيد، اديان و مذاهب مختلف از منجي خود با عناويني نظير صاحب، قائم و ايستاده، محمد، مهيمن، احمد، بقيت الله، قاطع و... ياد كرده اند آمده و اين ها همان اوصاف و القاب و اسامي حضرت مهدي(ع) است. وقتي آن ها صحبت از «راهنما» مي كنند، اين راهنما همان «هادي» و «مهدي» ماست و يا «خجسته» و «فرخنده» ترجمه همان «محمد» و «محمود» ماست. و حقيقتاً جاي بسي خرسندي است كه بگوييم اكثر قريب به اتفاق نويدهايي كه در رابطه با ظهور «مصلح بزرگ جهاني» در كتاب هاي آسماني آمده _ اگر نگوييم همه آن ها _ تنها با وجود مقدس مهدي موعود(ع)، آخرين بازمانده حجت الهي از امامان معصوم شيعه(ع) مطابقت

دارد. تفصيل اين مطلب را عزيزان مي توانند در كتاب ظهور حضرت مهدي(ع) از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان مطالعه كنند. ما در آن جا به تفكيك، ابتدا عبارات مختلف كتاب هاي اديان، مذاهب و ملل جهان7 را آورده ايم و سپس مشابه همان تعابير را در كتاب ها و احاديث خود يافته و در ادامه مطلب گنجانده ايم. يعني شما وقتي بخش نهم اين كتاب را مطالعه كنيد مي بينيد كه اصلاً موعود همة اديان حداكثر تفاوتشان در اسم آن هاست و گويا يك متن واحد در دست صاحبان همة اديان بوده و هر كدام از آن ها اين متن را به زبان مخاطبان خود ترجمه و بيان كرده است.

به عنوان مثال آيا در كتاب مقدس هر جا صحبت از منجي شده منظور مهدي(ع) بوده است؟

بنابر گفته قاموس كتاب مقدس كلمه «پسر انسان» هشتاد بار در انجيل و ملحقات آن (عهد جديد) آمده كه تنها در سي مورد آن قابل تطبيق بر حضرت عيسي(ع) است. اما در پنجاه مورد ديگر از نجات دهنده اي سخن مي گويد كه در آخرزمان و پايان روزگار ظهور خواهد كرد و حضرت عيسي(ع) نيز با او خواهد آمد و او را جلال و عظمت خواهد داد. به عبارت ديگر ممكن است براي مقاطع مختلف زماني صحبت از منجي و مصلح به ميان بيايد و منظور شخصيت هاي مختلفي باشد ليكن هر جا صحبت از منجي و مصلح آخرالزمان است هيچ مصداقي جز حضرت مهدي(ع) آخرين حجت خدا نخواهد داشت. اين را هم در اين جا بايد متذكر شوم كه هر چند ما معتقديم تمام كتاب هاي آسماني غير از قرآن كريم تحريف شده اند وليكن باز

در لابه لاي عبارات و متون آن ها بخش هايي تحريف نشده و دست نخورده باقي مانده اند كه از مقايسه با قرآن و متون اسلامي مي توانيم آن ها را استخراج كنيم و بهترين دليل براي تحريف نشدن آن ها همين تطبيق با متون اسلامي ماست.

به نظر شما چه عواملي موجب شده كه در سال هاي اخير توجه به موعود آخرالزمان در ميان همة اديان افزايش يابد؟

به نظر بنده، بيش و پيش از هر چيز ديگري مهم ترين عامل مؤثر در اين رابطه، بشارت ها و نويد هايي است كه در كتاب هاي مقدس آن ها آمده است. اين بشارت ها به همة آن ها كه اهل مطالعه اند و تنها قدري اهل فكر و انديشه هستند مي فهماند كه بشر به خودي خود نمي تواند سعادت را براي خودش تحصيل كند و به شدت نيازمند مدير و رهبري است كه همة مردم را به سمت سعادت رهنمون شود.

در مرحلة بعدي عامل ديگري كه مردم را به اين سمت سوق داده، مسئله يأس و نااميدي و نقص قوانين بشري و بين المللي است. ناكارايي سازمان هاي بين المللي كه مدعي اجراي عدالت و سعادتمند كردن مردم بوده اند و نمايان شدن دروغ ها و گزاف بودن ادعاهاي آن ها، به طور طبيعي آن ها را به اين سمت سوق خواهد داد. همان طور كه امروزه مي بينيم علي رغم تبليغات فراواني كه براي حل مشكلات و معضلات جهاني صورت مي گيرد هيچ اتفاق خاصي نيفتاده و مستكبران هم چنان به ظلم ها و ستم هايشان بي هيچ مانع و رادعي ادامه مي دهند. كه البته همه فهميده اند از اين سازمان ها در آينده هم گردي بر نمي خيزد و خيري به بشريت نخواهند رساند. در چنين شرايطي اذهان مردم متوجه آن كسي مي شود كه خداوند

او را براي اين عالم ذخيره كرده تا با آمدنش عدل و داد در تمامي عرصه هاي گيتي گسترش يابد.

شرايط عمومي جهان را براي ظهور منجي موعود آخرالزمان چگونه مي بينيد؟

شرايط موجود است ولي موانع مفقود نيست. نشانه هاي ظهور چه آن ها كه كلي بيان شده اند؛ نظير آكنده شدن جهان از ظلم و جور، كثرت فتنه ها، هرج و مرج و امثال آن و چه آن ها كه به طور مصداقي به حوادث و جريانات پرداخته اند نظير تعبير حضرت امير(ع) كه فرمودند:

كم من بلايا في أرض لبنان.8

چه زيادند بلاهايي [كه] در خاك لبنان [ديده خواهد شد].

همه در حال وقوع هستند و شرايط را فراهم مي سازند ولي موانع كه همه به خود ما و آمادگي ما برمي گردند هم چنان پابرجا هستند و با توجه به اين كه آن گونه كه بايسته و شايسته است ما نسبت به اصلاح خود، اطرافيان و جامعه پيرامون خود اقدام نكرده ايم معلوم نيست تا كي اين ماجرا ادامه پيدا كند هرچند اميدواريم خداوند متعال مرحمت كرده و ديدگان همة ما را به ظهور پرنور آن حضرت منور سازد و ان شاءالله مقدمات فرج يكي پس از ديگري فراهم شود و همة ما شاهد آن واقعة پرشكوه باشيم.

با تشكر از فرصتي كه براي انجام گفت وگو در اختيار ما قرار داديد. پي نوشت ها:

1. سورة روم (30)، آية 30.

2. نهج البلاغه، خطبة اول [ترجمه آقاي فولادوند، ص23].

3. سورة بقره (2)، آية 30.

4. سورة حديد (57)، آية 25.

5. سورة بقرة (2)، آية 124.

6. سورة قصص (28)، آية 5.

7. ناشر: انتشارات مسجد جمكران، چاپ سوم: 1384.

8. براي مطالعه متن كامل خطبه، ر.ك: فتلاوي، مهدي حمد، علامات المهدي المنتظر(ع) في

خطب الامام علي(ع) و رسائله و احاديثه، ص258 به بعد.

اهل بيت مشتاق ديدار مهدي (ع)

و حجت قائم را ديدم كه همچون ستاره اي پرنور در ميان ايشان مي درخشيد. آن گاه از جانب رب العالمين خطاب آمد: اي محمد، او را دوست بدار؛ همانا كه من او و دوستداران او را دوست مي دارم.1

شايد از همين روست كه حضرت رسول(ص) از خداوند متعال تقاضاي ديدار ياوران حضرت مهدي(ع) را داشته2 و ايشان را برادران، دوستان3، محبوبان و گرامي ترين افراد امت در نزد خويش معرفي مي نمايد:

آنان رفيقان من، مورد علاقه و محبت شديد من و گرامي ترين افراد امتم نزد من مي باشند. مرتضي آقاتهراني بي ترديد همة آشنايان به ساحت آن وليّ معظم الهي، خواهان ارتباط چهره به چهره با حضرتش هستند. پيش از آن كه از امكان ديدار بگوييم، به گوشه اي از رفعت شأن آن حجت بالغه الهي از ديدگاه ائمه اطهار(ع) كه خود درخواست ديدار آن عزيز را داشته اند، مي پردازيم.

اولياي الهي هميشه خواهان ديدار امام عصر(ع) و طالب وصال آن واصل بالله تعالي بوده اند. اينك به برخي از اين درخواست هاي شورانگيز، اشاره اي گذرا خواهيم داشت.

پيامبر رحمت، حضرت محمد مصطفي(ص) از ديدار انوار ائمه اطهار(ع) در شب معراج خبر مي دهد و آن گاه مي فرمايد:

و حجت قائم را ديدم كه همچون ستاره اي پرنور در ميان ايشان مي درخشيد. آن گاه از جانب رب العالمين خطاب آمد: اي محمد، او را دوست بدار؛ همانا كه من او و دوستداران او را دوست مي دارم.1

شايد از همين روست كه حضرت رسول(ص) از خداوند متعال تقاضاي ديدار ياوران حضرت مهدي(ع) را داشته2 و ايشان را برادران، دوستان3، محبوبان و گرامي ترين افراد امت در نزد خويش معرفي مي نمايد:

آنان رفيقان من، مورد علاقه و

محبت شديد من و گرامي ترين افراد امتم نزد من مي باشند.4

از حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) خطاب به كميل بن زياد نخعي، عباراتي در باب مقام پرعظمت امام مهدي(ع) و يارانش بيان شده كه هر يك به تنهايي اهل تدبر را كافي است. به اين عبارت حيرت انگيز بنگريد:

علم به آن ها هجوم آورده، به گونه اي كه حقايق امور بر آنان آشكار گرديده است. پس آن ها با روح يقين همراه شده ا ند... و آن ها بدانچه نادانان از آن وحشت دارند، انس گرفته اند. بدن هاي آن ها در دنياست، اما ارواحشان به محل اعلي تعلق دارد. آن ها خلفا و جانشين خداوند و دعوت كنندگان به سوي دين اويند. آه آه چه فراوان مشتاق و شيفته ديدارشان هستم!5

از اين گفتار والهانه مولايمان علي(ع) آيا جز مدح و ثنا و درخواست ديدار مهدي صاحب الزمان(ع) در وصف امام زمان(ع) مي فرمايد:

پناه دهي او از همه شما گسترده تر و دانش او از همه شما بيشتر و رسيدگي او به خويشان از همة شما برتر است... چقدر مشتاق ديدن اويم.6

جابر جعفي گويد، از حضرت امام محمد باقر(ع)، شكافندة علوم نبوي، شنيدم كه امام علي(ع) در پاسخ كسي كه از اوصاف مهدي سؤال كرد، اين گونه فرمود:

پدرم فداي آن پسر بهترين كنيزان باد!7

آيا در اين بيان مولي الموحدين(ع) جز سر و جان نثار كردن بهر دوست، اشارة ديگري آمده است تا ازآن بگوييم.

قندوزي حنفي آورده است: پس از جنگ نهروان بود كه حضرت امير(ع) به ايراد سخن پرداخت و در فرازهايي از آن، از رخدادهاي آينده قدري پرده برداشت: از جمله از قيام امام مهدي(ع): «آن فرمان خداست كه در هنگامه مناسب خود، به طور قطع روي خواهد داد.» و

آن عزيز را اين گونه توصيف فرمود:

هان! اي فرزند بهترين بانوان، تا كي براي دريافت فرمان ظهور از جانب خدا به انتظار خواهي ماند؟ بشارت باد تو را به پيروزي بزرگ و نزديك از جانب پروردگار بخشايش گر! پدر و مادرم به فداي آن گروه كه از نظر شمار اندكند و در شكوه و عظمت بسيار، و نامشان در روي زمين ناشناخته است.8 از نام ما مگوييد، وزما نشان مجوييد

بي نام و بي نشانيم، ما را كه مي شناسد

ما همنشين ياريم، از خلق بركناريم

هرچند درميانيم، ما را كه مي شناسد9 نه تنها مولايمان مهدي(ع) مورد نظر مولاي متقيان و امير پاكان است، بلكه تعداد ياران اندك ناشناخته اش نيز هم! خدايا، تو را به امام نيكان، ما را نيز از اين ناشناختگان اندك قرار ده!!

هنگامي كه از امام حسين(ع) سؤال شد، آيا مهدي(ع) به دنيا آمده است؟ فرمود:

نه اما اگر او را درك كنم، تمام روزگار زندگي ام را به خدمتگزاريش خواهم گذراند.10 دل مي رود ز دستم، صاحب زمان خدا را

بيرون خرام از غيب، طاقت نماند ما را

ده روز مهر گردون، افسانه است و افسون

يك لحظه خدمت تو، بهتر ز ملك ما را امام زين العابدين(ع) در دعايي پرشرافت كه به حرز آن حضرت مشهور است، از خداوند متعال اين چنين ديدار حضرت مهدي(ع) را تمنا مي كند:

و ديدار قائم آل محمد را روزي ام گردان.11

ابوحمزة ثمالي كه افتخار ديدار اهل بيت پيامبر(ص) را داشته است، مي گويد: روزي در محضر امام باقر(ع) بودم در حالي كه جمعي گرداگردش حضور داشتند. هنگامي كه حاضران رفتند و مجلس خالي شد، امام فرمودند:

اي ابوحمزه، از رخدادهايي كه خداوند وقوع آن را قطعي كرده، قيام قائم ماست. پس اگر كسي

به آن چه مي گويم ترديد كند، به حال كفر، خداوند را ملاقات خواهد كرد. سپس فرمود:

پدر و مادرم فداي او كه هم نام و هم كنية من است و هفتمين امام پس از من است. پدرم فداي كسي كه زمين را لبريز از عدل و داد مي كند، همان گونه كه پر از ستم و بيداد شده باشد.

اي ابوحمزه، هر كس سعادت ديدار او را يافت و با آن حضرت قيام كرد و تسليم پيامبر(ص) و علي(ع) بود، بهشت بر او واجب مي گردد، و هر كس كه از آن وجود گرانمايه فرمانبرداري نكرد، البته خداوند بهشت را بر او حرام كرده و جايگاهش را در آتش قرار خواهد داد، و براي ستمگران چه بد جايگاهي است.12

دعاي ندبه، آشناي دوران سحرخيزي جوانان جامعه اسلامي ماست كه طنين خوش الحانش همراه نسيم صبحگاهي، هر جمعه بر دل مي نشيند. عاشقان حضرتش با فرازهاي اين دعا چه عاشقانه هر صبح جمعه ترنم كرده اند و بر فراقش ناليده اند:

آن عزيز باقيماندة الهي كجاست؟

پدر و مادرم به فداي تو و جانم سپر بلاي تو باد،

اي كاش مي دانستم كجايي، و در چه وادي و سرزميني هستي،

بر من سخت است كه خلايق را ببينم و شما را نبينم.

كي شود شما ما را ببيني و ما نيز شما را؟13

اگر اين ناله و شكوه از دوري و هجران نيست، پس ناله از درد فراق، كدام است؟

ام هاني، بامدادان به ديدار امام باقر(ع) شرفياب شد. پس از آن كه بحثي دربارة ظهور امام حجت بن الحسن العسكري(ع) به ميان آمد، آن حضرت ام هاني را چنين نويد دادند:

خوشا به حالت اگر او و زمان او را درك كني! و خوشا به

حال كسي كه او را درك كند!

آن حضرت در جايي ديگر آن گاه كه نشانه هايي ويژه را در آستانه ظهور حضرت صاحب الزمان(ع) برمي شمارد، چنين مي فرمايد:

اگر آن زمانه را درك مي كردم، خود را براي خدمت و ياري صاحب الامر آماده نگه مي داشتم.15

در دعاهايي كه از اهل بيت(ع) درباره آن امام منتظر وارد شده، عباراتي آمده كه لبريز از تمناي ديدار است:

پروردگارا، آن طلعت زيباي رشيد و آن تابنده پسنديده را به من بنماي! و چشمم را به ديدارش سرمه كش!16

پروردگارا، ولي مباركت را در زندگي و بعد از مرگ ما، به ما بنمايان!17

اي خواهر و اي برادر! در حرف حرف كلام ولي مطلق الهي بنگر كه چگونه شوق ديدار و تمناي وصال را در دل همگان نشانده است!

امكان ديدار

در عصر حضور و ظهور ائمه اطهار(ع) ديدار امام به طور اجمال براي همگان ميسر بوده، ولي در دوران امامت حضرت هادي(ع) و حضرت عسكري(ع) اقداماتي براي آماده سازي شيعه و تغيير اين نوع ارتباط به گونه هاي ديگر صورت گرفت تا اين كه پرده پوشي بر علاقه مندانش سخت و ناگوار نيايد. مسعودي مي گويد:

امام هادي(ع) از بسياري از مواليان خود، به جز معدودي از خواص، دوري مي گزيد، و زماني كه امر امامت به امام حسن عسكري(ع) منتهي شد، آن حضرت از پس پرده با خواص و غير آنان سخن مي گفت، مگر در اوقاتي كه به قصد خانه سلطان سوار بر مركب مي شد.18

بعد از آن و در دوران غيبت صغراي ولي عصر(ع) مردم از طريق نائبان با آن حضرت ارتباط برقرار مي كرده اند اما در دوران غيبت كبراي آن يگانه، دو مسئله اساسي مطرح مي شود: نخست نيابت، و ديگري زيارت. آن چه بر اساس روايات، در دوران

غيبت كبرا به طور كلي نفي مي شود، داعيه نيابت و سفارت خاص از جانب آن حضرت است اما امكان زيارت آن حضرت در اين دوران، از طرق متعدد قابل اثبات است.

نفي نيابت

تكذيب و رد نيابت خاص حضرت ولي عصر(ع) در عصر غيبت كبرا از تكاليف و وظايف مؤمنان است. شيعة اماميه معتقد است كه با وفات آخرين نايب خاص آن حضرت در دوران غيبت صغرا _ شيخ علي بن محمد سمري(ره) _ وكالت و نيابت خاص از جانب امام زمان(ع) خاتمه يافته است. در توقيعي شريف كه آخرين نايب خاص امام از ساحت مقدس ولي عصر(ع) دريافت داشت، اين گونه آمده است:

به نام خداوند بخشاينده مهربان. اي علي پسر محمد سمري، خداوند اجر برادرانت را در مصيبت (رحلت) تو عظيم بدارد! تا شش روز ديگر از دنيا مفارقت خواهي كرد. پس كارهاي خود را جمع كن و كسي را براي پس از وفاتت وصي و قائم خود مگردان زيرا غيبت دومين واقع شد، و بعد از اين ظاهر نخواهم بود، مگر به اذن خداوند عزوجل، و آن بعد از زماني طولاني خواهد بود كه دل ها سخت و زمين پر از ستم شود. و بعد از اين جمعي از شيعيان ادعاي مشاهده [ما را] خواهند كرد. آگاه باشيد، كسي كه ادعاي ديدار [مرا] پيش از خروج سفياني و صداي آسماني كند، البته او دروغگوي افترا زننده است، و هيچ نيرو و قوه اي نيست مگر از آن خداوند بلند مرتبه بزرگ.19

آن چه بي ابهام، از اين روايت شريف به دست مي آيد، اين است كه ديگر در دوران غيبت كبراي امام مهدي(ع) نيابت و سفارت خاصي كه در دوران

غيبت صغرا وجود داشت، هرگز ممكن و ميسر نخواهد گشت. با اين بيان، حضرت ولي عصر(ع) راه را بر مدعيان نيابت و سفارت خويش به طور كلي بسته اند تا ديگر كسي نتواند مدعي شود كه واسطه بين حضرت و مردم است و هرگاه بخواهد مي تواند با امام ارتباط برقرار كند و دستورات آن حضرت را به مردم ابلاغ نمايد.

امكان زيارت

با توجه به فراواني و تعداد افرادي كه در دوران غيبت صغرا و كبراي امام عصر(ع) آن حضرت را زيارت كرده اند، شكي نيست كه ديدار امام زمان(ع) امري شدني و ممكن است. در اين فراز، نظر برخي از علماي بزرگ شيعه را در اين باره مورد توجه قرار مي دهيم:

مرحوم «سيد مرتضي» در كتاب تنزيه الأنبيا در جواب كسي كه پرسيد اگر امام غايب باشد و كسي نتواند به خدمت او برسد و از بركات وجودش بهره ببرد، پس چه فرقي بين وجود و عدم آن حضرت است، نوشته است: «اول چيزي كه در پاسخ مي گويم اين كه ما قطع نداريم كه كسي خدمت او نرسد و آن حضرت را ملاقات نكند... اين امري است كه قطعي نشده... و نيز در جواب مي توان گفت: هرگاه علت پنهان شدن امام، خوف از ظالمان و تقيه از معاندان باشد، اين علت در حق مواليان و شيعيان زايل مي گردد.»20 عارف واله و بزرگ قرن اخير، در پاسخي عارفانه به اين سؤال كه آيا ديدار امام زمان(ع) در دوران غيبت امكان دارد، فرموده است: «وقتي خدا را مي شود ديد، امام را كه مخلوق خداست، چگونه نمي شود ديد؟»22

و اينك پاسخ اين پرسش را از زبان مبارك خود امام زمان(ع) جويا مي شويم. علامه

حلي طي سفري از حله به كربلا، به محضر نوراني امام عصر مي رسد، اما حضرت را نمي شناسد. در طول مسير، عصا از دست علامه به زمين مي افتد. امام زمان(ع) خم مي شوند، عصاي علامه را برمي دارند و به دست ايشان مي دهند. در همين هنگام سؤالي در ذهن علمه القا مي شود و از محضر امام(ع) مي پرسد: در اين عصر و زمان كه دورة غيبت كبراست، آيا مي توان حضرت صاحب الامر(ع) را ملاقات كرد؟ حضرت در پاسخ مي فرمايند:

چگونه نمي توان و حال آن كه دست او هم اكنون در دست توست؟!

به محض اين كه علامه اين پاسخ را مي شنود، بي اختيار خود را به زمين مي اندازد تا پاي مبارك حضرت را ببوسد كه در اين هنگام از كثرت شوق مدهوش مي شود.23

انواع ديدار

ديدار امام زمان(ع) در دوران غيبت براي همگان در يك سطح و مرتبه اتفاق نمي افتد، بلكه بر دو گونه تحقق مي يابد: الف) عام (ملاقات بدون شناخت)، ب) ديدار خاص (ملاقات امام همراه با شناخت). ناگفته نماند كه هرگونه ديدار خود داراي مراتب و درجاتي است كه هر مرتبه اي بستگي تامي به شخص ديداركننده و سطح كمالي او دارد.

الف) ديدار عام (ملاقات بدون شناخت): امام زمان(ع) علاوه بر حضور روحاني در تمام عوالم، در سراسر اقطار عالم مادي نيز حضور جشماني دارند؛ چنان كه قطب عرفان _ مولانا اميرالمؤمنين، علي(ع) _ در اين باره مي فرمايد:

صاحب اين امر در ميان آن ها راه مي رود، در بازارهايشان رفت و آمد مي كند، روي فرش هايشان گام برمي دارد، ولي او را نمي شناسند، مگر خداوند به او اجازه دهد تا خودش را به ايشان معرفي كند.24

بدين سان غيبت امام زمان(ع) به معناي نفي ديدار آن حضرت نيست، بلكه مي تواند به

معناي نفي شناخت آن حضرت باشد. چه بسيار افرادي كه در دوران غيبت آن حضرت به شرف ديدارش نايل مي شوند، ولي او را نمي شناسند. چه بسيار افرادي كه سلام جان فزاي آن حضرتش را مي شنوند و حتي به سلام حضرتش پاسخ مي گويند اما صاحب سلام را نمي شناسند: «به پروردگار علي سوگند! حجت خدا در ميان آنان است، در كوچه و بازار ايشان گام بر مي دارد، بر خانه هاي آنان وارد مي شود، در شرق و غرب عالم به سياحت مي پردازد. گفتار مردمان را مي شنود، بر اجتماعات ايشان وارد مي شود و سلام مي دهد. او مردمان را مي بيند در حالي كه ديده نمي شود...»25

شبيه همين گفتار از امام صادق(ع) به ما رسيده است كه فرمود:

چگونه اين امت انكار مي كنند كه خداوند بزرگ و عزيز با حجت خويش آن گونه رفتار مي نمايد كه با يوسف رفتار كرد؟ (امام زمان(ع) به شكل ناشناس) در بازارهايشان حركت مي كند و بر فرش هايشان گام مي نهد تا اين كه خداوند در اين باره به او اجازة ظهور دهد.26

چه بسيار مردمي كه امام زمان(ع) را در طول مراسم حج ديده اند ولي نشناخته اند. چه بسيار افرادي كه آن حضرت را به هنگام حضورش به ياد مي آورند و مي گويند به خدا سوگند او را بارها در مكان هاي متعدد ديده ايم، اما نشناخته ايم:

به خدا سوگند كه صاحباين امر در مراسم حج هر سال حضور مي يابد و يكايك مردمان را مي بيند و مي شناسد، مردم نيز آن حضرت را مي بينند، ولي نمي شناسند.27

از امام صادق(ع) نقل است كه فرمود: «مردم امام خويش را نمي يابند. پس امام هنگام حج در مراسم حج حضور مي يابد و ايشان را مي بيند ولي آن ها وي را نمي بينند.»28

ديدار خاص (ملاقات همراه با

شناخت): دانستيم كه آن چه عموم مردمان در دوران غيبت امام عصر(ع) از آن محروم مي مانند، شناخت آن حضرت است و نه ديدار او.29 در اين ميان، مهم آن است كه انسان به چنان لياقتي دست يابد كه به هنگام ديدار، امام خويشرا بشناسد و از روي شناخت و معرفت عرض ارادت نمايد: ديده اي خواهم كه باشد شه شناس

تا شناسد شاه را در هر لباس رادمرداني چون سيد بن طاووس(ره) به چنان منزلت و قربي دست يافته اند كه حتي تن صدا و لهجة امام زمان را مي شناسند و راه يافتگاني همچون سيد بحرالعلوم به هنگام شنيدن لحن قرآن آن حضرت بدين سرود مترنم مي شوند كه: چه خوش است صوت قرآن، ز تو دلربا شنيدن

به رخت نظاره كردن، سخن خدا شنيدن پاك دلاني چون حاج شيخ محمدعلي فشندي به چنان درجه اي از صفا و صميميت دست يافته اند كه حتي به نحوة راه رفتن امام و صداي پاي آن حضرت آشنايند و مي گويند: با امام زمان(ع) آن قدر آشنايم كه آن حضرت را حتي از صداي كفش مباركش مي شناسم.31

دلباختگاني چون سيد عبدالكريم كفاش، چنان غرق عشق روي يار مي گردند كه امام عصر(ع) هر هفته به ديدارشان مي آيند و ايشان را مي نوازند، چرا كه به اعتراف خودشان: اگر هفته اي بر من بگذرد و روي مولايم را نبينم، به خدا سوگند كه جان مي دهم.31

عارفاني چون آيت حق سيد علي آقاي قاضي(ره)، چنان مست شهود و معرفت مي گردند كه به ديدار آن طلعت رشيد بار مي يابند و ناباوران را با اين گفتار تأديب مي كنند: «كور است چشمي كه صبح از خواب بيدار شود و در اولين نظر نگاهش به امام زمان(ع) نيفتد.»32

و سرو

قامتاني چون ملاعلي نوري همداني(ره)، چنان جرعه نوش صهباي ولايت و معرفت مي گردند كه به محض ياد كردن آن حضرت خود را در محضرش حاضر مي يابند و افتخارشان اين است كه: چنان مقامي به من عطا فرمودند كه هرگاه ديدار آن حضرت را اراده مي كردم خود ار در محضرش حاضر مي ديدم.33

با نگاهي گذرا به شرح حال كساني كه در طي دوران غيبت كبراي مولا امام زمان(ع)، سعادت شرفيابي به محضر مقدمش را يافته و يا از كرامات و عنايات حضرتش بهره مند گشته اند، مي توان دريافت كه ديدار امام زمان(ع) بيش از آن كه به شخص، زمان يا مكاني خاص بستگي داشته باشد، به عوامل روحي و معنوي ويژه اي وابسته است كه مهم ترين آن ها در حصول اين توفيق الهي، توجه قلبي، مواظبت عملي، رعايت تقوا و استمرار بر گونه اي خاص از عبادت خداوند و اطاعت اوليائش بوده است. با اين همه، نقش زمان هاي خاص چون شب هاي جمعه، نيمة شعبان، نيمة رجب و مكان هايي خاص چون مكه مكرمه، مدينة منوره، مسجد سهله، مسجد كوفه و مسجد جمكران را براي حصول ديدار خاص و ملاقات همراه با شناخت قائم آل محمد(ص) و بهره مندي از عنايات و الطاف ويژة آن حضرت، نبايد ناديده گرفت.

آخرين تحليل ما نكته اي عرفاني است، و آن اين كه، در واقع امام(ع) را هيچ كس به آن گونه كه هست درك نمي كند زيرا او در قالبي نگنجد. مرحوم حاج آقا اسماعيل دولابي(ره) از اين زاويه به اين مسئله عالي نگريست كه فرمود: «اين كه در روايت آمده است كه هر كس ادعاي مشاهدة امام زمان(ع) را كرد تكذيبش كنيد، به اين معناست كه آن چه ديده است فقط

پرتو مختصري از امام زمان(ع) است و مطلب خيلي بالاتر از اين است. از طرف ديگر كسي كه چيزي را ديد، نبايد به ديگران بگويد. لذا ما وظيفة تكذيب داريم، گرچه ممكن است راست بگويد.»34

بركات ديدار امام(ع)

ديدار امام عصر(ع) خود جزئي از فرج آن سرور عزيز است. براي روشني اين نكته، آن چه را كه از آيات و روايات برمي آيد به اختصار مي آوريم، باشد كه از بركات ديدار، ما را نيز حظي وافر عايد آيد.

طبق يك تقسيم بندي كلي مي توان گفت فرج به دو قسم است:

الف) فرج شخصي، كه خود بر دو گونه است: فرجي كه بتواند انسان را از رذايل اخلاقي و صفات ناپسندي كه قرآن و اهل بيت(ع) از آن نهي فرموده اند، به دور دارد، و فرجي كه انتساب به حضرت ولي عصر(ع) دارد و اين نيز بر دو گونه است:

اول، شناخت امام به مقام نورانيت و ولايت الهي، كه به همراه آن كمالات معنوي عديده اي پديدار مي گردد.35

دوم، توفيق درك محضر امام(ع)، كه به همراه آن پيمودن راه كمالات معنوي نيز آسان و ميسر مي گردد؛ چنان چه از پيامبر گرامي اسلام(ص) نقل شده است:

خوشا به حال كسي كه او امام زمان(ع را ملاقات كند.36

ب) فرج عمومي، كه در آن به رهبري امام زمان(ع) كل نظام بشري سامان يافته، بشر از ظلم و جور خلاصي مي يابد. اين همان دولت كريمه اي است كه عزت اسلام و ذلت كفر و نفاق در آن نهفته و وعده الهي و نهايت آرزوي سالكان راه بوده و هست:

بارخدايا، از تو اميد آن داريم كه دولت با كرامت آن امام را به ظهور آوري و اسلام و اهلش را

بدان عزت بخشي و نفاق و اهلش را ذليل و خوار گرداني.37

ترديدي نيست كه گشايش در جميع انواع نامبرده، به تلاش و كوشش سالكان راه بستگي تام دارد. گو اين كه فيض و لطف خداوند متعال و حضرت ولي الله الاعظم(ع) نيز نكته اي اميدبخش و غيرقابل انكار است، ليكن از مجموعه دانسته هاي خود بر اين باورم كه اندك تلاشي مي توان به ارتباط قلبي با آن جناب دست يافت، و سپس راه گشايش ديدار و لقاي خارجي را نيز هموار ساخت، همان گونه كه براي بسياري اين سير الهي حاصل گشته است.

بر هم زنيد ياران اين بزم بي صفا را

مجلس صفا ندارد بي يار مجلس آرا

بي شاهدي و شمعي هرگز مباد جمعي

بي لاله شور نبود مرغان خوش نوا را

اي هر دل از تو خرم، پشت و پناه عالم

بنگر دچار صدغم، يك مشت بينوا را

اي رحمت الهي درياب مفتقر را

شاها به يك نگاهي بنواز اين گدا را38 پي نوشت ها:

1. مجلسي، بحارالانوار، ج36، ص323؛ و الحجّة القائم، كأنّه كوكب درّيّ في وسطهم. يا محمّد، أحببه فإنّي أحبّه و أحبّ من يحبّه.

2. بصائرالدرجات، باب 14، ص83.

3. همان.

4. مجلسي، همان، ص129؛ أولئك رفقائي و ذووا ودّي و مودّتي و اكرم امّتي عليّ.

5. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج18، باب 143، ص347؛ هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرة؛ و باشروا روح اليقين و آنسوا بما استوحش منه الجاهلون صحبوا الدّنيا بأبدان أرواحها معلّقة بالمحلّ الأعلي أولئك خلفاء الله و الدّعاة إلي دينه آه آه شوقاً إلي رؤيتهم.

6. مجلسي، همان، ج51، ص115.

7. همان، ج51، ص36؛ بأبي ابن خيرة الإماء.

8. ينابيع المودة، باب 99، ص512؛ ذلك أمر الله و هو كائن وقتاً مريحاً. فيا ابن خيرة الإماء متي تنتظر؟ أبشر بنصرٍ

قريبٍ من ربّ رحيم. فبأبي و أمّي عدة قليلة أسمائهم في الأرض مجهولة... .

9. فيض كاشاني.

10. موسوعة كلمات الإمام الحسين(ع)؛ لا ولو أركته لخدمته أيام حياتي.

11. محدث قمي، مفاتيح الجنان، حرز امام سجاد(ع)؛ ... و ارزقني رؤية قائم آل محمد.

12. مجلسي، همان، ج24، ص241؛ يا أبا حمزه من المحتوم الذي حتمه الله قيام قائمنا، فمن شكّ فيما أقول لقي الله و هو كافر؛ ... بأبي من يملأ الأرض قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً. يا أبا حمزه من أركه فيقم له و سلّم لمحمّد و عليّ فقد وجبت له الجنّة و من لم يسلّم فقد حرّم الله عليه الجنة و مأواه النّار و بئس مثوي الظّالمين.

13. سيد بن طاووس، الإقبال، ج1، ص508_511.

14. شيخ صدوق، كمال الدين، ج1، ص330؛ ... فيا طوبي لك إن أدركته و يا طوبي لمن أدركه.

15. مجلسي، همان، ج52، ص243؛ إني لو أدركت لأبقيت نفسي لصاحب هذا الأمر.

16. محدث قمي، مفاتيح الجنان، فرازي از زيارت حضرت صاحب الزمان(ع)؛ اللّهمّ أرني الطّلعة الرّشيدة، و العزّة الحميدة. و اكحل ناظري بنظره منّي إليه.

17. همان؛ اللّهمّ أرنا وجه وليّك الميمون في حياتنا و بعد المنون.

18. مسعودي، علي بن الحسن، اثبات الوصيّة، ص262.

19. شيخ صدوق، همان، باب 45. ص526، ح44.

20. ميرزا حسين نوري، نجم الثاقب: در احوال حضرت ولي عصر(ع)، ص721.

21. عالم رباني مرحوم آيت الله محمد جواد انصاري همداني در سال 1380 ق. ولادت يافته و رحلتش در سال 1339 ش. اتفاق افتاده است. مقبره ايشان در مقابل صحن حضرت علي بن جعفر(ع) در شهر مقدس قم است.

22. مهدي طيب، مصباح الهدي، ص318.

23. تنگابني، ميرزا محمد، قصص العلماء، ص355_364.

24. مجلسي، همان، ج52، ص255.

25. كليني، الكافي، ج8، كتاب

الحجّة، ص124، ح885.

26. مجلسي، همان.

27. همان، ج51، ص350.

28. حر عاملي، وسائل الشيعة، ج8، ص96، ج9.

29. مجلسي، همان، ج52، ص169.

30. روزي سيد بحرالعلوم(ره) وارد حرم اميرمؤمنان(ع) مي شود و به ناگاه اين دو مصراع را بر زبان جاري مي سازد و چون از علت آن مي پرسند، مرحوم سيد مي گويد: چون به حرم وارد شدم، حضرت حجت(ع) را ديدم كه بالاي سر حضرت با صدايي بلند قرآن تلاوت مي كند. از اين رو اين بيت بر زبانم جاري گشت. علي لو، سيد بحرالعلوم درياي بي ساحل، ص99.

31. حسين گنجي، ارتباط معنوي با حضرت مهدي(ع)، ص22.

32. مهدي طيب، همان، ص321.

35. حر عاملي، اثبات الهداة، ج3، ص495.

36. شيخ صدوق، همان، ص268.

37. فرازي از دعاي افتتاح.

38. اين اشعار از فقيه و اصولي بزرگ جناب آيت الله شيخ محمد حسين غروي اصفهاني متخلص به «مفتقر» است.

نجات از مرگ حتمي

آقاي شيخ علي يزدي حائري در كتاب الزام الناصب مي نويسد: در سال معروف به «غريقيه»1 من هم با عيال و اثاثية زيادي به همراه عموي خود به نام «حاج عبدالحسين» از كربلاي معلا خارج شديم و تا نزديكي سدي كه به دستور مرحوم «حاج عبدالحسين شيخ العراقين(ره)» بنا شده بود، رفتيم.

ناگهان هوا دگرگون شد و بادهاي سخت و شديدي وزيدن گرفت. گرد و خاكي ايجاد شد و ابرهاي قطعه قطعه در هوا نمايان گشته و سپس متراكم شدند. رفته رفته نم نم باران، باريدن گرفت تا آن كه باران شديد شد و به تگرگ مبدل گرديد. هر دانة تگرگي كه از آسمان مي آمد به اندازه نارنج كوچك يا گردوي بزرگي بود!

بلا بر ما نازل، وضعيت ما وخيم و دنيا بر ما تنگ شده بود. مطمئن شده بوديم كه هلاك خواهيم شد. بسياري

از چهارپايان از آن تگرگ، مردند و همة مردم مضطرب شدند. بعضي از آن تگرگ ها كه به سر افراد مي خورد، آن ها را به هلاكت مي رساند. بعضي از مردم هم منتظر بودند تا ببينند چه وقت تگرگ به سرشان برخورد مي كند. عده اي هم مثل ديوانگان به اين طرف و آن طرف مي دويدند، به اميد آن كه از اين مهلكه جان سالم به در برند.

سرما به حدي شديد شده بود كه دست و پاي همگي مثل چوب خشك گرديد و چهارپايان از حركت بازماندند. به عمويم گفتم كاري كن كه به مركز «سليمانيه» برسي. بعد به جايي كه قايق ها توقف مي كنند برو و صاحبان آن ها را خبر كن، شايد بيايند و ما را ببرند و از هلاكت رها شويم.

عمويم _ حاج عبدالحسين _ به هر كيفيتي بود خود را به «سليمانيه» رساند اما در آن جا هيچ قايق و قايق راني نديده بود. و از شدت نااميدي توان بازگشت به سمت ما را نداشت.

به هر حال؛ بال هاي مرگ بالاي سر ما پهن شده و چنگال خود را به ما نشان مي داد. در اين اثنا به حضرت ولي عصر(ع) متوسل شدم. ناگاه ديدم قايقي در آب و در نزديكي هاي ما ظاهر شد. سيدي ميان آن بود، فكر كردم كه از اهالي كربلا باشد. ايشان با صداي بلند و به فارسي صدا زد: اين حاج شيخ خودمان است. بعد هم با ما تعارف نمود و دستور فرمود كه من و همسرم وارد قايق شويم.

دستور آن سيد جليل را اطاعت نموده و هر طور بود خود را با اثاثيه و عيال و اطفال به او رساندم. ايشان هم حركت

كردند تا اين كه ما را به سليمانيه رساندند. حدود پانصد نفر از زوار به سبب تگرگ ها از دار دنيا رفتند. من هم تا مدت ها متوجه توسل و استغاثة خود نشدم، مگر پس از مدتي كه فهميدم و دانستم كه آن سيد، همان بزرگوار(ع) بوده است.1 پي نوشت:

* بركات حضرت ولي عصر(ع)، ص144؛ العبقري الحسان، ج2، ص198.

1. در آن سال نزديك به پانصد نفر از زوار اميرالمؤمنين(ع) كه در مسير كربلا به نجف اشرف، براي درك زيارت روز مبعث آمده بودند در شط كوفه غرق شدند.

منجي موعود در كتاب هاي مقدس

سيد اسدالله هاشمي شهيدي اشاره:

در كتاب هاي مذهبي مقدسي كه در ميان هنديان به عنوان كتاب هاي آسماني شناخته شده و آورندگان اين كتاب ها به عنوان پيامبر شناخته مي شوند، تصريحات زيادي به وجود مقدس مهدي موعود(ع) و ظهور مبارك آن حضرت شده است كه قسمتي از آن ها از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد. الف) كتاب اوپانيشاد

در كتاب اوپانيشاد كه يكي از كتب معتبر و از منابع هندوها به شمار مي رود، بشارت ظهور مهدي موعود(ع) چنين آمده است:

«اين مظهر ويشنو (مظهر دهم) در انقضاي كلي يا عصر آهن، سوار بر اسب سفيدي، در حالي كه شمشير برهنه درخشاني به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد ظاهر مي شود، و شريران را تماماً هلاك مي سازد، و خلقت را از نو تجديد، و پاكي را رجعت خواهد داد . . . اين مظهر دهم در انقضاي عالم ظهور خواهد كرد»1. ب) كتاب باسك

در كتاب باسك كه از كتب مقدس آسماني هندوهاست، بشارت ظهور حضرت ولي عصر(ع) چنين آمده است.

«دور دنيا تمام شود به پادشاه عادلي در آخرالزمان، كه پيشواي ملائكه و پريان و آدميان باشد، و

حق و راستي با او باشد، و آنچه در دريا و زمين ها و كوه ها پنهان باشد همه را بدست آورد، و از آسمان ها و زمين و آنچه باشد خبر دهد، و از او بزرگ تر كسي به دنيا نيايد».2 ج) كتاب پاتيكل

در كتاب پاتيكل كه از كتب مقدسه هنديان مي باشد و صاحب اين كتاب از اعاظم كفره هند است و به گمان پيروانش، صاحب كتاب آسماني است، بشارت ظهور مبارك حضرت مهدي(ع) چنين آمده است:

«چون مدت روز تمام شود، دنياي كهنه نو شود و زنده گردد، و صاحب ملك تازه پيدا شود از فرزندان دو پيشواي بزرگ جهان كه يكي «ناموس آخرالزمان» و ديگري «صديق اكبر». يعني وصي بزرگ تر وي كه «پشن» نام دارد. و نام آن صاحب ملك تازه، «راهنما» است، به حق، پادشاه شود، و خليفه «رام» باشد، و حكم براند، و او را معجزه بسيار باشد. هر كه پناه به او برد و دين پدران او اختيار كند، سرخ روي باشد در نزد رام».

و دولت او بسيار كشيده شود، و عمر او از فرزندان «ناموس اكبر» زياده باشد، و آخر دنيا به او تمام شود. و از ساحل درياي محيط و جزاير سرانديب و قبر بابا آدم(ع) و از جبال القمر تا شمال هيكل زهره، تا سيف البحر و اقيانوس را مسخر گرداند، و بتخانه «سومنات» را خراب كند. و «جگرنات» [جگرنات به لغت سانسكريت نام بتي است كه هندوها آن را مظهر خدا مي دانند] به فرمان او به سخن آيد و به خاك افتد، پس آن را بشكند و به درياي اعظم اندازد، و هر بتي كه در هر جا

باشد بشكند»3.

از آن جا كه در اين بشارت، الفاظ و تعابيري به كار رفته است كه امكان دارد براي بعضي از خوانندگان نا مفهوم باشد بعضي از آن ها را جهت روشن تر شدن مطلب توضيح مي دهيم:

1. مقصود از «ناموس آخرالزمان»، ناموس اعظم الهي، پيامبر خاتم حضرت محمد بن عبدالله(ص) است.

2. پشن، نام هندي حضرت علي بن ابي طالب(ع) است.

3. صاحب ملك تازه، آخرين حجت خداوند حضرت ولي عصر(ع) است و راهنما، نام مبارك آن حضرت(ع) است كه بزرگ ترين نماينده راهنمايان الهي و نام مقدس وي نيز، هادي و مهدي و قائم به حق است.

4. كلمه «رام» به لغت «سانسكريتي» نام اقدس حضرت احديت (خدا) است.

5. اين جمله «هر كه به او پناه برد، و دين پدران او اختيار كند، در نزد رام، سرخ روي باشد» صريح است در اين كه، حضرت مهدي(ع) جهانيان را به دين اجداد بزرگوارش _ اسلام _ دعوت مي كند.

6. سومنات، بنا به نوشته دهخدا، در كتاب لغت نامه بتخانه اي بوده است در «گجرات». و گويند: سلطان محمود غزنوي آن را خراب كرد، و «منات» را كه از بت هاي مشهور است و در آن بتخانه بود، شكست. و گويند: اين لغت هندوي است كه مفرّس شده و آن نام بتي بود، و معني تركيبي آن «سوم، نات» است: نمونه قمر، زيرا «سوم» به لغت هندوي قمر را گويند، و نات، تعظيم است. براي اطلاع بيشتر به لغت نامه دهخدا، ماده «سومنات» مراجعه فرماييد.

7. و اما «جگرنات» به لغت سانسكريتي، نام بتي است كه هندوها آن را مظهر خدا مي دانند. د) كتاب وشن جوك

در كتاب جوك

كه رهبر جوكيان هندو است و او را پيامبر مي دانند، در باره بشارت ظهور حضرت بقيةالله(ع) و رجعت گروهي از اموات در دوران حكومت عدالت گستر آن حضرت، چنين آمده است:

«آخر دنيا به كسي برگردد كه خدا را دوست مي دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او «خجسته» و «فرخنده» باشد. خلق را، كه در دين ها اختراع كرده و حق خدا و پيامبر را پايمال كرده اند، همه را زنده گرداند و بسوزاند، و عالم را نو گرداند، و هر بدي را سزادهد، و يك «كرور» دولت او باشد كه عبارت از چهار هزار سال است، خود او و اقوامش پادشاهي كنند»4.

دو كلمه «فرخنده» و «خجسته» در عربي به (محمد و محمود) ترجمه مي شود و اين هر دو اسم، نام مبارك حضرت مهدي(ع) مي باشد، و شايد هم اشاره به «محمّد» و «احمد» باشد؛ زيرا در روايات اسلامي وارد شده است كه حضرت مهدي(ع)دو نام دارد، يكي مخفي و ديگري ظاهر است، نامي كه مخفي است «احمد» و آن كه ظاهر است «محمد» مي باشد

.

ه_) در كتاب ديد

در كتاب ديد كه از كتب مقدس هنديان است بشارت ظهور مبارك امام عصر(ع) چنين آمده است:

«پس از خرابي دنيا، پادشاهي در آخرالزمان پيدا شود كه پيشواي خلايق باشد، و نام او «منصور» باشد و تمام عالم را بگيرد، و به دين خود در آورد، و همه كس را از مؤمن و كافر بشناسد، و هر چه از خدا بخواهد بر آيد».5

در برخي از روايات اسلامي، «منصور»، يكي از اسامي مبارك حضرت مهدي(ع) خوانده، و آيه شريفه:

و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لوليّه

سلطاناً فلا يسرف في القتل إنّه كان منصوراً6.

و هر كس مظلوم كشته شود، به سرپرست وي قدرتي داده ايم. پس [او] نبايد در قتل زياده وري كند، زيرا او ياري شده است.

به آن حضرت تفسير شده، زيرا آن يگانه باز مانده حجج الهي، وليّ خون مظلومان و منصور و مؤيّد از جانب خداوند است. و) كتاب دادتگ

در كتاب دادتگ كه از كتب مقدس برهمائيان هند است، بشارت ظهور مبارك حضرت قائم(ع) چنين آمده است:

«بعد از آن در آخرالزمان كه مسلماني به هم رسد و اسلام در ميان مسلمانان به واسطة ظلم ظالمان و فسق عالمان و تعدّي حاكمان و رياي زاهدان و بي ديانتي امينان و حسد حاسدان محو شود و به جز نام از آن چيزي نماند، و دنيا مملو از ظلم و ستم شود، و پادشاهان، ظالم و بي رحم شوند، و رعيّت بي انصاف گردند و در خرابي يكديگر كوشند و عالم را كفر و ضلالت و فساد بگيرد، دست حق به در آيد، و جانشين آخر «ممتاطا» (در زبان هندي به معني «محمد» است) ظهور كند و مشرق و مغرب عالم را بگيرد و همه جا (همه جهان) را بگردد... و خلايق را هدايت كند، و آن در حالتي باشد كه تركان، امير مسلمانان باشند، و اوغير از حق و راستي از كسي قبول نكند».7 ز) كتاب ريك ودا

در كتاب ريك ودا كه يكي از كتب مقدس هند است، بشارت ظهور آن حضرت(ع) چنين آمده است:

«ويشنو، در ميان مردم ظاهر مي گردد... او از همه كس قوي تر ونيرومندتر است... در يك دست «ويشنو» (نجات دهنده) شمشيري به مانند ستاره دنباله دار

و در دست ديگر انگشتري درخشنده دارد هنگام ظهور وي، خورشيد و ماه تاريك مي شوند و زمين خواهد لرزيد»8. ح) كتاب شاكموني

در كتاب شاكموني كه به اعتقاد كفره هند، پيغمبر صاحب كتاب است و مي گويند: وي بر اهل خطا و ختن مبعوث بوده است، بشارت ظهور آخرين حجت خدا(ع) چنين آمده است:

«پادشاهي و دولت دنيا به فرزند سيّد خلايق دو جهان «گشن» بزرگوار تمام شود، و او كسي باشد كه بر كوه هاي مشرق و مغرب دنيا حكم براند و فرمان كند، و بر ابرها سوار شود، و فرشتگان كاركنان او باشند، و جنّ و انس در خدمت او شوند، و از «سودان» كه زير خط «استوا» است تا سرزمين «تسعين» كه زير قطب شمالي است و ماوراي بحار و ماوراي اقليم هفتم و گلستان ارم تا باغ شداد را صاحب شود، و دين خدا يك دين شود و دين خدا زنده گردد، و نام او «ايستاده» باشد، و خداشناس باشد».

«گشن» در لغت هندي نام پيامبر اسلام(ص) است كه در بشارت فوق، فرزند برومند وي را به نام «ايستاده» و «خدا شناس» ناميده، چنان كه شيعيان او را «قائم(ع)» و مهدي(ع) مي خوانند.

كتاب تورات

الف) زبور داوود: در زبور حضرت داود(ع) كه تحت عنوان «مزامير» در لابلاي كتب «عهد عتيق» آمده، نويدهايي در باره ظهور حضرت مهدي(ع) به بيان هاي گوناگون داده شده است و مي توان گفت: در هر بخشي از «زبور» اشاره اي به ظهور مبارك آن حضرت، و نويدي از پيروزي صالحان بر شريران و تشكيل حكومت واحد جهاني و تبديل اديان و مذاهب مختلف به يك دين محكم و آيين جاويد و مستقيم،

موجود است.

«زيرا كه شريران منقطع مي شوند. اما متوكلان به خداوند، ... متواضعان وارث زمين شده از كثرت سلامتي متلذذ خواهند شد. شرير به خلاف صادق افكار مذمومه مي نمايد، و دندان هاي خويش را بر او مي فشارد. خداوند به او متبسم است چون كه مي بيند كه روز او مي آيد شريران شمشير را كشيدند و كمان را چلّه كردند تا آن كه مظلوم و مسكين را بيندازند، و كمان هاي ايشان شكسته خواهد شد. كمي صديق از فراواني شريران بسيار بهتر است. چون كه بازوهاي شريران شكسته مي شود و خداوند صديقان را تكيه گاه است.

خداوند روزهاي صالحان را مي داند و ميراث ايشان ابدي خواهد بود. در زمان «بلا» خجل نخواهند شد، و در ايام قحطي سير خواهند بود لكن شريران هلاك خواهند شد، و دشمنان خداوند، مثل پيه بره ها فاني بلكه مثل دود تلف خواهند شد؛ زيرا متبركان خداوند، وارث زمين خواهند شد، اما ملعونان وي منقطع خواهند شد. صديقان وارث زمين شده، تا ابد در آن ساكن خواهند شد. به خداوند پناه برده، راهش را نگاهدار كه تو را به وراثت زمين بلند خواهند كرد و در وقت منقطع شدن شريران اين را خواهي ديد اما عاصيان، مستأصل، و شريران منقطع خواهند شد»9.

ب) كتاب اشعياي نبي

در كتاب اشعياي نبي كه يكي از پيامبران پيرو تورات است، بشارت فراواني در مورد ظهور حضرت مهدي(ع) آمده است كه جهت استدلال به كتاب مزبور، نخست فرازي از آن بشارت ها را نقل نموده، و برخي از نكات آن را توضيح مي دهيم تا معلوم شود كه مسلمانان در باره عقيده به ظهور يك مصلح جهاني تنها نيستند، بلكه همه اهل

كتاب در اين عقيده با مسلمانان اشتراك نظر دارند.

در فرازي از بشارت كتاب اشعيا چنين آمده است:

«و نهالي از تنه «يسي»10 بيرون آمده، شاخه اي از ريشه هايش خواهد شكفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت. يعني روح حكمت و فهم و روح مشورت و قوّت و روح معرفت و ترس خداوند و خوشي او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤيت چشم خود، داوري نخواهد نمود و بر وفق سمع گوش هاي خويش، تنبيه نخواهد نمود؛ بلكه مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حكم خواهد نمود . . . كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت.

و گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير پرواري با هم. و طفل كوچك آن ها را خواهد راند و گاو با خرس خواهد چريد و بچه هاي آن ها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاو كاه خواهد خورد، و طفل شير خوره بر سوراخ مار بازي خواهد كرد، و طفل از شير باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعي خواهد گذاشت، و در تمامي كوه مقدس من، ضرر و فسادي نخواهند كرد؛ زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود مثل آب هايي كه دريا را مي پوشاند»11. ج) كتاب بوئيل نبي

در كتاب بوئيل نبي كه از پيامبران پيرو تورات است، بشارت ظهور حضرت مهدي(ع) و نزول حضرت عيسي(ع) و محاكمه اسرائيل در آن روز سرنوشت ساز، چنين آمده است:

«آن گاه جميع امت ها را جمع كرده به وادي «يهوشافاظ»12 فرود خواهم آورد

و در آن جا با ايشان درباره قوم خود و ميراث خويش، اسرائيل رامحاكمه خواهم نمود، زيرا كه ايشان را در ميان امت ها پراكنده ساخته و زمين مرا تقسيم نموده اند و بر قوم من قرعه انداخته و پسري در عوض فاحشه داده و دختري به شراب فروخته اند تا بنوشند»13. د) در كتاب زكرياي نبي

در كتاب زكرياي نبي كه يكي از پيامبران بزرگ بني اسرائيل و از انبياي پيرو تورات است، بشارت ظهور آن يگانه منجي عالم چنين آمده است:

«اينك روز خداوند مي آيد و غنيمت تو در ميانت تقسيم خواهد شد. و جميع امت ها را به ضدّ اورشليم براي جنگ جمع خواهم كرد، و شهر را خواهند گرفت و خانه ها را تاراج خواهند نمود، و زنان را بي عصمت خواهند كرد، و نصف اهل شهر به اسيري خواهند رفت، و بقيّه قوم از شهر منقطع خواهند شد.

و خداوند بيرون آمده با آن قوم ها مقاتله خواهد نمود چنان كه در روز جنگ مقاتله نمود، و در آخر آن روز پاي هاي او بر كوه زيتون كه از طرف مشرق به مقابل اورشليم است خواهد ايستاد . . . و آن يك روز معروف خداوند خواهد بود . . . و «يَهْوه» (خدا) بر تمامي زمين پادشاه خواهد بود. و در آن روز يَهْوة واحد خواهد بود و اسم او واحد»14.

در اين جا لازم است اين نكته را توضيح دهيم كه در كتب عهدين (يعني تورات و انجيل) كلمه «خداوند» بيشتر در مورد حضرت عيسي(ع) به كار مي رود، كه در اين جا نيز چنين شده است. و جالب اين كه در اين فراز بشارت كه

از تورات نقل كرديم، محل فرود آمدن حضرت عيسي و يوم الله بودن آن روز و جهاني شدن اسلام و سقوط رژيم اشغالگر قدس دقيقاً با روايات اسلامي مطابقت دارد. ه_) كتاب حزقيال نبي

در اين كتاب در مورد واقعة ظهور و سرنوشت اسرائيل و جهاني شدن آيين توحيد، و اجراي احكام و حدود الهي در آن عصر درخشان، چنين آمده است:

«... و تو اي پسر انسان! يهوه (خدا) چنين مي فرمايد: كه به هر جنس مرغان و به همه حيوانات صحرا بگو: جمع شويد و بياييد و نزد قرباني من كه آن را براي شما ذبح مي نمايم فراهم آييد. قرباني عظيمي بر كوه هاي اسرائيل، تا گوشت بخوريد و خون بنوشيد.

و يهوه مي گويد: كه بر سفره من از اسبان و سواران و جباران و همه مردان جنگي سير خواهيد شد. و من جلال خود را در ميان امت ها قرار خواهم داد و جميع امت ها داوري مرا كه آن را اجرا خواهم داشت و دست مرا كه برايشان فرود خواهم آورد، مشاهده خواهند نمود. و خاندان اسرائيل از آن روز و بعد، خواهند دانست كه يهوه _ خداي ايشان _ من هستم. و امت ها خواهند دانست كه خاندان اسرائيل به سبب گناه خودشان جلاي وطن گرديدند؛ زيرا كه به من خيانت ورزيدند»15. و) كتاب حجي نبي

در اين كتاب نيز كه يكي از كتاب هاي انبياي پيرو تورات است، بشارت ظهور بدين گونه آمده است:

«يهوه صبايوت چنين مي گويد: يك دفعه ديگر _ و آن نيز بعد از اندك زماني _ آسمان ها و زمين و دريا و خشكي را متزلزل خواهم ساخت، و تمامي امت ها را متزلزل

خواهم ساخت، و فضيلت جميع امت ها خواهد آمد . . . اين خانه را از جلال خود پر خواهم ساخت . . . جلال آخر اين خانه از جلال نخستينش عظيم تر خواهد بود، و در اين مكان سلامتي را خواهم بخشيد»16. ز) كتاب صفيناي نبي

در اين كتاب كه يكي از كتب انبياي پيرو تورات است، بشارت ظهور حضرت ولي عصر(ع) چنين آمده است:

«...خداوند در اندرونش عادل است و بي انصافي نمي نمايد. هر بامداد حكم خود را روشن مي سازد و كوتاهي نمي كند، اما مرد ظالم حيا را نمي داند. امت ها را منقطع ساخته ام كه برج هاي ايشان خراب شده است و كوچه هاي ايشان را چنان ويران كرده ام كه عبور كننده نباشد. شهرهاي ايشان چنان منهدم گرديده است كه نه انساني و نه ساكني باقي مانده است. و گفتم: كاش كه از من مي ترسيدي و تأديب را مي پذيرفتي... .

بنابر اين، خداوند مي گويد: براي من منتظر باشيد تا روزي كه به جهت غارت برخيزم زيرا كه قصد من اين است كه امت ها را جمع نمايم و ممالك را فراهم آورم تا غضب خود و تمامي حدّت خشم خويش را بر ايشان بريزم، زيرا كه تمامي جهان به آتش غيرت من سوخته خواهد شد زيرا كه در آن زمان، زبان پاك به امت ها باز خواهم داد تا جميع ايشان اسم يهوه _ خدا _ را بخوانند و به يك دل او را عبادت نمايند»17. ح) كتاب دانيال نبي

در كتاب دانيال نبي نيز بشارت ظهور منجي مطابق بشارات انبياي گذشته، چنين آمده است:

«... امير عظيمي كه براي پسران قوم تو ايستاده قائم است، خواهد برخاست. و چنان زمان تنگي

خواهد شد كه از حيني كه امتي به وجود آمده است تا امروز نبوده، و در آن زمان هر يك از قوم تو، كه در دفتر مكتوب يافت شود رستگار خواهد شد. و بسياري از آناني كه در خاك زمين خوابيده اند بيدار خواهند شد، اما اينان به جهت حيات جاوداني و آنان به جهت خجالت و حقارت جاوداني. و حكيمان مثل روشنايي افلاك خواهند درخشيد، و آناني كه بسياري را به راه عدالت رهبري مي نمايند مانند ستارگان خواهند بود تا ابد الآباد.

اما تو اي دانيال ! كلام را مخفي دار و كتاب را تا زمان آخر مُهر كن. بسياري به سرعت تردد خواهند نمود و علم افزوده خواهد گرديد ... خوشا به حال آن كه انتظار كشد»18.

در اين بشارت نكات چندي وجود دارد كه برخي از آن ها را به طور اختصار توضيح مي دهيم:

1. شخص مورد بشارت كه در نخستين فراز بشارت مزبور به عنوان «ايستاده» از او تعبير شده است، قائم آل محمد(ع) است كه بزرگ ترين نماينده انبياي الهي است، و دعوت تمام پيامبران خدا را يكجا در حكومت حقّه خود آشكار ساخته، آيين الهي را بر سرتاسر كره خاكي حكم فرما مي نمايد.

2. منظور از «زمان تنگي»، زمان بيدادگري ها، سختي ها، فشارها، ظلم و ستم هايي است كه قبل از ظهور آن حضرت در سراسر جهان پيدا مي شود، چنان كه در روايات اسلامي آمده است:

يملأ الأرض قسطاً و عدلا كما ملئت جوراً و ظلماً.

3. منظور از: «آناني كه در خاك زمين خوابيده اند»، گروهي از اموات مي باشند كه در دولت حضرت مهدي(ع) زنده مي شوند، و برخي از آنان از ياران آن حضرت

مي گردند و در ركاب حضرتش مي جنگند و برخي ديگر به سزاي اعمال ناشايست خود مي رسند.

در اين زمينه، روايات بسياري از ائمه معصومين(ع) رسيده است كه ما به جهت اختصار از ذكر آن ها خودداري مي نماييم، و علاقمندان مي توانند به كتاب هايي كه دربارة «رجعت» نگاشته شده، مراجعه فرمايند.

كتاب انجيل

بر اساس بشارات فراواني كه در كتاب انجيل آمده است، حضرت مسيح(ع) به دنبال قيام حضرت قائم(ع) در «فلسطين» آشكار خواهد شد و به ياري آن حضرت خواهد شتافت، و پشت سر حضرتش نماز خواهد گزارد، تا يهوديان و مسيحيان و پيروان وي تكليف خويش را بدانند و به اسلام بگروند و حامي حضرت مهدي(ع) گردند. از اين رو، در آخرين روزهاي زندگي _ و شايد در طول دوران حيات _ به ياران و شاگردان خود توصيه ها و سفارش هاي اكيدي دربارة بازگشت خود به زمين نموده و آنان را در انتظار گذارده و امر به بيداري و هوشياري و آمادگي فرموده است كه ما به جهت اثبات اين مدعا و بيداري مسلمانان قسمتي از آن ها را در اين جا مي آوريم.

اينك متن برخي از آن بشارات كه در انجيل آمده است: الف) انجيل متّي :

«پس عيسي از هيكل بيرون شده برفت، و شاگردانش پيش آمدند تا عمارت هاي هيكل را بدو نشان دهند. عيسي ايشان را گفت: آيا همه اين چيزها را نمي بينيد؟ هر آينه به شما مي گويم: در اين جا سنگي بر سنگي گذارده نخواهد شد كه به زير افكنده نشود. و چون به كوه زيتون نشسته بود شاگردانش در خلوت نزد وي آمده گفتند: به ما بگو كه اين اُمور كي واقع مي شود؟ و

نشان آمدن تو و انقضاي عالم چيست؟

عيسي در جواب ايشان گفت: زنهار كسي شما را گمراه نكند. از آن رو كه بسا به نام من آمده، خواهند گفت كه من مسيح هستم و بسياري را گمراه خواهند كرد. و جنگ ها و اخبار جنگ ها را خواهيد شنيد، زنهار مضطرب مشويد زيرا كه وقوع اين همه لازم است ليكن انتها هنوز نيست، زيرا قومي با قومي و مملكتي با مملكتي مقاومت خواهند نمود و قحطي ها و وباها و زلزله ها در جاي ها پديد آيد... .

آن گاه اگر كسي به شما گويد: اينك مسيح در اين جا يا در آن جا است باور مكنيد زيرا كه مسيحان كاذب و انبياي كذبه ظاهر شده علامات و معجزات عظيمه چنان خواهند نمود كه اگر ممكن بودي برگزيدگان را نيز گمراه كردندي. اينك شما را پيش خبر دادم.

پس اگر شما را گويند: اينك در صحراست بيرون مرويد، يا آن كه در خلوت است باور مكنيد زيرا

هم چنان كه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر مي شود ظهور پسر انسان نيز چنين خواهد شد...

و فوراً بعد از مصيبت آن ايام، آفتاب تاريك گردد و ماه نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ريزند، و قوت هاي افلاك متزلزل گردد. آن گاه علامت پسر انسان در آسمان پديد گردد، و در آن وقت جميع طوايف زمين سينه زني كنند و پسر انسان را ببينند كه بر ابرهاي آسمان با قوّت و جلال عظيم مي آيد... .

پس از درخت انجير مثلش را فرا گيريد كه چون شاخه اش نازك شده برگ ها مي آورد مي فهميد كه تابستان نزديك است. هم چنين شما نيز

چون اين همه را ببينيد بفهميد كه نزديك _ بلكه بر در _ است. هر آينه به شما مي گويم... .

آسمان و زمين زايل خواهد شد ليكن سخنان من هرگز زايل نخواهد شد.

اما از آن روز و ساعت هيچ كس اطلاع ندارد حتي ملائكه آسمان جز پدر من و بس ليكن چنان كه ايام نوح بود ظهور پسر انسان نيز چنان خواهد بود... .

پس بيدار باشيد زيرا كه نمي دانيد در كدام ساعت خداوند شما مي آيد. ليكن اين را بدانيد كه اگر صاحبخانه مي دانست در چه هنگامي از شب دزد مي آيد، بيدار مي ماند و نمي گذاشت كه به خانه اش نقب زند.

لذا شما نيز حاضر باشيد، زيرا در ساعتي كه گمان نبريد پسر انسان مي آيد پس آن غلام امين و دانا كيست كه آقايش او را بر اهل خانه خود بگمارد تا ايشان را در وقت معين خوراك دهد. خوشا به حال آن غلامي كه چون آقايش آيد او را در چنين كار مشغول يابد»19.

«اما چون پسر انسان در جلال خود با جميع ملائكه مقدس خويش آيد آن گاه بر كرسي جلال خود خواهد نشست. و جميع امت ها در حضور او جمع شوند و آن ها را از همديگر جدا مي كند به قسمي كه شبان ميش ها را از بزها جدا مي كند و ميش ها را بر دست راست و بزها را بر چپ خود قرار دهد. آن گاه پادشاه به اصحاب طرف راست گويد: بياييد اي بركت يافتگان از پدر من ! و ملكوتي را كه از ابتداي عالم براي شما آماده شده است، به ميراث گيريد»20.

«عيسي ايشان را گفت: هر آينه به شما مي گويم: شما كه مرا متابعت

نموده ايد، در معاد وقتي كه پسر انسان بر كرسي جلال خود نشيند، شما نيز به دوازده كرسي نشسته، بر دوازده سبط اسرائيل داوري خواهيد نمود. و هر كه به خاطر اسم من خانه ها يا برادران يا خواهران يا پدر يا مادر يا زن يا فرزندان يا زمين ها را ترك كرد، صد چندان خواهد يافت و وارث حيات جاوداني خواهد گشت»21. ب) انجيل مَرْقُس:

«و چون او _ عيسي _ از هيكل بيرون مي رفت يكي از شاگردانش بدو گفت: اي استاد ! ملاحظه فرما چه نوع سنگ ها و چه عمارت ها است!

عيسي در جواب وي گفت: آيا اين عمارت هاي عظيمه را مي نگري. بدان كه سنگي بر سنگي گذارده نخواهد شد مگر آن كه به زير افكنده شود.

و چون او بر كوه زيتون مقابل هيكل نشسته بود... از وي پرسيدند: ما را خبر ده كه اين امور كي واقع مي شود؟ و علامت نزديك شدن اين امور چيست؟

آن گاه عيسي در جواب ايشان سخن آغاز كرد كه: زنهار كسي شما را گمراه نكند. زيرا كه بسياري به نام من آمده خواهند گفت كه: من هستم، و بسياري را گمراه خواهند نمود. اما چون جنگ ها و اخبار جنگ ها را بشنويد مضطرب مشويد زيرا كه وقوع اين حوادث ضروري است. ليكن انتها هنوز نيست. زيرا كه امتي بر امتي و مملكتي بر مملكتي خواهند بر خاست، و زلزله ها در جاي ها حادث خواهد شد و قحطي ها و اغتشاش ها پديد مي آيد، ... ليكن شما از براي خود احتياط كنيد... .

ولي از آن روز و ساعت غير از پدر هيچ كس اطلاع ندارد نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم.

پس بر حذر و بيدار شده، دعا كنيد زيرا نمي دانيد كه آن وقت كي مي شود.

مثل كسي كه عازم سفر شده خانه خود را واگذارد و خادمان خود را قدرت داده هر يكي را به شغلي خاص مقرر نمايد و دربان را امر فرمايد كه بيدار بماند. پس بيدار باشيد ! زيرا نمي دانيد كه در چه وقت صاحبخانه مي آيد. در شام يا نصف شب يا بانگ خروس يا صبح. مبادا ناگهان آمده شما را خفته يابد. اما آنچه به شما مي گويم به همه مي گويم بيدار باشيد !»22. ج) انجيل لوقا :

«كمرهاي خود را بسته، چراغ هاي خود را افروخته بداريد. و شما مانند كساني باشيد كه انتظار آقاي خود را مي كشند، كه چه وقت از عروسي مراجعت كند، تا هر وقت آيد و در را بكوبد بي درنگ براي او باز كنند. خوشا به حال آن غلامان كه آقاي ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد . . . پس شما نيز مستعد باشيد; زيرا در ساعتي كه گمان نمي بريد پسر انسان مي آيد»23.

«و در آفتاب و ماه و ستارگان علاماتي خواهد بود و بر زمين، تنگي و حيرت از براي امت ها روي خواهد نمود، به سبب شوريدن دريا و امواجش. و دل هاي مردم ضعف خواهد كرد از خوف و انتظار آن وقايعي كه بر ربع مسكون ظاهر مي شود، زيرا قوت آسمان متزلزل خواهد شد. و آن گاه پسر انسان را خواهند ديد كه بر، ابري سوار شده با قوّت و جلال عظيم مي آيد»24.

همانگونه كه قبلا توضيح داديم مقصود از «پسر انسان» حضرت مسيح(ع) نيست، زيرا مطابق نوشته مستر هاكس آمريكايي در «قاموس كتاب مقدس»

اين عبارت هشتاد بار در انجيل و ملحقات آن (عهد جديد) آمده است كه فقط سي مورد آن با حضرت عيساي مسيح(ع) قابل تطبيق است». و اما پنجاه مورد ديگر از نجات دهنده اي سخن مي گويد كه در آخر زمان و پايان روزگار ظهور خواهد كرد و حضرت عيسي(ع) نيز با او خواهد آمد، و او را جلال و عظمت خواهد داد، و از ساعت و روز ظهور او جز خداوند _ تبارك و تعالي _ كسي اطلاع ندارد، و او كسي جز خرين حجت خدا(ع) نخواهد بود. ه_) انجيل يوحَنّا :

و بدو قدرت بخشيده است كه داوري هم بكند زيرا كه پسر انسان است. و از اين تعجب مكنيد، زيرا ساعتي مي آيد كه در آن جميع كساني كه در قبور مي باشند آواز او را خواهند شنيد و بيرون خواهند آمد، هر كه اعمال نيكو كرد براي قيامت حيات، و هر كه اعمال بد كرد به جهت قيامت داوري».

مكاشفه يوحَنّا: «و ديدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبي سفيد كه سوارش امين و حق نام دارد و به عدل داوري و جنگ مي نمايد و چشمانش چون شعله آتش، و بر سرش افسرهاي بسيار و اسمي مرقوم دارد كه جز خودش هيچكس آن را نمي داند و جامه خون آلود _ سرخ _ در بر دارد و نام او را كلمه خدا مي خوانند. ولشكرهايي كه در آسمانند بر اسب هاي سفيد، و به كتان سفيد و پاك ملبس از عقب او مي آمدند. و از دهانش شمشيري تيز بيرون مي آيد تا به آن امت ها را بزند و آن ها را به عصاي آهنين حكمراني خواهد نمود... و ديدم فرشته اي را

در آفتاب ايستاده كه به آواز بلند تمامي مرغاني را كه در آسمان پرواز مي كنند ندا كرده مي گويد: بياييد و به جهت ضيافت عظيم خدا فراهم شويد تا بخوريد گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جبّاران را...»25. پي نوشت ها:

1. اوپانيشاد، ترجمه محمد داراشكوه (از متن سانسكريت)، ج 2، ص 637.

2. بشارات عهدين، ص 246؛ علائم الظهور كرماني، ص 18؛ لمعات النور في كيفية الظهور، ج 1، ص 19، نور الانوار، ص 86، نور هفتم.

3. علائم الظهور كرماني ص 17؛ لمعات شيرازي، ج 1، ص 18؛ نور الانوار، نور هفتم؛ بشارات عهدين، ص 246 به نقل از كتاب زبدة المعارف، ذخيرة الالباب و تذكرة الاولياء.

4. بشارات عهدين، ص 272؛ علائم الظهور كرماني، ص 18.

5. بشارات عهدين، ص 245؛ او خواهد آمد، ص66؛ علائم الظهور كرماني، ص 18.

6. سورة اسرا، آية 33، جهت اطلاع بيشتر به كتاب المحجّة، صص129_127 مراجعه فرماييد.

7. علائم الظهور كرماني، ص 18؛ او خواهد آمد، ص 80.

8. او خواهد آمد، ص 65 به نقل از كتاب ريگ ودا، ماندالاي 4 و 16 و 24.

9. عهد عتيق، كتاب مزامير، مزمور 37، بندهاي 9 _ 38.

10. يسي به معناي قوي، پدر حضرت داود و نوه «راعوت» است، و به طوري مشهور بود كه داود را پسر «يسي» مي ناميدند، در صورتي كه خود داود شهرت و شخصيت عظيمي داشته و از پيغمبران بزرگ «بني اسرائيل» بوده است. ( قاموس كتاب مقدس).

11. تورات، كتاب اشعياي نبي، باب 11، پندهاي 1 _ 10، ص 1548، كتاب مقدس.

12. وادي يهوشافاظ، نام صحرايي در نزديكي بيت المقدّس است كه اكنون وادي «قدرون» ناميده مي شود. (لغت

نامه دهخدا، حرف قاف، قدرون، ص 177).

13. كتاب مقدس، كتاب بوئيل نبي، ص 1327، باب 3، بندهاي 2 و 3.

14. همان، كتاب زكرياي نبي، ص 1382، باب 14، بندهاي 10_1.

15. كتاب مقدس، كتاب حزقيال نبي، ص 1265، باب 39،

بند 23_17.

16. قاموس كتاب مقدس، ماده «پسر خواهر»، ص 219.

17. كتاب مقدس، كتاب صفيناي نبي، ص 1363، باب 3، بندهاي 9 _ 5.

18. كتاب مقدس، كتاب دانيال نبي، ص 1309، باب دوازدهم، بندهاي 12 _ 1.

19. كتاب مقدس، انجيل متي، ص 41، باب 24، بندهاي 8 _ 1، 29 _ 23 ، 37 _ 28 و 46 _ 42.

20. كتاب مقدس، انجيل متي، ص 44، باب 25، بندهاي 34 _ 31.

21. انجيل متي، باب 19، بندهاي 28 و 29.

22. 42 _ كتاب مقدس، انجيل مرقس، ص 77، باب 13، بندهاي 1 _ 9 و 32 تا 37.

23. كتاب مقدس، انجيل لوقا، ص 116 باب 12، بندهاي 35 و 36 و 40 _ 37.

24. انجيل لوقا، باب 21، بندهاي 27 _ 25.

25. كتاب مقدس، مكاشفه يوحنّاي رسول، ص 417، باب 19، بندهاي 18 _ 11.

براي امام عليه السلام

اشاره:

نيمه شعبان كه مي رسد به ياد مولا و آقاي مان، در و ديوار شهر را نور باران مي كنيم و چون هميشه ظهور او را انتظار مي كشيم تا به چراغان وجودمان بيايد.

نيمه شعبان كه مي رسد گلاب محمدي را دست به دست مي چرخانيم. عطر علي گونة آن را مي بوييم و نُقل فاطمي آن را دانه به دانه مي چشيم، و چه طعمي!

نيمه شعبان كه مي رسد دست و دل مان به جستجوي بهترين هاست تا ادبي بهشتي را به جا آوريم و هديه اي شايسته پيش كش امام، عليه السلام، نماييم.

آري ميلاد

و هديه همراه يك ديگرند و مشتاقان موعود كه دلواپس اِجابت سبز ايشانند براي مان هديه هاشان را نوشته اند. با هم نظري بر سليقة زيباي اين منتظران مي اندازيم:

من بعد از هر نماز زيارت عاشورا را مي خوانم، هديه اي كوچك براي امام زمان، عليه السلام، و سلامتي ايشان.

من تنها هديه اي كه مي توانم به ايشان بدهم، اعمال صالح و كارهاي نيك است تا شادشان كنم.

اگر امام، عليه السلام، حاضر باشند، بهترين هديه، دادن جانم در ركاب ايشان است.

يك شاخه گل؛ با محبت تمام.

دعا براي ظهور نزديك تر امام زمان، عليه السلام،

صد صلوات به ايشان تقديم مي كنم.

براي ايشان يك بيت شعر مي خوانم:

تنها به ياد او بودن و فكر ظهور او بودن، بهترين هديه است.

يك شال سبز كه لابه لاي آن پر از گل هاي معطر است.

سعي مي كنم آن طور كه مي خواهند باشم.

هديه من به امام، عليه السلام، اين است كه پيرو آن امام غايب باشم.

حفظ پاكي و نماز خواندن.

براي سلامتي امام روزه مي گيرم.

ذكر آياتي از قرآن.

راه شهدا را پيش مي گيرم، تا قلب امام، عليه السلام، را خشنود سازم.

هديه من به امام، عليه السلام، يك سبد پاكي، صداقت، نجابت، دوستي و محبت نسبت به اوست.

امام، عليه السلام، يك آسمان صداقت مي خواهد و يك كوله بار يك رنگي، هر كه اين ها را تهيه كند بهترين هديه را به ايشان داده.

بر دستان و پاهاي ايشان بوسه مي زنم.

يك عبا كه بر دوش مبارك شان بيندازند و قامت نماز ببندند تا به امامت ايشان به نماز بايستيم.

دو ركعت نماز و اعمال شايسته در آن روز.

مقداري پول براي مستمندان.

صلوات براي تعجيل ظهور ايشان.

من مي خواهم با خريدن

چند بسته نقل و شيريني و توزيع آن به صورت صلواتي، به امام هديه بدهم.

نامش را با خطي زيبا مي نويسم كه زيباترين هديه است.

همه جا را چراغاني مي كنم.

دعاي توسل براي آن حضرت مي خوانم.

به آقا، عليه السلام، مي گويم كه مي خواهم خاك كف پاي ايشان باشم. البته اگر لياقت داشته باشم.

جز دست بوسي ايشان واقعاً نمي دانم چطور عشقم را به او ثابت كنم.

به او مي گويم كه چشمان مان مشتاق ديدارش است.

دوست دارم مدتي به ايشان بنگرم و يك شعر زيبا در وصف شان بسرايم.

خانه دلم را به او هديه مي كنم.

زيباترين دسته گل دنيا را مي سازم و به او مي دهم.

يك آسمان ارادت به پايش مي ريزم.

چه هديه اي نثار تو كنم كه لايق تو باشد، وقتي كه خود لايق نيستم.

تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد. «عجّل علي ظهورك يا صاحب الزمان»

قصه هاي خوب

مهدي آذيزي امانتداري

عبدا... بن سنان خزانه دار سه تن ازخلفاي عباسي؛ منصور، مهدي و هارون الرشيد بود، اما از ارادت مندان امام صادق، عليه السلام، و مورد اعتماد آن حضرت بود. از قول او روايت شده كه در مسجد، خدمت حضرت صادق، عليه السلام، رسيدم. عرض كردم: «يابن رسول الله، بعضي از زمام داران اموال خود را به عنوان امانت به ما مي سپارند با اين كه شايد خمس و زكات آن را نپرداخته باشند. آيا ما بايد امانت آن ها را به خودشان پس بدهيم؟»

حضرت صادق، عليه السلام، فرمود: «اداي حق برگردن آن ها هست، اما امانت را حسابي ديگر است. به خدا قسم اگر ابن ملجم هم امانتي به من بسپارد و به عنوان امانت بپذيرم، هر وقت امانت خود را بخواهد، به او مي دهم.» درست

گفتن

مردي يهودي پرسشي از رسول خدا(ص) كرد. آن حضرت لحظه اي چند خاموش ماند و سپس جواب او را فرمود. يهودي گفت: «چيزي را كه مي دانستي چرا در آن مكث كردي؟» حضرت فرمود: براي بزرگ داشت مقام حكمت و دانش. درست گفتن هنر است، نه زود گفتن. وفا داري و جفا كاري

دوره امامت حضرت امام حسن عسكري، عليه السلام، يا در زندان گذشت و يا در خانه ي تحت نظر در لشگرگاه سامرا. يك بار كه امام حسن عسكري، عليه السلام، و برادرش جعفربن علي را به زندان برده بودند، معتمد عباسي آن ها را به علي بن خزين سپرده بود و گاه و بي گاه احوال مي پرسيد. علي به او خبر مي داد كه جز نماز و روزه و تلاوت قرآن و عبادت چيزي از ايشان نمي بينم؛ تا يك روز كه معتمد خليفه عباسي گفت: اي علي فوراً برو از من به حسن بن علي سلام برسان و بگو آزاد است كه به خانه برگردد. (البته آن خانه هم پيوسته تحت نظر بود.) علي بن خزين مي گويد: به در زندان آمدم و ديدم امام عسكري، عليه السلام، لباس پوشيده و آماده رفتن است. من پيام معتمد را به او رساندم. آن حضرت آمد و بر مركب خود سوار شد و همان جا ايستاد. پرسيدم: دليل ايستادن شما چيست؟ فرمود: منتظرم جعفر بيرون آيد. من عرض كردم: خليفه به من دستورهايي براي شما داده نه او. آن حضرت فرمود: «برگرد و به معتمد بگو، ما با هم از يك خانه بيرون آمده ايم و من تنها به خانه برنمي گردم و اگر جعفر با من نيايد، در آن حرف هايي خواهد بود كه دامن گير تو مي شود.»

علي بن خزين رفت

و برگشت و به حضرت عرض كرد كه خليفه مي گويد شما بي گناهيد و او بي گناه نيست. او با شما برادر است اما با شما برابر نيست. ولي به خاطر شما او را هم آزاد كردم. پس هر دو با هم به خانه برگشتند.

جعفربن علي، برادر امام عسكري، عليه السلام، همان جعفر است كه بعد از شهادت امام عسكري عليه السلام به طمع رياست افتاد و به دروغ خود را جانشين امام حسن، عليه السلام، شمرد و به همين جهت جعفر كذاب ناميده شد و امام زمان، عليه السلام، او را رسوا كرد.

ماه

الله اكبر، الله اكبر....

آقاجان بود كه اذان مي گفت و صدايش هميشه بالاتر از كاج هاي هميشه سبز، مي شكفت، مي ايستاد، مي لرزيد و بر محله مي باريد.

مريم پلك ها را باز كرد: آسمان، آبي لاجوردي تا فيروزه اي بود بوي گل ها موج در موج از فراز سرش مي گذشت.

_ اشهد ان لااله الا الله.

_ ستارة سحرم، بلند شود و نمازت را بخوان!

دايه بود كه گفت و گذشت.

مريم بيدار شد. خفته هاي ديگر هم به نوايي كه جان مي بخشيد، از جا برخاستند و براي گرفتن وضو، به سر حوض رفتند. كف حياط، با فرش هاي دستباف پرنقش و نگار پوشيده بود و ديوارها با كتيبه هاي پر از شعر.

_ «خورشيد آسمان و زمين ، نور مشرقين».

چشمي ديد و دلي خواند.

_ زودتر دختركم؛ الاّن آفتاب مي زند!

مريم از رختخواب كنده شد.

به سر حوض رفت. ماهي سرخ بالا جهيد و بلور آب شكست. مريم خم شد و به موج خنديد.

_ خدا قبول كنه.

دهاني گفت و گذشت. پولك آب بر سجاده اش مي پاشيد وقتي كه به نماز ايستاد.

***

ننه زهرا، در حالي كه اشك مي ريخت، رو به دايه كرد و گفت: «اگر نتونم مرادم

را از آقايم حسين بگيرم، مي فهمم كه سگ روسياهي بيش نيستم».

دايه، همان طور كه لپه ها را حاضر مي كرد، گفت: «دايه فدايت، تا حالا كسي نبوده كه با دلي آرزومند در اين خانه را بزند و حاجتش را نگيره. نااميد نباش كه خدا، بنده نااميد را دوست نداره».

ننه زهرا بدنش را روي دو دست جلو كشيد و قاشق چوبي را از كاسه مسي برداشت و گوشت و پيازداغ را هم زد.

_ خدا هيچ بنده اي را از چارستون بدن محروم نكند؛ هر دوايي –را كه گفتند خوردم، هر طبيبي كه گفتند رفتم، اما كو افاقه؟ حالا اگه آقايم حسين هم نظر لطفي نيندازد، پس بميرم بهتره.

دايه رو ترش كرد:

_ از ولايت آمده اي كه توي اين ماه عزيز، كفر بگي؟ استغفرالله بگو! بعد رو كردم به مريم كه پاگرد آشپزخانه ايستاده بود و به آنها گوش مي داد.

_ بدودختر جان، تا آقا جانت نرفته، بگو ديگ مسي پنج مني يادش نره، كه براي نذري پزون مي خوام.

مريم با دلي فشرده، از مطبخ بيرون آمد. راستي، ننه زهرا، چرا يك شب خوابيده و صبح ديگر نتوانست راه برود؟

حياط، مملو از جمعيت بود. با زنجيري، قسمت زنانه از مردانه جدا شده بود.

چراغ هاي زنبوري و پايه بلند، خورشيد هاي شب شده بودند. پاسبان، جلوي در بچه ها را مي راند.

مردها، به آقاجان كه صاحب مجلس بود، سلامي مي گفتند و جلوي فرش ها، كفش ها را هم جفت مي كردند و تنگاتنگ هم، روي دو زانو مي نشستند. آقا بر آخرين پله منبر نشسته بود و مي خواند.

مريم كه در قسمت زنانه خدمت مي كرد، سينه به سينه دايه درآمد.

_ به ننه زهرا سر زدي؟

از اولين شب روضه خواني آن شب، كه سه شب گذشته بود،

ننه در اتاقك كنار حياط، بست نشسته بود؛ بي آنكه چيزي بخورد. مريم، از راهروي باريكي كه در حصار گل ها بود گذشت و به اتاقك خاموش خيره شد. دست ها به لبة پنجره، خود را بالا كشيد.

_ ننه زهرا، ننه زهرا، چيزي نمي خواي؟

_ ننه بگذار به درد خود بميرم.

مريم آهسته دست ها را رها كرد و خود را به آبدارخانه رساند. لحظه اي بعد، يك استكان چاي و دو حبه قند، لب پنجره بود.

صبح بود و حياط به هم ريخته. زنان ميهمان، براي گرفتن اجر بيشتر، جارو از دست هم مي قاپيدند و بر سر شستن استكان ها، اصرار مي كردند. در گوشه حيات، اجاق، خاكستر سردش را به دست باد سپرده بود. بچه ها با برگ هاي سوزني كاج، ياس ها را به بند مي كشيدند و هياهويي به راه انداخته بودند. دايه در حالي كه نفس زنان، سبد بزرگ ظرف هاي شسته را به مطبخ مي برد، از مريم پرسيد: «از ننه زهرا چه خبر؟»

_ خبر ندارم.

_ بدو دختر!

مريم با عجله به طرف اتاقك دويد. چفت در، افتاده و سايه قفلي برنجي، از پس شيشه، نمايان بود. دست ها را به لبه پنجره گرفت: بدني تكيده، در زير لحاف، حجم كوچكي ساخته بود. استكان يخ كرده چاي و دو حبه قند، هنوز در آنجا بود.

«خيمه ها مي سوزد و شمع شب تار عزاست؛»

كربلا ماتم سراست...

شام غريبان بود و آقا بر منبر مي خواند.

مردها به پيشاني مي زدند و زن ها شيون مي كردند. عطر گل ُها، بيهوش شدگان را به حال مي آورد.

مريم سر بلند كرد؛ ماه چه با وقار مي تابيد!

از راهروي باريكي كه در حصار گل ها بود گذشت. از منبع سياه پوش شدة پر از شربت، پياله اي گرفت و پاورچين، از ميان زنان كه تنگاتنگ

نشسته بودند گذشت. در باز بود و پنجره نيمه باز. چشم ها را در زاويه دو لنگه در، ميزان كرد:

آه... در آن سياهي شب، ماه در اطاق نشسته بود.

ننه زهرا، او را ديد، با پاهاي سالم به سويش آمد تا پياله را بگيرد.

صداي فرياد بلند شد.

_ ننه زهرا، شفا گرفت! مجلس يكباره به هم خورد.

پيشاني بند

ريحانه مازندراني نمي دانم ديده اي آن پيشاني بند سبز رنگ را كه روي آن نام مقدس تو نوشته بود. آن بهترين هديه اي كه روز جشن تولدم گرفتم. وقتي كه برادرم به جبهه رفت، پيشاني بند را به او دادم تا آن را با خود ببرد. حالا مي گويند كه برادرم شهيد شده و رفته پيش خدا اما نمي دانم چرا پيشاني بند را با خود نبرد. شايد خدا يكي قشنگ تر از اين را به او داده است.

وقتي پيشاني بند را كنار عكس برادرم روي طاقچة غبارگرفتة اتاقم مي بينم به ياد تو مي افتم و تو را در خيالم با اسبي سفيد و پيكري نوراني مي بينم. مي گويند كه لباست سبز رنگ است و من به همين خاطر آن پيشاني بند سبز رنگ و تمام مدادرنگي هاي سبز را دوست دارم چون مي توانم با آن تمام نقاشي هايم را سبز كنم.

برادرم مي گفت: وقتي كه همه جا پر از ظلم و ستم شود مي آيي، هر چه زودتر بيا. چون بچه ها با من دعوا مي كنند و نمي گذارند با آنها بازي كنم. دوست دارم هر چه زودتر بيايي و مرا سوار بر اسب كني و همراه با تمام بچه هايي كه دوستشان دارم به كوه و دشت برويم و شاد باشيم. دوست دارم حلقه اي از گل محمدي را به گردنت بيندازم.

من به تمام بچه ها مي گويم كه لباس هاي شان را بپوشند

و منتظر آمدنت مي شويم و آن قدر مي مانيم كه سوي چشمان مان از ميان برود وديگر تاب تماشايت را نداشته باشيم.

اگر هركدام از ما

عزيز موعودي!

حال كه فرصت يافتم تا كلامي از سر سوز و درد براي تو بنگارم، بگذار حواشي را رها كنم و بگويم آنچه كه وجودم را به آتش كشيده است...

دوست عزيز موعودي!

بارها و بارها با خود گفته و نوشته ام كه: اي كاش هر كس تنها يك قدم برمي داشت، و اين اي كاش وجودم را مي سوزاند.

شايد بگويي يك قدم چه اثري دارد؟ و آنگاه مي گويم دوباره ببين و باز بينديش... اگر من و تو و تمام موعوديان هر كدام تنها و تنها يك قدم برمي داشتيم، آن يك قدم ها ديگر تنها نبودند. هزاران و شايد ميليون ها قدم مي شدند.

اگر هر كدام ما همت كنيم تا مطلب همان كتاب را به يك دوست بياموزيم...

اگر هر كدام ما همت كنيم و تنها يكي از اعضاي خانواده را بيش از پيش با امام زمان(ع) آشنا كنيم...

اگر هر كدام ما همت كنيم و براي سامان دادن به زندگي يك خانوادة شيعه فقير تلاش كنيم...

اگر هر كدام ما همت كنيم و تنها براي آشنايي يك كودك 4 تا 10 ساله با يوسف زهرا(س) بنويسيم...

اگر هر كدام ما همت كنيم و از يكي از هواهاي نفساني خود به احترام مولا دست بشوييم...

اگر هر كدام ما همت كنيم و هر هفته يا هر ماه دو ركعت نماز توسل به ولي عصر(ع) بخوانيم و از فتن آخرالزمان به آن عزيز پناه ببريم...

اگر هر كدام ما براي برپايي يك مجلس جشن يا عزاي آل الله در طول سال وقت و نيرو

صرف كنيم...

و اگر هر كدام از ما يك قدم برداريم... خيلي چيزها عوض خواهد شد.

ديگر ما همان جوان قبل نخواهيم بود...

آن زمان ديگر ارتباط با مولايمان به شكل ديگري خواهد بود...

و بيش از پيش براي او خواهيم بود...

پس بيا و همت كن... بيا تا با هم، هر كدام يك قدم براي او و به سوي او برداريم... آنگاه خواهيم ديد كه ديگر قدم هامان در ظل عنايت و لطف او ادامه خواهد يافت.

او مهربان ترين مولاست... او كريم ترين مولاست...

قدم اول را بايد ما برداريم؛ گرچه يقين داريم كه آن قدم ها جز به نظر او نخواهد بود.

سيد محمد خردمند

بهترين مهمان

اكرم ملابيگي (شهر بابك)

برادرم، محمد، در عمليات «والفجر پنج» پاي چپش را از دست داد. او هر ساله _ نيمه شعبان _ جشن كوچكي مي گرفت و دوستانش را دعوت مي كرد. نيمه شعبان سال گذشته هم مثل سال هاي پيش براي «آقا» جشن گرفت. اما چون در مسجد محل، هم زمان جشن مفصل و باشكوهي برگزار شده بود، دوستانش به منزل ما نيامدند. حالِ محمود را در آن روز از زبان خودش بشنويد:

«دم غروب بود. نسيم خنكي مي وزيد. روي ويلچر نشسته بودم و با چشماني اشك بار و دلي گرفته، به كوچه نگاه مي كردم. از دور كسي مي آمد. نزديك تر كه شد ديدم جواني خوش رو و با چهرة نوراني و محاسن مشكي و لباس سبز رنگ بسيجي است.

از اين كه بالاخره يك نفر آمده تا از شيريني امام زمان(ع) تناول كند، خوشحال شدم. هر چه آن جوان به من نزديك مي شد، عطر خوش ياس و گل محمدي به مشامم مي رسيد. جلوتر آمد و سلام كرد. گفتم: سلام از

ماست. حالم را پرسيد. صدايش گرم و دلنشين بود. خواستم بروم برايش شيريني و شربت بياورم، كه نگذاشت. خودش برخاست، يك شيريني برداشت و جرعه اي شربت نوشيد. آمد، نزديك نشست و گفت: شما جانبازيد؟ گفتم: بله. دستي بر پايم كشيد و گفت: بلند شو! با تعجب گفتم: برادر! من جانبازم، نمي توانم روي پا بايستم و راه بروم. دوباره گفت: يا علي بگو و بلند شو. گفتم: برادر نمي توانم، به خداي مهدي(ع) نمي توانم! گفت: چطور قسم به خداي مهدي مي خوري اما به فرمان مهدي گوش نمي دهي؟

زبانم بند آمده بود. دستم را گرفت و بلندم كرد. هيچ دردي در پايم حس نمي كردم. رو به من كرد و گفت: هر سال براي امام زمانت جشن بگير. اگر هيچ كس هم در خانه ات را نزد، او خود در جشنت شركت مي كند. بر پيشاني ام بوسه اي زد و رفت. ديدم كه چون كبوتري سبك بال فرش را به قصد عرش ترك مي كند. فرياد زدم: نرويد آقا! خواهش مي كنم نرويد...»

بله! در اين لحظه من و پدر و مادرم، محمد را ديديم كه در وسط كوچه ايستاده و گريه مي كند. ابتدا هيچ كدام متوجه شفا يافتن محمد نشديم. به سويش دويديم و علت گريه اش را جويا شديم. در حالي كه به شدت مي گريست. گفت: «من امروز بهترين مهمان را داشتم، اما ميزبان خوبي نبودم.» در همين هنگام من متوجه پاي محمد شدم و فرياد زدم: «محمد! پايت پايت...»

پدر و مادرم كه تازه موضوع را فهميده بودند، تعجب كردند. مادرم از حال رفت و پدرم از محمد خواست كه جريان را برايش تعريف كند...

محمد از آن پس، هر نيمه شعبان، جشن كوچكي براي آقا

مي گيرد، حتي اگر كسي به مهماني اش نيايد...

كاش تو را شناخته بودم

در عرفات نشسته بوديم. دوستم گفت: «آن جوان را ببين چه قدر چهره اش آشناست؛ هر چه فكر مي كنم نمي دانم او را كجا ديده ام.» به جايي كه اشاره مي كرد، نگاه كردم. در چند قدمي ما جواني زيبا و خوش رو نشسته بود و نگاه صاف و زلالش را به ما دوخته بود. ردايي به تن داشت و نعلين زردي در پايش بود. همان طور كه دوستم گفته بود، چهره اش رنگ و بوي آشنايي داشت؛ اما هرچه فكر مي كردم، نمي توانستم او را به جا بياورم. همان طور كه محو تماشايش شده بوديم، مرد گدايي به ما نزديك شد و از ما كمك خواست. در آن چند روز از بس گدا در اطراف حرم ديده بوديم و آنها با سماجت از ما پول گرفته بودند، به او توجهي نكرديم. دوستم گفت: «خدا بدهد» و او را رد كرد.

مرد گدا از ما نااميد شد و به طرف جوان رفت. دستش را مقابل او دراز كرد و گفت: «براي رضاي خدا كمك كنيد!»

جوان دست روي زمين برد. سنگريزه اي برداشت و در كف دست او گذاشت. مرد گدا دستش را بالا آورد و با تعجب به آن نگاه كرد. ناگهان چيزي ميان دستش درخشيد.

من و دوستم از ديدن شيء نوراني در دست او شگفت زده شديم. مرد گدا در حالي كه به دست خود زل زده بود، به راه افتاد. ناگهان متوجه شديم كه جوان از آن جا رفته است؛ اما عجيب بود. ما رفتن او را نديده بوديم. گويي از جلوي چشم مان غيب شده بود.

هر دو به طرف مرد گدا دويديم و از پشت او را صدا زديم.

ايستاد و با نگاه مات و چهرة مبهوتش به ما خيره شد. فكر كرد مي خواهيم چيزي را كه در دست دارد، از او بگيريم. دستش را در ميان لباسش پنهان كرد.

به او گفتم: «نترس! ما با تو كاري نداريم. فقط مي خواهيم بدانيم آن مرد جوان به تو چه داد؟»

دستش را با ترديد از ميان لباسش بيرون آورد. با شك نگاهمان كرد و مشتش را كه سخت به هم فشرده بود، آرام باز كرد. يك سنگريزة طلايي در كف دستش مي درخشيد.

با تعجب به دوستم گفتم: «تو هم به همان چيزي كه من فكر مي كنم مي انديشي؟»

سرش را با تأسف تكان داد و گفت: «آري، ما چقدر بدبختيم. امام و مولاي ما مهدي(ع)، در چند قدمي ما نشسته بود و ما او را نشناختيم...»

مرد گدا دوباره دستش را مشت كرد و در لباسش فرو برد. بعد آرام از ما دور شد. با نااميدي و حسرت به اطراف دويديم. نگاهمان در ميان زائران به دنبال امام مي گشت، اما به هر سو مي رفتيم هيچ نشاني از او نبود. خسته و نفس زنان به طرف جاي قبلي برگشتيم. دوستم در حالي كه اشك از چشمش سرازير شده بود، با صدايي بغض آلود گفت: «اي كاش تو را شناخته بودم...»

هر دو با دلي گرفته، سر جايمان نشستيم و به جاي خالي امام خيره شديم. گويي هنوز اميد داشتيم كه او برگردد و يك بار ديگر ما را به نگاه گرم و تبسم شيرينش مهمان كند.

نسيم

خلوت خيال پروانة خيال به خالت نشانده ام تا ساحل نجات تو خود را كشانده ام اي ناجي تمامي افتادگان ز پا بنگر چگونه دست به دستت رسانده ام با ياد

عشق خوب تو صدها ستاره را از آسمان ديده به دامن فشانده ام گل هاي سرخ عاطفه را با نگاه تو بر شاخه هاي خشك كلامم نشانده ام محتاج يك تبسم از آن شكرين لبم با اين اميد تا به كنون زنده مانده ام شب تا به صبح نم نم باران ديده را بر باغ سبز آينة دل چكانده ام با خلوت خيال تماشايي رخت خود را ز دام بار گناهان رهانده ام اي مهربان ترين و صميمي ترين بدان با گرمي نگاه تو تنها نمانده ام مهدي رمضاني متين

بايد بتابي گفتند:

«خورشيد خوبي

رفته كناري بخوابد

شايد كه ديگر نخواهد

در كوچه ما بتابد.» گفتند:

«ديگر اميدي

در قلب گل ها نمانده

شب روح پروانه ها

را از كوچه ما پرانده.» اما تو يك روز زيبا

از شرق بايد بيايي

بايد شب كوچه ها را

يك روز، روشن نمايي

هر چند دور از تو، اما

گويي كنار تو هستيم

وقتش رسيده، كجايي؟

در انتظار تو هستيم

شب رفته از كوچة ما

آسمان شب صاف و آبي

خورشيد خوبي، به پا خيز

بايد بتابي، بتابي!

شاهين رهنما نام تو را خواندم وشعري سپيد

در غزلستان خيالم دميد

در پي نام تو غزل مست مست

آمد و در خلوت شعرم نشست

نام تو را خواندم و گويي بهار

با دل من داشته صدها قرار

نام تو آغاز شكوفايي است

حرف تو لبريز ز گويايي است

پيش قدوم تو، افق خم شده

سنگ پر از صحبت زمزم شده

بيد اگر خم شده، مجنون توست

لاله اگر سوخته، دلخون توست

سرو اگر قامتي افراشته

رايت* سبز تو نگه داشته

گل چو به توصيف تو پرداخته

گونه اش از شوق، گل انداخته

آب ز حرف تو زلال آمده

چشمه از اين زمزمه حال آمده

غنچه به عطر نفست باز شد

فصل شكفتن ز تو آغاز شد

شعر اگر عاطفه آموخته

چشم به لعل** غزلت دوخته

آينه و آب

زلال توأند

در همه جا غرق خيال توأند

آب گرفته است ز رويت وضو

آب به لطف تو پر از آبرو

هر چه بهار است ز لبخند توست

هر چه شكفته است ز پيوند توست

بي تو سخن ها همه بي بال بود

سيب سبدهاي غزل كال بود

حنجره ات تا غزل آغاز كرد

بسته ترين پنجره را باز كرد

دل به سخن هاي تو عاشق تر است

روي شهيد تو شقايق تر است

با تو من و عشق صميمي شديم

يكشبه ياران قديمي شديم

تازه شدم تا به تو دل باختم

هر چه شدم تازه غزل ساختم

هر چه من و شعر قدم مي زنيم

حرف تو را باز رقم مي زنيم پرويز بيگي حبيب آبادي *رايت: پرچم

** لعل: گوهر، سنگ قيمتي

تو اي تنها وارث

سعيد سام كن كم كم داشت غروب مي شد، كه صداي زنگ خانه به صدا درآمد. در را باز كردم. برادرزاده ام «اميد» بود كه گاهي به من سر مي زد. و به خانة ما مي آمد اين بار در حالي كه مجله اي در دست داشت، وارد اتاقم شد و با صداي بلند گفت: عمو! ببين معلم كلاس مان اين مجله را به ما معرفي كرده ، تا آن را مطالعه كنيم. البته يك بخش از اين مجله مربوط به هم سن و سال هاي ماست. و اضافه كرد: موعود مجله اي است كه موجب آشنائي بيشتر و علاقمندي ما به امام زمان(ع) مي شود. و من تا حالا دو شمارة آن را از كتابخانه مدرسه گرفتم و همة مطالب «موعود نوجوان» اش را خواندم.

اميد كه هميشه مرا هم صحبت خوبي براي خود مي دانست مجله، را روي ميز گذاشت و شروع به ورق زدن صفحه به صفحة آن كرد، من كه با مجله آشنا بودم وآن را مطالعه مي كردم به اميد گفتم: خوب عموجان چه

مطالبي را خوانده اي و كدام مطلب برايت جالب بود؟ برايم تعريف كن بدانم؟

اميد كه توي صورتش حالت تعجب نمايان بود گفت: البته مجلة خوبي است و مفيد ولي نمي دانم چرا بعضي از مطالب دربارة يهوديان صهيونيستي يا آمريكا و مسيحيان صهيونيست و يا ... است. آخه معلم ما گفته بود وظيفة ما آشنايي با امام زمان(ع) است و اگر او را نشناخته و به گفته هايش عمل نكنيم و از دنيا برويم با آدم هاي جاهل و نادان هيچ فرقي نداريم. پس چرا اين مجله كه به نام امام زمان(ع) و براي آشنايي با آن حضرت منتشر مي شود همة مطالبش دربارة آن حضرت نيست؟

من كه از اين پرسش اميد خوشحال شدم، از روي صندلي بلند شدم و دست روي شانه هاي اميد گذاشتم و به آرامي گفتم: آفرين عموجان! اين كه تو به اين نكته توجه كردي خوب است و جاي بسي خوشحالي و اميدواري است كه نوجواني مثل تو برايش از اين سؤال ها پيش آيد و به دنبال جواب آن بگردد.

اميد هم از جايش بلند شد و با هم به طرف حياط رفتيم و روي پله ها نشستيم.

_ راستش را بخواهي عموجان براي من هم از اين سؤالات پيش آمده بود و جوابش را با كمي صبوري و پرس و جو پيدا كردم ولي حالا براي اين كه بتوانم كمي به تو كمك كنم، مطلبي را برايت مي گويم كه شايد جواب بعضي از سؤال هايت را پيدا كني.

و ادامه دادم:همانطور كه مي داني در زمان همة پيامبران و فرستادگان خداوند، كساني بودند كه از دستورات آن ها پيروي نمي كردند و با پيروي از شيطان به خدا كافر مي شدند و با

آن ها مخالفت مي كردند.

اميد گفت: بله درست است.

_ و مي داني كه امروزه هم كساني هستند كه نمي خواهند فرمان خداوند كه براي هدايت مردم است، اجرا شود.

_ بله همين طور است. در هر زماني اين افراد بوده اند و هستند.

_ به نظر تو زمان ما چه فرقي با زمان پيامبران و امامان گذشته دارد؟

_ خوب آن زمان ها پيامبران و امامان بين مردم بودند و حالا امام ما غايب است. آن زمان ها شايد دشمنان آن ها كم تر بودند و الان بيش تر و قوي تر شده اند.

_ منظورت اين است كه آن ها تجربة شان براي دشمني در طي ساليان درازي كه براي گمراهي مردم تلاش كردند، بيشتر شده. درست است؟

_ آره

_ ما مي دانيم كه در نهايت همان طور كه قرآن وعده داده، بندگان صالح حاكم خواهند شد و وارث زمين مي شوند. و مي داني كه ارث و ارثيه هميشه مربوط به سرمايه اي است كه در آينده قرار است به وارث برسد.

ولي... چه كسي حق دارد وارث همة ثروت هاي گذشته و آينده و آثار همة پيامبران و اولياء خدا باشد؟

اميد گفت: خوب وارث بايد خودش هم مثل آن پيامبران و اولياء خدا از طرف خدا برگزيده باشد

_ درست است اگر غير از اين باشد، همة تلاش هاي آن ها براي هدايت مردم بي نتيجه مي ماند.

براي همين كافران با شيطان هم پيمان شدند و خلق و خوي ظالمانه پيدا كردند و خواستند تا ديگران به جاي بندگي خدا آن ها را بندگي كنند و خواهان همة ثروت هاي زمين و آدميان شدند و تلاش كردند تا همة منابع و سرمايه ها در اختيار خودشان بگيرند و در مسير مخالفت با خداوند به كار گيرند

و خواستند وارث و صاحب همة نعمت ها و ثروت هاي خدادادي گذشته و آينده شوند.

از اميد پرسيدم: به نظر تو نمونة اصلي اين كافران چه كساني هستند؟

_ يعني چه كساني اند؟

_ مهم ترين آن ها كه به شكل يك قوم ظاهر شدند يعني قوم بني اسرائيل هستند كه روزگاري خداوند براي امتحان و آزمايش آن ها را برگزيد و برتري داد ولي آن ها بر اين مقام مغرور شدند و كفران نعمت كردند و خداوند آن ها را از دايرة رحمت وبخشش خودش دور كرد.

-آن ها دنبال چه ثروتي هستند كه نتوانستند تا حالا آن را به دست آورند؟

_ عموجان هر چه كه فكرش را بكني مثل زمين طلا، نفت، آثار فرهنگي، فكر، و انديشه ، جوانان. . مي خواهند همه چيز مال آن ها باشد. حتي روح و جسم آدم ها، تا نكند در مسير بندگي خداوند قرار گيرند و به كمال برسند . با هر روشي كه بتوانند، جلوي آن ها را مي گيرند.

مهم تر از همه آن ها چشم طمع به مقام والاي اولياء خدا و جاي گاه با عظمت ايشان دوخته اند. تا آن جا كه در طول تاريخ دست ناپاكشان به خون بسياري از انبياء و اولياء خداوند آلوده شده است كه حتماً داستان هايي از آن را خوانده اي. كم كم داشت هوا تاريك مي شد و وقت نماز بود. اميد هم بايد زودتر به خانة خودشان مي رفت و خود را آمادة مدرسه مي كرد. نمي دانستم كه آيا اميد جواب سؤالاتش را گرفته يا نه؟ به هر حال شروع خوبي بود. حرفم را اين طور تمام كردم: ما اعتقاد داريم كه اين وعدة الهي است كه عالم با همة ثروت هاي آشكار و پنهانش و همة آثار و نشانه هايي

كه از انبياء و اولياء به آخرين وصي پيامبر و امام دوازدهم ما به ارث خواهد رسيد و او صاحب به حق آن هاست.واوست كه با اين نيروي خداداي عدالت را در همه جا برقرار خواهد ساخت. او وارث خون هاي به ناحق ريختة همة اولياء وانبياء گذشته است و در نبرد نهائي حق عليه باطل خواهد بود و دنيا را از خداپرستي و توحيد پر مي سازد و جهان را به سوي يكتاپرستي هدايت مي كند.

ناگهان صداي مؤذن از منارة مسجد بلند شد الله اكبر الله اكبر.... ديگر چيزي نگفتم تا اميد زودتر به خانه شان برود. حتماً دفعة ديگر كه بيايد، معلوم مي شود به جواب سؤالاتش تا چه اندازه نزديك تر شده است وآيا سؤال هاي ديگري هم دارد.

ادامه دارد...

مهمترين درس از نامه هاي شريف

محسن محبوبي فرد اشاره: تا به حال فكر كرده ايد كه چرا دين ما ارزش زيادي به فكر كردن داده است و يك ساعت تفكر را برتر از هفتاد سال عبادت دانسته؟

چون يك لحظه تفكر مي تواند انسان را از اين رو به آن رو كند. در يك لحظه انسان به خودش مي آيد، دگرگون مي شود و مسير زندگي خود را تغيير مي دهد. روايت هاي امامان ما جرقه درخشاني براي اين فكر كردن ها است. با هم مهم ترين نكات نامه هاي شريف امام عصر(ع) را بررسي مي كنيم.

با خود مي انديشم كه چه فرصت گران بهايي در اختيار داشتند، آن هايي كه در عصر پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) زندگي مي كردند. اين كه بتوان چهره به چهرة خليفة خدا در زمين نشست، مسائل و مشكلات را با ايشان مطرح نمود و نظر ايشان را كه همان نظر خداست، شنيد.

و هم چنين فرصت هاي زيادي داشتند افرادي كه در

زمان غيبت صغري مي زيستند. اين كه بتوانند نامه و عريضه اي* خدمت امام زمان(ع) بنويسند و مسائل و مشكلات را با ايشان مطرح نمايند و جواب بگيرند. فرصت كمي نيست و پاسخ امام به اين نامه ها از جايگاه بالايي برخوردار است.

حال خود را به جاي كسي بگذاريد كه در زمان غيبت صغري مي زيسته و از چنين فرصتي برخوردار بوده است. در اين صورت چه سؤالي مطرح مي كرديد؟ حتماً انتخاب سؤال بسيار دشوار است.

شخصي ممكن است راه خوب شدن و شفاي درد جسمي اش را از ايشان بخواهد. ديگري ممكن است از ايشان دعايي براي رفع احتياجات مالي بخواهد. آن يكي خيلي از خود گذشته است و شفاي يكي از نزديكانش را مي خواهد. ديگري بهشت. ديگري حل شدن مسائل علمي. يكي هدايت، يكي شهادت و... شما چه مي خواستيد؟

راويان معتبر** تعداد زيادي از نامه هاي شريف حضرت حجت(ع) را در آثار ارزشمند خود گردآوري كرده اند كه در پاسخ به سؤالات شيعيان و دوست داران آن حضرت مي باشد. اما با مروري بر نامه هاي حضرت در طول دورة غيبت صغري، مشخص مي شود كه متأسفانه هيچ كس آن سؤال اصلي را كه بايد بپرسد، مطرح نكرده است. هيچ كس آن چيزي را نخواسته كه دليل اصلي همة مشكلات باشد و با رفع آن همة سختي ها و مشكلات برطرف شود. هيچ كس از ايشان نپرسيده است كه: «مولاي من! ما مي دانيم كه هر چه مي كشيم، از دوري و هجران شما است. از اين است كه به شما دسترسي نداريم. ما مي دانيم كه شما براي كوه و صحرا و بيابان آفريده نشده ايد، ما مي دانيم كه شما ولي امر ما هستيد، ما مي دانيم كه:

نماز بي ولايت

بي نمازيست

تعبد نيست، نوعي حقه بازيست1

ما تحمل سردي زمانه در اثر پوشيده شدن آفتاب رويت، با ابرهاي غليظ غيبت را نداريم. مولاي من! براي برطرف شدن امر غيبت كه دليل اصلي همة دردهاست، چه بايد كرد؟» آري! اين سؤالي بود كه بايد مي پرسيدند، اما نپرسيدند.

اما خود حضرت بقيةالله(ع) كه دلسوزترين معلم نوع بشر در حال حاضر مي باشند، چندين بار چه در زمان غيبت صغري و چه پس از آن توجه شيعيان را به اين موضوع جلب نموده اند و پاسخ به اين سؤال را بي آن كه از ايشان پرسيده باشند به صورت دستورالعمل هايي به شيعيان ارائه داده اند. در صورتي كه به فرمايش ايشان در زمان غيبت صغري عمل شده بود، بنا به فرموده خود امام در نامه به شيخ مفيد، فرج زودتر اتفاق مي افتاد.

فرمايش ايشان در مورد فرج و برطرف شدن غيبت:

1. فرمايش امام در زمان غيبت صغري

امام از طريق نامه اي به محمدبن عثمان دومين نائب خاص خويش خطاب به شيعيان فرمودند: «براي تعجيل در فرج و ظهور من بسيار دعا كنيد كه همانا گشايش كار شما در فرج من است.»2

2. نامة مبارك امام زمان خطاب به شيخ مفيد در زمان غيبت كبري

با توجه به طولاني بودن متن نامة حضرت خطاب به شيخ مفيد به مهم ترين فراز آن اشاره مي گردد:

«اگر شيعيان ما كه خداوند ايشان را به اطاعت خويش موفق بدارد، با يك دل بر وفاي به عهد خويش اجتماع مي كردند، ملاقات ما براي آنها به تأخير نمي افتاد و سعادت ديدار با معرفت ما براي آن ها به سرعت حاصل مي شد. همانا چيزي كه آنان را از ديدار ما محروم مي كند، خبرهاي بد و ناخوشايندي است

كه از آن ها به ما مي رسد و ما چنين توقع و انتظاري از آنها نداشتيم.»3

در تشرفاتي كه در سال هاي بعد از سوي بزرگان به محضر مبارك ايشان انجام شده،جملات ايشان آن چنان جانسوزا ست كه دلِ شيفتگان آن حضرت را سال هاست خون كرده است. به عنوان مثال مي توان مورد زير را نام برد:

مرحوم حاج محمدعلي فشندي تهراني(ره) از نيكاني است كه تشرفاتي به محضر حضرت(ع) داشته و در اعتبار او همين بس كه شهيد آيت الله دستغيب(ره) شخصاً با ايشان ديدار نموده و در كتاب داستان هاي شگفت خويش، نمونه اي ازتشرفات او را ذكر فرموده است.

در دوره اي كه ايشان به نيت ديدار امام زمان(ع)،مكرر به مسجد مقدس جمكران مي رفتند يك بار در بين آب دادن به زائران در فصل گرما، با سيدي خوش سيما روبه رو شده، به خود مي گويد شايد اين سيد، تازه از راه رسيده و تشنه باشد... و پس از نوشاندن آب به ايشان عرضه مي دارد: «آقا! شما كه از سادات هستيد، دعا بفرماييد كه خداوند فرج آقا امام زمان(ع) را زودتر برساند»، سيد نظري به آب دوخته و مي فرمايد:

«شيعيان ما به اندازه آب خوردني ما را نمي خواهند، اگر مي خواستند، دعا مي كردند و فرج مي رسيد.4 و از نظر پنهان مي شود. پي نوشت ها:

* عريضه: درخواستي كه براي بزرگي مي نويسند.

** راوي معتبر: كسي كه مي تواند راوي درستي باشد كه شيعة دوازده امامي، صادق، و پرهيزگار باشد.

1. شعر از مرحوم آغاسي.

2. كمال الدين، ج2، ص458، احتجاج، ج2، ص499، بحارالانوار، ج53، ص1777، غيبت (شيخ طوسي) ص117 و بسياري از كتب شيعه.

3. احتجاج، جلد 2، ص499، بحارالانوار، ج53، ص177، ح8.

4. شيفتگان حضرت مهدي(ع)، ج1.

معرفت امام زمان-3 (علم امام)

ابراهيم شفيعي سروستاني اشاره:

گفتيم

كه شيخ صدوق(ره) در «باب الامامة» از كتاب الهدايه خود پس از بيان مباني امامت و اصول اعتقاد شيعه در اين زمينه، به موضوع معرفت امامان پرداخته و در ذيل بابي با عنوان «باب شناخت اماماني كه پس از پيامبر خدا(ص) حجت هاي الهي بر مردم هستند» به تفصيل در اين زمينه سخن گفته است.

در قسمت هاي پيشين به چهار ويژگي امام معصوم(ع) كه هر مسلمان بايد بدان ها معتقد باشد، اشاره كرديم، در اين قسمت از مقاله به بررسي دو ويژگي ديگر مي پردازيم. 5. اعتقاد به جايگاه علم الهي امامان

شيخ صدوق(ره) در ادامة بيان ويژگي هاي امامان معصوم(ع)، جايگاه و منزلت علمي ائمه را مورد توجه قرار داده، مي فرمايد:

[واجب است معتقد باشد كه] آن ها جايگاه (و خزانة) علم الهي اند.1

در اين زمينه نيز روايات فراواني از ائمه معصومين(ع) نقل شده است؛ تا آن جا كه در برخي از مجامع روايي ابواب ويژه اي به نقل روايات وارد شده در اين موضوع اختصاص يافته است، كه از آن جمله مي توان به بصائرالدرجات2، الكافي3 و بحارالانوار4 اشاره كرد.

در روايتي كه از امام باقر(ع) نقل شده، در اين زمينه چنين آمده است:

به خدا قسم، ما خزانه داران خدا در آسمان و زمين او هستيم، اما نه بر طلا و نقره بلكه بر علم او.5

امام صادق(ع) نيز در اين باره مي فرمايد:

ما سرپرستان امر خدا، خزانه داران علم خدا و جايگاه علم خدا هستيم.6

در زيارت «جامعة كبيره» كه از امام هادي(ع) نقل شده است، نيز خطاب به ائمه اهل بيت(ع) عرضه مي داريم:

السلام عليكم يا أهل بيت النبوّة... و خزّان العلم.7

سلام بر شما اي خاندان پيامبر... و خزانه داران علم و دانش.

در پاره اي

ديگر از روايات با دسته بندي علوم خداوند به علم خاص و عام يا علمي كه تنها مخصوص خداوند است و كسي از آن آگاهي ندارد و علمي كه ملائكه مقرب و انبياي مرسل از آن آگاهي دارند، تصريح شده است كه ائمه اهل بيت(ع) نيز چون ملائكه مقرب و انبياي مرسل از علم عام خداوند بهره منداند.

در يكي از رواياتي كه در اين زمينه از امام باقر(ع) نقل شده است، چنين مي خوانيم:

همانا براي خداوند دو علم است؛ علم عام و علم خاص. علم خاص، علمي است كه [حتي] فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل هم از آن آگاهي ندارند. اما علم عام خداوند، كه فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل از آن آگاه اند به طور كامل به ما ارزاني شده است.8

از امام صادق(ع) نيز رواياتي به همين مضمون نقل شده است.9

پرسشي كه در اين جا مطرح مي شود اين است كه اين علوم چگونه به امامان معصوم(ع) افاضه مي شود؟ پاسخ اين پرسش را با روايتي از امام صادق(ع) پي مي گيريم:

در اين روايت كه در واقع حكايت مفصل ديدار حضرت الياس(ع) با امام باقر(ع) در مسجدالحرام و پرسش هاي متعدد آن حضرت از امام چهارم شيعيان(ع) است، موضوعات متعددي مطرح شده كه يكي از آن ها علم امامان(ع) است.

امام باقر(ع)، در ابتداي روايت ياد شده، پس از اشاره به اين مطلب كه در علم خداوند هيچ اختلافي نيست، در پاسخ آن حضرت كه از ايشان مي پرسد: «چه كسي از اين علم كه در آن هيچ اختلافي (تناقضي) نيست، آگاهي دارد؟» مي فرمايد:

همه علوم نزد خداي _ جلّ ذكره _ است، اما آن دسته از علوم كه [دانستن آن ها] براي بندگان

ضروري است، نزد اوصياست.10

آن گاه در پاسخ اين پرسش كه «اوصيا چگونه اين علوم را فرا مي گيرند؟» فرمود:

همان گونه كه پيامبر خدا(ص) اين علوم را فرا مي گرفت با اين تفاوت كه آن ها آنچه را رسول خدا مي ديد نمي بينند؛ زيرا او پيامبر بود و آن ها الهام شدگان (راست گمانان). آن حضرت به عنوان رسول در پيشگاه خداي صاحب عزت و جلال حاضر مي شد و وحي را مي شنيد در حالي كه آن ها وحي را نمي شنوند.11

چنان كه ملاحظه مي شود، امام باقر(ع) در اين روايت در تبيين شيوة علم آموزي امامان معصوم(ع) از تعبير «محدَّثون» استفاده كرده اند. در توضيح اين تعبير امام باقر(ع)، يادآوري دو نكته ضروري است: نخست اين كه، در روايات ما در موارد متعددي امامان معصوم(ع) با اين تعبير توصيف شده اند، تا آنجا كه در كتاب الكافي، بابي با عنوان «أنّ الأئمة عليهم السلام محدّثون مفهّمون»12 به نقل روايات وارد شده در اين زمينه اختصاص يافته است.

در يكي از روايات اين باب «محمدبن اسماعيل» از امام موسي بن جعفر(ع) چنين نقل مي كند:

از ابالحسن [امام موسي بن جعفر](ع) شنيدم كه مي فرمود: «امامان علماي صادق، مفهّم و محدّث اند.»13

نكتة دوم اين كه، تعابيري چون «محدّثون؛ الهام شدگان (راست گمانان)» و «مفهّمون؛ فهمانيده شدگان» كه در مورد امامان معصوم(ع) وارد شده است، به اين معناست كه آن ها علوم و معارف مختلف را از طريق الهام رباني دريافت مي كنند؛ يعني همان طور كه پيامبر اكرم(ص) از طريق وحي بر همة امور واقف و از علوم الهي برخوردار مي شدند، ايشان نيز از طريق الهام بر همة آنچه بدان نياز دارند، آگاه مي شوند. البته با اين تفاوت كه پيامبر(ص) فرشتة وحي را مي ديد ولي ائمه(ع) فرشتة

وحي را نمي بينند و تنها الهامات او را دريافت مي كنند.

در روايتي كه «محمدبن سلم» از امام صادق(ع) نقل كرده است، در اين زمينه چنين مي خوانيم:

نزد ابي عبدالله [امام صادق](ع) از «محدث» بودن [امام] سخن به ميان آمد، حضرت فرمود: او سخنان را مي شنود ولي شخص [فرشته] را نمي بيند. پرسيدم: فدايت شوم، پس چگونه مي فهمد كه آن كلام فرشته است؟ فرمود: با آرامش و سكينه اي كه به او عطا مي شود؛ مي فهمد كه آن كلام فرشته است.14

شايان ذكر است كه در ميان ائمه معصومين(ع)، امام علي(ع)، به عنوان يك استثنا هم فرشته وحي را مي ديد و هم صداي او را مي شنيد.

آن حضرت در اين زمينه چنين مي فرمايد:

هنگامي كه وحي بر پيامبر(ص) نازل مي شد صداي ناله شيطان را شنيدم، پرسيدم: اي پيامبر خدا، اين صداي نالة چيست؟ فرمود: اين شيطان است از اين كه او را بپرستند نوميد شده است، تو هم مي شنوي هرچه من مي شنوم، و مي بيني آنچه من مي بينم، جز آن كه تو پيامبر نيستي، ولي تو وزير مني، و به راه خير مي روي.15 6. اعتقاد به مفسران وحي بودن امامان

شيخ صدوق(ره) ششمين موضوعي را كه هر مسلمان بايد در مورد امامان خود بدان معتقد باشد، اين گونه بيان مي كند:

[واجب است كه معتقد باشد كه] آن ها ترجمان (مفسران) وحي هستند.16

ائمة معصومين(ع) در روايات متعددي خود را با اين تعبير توصيف كرده اند. از جمله در روايتي كه «سدير» از امام صادق(ع) نقل كرده، آمده است:

ما خزانه داران علم خدا و ترجمان امر اوييم.17

در زيارت جامعة كبيره نيز امامان(ع) با تعبير «تراجمة لوحيه»18 توصيف شده اند.

در اين جا براي روشن شدن مفهوم «ترجمان وحي بودن امامان معصوم(ع)» برخي

از آيات و روايات مرتبط با اين موضوع را بررسي مي كنيم:

قرآن كريم در بياني زيبا تنها خداوند و «راسخون في العلم؛ ريشه داران در دانش» را به عنوان كساني كه دانا به تأويل كتاب (= قرآن) هستند، معرفي كرده، مي فرمايد:

و ما يعلم تأويله إلّا الله و الراسخون في العلم يقولون امنّا به كلّ من عند ربّنا.19

تأويل كتاب را جز خدا و ريشه داران در دانش كسي نمي داند. [آنان كه] مي گويند: «ما بدان ايمان آورديم. همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست».

در روايتي كه «بريد بن معاويه» از امام باقر يا امام صادق(ع) در ذيل آية ياد شده نقل كرده، چنين آمده است:

پيامبر خدا(ص) برترين ريشه داران در علم است. خداوند _ عزّ و جلّ _ هم تنزيل و هم تأويل آنچه را بر او نازل كرده، به او آموخت. امكان ندارد كه خداوند چيزي را بر او نازل كند، اما تأويلش را به او نياموزد. اوصياي پيامبر نيز پس از او همة اين امور را مي دانند... و قرآن خاص و عام، محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ دارد، اما ريشه داران در علم همة آن ها را مي دانند.20

ترديدي نيست كه قرآن به عنوان كلام خدا، از اصلي ترين منابع استنباط احكام و معارف دين بوده و ظواهر آن بر ما حجت است. اما سخن در اين است كه اين كتاب عهده دار بيان همة معارف و حقايق الهي نبوده است و تنها به تبيين اصول معارف و احكام پرداخته است. قرآن كريم بسان ساير متون ديني با ارائة رهنمودهاي كلي و بيان چارچوب تفكر اسلامي، وظيفه تشريح و توضيح آن را به پيامبر(ص) و اوصياي او

گذاشته است. در قرآن كريم تصريح شده است كه:

و أنزلنا إليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم.21

اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم، تا براي مردم آنچه را كه به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي.

پيامبر گرامي اسلام(ص) بنابر خبر متواتري كه به طريق شيعه و اهل سنت از ايشان نقل شده است، مي فرمايند:

من دو چيز گرانبها را در ميان شما به يادگار مي گذارم، و تا زماني كه بدان ها تمسك مي جوييد هرگز گمراه نمي شويد؛ يكي كتاب خدا و ديگري خاندان و اهل بيت من. اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا زماني كه در [كنار] حوض [كوثر] بر من وارد شوند.22

قرآن كريم، چنان كه در كلام نبي اكرم(ص) نيز بدان اشاره شده از اهل بيت(ع) جدايي ناپذير بوده و نمي توان براي شناخت احكام خدا تنها به ظواهر قرآن اكتفا كرد، بلكه بايد با مراجعه به روايات امامان معصوم(ع) كه مفسران قرآن و مبلغان احكام آن مي باشند، از ابعاد مختلف حكمي در قرآن بدان اشاره شده، آگاه شد.

امام علي(ع) در روايتي كه از ايشان نقل شده است، ارتباط قرآن و اهل بيت(ع) را چنين بيان مي كند:

خداوند ما را پاكيزه داشته و از خطا حفظ كرده است. او ما را گواه بر آفريدگان خويش، و حجت خود در زمين قرار داده است. ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده است، نه ما از قرآن جدا مي شويم و نه قرآن از ما.23

در كتاب وسائل الشيعة بابي وجود دارد با عنوان: «باب وجوب رجوع به معصومان(ع)،در همة احكام» كه در آن بيش از چهل روايت از پيامبر اكرم(ص) و ائمه(ع) نقل

شده است، كه همگي به نوعي دلالت بر لزوم مراجعه به امامان معصوم(ع) براي شناخت احكام خدا، مي كنند.

در يكي از روايات اين باب از امام باقر(ع)، در تفسير آيه شريفة:

فسئلوا أهل الذكر إن كنتم لاتعلمون.25

اگر خود نمي دانيد از اهل ذكر بپرسيد.

چنين روايت شده است:

پيامبر خدا فرمود: [در اين آيه مراد از] «ذكر» من هستم، و ائمه نيز «اهل ذكر» هستند.26

ادامه دارد... پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق، كتاب الهداية، ص33.

2. ر.ك: صفار قمي، محمدبن الحسن، بصائرالدرجات، ص103_106، باب في الأئمة أنّهم خزّان الله في السّماء و الأرض علي علمه؛ ص109_112، باب في الأئمة(ع) أنّه صار إليهم جميع العلوم التي خرجت إلي الملائكة و الأنبياء و امر العالمين.

3. ر.ك: كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، ج1، ص192_193، باب أنّ الأئمة(ع) ولاة أمر الله و خزنة علمه، ص255_256 باب أنّ الائمة(ع) يعلمون جميع العلوم التي خرجت إلي الملائكة و الرسل(ع).

4. ر.ك: مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج26، ص105_108، باب أنّهم عليهم السلام، خزّان الله علي علمه و حملة عرشه.

5. صفار قمي، محمدبن الحسن، همان، ص103، ح1؛ كليني، محمدبن يعقوب، همان، ص192، ح2؛ والله إنّا لخزّان الله في سمائه و أرضه لاعلي ذهب و لاعلي فضّة إلّا علي علمه.

6. كليني، محمدبن يعقوب، همان، ح3؛ نحن ولاة امرالله و خزنة علم الله و عيبة وحي الله.

7. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج2، ص610.

8. صفار قمي، محمدبن الحسن، همان، ص109، ح1؛ هم چنين ر.ك: ح3 و ص110، ح5 و 6 و ص111، ح11 و 12؛ إنّ لله علماً عاماً و علماً خاصاً فأمّا الخاص فالّذي لم يطلّع عليه ملك مقرّب و لا نبيّ مرسل و أمّا علمه العام الذي اطلعت عليه الملائكة المقربين و الأنبياء

المرسلين قد رفع ذلك كلّه إلينا.

9. ر.ك: همان، ص109، ح2، ص110، ح4، 7و 8، ص111، ح10و13.

10. كليني، محمدبن يعقوب، همان، ص243، ح1؛ أمّا جملة العلم فعند الله جلّ ذكره و أمّا ما لابدّ للعباد فعند الأوصياء.

11. همان؛ كما كان رسول الله صلّي الله عليه و آله يعلمه إلّا أنّهم لايرون ما كان رسول الله صلّي الله علي و آله يري، لأنّه كان نبيّاً و هم محدّثون و أنّه كان يفد إلي الله عزّوجلّ فيسمع الوحي و هم لايسمعون.

12. ر.ك: همان، ص270_271؛ هم چنين ر.ك: همان، ص534، ح18.

13. همان، ص271، ح3؛ سمعت اباالحسن(عليه السلام) يقول: «الأئمّة علماء صادقون مفهّمون محدّثون.»

14. همان، ح4؛ ذكر المحدّث عند أبي عبدالله(عليه السلام) فقال: إنّه سمع الصوت و لايري الشخص. فقلت له: جعلت فداك، كيف يعلم أنّه كلام الملك؟ قال: إنّه يعطي السكينة و الوقار حتّي يعلم أنّه كلام الملك.

15. سيد شريف رضي (گردآورنده)، نهج البلاغه (امام علي(ع)، ترجمه محمدمهدي فولادوند، خطبه 234، ص316؛ لقد سمعت رنّة الشيطان حين نزل الوحي عليه صلّي الله عليه و اله، فقلت: يا رسول الله، ما هذه الرنّة؟ فقال: هذا الشيطان قد ايس من عبادته إنّك تسمع ما أسمع و تري ما أري، إلّا أنّك لست بنبيّ و لكنّك لوزير و إنّك لعلي خير.

16. شيخ صدوق، كتاب الهداية، ص33.

17. كليني، محمدبن يعقوب، همان، ص269، ح6؛ هم چنين ر.ك: صفار قمي، محمدبن حسن، همان، ص62، ح9؛ نحن خزّان علم الله، نحن تراجمة أمر الله... .

18. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج2، ص610.

19. سورة آل عمران (3)، آيه 7.

20. كليني، محمدبن يعقوب، همان، ص213، ح2؛ فرسول الله صلي الله عليه و اله أفضل الراسخين في العلم، قد علّمه الله عزّوجل

جميع ما أنزل عليه من التّنزيل و التأويل، و ما كان الله لينزل عليه شيئاً لم يعلّمه تأويله و أوصياؤه من بعده يعلمونه كلّه... و القرآن خاص و عام و محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ، فالراسخون في العلم يعلمونه.

21. سورة نحل (16)، آية 44.

22. حر عاملي، محمد بن الحسن، تفصيل وسائل الشيعه، ج27، ابواب صفات القاضي، باب 5، ص33_34، ح9؛ المتقي الهندي، علاءالدين علي، كنزالعمال في سنن الأقوال و الأفعال، ج1، ص173، ح873؛ إنّي تارك فيكم الثقلين ما إن تمسكتم بهما لن تضلّوا: كتاب الله و عترتي أهل بيتي، و أنّهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض.

23. حرّ عاملي، محمدبن الحسن، همان، باب 13، ص178، ح4؛ إنّ الله طهّرنا، و عصمنا، و جعلنا شهداء علي خلقه، و حجّته في أرضه، و جعلنا مع القرآن، (والقرآن) معنا،لانفارقه، و لايفارقنا.

24. ر.ك: همان، ص62_77.

25. سورة نحل (16)، آية 43.

26. حرّ عاملي، محمدبن الحسن، همان، باب 7، ص63، ح4؛ قال رسول الله(صلي الله عليه و اله): الذكر أنا، و الأئمة أهل الذكر.

نبرد آخرالزمان

بررسي تطبيقي نبرد «قرقسيا» و واقعه «آرماگدون»

صد هزار نفر: [سفياني] سپاهيانش را به قرقيسيا مي رساند و در آنجا هم به جنگ كردن مي پردازد. در اين جنگ صد هزار نفر از جباران و ستمكاران كشته مي شوند. پس از آن سفياني سپاهي را به كوفه گسيل مي دارد.14

_ چهار صد هزار نفر: شهري در طرف شرق ساخته مي شود كه در آن حوادثي روي مي دهد كه هرگز مردم آن زمان نظيرش را نديده باشند. ... و يك حادثه ديگر در شام روي مي دهد كه مجموعاً چهار صد هزار كشته بر جاي مي گذارد... .

بررسي تطبيقي نبرد «قرقسيا» و واقعه «آرماگدون»

اشاره:

طي سال هاي اخير، انتشار برخي مقالات و اخبار پيرامون واقعة «آرماگدون» ذهن بسياري از علاقمندان به پيشگويي هاي مربوط به آخرالزمان را متوجه اين واقعه كرده است و حتي، برخي را واداشته كه به دنبال كشف ردپاي اين پيشگويي مورد ادعاي مسيحيان صهيونيست در ميان اخبار، متون و روايات اسلامي برآيند و تلاش كنند كه به نحوي اين واقعه را با واقعة «قرقيسيا» كه در متون اسلامي و روايات منقول از سوي حضرات معصومين(ع) بدان اشاره شده است، منطبق سازند.

مقالة حاضر به بررسي اين دو واقعه و سنجش وجوه اشتراك و افتراق آن ها مي پردازد.

قرقيسيا

1. موقعيت جغرافيايي قرقيسيا

قرقيسيا، شهركي است كه در شمال كشور سوريه، در استان «الجزيره» و در شش كيلومتري شهر «رقه» در محل التقاي دو رود فرات و خابور قرار دارد.1 اين شهر پيش از اسلام «كيركسيون» نام داشت و در سال 19 ق. به دست مسلمانان فتح و قرقيسيا ناميده شد.

خرابه هايي از قرقيسيا نزديك «ديرالزور» از شهرهاي سوريه كنوني و نزديك به مرزهاي عراق باقي مانده كه فاصلة آن تا تركيه نيز نسبتاً نزديك است.2 قرقيسيا حدود 100 كيلومتر با عراق و 200 كيلومتر با تركيه فاصله دارد.3 2. پيشگويي روايات دربارة قرقيسيا

روايات متعددي دربارة اين منطقه و حادثة بزرگي كه در آن رخ خواهد داد، نقل شده است كه تنها به نقل يك مورد از آن ها به ذيل اين عنوان اكتفا مي كنيم؛

حضرت امام محمدباقر(ع) از «مسير»، فاصله تا قرقيسا [قرقيسيا] را مي پرسند و او پاسخ مي دهد كه همين نزديكي ها در ساحل فرات قرار دارد. آن حضرت(ع) صحبت خود را چنين ادامه مي دهند:

اما در اين ناحيه واقعه اي رخ خواهد داد

كه مانند آن از زماني كه خداوند تبارك و تعالي، آسمان ها و زمين را آفريد، اتفاقي نيفتاده و تا زماني كه آسمان ها و زمين برپا هستند مانند آن اتفاق نخواهد افتاد. سفره اي است كه درندگان زمين و پرندگان آسمان از آن سير مي شوند.4 3. نبرد بزرگ قرقيسيا

اصلي ترين حادثه اي كه در قرقيسيا رخ مي دهد، جنگ و آشوبي است كه «سفياني» شاخص ترين طرف درگير آن است:

سفياني... در طول مسير عراق سپاهيان او وارد قرقيسيا مي شوند و جنگي سخت به راه مي اندازند كه صد هزار نفر در آن كشته مي شوند.5 4. انگيزه رويارويي و درگيري

مطلبي كه به طور اتفاق در روايات ذكر شده، اين است كه علت وقوع جنگ قرقيسيا، گنجي است كه فرات آن را نمايان مي كند و اين گنج ممكن است همان طور كه در روايات تصريح شده از جنس طلا و نقره باشد و نيز احتمال دارد كه از جنس ديگري [مانند نفت يا غير آن] باشد.6 5. زمان جنگ

سفياني در ماه رجب سر به شورش برمي دارد و نبرد قرقيسيا در زمره فعاليت هاي وي بر شمرده شده است، اما از آنجا كه سفياني ابتدا بر شام مسلط مي شود و آخرين متحدانش در اين منطقه _ يعني قوم بني كلب - در ماه رمضان با او بيعت مي كنند،7 و نيز رواياتي كه حاكي از آغاز جنبش ها، نمايان شدن جمعيت ها و ابتداي جنگ ها در ماه شوال هستند، به احتمال بسيار قوي، معركه قرقيسيا در ماه شوال پيش از ظهور بر پا خواهد گرديد.8 6. طرفين درگير در قرقيسيا

با توجه به انگيزة جنگ در قرقيسيا كه صرفاً تصاحب ثروتي هنگفت مي باشد، فرض اين كه در اين

ميدان بيش از دو طرف درگير خواهيم داشت، مطلب دور از ذهني نيست، كما اين كه در روايات نيز چنين مطلبي را مي توان مشاهده كرد؛ به طور خلاصه مي توان گفت كه حاضران در اين ميدان نبرد عبارتند از:

_ ترك ها [كه احتمالاً منظور روس ها باشد]: كه در جزيره (بين النهرين) نيرو پياده كرده اند.

_ روميان: يهوديان و دولت هاي غربي كه وارد فلسطين شده اند.9

_ سفياني كه در آن هنگام بر شام كاملاً مسلط شده است.10

_ دو نفر به نام «عبدالله» كه در روايات ما توضيح خاصي درباره آن ها اشاره نشده و احتمالاً هم پيمان غربي ها باشند.

_ «قيس» كه مركز فرماندهي اش در مصر است.

_ يكي از بازماندگان عباسيان.11

نكتة قابل توجه و حائز اهميت اين است كه روايات تأكيد دارند كه در اين جنگ و به خصوص در ميان كشته هاي آن شيعيان ديده نمي شوند؛

آيا نمي بينيد كه دشمنان شما در معاصي خداوند كشته مي شوند، بدون آن كه شما حضور داشته باشيد در حالي كه شما با آرامش و امنيت در گوشه خانه هايتان نشسته ايد، برخي از آن ها، برخي ديگر را بر روي زمين مي كشند. سفياني عذاب مناسبي براي دشمنان شما و نشانه اي براي خودتان است.

وقتي آن فاسق سر به شورش برداشت، شما (شيعيان) اگر يك يا دو ماه پس از شورش او از خود حركتي نشان ندهيد، به مشكلي بر نخواهيد خورد تا اين كه بسياري از خلق، منهاي شما كشته شوند.12 7. پيروز ميدان قرقيسيا

با در نظر گرفتن اين كه سفياني پس از اين جنگ آنقدر قوي و توانمند است كه در ابتدا به طور همزمان به ايران و عراق به خصوص شهرهاي شيعه نشين حمله مي كند و اندكي

بعد در چهار منطقه شام، عراق، ايران و حجاز سپاهيانش حضور جدي و فعال دارند، مي توان وي را پيروز ميدان قرقيسيا بدانيم.13 8. تعداد كشته ها و سرانجام آن ها

روايات تعداد مختلفي را براي كشتگان اين نبرد ذكر مي كنند:

_ صد هزار نفر: [سفياني] سپاهيانش را به قرقيسيا مي رساند و در آنجا هم به جنگ كردن مي پردازد. در اين جنگ صد هزار نفر از جباران و ستمكاران كشته مي شوند. پس از آن سفياني سپاهي را به كوفه گسيل مي دارد.14

_ چهار صد هزار نفر: شهري در طرف شرق ساخته مي شود كه در آن حوادثي روي مي دهد كه هرگز مردم آن زمان نظيرش را نديده باشند. ... و يك حادثه ديگر در شام روي مي دهد كه مجموعاً چهار صد هزار كشته بر جاي مي گذارد... .15

_ از هر نه نفر، هفت نفر: قطعاً نهر فرات از كوهي از طلا پرده برمي دارد كه مردم براي رسيدن به آن به جان يكديگر مي افتند و از هر نه تن، هفت تن كشته مي شود.16

_ نود درصد يا (نه دهم) مردم: فرات از كوهي از طلا پرده برمي دارد... و از هر صد نفر، نود نفر در اين نبرد كشته مي شود17 و قيامت برپا نمي شود مگر اين كه ... نه دهم آن ها كشته مي شود.18

_ نود و نه درصد مردم: قيامت برپا نمي شود تا اين كه ... از هر صد نفر، نود و نه نفر كشته مي شود. هر يك از آن مردمان مي گويد، شايد من همان باشم كه نجات مي يابد.19

ولي آنچه مسلم است اين كشته ها به هر تعداد كه باشند، دفن نشده و خوراك حيوانات مي گردند:

همانا خداوند در قرقيسيا سفرة پر از طعامي دارد كه سروش آسماني از

آن خبر مي دهد و ندا مي كند كه اي پرندگان آسمان و اي درندگان زمين براي سير شدن از گوشت تن سمتگران بشتابيد.20

حجت الاسلام علي كوراني در كتاب خويش با عنوان عصر ظهور، چنين مي نويسد:

چنان كه روايت اشاره مي كند، عرصه نبرد، بيابان خشك و بي آب و گياه است و آن ها اجساد كشتگان خود را دفن نمي كنند و يا قادر به دفن آن ها نيستند.21 9. نحوة جنگيدن در قرقيسيا

همان گونه كه در روايات متعدد و مختلفي كه درباره قرقيسيا ذكر شد، ديديم، هيچ اشاره اي وجود ندارد كه اين جنگ صورت خاصي داشته و يا در آن از ابزار خاصي براي كشتن افراد استفاده بشود. 10. زمينه سازي براي قرقيسيا

همان طور كه ديديم آنچه در روايات اسلامي آمده اين است كه در ابتداي شورش سفياني، شيعيان بايد هيچ حركتي از خود نشان ندهند و از تمام حوادث آن صحنه و فعاليت هاي او خود را بر كنار بدارند. 11. ميزان احتمال وقوع نبرد قرقيسيا

بنابر روايات متعدد پنج حادثة حتمي پيش از ظهور حضرت مهدي(ع) اتفاق مي افتند:

شورش سفياني، قيام يماني، نداي آسماني در بيست و سوم ماه رمضان، شهادت نفس زكيه و فرو رفتن سپاه سفياني در (سرزمين) بيداء در بياباني ميان مكه و مدينه.22

بقيه حوادث نيز در عين آن كه احتمال وقوعشان بسيار زياد است، از احتمال بروز «بداء» در مورد آن ها نيز نمي توان چشم پوشي كرد23يعني احتمال واقع نشدن آن ها بايد به طور جدي مورد نظر قرار گيرد؛ جريان قرقيسيا نيز از اين قاعده مستثني نيست.

نكته اي كه ذكر آن در اين جا خالي از لطف نمي باشد، اين است كه بيان فرو رفتن سپاه سفياني (خسف) در سرزمين بيداء در ميان علائم

حتمي ظهور و در حالي كه خود سفياني هم يكي از افرادي كه نابود مي شوند شمرده شده، بيانگر عدم قطعيت ديگر اخباري است كه پس از وقوع آن حادثه به نحوي با سفياني مرتبط مي شود. البته فراموش نكنيم كه با استناد به حتمي بودن شورش سفياني و جايگاه ويژه نبرد قرقيسيا در مين روايات، مي توان ادعا كرد كه احتمال وقوع اين وقايع از بقيه حوادث مطرح شده در روايات بيشتر است. 12.آثار پيشيني قرقيسيا

همان طور كه ديديم قبول كردن يا قبول نكردن و عدم اعتقاد به وقوع جنگ قرقيسيا اثرخاصي را ايجاد نمي نمايد.

آرماگدون

اكنون ويژگي هايي را كه دربارة جنگ آرماگدون گفته مي شود مورد بررسي قرار مي دهيم. 1. موقعيت جغرافيايي آرماگدون

خانم گريس هالسل در كتاب تدارك جنگ بزرگ مي نويسد:

براي اين كه به تپه «مجدّو» برويم، از «تل آويو» حدود 55 مايل به طرف شمال سفر مي كنيم، و به محلي مي رسيم كه در 20 مايلي جنوب - جنوب شرقي «حيفا» قرار دارد و فاصلة آن از درياي مديترانه حدود 15 مايل است.24

كه البته وي مطالب ديگري را هم درباره اين شهر به نقل از همراه خود نقل مي كند ولي وقتي دربارة تطبيق آن مكان با محل موعود جنگ آرماگدون مي پرسد، جواب مي شنود:

شما همين اسم _ يعني مجدّو _ را بگيريد. كلمة «هار» (كه در زبان عبري به معني كوه مي باشد) را به آن اضافه كنيد؛ اين دو كلمه به شما «هارمجدّو» را مي دهد كه ما آنرا «هارمجدون» [= آرماگدون] ترجمه مي كنيم.

هالسل خود مي گويد:

در حالي كه او صحبت مي كند، من مي كوشم استدلال او را با جستجوي كوه دنبال كنم، امّا كوهي پيدا نمي كنم. امّا با همه اين ها آيا

هارمجدّو (كوه مجدّو) بر يك محل دلالت مي كند يا يك رويداد.25

به عبارت ديگر اگر واقع گرايانه بخواهيم نگاه كنيم:

1. ابداً معلوم نيست كه منظور از آرماگدون مورد بحث يك محل است يا اتفاق!

2. به فرض كه آنرا بدون دليل به نام محل تفسير كنيم، باز هم قابل تطبيق بر محل مورد ادعا نيست و اعتقاد مبلغان انجيلي مسيحي را اثبات نمي نمايد زيرا اساساً در آن منطقه چنين كوهي وجود ندارد بلكه دشت مجدو (مگدو) وجود دارد، نه كوه مجدو.26

3. از همه مهم تر اين كه حتي اگر با تسامح بگوييم هارمجدون اين جا است مسئلة تحريف كتاب مقدس پيش خواهد آمد و آن موضوعي نيست كه بتوان به راحتي از آن چشم پوشي كرد و با در نظر گرفتن آن بناي تمام تسامح هايي را هم كه به كار برده بوديم فرو مي ريزد و ديگر چيزي باقي نمي ماند كه بخواهيم درباره اش اغماض به خرج دهيم.

پس:

اصلاً مشخص نيست كه آنچه آرماگدون (هارمجدون) خوانده مي شود، چيست يا در كجا قرار دارد. 2. پيشگويي ها دربارة آرمگدون

جريان «مسيحيان صهيونيست» كه همان مبدعان و مبلغان وقوع آرماگدون مي باشند، تمام رفتارهاي خود را منسوب به مشيت (تقدير) الهي كرده و در مسير تحقق خواسته هايشان اقدامات خشونت باري را تدارك نموده اند و آنان پيشگويي هاي كتاب مقدس را بهانة اين اعمال خود قرار داده اند تا آنجا كه با استفاده از قدرت رسانه اي فوق العاده اي مدام كه تبليغ مي كنند خداوند مقرر كرده است، بشر هفت دوران از مشيت الهي را از سر بگذارند كه يكي از آن ها «جنگ هسته اي آرماگدون» است.

اما جالب آن است بدانيم كه واژة هارمجدون تنها يكبار در انجيل آمده

است؛

و ايشان را [نيروهاي اهريمني] به موضعي كه آن را « هارمجدون» مي خوانند، فراهم آورند.27

آشكار است كه اين عبارت اساساً مدعاي آنان را اثبات نمي كند، بلكه ريشه هاي آنرا بايد در اهداف خارج از كتاب مقدس آنان دنبال نمود.

و لذا اگر بگوييم كه آرماگدون حتي در ميان پيشگويي هاي تورات و انجيل تحريف نشده نيز وجود ندارد، سخني گزاف نگفته ايم. 28 3. نبرد بزرگ آرماگدون

مسيحيان صهيونيست مي گويند كه پيش از ظهور (مجدد) مسيح و برپايي قيامت و پس از يك دورة فلاكت 7 ساله كه منجر به نبرد با دجال مي شود، جنگ آرماگدون اتفاق مي افتد.29 آنان براي اين درگيري ويژگي هاي منحصر به فردي بيان مي كنند كه پس از اين خواهيم ديد كه حتي معتقدند وقوع اين جنگ بزرگ جهاني بسيار نزديك است و نسل فعلي بشريت قطعاً شاهد وقوع آن خواهد بود.30

اعتقاد به اين امر موهوم چنان در ميان سياست گزاران آمريكايي نفوذ كرده است كه بسياري از سياست هاي رييس جمهورهاي گذشته و كنوني آمريكا در راستاي عملي شدن اين جنگ مقدس بوده تا آنجا كه آنان حتي در سياست اقتصاد نيز تلاش مي كردند ميزان كمك هاي دولت آيالات متحده به اسراييل، افزايش يابد.31 4. انگيزه درگيري و رويارويي

مسيحيان اصولگرا جنگ آرماگدون را با پسوند مقدس توصيف مي كنند32 و نوع بيان دسته بندي طرفين درگير در ميدان جنگ با استفاده از الفاظ مذهبي و با عنوان «مؤمن»، «كافر» و «مشرك» است كه به خوبي نشان دهندة ديني جلوه دادن اين جنگ است. خلاصه اين كه همه آن ها كه ادعا مي شود در آرماگدون مقابل همديگر مي ايستند براي دفاع از دين و آيين و مرام خودشان خواهد

بود. 5. زمان وقوع نبرد آرماگدون

همان طور كه پيش از اين متذكر شديم مسيحيان صهيونيست عنوان مي كنند اين اتفاق در آينده اي بسيار نزديك و طي چند سال آينده به وقوع خواهد پيوست و اندكي پس از آن مسيح(ع) ظهور خواهد كرد و بر دجال فائق خواهد آمد.

جالب است بدانيم كه پيروان اين جريان وقوع دو نشانه را پيش از رخ دادن آرماگدون ذكر مي كنند و براي اين دو نشانه هم ترتيب و توالي زماني قائلند:

1. تجديد بناي هيكل (معبد) سليمان: معبد سليمان كه نماد حكومت جهاني دولت يهود است پيش از برقراري حكومت جهاني مطلوب آن ها مي بايد برپا شود، و به منظور وقوع اين امر بر وجوب و لزوم قطعي حيات و كمك به اسراييل و مهاجرت تمام يهوديان دنيا به فلسطين اشغالي تأكيد شديدي مي كنند. راه وصول به اين مقصود نيز تخريب مسجدالاقصي است و مي گويند بايد معبد به جاي مسجد ساخته شود؛33 حتي اگر به قيمت آغاز جنگ جهاني سوم باشد.34

2. تولد گوسالة سرخ موي: يهوديان ادعا مي كنند كه در هنگام بناي معبد و پيش از شروع عمليات ساخت لازم است مراسم «تطهير» انجام شود و براي انجام آن مي بايست گوساله اي سرخ موي كه ويژگي هاي خاصي دارد، با آداب مخصوص به خود قرباني گردد.35

در چند دهة اخير يهودياني با استفاده از دانش ژنتيك اقدام به اصلاح نژادي گاو براي توليد اين گوساله كرده اند و چندي پيش ادعاي موفقيت در اين راستا را نمودند كه اين ادعا مورد تأييد مؤسسه معبد واقع در اورشليم قرار گرفت و اكنون اين حيوان سه ساله است.36

يهوديان براي نيل به تخريب مسجدالاقصي با قاطعيت تصميم

دارند كه حداقل در ابتداي هر ماه به طور جدي براي تحقق اين تصميم شوم اقدام كنند كه تنها در سال جاري شاهد چند مورد تقابل بسيار جدي ميان يهوديان با مسلمانان در اطراف قدس بوده ايم.37 6. طرفين درگير در آرماگدون

ادعا مي شود در ميدان آرماگدون دو سپاه رودرروي همديگر قرار مي گيرند:

1. مؤمنان: يهوديان و هم پيمايان آن ها (مسيحيان صهيونيست)

2. كفار و مشركان: كمونيست ها (شوروي (روسيه)، چين، كوبا و كره شمالي) و مسلمانان،38 كه عمدتاً شيعيان مد نظر قرار گرفته اند. در اين ميان جايگاه ويژة ايران، سوريه، لبنان و عراق39 را نمي توان ناديده گرفت.40

نكته قابل توجه اين جاست كه تا قبل از فروپاشي شوروي، عنوان «امپراتوري شيطان» به آنجا اطلاق مي شد و منظور از آن در تبليغات مسيحيان صهيونيست، رهبري سپاه «شر» در جنگ آرماگدون بود41 و پس از آن، به خصوص بعد از حمله آمريكا به عراق، بارها از سوي آن ها ايران «محور شرارت» خوانده شده و هدف بعدي حمله آنان اعلام شده است.42

7. پيروز ميدان آرماگدون

بنابر آنچه مدعيان آرماگدون ادعا مي كنند مسيح مورد نظر آنان پس از كشتار بسياري از حاضران در ميدان نبرد، پيروزمندانه از اين معركه بيرون خواهد آمد و مسيحيان صهيونيست هزار سال در خوشبختي بر جهان حكومت خواهند كرد.43 8. تعداد كشته ها و سرانجام آن ها

مدعيان مي گويند در اين جنگ بزرگ ميليون ها نفر كشته خواهند شد44 كه 3/2 از يهوديان (غير صهيونيست) بخشي از آن ها خواهند بود و طي مدت هفت ماه اين كشته ها دفن مي شوند.45 كه البته گاه تا سه ميليارد نفر هم ذكر شده است.46 9. شيوة جنگيدن در آرماگدون

تمام متون مسيحيان صهيونيست جديد با توجه به برخي

از عبارات كتاب مقدس به آرماگدون كه در جاهاي مختلفي ذكر شده و شايد هيچ كدام ارتباطي نيز با يكديگر نداشته باشند _ بيان مي كنند كه اين جنگ بزرگ، هسته اي خواهد بود و به عنوان مثال از چرخبالي كه از عقب آن گازي كشنده منتشر مي شود و نظاير آن سلاح هاي كشتار جمعي سخن گفته اند.47 10. زمينه سازي براي آرماگدون

از جمله اساسي ترين مسائلي كه ميان همة مسيحيان صهيونيست مشترك است و جملگي بر آن اتفاق دارند، اين است كه ما هم اكنون در آخرالزمان زندگي مي كنيم و زمينه سازي براي وقوع آرماگدون به عنوان مقدّمه ظهور مسيح، وظيفه ماست.48

در هم تنيدگي عقايد مسيحيان صهيونيست و سياستمداران آمريكايي به حدي است در حال حاضر «كليد فهم سياست آمريكا»49 چيزي جز شناخت كامل و دقيق اين جريان نيست. در راستاي تبليغ اين جريان امروزه بيش از 1550 شبكه راديويي و تلويزيوني، 80,000 كشيش سخنران و مبلغ، 200 مؤسسه و كالج علمي، 100,000 و دانشجوي پروتستان به طور شبانه روزي مشغول فعاليت هستند50 و تنها در آمريكا مخاطبانشان در حدود جمعيت كل ايران است51 و در سطح كلان حتي رؤساي جمهور گذشته و حال اين كشور آرزو دارند آغازگر اين جنگ بزرگ جهاني باشند.52

11.عوارض اعتقاد به آرماگدون

مشكلاتي كه براي سوريه، عراق و ايران در خارج از آمريكا پيش آمده و حتي مشكلاتي كه گاه براي كل ساكنان زمين رخ مي نمايد، از همين روست.

جيمز وات، وزير كشور اسبق آمريكا در جمع كميته مجلس نمايندگان اعلام كرد:

به علت ظهور دوباره و قريب الوقوع مسيح نمي توانيم خيلي دربند نابودي منابع طبيعي خودمان [و صد البته ديگر كشورهاي جهان] باشيم. 53 12. ميزان احتمال

وقوع آرماگدون

برخي از اشكالاتي كه مي توان به رؤياي غير قابل تعبيرآرماگدون وارد كرد، از اين قرارند:

1. انتساب به كتاب مقدس كه آكنده از تحريفات است و حتي نسخه هايي كه در صد ساله اخير منتشر شده اند، بنا به صلاحديد آن ها براي تحريف تاريخي قومي غير يهودي به طور جدي ويراستاري شده و مطالبي خاص را به عمد حذف كرده اند.54

2. انتساب رفتارهايي ناشايست و دور از مروت و جوانمردي به پيامبر اولوالعزم الهي حضرت مسيح علي نبينا و آله و (ع). به عبارت ديگر حضرت عيسي(ع) هيچ گاه با آنچه مي گويند سنخيتي نداشته و نخواهد داشت.

3. ويژگي هاي غيرقابل باور تصويف شده براي آن.55

4. هسته اي بودن جنگ.56

كه البته اين ها غيراز آن اشكالاتي است كه ذيل هر عنوان به مناسبت از آن سخن گفتيم و در عين حال باز هم مي توان موارد ديگري را برشمرد كه همگي حاكي از اين هستند كه ادعاي وقوع اين جنگ حز توهمي بيش نيست و احتمال وقوع چنين حادثه و پديده اي در حد صفر است و صيفي بعيد مي نمايد كه روزي شاهد چنين حماقتي از سردمداران خون آشام آمريكا و رژيم صهيونيستي باشيم. پي نوشت ها:

1. كامل، سليمان، روزگار رهايي، برجمة علي اكبر مهدي پور، ج 2، ص 852.

2. كوراني، علي، عصر ظهور، ص 130.

3. ساده، مجتبي، شش ماه پاياني، ترجمة محمود مطهري نيا، ص127

4. مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص291؛ نعماني، الغيبه، ص303.

5. مجلسي، همان، ج52؛ نعماني، همان، ص279.

6. عصر ظهور، ص 131، به نقل از نسخه خطي ابن حماد، ص 92.

7. ر.ك: شش ماه پاياني، ص 123.

8. همان، ص 127.

9. مجلسي، همان، ج52، ص207؛ شبخ طوسي، الغيبه، ص462.

10. ر.ك: شش ماه

پاياني، ص127؛ الفتن، ص195.

11.كليني، همان، ج8، ص295؛ مجلسي، همان، ص246؛ نعماني، همان، ص278.

12. الفتن، ص212.

13. مجلسي، همان، ج52، صص212و 237؛ طوسي، همان، ص441؛ نعماني، همان،ص279؛ الاختصاص، ص255 .

14. بشاره الاسلام، ص56.

15. الفتن، ص92 به نقل از عصر ظهور، ص131.

16. الفتن، ص418.

17.البرهان في علامات مهدي آخرالزمان، ص111به نقل از ماهنامة موعود، ش31، ص52.

18. ابن طاووس، الفتن و الملاحم، ص58.

19. مجلسي، همان، ج52، ص246.

20. كوراني، همان، ص 130.

21.كليني، همان، ج8، ص295؛ مجلسي، همان، ص246؛ نعماني، همان، ص278.

22. ر.ك: شيخ صدوق،كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 650؛ شيخ طوسي، همان، ص 267؛ نعماني، همان، صص 169 و 172؛ مجلسي، همان، ج 52، ص 204؛طبرسي، اعلام الوري، ص 426؛ صافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر، صص 439 و 455.

23. تفصيل مطالب را درباره بداء در بخش دوم از فصل چهارم كتاب شش ماه پاياني مطالعه نماييد.

24. هالسل،گريس، تدارك جنگ بزرگ، ترجمة خسرو اسدي، ص 37.

25. همان، صص40-38.

26. هالسل،گريس، يد الله، ترجمة قبس زعفراني، ص 35.

27. جمعي از نويسندگان، پيشگوييها و آخرالزمان، ، ج 2، ص 43.

27. مكاشفه يوحنا، 16:16.

28. ر.ك: هالسل، تدارك جنگ بزرگ، ص40 به بعد و يدالله، ص 35 به بعد .

29. صاحب خلق، نصير، پروتستانتيزم، پيوريتانيسم و مسيحيت صهيونيستي، ص 91.

30.صاحب خلق، نصير، تاريخ ناگفته و پنهان آمريكا، ص 177.

31. همان، ص 181.

32. ر. ك: تدارك جنگ بزرگ، صص 155 - 189 ) بر افروختن آتش يك جنگ مقدس)

33. ر. ك: هالسل، يدالله، بخش دهم (حصار مسجد)؛ صاحب خلق، پروتستانتيزم، پيوريتانيسم و مسيحيت صهيونيستي، ص 118؛ جمعي از نويسندگان، همان، مقالات سوم تا پنجم و ميزگرد دوم؛ النجيري، محمود، هرمجدون، ص

90 به بعد؛ هلال، رضا، مسيح يهودي و فرجام جهان، ص 161.

34.هالسل، همان، ص 95.

35. جمعي از نويسندگان، همان، ج 2، ص 81.

36. همان، ص 83.

37. ر. ك: ماهنامه موعود، سال نهم، ش 50، ص 42 و ش52، ص 17 وجمعي از نويسندگان، همان، ج 2، صص 149-141.

38. آن ها از هيچ فرصتي براي متهم كردن مسلمانان به روحيات و رفتارهاي غير انساني دريغ نمي كنند (ر. ك:جمعي از نويسندگان، همان، ج 1) به خصوص از جريان دست ساخته 11 سپتامبر حداكثر استفاده را بردند.)همان، ج 2، صص 52-49.

39. در مورد عراق مطالب مفصلي با اين نگاه گفته شده كه به عنوان نمونه ر. ك: جمعي از نويسندگان، همان، ج 2، صص 115-123.

39. ر. ك: صقر، الشربيني، الحركة المسيحية الاصولية الامريكية و علاقتها بالصهيونية، ص 144؛ جمعي از نويسندگان، همان، ج 2، ص 197 .

40. صقر، الشربيني، همان، ص 144؛جمعي از نويسندگان، همان، ج 2، ص 48،هلال، رضا، همان، ص 147.

41. ر.ك:جمعي از نويسندگان، همان، ج 2، صص 130-122 )اهداف بعدي حمله آمريكا)؛ صاحب خلق، تاريخ ناگفته و پنهان آمريكا، صص 178 - 177؛ هالسل،تدارك جنگ بزرگ، صص 101-99.

42. نكته حاشيه اي كه در اين جا مي توان متذكر شد، اصرار هم زمان كشورهاي آمريكا، انگيس و فرانسه و آلمان بر خلع سلاح هسته اي ايران و در عين حال كمك هاي فراوان هسته اي به رژيم اشغالگر اسراييل است، كه با اين نگاه به راحتي مي توان به انگيزه بروز چنين تناقض فاحشي و رفتار اين دولت ها پي برد.

43.صاحب خلق، پروتستانتيزم، پيوريتانيسم و مسيحيت صهيونيستي، ص 91؛هالسل، يدالله، ص 39 .

44. هالسل، يدالله، ص 37 و تدارك جنگ بزرگ، ص 46 .

45.

هالسل، تدارك جنگ بزرگ، ص 46.

59. جمعي از نويسندگان، همان، ج 2، ص 196.

46.. براي نمونه ر. ك: جمعي از نويسندگان، همان، ج 2، ص 46؛ هالسل،همان، صص 46 و 72؛ يدالله، صص 39-38.

47. صاحب خلق، پروتستانتيزم، پيوريتانيسم و مسيحيت صهيونيستي، ص 91؛ هالسل، يدالله، ص 37و تدارك جنگ بزرگ، ص 105 به بعد وصاحب خلق، تاريخ ناگفته و پنهان آمريكا، صص 178-177 ؛ جمعي از نويسندگان،همان، ج 2، ص 194.

48. ر. ك:جمعي از نويسندگان،همان، ، ج 2، صص41-19.

49. همان، ص 11.

50. براي نمونه ر. ك: هلال، همان، ص 320.

51. براي نمونه ر. ك:جمعي از نويسندگان،همان، ج 2، صص17-9و 123-115.

52. همان، ص 10.

53. همان.

54. براي مطالعه تفصيلي به عنوان نمونه ر. ك: پورپيرار، دوازده قرن سكوت؛ همو، ساسانيان، ج 2، صص 57-76، ذيل عنوان در آراميان و تورات.

55. به عنوان نمونه اصلاً جمعيت مورد ادعا در منطقه «مجدو» جا نمي گيرند كه بخواهند با هم در گير شده و فلان مقدارشان كشته و دفن شوند. خانم هالسل در دو كتاب خود تدارك جنگ بزرگ و يدالله مفصلاً به اين مطلب و باقي مسائل مربوط به آن پرداخته است.

56. اگر جنگي به عظمت مورد ادعاي آرماگدون، هسته اي باشد، نه منطقه و جمعيتي خاص كه كل مردم جهان از آثار و تبعات سوء آن متضرر خواهند شد.

دجال از نگاهي ديگر

فتنه «دجال» در روايات ما به عنوان يكي از فتنه هاي قبل از ظهور حضرت امام مهدي(ع) شمرده شده است. هرچند در پي پرسش هاي گوناگوني كه دربارة مشخصات امامان معصوم(ع) پرسيده شده، ايشان به بيان ويژگي هايي از دجال پرداخته اند. اما اين موضوع هم چنان در دوران ما، در هاله اي از ابهام قرار

دارد. گروهي دجال را با وجود ويژگي هاي عجيب و غريبي كه در روايات براي آن برشمرده شده است، موجودي واقعي مي دانند كه در آخرالزمان ظاهر شده و به فريبكاري مي پردازد و گروهي به دليل همين ويژگي ها دجال را موجودي نمادين دانسته و معتقدند روايات در مورد او بيشتر به زبان استعاره سخن گفته اند.

بي آن كه بخواهيم در اين مجال اندك به قضاوت در مورد ديدگاه ياد شده بپردازيم در اين جا به نمونه اي از ديدگاه دوم اشاره مي كنيم. إن شاءالله در آينده در اين زمينه بيشتر سخن خواهيم گفت. در روايات اهل بيت(ع) آمده است كه در آخر زمان انساني مي آيد با مشخصات زير:

1. يك چشم دارد.

2. يك چشم او در وسط پيشاني اوست.

3. يك چشم او كه در وسط پيشاني اوست مثل ستاره مي درخشد.

4. اين انسان به نام «دجال» مشخص شده است. اين انسان سوار بر خري است كه چنين توصيف شده است:

بين دو گوش او يك ميل راه است.

داخل درياها مي شود.

زمين زير پاي او در هم نورديده مي شود.

جلوي او دود و آتش است.

پشت سرش چيزي است كه مردم آن را نان مي بينند.

از سر هر موي او سازي بلند است.

خرما دفع مي كند.

اغلب طرفدارانش از يهوديان و زنازادگان هستند.

مردم در زمان او به دو دسته تقسيم مي شوند: عده اي براي دين خود عزادارند و عده اي براي دنياي خود.

نظريه

به عنوان يك نظريه كه احتمال صحت و يا رد آن وجود دارد، مي توانيم حدس بزنيم كه شايد معصومين(ع) خواسته اند با زبان اشاره از فاصله اي كه حدود هزار و چهارصد سال حقايقي را با ما در ميان بگذارند و توجه

ما را به عمق واقعياتي كه در زمان ما رخ داده است جلب كنند. بر اساس اين احتمال مي توان تعابير زير را در نظر داشت:

1. انسان يك چشم

انسان در تاريخ هميشه دو چشم داشته است: چشم طبيعت بين و چشم حقيقت بين؛ يك چشمي كه با آن دنيا را مي ديده و ديگري چشمي كه با آن خدا را مي ديده است. تعبير «انسان يك چشم» اشاره به پيدايش انسان مادي و ماترياليست است كه تنها يك چشم دارد: چشم طبيعت بين او تصور مي كند كه جز طبيعت هيچ چيز حقيقت و واقعيت ندارد. 2. يك چشم در وسط پيشاني اوست

صورت انسان متقارن خلق شده است و انسان، عيب و نقص صورت خود را از لحاظ قانون تقارن ارزيابي مي كند: يك دهان روي خط تقارن ولي دو گوش در دو سوي خط تقارن با فاصلة مساوي. مي فرمايند اين چشم انسان يك چشمي و يك بعدي در وسط پيشاني اوست. يعني روي خط تقارن صورت اوست و تقارن صورت او با يك چشم به هم نخورده است. در نتيجه، احساس نياز به چشم دوم نمي كند. و اين واقعيتي است كه با آن روبه رو بوده ايم. ماترياليست ها و مخصوصاً كمونيست ها فلسفة خود را فلسفة علمي مي ناميدند و آن را علم محض مي دانستند و كساني كه به ماوراءالطبيعه معتقد بودند را عقب مانده و مرتجع و واپسگرا مي نامند و هيچ گونه احساس نقص در سيماي شخصيت خود نمي كردند. 3. يك چشم او مثل ستاره مي درخشد

از زمان بطلميوس تا زمان انتشار كتاب مرايا توسط ابن هيثم، تصور عمومي بر اين بود كه نور از چشم انسان بر اشيا مي تابد و در پرتو نور چشم، اشيا ديده

مي شوند. ابن هيثم براي اولين بار طرز كار چشم را كشف كرد و قوانين تابش و بازتاب نور را مطرح نمود و اتاق تاريك و عدسي را اختراع كرد. ولي از همان زمان اصطلاح «نور چشم» در ادبيات باقي ماند و اصطلاحاً به چشم قوي، «چشم پرنور» گفته شد و اين اصطلاح هنوز هم وجود دارد و كسي كه چشم او ضعيف شده اصطلاحاً مي گويند نور چشم او كم شده است. تعبير درخشش چشم انسان يك چشمي مثل ستاره اشاره به قوت چشم طبيعت بين اين انسان است و ما امروز شاهد آن نيز هستيم. چشم طبيعت بين انسان ماترياليست تا اندازه اي قوي شده كه مي تواند از اتم تا سوپر كهكشان ها را ببيند و توصيف كند. 4. سوار بر خري است كه...

خر، مركب و مركب وسيلة رسيدن از مبدأ به مقصد است. از بين همة مركب هاي جاندار آن كه به «ماشين» شبيه تر است خر است، زيرا خر از برقرار كردن يك رابطة عاطفي با راكب خود عاجز است و ماشين نيز دقيقاً همين طور است. 5. بين دو گوش خر او يك ميل راه است

گوش، مركز شنوايي است و يك ميل در اين جا يك عدد كامل است و اشاره به فاصلة زياد دارد. امروز ماشين امكان ايجاد شنوايي با فواصل طولاني را فراهم آورده است. 6،7. داخل درياها مي شود و زمين زير پاي او درهم نورديده مي شود

اين امر، اشاره به امكاناتي است كه ماشين امروز براي بشر فراهم آورده است. 8. جلوي او دود و آتش است

انسان ماترياليست سوار بر خر تكنولوژي با اسلحة آتشين وارد جهان اسلام و ساير نقاط جهان شد و بدين وسيله سلطة خود

را گسترش داد. به همين دليل مي فرمايند در پيش روي او دود و آتش است. 9. پشت سرش چيزي است كه مردم آن را نان مي بينند

نفرموده اند پشت سرش نان است بلكه فرموده اند پشت سرش چيزي است كه مردم آن را نان مي بينند. اشاره به مدرنيزاسيون، وعدة زندگي بهتر و رفاه بيشتر است كه در همة كشورهاي استعمارزده داده شد، ولي هيچ كس از ميان استعمارزده ها به زندگي بهتر و رفاه بيشتر به طور واقعي نرسيد. 10. از سر هر موي او سازي بلند است

بهترين تعبير براي تشريح ارتباطات بين المللي در جهان امروز همين تعبير است. هر موي يك جانور، يك سيستم مستقل است. مي توان يك موي را كند در حالي كه بقية آن ها بر سر جاي خود باقي بمانند ولي همة «مو»ها از يك خون تغذيه و از آن طريق رشد و نمو پيدا مي كنند.

هر يك از وسايل ارتباطي در جهان امروز از نظر حقوقي يك سيستم مستقل هستند؛ نظير روزنامة جنگ پاكستان و يا خبرگزاري سودان و... ولي همة آن ها از يك خون كه همان جريان انحصاري خبررساني بين المللي است تغذيه مي شوند و اين جريان به وسيله چهار خبرگزاري سه كشور غربي از جناح پروتستان _ يهودي _ انگلوساكسون دنياي مسيحيت كه فاتح جنگ جهاني دومند اداره مي شود. اين چهار خبرگزاري روزانه چهل ميليون كلمه خبر به سراسر چهان مخابره مي كنند. 11. خرما دفع مي كند

دفع خرما اشاره به توليدات ماشيني است. از ميان همه ميوه ها خرما شبيه تر به كالاي بسته بندي شده است يك زرورق بر رو و در داخل آن مواد غذايي و همه تقريباً اندازة هم. 12. اغلب طرفدارانش يهوديان و زنازادگانند

ظاهراً روشن

است و اشاره به مسئله صهيونيسم و فروپاشي خانواده در غرب و افزايش زنازادگاني دارد كه عملاً گردانندگان چرخ هاي تكنوكراسي جهاني اند.

شگفت انگيز است در صدر اسلام نيز زنازادگان در پيشبرد اهداف ارتجاع عرب نقش مهمي داشته اند، نظير عمروعاص و زياد ابن ابيه... 13. مردم در زمان او به دو دسته تقسيم مي شوند عده اي براي دين و عده اي براي دنياي خود عزا دارند

اين امر، اشاره به نهضت هاي ضداستعماري است كه با شعارهاي ديني و يا بعضاً شعارهاي مادي (نظير نان، مسكن و...) به وجود آمدند. 14. دجال در لغت به معني بسيار فريبنده است. پي نوشت

* برگرفته از كتاب: آيين برنامه سازي راديويي،انتشارات سروش.

عمليات مسلم ابن عقيل

در شب جمعه هشتم مهرماه سال 1361، در منطقه غرب، بخش سومار، «عمليات مسلم بن عقيل» با حضور شهيد محراب _ آيت الله شيخ عطاءالله اشرفي اصفهاني _ و تني چند از شخصيت هاي كشوري و لشكري و وزرا آغاز شد. در اين عمليات كه در منطقه عملياتي غرب كشور بي سابقه بود عده زيادي از مزدوران بعثي كشته، زخمي و يا اسير شدند. قبل از آغاز عمليات، شهيد محراب با امام امت(ره) ملاقات و گفت وگو كرده بودند.

روز قبل از عمليات گروهي از فيلمبرداران به منزل ايشان آمده بودند تا فيلمي از زندگيشان تهيه كنند. آن فيلمبرداري هفت ساعت طول كشيد و ايشان بي نهايت خسته شدند. پس از فيلمبرداري تلفن به صدا درآمد؛ معلوم شد قرار است همان شب، عمليات شروع شود. فرماندهان منتظر آيت الله اشرفي بودند. در آن لحظه، كه نه محافظين و نه وسيله نقليه ايشان در دسترس بود با اتومبيل پيكاني كه مربوط به قرار گاه بود به سوي محل هليكوپتر راهنمايي شدند

و به قرارگاه عمليات، نزديك شهر سومار آمدند. عمليات مسلم بن عقيل در شب جمعه با قرائت «دعاي كميل» و «دعاي توسل» در ساعت دوازده شب شروع شد... .

ايشان شروع به خواندن دعاي كميل كرد، در حالي كه هوا متغير بود و قطرات باران رزمندگان را نوازش مي داد ماه هم گاهي خودنمايي مي نمود. در اثناي خواندن دعا آيت الله اشرفي خطاب به رزمندگان اسلام فرمودند:

بوي مشك فضا را پر كرد، از قدم امام زمان(ع) است و به طور قطع و مسلم امام عصر (ع) در اين محل تشريف دارند.

عجيب آن كه بعضي از حضار نيز آن بوي خوش را احساس كرده بودند و مي گفتند، ما تا پايان آن شب آن بوي خوش را استشمام كرديم و بعضي مي گفتند ما فقط يك لحظه متوجه شديم و ديگر چيزي نفهميديم.

آيت الله اشرفي آن گاه در ساعت دوازده شب به دعاي توسل مشغول شدند و براي رزمندگان اسلام پيروزي را از خداوند طلب كردند.

دو روز از عمليات مسلم بن عقيل مي گذشت. يكي از برادران پاسدار كه در «عمليات فتح المبين» مجروح شده و از حضرت رضا(ع) شفا گرفته بود براي مرتبه دوم در عمليات مسلم بن عقيل شركت كرده و بر اثر موج انفجار در بيمارستان به سر مي برد. او پس از بهبودي با وضع عجيب و غيرقابل وصفي به قصد ملاقات با آيت الله اشرفي به منزل ايشان آمد. وقتي چشم اين برادر پاسدار به ايشان افتاد ناگهان ناله اي زد و آهي كشيد، سپس صداي گريه اش بلند شد و پس از لحظاتي آرام گرفت و رو كرد به آقاي اشرفي و اظهار داشت: «من شب عمليات مسلم بن عقيل، امام زمان

(ع) را در خواب ديدم و آن حضرت به من پيغامي دادند و فرمودند اين پيغام را به آقاي اشرفي بده و سفارش كن كه ايشان در نماز جمعه به مردم بگويد. متن پيام حضرت اين بود كه:

داستان شما رزمندگان اسلام مانند داستان آن هايي است كه خداوند در سورة انفال، آيات 8 تا 12 بيان فرموده است:

إذا تستغيثون ربّكم فاستجاب لكم أنّي ممدّكم بألفٍ من الملائكة مردفين و ما جعله الله إلّا بشري و لتطمئنّ به قلوبكم و ما النّصر إلّا من عند الله إن الله عزيزٌ حكيمٌ * اذ يغشيكم النعاس أمنةً و ينزّل عليكم من السّماء ماءً ليطهّركم به و يذهب عنكم رجزالشّيطان و ليربط علي قلوبكم و يثبّت به الأقدام * إذ يوحي ربّك الي الملائكه أنّي معكم فثبّتوا الّذين آمنوا سألقي في قلوب الذين كفروا الرّعب.

(و به ياد آوريد) هنگامي را كه پروردگار خود را به فرياد مي طلبيديد، پس دعاي شما را اجابت كرد كه: «من شما را با هزار فرشتة پياپي ياري خواهم كرد.» و اين (وعده) را خداوند جز نويدي (برايتان) قرار نداد و تا آن كه دل هاي شما بدان اطمينان يابد و پيروزي جز از نزد خدا نيست كه خدا شكست ناپذير و حكيم است.

اين آيات در رابطه با داستان «جنگ بدر» است كه اولين جنگي است كه بين اسلام و كفار و مشركين در زمان پيامبر اتفاق افتاد. چون عدة مسلمان ها كم بود و تعداد مشركين زياد، مسلمان ها نگران بودند و استغاثه به خداوند كردند، خداوند تعداد يك هزار ملائكه را به كمك مسلمان ها فرستاد و آن ها از اين نگراني نجات پيدا كردند و در نتيجه مسلمين در

اين جنگ پيروز شدند.

موضوع ديگر اين كه لشكريان اسلام آب نداشتند و كفار طعنه به آن ها مي زدند. خداوند باران شديدي فرستاد و آن ها با آن آب خود را تطهير و از آب استفاده كردند. آيه آخر در رابطه با رعبي است كه خداوند از مسلمان ها در دل كفار قرار داد. مهم ترين چيز رعب و وحشتي است كه اگر خداوند در دل كفار و مشركين قرار دهد آن ها شكست مي خورند.

آن برادر پاسدار اين جريان را براي آيت الله اشرفي نقل كرد و ايشان هم به بنده فرمودند قرآن را بياورم تا آيات را پيدا كنند. قرآن را باز كردند. آيات مزبور را از سورة انفال پيدا و دقايقي مطالعه كردند. آن گاه برادر پاسدار را در آغوش كشيدند و فرمودند:

اين خواب شما از رؤياهاي صادقه است و واقعيت دارد و درست جريان عمليات مسلم بن عقيل مانند جريان جنگ بدر است.

آن گاه آن شهيد محراب از او در خواست كردند كه جريان خود را در نماز جمعه بگويد. كه او نيز در هفته بعد _ يعني در آخرين نماز جمعه به امامت آيت الله اشرفي _ بين نماز جمعه و عصر اين جريان را براي نمازگزارن بيان كرد. پي نوشت:

* عروج خونين، به مناسبت كنگرة بيستمين سالگرد شهادت عالم و مجاهد پارسا، چهارمين شهيد محراب حضرت آيت الله عطاء الله اشرفي اصفهاني، محمد اشرفي اصفهاني، صص97_93.

نماز حضرت صاحب الزمان (ع)

يكي از خلبانان دوران دفاع مقدس در خاطرات خود مي گويد: در طول جنگ تحميلي، بارها در عمليات هاي غرب و جنوب كشور شركت كردم. حين اجراي مأموريت ها، چندين بار مورد هدف گلوله هاي دشمن قرار گرفتم. در عمليات نصر 4 و 5، بيش از چهل نقطه

از بالگردم مورد اصابت گلوله و تركش قرار گرفت. بارها گلوله ها از مقابل صورتم عبور كرده و يا بر پهلوي صندلي بالگردم فرو نشستند اما تا آخرين لحظة جنگ تحميلي، كوچك ترين آسيبي نديدم.

دو ساله بودم كه به بيماري مهلكي گرفتار شدم. مادرم مي گفت:

_ عزراييل پشت در خانه منتظر نشسته بود. هيچ اميدي به سلامتي ات نداشتيم. دكتر جوابت كرده بود. اما، عمه ات دست به دامان خدا شد و به علت علاقة زيادش به تو، نذر كرد در صورت شفايت، تا هنگامي كه درقيد حيات است، هر روز دو ركعت نماز حضرت صاحب الزمان(ع) بخواند.

و امروز با گذشت بيش از 40 سال از آن هنگام، ايشان هر روز دو ركعت نماز حضرت صاحب را به جاي مي آورند و من سلامتي ام را تنها به واسطة وجود ايشان و به جاي آوردن نمازهايشان مي دانم و مطمئن هستم، تا زماني كه وي در قيد حيات است، من نيز از خطرات مصون خواهم ماند. پي نوشت

* برگرفته از رقص دلفين ها: خاطرات سرهنگ خلبان غلامرضا علي زاده نيلي.

گزارش سفر نرجس خاتون و ازدواج با امام حسن عسكري(ع)

به محضر سرورم امام حسن عسكري(ع) عرض كردم: اي پسر رسول خدا، جانم به فدايت باد، من دوست دارم بدانم

بعد از شما امام و حجت خدا بر بندگان كيست؟ فرمود:

«امام و حجت خدا بعد از من فرزند منست، كه هم نام رسول خدا و هم كنية آن حضرت است، او پايان بخش حجج الهي و آخرين خليفه از خلفاي پروردگار است».

پرسيدم: مادرش چه كسي خواهد بود، اي پسر رسول خدا؟

پرسش شما پاسخ موعود 1.گزارشگر گزارش

گزارشگر اين گزارش شگفت انگيز «بشر بن سليمان نخّاس» از شيعيان خالص امام هادي و امام عسكري(ع) و مورد وثوق و اعتماد آن دو

امام همام مي باشد، كه امام هادي(ع) او را براي چنين مأموريت حساسي برگزيده است.

علامه ممقاني در رجال خود او را ستوده، و بر وثاقتش تأكيد نموده است.1

شيخ طوسي و شيخ صدوق بر اين روايت اعتماد نموده و در كتاب هاي خود آن را نقل كرده اند.2

محدثان و مورخان بعدي نيز به استناد روايت شيخ طوسي و شيخ صدوق، اين روايت را در كتاب هاي خود آورده اند.3 2. دخت يشوعا

در مورد نسب نرجس خاتون و اين كه او دختر يشوعا پسر امپراتور روم است، حديثي از امام عسكري(ع) داريم، كه آن را فضل بن شاذان قبل از تولد حضرت بقيةالله(ع) با يك واسطه از امام حسن عسكري(ع) روايت كرده اند، و اينك متن حديث: فضل بن شاذان از محمد بن عبد الجبار روايت مي كند كه گفت:

به محضر سرورم امام حسن عسكري(ع) عرض كردم: اي پسر رسول خدا، جانم به فدايت باد، من دوست دارم بدانم بعد از شما امام و حجت خدا بر بندگان كيست؟ فرمود:

«امام و حجت خدا بعد از من فرزند منست، كه هم نام رسول خدا و هم كنية آن حضرت است، او پايان بخش حجج الهي وآخرين خليفه از خلفاي پروردگار است».

پرسيدم: مادرش چه كسي خواهد بود، اي پسر رسول خدا؟ فرمود:

«از دختر پسر قيصر، نوة امپراتور روم، آگاه باش كه او در آينده اي نزديك متولّد مي شود، مدتي بس طولاني در پشت پردة غيبت از مردم عزلت مي گزيند، سپس ظاهر مي شود».4

اين حديث قبل از تولد حضرت بقيةالله(ع) از امام حسن عسكري(ع) صادر شده و شخصيت مورد اعتماد و استنادي چون فضل بن شاذان آن را در كتاب گرانقدر اثبات الرجعه درج كرده، و ميان فضل بن شاذان و

امام حسن عسكري(ع)، فقط يك واسطه است، و او محمد بن عبدالجبار است، كه شيخ طوسي بر وثاقتش تأكيد نموده است.5

اين حديث در حد اعلاي صحت است و مي تواند بر استحكام حديث «بشر بن سليمان» بيفزايد و آن را بيش از پيش مورد اعتماد و استناد قرار دهد.

روي اين بيان هيچ ترديدي نيست كه حضرت نرجس خاتون(س) دخت يشوعا، فرزند قيصر، و نوة امپراتور روم هستند. 3. پدر يشوعا كيست؟

اكنون نوبت آن رسيده ببينيم قيصري كه پدر يشوعا مي باشد، كيست؟ و نام او چيست؟

اگر سن شريف حضرت نرجس خاتون را به هنگام تولد حضرت ولي عصر(ع) پانزده فرض كنيم، تاريخ ولادت ايشان با 240 ش. منطبق مي شود. و اگر سن پدرش «يشوعا» را به هنگام تولد نرجس خاتون بيست سال فرض كنيم، تاريخ تولد او سال 220ق. خواهد بود. سال 220 ق. منطبق با 835 ميلادي است.10

با نگاهي گذار به تاريخچة امپراتوري روم جاي هيچ ترديدي باقي نمي ماند كه امپراتور روم در آن روزگار «تئوفيل» پسر ميخاييل دوم (820 _ 829م) بود. تئوفيل، سي و پنجمين امپراتور روم بود، كه بعد از مرگ پدرش «ميخاييل دوم» به سال 829 م. (214 ق.) تاج و تخت بيزانس را تصاحب و به مدت چهارده سال سلطنت كرد. او سرانجام در سال 842م. (227 ق.) يعني در همان سالي كه الواثق بالله عباسي به خلافت رسيد، درگذشت و تاج سلطنت را به پسرش ميخاييل سوم و همسرش تئودوره به ارث گذاشت.11

همة كساني كه سيرة حكومتي تئوفيل را نوشته اند، از او به خوبي ياد كرده اند. ويل دورانت در ضمن شرح رخدادهاي امپراتوري روم مي نويسد:

تئوفيلوس (829 _842م.) مصلح قوانين، امپراتور آبادكننده، و مدير

باوجداني كه رسم تمثال شكني (بت شكني) را زنده كرد و بر اثر ابتلا به اسهال خوني درگذشت. بيوه اش «تئودوره» به عنوان نايب السلطنه اي قابل (843 _856م.) به آزار و اذيت مردم پايان داد.12

استاد معين نيز در اين زمينه مي نويسد:

وي براي استقرار عدالت بي رحمانه كوشيد، سرداري عالي قدر بود و موجب توسعة امپراتوري گرديد.13

تئوفيل در مدت چهارده سال امپراتوري خود با مأمون و معتصم معاصر بود. او در سال 217 ق. با مأمون.14 و به سال 223 ه. با معتصم درگير شد.15 مورخان تصريح كرده اند كه به هنگام درگذشت «تئوفيل» پسرش «ميخاييل» خردسال بود، و لذا همسرش «تئودوره» صاحب تخت و تاج شد.16

پس از تحقيق عميق و بررسي دقيق نكاتي كه در لابه لاي تاريخ ثبت شده، و تطبيق دقيق رخدادهاي تاريخي، به اين نتيجه مي رسيم كه «يشوعا» فرزند «تئوفيل» است و از نظر تاريخي نمي تواند فرزند «ميخاييل بن تئوفيل» باشد.

و اينك نگاهي گذرا به تاريخ زندگاني «ميخاييل بن تئوفيل» مشهور به «ميخاييل سوم»:

ميخاييل سوم، سي و ششمين امپراتور روم است كه از سال 842 تا 867 م. برابر 227 تا 253ق. بر سرزمين پهناور روم حكومت مي كرد.

قلمروي بيزانس در زمان ميخاييل سوم شبه جزيرة بالكان، ايتاليا، آسياي صغير و قسمت هايي از سوريه و مصر و ليبي بود. بعد كه با عرب ها درگير شدند سوريه و مصر و ليبي را از دست دادند و آسياي صغير و شبه جزيرة بالكان براي آن ها باقي ماند.17 ميخاييل سوم 25 سال بر سرزمين روم و جهان پهناور بيزانس سلطنت كرد، و در دوران امپراتوري 25 ساله اش با شماري از خلفاي عباسي، چون واثق، متوكل، منتصر، مستعين، معتز، و مهتدي معاصر بود. ميخاييل به

ادارة كشور تمايل نداشت، او همواره سعي مي كرد كه ادارة مملكت را به ديگري واگذار كند و خود فقط سلطنت نمايد.

از اين رو نخست ادارة كشور را به مادرش «تئودوره» سپرد، هنگامي كه مادرش به سال 856م. از دنيا رفت، حكومت را به دايي اش «بارداس» واگذار نمود.

در عهد بارداس، برزگرزاده اي از اهل مقدونيه به نام «باسيليوس» مهتري اسب ميخاييل را به عهده داشت. او اگر چه بي سواد محض بود ولي در اثر كارداني از مهتري به رياست تشريفات دربار ارتقا يافت. كم كم درصدد اشغال امپراتوري برآمد. او نخست ميخاييل را متقاعد نمود كه «بارداس» براي خلع كردن ميخاييل توطئه مي كند، سپس او را در سال 866م. خفه كرد.

ميخاييل كه ساليان درازي عادت كرده بود سلطنت كند نه حكومت، اينك باسيليوس را در امپراتوري خود شريك نمود، و تمامي امور مملكت را به دست او سپرد.

باسيليوس، كم كم نقشة قتل ميخاييل را نيز مطرح كرد، و با كشتن ميخاييل وارث تاج و تخت وي شد.18

مورخان اسلامي اتفاق نظر دارند كه ميخاييل به سال 257ق. در عهد امام حسن عسكري(ع) به دست باسيليوس به قتل رسيد.19

4. مبادلة اسرا

در عهد امپراتوري ميخاييل در ميان سپاهيان اسلام و روم جنگ هاي شديدي روي داد و اسيران بي شماري از طرفين به دست يكديگر افتاد.

در عاشوراي 231ق. (برابر با سپتامبر 845 م.) اسيران جنگي ميان مسلمانان و روميان مبادله شد.

تعداد اسيران مسلمان را كه در آن روز بازخريد كردند 4460 نفر نوشته اند.20

و در اين زمان بود كه نواحي «آدانا» به دست مسلمانان فتح شد.21

مسعودي به هنگام بررسي مبادله و بازخريد اسراي جنگي در ميان مسلمانان و روميان مي نويسد:

سومين بازخريد اسيران در

خلافت الواثق بالله درمحرم 231ق. بود، كه امپراتور در آن زمان «ميخاييل بن تئوفيل بود، و سرپرست اين بازخريد از طرف خليفه، خاقان _ غلام ترك خليفه _ بود. در اين تاريخ 4362 نفر اسير مسلمان در ظرف ده روز بازخريد شدند.22

سپس مي نويسد:

چهارمين بازخريد اسيران در زمان متوكل، در شوال 241 ق. بود، و امپراتور روم «ميخاييل بن تئوفيل» بود، و سرپرست اين بازخريد از طرف خليفه «شنيف» بود. در اين تاريخ 2200 نفر اسير بازخريد شدند.23

يعقوبي _ مقدم مورخان اسلامي _ نيز گزارش كوتاهي از مبادله و بازخريد اسيران در عهد متوكل در تاريخ ارزشمند خود آورده است.24 طبري در حوادث 241 ق. مي نويسد:

تئودوره، مادر ميخاييل و امپراتور روم، شخصي را به نام «جرجيس بن فرنافس» براي بازخريد اسيران رومي به نزد متوكل فرستاد. تعداد اسيران رومي در دست مسلمانان در حدود 20000 نفر بودند.

پس از شرح مبسوطي ادامه مي دهد:

اين مبادله و بازخريد اسيران در روز 12 شوال 241 ق. انجام پذيرفت. و تعداد اسيران مسلمان 758 نفر بود، كه 125 نفر آنان را زنان تشكيل مي دادند. 25

به هنگام فتح «عموريه» روميان 30000 نفر كشته دادند و 30000 نفرشان به اسارت رفت.26

ياقوت مي نويسد:

در واقعة «يرموك» قيصر روم تا انطاكيه آمده بود كه جنگ را از نزديك رهبري كند. هنگامي كه مطلع شد روميان شكست خورده اند، انطاكيه را به قصد قسطنطنيه ترك كرد.

قيصر به هنگام ترك انطاكيه خطاب به تپه هاي سوريه گفت: «اي سوريه! خداحافظ، ديگر اميد ندارم كه به سوي تو بازگردم».27

شكيب ارسلان در گزارش ارزشمند خود مي نويسد:

به سال 244 ق. سپاه اسلام به فرماندهي عباس بن فضل از راه

دريا با روميان جنگيدند، چهل كشتي جنگي روميان براي مقابله با سپاه اسلام وارد معركه شد. پيكار سختي درگرفت. روميان شكست خوردند و مسلمانان ده كشتي را با سرنشينان آن ها از آنان به غنيمت بردند.

سپس عباس به جنگ «قيصر» رفت، در آنجا مردي را اسير كرد. او نقطه اي از حصار شهر را به عباس نشان داد. عباس از همان نقطه به شهر رخنه كرد و وارد نبرد شد. مردم شهر درهاي شهر را گشودند و تسليم سپاه اسلامي شدند و غنايم فراواني نصيب مسلمانان گرديد.

متعاقب آن پادشاه قسطنطنيه سيصد كشتي جنگي پر از سرباز به جنگ مسلمانان فرستاد، همين كه به « سرقسوسه» رسيدند، عباس با سپاهيانش به جنگ آن ها رفت و روميان را شكست داد، و يكصد كشتي را از آن ها به غنيمت گرفت.28

هنگامي كه هرقل پيشرفت سريع مسلمانان را مشاهده كرد خطاب به روميان گفت: اي سپاه روم مطمئن باشيد كه مسلمانان به شهرهايي كه فتح كرده اند بسنده نمي كنند، تا آخرين شهر شما را فتح كنند، زنان و كودكان شما را اسير بگيرند و شاهزادگان شما را بردة خود سازند. بياييد از حريم خود و امپراتور خويش دفاع كنيد.29 6. آزادي زندانيان

مسعودي در ضمن شرح حال «ميخاييل بن تئوفيل» مي نويسد:

شخصي به نام «ابن بقراط» از شاهزادگان پيشين از اهل «عموريه» در امپراتوري ميخاييل با وي به منازعه پرداخت، ميخاييل در برابر او صف آرايي كرد و همة زنداني هاي مسلمان را براي نبرد با او از زندان آزاد كرد با ساز و برگ نظامي آن ها را مجهز كرده و به نبرد ابن بقراط فرستاد. بدين وسيله بر او پيروز شد.30 6. ترديد چرا؟

مرجع فقيد

شيعه، مرحوم آيت الله ميلاني (م.1395ق.) پس از نقل گزارش نرجس خاتون به نكات ارزشمندي از متن گزارش اشاره نموده، مي فرمايد:

برخي از دشمنان اهل بيت در اين مسائل ابراز ترديد مي كنند و مي گويند: در ايام ولادت حضرت بقيةالله(ع) در ميان مسلمانان و مشركان جنگي روي نداده است.

سپس سبب تشكيك و ترديد آنان را دو چيز بيان مي فرمايد:

1. بي خبري آنان از تاريخ؛

2. دشمني آنان با حق و حقيقت.31

آن گاه فرازي از تاريخ كامل ابن اثير را يادآور مي شود كه براساس آن در سال 251ق. جنگ سختي بين سپاه اسلام و اردوي شرك در بلاد بيزانس درگرفته و مشركان كشته هاي فراواني بر جاي گذاشته اند، و تعداد زيادي از آن ها به اسارت رفته اند.

سپس نتيجه مي گيرد كه: بر طبق گزارش بشر بن سليمان حضرت نرجس خاتون دختر يشوعا در عهد امام هادي(ع) اسير شده است، و مي دانيم كه حضرت هادي(ع) به سال 254 ق. به شهادت رسيده اند، پس ميان گزارش بشر بن سليمان و حادثه اي كه از ابن اثير نقل شد دقيقاً هماهنگي زماني موجود است. ابن اثير اين گزارش را در ضمن حوادث 251ق. آورده است.32 7. پيرامون رؤيا

برخي از خوانندگان گرامي ممكن است به مسئلة خواب حساسيت داشته باشند و از جهت شامل بودن گزارش تولد به رؤيا، سؤالاتي برايشان مطرح باشد، كه در اين جا نمي توانيم وارد اين بحث بشويم، علاقه مندان را به مطالعة كتاب ارزشمند : دارالسلام توصيه مي كنيم كه مرحوم محدث نوري آن را در اين رابطه تأليف كرده، و در ضمن چهار مجلد تمام ابعاد مسئله را بررسي نموده است.

در اين جا فقط يادآور مي شويم كه رؤياهاي نرجس خاتون(س) يقيناً رؤياي صادقه، بلكه در حد

مكاشفه بود. و در قرآن كريم رؤياي حضرت ابراهيم خليل الرحمان33، رؤياي حضرت يوسف، رؤياي عزيز مصر، و رؤياي دو زنداني ديگر كه با يوسف در زندان بودند، آمده است.34 8. شمعون، جد اعلاي نرجس خاتون

جد مادري نرجس خاتون(س)، جناب «شمعون» وصي حضرت عيسي(ع) است، چنان كه در احاديث فراواني آمده است هنگامي كه خداوند متعال خواست حضرت عيسي(ع) را به آسمان ها ببرد، به او فرمان داد كه نور و حكمت و علم كتاب خود را به «شمعون بن حمّون صفا» تعليم كند، و او را جانشين خود در ميان اهل ايمان قرار دهد.35

شمعون صفا سومين سفير حضرت عيسي(ع) به انطاكيه است كه در سورة «يس» آية 14 بيان شده است.36

شمعون در ميان مسيحيان به «پطرس» معروف است، چنان كه در متن انجيل آمده است:

و نام هاي دوازده رسول اين است: اول شمعون، معروف به «پطرس»... اين دوازده را عيسي فرستاده، به ايشان وصيت كرده گفت:

«... بيماران را شفا دهيد، ابرصان را طاهر سازيد، مردگان را زنده كنيد.»37

مفسران انجيل نيز اتفاق نظر دارند كه اسم پطرس «شمعون» است.38

«شمعون» در زبان عبري به معناي: شنونده است و در انجيل ده نفر به عنوان «شمعون» آمده است كه يكي از آن ها «پطرس» وصي حضرت عيسي(ع) مي باشد.39

طبق روايات، شمعون پسرعمة حضرت مريم(ع) است.40

پي نوشت ها:

* برگرفته از كتاب: مهدي پور، علي اكبر، گزارش لحظه به لحظه از ميلاد نور.

1. تنقيح المقال، ج1، ص173.

2. الغيبة شيخ طوسي، ص208؛ كمال الدين صدوق، ج2، ص417.

3. مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص472؛ اثبات الهداة، ج3 ص363؛ بحارالانوار، ج51 ص6.

4. اثبات الهداة، ج3، ص569، ح679؛ مختصر اثبات الرجعه _ مخطوط _ حديث نهم؛ كفاية المهتدي _ مخطوط _ ح28؛

گزيدة

كفاية المهتدي، ص133؛ كشف الحق، ص15 و 149؛ مستدرك وسائل، ج12، ص280.

5. رجال شيخ طوسي، ص423 و 435.

26. كمال الدين، ج2، ص420؛ الغيبة طوسي، ص210؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص473؛ حليةالأبرار، ج2، ص145.

7. دلايل الإمامه، ص492.

8. قاموس كتاب مقدس، ص951_952.

9. فرهنگ معين، ج5، ص2335.

10. تقويم تطبيقي، ص44.

11. المختصر في تاريخ البشر، ج2، ص35.

12. تاريخ تمدن، ج4، ص550.

13. فرهنگ معين، ج5، ص377.

14. الكامل، ج6، ص521.

15. تاريخ الاسلام، ج16، ص14.

16. الكامل، ج6، ص528.

17. موسوعة المورد، ج2، ص143.

18. تاريخ تمدن، ج4، ص550.

19. تاريخ طبري، ج7، ص608؛ تاريخ الاسلام ذهبي، ج19، ص25؛ البداية و النهاية، ج11، ص29.

20. تاريخ مختصر الدول، ص141.

21. قاموس الأعلام، ج2، ص1437.

22. التنبيه و الاشراف، ص161.

23. همان مدرك، ص164.

24. تاريخ يعقوبي، ج3 ص223.

25. تاريخ طبري، ج7 ص376.

26. تاريخ الخلفا، ص336.

27. معجم البلدان، ج3، ص280.

28. تاريخ فتوحات اسلامي، ص189.

29. معجم البلدان، ج3، ص280.

30. التنبيه و الاشراف، ص145.

31. قادتنا، ج7، ص211.

32. الكامل في التاريخ، ج7 ص162.

33. سورة صافات، آية 102_105.

34. سورة يوسف، آيه هاي 4_5، 36_41 و 43_49.

35. كمال الدين، ج1، ص225.

36. تفسير صافي، ج4، ص247، البرهان، ج4، ص8.

37. انجيل متي، باب دهم، بندهاي 2_8.

38. قاموس كتاب مقدس، ص220.

39. همان مدرك، ص533.

40. بحارالانوار، ج25، ص186.

هديه عمل صالح

يكي از انواع توسلات به ناحية مقدس حضرت صاحب الزمان(ع) هديه نمودن ثواب اعمال و عبادات مختلف از سوي منتظران به آن محور هستي است. در روايات اهل بيت(ع) نسبت به اين موضوع بسيار تأكيد شده و فضيلت فراواني براي آن برشمرده اند؛ از آن جمله شخصي از اصحاب حضرت امام كاظم(ع) از آن حضرت(ع) سؤال كرد كه من در ماه مبارك رمضان گاهي بيش از چهل ختم قرآن انجام مي دهم و ثواب هر يك از آن ها

را به حضرت رسول(ص) و يك يك ائمه(ع) و هم چنين شما هديه مي كنم. اين عمل من چه ثوابي دارد؟

آن حضرت(ع) پاسخ فرمودند:

ثوابش اين است كه در روز قيامت با ايشان خواهي بود.

و او عرض كرد: الله اكبر؛ چه منزلت بزرگي به واسطة اين عمل نصيب من مي شود و سه مرتبه اين سخن را تكرار كرد.

امام(ع) فرمودند: بلي، چنين است.1

سيد ابن طاووس(ره) در كتاب خود ضمن نقل روايتي مي نويسد:2

كسي كه ثواب نماز را _ چه فريضه و چه نافله _ براي رسول خدا، اميرالمؤمنين و اوصياي پس از آن حضرت(ص) قرار دهد، خداوند ثواب نماز او را به چندين برابر مي كند... و پيش از آن كه روح از بدن او جدا شود، به او مي فرمايد: اي فلان بن فلان هديه هاي تو و احسان هايت به ما رسيد. پس دلت خوش باد و چشمت به آنچه خداوند متعال براي تو مهيا فرموده روشن و آنچه را كه بدان رسيدي، گوارايت باد.

راوي از امام(ع) مي پرسد: چگونه بايد هديه كرد؟

امام(ع) مي فرمايند: قصد مي نمايد كه ثواب نمازش براي حضرت رسول(ص) باشد و اگر هم بتواند هر روز افزون بر نمازهاي پنجگانه و نوافل آن ها، دو ركعت نماز براي هر يك از ائمه(ع) هديه نمايد.3

از داوود صرعي نقل شده است كه به محضر حضرت امام هادي(ع) شرفياب شد و عرض كرد: پدر بزرگوارتان را زيارت كردم و ثواب آن را به شما اختصاص دادم. و آن حضرت(ع) فرمودند:

براي تو از جانب خداوند متعال اجر و ثوابي عظيم؛ و از جانب ما تلافي و جزايي نيكو است.3

در نمازهاي توسل به وجود مقدس امام عصر(ع)، نيز واقع امر همين هديه نمودن

براي آن حضرت(ع) است با اين نيت كه نمازها را به قصد اطاعت امر و كسب رضاي پروردگار به جا مي آوريم و ثواب آن را به محضر امام(ع) هديه مي نماييم. پي نوشت ها:

* با استفاده از: فوز اكبر در توسلات به امام منتظر(ع)، نوشتة مرحوم آيت الله محمدباقر فقيه ايماني(ره)، صص75 و 76.

1. كليني، كافي، ج2، ص118، ح4.

2. ابن طاووس، جمال الاسبوع، ص25.3. مجلسي، بحارالأنوار، ج102، ص256، ح3 به نقل از صدوق، التهذيب

صلوات خواجه نصير

اشاره: امام مهدي(ع) وارث همة انبيا و اوليا و عصاره فضايل همة آنهاست. هرآنچه خوبي در اولين و آخرين وجود داشته همه در وجود شريف آن حضرت متجلي شده و ايشان را آينة تمام نماي حق ساخته است.

در برخي از روايات و كلمات بزرگان شباهت هاي نام امام مهدي(ع) با پيامبر ان و اوصياي الهي به تصوير كشيده شده است، كه يكي از آنها صلوات منسوب به حكيم رباني، خواجه نصيرالدين طوسي(ره) است.

در اين صلوات، حضرت مهدي(ع) با ويژگي هاي پدران ارجمند خويش توصيف شده و فضائل و مناقبي كه آن حضرت از اجداد خويش به ارث برده، بيان شده است.

شايان ذكر است كه صلوات خواجه نصير را به عنوان توسل به ذيل عنايت حضرت بقية الله(ع) مي خوانند.

اين صلوات را با هم مي خوانيم: أللّهمَّ صلِّ وَ سَلِّم، وَ زِد وَ بارِك، عَلي:

صاحبِ الدَّعوَةِ النَّبويَّة،

وَ الصَّولَةِ الحَيدريَّة،

و العِصمَةِ الفاطِميَّة،

و الحِلمِ الحَسَنِيَّة،

و الشّجاعَةِ الحُسَينِيَّة،

و العِبادَةِ السَّجّادِيَّة،

و المآثِرِ الباقِريَّة،

و الآثار الجَعفَرِيَّة،

و العُلومِ الكاظِميَّة،

و الحُجَجِ الرَّضَوِيَّة،

و الجُودِ التَّقَوِيَّة،

و النَّقاوَةِ النَقَوِيَّة،

و الهَيبَةِ العَسكَريَّة،

و الغَيبَةِ الإلهيَّة،

القائمِ بِالحَقِّ، و الدّاعي إلي الصِّدقِ المُطلَقِ، كَلمةِ الله، و أمانِ الله، و حُجّةِ الله، القائمِ بِأمرِ الله، المُقسِطِ لِدينِ الله، الغالِبِ لِأمرِ

اللهِ، و الذّابِّ عن حَرَمِ الله، إمام السّرِّ والعَلَنِ، دافعِ الكَربِ والمِحَن، صاحبِ الجُودِ و المِنَن، الإمامِ بِالحَقِّ، أبي القاسِم محمّدِ بن الحَسن، صاحبِ العَصرِ والزَّمان، وقاطعِ البُرهان، و خَليفةِ الرَّحمان، و شَريكِ القُرآن، و مُظهرِ الإيمان، و سيِّد الإنسِ و الجانّ، صَلَوات اللهِ و سلَامُهُ عَليه و عليهِم أجمَعين.

الصَّلاةُ و السَّلامُ عَليك، يا وَصيَّ الحَسَن، و الخَلَفَ الصّالِح، يا إمامَ زَمانِنا، أيُّها القائمُ المُنتَظَرُ المَهدِيّ، يابنَ رسول الله، يَابنَ أميرِالمُؤمنين، يا إمام المسلمين! يا حُجَّةاللهِ عَلي خَلقه! يا سَيِّدنا و مولانا! إنّا تَوَجَّهنا، و استَشفَعنا، وَ تَوَسَّلنا بِكَ إلي اللهِ، وَ قَدَّمناكَ بَينَ يَدَي حاجاتِنا، فِي الدُّنيا و الآخِرَة، يا وجيهاً عِندَ الله، إشفَع لَنا عِندَ الله _ عَزَّوَجَلّ.1

بارخدايا! رحمت هاي پياپي فرست، و درودهاي خجستة خويش را ارزاني دار، بر امام بزرگواري كه صاحب دعوت محمدي است، و صولت حيدري، و عصمت فاطمي، و حلم حسني، و شجاعت حسيني، و عبادت سجادي، و مفاخر باقري، و آثار جعفري، و علوم كاظمي، و حجج رضوي، و جود تقوي، و نقاوت نقوي2، و هيبت عسكري، و غيبت الاهي.

آن قائم به حق، و درفش افراز صدق مطلق، كلمة خدايي و امان الاهي، و حجت رباني، برپاي دارندة امر خداي، و گسترندة آيين عدل خداي، و پيروز گردانندة حكم خداي، و پاسدارندة ناموس خداي، امام آشكارا و نهان، برطرف سازندة گرفتاري ها و اندهان، صاحب جود و بخشش و احسان، امام برحق، ابوالقاسم محمد بن الحسن، صاحب عصر و زمان، روشن كنندة حق و برهان، خليفة خداي رحمان، عِدل و انباز قرآن، آشكارساز مظاهر ايمان، و مهتر آدميان و پريان. رحمت ها و درودهاي خدايي بر او باد و بر همة نيكان پاك او.

درود و

رحمت و سلام و تحيت بر تو باد! اي وصيّ حسن عسكري، و اي جانشين شايستة شايستگان، اي امام زمان، اي مهدي قائم منتظران، اي زادة ختم رسولان، اي فرزند اميرمؤمنان، اي امام مسلمانان، اي حجت خدا در ميان مردمان، اي سرور ما، اي مولاي ما! ما به آبروي تو، روي به درگاه خدا آورديم، و تو را نزد خداي شفيع ساختيم، و به اعتبار منزلت تو، حاجات دو جهان خويش طلبيديم. اي سرافراز در نزد خدا، و اي آبرومند بارگاه كبريا، حاجات ما را، از خداي عزيز جليل، تو طلب كن، و برآورد آن ها را تو بخواه. پي نوشت ها:

* به نقل از: حكيمي، محمدرضا، خورشيد مغرب، ص176_175.

1. اين صلوات، كه داراي 14 بند است، و در توسل به ذيل عنايات چهارده معصوم(ع) انشا شده است، به «دوازده امام خواجه نصير» شهرت يافته است. نسخه هاي خطي و چاپي آن، در دسترس است، از جمله در كتاب «مفتاح»، در نسخه ها، گاه اختلافي در ضبط وجود دارد. بند چهاردهم كه در بالا آورده شده است، از مجموعه اي خطي نقل شد، و جمله اي از آن، از روي نسخه اي چاپي تكميل گرديد.

2. نقاوت: پاكي و پاكيزگي، مطهر بودن.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109