ماهنامه موعود45

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1383

عنوان و نام پديدآور:شماره 45 - تير و مرداد 1383/ ماهنامه موعود .

ناشر چاپي : ماهنامه موعود

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان ، 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و ماهنامه

شماره 45 - تير و مرداد 1383

شرط بلاغ

اسماعيل شفيعي سروستاني

شايد اگر سيل ابتلائات، حوادث و بحرانهاى فراگيرى كه عموم ساكنان زمين و به ويژه شرق اسلامى را در خود گرفته، و هجوم تندباد ترديد در وقت مواجهه با سيلى از حوادث كوچك و بزرگ نبود؛ هيچگاه قادر به درك راز اينهمه »روايت و خبر درباره آخرالزمان« كه از طريق معصومين(ع) رسيده نمى شود. چيزى حدود 6000 روايت و خبر. درباره هيچ يك از احكام و آداب و اعمال اينهمه خبر و روايت نقل نشده است. عجيب آنكه بدون مراجعه و استعانت از اين اخبار امكان درك حوادث و كشف حقايق پشت پرده رخدادها ممكن نيست.

نكته قابل تأمل اينكه اشاره شده در آخرين دوره و شايد آخرين سالهاى عصر غيبت و دورى از امام عصر(ع)، »رسانه ها« بزرگ ترين ابزار و سلاح كفر و الحاد غربى براى مقابله و مبارزه با حقيقتى است كه ظهور خواهد كرد. از اين رو شايد يكى از بزرگ ترين معجزات حضرت ولى عصر(ع) رويارويى با »رسانه ها« و باطل كردن شعبده آن است.

اين رسانه ها هر حقى را باطل و هر باطلى را حق جلوه مى دهند و رخصت هرگونه تأمل و بازشناسى را از انسان سلب مى كنند. سرعت تندباد حوادث، تعدد وقايع، گستردگى پيش آمدها در نقاط مختلف و فراوانى اشخاص مؤثر و ماجراآفرين، چهار عامل مهم و قابل توجه اند كه از سويى اجازه ارائه تحليل كامل اوضاع را

از هر تحليلگر هوشمندى سلب مى كنند و از ديگر سو تشخيص ارتباط اينهمه را با واقعه و ماجرايى مهم و اساسى (ظهور مقدس) غير ممكن مى سازند. شايد تنها كسانى كه خداوند قلبشان را مستعد و مطيع امر مولا و مهياى حضور در خيل منتظران ساخته از اين همه وقايع جان سالم به در برند.

مهم ترين عملكرد رسانه ها در چنين وضعى »شبهه افكنى« است. به گونه اى كه كشف شبهه و اخذ موضع مناسب در برابر حوادث بسيار سخت به نظر مى رسد.

آنچه در »اخبار آخرالزمان« جلب توجه مى كند اشاره به مجموعه اى از حوادث، اشخاص و سرزمينهاست. و هر يك از ائمه دين(ع) به اقتضاى شرايط و موقعيتها به ماجرايى يا فردى اشاره كرده اند كه در شهرى و يا منطقه اى ويژه ماجراآفرين مى شود. تعداد اشارات و نشانه هاى اين اخبار خود پرده از ارتباط اين اجزاء منتشر با كلى واحد برمى دارد. ضمن آنكه با ارائه نشانه ها تا حد زيادى پرده هاى ترديد و شك را مى درند تا خبرگيرنده امكان كشف مصداق را بيابد.

بى گمان بر آن بزرگان پوشيده نبوده كه سرعت حوادث و تعدد و گستردگى آنها جمع كثيرى از مسلمين و به ويژه شيعيان را در تشخيص امر دچار شبهه كرده و جان و مال آنها را به مخاطره خواهد افكند. اينهمه حكايت از آن دارد كه اين اخبار به بهترين صورتى وظيفه كنترل، مديريت، تشويق و يا حتى بازدارندگى عكس العملهاى شيعيان را در هنگام قرار گرفتن در معرض وقايع برعهده دارند، زيرا سكوت نابه جا، عكس العمل نادرست، موضع گيرى كاهلانه يا

عجولانه موجب بروز حوادث ناگوارى مى شود كه جبران آن غير ممكن است.

شايد به همين سبب است كه بزرگان دين همواره شيعيان را از تعيين وقت معلوم براى ظهور برحذر داشته اند اما بر هوشيارى، بيدارى و مترصدبودن تأكيد كرده اند. سيلاب وقايع به گونه اى است كه ذكر شده در سالهاى آخرين و در هنگامه ظهور جمع كثيرى از علما نيز دچار ترديد شده از يارى و همراهى امام(ع) نيز خوددارى مى كنند.

در ايالات متحده آمريكا از حدود سى سال قبل مراكزى جهت بررسى حوادث و مصداق شناسى براى اخبار آخرالزمان (مبتنى بر اخبار تورات و انجيل) تأسيس شده و همواره سر در پى كشف لحظات حساس داشته اند.

طى سى سال اخير سرعت سير حوادث و وقايع ديوانه كننده بوده و هر چه زمان گذشته بر سرعت، فراوانى و پراكندگى حوادث در نقاط مختلف جهان (به ويژه منطقه خاورميانه) افزوده شده است.

به عبارتى خاورميانه و از جمله ايران اسلامى چهارصد سال حادثه و ماجرا را طى 25 سال پشت سر گذاشته است. اين فشردگى حجم گسترده اى از فرسودگى، پيرى، بحران و در كنار آن پختگى و فهم را نصيب آنان ساخته است. اما، غفلت از »پيامدهاى ويژه آخرين سالهاى قبل از ظهور« و »اخبار ظهور« آنان را در »موضع گيرى و عكس العمل« در وقت مواجهه با بحرانها و اخذ تصميم در برابر رخدادهاى بزرگ سياسى، اقتصادى، اجتماعى و... دچار مشكل مى نمايد. چنان كه به جرأت مى توان گفت لنگ لنگان پيك تيزپايى را دنبال مى كنند كه مجال تأمل را از آنان سلب كرده است. همين كاهلى و عدم توجه موجب

بوده تا مراكز علمى و حتى حوزه هاى علمى اسلامى همواره به دور از اينهمه وقايع از عهده وظيفه »بررسى اخبار و مصداق شناسى« نيز درنيايند. گوئيا چنين پنداشته ايم كه ما را فرصتى 400 ساله براى اخذ تصميم و برنامه ريزى براى زندگى در شرايط معمولى و در امان از هرگونه خوف و خطر اعطا كرده اند كه چنين حركت مى كنيم.

اگر چه 400 سال فرصت را براى اخذ تصميم درباره غرب، فرهنگ و تمدنش از دست داده ايم اما حتى از پنج سال فرصت براى اخذ تصميم درباره حوادث و بحرانهاى تند و تيز اين سالها و همه آنچه كه حتى اخبار آخرالزمانى نيز درباره آنها به صراحت اشاره كرده اند برخوردار نيستيم. از اين روست كه بدون هيچگونه مسامحه و سهل گيرى لازم است:

1. يكى از مراكز موجود در حوزه علميه قم تحت نظر ولىّ امر مسملين وظيفه بررسى سريع اخبار و روايات مرتبط با موضوع آخرالزمان و ظهور را - كه از سوى حضرات معصومين(ع) رسيده - عهده دار شود تا امكان بازشناسى اخبار، تعيين درجه صحت روايات و دسته بندى آنها حسب موضوعات، حوادث، ايام، اشخاص و سرزمينها فراهم شود.

2. به موازات اين امر لازم است در همين مركز جمعى از محققان ضمن بررسى اخبار و پيشگوئيهاى ساير ملل و نحل، وظيفه مصداق شناسى را حسب حوادث جارى، ايام جارى، اشخاص جارى و سرزمينهاى فعلى عهده دار شوند.

3. به دور از هرگونه سياست بازى و باندبازى و به نحو احسن امكان انتشار معارف مهدوى (منطبق با آيات، اخبار و روايات اسلامى) ميان طبقات مختلف اجتماعى فراهم شود. چه تنها طريق

در امان ماندن از حوادث سوء و اخذ تصميم صحيح در ميان مناسبات فردى و جمعى اطلاع از اين اخبار و حوادث است.

4. يك گروه جدى مطالعاتى و رسانه اى به دور از هرگونه غوغاسالارى، رديابى حوادث در ميان سرزمين بزرگ اسلامى (شرق اسلامى، خاورميانه) و شناسايى دقيق اشخاص، حوادث و عواملى را كه به نوعى مرتبط با اين اخبار و حوادثند عهده دار شوند تا نظام اسلامى منطبق با اين اطلاعات و كشف نسبتها مناسبات سياسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى خود را تنظيم نمايد.

5. بى شك منابع اسلامى (قرآن و روايات) درسف بودن و زيستن در شرايط مختلف را به ما آموخته اند؛ مگر نه اينكه حضرت يوسف(ع) وقتى از قريب الوقوع بودن سالهاى قحطى مطلع شد »استراتژى ويژه اى را براى كشف و ذخيره سازى« اتخاذ كرد و خود نيز عهده دار اقدام شد؟

دور ماندن مديران دستگاههاى اداره كننده نظام اسلامى از اين موضوع باعث بوده تا در كمتر برنامه اى شاهد »استراتژى متناسب« با اين عصر باشيم؟

»نظام اسلامى شيعى« راهى ندارد جز آنكه با آگاهى تمام درباره اين مباحث اقدام به اخذ استراتژى كند جالب توجه است كه برخى روايات ائمه معصومين(ع) »استراتژى كشت و ذخيره« را در سال آخر قبل از ظهور به شيعيان و خانواده هاى آنان توصيه كرده اند.

توصيه هايى از اين دست زياد است و بررسى و كشف اين موارد در گرو انجام مطالعات جدى »استراتژيك« مبتنى بر اين اخبار.

»موعود« خود را مكلف به »ارائه اطلاعات و انجام مطالعات« حسب توانايى و مقدورات خويش مى شناسد و امكان مستقل و محدود خود را كه به اندازه يكى از

واحدهاى كوچك تبليغاتى مستقر در يكى از دانشكده هاى اين شهر نيست در خدمت اين امر مهم وارد ساخته است تا شايد تكليف خويش را به جا آورده باشد. از همينجا از كليه مسؤولان مى خواهيم كه ما را در تدارك امكانات و استقرار گروههاى پژوهشى و انتشار آثار يارى دهند، چرا كه بخش مهمى از تكاليف آنان را مؤسسه اى عهده دار است كه از داشتن يك دستگاه ساده زيراكس نيز بى بهره است.

من آنچه شرط بلاغ است با تو مى گويم

تو خواه از سخنم پند گير، خواه ملال

سردبير

آخرالزمان و حكومت جهاني حضرت مهدي(ع)

گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمين نجم الدين طبسي

اشاره :

حجت الاسلام والمسلمين نجم الدين طبسي در سال 1334 در نجف اشرف به دنيا آمدند. دروس مقدماتي حوزه را در همين شهر و نزد پدر بزرگوارشان حضرت آيت اللّه حاج شيخ محمد طبسي آغاز كردند، اما به دليل شرايط نامناسبي كه حكومت بعثي براي طلاب حوزه هاي علميه فراهم آورده بود ناچار به مهاجرت از نجف و اقامت در شهر مقدس قم شدند. دروس سطح حوزه را در محضر اساتيدي چون حضرات آيات ستوده، اشتهاردي و حرم پناهي گذراندند و در مقطع خارج حوزه نيز از محضر اساتيدي چون آيات عظام گلپايگاني، وحيد خراساني، فاضل لنكراني و تبريزي بهره بردند.

ايشان علاوه بر تدريس دروس حوزوي در مقطع سطح و خارج به تأليف و نگارش كتاب در زمينه مباحث مختلف فقهي، تاريخي و كلامي نيز اشتغال دارند كه از جمله اين كتابها مي توان به مواردالسجن، مواردالنفي والتغريب، امام حسين(ع) در مكه، عاشورا، چشم اندازي از حكومت امام مهدي(ع) و... اشاره كرد.

آنچه در پي خواهد آمد حاصل گفت وگوي ما با ايشان است كه اميدواريم مقبول طبع شما

گراميان واقع شود.

موعود با تشكر از اين كه وقت خود را در اختيار ما قرار داديد بفرماييد منظور از دو واژه «آخرالزمان» و «عصر ظهور» كه در روايات آمده است، چيست؟ و به كدام برهه از زمان اشاره دارند؟

بسم اللّه الرحمن الرحيم. الحمدللّه رب العالمين و صلّي اللّه علي سيدنا محمد و آله الطاهرين. براي روشن شدن پاسخ اين سؤال بايد ببينيم كه در روايات از اين دو واژه چگونه تعبير شده است. با مروري سطحي در جلد چهارم معجم الأحاديث الامام المهدي(ع) ديدم كه در روايات ائمه طاهرين(ع) درباره «عصر ظهور» چنين تعبيراتي آمده است: «دولة القائم»، «ظهور الحق»، «إذا قام قائمنا»، «قام القائم»، «يخرج قائمنا» و «الذي يطهّرالأرض من أعداء اللّه » (كسي كه زمين را از دشمنان خدا پاك مي كند). گويا بزرگ ترين افتخاري كه ائمه معصوم(ع) به خود نسبت مي دهند برخاستن قائم از ميان ايشان و برپايي دولت حق به دست آن حضرت است.

درباره «آخرالزمان» هم به دو روايت از امام صادق(ع) و امام باقر(ع) اشاره مي كنم كه در آنها به ويژگيهاي اين دوران اشاره شده است: امام صادق(ع) در روايت مفصلي پس از اشاره به سيره حكومتي امام علي(ع)، خطاب به بريدبن معاويه كه راوي اين حديث است در توصيف زمان خود فرمودند: «لاواللّه ما بقيتللّه حرمة إلّا انتكهت»؛ به خدا قسم، ديگر هيچ حريم و حرمتي براي خدا نمانده مگر اين كه به آن حريم تعدي و تجاوز شده است. «ولا عمل بكتاب اللّه ولا سنّة نبيّه في هذا العالم»؛ در اين جهان نه به كتاب خداوند و نه به سنت پيامبر او(ص) عمل نمي شود. «ولا أقيم في هذا الخلق حدّ منذ قبض اللّه اميرالمؤمنين، صلوات اللّه و

سلامه عليه»؛ از زمان شهادت اميرالمؤمنين علي(ع) در ميان اين مردم حدي بر پا نشده است. پس از آن حضرت ادامه مي دهد: «ولا عمل بشي ء من الحق إلي يوم الناس هذا»؛ و تا اين زمان به چيزي از حق عمل نشده است. مي توانيم بگوييم فتنه هاي آخرالزمان، هتك حرمتها، عمل نكردنهاي به قرآن، رواج انحرافات و ديگر ويژگيهايي كه براي آخرالزمان نقل مي كنند، از وقتي كه اميرالمؤمنين(ع) به شهادت رسيدند، شروع شد. اما اوج اين ويژگيها در دوران قبل از ظهور امام زمان(ع) نمايان مي شود، آن هم به حدي كه، به بيان برخي روايات، طلب و آرزوي منجي ورد زبان مردم مي شود.

امام صادق(ع) در ادامه روايت مي فرمايند: «أما واللّه لا تذهب الأيّام والليالي حتي يحيي اللّه الموتي و يميت الأحياء و يردّاللّه الحقّ إلي أهله»؛ اما سوگند به خدا، دور روزگار به پايان نمي رسد تا اين كه خدا مردگان را زنده كند و زندگان را بميراند و حق را به اهلش برگرداند. «و يقيم دينه الذي ارتضاه لنفسه و نبيّه»؛1 و ديني را كه براي خودش و پيامبرش مي پسندد برپا سازد.

در روايتي ديگر، امام باقر(ع) مي فرمايند: «لا يقوم القائم إلّا علي خوف شديد من الناس و زلازل و فتنة و بلاء يصيب الناس»؛ دولت حق برپا نمي شود مگر در شرايطي كه ترس همه را فرا گرفته و همه كس و همه جا دچار فتنه و بلايا و زلزله و طاعون و ديگر بيماريها شده باشند. «وسيف قاطع بين العرب و اختلاف شديد بين الناس»؛ جنگ كشورهاي عربي را فرا گرفته و در ميان مردم اختلاف نظرها شدت يافته است. «و تشتيت في دينهم و تغيير في حالهم»؛ چنان مردم از

حيث عقيدتي پراكنده شده اند و حالات آن دگرگون شده است. «حتي يتمنّي المتمنّي الموت صباحا و مساء» چنان اوضاع عمومي سخت مي شود كه آرزوي مردم در هر صبح و شام مرگ مي شود. در ادامه روايت درباره علت اين موضوع چنين مي خوانيم: «من عظم ما يري من كلب الناس و أكل بعضهم بعضا»؛ از شدت فشارها و ناراحتيها و اين كه مي بينند مردم همانند سگ به هم مي پرند و همديگر را تكه پاره مي كنند.

در ادامه روايت، حضرت ظهور حضرت مهدي(ع) را چنين توصيف مي كنند: «فخروجه إذا خرج يكون عند اليأس و القنوط من أن يروا فرجا»2؛ هنگامي كه همه مردم نااميد شده اند و ديگر هيچ اميدي براي فرج باقي نمانده است، آن حضرت ظهور مي كنند. خلاصه در اين دوران افراد نه امنيت و آسايش دارند و نه هيچ خير و پناهگاهي مي يابند و وقتي چنين شد حضرت ظهور مي كنند.

يعني حضرت عالي آخرالزمان را همان دوران ظهور مي دانيد؟

اوج آخرالزمان را، بله! اوج آن همان دوران نزديك به ظهور است ولي اصل آن همانطور كه در روايت امام صادق(ع) ديديم از زمان شهادت حضرت امير(ع) شروع شد.

پس چرا از حضرت رسول(ص) به عنوان پيامبر آخرالزمان ياد مي شود؟

اين دو مطلب با هم منافات ندارند؛ از آنجا كه پس از ايشان پيامبري نيست، آن حضرت پيامبر آخرالزمان خوانده مي شوند و همانطور كه گفتيم آخرالزمان هم محدود به دوران نزديك ظهور نمي شود.

دوران ظهور حضرت چه ويژگيهايي دارد؟

دوران ظهور، دوراني است كه حاكم آن امام معصوم(ع) است و بر كل جهان حكومت مي كند و اين حاكميت سراپا عدل و عدالت است و قابل مقايسه با هيچ حكومت و حاكميتي نيست و آرزو و نويد

هميشگي همه معصومين(ع) تحقق اين چنين حكومتي بوده است.

در چنين دوراني آيا ما تنها شاهد تحول در عرصه حكومت هستيم يا باقي عرصه ها هم دچار تحول مي شوند؟

تحقق حكومت امام زمان(ع) تحول عميقي را در جهان، جامعه و انسانها به وجود مي آورد. اين روزها شاهديم كه دولتهاي استكباري براي دستيابي به منافع و مطامع پست مادي شان از آن سوي دنيا بلند شده و به منطقه خاورميانه آمده اند، اين همه جنايات مرتكب مي شوند و با اين حال نه تنها اصلاً ذره اي ناراحت و متأثر نمي شوند، بلكه اسم اين عمل شنيع را پيروزي مي گذارند. اما با ظهور امام زمان(ع) انسانها چنان متحول مي شوند كه خودخواهي در آنها كشته مي شود و به جاي كشتن همنوعان خود، به خدمت كردن به ايشان افتخار مي كنند.

امام باقر(ع) در اين زمينه مي فرمايد: «إذا قام قائمنا وضع اللّه يده علي رئوس العباد، فجمع بها عقولهم و كملت به أحلامهم»3؛ وقتي حضرت قائم(ع) ظهور كنند دستشان را بر سر مردم مي گذارند و عقلها و آرزوها و خلاصه اخلاقشان كمال مي يابد. طبيعي است وقتي كسي عقلش كامل شد و آرزوها و اخلاقياتش تغيير كرد، به قول پيامبر اكرم(ص) «ذهبت الشحناء والبغضاء»؛4 ديگر كينه توزي از بين مردم رخت برمي بندد. آيا تحولي از اين بالاتر مي توان تصور كرد؟ امام زمان(ع) چنان تحولي در افراد به وجود مي آورند كه وقتي اعلام مي كنند هر كس پول و جواهرات مي خواهد، بيايد بگيرد، جز يك نفر بلند نمي شود كه او هم بعدا از كرده خود پشيمان مي شود5. علت چنين حركتي غناي مردم نيست بلكه استغنايي است كه در آنها پديدار شده و تغييراتي است كه در روحيات آنها به وجود آمده است. آن كسي

كه بلند مي شود و ابراز نياز مي كند چنان در دامنش پول و جواهرات مي ريزند كه نتواند جابه جا شود. او هم وقتي مي بيند كه فقط خودش بلند شده پشيمان مي شود و مي خواهد آنچه را گرفته، پس بدهد كه از او قبول نمي كنند.

چنين تحول عميق و ريشه داري مختص انسانها نيست بلكه حتي تجلي آن را در حيوانات هم مي توان مشاهده كرد. بنا بر بعضي روايات حيوانات درنده و غير درنده با هم صلح مي كنند6 و چوپانها خيالشان از گرگها راحت است، تازه خود گله هم در طول مسيرش تا چراگاه پا روي گندمها و دانه هاي درشت نمي گذارند.7 حاكميت جهاني حضرت چنين تحولي جهاني را به دنبال دارد.

عمده اين تغييرها را در كدام عرصه ها مي توان ديد؟

در تمام عرصه هايي كه شما به نظرتان مي رسد، قطعا شاهد تغيير خواهيم بود. طبق رواياتي كه از امام صادق(ع) نقل شده: «إذا خرج القائم يقوم بأمر جديد و كتاب جديد و سنة جديدة و قضاء جديد»8 معناي اين سخن اين نيست كه نعوذ باللّه ايشان ديني غير از اسلام و كتابي غير از قرآن مي آورند، بلكه تحريفات در عرضه و تفسير اين دو، آنقدر زياد شده كه وقتي حضرت مي خواهند اصل مطلب و صحيح آنها را بيان كنند، براي مردم همانند امر جديدي وانمود مي شود. روش ايشان چيزي جز بيان قرآن و مفاهيم آن و احياي سنت رسول اللّه (ص) نيست با اين تفاوت كه براساس اسلام اصيل وناب محمدي(ص) در همه عرصه ها تغيير و تحول به وجود مي آورند؛ به عنوان مثال شما ببينيد، براساس آنچه در روايات آمده است تمام علومي كه انبيا براي بشريت از آدم تا خاتم(ص) آورده اند، دو حرف است حال

آن كه در زمان حضرت مهدي(ع) علم بيست و هفت حرف خواهد شد9. يعني حدود سيزده برابر. با اين تحول عظيم علمي ديگر تكليف همه چيز معلوم است كه چه خواهد شد. فرهنگ، صنايع، اقتصاد، كشاورزي و خلاصه همه چيز دچار تحولي اساسي مي شود. طبق بعضي روايات، در زمان ظهور حتي يك وجب زمين باير و لم يزرع روي زمين باقي نمي ماند10 و بيابانهاي مكه و مدينه با اشاره حضرت به نخلستان مبدل مي شوندو يا انارهايي كه از باغها در آن دوران به عمل مي آيند به گونه اي هستند كه مي توانند چند نفر را سير كنند11 و يا سلاحهايي كه حضرت از آنها استفاده مي كنند هر چند به ظاهر آهنين هستند (من حديد) ولي در واقع چيزي غير از آن12 و در سطح بالاتري است و اصلاً قابل قياس با تسليحات كنوني جهان نيست.

در خصوص امنيت، الان هر چند سازمانها و تشكيلات بين المللي مدعي نظم و امنيت جهاني بسيارند وليكن جايي كه حقيقتا افراد بتوانند به آنها پناه ببرند و دادخواهي كنند وجود ندارد و اين همان چيزي است كه در روايات از آن با تعبير «لايجد ملجاء»13 ياد شده است. همين موضوع امنيت در زمان ظهور به قدري تغيير مي كند كه از سويي حتي اگر به اندازه مقدار غذايي كه لاي دندان مي ماند14 حق كسي پايمال شده باشد آن را باز مي ستانند و از سويي ديگر خانمها چه پيرزن باشند و چه دختران جوان از يك سمت دنيا به سمت ديگر براي به جا آوردن حج مسافرت مي كنند و احدي متعرض آنها نمي شود.15

اگر روايات پيش و پس از ظهور را كنار هم بچينيم نكات جالبي به

دست مي آوريم:

پيش از ظهور، فرد بر سر قبر مردگان مي رود و آرزو مي كند كه كاش جاي آنها بود16 و بعد از ظهور شخص بر سر قبر برادرش مي رود و به او مي گويد: كاش تو هم بودي و از اين بركاتي كه ما بهره مند شده ايم متنعم مي شدي17. يا پيش از ظهور خون ريزي مفصلي در منا به وجود مي آيد18 و پس از ظهور مردم آنقدر به حج اقبال مي كنند كه حضرت از آنها كه طواف مستحبي مي كنند، مي خواهند كه مطاف را براي آنها كه حج واجب دارند رها كنند19. مساجد پيش از ظهور زيبا و با شكوه اما خالي از مؤمنان و معنويت اند20 ولي پس از ظهور يكي از مساجدي كه ساخته مي شود پانصد در دارد كه حكايت از بزرگي و وسعت آن مي كند21 و يا آنها كه مي خواهند در نماز جمعه كوفه كه به امامت حضرت برپا مي شود، شركت كنند، صبح زود هم كه حركت مي كنند باز موفق به پيدا كردن جا نمي شوند.22

قبل از ظهور مرگهاي ناگهاني (موت فجاة)، بيماريهاي متنوع و همه گير نظير طاعون و وبا گسترش قابل توجهي دارند23 و مرگ و مير زياد چنان شايع مي شود كه درصد قابل توجهي از مردم مي ميرند24 ولي بعد از ظهور امام زمان(ع) افراد چنان عمر مي كنند كه حتي هزار فرزند بلاواسطه خود را مي بينند25 كه از آن علاوه بر كثرت اولاد، حد اعلاي صحت، سلامتي، نعمت و خدمات را مي توان برداشت كرد. خلاصه اين تحول در همه ابعاد و عرصه هاست.

با توجه به اين كه دوران پيش از ظهور سياهي محض است و پس از آن روشنايي مطلق؛ گذار از آخرالزمان به عصر ظهور چگونه رخ مي دهد و چطور

اين دو دوره كاملاً متفاوت به هم متصل مي شوند؟

با گسترش يافتن و شيوع فشارها و مشكلات، خود به خود توجه مردم به حكومتي كه منجي موعود برپا خواهد ساخت بيشتر مي شود و اين فشارها مقدمه اي است براي اين دگرگونيها و البته اصل اين تحول يك شبه انجام مي شود: «يصلح اللّه له أمره في ليلة واحدة»26.

از جمله صفاتي كه براي حضرت در دعاي ندبه بيان شده «هادم ابنية الشرك والنفاق» است. آيا مي توان از اين بناهاي شرك و نفاق كه توسط حضرت درهم شكسته مي شوند، مصاديقي را نام برد؟

در جوابتان بهتر است روايتي از امام صادق(ع) را بخوانم كه در دل خود مطالب زيادي دارد. حضرت مي فرمايند: «يصنع كما صنع رسول اللّه »؛ حضرت مهدي(ع) همان كاري را كه پيامبر اكرم(ص) كرد، انجام مي دهند. «يهدم ما كان قبله»؛ همه بناهاي پيش ازخود را درهم مي شكند. «كما هدم رسول اللّه أمر الجاهلية»؛ همانند پيامبر اكرم(ص) كه بناها، اعتقادات، باورها و همه بافته هاي جاهليت را فرو ريختند حضرت مهدي(ع) نيز همه آثار دوران جاهليت بشر را متلاشي مي كنند؛ «و يستأنف الاسلام جديدا»27؛ اسلام را از نو بنا مي كنند.

گسترش رعب، وحشت، آدم كشي چيزهايي نيستند كه براي كسي قابل تحمل باشند ولي همه اينها زير سر مشركين است كه در رأس آنها يهود قرار دارد و جالب اين است كه آقا اميرالمؤمنين(ع) قرنها قبل نسبت به اين مطلب در مسجد كوفه هشدار داده بودند. آن حضرت به مردم رو كرده و فرمودند: «واللّه لتسألن ماتؤمرون»؛ يا هر آنچه را به شما مي گوييم اطاعت و اجرا كنيد: «او لتركبن أعناقكم اليهود والنصاري28»؛ يا منتظر حاكميت يهود و نصارا بر خود باشيد. يا در

جاي ديگر فرمودند: «ليستأمرون عليكم اليهود والنصاري...»29 چنان يهود و نصارا بر شما حاكم مي شوند كه عرصه را بر شما تنگ كرده و شما را از شهرهايتان بيرون خواهند كرد.

مشركان در دوره حاكميتشان يك سري بافته ها، عقايد و فرهنگ را بر مردم تحميل مي كنند كه از جمله عوارضش گسترش فساد، بي بند و باري، بي عفتي و هدف قرار گرفتن اعتقادات مردم است. در كنار حاكميت يهود، حكومتهايي ديده مي شود كه تشكيل شده از مشركان، منافقان و همه آنهايي كه ظاهرا همراه مردمند ولي در حقيقت بقاي خود را وامدار همدستي و همراهي مشركان هستند.

قبل از ظهور امام زمان(ع) دنيا گرفتار مشركان؛ يعني يهود و نصاراست كه مصداق بارزش در جهان امروز همان آمريكا و مولود نامشروعش اسراييل است كه حكومتهاي دست نشانده اي كه به جز رضايت آنها به هيچ چيز ديگري فكر نمي كنند، همراهشان هستند. حضرت در همان ابتداي امر با تمام قوا با ايشان رودررو شده و جنگ خونيني با ايشان به پا مي كنند. در اين جنگ تمام عيار، حتي سنگها و درختها به ياري حضرت و سپاهيانش آمده و ايشان را خطاب مي كنند كه يك يهودي يا دشمن خدا پشت من پنهان شده، بياييد او را بگيريد و بكشيد.30

برخي روايات هم به جنگ حضرت با حكومتهاي عربي و دست نشانده هاي آنها اشاره مي كنند كه «علي العرب شديد»31 «لا واللّه ما بينه و بينهم إلّا السيف»32؛ البته نكته اي را كه مي بايست در اينجا متذكر شوم، اين است كه جنگهاي خونين و شديد حضرت تنها با حكومتهاي مشرك و سردمداران شرك و نفاق است والا اصل حكومت ايشان حكومت سفاك و خونريزي نيست كه بين عوام

مردم شايع كرده اند.

حضرت با شيطان درگير مي شود33 كه «إلي يوم وقت المعلوم»34 مهلت خواسته است؛ البته اين كه منظور همان ابليس است يا شيطان بزرگ بماند تا زماني كه خود حضرت ظهور كنند.

با استقرار حكومت حضرت چه كساني از اين نعمت بهره مند مي شوند؟

اولاً طبق برخي روايات، همه در دوران امام زمان(ع) موحد مي شوند و ديگر هيچ حد و مرزي باقي نمي ماند كه فلاني مثلاً يهودي يا نصراني است: «له أسلم من في السموات والأرض»35؛ همه در دوران حكومت امام زمان(ع) مسلمان مي شوند.

نكته دوم اين كه با توجه به بعضي ديگر از روايات كه مي فرمايد: «وضع اللّه يده علي رؤس العباد»36 نه رئوس مؤمنان يا شيعيان، حضرت دست مباركشان را بر سر تمام بندگان مي گذارند و عقول همه بندگان كامل مي شود و نه عقل جمعيتي خاص.

نكته سوم اين كه سرور ناشي از ظهور امام زمان(ع) حتي شامل حال اهل برزخ و مردگان هم مي شود37 يعني علاوه بر شيعيان و كل انسانهاي زنده، مردگان هم از فرج بهره مند مي شوند: «دخلتهم الفرحه»38.

آيا مي توان تعريف جامعي از حكومت حضرت ارايه كرد به طوري كه مشخص شود ابعاد، الگوها، قوانين و سيره اي كه قرار است ايشان برقرار كنند چيست؟

مي دانيد كه ما ده قانون يا ده دين نداريم. در نگاه ما دين و قانون حق جز يكي و اسلام نيست: «إنّ الدين عند اللّه الإسلام»39. افتخار و هنر حضرت مهدي(ع) پياده كردن همان چيزي است كه رسول اللّه (ص) به بشر ارائه كرده اند؛ چرا كه به فرموده قرآن «لقد كان لكم في رسول اللّه أسوة حسنه»40. به عبارت ديگر نه تنها سيره ايشان كه سيره حضرت علي(ع) همان سيره رسول خدا(ص) بود و همگي افتخارشان اين است

كه قدم جاي قدم پيامبر(ص) مي گذارند. البته نتيجه تأسي و عمل به اين سيره بنا بر آيه «ولو أنّ أهل القري آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والأرض»41 وفور و نزول بركات از آسمان و زمين است و طبيعي است در چنين حالتي ديگر زمين با اهل خود قهر نيست و رود و درياچه اي خشك نمي شود و بسياري مسايل از اين قبيل وجود نخواهد داشت.

آيا براي تحقق چنين حكومتي زمينه سازي هم مي توان كرد؟

پاسخ اين سؤال به بحث انتظار برمي گردد كه مرحوم مجلسي در جلد 52 بحارالانوار بيش از هشتاد روايت در اين رابطه آورده اند كه در بعضي از آنها از انتظار با تعبيري همچون «أحبّ الاعمال»42 يا «أفضل أعمال أمتّي»43 ياد شده و شخص منتظر را در برخي ديگر به كسي تشبيه كرده اند كه در خيمه رسول اللّه (ص) باشد.44 مسلما كسي كه در خيمه رسول اللّه (ص) باشد براي تهاجم به دشمن و ويران كردن ابنيه شرك و نفاق در حالت آماده باش به سر مي برد؛ يا وقتي حداقل ثواب انتظار را معادل ثواب هزار شهيد بدر و احد بيان مي كنند45 معنايش اين است كه هر منتظر بايد رنج و زحمتي معادل رنج و زحمت هزار شهيد بدر و احد را تحمل كند. به هر حال مردم بايد با اين موضوع و اين فرهنگ و خود امام(ع) و دشمنان ايشان آشنا شوند و براي مردم روشن شود كه دشمنان آن حضرت به دنبال چه مي گردند و چه هدفي را دنبال مي كنند.

به نظر حقير بهترين وسيله براي آگاه كردن مردم، پياده كردن فرهنگ مهدويت و برحذر داشتن آنها از فرهنگ ضد آن است. بهترين حالت آن

هم وقتي است كه حكومت به پا مي شود. با برپايي حكومت و دستيابي به امكانات بيشتر، مسئوليت هم بيشتر مي شود. مي بايست با استفاده از صدا و سيما و ديگر رسانه هاي گروهي ابعاد مختلف موضوع را براي مردم تبيين كرد و به معناي واقعي براي برپايي حكومت امام زمان(ع) مقدمه چيني نمود. البته در اينجا مجال پاسخ به آنها كه با استناد به حديث ضعيف السندي اصل تشيكل حكومت در عصر غيبت را زير سؤال مي برند، نيست و به همين قدر بسنده مي كنم كه به نظر بنده الان اوجب واجبات و اهم مسايل تشكيل و حفظ حكومت اسلامي است.

با گذشت بيش از دو دهه از آغاز انقلاب در ايران عملكرد اصل نظام را در اين راستا چگونه مي بينيد؟

هر چند كه انتظار بيش از اين بوده ولي بيني و بين اللّه كوتاهي نكرده اند.

يك تذكر و درخواست هم از آقايان دارم اين كه بياييد فرهنگ مهدويت را مثل كتابهاي مدارس كه به تناسب سطوح مختلف سني نوشته شده، بازنويسي كنيم و براي هر مقطعي كتاب و اسلايد، سي دي، فيلم و برنامه هاي مختلف و مناسب داشته باشيم كه در اين راستا مي طلبد هم فضا و هم ابزار را به خوبي بشناسيم و هم مناسب ترين نحوه استفاده از ابزار را در شرايط كنوني اعمال كنيم. در ورود به اين ميدان هم ان شاءاللّه موفق خواهيم بود.

تا كنون در بين طلبه ها و عامه مردم چقدر در زمينه فرهنگ انتظار كار شده است؟

راستش را بخواهيد ما در برابر ساحت مقدس امام زمان(ع) سراپا تقصيريم. آبرو و اعتبار ما طلبه ها به همين عمامه هايمان است. اين عمامه ها هم اعتبارش به همان اصل و پشتوانه اش است. همانند پول

كه كاغذي عادي است و با پشتوانه اي كه در بانك مركزي دارد معتبر مي شود. اين احترامي كه مردم به ما مي گذارند، دستمان را مي بوسند، وجوهات را براي صرف در امور مذهبي پيش ما مي آورند و خلاصه يك جور ديگر نگاهمان مي كنند همه به خاطر آن بزرگوار است و متأسفانه ما در واقع يك هزارم حقي را كه آن حضرت بر گردن ما دارند ادا نكرده ايم.

از ساحت مقدس امام زمان(ع) پوزش مي طلبيم كه سرباز خوبي براي ايشان نبوده و نيستيم ولي اميدواريم به خوبي و بزرگي و بزرگواري خودشان ما را عفو كرده و نظر لطفشان را از ما برنگردانند.

در پايان اگر مطلبي ناگفته مانده بفرماييد.

اميدواريم خداوند، عزّوجلّ، اين توفيق را به ما بدهد كه حكومت موعود جهاني را درك كنيم كه ان شاءاللّه به زودي شاهدش خواهيم بود. اميدواريم كه خيلي ها اين ايام را درك كنند و جزء ياران و سربازان حضرت باشند و باشيم و ان شاءاللّه از اجر شهادت در جبهه ايشان كه دو برابر اجر ديگر شهداست بهره مند شويم.

در پايان اين گفت وگو از شما و مجله وزين موعود تشكر و تقدير مي كنم كه سعي بليغ داريد و مجدانه در راه نشر فرهنگ مهدويت و آشنايي با اين بزرگوار تلاش مي كنيد و اميدواريم كه خود آقا در دنيا و آخرت پاداش شما را عنايت فرمايند.

از اين كه وقت خود را در اختيار ما قرار داديد تشكر مي كنيم.

پي نوشتها :

1 .محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج3، ص538-536.

2 .محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص231.

3 .همان، ج52، ص328.

4 .سيدبن طاووس، الملاحم والفتن، ص152 به نقل از: نجم الدين طبسي، چشم اندازي به حكومت مهدي(ع)، ص184.

5 .جامع احاديث الشيعه، ج1، ص34.

6 .محمدبن الحسن الحرالعاملي، اثبات

الهداة، ج3، ص542، ح521.

7 .عقدالدرر، ص159.

8 .الملاحم والفتن، ص97 به نقل از: چشم اندازي به حكومت مهدي(ع)، ص189.

9 .بحارالانوار، ج52، ص326.

10 .شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص331.

11.الملاحم والفتن، ص152.

12.ر.ك: چشم اندازي به حكومت حضرت مهدي(ع)، ص118.

13.المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص514؛ عقدالدرر، ص150.

14.عقدالدرر، ص36؛ ملاحم، ص68.

15.شيخ صدوق، الخصال، ج2، ص626؛ بحارالانوار، ج52، ص316.

16.عقدارلدرر، ص236 به نقل از همان.

17.الاذاعه، ص119، به نقل ازهمان.

18.بحارالانوار، ج52، ص374.

19.همان، ج52، ص190.

20.همان، ج52، ص375.

21.همان، ج52، ص330 و 337.

22.همان، ج52، ص269.

23.بيان الائمه(ع)، ج8، ص102.

24.بحارالانوار، ج52، ص337.

25.عقدالدرر، صص 99-90؛ كشف الاستار: ص137.

26.بحارالانوار، ج52، ص352.

27.الغارات، ج2، ص333.

28.در منابع عين عبارت يافت نشد.

29.مسنداحمد، ج2، ص398.

30.بحارالانوار، ج52، ص349.

31.همان، ج52، ص355.

32.همان، ج60، ص254؛ اثبات الهداة، ج3، ص551.

33.حجر (15)، آيه 38.

34.آل عمران(3)، آيه 83.

35.ر.ك: پاورقي 3.

36.بحارالانوار، ج52، ص328.

37.كامل الزيارات، ص30.

38.آل عمران(3)، آيه 19.

39.احزاب (33)، آيه 21.

40.اعراف (7)، آيه 95.

41.بحارالانوار، ج52، ص123.

42.منتخب الاثر، ح570.

43.بحارالانوار، ج52، ص146.

44.همان، ج52، ص126.

راهكارهاي توسعه فرهنگ مهدويت

مقدمه :

اصطلاح دكترين (Doctrine) در فرهنگ و ادبيات جامعه شناسي و سياسي، به نظريه، آئين، يا مكتبي اطلاق مي شود كه براساس آن، مجموعه اي از مسائل و موضوعات خردتر تفسير مي شود. در يك دكترين، يك يا چند اصل بنيادين وجود دارد كه ديگر نظريه ها با آنها معنا مي يابند. در تفكراسلامي مسئله مهدويت از جمله موضوعاتي است كه در كانون اعتقادات اسلامي قرار دارد و داراي موقعيت و منزلت ويژه اي است.

مبحث مهدويت در اسلام، و مبحث مصلح جهاني در اديان به منزله فلسفه تاريخ تلقي مي گردد. از اين رو در اينجا ما آن را به عنوان نظريه اي اصلي و بنيادين، كه بر محور آن بسياري از اعتقادات ديگر تفسير مي پذيرند، مطرح ساخته، از آن به دكترين مهدويت تعبير نموده ايم.

مقصود از دكترين مهدويت، نگريستن به موضوع ظهور

امام عصر(ع) و حكومت جهاني ايشان، به مثابه يك تئوري جامع و فراگير است.

آموزه مهدويت در طول تاريخ فرهنگ اسلامي همواره مورد توجه انديشمندان اسلامي بوده و هيچ آموزه ديگري به اندازه آن از اهميت برخوردار نبوده است؛ اما علي رغم اين اهميت، متأسفانه به مثابه يك تئوري و راهكار مهم مورد توجه و دقت نظر قرار نگرفته است. از اين رو بر انديشمندان و فرهيختگان است كه در اين باره به ژرف انديشي و فرهنگ سازي بپردازند تا مهدويت آنچنان كه شايسته است و در متون ديني ما سفارش شده، مورد توجه قرار گيرد. از آنجا كه به نظر نگارنده، آموزه مهدويت در اسلام داراي منزلت دكترين اعتقادي _ فلسفي است، در اين مقاله روشهايي راهبردي براي گسترش فرهنگ مهدويت ارايه مي شود. اميد ما بر آن است كه اين آموزه ديني، علاوه بر حاكميت بر احساسات و عواطف ما، در محيطهاي علمي و پژوهشي هم شفاف سازي شود.

1. تئوري پردازي پيرامون مهدويت

آموزه ديني مهدويت داراي دامنه تاريخي است و از بنيادي ترين اصول اعتقادي مسلمانان شمرده مي شود؛ و در ميان ديگر اديان نيز با عنوان مصلح جهاني مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به اهميت موضوع مصلح جهاني در بين اديان، لازم است انديشمندان با تئوري پردازي و گفت وگوهاي علمي، نقد و نظرها و نكته سنجي ها و اظهارنظرهاي ژرف پيرامون اين آموزه، به قوت علمي اين موضوعِ بين الادياني بيفزايند.

امروزه پيروان اديان نتوانسته اند، دكترين مهدويت را مانند تئوريهاي معاصر، عرضه كنند و به فرهنگ سازي بپردازند؛ به عنوان مثال تئوري «سوسياليسم» بعد از انقلاب شوروي، چنان بر فرهنگ جهان اثر گذارد كه نيمي از جهان را تحت سيطره خويش درآورد. به طوري كه غالب

عناصر فرهنگي از ادبيات سوسياليسم تأثير پذيرفت؛ و رمانها، فيلمها، نمايشنامه ها، آثار هنري، اقتصاد، سياست، توليد، روابط بين الملل، فلسفه، مبارزه سياسي، و بسياري از ديگر زمينه هاي فرهنگي با تفكر سوسياليسم آميخته شد و از آنها قرائتي سوسياليستي ارائه گرديد. اما امروزه دامنه فعاليتهاي فرهنگي ما در مورد آموزه وحياني مصلح جهاني، بسيار اندك است و كمتر فعاليت ژرفي در اين عرصه صورت گرفته است. شايسته آن است كه در عرصه تبليغ ديني، به سخنان سطحي و كليشه اي بسنده نكنيم، تا فرزندان ما ناخودآگاه چنين تصور نكنند كه انديشه ديني يك امر فرعي و حاشيه اي است. همچنين متأسفانه نتوانسته ايم مسئله مهدويت را همچون پاره اي از مباحث علمي ديگر، مانند: هرمنوتيك، معرفت شناسي، تئوريهاي حكومت، كثرت گرائي و كثرت انديشي، سنت و مدرنيسم و... به عرصه گفت وگو و تئوري پردازي بكشانيم و زواياي گوناگون بحث را مورد نقد و نظر قرار دهيم. خارج ساختن بحث مهدويت از عرصه هاي سنتي و وارد كردن آن در محيطهاي پژوهشي _ علمي موجب آن مي شود كه مسئله مهدويت بر زندگي انسانها اثر گذاشته، آنها را با امام عصر(ع) مرتبط سازد.

2. پژوهش عميق و علمي در تاريخ زندگي امامان(ع) از جمله امام عصر(ع)

متأسفانه بايد گفت آن چنان كه تاريخ زندگي پاره اي از انديشمندان بزرگ مانند افلاطون، ارسطو، دكارت، كانت، و ديگران مورد پژوهش آكادميك و علمي قرار گرفته تاريخ زندگي امامان معصوم مورد مطالعه و پژوهش قرار نگرفته است. از زمان حيات افلاطون تا كنون بيش از 2400 سال مي گذرد. او در دوره اي مي زيست كه تاريخ نگاري و آثار مكتوب به ندرت به چشم مي خورد و محققان درباره شخصيت او با محدويت منابع مواجه اند، اما با اين حال بيش

از دو هزار كتاب پيرامون انديشه هاي او نوشته شده است. در مقايسه، امامان معصوم(ع) هزار سال پس از افلاطون مي زيسته اند و متعلق به دوره اي هستند كه تاريخ نگاري و كتاب نويسي رايج بود، لكن ما هنوز نسبت به پيشوايان ديني خود شناخت تحليلي و منسجم نداريم و بسياري از زواياي شخصيت آنان براي ما پنهان و مبهم مانده است.

در فرهنگ ما شخصيت امام مهدي(ع) به قدر افلاطون مورد شناسايي قرار نگرفته و ما نتوانسته ايم ارزش واقعي اين انسان آسماني را به جهانيان بشناسانيم. از اين رو پيشنهاد مي شود كه درباره هر يك از پيشوايان، علاوه بر وقايع نگاري، به طور تخصصي به تحليل عقلاني و اجتماعي شخصيت آنها و دوره اي كه در آن مي زيستند، بپردازيم، و از كلي نويسي و ساده انگاري خودداري كنيم؛ چرا كه اكتفا به پاره اي از مسائل سطحي و ابتدايي درباره ائمه(ع) و نپرداختن به پژوهش ژرف و روشمندانه، موجب آن مي گردد كه چهره تابناك آنان مخدوش يا شخصيت آنان به طور ناقص معرفي شود.

3. دائرة المعارف، دانشنامه، ايجاد سايتهاي قوي، انتشار مجله هاي تخصصي، فيلم سازي، و عرضه آثار ادبي و هنري

دكترين مهدويت سزاوار آن است كه در قالب رمان، فيلم، نمايشنامه، و آثار هنري، در سطح جهاني ترويج شود. امروزه غربيها توانسته اند پيرامون تجربه هاي عرفاني بعضي از قديسان خود فيلم بسازند و آن را ترويج كنند، اما ما هنوز نتوانسته ايم درباره امام عصر(ع) آثار هنري زيبا و ماندگار خلق كنيم.

4. بررسي و تبيين روايات و سخنان تاريخي موجود در كتابهاي اعتقادي و منابع مهم اسلامي

عدم ارائه درست موضوع مهدويت يكي از عوامل مؤثر در گريز اشخاص از مسئله مهدويت، يا نداشتن باور عميق به امام عصر(ع) است. وجود پاره اي

از سخنان نادرست و بي اساس درباره شخصيت آسماني امام مهدي(ع) موجب شده است كه چهره اي غير واقعي و اسطوره اي از ايشان ترسيم گردد و اينگونه پنداشته شود كه امام مهدي(ع) شخصيتي افسانه اي است، در حالي كه بنا بر اعتقاد ما، ايشان در ميان ما زندگي مي كنند و نسبت به زندگي ما آگاهي و اشراف دارند. اين تصوير نادرست تا حدي بدين خاطر است كه ما از احاديث موجود درباره امام مهدي(ع) تحليلي درست ارايه نكرده ايم.

5. ايجاد كرسي مهدي شناسي در حوزه و دانشگاه

در تمامي دانشگاههاي جهان، براي شناخت افكار انديشمندان بزرگ، كرسيهاي تدريس وجود دارد و تخصص پاره اي از اساتيد، تنها تدريس افكار يك انديشمند است؛ به عنوان مثال، برخي استادان در زمينه تدريس انديشه هاي ارسطو، تبحر دارند، برخي درباره افكار كانت صاحب نظر هستند، و برخي در مورد هايدگر و... .

آيا اهميت ارسطو و هايدگر در تاريخ فرهنگ ما از حضرت محمد(ص) و پيشوايان دين(ع) بيشتر است و آيا آنان در فرهنگ سازي و شكل گيري تمدن اثرگذارتر بوده اند؟! به اقرار همه دين پژوهان هيچ كس به سان پيامبران و شخصيتهاي آسماني در تاريخ فرهنگ و تمدن مؤثر نبوده اند. بنابراين لازم است كه در دانشگاهها (دانشكده هاي الهيات، جامعه شناسي، اديان و مذاهب و...) براي هر يك از امامان(ع) از جمله امام مهدي(ع) كرسي درس ويژه پيش بيني شود و افرادي پرورش يابند كه درباره بزرگان هدايت و وحي صاحب نظر باشند. هم چنين لازم است در حوزه هاي علميه، در زمينه امام شناسي و مهدويت همانند بسياري از مباحث نظري _ كه شايد نسبت به اين موضوعات كم اهميت تر هم باشند _ به اجتهاد نظري و بحثهاي گسترده پرداخته شود.

حوزه هاي علميه موظف هستند كه درباره روايات مهدويت، بحث

و بررسي كنند و مردم را از فقر فرهنگي پيرامون امام زمان(ع) نجات دهند.

در پايان، اين نكته را مي افزاييم كه انسان پس از رنسانس، كه گمان مي كرد نيازمند دين نيست، ارتباط خود را با آسمان قطع كرد و همه اموري را كه گمان مي برد با آنها به آرامش مي رسد، مانند تكنولوژي و صنعت، علوم تجربي، خردورزي، اقتصاد، فلسفه هاي جديد، روش شناسي علوم و بسياري از امور را تجربه نموده، اما اينك پس از گذشت قرنها دريافته است كه هيچيك از اين امور نمي توانند به او كمك كنند. انسان مدرن كه از راه طي شده، خسته گرديده و سرگشته از تمام آثار و ثمرات رنسانس، به دنبال جزيره هاي جديد و اكسيري است كه به او التيام دهد و از خستگي برهاند؛ هر روزي به دنبال فردي و جماعتي مي دود، اما همه آنها سرابي بيش نيستند و انسان معاصر با تمام لذتها و تنوعاتي كه دارد بهت زده تر و خسته تر مي شود. بنابراين، ايجاد ارتباط ميان انسان معاصر و امام عصر(ع) كه ذخيره هدايت خداوند است، بزرگ ترين خدمتي است كه مي توان به انسان خسته و سرگشته معاصر نمود. گره زدن مهدويت با انسان معاصر، از اعتقادات كلان دين، اسطوره زدايي مي كند و نيز انسان مدرن را با عرصه اي جديد آشنا مي سازد. از اين رو سزاوار است كه اديان، متاع ارزشمند خود را به بازار انديشه ها و دكترين ها عرضه كنند تا ببينند چگونه متاع آنان در عصر سرگشتگي ها، دلربايي مي كند و ديگران را واله و بتهاي سامري را محو مي سازد. بيهوده نيست كه اديان، ظهور منجي را به زماني وعده داده اند كه انسان به ابتذال و طغيان كشيده مي شود و سراسر وجود

او سرشار از تشنگي و نياز مي گردد.

آخرين ذخيره اديان، به اذن خداوند زماني ظهور خواهند كرد كه همه او را بخواهند؛ مصلح آخرالزمان متعلق به همه انسانهايي است كه سراسر نياز و تقاضا باشند؛ او اقيانوسي عميق و زلال است كه همه را در خود شست وشو خواهد داد و همه از آب گواراي وجودش سيراب خواهند شد. به اميد چنين روزي.

بيّنه طلايى-1

اسماعيل شفيعي سروستاني

حضرت ثامن الحجج، على بن موسى الرضا(ع) در سفر مهم و ناگزير خود از مدينه به شهر مرو (خراسان) در منازل مختلف با مردم گفت وگو داشتند اما، در منزل نيشابور و در حضور جمعيت كثيرى از مردم سخنى بر زبان راندند كه به دليل تعدد راويان مطمئن و كثرت بيان به عنوان كلام طلايى (سلسله الذهب) شناخته مى شود و بزرگى كلام، ژرفاى مضمون و صراحت بيان بدان كلام رتبه والايى بخشيده است. از اين كلام به عنوان »جان مايه، روح و بطن تفكر و بينش اسلامى« مى توان ياد كرد. جاى تأسف است كه هيچ گاه به نحوى شايسته به مضمون و مفهوم آن توجه جدى نشده است.

امام رضا(ع) در فراز اول، به نقل از پدرشان و ايشان به نقل از پدرشان تا رسول گرامى اسلام(ص) و حضرت رسول هم از جبرييل نقل مى كند كه خداوند سبحان فرمود:

كلمة لا إله إلّا اللَّه حصنى فمن قالها دخل حصنى و من دخل حصنى أمن من عذابى.1

كلمه »لا إله إلّا اللَّه« مجمل ترين و فشرده ترين تعبير از تماميت معانى و مفاهيم »دين« است؛ همان كه حضرت براى آن تعبير »حصن حصين« و »محافظ مطمئن« ذكر كرده اند كه انسان را از هر حيث از مبتلا شدن به »عذاب«

و آتش قهر و غضب الهى در امان مى دارد.

عذاب و كيفر چه در دار دنيا و چه در آخرت چيزى جز بازگشت و عكس العمل »كردار« نيست كه حسب سنت لايتغير در صورتهاى مختلف و از جمله »آتش قهر و غضب در جهنم« ظهور مى كند؛ به همان سان كه »پاداش و اجر« صورت نورانى و پسنديده و گواراى اعمال بندگان است. وقتى باطن همين كيفر هم نگريسته شود به حقيقت جز لطف ديده نمى شود چنان كه بوته زرگر و ضربه هاى آهنگر جز وسيله اى و بهانه اى براى پيراستن فلزات از ناخالصى و آلودگى نيست.

درباره تجسم اعمال و صور غيبه ملكوتيه آمده است كه:

»و وجدوا ما عملوا حاضرا« (و مى يابند همه آنچه را از اعمال بود حاضر) در كافى روايت عجيبى در اين باره آمده است:

امام جعفر صادق، عليه السلام مى فرمايند:

اذا بعث اللَّه المومن من قبره خرج معه مثال يقدم امامه...

هنگامى كه خداوند مؤمن را از قبر برمى انگيزاند با او خارج مى شود مثالى (تجسم عمل) كه پيشاپيش او مى رود.

صورت عذاب و قهر حسب نوع عمل دگرگونى مى پذيرد. چنان كه لطف و مهرش نيز متناسب با اعمال به صورتهاى مختلف فراروى بندگان قرار مى گيرد.

همه آنچه انسان را مستعد قهر و غضب مى سازد نتيجه اعمالى است كه بارزترين آنها در اعمال زير بروز مى كند:

- سرپيچى از احكام و فرامين الهى حضرت حق؛

- تغيير و تبديل احكام و اوامر؛

- تعطيلى همه يا بخشى از احكام و فرامين در مناسبات فردى و جمعى؛

- و گستاخى و غرگى در پيشگاه حضرت حق.

هر يك از اين موارد چه در هيئت مناسبات فردى اتفاق افتد و چه جمعى، الزاماً ظهور گونه اى از »ظلم« و درهم ريزنده جايگاهها و شئون

اشياء، اشخاص، حقوق و... و خارج از نظام حقيقى و مطلوب و مشيت خداوند است.

بزرگان علماى دين براى »ايمان« مراتبى را ذكر كرده اند اعم از زبانى، قلبى، عملى و... به همين ترتيب و در مقابل آن »بى ايمانى« نيز ناظر بر مراتب گوناگونى است؛ چنان كه گاه در ظاهر »زبان و عمل« بروز مى كند و گاه به صورت پوشيده بر صفحه خاطر، ذهن و قلب. هر يك از مراتب، ساحتى از ساحات عملى، اخلاقى ومعرفتى انسان را متأثر مى سازد.

آنكه با گذار از دروازه شهادتين و اقرار زبانى به قول »لا إله إلّا اللَّه« وارد »شهر مسلمانى« مى شود ضرورتاً »مؤمن« شناخته نمى شود. او ناگزير است براى ارتقاء به مراتب ايمان از مدرسه احكام عملى، اخلاق فردى و جمعى (تربيت نفسانى) بگذرد تا در مرتبه اى ضمن كسب »معرفت قلبى« مستعد سير تا »فنا فى اللَّه« و »بقاء باللَّه« شود.

در مقابل اين سير صعودى و طى درجات، سيرى نزولى هم هست؛ طى دركات ظلم و گناه كه منجر به افول و نزول، متصف شدن به صفت »أولئك كالأنعام بل هم أضلّ أولئك هم الغافلون«2 و بالاخره عذاب الهى مى شود.

خروج از هريك از دركات مستلزم تحمل كيفرى است و نقصان در هر مرتبه اى الزاماً كيفرى متناسب با آن نقصان را در پى دارد. شايد از همين روست كه جمله خلايق اعم از عارف و عامى و حتى اوليا و انبيا نيز متناسب با مراحل و منازل محتاج »توبه« و ناگزير بدانند. عامى از ارتكاب حرام توبه مى كند، عالم از مكروه، و ولىّ از مستحب و ترك اولى. در پايان و آخرين مرتبه هم اين رسول گرامى حضرت ختمى مرتبت(ص) است كه فرمودند:

ما عرفناك

حقّ معرفتك... و ما عبدناك حقّ عبادتك.3

نشناختيم حق معرفت تو را و به جا نياورديم حق عبادت تو را.

اين معنا - توبه - همه مراتب حيات فردى و جمعى را در تمامى مناسبات (اقتصادى، اجتماعى، سياسى و غيره) در بر مى گيرد.

تنها »درك موقعيت و كشف تكاليف در مراتب مختلف« ، »حراست از همه امور در گستره همه بايدها و نبايدها« ، »عمل آگاهانه و خالص« و »تضمين قلبى« است كه مى تواند عارف و عامى را از غلتيدن در مدار »نفاق و شرك« و بالاخره »عذاب و كيفر« در امان دارد.

شريعت (به معناى صورت احكام عملى كه علم فقه متولى بيان آن است) مرتبه اى از مراتب ديندارى است. وجهى كه متولى تأديب اعمال فردى و جمعى اهل ايمان در نسبت با خالق هستى، ولى اللَّه الاعظم، جهان بيرونى و در ميان همه مناسبات است. وجهى كه جسم را (اعم از جسم انسانى و يا صورت مناسبات فردى و جمعى) شامل مى شود و آن را تطهير و مستعد گذار به مراتب و مدارج مى كند. حسب شأن اين وجه، شريعت نه به منزله تماميت دين و ديندارى بلكه مرتبه اى ابتدايى است كه از متدين موجودى مى پرورد كه شريعت در او و اعمال و سكناتش ظهور پيدا مى كند، تجسمى و تمثالى خارجى و واقعى از »شرع مقدس« كه متدين بدان باور داشته و خود را متعهد به متابعت از آن دانسته است. پوشيده نيست كه تنها با يكى شدن انسان با حقيقت مسلمانى است كه امكان ظهور جوهره آن يعنى عبوديت فراهم مى شود. ارتقاء به مراتب بالا مستلزم گذار از مرتبه قبلى و حسب اجراى تكاليف مطابق حكم صاحب

شريعت و طريق مورد تائيد ولى اللَّه الاعظم است و گرنه بروز نقصان و اهمال در تكاليف مرتبه اول، موجب ايستايى، عقب گرد و يا سقوط در جرگه منكران است.

مدرسه اخلاق - كه تمامى اصول و فروع و شعب آن نيز الزاماً مى بايست از همان منشأ اخذ شود كه مورد گواهى حجت خداست - مركب جسم را در طريق بندگى راهى كوى »اخلاص« مى سازد تا نفس با پيراسته شدن اعمال از شائبه ها مؤدب به ادب دين شود و با باز كردن همه بندهاى امارگى به مراتب والاتر ارتقاء يابد. اين مدرسه باطن شريعت است. در اينجا ظاهر و باطن در هم مى آميزد تا سالك كوى ديندارى متوجه مرتبه اى نورانى تر شود.

اين دو مرتبه، مقدمه اى هستند براى صعود به مرتبه سوم. جسم و جان طالب، مستعد نسبت يافتن بالفعل با عالم معرفت و حسب ظرفيت و آمادگى محل ظهور درجاتى از اسماء و صفات كمالى مى شود؛ همان كه از آن به عنوان »ظهور مابه ازاء خارجى ديندارى« و تجسم خارجى اسماء و صفات متعالى ياد مى كنند.

اين سير اكمالى در مرتبه پايانى به مقام »انسان كامل« - كه خود صاحب عالى ترين درجه از صفات الهى است - مى انجامد. در انتهاى اين جاده »انسان كامل« كه صاحب تام و اتم آن صفات است به عنوان »خليفة اللَّه« ايستاده است. اين درجه از كمال كه در حضرات اولياء از اهل بيت نبى اكرم(ص) به عنوان »ولايت تامه و كليه« ظاهر گشته، در حقيقت ظهور عالى ترين مرتبه از صفات كمالى در آن اولياء الهى است. همانان كه به عنوان »صاحب ولايت« مجاز به امر و نهى و تصرف در امور عالم هستند

و به واسطه »علو شأن« و »قرب الى اللَّه« و برخوردارى از عالى ترين درجه از »صفات كمالى« (كه مطلق آن مخصوص حضرت خداوندى است) واسطه ميان »خالق و مخلوق« و محق و مستعد داشتن اين »شأن« هستند.

شايد يك معنى از كلام طيبه وحى »ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا ليعبدون«4 كه برخى مفسران از »ليعبدون« تعبير »ليعرفون« (براى معرفت) را ذكر كرده اند ناظر به همين معنا باشد. يعنى خداوند جن و انس را خلق نمود تا در طى طريق و گذار از مراتب، مستعد جلب صفات كمالى شوند و از آنها »موجودى رشد يافته« و »ما به ازاء خارجى« عبوديت، اخلاق و معرفت حاصل آيد.

در ادبيات دينى مرز باريك ميان كفر و ايمان، رضا و سخط، دوزخ و جنت تعبير به »پل صراط« شده است. اين پل از مو باريك تر و از شمشير تيزتر است. اين پل در همين دار دنياست. بى آن كه بدانيم هر روز و ساعت با آن مواجهيم. آنكه صدها بار در همين عرصه خاك و تاريخ از اين پل نگذشته قطعاً در دار آخرت نيز قادر به گذار از جلوه خاص آن نخواهد بود. »غفلت« و »خودكامگى« امكان كشف ما به ازاء دنيايى اين پل را از ما گرفته است؛ چنان كه همين دو عامل ما را مبدل به ما به ازاء خارجى »نفاق« و اهل آن مى كند؛ چنان كه همواره به برخى آيات مومن و به برخى ديگر كافر مى شويم. يقولون نومن ببعض و نكفر ببعض.5

حضرت ثامن الحجج، على بن موسى الرضا(ع) در روايت ياد شده، ورود به دژحصين لااله الااللَّه را مشروط به شرطى مهم دانستند:

[بشرطها و شروطها و أنا من شروطها].

»من«، يعنى

على ابن موسى الرضا، يعنى »ولايت من« از سلسله اولياء حق، از خانواده نبى اكرم(ص)، شرط ورود به اين دژ هستم. اين شرط بدل و جايگزينى ندارد.

معانى و مفاهيم بلندى در اين عبارت است كه تفصيل آن مجالى شايسته مى طلبد. با اين عبارت مجمل مى توان همه گذشته، حال و آينده را تفسير كرد و پرده پندار و خيال بيش از هزار سال ديندارى (در ظاهر) را فروافكند و حقيقت آن را كه گاه جز وبال و وزر نبوده آشكار ساخت. سنت بزرگان دين - به تبع كلام وحى - بيان مجمل قضايا است؛ تنها تفسير و پرده بردارى از آنهمه (به اذن خودشان) است كه باطن آنها را مى نمايد در حالى كه باطن باطن آنها جز براى اهل علم و راسخون در علم معلوم نخواهد شد. درك پرده هاى اوليه كلام هم اهليت مخصوص مى خواهد تا چه رسد به باطن آنها.

حجت خدا در ميان جمع كثيرى از مردم نيشابور و در آستانه ورود به شهر »مرو« كه طاغى جفاكارى چون مأمون خود را »اميرالمؤمنين و خليفه مسلمين« مى خواند آشكارا اعلام مى كند كه رهنماى اين حصن منم، رأيت اين حصن منم، صدور برگه عبور با من است. شرطى كه »لازمه ضرورى و واجب على الاطلاق« ورود به دژ ايمان و باغ پرثمر رستگارى و لقاى حضرت حق است؛ چنان كه حضرت ختمى مرتبت(ص) فرمودند:

أنا مدينة العلم و علىّ بابها6

من شهر علمم و على دروازه ورود به آن است.

علم - به معنى حقيقى كلمه - نزد من است، شهر علم منم و جز اين سراب است و وهم و پندار و على(ع) دروازه ورود به آن.

»على« و »ولايت على«، همان

»حسن« و ولايت اوست، همان »حسين« و ولايت اوست، ولى اللَّه كه در سلسله اهل بيت(ع) به حضرت صاحب الزمان(عج) مى رسد. اينان جملگى پى درپى حسب شأن ولايت تامه ائمه دين »سرهنگان و حافظان« شهر علم و دين و حقيقت و معرفتى هستند كه متجمع در »رسالت، نبوت و ولايت« حضرت رسول اكرم(ص) است. خاتم الانبياء كه جامع همه علوم انبيا، كمال دين و تفسير و تأويل آن به تمامى نزد اوست.

حضرت اميرالمؤمنين در حديث نورانيت كه معرف جايگاه و شأن حضرت ولى اللَّه الاعظم(ع) است عبارت زيبايى دارند، مى فرمايند:

...أنا خاتم الوصيّين و أنا صراط المستقيم و أنا نبأ العظيم الذى فيه مختلفون...7

من خاتم الاوصياء هستم، من صراط مستقيم هستم، من نبأ عظيمى هستم كه مردم در حق من مختلف شدند...

حسب روايات ائمه معصومين(ع) هم ايشان در صحنه قيامت در كنار »پل صراط« از كليه خلايق سؤال مى كنند و جواز عبور مى دهند.

»پل صراط«، همان »شرط« مذكور در روايت »سلسلة الذهب« حضرت ثامن الحجج(ع) است. همان پل ولايت كه به شهر ايمان و رستگارى، يعنى بهشت جاويد ختم مى شود.

در ادعيه و زيارت مأثور و مخصوص به اهل بيت(ع) همواره مسلمين را متذكر حفظ ادب و شأن اين ذوات مقدسه شده اند. در ميان آن همه آثار »جامعه كبيره« به عنوان »مرامنامه مسلمانى و آئين نامه شيعه بودن« شاخص و جامع است.

پوشيده نيست كه »قرب به اين صراط« و نزديكى جستن با »سرهنگ بارگاه كبريايى«، مستلزم كسب نوعى محرمى با ايشان است و اين قرابت مخصوص است به همراهى و همنوايى در »مرام و صفات و خصال« كه وجه تام و تمام آن در ايشان است. همين صفات و خصال باطنى

است كه ايشان را مخصوص و منحصر ساخته تا در مقام ولايت حافظ حريم دين و شريعت باشند وگرنه »پسر نوح« و »جعفر كذاب« و امثال »ابولهب« بيش از همه در صورت ظاهر با حضرت نوح، امام هادى و نبى اكرم(ع) قرابت داشتند. اما هيچ كدام به زبان قرآنى جزء »اهل بيت« آنها نبودند؛ چنان كه كلام وحى خطاب به حضرت نوح(ع) فرمود:

...يا نوح إنّه ليس من أهلك إنّه عمل غير صالح.8

نه قرابت و خويشى و نه صورت سازى و ظاهرسازى هيچ كدام انسانى را مستعد »قرب« نمى سازد.

ميان مسلمانان مرسوم است كه كليه اعمال را به قصد »قربت« انجام مى دهند. در واقع اين »قصد« را به منزله »خالص ساختن نيت از شائبه هاى ريا و سمعه، خودنمايى و تفاخر و جلب منفعت و بهره بردن« مى شناسند. اما، در حقيقت، قربت و نزديكى به ساحت قدسى، به منزله »ورود به جغرافياى صفات كمالى« است. صفاتى كه مطلق آن در حضرت بارى تعالى است. بنده مخلص با ظاهر ساختن سخا، رحمت، شفقت و ساير صفات كمالى چنين مى نمايد كه »از اوست و به سوى اوست«. همين معنا در »قربت و نزديكى« به ساحت مقدس اولياء نيز هست. ممارست در سخا، پوشاندن عيب خلايق، دستگيرى از افتادگان، شجاعت، عفت و جز اينها (بى ما به ازاء) كه به نحو اكمل در »حجت حق« حاضر و جارى است، پيرو را در زمره اهل حرم، اهل ولايت و از آنها به شمار مى آورد و سبب بسط اين صفات در ميان مردم مى شود. جريانى سيال و زلال كه تماميت هدف خلقت را در گستره خاك متجلى مى سازد.

حسب همين امر است كه پسر نوح قرابتى با نوح

ندارد و از اهل او به شمار نمى آيد؛ چنان كه جماعت كثيرى از مسلمين به حقيقت نسبتى با »اهل بيت(ع)«، پيدا نمى كنند.

قرب و نزديكى به پاسبان اين دژ حصين و ورود به آن مستلزم طى مراتب محرمى است، مستلزم جلب »صفات كمالى« است. كسب اين مراتب است كه سالك طالب قرب و ورود را حائز درجاتى از دوستى و مهر و شايستگى مى كند. ظهور كامل ترين رتبه اين محرمى و عالى ترين درجه از اين صفات كمالى در »ائمه دين« است كه آنان را به »مقام ولايت« رسانده است. اختيارات ايشان و مأذون بودنشان در دستگيرى طالبان و هدايت و سرپرستى آنان بر عموم خلايق نيز پيرو همين شايستگى و استقرار تام صفات كمالى در آنانست.

»خليفة اللَّه« الزاماً صاحب عالى ترين درجه از كمالات است؛ چنان كه محال عقلى است، با وجود و حضور موجود اكمل، خلعت و جامه خلافت به آنكه صاحب مرتبه اى نازل از شايستگى و كمالات است پوشانده شود.

»خليفة اللهى« كه در آغاز داستان خلقت، خداوند خلق آن را علت آفرينش عالم و آدم اعلام فرمود، ما به ازاء خارجى تام و تمام و كامل صفات متعالى كمالى است؛ همو كه ضرورتاً مى تواند معلم و رهنماى خلايق و دستگير آنها در طريق پر فراز و نشيب شود. اين قاعده و سنت ساده عقلانى است كه همواره اشرف، افضل و مستحق عطا مى باشد؛ چنان كه »حكمت و عدالت« خداوند نيز آن را اقتضا مى كند. به همان سان كه در عرصه زمين همواره عاقل و بالغ ولىّ و قيم صغير و سفيه مى شود. در زيارت مخصوص حضرت صاحب الزمان،(ع) و خطاب به ايشان مى خوانيم:

السلام عليك يا خليفة اللَّه و خليفة آباء المهديّين.

خليفه خدا،

صاحب ميراث انبياء و مصداق وارثى است كه خداوند اراده كرده آنان را »امام و وارث« زمين قرار دهد.

بى شك »موجوداتى« كه گاه از روى عتاب مخاطب »أولئك كالأنعام بل هم أضلّ«9

آنان مانند حيوانات چهار پا هستند و حتى پست تر از آن.

قرار مى گيرند نمى توانند مصداق »خليفة اللَّه«اى باشند كه خداوند اراده خلق آنها را نمود.

ائمه معصومين(ع)، در تفسير و تأويل آيه مباركه:

و نريد أن نمنّ على الذين استضعفوا فى الأرض و نجعلهم أئمّة و نجعلهم الوارثين.10

و ما اراده كرديم كه بر مستضعفان در زمين منت گذاشته و آنان را ائمه و وارث قرار دهيم.

تعابير زيبا و روشنگرى دارند كه حسب نمونه بدان اشاره مى كنيم:

در روايات مسلمى كه از سوى ائمه معصومين(ع) ذكر شده، اين آيه به واقعه شريف ظهور و قيام حضرت مهدى(ع) تأويل شده است: امام صادق(ع) هر وقتى اين آيه را تلاوت مى كرد، مى فرمود:

به خدا سوگند، اين آيه نزولش درباره بنى اسرائيل و تأويلش درحق ماست.11

اميرالمؤمنين(ع) فرمودند:

آنها آل محمد(ص) هستند كه خداوند مهدى آنها را پس از تلاش فراوان برمى انگيزد و آنها را عزيز، و دشمنانشان را خوار و زبون مى سازد.12

در معارف اهل البيت(ع)، بيش از 180 اسم و لقب - كه هريك از آنها ناظر بر شانى از شئونات است - براى خلفا و حجج الهى ذكر شده است. هريك از اين اسماء و القاب و شئون بابى است كه پرده از كمالات متعالى آنان برمى گيرد. همين رتبه هاى كمالى است كه درجه وقوف و قرب آنها را درباره حقيقت توحيد و معارف الهى نشان مى دهد؛ تا آنجا كه در بسيارى از سلامها خطاب به آن ذوات مقدسه آمده است:

السلام عليك يا باب اللَّه الذى لايوتى إلّامنه.

السلام

عليك يا سبيل اللَّه الذى من سلك غيره هلك.

سلام بر شما كه باب [ورود به ساحت قرب] خداوند هستيد كه جز از طريق او نمى توان وارد شد. سلام بر شما كه سبيل خدا هستيد، كه هر كه جز آن را بپيمايد هلاك مى شود.13

بديهى است كه خداوند از روى »لطف« بابى، سبيلى و نورى را به عنوان اسوه، راه رسيدن و مصداق خارجى كمالات متعالى فراروى انسانها قرار مى دهد تا آنها امكان سير در مراتب را پيدا كنند و با مشاهده مابه ازاء خارجى آن واقعيت دست يافتنى و عملى آن را بپذيرند و در طريق از بند گمراهى برهند و از غلتيدن در آفتها و بلاها و بالاخره عذاب و قهر خداوند درامان مانند.

لذا اينان:

- ما به ازاء خارجى حق يا حقيقت مجسم و قرآن ناطق اند (در هيأت انسانى).

- اسوه واقعى و عينى هستند كه تعالى و تقرب در آنان آشكار است (لكم فى رسول الله اسوة...).

- طريق رفتن و تمثيل »نحوه بودن و رفتن«اند و اينهمه را در سيره و سنت آنان مى توان يافت (چنان كه سيره و سنت اينان از منابع و مصادر تشخيص حكم است و حضرت نبى اكرم(ص) اهل بيت را در كنار قرآن قرار داده است و ثقل و امانت مانده براى مسلمين پس از پيامبر).

- متضمن فلاح و رهايى و ايمنى بخش از عذاب قهر خداوندند.

- حجت بالغه اند كه حجيت آنان توسط خداوند اعلام شده است.

هيچ كس در پهنه هستى صاحب و حامل جمله اين شئون و مستحق به داشتن آن نيست چه حسب آيه كريمه:

إنّما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهرّكم تطهيرا.14

خداوند اراده كرد تا همانا از شما

پليدى را دور كند و شما را پاك نگه دارد.

تا در مقام »خليفة الهى« و امامت، در تربيت، هدايت و ارشاد بندگان كه جملگى در معرض لغزش، سهو، وسوسه شيطان، عمر كوتاه، مرگ ناگزير و ساير ابتلائات اند (حسب زندگى و سير در نشأ دنيا كه دار ابتلاء و امتحان است) خلل و نقصانى اتفاق نيفتد.

اين امر هم ناشى از لطف خداوند به بندگانست و »مصطفى و برگزيده«15 بودن حجج الهى نيز شايد ناظر بر همين معنا باشد. جمله رواياتى كه از حضرت رسول اكرم(ص) و ائمه دين(ع) در منابع روايى شيعى و اهل سنت وجود دارد ناظر بر اشاره مستقيم اين آيه به »خانواده رسول اكرم و اهل بيت ايشان« است.

ادامه دارد

پى نوشتها :

1 . حضرت على بن ابيطالب(ع) از پيامبر اكرم(ص) ايشان از حضرت جبرئيل نقل مى كنند

كه: شنيدم خداوند متعال مى فرمود: »كلمة لا إله الا اللَّه« دژ (مستحكم) من است و

هر كه آن را بگويد به دژ من وارد مى شود و هر كه (بتواند) وارد آن شود از عذابم

ايمن خواهد بود.

قال على بن ابيطالب(ع): حدثنى اخى وابن عمى محمد رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله

قال: حدثنى جبرئيل(ع) قال:

سمعت رب العزه سبحانه و تعالى يقول: كلمة لا اله الا اللَّه حصنى فمن قالها دخل

حصنى و من دخل حصنى امن من عذابى.

(بحار الانوار، ج49، ص127).

2 . سوره اعراف(7) آيه179.

3 . بحارالانوار، ج69، ص292.

4 . ما خلق نكرديم جن و انس را مگر براى عبوديت.

5 . سوره نساء(4) آيه 150.

6 . بحارالانوار، ج 10، ص 20 و ج 24 ص 107.

7 . بحارانوار، كتاب امامت، حديث نورانيت، ص 274 (ولايت كليه ميرجهانى، ص 50).

8

. سوره هود(11) آيه 46.

9 . سوره اعراف (7) آيه 179.

10. سوره قصص(28) آيات 5و6.

11. روزگار رهايى، ص 151، الزام الناصب، ص 22.

12. روزگار رهايى، ص 450، الامام المهدى، ص 267.

13. زيارت مخصوص حضرت صاحب الزمان (عج).

14. سوره احزاب(33) آيه 33.

15. السلام على اولياءاللَّه و أصفيائه (زيارت جامعه).

سرگذشت نيكبختان

على كريمى جهرمى

اشاره :

موضوع تشرف خدمت حضرت صاحب الامر(ع) از موضوعاتى است كه درباره آن بحث و گفت وگوهاى فراوانى شده و موافقان و مخالفان مطالب بسيارى را در اين زمينه مطرح ساخته اند. در مقاله حاضر نويسنده پس از بررسى اجمالى امكان تشرف و اينكه از نظر عقلى مانعى براى تحقق اين موضوع وجود ندارد، به بررسى مقتضى تشرف پرداخته و بيان مى دارد كه به دليل فوايد و آثار ارزشمندى كه بر تشرف مترتب است، لطف الهى اقتضا مى كند كه راه وصول به تشرف در دوران غيبت كبرا براى بندگان باز باشد.

امكان تشرف

يكى از صدها موضوع و مطالب متنوعى كه در رابطه با ولىّ دوران حضرت صاحب العصر والزمان، ارواحنا فداه، مطرح است، موضوع تشرف به آستان مبارك ايشان و نيل به شرف لقاى آن حضرت در دوران غيبت كبرا است.

اصل موضوع تشرف فى الجمله امتناع عقلى ندارد و مستلزم محالى نيست. ديدار با امام غايب، در موارد استثنايى و احيانى، امرى ممكن است؛ چنان كه در جهانف ماده، اجسام و عناصرى كه براى توده مردم نامريى است براى افرادى مخصوص، در تحت شرايط خاص و با ابزار خاصه، قابل رؤيت است.

مقتضى تشرف

اكنون كه امتناع و استحاله عقلى براى رؤيت ولى خدا و تشرف به حضور آن بزرگوار در كار نيست، اين بحث پيش مى آيد كه آيا علاوه بر امكان تشرف،

مقتضى آن هم موجود است، يا خير؟

در پاسخ اين پرسش نيز بايد گفت كه: حضرت ولى عصر»ع« امام و پيشواى جامعه و نقطه اتكاى آنان است، از اين رو لطف الهى درباره بندگان و لطف امام زمان»ع« درباره امت، اقتضا مى كند كه اگر بنا به مصلحت عاليه و حكمت بالغه، ملاقات مطلق و آزاد و تشرف عمومى، تعطيل شد، ملاقات استثنايى و تشرف احيانى براى افراد ويژه اى جريان داشته باشد؛ زيرا اين موضوع در استحكام و تقويت پايه هاى ايمان و تزلزل ناپذيرى اركان عقيده و يقين و ثبات امر دين در جامعه اثرى بسزا و چشمگير دارد. و مشكلات عقيدتى و دينى و اجتماعى زيادى از اين رهگذر حل خواهد شد.

نظريه بزرگان دين

رجال و بزرگان و استوانه هاى دينى نيز برآنند كه اصل تشرف، امكان پذير بوده و امرى تحقق يافته است.

ما در اين فرصت كم و مجال مختصر اكتفا به كلام مبارك سيدبن طاووس، اعلى اللَّه مقامه الشريف، مى كنيم.

وى خطاب به فرزند برومند خود مى فرمايد:

والطريق مفتوحة إلى إمامك، عليه السلام، لمن يريداللَّه، جلّ شأنه، عنايته به و تمام احسانه إليه.1

راه به سوى امام زمان تو، براى كسى كه خدا بخواهد عنايتش را شامل حال او گردانيده و احسان خود را بر او كامل فرمايد، باز است.

هماهنگى در ادوار مختلف

آن چه ذكر كرديم اختصاص به زمان غيبت كبرا ندارد، در دوران غيبت صغرا و آغاز عمر آن حضرت نيز مطلب به همين صورت بوده است. احمدبن اسحاق قمى كه از اصحاب حضرت امام حسن عسكرى(ع) و از وكلاى آن بزرگوار بوده است، مى گويد:

من وارد بر امام عسكرى(ع) شدم و مى خواستم از آن حضرت راجع به امام بعد از ايشان

پرسش كنم ولى آن بزرگوار قبل از آن كه من سؤال كنم فرمودند:

»اى احمدبن اسحاق! خداى تبارك و تعالى از آنگاه كه آدم(ع) را آفريد تا قيام قيامت زمين را از حجت خود بر مخلوقاتش - كه به وسيله او دفع بلا از اهل زمين كرده و به بركت او باران را فرو مى فرستد و در پرتو او بركات از درون زمين بيرون مى آورد - خالى نگذاشته و نخواهد گذاشت«.

من عرض كردم: »اى پسر رسول خدا! پس امام و خليفه بعد از شما كيست؟« در اين هنگام امام عسكرى(ع) با سرعت برخاسته و به داخل خانه رفتند، سپس بيرون آمدند و بر دوش آن حضرت پسر بچه اى بود همچون پاره ماه در شب چهارده و در حد كودك سه ساله، آقا فرمودند:

»اى احمدبن اسحاق! اگر تو در پيش خدا و حجتهاى او گرامى نبودى من چهره [زيباى] فرزندم را به تو نشان نمى دادم.«2

از اين فقرات كلام حضرت عسكرى(ع) استفاده مى شود كه معيار تشرف اين است كه انسان مورد اكرام و لطف خداوند قرار بگيرد و اگر كسى به اين مقام رسيد امكان دارد كه به حضور مبارك امام زمان، ارواحنا فداه، نايل گردد.

اكنون اگر در زمان غيبت كبرا نيز كسى به اين مقام و مرتبه رسيد و انسانى پاك و صالح و دور از تعلقات و آلودگيهاى مادى شد، ممكن است براى او تشرف حاصل گردد.

نمونه اى از نيكبختان

در زمان عالم بزرگ و فقيه گرانقدر، حاج ملامحمد اشرفى مازندرانى،3 يكى از ثروتمندان آن سامان املاك و ثروت خود را از دست داده و دچار فقر و تنگدستى گرديده بود. راه گذران زندگى او منحصر به حق التوليه يك

ملك وقفى بود كه متولى شرعى آن بود. اتفاقاً يكى از ثروتمندان آن نواحى، مدعى ملكيت آن گرديد و ادعا كرد كه اين ملك جد من بوده و غصب شده و وقفيت آن مورد ندارد. چون فرد مدعى قدرتمند بود، جماعتى را به عنوان شاهد ترتيب داد و در هر محضرى كه طرح مرافعه مى شد به اعتماد بر شهادت شهود، حكم به حقانيت او و ملكيت آن قريه مى شد و متولى شرعى از اجراى آن امتناع مى ورزيد. چون اين مشاجره به طول انجاميد و طرفين خسته شدند، مصلحان خيرانديش آن دو را وادار كردند كه اين دعوا را در محضر عالم ربانى حاج اشرفى طرح كنند و هر چه را كه او حكم كرد بپذيرند و اجرا نمايند. هنگامى كه در نزد حاج اشرفى نيز طرح دعوا و اقامه شهود بر ملكيت شد بر متولى آن قريه ظاهر گرديد كه ايشان هم حكم به ملكيت خواهند كرد، لذا با ناراحتى به اميد اين كه راهى پيدا شود خود را به مدرسه علميه شهر رسانيد و اندوهگين در گوشه اى نشست.

يكى از طلاب نزد او آمد و سبب حزن و اندوه او را پرسش كرد. او شرح حال خود را گفت و راه چاره اين مشكل را از او خواست.

او گفت: »اكنون چاره مشكل تو اين است كه بيرون شهر بروى، و نماز حضرت حجت را بخوانى و متوسل به آن بزرگوار شوى، شايد از اين مشكل تو را برهاند.«

آن مرد بر اساس اين راهنمايى به بيابانى خلوت رفت، نماز امام زمان(ع) خواند و متوسل به آن حضرت گرديد. در اين اثنا مردى در هيأت رعاياى آن سامان در

پيش او ظاهر شد و از سبب اندوه و آمدن او به آن بيابان پرسيد.

متولى مزبور مشكل خود را بيان كرد. آن بزرگوار فرمود: »مشكل تو آسان شد و اندوه تو به پايان رسيد. خدمت حاجى اشرفى برو و عرض كن كه از جانب شخص بزرگى مأمورى كه حكم به وقفيت اين قريه كنى.«

متولى ياد شده عرض كرد: »با وجود شهودى كه شهادت بر ملكيت داده اند، چگونه آن جناب حكم به وقفيت خواهد كرد؟«

آن شخص فرمود: »اگر آن جناب دغدغه در حكم وقفيت كرد، به ايشان عرض كن كه از جانب آن بزرگ، نشانه اى آورده ام و آن اين است كه وقت تشرف به مكه معظمه در مقام ابراهيم مشغول نماز بودى و در قنوت فلان دعا را خواندى و يك كلمه از آن دعا راغلط خواندى و من آهسته در گوشت گفتم كه اين كلمه، غلط است و صحيح آن چنين است و ازنظرت ناپديد شدم.«

آن گاه آن شخص غايب گرديد، به طورى كه متولى وقف ندانست كه آن شخص به آسمان، بالا رفت و يا به زمين، فرو رفت.

شخص متولى شادمان و مسرور به حضور حاجى اشرفى آمده و جريان را خدمت ايشان عرضه داشت و آن جناب به فرموده امام منتظر حكم به وقفيت را صادر كرد و بدين ترتيب نزاع خاتمه يافت.4

ماهنامه موعود شماره 45

پى نوشتها :

1 . كشف المحجه، ص 153.

2 . شيخ صدوق كمال?الدين و تمام?النعمة، ص 384.

3 . صاحب »المآثر و الآثار« مى?نويسد: »حاج مولى محمد اشرفى از مفاخر مذهب جعفرى و حجج فرقه ناجيه است. گروهى از اهالى ايران از او تقليد مى?كنند.«

4 . على?اكبر نهاوندى، العبقرى الحسان. ضمناً

يكى از بزرگان نقل كردند كه مرحوم آيت?اللَّه آقاى شيخ مرتضى حايرى، قدس?سره، فرموده بودند: »من از كسانى از اهل مازندارن راجع به آن ملك تحقيق كردم و بر حسب تحقيق آن ملك هنوز باقى است.«

اينك آخرالزمان: جنگ عراق ايده وقوع آرماگدون در آخرالزمان را تشديد مى كند.

مترجم: رضا عباسپور

اشاره :

با توجه به ظهور مسيحيت بنيادگرا در كشور آمريكا و جنگ آمريكا عليه عراق، نظريه پردازان مسيحى همچون جرى فالول، مورگان استرانگ، گرى فريزر و... نظرات خود را - كه غالباً مبتنى بر مكاشفات يوحنّا (بخش پايانى كتاب مقدس) است - به مخاطبان القا مى كنند و از طرفى جنگ عراق را شاهدى بر تحقّق پيشگوييهاى كتاب مقدس (انجيل) مى دانند و سعى مى كنند تا بدين وسيله ديدگاههاى راست مسيحى را تبليغ و حقانيّت خود را به جهانيان عرضه دارند. در اين مقاله كه از يكى از سايتهاى اينترنتى گرفته شده با واژگانى همچون، آرماگدون، جنگ آخرالزمان، ضد مسيح، ايده هزاره، راست مسيحى آشنا خواهيم شد و همچنين نگاهى كوتاه به نظرات آنها در مورد جنگ عراق و چگونگى تحقق پيشگوئيها در بخش مكاشفات كتاب مقدس خواهيم داشت.

با نتيجه نهايى جنگ در عراق، هم اكنون بسيارى از مسيحيان بنيادگرا1 ماجرايى را كه هم اكنون بر روى شنهاى باستانى عراق در حال وقوع است پيام آور تحقق پيشگوييهاى كتاب مقدس2 (انجيل) درباره آخرالزمان و بازگشت دوباره عيسى مسيح3، مى دانند، اين عقيده در كتابها، ادبيات، وب سايتها، و حتى فيلمها نيز ديده مى شود.

بعضى ها بر اين عقيده اند كه پيش بينى قابل توجهى درباره جورج دبليو بوش وجود دارد، مردى كه سخن خود را با يك خطابه مذهبى بسيار قوى و ورزيده القا مى كند، و همچنين عقايد مذهبى و باورهاى دينى را در سياستهاى خارجى اش دخالت مى دهد، پر واضح است

كه بسيارى از حاميان مذهبى بوش، از حوادث عراق به عنوان تحقق يك پيشگويى تعبير كرده اند.

بيل بردوى4 اخيراً طى مقاله اى در واشنگتن پست نوشت:

حادثه هاى جهان - مخصوصاً حركت نظامى آمريكا به سوى عراق - موجب شده است تا اشخاصى با دلايل جديد براى تعبير و تفسير كردن آخرين حادثه جهانى خودنمايى كنند.

در وب سايتهاى پيشگويى، اين بحث مشتاقانه بالا مى گيرد، گروهها و مخصوصاً در كليساها به مطالعه كتاب مقدس مى پردازند، در جمعيتهاى مذهبى در آخر هر ماه بحث از پيشگويى مى شود، مثل چيزى كه در ماه گذشته تحت عنوان بيستمين كنفرانس بين المللى پيشگويى آخرالزمان در تامپا برگزار شد.

بردوى مى نويسد:

به نظر بسيارى شواهدى دال بر نقش عراق در سناريوى آخرالزمان5 در بخشهاى كليدى پيشگوئيهاى آخرالزمان كتاب مقدس وجود دارد.

در اينجا و در ديگر كتابهاى پيشگويى عهد عتيق و عهد جديد، ادبيات دوران باستان (كتاب مقدس) مالامال از تيترهاى خبرى است كه امروزه در مورد جنگ عراق در رسانه ها به كار مى رود.

مكاشفات6، بخش پايانى كتاب مقدس - به جز در برخى از نسخه هاى جديد - به عنوان نقشه حوادثى كه هم اكنون در عراق اتفاق افتاده است به حساب مى آيد. در قسمت شانزدهم از بخش مكاشفات نامى از آرماگدون7 بيان گرديده است.

همانطور كه رود فرات اخيراً به وسيله مجموعه اى از تانكها محاصره شده است، منطقه باستانى هارمجدون نيز در شمال اسرائيل در محاصره تانكها است.

يوحنّا - به احتمال قوى نويسنده بخش مكاشفات كتاب مقدس - در شرح ماجراهاى آخرالزمان مى گويد:

فرشته ششم جامش را بر رودخانه بزرگ فرات خالى كرد و آب رودخانه خشك شد. به طورى كه پادشاهان، مشرق زمين توانستند نيروهاى خود را بدون برخورد با مانع به سوى

غرب ببرند، و ديگر فرشتگان در شيپورها مى دمند هنگامى كه نيروها براى نبرد حق و باطل جمع مى شوند.

بسيارى از مفسران مى گويند كه ساختار مدرن دولت اسرائيل، شمارش معكوس پيشگويى شده پايان روزگار را به راه انداخته است و اين پيشگويى با افزايش ضد مسيحيهاى8 شرور، نزاعها و اختلافات جهانى، آزار و اذيت كليساى مسيحى و ظهور يك مذهب دروغين، و درگيريهايى پيش از آغاز جنگ و نبرد حق و باطل در آخرالزمان، تكميل مى شود، البته بستگى به اين دارد كه شما متنهاى پيچيده كتاب مقدس را چگونه تفسير كنيد، عيسى مسيح زمانى مى آيد تا قبل از قضاوت نهايى مقدمه و راهگشاى يك قرن دوران صلح و حكومت صلح باشد، يا اين كه او فقط زمانى مى آيد كه پيروانش مقدمه هزاره سلطنت9 مسيح را فراهم كنند كه اين بيشتر شبيه يك حكومت دينى و مذهبى است.

در اين ماجراى تاريخى، مرحله اى به نام آزار و اذيت10 براى مدت هفت سال وجود دارد كه ضد مسيحيهاى از بند آزاد شده، آزار و اذيتى زشت و زننده عليه مسيحيها انجام مى دهند؛ براى مثال، از برخى از پيشگوييهايى كه در طى اين دوره مى شود، مى توان از مؤمنين واقعى اى نام برد كه در اين حادثه به آسمان برده مى شوند كه اسم اين مرحله در آخرالزمان را مرحله وجد و سرخوشى11 گذاشته اند. اين يك پيشگويى است كه صحتش به وسيله اتفاقها و رويدادهايى كه در غرب رخ مى دهد تشديد مى شود، به طور مشخص، مى شود از جنگ عليه صدام حسين نام برد.

دكتر مورگان استرانگ12 - استاد تاريخ خاورميانه دانشگاه ايالتى نيويورك آمريكا و مشاور برنامه هاى خبرى و مجله ها - مى گويد:

جرى فالول13 به طور كامل و بى هيچ ابهامى معتقد

است كه ما بايد به جنگ با عراق برويم، تا حوادث مصيبت بارى را به راه بيندازيم كه موجب فراهم شدن دومين ظهور حضرت عيسى مسيح شود. جنگ با عراق، به پايان روزگار منجر خواهد شد ما اين را مى دانيم، اسرائيل پابرجا نخواهد ماند، اسرائيل در طى آخرالزمان از بين خواهد رفت، هر يهودى اى كه در هر جا زنده بماند به مسيحيت خواهد گرويد.

دكتر مورگان استرانگ اضافه مى كند:

بر طبق علم آخرالزمان شناسى14، مسلمانها، بودائى ها، هندوها، كاتوليكها آنيمى ها و هركس ديگر، در جنگ آخرالزمان15 هلاك خواهد شد و يا اين كه به مسيحيت اصول گرا و بنيادگرا ايمان خواهد آورد.

همه جنگ عراق را نشانه بزرگى بر شمارش معكوس آخرالزمان مى دانند ولى همه نسبت به ايدئولوژى آخرالزمان تعلق خاطرى ندارند.

مارك هيتچكوك16، كشيش كليساى »فيث بايبل« واقع در آدموند در ايالت اكلاهما مى گويد:

مهم ترين مطلبى كه بايد بگويم اين است كه آنچه كه آنجا (عراق) در حال رخ دادن است تحقق دقيق پيشگوييها نيست.

او اضافه مى كند:

بعضى از مردم جنگ عراق را آغاز آرماگدون خواهند دانست اما ديدگاه كلى من اين است كه جنگ عراق چيزى فراتر از بازگويى يك سناريو است.

او مؤلف 9 كتاب در عنوانهاى مهم پيشگوييهاى كتاب مقدس است كه مى گويد:

جنگ در عراق بيشتر يك عامل گرم كننده و عامل شتاب دهنده اى است براى حوادث نگران كننده اى كه رخ خواهد داد.

در دانشگاه باب جونز17 - جايگاه پرورش بنيادگراها - دكتر استفان هنكينز18 به طور كامل اعتقاد دارد كه جنگ در عراق نقطه پايان پيشگوييها نيست، به زودى بشريت با حوادثى كه در بخشهاى مختلف كتاب مقدس از جمله مكاشفه يوحنا تصوير شده است، روبرو خواهد شد، او معتقد است كه بشريت

در آستانه جنگى است كه عيسى مسيح عليه گروهى از ملتهايى كه به وسيله ضد مسيح رهبرى مى شوند انجام خواهد داد، كه پس از آن يك دوره هفت ساله از رنج و مصيبت را خواهيم داشت.

كسانى كه به كتاب مقدس معتقدند با آروين باكستر - كشيشى در ريچموند در ايالت ايندياناى آمريكا و مؤسس مجله آخرالزمان - موافقند، آروين باكستر مى گويد:

ماجراى عراق با پيشگوييهاى عهد عتيق و عهد جديد مو نمى زند.

باكستر همچنين ميزان بالايى از تلفات در هجوم نظامى آمريكا به عراق را پيش بينى كرد و هشدار داد كه ديگر كشورها جنگ در عراق را به ديده فرصتى براى سامان دادن سياستهاى خود مى نگرند، براى مثال، ممكن است چين سعى كند تا تايوان را اشغال كند. يا اين كه هند و پاكستان مى توانند دست به جنگ تمام عيارى عليه منطقه بى ثبات كشمير بزنند.

اين ماجرا به گفته باكستر سرآغاز جنگ جهانى دوم و كشتار يهوديان به دست نازيها بود كه به وسيله يوحنا در بخش مكاشفات كتاب مقدس پيشگويى شده است.

اگر نشانه ها و علامتهايى بر اين نظريه وجود داشته باشد كه در آخرالزمان آمريكا پيشرفت مى كند، اين، يك موفقيت شگفت انگيزى براى كتاب برجاى مانده19 نوشته تيم لاهايه20 و جرى جنكينز21 است.

اگر چه كه بيشتر كتابهايى كه به موضوع آخرالزمان پرداخته اند ويژه قشر مذهبى تهيه شده اند، لكن، اين مجموعه برجاى مانده طيف وسيعى از مخاطبان سكولار را جذب كرده و فروشى بيش از 50 ميليون نسخه را به خود اختصاص داده است. حتى بخش چهارم اين كتاب رتبه اول ليست پرفروش ترين كتابهاى نيويورك تايمز را - كه مورد غبطه همگان است - را به خود اختصاص داده است. لاهايه

كه سابقاً يك كشيش بود و همچنين از فعالان حقوق مذهبى و آموزش در دانشگاه باب جونز است كسى است كه جرى فالول را در سازماندهى مؤسسه »اكثريت اخلاقى« مساعدت كرد.

اخيراً، فالول دانشكده پيشگويى تيم لاهايه را در دانشگاه آزاد خود افتتاح كرد، اين يك نشانه بسيار قوى بر فراگير شدن عقيده آخرالزمان در ميان اقشار كم فرهنگ و بنيادگراى در حال رشد است.

لاهايه به نظريه رويكرد الهى مجموعه برجاى مانده پرداخته و مؤلف ديگر كتاب نقش روايتگر را ايفا كرده است. در حاليكه طرح كلى داستان و شخصيتهاى آن را هم ارائه كرده است، خط سير داستان از ابتداى مرحله آزار و اذيت شروع مى شود اين در زمانى است كه ترس و وحشت ناشى از آزار و اذيت همه جا را فرا گرفته است. در بخش آرماگدون اين كتاب، شيطان را در حال حكومت بر سياره زمين از پايتخت خودش كه همانا شهر بابل جديد كه همان عراق است، ترسيم مى كند.

الوا مارتين22 رئيس مجمع حقيقى خداوند در شمال كارولينا مى گويد:

عراق درست همان جايى است كه بابل قديم آنجا بود.

او مى گويد:

تصور مى كند كه روح يكى از پادشاهان قديم بابل در زمانى كه يهوديان برده و تحت شكنجه بودند در او حلول كرده است.

معتقدانى مثل مارتين همچنين به پيامهايى از متون مقدس اشاره مى كنند، از جمله مى توان از فاحشه بابل نام برد كه بر هفت تپه مى نشيند - درست همزمان با كسانى كه اين پيشگوييها را به شهرهاى باستان كه توسط صدام حسين در حاشيه رودخانه فرات بازسازى شده است نسبت مى دهند عده اى ديگرى معتقدند كه اين پيشگوييها به كليساى كاتوليك روم اشاره دارند.

گرى فريزر23 كسى

كه درباره نشانه هاى ظهور دوم مسيح ايراد سخنرانى كرد مى گويد:

هركس درباره آينده شديداً كنجكاو است.

او اصرار داشت:

نقشى كه اسرائيل و ديگر كشورها در منطقه بازى مى كنند به نوعى اجراى پيشگوييهاى آخرالزمان است.

و هشدار داد كه:

حوادثى چون تروريسم و تشكيل اتحاديه اروپا قبلاً در كتاب مقدس پيش بينى شده بود.

فريزر مى گويد:

هم اكنون، سرتاسر جهان را بحران فرا گرفته است، اين صرف يك تضاد و درگيرى با عراق نيست، اين جنگ عليه تروريست است كه به صورت يك مبارزه جهانى درآمده است.

او ادامه داد:

مردم هر جايى مى دانند كه يك چيزى اتفاق افتاده است، خود همين دانش را از كتاب مقدس دارند، كتاب مقدس، تمام اين اتفاقات را پيشگويى كرده است.

او معتقد است:

مسيحيت نقش خاصى را در حادثه هاى هولناكى كه در بخش مكاشفات كتاب مقدس پيش بينى شده است بازى خواهد كرد.

اشخاص مشهورى كه به مسئله پيشگويى توجه زيادى نشان مى دادند از سرتاسر جهان در كنفرانس پيشگويى حضور چشمگيرى داشتند، يكى از اعضاى شركت كننده در اين كنفرانس كه خود يك كشيش كليسا است، مى گويد:

حوادث كنونى در عراق، ويژگى ملكوتى بودن و آسمانى بودن كتاب مقدس را اثبات كرده است.

او در ادامه مى گويد:

پيام نجات و رستگارى در قسمت مكاشفات كتاب مقدس ديده مى شود.

و در آخر به صراحت اعلام مى كند كه:

خدا را شكر كه مسيح، پادشاه است، و بهترين چيز اين است كه ما پيروز هستيم.

ماهنامه موعود شماره 45

پى نوشت ها:

.Iraq war fuels visions ofarmageddon end times :Apocalypse soon×

1. اصطلاحاً راست مسيحى يا مسيحيان راست گرا نيز ناميده مى شوند.

.Biblical book .2

3. بازگشت دوم حضرت مسيح در آخرالزان بعد از طى مراحلى كه در نهايت به جنگ بزرگ، ختم مى شود از جمله اعتقادات مسيحيان بنيادگراست.

.Bill Broadway

.4

.End time .5

.Revelation .6

7. Armageddon - آرماگدون كه در اصل »هارمجدو« مى باشد به معناى »كوى مجدّو« است، مجدّو در شمال فلسطين اشغالى در كرانه غربى رود اردن واقع شده است.

.Antichrist .8

9. ايده هزاره: هزار سال بايد طى شود تا مسيح ظهور كند.

10. Tribulation: حكومت ضد مسيح، هفت سال به طول مى انجامد و دوره »رنج يا آزمايش بزرگ« خوانده خواهد شد.

.Rapture .11

.Morgan strong .12

13. جرى فالول، كشيش بنيادگراى پروتستان و از رهبران سياسى و مبلغان راست مسيحى است.

.eschatology .14

15. جنگ هرمجدون يا آخرالزمان: جايى كه آخرين جنگ ميان نيروى حق (خير) و باطل (شر) قبل از روز داورى در رستاخيز به وقوع مى پيوندد.

.Mark Hitchcock .16

.Bobjones university .17

.stephen Hankins .Dr .18

19. »برجاى مانده« متضمن اعتقادات مسيحيان است در مورد نبردهايى كه قبل از »بازگشت دوم مسيح« به وقوع خواهد پيوست. اين كتاب تا كنون در 12 جلد انتشار يافته است و مجموعاً بيش از 50 ميليون نسخه فروش داشته است.

.Tim Lahaye .20

.Jerry jenkins .21

.22 Elva Martin

.Gary Frazier .23

كليد فهم سياست آمريكا

موضع آمريكا در برابر رژيم صهيونيستى

از پشتوانه?هاى مذهبى... تا منافع سياسى

محمدالسماك

مترجم: ابوذر ياسرى

اشاره:

مقاله حاضر ترجمه چهارمين بخش از سلسله مباحث قدس است كه از سوى »واحد مطالعات و تحقيقات مؤسسه القدس« مستقر در بيروت منتشر مى?شود.

اهميت خاص اين مجموعه در نوع حقايق و اطلاعاتى است كه راجع به موضع آمريكا در برابر رژيم صهيونيستى، ارايه مى?كند و طى آن به پاره?اى از پايگاههاى مذهبى و بخشى از منافع سياسى، كه توسط مؤلف محترم، با دقت و هوشيارى گردآورى گرديده، استناد شده است.

ديپلماسى اعراب، در تمام جنگها و حملات اسرائيل عليه جهان عرب، به طور كامل در برابر موضع حمايت?گرانه

آمريكا قرار داشته است.

به راستى چرا ايالات متحده، منافع و حيثيت معنوى خود را به خطر انداخته است؟ و چرا اين كشور، صداقت را از رابطه خود با جهان عرب (300 ميليون نفر)، جهان اسلام (يك ميليارد و 200 ميليون نفر) و بلكه تمام مللى كه در سراسر جهان، از شرق تا غرب، به حقوق بشر پاى?بندند و به رعايت پيمانها و قوانين بين?المللى فرا مى?خوانند، كاملاً كنار گذاشته است؟ و چرا از كشتارها و قتل عامهايى كه اسرائيل مرتكب مى?شود، تحت عنوان همين ارزشها و اصول انسانى، دفاع و حمايت مى?كند؟

بايد گفت كه اساساً در طرح اين سؤال كه نسل اندر نسل بر هر لب و زبانى جارى بوده است، اشتباهى رخ داده و آن عبارت از اين عقيده است كه ايالات متحده، اسرائيل را حمايت مى?كند. اين اعتقاد نادرست، منجر به اخذ نتايج نادرست شده است. رابطه ايالات متحده و اسرائيل، مبتنى بر حمايت و تقويت (سياسى) نيست و نيز اين مطلب كه تلاش بيش از حد اعراب در تأمين منافع استراتژيك آمريكا، نقش اين ژاندارم را حذف يا متوقف خواهد كرد، صحيح نمى?باشد.

واقعيت آن است كه رابطه آمريكا - اسرائيل، از حد منافع سياسى، اقتصادى و امنيتى، فراتر است و نيز وقتى كه آمريكا، پيشنهاد توافق و حتى حركت در ركاب اسرائيل را به جهان عرب داد، برقرارى اين رابطه، هرگز تغييرى در موضع آمريكا نسبت به اسرائيل ايجاد نكرد دليل آن اين است كه اين موضع، مبتنى براصول و معتقدات ايمانى است كه از حد منافع و محاسبات سياسى گذشته است.

جدا از ديگر مناطق جهان، تنها خاورميانه، در معرض تصميم سياسى

آمريكا در خصوص اجراى آن اصول ايمانى، قرار گرفته است و لابى فعال و پر نفوذ صهيونيستى در ايالات متحده، چيزى جز يك ابزار از مجموعه ابزارهاى متعددى كه اين اصول را به نفع اسرائيل به كار مى?گيرد، نيست.

از اين رو، ناچار از فهم اين اصول و شناخت جايگاه آن در عمليات تصميم?سازى و تصميم?گيرى آمريكا هستيم تا بتوانيم به درك پشتوانه التزام آمريكا نسبت به اسرائيل دست يابيم.

در سال 1897م. در شهر بال سوئيس، اولين كنگره صهيونيسم به دعوت »تئودور هرتزل« - يكى از روزنامه?نگاران اتريشى - برگزار شد. اما جنبش و حركت صهيونيسم مسيحى، سه قرن قبل از آن، از هلند و بريتانيا آغاز و سپس در ايالات متحده مستقر و ريشه?دار شده بود.

كاتوليكها، عقيده داشتند كه عصمت، از خصايص »كليسا«ست و در »پاپ« ظهور مى?يابد. اما پس از آغاز جنبش اصلاح?طلبى مذهبى - كه از آلمان به رهبرى مارتين لوتر، كالوين و ديگران نشو و نمو يافت - نظريه?اى كه معتقد بود عصمت، ويژه كتاب مقدس است، (به جاى نظر كاتوليكها) مبنى قرار گرفت.

مذهب كاتوليك بر نظر كشيش آگوستين پاى مى?فشرد كه مى?گفت:

آنچه راجع به وجود »كشور خدا« در كتاب مقدس آمده است، در آسمان قرار دارد نه در زمين و ثانياً: »قدس« و »صهيون«، دو محل معين زمينى، براى سكناى يهود، نيست، بلكه دو مكان آسمانى است كه به روى تمام مؤمنين به خدا گشوده است. اما پس از آغاز جنبش اصلاح?طلب مذهبى، تفاسير ديگرى مبنا قرار گرفت كه »كشور خدا« را يك واقعيت زمينى و يهود را صاحبان وعده وكالت الهى از جانب او براى ايجاد مملكتش مى?دانست و به

بازگشت دوباره مسيح، شروط تحقق آن (از جمله ايجاد اسرائيل بزرگ)، هزاره (آنچه كه سالهاى خوشبختى حكومت صهيونيسم بر جهان، تحت رهبرى مسيح گفته مى?شود) و حتمى الوقوع بودن آن معتقد بود.

و اين?چنين بود كه از نيمه سال 1600م. جنبش »پروتستانتيسم«، دعوت و فراخوان از يهوديان براى ترك اروپا و بازگشت به فلسطين، به منظور ايجاد »كشور خدا« را آغاز كرد. اوليور كرامول - فرمانرواى بريتانياى مشترك المنافع - در اولين اقدام، خواستار يهودى كردن فلسطين به عنوان مقدمه رجعت مسيح شد و در سال 1655، كتابى از كشيش پروتستان آلمانى - پول ولگن هوفر -، انتشار يافت كه در آن گفته بود.

يهوديان به محض ظهور دوباره مسيح به مسيحيت خواهند گرويد؛ چرا كه او را هم?چون يكى از خودشان مى?دانند و از مستلزمات اين ظهور، همانا بازگشت يهوديان به سرزمينى است كه خداوند، خود، آن را از طريق ابراهيم، اسحاق و يعقوب به ايشان اعطا كرده است.

و بدين ترتيب، ادبياتى مذهبى شكل گرفت كه طى آن، يهوديان معتقد به نقشه خدا، بنا بر اقتضا، سرنوشت محتوم همه بشر را تعيين مى?كردند و (اين ادبيات) تشكيل حكومت آنها را تنها راه بازگشت مجدد مسيح، معين مى?كرد؛ همان بازگشتى كه براى هميشه، سرنوشت محتوم جنگ ايمان و كفر را با پيروزى مسيح و فرمانروايى هزار ساله او بر جهان، تعيين خواهد كرد و سپس قيامت به?پا خواهد شد. در اين ادبيات، اعتقاد به پشتيبان قوم يهود در تشكيل حكومتى در فلسطين نوعى از عبادت شمرده مى?شد و از آن به مشاركت بشرى در تحقق خواست الهى، تعبير مى?گرديد. تا آنجا كه »لرد آنتونى اشلى كوبر« اصلاح?طلب

معروف انگليسى در سال 1839 گفت:

با وجود آن كه يهود، قومى سخت دل و غرق در معصيت?اند و لاهوت را انكار مى?كنند ولى نسبت به آرزوى مسيحى »رهايى« نياز مبرم دارند.

اشتياق به »رهايى« مسيحى، انگيزه مذهبى ايجاد جنبش صهيونيسم مسيحى كه سبب حمايت از قوم يهود در راه تشكيل حكومت ايشان در فلسطين به دست خودشان بوده گرديد و حتى براى دفع هرگونه عذاب وجدان از مسيحيان پروتستان، »لرد كوبر« شعار »فلسطين، سرزمين بى?ملت براى ملت بى?سرزمين« را علم كرد. و از آن پس، پرچمى شد كه تمام مسيحيان صهيونيست آن را حمل كردند.

لرد بالمرستون (عموى لرد كوبر) وزير امور خارجه وقت بريتانيا، به وسيله ايجاد كنسول?گرى بريتانيا در قدس (سال 1839م.) و انتخاب »وليم يونگ«، يكى از معتقدان به صهيونيسم مسيحى، به سركنسولى آن، آن را عملى كرد. وى، اصلى?ترين وظيفه يونگ را حفظ منافع يهوديان، حمايت، تسهيل اقامت و تشويق آنان به بازگشت، معين كرد. در آن زمان تعداد يهوديان فلسطين كه بخشى از امپراطورى عثمانى محسوب مى?شد، مطابق اسناد كنسول?گرى بريتانيا فقط به 9690 نفر مى?رسيد.

كنسول?گرى بريتانيا، حق حمايت از يهوديان بيگانه فلسطين را در اختيار داشت كه (بنا به اعتراف) آن را به موجب توافقى تحميلى از پادشاهى عثمانى گرفته بود. اما حمايت بريتانيا، يهود عثمانى را نيز دربر گرفت و اين امر، براى اولين بار، در طول تاريخ جديد، منجر به احتساب كل يهود (به رغم تفاوت اوصاف و اشكال?شان) در قالب ملتى واحد شد.

در سال 1841م. هنرى تشرشل - افسر ستاد امور بريتانيا در خاورميانه - در نامه?اى خطاب به موسى مونتيگور - رئيس مجلس نمايندگان يهود در لندن

- نوشت:

نمى?توانم اشتياق وصف ناشدنى?ام را نسبت به اين امر از تو پنهان كنم كه مى?بينم ملتت يكبار ديگر هويت خود را به عنوان يك ملت باز مى?يابد. من معتقدم كه تحقق دقيق اين هدف ممكن است، اما ناچار از انجام دو امر غير قابل اغماض هستيم؛ اول آنكه؛ خود يهوديان اين مسئله را از طريق اجماع در سطح جهانى به دوش گيرند و دوم آنكه، قدرتهاى اروپايى به يارى?شان بيايند.

اين موضع در خلال سبقت گرفتن ايده صهيونيسم مسيحى انجيلى بر يهوديت، ظهور و بروز يافت. تا آنجا كه تعداد زيادى از رهبران يهود در آن هنگام مشاهده مى?كردند كه عمليات تشويق مهاجرت به فلسطين براى اخراج آنان از، اروپا، تحت يك پوشش مذهبى صورت مى?گيرد.

در سال 1845 »ادوارد باتفورد« از دفتر امور مستعمرات لندن، پيشنهاد كرد كه:

تشكيل حكومت يهودى در فلسطين، تحت حمايت بريتانياى كبير انجام شود و به محض آن كه يهوديان، خود، قادر به حفظ خود باشند، قيموميت آن برداشته شود.

همچنين وى بيان كرد:

حكومت يهود ما را در محور رهبرى شرق قرار مى?دهد به طورى كه مراقبت از عمليات توسعه و تسلط بر دشمنانمان و به زير كشاندن آنها هنگام نياز، براى ما ممكن مى?شود.

و بدين ترتيب كاربرد نقشه اسكان يهود در فلسطين در عرصه سياسى بدون آن كه از سايه مذهبى خارج شود، آغاز شد و اين تلازم تا كنون استمرار داشته است.

در ششم فوريه 1985، بنيامين نتانياهو، نماينده اسرائيل در سازمان ملل متحد، طى نطقى در مجمع عمومى گفت:

نامه?ها و نوشته?هاى مسيحيان صهيونيست انگليس و آمريكا، به طور مستقل بر فكر رهبران در طول تاريخ مثل: لويد جرج، آرتور بالفورد

و وودرو ويلسون، در آغاز اين سده، تأثير گذاشته است. رؤياى ديدار بزرگ، شعله تخيل اين مردان را برافروخت. كسانى كه نقشى محورى در پايه?گذارى قوانين سياسى و بين?المللى، به منظور احياء حكومت يهود، بازى كردند.

»نتانياهو« در اقرار به اين واقعيت تاريخى صراحت داشت تا آنجا كه گفت:

... حقيقتاً اشتياقى قديمى در رسوم يهودى?مان براى بازگشت به سرزمين اسرائيل وجود داشت و اين رؤياها كه ما را از 200 سال پيش مى?خواند، از ميان مسيحيان صهيونيست سربرآورد.

يك اعتقاد عمومى و رسوخ يافته مذهبى درون جامعه مذهبى آمريكايى جريان دارد كه مى?گويد: خداوند هر كس را نسبت به اسرائيل، بى?حرمتى كند عقوبت مى?كند و به هركس آن را يارى رساند، جزاى نيك مى?دهد و به بركت پشتيبانى ايالات متحده از اسرائيل، بركات خدا (از رزق، خير، امنيت و سلامت) بر مردم آمريكا نازل مى?شود.

در سال 1642 دانشگاه هاروارد آمريكا اولين مدرك دكتراى تاريخ خود را اعطا كرد كه عنوان موضوع آن زبان عبرى، زبان مادرى بود. اولين كتابى كه در ايالات متحده انتشار يافت، سفر مزامير (Psalm) بود و اوليه مجله، »يهودى« (The Jew) نام داشت. در آغاز مهاجرت از اروپا به آمريكا، مهاجران مسيحى انجيلى جهان جديد را به منزله كنعان نو (New Canan) فرض كردند و انگلستان را كه از آن گريخته بودند به مثابه مصر و سرخ?پوستان آمريكا را فرزندان دهگانه گم شده از بنى?اسرائيل. حتى وقتى كه يكى از گروههاى پروتستانى از طايفه مورمون پيش از آن كه به حكومت »يوتاه« برسد و در آنجا استقرار يابد، در صحراى آمريكا سر درگم شد و به بيراهه رفت، اين حادثه را به واقعه?اى

كه براى بنى?اسرائيل در صحراى سينا حادث شده بود، تشبيه كرد و لذا براى رود »كلرادو« اسم توراتى قديمى رود »باشان« را انتخاب كردند.

تأثير صهيونيسم مسيحى بر مهاجران نخستين به آمريكا، به حدى بود كه رئيس?جمهور جفرسون پيشنهاد وضع علامتى را به جاى نشان عقاب، براى آمريكا داد كه در آن بنى?اسرائيل در روز، زير ابرى كه بر سرشان سايه انداخته و در شب زير عمودى از نور، قرار دارند و اين پيشنهاد مطابق مضامين »سفر خروج« بود.

كشيش جوزف اسميت، مؤسس كليساى مارمونى، نظريه تشكيل حكومت يهودى در فلسطين را پايه?گذارى كرد و از سال 1814م. فراخوانهاى انگليسى - آمريكايى جهت ايجاد وطن براى يهوديان در فلسطين بالا گرفت. يكى از پيشگامان آمريكايى جنبش صهيونيسم مسيحى، كشيش واردر جريسون1 از آمريكا به فلسطين مهاجرت كرد و يهوديت را پذيرفت و به عنوان مشاورى براى دولت آمريكا در قدس و سپس سركنسول آن در سال 1852 وارد عمل شد و فعاليتهاى وى حول موضوع واحد ايجاد وطن يهودى در فلسطين دور مى?زد. وى با حمايت يك مؤسسه يهودى - مسيحى انگليسى دست به ايجاد يك شهرك زراعى يهودى زد و مسيحيان انجيلى آمريكايى و يهوديان را در آن اسكان داد.

حركتهاى اسكان پس از آن به واسطه سرمايه?گذارى آمريكاييان به صورت پياپى ادامه يافت، سپس شهرك »جبل الأسل« (در غرب يافا) در سال 1850 برپا شد. اقبال مسيحيان صهيونيست به سكونت در اين مكانها از صهيونيستهاى يهودى شديدتر بود چرا كه آنان در انتظار »بازگشت دوباره مسيح« بودند.

از آن هنگام سرزمين مذهبى آمريكا به توسعه سازمانها و تشكلهاى داخلى دست زد كه هدف از آن حمايت معنوى

و مادى فزون?تر براى تحقق پيشگوييهاى تورات راجع به بازگشت يهوديان به فلسطين بود. از جمله نخستين مؤسسات مذكور، »سازمان فدرالى دفاع از فلسطين در آمريكا«.2 بود كه كشيش چارلز راسل3 آن را در سال 1930 تأسيس كرد و سازمان »كميته فلسطين - آمريكا« كه توسط سناتور رابرت واگنر4 به همراه 68 عضو مجلس سنا، 200 عضو مجلس نمايندگان، تعدادى از علماى انجيلى، صاحبان صنايع، اساتيد دانشگاهها، روزنامه?نگاران و ادباى مشهور تأسيس شد. نيز در سال 1942 »سازمان مجلس مسيحى فلسطين«5 مطابق قرارداد بالفور، به عنوان يكى از موارد تحقق آن، از سوى كشيشان پروتستان و شخصيتهاى بارز اقتصادى، سياسى و دولتى تأسيس گرديد. اين سازمانها شعار »سرزمين موعود« و »ملت برگزيده« را بالا بردند و به گونه?اى آن دو را به يكديگر مربوط ساختند تا مردم بدانند كه شريف?ترين عمل براى تقرب مسيحيان به خداوند، مشاركت مادى و معنوى در تحقق خواست خدا به واسطه بازگرداندن قوم يهود به فلسطين به عنوان مقدمه رجعت مسيح مى?باشد.

كنگره آمريكا، قطعنامه اجلاس صهيونيستها را - كه در سال 1942 در نيويورك برگزار شده بود - پذيرفت و در سال 1944 تصميمى اتخاذ نمود كه ايالات متحده را متعهد مى?كرد تا »نهايت تلاش خود را جهت گشودن درهاى (سرزمين) فلسطين به روى يهوديان مبذول دارد تا به راحتى و آزادى وارد آن شوند و به آنان فرصت ساختن آن را اعطا كند تا ملت يهود بتوانند دوباره يك فلسطين يهودى دموكراتيك و آزاد بنا كنند.«

كنگره آمريكا عبارت »بازسازى فلسطين« را جايگزين عباراتى نظير »تشكيل حكومت يهودى در فلسطين« كه در بيان كنفرانس نيويورك آمده بود، كرد و اين

نشانگر آن است كه صهيونيسم مسيحى در تحريف و غلو، بسيار شديدير از صهيونيسم يهودى عمل مى?كند!!

در ايالات متحده، تعداد 009، 754، 76 نفر پروتستان در قالب 200 فرقه وجود دارند. فرقه تدبيرى6 داراى بيشترين سهم نسبت به پذيرش عقيده صهيونيسم مى?باشد كه تعداد پيروان آن بالغ بر چهل ميليون نفر مى?شود. همچنين گروه پروتستانهاى سفيدپوست (معروف به آنگلوساكسون)7 مشهورترين شخصيتهاى سياسى، اقتصادى، تبليغى، رسانه?اى و نظامى جامعه آمريكا را در خود جمع كرده است.

نتانياهو (رئيس دولت سابق اسرائيل)، قبل از ديدار با كلينتون - رئيس جمهور وقت آمريكا - بسيار مشتاق به برگزارى نشستى با كشيش جرى فالول (شخصيتى معروف از گروه مذكور) بود. در آن جلسه فالول پرسيد:

اسرائيل تا چه اندازه مى?تواند از اراضى زائد به نفع فلسطينيان عقب?نشينى كند بدون آن?كه امنيتش در معرض خطر قرار بگيرد؟

نتانياهو در پاسخ گفت:

واقعيت آن است كه ما نمى?توانيم جز از مقدار بسيار اندكى عقب?نشينى كنيم و فالول افزود:

يك عقب?نشينى هم برايشان زياد است.

از جمله اين شخصيتها، پت رابرتسون، سازنده برنامه تلويزيونى »باشگاه هفتصد« است كه به تنهايى 19 درصد آمريكاييها (16 ميليون خانواده) را به خود جلب كرده است. همچنين جيمى شوگرت، صاحب دومين ايستگاه تلويزيونى بزرگ انجيليان در ايالات متحده، كه 10 درصد بينندگان (بيش از 9 ميليون خانواده) را به خود اختصاص داده است، نيز جيم بيكر، اورال رابرتز، كينين كوبلاند، ريچارد دى?هان و ريكس همبرد، كه هر يك مالكيت يك ايستگاه تلويونى مبشر انجيلى را در اختيار دارند، جملگى از اعضاى گروه مذكور هستند.

همه اين شخصيتهاى مذهبى معتقدند كه اراده الهى، در ايجاد اسرائيل، نمودار گشته است و خداوند هر كس كه

اسرائيل را يارى كند، يارى مى?كند و با هر كس كه نسبت به آن عداوت بورزد، دشمنى مى?كند. ايجاد اسرائيل به طور حتم باعث وقوع شرط بازگشت دوباره مسيح - كه انتظار آن نيز طولانى شده است - مى?باشد و ثانياً دفاع از اسرائيل عملى مذهبى و جزيى از اصول عقايد است و صرف اتخاذ يك موضع سياسى بر حوادث متغير تأثير نمى?گذارد.

حكومت سكولار (كه احكام و قوانين آن مبتنى بر جدايى دين از حكومت است) در ايالات متحده داراى 1400 ايستگاه مذهبى است كه 80 هزار كشيش انجيلى در آن فعاليت مى?كنند و اكثر قريب به اتفاق آنان از پيروان مكتبى مى?باشند كه اسرائيل را تجلى خداوند و مجسمه نعمتهاى او براى نجات فرزندان بشريت مى?دانند.!! لذا اگر چه اسرائيل با معضل يا بحرانى مواجه شود، اين لشكر مذهبى - رسانه?اى از طريق كليساها، ايستگاههاى راديويى، تلويزيونى و سلسله مطبوعات روزانه و هفتگى كه انتشار آن را در اختيار دارند، به حركت درمى?آيد.

حركت جنبش، از مبناى يك اصل ثابت از اصول اين جنبشهاى مذهبى، آغاز مى?شود و آن اين اصل است كه قوانين موضوعه بين?المللى، اسرائيل را شامل نمى?شود؛ زيرا اسرائيل با همه رژيمهاى سياسى ديگر عالم تفاوت دارد. وجود اسرائيل، تجسم اراده خداست نه (حاصل) ارضاى نياز بشرى. ثانياً، تنها وجوب و شمول خواست و مشيت الهى مى?تواند اسرائيل را در برگيرد كه در كتب مقدس آمده و آشكارترين نمونه آن، وعده خداوند براى ملت برگزيده اوست. از اين رو، دولتهاى اسرائيل - با وجود هر نخست?وزيرى - آزاد از هرگونه قيد و قانون مى?توانند نه فقط زير بار قطعنامه?هاى (425 و 338

و 442 و 194) و امروز قطعنامه?هاى (1402 و 1403) نروند بلكه زير بار هرگونه قرارداد امضا شده توسط نخست?وزيران سابق هم كه بعد معلوم شود اين قرارداد به ضرر منافع ملت برگزيده يا وعده?هاى الهى است نروند، مانند توافقنامه »اسلو،...« و اين را اكنون شارون عملاً به اثبات رسانده است.

در كتاب پيشگوييها و سياست8 نوشته يك زن آمريكايى به نام گريس هالسل - كه سخنرانيهاى رئيس جمهور، جانسون، را نگاشته است - نويسنده ضمن انتقال تجربيات كارى خود در كاخ سفيد مى?گويد:

هر بار كه اعضاى شوراى امنيت ملى جهت تصميم?گيرى راجع به خاورميانه، دور هم جمع مى?شوند، نماينده كليساى انجيلى جهت تطبيق تصميمات با اعتقادات مثبتى بر پيشگوييهاى تورات و تفاسير جديدى كه اين كليسا وضع كرده است، دعوت مى?شود. پس از انتخاب هر يك از رؤساى جمهور جديد آمريكا، يك نفر از نمايندگان اين كليسا، رياست كشيشان را در انجام سوگند (تحليف) قانون اساسى، به عهده مى?گيرد.

كلينتون، مراسم تحليف خود را در برابر كشيش بيلى گراهام، يكى از رهبران اين جنبش، به جاى آورد.

اين جنبش، به بازگشت دوباره مسيح، ايمان دارد و معتقد است كه اين امر، شروطى دارد كه ايجاد حكومت صهيون بر اجتماع يهوديان دنيا از جمله آن شروط مى?باشد و به اين دليل، يارى رساندن اسرائيل را يك واجب مذهبى مى?داند كه صرفاً برخاسته از منافع سياسى نيست.

همچنين اين جنبش اصول?گرا معتقد است كه براساس مشيت الهى، حكومت يهود، مورد هجوم غير مؤمنين، به خصوص مسلمانان و منكران خدا قرار خواهد گرفت. همان هجومى كه منجر به جنگى بزرگ - به نام آرماگدون (هرمجيدون) - مى?شود.9 در اين جنگ از

سلاحهاى تخريب?كننده شيميايى و هسته?اى استفاده مى?شود و صدها هزار نفر از مهاجمان و يهوديان كشته مى?شوند.

زمينه?هاى وقوع سناريوى آرماگدون، مطابق آنچه هال ليندسى - يكى از معروف?ترين رهبران

جنبش - در كتاب خود به نام فرجام كره بزرگ زمين ترسيم كرده است، عبارتند از:

1. تشكيل اسرائيل بزرگ؛

2. بازگشت قوم يهود از نقاط پراكنده به سرزمين موعود؛

3. بازسازى هيكل سليمان؛

4. هجوم كثيرى از كفار (مسلمانان و مسيحيان غير مؤمن به بازگشت مسيح) به اسرائيل؛

5. ظهور ديكتاتورى سخت?تر از هيتلر، استالين يا مائوتسه?تونگ كه رهبرى مهاجمان را به عهده دارد؛

6. پذيرش سيطره اين ديكتاتور (كه دشمن قوم يهود است) از سوى سرزمينهاى وسيعى از جهان؛

7. گرويدن 144 هزار يهودى به مسيحيت انجيلى به گونه?اى كه هر يك از آنها همانند بيل گراهام (كشيش انجيلى معروف آمريكايى) در سراسر جهان پخش مى?شوند تا ديگر ملل را به مذهب انجيلى بكشانند؛

8. وقوع جنگ عظيم هسته?اى آرماگدون در سرزمينى بزرگ؛

9. نجات يافتن تنها كسانى كه به ميلاد دوباره مسيح، جسم و معجزه خداوند در بالاى ميدان جنگ ايمان دارند در حالى كه اجساد بقيه افراد بشر در آهن گداخته، ذوب شده است؛

10. وقوع همه موارد در يك چشم برهم زدن؛

11. فرود مسيح پس از هفت روز به زمين در حالى كه ايمان آورندگان به او، اطرافش جمع شده?اند؛

12. حكومت مسيح بر جهان، به مدت هزار سال، با صلح و عدالت تا هنگامى كه قيامت برپا شود. (عقيده هزاره).

تعدادى از شخصيتهاى سياسى، ديپلماتيك، رسانه?اى و نظامى آمريكا كه مديريت مراكز مهمى را به عهده دارند، از پيروان اين كليسا مى?باشند. رئيس جمهور اسبق آمريكا، رونالد ريگان، نيز از اين افراد

است.

جريان دعوت يك يا چند نفر از شخصيتهاى مذهبى اين كليسا به كاخ سفيد، هنگامى كه رئيس جمهورى آمريكا براى اتخاذ تصميم اساسى راجع به خاورميانه دعوت مى?شود، به امرى عادى و تكرارى تبديل شده است.

اهميت مشاركت شخصيتهاى مذهبى، به علت انطباق تصميمات سياسى آمريكا با مشيت خداوند است. در ضمن جنبش كليساى اصول?گرا، اين مفهوم گنجانده شده است كه مشيت خداوند، توسط تفاسير پيشگوييهايى كه در اسفار تورات و عهد قديم (سفر رويا، سفر حزقيا، سفر يوحنا و...) آمده است، مشخص و معين مى?شود. جنگ آرماگدون كه ظهور مجدد مسيح، بلافاصله پس از آن واقع مى?گردد، از همين پيشگوييهاست.

مجله »نيويورك تايمز« در ماه مارس سال 1981 به نقل از كشيش جرى فالول، يكى از شخصيتهاى بزرگ اين جنبش، نوشت كه ريگان به او گفته است:

جرى!... من ايمان دارم كه ما با سرعتى زياد به سوى آرماگدون مى?رويم.

در اكتبر 1983 ريگان در جمع كميته روابط عمومى آمريكا و اسرائيل گفت:

من آرزو مى?كنم كه ما آن نسلى باشيم كه جنگ آرماگدون را درك خواهد كرد. به درستى كه پيشگوييهاى كتب عهد قديم، زمان ما را توصيف مى?كند... .

رابطه بين ايمان مذهبى به پيشگوييها و عمل سياسى - نظامى، رابطه?اى مستقيم است. اين جنبش به پيروانش تعليم مى?دهد كه از جمله تكاليف انسان مؤمن آن است كه همه امكانات و تواناييهايش را در راه اجراى مشيت خداوند به كار گيرد و خداوند از ميان مردم، كسانى را كه شايستگى و تواناي

پى?نوشتها :

1.Warder Gresson

.2.pro-palestine Federation of America

.Rusell ,E ,3.ch

.Wagner .4.R

.5.Christian Council of Palestine

.6.Indispensationalism

.White Anglo-Saxon protestant (W.A.S.P).7

.8.prophecy and politics

9 . اين نام، اسم محلى بين »الخليل« و كرانه

باخترى« است كه جنگ در آن واقع خواهد شد.

مهدى منتظر(ع) و پايان سير تاريخ ظهور-2

سامى بدرى

ترجمه: عبداللَّه امينى

نشانه هاى ظهور

احاديثى كه از نشانه هاى ظهور مهدى سخن مى گويد، چه در كتب شيعه و چه سنى، غالباً درباره دو موضوع بحث مى كند:

1. حوادث مستقل و جداگانه اى كه رخ خواهد داد؛

2. وضع اجتماعى و سياسى و تكنولوژى (فناورى) كه جهان، پيش از ظهور دارد. به عبارت ديگر، وضع دنياى سياست و اجتماع و فناورى پيش از ظهور را براى ما ترسيم مى كند.

در مورد رويكرد دوم، هر كه درباره نشانه هاى ظهور پژوهش كند، درمى يابد كه جهان كنونى، از هر وقت ديگرى، به زمان ظهور نزديك تر است.

از جنبه تكنولوژى، احاديث از جهانى سخن مى گويند كه در آن هواپيماهايى است كه مسافران را از كشورى به كشور ديگر مى برند و ايستگاههاى راديويى به تعداد مردم دنيا وجود دارد كه مى تواند خبر را در آن واحد، براى تمامى دنيا پخش كند و تلفنهاى تصويرى هست و هر كه در مشرق است، صداى برادرش را در مغرب مى شنود و چهره او را مى بيند و رايانه هاى دستى وجود دارد كه داراى برنامه هاى گوناگون است و دارنده اش را از همراه داشتن هزاران كتاب، بى نياز مى كند.

از جنبه اجتماعى، احاديث از وضع اجتماعى سخن مى گويد كه زنان، لباس مد روز پوشيده يا برهنه اند كه گوياى كشف حجاب يا آرايشهاى جاهلانه است و انواع منكرات به ظهور مى رسد كه پيش از پيدايش، آدمى تصورش را نمى كرد.

از جنبه سياسى، سخن از كشف معبد هيكل سليمان مى گويد كه لازمه برپايى دولت اسراييل در دل جهان عرب و اسلام است. نيز وجود جنبشهاى اسلامى در جوامع مسلمان كه تلاش دارد حكومت اسلامى برپا كند، اما بسيارى از

افراد مجاهد زندانى مى شوند. همچنين از تأسيس دولتى در مشرق سخن مى گويد كه زمينه ساز دولت مهدى است. نيز اختلاف كارگزاران شيعى و چندگانگى سخنشان كه با بيعت با مهدى، وحدت كلمه پيدا مى كنند. همچنين مهديان دروغينى ظاهر مى شوند. تمامى آنچه برشمرديم، در احاديث نشانه هاى ظهور آمده است.

تشخيص مدعيان مهدويت

تنها اصلى كه مى توان براى شناخت مدعيان دروغگوى مهدويت، بدان اعتماد كرد، تأييد و امداد الهى است كه توسط مدعى راستگوى مهدويت نشان داده مى شود. وى نبوت خاتم و جنبش اوصياى پيامبر را كه پدرانش بودند، تصديق مى كند. اين كارى لازم براى مدعى نبوت و رسالت است.

امداد و تأييد الهى، با ظهور عيسى بن مريم نشان داده مى شود كه قرآن، قصه وى را گفته است كه مردگان را زنده مى كرد و كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را شفا مى داد.1

اين اصل، راه را بر هر مدعى دروغينى مى بندد، خواه شخص به عمد دروغ گويد يا قربانى مكاشفه عرفانى پندارى شود، مانند آنچه براى »مهدى سودانى« پيش آمد كه پنداشت مهدى موعود(ع) است. وى خيال كرد پيامبر به او گفته كه مهدى موعود(ع) است. مهدى سودانى در يكى از نوشته هايش در تاريخ 16 شعبان 1299 هجرى مى گويد:

سيد وجود(ص) به من خبر داد: من مهدى منتظرم. پيامبر چندين بار مرا بر كرسى اش نشاند و خلفاى چهارگانه [ابوبكر، عمر، عثمان و امام على] و قطبها[ى دراويش] و خضر(ع) حضور داشتند، و مرا با ملايكه مقرب و اولياى زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمان كنونى، نيز جنيان مؤمن، تأييد و يارى كرد.

در هنگام جنگ، سيد وجود(ص) به عنوان امام و فرمانده سپاه حاضر مى شود؛ نيز خلفاى چهارگانه و قطبها

و خضر حاضرند. حضرتش، شمشير نصرت و پيروزى را به من داد و فرمود: بإ؛ داشتن آن شمشير، كسى بر من پيروز نمى شود، گرچه گروه انس و جن باشند.

آنگاه سرور وجود فرمود... پرچمى از نور برافراشته مى شود و در جنگ، همراه من است. عزراييل پرچمدار است. از اين رو، يارانم ثابت قدم مى شوند و در دل دشمنانم، ترس افكنده مى شود و هر كه با من دشمنى كند، خداوند خوارش مى كند. پس هر كه به راستى سعادتمند باشد، مى پذيرد من مهدى منتظرم. اما خداوند در دل كسانى كه جاه طلب اند، نفاق مى افكند. پس به سبب حرص بر جاه طلبى، مرا تصديق نخواهند كرد... سيد وجود(ص) به من دستور داد به منطقه »ماسه« در كوه قدير هجرت كنم و از آنجا به تمامى مكلفان، دستور كلى را بنويسم. ما هم به اميران و بزرگان دينى نوشتيم، اما بدبختان نپذيرفتند و درستكاران تصديق كردند... سيد وجود(ص) سه بار به من خبر داد: آنكه در مهدويت تو شك كند، به خدا و رسول كافر شده است.

تمام آنچه درباره خلافتم و مهدويت به شما گفتم، در بيدارى و در حال صحت، سيد وجود(ص) به من گفت، بى آن كه مانعى شرعى باشد. نه خوابى بود و نه ربايشى و نه مستى و نه ديوانگى...2

وى در نامه ديگرى مى گويد:

اگر من نورى از جانب خدا نداشتم و رسول اللَّه(ص) تأييدم نكرده بود، توان كارى نداشتم و روا نبود برايتان سخنى بگويم. آنچه گفتم كه پيامبر فرمود، به دستور رسول اللَّه بود. به من اخبارى گفت كه اوليا و علما از آن خبر ندارند. بايد بدانيد جز به دستور پيامبر يا فرشته الهام - كه از طرف پيامبر اجازه دارد

- كارى نمى كنم. ايشان به من خبر داد: امت به دست من هدايت خواهد شد، بى آن كه رنجهايى را كه پيامبر تحمل كرد، بر دوش كشم.

من از نور دل پيامبر آفريده شده ام. ايشان به من بشارت داد يارانم مانند اصحاب ايشانند و رتبه و درجه [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبه شيخ عبدالقادر گيلانى است.3

محتواى دو نامه نشان مى دهد: دليل راستى مهدى سودانى، مدعى مهدويت، فقط گفته خودش است و دليلى ديگر در تأييد وى يافت نمى شود؛ افزون بر اين كه پيروزى جنبش وى كه ادعا داشت با امداد الهى پشتيبانى مى شود، تحقق نيافت.

به تصور شيعه، مهدى، انسان مشخصى است كه فرزند [امام] حسن عسكرى است و در 255 (يا 256) هجرى زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجرى با مردم زندگى مى كند، تا هر وقت كه خدا بخواهد. پس بايد اين مطلب را با دليل ثابت كند؛ يعنى معجزه داشته باشد، چنانكه آصف بن برخيا، وزير سليمان، معجزه نشان داد، در حالى كه پيامبر نبود. وى تحت ملكه سبا را در كم تر از چشم برهم زدنى حاضر كرد. در آيات 40-38 سوره نمل آمده است:

سليمان گفت: اى بزرگان! كدام يك از شما، تخت او را براى من مى آورد، پيش از آن كه به حال تسليم نزد مى آيند؟

عفريتى از جن گفت: من آن را نزد تو مى آورم، پيش از آن كه از مجلست برخيزى و من نسبت به اين امر توانا و امينم.

اما كسى كه دانشى از كتاب [آسمانى] داشت، گفت: پيش از آن كه چشم برهم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!

هنگامى كه سليمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا ديد، گفت: اين از فضل پروردگار

است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را به جا مى آورم يا كفران مى كنم و هر كسى شكر كند، به نفع خود شكر مى كند و هر كس كفران كند [به زيان خويش نموده است؛ كه] پروردگار من غنى و كريم است!.

طريق ديگر اثبات امام مهدى(ع) اين است كه راههاى عادى را به كار گيرد كه نشان دهنده عمر بسيار وى و هويتش باشد. مثلاً به اهالى لندن بگويد: در قرن دهم ميلادى، از كشورشان عبور كرده و نامه اى را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده كه در آن زمان كتابخانه شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، كتابخانه از بين رفته است. سپس به انگليسيها بگويد: مى توانيد چند متر بكنيد تا بر كتابخانه از بين رفته، دست يابيد كه در آن اسناد قابل قبولى است. مى توانيد فلان پرونده را باز كنيد و نامه مرا بيابيد و اين، نسخه دوم آن است.

همين كار را با روسها و ايرانيها و چينيها و ديگران كه در زمان ظهورش زنده اند، مى تواند انجام دهد. مى بايست درخواست وى نشان دهنده درايت و آگاهى اش از حلقه هاى گمشده مهم براى هر كشورى باشد، تا اهالى را به فعاليت و كنكاش براى كشف حقيقت وادارد. مى بايست از موضع و موقعيتى قوى و برتر، خواسته اش را مطرح كند، كمى پيش از آن كه در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رئيس دولتى باشد كه داعيه دارد و توانمند است و تحرك مى آفريند و شگفتيهاى بسيار دارد. اگر در سال 1455 هجرى برابر با 2034 ميلادى ظهور كند و ادعا نمايد محمد بن حسن عسكرى است

و عمرش 1200 سال است، در حالى كه سى ساله به نظر مى رسد، مسلماً سياستمداران آن زمان خواهند پنداشت ديوانه است، اما وقتى ادعا و درخواستش را بشنوند و ببينند وى هزينه كنكاش و پيامدهاى جنجال برانگيز را مى پردازد و دانشمندان هر كشور، نتايج را ارزيابى خواهند كرد، هر كه موافق ادعاى وى است، با او همراه خواهد شد و ديگران به آزمايش و كنكاش دست خواهند زد.

ويژگيهاى دولت مهدى(ع)

دولت مهدى - كه انتظار آن مى رود - بدان معنا نيست كه اسلام معطل بماند، تا پس از ظهور مهدى، دولت اسلامى برپا شود، بلكه به معناى ايجاد دولت خاصى است كه نمونه كوچك آن، دولت و ملك سليمان بود. ملك و حكومت سليمان، با نيروهاى جن و باد و حيوانات و نيز انسانهاى مؤمن، پشتيبانى مى شد. مزيت دولت مهدى بر دولت سليمان، اين است كه بر تمامى زمين حكم مى راند و دولتى پس از آن نيست و به قيامت صغرا متصل است، سپس زندگى بر كره خاكى پايان مى پذيرد. قرآن به قيامت صغرى در آخرالزمان در آيات 88-82 سوره نمل اشاره كرده است:

و هنگامى كه وقت مشخص و حادثه موعود رخ نمايد جنبنده اى4 بنده اى را از زمين براى آنها خارج مى كنيم كه با آنها تكلم مى كند [و مى گويد:] مردم به آيات ما ايمان نمى آورند.5

[و به خاطر آور] روزى را كه ما از هر امتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى كردند، محشور مى كنيم و آنها را نگه مى داريم تا به يكديگر ملحق شوند!

تا زمانى كه [به پاى حساب] مى آيند، [خدا به آنان] مى گويد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد و در صدد تحقيق برنيامديد؟

شما چه اعمالى انجام مى داديد؟!

در اين هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلمشان بر آنها واقع مى شود و آنها سخنى ندارند كه بگويند.

آيا نديديد كه ما شب را براى آرامش آنها قرار داديم و روز را روشنى بخش؟! در اين امور، نشانه هاى روشنى است براى كسانى كه ايمان مى آورند [و آماده قبول حق اند].

[و به خاطر آورند] روزى را كه در صور دميده مى شود6 و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، در وحشت فرو مى روند، جز كسانى كه خدا خواسته است و همگى با خضوع در پيشگاه او حاضر مى شوند.

كوهها را مى بينى و آنها را ساكن و جامد مى پندارى، در حالى كه مانند ابر در حركت اند. اين صنع و آفرينش خداوند است كه همه چيز را متقن آفريد. او از كارهايى كه انجام مى دهيد، مسلماً آگاه است.

»قيامت صغرا« كه آيات بدان اشاره دارد، بر اين انديشه استوار است كه به برپايى دولت عدل مطلق و بهره مندى انسان از امنيت و عدل و خودكفايى اقتصادى و اجتماعى كه از پرتو دولت مهدى به دست مى آيد، نبايد بسنده كرد؛ زيرا تنها هدف مورد انتظار، قيام مهدى(ع) و مسيح نيست، بلكه هدف ديگرى وجود دارد، كه گفت و گوى ميان اديان و مذاهب و ارزيابى آنها براساس شيوه هايى است كه واقعيتها و حوادث تاريخ را روشن مى كند، كه لازمه آن زنده كردن شهود و مردان تاريخ سازى است كه اساس مذاهب و انديشه ها بودند و خداوند، رسولش عيسى را ذخيره كرد تا شهود تاريخى را در پيشگاه حاكم والامرتبه، مهدى آل محمد(ص) زنده كند.

برخى نمى پذيرند كه شيعه به قيامت صغرا »رجعت« معتقد باشد، اما شيعيان باور دارند عيسى بن مريم(ع)

بار ديگر به دنيا برمى گردد و به امام مسلمانان اقتدا مى كند، چنانكه در روايت بخارى است:

كيف بكم اذا نزل عيسى بن مريم و امامكم منكم.

چگونه خواهيد بود آن زمان كه عيسى پسر مريم، از آسمان فرو آيد و امام از شما باشد؟

آيا اينان نمى پرسند چگونه مردم مى فهمند اين شخص، عيسى بن مريم است اگر مردگان را زنده نكند و كور مادرزاد و مبتلايان به پيسى را شفا ندهد؟! آيا آنان مى پندارند عيسى كه مردگان را زنده مى كند، انسانى را كه تازه مرده است، زنده مى كند تا ساعتى زندگى كند، سپس بميرد؟ يا اين كه تأثير وى ماندگارتر و كارش مهم تر است؟ به اينكه شخصى را كه قرنهاست مرده است، زنده كند تا سالها زندگى كند.

مهم تر اين است كه شخصيتى مثل على بن ابى طالب(ع) زنده شود كه مسلمانان در موقعيت و جايگاه وى پس از رسول اللَّه(ص) اختلاف نظر دارند. برخى مى گويند: موقعيت رسالت و نقش سياسى وى مانند رسول اللَّه(ص) است، جز اين كه پيامبرى پس از رسول اللَّه(ص) نيست و مخالفت با امام على روا نيست، چنانكه نافرمانى پيامبر را نمى توان كرد.

امام از قول پيامبر، كتابهايى را نوشت كه امامان بعدى به ارث بردند تا به مهدى(ع) رسيد. اما برخى منكر تمامى اين مطالب اند و امام را چهارمين شخص در فضيلت [پس از ابوبكر و عمر و عثمان] مى دانند، بلكه برخى فضيلتى براى امام قايل نيستند!7

مهدى(ع) صحيفه جامعه اى را كه امام على(ع) بر پوست، به خط خود و املاى پيامبر نوشت، به مردم نشان مى دهد. اين كتاب را امامان - به بيان الهى - پس از پيامبر، يكى پس از ديگرى به ارث بردند و محتوايش را منتشر كردند.

از اين طريق يگانه مورد اعتماد، سنت نبوى، به نقل از امامان، در كتب شيعه هست و معصوم به نقل از پيامبر مى نوشت و معصومى ديگر حديث را روايت مى كرد، چنانكه امام صادق(ع) مى فرمايد:

اگر ما به رأى و ميل خود، به مردم فتوا مى داديم، هلاك مى شديم. آنچه مى گوييم به نقل از رسول اللَّه(ص) و دانشى است كه يكى پس از ديگرى، به ارث برده و ذخيره نموده ايم، چنانكه مردم طلا و نقره را ذخيره مى كنند.8

اما برخى بر اعتقادى كه از پدران به ارث برده و بدان خو كرده اند، باقى مى مانند.

براى آن كه دليل حسى باشد و بهانه اى دست كسى نماند، نگارنده هر كتابى زنده مى شود، تا با دست خود، آنچه را نوشته، بنگارد و مردم بدانند وى كتاب را نوشته است و او با مردم، چنانكه ديده و پيش آمده، سخن بگويد. مثلاً عيسى به مسيحيان خواهد گفت: دينى كه در دست شماست، از من نيست، بلكه مثلاً از »پولس« [يكى از حواريون] است. عيسى، پولس را زنده مى كند تا به مردم بگويد چگونه رسالت مسيح را كه به رسالت محمد و اهل بيتش بشارت مى داد، تحريف كرده و مسيح را خاتم رسولان، بلكه يكى از اقاليم [خدا، پسر و روح القدس] قرار داده است.

بنابراين، دولت مهدى فقط براى اقامه عدل مطلق در جامعه بشرى نيست؛ بلكه براى ايجاد فكرى يكسان و مذهبى واحد است؛ مذهبى كه بر متون درست و معتبر تاريخى استوار است. از اين رو، دولت مهدى، پايان جنبش انبيا و رسولان و پيروزى عقل و دانش و توحيد بر نادانى و خرافه و شرك است.

يهود و مسيحيت و انتظار رهبر موعود

به رغم دشمنى تاريخى

شديد ميان يهود و مسيحيان، به پندار كفشتن عيسى بن مريم به دست يهود، پيروان هر دو دين در قرن 19 و 20 ميلادى، به وحدت نظر در ظهور مسيح و پشتيبانى از برنامه اى سياسى رسيدند كه برپايى دولت اسراييل بود؛ از آن رو كه به پندارشان مقدمه ظهور مسيح به شمار مى آمد. بدين بهانه صدها كليسا و گروه مسيحى آمريكايى و اروپايى براى پشتيبانى دولت اسراييل بسيج شدند.9 در سال 1980، سازمانى به نام »سفارت بين المللى مسييحان« در قدس اشغالى تأسيس شد كه اهداف مؤسسات آن به اختصار چنين بود:

ما بيش از اسراييليها، صهيونيست هستيم و قدس تنها شهرى است كه مورد عنايت خداست و خداوند تا ابد اين سرزمين را به اسراييل داده است.

اعضاى سفارت معتقدند:

اگر اسراييل نباشد، مكانى براى بازگشت مسيح نيست.

بلافاصله پس از راه اندازى سفارت، جشن بين المللى ساليانه يهودى - مسيحى، با نام »عيد عريش« برگزار شد و بيش از هزار روحانى مسيحى در آن شركت كردند و در سال 1982، سه هزار رهبر مذهبى مسيحى در آن حضور داشتند.

»سفارت بين المللى مسيحيان« يكى از سازمانهاى مهمى بود كه براى شنيدن مذاكرات كميسيونهاى كنگره آمريكا، به هنگام طرح جريان نبرد عربها با اسراييل، به ويژه بر سر قدس، دعوت مى شد. در سال 1985، رهبرى مسيحيان صهيونيست، كنفرانسى در »بال« سوييس برگزار و اعلام كرد:

ما گروههايى از دولتهاى مختلف و نمايندگان كليساها، در اينجا گرد آمده، در اين سالن كوچك كه در 88 سال پيش دكتر »تئودور هرتزل« به همراه اولين شركت كنندگان كنفرانس صهيونيستى، در آن تجمع نمودند و سنگ بناى پيدايش دولت اسراييل را نهادند. همگى براى نيايش و خشنودى پروردگار جمع شده ايم،

تا اشتياق خود را به مردم و سرزمين و عقيده اسرائيل و همراهى خود را اعلام كنيم و بگوييم: دولت اسراييل را تأييد مى كنيم.10

در آمريكا، كنيسه اى به نام [Indespensationalism] تأسيس شد كه شمار پيروانش به شش ميليون نفر مى رسد. اعضاى اين كنيسه معتقد به بازگشت مسيح اند، كه از جمله شرايطش، برپايى دولت صهيونيستى و تجمع يهوديان دنيا در فلسطين است.

از شمار پيروان اين كنيسه، »جرج بوش« اول و »ريگان« رؤساى جمهور پيشين آمريكا هستند. در اكتبر 1983، ريگان در برابر انجمن دوستى آمريكا و اسراييل، گفت:

من مى پرسم: آيا ما همان نسلى هستيم كه شاهد نبرد »هرمجيدون« خواهيم بود؟ پيشگوئيهاى زمان گذشته، زمانى را كه اكنون در آن به سر مى بريم، توصيف مى كند.11

گفته ريگان مستند به كتاب planet erth The late grad [سياره فانى بزرگ زمين] نوشته »هال ليندسى«، (Hal Indsey) است كه نخستين بار در سال 1970 منتشر شد و پانزده ميليون نسخه فروش كرد. در اين اثر، مهم ترين فلسفه پايان تاريخ و بازگشت مسيح، بازگشت يهود به سرزمين اسرائيل، پس از هزاران سال دانسته شده است. همچنين گفته شده است: قوم يأجوج، اتحاد شوروى است كه همراه عربها و هم پيمانانشان، به اسرائيل حمله مى كند. اين كتاب تأكيد دارد: ارتش نظامى اسرائيل بر نيروهاى شر پيروز مى شود و پس از نبرد »هرمجيدون«، وضع براى بازگشت نجات بخش مسيح آماده مى شود. هرمجيدون نام منطقه اى در دشت »المجدل« فلسطين است كه نيروهاى شر و خير در آنجا نبرد خواهند كرد.12

گفت وگوى مسلمانان درباره مهدى موعود(ع)

در پرتو عقايد مشترك شيعى و سنى درباره برنامه الهى در آخرالزمان و اين كه رهبر موعود، مهدى، از ذريه پيامبر و فاطمه و از نسل

امت اسلامى است و قرآن و سنت، شيوه وى مى باشد، سنى و شيعه، دو نوع گفت وگو مى توانند داشته باشند:

نخست: گفت وگوى شيعى - سنى با هدف ايجاد بنيان محكم وحدت اسلامى كه بر وحدت قبله و كتاب و خاتميت پيامبر و آينده مشرق با ظهور مهدى آل محمد(ص) استوار است. مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و برادرى و بحث علمى مى توان بررسى كرد. شايد از مهم ترين مسايل رو در روى مسلمانان، نشانه هاى الهى و ضوابطى است كه مهدى موعود(ع) را مشخص مى كند. به ويژه آن كه دو تجربه سياسى بزرگ، در اين باره هست؛ تجربه مهدى اسماعيلى در قرن سوم و چهارم هجرى و تجربه مهدى سودانى در قرن سيزدهم.

دوم: گفت وگوى اسلامى - مسيحى.

گفت وگوى اسلامى - مسيحى

در بسيارى از انديشه هاى دينى، مسيحيان و مسلمانان مشتركند، چه درباره خداى متعال يا نبوت يا پايان سعادتمندانه زمين و نقش مسيح در اين باره. نشر انديشه هاى مشترك كه بسيارى از مردم مسيحى و اسلامى از آن ناآگاهند، گسست بزرگى را كه ميان مسيحيان و مسلمانان هست، پر مى كند. نيز احساسات منفى و سياستهاى اشتباهى را كه به سبب وضع استثنايى، دولتهاى دو طرف در طول تاريخ انجام داده اند، كم مى كند. اگر شكاف ميان پيروان اديان پر شده و انديشه دشمنى از بين رود و تقدير و احترام متقابل بجاى آن بنشيند، مى توان مسايل مورد اختلاف را با روح محبت و احترام بحث كرد.

اين مسأله سخت و محال نيست؛ زيرا ميان مسلمانان و مسيحيان، مطلبى وجود ندارد كه سبب اختلاف شود. برعكس آنچه در طول تاريخ بر روابط مسيحى - يهودى حاكم بوده است؛ زيرا يهوديان نمى پذيرند عيسى پسر

مريم است، بلكه به وى و مادرش، صفات زشتى نسبت مى دهند و اعتراف مى كنند عيسى را كشته اند! مسيحيان نيز اين مطلب را قبول دارند. اما به رغم اين وضع، تلاشهاى يهوديان صهيونيست، نتيجه مثبت داده و مسيحيان، هم پيمان قدرتمند اسرائيل شده اند و ميليونها مسيحى، اسرائيل را بيش از خود يهود، تأييد و حمايت مى كنند!

ماهنامه موعود شماره 45

پى نوشتها:

1 . بيماريهايى در زمان مسيح، شيوع داشت، كه درمانش مشكل بود. وى با لمس بدن و با معجزه، امراض را درمان مى كرد. با ظهور دوباره مسيح، اين كار تكرار مى شود؛ زيرا كمى پيش از ظهورش، دنيا پر از رفتار ناهنجار اخلاقى خواهد شد، كه سبب آن مثلاً به كارگيرى اشعه راديوم، در جنگهاست. شايد ما در آغاز اين مرحله ايم؛ به ويژه پس از آن كه اسلحه هاى جديد در جنگ خليج فارس آزمايش شد، آگاهان منتظر حالتهاى ناهنجار اخلاقى به سبب آن تشعشعات هستند.

2 . ر.ك: آثار الكامله للامام المهدى السودانى، ج1، صص149-139؛ سعادةالمهتدى بسيرة الامام المهدى، اسماعيل عبدالقادر الكردفانى، تحقيق: د. محمد ابراهيم ابوسليم، ص1، ج نخست، بيروت، 1972.

3 . آثار الكامله، ج5، ص94، نامه 40.

4 . »دابة« به هر جنبنده بر روى زمين مى گويند، چنانكه در آيه 56 هود آمده است:

هيچ جنبنده اى نيست مگر اين كه خدا بر آن تسلط دارد.

»دابة« در سوره »نمل« به معناى انسان مرده اى است كه خدا زنده اش مى كند [و او با مردم سخن مى گويد] به قرينه اخرجنا من الارض و تكلمهم.

5 . ذكر آيه بدان سبب است كه پس از ظهور مهدى و مسيح، بسيارى از مردم، بر دين و مذهب پدرى خود كه بدان خو و الفت گرفته اند، باقى خواهند ماند، چنانكه قرآن درباره مردم

زمان پيامبران در آيه 104 سوره مائده گفته است:

و هنگامى كه به آنها گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد، مى گويند: آنچه از پدران خود يافته ايم، ما را بس است؛ آيا اگر پدران آنها چيزى نمى دانستند و هدايت نيافته بودند [باز از آنها پيروى مى كنند؟!].

6 . اشاره به حشر اكبر و قيامت كبراست.

7 . صحيح بخارى، ج4، ص203، دارالفكر، بيروت. بخارى مى گويد: شاذان به نقل از عبدالعزيز بن ابى سلمه الماحشون از عبيداللَّه از نافع از ابن عمر مى گويد: در زمان پيامبر، كسى را همسنگ ابوبكر، سپس عمر و سپس عثمان نمى ديديم و اصحاب پيامبر را رها كرده، در ميانشان، كسى را برترى نمى داديم.

8 . بصائرالدرجات، ص299.

9 . البعد الدينى فى السياسة الاميريكية تجاه الصراع العربى الاسرائيلى، يوسف الحسن. رساله دكتراى وى است.

10 . مقاله »الصهيونية فى اميركا«، حسن حداد، مجلة شؤون فلسطينية، ش93-92، 1990/9/10.

11. مقالة »الخليج فى الطريق الى هرمجيدون«، محمدالسماك، السفير، 1990/9/10.

12. الصهيونية فى اميركا، ش93-92.

مسيح يهودى و فرجام جهان-5

مسيحيت سياسى و اصول گرا در آمريكا

رضا هلال

مترجم: قبس زعفرانى

اشاره :

در قسمت قبلى نويسنده به بررسى رابطه »مسيح يهودى آمريكايى و صهيونيسم« پرداخت و نشان داد كه چگونه جنبش صهيونيسم توانست در قاره نوپيداى آمريكا براى خود جايگاهى پيدا كند. در اين قسمت نويسنده به بررسى نقش سرمايه داران و سياستمداران آمريكايى در تأسيس دولت يهود (اسرائيل) مى پردازد.

ويليام بلاكستون

»ويليام بلاكستون« (1935-1841م.) ثروتمند، جهانگرد و بشارت دهنده افوانجيلى و يكى از مهم ترين شخصيتهاى مسيحى، صهيونيستى آمريكايى است كه اين جنبش را تأسيس كردند.

ويليام بلاكستون در خانواده اى مسيحى و پيرو كليساى مكتبى به دنيا آمد... از همان كودكى شيفته خواندن عهد قديم و پيگيرى پيشگوييهايى بود

كه در اين كتاب درباره ظهور مسيح ذكر شده بود. او كه با ساخت و ساز و سرمايه گذارى در اين زمينه، ثروت هنگفتى به دست آورده بود، اعتقاد داشت، اين ثروت بى جهت به او داده نشده، به همين دليل مسئوليت فراهم ساختن زمينه هاى ظهور مسيح را برعهده گرفت.

با توجه به موارد ياد شده، رهبرى جنبشى را كه هدف آن بازگرداندن يهود به فلسطين قبل از ظهور مسيح بود، عهده دار شد. بلاكستون فعاليتهاى خود را با نوشتن كتاب يسوع مى آيد كه در سال 1878م. منتشر شد، آغاز كرد. كتاب ياد شده تأثير بسيار زيادى بر پروتستانيسم اوانجيلى آمريكا گذاشت. اين كتاب - كه بيش از يك ميليون نسخه از آن به فروش رسيده و به 4800 زبان از جمله زبان عبرى ترجمه شده است - تبديل به يكى از مهم ترين كتابهايى شد كه آرمان گرايى صهيونيستى را درچارچوب اعتقاد به عصر هزاره خوشبختى منعكس مى كرد و حتى مى توان گفت، بيش از هر كتاب ديگرى كه در زمينه بازگشت مسيح منتشر شده، به اين موضوع پرداخت. همانگونه كه اين كتاب، بيش از هر كتاب ديگرى كه طى ده سال پيش در زمينه ظهور مسيح به چاپ رسيده بود، توانست توجه رهبران و روحانيون مسيحى را به بازگشت مسيح جلب كند. از جمله اين افراد مى توان به »ملويل فولر« قاضى بزرگ و استاندار ايالتها و نماينده كنگره آمريكا اشاره كرد.در ميان اين افراد روحانيون پروتستان، كاتوليك، سرمايه داران و سياستمدارانى از قبيل »دى پونت«، »مورگان«، »جان راكفلر«، »ويليام راكفلر«، »راسل زيگ« و »چارلز اسكوبنر« نيز به چشم مى خوردند.1

بلاكستون در سال 1888 به همراه دخترش جهت زيارت سرزمين مقدس به فلسطين مسافرت كرد

و حاصل زيارتش توليد وزايش شعارى بود كه بعدها صهيونيسم يهودى از آن استفاده هاى نادرست بسيارى كرد و در وجدان غرب رسوخ نمود. بنا به گفته او »اين پديده نادر و خلاف قاعده كه سرزمين فلسطين سرزمينى بدون ملت است به جاى اين كه به ملتى بدون سرزمين داده شود اين گونه به حال خود رها شده است« او و دخترش را شگفت زده نموده است.

در سال 1891، بلاكستون »درخواستى« براى »بنيامين هاريسون«، رئيس جمهور آمريكا نوشت و در آن از او خواست، جهت بازگرداندن يهوديان به فلسطين وارد عمل شود. او اين درخواست را به امضاى 413 تن از شخصيتهاى برجسته مسيحى آمريكا رساند. در ميان اين افراد، امضاى بزرگ خاندان راكفلر در آن زمان؛ يعنى »جان راكفلر« و بزرگ قضات دادگاه عالى و رئيس مجلس نمايندگان و بسيارى از نمايندگان مجلس سنا و مسئولان تحريريه تعدادى از روزنامه هاى بزرگ و مشهور آمريكا نيز ديده مى شد.

در درخواست بلاكستون آمده بود:

... با توجه به تقسيم زمين توسط خداوند ميان ملل، فلسطين »وطن قومى يهود« و سرزمين غير قابل تصرف باقى مى ماند. سرزمينى كه يهود از آن ددمنشانه بيرون رانده شدند. هنگامى كه آنها در آن كشت و زرع مى كردند، فلسطين سرزمين حاصلخيزى بود كه ميليونها نفر از بنى اسراييل در آن زندگى مى كردند و با عرق جبين خويش دره ها و دشتها و دامنه كوههايش را زير كشت مى بردند. آنها به همان اندازه كه ملتى بازرگان و تاجرانى بزرگ بودند، كشاورز و مولد نيز بودند و مركز دين و تمدن به شمار مى آمدند. بنابراين چرا كشورهاى قدرتمند كه بلغارستان را به بلغارها و صربستان را به صربها واگذار كردند، مسئوليت بازگرداندن

فلسطين به يهوديان را برعهده نمى گيرند...؟!.2

افزايش بى رويه مهاجرت يهوديان روسى به ايالات متحده كه از سال 1881 آغاز شده بود، شرايطى بود كه بلاكستون جهت نوشتن و ارائه درخواستش از آن استفاده كرد.

به همين دليل، ملاحظه مى كنيم، بلاكستون در درخواست خويش به دو گرايش به وجود آمده نزد آمريكاييان اشاره مى كند؛ اولين گرايش، اعتقاد به لزوم ارسال يهود به فلسطين و دومين گرايش، ترس از ورود بى رويه يهوديان به آمريكا. اين عقيده آنجا در افكار و انديشه هاى آمريكاييان نفوذ نمود كه عقيده فراهم ساختن زمينه هاى برپايى اسراييل، در واقع فراهم ساختن زمينه اقتدار و عظمت آمريكا تلقى گرديد. آمريكايى كه خداوند آن را مبارك خواهد گرداند، البته به شرط آن كه از يهوديان حمايت كند.

در اين زمينه، بلاكستون در درخواست خود به رئيس جمهور هاريسون، به بخشى از عهد قديم كه در آن به شاه پارس »كوروش« كه ياد شده، استناد كرد؛ كسى كه اشعيا او را »مسيح خداى يهوه« ناميد و گفت كه يهوه »مسيح خويش«، كورش را مبارك گرداند؛ كسى كه دستش را گرفت و در مقابل او مللى را كه سرور و آقاى خويش بودند، خوار و پست گرداند و به زانو درآورد... تمام ملل را مقابلش نابود كرد و جنگهايش را با پيروزى همراه ساخت و نگذاشت دروازه ها به رويش بسته شود و ذخاير نهفته و تمام گنجهاى مخفى زير زمين را به او بخشيد.«3

بلاكستون قصد داشت، با استناد به عهد قديم، هاريسون را تبديل به مسيح، خداى جديد نمايد؛ بسان كوروش كه مى خواست خواست الهى را محقق كند و فلسطين را به يهوديان بازگرداند.

هاريسون به دريافت درخواست بلاكستون اعتراف كرد، اما با وجود

اين كه وعده داده بود به آن »توجه كند«، نتيجه قابل توجهى از آن حاصل نشد. اما وزارت امور خارجه آمريكا، نامه اى اعتراض آميز براى دولت روسيه فرستاد و در آن عنوان كرد، ورود بى رويه يهوديان مستمند به آمريكا، »اقدام خودسرانه و نسنجيده اى« است كه دولت روسيه دست به آن مى زند و باعث مى شود »لطف و بخشش مردم - تبديل به بار سنگينى شود كه بر دوش آنها سنگينى مى كند«4. يادداشت وزارت امور خارجه آمريكا پيرامون وساطت اين كشور براى يهوديان روسيه، فقط به خاطر انگيزه اى مسيحى - صهيونيستى صورت نمى گرفت، بلكه انگيزه عدم تمايل دولت آمريكا در به دوش كشيدن بار يهوديانف بيرون رانده شده از روسيه نيز موردنظر بود.

ارتباط انگيزه مسيحى - صهيونيستى در آمريكا (بازگشت يهود به فلسطين تا در انتظار مسيح موعود باشند) با انگيزه ترس از مهاجرت يهوديان به آمريكا، باعث شد، تا مسيحيت صهيونيستى افراطگراتر و تندروتر از صهيونيسم هرتزلى شود. بلكه صهيونيسم يهودى در لاهوت پروتستانتيسم و عقيده مردمى مسيحيت صهيونيستى، سندى »اخلاقى« و »اعتقادى« يافت كه توانست، صهيونيسم يهودى را به »جنبشى قومى« تبديل كند. جنبشى كه هدف آن بازگرداندن »ملت« يهود به »سرزمينش« فلسطين يا جايگزين شدن دولتى يهودى به جاى دولتى فلسطينى بود.

به همين دليل هنگامى كه »هرتزل« ايده ها و افكارش را جهت تأسيس دولتى يهودى به دولت بريتانيا ارائه كرد، پيشنهاد بريتانيا مبنى بر تأسيس وطنى يهودى در عريش، در مرزهاى مصر، را پذيرفت. سپس بريتانيا ايده برپايى اين دولت را در قبرس و پس از آن در اوگاندا داد. هرتزل به تمام پيشنهادهاى ياد شده پاسخ مثبت داد، چون او هيچ وقت اصرار نداشت، اين وطن

قومى در فلسطين تأسيس شود، بلكه او فقط بر لزوم تأسيس دولتى يهودى در هر جاى كره خاكى تأكيد مى كرد و مى خواست، كشورهاى قدرتمند، به ويژه بريتانيا، به جنبش تازه متولد شده، امكان تأسيس دولتى يهودى را بدهد.

اما مسيحيان صهيونيست و در رأس آنها، ويليام بلاكستون، موضع شديداً مخالفى اتخاذ كرده و موضع هرتزل و اولين كنگره صهيونيسم را كه در سال 1897م. در »بازل« منعقد شد، به باد انتقاد گرفتند، تا آنجا كه بلاكستون نسخه اى از عهد قديم را براى هرتزل (بنيانگذار جنبش يهودى صهيونيسم) ارسال كرد و صفحاتى را كه در آن پيامبران عنوان كرده بودند، فلسطين به طور قطع »وطن برگزيده ملت برگزيده است« مشخص كرد.5

»رجينا شريف« اشاره مى كند كه: ايده وطن قومى يهود در فلسطين شش سال قبل از انعقاد اولين كنگره صهيونيسم در بازل در فرهنگ آمريكايى ها نفوذ كرده بود و روايت »دانيال ديروندا« كه »جورج اليوت« آن را به رشته تحرير درآورد، با استقبال خوبى در آمريكا مواجه شد، به گونه اى كه مطبوعات سعى كردند بر بعد سياسى آن تمركز نمايند. از جهت ديگر انتشار افكار و انديشه هاى »لورنس اوليونت« در آمريكا به وسيله »كلوك. كوتدر« تأكيد كردند، فقط اين يهوديان هستند كه مى توانند نيازهاى فلسطين را برآورده سازند و ارتباط ميان يهود و فلسطين به امرى ناخودآگاه تبديل شد و انديشه روبه رشد برانگيخته شدن قومى يهود در نتيجه انتشار آن در تمام مطبوعات و ادبيات مذهبى و غير مذهبى وقت تقويت شد.6

اين فضاى فرهنگى و سياسى عمومى حاكم بر آمريكا طى اواخر قرن نوزدهم تا زمان صدور »وعده بالفور« در سال 1917 بود. البته اين مسئله وجود مخالفت در ميان

فرقه هاى يهودى و مسيحى جامعه آمريكا با اهداف صهيونيسم سياسى را رد نمى كند.

طى اجلاس مركزى خاخامان آمريكا كه در سال 1885 در شهر »بتسبرگ« منعقد شد، نمايندگان »يهوديت اصلاح طلب« Reform) (Judaism مقرر نمودند: »يهوديان قوميتى را تشكيل نمى دهند، بلكه گروه و جمعيتى مذهبى هستند«7 و طى اجلاس مركزى خاخامان آمريكا در سال 1897 (سالى كه كنگره صهيونيسم در بازل منعقد شد) خاخام »اسحاق وايز« طى سخنرانى خود عنوان كرد: »توطئه بازل جز خيال باطل، چيز ديگرى نيست، چون طرح دولت با رسالت دينى و مذهبى يهود كه داراى ابعاد و گستره اى جهانى است، در تضاد مى باشد«.8

و به مناسبت صدور وعده بالفور، سى تن از شخصيتهاى بارز يهود در ايالات متحده، بيانيه اى صادر كردند كه در آن آمده بود:

در زمانى كه مسئله نظام آينده حاكم بر فلسطين مقابل كنگره آينده صلح مطرح مى شود، ما امضا كنندگان اين بيانيه، كه جزو شهروندان آمريكايى هستيم، يكپارچه اعتراض خود را با تأسيسى دولتى يهودى در فلسطين، مطابق پيشنهاد سازمانهاى صهيونيستى آمريكا و اروپا اعلام مى كنيم. همچنين اعتراض خود را به جدا ساختن و عزل يهود از جوامعشان و مشخص كردن آنها به عنوان قوميتى متفاوت از ساير اقوام در كشورهايى كه زندگى مى كنند، اعلام مى كنيم.

ما احساس مى كنيم، بيانگر نظرات و آراء اكثر يهوديان ساكن آمريكا هستيم، چه آنها كه در اينجا به دنيا آمده اند و چه آنها كه در كشورهاى ديگر به دنيا آمده اند، اما براى مدتى طولانى در اين كشور به سر مى برند و به طور كامل از لحاظ سياسى و اجتماعى جذب جامعه آمريكا شده اند.

طبق داده هاى موجود، يهوديان صهيونيست در آمريكا، نسبت و ميزان اندكى از يهوديان اين كشور

را تشكيل مى دهند؛ يعنى تقريباً 150 هزار نفر از مجموع سه و نيم ميليون نفر يهودى ساكن در اين كشور.9

يادداشت »رابرت لانسنگ« وزير امور خارجه آمريكا به »وودرو ويلسون« رئيس جمهور اين كشور در 13 دسامبر 1917 نيز بيانگر مخالفت يهوديان و مسيحيان است. در اين يادداشت مى خوانيم:

رئيس جمهور عزيز

در اينجا فشارهاى زيادى وجود دارد كه خواهان صدور بيانيه اى درباره موضع كشور ما در قبال فلسطين است، اين فشار از يهوديان صهيونيسم نشأت مى گيرد، به نظر من، ما بايد در اتخاذ سياست مناسب به سه دليل دقت كنيم:

يك: ما در حالت جنگ با تركيه (عثمانى) نيستيم، به همين دليل، بايد هر چيزى را كه نشان دهنده حمايت ما از استفاده از قدرت و زور براى تصرف سرزمينها باشد، پنهان سازيم.

دو: تمام يهوديان تمايل ندارند كه هم جنسان ايشان به عنوان يك ملت مستقل به فلسطين بازگردند، و اين از حكمت به دور است كه يك گروه را بر گروه ديگر ترجيح داد.

سه: بى شك بسيارى از گروه ها و فرقه هاى مسيحى و مسيحيان اگر سرزمين مقدس در اختيار مطلق جنس بشرى خاص قرار گيرد كه مرگ مسيح را به آنها نسبت مى دهند، خشمگين خواهد شد و به دلايل عملى، صلاح نمى دانم كه جز دليل اول به دلايل ديگر توجه شود؛ چون همان يك دليل كافى است تا از اعلام سياستى واضح و نهايى درباره اوضاع و احوال فلسطين پرهيز كنيم.

اما وودرو ويلسون، رئيس جمهور آمريكا، به نامه وزير امور خارجه اش توجه نكرد و در نامه ذيل كه آن را براى رهبر صهيونيسم آمريكا، خاخام »تسفى وايز« ارسال كرد، رسماً با وعده بالفور موافقت كرد:

با توجه بسيار و بى ريا فعاليتهاى

ساخت وسازى را كه كميسيون وايزمن بنا به درخواست دولت بريتانيا در فلسطين انجام داده است، تحت نظر قرار دادم. از فرصت استفاده مى كنم تا خشنودى خويش را از نتيجه پيشرفت جنبش صهيونيسم در ايالات متحده و كشورهاى دوست از زمان اعلان آقاى بالفور به نام دولتش مبنى بر تأسيس وطنى قومى براى يهود در فلسطين و وعده او مبنى بر اين كه دولت بريتانيا تمام سعى و تلاش خويش را جهت تسهيل تحقق آن هدف بذل مى كند، ابراز دارم. البته بايد توجه داشت كه نبايد دست به اقداماتى زد كه به نوعى به حقوق مدنى و مذهبى غير يهوديان ساكن در فلسطين يا حقوق يهوديان و اوضاع و احوال سياسى ايشان در كشورهاى ديگر ضربه وارد كند.11

رجينا شريف عنوان مى كند، همراهى و حمايت ويلسون از وعده بالفور از اعتقاد مسيحى - صهيونيستى او سرچشمه مى گيرد. واقعيت امر اين است كه ويلسون از پدر و مادرى كه پيرو كليساى ماشيحايى بودند، زاده شد و از تعاليم و آموزه هاى پروتستانتيسم آمريكايى كه به اسطوره صهيون، ولو از بعد روحى اعتقاد داشت، بهره گرفت. اين آموزه ها و تعاليم دست مايه اى غير مستقيم از احساسات و انديشه ها را در او به وجود آوردند كه در آينده بر موضعش در قبال جنبش صهيونيسم و اهداف آن تأثير گذاشت و براى ويلسون بسى مايه خوشبختى بود كه او در بازگرداندن يهود به »سرزمينهايشان« نقش داشته باشد. خود او اعتراف مى كند، به عنوان »كسى كه پسر خوانده و بزرگ شده اسقفهاست، بايد بتواند به بازگرداندن سرزمين مقدس به صاحبان آن كمك كند«12. سخنان علنى و غير علنى او با انديشه صهيونيسم موافق بود. اين در

حالى است كه خود او تأكيد مى كرد، تصميمات و اقدامات اتخاذ شده از سوى او درباره فلسطين و صهيونيسم از احساسات درونى و نه از ارزشهاى سياسى ايالات متحده سرچشمه مى گيرد.

ويلسون صهيونيسم را از اعماق وجودش پذيرفته بود. اگر چه به نظر مى رسد، صهيونيست بودنش با اصول چهارده گانه معروفش كه در سخنرانى او در اجلاس صلح پاريس مطرح گرديدند، در تضاد است؛ چرا كه اين اصول، اصل دستيابى به زمين با استفاده از زور و قدرت و انعقاد موافقتنامه ها و پيمانهاى سرى را محكوم مى كرد و خواستار حق تعيين سرنوشت ملل به دست خود و دادن فرصت به اقليتهاى غير ترك در امپراتورى عثمانى جهت بهبود اوضاع و احوال خويش بود.

وزير امور خارجه آمريكا »لانسنگ« اشاره كرد، موضع رئيس جمهور آمريكا »ويلسون« در برابر صهيونيسم آشكارا با اصلى كه خود درباره حق تعيين سرنوشت ملل وضع كرده بود، در تضاد است.

اما از ديدگاه صهيونيستها، اصول صهيونيسم با اصل تعيين سرنوشت به هيچ عنوان در تضاد و تناقض نيست. از ديد آنها، قومهاى غير ترك در امپراتورى عثمانى، يهوديان و در نتيجه اصل حق تعيين سرنوشت فقط درباره اين دو قوم قابل اجراست.

صهيونيسم ويلسون چيزى نبود، جز ادامه صهيونيسم فراگيرى كه هنگام اعلام وعده بالفور بر جامعه آمريكا حاكم بود و اين مطلبى است كه تحقيق انجام شده توسط »چارلز اسراييل گولدبات« به آن اشاره مى كند. وى از طريق تحليل و بررسى مضامين مطبوعات آمريكا در آن زمان ثابت كرد، افكار و آرا عمومى آمريكا به شدت وعده بالفور را تأييد و از آن حمايت مى كرد، به حدى كه »احساسات ضد صهيونيستى كه امكان انعكاس در مطبوعات را يافته

بودند، فقط گفته ها و اعتراضات شخصيتهاى يهودى مخالف و ضد صهيونيسم بودند، نه آراء و نظرات گروهى از افراد جامعه«.13

»روبن ونك«، اشاره مى كند كه نحوه موافقت كنگره با وعده بالفور شگفت آور و عجيب و مضمون و مفهومى صهيونيستى - عبرانى داشت.14

و در اين زمينه ونك به نمونه اى در كنگره اشاره مى كند كه بيانگر بافت و منش صهيونيستى كنگره است، او به سخنان »ويليام آى كوكس« نماينده »اينديانا« استناد مى جويد كه گفته بود:

همانگونه كه موسى، اسراييليها را از بندگى نجات داد، متفقين نيز اكنون يهود، را از دست تركهاى پست نجات مى دهند و اين پايان خوبى براى اين جنگ جهانى است. يهود مى بايست به عنوان امت مستقلى برپاخيزند و داراى قدرتى باشند كه برخود حكومت كنند و پيشرفت نمايند و به آرمانهاى خويش در زندگى دست يابند. من احساس مى كنم، بيانگر افكار و انديشه هاى ملت آمريكا هستم و بالطبع افكار كسانى كه با آنها در اين باره به گفت وگو مى پردازم، اين كه ايالات متحده مى بايست با كشورهاى متحد و دوست تلاش نمايد، تا دولتى يهودى براساس تعاليم و اصول يهوداى قديم تأسيس كند.15

رجينا شريف« همچنين به سخنرانى رئيس كميسيون روابط خارجى مجلس نمايندگان »هنرى كابوت لودك« كه در سال 1922 در بوستون ايراد نمود، اشاره مى كند، وى گفته بود:

به نظر من اين مسئله اى بسيار خوب و قابل ستايش است كه ملت يهود در سراسر جهان تمايل دارند، نسبت به همنوعان خود حق بازگشت به سرزمينى را كه براى ايشان آماده و مهيا شده بود و هزاران سال در آن زندگى و فعاليت مى كردند، در نظر گرفته شود... من اصلاً نمى توانم با ايده افتادن قدس و فلسطين به دست محمدى ها موافقت

كنم... براى يهوديان افتادن قدس و فلسطين مقدس... و براى تمام ملل بزرگ مسيحى در غرب افتادن سرزمين مقدس به دست تركها، آنهم براى چندين سال، بسان لكه ننگى بر پيشانى تمدن بشرى بود كه مى بايست آن را پاك كرد.16

از متن سخنرانى لودك پيداست او نه تنها صهيونيست است، بلكه دشمن مسلمانان (محمديها) نيز مى باشد.

اين حمايت و تأييد تكان دهنده از وعده بالفور، باعث اعلام موافقت همزمان در مجلس كنگره نيز شد. در ابتدا مجلس سنا به طور كلى با اين وعده موافقت كرد و در ژوئن 1992 اعلام كرد:

ايالت متحده آمريكا برپايى وطنى قومى براى ملت يهود در فلسطين را تشويق مى كند، به شرط آن كه اين دولت براساس اصولى تشكيل شود كه وعده دولت بريتانيا، صادر شده در دوم نوامبر 1917 كه به وعده بالفور معروف شده، آن را مشخص كرده است.

در همان ماه مجلس نمايندگان با صبغه اى صهيونيستى تر با اين وعده موافقت كرده در مقدمه بيانيه صادره در 30 ژوئن 1922 از سوى مجلس نمايندگان مى خوانيم:

از قرنها پيش ملت يهود، چشم انتظار و مشتاق تجديد بناى وطن قومى و قديمى خويش بودند و به دليل نتايجى كه از جنگ جهانى به دست آمد و نقشى كه يهود در آن ايفا نمودند، لازم است، به ملت يهود امكان ساخت و تجديد بناى وطن قومى ايشان را در سرزمين آبا و اجداديشان فراهم نمود، اين فرصتى است كه به خاندان اسراييل داده مى شود، فرصتى كه سالهاى بسيار از آن محروم بوده اند و آن ساخت و بناى زندگى و فرصت پربار يهودى در سرزمين قديمى يهود است.

از وقتى ويلسون با وعده بالفور موافقت نمود، رؤساى جمهور پس از

او همان مواضع صهيونيستى را اتخاذ كردند و يار و ياور و پشتيبان جنبش صهيونيسم و اهدافش در فلسطين شدند.

جانشين ويلسون، »وارن هاردينگ« آشكارا موضع صهيونيستى خود را در سال ژوئن 1921 چنين اعلام كرد:

محال است، كسى كه خدمات ملت يهود را مطالعه مى كند، اين اعتقاد در او به وجود نيايد كه آنها روزى به وطن قومى ايشان باز خواهند گشت و مرحله جديدى را آغاز و حتى سهم بيشترى را در پيشرفت و تمدن بشرى ايفا خواهند كرد.17

غير از آن »هاردينگ«18 در سال 1922 حمايت بى شائبه و شديد خود را از صندوق ساخت و ساز يهود اعلام كرد.

سپس نوبت »كالوين كولاك« رسيد، او در سال 1924 »بر ايمان و اعتقاد خويش به »وطن قومى يهود در فلسطين« تأكيد كرد.19

پس از او، »هربرت هوفر« در سال 1928 به جنبش صهيونيسم، بابت موفقيتهاى بزرگى كه در فلسطين كسب كرده بود، تبريك گفت و هميشه ايده برانگيختگى يهود در فلسطين را تكرار مى كرد.20

اما رئيس جمهور ديگر آمريكا، »فرانكلين روزولت« ابتدا به مواضع پراگماتيك توجه كرد، كه منافع آمريكا با كشورهاى عربى را در نظر مى گرفت، اما در پايان تسليم فشارهاى صهيونيستى (مسيحى و يهودى) شد.

اهداف صهيونيستها طى دوره زمامدارى روزولت به دو بخش تقسيم مى شد: تأمين و فراهم نمودن اكثريتى يهودى در فلسطين و پس از آن برپايى دولت مستقل يهودى يا تأسيس كامن ولث (مشترك المنافع) در فلسطين همين دليل از انتشار كتاب سفيد بريتانيا كه در سال 1939 چاپ شد، جلوگيرى كرد و خواهان محدود كردن مهاجرتها به فلسطين شد كه اولويتى صددرصد صهيونيستى به شمار مى آمد.

فشارهاى صهيونيستى (مسيحى و يهودى) به ويژه پس از تشكيل »هيأت آمريكايى - فلسطينى«

كه دويست تن از نمايندگان مجلس نمايندگان و 68 تن از نمايندگان مجلس سنا در آن عضويت داشتند، بر روزولت افزايش يافت و هيأت جهت حمايت از »برنامه بالتيمور« كه در سال 1942 وضع شد و خواهان تأسيس كامن ولث يهودى - فلسطينى بود، اعمال نفوذ نمود.

به همين دليل روزولت در برنامه انتخابات رياست جمهورى خودش در سال 1944، اعلام كرد:

او از گشوده شدن درهاى فلسطين به روى مهاجرت بى قيد و شرط يهود و اسكان آنها حمايت مى كند. همچنين از هر سياستى كه منجر به تأسيس كامن ولث يهودى، دمكراتيك و آزاد شود، حمايت مى كند و اطمينان دارد كه ملت آمريكا اين هدف را تأييد خواهد كرد و اگر او دوباره به عنوان رئيس جمهور آمريكا انتخاب شود، براى تحقق اين هدف تلاش بسيارى خواهد كرد.21

اما اين هدف صهيونيستى (مسيحى - يهودى) در زمان رياست جمهورى »هارى اس.ترومن« محقق شد، او اين پست را در 12 آوريل 1945 در پى درگذشت روزولت احراز نمود. همين كه ترومن قدرت را به دست گرفت، بيانيه اى منتشر كرد كه در آن آمده

پى نوشتها :

.Op.Cit.p.p.1-20 ,America and Palestine ,Reuben Fink. 1

2 . همان، ص21.

3 . همان.

.Op.Cit ,Sharif .Regina S. 4

5 . شفيق مقار، المسيحية والتوراة: بحث فى الجذور الدينية فى للصراع فى الشرق الأوسط، لندن، دار رياض، نجيب الريس 1992، ص160.

.Cit .Op ,Sharif .Regina S. 6

,NewYork ,A Jewish Critique :The Dream And TheReality :Zionism .Smith .Gray M. 7

.p.14 ,1974 ,BarnesAnd Noble Books

8 . همان

.Philadelphia1919 ,American Jewish Yearbook 1918. 9

.Op.Cit ,Sharif .10.Regina S

11. همان.

12. همان.

.June1968 ,13.Amecican Jewish Historical Quarterly

.1919 ,New York ,Congress andZionism :The American War ,14.Reuben Fink

15. همان.

.Op.Cit ,Sharif .16.Regina S

.p.87 .Op.Cit ,17.Reuben

Fink

18. همان.

19. همان، ص88.

20. همان.

Beirut ,U.S.Foreign Policy 1942-1947 American Zionism ,21.Richard Stevens

.1970

22. مؤتمر صحفى للرئيس ترومان (16 أغسطس 1945).

.Nos.1-2 .Jewish Social Studies,Vol.39 :in ,23.Jewish Political Power

24. خطاب كلارك كليفورد أمام الجمعية الأمريكية (28 دسامبر 1976).

.P.13 ,The Holyland America ,25.Moshe Davis

درخشش خورشيد وجود پيامبر(ص) با ظهور مهدى(ع)

متن سخنرانى حضرت آيت?اللَّه وحيد خراسانى×

ترجمه: حسين رضايى?فرد

على بن ابراهيم بن هاشم قمى از احمد بن ادريس اشعرى از محمد بن عبدالجبار از محمد بن ابى?عمير أزدى از حمّاد بن عثمان ناب از محمد بن مسلم ثقفى نقل كرده كه ايشان از امام باقرالعلوم(ع) در مورد اين آيه قرآن »والليل إذا يغشى والنّهار إذا تجلّى«1 پرسيد. حضرت در پاسخ فرمودند:

النهار هوالقائم منّا أهل?البيت، إذا قام غلب دولة الباطل. والقرآن ضرب فيه الأمثال للناس، و خاطب اللَّه نبيّه به و نحن، فليس يعلمه غيرنا«2

منظور از »روز« [در آيه كريمه]، قائم ما اهل?بيت است. آنگاه كه قيام كند بر دولت باطل غلبه خواهد نمود. در اين قرآن مثلهايى براى مردم زده شده است و خداوند به وسيله قرآن پيامبر(ص) و ما اهل بيت را مخاطب قرار داده، لذا كسى غير از ما به آن علم و آگاهى ندارد.

اين روايت از جهت سند جزء احاديث صحيح شمرده مى?شود؛ چرا كه سند آن متشكل از شش تن از بزرگان مشايخ محدثان است. على بن ابراهيم شيخ القميين بوده و احمد بن ادريس اشعرى و محمد بن عبدالجبار از مشايخ حديث ثقات هستند. و اما محمد بن ابى عمير ازدى و حماد بن عثمان ناب و محمد بن مسلم از اصحاب اجماع مى?باشند كه طايفه [اماميه] به مراسيل آنها همانند مسانيدشان عمل مى?كنند و آنچه را از

طريق آنها رسيده باشد صحيح مى?شمارند. وجه امتياز ديگر روايت اين?كه محمد بن مسلم ثقفى(ره) يكى از چهار فردى است كه به نص صريح امام(ع) جزء اركان دين و اوتاد و امناى خداوند در حلال و حرام الهى هستند و اين خصوصياتى كه در مورد سند اين روايت ذكر شد كم?تر در روايتى يكجا جمع مى?شود.

و اما از ناحيه فهم و درك متن حديث به دليل كمى وقت فقط به قطراتى از اين دريا بسنده مى?كنيم: براى اين?كه فهم ما درباره قول خداوند در سوره ليل »والنهار إذا تجلّى« كامل شود شايسته است كه آن را با سوره شمس »والنهار إذا جّلاها« مقايسه كنيم.

خداوند در سوره شمس ابتدا شمس (خورشيد) و سپس نهار (روز) را ذكر مى?كند ولى در سوره ليل از شب شروع و سپس نهار (روز) را ذكر مى?كند. در سوره »شمس«، اين روز است كه خورشيد را آشكار مى?كند (يجلّى بر وزن تفعيل). اما در سوره ليل اين خود روز است كه آشكار مى?شود (يتجلّى بر وزن تفعّل).

در سخن امام باقر(ع) كه مى?فرمايد: »والقرآن ضرب فيه الأمثال للناس و خاطب اللَّه نبيه به ونحن، فليس يعلمه غيرنا« مطالب عميقى نهفته است.

معناى آن »تجليه« و اين »تجلّى« چيست؟ چرا در يكجا فعل متعدى و در جاى ديگر فعل لازم به?كار برده شده است؟ و آن »خورشيد« و آن »روز« چه هستند؟ تفسير و تأويل اين مطلب چيست و از بيان آن و چه هدفى دنبال مى?شود؟

خورشيد در منظومه شمسى محور و مشعل حيات است و كارش اين است كه نيروهاى پنهان در موجودات زمينى را با اشعه خود رشد و نمو مى?دهد و

آنها را به كمال مناسبشان مى?رساند. منظومه اين جهان بزرگ، منظومه?اى عجيب و حيرت?انگيز است كه غير خواص از خردمندان كسى نمى?تواند آن را درك كند. اين منظومه پوسته?اى و مغزى دارد؛ يعنى به جهان ظاهرى و جهان باطنى تقسيم مى?شود كه قرآن كريم نيز به آن دو اشاره كرده است. و همين?طور باطن جهان داراى منظومه?اى است و منظومه ملكوت به موازات مظومه ملك است و خورشيد اين منظومه و محور آن به حكم برهان عقلى و نقلى ذات پيامبر عظيم?الشأن اسلام حضرت محمد(ص) است. مقام خاتم?الانبياء(ص) در واقع مقام انسان اولى است كه دومى ندارد. و آنكه پس از اوست در واقع وجود تنزيلى ايشان است اما وجود حقيقى فقط در فردى منحصر است كه دومى و همپايه?اى ندارد و او كسى نيست جز پيامبر ما حضرت محمد(ص) و اوست كه مظهر اسم »واحد« و »احد« خداوند، عزّوجلّ، است كه ثانى نداشته و نخواهد داشت. كما اين?كه قرآن مى?فرمايد: »والشمس و ضحاها. والقمر إذا تلاها«.

نسبت وجود تنزيلى به پيامبر اكرم(ص) مانند نسبت ماه به خورشيد است و اين همان معناى قول خداوند متعال است كه مى?فرمايد: »فقل تعالوا ندع... و أنفسنا و أنفسكم«3 است و همين?طور معناى قول پيامبر(ص) است كه فرمود: »أنا أديب ربّى و علىّ أديبى«؛ من تربيت يافته خدايم و على تربيت?يافته من است. و همچنين معناى اين سخن خداى عزّوجلّ است كه: »والشمس و ضحاها والقمر إذا تلاها«.

ساختار دو سوره والفاظى كه رب?العالمين براى اين دو سوره برگزيده و ارتباط تنگاتنگى كه بين آن دو وجود دارد، متضمن اسرار عظيمى است كه عقلها را متحير مى?كند، اما متأسفانه ما

آن?چنان?كه شايسته است قرآن را نفهميده و حق مباحث آن را ادا نكرده?ايم.

انبساط و انتشار نور خورشيد در »ضحاها« يعنى انتشار نور پيامبر(ص) در عالم ملكوت و »والنهار إذا جّلاها« يعنى تجلى خاتميت نبوت به?وسيله خاتميت امامت؛ يعنى امام مهدى(ع) است و همين اشاره قرآن براى درك مقام امام مهدى(ع) كافى است. چه سرّى در وجود ايشان است كه موجب شده در اين روايت صحيح درجه يك - كه هيچ ترديدى در صدور آن از منبع وحى نيست - گفته شود كه مراد از اين سخن خداوند »والنهار اذا تجلى« ايشان است؟

ايشان قوس نهار در منظومه عالم ملكوت است كه هيچ?كس قادر نيست نقش حقيقى و تأثير ايشان در اين منظومه را درك نمايد و بفهمد كه چرا خداوند تعالى او را ذخيره نموده و نقش او را در آخرالزمان قرار داده است و در هنگام ظهورش چه چيزهايى به دست ايشان تحقق پيدا خواهد نمود؟ اينها حقايق عظيم و حيرت?آورى هستند.

در اين سخن خداوند »والشمس و ضحاها والقمر إذا تلاها والنهار إذا جّلاها« قدرى فكر كنيد. چه كسى است كه شمس خاتم الانبياء(ص) را متجلى نموده و آن را آشكار مى?سازد؟

بعضى از مفسران گفته?اند: آنچه كه خورشيد را آشكار مى?كند زمين و يا تاريكى است.

اما سياق آيات و اصالت عدم تقدير دلالت مى?كند كه آنچه كه خورشيد را آشكار مى?كند همان روز است و روز امام مهدى خاتم الائمه(ع) است كه خورشيد وجود خاتم الانبياء(ص) را آشكار مى?سازد.

پس لايه?هايى از معرفت و شناخت شخصيت مقدس ايشان كه ما به آن دست مى?يابيم، به اندازه فهم ماست نه به اندازه شخصيت ايشان؛ زيرا چگونه مى?توانيم

ادعاى شناخت كسى را داشته باشيم كه شمس وجود خاتم?الانبياء(ع) را در منظومه عالم ملكوت متجلى و نمايان مى?سازد و در آن روز ظهورش كه پروردگار عالم وعده به آن داده، آن را متجلى مى?نمايد؟ و حال آن?كه عالم ملكوت اعم از عالم دنيا و برزخ و آخرت است.

حضرت صاحب?الامر(ع) كسى است كه آشكار سازنده خورشيد نبوت پيامبر ما(ص) است كه نبوتهاى ساير انبياء گذشته مقدمه نبوت ايشان است. و نور نبوت پيامبر(ص) را در همه عوالم وجود منتشر مى?سازد. بنابراين در نظام عالم مإ؛اً 0بيش از دو خاتم نمى?يابيم؛ يكى خاتم الانبياء(ص) و ديگرى خاتم الاوصياء والحجج(ع).

سلام بر تو اى مولاى ما و اى صاحب?الزمان، اى كسى كه قبل از آمدنت، نور خورشيد خاتميت كامل نمى?گردد. سلام بر تو اى حق آشكار و اى روز آنگاه كه خورشيد را مى?نمايانى: »و قل جاء الحق و زهق?الباطل إنّ الباطل كان زهوقاً«4.

تو كسى هستى كه خداوند در حق تو اين آيه را نازل كرده است: »و أشرقت الأرض بنور ربّها و وضع الكتاب وجى?ء بالنبيّين والشهداء و قضى بينهم بالحق و هم لايظلمون«5.

تو كسى هستى كه خداوند تو را ذخيره كرده تا با ظهورت جميع انبيا(ع) را شاد گرداند و سختيها و مرارتهاى آنان را پايان بخشد و به دست تو ثمره بعثتهاى آنها محقق سازد: »والنهار إذا جّلاها« تو كسى هستى كه به دستت نور بعثت جدت مصطفى(ص) و نور خورشيد آن وجود مقدس تحقق پيدا مى?كند و غرض خلقت بشر و عالم به وقوع مى?پيوندد.

درباره امام زمان(ع) مطالعه كنيد و او را بشناسيد و ايشان را به مردم بشناسانيد.

الحمدللَّه همگى شما فاضل هستيد و

بسيارى از شماها علمايى هستيد كه در سطح علمى خوبى قرار داريد، پس وظيفه شما اين است كه گوهرهاى معرفت را از كلمات معصومين(ع) استخراج كرده و آنها را به يتيمان صاحب?الزمان(ع) كه در عصر غيبت تشنه و سرگشته?اند برسانيد. اين گوهرها را به اصحاب و مواليان حضرت صاحب?الزمان(ع) بشناسانيد.

خاتم?الانبياء(ص) داراى دو اسم هستند. اسمى در آسمان (احمد) و اسمى در زمين (محمد) و اين دو اسم را خداوند براى خاتم الانبياء قرار داده و اين دو اسم در جهان در مورد هيچ فردى جز حجةبن?الحسن(ع) به همراه هم به كار نرفته است.

اين يك باب و اما باب دوم اين?كه در مورد هيچ?كس اسم و كنيه پيامبر(ص) با هم به?كار نرفته مگر براى حجةبن?الحسن(ع) كه اسم ايشان همان اسم خاتم?الانبياء(ص) و كنيه?اش ابوالقاسم است. و مضاف بر آن كنيه?هاى همه معصومين(ع) را نيز دارا مى?باشد كه در اين نكته معناى بليغى نهفته است.

اگر به احاديث معراج مراجعه كنيد خواهيد ديد كه هنگامى كه پيامبر(ص) از ملكوت خدا ديد آنچه را كه ديد! و هنگامى كه انوار ائمه دوازده?گانه را مشاهده نمود، ديد كه نور حضرت مهدى(ع) در بين آن انوار مانند ستاره?اى درخشان است. پس عرض كرد: پروردگارا اينان كيستند و اين نور چيست؟ خداوند فرمود: اى محمد! اينان ائمه مطهرى هستند كه از پشت تو بوده و پس از تو خواهند آمد و آن كه بيش از ديگرى مى?درخشد همان حجتى است كه زمين را پر از عدل و داد مى?نمايد و شفاى سينه مؤمنان است.6

و با توجه به كمبود وقت تنها به قول پيامبر(ص) در خطبه روز غدير اكتفا مى?كنيم. آن?گاه كه دست

على(ع) را بالا برد و امامت ايشان را پس از خويش به امت ابلاغ كرد و حجت را بر آنها تمام نمود و فرمود: »ألا من كنت مولاه فهذا على مولاه«؛ هر كس من مولاى اويم پس اين على مولاى اوست. و امت اسلامى را به يك سرى جملاتى وصيت كرد كه همه آن جملات با (ألا) كه از ادات تنبيه است شروع مى?شود كه از جمله آن توصيه?ها، آگاه ساختن آنها به مقام امام مهدى(ع) با اين جملات بود:

ألا إنّ خاتم الأئمة المهدى؛ ألا إنّه خيرة اللَّه و مختاره؛ ألإ؛ا 8إنّه وارث كل عالم والمحيط به؛ ألا إنّه المخبر عن ربّه عزّوجلّ والمنبّه بأمر ايمانه؛ ألا إنّه الرشيد السديد. ألا إنّه المفوّض إليه؛ ألا إنّه قد بشّر به من سلف بين يديه؛ ألا إنّه الباقى حجّة ولا حجّة بعده ولا حقّ إلّامعه ولا نور إلّا عنده؛ ألا إنّه لا غالب له ولا منصور عليه؛ ألا إنّه ولى اللَّه فى أرضه و حكمه فى خلقه و أمينه فى سره و علانيته.7

آگاه باشيد كه خاتم الائمه مهدى است؛ بدانيد كه او برگزيده و مختار خداست؛ آگاه باشيد كه ايشان وارث همه علوم و محيط بر علوم است؛ آگاه باشيد كه ايشان خبردهنده از پروردگار عزوجل و هشدار دهنده به ايمان الهى است؛ آگاه باشيد كه او هدايت يافته و شايسته است؛ بدانيد او كسى است كه [امور] به او تفويض شده است. بدانيد كه او بشارت داده شده از جانب پيشينيان است؛ بدانيد كه او آخرين حجت است و پس از او حجتى نيست و حق نيست مگر با او و نورى نيست مگر در نزد

اوست؛ بدانيد كه او غالبى است كه كسى بر او پيروز نخواهد شد و آگاه باشيد كه ولى خدا در زمين و حاكم الهى در بين خلق و امين خدا در پنهان و آشكار است.

عبارات پيامبر(ص) را در اين خطبه به دقت بنگريد تا دريابيد كه چگونه »والنهار إذا جلّاها« تحقق مى?يابد.

مهم?تر از همه اين?ها اين?كه خداوند صفت »رحمةللعالمين« را كه منحصر به پيامبر(ص) است: »و ما أرسلناك إلّا رحمة للعالمين« در حديث لوح قدسى براى امام مهدى(ع) به كار برده است:

و أكمل ذلك بإبنه (م?ح?م?د) رحمة للعالمين، عليه كمال موسى، و بهاء عيسى و صبر ايوب.

... و كامل نمود آن را با فرزندش (م ح م د) كه رحمتى است براى جهانيان و داراى كمال موسى و جلال و شكوه عيسى و صبر ايوب است.

اين بالاترين مقام است كه خداوند تعالى صفتى را كه مخصوص خاتم?الانبياء(ص) است به خاتم?الاوصياء(ع) ارزانى دارد.

وظيفه شما اى علما و فضلا اين است كه مقامات امام مهدى(ع) را بشناسيد و آنچه را كه شناختيد به ايتام آل محمد(ص) بشناسانيد؛ چرا كه معرفت كامل امام غير ممكن است. بنابراين با عمل خود در راه تحصيل فقه و تحصيل معرفت پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) و تبليغ احكام حلال و حرام به مردم و آموختن مقامات پيامبر(ص) و ائمه(ع) به مردم اميد آن داريم كه محل نظر عنايت صاحب?الزمان(ع) قرار بگيريم. ان?شاءاللَّه

پى?نوشتها :

× اين سخنرانى در تاريخ 14 شعبان 1421ق. برابر با 21 آبان 1371 ايراد شده است. متن عربى برگرفته از كتاب: الحق المبين فى معرفة المعصومين، به كوشش على كورانى است.

1 . سوره ليل(92) آيه 1-2.

2 . تفسير على بن

ابراهيم قمى، ج2، ص425.

3 . سوره آل عمران(3) آيه 61.

4 . خزاز قمى، كفايةالاثر، ص69.

5 . سوره اسراء(17) آيه 81.

6 . سوره زمر(39) آيه 69.

7 . الإحتجاج، ج1، ص61.

يك تصوير، دو آينه

سهيلا صلاحى اصفهانى

گاه تاريخ آنقدر تيره و پيچ در پيچ است كه هر چه تلاش كنى جز سرگردانى هيچ نمى?يابى و گاه آنقدر شفاف مى?شود كه تو شگفت?زده مى?مانى از اين همه زلالى، و مى?بينى كه چگونه بازتاب ناب?ترين حوادث روزگار، تصويرى يگانه است كه در آن زمان و مكان درنورديده شده و خوبان همه يك وجه گشته?اند و البته آن وجه ناظرترين و نگران?ترين است بر منظر خدا؛ همچون زهراى محمد(ص) و مهدى زهرا(ع)؛ تو گويى دوئيت از ميان ايشان برخاسته و اين دو بى?هيچ چون و چرايى يكديگرند در حق طلبى.

در نخستين محكمه?اى كه پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) برپا مى?گردد، دادخواه فاطمه است و در واپسين محكمه نيز مهدى است كه به دادخواهى قيام مى?كند و هر دو حركتشان را از مسجد آغاز مى?كنند. مسجد خانه خداست، محل تقديس و كانون توحيد، مسجد مركز مذهب است، جايگاه تشريع است و مناسب?ترين پايگاه براى پس گرفتن همه آنچه كه حقشان بوده است.

زهرا(س) براى دادخواهى به مسجد مى?رود و شكايت خود را در جمع مسلمانان مطرح مى?كند، مهدى(ع) نيز چنين مى?كند. او نيز به مسجد مى?رود و به سنت مادرش با مردم سخن مى?گويد:

مهدى از گردنه [كوه] طوى با سيصد و سيزده مرد به عدد رزمندگان بدر فرود مى?آيد تا آنكه وارد مسجدالحرام مى?شود و در مقام ابراهيم چهار ركعت نماز مى?گذارد و به حجرالاسود تكيه مى?زند و پس از حمد و ثناى خدا و

ياد و نام پيامبر(ص) و درود بر او لب به سخن مى?گشايد.1

فاطمه (س) در معرفى خويش از پيامبر ياد مى?كند و نسبت خود را ذكر مى?نمايد تا مسير حق خواهى براى هميشه روشن بماند:

بدانيد منم فاطمه دختر محمد(ص). آنچه اول مى?گويم آخر هم همان را مى?گويم و آنچه مى?گويم غلط نمى?گويم و آنچه اقدام مى?كنم زياده?روى نمى?كنم.2

مهدى(ع) نيز به نسبت خود افتخار مى?كند. او از اهل?بيت است و چه تعريفى از خود گوياتر از آن كه به پيامبراكرم(ص) اشارت شود. امام(ع) در معرفى خود مى?گويد:

اى مردم! من... فرزند پيامبر خدا(ص) هستم. شما را دعوت مى?كنم به آنچه پيامبر خدا دعوت فرمود.3

رفتار فاطمه(ع) ياد پيامبر را زنده مى?كند و آنگاه كه از سياست?بازان سياه دل، به ستوه مى?آيد حجابى به سر مى?بندد و در ميان گروهى از بانوان، خويشان و خدمتكاران به راه مى?افتد، آن روز دامنه?هاى چادرش به پايش مى?پيچد اما آنقدر استوار قدم برمى?دارد كه رفتارش از رفتار رسول خدا هيچ كم ندارد.

مهدى فاطمه نيز با يادگارهاى پيامبر مى?آيد:

مهدى(ع) هنگام نماز عشاء ظهور مى?كند در حالى كه پرچم رسول?اللَّه و پيراهن و شمشير او را با خود دارد و داراى نشانه?ها و نور و بيان است.4

و البته اين دادخواهيها به سبب بدعتها و تحريفهاى وارد در شريعت است كه نه زهرا تاب آن را مى?آورد و نه مهدى(ع).

فاطمه جماعت را به آيين رسول?اللَّه(ص) فرا مى?خواند و راه رستگارى را در پيروى از قرآن معرفى مى?كند و چنين مى?گويد:

آخر اين قرآن است كه فروزان?تر از خورشيد مى?درخشد پس چيست كه از حكمت و مصلحت كتاب اللَّه سر مى?پيچيد و به هوسها و شهرتها سر فرود

مى?آوريد؟ بدانيد كه جز اسلام دين ديگرى در پيشگاه خداوند مقبول نيست.5

مهدى(ع) نيز آن?گونه كه از روايات برمى?آيد مبلغ كتاب خدا و سنت پيامبر است:

من شما را به خدا و رسول و عمل به كتاب خدا و ترك باطل و احياء سنت او دعوت مى?كنم.

اى مردم! هر كه درباره كتاب خدا با من به بحث و مناقشه بپردازد من آگاه?ترين مردم به كتاب خدا هستم.6

فاطمه مى?دانست كه انحراف از سنت پيامبر اكرم(ص) راهى به جز رسيدن به تيرگى و تباهى ندارد و آن كسى كه به طعم محنت تن دهد به روزگارى مى?رسد كه جهان را از جور و ستم پر مى?بيند و مى?گفت:

به جان خودم سوگند، نطفه فساد بسته شده. بايد انتظار كشيد تا كى مرض فساد پيكر جامعه اسلامى را از پاى درآورد.

بشارت باد شما را بر شمشيرهاى كشيده و حمله?ها و تهاجمات پى در پى و به?هم ريخته شدن امور مسلمانان.

پس حسرت و اندوه بر شما! كارتان به كجا خواهد انجاميد.7

و جهانف لبريز از ظلم و جور و آشوب را تنهإ؛ مهدى(ع) است كه به عدالت فرا مى?خواند. او نيز با شمشير قيام مى?كند و از شمشير او براى ستمكاران خون و مرگ مى?بارد و براى ضعيف شدگان لطف و رحمت. شمشير مهدى، شمشير خداست كه براى انتقام برخاسته است.

فاطمه براى اعلام نارضايتى از حكومت غاصب، همراهى با خليفه را رد مى?كند و مهدى نيز در حالى به پا خواهد خاست كه پيمان هيچ گردنكشى بر گردن او نيست.

و اين?گونه است كه مهدى خود تجلى?اى ديگر از فاطمه مى?شود. او همان را مى?گويد كه فاطمه گفت و همان حقى را مى?طلبد كه

فاطمه طلبيد و آنگاه كه اهل مكه را به يارى فرا مى?خواند اشاره?اى به سرآغاز ظلم و ستم دارد و رحلت پيامبر اكرم(ص) را مبدأ آن مى?شمرد او مى?گويد:

از آن زمان كه پيامبر ما به ملكوت اعلا پيوست تا امروز در حق ما ظلم شده بر ما ستمها رفت و حقوق مسلم ما پايمال گرديد اينك، از شما يارى مى?خواهيم و شما ما را يارى نماييد.8

سرانجام فرياد فاطمه به استحكام بنيادهاى شيعه انجاميد كه هسته مركزى حق?طلبى را در همه ادوار تاريخ مى?ساخت و فرياد مهدى(ع) به ايجاد دولتى كريمه به نام دولت مستضعفان صالح مى?انجامد كه امير مؤمنان على(ع) آن را چنين توصيف كرده است:

بدى از بين مى?رود و نيكى برقرار مى?ماند و زنا از بين مى?رود و ربا محو مى?شود. مردم به عبادات و شرع و ديندارى و نماز جماعت روى مى?كنند و عمرها طولانى مى?گردد و امانتها ادا مى?شود و درختان پربار مى?شوند و بركتها چند برابر مى?گردد و بدان نابود مى?شوند و نيكان برقرار مى?مانند.9

پى?نوشتها :

1 . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج52، ص307.

2 . محمدتقى سجادى، فاطمه زهرا، ص295.

3 . بحارالانوار، ج52، ص306.

4 . على كورانى، عصر ظهور، ص316.

5 . جواد فاضل، معصوم سوم، ص118.

6 . عصر ظهور، ص319.

7 . فرهنگ سخنان حضرت فاطمه(س)، ص113.

8 . عصر ظهور، ص312.

9 . مصطفى دلشاد تهرانى، دولت مهدى سيرت مهدى، ص22.

معناى زهرا(س)

روايت مفصلى از امام صادق(ع) در شرح ولادت حضرت صديقه(س) نقل شده كه ضمن آن فرمودند:

وقتى [مولود فرخنده خديجه به دنيا آمد و] فاطمه ديده به جهان گشود، نورى از او درخشيد كه تا درون خان ه هاى مكه نفوذ كرد و در شرق

و غرب زمين هيچ جايى نماند مگر شعاع آن نور در آن تابيد.

ابن عماره از پدرش گزارش نموده كه گفت:

از امام صادق(ع) درباره حضرت فاطمه(س) پرسيدم كه چرا زهرا ناميده شد؟

فرمودند: زيرا هرگ اه در محرابش مى ايستاد، نور او براى آسمانيان چنان مى درخشيد كه نور ستارگان براى اهل زمين.

اين فروغ جسم فاطمه(س) است كه وقتى در محراب عبادت قرار مى گرفت، روى تابناكش براى فرشتگان و ملكوتيان بدانگونه جلوه و تلألؤ داشت كه ستارگان در شب براى زمينيان شكوه و درخشش دارند. از اين رو آن بانوى مجللّه زهرا ناميده شد.

ابو هشام گويد:

از حضرت عسكرى(ع) پرسيدم: چرا فاطمه(س) زهرا نام گرفت؟

امام فرمودند: چون رخسار او در آغاز روز، مانند خورشيد كه از مشرق سر برآورد و طلوع كند براى امير مؤمنان(ع) مى درخشيد و در نيمروز بسان ماه تابان جلوه گرى مى نمود و هنگام غروب آفتاب همچون ستاره اى روشن مى تابيد.

نگران درد و مرگ نباش!

علامه مجلسى رحمت?الله مى?فرمايد:

يكى از اهالى كاشان به قصد تشرف به بيت?الله الحرام همراه گروهى از حاجيان، شهر و ديار خود را ترك مى?كند. وقتى كاروان وارد نجف اشرف مى?شود، به بيمارى شديدى مبتلا مى?گردد، طورى كه هر دو پاى او خشك شده و از حركت باز مى?ماند.

همراهان او براى انجام مناسك حج چاره?اى جز ترك او نداشتند، به همين جهت، او را به فرد صالحى كه يكى از مدرسه?هاى اطراف حرم حجره داشت، مى?سپارند و خود رهسپار مى?شوند.

صاحب حجره هر روز او را در حجره تنها مى?گذاشت، و در را قفل مى?كرد و

خود به خارج شهر براى گردش و كسب روزى مى?رفت.

روزى آن مرد كاشانى به صاحب حجره مى?گويد: من ديگر از تنها ماندن خسته شده?ام. از اين?جا هم مى?ترسم. امروز مرا به جايى ببر و رها كن! و هر جا كه خواستى برو!

مرد كاشانى مى?گويد: او حرف مرا پذيرفت و مرا به گورستان دارالسلام نجف برد، و در جايى كه منسوب به امام زمان (ع) و معروف به مقام قائم (ع) بود، نشاند، آنگاه پيراهن خود را در حوض شست و آن را بر روى درختى كه آن?جا قرار داشت، آويخت و خود به صحرا رفت.

او رفت و من تنها ماندم؛ در حالى كه با ناراحتى به سرانجام خود مى?انديشيدم. در همين حال، جوان زيباى گندم?گونى را ديدم كه وارد حياط شد. به من سلام كرد و يك راست به محراب رفت و مشغول نماز شد. آن?گونه زيبا به راز و نياز پرداخت و چنان در خشوع و خضوع بود كه تا آن زمان من كسى را چنين در نماز نديده بودم. وقتى نمازش تمام شد، نزد من آمد و احوالم را پرسيد.

گفتم: به مرضى مبتلا شده?ام كه مرا سخت گرفتار نموده است. نه خدا شفايم مى?دهد كه بهبودى يابم، و نه جانم را مى?ستاند كه آسوده شوم.

فرمود: نگران نباش! به زودى خداوند هر دوى آنها را به تو عطا خواهد نمود.

اين را گفت و رفت. وقتى از حياط خارج شد، ديدم پيراهنى را كه صاحب حجره روى درخت پهن كرده بود، روى زمين افتاده است. آن را برداشتم و شستم و دوباره روى درخت آويزان نمودم.

ناگاه به خود آمدم. آرى من كه نمى?توانستم حتى از

جايم حركت كنم، اكنون هيچ?گونه اثرى از آن بيمارى سخت در من ديده نمى?شد. يقين كردم كه او همان قائم آل محمد (ع) است.

با عجله به دنبال او خارج شدم و تمام اطراف را گشتم. اما كسى را نديدم. از اين?كه دير متوجه شده بودم، بسيار پشيمان بودم. وقتى صاحب حجره بازگشت و مرا صحيح و سالم ديد، با تعجب پرسيد: چه شده است؟

من تمام ماجرا را براى او تعريف كردم، او نيز مانند من، از اين?كه به شرف ملاقات او نايل نشده بود، حسرت مى?خورد. اما با اين حال خوشحال و شاد با هم به حجره بازگشتيم.

شاهدان مى?گفتند: او تا موقعى كه دوستانش از حج بازگشتند، سالم بود، وقتى آنها آمدند پس از مدتى مريض شد و مفرد، در همان حياط دفن شد. بدين?ترتيب به هر دوى آنچه كه از حضرت (ع) مى?خواست، نايل شد.1

پى?نوشت :

1 . بحارالانوار، ج 52، ص 176-177.

جهانى شدن موعود اسلامى

مرتضى شيرودى

اشاره :

جهانى?سازى ريشه در غرب دارد، و در غرب متولد شده و بارور گرديده است. اصول و مبانى فكرى و فلسفى آن دقيقاً همان اصول و مبانى تفكر غرب است. انديشمندان متعددى نيز بر ارتباط مستقيم بين جهانى?سازى و غرب و پروژه بودن آن تأكيد دارند. در رأس پروژه جهانى سازى آمريكاست، اما آمريكا به دلايل مختلفى از صلاحيت رهبرى جهانى?سازى برخوردار نيست، پس چه چيزى از اين توانايى برخوردار است؟! پاسخ اين سؤال اسلام است. اما آيا جهانى?سازى اسلام براساس تعاليم دينى قابل اثبات است؟ اين جهانى?سازى بر چه اصولى استوار و ويژگيها و ابزارهاى آن كدام است؟1

در مقاله حاضر تلاش شده كه به اين پرسشها پاسخ داده شود.

جهانى شدن

در قرآن و حديث

اسلام جهانى تولد يافت، مسلمانان براى جهانى كردن اسلام بسيار كوشيدند، شيعيان هم دل به حكومت جهانى حجة بن الحسن(ع) سپرده?اند. آيات و روايات اسلامى نيز، روند جهانى شدن اسلام را مورد تأييد و تأكيد قرار داده?اند.2

از ميان آيات و روايات فراوانى كه دلالت برجهانى شدن اسلام مى?كند، موارد زير تنوع و كاربرد بيشترى دارد.

الف) قرآن: آيات زير در قرآن به مسئله جهانى شدن اسلام اشاره دارند:

1. ونريد أن نمنّ على الذين استضعفوا فى?الأرض و نجعلهم أئمّة و نجعلهم الوارثين و نمكّن لهم فى الأرض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون.3

ما مى?خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم و حكومت?شان را در زمين پابرجا سازيم؛ و به فرعون و هامان و لشگريانشان، آنچه را از آنها (بنى?اسرائيل) بيم داشتند، نشان دهيم!4

اين دو آيه، گرچه به قصه حضرت موسى(ع)، فرعون و بنى?اسرائيل مربوط است، ولى محتوا و مفهوم آيات، تنها به آن برنمى?گردد. آن چه در آن دوره اتفاق افتاد، جلوه?اى از اراده خداوند براى حاكميت بخشيدن مستضعفان بر مستكبران بود، در حالى كه اراده خدا در اين باره، به طور كامل تحقق نيافته است. پس روزى مى?رسد كه خداوند حاكميت خويش را بر زمين از طريق سپردن آن به دست عباد صالح تحقق مى?بخشد.5

2. قال ربّ فأنظرنى إلى يوم يبعثون قال فانّك من المنظرين إلى يوم الوقت المعلوم.6

[شيطان] گفت: پروردگارا! مرا تا روز رستاخيز مهلت ده [و زنده نگهدار؛ خداوند] فرمود: تو از مهلت يافتگانى! [اما نه تا روز رستاخيز، بلكه] تا وقت معينى.

بر پايه اين آيه، روزى

مى?رسد كه شيطان ديگر بر انسان حاكميت ندارد. در واقع خداوند سبحان با مهلت درخواستى ابليس تا روز قيامت، موافقت نكرد و تا زمان معينى (تا قبل از برپايى قيامت) به او مهلت داد. با پايان يافتن حاكميت شيطان بر انسان، جهانى شدن اسلام از سوى بنده صالح خداوند تبارك و تعالى يعنى حجة بن الحسن(ع) آغاز مى?گردد.7

3. هو الذى أرسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كلّه و لوكره المشركون.8

او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد؛ تا آن را بر همه آيينها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند.

امام صادق(ع) در تفسير اين آيه فرمود:

سوگند به خدا، هنوز تفسير اين آيه تحقق نيافته است. راوى پرسيد: »فدايت شوم پس چه زمانى تحقق مى?يابد؟« امام فرمود: »وقتى با اراده خدا، قائم قيام كند«.9

بنابراين، جهانى شدن اسلام و تشكيل حكومت واحد جهانى امام زمان(عج) با به كارگيرى علوم و فنون نوين به انجام مى?رسد و تداوم آن با تدبير، تدبر، دانش و بينش ميسر مى?شود.

4. ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر أنّ الأرض يرثها عبادى الصالحون.10

در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتيم كه بندگان شايسته?ام وارث [حكومت] زمين خواهند شد!

»يرثها« جنبه جهان شمولى دارد، يعنى همه حاكمان زمين، از عباد صالحين خواهند شد. اين مطلب در مزامير داوود، مزمور 37 به اين صورت آمده است:

حليمان وارث زمين خواهند شد.

زبور در اين جا، نه زبور داوود، بلكه به اعتقاد مرحوم طبرسى، مراد مطلق كتاب آسمانى است. از اين رو، برخى از مفسران، آيه فوق را اين گونه ترجمه مى?كنند:

علاوه بر قرآن در زبور هم گفتيم: بندگان شايسته?ام وارث

[حكومت] زمين خواهند شد!11

5. وعد اللَّه الذين امنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم فى الأرض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكّننّ لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً يعبدوننى لايشركون بى شيئاً و من كفر بعد ذلك فأولئك هم الفاسقون.12

خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده?اند، وعده مى?دهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد - همان?گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد - و دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده، پا بر جا و ريشه?دار خواهد ساخت؛ و ترس?شان را به امنيت و آرامش مبدل مى?كند، آن چنان كه تنها مرا مى?پرستند و چيزى را شريك من نخواهند ساخت، و كسانى كه پس از آن كافر شوند فاسقند.

در واقع آيه مذكور بر اين مسئله دلالت دارد كه خداوند، جهان را با خاندان رسالت و امامت شروع كرد و با آنها نيز خاتمه مى?دهد؛ يعنى جهان در آغاز در اختيار شايسته?ترين بندگان خدا بود و در انتها هم در يد قدرت صالحان روى زمين خواهد بود.13 احاديث زيادى نيز تصريح دارند كه حكومت الهى آينده روى زمين از سوى فردى از خاندان رسول خدا(ص) بنا مى?شود. او از فرزندان على(ع) و فاطمه(س) است، و اين خاندان و ولى عصر(عج) كليدهاى حكمت و معدنهاى رحمت الهى?اند.

ب) احاديث: برخى از روايات و احاديث اسلامى به تفسير آيات مربوط به جهانى شدن اسلام پرداخته?اند كه از جمله مى?توان به اين احاديث اشاره كرد:

حديث اول: از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمودند:

إنّ خلفائى و اوصيائى و حجج الله عللى الخلق بعدى

اثنا عشر أوّلهم أخى و آخرهم ولدى. و قيل: يا رسول الله، صلى?اللَّه عليه و آله، و من أخوك؟ قال: على بن ابى طالب. قيل: فمن ولدك؟ قال: المهدىّ يملأها قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلماً و الذى بعثنى بالحقّ نبيّا لولم يبق من الدنيا إلّا يوم واحد لأطال الله ذلك اليوم حتى يخرج فيه ولدى المهدى فينزل روح الله عيسى بن مريم، عليه?السلام، فيصلّى خلفه و تشرق الأرض بنور ربّها و يبلغ سلطانه المشرق والمغرب14.

خلفا و جانشينان من و حجتهاى خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، اول آنان برادرم و آخرشان فرزندم. گفته شد: اى رسول خدا(ص)، برادرت كيست؟ فرمود: على بن ابيطالب(ع). سؤال شد: فرزندت كيست؟ فرمود: مهدى كه زمين را از قسط و عدل پر مى?سازد؛ همان?سان كه از ظلم و جور آكنده شده بود. قسم به آن كه مرا به حق به عنوان پيامبر برانگيخت، اگر از عمر دنيا يك روز باقى مانده باشد، خدا آن را چنان طولانى سازد تا فرزندم مهدى خروج كند. پس از آن عيسى پسر مريم(ع) فرو خواهد آمد و پشت سرش به نماز مى?ايستد و زمين به نور پروردگارش روشن مى?شود و حاكميت او شرق و غرب [زمين] را دربر مى?گيرد.15

حديث دوم: همچنين از پيامبر خدا(ص) نقل شده است كه:

يخرج فى آخر الزمان رجل من ولدى اسمه اسمى و كنيته ككنيتى يملأ الأرض عدلاً كما ملئت جوراً، فذلك المهدى.16

در آخرالزمان مردى از فرزندان من قيام مى?كند كه اسم او همانند اسم من و كنيه?اش مثل كنيه من است. زمين را از عدل پر سازد؛ چنان كه از ظلم پر شده بود

و او مهدى است.17

حديث سوم: پيامبر اكرم(ص) در حديثى ديگر فرمود:

المهدى منّى و هو أجلى الجبهه، أقنى الأنف، يملاء الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً، يملك سبع سنين.18

مهدى از من است، چهره?اى نورانى دارد، و بينى?اى خميده. زمين را از قسط و عدل پر مى?سازد. چنان كه از ظلم و جور پر شده بود.

حديث چهارم: و باز آن حضرت مى?فرمايد:

لولم يبق من الدنيا إلاّ يوم واحد لطوّل اللَّه ذلك اليوم حتّى يبعث رجل منّى (أو من أهل بيتى)، يواطى?ء اسمه اسمى.19

اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداى تعالى آن روز را چنان طولانى كند تا در آن روز مردى از من (يا اهل بيتم) قيام كند كه اسم او اسم من است.20

حديث پنجم: در حديث ديگرى چنين مى?خوانيم:

إنّ عليّا سأل النبى، صلى اللَّه عليه و آله، أ منّا آل محمد المهدى أم من غيرنا؟ قال رسول الله: بل منّا يختم اللَّه به كما فتح.21

على(ع) از پيامبر(ص) پرسيد: آيا مهدى از ما آل محمد است يا غير ماست؟ رسول خدا(ص) فرمود: بلكه از ماست. خداوند به سبب او ختم كند (كمال بخشد) چنان كه به ما آغاز كرد.22

اين احاديث پنج گانه بر پنج نكته مهم تأكيد دارند:

1. اسلام در صدد گسترش خود در گستره جهان است؛

2. گسترش جهانى اسلام توسط امام زمان(عج) تحقق مى?يابد؛

3. حكومت امام زمان(عج) يك حكومت جهانى است؛

4. جهانى شدن اسلامى بر پايه عدل و قسط قرار دارد؛

5. حكومت جهانى امام زمان(عج) عمرى طويل دارد.

اسلام و مبانى فكرى و فلسفى جهانى شدن

مبانى فكرى و فلسفى تمدن و فرهنگ اسلامى، رهاورد وحى الهى، بعثت انبيا و امامت

اولياست كه عقل و فطرت اصيل انسانى بر آن مهر تأييد مى?زند. اين مبانى اركان تمدن اسلامى در چهار قرن گذشته را ساخته و تداوم آن، نويد دهنده جهانى شدن تمدن اسلامى است. برخى از مهم?ترين اين مبانى عبارتند از:

فطرت گرايى: توحيد نخستين شرط تشرف انسان به اسلام و لازمه ورود به جامعه جهانى اسلام است. از اين رو، قرآن با تعابيرى چون »لاإله?الّااللَّه«،23 »لاإله?إلّاهو«،24 »لاإله?إلّاأنا«25 و... اهتمام ويژه خود را بر اين اصل ابراز كرده است. يكتاپرستى، نقطه اشتراك همه انسانهايى است كه در جامعه جهانى اسلام مشاركت مى?ورزند، و آن، فراگيرترين عامل همگرايى اجتماعى انسانها به شمار مى?رود؛ به همين دليل، خداوند مى?فرمايد:

فأقم وجهك للدين حنيفاً فطرت اللَّه التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللَّه ذلك الدين القيّم و لكن أكثر الناس لايعلمون.26

پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست، اين است آيين استوار؛ ولى اكثر مردم نمى?دانند.

عاقبت?جويى: عاقبت?جويى يعنى فرجام?خواهى، و آخرت?گرايى است كه در انديشه دينى و اسلامى به عنوان اعتقاد به معاد ياد مى?شود. تأكيد اسلام بر معاد، به منظور تأسيس يك نظام جهانى است كه تا در كنار اعتقاد به مبدأ، بر سرنوشت ساز بودن نقش اين باور (اعتقاد به معاد) در جهت?گيرى زندگى فردى، جمعى و جهانى هويدا گردد؛ زيرا، چنين اعتقادى، رفتار اجتماعى را متأثر مى?سازد و آن را تحت كنترل درمى?آورد. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

أفحسبتم أنّما خلقناكم عبثاً و أنّكم إلينا لاترجعون.27

آيا چنين پنداشتند كه شما را بيهوده آفريده?ايم و هرگز به سوى ما باز نمى?گرديد.

كرامت

انسانى: خداوند انسان را گرامى داشته است:

ولقد كرّمنا بنى آدم.28

ما آدمى زادگان را گرامى داشتيم.

از نظر دين، انسان موجودى هم مادى و هم روحانى است. از اين رو، برنامه جهانى شدن تمدن اسلامى با برنامه جهانى شدن غربى كه در پى سلطه بر انسان است، از بنيان متفاوت است؛ زيرا، اسلام در پى ارج نهادن به انسانهاست، و تنها، به استقلال آگاهانه و آزادانه او از پيام دين مى?انديشد و هرگز درصدد تحميل عقيده بر او نيست.

با توجه به اين سه اصل، برنامه?هاى جهانى اسلام عبارتند از:

1. طبقه?بندى انسانها بر مدار عقيده و ايمان، نه نژاد و خون و...؛

2. نفى سلطه?گرى و سلطه?پذيرى بر اساس قاعده نفى سبيل؛29

3. طرح و اجراى اصول و حقوق مشترك براى همه انسانها، اعم از كافر و مسلمان.

ساختار نظام جهانى اسلام

تحقق ايده جهانى شدن اسلام و قوام آن بر پايه مبانى فكرى و فلسفى، منوط به اركان و ساختارى مناسب است كه برخى از آنها عبارتند از:

حاكميت خداوند سبحان: حاكميت بر جهان هستى، تنها از آن خداست، در واقع، اراده الهى بر سراسر گيتى حاكم، و ادامه هستى به مدد و فيض او وابسته است. به بيان ديگر، جهان و تمامى اركان و عناصرش در يد قدرت لايزال الهى قرار دارد و هم اوست كه انسان را بر سرنوشت خويش حاكم كرده و اداره جامعه بشرى رابه وى سپرده است. يعنى اين كه، خداوند سبحان، حاكميت خويش در تدبير جامعه را به انسان واگذاشته كه آن نيز، تجلى اراده خداست. در حقيقت، حاكميت خدا بر روى زمين به دست رهبر برگزيده الهى صورت مى?گيرد كه خود او نيز، از سوى

امت به جايگاه و منصب رهبرى دست يافته است. در چنين نظامى، عقلانيت، معنويت و عدالت، جامعه را به جهانى در مسير كمال تبديل مى?كند.

امامت و رهبرى: مهم?ترين ويژگى امامت و رهبرى در ساختار نظام جهانى اسلام، برگزيده الهى بودن است. مولاى متقيان، على بن ابى طالب(ع) در اين باره فرمود:

و خلّف فيكم ما خلّفت الأنبياء فى أممها، إذ لم يتركوهم هملاً، بغير طريق واضح، ولاعلم قائم.30

او نيز چون پيامبران امتهاى ديرين براى شما ميراثى گذاشت، زيرا كه ايشان امت خود را وانگذاردند، مگر به رهنمون راهى روشن و نشانهاى معيّن.31

به علاوه، امامت و رهبرى از ويژگيهاى ديگرى برخوردار است. از جمله: مركز وحدت و يك?پارچگى، زعامت معنوى و سياسى، اساس و پايه فعاليت بشريت، هسته مركزى نظم اجتماعى، مشروعيت بيعت مردم، اسوه فردى و جمعى.

همچنين، رهبرى و امامت در نظام جهانى اسلام، محور و قطب ايدئولوژيك به شمار مى?رود. همان گونه كه على(ع) فرمود:

أما واللَّه لقد تقمّصها ابن أبى قحافة و إنّه ليعلم أنّ محلّى منها محلّ القطب من الرحى، ينحدر عنّى السيل، ولايرقى إلىّ الطير.32

آگاه باشيد! به خدا سوگند كه فلان (ابابكر) خلافت را چون جامه?اى بر تن كرد و قطعاً مى?دانست كه جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى آنان چونان محور است در رابطه با آسياب.

امت واحده: انسانها در نظام جهانى اسلام، در دوران بلوغ و شكوفايى عقلى و معنوى قرار دارند، و به مرحله والاى تعالى رسيده?اند، و بالفعل از ارزشهاى واقعى انسانى برخور دارند. جامعه جهانى اسلامى، جامعه?اى همگون و متكامل است، و در آن، استعدادها و ارزشهاى انسانى شكوفا مى?گردد. نيازهاى اساسى فطرى برآورده مى?شود، از همه ابزارها براى

تحقق صلح و عدالت بهره مى?گيرند. و به اين دلايل است كه خداوند در قرآن مى?فرمايد:

و إنّ هذه أمّتكم أمّة واحدة و أنا ربّكم فاتقون.33

و اين امت شما، امت واحدى است و من پروردگار شما هستم؛ پس، از مخالفت فرمان من بپرهيزيد.

قانون واحد: حديث ثقلين، گوياى آن است كه راز دست?يابى به سعادت دنيوى و اخروى، پيروى از قانون خوب (كتاب الله) و مجرى خوب (اهل?بيت) است. اگرچه، جامعه بشرى از نقصان قانون رنج برده است، ولى رنج فقدان مجريان صالح، همواره، عميق?تر بوده است. در تهيه قانونى كه در جامعه جهانى اسلام حاكميت مى?يابد، عقل كه قادر به ترسيم حدود و تعيين همه جانبه مسائل انسان نيست، دخالتى ندارد. اين قانون، قانون شرع است كه از سوى خداوندى كه به همه نيازهاى انسانى آگاهى دارد، نازل شده است. و از اين رو، همه جانبه است و كاملاً با فطرت انسانها سازگار است. در دوره تحققق حكومت جهانى اسلام، قانون تمام و كمال (كامل) اسلام يا در حقيقت، سيستم حقوقى اسلام به اجرا در مى?آيد، كه همه در برابر آن يكسان?اند، و براى هر شخصى به اندازه توان و استعداد، حقوقى و وظايفى تعيين شده است.

ويژگيهاى جهانى?شدن اسلامى

ويژگيهاى نظام جهانى اسلام يا مختصات جهانى شدن اسلامى، با هيچ نظام ديگر قابل مقايسه نيست. در اين نظام، جهانى بر پايه معنويت، عقلانيت، انسانيت، عدالت، امنيت،و... شكل مى?گيرد، و از اين رو، جامعه?اى است كامل و متعالى. اينك برخى از اين ويژگيها را مرور مى?كنيم:

عدالت: عدالت در نظام جهانى اسلام، فراگير، گسترده و عميق است. و به اين جهت، جهانى شدن اسلامى، به تاريخ سراسر ظلم و

جور جهان پايان مى?دهد، به ريشه?كنى ستمها و تبعيضها از جامعه بشرى مى?پردازد و يك نظام اجتماعى برپايه مساوات و برابرى را حكمفرما مى?كند. احاديث زيادى به موضوع عدالت در جامعه جهانى اسلام پرداخته?اند. ابو سعيد خدرى - از محدثان اهل سنت - از پيامبر(ص) چنين نقل مى?كند:

أبشّركم بالمهدى يملأ الأرض قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً يرضى عنه سكّان السماء و الأرض يقسم المال صحاحاً. فقال رجل: ما معنى صحاحاً؟ قال: بالسويه بين الناس و يملاء قلوب أمة محمد غنى و يسعهم عدله...34.

شما رابه ظهور مهدى(ع) بشارت مى?دهم كه زمين را پر از عدالت مى?كند، همان گونه كه از جور و ستم پر شده بود. ساكنان آسمانها و زمين از او راضى مى?شوند و اموال و ثروتها را طور صحيح تقسيم مى?كند. كسى پرسيد: معناى تقسيم صحيح ثروت چيست؟ فرمود: به طور مساوى در ميان مردم. (سپس فرمود:) و دلهاى پيروان محمد را از بى?نيازى پر مى?كند و عدالتش همه را فرا مى?گيرد.

على عقبه از پدرش چنين نقل مى?كند:

إذا قام القائم، حكم بالعدل، وارتفع الجور فى أيّامه، و امنت به السبل، و أخرجت الأرض بركاتها، و ردّ كلّ حقّ إلى أهله... ولايجد الرجل منكم يومئذ موضعاً لصدقته و لا لبرّه لشمول الغنى جميع المؤمنين.35

هنگامى كه قائم قيام كند؛ بر اساس عدالت حكم كند، و ظلم و جور در دوران او برچيده مى?شود و راهها در پرتو وجودش امن و امان مى?گردد، و زمين بركاتش را خارج مى?سازد، و هر حقّى به صاحبش مى?رسد... و كسى موردى را براى انفاق و صدقه و كمك مالى نمى?يابد؛ زيرا همه مؤمنان بى?نياز و غنى خواهند شد.

و در

روايتى ديگر آمده است:

يملاء اللَّه به الأرض عدلاً و قسطاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً.35

خداوند به وسيله او (حضرت مهدى) زمين را پر از عدل و داد مى?كند؛ پس از آن كه از جور و ستم پر شده باشد.

پيشرفت: اطلاعات و صنعت در دوره حكومت جهانى امام عصر(ع) به آخرين درجه تكامل خود مى?رسد؛ به بيان ديگر، در اين دوران، هم توسعه علمى و هم توسعه اقتصادى به صورت همه جانبه اتفاق مى?افتد. از اين رو، تمام علوم براى دست?يابى به حداكثر پيشرفت و توليدات به كار مى?افتد. احاديثى بر اين موضوع اشاره دارند كه از جمله مى?توان به موارد زير اشاره كرد:

امام صادق(ع) فرمود:

العلم سبعة و عشرون حرفاً فجمع ما جائت به الرسل حرفان، فلم يعرف الناس حتى اليوم غير الحرفين، فإذا قام قائمنا أخرج الخمسة و العشرين حرفاً فبشّرما فى?الناس و ضمّ إليها الحرفين، حتّى يبّثها سبعة وعشرين حرفاً.37

علم و دانش بيست و هفت حرف است، تمام آنچه پيامبران الهى براى مردم آورده?اند، دو حرف بيش نبود و مردم تاكنون جز آن دو حرف را نشناخته?اند، امّا هنگامى كه قائم ما قيام كند بيست و پنج حرف (شعبه و شاخه علم) ديگر را آشكار و در ميان مردم منتشر مى?سازد، و اين دو حرف موجود را هم به آن ضميمه مى?كند تا بيست و هفت حرف كامل و منتشر شود.

در روايت ديگرى مى?خوانيم:

إنّه يبلغ سلطانه المشرق و المغرب و تظهر له الكنوز و لايبقى فى الأرض خراب إلّا يعمره.38

حكومت او، مشرق و غرب جهان را فراخواهد گرفت و گنجينه?هاى زمين براى او ظاهر مى?شود و در سراسر جهان جاى ويرانى باقى نخواهد

ماند مگر آن را آباد خواهد ساخت.

امام باقر(ع) نيز فرمود:

إذا قام قائمنا وضع يده على روس العباد فجمع بها عقولهم و كملت بها أحلامهم.39

هنگامى كه قائم ما قيام كند دستش را بر سربندگان گذارد و خردهاى آنان را گرد آورد و رشدشان را تكميل گرداند.

معنويت: معنويت در حكومت جهانى آخرالزمان(عج) در حد اعلى است. در روايتى اوصاف ياران آن حضرت چنين آمده است:

رجال لاينامون الليل لهم دوى فى صلاتهم كدوى النحل يبيتون قياماً على أطرافهم.40

مردانى كه شبها نمى?خوابند، در نمازشان چنان اهتمامى و تضرعى دارند كه انگار زنبوران عسل در كندو وزوز مى?كنند، شب را با نگهبانى?دادن پيرامون خود به صبح مى?رسانند.

امنيت: در يك حكومت ايده?آل، امنيت شرط توسعه و لازمه پرداختن به معنويت است. در حديثى امنيت عصر ظهور چنين توصيف شده است:

حتى تمشى المرأة بين العراق إلى الشام لاتضع قدميها إلّا على النبات و على رأسها زينتها لا يهيجها سبع و لاتخافه.41

راهها (امن مى?شود چندان كه) زن از عراق تا شام برود و پاى خود را جز بر روى گياه نگذارد. جواهراتش را بر سرش بگذارد هيچ درنده?اى او را به هيجان و ترس نيفكند و او نيز از هيچ درنده?اى نترسد.

رضايت: امام مهدى(ع) آن?گونه بر جهان حكومت مى?كنند كه »يرضى بخلافته السماوات و الأرض«؛ آسمان و زمين، توأماً از خلافت او اظهار رضايت و خشنودى مى?كنند. حكومت او حكومتى است كه »يحبّه أهل السموات و الارض«؛ اهل زمين و آسمان از آن خوششان مى?آيد و آن را دوست دارند و حكومتى است كه »نتيجه و بركات آن براى همه، حتى مردگان، فرج و گشايش است.«42

بركت: خدا به واسطه صالحانى كه حكومت جهانى

را در دست دارند، بركت را بر آنان ارزانى مى?كند. در حديث مى?خوانيم:

يتمسحون بسرج الإمام تطلبون بذلك البركة يحفّون به.43

به زين اسب امام دست مى?سايند تا بركت يابند.

اطاعت: اطاعت از امام زمان(عج) در حكومت جهانى?اش، خالص و كامل است. در حديث آمده است:

و يقونه بأنفسهم فى الحروب و يكفونه ما يريد فيهم.44

با جانشان امام را در جنگها يارى مى?كنند و هر دستورى بديشان بدهد، انجامش مى?دهند.

ابزارهاى جهانى شدن اسلامى

نظام جهانى اسلام، براى تحقق خويش، نخست به اصل دعوت و هدايت عمومى و سپس در مواجه با انسانهاى لجوج به جهاد فى سبيل الله متكى است زيرا:

1. اصل دعوت و هدايت: قرآن در اين باره مى?فرمايد:

ما أرسلناك إلّا كافّة للناس بشيراً و نديراً.45

ما تو را جز براى بشارت و بيم دادن همه مردم نفرستاديم.

و نيز اضافه مى?كند:

قل يا أيهّا الناس إنّى رسول الله إليكم جميعاً.46

بگو: اى مردم من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم.

همچنين، پيامبر گرامى اسلام(ص) رسالت خود را دعوت و هدايت تمامى مردم دانست و فرمود:

...فإنّى رسول اللَّه إلى الناس كافّة لأنذر من كان حيّاً و يحقّ القول على الكافرين.47

من پيامبر خدا بر تمامى بشريت هستم، وظيفه دارم زنده?ها را انذار كنم و هشدار دهم و فرمان عذاب بر كافران مسلم گردد.

د?

پى?نوشتها :

1 . حسام الدين، واعظ (استاد دانشگاه ليدز انگلستان)، جهانى شدن جهان اسلام و سياست هاى جهانى، منبع: //:WWW.corporatewatch.org heep

2 . فرانسيس فوكوياما،»اسلام و جهان مدرن،« ترجمه سعيد كوشا، مجله آفتاب، شماره 14 (فروردين 1381) ص 74.

3 . سوره قصص (28)، آيه 5و6.

4 . ترجمه اين آيه و آيات بعدى از ترجمه فارسى قرآن اثر آيت?الله ناصر مكارم شيرازى اخذ

شده است.

5 . جمعى از سخنرانان، گفتمان مهدويت (سخنرانى گفتمان اول و دوم) (قم: بوستان كتاب، 1381) ص 32. (سخنرانى آيت?الله محمدهادى معرفت تحت عنوان امام مهدى (عج) در قرآن)

6 . سوره حجر (15)، آيه 38 - 36.

7 . جمعى از سخنرانان، همان، ص 72 (سخنرانى آيت?الله هاشمى رفسنجانى تحت عنوان حكومت واحد جهانى)

8 . سوره توبه (9)، آيه 33.

9 . عبد على بن جمعه العروسى الحويزى (الشيخ الحويزى) تفسير نورالثقلين، ج 3 (قم: علميه،بى?تا) ص 507.

10. سوره انبياء (21)، آيه 105.

11. جمعى از سخنرانان، همان، ض 104 و 37 (سخنرانى آيت?الله معرفت و سخنرانى آيت?الله محمد واعظ زاده خراسانى تحت عنوان امام مهدى (عج) در قرآن، سنت و تاريخ).

12. سوره نور (24)، آيه 55.

13. جمعى از سخنرانان، همان، ص 38. (سخنرانى آيت?الله معرفت).

14. محمدباقر مجلسى، بحارلانوار، ج51 (بيروت: دارلمعرفه، 304) ص 71، ح12.

15. جمعى از سخنرانان، همان، ص 78. (سخنرانى علامه مرتضى عسگرى تحت عنوان امام مهدى (عج) در احاديث اهل سنت).

16. سبط اين جوزى، تذكرة خواص الامه(لبنان: مؤسسه اهل البيت(ع)، 1406) ص 377.

17. جمعى از سخنرانان، همان، ص 89.(سخنرانى علامه عسگرى)

18. يحيى بن الحسن بن الحسين الاسدى الربعى الحلى (ابن بطريق) العمده (قم: مؤسسه الامام الصادق (ع)، 1412) ص 433.

19. جمعى از سخنرانان، همان، ص 90.(سخنرانى علامه عسكرى).

20. الربعى الحلى (ابن بطريق) همان، ص 434.

21. جمعى از سخنرانان، همان، ص 91(سخنرانى علامه عسكرى).

22. همان، ص 92.

23. سوره صافات(37)،آيه 34.

24. سوره نحل(16)، آيه 2.

25. سوره مؤمنون(23)، آيه 115.

26. سوره بقره(2)،آيه 163.

27. سوره روم (30)، آيه 30.

28. سوره اسراء(17)، آيه 71.

29. اين قاعده كه از آيه شريفه »ولن يجعل اللَّه للكافرين على?المؤمنين سبيلاً« (سوره نساء(4)

آيه 141) گرفته شده هرگونه سلطه اقتصادى، سياسى و فرهنگى كافران بر مسلمانان را نفى مى?كند.

30. نهج البلاغه، خطبه اوّل.

31. ترجمه اين عبارت نهج البلاغه و عبارت?هاى ديگر، از ترجمه محمد فولادوند انتخاب شده است.

32. نهج البلاغه، خطبه 3.

33. سوره مؤمنون (23)، آيه 52.

34. مؤمن بن حسن مؤمن الشبلنجى، نورالابصار فى مناقب آل بيت النبى المختار (بيروت: الدار العاليه، 405) ص 200.

35. لطف الله الصافى الگلپايگانى، منتخب الاثر (قم: منشورات مكتبة الصدر، 1372) ص 170.

36. ابو على فضل بن حسن طبرسى، اعلام الورى (بيروت: دارالمعرفه، بى?تا) ص 98.

37. محمدباقر مجلسى، همان، ج 52. ص 336.

38. محمدبن على الصبان، اسعاف الراغبين، باب دوم (لبنان: بيروت، 1398) ص 141- 140.

39. محمدباقر مجلسى، همان، ص 328.

40. همان، ص 307.

41. الصافى الگلپايگانى، همان، ص 474.

42. محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، ج 1 (قم: دارلحديث، 1416) ص187.

43. همان.

44. همان.

45. سوره سبأ(34)، آيه 28.

46. سوره اعراف (7)، آيه 158.

47. على احمدى ميانجى، مكاتيب الرسول، مكاتيب الرسول (بيروت، دارالمهاجر، بى?تا)ص90.

48. سوره انفال (8)، آيه 61.

49. سوره توبه (9)، آيه 73.

50. سوره بقره (2)، آيه 19.

51. همان، آيه 191.

نور حضرت فاطمه(س)

درباره درخشندگى باطن پاك و جان تابناك حضرت فاطمه(س) همين بس كه خدا او را از نور عظمت خود آفريد و پرتو روحش، آسمانها و زمين را روشن ساخت.

جابر از امام صادق(ع) پرسيد:

چرا حضرت فاطمه(س) زهرا ناميده شد؟

امام ششم فرمودند:

چون خداى، عزّوجلّ، وى را از نور عظمت خويش خلق نمود و هنگامى كه آن روح مطهر درخشيد آسمانها و زمين به نورش روشن گرديد و پوشش و پرده?اى چشمهاى فرشتگان را فرا گرفت و ملائكه در پيشگاه پروردگار به سجده افتادند و عرضه

داشتند: پروردگارا اين چه نورى است؟!

خدا به آنها وحى فرمود: اين نورى از نور من است.

نيز از پيامبر اسلام(ص) روايت شده كه فرمودند:

نور فاطمه(س) پيش از آفرينش زمين و آسمان خلق شده است.

برخى از مردم پرسيدند: اى پيامبر خدا، مگر فاطمه انسيه نيست و آيا او از نوع بشر نمى?باشد؟

حضرت فرمودند: فاطمه حوراء انسيه است.

گفتند: اى پيامبر خدا، چگونه او حوراء انسيه است؟

رسول اكرم جواب دادند: خداى، عزّوجلّ، قبل از خلقت آدم، او را در عالم ارواح از نور خويش آفريد.

اسماء دختر عميس گويد: رسول خدا(ص) به من فرمودند:

إنّ فاطمة خلقت حوريّة فى صورة انسيّة.

حضرت زهرا(س) حوريه?اى مى?باشد كه به سيماى انسان آفريده شده است.

گزارشي از يك كتاب

مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم، 2 جلد

نويسنده: سيدمحمد تقي موسوي اصفهاني

مترجم: سيدمهدي حائري قزويني

ناشر: دفتر تحقيقات و انتشارات بدر

چاپ: دوم، 1372

مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم يكي از كتابهاي ارزشمند شيعه، نوشته آيت اللّه سيدمحمد تقي موسوي اصفهاني (1348 _ 1301ق) است كه به قصد اداء حق حضرت بقية اللّه _ كه حقش بر گردن ما افزون تر از همه مردم است و احسانش بيشتر و بهتر از همه شامل حال خلق مي شود و نعمتها و منتها بر ما دارد _ به رشته تحرير درآمده است.

اصل كتاب به زبان عربي است و مؤلف در مقدمه مي نويسد:

چون ما نمي توانيم حقوق آن حضرت را ادا نماييم و شكر وجود و فيوضاتش را آنطور كه شايسته است به جا آوريم بر ما واجب است آن مقدار از اداي حقوق آن حضرت را كه از دستمان ساخته است انجام دهيم... بهترين امور در زمان غيبت آن حضرت، انتظار فرج آن بزرگوار و دعا كردن براي تعجيل فرج

او و اهتمام به آنچه مايه خشنودي آن جناب و مقرب شدن در آستان اوست مي باشد. در باب هشتم كتاب ابواب الجنات في آداب الجمعات هشتاد و چند فايده از فوائد دنيوي و اخروي دعا كردن براي فرج آن حضرت را ذكر كردم؛ سپس به فكر افتادم كتاب جداگانه اي در اين باره بنگارم كه آن فوائد را دربرگيرد و به نظم جالبي آن را به رشته تحرير درآورم؛ ولي حوادث زمان و رويدادهاي دوران و ناراحتيهاي پي در پي مانع از انجام كار شد تا اين كه كسي را در خواب ديدم كه با قلم و سخن نتوان او را توصيف نمود؛ يعني مولي و حبيب دل شكسته ام و امامي كه در انتظارش هستيم. او را در خواب ديدم كه با بياني روح انگيز چنين فرمود: «اين كتاب را بنويس و عربي هم بنويس و نام آن را بگذار مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم». همچون تشنه اي از خواب بيدار و در پي اطاعت امرش شدم ولي توفيق ياريم نكرد تا اين كه در سال 1330ق به مكه معظمه سفر كردم و چون آنجا را وبا گرفت با خداوند، عزّوجلّ، عهد بستم كه هرگاه مرا از مهلكه نجات دهد و بازگشتم را به سوي وطن آسان گرداند تأليف اين كتاب را شروع كنم.

و به اين ترتيب مؤلف وفاي به عهد نمود و كتابي «بهشتي، بالابلند و عالي مرتبه كه ثمراتش در دسترس و نزديك به فهم است» در اختيار دوستداران حضرت مهدي(ع) قرار داد تا مايه تذكر متذكران و عمل عاملان شود.

بخش اول كتاب اختصاص دارد به شناخت امام زمان(ع) از طريق دلايل عقلي و نقلي كه مؤلف

نقل حديث را در اين بخش منحصر به ذكر روايات متواتر از اصول كافي ثقة الاسلام محمدبن يعقوب كليني كرده است و در بخش دوم به اثبات امامت حضرت حجة بن الحسن العسكري(ع) پرداخته و در پايان اين بخش مي نويسد:

چون اين مطلب [اثبات امامت] را دانستي بايد گفت كه امامت مولا و سيد ما حجة بن الحسن العسكري صاحب الزمان(ع) به هر دو راه (نص و معجزه) به وسيله روايات متواتره ثابت است كه در دو فصل قسمتي از آنها را مي آوريم تا اين كتاب خالي از دليل نباشد.

ايشان در فصل اول به ذكر شش حديث متواتر كه به طور خصوص به امامت آن حضرت دلالت دارند اكتفا و بيان مي كند كه:

ثقه جليل شيخ علي بن محمد بن علي الخزّاز قمي در كتاب كفاية الاثر في النص علي الأئمّة الإثني عشر يكصد و هفتاد حديث از طريق شيعه و سني روايت كرده كه همه آنها به امامت حضرت قائم منتظر(ع) تصريح دارد.

وي در فصل دوم اندكي از روايات مربوط به معجزات و كرامات متواتر مولا را نقل مي كند كه در خانه اگر كسي است يك حرف بس است.

بخش سوم كتاب قسمتي از حقوق و مراحم آن حضرت نسبت به شيعيان را دربردارد كه به ذكر عناوين آن اكتفا مي كنيم.

1. حق وجود و هستي؛

2. حق بقا در دنيا؛

3. حق قرابت و خويشاوندي پيغمبر(ص)؛

4. حق منعم بر متنعم؛

5. حق پدر بر فرزند؛

6. حق آقا و ارباب بر بنده؛

7. حق عالم بر متعلم؛

8. حق امام بر رعيت.

بخش چهارم كتاب به درج الفبايي آن دسته از جهات و خصوصيات امام زمان(ع) اختصاص دارد كه موجب دعا براي ايشان است. به گفته مؤلف اموري در اين بخش

بيان شده كه اگر يكي از آنها در كسي يافت شود بر ماست كه براي او به حكم عقل يا شرع يا فطرت انساني و يا خوي حيواني دعا كنيم، در صورتي كه تمام اين امور در وجود مقدس امام زمان(ع) جمع است.

مرحوم آيت اللّه موسوي اصفهاني بخش پنجم و آخرين بخش كتاب را با عنوان «بيان نتايج خوب حاصل از دعا براي فرج» مقصود اصلي تأليف خود دانسته و ذكر مي كند:

البته منظور اين نيست كه تمام آثار و فوائدي كه ذكر مي كنيم مربوط به اين عمل (دعا) مي دانيم و نيز نمي توان گفت كه فوائد اين دعاي منحصر در همين مطالبي است كه مي آوريم بلكه چه بسا كسي در احاديث و روايات جست وجو كند و اضافه بر آنچه آورده ام، مطالبي بيابد كه آنچه ندانسته ام بيشتر از آن است كه دانسته ام و آنچه نگاشته ام از بركات آقا و مولايم حضرت صاحب الزمان(ع) است.

در اين بخش نويسنده نخست فهرستي از آثار و فوائد و ويژگيهايي را _ كه بر دعا كردن براي فرج حضرت مترتب است _ برمي شمارد و سپس به طور مشروح با ذكر دلايل عقلي و نقلي به اثبات يكايك اين آثار و فوائد آنها به شرح زير مي پردازد:

1. اجابت فرمايش حضرت ولي عصر(ع): «و بسيار دعا كنيد براي تعجيل فرج كه فرج شما در آن است»؛

2. سبب زياد شدن نعمتها است؛

3. اظهار محبت قلبي؛

4. نشانه انتظار؛

5. زنده كردن امر ائمه اطهار(ع)؛

6. مايه ناراحتي شيطان لعين؛

7. نجات يافتن از فتنه هاي آخرالزمان؛

8. اداء قسمتي از حقوق آن حضرت است (كه اداء حق هر صاحب حقي واجب ترين امور است)؛

9. تعظيم خداوند و دين خداوند است؛

10. حضرت صاحب الزمان(ع) در حق

او دعا مي كند؛

11. شفاعت آن حضرت در قيامت شامل حال او مي شود؛

12. شفاعت پيغمبر(ص) ان شاءاللّه شامل حالش مي شود؛

13. امتثال امر الهي و طلب فضل و عنايت او است؛

14. مايه استجابت دعا مي شود؛

15. اداء اجر رسالت است؛

16. مايه دفع بلا است؛

17. سبب وسعت روزي است ان شاءاللّه ؛

18. باعث آمرزش گناهان مي شود؛

19. تشرف به ديدار آن حضرت در بيداري يا خواب؛

20. رجعت به دنيا در زمان ظهور آن حضرت؛

21. از برادران پيغمبر(ص) خواهد بود؛

22. فرج مولاي ما حضرت صاحب الزمان(ع) زودتر واقع مي شود؛

23. پيروي از پيغمبر و امامان صلوات اللّه عليهم اجمعين خواهد بود؛

24. وفاي به عهد و پيمان خداوندي است؛

25. آثار نيكي به والدين براي دعا كننده حاصل مي گردد؛

26. فضيلت رعايت و اداء امانت برايش حاصل مي شود؛

27. زياد شدن اشراف نور امام(ع)، در دل او؛

28. طولاني شدن عمر ان شاءاللّه تعالي؛

29. تعاون و همكاري در كارهاي نيك و تقوي؛

30. رسيدن به نصرت و ياري خداوند و پيروزي بر دشمنان به كمك خداوند؛

31. هدايت به نور قرآن مجيد؛

32. نزد اصحاب اعراف معروف مي گردد؛

33. به ثواب طلب علم نائل مي شود ان شاءاللّه ؛

34. از عقوبتهاي اخروي ان شاءاللّه در امان مي ماند؛

35. هنگام مرگ به او مژده مي رسد و با او به نرمي رفتار مي شود؛

36. اين دعا اجابت دعوت خدا و رسول (ص) است؛

37. با اميرالمؤمنين(ع) و در درجه آن حضرت خواهد بود؛

38. محبوب ترين افراد نزد خداوند خواهد بود؛

39. عزيزترين و گرامي ترين افراد نزد پيغمبر(ص) مي شود؛

40. ان شاءاللّه از اهل بهشت خواهد بود؛

41. دعاي پيغمبر(ص) شامل حالش مي گردد؛

42. كردارهاي بد او به كردارهاي نيك مبدل شود؛

43. خداوند متعال در عبادت او را تأييد فرمايد؛

44. ان شاءاللّه با اين دعا عقوبت از اهل زمين دور مي شود؛

45. ثواب

كمك به مظلوم را دارد؛

46. ثواب احترام به بزرگ تر و تواضع نسبت به او را دارد؛

47. پاداش خونخواهي مولاي مظلوم شهيدمان حضرت ابي عبداللّه الحسين(ع) را دارد؛

48. شايستگي دريافت احاديث ائمه اطهار(ع) را مي يابد؛

49. نور او براي ديگران نيز _ روز قيامت _ درخشان مي گردد؛

50. هفتاد هزار نفر از گنهكاران را شفاعت مي كند؛

51. دعاي اميرالمؤمنين(ع) در حق او روز قيامت؛

52. بي حساب داخل بهشت شدن؛

53. در امان بودن از تشنگي روز قيامت؛

54. جاودان بودن در بهشت؛

55. مايه خراش روي ابليس و مجروح شدن دل او است؛

56. روز قيامت هديه هاي ويژه اي دريافت مي دارد؛

57. خداوند عزوجل از خدمتگزاران بهشت نصيبش فرمايد؛

58. در سايه گسترده خداوند قرار گرفته و رحمت بر او نازل مي شود _ مادامي كه مشغول آن دعا باشد _؛

59. پاداش نصيحت مؤمن را دارد؛

60. مجلسي كه در آن براي حضرت قائم(ع) دعا شود، محل حضور فرشتگان گردد؛

61. دعا كننده مورد مباهات خداوند شود؛

62. فرشتگان براي او طلب آمرزش مي كنند؛

63. از نيكان مردم _ پس از ائمه اطهار(ع) _ مي شود؛

64. اين دعا اطاعت از اولي الامر است كه خداوند اطاعتشان را واجب ساخته است؛

65. مايه خرسندي خداوند عزوجل مي شود؛

66. مايه خشنودي پيغمبر(ص) مي گردد؛

67. اين دعا خوشايندترين اعمال نزد خداوند است؛

68. از كساني خواهد بود كه خداوند در بهشت به او حكومت دهد ان شاءاللّه تعالي؛

69. حساب او آسان مي شود؛

70. اين دعا در عالم برزخ و قيامت مونس مهرباني خواهد بود؛

71. اين عمل بهترين اعمال است؛

72. باعث دوري غصه ها مي شود؛

73. دعاي هنگام غيبت بهتر از دعاي هنگام ظهور امام(ع) است؛

74. فرشتگان درباره اش دعا مي كنند؛

75. دعاي حضرت سيدالساجدين(ع) _ كه نكات و فوائد متعددي دارد _ شامل حالش مي شود؛

76. اين دعا تمسك به

ثقلين (كتاب و عترت) است؛

77. چنگ زدن به ريسمان الهي است؛

78. سبب كامل شدن ايمان است؛

79. مانند ثواب همه بندگان به او مي رسد؛

80. تعظيم شعائر خداوند است؛

81. ثواب كسي را دارد كه در ركاب پيغمبر(ص) شهيد شده؛

82. ثواب كسي را دارد كه زير پرچم حضرت قائم(ع) شهيد شده؛

83. ثواب احسان به مولاي ما حضرت صاحب الزمان(ع) را دارد؛

84. در اين دعا ثواب گرامي داشتن عالم هست؛

85. پاداش گرامي داشتن شخص كريم را دارد؛

86. در ميان گروه ائمه اطهار(ع) محشور مي شود؛

87. درجات او در بهشت بالا مي رود؛

88. از بدي حساب در روز قيامت در امان ماند؛

89. نائل شدن به بالاترين درجات شهدا روز قيامت؛

90. رستگاري به شفاعت فاطمه زهرا(ع).

پايان بخش جلد اول كتاب فصلي است متضمن بيان ده خصوصيت كه موجب برآورده شدن حاجت مؤمنان مي شود.

شروع جلد دوم كتاب (بخش ششم) مشتمل است بر اوقات و حالات تأكيد شده براي دعا در 39 عنوان و همچنين اماكن هشتگانه اي كه دعا در آنها بيشتر تأكيد شده است.

بخش هفتم كتاب بر سه مقصد مشتمل است:

در مقصد اول بيست بند به منظور يادآوري مطالبي كه سزاوار است پيش از شروع به مقصود توجه داده شوند ذكر شده و در لابه لاي آنها به آيات قرآن و روايات متقن استناد گرديده است.

مقصد دوم به چگونگي دعا براي تعجيل فرج و ظهور آن حضرت(ع) آشكارا يا به كنايه و به زبان دعا در بيست فراز اشاره دارد.

و مقصد سوم نيز ذكر بعضي از دعاهاي روايت شده از امامان معصوم(ع) است.

و بخش هشتم در بيان 80 تكليف از تكاليف بندگان نسبت به آن حضرت است كه عمل بدانها مايه نزديك شدن به آن جناب

و سرور حضرت ايشان مي گردد و اين تكاليف عبارتند از:

1. به دست آوردن شناخت صفات و آداب آن جناب؛

2. رعايت ادب نسبت به ياد امام(ع)؛

3. محبت امام عصر به طور خاص؛

4. محبوب نمودن او در ميان مردم؛

5. انتظار فرج و ظهور امام(ع)؛

6. اظهار اشتياق به ديدار آن حضرت(ع)؛

7. ذكر مناقب و فضائل آن حضرت(ع)؛

8. اندوهگين بودن مؤمن از فراق آن حضرت(ع)؛

9. حضور در مجالس فضايل و مناقب آن حضرت(ع)؛

10. تشكيل مجالس ذكر مناقب و فضائل آن حضرت(ع)؛

11و12 سرودن و خواندن شعر در ذكر فضائل آن حضرت(ع)؛

13. قيام هنگام شنيدن نام آن حضرت(ع)؛

14و15و16. گريستن و گريانيدن و... بر فراق آن حضرت(ع)؛

17. درخواست معرفت امام عصر(ع) از خداوند؛

18. تداوم بر دعاي به آن حضرت(ع)؛

19. مداومت كردن بر خواندن دعا، براي آن حضرت(ع)؛

20. دعا در زمان غيبت آن حضرت(ع)؛

21. شناختن علامتهاي ظهور آن حضرت(ع)؛

22. تسليم بودن و عجله نكردن در امر فرج آن حضرت(ع)؛

23. صدقه دادن به نيابت آن حضرت(ع)؛

24. صدقه دادن به قصد سلامتي آن حضرت(ع)؛

25و26. حج رفتن به نيابت و فرستادن نايب از طرف آن حضرت(ع)؛

27و28. طواف بيت اللّه الحرام به نيابت و فرستادن نايب از طرف آن حضرت(ع)؛

29. زيارت مشاهد رسول اكرم و ائمه معصومين(ع)؛

30. استحباب نيابت و زيارت از سوي آن حضرت(ع)؛

31. سعي در خدمت كردن به آن حضرت(ع)؛

32. اهتمام ورزيدن به ياري آن حضرت(ع)؛

33. تصميم قلبي بر ياري آن حضرت(ع)؛

34. تجديد بيعت در فرائض، روزها و هر جمعه با آن حضرت(ع)؛

35. صله به وسيله مال با آن حضرت(ع)؛

36. صله شيعيان و دوستان صالح ائمه(ع) به وسيله مال؛

37. خوشحال كردن مؤمنين؛

38. طلب خير براي آن حضرت(ع)؛

39. زيارت و سلام كردن در هر مكان با آن حضرت(ع)؛

40.

ديدار مؤمنين صالح و شيعيان مخلص آن حضرت(ع)؛

41. درود فرستادن بر آن حضرت(ع)؛

42. هديه ثواب نماز به آن حضرت(ع)؛

43. هديه نماز مخصوص به هر يك ائمه(ع)؛

44. هديه نماز به آن حضرت(ع)؛

45. اهداء قرائت قرآن به آن حضرت(ع)؛

46. توسل و طلب شفاعت از خداوند به وسيله آن حضرت(ع)؛

47. عرضه كردن خواستها و حاجات به آن حضرت(ع)؛

48. دعوت مردم به آن حضرت(ع)؛

49. رعايت حقوق آن حضرت(ع)؛

50. خشوع دل هنگام ياد آن حضرت(ع)؛

51. عالم بايد علمش را آشكار سازد؛

52. تقيه كردن از اشرار؛

53. صبر كردن بر اذيت و تكذيب؛

54. درخواست صبر از خداي تعالي؛

55. سفارش همراهان به صبر در زمان غيبت آن حضرت(ع)؛

56. عدم شركت در مجالسي كه نام آن حضرت را مسخره مي كنند؛

57. تظاهر كردن با ستمگران و اهل باطل؛

58. ناشناس ماندن و پرهيز از شهرت يافتن؛

59. تهذيب نفس؛

60. اتفاق و اجتماع بر نصرت آن حضرت(ع)؛

61. متفق شدن بر توبه واقعي و بازگردان حقوق به صاحبان آنها؛

62و63. پيوسته به ياد او بودن و به آدابش عمل كردن؛

64. دعا براي جلوگيري از نسيان ياد آن حضرت(ع)؛

65. خاشع بودن بدن در هنگام ياد آن حضرت(ع)؛

66. مقدم داشتن خواسته آن حضرت(ع) بر خواسته خود؛

67. احترام كردن نزديكان و منسوبين به آن حضرت(ع)؛

68. بزرگداشت اماكني كه به قدوم آن حضرت(ع) زينت يافته اند؛

69و70. وقت ظهور را تعيين نكردن و وقت گذاران را تكذيب كردن؛

71. تكذيب كردن مدعيان نيابت خاصه در زمان غيبت كبراي آن حضرت(ع)؛

72. درخواست ديدار آن حضرت(ع)؛

73. اقتدا كردن و تأسي جستن به اخلاق و اعمال آن حضرت(ع)؛

74. حفظ زبان به غير از ياد خدا؛

75. خواندن نماز آن حضرت(ع)؛

76. گريستن در مصيبت مولايمان امام حسين(ع)؛

77. زيارت قبر مولايمان حضرت امام

حسين(ع)؛

78. بسيار لعنت كردن بني اميه در آشكار و پنهان؛

79. اهتمام در اداي حقوق برادران ديني؛

80. مهيا كردن سلاح و اسب در انتظار ظهور آن حضرت(ع).

مطالعه اين كتاب را به همه منتظران حضرت مهدي(ع) و كساني كه مي خواهند بيش از پيش ياد و نام آن حضرت در زندگي شان جاري باشد توصيه مي كنيم.

پي نوشت :

1 .سوره شوري(42)، آيه 23.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109