ماهنامه موعود35

مشخصات كتاب

سرشناسه:ماهنامه موعود،1381

عنوان و نام پدیدآور:شماره 35 ماهنامه موعود- شماره 35 - دي و بهمن 1381/ ماهنامه موعود .

ناشر چاپی : ماهنامه موعود

مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ، 1390.

مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه ، رایانه و ماهنامه

شماره 35 - دي و بهمن 1381

محتاج توبه ايم

اسماعيل شفيعي سروستاني موضوع و محتواي اصلي اين شماره از نشريه موعود «عدالت است اگر چه اين موضوع جزء جدايي ناپذير عموم مطالب و مباحث مهدوي «موعود» است امّا، موقعيت كنوني مناسبات فردي و اجتماعي مردم ايران ضرورت گفت وگويي صريح تر دربارة «عدالت و عدالت خواهي را ايجاب مي كند. چرا كه هيچ دشمن مهاجم و مسلحي به اندازة «يأس از تحقق عدالت طومار جسم و جان ملت ها را در هم نمي پيچد و استعداد انفعال و گاه خطر كردن را در آنها نمي پرورد. شايد از همين روست كه طي يكصد سال اخير استكبار صهيونيستي از اين حربه به عنوان وسيله اي براي مقدمه سازي كودتا و حملة نظامي در ميان كشورهاي انقلابي و مخالف سلطة غرب سود جسته است طي سالهاي اخير، طولاني شدن انتظار عمومي براي دسترسي به سطح قابل قبولي از امكانات عادلانه بروز آشفتگي و تغييرات دائمي در ضوابط و مناسبات اقتصادي سياسي و اجتماعي كشور، زد و بندهاي سياسي و ظهور اختلافات وحشتناك جناحي زمينه هاي بروز نوعي اعتراض و انتقاد عمومي از جريان حاكم بر مقدرات سياسي و اجتماعي كشور را فراهم آورده است نقطه عطف دوم خرداد به نوعي حاصل و محصول وضعي بود كه بدان اشاره شد. دلبستگي عمومي مردم به اسلام ايران و روحانيت از سويي و فقدان گزينه اي ديگر در سال 1376 موجب شد تا

مردم به اميد خلاصي از وضعي كه شاهد و ناظر آن بودند تمايل عمومي خود را به گزينه اي كه در دوم خرداد فراروي آنان قرار گرفته بود نشان دهند. شعارهاي بي مبنا و عاري از هرگونه مطالعة جدي و استراتژيك «توسعه سياسي و اصلاحات به همان سرعتي رنگ باخت كه شعار وارداتي «توسعة اقتصادي و فرهنگي پيش از دوم خرداد. گوييا صحنه «سياسي و فرهنگي و اقتصادي اين سرزمين ميدان تجربه انواع آراء نخ نماي قرون 16 تا 19 اروپاي غربي است كه هر از چندي جرياني و جناحي به تبع اشارات چند مشاور و مدرس حوزه علوم اجتماعي و سياسي و محصلان مدارس امريكايي و اروپايي به اميد دست يابي به قدرت حيات عمومي مردم را ميدان مجادلات و تاخت و تاز خود قرار مي دهد تا از آب گفل آلود ماهي ثروت و قدرت صيد كند و در اين ميان آنچه مي ماند سفرة خالي مردمي است كه با جوانمردي و صبوري تمام نظاره گر اين وضع اند. امروزه به تبع همه آنچه كه طي سال هاي 68 تا امروز بر اين سرزمين گذشته 1 _ مواضع پر قدرت و فعال مردم مسلمان ايران در صحنة جهاني و در برابر جهان خواران روي به ضعف و انفعال آورده است 2 _ امپرياليسم بيش از هر زمان به دست يابي قدرت و سيطره بر مقدرات ايران اميدوار گشته است 3 _ فقر، فساد، فحشا، اعتياد و جرم و جنايت سازمان يافته پهنة وسيعي از مناسبات مردم و به ويژه جوانان را در خود فرو برده است 4 _ زد و بندهاي سياسي قدرت طلبي و اختلافات در

كنار دم غنيمت داني و فرصت طلبي پاره اي از مديران وحدت كلمه را از ميان مردم خارج ساخته است 5 _ اعمال و اقوال بي ضابطه و قانون بسياري از مديران و تصميم گيري هاي عاري از خرد سياسي جوانان را دچار نوعي انفعال و سرخوردگي نموده است 6 _ بيم آن مي رود كه مسامحه و سهل گيري در اجراي فرامين قرآن و احكام ائمه دين عليهم السلام در هنگام وضع قوانين و اجراي آن و ادارة كشور، ما را از عنايات آسماني و امدادهاي غيبي محروم سازد. هشدار كه ادامه اين وضع

_ دير يا زود گردابي بزرگ مي آفريند كه صالح و طالح نمي شناسد.

_ شيعه خانة اهل بيت عليهم السلام را مستعد تركتازي اجانب كفار و منافقين مي سازد.

_ حادثه شريف ظهور را (كه انقلاب اسلامي طلايه دار آن بود) به تعويق مي اندازد.

_ نقمت الهي و شرمندگي در پيشگاه امام عصر، عليه السلام را روزي مقدر ما مي سازد.

خلاصي از اين بحران توبه اي بزرگ مي طلبد، توبه اي كه مسؤولان وزيران وكيلان مديران بيش و پيش از همه محتاج آنند و رويگرداني از «سياست تعرب بعد از هجرت كه امروزه بسياري بدان مبتلايند و تمسك به ريسمان و حبل متين ولايت ايران شيعه خانة امام زمان عليه السلام است و ايراني جوانمردي اهل ولايت اين هر دو مسؤوليتي بزرگ بر دوش همة كساني مي گذارد كه از خوان آنها برمي خورند. مباد كه كافرنعمتي ما را مستوجب وبال و دوري سازد.

سردبير

نياز عمده كشور ما عدالت است

اشاره : رهبر معظم انقلاب اسلامى، حضرت آيةاللَّه?خامنه?اى در بياناتى كه به مناسبت نيمه شعبان ايراد داشتند، عدالت

و عدالت?ورزى را برجسته?ترين شعار مهدويت و عمده?ترين نياز امروز كشور ما دانستند و نكات مهمى را در اين زمينه يادآور شدند كه توجه به آنها براى عموم شيعيان و منتظران امام مهدى(ع) و به ويژه كارگزاران نظام جمهورى اسلامى بسيار راه?گشاست. در آغاز ويژه?نامه عدالت توجه شما عزيزان را به اين بيانات جلب مى?كنيم.

بسم?اللَّه?الرحمن?الرحيم

به همه برادران و خواهران عزيز خوشامد عرض مى?كنم؛ به خصوص عزيزانى كه از شهرهاى دوردست تشريف آورده?اند.

همچنين به همه شما حضار محترم اين عيد سعيد و ميلاد بزرگ را تبريك عرض مى?كنم و اميدوارم همه ساعات عمر و تلاش و فعاليت شما، مشمول لطف و نظر محبت?آميز آن بزرگوار باشد.

جشن ميلاد حضرت حجت، عج?اللَّه فرجه و ارواحنا فداه، براى عموم شيعيان، بلكه همه عدالت?خواهان عالم، يك عيد بزرگ است؛ لذا مردم ما در اين جشن با همه وجود، با دل و جان، محبت و ارادت خود را به آستان حضرت بقيةاللَّه، ارواحنا فداه، ابراز مى?كنند. آنچه براى ما - به عنوان دوستداران و معتقدان به امامت و ولايت حضرت مهدى، سلام?اللَّه?عليه، - مهم است، اين است كه علاوه بر اظهار ارادت و شادى، از اين خاطره تاريخى، يا از اين اعتقاد شيعى درس بگيريم. البته اعتقاد به ظهور مهدى در دورانى از تاريخ، مخصوص شيعه نيست؛ همه مسلمانان، اعم از شيعه و سنى به اين معنا معتقدند؛ بلكه غير مسلمانان هم به يك صورت معتقدند؛ منتها امتياز شيعه در اين است كه اين شخصيت نجات?بخش بشريت را با نام و نشان و خصوصيات مى?شناسد و معتقد است او همواره براى دريافت دستور الهى، حاضر و آماده است. هر وقت

پروردگار عالم به او دستور بدهد، او آماده شروع آن كار عظيمى است كه بناست بشريت و تاريخ را متحول كند. آنچه ما به عنوان يك درس و تعليم معرفتى و عملى از اين قضيه بايد بگيريم، مهم است. شما برادران و خواهران توجه داريد كه برجسته?ترين شعار مهدويت عبارت است از عدالت. مثلاً در دعاى ندبه وقتى شروع به بيان و شمارش صفات آن بزرگوار مى?كنيم، بعد از نسبت او به پدران بزرگوار و خاندان مطهرش، اولين جمله?اى كه ذكر مى?كنيم، اين است: »أين المعدّ لقطع دابر الظلمه، أين المنتظر لأقامة الأمت والعوج، أين المرتجى لإزالة الجور والعدوان«؛ يعنى دل بشريت مى?تپد تا آن نجات?بخش بيايد و ستم را ريشه?كن كند؛ بناى ظلم را - كه در تاريخ بشر، از زمان?هاى گذشته همواره وجود داشته و امروز هم با شدت وجود دارد - ويران كند و ستمگران را سر جاى خود بنشاند؛ اين اولين درخواست منتظران مهدى موعود از ظهور آن بزرگوار است. يا در زيارت آل?ياسين وقتى خصوصيات آن بزرگوار را ذكر مى?كنيد، يكى از برجسته?ترين آن خصوصيات اين است كه »الذى يملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً«. انتظار، اين است كه او همه عالم - نه يك نقطه - را سرشار از عدالت كند و قسط را در همه جا مستقر كند. در رواياتى هم كه درباره آن بزرگوار هست، همين معنا وجود دارد. بنابراين انتظار منتظران مهدى موعود، در درجه اول، انتظار استقرار عدالت است.

درد بزرگ بشريت، امروز همين مسأله فقدان عدالت است. هميشه دستگاه?هاى ظلم و جور در سطح دنيا به شكل?هاى مختلف بر مردم جفا

كرده?اند؛ بشريت را زير فشار قرار داده?اند و انسان?ها را از حقوق طبيعى خود محروم كرده?اند؛ اما امروز اين معنا از هميشه تاريخ بيشتر است و رفع اين را انسان از ظهور مهدى موعود مى?طلبد و انتظار مى?برد. مسأله، مسأله طلب عدالت است. اولين درس عملى از اين موضوع اين است كه نابود كردن بناى ظلم در سطح جهان، نه فقط ممكن است، بلكه حتمى است. اين مطلب بسيار مهمى است كه نسل?هاى بشرى امروز معتقد نباشند كه در مقابل ظلم جهانى، كارى نمى?شود كرد. ما امروز وقتى با نخبگان سياسى دنيا از ظلم?هاى مراكز قدرت بين?المللى و سيستم جهانى ظلم - كه امروز به سركردگى استكبار در همه دنيا وجود دارد - صحبت مى?كنيم، مى?بينيم آنها مى?گويند بله، چيزى كه شما مى?گوييد درست است؛ واقعاً دارند ظلم مى?كنند؛ اما كارى نمى?شود كرد. يعنى مجموعه بزرگى از نخبگان كه سر رشته كار هم در دنيا در دست آنهاست، اسير يأس و نااميدى?اند و اين يأس و نااميدى را به ملت?هاى خود سرريز مى?كنند و آنها را از اين كه بتوان نقشه ظالمانه و شيطانى امروز دنيا را عوض كرد، مأيوس مى?كنند. بديهى است كه انسان?هاى مأيوس نمى?توانند هيچ حركتى در راه اصلاح انجام بدهند. آن چيزى كه انسان?ها را وادار به كار و حركت مى?كند، نور و نيروى اميد است.

اعتقاد به مهدى موعود، دل?ها را سرشار از نور اميد مى?كند. براى ما كه معتقد به آينده حتمى ظهور مهدى موعود(ع) هستيم، اين يأسى كه گريبانگير بسيارى از نخبگان دنياست، بى?معناست. ما مى?گوييم نخير، مى?شود نقشه سياسى دنيا را عوض كرد؛ مى?شود با ظلم و مراكز

قدرت ظالمانه درگير شد و در آينده نه فقط اين معنا امكان?پذير است، بلكه حتمى است. وقتى ملتى معتقد است نقشه ظالمانه و شيطانى امروز در كل عالم قابل تغيير است، آن ملت شجاعت پيدا مى?كند و احساس مى?كند كه دست تقدير، تسلط ستمگران را براى هميشه به طور مسلم ننوشته است. انسان?ها مى?توانند تلاش كنند و پرچم عدالت را - ولو در يك نقطه محدود - بلند كنند. شما ببينيد ملت?هايى كه امروز در گوشه و كنار عالم زير فشار ظلم و ستم زندگى مى?كنند، اگر اين اميد را در دل خود بپرورانند كه مى?شود با ظلم مبارزه كرد، چه اتفاقى در دنيا مى?افتد و چطور ملت?ها بيدار مى?شوند. يك روزى ملت ايران هم در پنجه اقتدار رژيم طاغوتى دچار همين يأس بود؛ ولى امام بزرگوار ما با تعاليم اسلامى، اين يأس را از دل?ها پاك كرد و به مردم اميد و شجاعت داد. نتيجه اين شد كه اين مردم به پا خاستند، نهضت كردند، تن به سختى دادند، مبارزه كردند، از جان خود دريغ نكردند و توانستند در اين نقطه از عالم، با عوامل ظلم و نظام ظالمانه و شيطانى مبارزه و آن را ريشه?كن و سرنگون كنند. امروز دستگاه?هاى تبليغاتى مراكز استكبارى دنيا و روشنفكران وابسته به آنها، در سطح عالم اينطور تبليغ مى?كنند كه هيچ حركتى در مقابل نظم ظالمانه كنونى ممكن نيست. با فكر انقلاب و آرمان?گرايى مبارزه مى?كنند و مى?خواهند ملت?ها را متقاعد كنند كه به همين وضعيت كنونى ظالمانه دنيا بسازند و در مقابل آن، هيچ عكس?العملى نشان ندهند. فكر اعتقاد به مهدى، نقطه مقابل اين تبليغات غلط

و ظالمانه است. جوانان و روشنفكران و عموم ملت ما با اعتقاد به ظهور مهدى، عليه?الصلاة والسلام، اين اعتقاد راسخ را در دل خود پرورش مى?دهند كه نظم ظالمانه جهانى، قابل زوال است و ابدى نيست؛ مى?شود با آن مبارزه و در مقابل آن ايستادگى كرد.

درس ديگرى كه اعتقاد به مهدويت و جشن?هاى نيمه شعبان بايد به ما تعليم بدهد، اين است: عدالتى كه ما در انتظار آن هستيم - عدالت حضرت مهدى، عليه?السلام، كه مربوط به سطح جهان است - با موعظه و نصيحت به دست نمى?آيد؛ يعنى مهدى موعود ملت?ها نمى?آيد ستمگران عالم را نصيحت كند كه ظلم و زياده?طلبى و سلطه?گرى و استثمار نكنيد. با زبان نصيحت، عدالت در هيچ نقطه عالم مستقر نمى?شود. استقرار عدالت، چه در سطح جهانى - آنطور كه آن وارث انبياء انجام خواهد داد - و چه در همه بخش?هاى دنيا، احتياج به اين دارد كه مردمان عادل و انسان?هاى صالح و عدالت?طلب، قدرت را در دست داشته باشند و با زبان قدرت با زورگويان حرف بزنند. با كسانى كه سرمست قدرت ظالمانه هستند، نمى?شود با زبان نصيحت حرف زد؛ با آنها بايد با زبان اقتدار صحبت كرد. آغاز دعوت پيغمبران الهى با زبان نصيحت است؛ اما بعد از آن كه توانستند طرفداران خود را گرد بياورند و تجهيز كنند، آنگاه با دشمنان توحيد و دشمنان بشريت، با زبان قدرت حرف زدند. شما ببينيد در همين آيه كريمه قرآن كه راجع به قسط صحبت مى?كند و مى?گويد خداى متعال همه پيغمبران را فرستاد، »ليقوم الناس بالقسط« - براى اين كه قسط و عدالت را در جامعه مستقر

كنند - بلافاصله مى?فرمايد: »و أنزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس«؛ يعنى پيغمبران علاوه بر اين كه با زبان دعوت سخن مى?گويند، با بازوان و سرپنجگان قدرتى كه مجهز به سلاح هستند با زورگويان و قدرت?طلبان فاسد معارضه و مبارزه مى?كنند. پيغمبر اكرم وقتى به مدينه آمد و نظام اسلامى را تشكيل داد، آيات قرآن را بر مردم مى?خواند، به گوش دشمنان هم مى?رسانيد؛ اما به اين اكتفا نمى?كرد. كسانى كه طرفدار عدالت هستند، در مقابل زورگويان و زياده?طلبان و متجاوزان به حقوق انسان?ها بايد خود را به قدرت مجهز كنند. لذا شما مى?بينيد از روزى كه نظام اسلامى به وجود آمد - يعنى اسلام مجهز به قدرت يك ملت بزرگ و امكانات يك كشور و دولت بزرگ شد - دشمنان اسلام حركت اسلام را جدى گرفتند و علاقه?مندان و طرفداران اسلام هم در اطراف و اكناف عالم اميدوار شدند. بسيارى از پيغمبران در ميدان مبارزه و جهاد مقدس و قتال قدم مى?گذاشتند؛ »و كايّن من نبىّ قاتل معه ربيّون كثيراً«. كسانى كه خيال مى?كنند اسلام بايد برود و در گوشه?اى بنشيند و مردان اسلام و دين فقط زبان نصيحت را به كار بگيرند، اينها دانسته يا ندانسته همان چيزى را مى?گويند كه مراكز قدرت جهانى آن را مى?خواهند و آرزو مى?كنند. مراكز قدرت استكبارى از اين كه رهبران اسلامى در هر گوشه?اى از دنيا بنشينند و گاهى پيامى بدهند و يك كلمه حرفى بزنند - همچنان كه رهبران مسيحى در هر قضيه?اى پيامى مى?دهند، نصيحتى مى?كنند و جمله?اى مى?گويند - هيچ ترسى ندارند؛ مى?دانند اين خطرى براى آنها نيست. از اين كه

ملت?هاى مسلمان بيدار شوند و تشكيل حكومت بدهند، از اين كه ايمان اسلامى آحاد مردم در قالب يك نظام و يك دولت و يك حكومت تجسم پيدا كند، واهمه دارند و مى?ترسند. نظام اسلامى و ملت مسلمان ايران و دولت جمهورى اسلامى بزرگ?ترين قدم را در اين راه برداشت و به بركت مجاهدت جوان?ها و مردان و زنان مؤمن و فداكار اين ملت، اسلام در دنيا به عنوان يك قدرت ظاهر شد. هر چه اين قدرت بتواند خود را مستقرتر و پايدارتر كند، نظم ظالمانه و شيطانى دنيا بيشتر تهديد مى?شود. بعضى?ها بى?توجه، از جدايى دين و سياست حرف مى?زنند؛ يعنى دين را به گوشه?هاى خلوت برانند و انسان ديندار، فقط به نصيحت اكتفا كند. در اينجا نصيحت نمى?تواند كارى بكند.

آنچه مى?تواند قدرت?ها را مهار و تهديد كند و با ظلم و فساد مقاومت كند و ريشه ظلم و فساد را بركند يا آن را متزلزل كند، قدرت الهى و اسلامى است؛ قدرت سياسى?اى است كه در اختيار احكام اسلامى باشد. امام زمان، ارواحنا فداه، با اقتدار و قدرت و تكيه بر توانايى?اى كه ايمان والاى خود او و ايمان پيروان و دوستانش، او را مجهز به آن قدرت كرده است، مى?رود گريبان ستمگران عالم را مى?گيرد و كاخ?هاى ستم را ويران مى?كند.

درس ديگر اعتقاد به مهدويت و جشن?هاى نيمه شعبان براى من و شما اين است كه هر چند اعتقاد به حضرت مهدى، ارواحنا فداه، يك آرمان والاست و در آن هيچ شكى نيست؛ اما نبايد مسأله را فقط به جنبه آرمانى آن ختم كرد - يعنى به عنوان يك آرزو در دل، يا

حداكثر در زبان، يا به صورت جشن - نه، اين آرمانى است كه بايد به دنبال آن عمل بيايد. انتظارى كه گفته?اند، فقط نشستن و اشك ريختن نيست؛ انتظار به معناى اين است كه ما بايد خود را براى سربازى امام زمان آماده كنيم. سربازى امام زمان، كار آسانى نيست. سربازى منجى بزرگى كه مى?خواهد با تمام مراكز قدرت و فساد بين?المللى مبارزه كند، احتياج به خودسازى و آگاهى و روشن?بينى دارد. عده?اى اين اعتقاد را وسيله?اى براى تخدير خود يا ديگران قرار مى?دهند؛ اين غلط است. ما نبايد فكر كنيم كه چون امام زمان خواهد آمد و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد، امروز وظيفه?اى نداريم؛ نه، به عكس، ما امروز وظيفه داريم در آن جهت حركت كنيم تا براى ظهور آن بزرگوار آماده شويم. شنيده?ايد، در گذشته كسانى كه منتظر بودند، سلاح خود را هميشه همراه داشتند؛ اين يك عمل نمادين است و معنايش اين است كه انسان از لحاظ علمى و فكرى و عملى بايد خود را بسازد و در ميدان?هاى فعاليت و مبارزه، آماده به كار باشد. اعتقاد به امام زمان، به معناى گوشه?گيرى نيست. جريان?هاى انحرافى قبل از انقلاب تبليغ مى?كردند، الان هم در گوشه و كنار تبليغ مى?كنند كه امام زمان مى?آيد و اوضاع را درست مى?كند؛ ما امروز ديگر چه كار كنيم! چه لزومى دارد ما حركتى بكنيم! اين مثل آن است كه در شب تاريك انسان چراغ روشن نكند؛ چون فردا بناست خورشيد عالمتاب بيايد و روز بشود و همه دنيا را روشن كند. خورشيد فردا، ربطى به وضع كنونى من و شما ندارد.

امروز اگر ما مى?بينيم در هر نقطه دنيا ظلم و بى?عدالتى و تبعيض و زورگويى وجود دارد، اينها همان چيزهايى است كه امام زمان براى مبارزه با آنها مى?آيد. اگر ما سرباز امام زمانيم، بايد خود را براى مبارزه با اينها آماده كنيم. بزرگ?ترين وظيفه منتظران امام زمان اين است كه از لحاظ معنوى و اخلاقى و عملى و پيوندهاى دينى و اعتقادى و عاطفى با مؤمنين و همچنين براى پنجه درافكندن با زورگويان، خود را آماده كنند. كسانى كه در دوران دفاع مقدس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدس شركت مى?كردند، منتظران حقيقى بودند. كسى كه وقتى كشور اسلامى مورد تهديد دشمن است، آماده دفاع از ارزش?ها و دفاع از ميهن اسلامى و دفاع از پرچم برافراشته اسلام است، او مى?تواند ادعا كند كه اگر امام زمان هم بيايد، پشت سر آن حضرت در ميدان?هاى خطر قدم خواهد گذاشت. اما آن كسانى كه در مقابل خطر، انحراف و چرب و شيرين دنيا خود را مى?بازند و زانوانشان سست مى?شود، كسانى كه براى مطامع شخصى خود حاضر نيستند هيچ حركتى را كه مطامع آنها را به خطر مى?اندازد، انجام بدهند؛ اينها چطور مى?توانند منتظر امام زمان به

حساب بيايند؟ كسى كه در انتظار آن مصلح بزرگ است، بايد در خود زمينه?هاى صلاح را آماده كند و كارى كند كه بتواند براى تحقق صلاح بايستد

درس مهم ديگرى كه وجود دارد، اين است كه حكومت آينده حضرت مهدى موعود، ارواحنا فداه، يك حكومت مردمى به تمام معناست. مردمى يعنى چه؟ يعنى متكى به ايمان?ها و اراده?ها و بازوان مردم است. امام زمان، تنها دنيا را

پراز عدل و داد نمى?كند؛ امام زمان از آحاد مؤمن مردم و با تكيه به آنهاست كه بناى عدل الهى را در سرتاسر عالم استقرار مى?بخشد و يك حكومت صد درصد مردمى تشكيل مى?دهد؛ اما اين حكومت مردمى با حكومت?هاى مدعى مردمى بودن و دمكراسى در دنياى امروز از زمين تا آسمان تفاوت دارد. آنچه امروز در دنيا اسم دمكراسى و مردم?سالارى روى آن گذاشته?اند، همان ديكتاتورى?هاى قديمى?اى است كه لباس جديد بر تن كرده است؛ يعنى ديكتاتورى گروه?ها. اگر رقابت هم وجود دارد، رقابت بين گروه?هاست و مردم در اين ميان هيچ كاره?اند. يك گروه به قدرت دست پيدا مى?كنند و در سايه قدرت سياسى?اى كه همه زمام امور كشور را در اختيار او مى?گذارد و با سوء استفاده از اين قدرت، ثروت و پول و سرمايه را به نفع خود گردآورى مى?كند و آنها را در راه به دست آوردن دوباره قدرت مصرف مى?كند. دمكراسى?هاى امروز دنيا بر پايه تبليغات دروغ و فريبنده و مسحور كردن چشم?ها و دل?هاست. امروز در دنيا هر جا كه شعار دمكراسى مى?دهند، شما ببينيد براى تبليغات كانديداهاى رياست جمهورى و يا نمايندگان مجلس چه كار مى?كنند. پول خرج مى?كنند. دمكراسى در پنجه اقتدار پول اسير است.

مردم سالارى امام زمان - يعنى مردم سالارى دينى - با اين روش، به كلى متفاوت است. اين كه بنده تأكيد مى?كنم بايد مراقب سوء استفاده?هاى مالى در دستگاه?هاى قدرت وابسته به حكومت بود، به خاطر اين است. زيان بزرگ فساد اقتصادى در دستگاه?هاى دولتى اين است كه پول را در خدمت قدرت و قدرت را در خدمت پول به كار مى?گيرد

و دور باطلى به وجود مى?آيد. از قدرت و داشتن مسؤوليت و مديريت در بخش?هاى مختلف براى جمع?آورى ثروت و پول سوء استفاده بشود؛ بعد همان پول مجدداً در خدمت خريدن آراء رأى?دهندگان قرار گيرد؛ حالا يا خريدن آشكار - كه در خيلى جاها در دنيا معمول است پول بدهند - يا خريدن پنهان با شيوه?هاى گوناگون؛ يعنى با خرج كردن?هاى گوناگون، جلب محبوبيت كنند. وقتى با تبليغات فريبنده پر خرج، آراء مردم را به سمت خود جلب كنند، اين مردم سالارى و دخالت مردم نيست؛ رأى مردم در اينجا بازيچه شده است.

در نظام اسلامى كه مظهر كامل آن، حضرت بقيةاللَّه، اروحنا فداه، است. فريب و حيله?گرى براى جلب آراء مردم، خودش جرم است؛ استفاده از قدرت براى به دست آوردن پول، يكى از بزرگ?ترين جرائم است. آنجا ياران حضرت مهدى موظفند در سطوح پايين زندگى كنند. نظام اسلامى ما پرتو كوچكى از آن حقيقت درخشان است. ما هرگز اين ادعا را نكرديم و نمى?كنيم، اما بايد نشانه?اى از او داشته باشيم.

در نظام اسلامى، مراكز قدرت و كسانى كه دستگاه?هاى مختلف و مديريت?ها و امضاها را در اختيار دارند، بايد به جمع ثروت شخصى براى خود به عنوان يك گناه نگاه كنند. اگر اينطور شد، آنگاه دست?ها و دامن?ها پاك خواهد ماند؛ والاّ اگر مسؤولى كه فلان تجارت خارجى و فلان مناقصه بزرگ در اختيار اوست، فلان پروژه مهم و پر خرج زير امضاى اوست و فلان صندوق پول زير كليد اوست، به خودش اجازه دهد براى منافع شخصى و جمع?آورى ثروت براى خود يا نزديكانش، از اين امكان - كه متعلق به كشور و

مردم است - استفاده كند، همان چيزى اتفاق خواهد افتاد كه در كشورهاى دچار سيستم?هاى ظالمانه در گذشته و امروز در دنيا اتفاق افتاده است؛ يعنى ثروت در يك نقطه متمركز خواهد شد و جمع كثيرى دچار محروميت و فقر خواهند شد؛ اين تبعيض است؛ اين چيزى است كه اسلام براى مبارزه با آن آمده است. ما هم كه مدعى اسلام هستيم، بايد با آن مبارزه كنيم. اين كه اميرالمؤمنين - طبق نقل نهج?البلاغه - مى?فرمايد: »ما رأيت نعمة موفورة إلاّ و فى جانبها حق مضيع«؛ يعنى هرجا شما ديديد ثروت انباشته?اى به وجود آمده، بدانيد در كنارش حقوق ضايع شده فراوانى وجود دارد؛ مظهر اصلى و مصداق عمده آن همين است كه كارگزاران و مسؤولان حكومت با استفاده از نفوذ و قدرت راحت بتوانند از امكانات عمومى استفاده كنند؛ بانك?ها راحت وام بدهند؛ مراكز گوناگون، امكان استفاده از زمين، آب، هوا، تجارت و وارد كردن و صادر كردن را در اختيار آنها بگذارند، ناگهان ببينيد كسانى كه دستشان از مال دنيا تا اندكى پيش خالى بود، حالا ثروت?هاى گزاف پيدا كرده?اند؛ ظاهر كار هم قانونى است. من يك وقت گفتم قانوندان?هاى قانون?شكن، خطرناك?تر از همه?اند؛ كسانى كه قانون را خوب بلدند، پيچ و خم?ها و دالان?هاى تودرتوى قانون را خوب مى?شناسند، اما خودشان قانون?شكن?اند؛ بدون اين كه معلوم بشود كه كارشان قانون?شكنى است. اگر خداى نكرده چنين چيزى براى ملت ما رواج پيدا كند، يك فاجعه است؛ اين چيزى است كه با نظام اسلامى و با انتظار مهدى موعود كاملاً منافات دارد؛ اين حدى است كه من از مسؤولان خواسته?ام. به مسؤولان بارها گفته?ام،

تأكيد هم كرده?ام، باز هم مى?گويم و پاى اين مطلب ايستاده?ام؛ بايد با فساد در دستگاه?هاى دولتى و ديگر دستگاه?هاى حكومتى مبارزه بشود.

متعهد اين مبارزه، خود مسؤولان قواى مختلف هستند. در درجه اول، براى جلوگيرى از فساد در دولت، خود مسؤولان دولتى، خود وزرا و خود مديران ارشد مسؤولند؛ نگذارند در مجموعه?هاى آنها فساد به وجود بيايد. اگر آنها بخواهند مبارزه كنند و اگر اين مبارزه را جدى بگيرند، بهتر از هر كس خواهند توانست مبارزه كنند. البته بايد حواسشان جمع باشد كه دامن?هاى خود را پاكيزه نگهدارند. اين را همه بدانند؛ كسى كه خودش آلوده به فساد باشد، قادر نخواهد بود با فساد مبارزه كند. خود مسؤولان بايد با هشيارى و دقت، با اين پديده مبارزه كنند. اگر خداى ناكرده مديران در مقابله با فساد در دستگاه?هاى خود كوتاه بيايند، ناگزير بايد قوه قضاييه وارد ميدان شود. دستگاه قضايى هم بايد بى?اغماض و بدون ملاحظه، هر جا فساد و يا عملى را بر خلاف قانون و در جهت سوء استفاده ملاحظه كرد، با آن مقابله كند.

برادران و خواهران عزيز! نياز عمده امروز كشور ما عدالت است.

امروز ما به عدالت احتياج داريم. مردم از تبعيض رنج مى?برند. مسؤولان كشور - كه بحمداللَّه مسؤولان ارشد كشور مؤمن و پاكيزه?اند - اگر مى?خواهند آنچه را كه نياز حقيقى مردم است، اعمال كنند، بايد به عدالت بينديشند. اگر فكر و انگيزه عدالت در دل?ها زنده باشد، آنگاه فرصت، كار و توفيق براى باز كردن گره?ها يكى يكى به وجود خواهد آمد؛ بيكارى و مسائل اقتصادى و مشكلات وجود دارد، حل مى?شود و مسأله رشد علم در دستگاه?هاى علمى

و در دانشگاه?ها ممكن خواهد شد.

ملت عزيز ما با ايمان ناب و پاكى كه دارد خواهد توانست در مقابل تهديدهاى جهانى همچنان با استقامت و سرافرازى و با قدرت و شهامت بايستد و متجاوزان سلطه?طلب و سيطره?طلب جهانى را از نزديك شدن به مرزها و حريم اين ملت برحذر بدارد. پروردگارا! ملت ما را سرافراز كن؛ جوانان ما را حفظ كن؛ پروردگارا!قلب مقدس ولى?عصر را از ما راضى بفرما.

آشفتگي در مفهوم مبنا و مصداق

اسماعيل شفيعي سروستاني اشاره :

آنچه تقديم مي شود متن بازنويسي شدة مصاحبه اي است با همين عنوان كه به مناسبت طرح موضوع عدالت در اين شماره موعود آماده شده و فراروي خوانندگان محترم قرار مي گيرد.

اين متن در عين سادگي زباني حاوي نكاتي كليدي در طرح موضوع عدالت و عدالتخواهي است كه اميد مي رود مقبول طبع افتد. ان شاءالله بيشتر مردم وقتي سخن از عدالت به ميان مي آيد ذهنشان متوجه دو موضوع مي شود: اول آنها از عدالت موضوع برابري در نان برابري در امر معيشت و خورد و خوراك را مي بينند و دوم مصداقش را در مباحث مربوط به ضرب و شتم و كتك خوردن و احتمالاً كم و زياد شدن چيزي از خودشان مي دانند. آنها عدالت را در دو وجه «حقوقي و اقتصادي منحصر مي كنند. اين مسأله چند علت دارد:

يكي اينكه اين دو موضوع در ميان مردم عيني تر و شايع تر است يعني از صبح تا شب در خيابان در خانه در محل كار و در روابط اجتماعي اين مسأله برايشان ملموس است و نياز به تأمل و تفكر و ژرف انديشي و نگاه كلي به امور حيات ندارند. مسئله اي كه

مبتلا به همه مردم است همه شكم دارند، همه جسم دارند. به همين خاطر كم و زياد و بد و خوبش را زود لمس مي كنند و چون مناسبات اجتماعي دارند و با هم مراوده دارند، معامله مي كنند، دعوا مي كنند آن را هم زود مي فهمند. به همين دليل است كه تقريباً به نوعي اين چنين جا افتاده كه تا مي گوييم موضوع عدالت يا عدل يا امام عدل يا امثال اينها ذهن ها به سرعت متوجه اين دو وجه مي شود. در محاكم هم وقتي مراجعه بكنيد مي بينيد بيشتر آنچه كه مورد مجادله و مناقشه واقع شده از اين نوع است اما از وجوه ديگر نه سخن به ميان مي آيد، نه خيلي كسي پيگير موضوع مي شود. به همين دليل چه بسا در محاكم هم آنچه كه به عنوان قانون مضبوط است به عنوان قانون جزا و به عنوان شناسايي مجرم و جرم شناسي و امثالهم منحصر به اين دو موضوع مي شود و مصاديق ديگر اين موضوع اصلاً تعريف نشده است

دليل ديگر هم اينكه متأسفانه طي قرون مختلف بزرگان و انديشمندان ما موضوع عدل عدالت و ضرورت رسيدن به عدالت را در اين دو دسته از مصاديق اسير و از تبيين آنها غفلت كرده اند. نتيجه اين تلقي يك ظلم بزرگ به خود موضوع عدالت شده است منحصر كردن عدل و عدالت در چند موضوع و مصداق ساده خود ظلم بزرگي است

مطلب ديگر؛ به دليل آنكه مسلمين طي قرون متمادي كمتر عملاً و رسماً همپا و همراه امام عدل و حاكم عادل درگير با مناسبات اجتماعي اقتصادي و حكومتي شدند اين غفلت

بزرگ بر آنها عارض شده عمومي هم شده تا جايي كه آرام آرام پيگيري جدي موضوع عدالت از دستور كار علما و فقها خارج گرديده است

چه بسا اگر كه حاكمان عادلي بر سرزمين هاي مسلمين حكومت مي كردند يا معصومين ع به حقيقت در مصدر امور بودند به دليل اشرافشان به همه مناسبات فردي و اجتماعي مردم عدل را در شكل عمومي و در ميان همه مناسبات جاري نموده و منحصر در اين دو سه نوع مصداق معين نمي كردند.

اين هم يكي از دلايلي است كه باعث شده ما امروز وقتي از عدل گفتگو مي كنيم فقط دو سه مصداق آن را در خاطر آوريم

بنابراين از نظر من اول بايد اين نگاه از قيد آزاد و بعد تبديل به يك نگاه ساري و جاري در همه مناسبات شود و به شكل فراگير و فرهنگي همه چيز را دربر بگيرد كه در اين صورت نخست لازم است كه خود موضوع عدل فهم شود؛ دوم اينكه درك شود كه حيات و ممات مردم تنها منحصر به معيشت و خورد و خوراك آنها نيست و فلاح و رستگاريشان هم تنها منوط به اين نيست همچنانكه ماندنشان در گستره دين هم تنها در گرو معيشت شان نيست بسياري از مناسبات ديگر هست كه به فلاح و رستگاري يا شقاوت و نگون بختي آنها دامن مي زند و امكان ماندن در يك حيات طيبه يا عكس آن را كه ما امروز شاهدش هستيم فراهم مي كند.

گسترة عدل و عدالت خواهي بسيار وسيع است متأسفانه ما در مناسباتمان هيچ چيز را سر جاي خود قرار

نمي دهيم عدل نقطه وسط ميزان است كه تعادل و همبستگي را در دو طرف يك موضوع بوجود مي آورد و عدالت به معني سر جاي خود قرار دادن هر امر و هر چيزي است

اين موضوع كاملاً با مساوات متفاوت است اشتباهي كه خيلي از مردم مي كنند و خيلي از ما مي كنيم اين است كه وقتي از موضوع عدل گفت وگو مي شود آن را با موضوع مساوات يكي مي دانيم عدل تنها به معني مساوات نيست به دليل همين برداشت از عدالت است كه مثلاً وقتي مي خواهند از عدالت در روابط زن و مرد سخن بگويند، گمان مي كنند اگر هر كاري مردها كردند زنها هم بكنند، اين مصداق عدل است در صورتي كه اين سخن درست نيست عدل تنها به معناي مساوات نيست وقتي بخواهيم چيزي را بين كساني تقسيم بكنيم تساوي ملاك نيست عدل ملاك است و عدل هم برمي گردد به موازين ديگري كه قابل تأمل است كه جاي گفتگوي آن اينجا نيست عدل قرار دادن هر چيزي سر جاي خودش است و عادل كسي است كه بتواند هر چيزي را به حقيقت سر جاي خودش قرار بدهد تا امكان سير و سفر و حركت عمومي به سمت خداوند محقق شود. بنابراين در واقع وقتي شما سخن از عدل به ميان مي آوريد _ چه بخواهيد چه نخواهيد _ بايد ملاك و مبنا اعلام بكنيد. اين يكي از مشكلات ماست كه وقتي سخن از عدل به ميان مي آوريم مبنا برايش ذكر نمي كنيم از همينجاست كه گاهي اوقات در حالي كه قصد تحقق عدالت را داريم به

سمت ظلم مي رويم

آنچه كه در تفكر ديني و تفكر شيعي مطرح است اين است كه هر چيزي سر جاي خودش قرار بگيرد، اما متناسب و مطابق با فرمان و حكم خداوند و رسول خدا(ص ، در غير اين صورت شما هر چيزي را با فرض و گمان خودتان يعني با فرض و گمان غير خدا و غير كلام معصوم ع تقسيم كنيد و با هر دقتي هم كه اين كار را انجام بدهيد چون مطابق و مبتني بر حكم خدا و رسول خدا و ائمه معصومين ع ، نيست به صورت طبيعي شما از مدار عدل خارج مي شويد. چون عدل و محقق ساختن عدل نيازمند مبناست

اين موضوع مبنا و مرجع مي خواهد. وقتي مبنا و مرجع مورد غفلت قرار بگيرد، چيزي به نام عدل تحقق پيدا نمي كند. اين مبنا و مرجع در تفكر خاص شيعي و ديني چيزي جز كلام خدا و كلام ائمه معصومين و نبي اكرم ص و عقل نيست (البته اين عقل هم متكي به وحي يا عقل هدايت است . دليلش اينكه خدا عادل است اسم عدل اسم خداست كلامش كلام عدل است و نبي برگزيده او مأمور به عدل است و مأمور به اينست كه قسط را جاري بكند؛

لقد أرسلنا رسلنا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم النّاس بالقسط *

همانا ما پيامبران خود را با ادله و معجزات براي مردم فرستاديم و برايشان كتاب و ميزان عدل نازل كرديم تا مردم به راستي و عدالت روي آورند...

يعني در واقع مي شود گفت كه از سوي خداي عادل براي تحقق

عدالت كتاب و بينات در ميان مردم جاري شده نبي و كتابش و آنچه كه در اختيار اوست و حتي حديد كه مي فرمايد: و أنزلنا الحديد فيه بأس شديد.

يعني ابزار اجراي عدالت را هم فرستاده كتاب هم كه مبناي آن است و به آن مراجعه مي شود، نبي (حجت خدا) هم كسي است كه اجازه دارد مجري باشد و صلاحيت دارد اعمال كند و همه بودن و نبودن در اينجا معني پيدا مي كند. بودن و نبودن آدمي مقصد و مأواي آدمي و آنچه كه براي او طراحي شده بايد در نقطه عدل قرار بگيرد، تا بتواند حركت كند.

به عبارتي «عدالت مناسب ترين زمينه رشد و كمال انسان ها و بهترين راهي است كه آنها را به مقصد مي رساند و اصلاً بدون آن امكان حركت نيست آدمي اجازه رشد پيدا نمي كند، اجازه سير اكمالي پيدا نمي كند. اين حركت موجب مي شود كه آدمي در مسير كمال قرار بگيرد و در غير اين صورت آنقدر موانع سر راه او واقع مي شود كه نمي تواند حركت بكند اين مطلب بسيار جدي و مهم است حركت فردي و جمعي بدون تكيه به ميزان و عدل به صورت طبيعي و در سير تدريجي انواع موانع را مي آفريند. از آنجا كه ما ملاكمان آيات و احاديث است عرض مي كنم اين موضوع مبنا و مرجع مي خواهد و مبنا و مرجع جز كتاب خدا و جز كلام نبي خدا نيست لذا، اول بايد به موضوع عدل فراگيري و گستردگي آن و سپس به مبنا و مرجعي كه مي خواهيم براساس آن عمل كنيم بينديشيم و متوجه

باشيم كه مقصد تعريف شده رسيدن به آن جامعه عادله است اين مبنا و مرجع هيچوقت نگفته كه مقصد خوردن است مقصد خوراك است مقصد دنياست مقصد رفاه است مقصد سكناي همراه با رفاه و گستره زمين و در عالم مادي است چنان كه وقتي از عدالت سخن گفته مي شود، موضوع عدالت تنها در اين مصداق هاي ساده معني پيدا نمي كند. بلكه مي گويد هر چيزي سر جاي خودش قرار بگيرد. وقتي مي گوييد هر چيزي سر جاي خودش قرار بگيرد؛ اگر برگرديم به آدمي مي بينيم آدمي يك وقتي درگير با امر معاش است پس بايد مايحتاج او و خورد و خوراك او به همراه عدل و ميزان عدل در ميانشان جاري شود تا شكم هايشان گرسنه نماند و تعدي و تجاوز به هم نكنند و عدل تبديل به قانوني بشود تا حدود مناسب روابط اجتماعي انسان ها و روابط اقتصادي آنها تعريف پيدا كند.

اما، آدمي تنها گرفتار اين موضوع نيست اين انسان ها در ميانه شهر (زندگي اجتماعي هم بايد روابط شان مبتني بر عدل باشد هم رابطه شهر با آنها مبتني بر عدل باشد و اگر شما اين شهر را مبتني بر عدل و قانون عادلانه نساخته باشيد اين ارتباط ارتباط درستي نيست يعني هر چند هم كه اين انسان عادل باشد و بخواهد متناسب با قانون عدل خود را حراست بكند حلقه واسطي ندارد كه خود را با اين شهر سازگار كند. چون آن شهر روي يك ساختار ديگري بنا شده و پيش مي رود و الزاماً روابط عادلانه را درهم مي ريزد. پس روابط انسان بايد

مبتني بر عدل تنظيم شود.

حالا نكته اينجاست كه خود اين شهر هم بايد به وسيله انسان عادل ساخته بشود، خود اين شهر بايد براساس قوانين مقبول امام عدل و عادلانه طراحي و ساخته شده باشد. در غير اينصورت اصلاً شهر با اين انسان سازگاري پيدا نمي كند! خودش در اعوجاج است در تزلزل است شما وقتي انسان را وارد اين شهر مي كنيد، شهر بايد به گونه اي باشد كه تحقق عدل را در ميان مناسبات ممكن بكند. شما وقتي مي آييد در يك شهري مجموعه اي از آسمان خراش ها را مي سازيد كه در آن چشم ها مشرف بر جان و مال و نواميس مردم است چگونه ممكن است عدل رعايت شود؟

وقتي شهر به گونه اي ساخته شده كه هواي اين مردم آب اين مردم و مايحتاج جمع كثيري از مردم را كه در گستره اين خاك زندگي مي كنند، مي بلعد! به صورت طبيعي شما را در بستر ظلم مي اندازد و به دليل اينكه مي خواهيد اين شهر را نگه داريد تا بر سر شما آوار نشود فساد را بر سر شما آوار مي كند، انواع و اقسام وسايل مدرن را در آن به كار مي گيريد كه اين وسايل مدرن هم سرمايه كلاني از عموم مردم را مي خورد. اين امر باز شما را به ظلم نزديك تر مي كند. و حتي امكان اينكه اينها بتوانند در مسير عدل قرار بگيرند غير ممكن است

وقتي هم كه براي تنظيم روابطشان از اين ادوات و ابزار استفاده مي شود ادبي بين مردم جاري مي شود كه اين ادب از جنس عدل نيست اين ادب خود ظالمانه است

مثلاً نوعي اشرافي گري را رواج

مي دهد، اشرافي گري اي كه وقتي جاري مي شود بيماري اخلاقي و بيماري فرهنگي را در ميان مردم جاري مي سازد. وقتي دربارة ظهور و حضور

امام زمان ص مي گويند كه ايشان ناودان هايي را كه در كوچه ها سرازيرند برمي گرداند. در واقع مي گويد كه وقتي شما در داخل اين نظام شهري زندگي مي كنيد نمي توانيد بياييد ناودانتان را در كوچه نصب بكنيد و آبي را كه روي پشت بام خانه شماست بر سر مردم بريزد. حالا ببينيد كه اين شهر و شهرسازي چه بلايي دارد سر مردم مي آورد. انواع و اقسام ظلم ها را حاكم مي كند. لذا مي خواهم بگويم در اين نظام شهري و شهرسازي مي بايست مجموعه دستورالعمل هايي كه اگر مراعات بشود شهري مبتني بر عدل ساخته مي شود و اگر مراعات نشود شهري مبتني بر ظلم ساخته مي شود كشف شود و شهري كه امروز ما در آن زندگي مي كنيم ظالمانه ساخته شده است و زمينة ايجاد ظلم فراوان است يعني هم زمينه ساز ظلم است و هم ظالمانه است و اگر جاي كوچكي هم شما بخواهيد مبتني بر عدل بسازيد اين نوع شهر ويرانش مي كند.

اين در شهرسازي در خانه هم همين است شما اگر بخواهيد خانه بسازيد خوب قانون عدلتان چه مي گويد؟

عدل ارتباط نزديك با معروف و منكر دارد. اصلاً ظلم خودش يك منكر بزرگ است و اقامه عدل يعني يك اقامه معروف بزرگ اين دو در پيوند با همديگر هستند. اگر معروف را جاري كنيد يعني در مسير عدل طي طريق مي كنيد و اگر منكر را جاري كنيد در مسير ظلم

معروف و منكر چيست شما در خانه اي زندگي مي كنيد كه در اين

خانه براي دور ماندن از چشم نامحرمان بايد سرتاسر سال در تاريكي بسر بريد.

خوب اين منكر است يا معروف است مردم در خانه و حياط خانه خود هم امنيت ندارند، زيرا چشماني مشرف بر اعمالشان و گوش هايي در حال شنيدن صدايشان است يعني يك منكر بزرگ دارد اتفاق مي افتد، امنيت نداريد، يعني حريم نداريد، حريم معروف است و حريم شكني منكر است اين خانه سازي هاي متداول حريم ها را مي شكند و به خاطر اينكه حريمي براي شما باقي نمي گذارد مصداق منكر است و از مصاديق عدل هم نيست شما هوا براي تنفس كردن نداريد منكر است يا معروف است صداي شما را غير مي شنود و از اسرارتان مطلع مي شود، نگاه ها بر محارمتان مشرف مي شوند. اين منكر است يا معروف است معلوم است كه منكر است وقتي شما در ميان اين آپارتمان ها زندگي مي كنيد از بخش زيادي از حيات بي بهره ايد، معروف است يا منكر؟! عدل است يا ظلم !

شما وقتي كه آزاد نيستيد و فراغت بال نداريد و صدا و صوت خلوتتان را مي شكند و امكان اينكه بخواهيد در اين خلوت نسبت و ارتباط با آسمان داشته باشيد و ذكر خدا كنيد نداريد، معروف است يا منكر است

ضمن آنكه اين نوع شهرسازي مردم را وادار به نوعي عدول از حق مي كند، مردم مسرف مي شوند و به اسراف و به تبذير روي مي آورند. يعني آن نظام شهري و آن خانه ها و آن شهرسازي آنها را وادار مي كند به سمت اسراف و به سمت تبذير برويد، اين هم از مصاديق منكر است و لذا كشف مصاديق معروف و منكر در نظام

شهرسازي و امحاي منكر و ابقاي معروف ضروري است

نبي اكرم ص مي فرمايند يكي از مشخصات آخرالزمان اين است كه بازارها به هم نزديك مي شوند. اين جمله يعني اينكه در آخرالزمان ظلم فراگير مي شود.

شما وقتي داخل اين شهر زندگي مي كنيد و رفت و آمد مي كنيد سرتاسر شهر شما بازار است كوچه ها پس كوچه ها، بالاي سر شما، زير پاي شما، خيابان شما، همه جا بازار است اصلاً بازار مركز اصلي شهر است مي بينيد كه طرح ترافيك در مركز اصلي شهر است يعني شهر بازار مدار است شهر بازار محور است و وقتي هم كه سرتاسر يك شهر تبديل به بازار شود، اخلاق سوداگرانه بر روابط مردم حاكم مي شود، روابط مردم بر سودا و داد و ستد و سودجويي تنظيم مي شود، باب رفق بسته مي شود، باب سخا بسته مي شود، باب مدارا بسته مي شود. شهر به صورت طبيعي مردم را از مدار عدل خارج مي كند و اينها را در منكر غرقه مي سازد.

در مناسبات ديگر هم همين روال جاري است مثلاً تعليم و تربيت تعليم و تربيت شقوق گوناگوني دارد يكي از شقوق ساده آن عبارت است از اين كه آنچه ما به بچه ها مي دهيم

1 _ بايد منجر به تحقق موضوع عدل در ميان مناسباتشان شود؛

2 _ بايد منجر به تقويت روحيه عدالت خواهي در آنها شود؛

3 _ بايد جهت حركت عمومي بچه ها را به شكل كلان و نگاه عمومي متوجه عدل و جامعه عادله كند.

اما شما نظام آموزش و پرورش را نگاه كنيد. از ساده ترين روابطي كه در نظام آموزش و پرورش

ما هست تا عالي ترين و بزرگ ترينش مي توانيد معروف و منكرهايش را كشف كنيد يعني مي توانيد بفهميد كجا عدل هست كجا نيست

اگر شما بخواهيد عدل را در آموزش و پرورش جاري بكنيد اول بايد تمام تعاريف را بازنگري بكنيد، چون هر چه تعريف داريد از انسان از حيوان از جهان از اشياء، از هر چيزي .. يك جايش نقص دارد. اين تعاريف بايد مبتني بر كلام حق باشد، بايد در آنها تجديدنظر شود. در صورتي كه ما مي آييم انسان را تك ساحتي مادي مبتني بر دريافت هاي صرفاً سكولاريستي كه حاصل تفكر فرهنگ غربي است در كتاب هايمان تعريف مي كنيم وجه دروني و نفسانيش را هم از روانشناسي اخذ مي كنيم كه هيچ كدام مبتني بر عدل نيست و تنظيم روابطش را هم به علماي جامعه شناس مي سپاريم وقتي هم اينها در مباحث اقتصادي درگير مي شوند با قانون مندي هاي اقتصاددانان غير مسلمان غربي روابط اقتصاديشان را تنظيم مي كنيم و بعد انتظار داريم كه در اين جامعه مؤمن پرورش پيدا كند. چنين چيزي محال است چون اين نگاهش به عالم ظالمانه است تعاريفي كه از عالم و آدم گرفته ظالمانه است اخلاقي كه بر حياتش جاري شده ظالمانه است

به عبارتي چون نگاه نگاه مادي و غربي و مبتني بر تفكر سكولاريستي است اين نگاه را با هر روشي در جامعه جاري كنيم منجر به عدالت مطلوب و رفع ظلم نخواهد شد.

چون اصلاً اين نگاه مبتني بر چيزي است كه منجر به تحقق عدالت نخواهد شد. طبيعي است كه چيزي كه

به عدل نينجامد به ايمان نخواهد انجاميد. اصلاً ايمان و عدل همسنگ هم هستند. شما وقتي مي گوييد اصول اعتقادي در اصول اعتقادي چه چيز را وارد مي كنيد؟ عدل را به عنوان اصل اعتقادي وارد مي كنيد؟ يعني در واقع ايمان و عدل در هم تنيده اند. چيزي كه منجر به عدالت نشود اصلاً منجر به ايمان هم نمي شود. چيزي هم در مقوله ايمان وارد نمي شود الا آنكه از جنس عدل باشد. اين دو اصلاً از هم جدا نيستند. در صورتي كه در همين آموزش و پرورش در سطوح مختلف آن وقتي شما پنج شش نوع مدرسه داريد به صورت طبيعي جامعه را بيمار مي كنيد؛ نسل نوآموز را بيمار مي كنيد؛ تحقير مي كنيد؛ و طبقاتي آيا اجازه داريد اين نظام طبقاتي را در بين مردم جاري بكنيد؟! وقتي كه اين دانش آموز شما در ميان شهر، خودش را با دوست خودش با همكلاسي خودش يا با همسن

پي نوشت :

* سوره حديد، آيه 25.

عكس خانوادگي در جهاني پر از نابرابري

اشاره:

تمدن غرب در آغازين سال هاي قرن بيست و يكم با بحران هاي جدي و فزاينده اي روبروست . آرمان هاي مدرنيته به شعارهاي ميان تهي تبديل شده و مدينه فاضله انسان غربي عملا به مسلخي براي عدالت و انسانيت درآمده است . سه آرمان و آرزوي بزرگ انسان; يعني حقيقت، عدالت و معنويت، اكنون در تمدن مادي غرب به زوال و انزوا گراييده است و بي شك مي توان بحران عصر ما را به بحران حقيقت، بحران عدالت و بحران معنويت تعبير كرد . در مقاله حاضر كه همزمان با برگزاري اجلاس هزاره در نيويورك، در مجله «الشرق الاوسط به چاپ رسيده نويسنده نيم نگاهي به بحران

عدالت و افزايش فقر و نابرابري در جهان داشته است . اگر چه از زمان انتشار مقاله مدتي گذشته است اما ظرافتي كه در نگاه نويسنده وجود داشته ما را بر آن داشت كه در ويژه نامه عدالت اقدام به عرضه آن كنيم . رهبران كشورهاي جهان كه به ابتكار سازمان ملل متحد براي شركت در اجلاس هزاره در نيويورك گرد هم آمدند، در اولين روز كاري خود در اين اجلاس، در كنار يكديگر به صف ايستادند تا به گفته كوفي عنان دبير كل سازمان ملل متحد يك «عكس خانوادگي بگيرند . اين عكس مثل هر عكس خانوادگي ديگري، به ناچار قرباني پيش گويي ها و پيش بيني ها خواهد شد به راستي چرا اين رهبران در كناريكديگر ايستادند؟ فلان رهبر كه لبخند مليحي بر لب دارد به چه مي انديشد و چرا چشمان فلان رهبر را غبار غم پر كرده است؟ چند سال بعد، اشتياق به گذشته موجب مي شود اين پيشگويي ها ابعاد جديدي به خود بگيرند، آيا زماني كه اين عكس گرفته شد دنيا مكاني بهتر و امن تر نبود؟ الان بيل كلينتون كجاست؟ او را به خاطر داري؟ البته، او رئيس جمهوري بود كه به دليل رابطه با آن زن، مشكلات بسياري را متحمل شد . . . راستي اسم آن زن چه بود؟ آيا اين عكس ولاديمير پوتين است؟ آن موقع چقدر جوان بود، بيچاره پوتين! ولي اين «عكس خانوادگي ، بيش از آنچه كه به نظر مي رسد واقعيت را در پشت خود پنهان كرده است . شايد بشريت خانواده واحدي با شاخه ها و شعبه هاي گوناگوني باشد . به نظر مي رسد اين خانواده بزرگ دربردارنده برادران فقير و پسر عموهاي مسكيني است كه

در خانواده هاي عادي به چشم نمي آيند . بررسي سياستي كه از طريق آن بتوان ميزان فقر در جهان را به ضعف ميزان كنوني كاهش داد، از جمله مسايل مهمي بود كه در «اجلاس هزاره به آن پرداخته شد . اين هدفي بود كه بيش از پنج سال پيش نيز در اجلاس ديگري كه در شهر كپنهاك برگزار شد مورد بررسي قرار گرفته بود . شركت كنندگان در اجلاس سران هزاره در اقدامي كه به معناي اعتراف به شكست در دست يابي به هدف اجلاس قبلي بود، سال 2015 را به عنوان موعد جديد دستيابي به اين هدف تعيين كردند . ولي اين اقدام به چه معناست؟ به اين معناست كه خانواده اي كه در نيويورك عكس يادگاري گرفت، برخي از واقعيت هاي تلخ را پذيرفته است . يك واقعيت اين است كه بيش از يك چهارم جمعيت جهان با درآمدي كمتر از يك دلار در روز و نيمي از جمعيت جهان با كمتر از دو دلار در روز و نزديك به 70% از ساكنان كره زمين نيز با كمتر از سه دلار در روز زندگي مي كنند . اما در روي ديگر اين سكه، گروهي از «برادران و عمو زاده هاي بسيار ثروتمند را مي بينيم كه فقط 10% از جمعيت كره زمين را شامل مي شوند ولي حدود 80% از كل درآمد جهان را در اختيار دارند . به عنوان مثال يك شهروند عادي سويسي سالانه 40 هزار دلار درآمد دارد كه معادل 100 برابر درآمد «پسر عموي سوداني او است . به اين ترتيب، جهان تا كنون هيچ گاه از نظر فقر و غنا به نابرابري زمان كنوني نبوده

است . بدتر اين كه شكاف بين ثروتمندان و فقرا طي 15 سال آينده روز به روز عميق تر خواهد شد . ابراز اميدواري هايي كه در نيويورك پيش از گرفتن «عكس خانوادگي صورت گرفت، هيچ چيز را تغيير نداد . هر محقق علوم سياسي مي فهمد هرنظامي كه بر پايه چنين نابرابري تشكيل شود، بي ثباتي يكي از اجزاي جدايي ناپذير آن است . او درك مي كند كه بي ثباتي عامل بروز بحران هايي است كه به شكل هاي مختلف بروز مي كنند كه از اين ميان مي توان به درگيري خشونت آميز داخلي بين جناح ها و گروه هاي رقيب براي دست يابي به قدرت و كنترل منابع كمياب اشاره كرد . خصومت ها و كينه هاي قومي و مذهبي و حتي قبيله اي در اين نوع خشونت ها نقش دارند، ولي همواره به عنوان يك كاتاليزور يا تشديد كننده عمل مي كنند . علت واقعي بروز چنين خشونت هايي اين است كه نظام موجود نمي تواند حداقل نيازهاي تمامي جوامع بشري را براي حفظ موجوديت اقتصادي و فرهنگي آنها تامين نمايد . اين سخن را به معناي نگاهي مادي به علوم سياسي تلقي نكنيد، بلكه قصد من اين است كه نشان دهم تا زماني كه بعضي جوامع مجبورند نان خود را از دهان بعضي جوامع ديگر بربايند، همواره امكان توسل به خشونت در جهان وجود خواهد داشت . بيل كلينتون، رئيس جمهور آمريكا، در خلال سخنراني خود در اجلاس سران هزاره در نيويورك، به طور تلويحي اعلام كرد بيش از پنج ميليون انسان طي ده سال گذشته بر اثر اين قبيل درگيري هاي داخلي جان خود را از دست داده اند . افزايش ميزان مهاجرت از كشورهاي جنوب به شمال يا از كشورهاي فقير به سوي كشورهاي

ثروتمند، يكي ديگر از شكل هاي بروز بحراني است كه در آن زندگي مي كنيم . در داخل ايالات متحده، اروپايي تبارها كه زماني اكثريت جمعيت اين كشور را تشكيل مي دادند اكنون به اقليت تبديل شده اند . اخيرا يك مطالعه بر روي ساكنان انگلستان نشان داد كه سياه پوستان و رنگين پوستان طي چهار دهه آينده اكثريت جمعيت انگليس را تشكيل خواهند داد . پانزده كشور عضو اتحاديه اروپا طي پنجاه سال گذشته 30 ميليون مهاجر به خود جذب كرده اند و پيش بيني مي شود كه تقريبا همين تعداد مهاجر طي دو دهه آينده در اين كشورها استقرار يابند . مهاجرت، فقط كشورهاي ثروتمند شمال را تحت تاثير قرار نمي دهد . حتي بنگلادش كه يكي از فقيرترين كشورهاي جهان است مهاجراني از كشور برمه را به خود جذب مي كند و يمن كه يك كشور با درآمد سطح پايين در جهان به شمار مي رود مقصد مهاجران فراري از سومالي و سودان است . بحران و مهاجرت در داخل تعداد زيادي از كشورهاي جنوب مانند يك انفجار جمعيتي در جريان است . ميانگين زاد و ولد در كشورهاي در حال توسعه به هيچ وجه قابل مقايسه با ميانگين بسيار پايين زاد و ولد در كشورهاي ثروتمند نيست . بدون مهاجرت تقريبا هيچكدام از اين كشورهاي بزرگ صنعتي قادر نخواهند بود جمعيت كنوني خود را حفظ كنند . در صورتي كه نتايج مطالعات موردي كنوني درست از آب درآيد، طي قرن جاري اقوام ساكن حداقل سه كشور اروپايي شامل آلمان، ايتاليا و اسپانيا به طور كامل محو خواهند شد . پي نوشت: 1) عنوان اصلي اين مقاله صورة عائلية لعالم تطفي عليه المساواة است كه در مجله

الشرق الاوسط در تاريخ 10 سپتامبر 2000 ميلادي برابر با 20 شهريور 1379 منتشر و در صفحه 28 شماره 41 مجله ترجمان سياسي، ترجمه آن آورده شده است .

گفتمان عدالت؛ پيش شرط ظهور

اشاره : غيبت و ظهور، ازپديده?هاى پررمز و راز، و در عين حال پر جاذبه تاريخ است. در چرايى غيبت صحبت?هاى فراوانى شده است و در باره زمان ظهور و شرايط آن سخن?هاى گوناگونى گفته شده است. در اين نوشتار برآنيم تا يكى از پيش?شرطهاى ظهور را كه كم?تر و يا اصلا به آن توجهى نشده است، مورد بررسى قرار دهيم. اين پيش شرط عبارت است از اين كه عدالت، گفتمان بشر قرار گيرد. چيزى كه هم اكنون شاهد آن نيستيم. 1 - امامت؛ نياز بشريت

»امامت« در تفكر شيعى، يعنى زمامدارى و اداره امور بشر در راستاى هدايت الهى. انسان به معنى عام كلمه هيچ?گاه از وجود راهبر و راهنما بى?نياز نبوده و نيست.1 و به همين جهت زمين هيچ?گاه از حجت خداوند خالى نبوده، نيست و نخواهد بود. اولين انسان روى زمين، حجت خداوند بوده است و آخرين انسان نيز حجت خداوند خواهد بود. از زمان حضرت آدم(ع) تا كنون، همواره زمين از حجت خداوند بهره?مند بوده است.2 هر جا انسان يافت شود، امام و حجت خداوند وجود خواهد داشت، حتى اگر تعداد انسان?ها به حدّ تشكيل يك جامعه نرسد.3 بنابر اين، پيش از انسان و همراه انسان?ها و پس از آنها، حجت خداوند وجود خواهد داشت.4 2 - نادر بودن دولت امامت

تاريخ بشر از آغاز تاكنون، به ندرت شاهد تشكيل »دولت امامت« بوده است. هرچند خداوند براى اداره امور بشر، طرح امامت را ارائه

كرده است، اما در عمل كمتر اين امر تحقق پيدا كرده است. شايد دولت امامت در طول تاريخ انگشت شمار باشد. اين خود جاى سؤال دارد كه اگر امامت نياز بشريت است، چرا دولت امامت، به ندرت تشكيل شده است؟ 3 - آفرينش و قوانين تكوينى وتشريعى

جواب پرسش فوق را از اينجا آغاز مى?كنيم كه در نظام آفرينش انسان، دو گونه قانون وجود دارد: قوانين تكوين و قوانين تشريع. خداوند متعال وظايف و تكاليفى را براى بشر در نظر گرفته است كه »شريعت« ناميده مى?شود. هرچند قوانين شريعت، مسؤليت?آور است و انسان بايد در برابر آن پاسخگو باشد. اما نظام آفرينش را خداوند به گونه?اى تنظيم، طراحى و برنامه?ريزى عامل اصلى ستم، چيزى است كه هم در حاكميت سلطان (نظام?هاى سلطنتى) وجود دارد و هم در حاكميت مردم (نظام?هاى دموكراتيك). از ديدگاه دين منشأ ظلم و ستم، هواى نفس است. هوس آدمى، كارخانه توليد ظلم است. نكرده كه بشر ناخواسته و به اجبار هر چه را در شريعت آمده است، عمل كند. بلكه به بشر اختيار و حق انتخاب داده است.5 انسان »مى?تواند« انتخاب كند و شريعت را برنگزيند. اين امكان در نظام آفرينش انسان قرار داده شده كه اگر بشر خواست راهى غير از راه خدا را برگزيند، خواست او در عمل انجام شود. پس هرچند شرعاً موظف به انجام قوانين شريعت است، اما تكويناً مجبور به پذيرش شريعت نيست، بلكه بايد خود انتخاب كند و برگزيند. 4 - امامت، تابع قوانين تشريع و تكوين

امامت نيز تابع همين دو دسته از قوانين تشريع و تكوين است. امامت از قوانين شريعت است و لذا بشر

به پيروى آن موظف است و درباره آن بايد پاسخگو باشد. اما به حكم تكوين، حاكميت يافتن امامت و تشكيل دولت امامت، اجبارى و به صورت تكوينى صورت نمى?پذيرد، بلكه بر اساس آن چه در شماره 3 گفتيم، انسان بايد آن را انتخاب كند و در راه استقرار دولت امامت تلاش نمايد. 5 - استضعاف امامت

اگر بشر به وظيفه خود درقبال امامت عمل نكند، پديده »استضعاف امامت« پيش مى?آيد. استضعاف امامت يعنى تضعيف امامت و بى?ياور گذاشتن آن. آن?گاه كه جامعه?اى جريان امامت را تنها گذارد و منطق آن را نپذيرد و آن را در اقليت قرار دهد و به انزوا سوق دهد، گفته مى?شود كه امامت را تضعيف كرده?اند. استضعاف امامت، كاهش نقش آن در جامعه، و به طور مشخص كنار گذاشتن آن از جريان حاكميت است. 6 - ره?آورد استضعاف

ره?آورد استضعاف امامت، دو چيز بوده است: اوّل »خانه?نشينى امامت« و دوم »غيبت امامت«. بر همين اساس مى?توان اين مقطع از تاريخ امامت را به دو دوره خانه?نشينى و غيبت تقسيم كرد. دوره خانه?نشينى، تا پيش از آخرين امام است و دوره غيبت، مربوط به امام آخرين. در مكتب اسلام تعداد امام، معين و محدود است. از اين رو در آخرين امام، پديده خانه?نشينى (كه نهايت آن شهادت است) رخ نمى?دهد. براى وضعيت آخرين امام، تدبير خداوند متعال غيبت و سپس ظهور است. 7 - انواع حاكميت

با استضعاف امامت، فصلى در تاريخ بشر گشوده مى?شود كه بايد آن را »گسست امّت از امامت« ناميد. در اين فصل جديد، بشر از طرح شريعت الهى براى اداره جامعه، فاصله گرفت و به »طرح?هاى بشرى« روى آورد

و بدين سان نوع ديگرى از حاكميت، شكل گرفت. در اين نوع از حاكميت، بشر به جاى خدا نشست و همه امور را بر اساس خواست خود تنظيم كرد. از اين روى قرآن كريم از دو نوع حاكميت نام مى?برد: »حاكميت نور« و »حاكميت نار«. امام صادق(ع) در تبيين ديدگاه قرآن كريم درباره نوع اوّل حاكميت، به اين آيه شريفه استناد مى?كنند كه خداوند مى?فرمايد:

َجَعَلْنَهفمْ أَئفمَّةً يَهْدفونَ بفأَمْرفنَا.

... و همه را پيشوايانى ساختيم كه به امر ما هدايت مى?كنند.6

سپس حضرت در تبيين نقطه محورى اين نوع از حاكميت، دست بر روى كلمه بأمرنا مى?گذارند و در تفسير آن مى?فرمايند:

يعنى نه به خواست مردم؛ در اين حاكميت، خواست خداوند را بر خواست بشر و حكم خداوند را بر حكم بشر مقدم مى?دارند.

همچنين درباره نوع دوم حاكميت از ديدگاه قرآن كريم، به اين آيه شريفه استناد مى?كنند كه خداوند مى?فرمايند:

وَجَعَلْنَهفمْ أَئفمَّةً يَدْعفونَ إفلَى النَّارف وَ يوم القفيمَةف لايفنصَرفونَ7.

و آنان را از آن?گونه پيشوايانى ساختيم كه مردم را به آتش دعوت مى?كنند و در روز قيامت كسى ياريشان نكند.

و سپس در تبيين محور حركت اين نوع حاكميت به دو مطلب مهم اشاره مى?فرمايند: يكى اين كه خواست مردم را بر خواست خداوند و حكم مردم را بر حكم خداوند مقدم مى?سازند؛ و ديگرى اين كه ماهيت اين كار، مبنا قرار گرفتن »هوس« به جاى قرآن كريم است8.

در منطق قرآن و حديث، حاكميت نوع دوم، »طاغوت« خوانده مى?شود. 8 - انواع طاغوت?ها

بنابر آن چه گذشت مى?توان گفت كه دوره گسست، دوره ايده?هاى بشرى و نظام?هاى مبتنى بر ايده?هاى بشرى اگر بشر به وظيفه خود درقبال امامت عمل نكند، پديده

»استضعاف امامت« پيش مى?آيد. استضعاف امامت يعنى تضعيف امامت و بى?ياور گذاشتن آن. است. در يك نگاه كلى، حداقل در اين دوره، بشر دو ايده و نظام را تجربه كرده است: يكى نظام?هاى سلطنتى و ديگرى نظام?هاى دموكراتيك يا مردم سالار. اين دو نظام، هر دو بر مبناى خواست بشر مى?چرخند.

نظام?هاى سلطنتى بر مبناى خواست سلطان اداره مى?شوند و مردم مجبور به پذيرش قوانين او هستند. در اين نظام?ها، بدترين ستم?ها و ظلم?ها در حق بشر روا داشته شد.

نارضايتى از نظام?هاى سلطنتى حركتى را به?وجود آورد كه با »مشروطه سازى« آغاز و به »دموكراسى« ختم شد. دموكراسى نيز بر مبناى خواست بشر مى?چرخد؛ البته نه خواست حاكم، بلكه خواست توده مردم. در نظام?هاى سلطنتى خواست حاكم مبناى نظم عمومى و اداره جامعه بود و در نظام?هاى دموكراتيك، خواست توده مردم. در نظريه دموكراسى، »تعيين حاكم« به خواست مردم است، »وضع قانون و نوع آن« نيز به نظر مردم بسته است و حتى در »قضاوت« يكى از پايه?هاى اصلى اين است كه تشخيص مجرم بودن يا نبودن با افكار عمومى است كه از طريق هيئت منصفه اعمال مى?شود. 9 - دموكراسى؛ فراگيرترين حاكميت امروز

اين سخن درستى است كه امروز دموكراسى و مفاهيمى همچون آزادى، مورد پذيرش عموم بشر است. همان?گونه كه گفتيم نظام?هاى سلطنتىف استبدادى و موروثى، بشر را به وادى دموكراسى و آزادى كشاندند. شايد بتوان گفت كه بشر آزادى و دموكراسى را به عنوان روش و شيوه?اى براى احقاق حقوق خود و به ارمغان آوردن عدالت برگزيده است. تصور بشر بر اين است كه اگر آزاد باشد و حق انتخاب داشته باشد و

قوانين را طبق ميل خود تنظيم كند، ظلمى بر او نخواهد رفت و حقوقش پايمال نخواهد شد. اين ايده، يك علت?شناسى دارد و يك

ره?آورد استضعاف امامت، دو چيز بوده است: اوّل »خانه?نشينى امامت« و دوم »غيبت امامت«. بر همين اساس مى?توان اين مقطع از تاريخ امامت را به دو دوره خانه?نشينى و غيبت تقسيم كرد. روش?شناسى. در مرحله علت?شناسى، سلطنت و حاكميت مطلق يك نفر را عامل ظلم شناخت و در مرحله روش?شناسى، دموكراسى و آزادى را روشى براى تحقق عدالت و پايان دادن به ستم يافت. سؤال اين است كه آيا اين علت?شناسى و روش?شناسى، به درستى انجام شده است؟ 10 - دموكراسى يا حاكميت هوس جمعى

عامل اصلى ظلم و ستم، فقط مطلق العنان بودن شخصى به نام پادشاه نيست تا با تغيير اين روش، بتوان »ستم« را مرتفع كرد، بلكه اين، شكلى از اشكال ستم است. عامل اصلى ستم، چيزى است كه هم در حاكميت سلطان (نظام?هاى سلطنتى) وجود دارد و هم در حاكميت مردم (نظام?هاى دموكراتيك). از ديدگاه دين منشأ ظلم و ستم، هواى نفس است. هوس آدمى، كارخانه توليد ظلم است. اگر هواى نفس و هوس انسان مبناى حركت قرار گيرد و منشأ نظم اجتماعى شود، ره?آوردى جز ستم و فساد نخواهد داشت، چه اين هوس، هوس يك نفر به نام شاه باشد و يا هوس توده مردم.

دموكراسى يك پيش?فرض دارد و آن اين است كه »خواست« بشر با »مصلحت« او هماهنگ است و حال آن?كه اين دو الزاماً منطبق بر هم نيستند. اين مكرر تجربه شده كه بشر گاهى چيزى را طلب مى?كند و حال آن?كه به مصلحت او

نيست و گاهى از چيزى گريزان است و حال آن?كه به مصلحت او است. قرآن كريم با اشاره به اين حقيقت مى?فرمايد:

وعَسى أن تَكرَهفوا شَيئاً وَ هفوَ خَيرٌ لَكفم وَ عَسى أَن تفحّفبوا شَيئاً وَ هفوَ شرّف لَكفم وَاللَّهف يَعَلمف وَ انتفم لا تَعلَمفونَ.9

شايد چيزى را خوش بداريد و در آن خير شما باشد و شايد چيزى را دوست داشته باشيد و برايتان ناپسند افتد. خدا مى?داند و شما نمى?دانيد.

بنابراين، حاكميت »خواست مردم« نمى?تواند مصلحت بشر را تضمين و عدالت را به ارمغان آورد. و امروز متأسفانه براى دنياى دموكراسى، ملاك اول اين است كه حاكم را خود انتخاب كند و به اين نمى?انديشد كه شخص حاكم چه ويژگى?هايى داشته باشد و آيا مى?تواند عدالت را به ارمغان آورد يا نه؟ و آيا خودش عادل هست يا نه؟

همچنين براى دنياى دموكراسى، مهم اين نيست كه آيا اين قانون واقعاً بر مبناى عدالت و مصلحت او است يا نه؟ بلكه مهم اين است كه قانون مطابق خواست مردم باشد. اگر افكار عمومى چيزى را طلب كرد، به قانون تبديل مى?شود و اجرا مى?گردد و سپس بر اساس آن داورى صورت مى?گيرد و

با استضعاف امامت، فصلى در تاريخ بشر گشوده مى?شود كه بايد آن را »گسست امّت از امامت« ناميد. در اين فصل جديد، بشر از طرح شريعت الهى براى اداره جامعه، فاصله گرفت و به »طرح?هاى بشرى« روى آورد

حق و باطل مشخص مى?گردد. پس كار دموكراسى?وآزادى،حاكم?كردن?هوس?بر جامعه?وقانونمندكردن?هواى?نفس است. در حقيقت دموكراسى شكل ديگرى از حاكميت?هوس?بربشرراارائه كرده است. درشكل?اوّل آن، هوس انفرادى حاكميت داشت و در اين مدل، هوس جمعى.10 11 - امامت و حاكميت عدالت

عدالت

مهم?ترين نياز بشر و بزرگ?ترين گمشده او است و راه تحقق عدالت آن است كه منشأ ظلم و ستم؛ يعنى هواى نفس از قلمرو حاكم و قانون دور شود. »قانونف هوس آلود« ظلم به بار مى?آورد، چه هوس فردى باشد و چه هوس جمعى. »حاكم هوسباز«، ستم مى?كند، چه با استبداد به حكومت رسيده باشد و چه با انتخاب مردم. راه رسيدن به عدالت، پالايش قدرت و قانون از هوس، و آرايش آن با عصمت است. عصمتف قدرت و قانون تضمين كننده عدالت است و اين چيزى است كه در نظريه امامت وجود دارد. نظريه امامت، در حقيقت هواى نفس را از حوزه قدرت و قانون دور ساخته است و لذا توان اداره عادلانه جهان را دارد. 12 - دموكراسى؛ در چالش با امامت

امروز دموكراسى ايده?اى است فراگير كه مبناى آن اين است: همه چيز بايد به خواست و انتخاب بشر باشد. سؤال اين است كه اگر دموكراسى و آزادى مبناى بشر باشد و به عنوان اصل اول در كنش?هاى وى پذيرفته شود، آيا مى?تواند به امامت گردن نهد و اگر امامت حاكم نشود، آيا عدالت فراگير مى?شود؟

براى يافتن پاسخ اين پرسش، ايده دموكراسى را با نظريه امامت مى?سنجيم و امامت را بر دموكراسى عرضه مى?كنيم تا ببينيم دموكراسى در برابر امامت چه موضعى انتخاب مى?كند. در امامت مجموعه?اى از اصول ثابت وجود دارند كه هيچ?گاه تغيير نمى?كنند. يكى از اين اصول، مشخص بودن حاكم يا زمامدار است. در نظريه امامت، شخص امام، با انتخاب مردم به امامت نمى?رسد، بلكه مردم امامت او را مى?پذيرند. به عبارت ديگر، مردم با انتخاب خود، سمت »امامت ناس«

را به وى اعطا نمى?كنند، بلكه پيش از اظهار نظر مردم، او امام است، چه مردم او را برگزينند و چه برنگزينند. اگر بنا باشد نظريه امامت حاكميت يابد، امام و زمامدار آن مشخص و معين است و نظر مردم اگر بر خلاف آن باشد، تأثيرى ندارد.

اصل ديگر، ثابت بودن قانون است. در نظريه امامت، قانون بر اساس خواست مردم تنظيم نمى?شود، بلكه قانون را خداوند متعال تنظيم مى?كند و مردم بايد آن را بپذيرند، چه مطابق ميل آنان باشد و چه نباشد.

حال اگر مبنا و اصل براى بشر اين باشد كه همه چيز به انتخاب خود او صورت گيرد و تنظيم شود، آيا بشر مى?تواند به امامت گردن نهد؟ و اگر امامت حاكم نشود، آيا عدالت فراگير مى?شود؟ بدون شك بشر دموكراتيزه شده، نمى?تواند نظام ولايت را بپذيرد و به آن گردن نهد. 13 - راه عدالت

پيش از اين گفتيم كه آن چه را مردم برگزينند، حاكم مى?شود و گفتيم تا مردم بر مدار دموكراسى و آزادى حركت كنند، امامت حاكم نمى?شود و تا امامت حاكم نشود، عدالت به ارمغان نمى?آيد. بنابراين، راه عدالت آن است كه بشر محور خود را از دموكراسى و آزادى، به عدالت منتقل سازد. همان گونه كه بشر روزگارى براى فرار از ستم، از سلطنت به دموكراسى منتقل شد، گام بعدى آن است كه براى رسيدن به عدالت، بايد از محوريت دموكراسى و آزادى، به محوريت عدالت منتقل شود. عدالت مهم?ترين نياز بشر و بزرگ?ترين گمشده او است و راه تحقق عدالت آن است كه منشأ ظلم و ستم؛ يعنى هواى نفس از قلمرو حاكم و قانون دور شود.

»قانونف هوس آلود« ظلم به بار مى?آورد، چه هوس فردى باشد و چه هوس جمعى.

14 - ظهور عدالت

اگر آن چه گفتيم رخ دهد و گفتمان دموكراسى به گفتمان عدالت تبديل شود، زمان ظهور مرد عدالت نيز فراخواهد رسيد. اين يك اصل است كه ميان دولت و ملت سنخيت وجود دارد. دولتى مى?تواند شكل بگيرد و پايدار بماند كه با آرمان?ها و خواسته?هاى ملت هماهنگ باشد. در صورت ناهماهنگى، پديدارى و پايدارى دولت?ها با مشكل مواجه مى?شود و بلكه امكان ندارد. پيامبر اكرم (ص) دراين?باره مى?فرمايد:

كما تكونون يولّى عليكم.

هرگونه كه باشيد، حاكمى متناسب با آن بر شما حكومت خواهد كرد.11

بر همين اساس مى?توان گفت كه تا گفتمان بشر از دموكراسى به عدالت تغيير نيابد، مرد عدالت ظهور نخواهد كرد و دولت عدالت شكل نخواهد گرفت. امام عدالت، مأموم عدالت?مدار مى?خواهد و دولت عدالت، ملت عدالت?خواه. در همين رابطه حديث پر مغز و تأمل برانگيزى از امام باقر (ع) نقل شده است. حمران، يكى از ياران امام باقر(ع) از آن حضرت مى?پرسد: اى كاش مى?فرموديد قيام حضرت چه زمانى اتفاق خواهد افتاد تا دل ما شاد گردد! امام باقر(ع) در قالب يك حكايت پرمعنا، زمان را به سه دوره تقسيم مى?كنند: »زمان گرگ«، »زمان ميش« و »زمان ترازو« و بدين سان حمران را متوجه اين نكته مى?كنند كه تا »زمان ترازو« فرا نرسد، زمان »عدالت گسترى« و حاكميت امام عدالت گستر نيز فرا نخواهد رسيد. در اين حديث شريف، گرگ نماد »ظلم و غصب« است و ميش نماد »عدالت خواهىف منهاى عمل« و ترازو نماد »عدالت خواهى كامل و صادقانه«. امام باقر(ع) به خوبى روشن مى?سازند

كه اگر مردم »گرگ صفت« باشند، پديده غصب خلافت رخ خواهد داد و اگر »ميش صفت« باشند، هرچند تمايل به بازگرداندن خلافت غصب شده دارند، اما عملاً چنين اتفاقى نمى?افتد و بالاخره اين?كه اگر مردم »ترازو صفت و عدالت?مدار« باشند، حق غصب شده امامت را به صاحب اصلى آن بازمى?گردانند.12 آرى در زمان ترازو است كه مردم پذيراى عدالت خواهند بود و آزادانه به سوى امام عدالت حركت مى?كنند و حاكميت وى را به جان مى?خرند و درست به همين دليل است كه مى?گوييم: »گفتمان عدالت، پيش شرط ظهور است«.

اركان عدالت موعود

ابراهيم شفيعي سروستاني

عدالت موعود و يا به بيان ديگر عدالتي كه وعدة تحقق آن در زمان ظهور امام مهدي ع داده شده از نظر دامنه گستره و ژرفا بي همتاست و درست به همين دليل است كه حكومت هاي بشري از ايجاد نظام عادلانه اي مشابه آنچه در عصر موعود، محقق خواهد شد عاجزند.

براي درك ابعاد و زواياي مختلف عدالت مهدوي در اين مقاله نگاهي گذرا خواهيم داشت به بخشي از رواياتي كه به توصيف قيام ظلم ستيز و عدالت گستر امام مهدي ع پرداخته اند. 1. دامنة عدالت موعود

در فرهنگ اسلامي ظلم معاني و مصاديق متعددي دارد و در آيات و روايات اين كلمه به سه مفهوم به كار رفته است 1. ظلم در معناي كفر و شرك نسبت به خدا 1 ؛ 2. ظلم نسبت به خود (گناه و عصيان 2 و 3. ظلم نسبت به ديگران (ستم و تجاوز) 3 . امام علي ع در بياني بسيار زيبا معاني متعدد ظلم را اينگونه تبيين

كرده اند:

ألا و إنّ الظلم ثلاثة فظلم لايغفر، و ظلم لايترك و ظلم مغفور لايطلب فأمّا الظلم الذي لايغفر فالشرك بالله، قال الله سبحانه «إنّ الله لايغفر أن يشرك به 4 و أمّا الظلم الذي يغفر فظلم العبد نفسه عند بعض الهنات و أمّا الظلم الذي لايترك فظلم العباد بعضهم بعضاً.

بدانيد كه ستم سه گونه است ستمي كه هرگز آمرزيده نشود و ستمي كه بازخواست گردد و ستمي كه بخشوده است و بازخواست نشود. امّا آن ستمي كه هرگز آمرزيده نشود، شرك به خداست خداي تعالي گويد: «مسلّماً خدا، اين را كه به او شرك ورزيده شود نمي بخشايد» و ستمي كه آمرزيده شود ظلم بنده است به خود به ارتكاب برخي كارهاي ناشايست و ستمي كه بازخواست مي شود ظلم كردن مردم بر يكديگر است 5

همچنانكه «ظلم مفاهيم و مصاديق متعددي دارد، كلمة مقابل آن يعني «عدل نيز از نظر معنا و مصداق بسيار گسترده است و حوزة وسيعي را شامل مي شود. به بيان ديگر براساس آموزه هاي دين اسلام عدالت و عدالت گستري تنها به صحنة حيات اجتماعي انسان ها و روابط آنها با ديگران محدود نمي شود، بلكه حوزة وسيعي شامل رابطة انسان با خدا، رابطة انسان با خود و رابطة انسان با ديگران را دربر مي گيرد. از همين روست كه مي بينيم در روايات اسلامي هر زمان كه از ظلم ستيزي امام مهدي ع سخن به ميان مي آيد، همة مظاهر ظلم مورد توجه قرار مي گيرد و بر اين نكته تأكيد مي شود كه آن حضرت نه تنها رسم ستم و تجاوز را در روابط انسان ها با

يكديگر برمي اندازد و اين روابط را بر محور عدالت سامان مي دهد، بلكه با هرگونه كژروي كج انديشي و انحراف اخلاقي و اعتقادي نيز مبارزه مي كند و رابطة انسان با خود و با خداي خود را نيز به عدالت برمي گرداند.

براي روشن تر شدن آنچه گفته شد به بررسي برخي از روايت هايي مي پردازيم كه به توصيف ظلم ستيزي و عدالت گستري امام مهدي ع پرداخته اند تا مشخص شود كه در هر يك از آنها كدام معنا از ظلم و كدام مصداق از عدالت قصد شده است 1-1. عدالت در رابطة انسان با خدا

در برخي از روايات به معناي نخست ظلم يعني كفر و شرك توجه شده و قيام عدالت گستر امام مهدي ع را به عنوان قيامي كه اين نوع از ظلم را از صحنة روزگار پاك مي سازد، تفسير كرده اند كه روايت زير از ابوبصير از آن جمله است

سألت أبا عبدالله عليه السلام عن قول الله تعالي في كتابه «هوالذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحق ّ ليظهره علي الدين كلّه ولو كره المشركون . 6

از ابا عبدالله ] امام صادق [ كه درود بر او باد _ در مورد اين سخن خداي تعالي در كتابش پرسيدم

«او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند».

آن حضرت در پاسخ فرمودند:

والله ما أنزل تاويلها بعد قلت جعلت فداك و متي ينزل قال حتي يقوم القائم إن شاء الله فإذا خرج القائم لم يبق كافر و مشرك إلاّ

كره خروجه حتي لوكان كافر أو مشرك في بطن صخرة لقالت الصخرة يا مؤمن في بطني كافر أو مشرك فاقتله قال فينحيّه الله فيقتله 7

به خدا سوگند، هنوز تأويل اين آيه نازل نشده است گفتم فدايت شوم پس كي نازل مي شود؟ فرمود: زماني كه به خواست خدا قائم به پا خيزد. پس هنگامي كه قائم قيام كند، هيچ كافر و مشركي نمي ماند مگر اينكه از قيام او ناخشنود است حتي اگر كافر يا مشركي در دل سنگي باشد، آن سنگ ندا مي دهد كه اي مؤمن كافر يا مشركي در دل من است او را بكش فرمود: پس خدا او را آشكار مي كند ] و آن مؤمن [ او را مي كشد.

در ذيل آية ياد شده روايات ديگري نيز وارد شده است كه همه آنها دلالت بر اين دارند كه در زمان ظهور امام مهدي ع جهان از همة مظاهر كفر و شرك پيراسته و دين حق بر سراسر گيتي حاكم مي شود. 8

در تفسير علي بن ابراهيم قمي معروف به تفسير القمي نيز در تفسير اين آيه چنين آمده است

إنّها نزلت في القائم من ال محمد عليهم السلام و هو الاءمام الذي يظهره الله علي الدين كلّه فيملاء الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً و هذا ممّا ذكرنا أنّ تأويله بعد تنزيله 9

اين آيه در مورد قائم از آل محمد _ كه درود بر آنها باد _ نازل شده است او آن پيشوايي است كه خداوند او را بر همه اديان پيروز مي گرداند، و زمين

را از قسط و عدل پر مي سازد. همچنانكه ] پيش از آن [ از جور و ستم پر شده بود. و اين آيه از جمله مواردي است كه گفتيم تأويل آن پس از تنزيلش خواهد آمد.

از ديگر رواياتي كه در آنها مصداق اول ظلم _ البته در معنايي وسيع تر كه شامل هرگونه بدعت و باطل نيز مي شود _ اراده شده است روايتي است كه از امام باقر(ع در تفسير اين آية شريفه وارده شده است

الذين إن مكنّاهم في الارض أقاموا الصلوة و اتوا الزكوة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور. 10

همان كسي كه چون در زمين به آنان توانايي دهيم نماز برپا مي دارند و زكات مي دهند و به كارهاي پسنديده وا مي دارند و از كارهاي ناپسند باز مي دارند، فرجام همة كارها از آن خداست

آن حضرت در تفسير آية ياد شده مي فرمايد:

فهذه لا´ل محمد صلّي الله عليهم إلي آخر الائمة و المهديّ و أصحابه يملّكهم الله مشارق الارض و مغاربها و يظهر ] به [ الدين و يميت الله به و بأصحابه البدع و الباطل كما أمات السّفهاء الحقّ حتّي لايري أين الظلم و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر. 11

اين آيه دربارة خاندان محمد _ كه درود خداوند بر آنها باد _ تا آخرين امام ] نازل شده [ است خداوند مشرق ها و مغرب هاي زمين را در اختيار مهدي و ياران او قرار مي دهد و دين را به دست او آشكار مي سازد. خداوند به وسيله مهدي و يارانش همة ] مظاهر [ بدعت و باطل را مي ميراند، همچنانكه ] پيش

از آن [ نابخردان حق را ميرانده بودند. به گونه اي كه ظلم در هيچ جا ديده نمي شود. و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند. 2-1. عدالت در رابطة انسان با خود

در پاره اي ديگر از رواياتي كه به ظلم ستيزي امام مهدي ع پرداخته اند، دومين چهرة ظلم يعني ظلم انسان به خود، با همه مظاهر آن مورد توجه قرار گرفته و بر اين موضوع تأكيد شده است كه آن حضرت با هدف گسترش عدالت در جهان با هرگونه فساد و تباهي و گناه و نافرماني خدا، مبارزه و زمين را از هرگونه پليدي پاك مي كند:

يفرّج الله بالمهدي عن الامّة يملاء قلوب العباد عبادة يسعهم عدله به يمحق الله الكذب و يذهب الزمان الكلب و به يخرج ذلّ الرقّ من أعناقكم 12

خداوند به وسيلة مهدي براي امت گشايش حاصل مي كند. او دل هاي بندگان را با عبادت پر مي كند و عدالتش را بر آنها دامن گستر مي سازد. خداوند به وسيلة او دروغ و دروغگويي را ريشه كن مي كند و خوي درندگي و ستيزه جويي را از بين مي برد و طوق ذلت و بردگي را از گردن شما برمي دارد. در روايت ديگري از امام علي ع تصريح شده كه در زمان ظهور امام مهدي ع عدالت بر جهان درون انسان ها نيز حاكم مي شود و همه به صلاح و رستگاري روي مي آورند:

... يملاء الارض عدلاً و قسطاً و نوراً و برهاناً، يدين له عرض البلاد و طولها، لايبقي كافر إلاّ امن ولا طالح إلاّ صلح و تصطلح في ملكه السباع 13

... او زمين را از عدل و قسط

و نور و برهان پر مي كند، طول و عرض جهان برابر او تسليم مي شود. هيچ كافري نمي ماند مگر اينكه ايمان مي آورد و هيچ نابكاري نمي ماند مگر اينكه به صلاح و پرهيزگاري مي گرايد. در دولت او درندگان نيز از در سازش با يكديگر درمي آيند. 3-1. عدالت در رابطة انسان با ديگران برخي ديگر از روايات به سومين مصداق ظلم يعني ستم و تجاوز به ديگران توجه كرده و از ميان برداشتن همة روابط ظالمانة موجود در جوامع انساني را به عنوان يكي ديگر از مظاهر عدل مهدوي برشمرده اند. از جمله در روايتي كه از امام رضا(ع نقل شده در توصيف «قائم اهل بيت چنين آمده است

يطهّر الله به الارض من كلّ جور، و يقدّسها من كلّ ظلم .. فإذا خرج أشرقت الارض بنور ربّها و وضع ميزان العدل بين الناس فلا يظلم أحد أحداً. 14

خداوند به وسيلة قائم جهان را از هرگونه ناروايي پاكيزه و از هرگونه ستم پيراسته مي سازد... آنگاه كه او قيام كند زمين به نور پروردگارش روشن مي شود؛ ميزان عدل را در ميان مردم برپا مي سازد و هيچكس به ديگري ستم روا نخواهد داشت 2. گسترة عدالت موعود

گسترة عدالت موعود را با دو نگاه مي توان مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار داد: نخست با يك نگاه كلان در اين نگاه آنچه مورد توجه قرار مي گيرد فراگيري عدالت آن حضرت و گسترش آن در جاي جاي كرة خاك است دوم با يك نگاه جزيي و موردي در اين نگاه علاوه بر جهان شمولي و توسعه عام و فراگير عدالت موعود،

حاكميت عدالت بر شئون مختلف حيات انسان نيز مورد توجه قرار مي گيرد. به بيان ديگر در نگاه دوم حاكميت عدالت مهدوي بر هر يك از روابط فرهنگي سياسي اقتصادي و حقوقي جوامع انساني به تفكيك مطالعه و بررسي مي شود.

در اينجا تلاش خواهيم كرد گسترة عدالت موعود را با توجه به دو نگاه ياد شده از منظر روايات مورد بررسي قرار دهيم 1-2. جهان شمولي از بررسي رواياتي كه در زمينة ويژگي هاي عصر حكومت جهاني امام مهدي ع وارد شده اند، چنين برمي آيد كه در آن عصر، جهان با همه وسعتش در دايرة حاكميت عدل مهدوي قرار گرفته و هيچ كجاي جهان از حوزة نفوذ عدالت موعود خارج نمي ماند.

از مهم ترين روايت هايي كه با توجه به آنها مي توان به جهان شمولي عدالت مهدي پي برد، روايت هاي متواتري است كه از شيعه و اهل سنت نقل شده و در آنها تصريح شده است كه امام مهدي ع جهان را پس از آنكه از ظلم و ستم پر شده از عدل و داد آكنده مي سازد.

پيش از اين به چند مورد از اين روايات اشاره كرديم و از اين رو از تكرار آنها خودداري مي كنيم

پاره اي ديگر از روايات كه مي توان جهان شمولي عدالت مهدوي را از آنها استفاده كرد، رواياتي است كه در آنها تصريح شده با ظهور امام مهدي ع همة زمين _ و نه فقط قسمتي از آن _ زنده مي شود و حيات دوباره مي يابد. اين روايات خود كنايه از اين است كه با گسترش عدالت آن حضرت جهان خسته از ظلم و ستم _ كه رفته

رفته به پيكري بي جان تبديل شده _ حيات دوباره پيدا مي كند و نشاط و سرزندگي خود را باز مي يابد.

بخشي از اين روايات رواياتي است كه در تفسير آية شريفه زير وارد شده است

إعلموا أنّ الله يحيي الارض بعد موتها قد بيّنا لكم الا´يات لعلّكم تعقلون 15

بدانيد كه خدا زمين را پس از مرگش زنده مي گرداند. به راستي آيات ] خود [ را براي شما روشن گردانيده ايم باشد كه بينديشيد.

در يك نمونه از اين روايات كه از امام باقر(ع نقل شده چنين مي خوانيم

يحييها الله عزّوجلّ بالقائم عليه السلام بعد موتها. 16

خداوند، صاحب عزت و جلال به دست قائم _ كه بر او درود باد _ زمين را پس از مردنش زنده مي سازد.

از ابن عباس نيز در تفسير آية مذكور چنين نقل شده است

يعني يصلح «الارض بقائم ال محمد من «بعدموتها» يعني من بعد جور أهل مملكتها «قدبينّا لكم الا´يات بقائم ال محمد «لعلّكم تعقلون . 17

] خداوند [ به وسيلة قام آل محمد «زمين را پس از مردنش ؛ يعني پس از ستم ساكنان آن آباد و سرزنده مي سازد. «به راستي آيات را» به وسيلة قائم آل محمد «براي شما روشن گردانيده ايم باشد كه بينديشيد». 2-2. همه جانبه نگري با ظهور امام مهدي ع و استقرار حكومت آن حضرت عدالت بر تمام روابط موجود در جوامع انساني حاكم شده و ساحت هاي مختلف حيات بشر رنگ عدل و قسط به خود مي گيرد. به بيان ديگر عدالت مهدوي به عدالت اقتصادي يا عدالت قضايي محدود نشده و همة حوزه هاي فرهنگي

سياسي اقتصادي و حقوقي را شامل مي شود.

اگر چه همه جانبه نگري عدالت موعود را مي توان از عموم يا اطلاق رواياتي كه بر حاكميت عدالت و نابودي ظلم در زمان ظهور امام مهدي ع دلالت مي كنند، به دست آورد، اما براي روشن تر شدن اين موضوع روايت هايي ناظر به گسترش عدالت در حوزه هاي مختلف اجتماعي را به تفكيك مورد بررسي قرار مي دهيم 1-2-2. عدالت فرهنگي و آموزشي يكي از شاخصه هاي مهم عدالت مهدوي فراهم شدن امكان رشد و اعتلاي فرهنگي آموزشي براي همة مردم _ صرف نظر از جنس طبقه و يا رنگ و نژاد _ است در نظام حكومتي امام مهدي ع ناداني بي سوادي و كم خردي به طور كلي ريشه كن شده همة انسان ها به مقتضاي توانايي خود از بالاترين حد دانش و معرفت برخوردار مي شوند.

در روايتي كه از امام باقر(ع نقل شده در زمينة رشد و توسعه خردورزي در زمان امام مهدي ع چنين مي خوانيم

إذا قام قائمنا وضع الله يده علي رؤس العباد فجمع بها عقولهم و كملت به أحلامهم 18

هنگامي كه قائم ما به پا خيزد خداوند دستش را بر سر بندگان مي گذارد و بدين وسيله عقول آنها افزايش يافته و خردهاي آنها به كمال مي رسد.

در روايت ديگري كه از آن حضرت نقل شده در زمينة همگاني شدن دانش و معرفت در عصر حاكميت امام مهدي ع چنين آمده است

... و تؤتون الحكمة في زمانه حتي أنّ المرأة لتقضي في بيتها بكتاب الله تعالي و سنّة رسول الله(ص .

... در دوران او شما از

حكمت برخوردار مي شويد تا آنجا كه يك زن در خانة خود برابر كتاب خداي تعالي و روش پيامبر _ كه درود بر او و خاندانش باد _ ] همچون مجتهد با استنباط شخصي [ به انجام تكاليف شرعي 19 خود پردازد. 20 2-2-2. عدالت قضايي در زمان حكومت امام مهدي ع عدالت به تمام معنا در مناسبات حقوقي و قضايي حاكم شده و داوري و قضاوت ميان مردم از هرگونه شائبه خطا، اشتباه بي عدالتي جانبداري و... پيراسته مي گردد كه اين امر به نوبه خود تأثير مهمي در عادلانه شدن همة روابط اجتماعي و جلوگيري از ظلم و تجاوز به حقوق ديگران خواهد داشت

در اين زمينه نيز روايت هاي فراواني وارد شده كه در اينجا به برخي از آنجا اشاره مي كنيم

امام صادق ع شيوة قضاوت امام مهدي ع را به شيوة پيامبراني چون حضرت داوود(ع _ كه قضاوت عادلانه و بدون اشتباه آنها در تاريخ مشهور است _ تشبيه كرده مي فرمايد:

إذا قام قائم آل محمد عليهم السلام حكم بين الناس بحكم داود لايحتاج إلي بيّنة يلهمه الله تعالي فيحكم بعلمه و يخبر كلّ قوم بما استبطنوه .. 21

زماني كه قائم ال محمد _ كه بر آنها درود باد _ به پاخيزد، در ميان مردم به حكم داود قضاوت خواهد نمود. او به بيّنه (شاهد) نيازي نخواهد داشت زيرا خداي تعالي امور را به وي الهام مي كند و او بر پايه دانش خود داوري مي كند و هر قومي را به آنچه پنهان نموده اند آگاه مي سازد.

بديهي است قضاوتي كه با الهام خداوند صورت گيرد در

آن هيچ اشتباه و بي عدالتي نخواهد بود؛ اما در اينجا چند سؤال مطرح است اول اينكه آيا امام مهدي ع خود به تنهايي امر قضا را به عهده خواهد گرفت يا اينكه كساني ديگري را هم براي قضاوت برمي گزيند؟ و دوم اينكه اگر امام مهدي ع كسان ديگري را هم براي قضاوت ميان مردم برمي گزيند، چه تضميني وجود دارد كه آنها دچار اشتباه و خطا و يا قضاوت ناعادلانه نشوند؟ در پاسخ اين دو سؤال بايد گفت آنچه از روايات استفاده مي شود اين است كه آن حضرت تعدادي از ياران خود را برمي گزيند و براي قضاوت به سراسر جهان گسيل مي دارد، اما آنچه باعث مصون بودن آنها از اشتباه و قضاوت ناعادلانه مي شود اين است كه اولاً، آنها در بالاترين مراتب تقوي و پرهيزگاري قرار دارند و ثانياً، در يك ارتباط مستقيم با امام خود، حكم كليه قضايايي را كه در آنها دچار شك و ترديد شده اند دريافت مي كنند.

در روايتي كه در اين زمينه از امام صادق ع نقل شده چنين مي خوانيم

إذا قام القائم بعث في أقاليم الارض في كلّ إقليم رجلاً، يقول عهدك في كفّك فإذا ورد عليك أمر لا تفهمه ولاتعرف القضاء فيه فانظر إلي كفّك و اعمل بما فيها. 22

هنگامي كه قائم قيام كند در كشورهاي روي زمين كساني را برمي انگيزد، در هر سرزمين يك نفر را، و به او مي گويد: فرمان تو در كف دست تو است هرگاه كاري براي تو پيش آمد كه آن را نفهميدي و ندانستي چگونه در آن حكم كني به كف

دست خود بنگر و به آنچه در آن (مكتوب است عمل كن 3-2-2. عدالت اقتصادي عدالت اقتصادي يكي از مهم ترين شاخصه هاي عدالت اجتماعي است و به جرأت مي توان گفت كه بسياري از تحولات و نهضت هاي اجتماعي سياسي كه در طول تاريخ در جوامع مختلف رخ داده به نوعي با اين موضوع مرتبط بوده است اگر چه سوگمندانه بايد اذعان داشت كه هر چه انسان ها براي تحقق عدالت اقتصادي بيشتر تلاش كرده اند، كمتر بدان دست يافته اند و جز در مقاطعي محدود از حيات بشر در كره خاك عدالت اقتصادي بر جوامع حاكم نبوده است

نگاهي اجمالي به تاريخ تحولات نظام هاي سياسي اجتماعي نشان مي دهد كه در گذر زمان نظام هاي مختلفي با داعيه برقراري و گسترش عدالت اقتصادي به ميدان آمده اند و پس از چند صباحي حاكميت و اتلاف سرمايه هاي مادي و معنوي ملت ها صحنة سياست را ترك كرده اند، كه نظام هاي سوسياليستي آخرين نمونه از اين دست نظام ها هستند.

در دولت امام مهدي ع به عنو?

پي نوشت ها :

1 . قرآن كريم شرك را ستمي بزرگ برشمرده است «... إنّ الشرك لظلم عظيم (سوره لقمان 31) آيه 13).

2 . در آيات متعددي از قرآن از «ظلم به خود» سخن به ميان آمده است كه براي نمونه به اين موارد مي توان اشاره كرد: «ثمّ أورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و...» (سوره فاطر (35) آيه 32)؛ «... و من يتّعد حدود الله فقد ظلم نفسه (سوره طلاق (65) آيه 1).

3 . يكي از آيات قرآن كه در آن

از ظلم به مردم سخن گفته شده آيه زير است «إنمّا السبيل علي الذين يظلمون الناس و يبغون في الارض بغير الحق ..» (سوره شوري (42) آيه 42).

4 . سوره نساء (4) آيه 48.

5 . نهج البلاغه ترجمه مهدي فولادوند، خطبه 174، ص 228.

6 . سوره توبه (9) آيه 33.

7 . المجلسي محمدباقر، بحارالانوار، ج 51، ص 60، ح 58.

8 . ر.ك همان ص 60-61.

9 . القمي ابوالحسن علي بن ابراهيم تفسير القمي ج 1، ص 228؛ بحارالانوار، ج 51، ص 50. گفتني است آنچه در بحارالانوار از تفسير ياد شده نقل شده اندكي با متن نسخة چاپي اين تفسير تفاوت دارد و آنچه در اينجا آمده عبارت نقل شده در بحارالانوار است

10. سوره حج 22) آيه 41.

11. بحارالانوار، ج 51، ص 47-48، ح 9.

12. الطوسي ابوجعفر محمدبن الحسن كتاب الغيبة ص 114؛ بحارالانوار، ج 51، ص 75، ح 29.

13. بحارالانوار، ج 52، ص 280، ح 6.

14. همان ص 321-322، ح 29.

15. سوره حديد(57) آيه 17.

16. الصدوق ابوجعفر محمدبن الحسن كمال الدين و تمام النعمة ج 2، ص 668، ح 13.

17. بحارالانوار، ج 51، ص 53، ح 31.

18. الكليني ابوجعفر محمدبن يعقوب الكافي ج 1، ص 25، ح 21.

19. برخي از نويسندگان اين روايت را اين گونه ترجمه كرده اند: «در زمان مهدي ع به همة مردم حكمت و علم بياموزند. تا آنجا كه زنان در خانه ها، با كتاب خدا و سنت پيامبر، قضاوت كنند» حكيمي محمد، عصر زندگي و چگونگي آينده انسان و اسلام ص 191.

20. النعماني ابن ابي زينب محمدبن ابراهيم غيبت نعماني ترجمه محمد جواد

غفاري باب 13، ص 337، ح 30.

21. بحارالانوار، ج 52، ص 339، ح 86.

22. غيبت نعماني باب 21، ص 443، ح 8.

23. بحارالانوار، ج 36، ص 369.

24. همان ج 51، ص 29، ح 2.

25. همان ج 52، ص 390، ج 12.

26. ابن حماد، الفتن ص 100، به نقل از: معجم احاديث الامام المهدي ج 1، ص 240، ح 145.

27. بحارالانوار، ج 52، ص 362، ح 131.

28. الفتن ص 99 به نقل از: معجم احاديث الامام المهدي ج 1، ص 220، ح 130.

آرماگدون،عوامفريبي و انتظار مهدي (ع)

امين ميرزايي چند ماه قبل در ستوني در صفحه دو روزنامه اطلاعات به اجمال به دستان پشت پرده صهيونيسم مسيحي در اجراي سناريوي حمله به عراق اشاره كردم همچون اغلب موارد جز شمار معدودي از آگاهان به اين مسأله واكنش نشان ندادند و آسوده از كنار آن گذشتند. چند روز پيش و پس از پخش مصاحبة تلويزيوني يكي از مشهورترين كشيشان صهيونيست از سوي شبكه CBS آمريكا، برخي روزنامه ها به اظهارات وي واكنش نشان دادند و او را از هم پيمانان سياسي بوش خواندند. اما اين بار نيز كسي از حقايق پشت پرده اين بازي سخني نگفت از آنجا كه اين بنده از جمله كساني بوده ام كه براي نخستين بار در ده ساله اخير از نقش پنهان مسيحيت صهيونيستي سخن گفته ام و دو واژه «آرماگدون و «پروتستانتيسم صهيوني نخستين بار از طريق مقالات مختلف اين نويسنده به ادبيات ژورناليستي ايراني راه يافته و مع الاسف توسط برخي تندروان موج سوار بر انحراف تفسير و تبليغ شده است بر خود فرض مي دانم به نكات ناگفته اي در اين باره اشاره كنم سخن به گزافه نگفته ايم اگر دول غربي را در پيگيري

مسأله «آخرالزمان از ما شيعيان به مراتب فعال تر بدانيم بازخواني پرونده «ميشل نوستر آداموس از سوي اورسن ولز در فيلم «مردي كه آينده را ديد»، تنها يكي از حلقه هاي مشهور اين تلاش است كه اخيراً برخي جامعه شناسان و كارشناسان امور ارتباطي كشورمان هم بر آن تفطن يافته اند. حال آنكه اين زنجيره حلقه هاي ديگري هم دارد كه برخي به پيش از ساخت اين فيلم _ در دهه هشتاد _ و بعض ديگر به حوادث قريب الوقوع ماه هاي آينده مربوط مي شود. طراحي «جنگ ستارگان از سوي دولت ريگان نيز از جمله حلقات مشهود اين تئوري است كه پس از روي كار آمدن دولت بوش پسر، دوباره در دستور كار مقامات كاخ سفيد قرار گرفته است در مقاله اي كه چهار سال پيش ترجمه كردم 1 و تا كنون و بدون اطلاع اين نويسنده در چندين و چند جا به چاپ مجدد رسيده است به اين موضوع اشاره شده كه مؤسسات ديني راستگرايان مسيحي از سال هاي دهه 80 ميلادي مردم كشورهاي غربي را به ايمان جمعي به وقوع حادثه اي بزرگ در سرزمين شام توجه داده اند. بنا به پيش بيني اين گروه از مفسران كه از جمله مشاوران عالي كاخ سفيد محسوب مي شوند، در آينده لشكري از به اصطلاح دشمنان مسيح كه بدنه اصلي آن از ميليون ها نظامي تشكيل يافته از عراق حركت مي كند و پس از گذشتن از رود خشك فرات به سوي قدس رهسپار مي شود؛ اما نيروهاي مؤمن به مسيح راه اين لشكر را سد كرده همگي در دره اي به نام آرماگدون (يا همان هرمجدّون با همديگر برخورد خواهند كرد.

به پيشگويي و بلكه برنامه ريزي نظامي اين دول و به منظور تسريع در روند ظهور مسيح يهودي وقوع نبردي هسته اي در اين منطقه اجتناب ناپذير است جنگي جهاني كه به مرگ ميليون ها نفر غير يهودي و غير مسيحي بينجامد. چيزي شبيه اعتقاد غلط برخي افراد در كشور خود ما كه تسريع ظهور حضرت حجت عج را به دامن زدن به فساد و تباهي منوط مي دانند. جالب توجه اين است كه اغلب نظريات تئوري پردازان به نام آمريكايي در جهت توجيه منطقي اين رويداد جهت گرفته كه به عنوان نمونه مي توان به نظريه مشهور هانتينگتون با عنوان «برخورد تمدن ها» اشاره كرد. نكته مهم و جالب توجه ديگر، حضور برخي اسامي در ميان باورمندان به اين تئوري است كه از جمله سياستگزاران فعلي ايالات متحده محسوب مي شوند و البته از حدود سه دهه پيش به اين سو _ يعني از اوايل دهه 70 ميلادي _ در جهت تحقق اين نقشه تلاش مي كرده اند. في المثل دانلدرامفلد و بوش پدر و پسر كه هر دو از همفكران دو كشيش صهيونيست هتاك به پيامبر اسلام ص يعني جري فال ول و پت رابرتسون هستند. انتخاب بوش پدر و پسر به رياست جمهوري ايالات متحده به پيشنهاد و حمايت فال ول صورت گرفته است و فال ول همان كسي است كه در طول سي سال گذشته رهبري موج نوي صهيونيسم مسيحي را در ايالات متحده به عهده داشته است دو شبكه تلويزيوني پت رابرتسون و جري فال ول به طور متوسط قريب به بيست ميليون خانوار را تحت پوشش دارند و اين در حالي است كه اغلب ناظران شمار معتقدان

به وقوع جنگ هسته اي آرماگدون را تا هفتاد ميليون نفر تخمين مي زنند. عمده دليل باورمندان به الهيات آرماگدون وجود آياتي در كتاب مكاشفات يوحناست كه به تلويح از وقوع جنگي در دره مجدو و با حضور سپاهياني از ملل مختلف سخن مي گويند. از آنجا كه از جمله اين حاضران سپاهياني از بابل _ عراق كنوني _ و همچنين شمال آفريقا هستند و هم از آنجا كه در كتب «عهد عتيق و «جديد» سخني از نژاد زرد گفته شده امروزه براي تطبيق اين عناوين بر دول يا ملت هاي كشورهايي چون عراق و ايران و ليبي و سودان و از سوي ديگر چين و كره شمالي تلاش معتنابهي صورت مي گيرد. چنانكه حتي نظريه پردازاني رسمي چون هانتينگتون عمده دليل لزوم اتحاد ملل غربي را، نزديكي قريب الوقوع تمدن هاي كنفوسيوسي و اسلامي مي دانند. دوست عزيز ما جناب سيد امير حسين اصغري در مقاله اي جداگانه به تطبيق اين تئوري ها اقدام كرده اند و تلاقي خطوط اصلي نظريات تافلر، فوكوياما و هانتينگتون را با تبليغات كشيشان صهيونيست آمريكايي نشان داده اند. نكته مغفول عنه همه اين جهت گيري ها، انطباق كامل پيشگويي هاي دو كتاب يوحنا (سنت جان يعني مكاشفات و انجيل بر وجود مقدس امام عصر(عج است كه در ادامه مطلب به اجمال به آن اشاره خواهيم كرد، اما پيش از ورود به آن بحث تحليلي اشاره به سابقه اي تاريخي ضروري به نظر مي رسد. قوم يهود از ديرباز در آرزوي تحقق حكومت جهاني خود تلاش مي كرده اند. از جمله تمهيدات اين قوم در جهت تسريع حاكميت جهاني يادشده تشكيل انجمن هاي سري و فرقه هاي مذهبي خاص بوده است فراماسونري و

فرقه هايي چون بابيه و بهائيه (كه اين دومي هم اينك نيز در اسرائيل پايگاه دارد) از جمله اين انجمن ها و فرقه ها هستند. مع الاسف انديشوران ديگري از ساير اقوام _ به خصوص دين مسيح _ هر از گاهي به شعارهاي اين گروه از تندروان يهودي فريفته شده و با ورود برخي آموزه هاي يهودي به دين خود به اين روند سرعت بخشيده اند. نمونه اين التقاط را در قرن نخست ميلادي و پس از عروج عيسي ع شاهديم كه «پولس رسول عامل اصلي آن به شمار مي آيد. در مقاله اي ديگر درباره نقش پولس در تبعيد و انزواي نخستين وارث عيسي ع يعني پترس (سن پيتر) يا همان شمعون _ جد گرامي حضرت نرجس ع _ سخن گفته و به تفصيل درباره تطابق حادث سقيفه با آنچه در كليساي سن پيتر گذشت به بحث و بررسي پرداخته ام اين نفوذ همه جانبه عناصر تلمودي در كيش مسيحي به نحوي است كه پس از ظهور نبي مكرم اسلام ص و علي رغم ذكر نام شريفش در كتب عهد عتيق و جديد، يهوديان و مسيحيان بسياري از پذيرش آن حضرت سر مي پيچند و عربي بودن و نه عبري بودن آن نبي مكرم را عمده دليل اين سرپيچي معرفي مي كنند. همين حادثه در آينده نيز به وقوع خواهد پيوست به عبارتي ورود عناصر يهودي در كيش مسيحي به حدي است كه از موعود منتظر اديان چهره اي مشوه ارائه داده و مردمان را به انتظار پادشاهي اسرائيلي كشانده است بي مناسبت نيست كه در آستانه سال دو هزار و با طرح مسأله Y2k و پيشگويي هاي نوستراداموس تب مهاجرت به

سرزمين قدس شدت گرفت و عده معتنابهي از فرقه هاي اهل كلرادو و اوكلاهما به اين سرزمين مقدس سفر كردند. در چند سال گذشته و تحت تأثير تبليغات صهيونيستي شمار بسياري از فيلم سازان غربي به همين واقعه پرداخته اند و سري فيلم هاي جنگ هاي ستاره اي جورج لوكاس يا آثاري از قبيل روز استقلال آرماگدون ترميناتور و به ويژه فيلم سينمايي ماتريكس به تبليغ مجدد همين عناوين و در پوششي از داستان هاي علمي _ تخيلي پرداخته اند. في المثل از سرزمين موعود فيلم ماتريكس ياد مي كنيم كه همان ûzion يا «صهيون است اين روند كه با ساخت فيلم هاي عظيمي چون «ده فرمان و «بن هور» در آستانه تشكيل دولت صهيونيستي آغاز شده در دو سال گذشته شتابي روزافزون گرفته و همه آنچه در جهان واقع و پس از حادثه يازدهم سپتامبر اتفاق افتاده ترجمان عملي همان سناريوست اين البته امر تازه اي نيست دويست و اندي سال قبل نيز چنين حركتي توسط كشيشي مسيحي به نام ويليام ميلر انجام گرفت كه متعاقب آن گروه كثيري از مسيحيان «ادونتيست به ظهور قريب الوقوع عيسي ع در ماه مارس سال 1844 ميلادي باور يافتند. اين تاريخ به علت عدم وقوع پيش بيني ميلر به نام «حسرت بزرگ (The great disappointment) خوانده مي شود. نمونة ديگر، تلاش چند ده ساله فردي به نام «شبتابن صبي ، خاخام صهيونيست خوش سيمايي است كه سال 1648 را سال ظهور مسيح يهودي مي دانست شبتاي اعلام كرده بود كه روح الهي در او حلول كرده و او را نجات بخش اسرائيل و بنيانگذار دولت يهود خوانده است جالب

آنكه شبتاي پس از سفرهاي گوناگون به كشورهاي مختلف عاقبت به عثماني مي رود و با اختيار نامي اسلامي خود را «محمدباب مي خواند! اين «باب ، البته با سيد باب معروف كه فردي ايراني بوده متفاوت است سفر او به ازمير با اعتقاد روزافزون مسيحيان به ظهور قريب الوقوع موعود منتظر همراه مي شود و شبتاي با سوء استفاده از اين جو، خود را مسيح يهوديان و عيسويان هر دو مي خواند. بنا به اعتقاد پيروان شتباي او كسي بود كه در سال 1666 عاقبت به ارض موعود خواهد رفت و دولت يهود را در آنجا پايه گذاري خواهد كرد. اين دوران همچنين با ظهور خاخام ديگري به نام «نجمه كوهين مصادف است كه او نيز خود را مسيح يهود خوانده و پيروان خود را به تشكيل دولت اسرائيل به عنوان مركزي براي حكومت جهاني يهود دعوت مي كرد. به نظر مي رسد اين حوادث تاريخي در دو دهه اخير به نحوي به جامعه غربي بازگشته و متأسفانه گروهي از هموطنان مسلمان ما را هم زيركانه فريب داده است اين نويسنده به عنوان يكي از محققان مسأله مهدويت از موج سواري جماعتي كه به گمان انتظار وجود مقدس امام عصر، روحي فداه به آسياب دشمن آب همكاري مي ريزند، به شدت اظهار برائت كرده و همه كارشناسان فن را به لزوم بحث از آسيب شناسي قضيه مهدويت و پالايش اين مبحث از عناصر تلمودي هشدار مي دهم استقبال از جنگ در شرايطي كه دشمن صهيونيستي خود را تا بن دندان مسلح كرده و بر انديشه خام گروهي متعصب سوار گشته نه نشان شجاعت بلكه

بهانه دادن به دست گروهي است كه قائمه مسيحيان جهان را در جهت وقوع يك جنگ صليبي نوآيين ساماندهي كرده اند. در اين بحران صحبت از «صلح جهاني و معرفي چهره حقيقي و معصوم امام عصر به عنوان موعود «مشترك اديان وظيفه اي است بس سترگ كه مع الاسف به شدت به آن بي اعتنايي مي شود. جامعه جهاني در حال حاضر نيازمند دركي متقابل درباره مسأله موعود و فهم وحدت اين موجود منتظر است اين بنده در بسياري از مقالات خود به انطباق موعود منتظر مسيحيان بر امام عصر ما(عج ، تأكيد كرده و به همدلي همه اديان در اين باره فرا خوانده ام در اين مقام نيز همگان را به مفاهمه در اين باره فرا مي خواند و گويندگان مذهبي و نويسندگان كتب و مقالات عامه پسند را از پرداختن به موضوعات اختلافي و يا افتادن در دام فعاليت هاي تبليغي رسانه هاي غربي پرهيز مي دهم هدف فعلي دشمن ايجاد اختلاف در ميان پيروان اديان از طريق برخوردهاي ديني و معرفي حجج ساختگي براي منتظران مسيح و مقتداي او مهدي است امروزه كم نيستند سايت هاي رايانه اي و رسانه هاي ديداري و شنيداري متعددي كه افراد شناخته شده يا كم و بيش ناشناخته اي را به عنوان امام عصر معرفي مي كنند. چنانكه از سوي ديگر تلاش بر تخريب چهره اين افراد و ستاندن محبوبيت آنهاست در اين حالت توجه ساده انديشان به گروهي خاص از افراد به عنوان مصاديق خاص جلب و پس از شكست محتمل يا تخريب وجهة او، كليت انديشه انتظار زير سؤال مي رود. چيزي كه در شب ژانويه سال دو هزار ميلادي و در

بسياري كشورهاي جهان با آن مواجه بوديم صهيونيسم يهودي و مسيحي از يك سو با معرفي چند سال آينده به عنوان دوران ظهور، سيستم سياسي حاكم بر ايالات متحده را به عنوان يگانه منجي بشريت تبليغ مي كند و از سوي ديگر با تراشيدن موعودهاي دروغين اذهان خام ساده انديشان را به سوي دست نشاندگان مزدور خود متوجه مي سازد. تقابل بن لادن با ايالات متحده بي ترديد يك بازي سياسي است كه نمونه نازل آن را در پيروزي موقت اعراب در صحراي سينا شاهد بوديم پيروزي ظاهري و موقتي كه نتيجه باطني آن حاكميت چند ساله انور سادات رئيس جمهور معدوم مصر و امضاي قرارداد صلح كمپ ديويد بود. قرارداد صلحي كه پيروزي صوري اعراب در جنگ با اسرائيل مقدمة الجيش آن و عامل خواب خرگوشي مسلمانان محسوب مي شد. همين بازي در اثناي جنگ كويت تكرار شد و ساده انديشي تحليل گران ناآگاه كه صدام و بوش پدر را در برابر هم مي ديدند، به استقرار نيروهاي نظامي غرب در كل منطقه خليج و تركيه انجاميد. اگر انورسادات فراماسونري بود كه در قالب قهرمان نبرد با اسرائيل جلوه كرد، صدام نيز مزدوري است كه از آبشخور سيستم سياسي غرب تغذيه مي شود.

در شرايط خطير حاضر كه ساخت بناي سليمان (هيكل سرعتي روزافزون به خود گرفته و اسرائيليان كاشف گوساله زردي كه چند سال پيش در اورشليم (بيت المقدس پيدا شد، در جهت تحقق آن تلاش مي كنند، همنوايي با مناديان علائم ظهور صهيوني همراهي با نظريه پردازان سياسي غربي است اين همه از ساده انديشي دينداران عوام حكايت مي كند كه معرفت امام زمان را با دامن زدن به احساسات عمومي برابر مي گيرند.

در متون ديني ما اگر چه بر علايم ظهور تأكيد شده اما در عين حال توقيت زمان ظهور كفر و قائل به آن كذاب دانسته شده است و شايد به همين علت بر لزوم كتمان ديدار يار غايب از سوي مشافهان و تكذيب مدعيان از سوي مستمعان تا به اين اندازه تأكيد كرده اند. اشتباه تاريخي شيعيان تندرو در زمان امام صادق ع باعث شد تا در يك فريب عمومي حكومت عباسي بر جان ومال و ناموس مسلمانان حاكم شود و علي رغم منع مؤكد امام صادق ع از همراهي با مناديان سياه جامه عباسي علوياني از زمره سادات حسني آتش بيار اين معركه شوند. امام كه از فرقه پروري دشمنان آل محمد(ص خبر داشتند، ضمن رد دعوت ابومسلم خراساني اين دسته از سادات ساده انديش را از همكاري با عباسيان بازداشتند؛ اما دريغ و درد كه به اين هشدار توجهي نشد و بلكه خود شيعيان _ تحت تأثير انديشه انتظار و شبهه مصداقي _ به فرق مختلف تقسيم شدند. آيا جز اين است كه محمد حنيفه همان امام منتظر دانسته شد و يا فرقه اسماعيليه در عوض قبول امامت امام هفتم (امام كاظم ع ) برادر متوفاي آن حضرت را به عنوان مهدي منتظر به امامت برگزيدند؟ شرايط كنوني شيعيان به ويژه در عراق به دوران حساس انتقال دولت اموي به عباسي بسيار شبيه است و دريغ است كه آگاهان به همان راهي بروند كه ساده انديشان عهد عباسي با قبول شعار «الرضا من آل محمد(ع » به آن سو كشيده شدند.

ماه هاي آينده آبستن حوادثي است كه عبور از

آنها جز به درايت شيعيان منتظر از يك سو و قائمه مسيحيان با ايمان از سوي ديگر ممكن نيست مهدي و مسيح به همه آزادانديشان جهان تعلق دارند و ايجاد هرگونه تقابل صوري در پيروان آنها همان خواسته اي است كه طراحان تز حكومت جهاني صهيون دنبال مي كنند. پي نوشت ها :

* برگرفته ازروزنامه اطلاعات 4آبانماه 1381.

1 . ر.ك مجله موعود، سال دوم ش 12، بهمن و اسفند 1377.

فجر مقدس-6

مجتبي السادة

ترجمه:محمود مطهري نيا اشاره :

در بخش هاي قبلي اين سلسله مقالات با برخي نشانه هاي مخصوص سال ظهور امام عصر(عج آشنا شديم و اينك به بررسي سلسله رويدادهايي مي پردازيم كه در آخرين ماه هاي پيش از ظهور آن حضرت رخ مي دهد.

ادامه حوادث ماه رجب 3 _ قيام يماني (از علايم حتمي ظهور)

احاديث شريف ما جنبش يماني را به عنوان پرچم هدايت معرفي مي كنند كه همزمان با شورش سفياني در شام او هم در يمن قيام كرده و مردم را به حق و حقيقت دعوت مي كند و اجابت دعوتش واجب است پس از حركت به سمت عراق و شام و ملاقاتش با سيّد خراساني در جنگ با سفياني او را ياري مي رساند. يماني از فرزندان زيدبن علي بن الحسين ع است از امام باقر(ع روايت شده كه فرمودند:

خروج سفياني و يماني و سيد خراساني در يك سال و يك ماه و يك روز است كه مانند دانه هاي تسبيح به دنبال هم مي آيند و جنگ همه جانبه اي رخ مي دهد. واي بر كسي كه در مقابل آنها بايستد! در ميان اين پرچم ها هيچ كدام به اندازه پرچم يماني بر حق نيست چرا

كه شما را (به تبعيت از) امامتان دعوت مي كند. پس از قيام يماني خريد و فروش اسلحه براي مردم و به خصوص مسلمانان ممنوع مي شود و هرگاه (يماني قيام كرد به سوي او حركت كن و بشتاب كه آن را پرچم هدايت خواهي يافت احدي از مسلمانان اجازه ندارد با او مقابله كند و هر كس چنين كند، جهنمي است چرا كه يماني به حق و صراط مستقيم دعوت مي كند. 1 در آن زمان اوضاع كلي جهان در يك جنگ بزرگ فرهنگي تمدن ها خلاصه مي شود كه ميدان اين جنگ شام فلسطين عراق ايران و حجاز است در اين معركه دو دسته و دو سپاه در برابر يكديگر به مبارزات سياسي _ نظامي مشغولند و اين دو دسته عبارتند از: ياوران حضرت مهدي ع و زمينه سازان قيام ايشان در يك سوي ميدان و حركت سفياني و ياري رسانان غربي او و به تعبير روايات روميان و يهوديان در سوي ديگر ميدان هدف اين جنگ بزرگ تمدن ها و كانون بحران هاي سال ظهور حضرت مهدي ع قدس است با اين حساب اينطور نيست كه جنبش حضرت مهدي ع _ كه از مسجدالحرام و مكه مكرمه شروع مي شود _ اولين حركتي باشد كه هدفش رسيدن به مسجدالاقصي در فلسطين است بلكه گل سرسبد و تاج سر تمام حركت هاي امت اسلامي است كه به سوي قدس در شتابند. در واقع بايد ابتداي حركت امت اسلام براي رهايي قدس را از ايران توسط سيد خراساني و از يمن توسط رهبر مسلمانشان يماني دانست كه البته روايات حركت

يماني را هدايت جويانه و نماد هدايت توصيف مي كنند. 4 _ قيام سيد خراساني پرچم هاي خراسان يا پرچم هاي سياه كه در اين لشكر جمعي از ياران حضرت مهدي ع تحت فرماندهي سيد خراساني وجود دارد. امام باقر(ع در حديثي طولاني مي فرمايند: ... سفياني لشكري را به سوي كوفه مي فرستد كه هفتاد هزار نفرند آنها در آنجا به قتل و كشتار و اسارت مردم مي پردازند در چنين شرايطي پرچم هايي از سوي خراسان به رهبري سيد خراساني نمايان مي شوند كه منزلگاه ها را با سرعت چشمگيري طي كرده و پشت سر مي گذارند و در ميان آنها عده اي از اصحاب حضرت مهدي ع هستند 2 .

اميرالمؤمنين ع مي فرمايند:

فرج را از سه چيز انتظار داشته باشيد: اختلاف اهل شام بر سر آن چيزي كه در ميان آنهاست پرچم هاي سياه از خراسان و هراس و سردرگمي مردم در ماه رمضان 3 . و آن حضرت ع در حديث طولاني مي فرمايند:

وقتي سپاه سفياني به سمت كوفه خارج مي شود آنها را براي (درگيري و پيروزي بر) اهل خراسان مي فرستد كه آنها هم به جهت (ياري حضرت مهدي ع خارج شده اند. سفياني و سيد خراسانيف حامل پرچم هاي سياه به هم مي رسند. در خط مقدم سيد خراساني شعيب بن صالح است كه او با سفياني درباب اصطخر (منطقه شيراز كه نقطه مقابل فرو رفتگي خليج فارس است ميان آنها جنگ خانمان برانداز و شديدي صورت مي گيرد كه پرچم هاي سياه پيروز شده و لشكر سفياني متواري و فراري مي شوند. به دنبال آن مردم آرزوي (آمدن مهدي ع را مي كنند و او

را مي جويند. او هم در مكه قيام مي كند در حالي كه پرچم رسول الله(ص را به همراه دارد و آن هم در زماني كه مردم از قيام او به خاطر شدت و مدّت بلايا و فتنه ها مأيوس شده اند. 4 احاديث نام و اوصاف برخي از فرماندهان سپاه خراسان را چنين بيان مي كند:

سيد خراساني رهبر سياسي اي كه در دست راستش خالي دارد، قائد اعظم و سيد بزرگواري است كه پرچم هاي نهضت به نقش او منقوش گشته اند. شعيب بن صالح جوان گندمگون و تيز فهمي از اهالي تهران كه سرپرستي نيروها را برعهده دارد. گنج هاي طالقان كه همان جوانان منطقه طالقان (شمال تهران هستند و اصحاب حضرت مهدي ع خواهند شد و احاديث صفت بارز آنها را گنج الهي بودن آنها برشمرده اند. 5 روايات به اين امر اشاره دارند كه ايرانيان پس از طولاني شدن جنگ با دشمنان خود؛ با سيدي هاشمي كه شعيب بن صالح را به عنوان فرمانده سپاه خويش برگزيده بيعت مي كنند. احاديث ميدان جنگ ايرانيان با دشمنانشان را در خارج آن سرزمين يعني عراق و شام و فلسطين بيان مي كند كه حاكي از ثبات سياسي آنها در داخل كشور مي باشد؛ البته به جز آشفتگي مختصري كه به واسطة جريان «قرقيسيا» در وضعيت ايران به وجود مي آيد. از آنجا كه اين واقعه اساساً جنگ ميان سفياني ترك ها، بعضي از غربيان و بخشي از سپاهيان و نيروهاي عراقي است و با توجه به اينكه ايرانيان با ميدان و معركة جنگ فاصله چنداني ندارند تصميم مي گيرند در آن شركت كنند وليكن به جهت بهبود وضعيت داخلي از قرقيسيا صرف نظر

مي كنند و به كشور خود بازگشته و براي مقابله با سفياني كه در غايله قرقيسيا پيروز شده مهيا مي شوند. هدف قيام ايرانيان آزادي قدس است كه پس از عبور از عراق آن را فتح كنند. احاديث از حركتي دسته جمعي و ملّي از منطقه اصطخر خبر مي دهند كه پس از حوادث حجاز و خروج حضرت مهدي ع مي باشد و اهل مشرق براي استقبال از ايشان براي عبور از عراق و رسيدن به مكه راهي مي شوند كه حضرت در اصطخر با آنها ملاقات كرده و آنها هم در همانجا با ايشان بيعت مي كنند و به همراهي او با سفياني مي جنگند 6 . 5 _ نمايان شدن بدني كاملاً واضح در قرص خورشيد و دستي كه از آسمان اشاره مي كند.

الف _ خارج شدن سر و سينة مردي در قرص خورشيد

امام باقر(ع ذيل اين آيه كه

افن نَشَاء نفنَزّفلْ عَلَيهفم مفنَ السَّماءف آيَةً فَظَلَّت اَعناقفهفم لَها خاضفعين 7 .

اگر بخواهيم آيه اي را از آسمان بر آنها نازل مي كنيم كه گردن هاي خود را خاضعانه در مقابل آن فرود آورند 8 . فرمودند:

خداوند با آنها چنين خواهد كرد.

راوي مي گويد: پرسيدم آنها چه كساني هستند؟

فرمودند:

بني اميه و پيروان آنها منظور سفياني و يارانش است

راوي مي گويد باز پرسيدم آن آيه چيست حضرت جواب دادند:

ثابت ماندن خورشيد از ظهر تا وقت عصر و خارج شدن سينه و صورت مردي در قرص خورشيد كه با حسب و نسبش (براي مردم شناخته شده است اينها در زمان سفياني است و پس از آن او و پيروانش هلاك مي شوند 9 .

اين حديث به خوبي تبيين مي كند اين علامت پس از خروج سفياني است و سفياني هم همان گونه كه بيان شد در ماه رجب خروج مي كند. علاوه بر اين امام صادق ع طي حديث ديگري تصريح مي كنند كه اين نشانه در ماه رجب واقع مي شود و مي فرمايند:

سالي كه در آن صيحه و فرياد آسماني واقع مي شود، قبل از آن آيه اي در ماه رجب نمايان مي شود.

راوي مي گويد: پرسيدم آن آيه چيست فرمودند:

چهره اي كه در ماه (و به قولي خورشيد) و دستي نمايان ديده مي شود 10 . اين بدن كامل و نمايان (سينه و صورت همان كسي است كه نداهاي سه گانه ماه رجب _ همان گونه كه خواهيم ديد _ را سر خواهد داد.

از امام رضا(ع نقل كرده اند كه ضمن حديثي طولاني مي فرمايند:

... و صداي سومي كه (با آن بدني واضح و نمايان در قرص شمس ديده مي شود. 11 برخي از علما معتقدند كه اين پيكر همان بدن مطهر اميرالمؤمنين ع است كه مردم ايشان را مي شناسند.

شيخ محمد نجفي در كتاب بيان الائمه (ج 3، ص 48) چنين نظري را بيان مي كنند. و بعضي ديگر مي گويند حضرت مسيح است كه اين نظر را حجة الاسلام علي كوراني در كتاب الممهّدون للمهدي (ص 37) بيان كرده اند. كه اين نظر قابل قبول تر به نظر مي رسد. ب _ دستي كه در آسمان ظاهر شود و اشاره مي كند: هذا... هذا... اين ( حق است ) اين ( حق است ) ...!

بعضي از روايات اين نشانه را از علايم حتمي شمرده اند:

امام صادق ع در حديثي بلند و طولاني فرمودند:

و دستي

كه از آسمان طلوع كرده و نمايان مي شود از علايم حتمي است 12 آن حضرت در تييين علامت هاي روز موعود چنين مي فرمايند:

دستي از آسمان بر حكومت و امير آن زمان دلالت كرده كه مردم به آن خواهند نگريست 13 چقدر امامان بزرگوار(ع بلند مرتبه اند كه صدها سال قبل ما را از اين جريانات باخبر كردند. بدن و دست معجزه اي الهي است و در حالي كه انسان در عصر كنوني ثابت كرد مي تواند صحبت هايش را با اختراعات و اكتشافات و علم خويش از سطح ماه به زمين منتقل كند از آنها بيشتر قدرت نمايي كند، از خداوندي كه از مخلوقاتش مسلماً داناتر و تواناتر است اين مطلب خيلي عجيب و غيرقابل تصور نخواهد بود. 6 _ نداهاي سه گانه سه نداي آسماني را همه در ماه رجب مي شنوند:

نداي اول ألا لعنة الله علي القوم الظالمين بدانيد لعنت خدا شامل حال جمعيت ظالم و ستمكار مي شود.

نداي دوم يا معاشرالمؤمنين أزفة الآزفة اي گروه مؤمنان قيامت (ظهور) نزديك شده است نداي سوم بدن آشكار و نماياني ندا مي دهد:

ألا إن الله بعث مهدي آل محمد(ص للقضاء علي الظالمين ؛ بدانيد كه خداوند مهدي آل محمد(ص را براي اجراي قضاي خود بر ستمكاران برانگيخت و فرستاد. امام رضا(ع طي حديثي طولاني فرمودند:

ندايي مي آيد كه هر دور و نزديكي آن را مي شنود؛ براي مؤمنان رحمت و براي كافران عذاب است

حسن بن محبوب كه راوي است مي گويد: به حضرت عرض كردم پدر و مادرم به فدايتان آن ندا چيست

فرمودند:

سه ندا در رجب خواهد بود. اولين آنها چنين است بدانيد كه لعنت خدا شامل ستمكاران است و دومين آنها: اي گروه مؤمنين قيامت (ظهور) نزديك شده است و سومين بدني آشكارا در قرص خورشيد، مشاهده مي شود كه ندا در مي دهد كه خداوند فلان بن فلان را براي هلاك و نابودي ستمكاران برانگيخته است و در اين زمان فرج و گشايش مؤمنين خواهد آمد و خداوند سينه هايشان را شفا داده و سختي و غم و غصه را از قلب هايشان مي زدايد. 14 قريب به اين مضمون از امام باقر(ع نقل شده است كه فرموده اند:

خداوند تبارك و تعالي با پديد آوردن اين آيات انكاركنندگان را مبهوت و متحير خواهد كرد.

و امام صادق ع چنين مي فرمايند كه

سالي كه در آن صيحه آسماني واقع مي شود پيش از آن آيه اي در رجب خواهد بود.

از ايشان پرسيدند: آن آيه چيست

فرمودند: چهره اي كه در ماه نمايان مي شود و دستي كه آشكارا اشاره مي كند و ندايي كه از آسمان هر كس آن را به زبان خويش مي شنود. 15 با توجه به آنچه گفته شد مي توان ميان ندا و صيحه تفاوت قايل شد؛ چرا كه صيحه در ماه رمضان واقع مي شود و به شكل نداي جبرئيل ع است در حالي كه نداهاي سه گانه در ماه رجب پديد مي آيند و نداي چهارمي در ماه محرم و روز ظهور حضرت خواهد بود و به خلاف نداهاي چهارگانه در ماه هاي رجب و محرم صيحه ماه رمضان در زمرة علايم محتوم به شمار آمده است 7 _ ثابت ماندن خورشيد و خسوف ماه در

شب بدر (نيمه ماه

از علايم غير حتمي سال ظهور ثابت ماندن خورشيد و حركت نكردن آن از ظهر تا عصر يكي از روزهاي ماه رجب است همچنين در شب بدر اين ماه خسوف و ماه گرفتگي رخ خواهد داد. از امام پنجم ع در مورد اين آيه كه اگر بخواهيم از آسمان بر آنها آيه اي نازل مي كنيم 16 پرسيدند كه آن آيه چيست حضرت فرمودند:

ثابت ماندن خورشيد از ظهر تا هنگام عصر... كه اينها در زمان سفياني است و به دنبال آن او و قوم و پيروانش هلاك خواهند شد 17 . اين نشانه به خوبي از خروج و شورش سفياني در ماه رجب حكايت مي كند؛ چرا كه اين علامت در زمان او اتفاق مي افتد. سكون خورشيد در آسمان هر چند براي مدت كمي رخ مي دهد، ولي معجزه اي عجيب از ناحيه خداوند متعال است از طرفي مردم به آن واقعه از طولاني شدن ناگهاني مدت روز پي مي برند. و از طرف ديگر تابش نامتعارف و بيش از حد گرما و حرارت خورشيد به زمين باخبر مي شوند. پديد آمدن چنين نشانه اي آسماني در ماه رجب خبر از هلاكت و درهم كوبيده شدن سفياني و سپاهيان و حزب و پيروانش مي دهد. تأكيد بر ثابت ماندن خورشيد در ماه رجب ناظر به همزماني اين حادثه با خروج سينه و صورت مردي در قرص خورشيد است كه قبلاً در زمرة حوادث ماه رجب از آن ياد كرديم و همان طور كه پيش از اين گفتيم همه اينها در زمان سفياني رخ مي دهد. از جمله ديگر حوادثي كه در ماه رجب

رخ مي دهد ماه گرفتگي در شب بدر اين ماه است

ام سعيد اخمسيه به امام صادق ع عرض مي كند: يابن رسول الله(ص فدايتان شوم نشانه اي از خروج و قيام حضرت مهدي ع در اختيارم بگذاريد و به من مرحمت كنيد. حضرت به من فرمودند:

ام سعيد! وقتي ماه در شب بدر ماه رجب گرفته شود و خسوف رخ دهد، مردي پس از آن خروج كند و به دنبال آن حضرت مهدي ع قيام خواهند كرد. 18 قبلاً گفته شد كه علامت و نشانه نماياني بدن مردي در خورشيد هم در ماه رجب واقع مي شود و پس از آن صيحه آسماني در ماه رمضان پديد خواهد آمد.

ادامه دارد

ماهنامه موعود سال ششم _ شماره 35 پي نوشت ها :

1. الغيبة نعماني ص 171، بحارالانوار، ج 52، ص 232.

2. الغيبة نعماني ص 187.

3. بحارالانوار، ج 52، ص 229، يوم الخلاص ص 645.

4. بشارة الاسلام ص 184؛ يوم الخلاص ص 651، السفياني فقيه ص 77.

5. الممهدون للمهدي ص 54.

6. جهت كسب اطلاعات بيشتر راجع به قيام سيد خراساني و احاديث و روايات مربوط مي توانيد به فصل سوم كتاب الممهدون للمهدي ، حجة الاسلام علي كوراني و يا ترجمة كتاب عصر ظهور ايشان مراجعه كنيد.

7. سوره شعراء(26) آيه 4.

8. الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 373؛ اعلام المهدي ص 428؛ بحارالانوار، ج 52، ص 221؛ المهدي الموعود، ص 53؛ يوم الخلاص ص 517؛السفياني فقيه ص 121.

9. الغيبة نعماني ص 169؛ بحارالانوار، ج 52، ص 233؛ بشارة الاسلام ص 120.

10. الغيبة نعماني ص 172؛ بشارة الاسلام ص 120.

11. يوم الخلاص ص 519؛ بحارالانوار، ج 52، ص 233 با الفاظي ديگر.

12. الغيبة نعماني ص 120؛

الغيبة شيخ طوسي ص 2680؛ بحارالانوار، ج 52، ص 289؛ بشارة الاسلام ص 16.

13. الغيبة نعماني ص 169؛ يوم الخلاص ص 541.

14. سوره شعراء(26) آيه 4.

15. بحارالانوار، ج 52، ص 221.

16. بيان الائمه ع ، ج 2، ص 695.

چشم انداز تمدن جهاني اسلام

اشاره : در قسمت پيشين اين مقاله گفتيم كه تمدن اسلامى كه به دست تواناى امام عصر(ع) بنيان گذارده مى?شود و به تمامى جهان گسترش مى?يابد، جوهره دينى و الهى دارد و اين روح در كالبد تمدن داراى جلوه?هايى است. جلوه?هايى همچون گسترش عدل و احسان، استوارى پيوندهاى اجتماعى و... دراين قسمت ديگر جلوه?هاى اين تمدن را بررسى مى?كنيم.

3-3. برقرارى امنيت

در فرهنگ و تمدّن، امنيّت اجتماعى اصل است. از مهمترين نيازهاى اساسى بشر، كه در هرم نيازهاى او قرار دارد، نياز به امنيّت است. امنيّت شغلى، مدنى، قضايى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى، فرهنگى - اخلاقى، حقوقى و خانوادگى، بستر زندگى سالم و جامعه صالح و بى?دغدغه را فراهم مى?سازد. در چنين جامعه?اى، پيوندهاى انسانى و اجتماعى با آرامش و بى?تنش شكل مى?گيرد، تكاپوهاى اجتماعى و اقتصادى، با رونق و شادابى انجام مى?پذيرد، رفتارهاى ناهنجار اخلاقى و خشونت?ها و خشم?ها فروكش مى?كند. قانون?گرايى و قانونمندى رواج مى?يابد، فرادستان خون فرودستان را نمى?مكند، فاصله بين دولتمردان و مردم از بين مى?رود، دسترسى به مسؤولان آسان مى?شود، ميدان براى نقد - نه نفى - فراهم مى?گردد، كاستى?ها از روى خيرخواهى و نصيحت گوشزد و گفته مى?شود، نقطه?هاى قوت و قدرت دست?اندركاران به دور از چاپلوسى و گزافه?گويى مطرح مى?گردد و در نتيجه، همگان احساس مسؤوليت، نصيحت، و نگهداشت عدالت پيدا مى?كنند و راه?هاى نفوذ هجوم?ها و شبيخون?هاى دشمنان داخلى و خارجى را

با تمام توان مى?بندند و آقايى و سرورى و سربلندى خويش را پاس مى?دارند.

در مدينه قرآنى، به رهبرى حضرت مهدى(عج) همه جا امنيت برقرار مى?شود، جان و مال و ناموس و آبروى مردمان از هرگونه گزند و آسيبى در امان مى?ماند:

وليبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً.1

امام صادق (ع) مى?فرمايد: آيه شريفه درباره امام زمان(عج) است؛ يعنى آن امام همام، ترس?ها و هراس?ها را به اميد و اطمينان بدل مى?كند:

در آن زمان، چندان امنيّت بر سراسر گيتى گسترده مى?شود كه از هيچ چيز به چيز ديگر، زيان نمى?رسد، ترس و وحشتى به چشم نمى?خورد، حتى جانوران و حيوانات در بين مردم رفت و آمد مى?كنند و به يكديگر آزارى ندارند.2

ايمان ايمنى بخش، سايه خود را بر فراز جامعه مهدوى مى?افكند. فضاى آن روز جامعه، سرشار از اعتماد و اطمينان به يكديگر است. در پرتو كلمه توحيد و براساس وحدت و يگانگى اجتماعى، دل?ها به هم نزديك مى?شود و ضريب ناامنى?ها، به صفر مى?رسد.3

رقابت?هاى ناسالمى كه بر اثر بيم از يكديگر به?وجود آمده به رقابت?هاى سالم و رفتارهاى ايثارگرانه دگر مى?شود.

درد جانكاهى كه جامعه?هاى متمدّن امروز را فرا گرفته، ناامنى?هاى خانوادگى و اجتماعى است. گزارش?هاى رسيده از اينگونه جامعه?ها، نشانگر آن است كه صنعت و تكنولوژى، گرچه توانسته است تا اندازه?اى زمينه آسايش مادى و جسمى شهروندان را فراهم سازد، اما دربرآوردن آرامش روحى و روانى ناتوان بوده است.

در باور شيعيان، جرعه?نوشان كوثر زلال محمدى - علوى، آن رهايى?بخش و امنيّت گستر، امام زمان، حضرت حجةبن?الحسن(ع) است كه با

قيام و ظهور خود، امنيت را مى?گستراند و اين نياز مهم انسانى را، به جامعه انسانى ارزانى مى?دارد و زندگى

آرامش بخشى را براى مردمان جهان فراهم مى?سازد و با تدبير و بينش، چهره تمدّن ترس?آلود و دلهره?آور را به تمدّنى انسانى و اميدبخش بدل مى?كند. 3-4. سامان?دهى اقتصادى

در آموزه?هاى دينى، پيوندى استوار بين مسائل اقتصادى و مسائل معنوى ديده مى?شود، تا آنجا كه پيامبر(ص) فرمود:

لولا الخبز ما صلّينا ولا صمنا ولا أدّينا فرائض ربنا.4

بدون نان، نه نماز مى?توانيم گزارد و نه روزه مى?توانيم گرفت و نه ديگر واجبات را مى?توانيم انجام داد.

ثلاثة تحتاج الناس طرّاً إليها: ألأمن والعدل والخصب.5

سه چيز است كه همه مردم به آن نياز دارند: امنيت، عدالت و فراوانى.

در چشم?انداز تمدّن درخشان جهانى اسلام به رهبرى امام زمان(ع) نيز اين واقعيت نويد داده شده كه: آن حضرت رفاه اقتصادى را همراه بإ؛ عدالت اجتماعى به گونه?اى گسترده و فراگير، فراهم خواهد آورد.6

در دوران فرمانروايى آن حضرت، و در پرتو مديريت شايسته و سالم و برنامه?هاى جامع و همه?سويه و سياست?هاى واقع?نگر و انسان محور ايشان، زمينه شكوفايى استعدادها فراهم مى?آيد، تلاش و كوشش مردم با انگيزه?هاى معنوى در مى?آميزد و كارآيى كسان و بهره?گيرى از منابع طبيعى و خدادادى دو چندان مى?شود،7 كار وجهه عبادى و انجام تكليف به خود مى?گيرد، نيروهاى بالقوه و پنهان ميدان بروز و ظهور مى?يابند، خوى مردم دوستى و خدمتگزارى در بين مردم، رشد مى?كند.8 در چنين جامعه?اى زندگى اقتصادى، چهره نوينى پيدا مى?كند و همگان از زندگى سالم و به دور از دغدغه و نگرانى، بهره?مند مى?شوند.9

بر اثر پيشرفت علم و تكنولوژى در زمان آن حضرت، منابع جديد و ناپيدا كشف مى?شوند و زمين آنچه در درون خود دارد بيرون مى?افكند و بهره?بردارى بهينه از

آن آغاز مى?شود.10

پيامبر اكرم(ص) فرموده:

يتنعّم امّتى فى زمن المهدى(ع) نعمة لم يتنعّموا قبلها قطّ، يرسل السماء عليهم مدراراً ولاتدع الأرض شيئا من نباتها إّلا أخرجته.11

پيروان من در زمان حكومت حضرت مهدى(ع) به آسايش و نعمت?هايى دست مى?يابند كه بيش از آن در هيچ دوره?اى به آن دست نيافته?اند. در آن زمان، آسمان باران فراوان مى?بارد و زمين نيز تمام روييدنيهايش را بيرون مى?اندازد.

براساس معيارهاى قرآنى، تقوا و خويشتن?بانى،12 نيكوكارى، عدالت گسترى13 و... زمينه?هاى نزول و ريزش رحمت?ها و بركت?ها از سوى پروردگار مى?شود. اگر فضاى جامعه، فضايى معنوى و الهى باشد و زبان?هاى آغشته به دعا، آلوده به گناه نگردد، لقمه?ها لقمانى باشد و نيّت?ها انسانى، بى?گمان، رزق و روزى?ها فراوان?تر مى?گردد.14 روشن است هنگامى كه پيوند انسان?ها بر پايه داد و نيكى شكل مى?گيرد، بينوايان از ياد نمى?روند و هر كسى مرز خود را مى?شناسد و به حقوق ديگران، دست دراز نمى?كند. در چنين جامعه?اى نعمت?ها و بخشش?هاى پروردگار بر مردمان فرو مى?ريزد و بسيارى از گرفتارى?هاى اجتماعى، برطرف و بن?بست?هاى اقتصادى گشوده مى?شود و راه براى شكوفا شدن، هموار مى?گردد.

در روزگار حضرت مهدى(ع) حيات طيبه، بر پايه ايمان و عمل صالح رخ مى?نمايد15 از يكسو، آز، مهار مى?گردد، مساوات و مواسات دامن مى?گستراند، بخل و كنسى و تنگ چشمى، دامن برمى?چيند و از ديگر سوى، انگيزه?ها براى تلاش، بيشتر و خالص?تر مى?شود و بستر استفاده بهترو سالم?تر از طبيعت آماده مى?گردد.

طبيعى است كه زمينه فراوانى نعمت?ها و رونق مسائل اقتصادى نيز پديد آيد و گسترش مى?يابد.

امام على(ع) در اين باب سخنى دارد، بدين?سان:

... و تفخرج له الأرض أفاليذ كَبدها و تفلقى إليه سلماً،

مقاليدها، فيريكم كيف عدل السّيرة و يحيى مَيّفتَ الكتاب والسّفنّة.16

... زمين گنجينه?هاى خود را برون اندازد و كليدهاى خويش را از دَرف آشتى، تسليم او سازد. پس، روشف عادلانه را به شما بنمايد و آنچه از كتاب و سنت مرده است، زنده كند.

امام زمان(ع) در پرتو برنامه?ريزى?ها و مديريت?هاى خردمندانه، مناسب و برخاسته از نياز جامعه و نگهداشت عدالت، در هر برنامه و تلاشى و پياده كردن آن در تمام زوايا و زمينه?ها و رواج و گستراندن ارزش?هاى دينى و در جامعه و با كمك از امدادهاى غيبى، جامعه الهى - قرآنى را مى?سازد و پرچم حق را برمى?افرازد. در نظام و تمدّن مهدوى، كارها و پفست?ها، به شايستگان واگذار مى?شود. ثروت?هاى غصب شده به صاحبان ثروت برگردانده مى?شود. بيت?المال از چنگ غارتگران و حرام?خواران و خيانت پيشگان به در مى?آيد. درهاى رفاه و بهره?مندى سالم از طبيعت و رزق و روزى حلال به روى مردم، گشوده مى?شود. ديو فقر، زوزه?كشان سرزمين مهدوى را ترك مى?كند. همگان در اوج عزت و به دور از هرگونه منّت و ذلّت، روزگار مى?گذرانند.17 3-5. رشد عقل و گسترش دانش

در اسلام و در پرتو آن، تمدّن اسلامى، عقل، جايگاه بلندى دارد و ركن حركت، پويش و تلاش به شمار مى?رود عقل ستون خيمه دين است و بدون عقل، دين جايگاه حقيقى خود را نمى?يابد و بدون عقل، دين شناخته نمى?شود و مجهول مى?ماند. عقل است كه گوهر دين را مى?شناساند و به انسان دستور مى?دهد تا در برابر آن، سر فرود آورد و به فرمان?هايش، گردن نهد. عقل است كه زيبايى دين را مى?نماياند و آن را بر اريكه

قدرت مى?نشاند و انسان را به تماشاى آن وا مى?دارد.

عقل، راهنماست به سوى زيبايى?ها، خوبى?ها، ارزش?ها، راستى?ها و پرهيز دهنده از خطرها. از اين روى، در قرآن به خردورزى18 انديشيدن،19 به علم دين آگاه شدن20 و فرزانگى21 سفارش بسيار شده است. و در فقه اسلامى، عقل، يكى از منابع چهارگانه اجتهاد به شمار مى?رود كه اجتهاد بدون در نظر گرفتن اين ركن مهم و پايه استوار، ناتمام است.

امام صادق(ع) درباره جايگاه عقل در اسلام، در پاسخ پرسنده?اى كه مى?پرسد: عقل چيست؟ مى?فرمايد:

ما عبد به الرّحمن واكتسب به الجنان.

[عقل] چيزى است كه به آن، خداوند عبادت مى?شود و بهشت به دست مى?آيد.«

آن حضرت در پاسخ اين پرسش كه: پس آنچه معاويه به كار مى?بست چه بود؟ فرمود:

تلك النّكراء، تلك الشّيطنة وهى شبيهة بالعقل و ليست بالعقل.22

آنچه او داشت، نيرنگ و شيطنت بود و آن، مانند عقل بود، نه خود عقل.

عقل، ريشه در بندگى دارد در تمدّن اسلامى، عقل و بندگى، عقل و اخلاق، عقل و ارزش?ها، عقل و تقوا، پيوند ناگسستنى دارند. هرگاه عقل، با يكى از اينها كه برشمرديم و صدها ارزش والاى ديگر، همراه نبود، از مدار خارج مى?شود و جامعه را به نيرنگ مى?آلايد و هرگونه سودجويى، استثمار، استعمار و به بردگى واداشتن ديگران و... خردورزى نام مى?گيرد. علم و تكنولوژى كه دستاورد عقل و خرد است، اگر با عقل سالم، عقل به دور از هوى و هوس، عقل به دور از آلودگى?ها، به كار گرفته نشود، فاجعه به بار مى?آورد، همان فاجعه?اى كه امروزه، شاهد آن هستيم.

عقل سالم، عقل محور جامعه انسانى، عقل راهنما به سوى نيكى?ها، زيبايى?ها، ارزش?ها، عقل است كه

با اخلاق همراه و هم خانه و همزاد است و جدايى بين آنان در پندار نگنجد.

در آموزه?هاى دينى، به ويژه شيعى، به پيوند عقل و اخلاق، توجه ويژه شده است.

امام صادق(ع) مى?فرمايد:

إنّا لنحبّ من كان عاقلاً، عاملاً، فهماً، فقيهاً، حليماً، مدارياً، صبوراً، صدوقاً، وفياً.23

ما، دوستدار كسانى هستيم كه عقل، دانش، فهم، فقاهت، بردبارى، نرمش و صبر دارند و اهل وفا و راستى?اند. [به عبارتى اين والايى?ها را به هم درآميخته?اند].

عقلانيتى كه در آن انسانيت انسان، ناديده گرفته شود و برترى?ها و والايى?هاى او به فراموشى سپرده شود. عقلانيتى است ابزارى و خشك و سوگمندانه، آنچه مورد نظر فرهنگ و تمدّن غربى است و در غرب خود را نموده، اين چنين عقلانيتى است.

در فرهنگ و تمدّن اسلامى، عقلانيت و اخلاق به گونه?اى به هم تنيده شده كه جداسازى آن دو از يكديگر كارى است ناشدنى. خردورزى و تكامل مادى و معنوى، كامل كننده و يارى رسان يكديگرند. »مدينه« واژه?اى است كه »دين« را دربرگرفته است؛ يعنى بدون دين و ارزش?هاى دينى و اخلاقى، بنيان?هاى مدينه و تمدّن هم سست و ناپايدار است.

مدينه فاضله مهدوى، سرشار از خردورزى و اخلاق است. در آن دوران، انديشه?ها به اوج شكوفايى مى?رسد، علوم و فنون تكامل مى?يابد و همراه آن برترى?ها و والايى?هاى انسانى و اخلاقى، مراحل عالى و ارجمند خود را پيدا مى?كند.

امام صادق(ع) فرمود:

العلم سبعة و عشرون حرفاً فجميع ماجاءت به الرّسل حرفان فلم يعرف النّاس اليوم غير حرفين، فإذا قام قائمنا أخرج الخمسة والعشرين حرفاً فبثّها فى?النّاس و ضمّ إليها الحرفين حتّى يبثّها سبعة و عشرين حرفاً.24

دانش، بيست و هفت بخش دارد كه بشر تا كنون دو

بخش از آن را آموخته است. به هنگام قيام امام زمان(ع) بيست و پنج باب ديگر بر آن افزوده مى?شود و در ميان جامعه گسترش مى?يابد.

روشن است كه با پيشرفت علم، به رهبرى پيشواى عالم و عادل، زمينه توسعه همه سويه و بهبود زندگى مردمان، فراهم خواهد آمد و دگرگونى ژرف، پديد خواهد گرديد. از آنجا كه علم تيغ دو دم است و اگر به دست نااهل سپرده شود، ويرانگرى به بار مى?آورد، در برنامه آن حضرت تكامل اخلاقى، در كنار تكامل علوم نيز پيش?بينى شده است.

امام باقر(ع) مى?فرمايد:

إذا قام قائمنا وضع يده على رؤس العباد، فجمع به عقولهم و أكمل به اخلاقهم.25

آنگاه كه قائم ما قيام كند، دست محبت و امامت بر سر بندگان نهد و پس از آن، خردها را بالنده و خلق و خوى?ها را به تمام و كمال مى?رساند.

رشد عقلانى همراه با رشد اخلاقى، جامعه?اى رشيد به وجود مى?آورد كه شايستگى اداره تمام جهان را پيدا مى?كند. حاكميتى كه همراه خود، تربيت و انسان?سازى را با عقلانيت و سياست و جامعه?پردازى، درآميخته است و رهاورد آن، رهايى انسان?هاى گرفتار در بند هوا و هوس و هدايت آنان به سوى هفدى و هدايت همه سويه و همه جانبه است.

امام على(ع) در اين باب مى?فرمايد:

يَعطففف الهوى على الهدى إذا عطفوا الهفدى على الهوى و يَعطفف الرَّأىَ على القرآن إذا عطفوا القرآن على الرَّأى.26

خواهش نفسانى را به هدايت آسمانى بازگرداند، و آن هنگامى است كه - مردم - رستگارى را تابع هوى ساخته?اند، و رأى آنان را پيرو قرآن كند، و آن هنگامى است كه قرآن را تابع رأى خود كرده?اند.

اين است روح انقلاب

اصلاحى و بنيادى امام زمان(عج) كه چشم?اندازى از تمدّن والا و متعالى الهى - قرآنى است.

پى?نوشت?ها :

1 . سوره نور(24)، آيه 55.

2 . كتاب الغيبة، ابراهيم بن محمد نعمانى ، ص240، مكتبة صدوق.

3 . كمال?الدين، شيخ صدوق، ج 2، ص646.

4 . الكافى، ثقةالاسلام كلينى، ج 5، ص73.

5 . تحف العقول، ابن شعبه حرافى ص236 ، بيروت.

6 . بحارالأنوار، علامه مجلسى ج 52، ص362، حديث 131.

7 . همان ، ص317.

8 . همان، ج 51، ص84.

9 . همان ، ص78.

10. همان ، ص82.

11. همان ، ص83.

12. سوره اعراف(7)، آيه 96.

13. سوره نحل(16)، آيه 90.

14. سوره نوح(71)، آيه 10 و 11.

15. سوره نحل(16)، آيه 97.

16. نهج?البلاغه، صبحى صالح، ترجمه سيد جعفر شهيدى، خطبه 138.

17. منتخب?الاثر ، ص474-473.

18. سوره يوسف(12)، آيه 2.

19. سوره آل عمران(3)، آيه 193.

20. سوره توبه(9)، آيه 122.

21. سوره نساء(4)، آيه 82.

22. الكافى، ج 1، ص11، ح 3.

23. تحف?العقول ، ص266.

24. بحارالانوار، ج 52، ص336.

25. همان.

26. نهج?البلاغه، خطبه 138.

شرحى بر كتاب استراتژى انتظار

اشاره : در قسمت نخست اين مقاله، با اشاره به اين جمله از كتاب استراتژى انتظار كه: »انتظار ذاتى وجود آدمى است و ريشه در مافى الضمير همه بندگان دارد و از آن به عنوان امر مشترك مى توان ياد كرد« به بررسى فطرى بودن موضوع انتظار پرداختيم و مباحثى چون معناى فطرت، اثبات اصل فطرت در وجود آدمى و دلايل انحراف و بازماندن غالب انسان ها از گوهر پاك وجودى و فطرت الهى خود را مورد بررسى قرار داديم.

در اين قسمت از مقاله به بررسى برخى از گرايش هاى فطرى انسان - كه به روشن شدن موضوع بحث؛ يعنى اثبات فطرى بودن عقيده به مهدويت كمك شايانى مى كند -

خواهيم پرداخت. بى هيچ شك و ترديد مى توان گفت كه شاخص ترين و متعالى ترين گرايش فطرى در وجود انسان، گرايش به خداوند متعال است، تعاليم قرآن كريم نيز مؤداى فطرى بودن گرايش خداجويى در خلقت وجودى انسان است. لذا هر انسانى به مقتضاى خلقت و ساختمان اصلى روحى خود، خدا را مى شناسد بدون اينكه نيازى به اكستاب و تحصيل علوم مقدماتى داشته باشد و ظاهراً قرآن كريم اولين كتابى است كه مسئله فطرت خداجويى و خداپرستى انسان را به طور صريح عنوان كرده است:

فأقم وجهك للدين حنيفاً فطرة اللَّه التى فطر الناس عليها1.

امروزه اين مسئله در ميان فلاسفه و روانشناسان جاى بسيار شايسته اى پيدا كرده است. افراد بزرگى نظير اينشتاين، ويليام جيمز، آلكسيس كارل، برگسون، يونگ و... هم از آن دفاع كرده اند، كه در اينجا مجال پرداختن به آن نيست.2 به هر حال خداشناسى فطرى هر آدمى است؛ يعنى هر آدمى به مقتضاى خلقت و ساختمان اصلى روحى خود، خدا را مى شناسد بدون ايكه نيازى به اكتساب و تحصيل علوم مقدماتى داشته باشد. لازم است، در اينجا توضيحى داده شود برخى از مدعيان فطرى بودن خداشناسى مقصودشان از اين مطلب، فطرت عقل است. مى گويند انسان به حكم عقل فطرى، بدون اينكه نيازى به تحصيل مقدمات استدلالى داشته باشد به وجود خداوند پى مى برد. توجه به نظام هستى و مقهوريت و مربوبيت موجودات خود به خود و بدون اينكه انسان بخواهد استدلال كند اعتقاد به وجود مدبر و قاهر را در انسان به وجود مى آورد. همچنانكه در همه فطرياتى كه در اصطلاح منطق، فطريات ناميده مى شوند مطلب از اين قرار است ولى مقصود از عنوان بالا، فطرت عقل

نيست، مقصود ما فطرت دل است. فطرت دل يعنى انسان به حسب ساختمان خاص روحى خود متمايل و خواهان خدا آفريده شده است. در انسان، خداجويى و خداخواهى و خداپرستى به صورت غريزه نهاده شده است، همچنانكه غريزه جست وجوى مادر در طبيعت كودك نهاده شده است. اين غريزه به صورت غير مستشعر در كودك وجود دارد، او مادر را مى خواهد و جست وجو مى كند بدون آنكه خود بداند و بفهمد كه چنين خواهش و ميلى در او وجود دارد، بدون آنكه در سطح شعور ظاهرش، انعكاسى از اين ميل و خواهش وجود داشته باشد. مولوى عيناً همين تشبيه را آورده است آنجا كه مى گويد:

همچو ميل كودكان با مادران

سر ميل خود نداند در لبان

همچو ميل مفرط هر نو مريد

سوى آن پير جوانبخت مجيد

جزء عقل اين، از آن عقل كل است

جنبش اين سايه زان شاخ گل است

سايه اش فانى شود آخر در او

پس بداند سر ميل و جست وجو

»... غريزه خداخواهى و خداجويى نوعى جاذبه معنوى است ميان كانون دل و احساسات انسانى از يك طرف، و كانون هستى؛ يعنى مبدأ اعلى و كمال مطلق از طرف ديگر، نظير جذب و انجذابى كه ميان اجسام موجود است«.3 لذا قرآن كريم ضمن اينكه گرايش به خداوند متعال را فطرى بشر معرفى مى نمايد براى دل به عنوان كانونى كه محل شناخت الهى است ارزش شناختى قائل است. لذا در آيات مختلفى از قرآن كريم، منبع دل در كنار منبع عقل به عنوان كانونى جهت شناخت خداوند متعال مورد تأكيد قرار گرفته است كه از جمله اين آيات مى توان به آيات ذيل، اشاره نمود:

والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا و إنّ اللَّه مع المحسنين4.

كسانى كه

در راه ما جهاد و كوشش مى كنند [آنان كه تلاششان مخلصاً و خالصاً براى ما باشد و هر انگيزه ديگرى را از خودشان دور كنند] ما آنها را به راه هاى خودمان هدايت مى كنيم.

إن تتقوا اللَّه يجعل لكم فرقاناً5.

اگر تقواى الهى داشته باشيد خداوند متعال به شما، فرقان [قوه تميز حق از باطل] عنايت مى كند.

إتقوا اللَّه و يفعلّمكم اللَّه6.

شما اگر تقواى الهى داشته باشيد خداوند معلم شما مى شود.

و در حديث معروفى از رسول اكرم(ص) نقل شده است كه وى فرمود:

من أخلص للَّه أربعين صباحاً، جرت ينابيع الحكمة من قلبه إلى لسانه.

اگر كسى بتواند چهل شبانه روز براى خدا زيست كند، خداى متعال چشمه هايى از حكمت را از دل او بر زبانش جارى مى كند.7

از جمله ديگر گرايش هاى فطرى انسان مى توان به حس كمال جويى و كمال طلبى در وجود انسان اشاره كرد؛ زيرا انسان، فطرتاً طالب كمال و خواستار راحتى مطلق است به طورى كه آرزوى همه انسان ها، رسيدن به زندگى راحت و سعادت جاودان است. هر چند، غالب انسان ها در شناخت موضوع كمال و تشخيص مصداق آن دچار خطا و اشتباه مى شوند. لذا بعضى كمال مطلق را در كسب قدرت مى بينند و بعضى ديگر مصداق كمال را در رسيدن به ثروت بى حد و حصر مى دانند. حقيقت اين است كه همه اين افراد طالب كمال مطلق اند، منتها گروه اول تصور مى كنند كمال و راحتى مطلق در داشتن قدرت است و گروه دوم، همين راحتى و كمال مطلق را در كسب ثروت مى جويند، و به عبارت ديگر مى توان گفت كه غايت و مقصود همه انسان ها در طول عمر و زندگى، رسيدن به قلّه كمال است منتها بعضى ها براى رسيدن به قلّه

كوه از شكاف كوه بالا مى روند و بعضى ديگر از كمر كوه و گروهى هم از پشت كوه به سمت قلّه آن حركت مى كنند، لذا عده اى ثروت را قلّه كمال و عده اى ديگر، قدرت را قلّه كمال مى انگارند؛ يعنى به خيال خود فكر مى كنند كه اگر به قدرت و يا به ثروت برسند آن وقت به كمال و راحتى رسيده اند. بنابراين مى توان گفت كه همه انسان ها طالب كمال و راحتى مطلق اند، ليكن در تشخيص مصداق آن همواره دچار خطا و اشتباه مى شوند. اما در پاسخ اين سؤال كه معناى كمال چيست و كمال انسان به چه معنا و مفهومى است؟ مى توان چنين گفت كه اصولاً كمال هر پديده به مفهوم ايجاد اعتدال در بين غرائز درونى وى و به فعليت رسيدن استعدادها و قواى بالقوه درونى وجودى اوست. لذا كمال و مزيّت وجودى هر پديده و آفريده، آن چيزهايى است كه با ساختمان ويژه و غرائز وجودى وى وفق بدهد و همينكه اين توافق را از دست داد، از ارزش واقعى خود دور افتاده و تنها نامى از كمال خواهد داشت. بنابراين اگر انسان تنها يك غريزه درونى، مثلاً شهوت خوراك يا شهوت نزديكى جنسى داشت هر چه در به كارگيرى آن غريزه زياده روى مى كرد، كمالش بود، ولى غرائز گوناگون ديگرى كه در تركيب ساختمان انسان موجود است زياده روى و طغيان (تنها) يك غريزه را روا نديده و به حفظ توازن و حدّ اعتدال دعوت مى كند، ماده تا حدّى و ماوراء ماده تا حدّى.8

بر اين اساس مى توان گفت كه اين فقره از كلام ارزشمند نويسنده فاضل كتاب استراتژى انتظار كه مى نويسد:

انسان، كمال طلب است و

هرگز ترقى صرفاً مادى او را ارضا نمى كند و باور مهدوى همه آمادگى (جسمانى و نفسانى) و همه كمال زمينى و آسمانى را در خود دارد.

دقيقاً مبتنى بر همين تفسير و برداشتى است كه از مفهوم كمال، بيان گرديد.

يكى ديگر از مطلوب هاى فطرى بشر، قداست قائل شدن براى ارزش هاى اخلاقى و انسانى است؛ زيرا انسان موجودى است داراى سرشت الهى و مفتخر به تاج خلافت الهى، و بديهى است كه خليفه بايد مستخلف باشد به صفات الهى، تا مستحق رداى خلافت گردد، لذا در روايات اسلامى وارد شده است كه:

خلق اللَّه آدم على صورته.

خلق كرد خداوند آدم را بر صورت و مثال خودش.

لذا به دليل برخوردارى از همين سرشت و خمير مايه الهى است كه انسان بالفطره، خواهان و طالب ارزش هاى متعالى است و به عبارت ديگر خواستار سجاياى الهى، انسانى و اخلاقى؛ همچون حق و حقيقت جويى و دوستدار خير و نيكى، عدل و عدالت، صدق و راستى و امانتدارى و غيره است و درست به همين دليل است كه اساس انسانيت او بستگى به تسلط او بر نفس خويش و قيام عليه تباهكارى هاى نفس اماره او دارد، به همين سبب انسان به ميزانى كه از هواى نفس و تعلقات نفسانى، خود را آزاد مى كند ارزش هاى انسانى و الهى و متعالى او از قوه به فعليت مى رسد. بنابراين خمير مايه گرايش هاى انسانى و الهى در متن و حاق ذات هر انسان - بنا به خلقت و آفرينش ويژه او - به وديعه گذاشته شده است. لذا رسالت انبياى الهى و وحى به عنوان هادى و حامى ارزش هاى انسانى، موجب برانگيختن اين گرايش هاى متعالى در فطرت

انسان است.

و از جمله ديگر گرايش هاى فطرى انسان، مى توان به احترام و »خضوع فطرى انسان به وجود كامل« و صاحب كمالات، اشاره نمود. عارف كامل واصل، استاد عرفان نظرى حضرت امام راحل(ره)، مرحوم حضرت آيت اللَّه محمد على شاه آبادى(ره) در مورد »خضوع فطرى انسان به كامل« مى نويسند:

انسان چون ادراك كمال و جمال در چيزى نمود بى اختيار در قلبش نسبت به او خاضع مى شود و لذا انسان به موجود حىّ، عليم و قادر خاضع مى باشد ولى نسبت به ميّت، جاهل و فقير، خاضع نمى باشد. و چون خضوع امرى است نسبى و اضافى؛ يعنى قائم است به طرفين و بدون طرفين تحقق پيدا نمى كند و طرفين آن، خاضع و مخصوع له است. امّا خاضع، فطرت انسان است و مخضوع له فطرت را بايد از طريق خود فطرت خاضعه كشف نمود؛ يعنى مشاهده كرد كه فطرت براى چه چيز منقاد و خاضع است. حال اگر از فطرت خود سؤال كنيد كه: اى فطرت خاضع! نسبت به چه كس، خاضع و منقاد هستى؟ در جواب گويد: من خاضع و منقادم نسبت به وجود حىّ، عليم، قدير، غنى و قيوم كه علم و حيات و قدرت و غنا ذاتى او باشد و اين صفات در ذاتش، تبدّل پيدا نكند، يعنى حيات مبدل به ممات و علم مبدل به جهل و قدرت مبدل به عجز و غنا مبدل به فقر نشود و چنين ذاتى كه مخصوع له فطرت است همان واجب الوجود و هستى صرف است كه قيوم خود و ماسوى اللَّه است.9

و از ديگر گرايش هاى فطرى انسان، احترام و خضوع به حاضر، منعم، مقتدر و محبوب است؛ زيرا انسان بالفطره نسبت به حاضر،

منعم، مقتدر و محبوب، خضوع فطرى دارد. به نحوى كه حتى اگر حاضر - طفل هم كه باشد - انسان بالفطره در حضور او، رعايت حفسن و قبح اعمال را مى نمايد و به همين دليل است كه رعايت محضر پروردگار به طريق اولى كه حاضر و ناظر بر اعمال بندگان است و به تعبير حكيمانه امام راحل(ره) كه فرمودند:

عالم محضر خداست و در محضر خدا معصيت نكنيد.

براى هر انسانى محترم است. لذا بنده عاصى و گنهكار در روز قيامت در محضر الهى، شرمنده و رو سياه است؛ چرا كه در دنيا، رعايت احترام محضر الهى را ننموده و بر خلاف حكم فطرت پاك خود عمل نموده است. بنابراين بنده عاصى به حكم فطرت مأخوذ است.

منعم و ولى نعمت انسان نيز به حكم فطرت محترم است و حتى حيوانات هم نسبت به منعم خود مثل اسب و سگ وفادارند. لذا رعايت احترام منعم واقعى در عالم كه پروردگار متعال است به طريق اولى، به حسب حكم فطرت، امرى واضح و لازم است.

و مقتدر و قادر نيز به حكم فطرت، محترم است به نحوى كه حتى حيوانات نيز نسبت به موجود قوى تر از خود احترام مى گذارند، لذا چون خداوند متعال، ذات مقدسش عين قدرت مطلق است، پس به حكم فطرت، ذات مقدسش، محترم است و هتك حرمت او روا نيست و مخالفت با اوامر و نواهى الهى جائز نمى باشد و به همين دليل، بنده عاصى و گنهكار در قيامت، مسؤول و مؤاخذ به حكم فطرت است.

محبوب نيز به حكم فطرت، محترم است اعم از اينكه محبوب حقيقى باشد يا مجازى؛ زيرا انسان بالفطره عاشق كمال و جمال

است و چون ذات مقدس خداوند كمال و جمال صرف است پس او محبوب حقيقى هر انسانى است و چون محبوب به حكم فطرت محترم است پس ذات مقدسش محترم است، و هتك او، به حكم فطرت، روا نيست و مخالفت اوامر و نواهى پروردگار به حكم فطرت جائز نيست. و بنده عاصى و گنهكار در روز قيامت، مسئول و مؤاخذ است كه چرا بر خلاف حكم فطرتش، رفتار نموده است. لذا احترام حاضر، منعم، مقتدر و محبوب، فطرى انسان است و درست به دليل فطرى بودن اين حقائق است كه عصيان و مخالفت با ذات مقدس خداوند متعال كه عين حاضر، منعم، مقتدر، كامل و محبوب در عالم است، جائز نيست. پس عصيان و مخالفتش عظيم است.10 فطرى بودن گرايش انسان به »دين« نيز مطلبى است كه توسط خداوند متعال در قرآن بر آن تأكيد شده است:

فأقم وجهك للدين حنيفاً فطرت اللَّه التى فطر الناس عليها لاتبديل لخلق اللَّه ذلك الدين القيّم ولكن أكثر الناس لايعلمون11.

پس تو اى رسول مستقيم روى به جانب آئين پاك اسلام آور، و پيوسته از طريق دين خدا، كه فطرت خلق را بر آن آفريده است پيروى كن، كه نيست هيچ تغييرى در خلقت خدا، و اينست دين و آيين استوار حق، ليكن اكثر مردم از حقيقت آن آگاه نيستند.

توضيح اينكه دين عبارتست از التزام به حقايقى كه فطرت انسان به آنها ملتزم است و دين هم از همين ماده است، و معنى آن التزام به حقوق و اموال مردم است. حال اگر مراجعه به كتاب ذات خود نماييم و اوراق تكوينى آن را ورق بزنيم، هر آينه درمى يابيم

كه فطرت ملتزم به سه چيز است:

اول، التزام به معرفت مبدأ و معاد، به نحوى كه انسان همواره با دو سؤال مهم؛ يعنى از كجا آمده ام و منظور از خلقت من چيست؟ و همچنين به كجا مى روم و پايان كار من به كجاست؟ مواجه بوده است و به تعبير مولوى:

از كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود

به كجا مى روم آخر ننمايى وطنم

لذا ميل انسان به علم و درك و شناخت حقايق عالم، ميلى فطرى است كه اگر نبود اين گرايش فطرى، اصولاً بشر، تكامل علمى نمى يافت و به علم و تمدن امروزى نمى رسيد، لذا انسان فطرتاً راضى به جهل و نادانى نسبت به چيزى نمى شود ولو اينكه آن چيز براى او اصلاً فايده اى نداشته باشد، تا چه رسد به معرفت مبدأ و معاد كه تمام فايده را براى صحت زندگانى انسانى در تمام عوالم دارد.

چنانكه امام على(ع) فرمود: »اوّل الدين معرفته«.

يعنى اول دين [و پايه محكم آن،] معرفت نسبت به مبدأ عالم است.

و از همين جهت است كه انبيا و اوليا هميشه از پروردگار عالم تقاضاى علم و دانش مى كردند و مى فرمودند: »ربّ زدنى علما« و »ربّ زدنى فيك تحيّراً.« دوم، التزام به خضوع و فروتنى براى كامل، اعم از اينكه كمال او ذاتى باشد يا غيرى. و دليل بر اين مطلب، ابواب احتراماتى است كه فطرت حاكم بآنهاست مثل احترام حاضر و احترام منعم و احترام مقتدر و احترام كامل و احترام محبوب و معشوق. (همچنانكه قبلاً اشاره شد).

سوم، التزام فطرت به معدلت؛ يعنى تأديه حقوق صاحبان، ولو اينكه در مقام عمل (خودش) ظالم باشد و طبق التزام فطرى، عمل نكند و دليل بر اين

مطلب، ظهور حس انتقام است در انسان، اگر نسبت به حقوق مفروضه او تجاوز و تعدى شود ولو اينكه خودش (در مقام عمل) نسبت به حقوق مسلم ديگران، ظالم باشد. زيرا اگر فطرت،

ملتزم به عدالت نباشد هر آينه، حس انتقام در او ظاهر نمى شود و اين التزامات فطرى همان دين قيم است كه هيچ فردى از افراد انسانى، فاقد آنها نيست. پس چگونه ممكن است گفته شود انسان محتاج به دين نيست و حال اينكه به حسب فطرت و ذاتش، متدين است.

چون دين فطرى روشن شد گوييم جميع اديان الهى و التزامات آسمانى، بيان همين دين فطرى ما هستند... و چون دين اسلام از اين سه جهت اكمل اديان است. پس اگر كسى تبعيت از غير دين اسلام كند هرگز از او قبول نمى شود و چنانكه خداى تعالى مى فرمايد: »إن الدّين عنداللَّه الاسلام«12 و »ومن يبتغ غير الإسلام دينا فلن يقبل منه.«14ù13

لذا چون دانستيم كه فطرت، حكم به لزوم تدين مى كند و دين، مقتضى ذات و فطرت هر انسان است، پس نمى توان گريز از دين نمود و ترك معرفت و عبوديت (خضوع در مقابل كامل) و معدلت كرد؛ زيرا فطرت انسان، تخطئه مى كند اين رويه و قول را، و چون ذات و فطرت انسان، مقتضى ديانت است، و او معصوم از خطا و اشتباه است بايد حكم كنى كه وصول به ديانت ممكن است و به عبارت ديگر، تحصيل علم و دانش و بلكه عبوديت و معدلت، مقدور انسان است. پس اعتذار به عدم تحقق قدرت بر ديانت، مسموع نيست نه در دنيا و نه در آخرت، چنانكه خداى تعالى فرمود: »إقراء كتابك كفى

بنفسك اليوم عليك حسيبا«.16ù15

يكى ديگر از گرايش هاى فطرى انسان، تمايل انسان به زندگى اجتماعى و به اصطلاح »مدنى بالطبع« بودن انسان، است. از آيات قرآن كريم استفاده مى شود كه اجتماعى بودن انسان در متن خلقت و آفرينش او، پى ريزى شده است. در سوره مباركه حجرات مى فرمايد:

يا أيها النّاس إنّا خلقنا كم من ذكرو أنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عند اللَّه أتقيكم.17

اى مردم شما را از مردى و زنى آفريديم و شما را ملت ها و قبيله ها قرار داديم تا به اين وسيله يكديگر را بازشناسيد [نه اينكه به اين وسيله بر يكديگر تفاخر كنيد] همانا گرامى ترين شما نزد خداوند متقى ترين شماست.

در اين آيه كريمه ضمن يك دستور اخلاقى، به فلسفه اجتماعى آفرينش خاص انسان، اشاره مى كند به اين بيان كه انسان به گونه اى آفريده شده كه به صورت گروه هاى مختلف ملى و قبيله اى درآمده است، در سوره فرقان آيه 54 مى فرمايد:

هو الذى خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً.

اوست كه از آب، بشرى آفريد و آن بشر را به صورت نسب ها (رابطه هاى نسبى) و خويشاوندى دامادى (رابطه هاى سببى) قرار داده است.

اين آيه كريمه نيز روابط نسبى و سببى را كه مايه پيوند افراد با يكديگر و پايه بازشناسى آنها از يكديگر است به عنوان طرحى كه در متن خلقت براى حكمت و غايتى كلى قرار داده شده است عنوان نموده است.18

بنابراين با توجه به نظريه مدنى بالطبع بودن انسان، مى توان گفت كه انسان نوع واحد است و نه انواع، و به حكم فطرت و طبيعت خود اجتماعى است؛ يعنى اجتماعى بودن انسان و به صورت جامعه درآمدن او و داراى روح جمعى

شدنش از خاصيت ذاتى نوعى او سرچشمه مى گيرد، و يك خاصيت از خواص فطرى نوع انسان است، نوع انسان براى اينكه به كمال لايق خود كه استعداد رسيدن به آن را دارد برسد، گرايش اجتماعى دارد و زمينه روح جمعى را فراهم مى كند، روح جمعى خود به منزله وسيله اى است كه نوع انسان را به كمال نهايى خود مى رساند. بنابراين اين نوعيت انسان است كه مسير روح جمعى را تعيين مى كند و به عبارت ديگر، روح جمعى نيز به نوبه خود در خدمت فطرت انسانى است. فطرت انسانى تا انسان باقى است به كار و فعاليت خود ادامه مى دهد. پس تكيه گاه روح جمعى، روح فردى و به عبارت ديگر، فطرت انسانى انسان است.19

ادامه دارد پى نوشت ها :

1 . سوره روم(30)، آيه 30.

2 . مطهرى، مرتضى، شرح منظومه، ج دوم، ص119.

3 . همو، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج5، ص73.

4 . سوره عنكبوت(29)، آيه 69.

5 . سوره انفال(8)، آيه 29.

6 . سوره بقره(2)، آيه 282.

7 . مطهرى، مرتضى، شناخت در قرآن، استاد شهيد مطهرى، ص73.

8 . اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج5.

9 . شاه آبادى، محمدعلى، رشحات بحار، ص226-225.

10. رشحات بحار، ص33.

11. سوره روم(30)، آيه 30.

12. سوره ال عمران(3)، آيه 19.

13. همان، آيه 85.

14. رشحات بحار، ص34-33.

15. سوره اسراء(17)، آيه 14.

16. رشحات بحار، ص41.

17. سوره حجرات(49)، آيه 13.

18. مطهرى، مرتضى، جامعه و تاريخ، ص16-15.

19. همان، ص45-43.

عدالت اقتصادى

اشاره : آقاى دكتر يداللَّه دادگر فارغ?التحصيل رشته اقتصاد از دانشگاه تهران، عضو هيأت علمى دانشگاه مفيد قم و همكار پژوهشكده اقتصاد دانشگاه تربيت مدرس است. ايشان مطالعات زيادى نيز در زمينه اقتصاد اسلامى داشته است. با توجه به پرسش?هاى فراوانى كه

در زمينه عدالت اقتصادى مطرح است خدمت ايشان رسيديم و برخى از پرسش?هايمان را با ايشان طرح كرديم، با اميد به اينكه در فرصت ديگر بتوانيم باقيمانده پرسش?هايمان را به ويژه در زمينه عدالت در حكومت مهدوى با ايشان مطرح كنيم. به عنوان اولين سؤال بفرماييد شما چه تعريفى از عدالت داريد؟

با توجه به هنجارى و فراگير بودن بحث عدالت و همچنين نگرش?هاى زيادى كه در قضيه عدالت وجود دارد، به نظر من نمى?توان يك تعريف جهان شمول از عدالت ارائه كرد كه هم ابعاد اقتصادى را در بر بگيرد و هم غير اقتصادى را. در واقع هر گروه، تفكر و يا مكتبى تعريف ويژه?اى از عدالت دارد. بر عكس بحث?هاى اثباتى، بحث?هاى هنجارى با چنين مشكلاتى روبه?رو هستند. در عين حال براى عدالت مى?توان هم يك تعريف كلى ارائه داد كه از قديم بوده و هنوز هم كارايى خودش را دارد و هم يك تعريف خاص.

تعريف قديمى يا تعريف سنتى عدالت تعريفى است كه هم عقلاى غير دينى به آن توجه كرده?اند و هم عقلاى دين. حتى ائمه و پيامبران نيز در مواردى به آن پرداخته?اند و آن همان تعريف كلى »إعطاء كلّ ذى?حقّ حقه« است. قبل از بيان اين تعريف توسط پيامبران، ارسطو، افلاطون و حتى سيسرون حكيم هم به آن پرداخته?اند، در متون مقدس انجيل و تورات هم به نحوى ذكر شده است. حضرت على(ع) نيز عدالت را »وضع كل شى?ء على موضعه« تعريف كرده?اند؛ يعنى اگر هر امر و هر چيزى را سر جاى خود قرار دهيم از آن عدالت برمى?خيزد. اين تعريف جامعى است اما در عين حال با توجه

به مصاديق عدالت و با توجه به پيوندهاى ديگرى كه در زندگى اجتماعى مردم وجود دارد، تعريف خاص?ترى هم مى?توان از عدالت ارائه داد كه من اين تعريف خاص را در پرتو آن تعريف عام خدمت شما عرض مى?كنم. آن عبارت است از: »اختصاص فرصت?ها و امكانات جامعه به شهروندان بر مبناى شايستگى و نياز به نحوى كه همه احساس رضايت خاطر كنند«. به عبارت ديگر، در يك نظام جامع عدالت، هم بايد شيوه?ها عادلانه باشد و هم نتايج آن. چون تعاريف ديگرى هم از عدالت ارائه شده است ما اين تفكيك را مطرح مى?كنيم. بر اين اساس معتقديم منظور از عدالت لزوماً تساوى نيست؛ يعنى يك رضايت خاطرى است كه براساس يك منطق اجتماعى - اقتصادى، هر شهروند پيدا مى?كند و اين مى?تواند در مواردى حالت تساوى داشته و در مواردى هم نداشته باشد. لزوماً به سمت تساوى?گرايى نمى?رود. آيا اين تعريف در طول تاريخ تحول، تطور و تغيير خاصى هم داشته يا اصولاً به همين منوال تعريف شده است؟

به نظر من مفهوم عدالت، تحولات نسبتاً وسيعى داشته است: قبل از ميلاد؛ يعنى قبل از حاكميت اديان رسمى و اديان توحيدى، عدالت بيشتر به معناى هماهنگى با قانون طبيعى بوده است؛ يعنى در واقع عدالت چيزى بود كه با قانون طبيعى و نظم حاكم بر طبيعت همراه بود. آنها معتقد بودند هر چه با قواعد حاكم بر طبيعت سازگار باشد، عادلانه و هر چه با آن درگير باشد ناعادلانه است.

در جوامع اوليه كه هيچ چالش، درگيرى و طبقه?بندى اجتماعى وجود نداشته است همه مساوى بوده?اند. لذا عدالت بطور طبيعى موجود بوده است. يعنى در

جامعه اوليه?اى كه حضرت آدم در آن بوده و جوامع بعد از آن، عدالت يك حالت طبيعى داشته است؛ گويى در خود طبيعت يك سرى سازگارى?ها و هم سنخى?ها وجود داشته و بشر هم خود را با اين يكنواختى?ها و نظم حاكم بر طبيعت وفق مى?داده است. بنابراين، عدالت در آن موقع همراهى با اصول حاكم بر طبيعت بوده است. در قرون وسطى كه دين وارد صحنه اجتماع شد عدالت يك رنگ اخلاقى و دينى گرفت. البته باز هم پيوندش با حقوق طبيعى بريده نشد؛ هم در عصر حاكميت مسيحيت و يهوديت و هم در عصر حاكميت اسلام پيوند عدالت با دين برقرار بود. دين تأكيد بسيار اساسى بر حوزه عدالت داشت و گويى اصلاً همه اديان، عدالت را به عنوان يك پايه و اصل معامله?ناپذير در نظر مى?گرفتند. منتها در مورد فراگيرى آن، ابعاد و يا كم و زياد بودنش اختلاف نظر وجود داشت. شعار اصلى مسيحيت تحقق صلح و عدالت بود و در اسلام هم توجه جدى به مسأله عدالت شده و آيات و روايات بسيارى بر عدالت تأكيد دارند.

روايت »بالعدل قامت السموات والارض« ناظر بر بعد تكوينى عدالت است و در سيره پيامبر و معصومين(ع) هم بحث تشريعى عدالت به شدت فراگير بوده است.

بنابراين در قرون وسطى نوعى نگرش دينى و اخلاقى در كنار عدالت مطرح شد. اواخر قرون وسطى؛ يعنى زمان رنسانس، ابعاد جديدى در تعريف عدالت پيدا شد و آن به خاطر حاكميت انديشه?هاى اصالت انسان (اومانيسم) بود. عقلانيت جديد يا

عقلانيت ابزارى كه در رنسانس فراهم آمد، باعث شد اصلاً نگرش و مفهوم جديدى از عدالت مطرح شود. وقتى بحث

سكولاريسم حاكم شد، با توجه به عملكرد كليسا فرار از عناصر دينى از ناحيه عقلا چنان گسترش پيدا كرد كه اصلاً امور هنجارى و امور اخلاقى را دون مرتبه قلمداد مى?كردند. بنابراين اولاً عدالت از مقوله يك اصل معامله ناپذير بيرون آمد و به عنوان يك اصل حاشيه?اى، در پرتو عناصرى مثل عقلانيت ابزارى، قدرت و حتى كارآيى و رقابت قرار گرفت و در مواردى اصلاً مفهوم آن هم فراموش شد؛ گويى اصلاً نقشى ندارند، چون معتقد بودند امر هنجارى نقشى ندارد و آن چيزى مؤثر است كه عقل و علم بپسندند و عقل و علم هم يك جايگاه مادى?گرايانه داشتند و با توجه به حاكميت نگرش اومانيستى بسيار كم، متوجه به امور ارزشى و عدالت بودند. نهايتاً در مواردى هم كه از عدالت بحث مى?شد از دين و ارزش?هاى اخلاقى منفك شد و به عنوان يك بحث سياسى يا ايدئولوژى در كنار بحث?هاى جدى?تر باقى ماند. به دنبال اين، در قرون هفدهم و هجدهم ديدگاه?هاى به اصطلاح كارآمدگرايانه از عدالت مطرح شد؛ يعنى در واقع عدالت چيزى بود كه مانعف كارآيى نشود. اگر افراد در سيستم موردنظر به صورت معمولى چيزى به دست مى?آوردند مى?گفتند اين عادلانه است عادلانه بودن با قبول وضع موجود يكسان شد. هر كس هر چه به دست مى?آورد مى?گفتند اين عادلانه است. كسانى مثل جان لاك، هابس، ماكياول و امثال اين?ها چنين انديشه?هايى داشتند. بنابراين ديگر عدالت به عنوان يك عنصر، مستقل از كارآيى و مستقل از وضع موجود، نبود. البته در عين حال نگرش?هايى مثل نگرش »روسو« در اين دوران هم عدالت را به عنوان يك امر »تساوى

گرايانه« قلمداد مى?كردند منتها نقش اين?ها در رقابت با انديشه?هاى ديگر بسيار ضعيف بود. بنابراين تعريف عدالت به وضع موجودنگر تبديل شد. در قرون هجده، نوزده و بيست هم تحولات ديگرى در مورد عدالت به وجود آمد. از جمله انديشه?هاى »مطلوبيت گرايان« مطرح شد. اين?ها معتقد بودند هر چيزى كه نتيجه?اش باعث حداكثر شدن رفاه و شادى كل شود عدالت است.

اين انديشه نيز طرفدارانى داشت كه هنوز هم بخش?هايى از اين نگرش، مطرح است. در كنار اين، ديدگاه?هاى تساوى?گرايانه مطرح شد كه از آن جمله ديدگاه سوسياليست?ها و

ماركسيست?ها نسبت به عدالت بود. اين?ها معتقد بودند هر چيزى كه باعث تساوى حقوق و امكانات باشد عادلانه است. به عبارت ديگر، مفهوم عدالت يك تساوى مطلق بين ثروت?ها و درآمدها پيدا كرد. در كنار اينها يكى از انديشه?هايى كه از بعدى تساوى?نگر بود، انديشه »جان?رالز« است كه هنوز هم از آن بحث مى?شود. وى معتقد بود زمانى مى?توان گفت عدالت برقرار شده كه بتوانيم شرايط زندگى محروم?ترين?هاى جامعه را به بهترين وجه بالا ببريم؛ به عبارت ديگر، حداقل?ها را حداكثر كنيم، اما اين كه بعد از اين چه خواهد شد از نظر رالز مهم نيست؛ يعنى همين كه شما محرومين را به بهترين وجه برسانيد عدالت در اين سيستم هست، اختلاف طبقاتى باشد يا نباشد. نگرش ديگرى كه باز در اينجا مطرح است نگرش تأمين حداقل?ها و نيازهاى اساسى است. افرادى مثل »ماسگريو« و تا حدودى »آمارتياسن« معتقد بودند كه اگر در جامعه حداقل?هاى همگانى تأمين بشود، عدالت برقرار مى?شود. باز از اين?ها افرادى مثل »مك?اينتاير« دوباره تقريباً يك تعريف »اخلاق مدار« از عدالت مطرح كردند

كه گويى يك نوع بازگشتى بود به انديشه?هاى قرون وسطى از عدالت. بحث?هاى جديدى از عدالت باز توسط »سن« مطرح شد كه عدالت در چه چيز را مورد توجه قرار مى?دهد. عدالت در كداميك از عرصه?هاى اجتماعى بيش?تر مى?تواند خودش را نشان دهد؟

همان?طور كه در اول بحث عرض كردم تعريف عدالت كاملاً فراگير است و با وجود اين?كه بعد اقتصادى از عدالت برجستگى خاصى دارد، در عين حال همه ابعاد در آن مطرح است. مثلاً فرض كنيد در بعد سياسى و بعد حقوقى وارد تشريعيات عدالت شويم در اين صورت بر اين امر تأكيد مى?شود كه همه بايد در مقابل قانون برابر باشند. در ابعاد فرهنگى، اجتماعى، و مديريتى هم عدالت كاملاً مطرح است. در تشريعيات شايد نتوان جايى را پيدا كرد كه از عدالت بحث نشده باشد. البته نگرش?ها و تعاريف متعددى وجود دارد و اختلاف در اين حوزه?ها زياد است، ولى در حضور عدالت در همه ابعاد شكى نيست. به اعتقاد ما چون در تكوين، عدالت به تمام معنا حاكم است، در تشريع نيز بايد اين سازگارى وجود داشته باشد. به هر حال مى?توان گفت در حوزه تشريع، عدالت اقتصادى پررنگ?تروجدى?تراز ديگر حوزه?هاست. به نظر شما شاخص?ها و معيارهاى عدالت اقتصادى چيست؟

قبل از اين لازم است اشاره شود كه در بين صاحب?نظران اقتصادى در مورد منشأ عدالت و حضور آن دو ديدگاه اساسى وجود دارد: يك گروه عدالت را امرى »برونزا« دانسته و معتقدند كه يك مجموعه اصول و دستورالعمل?هايى است كه بايستى خارج از سيستم موجود اعمال بشود. مثال خيلى روشن آن ديدگاه ماركسيست?ها و سوسياليست?ها درباره عدالت است كه معتقدند عدالت

را بايد از خارج سيستم تزريق كرد و در واقع خود سيستم به هيچوجه پاسخ?گو نيست و اصلاً ذات و ساختار سيستم اقتصادى به مفهوم ديدگاه?هاى اقتصادى متعارف و به ويژه ديدگاه اقتصادى سرمايه?دارى به هيچوجه با عدالت سازگار نيست و بر همين اساس بايد عدالت را تزريق كرد. در مقابل اين ديدگاه خود سرمايه?دارها و گروهى از صاحب?نظران اقتصادى معتقدند كه سيستم اقتصادى وقتى كارآمد باشد و سيستم اقتصادى در چارچوب بازار خوب اجرا و تدوين بشود، خودش عدالت را همراه دارد. گويى آن?چه كه كارآمد است عادلانه هم هست؛ اگر سيستم خوب پاسخ بدهد ديگر نيازى به تعبير عدالت و دخالت دادن عدالت به عنوان يك عنصر برونزا نيست. در واقع به?طور غير مستقيم و تلويحاً اين?ها معتقدند عدالت در ساختار نظام?هاى اقتصادى آزاد و نظام اقتصادى ليبراليسم وجود دارد. اين نظريه پيوند بسيار نزديكى با انديشه?هاى صاحب?نظران اوليه اقتصاد سرمايه?دارى دارد كه معتقد بودند عدالت در درون اين سيستم وجود دارد لذا به اعتقاد اينها نبايد دست به وضعيت موجود زد و توزيع مجدد معنى ندارد. البته برخى از اين?ها شرايطى را براى عادلانه بودن اقتصاد (بازار)، مطرح مى?كنند و آن اقتصاد رقابتى است. اگر نظام اقتصاد رقابتى باشد و منابع درست توزيع شود، هر چه كه پيش آيد عادلانه است. به اعتقاد ما ديدگاه محتاطانه?تر اين است كه ما نه بر برون?زا بودن عدالت اصرار كنيم و نه بر درون?زا بودن آن. زيرا در مواردى نمى?توان به?طور قطع آن را برون?زا يا درون?زا دانست. در نظام سرمايه?دارى و اقتصاد بازار اعتقاد بر اين است كه عدالت در درون وجود دارد، اين

واقعاً با اقتصاد بازار سازگارى ندارد؛ چون اقتصاد بازار به سمت حداكثر كردن سود فردى مى?رود و هيچ دليلى نمى?بينيم كه تحقق منافع فردى منجر به يك سيستم ظالمانه نشود؛ به عبارت ديگر، ساختار بازار نمى?تواند به?طور كامل عدالت را محقق بكند. اما آن?گونه هم كه ماركسيست?ها معتقدند كه چنين نظامى مطلقاً ضد عدالت است از نظر ما تندروى است؛ مواردى هم وجود دارد كه اقتصاد بازار با توجه به آن كارآيى مطلوبى كه دارد مى?تواند بخشى از عدالت را محقق كند. همچنين اگر همانند سوسياليست?ها و ماركسيست?ها تمام عدالت را خارج از سيستم بدانيم نيز كارساز نيست. لذا احتياط عقلايى اقتضا دارد كه ما بخش?هايى از هر دو بعدش را بپذيريم، چون زندگى اجتماعى در پيوندش با عدالت به گونه?اى نيست كه بتوان آن دو را از هم جدا كرد، منطقى نيست ما اين جدايى و خطكشى سخت و سفت؛ يعنى برونزا بودن و درون?زا بودن را در حوزه عدالت مطرح كنيم. لذا در جايى كه خود سيستم عدالت را برقرار مى?كند، مورد استقبال قرار مى?گيرد و در بخش?هايى سيستم به شكل برون?زا پاسخ مى?دهد. در مواردى هم ممكن است روش?هاى اقتصاد كارآمد، عادلانه و درست، ولى نتايج عادلانه نباشد. بر اين اساس مى?گوييم آنجا كه سيستم جواب مى?دهد و عدالت حالت درون?زا دارد، استقبال مى?كنيم ولى در مواردى كه اين امكان وجود ندارد دولت?ها بايد به شكل برون?زا با ابزارهايى كه در اختيار دارند به سمت تحقق عدالت پيش بروند. حال با توجه به اين بحث درون?زا و برونزا بودن عدالت، چند شاخص را براى عادلانه بودن نظام اقتصادى مى?توان ذكر كرد: يكى

وجود نظام كارآمد و با ثبات اقتصادى است؛ يعنى يكى از شروط لازم براى تحقق عدالت اين است كه نظام اقتصادى از يك ثبات حداقل برخوردار باشد. از اقتصاد مضمحل، فاقد انضباط، پر از نوسان و غير قابل پيش?بينى نمى?توان تحقق عدالت را انتظار داشت. شاخص ديگر، هماهنگى عناصر اقتصادى و غير اقتصادى است؛ يعنى سازمان باثبات و سازمانى كه مى?خواهد عدالت را بروز دهد يك نوع هماهنگى جدى را بين حوزه?هاى اقتصادى و غير اقتصادى مى?طلبد.

نظام اقتصادى?اى در تحقق عدالت موفق?تر است كه تنش و برخورد در زير نظام?ها و خود نظام حداقل باشد يا وجود نداشته باشد. اگر كه نظام?هاى اجتماعى، سياسى و فرهنگى نتوانند يك نوع تعامل منطقى داشته باشند، عدالت به وجود نمى?آيد.

شاخص ديگر، توزيع معقول ثروت?ها و درآمدهاست. در چارچوب انديشه اسلامى آيات و روايات، نكاتى را گوشزد مى?كند كه به درك اين وضعيت كمك مى?كند؛ چون عدالت در سلسله علل احكام قرار دارد. چرا مثلاً بايد ربا حذف شود، براى اين?كه ظلم است. نكته ديگر اين كه ما معتقديم لزوماً عادلانه بودن به معنى مساوى بودن توزيع نيست اما در مواردى كه امكان تساوى حقوق اقتصادى وجود داشته باشد و در عين حال لطمه به كارآيى سيستم نزند، مى?توان تساوى را هم در آن به وجود آورد به عبارت ديگر يكى از شاخص?هاى نظام اقتصادى عادلانه مى?تواند در برخى شرايط تساوى?گرايى هم محسوب گردد.

آخرين نكته?اى كه به نظر ما مهم است، وجود حداقل استاندارد است كه در نظام اقتصادى بايد باشد؛ يعنى اگر در يك نظام، حداقل استاندارد زندگى تأمين نشود آن نظام را از نظر اقتصادى عادلانه نمى?گوييم.

نبودن فقر يا قابل تحمل بودن فقر، آخرين شاخص است كه به نظر ما در بعد اقتصادى مورد توجه است؛ يعنى يا فقر نباشد يا به گونه?اى باشد كه بتوان آن را تحمل كرد. چيزى باشد مثل آنچه كه عوام مى?گويند »ظلم على?السويه عدل« است؛ يعنى ناراضى از سيستم نباشد فقر در متن آيات و روايات بطور مطلق نفى نشده است و لزوماً هر جامعه بدون فقير عادلانه نيست. در مواردى ممكن است فقر و فقير هم باشد ولى ظلم محسوب نشود. بنابراين علاوه بر يك اقتصاد با ثبات و كارآمد، تأمين حداقل نيازها، فقدان فقر و يا قابل تحمل بودن آن و هماهنگى حوزه?هاى اقتصادى وغير اقتصادى شاخص?هاى اصلى هستند كه يك نظام را از نظر اقتصادى به اعتقاد ما عادلانه مى?كنند.

يعنى از ديدگاه اسلامى چنين مقدماتى لازم است تا عدالت بر يك جامعه حاكم باشد؟

در دو محور كلى مى?شود اين را ذكر كرد: يكى از بعد نظرى و زمينه سازى?هاى علمى و

در كنار اين، ديدگاه?هاى تساوى?گرايانه مطرح شد كه از آن جمله ديدگاه سوسياليست?ها و ماركسيست?ها نسبت به عدالت بود. اين?ها معتقد بودند هر چيزى كه باعث تساوى حقوق و امكانات باشد عادلانه است. به عبارت ديگر، مفهوم عدالت يك تساوى مطلق بين ثروت?ها و درآمدها پيدا كرد.

ديگرى از بفعد اجرايى. از بعد نظرى و علمى، بايستى كارگزاران جامعه، متخصصان، سياستگذاران و حتى شهروندان تأثيرگذار در جامعه، تعريفى از عدالت داشته باشند؛ بدون?داشتن تعريف قابل دفاع مراحل بعدى عدالت را نمى?توان طى كرد. مرحله بعد از تعريف نهادينه كردن عدالت است؛ يعنى قدم دوم اين است كه بگوييم قانون از ما

خواسته است چنين عدالتى داشته باشيم و اين عدالت بايد جايگاه نهادى پيدا كند و همه موظف باشند به آن عمل كنند. هم چنين قانون بايد ساز و كارهايى را طرح كند كه بتواند با كنترل و هدايت، مشكلات مربوط به خود را حل و فصل نمايد؛ به عبارت ديگر، در واقع يك شرايطى را فراهم بكند كه اگر در بحث عدالت يا قانون مشكلى پيش آمد، بتواند آن را حل كند. اين از بعد نظرى. در بفعد اجرايى به?ويژه در زمينه اقتصاد، مديران جامعه بايد شايسته?ترين، متخصص?ترين، لايق?ترين و معتقدترين افراد به سيستم باشند و اعتقاد داشته باشند كه بايد سيستم عادلانه باشد. عدالت نقش كليدى و محورى دارد و معامله ناپذير است. از اين رو اگر كسى دغدغه عدالت واقعى نداشته باشد نمى?تواند عدالت را محقق كند.

ديگر اين كه در اجراى عدالت نبايد هيچ نوع ملاحظات سياسى، جناحى و امثال اين?ها در نظر گرفته شود و هم?چنين بايد ابزارهايى براى كنترل خود مجريان اصلى عدالت وجود داشته باشد. در بعد اجرايى عدالت امكان انحراف وجود دارد. به قول »سن«: هيچ كس نيست كه دم از عدالت نزند، هيچكس نيست كه بگويد مثلاً عدالت خوب نيست. مهم اين است كه سيستمى وجود داشته باشد كه در عمل بتواند اين را پياده كند. اگر اين ابزارهاى علمى و عملياتى و اجرايى نباشد به نظر ما عدالت صرفاً يك شعار خواهد بود؛ همه از آن اسم مى?برند ولى آن چيزى كه پياده مى?شود ممكن است فاصله جدى با عدالت داشته باشد.

در نظم حكومت اسلامى بحث عدالت خودش مى?تواند به عنوان مقدمه?اى براى رسيدن به اهداف ديگر

باشد.

در اين مورد عده?اى معتقدند عدالت ابزارى است براى حصول به اصول عالى?تر. بنابراين حتى حكومت در مواردى مى?تواند عدالت را مخدوش كند و در مقابل عده?اى بر اين باورند كه عدالت خودش هدف عالى و مستقلى است و حكومت ابزارى است براى تحقق عدالت. به اعتقاد من ديدگاه دوم ترجيح دارد. از نظر آيات و روايات هم همه چيز براى رسيدن به عدالت است و عدالت ارزشى است معامله?ناپذير. اين كه همه علماء و فقها معتقدند كه عدالت در سلسله علل احكام قرار دارد؛ يعنى معامله ناپذير است و حتى آزادى هم نمى?تواند عدالت را مخدوش بكند. بنابراين عدالت در مواردى يك امر ذاتى است. در انديشه?هاى متفكران و سيره پيامبر و امامان و هم?چنين در ديدگاه فقها، عدالت ارزش فوق?العاده بالايى است كه چيزهاى ديگر براى آن ابزار محسوب مى?شوند. مثلاً فارابى از فلاسفه معتقد است كه حكومت ابزار عدالت است و خود امام خمينى در مواردى مى?فرمايند حكومت وسيله?اى براى بسط و توسعه عدالت است.

از اينكه در اين گفت?وگو شركت كرديد سپاسگزاريم.

در انتظار مهدي عج - قسمت دوم

اشاره : آيت اللَّه محمد ناصرى چهره اى نام آشنا در محافل مهدوى است. سال هاست كه ارادتمندان امام عصر(عج) در شهر اصفهان بر گرد او جمع مى شوند و با گوش دادن به بيانات شيواى ايشان عطش انتظار و شوق ديدارشان را دو چندان مى سازند.

آنچه پيش روى شماست متن يكى از سخنرانى هاى ايشان است كه با اندكى ويرايش تقديم شما عزيزان مى شود. بسم اللَّه الرحمن الرحيم

در جلسه گذشته راجع به خليفةاللَّه، محور عالم وجود، واسطه بين عالم غيب و شهود، حضرت بقيةاللَّه، صحبت شد. بعد از اثبات اينكه طبق نظر مسلمانان و ساير مكاتب خليفةاللَّه

بايد در هر زمان باشد گفتم كه به نظر شيعه الآن خليفةاللَّه حضرت بقيةاللَّه است. عرض كردم معاندين و مخالفين دوازده اشكال نسبت به شيعيان - كه به وجود حضرت بقيةاللَّه معتقدند - مطرح مى كنند كه در بين اين دوازده اشكال دو اشكال قابل اعتنا به چشم مى خورد. بقيه اش قابل اعتنا نيست؛ يعنى خيلى سهل الجواب است. يكى از آنها راجع به طول عمر حضرت بود كه جلسه قبل جواب هاى حلّى و نقضى عرض كردم كه طرف مقابل ملزم مى شود به اينها؛ يعنى نمى تواند اشكال ديگرى بعد از جواب هاى حلّى و نقضى بيان كنند. اشكال دومى كه كردند - كه مقدارى صورت دارد - اين است كه مى گويند شما كه مى گوييد امام زمان هست و الان 1167 سالشان است و در پس پرده غيب هستند؛ چه اثر وجودى براى حضرت هست؟ چه اثرى دارند، چه خدمتى به اجتماع مى كنند كه حالا معتقد به چنين موجودى باشيم يا نباشيم؟ حضرت كه در بين ما نيستند! نه مشكلاتمان را حل مى كنند؛ نه مى آيند دفع بلّيه از ما بكنند! نه استخاره اى مى كنند. نه مى توانيم با ايشان مشورت بكنيم. چه فايده اى دارد امام زمان در پس پرده غيبت باشند؟ جوابش اگر چه از جلسات قبل معلوم شد، لكن الان هم اشارتاً عرض مى كنم. آيه شريفه مى فرمايد: »و ما كانَ اللَّهف لفيفعَذّفبَهفم وَ أنتَ ففيهم«. (سوره انفال، آيه 33). امت هاى گذشته در اثر كثرت معصيت و طغيان در بى بند و بارى، برايشان عذاب نازل مى شد. صريح قرآن و تواريخى كه اديان مختلف نوشته اند و در دسترس است اين است كه بر امت هاى گذشته بلايا و عذاب هاى گوناگون نازل مى شد. هم در

قرآن و هم در كتب تاريخى ثبت شده كه چون اين امت ها با اوامر و نواهى حق مخالفت مى كردند و در معصيت و در مخالفت حق ياغى بودند، خداوند بر آنها عذاب نازل مى كرد. مسخ مى شدند؛ غرق مى شدند؛ آتش برايشان نازل مى شد؛ از آسمان سنگ مى باريد و... لكن اين آيه شريفه به پيامبر بشارت مى دهد: »و ما كانَ اللَّهف لفيفعَدّفبَهفم و أنتَ ففيهفم«؛ اى حبيب ما! اين امت تو هر مقدار هم معصيت و طغيان بكنند، تا زمانى كه تو در بين اينها هستى ما به احترام شما آنها را عذاب نازل نمى كنيم. صريح آيه اين است. بعد از پيغمبر(ص) نفس ايشان اميرالمؤمنين بودند و به وسيله وجود ايشان و به احترام ايشان معصيت كاران عذاب نشدند. بعد از اميرالمؤمنين حضرت امام حسن(ع) مانع از نزول عذاب بود. ايشان نفس اميرالمؤمنين بود. بعد امام حسين و... و الان حضرت بقيةاللَّه، ارواحنا له الفداء. مانع از نزول عذاب هستند. مادامى كه ايشان - كه خليفه الهى است و كلّهم نور واحد و نفس پيغمبر هستند - در ميان ما باشند از نزول عذاب درامانيم. چه نفعى از اين بيشتر مى خواهيد امام زمان داشته باشد كه سبب بقاى حيات عالم وجود است؟ الان حضرت امام زمان سبب بقاى عالم وجود است؟ با وجود معصيت ها، بى بند و بارى ها، طغيان ها و مخالفت ها، عذاب براى ما نازل نمى شود والاّ خدا مى داند.

چه نفعى بالاتر از اين مى خواهيد كه امام زمان براى عالم وجود داشته باشد؟ در زيارت حضرت هست: »السَّلامف عَلَيكَ يا نفورَاللَّهف اَّلذى يَهتَدى بفهف المفهتَدونَ«؛ سلام من بر تو اى نور (يكى از اسامى امام). معناى نور چيست؟ معناى نور

اين است كه: »الظاهر فى نفسه والمظهر لغيره« هم خودش جلوه گر است در عالم وجود و هم بقاى عالم وجود را تثبيت كرده است. چنانكه ملاحظه مى شود در اين زيارت، از آن حضرت تعبير به نور شده است. حضرت بقيةاللَّه 182 نام دارد يكى از آنها نور است

همه مشغول تسبيح خدا هستند. لكن گوش شنوا مى خواهد كه تسبيح موجودات را بشنود. گوشى كه ساز و آواز مى شنود، گوشى كه غيبت و تهمت مى شنود، گوشى كه فحّاشى مى شنود، صداى موجودات را نمى شنود. انسان بايد پاك بشود تا پاكان را تميز دهد و استفاده كند. كه در همين زيارت آمده است: »السلام عليك يا نوراللَّه الذى لايطفاء«؛ سلام بر تو اى نورى كه هرگز خاموش شدنى نيست. در دعاى ندبه مى خوانيم: »أينَ السَّبَبف المفتَّصفلف بَينَ الأرضف والسَّماءف«؛ اى امام زمانى كه تو سبب بقاى زمين و آسمان هستى. فيض حضرت حق - كه فيّاض على الاطلاق است. - آن به آن بايد به فرد فرد موجودات عالم وجود برسد تا آنها باقى باشند. لكن شخصى را مى خواهد كه توسط آن موجود اين فيض از فيّاض به مفوّض برسد. قاعده اين است. مكرّر عرض شده است، اين نورى كه الان در اين لامپ ها موجود است به واسطه كارخانه است، اما امكان پذير نيست كه اين سيم ها متصل به خود كارخانه باشد. بايد يك ترانسى وجود داشته باشد كه اين نور و حرارت و فيض را معتدلاً به سيم ها تحويل دهد. از كارخانه بگيرد و معتدلاً طبق قدرت اين سيم ها نور را افاضه بكند. اين وجداناً معلوم است. اگر اين ترانس نباشد و سيم ها متصل به كارخانه باشد محترق مى شود. لامپ ها

متلاشى مى شود. امكان ندارد. چرا؟ چون سنخيت نيست. اين لامپ ها سنخيت با قدرت نور كارخانه را ندارند، نابود مى شوند. عالم وجود هم سنخيت ارتباط با مقام عالى ربوبى ندارد. لذا بايد يك واسطه اى باشد، شبيه ترانس، كه فيوضات را از مقام ربوبى بگيرد. اين همان است كه از آن به شأن »يدى الحقّى« تعبير مى كنيم. با اين قدرت يدى الحقى كه ارتباط به مقام والايى دارد انوار قدسيه را دريافت و بنا به سنخيت كه با عالم موجود دارد اين انوار را افاضه مى كند. اين است كه بقاى عالم موجود منوط به وجود حضرت بقيةاللَّه است. بعد خودشان فرمودند: »وَجَعَلنا عَينَهف ففى عفبادفهف وَ لفسانَهف الناطقَ ففى خَلقفهف«؛ ما به منزله چشم حق هستيم در عالم وجود، ما به منزله زبان حق هستيم در عالم وجود؛ يعنى جميع عالم وجود، منظر ماست. جميع عالم وجود، مأمور به أوامر ماست. و اين در اكثر أدعيه ذكر شده است. رواياتى هم در اين زمينه وارد شده است. در كافى از حضرت صادق(ع) نقل شده است كه آن حضرت خطاب به ابوحمزه مى فرمايد: يا أبا حمزه! مبادا قبل از آفتاب خواب باشى! (بين الطلوعين را نخوابى) به واسطه اينكه در آن موقع حضرت احديت ارزاق عباد را به دست ما تقسيم مى كند. (يفقسفمف الأرزاقَ بَينَ العفبادف عَلى أيدينا). و لذا در روايات متعددى وارد شده كه از اذان صبح به بعد را بيدار بمانيد. شخصى از ضيق معيشت شكايت مى كرد. توسّلات زيادى به اميرالمؤمنين پيدا كرده بود و حضرت به او دستور داده بودند بين الطلوعين بيدار بماند؛ يعنى اول اذان را بيدار باش. بعد از خواندن نماز و

انجام تعقيبات خوابيدن اشكالى ندارد. اما اول اذان را بيدار باش. جميع موجودات اول اذان صبح بيدار و همه مشغول تحميد و تسبيح خدا هستند »إن مفن شَى ءف إلاّ يفسَبّفحف بفحَمدفهف وَلكفن لاتَفقَهفونَ تَسبفيَحفهم« همه مشغول تسبيح خدا هستند. لكن گوش شنوا مى خواهد كه تسبيح موجودات را بشنود. گوشى كه ساز و آواز مى شنود، گوشى كه غيبت و تهمت مى شنود، گوشى كه فحّاشى مى شنود، صداى موجودات را نمى شنود. انسان بايد پاك بشود تا پاكان را تميز دهد و استفاده كند.

حضرت بقيةاللَّه خودشان فرمودند: »إنّى لاَمان لافهل الأرضف والسَّماءف وَبفى يَدفَعف اللَّهف البلاء«؛ من براى زمين و آسمان امان هستم، به واسطه من زمين و آسمان به حال خودش برقرار است و به واسطه من خدا بليّه و عذاب را از شما دفع مى كند. چه نفعى بيشتر از اين مى خواهيد بر امام زمان مترتب بشود كه سبب حيات عالم وجود و بقاى آن و سبب دفع بليّه از تمام محبين و بنده هاى خدا مى شود؟ و لذا امام صادق(ع) مى فرمايد كه: »سفبحانَ اللَّه اَّلذى سَخَّرَ لفلإمامف كفلَّ شَى ءف وَ جَعَلَ لَهفم مَقاليدَ السَّماواتف وَالأَرضف«؛ تسبيح مى كنم حضرت حق، جلّت عظمته، كه عالم وجود را مسخر كرد. براى امام و كليد آسمان ها و كليد طبقات زمين را به دست او سپرد. عالم وجود مسخر امام است؛ يعنى اراده امام نافذ بر عالم وجود است. حضرت ابا عبداللَّه(ع) قسم ياد كردند »واللَّهف ما خَلقَ اللَّهف شى ءف إّلا وَ اَمرَهف بإطاعَتفه لَنا«؛ قسم جلاله مى خورد كه خدا چيزى را از جمادات و نباتات و حيوانات و مخلوقات و آسمان و زمين و كرات و كهكشان ها خلق نكرد، مگر به همه

آنها دستور داد از ما اطاعت كنند و فرمانبردارى ما را بكنند. چه نفعى از اين بيشتر مى خواهيد بر امام زمان مترتب باشد؟ قبلاً عرض كرديم وجود مقدس ايشان خليفةاللَّه و جانشين حق است. حضرت بقيةاللَّه خودشان فرمودند: »إنّا غَيرف مفهمفلينَ لفمفراعاتفكفم ولاناسفينَ لفذفكرفكفم«؛ من شما را رها نكردم (نه من و شما، بلكه عالم وجود را رها نكرده است) من، شما را ابداً فراموش هم نكردم. حضرت بقيةاللَّه در عالم أمر است. عالم أمر عالم تجرد است و محيط به ماده و ماديّات است؛ يعنى جميع عالم وجود نزد ايشان مثل فندقى است در كف دست ما. همينطور كه من نسبت به يك فندق در كف دستم محيط هستم، محيط به اجزاء آن هستم، حضرت بقيةاللَّه محيط به عالم وجود است. چه نفعى از اين بيشتر مى خواهيد آقا داشته باشد؟ همچنين حضرت مى فرمايد: »مَثَل من، مثل خورشيد است در پس ابر«، همينطورى كه از خورشيد در پس ابر جميع موجودات استفاده مى كنند حضرت هم همين است. عالم وجود از اشعه انوار خورشيد استفاده مى كند. مَثَل ايشان مَثَل خورشيد است. هر مقدار هم اين ابر نازك تر باشد استفاده از نور خورشيدف آقا بيشتر مى شود. هر مقدارى هم من و شما معصيت هايمان كمتر باشد، حجاب هاى ظلمانى كمتر باشد بيشتر مى توانيم از وجود ايشان استفاده كنيم.

تقريباً حدود 500 نفر در محضر بقيةاللَّه تشرف دارند؛ از نجبا، نقبا، علما و رجال الغيب. آنها را از كرات ديگر نياورده اند. از همين منظومه شمسى ما و همين قماش من و شما بوده اند. لكن ابرها را و حجاب هاى ظلمانى را عقب زده اند تا توانسته اند از انوار قدسيه استفاده كنند. من و

شما هم اگر اين حجاب ها را كنار بزنيم و خودمان را اصلاح كنيم قطعاً بى بهره نخواهيم ماند. اين فرمايش خود حضرت است. يكى از دانشمندان خارجى گفته است: همه غذاهايى كه سبب حيات عالم وجود است، تمام اينها در پرتو خورشيد بوده است. آنچه كه وسائل حياتى از براى انسان است تماماً از بركات خورشيد است. دانشمندى مى گويد: اگر انسان خودش را فرزند خورشيد بداند عيب نيست! بعد حضرت بقيةاللَّه خودشان را مثل زدند به خورشيد. الحاصل چه نتيجه اى بهتر از اين از وجود آقا انتظار داريد؟ در زيارت حضرت ابا عبداللَّه(ع) آمده است: »إرادةف الرَّبف فى مَقاديرف أموره تَهبفطف عَلَيكفم و تصدر مفن بفيوتفكم«؛ آنچه حضرت حق، جلّت عظمته، در مقدّرات عالم وجود تصميم مى گيرد در خانه اهل بيت نازل مى فرمايد و تصميم گيرى از آنجا شروع مى شود و به عالم منتشر مى شود. امام(ره) در كتاب پرواز در ملكوت خود فرموده اند كه سقف بيت اميرالمؤمنين و حضرت زهرا(س) عرش الرّحمن است. (روايت را نقل كرده اند). روايت مفصل است و در تفسيرالبرهان آمده است. بعد امام اين مطلب را مفصّلاً وارد شده اند كه خانه اميرالمؤمنين(ع) و فاطمه زهرا(س)، سقفش عرش الرحمن است. ملائكه مرتب نازل مى شوند و صعود مى كنند. نسبت به عالم وجود و تصميم گيرى هاى عالم وجود الحاصل. بعد در زيارت جامعه مى فرمايد: »مَن أرادَ اللَّهَ بَدَأَ بفكفم«؛ هر كس بخواهد خدا را بشناسد در خانه شما مى آيد و به وسيله شما خدا را مى شناسد. »وَ بفكفم تفقبَلف الطَّاعَةف المففتَرَضَةف وَ لَكفمف المَودَّةف الواجفبَةف«. يكى از منافع امام زمان اين است كه به وسيله محبت و علاقه به امام زمان واجبات ما به درجه قبولى مى رسد. اگر

امام زمان را قبول نداشته باشيد اين اعمال و رفتار شما يك شاهى هم ارزش ندارد. كسانى كه ولايت ندارند هيچ ندارند؛ زيرا انسانى كه مى خواهد عبادت بكند و عبادتش مقبول درگاه حق باشد دو طهارت لازم دارد. يك طهارت باطنى، يك طهارت ظاهرى. طهارت باطنى به چه حاصل مى شود؟ به ولايت اهل بيت عصمت و طهارت و طهارت ظاهرى با غسل و وضو و تيمم. تا طهارت باطنى نباشد. عبادات مقبول درگاه احديت نمى شود. اين هم در زيارت حضرت هست: »أشهَدف أنَّ بفوفلايَتفكَ تفقبَلف الأعمالف«؛ شهادت مى دهم كه به واسطه دوست داشتن شما اعمال من قبول مى شود. امام زمان منظور است. ضمير مفرد است. چه نفعى از اين بيشتر بر وجود امام زمان مترتب است؟ حالا چنانچه من حضرت امير را قبول داشته باشيم اما امام حسن و امام حسين و بقيه را قبول نداشته باشم. باز هم يك شاهى حدود 500 نفر در محضر بقيةاللَّه تشرف دارند؛ از نجبا، نقبا، علما و رجال الغيب. آنها را از كرات ديگر نياورده اند. از همين منظومه شمسى ما و همين قماش من و شما بوده اند. لكن ابرها را و حجاب هاى ظلمانى را عقب زده اند تا توانسته اند از انوار قدسيه استفاده كنند. ارزش ندارد. چرا؟ به واسطه اينكه: »كفلّفهفم نفورٌ واحدٌ«. آنها همه نور واحدند. انكار يكى از آنها انكار كل است. انكار جزء انكار كل مى شود. چون كل مركب از جزء است. اگر يك جزء را منكر شدى كل را منكر شده اى و لذا فرموده اند: اگر يك نفر ما را منكر شويد هيچ نتيجه اى نمى گيريد. اين چند امامى ها اعمالشان به اندازه سر سوزنى مقبول درگاه حضرت

احديت نيست؛ چون »كفلّفهفم نفورٌ واحدٌ« و انتفاء كل به انتفاء جزء است. اگر يك جزء منتفى شد كل منتفى مى شود. »وَ بفكفم يفنَزّفلف الغَيثَ«؛ به واسطه شما خدا باران رحمت بر مامى بارد و به واسطه شما آسمان بر زمين منطبق نمى شود. اگر امام زمان نباشد، عالم وجود خراب مى شود. چند روايت از ائمه اطهار(ع) به همين مضمون رسيده است. امام زمان روح و محور عالم وجود است؛ واسطه بين عالم غيب و شهود است. چطور مى شود كه امام زمان در زمان غيبت براى عالم وجود نفعى نداشته باشد؟ چندين روايت از رسول اكرم(ص) اميرالمؤمنين(ع)، ديگر ائمه و امام حسن عسكرى(ع) و خود حضرت بقيةاللَّه(ع) وجود دارد كه مضمون آنها اين است: »نَحنف صَنايفعف رَبّفنا و الخَلقف بَعدف صَنايفعفنا«؛ ما همه دست پرورده حق هستيم و عالم وجود دست پرورده ماست. چه نفعى از اين بيشتر؟ اينها قطره اى بود از آثار وجودى امام زمان(ع). اگر همه اين مطالب را بخواهيم بيان بكنيم مجالس زيادى را لازم دارد. به مقتضاى »العاقل يكفيه الاشارة« همين مقدار كافى است. جواب آن شخص مغرض كه گفت كه امام زمان با وجود اينكه در پس پرده غيب است چه آثار و نفعى دارد؟ كافى است. امام زمان در پس پرده غيب نيست. در ملأ، مظاهر و مجالس و خيابان ها حاضر است. و لذا وقتى كه حضرت بقيةاللَّه(ع) تشريف مى آورند، اكثر مردم مى گويند عجب! ما اين آقا را خيلى ديده بوديم او را، ولى نمى شناختيم. و لذا عرض كردم معناى غيبت عدم شناخت است، نه عدم حضور. لذا بهتر است علاقه مندان و دوستداران بيشتر به فكر وجود مقدس آن حضرت باشند.

دعا براى فرج حضرت فراموش نشود. خدا مى داند حضرت به دعاى من و شما احتياجى ندارد. حالا اگر كسى دعا هم بكند، چه اثرى دارد وقتى كه روزها غيبت مى كند، تهمت مى زند، خيانت و جنايت مى كند، دروغ مى گويد. با زبان كثيف اسم پاكان آوردن درست نيست. اما! اجازه داده اند به ما براى دعا كردن. دعا كردن من سبب مى شود سيم من به حضرت وصل شود و لامپ ولايت من تقويت شود. براى من خوب است. نه اينكه حضرت بهره ببرد يا محتاج دعاى من باشد. نه، اين اظهار علاقه و محبت است. اظهار ارادت مى كنم به حضرت تا خودم مستفيض بشوم. اما در عين حال بعد از نمازها دعا براى حضرت فراموش نشود. توسلات به حضرت هم بيشتر شود. هر مقدار بيشتر حجاب ها را كنار بزنيم بيشتر از انوار وجودى ايشان بهره مند مى شويم. در توسلات، توسلتان به حضرت باشد. كتاب هايى كه در اين زمينه نوشته شده است ماشاءاللَّه بسيار مفصل است. اينطور من ديدم كتاب هايى كه درباره حضرت نوشتند متجاوز از 2500 كتاب است. به زبان هاى مختلف كه در دسترس است. كسانى كه توسل به حضرت داشتند آثار عجيبى ديده اند. يكى از آنها قصه »ابو راجع حمّامى« است كه زياد شنيده ايد. من خلاصه و منجزّش را تعريف مى كنم. در حلّه حاكمى آمده بود كه از آن سنى هاى متعصب بود - الان مردم حلّه همه شيعه و در عراق فوق العاده هستند. همگى شيعه و متعصب هستند. آنجا مقام امام زمان(ع) هم هست كه شب هاى جمعه بسيار شلوغ مى شود. من به آن مقام رفته ام خيلى با عظمت است - در آن زمان يك نفر در حلّه بود

به اسم ابوراجع حمّامى كه آدم صريحى بود و تقيّه سرش نمى شد. او شخصى بود 50 ساله كه آبله رو بود و محاسن تَنفكى داشت و چهره چندان زيبايى هم نداشت. - اينطور نوشته اند - مرتب غاصبين و ظالمين به حضرت على(ع) و فاطمه زهرا(س) را لعن مى كرد. اين مطلب را به اين حاكم متعصب سنّى خبر داده بودند، كه او گستاخى مى كند و لعن علنى مى كند. مكرّر به او گفتند و اين حاكم سنّى گفت: برويد او را برايم بياوريد. او را پيش حاكم آوردند. حاكم به او گفت: راجع به خلفا چه مى گويى؟ شروع كرد به لعن كردن. بردنش جلو، با خيزرانى كه دستش بود شروع به زدن به صورت حمّامى كرد. همينطور زد و گوشت ها و پوست ها صورت او ريخت. بعد گفت: زبانش را در بياوريد و سوراخ كنيد و ريسمانى به او ببنديد و به دست بچه ها بدهيد تا او را در شهر بكشند. همين كار را هم كردند و هر كس از سنّى ها كه مى رسيد و دستور داشت او را مى زد. بى حال افتاد كسى هم اجازه نداشت به داد او برسد. به حاكم خبر دادند ديگر رمقى ندارد. او گفت سر از تنش جدا كنيد. گفتند او ديگر در حال مردن است. احتياج به سر جدا كردن ندارد. دستور داد: ولش كنيد و برويد. ولش كردند و رفتند. بدن مجروح، زبان سوراخ شده و از دهان درآمده و پوست و گوشت صورت هم رفته، خويشان آمدند و او را به منزل بردند و وسائل را در اتاق آماده كردند كه تا يك ساعت ديگر خواهد مرد. شب شد و ديدند خبرى

نشد! گفتند فرداصبح وقت تشييع جنازه و غسل و دفن است.

فردا صبح آمدند توى اتاق و ديدند دارد نماز مى خواند! نگاه كردند ديدند خودش است، لكن هم زيباتر شده، محاسن او هم پر شده و سالم است. رفتند داخل و پرسيدند چه شده؟ گفت: بله، شما كه رفتيد، من متوّجه شدم كه شما منتظر مرگ من هستيد. توى دلم امام زمان(ع) را مخاطب كردم. گفتم يا امام زمان! من پدر كشتگى با اين حاكم نداشتم بلكه به خاطر طرفدارى از مادر شما و جدّ شما، اميرالمؤمنين به اين روز نشستم، آيا سزاوار است مرا تنها بگذاريد؟ زبان كه نداشتم، توى دلم گفتم. قلبم را متوجه امام زمان كردم و اين گله را به حضرت كردم. ديدم صداى در بلند شد. چشمم كه باز نمى شد. قدرت نداشتم. حس كردم كسى بالاى سرم نشست. دستى به صورت من كشيد. گفت: أبو راجع! بلند شو، خوب شدى. برو سر كارت و نانى براى زن و بچّه ات بياور. بلند شدم ديدم احدى نيست. وضو گرفتم و مشغول نماز و اطاعت شدم. اين است برادرها! امام زمان چقدر گمشده ها را به هدف رسانيده اند. چقدر كسانى كه مشكوك در عقايد هستند به آقا متوسل مى شوند و ايشان رفع شبهات مى كند. ان شاءاللَّه مؤيد و منصور باشيد. توسلات به حضرت را بيشتر كنيد. ان شاءاللَّه در پناه امام زمان محفوظ باشيد. چند دعا مى كنم و مرخص مى شوم: خدايا! قسمت مى دهيم به عزت آل محمّد فرج امام زمان را نزديك بگردان. موانع ظهورش را برطرف بفرما. خدايا! اسامى همه ما را در طومار اسامى اصحاب و يارانشان قرار بده و ضبط كن. خدايا! قلوب ما را به

نور معرفت و تقوى و ايمان و ولايت و خلوص بيش از پيش منوّر بگردان. خدايا! همه مارامشمول دعاهاى خاصّه امام زمان قرار بده. خدايا!قسمت مى دهيم به حق اين روز شريف و به حق امام زمان، رفع ظلم و پريشانى و گرفتارى از مسلمين مخصوصاًاهل فلسطين بفرما.وصلّى اللَّه على محمدوآل محمد

از بي كران عهد

مهدى آقاجانى فشاركى

خداوندا!

مگر تو نبودى كه

درخشان?ترين نور عالم را آفريدى؟!

بار الها!

مگر تو نبودى كه عرش و كرسى را چنان بالا بردى

كه همنشين خودت شدند؟!

پروردگارا!

مگر تو نبودى كه

بحر موّاج عشق را پر تلاطم گردانيده و خروشاندى؟!

خدايا!

آخر مگر تو همو نيستى كه

تورات و انجيل و زبور را براى ما هديه فرستادى؟!

محبوبا!

مگر تو همان نيستى كه

خنكاى وصال را در پس آتش فراق نهاد؟!

جانا،

تو كه قرآن با آن همه عظمتش را به ما مرحمت نمودى

و هزاران ملك و پيامبر و فرستاده

جزيى از عطاياى تو به ماست،

محبوب بى?همتايم،

تو را به آن كليدى كه

خزانه كرمت را تواند كه گشايد؛

تو را به درخشش آن خورشيدى كه

آفرينشش تنها تو را شايد؛

تو را به زمامدارى تمام مملوكات و آفريدگانت

اى هميشه پاينده و اى تنها هستى بخشنده

تو را به آن مهر تابانى كه زمين و آسمان تو را روشن نموده است

تو را به آن يادگارى كه صلح را براى همه خلايقت به ارمغان مى?آورد

آرى،

تو بودى پيش از آنكه كسى باشد

و تو خواهى بود پس از آنكه كسى نباشد

و آن دم كه اثرى از هستى در هيچ كجا يافت نشود

تنها تو هستى

پس،

اى آنكه تنها تويى كه

مى?دانى چگونه دل و جان?هاى مرده را زنده توان كرد،

و اى كسى كه

تنها خود مى?توانى جان بى?مايه سيه رويان مرده دل را بگيرى

اى حيات و هستى من

و اى كسى كه عبادت تنها تو را بايد و شايد

و

اى محبوب عالميان

بر آستان مولا و عزيز و سرورم

آن امامى كه سالهاست به انتظارش نشسته?ام

تا راه و چاهم بنمايد

و آن عزيزى كه

خود سالهاست جام هدايت از دست تو نوشيده است

آرى همو را مى?گويم كه

قصد برپايى علم محبتت را در گستره گيتى دارد

كه درود بى?پايان تو بر او و خويشان بزرگوارش باد

نه تنها از جانب من و پدر و مادرم كه

از سوى هر آنكه طعم ذره?اى ايمان و محبت را چشيده باشد

چه در شرق عالم بزيد و چه در غرب هستى

در خشكى قدم نهاده باشد

يا كه در دريا به سير بپردازد

همسنگ عرش بزرگ و با عظمت خود

و برابر تمام آنچه بويى از تو دارند؛

كه تنها تويى كه مى?دانى كه چه تعدادند

و هر كدام در هر كجا چه مى?كنند

درود و صلوات خود را بفرست.

بار الها!

خود شاهد باش كه

چنان عهد و پيمانى بر محبتش مى?بندم كه

نه تنها بامدادان امروز كه

كار هر صبح و شام من باشد.

و هيچگاه دست از آن نشويم

پس اى مهربان بى?همتا!

مرا يارى نما كه يارش باشم و

قوتم بخش كه همراهى?اش كنم.

و تا آنجا كه در توانم باشد،

مرا پاسبخش حريمش گردان

پيش از آن دم كه لب به حاجت گشايد

و پيش از آنكه رقيبان گوى سبقت از من بربايند

خواسته?اش را برآورده كرده باشم،

به يك اشارتش سر و جان بدهم

و بر اثبات گفته?ها و كرده?هايش، برهان بياورم.

خود يارى نما كه

بر همگان بنمايانم كه

بيش از همه?شان دلم را برده است

و اين نعمت را بر من عطا كن كه

به عشق او و در برابر چشمان دلربايش

جام شهادت را سر كشم.

پروردگارا، مباد!

ولى اگر تو خود خواستى كه ميان من و او

با مرگ كه قسمت همه خواهى گرداند

فاصله بيندازى

بينداز

و در پس آن

در حالى كه بر تنم كفنى

همسان تشنگان شهادت پوشانده

و در دستانم شمشيرى از نيام بركشيده

و نيزه?اى تشنه خون نامردمان مانده

و بر لبانم لبيك ندايش را مترنم گردانده باشى

مرا از قبرم بيرون آر

چه در شهر باشم و چه در صحرا

پروردگارا،

چه مى?شود بينايى چشمانم را باز مى?گرداندى تا

آن خورشيد تابان و قرص درخشان را به نظاره مى?نشستم

و به آفتاب جمالش سرمه?اى بر ديدگانم مى?كشيدى،

چه مى?شد در ظهور او كمى هم كه شده

تعجيل به خرج مى?دادى

و آمدنش را آسان مى?نمودى

نظام آكنده از عدل و مهرش را

در همه جا مى?گستراندى و

مرا همراهش ميگرداندى؟

نفوذى به فرمانش بخش و

پشتش را به خودت گرم نما.

مهربانا،

جهان به دست او آباد مى?شود

مردگان به دست او زنده مى?شوند،

و حالا

همان?طور كه خبر داده بودى

مردم همه جا و همه چيز را در آب و خاك

به دستان خويش آلودند

و چه راست خبر داده بودى

خدايا!

پس چرا اين يار غايب از نظر ما نمى?آيد

همو كه همنام و همگون جد بزرگوارش مى?باشد

تا كه آنچه تباهى است در هم شكند

و حقيقت را

آنگونه كه شايسته?اش باشد تجلى بخشد؟

محبوبا!

او را فريادرس هر بيچاره?اى كه هست،

ياريگر هر بى?پناهى كه يافته شود،

هر حكمى كه از تو به كنارى زده شده،

و هر آنچه كه از زحمات پيامبر و از آثارش نيست و بر باد رفته بگردان.

تواناى خوبم،

تو خود حافظ و نگهبانش باش كه

ستمگران به كمينش نشسته?اند

خداوندا!

نه تنها ما را

كه پيامبر خوب و مهربانت را - كه درود تمام عالميان بر او باد - و همه دلدادگانش را به تماشاى رخساره زيبايش بنشان

و غم از دل همه ما بزداى

بار پروردگارا!

آيا شود كه اين عقده غم ز گلوهامان بگشايى

و او را در ميان ما جاى دهى؟

بارالها!

تو كه درياى رحمتت

همگان را در خود جاى دهد

خوب مى?دانى كه

بيگانگان آمدنش را دور

و ما نزديك انگاريم

پس اى يكتاى بى?همتا،

با هر چه سريعتر آمدنش

در امور ما گشايشى بنما.

خداوندا!

آيا كبودى پايم را مى?بينى

از بس كه از فراقش و به اميد ديدارش

در آرزوى تسريع در وصالش بر آن كوفته?ام و

فغان از جان كشيده?ام كه: العجل، العجل، يا مولاى صاحب?الزمان

آمين يا رب?العالمين

مرواريدهاى غلتان

نيستى من ز هستى من است، پس هستى من ز نيستى است. يعنى تا وقتى هستى و شؤوناتى براى خود قائلم، ارزشى ندارم. اما وقتى هستى و شؤوناتى براى خود قائل نيستم با ارزشم.

عبد چون پيدا شود هيچ نمى?ارزد وقتى گم شد ارزشمند است.

خدا پيدايى است كه هرگز پنهان نبوده و نخواهد بود يا »غالباً من فرط الظهور« اى كسى كه از شدت پيدايى پنهانى. حضرت ولى?عصر(عج) در مناجات رجبيّه مى?فرمايند:

يا باطناً فى?ظهوره و ظاهراً فى بطونه و مكنونه. اى خدايى كه در عين ظهور و پيدايى، پنهان و مخفى هستى و در عين پنهان و مخفى بودن، ظاهر و آشكارى.

خدا و پيامبر و ائمه و مؤمنين همه مؤمنند. المؤمنون كنفس واحده. اين معنى احد سوره قل هواللَّه احد است. به احد كه رسيد خلقت و دنيإ؛ و برزخ ختم شد و قيامت صغرى آمد. قيامت صغرى ظهور حجت خداست و همسايه قيامت كبرى است.

هستى و جمال خدا براى كسى هستى و جمال نگذاشت.

ان مع العسر يسراً. عسر تاريكى و ظلمت نفس است. اگر درست نگاه كنى در نفست خدا را خواهى ديد.

هر صفت خوبى را هر چه هم كه زياد در وجودت پياده كنى، باز خدا بالاتر از آن است. شاكر شوى خدا شكور است، غفار شوى، خدا

غفور است...

هر كس گرفتار است، گرفته يار است.

شكايت خدا را به خدا كردن ايمان محض است، شكايت مخلوق را به خدا كردن شرك است. شكايت مخلوق را به مخلوق كردن كفر محض است.

به نقل از مصباح?الهدى

مهدى طيّب

گلبانگ

پرنده?هاى بهار

بهار با نفس تو ظهور خواهد كرد

كتاب ثانيه?ها را مرور خواهد كرد

دوباره از تپش نبض لاله?ها، خورشيد

نگاه پنجره را غرق نور خواهد كرد

دوباره دل به تماشاى باغ خواهم داد

دوباره عاطفه ميل حضور خواهد كرد

سكوت خانه ما را پرنده?هاى بهار

پر از ترانه و آواز و شعر خواهد كرد

خزان سوخته، آن سان كه خيمه زد در باغ

از اين كرانه، شبى هم عبور خواهد كرد!

قسم به داغ شقايق! قسم به زخم درخت!

بهار با نفس تو ظهور خواهد كرد!

زهره نارنجى

ققنوس

شب كه روشن مى?شود آبى?ترين فانوس?ها

ياد چشمان تو مى?افتم در اقيانوس?ها

قرن?ها بيهوده مى?گردم، نمى?يابم تو را

نامى از تو نيست در خميازه قاموس?ها

با كدامين شعله رقصيدى كه حالا سال?هاست

بال مى?گيرند از خاكسترت ققنوس?ها

مهربان من! به اشراق نگاه شرقى?ات

كن رهايم

اگر نيايى...

تمام پنجره را گواه مى?گيرم

اگر نيايى از اين اشك و آه مى?ميرم

چقدر مى?شوم از خواب?هاى تو لبريز

هنوز مانده به دل آرزوى تعبيرم

و بى تو شوق ندارد لب غزلخوانى

بيا و گوش كن آوازهاى دلگيرم

دوباره صحبت يك انتظار مى?آيد

و باز ثانيه?ها مى?كنند تحقيرم

تمام لكنت من سبز مى?شود وقتى

نگاه مى?كنم و با نگاه مى?ميرم

اعظم هاشمى?نيا

رباعى

من با كرم تو همعنانم مهدى

با راحله خويش روانم مهدى

هر جا كه شوم وارد و هر جا باشم

همراهم و بر تو ميهمانم مهدى

× × ×

تا جلوه دهد حجت حق دنيا را

آن گوهر كنز مخفى يكتا را

يك دست به ذوالفقار و دستى قرآن

بر ديده نهاده مصحف زهرا را

محمدعلى مردانى

بهار حضور

صداى

بال ملايك ز دور مى?آيد

مسافرى مگر از شهر نور مى?آيد؟!

دوباره عطر مناجات با فضا آميخت

مگر كه موسى عمران ز طور مى?آيد؟!

شراب ناب تبلور به شهر آوردند

تمام شهر به چشم بلور مى?آيد!

ستاره?اى شبى از آسمان فرود آمد

و مژده داد كه، صبح ظهور مى?آيد

چقدر شانه غمبار شهر حوصله كرد

به شوق آنكه پگاه سرور مى?آيد

مسافرى كه شتابان به بال حادثه رفت

به بال سرخ شهادت، صبور مى?آيد!

به زخم?هاى شقايق قسم، هنوز از باغ

شميم سبز بهار حضور مى?آيد

مگر پگاه ظهور سپيده نزديكست؟

صداى پاى سوارى ز دور مى?آيد!

ناصر فيض بشارت

غروب عمر شب انتظار، نزديكست

طلوع مشرقى آن سوار، نزديكست

دلم قرار نمى?گيرد از تلاطم عشق

مگو: براى چه؟ وقت قرار نزديكست

اگر كه در كف ديوارها گل و لاله?ست

عجيب نيست، كه ديدار يار نزديكست

بيا كه خانه تكانى كنيم دل?ها را

از انجماد كسالت، بهار نزديكست

بيا چو لاله تنت را به زخم آذين بند

بيا و زود بيا! روز يار نزديكست

فريب خويش مده! تشنگيت خواهد كشت

دو گام پيش بنه، چشمه سار نزديكست

در آسمان پگاه آن پرنده را ديدى؟

اسير موج نگردى، كنار نزديكست

ثابت محمودى(سهيل)

شوق وصال

غمين مباش

غمين مباش برادر، كه يار مى?آيد

قرار بخش دل بيقرار مى?آيد

به رغم ظلمتيان، دل به تيرگى مسپار

فروغ مهر پس از شام تار مى?آيد

خزان گل به سرآيد، پس از تهاجم دى

به شاخه، شاخه گل، نوبهار مى?آيد

دل از غبار ملالت، زلال آينه بخش

كه بى?غبار گل انتظار مى?آيد

تغافل من و تو، موجب تأخّر اوست

بيا و خانه بيارا، نگار مى?آيد

لطافتيست به طبع وصال جوى شما

وَافن يَكاد بخوان، گلعذار مى?آيد

ز اشك ديده تو، جنس مژده مى?بارد

چو از كرانه يكى تكسوار مى?آيد

بيا و دست »پريشان« بگير و نفدبه بخوان

كه يار رفته سفر آشكار مى?آيد

محمدحسن حجتى (پريشان) غزل انتظار

بيا به خلوت ما

اى فروغ ديده بيا

در اين سياهى شب همچنان سپيده، بيا

هزار تير شهابم به جان رسد هر شب

فلك به قصد دل ما كمان كشيده، بيا

بود به ديده ما روز چون شب تيره

كنون كه دامن شب را شفق دريده، بيا

ز بس كه در طلبت كو به كو سفر كردم

چه خارها كه به پاى دلم خليده، بيا

دلى نمانده كه بى تو به ديگرى بندم

كه آب شد دل و آمد ز راه ديده، بيا

ز باغ خاطر ما سر زند گل نرگس

كدام گل چو تو در باغ جان دميده، بيا

»بسيط« بى?تو ندارد سر غزل?خوانى

خوش?است?باتوغزل?گفتن و قصيده، بيا

حسرت نگاه

سپيده?سرزدوشب?رفت?وقرص?ماه شكست

سكوت خلوت شب را دم پگاه شكست

بيا كه در شب هجر تو اى شه خوبان

دلى كه بود چو كوهى، زغم چو كاه شكست

به جست?وجوى تو بودم به هر كجا رفتم

كه پاى صبر و شكيبم ز رنج راه شكست

نيامدى كه ببينى چگونه آينه?ها

به انتظار تو در حسرت نگاه شكست

كنون كه كاسه صبرم ز غم شده لبريز

بيا كه پشت مرا سيل اشك و آه شكست

كجايى اى گل نرگس كه بى?حضور رخت

تمام رونق باغ گل و گياه شكست

ز هجر يار مكن شكوه و گلايه »بسيط«

كه گاه موسم پيروزى است و گاه شكست مصطفى طايى شميرانى (بسيط)

مرا بخوان

صدايم كن

اى اشتياق بى?انتها

اى ايستاده بر فراز زمان

كه رهگذرى خسته?ام

در بيابانى بى?آب

تفتيده در آفتاب

و تو تك درخت صحرايى

با سايبانى گسترده و آبى روان

مرا سوى خويش بخوان

اى رويش بهار در هجوم خزان

كه درمانده?ام در چالش?هاى زندگى

و همهمه?هايى كه نام مرا فرياد مى?زنند

و تو برتر از هر صداى آشنا و دلنشينى

با طنين گرم هدايت

مرا از ياد مبر

كه مى?سوزم

در آتشى كه خود برافروخته?ام

و تنها تو مى?توانى

خنكاى سرود ابراهيم را

در گوش

آتش بخوانى

مرا بخوان در خوش?ترين خاطره ايام

در جشن حضور

ع - آزاد

شميم نام شما

دلم غبار گرفته از انتظار اينك

بيا ببين كه دلم مانده غصه?دار اينك

بيار باده و بزم مرا مهيا كن

كه آمده است ز ره فصل نوبهار اينك

سكوت حق مرا زير پا نهاد افسوس

و برد از كف من طاقت و قرار اينك

هزار سال دلم در هواى تو جوشيد

و مانده است به شوقت چو چشمه?سار اينك

هميشه روز شما هست و با شما هستم

كه ديده است دلم عشق تك سوار اينك

تمام شعر من اينك شميم نام شماست

دلم غبار گرفته از انتظار اينك مهدى طهماسبى بازآ عزيز مصطفى!

اى حاصل نخل نبى، اى نور چشمان على

اى مادر تو فاطمه، ماه شب تار همه

اى يادگار انبيا، اى وارث خون خدا

اى ماه آن ماه آفرين، اى نور و خيرالعالمين

اى روح تو روح?الامين، باشى امام آخرين

اى مخزن اسرار حق، اى جلوه?گاه ذات حق

آن مهدى يزدان تويى، آن هادى دوران تويى

آن مصلح آخر تويى، آن آخرين ياور تويى

آن حجت داور تويى، فرقان تويى انسان تويى

سرچشمه عرفان تويى، آمال انس و جان تويى

من عاشق ديدار تو، شيدا شوم از ياد تو

سرگشته از سوداى تو، بازآ طبيب ما تويى

اى قائم دوران بيا، اى صاحب انسان بيا

بازآ كه جام صبرمان، لبريز شداز عشق تو

شيعه بوَد مجنون تو، عالم فداى موى تو

سيف على ابروى تو، قرآن تماماً خوى تو

اى حجت قائم بيا، تنها تويى منجى ما

اى سنبل و ريحان بيا، كاراترين درمان تويى

حامى تويى، والى تويى، ثانى عشر تنها تويى

يوسف تويى، يعقوب تويى، بازآ عزيزمصطفى

بركن حجاب غيبتت، بيرون بيا از خلوتت

بازآ تويى موعود من، نظمى بده بر نظم من

بى?وزن شد اين شعر من از هجر تو، مَه

روى من

شاعر شدم از عشق تو، شرمنده?ام از مهر تو

من عاشق گيسوى تو، دارم هواى كوى تو

جانم فداى موى تو، قوس و قزح ابروى تو

بازآ و لبخندى بزن، اى آخرين محبوب من

آتش مزن بر جان من، اى ديدنت سوداى من

اى منتها آمال من، بازآ حبيب جان من

بر قلب من والى تويى، بنما رخت هادى تويى

هم درد و هم درمان تويى، هم روح و هم ريحان تويى

اى كه ولايت حق تو، باشد امامت رسم تو

شافع شو ما را در جزا، اى شافع امت بيا

اى آخرين شمس و ضحى، بازآ بيا اميد ما!

سيد محمدمهدى سيد على آقا - رشت

عدالت؛ از آرمان تا واقعيت

اشاره : تحقق عدالت اجتماعى يكى از آرمان?هاى محورى انقلاب اسلامى است و قانون اساسى جمهورى اسلامى نيز اهتمام ويژه?اى به اين موضوع داشته و از جمله در اصل سوم »دولت جمهورى اسلامى ايران« را مؤظف كرده است كه براى »رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براى همه، در تمام زمينه?هاى مادى و معنوى« و پى?ريزى اقتصاد صحيح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامى جهت ايجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محروميت در زمينه?هاى تغذيه و مسكن و كار و بهداشت و تعميم بيمه« همه امكانات خود را به كار برد.

آنچه در زير خواهد آمد گزارش معاون امور اجتماعى سازمان مديريت و برنامه?ريزى در زمينه فقر و نابرابرى در جوامع شهرى و روستايى ايران است كه بسيار تأمل?برانگيز است. 40 درصد فقير

معاون امور اجتماعى سازمان مديريت و برنامه?ريزى ايران اعلام كرد: براساس مطالعات انجام شده مراكز آمار ايران 15 درصد از مجموع جمعيت ايران در فقر مطلق به سر مى?برند.

به گزارش روابط عمومى

سازمان ياد شده محمود عسگرى آزاد گفت: 14/6 درصد جمعيت شهرنشين و 16/8 درصد سكنه روستاها در فقر مطلق بسر مى?برند.

وى افزود: آن دسته از خانوارهاى شهرى كه متوسط جمعيت آنان 4/8 نفر بوده و كمتر از 710 هزار ريال در ماه درآمد دارند به عنوان فقير مطلق محسوب مى?شوند. اين شاخص?ها در مورد خانوارهاى روستايى به ترتيب 5/6 نفر و 480 هزار ريال است.

در عين حال برابر بررسى?هاى انجام شده در سال 79 خانوارهايى با درآمد كمتر از 1320 هزار ريال در شهرها به عنوان خانوارهاى كم درآمد شناخته شده?اند.

وى اظهار داشت: يكى از ملاك?هاى اصلى در تعيين فقر مطلق، ميزان مصرف مواد غذايى روزانه است و بر اين اساس افرادى كه روزانه كمتر از 2200 كيلو كالرى تغذيه مى?كنند فقير مطلق به حساب مى?آيند.

عسگرى آزاد سطح درآمد 1320 هزار ريال در شهرها و 835 هزار ريال در روستاها را به عنوان خط فقر نسبى (كم درآمدى) ذكر كرد و افزود: از مجموع جمعيت كشور 25 درصد در شمار فقراى گروه?هاى كم درآمد به شمار مى?آيند كه با احتساب مجموع فقراى مطلق و نسبى مجموع جمعيت فقير ايران به 40 درصد مى?رسد.

وى در تشريح ويژگى?هاى خانوارهاى فقير گفت: 45 درصد جمعيت فقير كشور به رغم تصور غالب در جامعه داراى جمعيتى بين يك تا دو نفر هستند كه يا داراى سرپرست جوان و يا خيلى مسن?اند و بنا به دلايلى يكى از اعضاى خانواده را از دست داده?اند.

علاوه بر اين 55 درصد خانوارهاى فقير در مناطق شهرى بيسوادند و اين ميزان در بين خانواده?هاى روستايى 70 درصد است.

به گفته عسگرى آزاد مطالعات انجام شده

نشان مى?دهد 35 درصد خانوارهاى فقير به دليل از دست?دادن سرپرست خانواده و از بين رفتن فرد شاغل دچار فقر شده?اند.

وى گفت: چنانچه مشكل اشتغال برطرف شود، بيش از نيمى از خانواده?هاى فقير روستايى از فقر فاصله مى?گيرند.

براساس استانداردهاى بين?المللى فقير به كسانى اطلاق مى?شود كه داراى درآمد سرانه يك دلار در روز هستند و اين افراد جمعيتى بالغ بر 1/2 ميليارد نفر را شامل مى?شوند.

عسگرى آزاد اضافه كرد: 20 درصد جمعيت دنيا در فقر به سر مى?برند و به اين ترتيب فقراى ايران كه نسبت آنان در كل جمعيت به 15 درصد مى?رسد (با احتساب هر دلار 4000 ريال و كليه يارانه?ها) حدود يك دلار در روز درآمد دارند.

بر پيشاني شهر

غروب يكي از روزهاي گرم تابستان است . بر پيشاني شهر عطش زده، خسته و غبار گرفته در منطقه لواسان تهران جشني برپاست . هر چند دقيقه يك بار اتومبيل آخرين سيستمي مقابل يكي از باغ هاي مجلل اين منطقه توقف مي كند . 2 نگهبان با لباس مخصوص درها را باز مي كنند و ضمن عرض ادب راننده را به سمت پاركينگ اختصاصي هدايت مي كنند . پشت در آهني كه منقش به تصاويري از شاهنامه است، باغ - پارتي آقاي «ميم با حضور ميهمانان رنگ و جلايي مي گيرد . سراسر خيابان هاي مشجر باغ 2 هكتاري چراغاني شده است . بر سر ستون هاي سنگي منقش به تصاوير باستاني كه به فاصله 5 تا 7 متر از يكديگر در خيابان ها ساخته شده اند، سبدهاي بزرگ گل لبريز از گل هاي فانتزي فصل نظير لي ليوم، ليسين توس، آلوستومريا و مگنوليا گذاشته اند . حد فاصل ستون ها، مشعل هايي با شعله هاي هميشه روشن قرار دارد

. قالي هاي گسترده بر سنگفرش هاي منحصر به فرد راهنماي ميهمانان به سوي عمارت اصلي باغ، واقع در ميدان بزرگ و در حصار بيدهاي بلند مجنون و افراهاي سر به فلك كشيده است . ساختمان مرمرين در روشنايي چراغ هاي رنگارنگ، چون الماسي درشت مي درخشد اما لطافت و خنكاي فضاي باغ، ميزهاي غرق در گل و تزئينات خاص با ميوه هاي فصل كه لبريز از انواع نوشيدني، بستني و پيش غذاهاي مخصوص عصرانه است ميهمانان را پس از تعويض لباس به خود مي خواند . ميهماني تا پاسي از شب ادامه دارد . ميهمانان مي توانند تا زمان سرو شام از استخرهاي بزرگ در چهار گوشه باغ استفاده كنند . قصه ميز شام هم خود شنيدني است . 4 ميز عمود بر هم براي غذاهاي ايراني، يك ميز زاويه دار براي غذاهاي فرنگي و 4 ميز عمود بر هم براي نوشيدني، سالاد و دسر پس از غذا برپا مي شود . در چهار گوشه 4 منقل بزرگ براي پخت جوجه كباب گذاشته مي شود . فهرست غذاهاي سفارش داده شده شامل 36 نوع غذاي ايراني و 17 نوع غذاي خارجي، 12 نوع سالاد و 15 نوع دسر است . وظيفه تزيين باغ تهيه و سرو غذا و تامين كادر پذيرايي كننده به عهده يكي از موسسات خدمات مجالس بزرگ در تهران بوده است . طي تماسي با يكي از شعبه هاي اين دفتر قيمت برخي از انواع غذاهاي سرو شده روي ميز غذاي اين ميهماني را به شرح زير مي پرسم: 1 - بره درسته فري 65هزار تومان . 2 - بوقلمون درسته 40 هزار تومان . 3 - ماهي سفيد دريايي 15 هزار تومان . 4 - ماهي

شير درسته فري 35 هزار تومان . 5 - ماهي قزل آلا 14 هزار تومان . 6 - تاج گوشت 30 هزار تومان . 7 - شاه ميگو 35 هزار تومان . 8 - سيني ميگو 35 هزار تومان . 9 - جوجه پاچيني 15 هزار تومان . پس از كمي جستجو در مي يابيم كه اين ميهماني كذايي به مناسبت موفقيت آقاي «ميم در گرفتن مجوز تاسيس يك ركت بازرگاني در كشور كانادا برپا شده و حدود 24 ميليون تومان هزينه دربر داشته است . كيهان 29/4/81

عدل الهى و شهيد مطهرى(ره)

آثار متنوع و متعددى كه از استاد شهيد مرتضى مطهرى(ره) منتشر شده، غالباً سخنرانى?هايى است كه ايشان به مناسبت?هاى مختلف ايراد كرده بودند و به نسبت تعداد كمترى اثر دست?نويس مى?توان از ايشان يافت. از معدود آثار ارزشمندى كه ثمره قلم حكيمانه ايشان مى?باشد، كتاب عدل الهى است كه در سال 1352 اقدام به نگارش آن نموده?اند.

در بخش اول كتاب كه عنوانش عدل بشرى و عدل الهى است از رابطه ميان مالكيت خداوند و رابطه آن با عدل، تعاريف چهارگانه عدل، ايرادها و اشكالات وارد به مسأله عدل سخن مى?گويند.

در بخش دوم براى مشكلى كه به نظر متكلمين اسلامى در باب تعريف عدل ديده مى?شود، راه?حل ارايه مى?كنند.

بخش سوم در واقع تحليل و بررسى مسأله تبعيض?ها در نظام طبيعت و رابطه آن با موضوع عدل خداوند است كه در آن پس از طرح اشكال مصاديق مختلف آن را مورد نقد و مطالعه قرار مى?دهند.

پس از آنكه در بخش چهارم به طرح اشكال مسأله شرور در هستى و تبيين آن پرداخته مى?شود، استاد در بخش پنجم فوايد شرور را برمى?شمرند

كه شر دانستن شر به جهت نگاه جزء نگر ماست والا با نگاه به كل عالم هستى و حيات ازل تا ابد نمى?توان واقعاً شرور را شر دانست.

بخش ششم نگاهى است به اشكالى كه راجع به موضوع مرگ و ميرها و ديدگاه?هاى مختلفى كه در اين رابطه وجود دارد.

در بخش هفتم پس از طرح شبهات عدل خداوند در دنيا، به اولين شبهه از شبهات وارد به موضوع عدل خداوند در آخرت يعنى مجازات?هاى اخروى مى?پردازند و پس از طرح مسئله جزا و تبيين تفاوت?هاى دنيا و آخرت و كيفرها آنها را به سه دسته تقسيم و با هم مقايسه مى?كنند.

بخش هشتم طرح دومين شبهه اخروى و موضوع شفاعت است كه پس از بيان هفت اشكالى كه بر آن وارد شده با تقسيم?بندى مسأله شفاعت به پاسخ اشكالات مى?پردازند.

سيصد ميليون كودك گرسنه

در آستانه بيستمين سالروز جهانى غذا بيش از سيصد ميليون كودك كه بيشتر آنان را كودكان دختر تشكيل مى?دهند از گرسنگى دائم رنج مى?برند. روز جهانى غذا را براى آگاهى مردم تعيين نموده?اند.

در اين زمينه سازمان جهانى غذا در بيانه?اى اعلام كرد كه بيش از سيصد ميليون كودك در جهان از گرسنگى دائمى رنج مى?برند كه از ميان آنان تقريباً يكصد و هفتاد ميليون بدون آنكه ناشتايى خود را ميل كنند به مدرسه مى?روند كه در طول روز هم هيچگونه غذايى تناول نمى?كنند در عين حال 130 ميليون كودك ديگر حتى به مدرسه هم نمى?روند. اين بيانيه مى?افزايد كه كودكان دختر بيشترين رقم از اين جمعيت را تشكيل مى?دهند.

اين بيانيه همزمان با راهپيمايى?هايى صادر شده است كه به مناسبت روز جهانى غذا از طرف سازمان

كشاورزى و غذاى وابسته سازمان ملل متحد برپا مى?شود.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109